بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انقلاب اسلامی و حکومت دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9611
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام دو سوال: 1. استاد عزیز ما گروهی را تشکیل دادیم و بحث بر سر تمدن سازی در حوزه علمیه مطرح شد. در این بحث دو تفکر روبروی هم پیش آمدند که می خواستیم ببینیم نظر شما چیست؟ تفکر گروه اول: این گروه می گویند ما باید بحث را از اینجا شروع کنیم که غایت حوزه تمدن سازی است و بعد بسیار سریع عبور کنیم و بحث تولید علم را بیان کنیم؟ تفکر گروه دوم: ابتدا آینده حوزه و غایت را مشخص کنیم ولی سریع بحث را سر تولید علم نبریم در واقع این گروه معتقد به مقدمه است یعنی می گوید: اول بیاییم بحث کنیم که جایگاه تمدن سازی چیست؟ چرا آقا این را مطرح فرمودند؟ بعد بیاییم در ذیل این غایت ابتدا آسیب شناسی کنیم، ولی گروه اول به دوم می گویند که اگر ما سر آسیب شناسی بحث کنیم در واقع در آسیب شناسی می مانیم بلکه بیاییم روی هدف بحث (تولید علم) بحث کنیم، طبیعتا در بحث هدف حتما آسیب شناسی می شود، ولی جواب گروه دوم این است که خیلی زود قدم نهایی که تولید علم است را برنداریم بلکه مقدمات را بیان کنیم و آسیب شناسی کنیم بعد وقتی سخن از تولید علم بزنیم لاجرم ملموس تر و کاربردی تر می شود چون ابتدا ضعف را گفتیم در ثانی تمدن سازی که در حوزه فقط تولید علم نیست، البته گروه دوم به آسیب آسیب شناسی هم عقیده دارد یعنی می گوید آسیبها جوری بیان نشود که حالت سستی در سیستمی که فعلا باید با آن برویم شود و در ثانی در آسیب ها هم نمانیم. حال می خواستیم که شما اولا کدام نظر را قبول دارید و ثانیا ما را راهنمایی بفرمایید؟ 2. اگر بپذیریم غایت حوزه تمدن سازی و تولید علم است حال چگونه به تولید علم برسیم؟ و در آخر احساس می کنیم و به شما استاد عزیز پیشنهادی بعنوان شاگرد کوچکتان داریم که بر سر این موضاعات یک جزوه ای مانند جزوه عرفان نحله نجف نگارش کنید که ما حوزویان استفاده کنیم.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم هر دو نظر قابل جمع است. مسلّم باید تصور درستی از تمدن اسلامی داشته باشیم وگرنه در تولید علم رویکرد درستی نخواهیم داشت. هرچند در مورد نظر به تصور درست نسبت به تمدن اسلامی خیلی نباید مته روی خشخاش بگذاریم. ولی فراموش نکنید تمدنی که نظر به ظهور نورانی حضرت مهدی«صلوات‌اللّه‌علیه» دارد باید نظرش به «وجود» باشد تا جایگاه واسطه‌ی فیض را بفهمد و مسیر تولید علم را در این راستا مدیریت کند. در کتاب «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» عرایضی دارم. مقدمه‌ی آن کتاب را خدمتتان می‌فرستم به امید آن‌که بتوانم تصور درستی را در تمدن نوین اسلامی خدمت عزیزان عرضه کرده باشم. 2- فکر می‌کنم کتاب جدید جواب پیشنهاد شما است. در مورد تولید علم باید با نظر به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» و نگاه وجودی به فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و قرآن، معارف متعالی خود را تدوین کنیم. در این‌جا نقش آثار مکتوب حضرت امام و ملاصدرا«رحمة‌اللّه‌علیهما» مهم است. موفق باشید. باسمه تعالی مقدمه‌ی کتاب «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» 1- هدف از تدوین این کتاب تفصیل تذکری است که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»» به میان آمد و یعنی تذکر رجوع به تفکری که باید در این عصر و تاریخ بدان دست یابیم. تا نه‌تنها از سوءِ فهم‌هایی که گرفتار هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که تفکرِ حضور در ذیل اراده‌ی الهی است و خداوند در این دوران برای ما مقدر فرموده. این‌جا است که متوجه می‌شویم از طریق حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی، سنتی خاص به میان آمده است و هرکس نسبت خود را با آن سنت عمیقاً درک کند از نسبت به انحطاطی که عالم را فرا گرفته، به بصیرت لازم دست یافته و از ظلمات دوران رهایی می‌یابد. 2- در سوره‌ی یوسف ملاحظه می‌کنید وقتی بنا است در هفت سال آینده ملتی را قحطی فرا گیرد چگونه بر ‌کسی که مسئولیت سرنوشت آن ملت را بر دوش او گذارده‌اند شکل آن قحطی الهام می‌شود و عزیز مصر مکرر خواب می‌بیند هفت گاو فربه را، هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز را، هفت خوشه‌ی خشک، و از طرف دیگر بر قلب سالک واصلی مثل حضرت یوسف اشراق می‌شود که قضیه از چه قرار است. این نشان می‌دهد که خداوند همواره در هر زمانی متناسب با نوری که اشراق می‌نماید، سرنوشت آن تاریخ را مدیریت می‌نماید و انسانی را جهت این امر انتخاب می‌کند. همه‌ی شواهد خبر از آن می‌دهد که آن انسان در این زمان، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است که خداوند در جان او انواری از اسماء الهی را متجلی کرده تا جهان را که از دریای وجود به خشکیِ پوچی افتاده بود، به موطن اصلی خود برگرداند و بشر نسبتِ خود با حق را بازخوانی نماید. با توجه به این امر می‌گوییم نسبتی بین انقلاب اسلامی و اراده‌ی خاص الهی در این زمان برقرار است و فیض خاصی از این طریق به بشرِ امروز خواهد رسید تا ما جهت جستجوی وطن، قادر به تفکر بشویم و از بی‌خانمانیِ این عصر رهایی یابیم. با توجه به این امر می‌گوییم هرکاری وقتی اساسی و نتیجه‌بخش است که در این مسیر قرار گیرد و با چنین الهیاتی پیش رود. 3- همه‌ی حرف در نسبت ما با حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نهفته است و این نسبت باید بدون هر گونه تقلیدی کشف شود و از آن‌جایی که خروس خانگی تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز می‌کند، اهل فکر با ظهور انقلاب اسلامی می‌توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ی الهی در این دوران بروند. فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست ولی با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی به دَرْکِ حضوریِ مشیّت الهی نایل خواهید شد و این بالاترین تفکّری است که امروز می‌توان به آن دست یافت. مگر واقعی‌ترین تفکر، تفکر بر واقعی‌ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم‌اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند. 4- تفکّر به معنای جداشدن از واقعیت نیست، انسان متفکر همیشه باید با واقعیت زندگی کند، اما نه در سطحِ واقعیت بلکه در گوهر واقعیت که آن همان مشیّت الهی در هر زمان و هر عصر است. پس متفکر، نه در بیرون از زمان زندگی می‌کند و نه گرفتار زمان‌زدگی است تا بتواند به شرایطی ماوراء وضع موجود بیندیشد و گمان نکند خداوند ما را به خود واگذاشته و هرکس هرطور خواست می‌تواند عمل نماید، این اوج بی‌فکری است، زیرا از واقعی‌ترین واقعیات که سنت الهی در این عصر و زمانه است غفلت شده است. 5 - صورت مشیت اراده‌ی الهی جهت هدایت بشر در این زمان در راستای شریعت اسلام، بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و آن روحی گشت در کالبد انقلاب اسلامی، مثل حضور نفس در بدن، و لذا در صورت اتحادی خاص با انقلاب اسلامی از طریق سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، می‌توانیم با خداوند به صورتی حضوری مرتبط شویم و راه رجوع به خدا را در مقابل خود بگشاییم. این است آن سلوک إلی اللّه که امروز خداوند در مقابل شما گشوده است. 6- تا ما با مشیت الهی در این دوران مرتبط نگردیم نمی‌توانیم از انس با خدا به معنای واقعی آن سخن بگوییم. راه‌های رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است ولی همه‌ی این راه‌ها امروز از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. از این جهت تأکید می‌شود امروز رجوعِ به حق با انقلاب اسلامی ممکن است. وقتی انقلاب اسلامی را آینه‌ی گفتگوی خدا با بشرِ امروز دیدید - مشروط بر این‌که انقلاب را در نظام اجرایی محصور ندانید- به مشیت و اراده‌ای نظر کرده‌اید که در کالبد انقلاب اسلامی ظهور کرده و در معادلات جهانی در حال تعیّن بخشیدن خویش است، مثل نفخه‌ی روح در جسم و تعیّن آن روح در حرکات و سکنات انسان که در عین ظهوری محدود در حرکات بدن، نامحدودبودن خود را حفظ می‌کند و در عضوی محصور نمی‌شود، انقلاب اسلامی نیز در دولتی محصور نمی‌گردد بلکه زاینده‌ی همه‌ی آن‌ چیزی خواهد بود که بشر امروز به آن نیاز دارد. 7- کافی است برای شما در این کتاب مسلّم شود که انقلاب اسلامی اراده‌ی خاص الهی است که به صورتی اشراقی بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تجلی کرده، از آن به بعد در نسبت شما با این انقلاب تحولی اساسی رخ خواهد داد که از یک طرف از تمام پوچی‌های دوران رهایی می‌یابید و از طرف دیگر زندگی در زیر سایه‌ی انقلاب اسلامی و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خمینی ظهور خواهد کرد و از این طریق به همه‌ی معنایی که باید برسید دست می‌یابید. آری کسی که به دنبال امری سترگ است باید خود را برای آن امر آماده ‌سازد. اتحاد با ملکوت حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» کار ساده‌ای نیست و محتوایی خاصی را از شما طلب می‌کند و محدودیت‌هایی را در مقابل امیال شما قرار می‌دهد. 8- کسی که متوجه‌ مشیّت خداوند در عصر خود شد می‌فهمد که برای هر کاری آزاد نیست و اگر آزادی خود را به محتوای یگانه‌شدن با خدا نرساند به اسم آزادی، گرفتار سرگردانی شده ‌است. انسان همین‌که به مشیت خاص الهی در عصر خود روی آورد، محدودیتش آشکار می‌شود و با تعلّق اراده‌اش به محتوایی خاص می‌تواند زندگی خود را از روزمرّگی و خودسری نجات دهد و سلوک در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از طریق انقلاب اسلامی همان تعلّق اراده است به محتوایی خاص و نجات از میان تهی‌ماندن اراده و پدیدارشدن هویت انسان در عصر و زمان خود به صورتی بالفعل و نه صرفاً انتزاعی. 9- عمق انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام با امر الهی پیوند خورده است و سیاست در این حالت، الهی شده؛ سیاست در ذات انقلاب اسلامی ماوراء آن چیزی است که امروز ما گرفتار آن هستیم. در این جا سیاست اداء همان عهدی است که انسان ها با خدا بسته‌اند و حالا باید در نسبت به همدیگر آشکار کنند و این است مسأله‌ی اصلی ما در زندگی زمینی تا وفاداری به عهد خود را تحقق ببخشیم. در انقلاب اسلامی چنین انسانی در حال طلوع و شکوفایی است. هیچ عاملی مانند سیاست قدسی نمی‌تواند چنین انسانی را ایجاد کند آن هم در زمانه‌ای که خودخواهی‌ها به اوج خود رسیده و همه را از رسیدن به آن‌چه باید باشد، مأیوس کرده ‌است و خودخواهی و تجاوز را چون ماکیاول ذاتی بشر می‌داند. ما هیچ راهی جهت برون‌رفت از مشکلات نداریم جز تأکید هرچه بیشتر بر سیاستی که انقلاب اسلامی متذکر آن است و افق کار فرهنگی خود را در این راستا باید معنا کنیم. 10- انقلاب اسلامی با نوری که به همراه خود آورده نشان داد آن‌چه در این دوران رفتنی است با همه‌ی مقاومتی که می‌کند، کنار می‌رود و با دفاع مقدس روشن نمود دورن قدرت ابرقدرت‌ها به‌سر رسیده و روحی در حال دمیدن است که به جای دینِ تقلیل‌یافته، به دینی بس متعالی نظر دارد که در عین حماسی‌بودن، شدیداً عرفانی است. این مستلزم تجدید نظر اساسی در فهم زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و این‌که امروز جایگاه هر چیزی در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است. «لَوْ کانُوا یَعْلَمُون» ای کاش بشر سرگردان هرچه زودتر متوجه این امر می‌شد تا هرچه زودتر از سرگردانی رهایی یابد. انقلاب اسلامی نه‌تنها ملت فلسطین را از بن‌بستی که گرفتار آن شدند رهانید و راه رهایی را به آن‌ها نشان داد، بلکه متذکر راه رهایی به همه‌ی جهان سرگردان امروز شد. آری! امروز جایگاه هرچیز در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است حتی جایگاه آزادی. 11- با انقلاب اسلامی شکاف و شقاقی که بین خدا و انسان به وجود آمده بر طرف می شود و از آن طریق برکتی به همه‌ی مردم دنیا می‌رسد هرچند جهان مدرن آن را دشمن بدانند ولی بقاء انقلاب ریشه در تاریخی دارد که شروع شده و در آن تاریخ، بشر در زندگی خود با خدا آشتی کرده است و از خدا برای زندگی الهام می گیرد و پاسخ خود را در الهام‌های الهی می‌یابد. 12- انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از این به بعد، مصالح تفکر تاریخ‌های بعدیِ تفکر را تهیه می نماید و اهل فکر هر کاری را که از این به بعد شروع کنند می‌یابند که امام خمینی بُردبارانه در صدد کمک به آن‌هاست و گرنه اهل فکر در این زمانه سخنی قابل درک نخواهند داشت. با انقلاب اسلامی فضایی ایجاد شده که هر کس خواست فکر کند، باید نسبت خود را با جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی تعیین نماید وگرنه به معنای حقیقی اهل فکر نیست. 13- ممکن است گمان کنید ساختن جامعه و تمدّنی که مدّ نظر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است دشوارتر از آن است که در ابتدا به ذهن می‌آید ولی نباید فراموش کرد که این تنها راهِ به معنا رساندن زندگی در این عصر و زمانه است و لذا هر قدمی که جهت زیرساخت‌های آن هدف برداریم یک قدم به معنا داری خود افزوده‌ایم و در این رابطه باید متوجه باشید کار نظری به مراتب بیش از کار عملی کارساز است. 14- راستی چه راهی برای درک زمانه‌ای که در آن هستیم باید بپیماییم تا بهترین مواجهه با مسائل زمانه‌ی خود را داشته‌باشیم؟ و اساساً ما چه آدمی می‌خواهیم باشیم تا نظام فکری خود را در آن راستا انتخاب کنیم؟ اگر بخواهیم با این سوالات به صورت جدی برخورد کنیم ناخودآگاه با شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی روبرو خواهیم شد. 15- جز این‌ است که اگر می‌خواهیم فرزند زمانه‌ی خویش باشیم باید شهامت حقیقت جویی را در خود نگه داریم و شرافت ذاتی خود را فرو نگذاریم و خود را از مشهورات زمانه رها سازیم؟ آیا در این راستا نباید از خود بپرسیم زمانه‌ی ما چه زمانه‌ای است؟ تا راه اندیشیدن و تفکر به روی ما باز شود. مگر جز این است که هر متفکّری در زمانه‌ی خویش و در ذیل تقدیری که در آن زمانه جاری است تفکر می‌کند و راه‌های جدید را می‌گشاید؟ 16- آیا در این عصر و زمانه شایسته‌ترین انتخاب آن نیست که سرنوشت خود را به انقلاب اسلامی گره بزنیم و به تفکّری مناسبِ تقدیری که خداوند اراده ‌کرده‌است نزدیک شویم و امیدوارِ گشایش راه‌های جدیدی در مقابل خود باشیم و با شرکت در تاریخ تجدد به اهدافی موهوم دل نبندیم و به راهی پای نگذاریم که سراسر پوچ است و هیچ؟ 17- تنها با نظر به حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی است که انسان به شهامتی دست می‌یابد که می‌تواند به توانایی‌ها و اندیشه‌ی خود متّکی شود و به یک معنا انقلاب اسلامی آن‌طور که سرداران بزرگ فهمیدند، توانست شأن انسانیّت ما را اثبات کند و روشن کند انقلابی بودن جزءِ جدایی‌ناپذیر متفکّربودن است. 18- با انقلاب اسلامی معلوم شد ملکوت خدا دیگر پدیده‌ای غریب و فرادستی نیست تا انسان‌ها خویشتن را تنها در خواسته‌های ناچیز دنیایی جستجو کنند بلکه امام خمینی موجب شد تا انسان ساحت قدسی خود را دوباره به‌دست آورد ولی نه در خانقاه‌ها بلکه در تحول عظیمی که انقلاب اسلامی به وجود آورد. راستی چرا انقلاب اسلامی دیر به تاریخ ما رسید تا زودتر از این امکان شکوفایی می‌یافتیم؟ و زود تر از این ماوراءِ تفکر لیبرال دموکراسی، به مسائل خود می‌اندیشیدیم و راهی مناسب تاریخ خود می‌یافتیم؟ 19- ورود به عالَمی که شخصیّت اشراقی حضرت امام به آن اشاره دارد بزرگترین تکلیف متفکران و هنرمندان در این دوران است تا بتوانند مظهر بزرگ‌ترین مظاهر آفرینندگی در عالَم انسانی باشند و گرنه در بسط فرهنگ پوچ انگاریِ دوران قدم خواهند زد. مگر نه این است‌که پیوندزدن بین تقدیری که از طرف خدا اراده شده‌ است با واقعیت کنونی زمانه، وظیفه‌ی متفکران و هنرمندان است و در ابتدای امر تنها آن‌ها همچون حضرت یوسف می‌توانند آن اراده و تقدیر را دریابند؟ 20- حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی‌ می‌باشند، خود را واجد رسالتی سترگ برای بیان رخدادی بزرگ احساس می‌کنند؛ رخدادی که چون از طرف خداوند اراده شده و عمق ایمان انسان‌ها را مورد خطاب قرارداده، ریشه در درونی‌ترین سطوح حیات دارد و از این جهت امیدوارانه چشم به آینده دوخته، زیرا جهت گردش زمانه با اندیشه‌ی او هماهنگ است و در این راستا می‌تواند صادقانه خبر دهد «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». 21- ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آن‌جهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کس بیشتر تلاش کند حقیقت آن را درک کند و به آن نزدیک شود، بیشتر به تفکر تاریخی خود نزدیک شده است. نزدیکی به انقلاب اسلامی به عنوان حقیقتی وجودی، با نظر به مناظری که گوهر آن را نشان می‌دهد ممکن است و نه نزدیکی از طریق فهم چیستی و ماهیت آن در قالب علم حصولی. کسی که می‌پرسد انقلاب اسلامی چیست؟ بداند هرگز امکان فهمیدن انقلاب اسلامی را نخواهد داشت و انقلاب اسلامی در مقابل این سؤال در حجاب می‌رود. ولی آن کسی که سعی می‌کند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد می‌تواند انقلاب اسلامی را بیابد. 22- کمال آگاهی انسان با ارتباط با خدا به ظهور می‌رسد و از طرفی خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله‌ی آن مظاهر، انقلاب اسلامی است و در نتیجه کمال آگاهی ما در امروزِ تاریخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامی محقق می‌شود زیرا تاریخ محلّ تحقق عنایت و مشیّت ربّانی است، همان‌طور که طبیعت عرصه‌ی ظهور مشیت خداوند است. آیا می‌توان گفت تفکر چیزی جز مطالعه‌ی تاریخ است از آن‌ جهت که خدا در آن نمایان شده؟ در این رابطه قرآن می‌فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی‏ الْأَرْضِ‏ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آیا منکران حقیقتِ نبوى در زمین سیر نکرده‏اند و سرنوشت منکران نبوت را ملاحظه نکرده‏اند تا در اثر آن سیر، قلب‏هایى پیدا کنند که به کمک آن قلب، تعقل کنند و گوش‏هایى به‏دست آورند که به کمک آن‏ها سخن حق را بشنوند؟ 23- وقتی آموزه‌های دینی ما را متوجه این امر می‌کند که مشیّتی بر انسان‌ها و تاریخِ آن‌ها حاکم است که از چشم عمومِ پوشیده‌است ولی انبیاء و اولیاء متذکر آن هستند، ما بر آن می‌شویم که بدانیم در هر صورت در زیر سایه‌ی اولیاء الهی، آن مشیت و سرنوشت باید از طریق ما ظاهر شود و تحقق یابد وگرنه مطابق اراده‌ی الهی عمل نکرده‌ایم در حالی که وقتی حضرت سید‌الشهدا در رؤیایی که رسول خدا را در آن دیدند از حضرت شنیدند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلًا ..... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا»(ترجمه لهوف / 65) خداوند می‌خواهد تو را در این مسیر کشته‌شده و خانواده‌ی تو را اسیر ببیند. حضرت امام حسین همه‌ی اختیار خود را در مسیر اراده‌ی الهی که از طرف جدّشان از آن آگاه شدند، به کار بردند و به عالی‌ترین شکوفایی ممکن رسیدند. انبیاء و اولیاء امکانات و خصوصیات تاریخی را که ما در آن به سر می‌بریم به ما متذکر می‌شوند تا ما در بستر تاریخ خود به شکوفایی لازم دست یابیم. یک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرایط تحققِ مشیّت الهی در زندگی‌شان به خودآگاهی و تفکّر تاریخی لازم می‌رسند و عملاً اراده‌ی خداوند را به ظهور می‌رسانند. در این صورت این ملت در مقابل همه‌ی موانعی که اراده‌های شیطانیِ دوران ایجاد می‌کنند می‌ایستد و پیروز خواهد شد و آینده را از آنِ خود خواهد کرد. 24- کافی است به جای آن‌که گمان کنیم آن‌چه در تاریخ ما می‌گذرد اتفاقی است، متوجه شویم همه چیز حکیمانه مدیریت می‌شود و این اصلی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. اگر تاریخ با نظر به مشیّت الهی به اندیشه درآمد درخواهیم یافت که بشر نیز در جریان تحقق اراده ی الهی نقش دارد. 25- اگر متوجه غلبه‌ی مشیّت الهی بر همه‌ی قلمرو‌های حیات انسان‌ها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعه‌ی تاریخ، مطالعه‌ی نحوه‌ی ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم است و راهی است برای خداشناسیِ غیر انتزاعی. به شرطی که تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امرِ والا یعنی سنت‌های جاری در عالم، چشم پوشی نکنیم. اگر انسان در مرتبه‌ی احساس بماند به هیچ ادراک کلّی نمی‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آن‌چه اهمیت دارد تشخیص مصلحت‌های بزرگ در هر تاریخی و نسبت آن‌ها با اراده‌ی الهی است و اعمال انسان‌های بزرگ مثل حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر همین اساس مورد توجه قرار می‌گیرد. این انسان‌ها از پندارهای معمولی فراتر رفته‌اند که می‌توانند مصلحت‌های بزرگ زمانه‌ی خود را تشخیص دهند. 26- روح هر ملتی در هر زمانی با اراده‌ی الهی در آن زمان پیوند دارد و اگر آن ملّت آمادگی لازم را از خود نشان دهند هر کاری از آن‌ها سر می‌زند با اراده‌ی حضرت رب العالمین هماهنگ خواهد بود و نمودی از اراده‌ی الهی هستند. ملت‌ها به میزانی که متوجه این امر باشند، نقش آفرین خواهند بود و موفق به ساخت جهانی معنوی و دینی خواهند شد که آینده‌ی تاریخ از آن تغذیه می‌کند و بر آینده‌ی تاریخ فرمانروایی خواهند کرد. 27- یکی از علایم انحطاط یک ملت ترجیح خواست فردی افراد بر مشیت و اراده‌ی کلّی حضرت حق است، اراده‌ای که همه باید در ذیل آن قرار گیرند، و مهم‌ترین کار متفکران جامعه توجه به حضور مشیت الهی و نظر به غایتی است که خداوند برای یک ملت اراده کرده‌است. در افراد مختلف کوشش‌های بسیاری وجود دارد ولی آن کوشش‌ها وقتی اهمیّت دارند که در جهت غایت نهایی یعنی ظهور مهدی باشد و از این جهت در این عصر و این زمانه هر حرکتی که در مسیر به نتیجه رساندن انقلاب اسلامی باشد حرکتی معنی‌دار خواهد بود و انسان را از نیست‌انگاریِ زمانه رهایی می‌بخشد و او را از نظر به منافع فردی به مقاصد بالاتری فرا می‌برد. 28- هرکس در ذیل تاریخی که اراده‌ی الهی برای او رقم زده‌است می‌تواند آن‌چه را در درون دارد به ظهور رساند و در این رابطه عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک ملت، دارای سازگاریِ کاملی خواهند بود و نمی‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک قوم را با عناصر تشکیل‌دهنده‌ی قوم دیگر جابجا کرد و گمان کنیم می‌شود انقلاب اسلامی راه‌های برآوردن اهداف خود را در غرب جستجو کند. 29- رهبران واقعی ملت‌ها اصول کلی تاریخ خود را در درون خویش به الهام دریافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشیدن به آن‌ اصول کلّی بر می‌آیند. قدرت رهبرانِ تاریخیِ ملّت‌ها نتیجه‌ی پیوند آن‌ها با مشیت الهی است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می‌گشایند مسیر سایر انسان‌های آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌های بزرگ همراه باشد ولی آن رهبران بزرگ برای پیوند خود با مشیّت الهی به رنج‌ها و سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و خواهند گفت: « خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد....». 30- سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیّت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری انتزاعی و غیر واقعی تبدیل می‌شود و دیگر خواست کلی زمانه و خواست افراد نیست تا هرکس آزادی خود را در همراهی با خواست جمعی که در نظام اسلامی تحقق یافته بنگرد و با انقلاب اسلامی که می‌توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت داشته باشد، چیزی که در شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ملاحظه کردید و در اعلام مهدورالدّم‌بودنِ سلمان رشدی ظهور کرد. 31- وقتی ملتی بتواند درست به خود بیندیشد و متوجه جایگاه تاریخی خود شود، دارای تاریخ می‌شود. ما از طریق امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» توانستیم به خود بیندیشیم و متوجه جایگاه تاریخی خود بشویم. آری ما از طریق انسانی بزرگ مثل امام خمینی توانستیم به خود بیندیشیم و بفهمیم در کجای تاریخ قرار داریم و از رنجِ بی‌تاریخی رهایی یابیم. وظیفه‌ی ماست از شناخت بیشتر این موضوع غافل نباشیم. شاید کتابی که روبه‌رو دارید متذکّر این امر باشد. 32- وظیفه‌ی اهل تفکر آن است که در تاریخِ خود نقش آفرینی کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌شدن بر اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگی می‌کند و در نتیجه منزوی می‌شود، باید خود را در انزوای خود مقصر بداند زیرا نگاه نکرد که اراده‌ی الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا امروز نیز وارد ساحت آگاهی گردد. 33- از آن‌جایی که هر زمانه‌ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ی مشیت الهی در آن زمانه می‌شوند و راه حلی ارائه می‌کنند که جوابگویی به همه‌ی مسائل آن زمانه در آن راه حل می‌گنجند؛ از این لحاظ می‌گوییم هر زمانی متفکر و فکر زمانه‌ی خود را می‌طلبد بدون آن‌که از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگردانند. 34- درست است که وقتی به اراده‌ی انسان‌هایی که در مقابل مشیت الهی سربرکشیده‌اند نظر کنیم متوجه می‌شویم رسیدن به جامعه‌ی مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتدای امر گمان می‌شد ولی این بدین معنی نیست که برای شکوفایی خود و جامعه راه حلّ دیگری هست بلکه می‌فهمیم خداوند از ما پایداری و مقاومتِ بیشتری را انتظار دارد و می‌خواهد تاریخی را به ظهور برسانیم که اندیشه‌های ژرف بناست در آن ظهور کند. 35- انسان به خود شناخت دارد ولی وقتی این شناسایی در نسبت با شخصی دیگر و یا چیزی دیگر و یا زمان دیگر معنا شود، خود آگاهی پیش می‌آید و در این رابطه خودآگاهیِ تاریخی، آگاهی انسان است به خودش در نسبت به زمانه و تاریخی که در آن به سر می‌برد. 36- اگر با نگاهی وجودی به انقلاب اسلامی به عنوان مظهر اشراق سنت الهی در این دوران بنگریم و مقدمات این نوع نظر کردن را در خود فراهم کنیم دیگر نیاز نیست که قصد کنیم انقلاب اسلامی را آشکار نماییم، انقلاب اسلامی از طریق نظر به ملکوت حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر ما آشکار می‌شود. 37- در انقلاب اسلامی و در تاریخی که شروع شده، ارزش و جایگاه دولت‌ها در نسبت آن‌ها با اهداف انقلاب فهمیده می‌شود نه با تعریف و تبلیغی که خود برای خود می‌کنند. طاهرزاده
9601
متن پرسش
با سلام: 1. آیت الله مصباح فرمودند: «ثواب حرکت پیاده به سمت مرقد امام را مساوی ثواب پیاده روی بسوی بارگاه نورانی امام حسین علیه السلام میدانیم» به نظر شما این حرف درست است؟ لطفا توضیح بفرمایید. 2. شما می فرمایید پشت هر تکنیکی فرهنگ خاص خوابیده است، آیا این عمومیت دارد چون برای مثال ما چگونه بگوییم پشت تکنولوژی میکروفون یا دوش حمام فرهنگی خوابیده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چرا چنین نباشد؟ بستگی به نیّت شخص دارد که با چه نیتی این کار را انجام دهد. اگر متوجه شود از این طریق حضرت امام را تجلیل و تعظیم کرده و موجب تبلیغ اسلام شده، به نتیجه‌ی مورد نظر می‌رسد 2- این را باید در کتاب «گزینش تکنولوژی» دنبال کنید. بحث از روحی است که این تکنیک را در نسبتی که با طبیعت برقرار می‌کند ایجادکرده. موفق باشید
9593
متن پرسش
بسم الله الرحمن ارحیم سلام علیکم: استاد من ۲۴ سال سن دارم، الان طلبه هستم، از دوران دانشجویی جلسات مطالعه صحیفه امام خمینی داشتیم، آثار عرفانی(کتاب شرح دعای سحر) اخلاقی (چهل حدیث، جنود و آداب الصلاة) و تفسیر سوره حمدشان را کم و بیش مطالعه کردم، شرح جنود شما را گوش کرده ام و آثار بسیار دیگر. و بحمدالله و بمنه و توفیقه منظومه متفکران انقلاب اسلامی معاصر که مبدأ اش همان تفکرات امام که مبدأش صدراست را در قلب خود در نزد خود دارم. روح انقلاب را شناخته ام قرآن در دلم با المیزان و علامه جوادی طلوع کرده، احساس می کنم سینه ام ظرفیت این همه خیر و حکمت و روحانیت را ندارد. وقتی مشکلاتی را که در میان خودمان که قشر دین داریم می بینم، بی فکری مردم در جامعه را که خودم تا قبل از احساس طلوع در دلم یکی از آنها بودم می بینم، وقتی درستی حرکت امام و فاصله خودمان را با او می بینم، احساس سینه درد و کمر درد می کنم. وسعت دردهای علی امیر المؤمنین (ع) را می فهمم. دارم آب می شوم. گاهی برای غم امام زمان (عج) مستأصل و بی قرارم. حرفهای آقای پناهیان مرا تشنه شهادت کرده اما احساس عظمت لقا مرا در هم می شکند. استاد شاید بی صبری من این تلاطم را درونم به وجود آورده، اما می خواهم حرفهای رهبرم با این همه لختی و مانع روبرو نباشد و اجرایی شود چون درست می گویند. تا حد امکان امر به معروف با روی خوش می کنم، اما راضی نیستم، دوست دارم خدا مرا لایق کند برای انقلاب از هیچ چیز دریغ نکنم، از طرفی از تلون و رنگارنگی نفس خودم نیز خائفم. چه کنم؟ من عاشق انقلابم اما هیچ کاری برایش نمی کنم. خدا فهم زیادی به من داده اما سنگینی بار رسالت مانع حرکت من می شود. شما راه نمایی ام کنید و دعا بفرمایید به عزیز و محبوبم یعنی امام بزرگوار و راه او برسم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگو هستم. در ذیل دستورات اسلام باید این حالت را تحمل کرد و با تمام وجود خود را در تمکین نگه داشت تا آرام‌آرام تلوّن‌ها کم شود و خداوند راهِ هرچه بهتر بندگی خود را در تحقق تمدن اسلامی برایتان بگشاید. از رجوع کامل به اسفار و سپس به فصوص، در وقتش غافل نباشید. موفق باشید
9550
متن پرسش
با عرض سلام خدمت مسئول محترم سایت: سؤال: چرا افرادی که غیر مسلمان هستند یا ساکن کشورهای غربی هستند قوانین دین اسلام را بیشتر رعایت می کنند و به حقوق هم احترام می گذارند تا مسلمانان؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی می‌گویند ما در سفر خارج بیشتر متوجه ارزش اسلام و کشور اسلامی می‌شویم. گویا قضیه از این قرار است که: «ماهیانِ ندیده غیر از آب.... پرس‌رسان زهم که آب کجا است؟» وقتی از آب بیرون افتادند، بهتر می‌فهمند در آب‌بودن یعنی چه. موفق باشید
9557
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ سوال 9287 به 6 جزوه امام خمینی و تقدیر تارخی زمانه اشاره فرمودید، اما آنها را در سایت نیافتم. کجا می توانم پیدا کنیم؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان مباحث مربوط به مدرسه‌ی معصومیه است که در سایت در قسمت جزوات تحت عنوان شرح کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی رضوان الله علیه هست. موفق باشید
9532
متن پرسش

سلام علیکم: پاسخ شما به سوال شهید آوینی چیست؟ ایشان(به این مضمون) می فرمایند: «اون چیه که روایت فتح را از باقی روایت ها و مستندهای جنگی جدا می‌کنه. مثلا اگر دو فیلمبردار که یکی برای مستند روایت فتح و دیگری برای جای دیگر کار می‌کنه، از یک صحنه هر کدام برداشت متفاوت دارند و یکی روایت فتح می‌شه و دیگری نه»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت در نگاه به جایگاه تاریخی حادثه‌‌ها است. شهید آوینی مخاطب خود را متوجه جایگاه تاریخی انقلابی می‌کند که رزمندگان ما بنا است در آینده به ظهور برسانند. موفق باشید

9536
متن پرسش
سلام استاد عزیز: امیدوارم در سلامت و عافیت کامل باشید انشاالله. سوالاتی داشتم. بعضی ها بر این باورند که: 1) غیر معصوم(ع) نمی تواند حاکم باشد؟ (حاکم بایستی معصوم (ع) باشد تا بتواند در جامعه عدالت را برقرار نماید) و اینکه دزدی ها و... را در جامعه مربوط می دانند به رهبری. 2) نام اسلامی را نباستی اضافه کنند به جمهوری مگر زمان ظهور مهدی(ع) 3) و تا زمان ظهور کسی حق تشکیل حکومت را ندارد. با تشکر..
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً تنها معصوم باید برجامعه حاکم باشد و در زمان غیبت امام معصوم از آن‌جایی که خداوند هرگز امور بندگان را به حاکمان جبّار نمی‌سپارد امامان معصوم می‌فرمایند به فقهایی رجوع کنید با خصوصیات خاص که در روایت از حضرت امام حسن عسگرى (ع) داریم:«فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم» و امّا آن کسى از فقهاء امّت ما که نگهبان نفس خود و حافظ دین خدا و مخالف هوا و هوس و مطیع أمر حضرت مولاى خود بود، بر عموم مردم لازم است از او تقلید کنند. و بعد حضرت در ادامه‏ى روایت مى‏فرمایند: و البته بعضى از فقهاى شیعه متّصف به این صفتند و نه جمیع آن‏ها. و این طور نیست که چون فقیه حاکم است، دزدی هست، در زمان حاکمیت علی«علیه‌السلام» نیز بدی‌ها بود نکته‌ی مهم آن بود که بدان حاکم نبودند و این در حاکمیت ولیّ فقیه نیز همیشه مدّ نظر بوده 2- وقتی نظام جمهوری در ذیل نظر فقها جلو رود و صِرف میل مردم نباشد دیگر جمهوری اسلامی است و با آن نوع جمهوری که در آمریکا است فرق می‌کند 3- خود امامان فرموده‌اند در زمان غیبت فقیه باید حاکم باشد که مشهور است به مقبوله عمر بن حنظله و در آخر کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت»، دلایل و روایت آن آورده شده. موفق باشید
9525
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: این جملات از کتاب البیع امام خمینی رحمه الله ج 2 / ص 633 / است: بل یمکن ان یقال الاسلام هو الحکومه بشئونها و الاحکام قوانین الاسلام، و هی شان من شئونها، بل الاحکام مطلوبات بالعرض، و امور آلیه لاجرائها و بسط العداله. منظور از حکومت چیست؟ اینکه می فرماید احکام مطلوبات بالعرض و امور آلی هستند، آیا منظور این است که احکام میتوانند بر اساس مصالح حکومت (به معنایی که مد نظرشان هست) تغییر کنند؟ به این معنا که هیچگونه مصلحت و مفسده ای در باطن اخکام نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حکومت یعنی شرایط تحقق اهداف اسلام در جامعه و در راستای تحقق حکومت در جامعه باید احکامی صادر شود که مقصد اصلی در این احکام تحقق اهداف اسلام است مثل قوانین راهنمایی و رانندگی که به خودی خود اصالت ندارد، بلکه برای نظم امور جامعه است. موفق باشید
9511
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت جناب استاد: پیرو سوالات مدیریتی و با توجه به سوالات مطرح شده می خواستم محبت کنید و تعریف جامعی از مدیریت اسلامی ارائه فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مدیریت عبارت است از ارائه‌ی نظمی در راستای به مقصدرساندن حوزه‌ای که مدّ نظر باید باشد و مدیریت اسلامی در ارائه‌ی نظم و نظر به مقصد از یک طرف، رعایتِ‌ اصول الهی و انسانی را در نظر دارد و از طرف دیگر در حوزه‌ای که می‌باید مدیریت اعمال شود مقصد و هدف اصلی که اتصال ملک با ملکوت است را فراموش نمی کند و در دل چنین فضایی فعالیت مدیریتی انجام می‌گیرد. موفق باشید
9501
متن پرسش
سلام استاد معظم: آیا فرهنگ را میتوان اینگونه معنا کرد: «قرار گرفتن انسان ها در عالم اسلام که ورود به این عالم به صورت دست جمعی البته نازله آن که در سال 57 شکل گرفت. و ما باید در این برهه از تاریخ با شناخت کامل از زمانه قلب خود را همچون امام، آماده کامله شدن این عالم قرار دهیم. لطفا تعریف و راهکار خود را جهت ایجاد فرهنگ ارائه نمائید و کتب مربوطه را ذکر فرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌گویند حدود چهارصد تعریف از فرهنگ و تمدن شده است. شاید ما در تعریف فرهنگ اسلامی بتوانیم بگوییم آن نوع رویکرد و آدابی که جامعه مبتنی بر اتحاد بین مُلک و ملکوت در ذیل شریعت اسلام در بین خود شکل داده فرهنگ اسلامی است که در حال حاضر از طریق انقلاب اسلامی به فعلیت می‌رسد. موفق باشید
9478
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد عزیز: پیرو سوالات مدیریتی یکی دیگر از مبانی فکری مدیریت غربی اخلاق پروتستانی است. نظریه های کلاسیک سازمان و مدیریت بر سازمان عقلایی تأکید داشتند. یکی از جلوه های عقلانیت جوامع مدرن غربی، سازمانهای عقلایی هستند که ضرورتاً به صورت سازمانهای بوروکراتیک ظاهر شده اند. ظهور شکل مدرن سرمایه داری صنعتی با سازمان عقلایی در ارتباط بوده است و این دو هم به شدت تحت تأثیر آیین کالوین [از فرقه‌های پروتستان]، پیوریتن [پیوریتنیسم یکى از شاخه هاى کالونیسم] و اخلاق پروتستان بوده اند. ماکس وبر عمده ترین مسئله توسعه سرمایه داری را «بسط روح سرمایه داری» می داند. او در جواب به این پرسش بزرگ که چرا نطفه های سرمایه داری، که در دیگر تمدن ها نیز موجود بوده است، فقط و فقط در مغرب زمین در جهت تحولی چنین عظیم و نظام یافته انعقاد یافته اند به خلقیات بورژواها توجه پیدا کرده است و می گوید آنچه را که دیگر تمدن ها کم داشته اند باید در همین جا جُست: آمادگی اخلاقی برای بسط روح سرمایه داری. 1- با توجه به نقش اخلاق پروتستانی در بوجود آمدن نظام سرمایه داری و در نتیجه سازمان و نظریه های مدیریت غربی خواهشمند است تحلیلتان را در این خصوص ارائه بفرمایید. 2- ما در مدیریت اسلامی به جای اخلاق پروتستانیسم چه چیزی داریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته که می‌فرمایید نکته‌ی بسیار مهمی است و حقیقتاً وقتی کلیسا به نام مقدس‌مآبی چهره‌ای از خود نشان داد که مردم از کلیسای کاتولیک دلسرد شدند و از طرفی نمی‌توانستند از دین دست بردارند عکس‌العمل آنها یک نوع دنیاطلبی شد با ظاهری دینی و در پروتستانتیسم جواب خود را می‌گرفتند که آن جواب‌دادن به روح دنیاطلبی بود بدون ظاهر دینی، و این است آن نکته‌ای که در سایر ملت‌ها اتفاق نیفتاد و در غرب اتفاق افتاد و ما در مدیریت اسلامی باید از این موضوع مهم که ارتباط عالم ناسوت با عالم ملکوت است غافل نگردیم تا رویکرد اصلی جامعه هرچه بیشتر معنوی‌شدن افراد باشد و اقتصاد جامعه بر اساس حکمت اداره شود و نه بر اساس عقل اقتصادی کلاسیک. موفق باشید
9470
متن پرسش
سلام استاد: استاد مشکلی برای من پیش اومده، با توجه به اینکه آقا گفته تذکر لسانی واجبه وقتی بیرون میروم و این وضعیت حجاب را میبینم به هم میریزم و حتی همه فکر و ذکر بنده همین شده که چه جوری برخورد کنم، نمیدانم وظیفم چقدره؟ اگر بنا باشد به همه آنها تذکر بدهم که فقط باید تذکر داد و به هیچ کاری دیگه نمیشه رسید. چون بدحجابی خیلی غالب شده. وقتی میخواهم تذکر بدهم انگار دهنم قفل میشه. خیلی با خودم به خاطر این موضوع درگیرم. میترسم کوتاهی کنم. احساس میکنم که شیطان با استفاده از همین وسواس باعث شده از بقیه کارام بمونم نمیدانم تعادل چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع امر به معروف به‌خصوص به صورت مستقیم با حاکمیت فرهنگ اسلامی و در آن حوزه‌ای که فرهنگ اسلامی حاکم است مورد نظر است و اکنون حوزه‌ی امر به معروف مثل قبل نیست که در شهر و یا روستایی محدود اگر کسی ظاهر دینی را حفظ نمی‌کرد همه موظف بودند او را متذکر وظیفه‌اش کنند. امروز شهرهای ما از فضای فرهنگی غرب متأثر است و آن‌قدر که باید به صورت فرهنگی جایگاه آن فرهنگ را نقد کرد و به طرف مقابل متذکر فرهنگ اسلامی شد نمی‌توان به صورت مستقیم متذکر وظیفه‌ای شد که افراد از آن غفلت کرده‌اند. تهاجمی فرهنگی رخ داده است باید این تهاجم را با ساز و کارهای فرهنگی دفع نمود. موفق باشید
9465
متن پرسش
استاد این متن جواب آقای علی صفایی (عین. صاد) به پرسش قبول داشتن یا نداشتن امام خمینی است میشه یخورده توضیحش بفرمایید: این‌ اعتراض‌ دیگری‌ است‌ که‌ من‌ مخالف‌ امام‌ هستم‌، به‌ دلیل‌ سکوتم‌ و به‌ دلیل کناره‌گیری‌ام‌ از کارهای‌ اجرایی‌ و نماز جمعه‌ و تظاهرات‌ و به‌دلیل‌ مخالفت‌ پدرم‌... من‌ در برخوردی‌ که‌ با یکی‌ از همین‌ دسته‌ داشتم‌ که‌ پافشاری‌ می‌کرد تو مخالف‌ امامی‌، می‌دیدم‌ نیستم‌ و نیستم‌ و قسم‌ حضرت‌ عباس‌ هم‌ مسأله‌ را مبتذل‌تر می‌کند. پرسیدم‌: «مخالفت‌ دو شکل‌ دارد: مخالفت‌ ظاهری‌ و مخالفت‌ قلبی‌. تو کدام‌ یک‌ از این‌ دو را برای‌ من‌ قائلی‌؟» آنگاه‌ توضیح‌ دادم‌ مخالفت‌ ظاهری‌ نموداری‌ می‌خواهد: یا در عمل‌، یا درگفته‌، یا در نوشته‌ و یا در اجتماع‌ من‌ با مخالفین‌ باید آشکار شود. کدام‌یک‌ از این‌ نمودارها در من‌ بوده‌ است‌؟ من‌ در عمل‌، موضع‌ تکمیل‌ را داشته‌ام‌. در حرف‌ها و در نوشته‌ها هم‌ همین‌ موضع‌ را دنبال‌ می‌کرده‌ام‌ و در جمع‌ مخالفان‌، آن‌ هم‌ در هنگام‌ برو و بیای‌ آن‌ها و با تمام‌ برنامه‌ریزی‌ و جذب‌ و انجذاب‌ ایشان‌ که‌ از طریق دفتر قم‌ اقدام‌ می‌کردند تا در انقلاب‌ اسلامی‌ چیزی‌ بنویسم‌ و‌ دانه‌ هایی‌ نشان‌ دادند. با تمام‌ این‌ها و با تمام‌ این‌ نقشه‌ها از این‌ طرف‌ و با تمام‌ تهمت‌ و افترا و ضربه‌های‌ گوناگون‌ از آن‌ طرف‌، چه‌ نموداری‌ در من‌ دیده‌اند و سراغ‌ دارند، جز آن‌چه‌ با رمل‌ و اسطرلاب‌ و با توجه‌ به‌ افکار من‌ ـ به‌ نوشته‌ی‌ نقد کتاب‌ها که‌ نمی‌دانم‌ از سوی‌ چه‌ شخص‌ و یا گروهی‌ انجام‌ شده ـ که‌ نمی‌دانم‌ از کجای‌ من‌ درآورده‌اند. می‌گویند در این‌ حرف‌ها گوشه‌ هایی‌ هست‌، که‌ مثلا اگر ای‌ قامت‌ بلند امامت‌ را در هنگام‌ نطق‌ ابریشم‌ چی‌ و تحلیل‌ مجاهدین‌ خلق‌ و هم‌زمان‌ با توسل‌ و برنامه‌های‌ ولایتی‌ها و در هنگام‌ تولد ولی‌ عصر (عج‌) مطرح‌ کرده‌ام‌، دارم‌ به‌ امام‌ گوشه‌ می‌زنم‌. و اگر می‌گویم‌ ما هنوز هم‌ در بن‌بست‌های‌ حکومت‌ها هستیم‌، حکومت‌ هایی‌ که‌ ما را که‌ اغنامشان‌ هستیم‌، از سرچشمه‌ی‌ انسانیت‌ تبعید کرده‌اند، این‌ تعریض‌ به‌ جمهوری‌ است‌. گویا جمهوری‌ اسلامی‌ با ما چنین‌ کرده‌ است‌. و یا ولایت‌ فقیه‌ که‌ زمینه‌ ساز است‌، سنگ‌ راه‌ شناخته‌ شده‌ است‌. وقتی‌ که‌ نظرها تنگ‌ است‌ و بنای‌ نق‌ زدن‌ و مارک‌ زدن‌ هست‌، از لا اله‌ الااله‌ هم‌ می‌توان‌ با حذف‌ و تقدیر و تعریض‌ و توجه‌ به‌ افکار... ـ یعنی‌ توجه‌ به‌پدرم‌، کفر طرف‌ را اثبات‌ کرد. و اگر تو در نوشته‌ بررسی‌ توضیح‌ می‌دهی‌ که‌ حکومت‌ اسلامی‌ در جامعه‌ی‌ اسلامی‌ و جامعه‌ی‌ اسلامی‌ با جمع‌ و گروهی‌ شکل‌ می‌گیرد که‌ بتوانند این‌ بارهای‌ سنگین‌ را تحمل‌ کنند، و اگر توضیح‌ می‌دهی‌ که‌ این‌ مشکلات‌ متعدد، منشأش‌ همین‌ است‌ که‌ جامعه‌ی‌ اسلامی‌ هنوز شکل‌ نگرفته‌، داری‌ گوشه‌ می‌زنی‌، ولی‌ اگر امام‌ [خمینی] بگوید و آن‌گونه‌ بر آن‌ همه‌ بشورد، دیگرتعریضی‌ نیست‌ و گوشه‌ای‌ نیست‌. گویا این‌ها مشکلات‌ را نمی‌بینند و یا منشأ مشکلات‌ را نمی‌خواهند بشناسند و اگر منشأ نشان‌ دادی‌ و تنها به‌ نشان‌ دادن‌ مشغول‌ نشدی‌، که‌ به‌ تکمیل‌ پرداختی‌، باید به‌ عنوان‌ تضعیف‌ کنندگان‌ تعقیبت‌ کنند، که‌ مبادا پس‌ از سخنرانی‌ تالار رودکی‌ بخواهی‌ از رادیو و تلویزیون‌ سر در بیاوری‌ و مطرح‌ بشوی‌ و میراث‌ انقلاب‌ را به‌ جیب‌ پدرت‌ بریزی‌. خدایا چشمی‌ بده‌ که‌ ببینیم‌ و سینه‌ای‌ که‌ بتوانیم‌ مغز خودمان‌ را و دوست‌خودمان‌ را تحمل‌ کنیم و این‌ قدر با رمل‌ و اسطرلاب‌ چپ‌ و راست‌ رفتن‌ و پفیوز بازی‌، نامردانه‌، کار مردها را انگشت‌ نزنیم. وقتی‌ که‌ بنای‌ نق‌ زدن‌ و مارک‌ زدن‌ هست‌، از حقیقت‌ هایی‌ که‌ خودشان‌ و رهبری‌ بر آن‌ها تأکید دارند، برایت‌ لولوی‌ تعریض‌ و گوشه‌ زدن‌ را بیرون‌ می‌آورند و به‌ جانت‌ می‌اندازند. غافلی‌ از آن‌ که‌ با این‌ کارها بی‌شعوری‌ و تنگ‌نظری‌ و نفهمی‌ خود را نقاشی‌ کرده‌اند. و نشان‌ داده‌اند که‌ نه‌ جمهوری‌ را می‌فهمند نه‌ ولایت‌ فقیه‌ را و نه‌ ولایت‌ معصوم‌ را و نه‌ زمینه‌ هایی‌ که‌ باید فراهم‌ شود و نه‌ ضعف‌ها را و نه‌ منشأهایش‌ را و نه‌ کاری‌ که‌ باید کرد، و این‌ است‌ که‌ به‌ شعار روی‌ می‌آورند و از امام‌ برای‌ خود سنگر می‌سازند و از آش‌هم‌ داغ‌تر می‌شوند و به‌ آن‌جا می‌رسند و به‌ آن‌جا می‌رسانند که‌ جز معصوم‌ را نمی‌توان‌ رساند. اما ما جز معصوم‌ را معیار نمی‌دانیم‌ و جز دعوت‌ به‌ معصوم‌ و زمینه‌ سازی‌ برای‌ معصوم‌ را دعوت‌ به‌ باطل‌ می‌شناسیم‌ و نظرمان‌ درباره‌ی‌ امام‌ [خمینی] همان‌ نظری‌ است‌ که‌ خودش‌ برای‌ خودش‌ دارد. و اعتقادمان‌ این‌ است‌ که‌ از حوادث‌ بزرگ‌تر است‌. و شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ در زمینی‌ زندگی‌ می‌کنیم‌ که‌ رهبرش‌ شب‌ را با خدا دارد و روز را با خلق‌ و با تمام‌ وجود از شرق‌ و غرب‌ آزاد است‌ و آن‌ هم‌ در هنگامی‌ که‌ تمامی‌ رهبران‌ سر در دامان‌ این‌ و آن‌می‌گذارند. و باز شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ رییس‌ جمهور ما کسی‌ است‌ که‌ مرگ‌ را می‌شناسد و قیامت‌ را می‌فهمد. و سینه‌اش‌ فراخ‌تر از سینه‌ی‌ دسته‌ بازهاست‌. و باز شکرمان‌ بر این‌ است‌ که‌ مجلس‌، براساس‌ اسلام‌ و تشیع‌ و با توجه‌ به‌ موازین‌ و منابع‌ اسلامی‌ شکل‌ می‌گیرد و شورای‌ نگهبان‌ دارد. و ارگان‌های‌ فعال‌ و سپاه‌ و جهاد و پرورشی‌ها با هم‌ می‌توانند به‌ آن‌ تسلطی‌ برسند، که‌ بار سنگین‌ جمهوری‌ و سپس‌ حکومت‌ اسلامی‌ را بر دوش‌ بگیرند. و همین‌ است‌ که‌ در چنین‌ چارچوبی‌، ضعف‌ها را انحراف‌ نمی‌شناسیم‌ و کار خودمان‌ را تکمیل‌ می‌دانیم‌. و دفاع‌ از این‌ همه‌ را نه‌ برای‌ وجاهت‌خودمان‌، که‌ برای‌ استحکام‌ می‌خواهیم‌ و این‌ است‌ که‌ در برابر آن‌هایی‌ که‌ کسی‌ در برابرشان‌ نیست‌، ایستاده‌ایم‌ و آن‌ها که‌ از پای‌ می‌افتند و خسته‌ می‌شوند، برپا می‌داریم‌ و آبرو و خون‌ خود را هم‌ اگرچه‌ از دست‌ بدهیم‌، به‌دست‌ آورده‌ می‌دانیم‌. مادام‌ که‌ چارچوب‌ را درست‌ ببینیم‌، کارمان‌ تکمیل‌ است‌ و آن‌ روز که‌چارچوب‌ را شکسته‌ دیدیم‌، از انتظار و تقیه‌ و قیام‌ دست‌ برنمی‌ داریم‌. ما امام‌[خمینی] را معصوم‌ نمی‌دانیم‌ و معیارهایی‌ در دست‌ هست‌ که‌ حتی‌ معصوم‌ را با آن‌ها می‌سنجیم‌. در نتیجه‌ امام‌[خمینی] را معیار حق‌ و باطل‌ نمی‌شناسیم‌. چه‌ بسا به‌ اشتباه‌ها و یا کوتاهی‌ها هم‌ مبتلا بشوند، که‌ بدون‌ تضعیف‌، باید به‌ تکمیل‌ پرداخت‌. من‌ گفته‌ بودم‌ که‌ اگر امام‌ از امیرالمؤمنین الهام‌ می‌گرفتند و در هنگام‌ هجوم‌ ملت‌، آن‌ها را به‌ پایه‌ای‌ بالاتر از تحمل‌ می‌رساندند، بسیاری‌ از کارها که‌ امروز با سختی‌ و هزار مقدمه‌ و مؤخره‌ و بخشنامه‌ و حتی‌ با فریاد نیرومند امام‌، هنوز هم‌ تحقق‌ نیافته‌ است‌، با همان‌ بیان‌ علی علیه‌السلام که‌: «دعونی‌ والتمسوا غیری‌ فانا مستقبلون‌ امرا له‌ وجوه‌ و ألوان‌ لاتقوم‌ له‌ القلوب‌ و لاتثبت‌علیه‌ العقول‌» زمینه‌ی‌ تحقق‌ می‌یافت‌. و گفته‌ بودم‌ اگر به‌ جای‌ مقابله‌ و رودررویی‌، در داخل‌ گروه‌ها نفوذ می‌شد، کارها ساده‌تر می‌شد. و گفته‌ بودم‌ اگر در برابر آمریکا، نه‌ در ایران‌ و در برابر ابرقدرت‌ها، نه‌ در منطقه‌ که‌ در خود آن‌ها، به‌ کار مشغول‌ می‌شدیم‌، به‌ ذلت‌ نمی‌رسیدیم‌، که‌ علی علیه‌السلام می‌گوید: «ما غزی‌ قوم‌ قط فی‌ عقر دارهم‌ الا ذلوا» علی معصوم‌ است‌ و حتی‌ پس‌ از قرن‌ها الهام‌بخش‌ است‌، اما امام‌ با تمامی‌ ظرفیت‌ و ظرافتش‌، معصوم‌ نیست‌، پس‌ معیار نیست‌. کسانی‌ که‌ حق‌ را با آدم‌ها می‌شناسند، گمراهند. باید حق‌ را شناخت‌ تا آدم‌ها را شناخت‌. اگر این‌گونه‌ موضع‌گیری‌ مخالفت‌ با امام‌ است‌ و اگر این‌ اعتقادها بر باطل‌ است‌، ما تا هنگامی‌ که‌ به‌ برهانی‌ و بیانی‌ دیگر نرسیده‌ایم‌، محکم‌ و پابرجاییم‌ و این‌ها را با تمام‌ وجودمان‌ پاسداریم‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند جز معصوم‌ را معیار بگیرد و چه‌ کسی‌ می‌تواند از آدم‌ها به‌ حق‌ برسد. آن‌ جا که‌ دستور است‌ «اعرف‌ الحق‌تعرف‌ اهله‌» اما مخالفت‌ قلبی‌ و باطنی‌ به‌ همان‌ رندی‌ که‌ مرا مخالف‌ می‌شناخت‌ و منشأ مخالفت‌ را پدرم‌ می‌شناخت‌، گفتم‌: اما اگر مخالفت‌ قلبی‌ را می‌گویی‌، پس‌ این‌ را بگویم‌ که‌ من‌ امام[خمینی] را دوست‌ دارم‌. یکی‌ به‌ خاطر این‌ که‌ شبیه‌ پدرم‌ هست‌ و هر وقت‌ دلم‌ برای‌ پدرم‌ تنگ‌ می‌شود، به‌ امام‌ نگاه‌ می‌کنم‌. شاید این‌ زیباترین‌ و صادقانه‌ترین‌ بیان‌ از احساسم‌ بود. بگذر از آن‌ که‌ این‌حرف‌ را با تمام‌ زیبایی‌ و لطافتش‌ نفهمیده‌اند و حتی‌ مسخش‌ هم‌ کرده‌اند، تاجایی‌ که‌ شنیدم‌ که‌ فلانی‌ گفته‌ من‌ امام‌ را دوست‌ دارم، چون‌ چشم‌هایش‌ زیباست‌. زیبایی‌ این‌ بیان‌ در این‌ نکته‌ است‌، آن‌چه‌ را که‌ آن‌ بابا منشأ بغض‌ من‌ می‌شناخت‌ منشأ علاقه‌ام‌ دانسته‌ام‌ و گرنه‌ هر تعبیر دیگری‌ را به‌ بازی‌ و دروغ‌ متهم‌ می‌کردند. اما این‌ بیان‌، امام‌ را دوست‌ دارم‌ (یکی‌) به‌ خاطر این‌ که‌ شبیه‌پدرم‌ هستند، نه‌ متهم‌ است‌ و نه‌ محدود کننده‌ی‌ عامل‌ محبت‌، که‌ من‌ امام‌ را به‌ خاطر ظرفیتش‌ و امنش‌ و این‌ که‌ از حوادث‌ بزرگ‌تر است‌، می‌توانم‌ دوست‌داشته‌ باشم‌ و به‌ خاطر این‌ که‌ بر جایی‌ تکیه‌ نمی‌کند و بر شرق‌ و غرب‌ دروازه‌ نمی‌گشاید، می‌توانم‌ دوست‌ داشته‌ باشم‌ و این‌ شعاری‌ است‌ که‌ من‌ به‌ خاطر تحققش‌ هرگونه‌ اقدامی‌ را دنبال‌ می‌کرده‌ام‌ و دیگران‌ حتی‌ تصورش‌ را نشدنی‌ می‌دانسته‌اند و همیشه‌ کوشیده‌اند تا رابطه‌ هایی‌ را ولو در جهان‌ سوم‌ تکیه‌ گاه‌خود قرار بدهند، در حالی‌ که‌ امام‌ این‌ تکیه‌ گاه‌ را می‌خواهد در خود ملت‌ و با درک‌ تنهایی‌ و ضرورت‌ حادثه‌ و عشق‌ به‌ اسلام‌ فراهم‌ کند و این‌ سه‌ عامل‌، همان‌ هایی‌ هستند که‌ من‌ در اول‌ مسؤولیت‌ و سازندگی‌ از آن‌ حرف‌ زده‌ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخنان که مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین آقای صفایی می‌فرمایند مربوط به برهه‌ای از تاریخ انقلاب بود که ناجوانمردانه ایشان را متهم می‌کردند به چیزهایی که تصور آن را هم در مورد ایشان نمی‌توان کرد و ایشان در حدّی محدود سعی کردند جواب دهند تا عقل‌ها رشد کند. مرحوم آقای صفایی از همان اول بعضی از اشکالات را که بعداً همه گفتند مطرح فرمودند حتی بعداً حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: من اشتباه کردم که دولت موقت را سر کار آوردم و یا در مورد میدان‌دادن به روزنامه‌هایی که زبان دشمن شده بودند فرمودند نباید این کار می‌شد. طرح آقای صفایی برای نفوذ در گروهک‌ها طرح خوبی بود، نمی‌دانم نشد این کار را بکنیم یا غفلت کردیم. در هر صورت همیشه باید مواظب بود دشمن سرمایه‌های فکری و فرهنگی جامعه‌مان را از ما نگیرد. موفق باشید
9442
متن پرسش
سلام علیکم: چندی پیش مطلبی نوشته شده بود که مضمون آن نقد نگاه های فردیدی و اردکانی وارد به پدیده انقلاب اسلامی بود که این نوع نگاه صحیح نیست. خواستم نظر جناب عالی را در مورد محتوای مقاله بدانم: آدرس مقاله: http://meftah.ir/1393/05/فکر-انقلاب-اسلامی-و-آدرس‌های-غلط.html نقد مورد اشاره مقاله بر مطلب دکتر داوری: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930122000272
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل ما آن است که اصحاب ژورنالیستی ما امکان فهم سخنان اندیشمندان ما را از دست داده‌اند. به عنوان نمونه همین مقاله‌ای که آقایان می‌فرمایند را بنده در سایت لُبّ المیزان در قسمت یادداشت ویژه تحت عنوان «راز “بی‌تاریخی ما” در نگاه دکتر رضا داوری اردکانی» شرح کرده‌ام. حال مقایسه کنید عمق فاجعه تا کجاست؟ آیا نباید فکری برای این‌همه کودنی فرهنگی کرد؟! آیا نباید به آنچنان شعور تاریخی برسیم که نسبت خود را با اصحاب ژورنالیست تغییر دهیم، و این گروه آینه‌ی آدرس‌دادن‌ها در امور فکری و فرهنگی به ما نباشند، و به لایه‌های عمیق‌تر فکر و فرهنگ، با راه‌کاری دیگر، رجوع کرد؟ موفق باشید
9445
متن پرسش
با سلام و عرض ادب محضر استاد طاهرزاده: با توجه به وقایعی که در عراق اتفاق افتاده است عموم مردم ما بیش از بیش متوجه یکی از برکات انفلاب انقلاب اسلامی یعنی امنیت شده اند. همچنین با جنایات رژیم صهیونیستی کودک کش و حمایت علنی غرب از آنها عموم مردم ما بیش از بیش به ماهیت دشمنان انقلاب پی برده اند. استاد آیا وقت آن نرسیده است که مسئولین ما بیش از پیش اهداف داخلی نظام اسلامی را محقق کنند تا همه توده های مردم انقلاب اسلامی را آرمان حقیقی خود بدانند و سعادت دنیا و آخرت خود را طی مسیر انقلاب اسلامی ذیل رهبری بدانند؟ آیا مسئولین ما متوجه این شرایط تاریخی هستند؟ با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری از سال‌های پیش وقت آن رسیده است ولی متأسفانه سیاسیون ما و روزنامه‌های ما بیشتر گرفتار رقابت‌های حزبی و گروهی خود هستند تا درک عمق حیاتی که انقلاب اسلامی متذکر آن است. ما مردم وظیفه داریم خودمان در فهم این انقلاب مردمی در ذیل شخصیت رهبری عزیز تلاش لازم را در فهم انقلاب و فهماندن آن انجام دهیم. موفق باشید
9449
متن پرسش
سلام: بنده شنیده ام آیت الله بهجت (ره) در زمان حیاتشان یک بار گفته بودند از بانک های ما آتش میبارد و اگر این مسئله ربای بانک ها که به ظاهر اسم بانک داری اسلامی دارند حل شود مسئله خشک سالی و خیلی مسائل دیگر حل میشود. حال سوال بنده این است چرا برای حل این مسئله اقدامی اساسی نمیشود؟ وقتی این مسئله در قرآن صراحتا جنگ با خدا و رسول اعلام شده چرا آنقدر سرسری گرفته میشود؟ چرا تنها به شیطان بزرگ میپردازیم و از این شیاطین بزرگ داخلی راحت میگذریم؟ ایا سود 22 درصدی کمرشکن بانک ها مسئله کمی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین اندازه بگویم اگر فکری نکنیم مافیای بانک، انقلاب را می‌بلعد. آقای احمدی‌نژاد خواست سه کار بکند و سرنگون شد: یکی مسئله‌ی گمرکات و دیگری مسئله‌ی مالیات و سوم موضوع بانک‌ها بود که دیدید همان‌ها آنچنان نقطه‌ضعف‌های آقای احمدی‌نژاد را بزرگ کردند و نفس دولت‌اش را گرفتند که نتواند به هیچ‌یک از امور سه‌گانه دست بزند. موفق باشید
9441
متن پرسش
در سند صحیفه سجادیه، حدیثی از امام صادق (ع) آمده که در آن، هر خروجی را قبل از ظهور، مایه بلا و اندوه ائمه و شیعیان می داند. لطفا در مورد چگونگی مطابقت این حدیث با انقلاب اسلامی توضیح بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن سند نظر به خروج با عنوان مهدی امّت مطرح است، در حالی‌که انقلاب اسلامی صورت انتظار مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است که این‌همه بر روی انتظار و زمینه‌ی عملی انتظار تأکید شده. موفق باشید
9424
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام و تشکر فراوان به خاطر پاسخ های حکیمانه به سوالات قبلی جناب استاد می خواستم 1- رابطه و نقش مدیریت غربی را با مدرنیته برایمان تشریح فرمایید؟ 2- در مدیریت اسلامی باید چه نسبتی با مدرنیته برقرار کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی نگاه مدرنیته به انسان بر اساس لیبرالیسم است و در لیبرالیسم هیچ قیدی که متذکر عالم قدس و شریعت الهی باشد به رسمیت شناخته نمی‌شود، با مدیریتی در غرب روبه‌رو هستیم که برای آن مدیریت ابعاد معنوی انسان و دستورات شریعت الهی به‌کلّی نادیده گرفته می‌شود و این معنی مدیریت غربی است در ذیل فرهنگ مدرنیته 2- در ابتدای امر ما از دقت‌های غرب در روش‌ها می‌توانیم استفاده کنیم ولی با رویکردی متفاوت، تا برسیم به روش‌هایی که کاملاً از رویکرد قدسی ما منتج شده باشد. موفق باشید
9425
متن پرسش
سلام: با توجه اینکه رئیس صدا و سیما از سوی رهبر معظم انقلاب منصوب میشود، چرا برخی اوقات عملکرد صدا و سیما با فرامین ایشان در تعارض است؟ استاد عزیر؛ سری قبل سوالی مبنی بر علت رشد فساد در ادارات و سیستم اداری کشور، از شما پرسیدم که در جواب فرمودید که هنوز روح قرآن در این ادارات دمیده نشده است. ولی وقتی در مکانی عمومی مانند تاکسی، چنین مباحثی مطرح میشود، شخص مقابل با جوابی که شما دادید قانع نمیشود. باتشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: برای رسیدن به اهدافی که انقلاب اسلامی در نظر دارد فرآیندی در میان است و آرام‌ارام ذهن‌ها متوجه آن می‌شود. شاید عرایضی که در شرح سخنان دکتر داوری در مجله‌ی «سوره‌ی اندیشه» در شماره 76 و 77 داشتم کمک کند، البته در اسرع وقت آن مطالب در قسمت یادداشت ویژه‌ی سایت قرار خواهد گرفت. در ضمن سیاست‌های کلّی صدا و سیما توسط شورایی اداره می‌شود که نمایندگان سه قوه در آن شرکت دارند. موفق باشید
9416
متن پرسش
سلام علیکم: میخواستم نظر جناب عالی در مورد این مقاله با نام «خودسازی و دیگرسازی» بدانم. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=195041
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این یک حرف اساسی و منطقی و راه‌بردی است اگر معتقد باشیم که انقلاب اسلامی باید با هویت اسلامی‌اش ادامه یابد. موفق باشید
9403
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: با آرزوی قبولی طاعات و عبادات مدام وقتی به دوستان و هم کیشان طلبه خود که با شما و مباحث شما ارتباط دارند پیشنهاد می کنم که با هم یک سیر مطالعاتی بر روی مباحث غرب شناسی و انقلاب اسلامی و ... شما و دیگر اساتید داشته باشیم با این باسخ مواجه می شوم که: جناب استاد فرموده اند فعلا به همان طلبگی و درس و بحث خود بیردازید و نیازی نیست وقت خود را بر روی این مباحث بگذارید و نهایتا همان کتاب سلوک ذیل شخصیت امام را مطالعه کنید. سوالی برای بنده وجود دارد که عرض می کنم. ۱- در روایت وارد شده است که «من سار علی غیر بصیره لایزداد سرعه سیره الا بعدا». لذا طلبگی ما هم از این قاعده مستثنی نیست. ۲- کیست که نداند ما عنوان طلبه عصر انقلاب را یدک می کشیم پس زمانی می توانیم ادعا کنیم نسبت به حرکت طلبگی خود بصیرت داریم که شناخت دقیق و صحیحی از ماهیت انقلاب و جایگاه واقعی او داشته باشیم. رسالت تاریخی او را درک کرده و سیر طلبگی خود را در آن راستا برنامه ریزی کنیم. ۳- در محضر خود شما یاد گرفته ایم که رسالت تاریخی انقلاب اسلامی تکفل عبور ما از ظلمات مدرنیته و توهمی است که همگان را در آن گرفتار نموده است به سمت و سوی آن بهشت مهدوی انشا الله. نتیجه این سه مقدمه این می شود که طلبه عصر انقلاب برای اینکه بتواند شناخت صحیحی از وظیفه خود داشته باشد و به مدد این بینش جایگاه واقعی خود را درک نموده و مطابق آن بینش برای خودش برنامه ریزی نماید بایستی: غرب شناس دقیق و عمیقی باشد. انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی (ره) را به خوبی درک کرده و بداند به عنوان طلبه می خواهد مردم را به کجا دعوت کند. (البته اینها حداقل موارد ضروری است که طلبه باید بداند) با این توصیفات آیا می توان فقط به درس و بحث طلبگی مشغول شد؟ آیا عنایت دارید که کوتاهی در هر کدام از موارد فوق می تواند در کلیت طلبگی ما تاثیر گذار بوده، جهت گیری نادرستی را نصیب ما نماید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم با این منطق خوب و این روح مسئولیت‌پذیری آن. عرض بنده آن است که طلاب عزیز به بهانه‌ی غرب‌شناسی و سایر حواشی از طلبگی کم نگذارند به طوری‌که دروس پایه‌ی طلبگی ملکه‌شان نشود، وگرنه همین‌طور که می‌فرمایید رسالت تاریخی ما در عبور از ظلمات مدرنیته از یک طرف و رجوع به ملکوت حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از طرف دیگر است و این در ابتدای امر با مطالعه و تعمق در متون مربوطه به این دو موضوع ممکن میگردد. موفق باشید
9404
متن پرسش
با سلام: استاد نظرتونو در مورد این قسمت از سخنرانی آقای خاتمی در مورد رابطه ی آزادی و دین بفرمایید: «و من به برادران و خواهران به صراحت اعتقاد خودم را بگویم، که سرنوشت وجهه اجتماعی دین در امروز و فردا در گروی این است که جوری ما دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد، (تشویق حضار). شما به تاریخ بشر مراجعه بکنید، ببینید هر چه که با آزادی مقابل شده است لطمه دیده است، حتی فضیلت های انسانی. دین اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است دین لطمه خورده است (تشویق حضار). عدالت اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است عدالت لطمه خورده است ساختن و توسعه اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است سازندگی لطمه خورده است. دو نمونه ی بزرگ آن را برای شما که اغلب شما اهل مطالعه هستید عرض میکنم یکی تجربه قرون وسطی که دین و آزادی در مقابل هم قرار گرفتند دین شکست خورد (تشویق حضار) و یکی در دنیای امروز در دنیای کمونیزم که عدالت اقتصادی در مقابل آزادی قرار گرفت و عدالت شکست خورد.» استاد بفرمایید اون دینی که بخواهد با آزادی سازگار باشه چجور دینی است؟ آیا دین به عنوان حکم خدا باید با ما هماهنگ باشه یا ما باید خودمونو با احکام خدا هماهنگ کنیم؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف درستی است که دین نباید جلو آزادی بشر را بگیرد و اساساً انبیاء آمدند تا بشر را از خرافات و انحرافات آزاد کند. مشکل آن است که اگر لیبرال‌دموکراسی به اسم آزادی خواست انواع بی‌بند و باری‌ها را در جامعه به بشر تحمیل کند، آیا باید به آن اجازه داد؟ آیا اگر شخصی به اسم آزادی صدای موسیقی ماشین خود را در حدّی بلند کرد که امکان زندگی برای بقیه سخت شد و خواستیم مانع آن شویم، به اسم دین جلوی آزادی او را گرفته‌ایم؟ آیا خانمی که به زشت‌ترین شکل بی‌بند و باری در جامعه ظاهر می‌شود مثل همان کسی نیست که صدای موسیقی خود را بلند کرده و محیط را با حضورِ بی‌بند و بار خود از حالت تعادل خارج کرده؟ خارج از چنین فضایی وظیفه‌ی همه‌ی ما است که پاسدار آزادی باشیم و به اسم تحجرهای دینی نگذاریم آزادی که هدیه‌ی خدا است به بشریت، نادیده گرفته شود و ما تنها با مقدس‌دانستن آزادی است که می‌توانیم تمدن اسلامی را شکل دهیم و در آن تمدن همه‌ی افکار و اقشار احساس خودی نسبت به انقلاب اسلامی داشته باشند. آیا آن‌کسی که نمی‌خواهد مثل یک مسلمان مقیّد حجاب خود را رعایت کند ولی هنجارشکنی و بی‌بند و باری نیز پیشه نمی‌کند، جایی در تمدن اسلامی دارد؟ و او نیز نباید احساس کند که عضو جامعه‌ی اسلامی است وجامعه‌ی اسلامی او را متعلق به خود می‌داند؟ موفق باشید
9389
متن پرسش
سلام علیکم: شما در آثارتان وقتی که نحوه سلوک در عصر حاضر را تبیین می کنید به عنوان مصداق کامل به دفاع مقدس و شهدا توجه می کنید. ولی من هنوز متوجه نشدم که در زمان حاضر و الآن وظیفه ما چیست که به اون سلوک شهدا برسیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را بحمداللّه در جلسه‌ی پنجم جزوات «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» تا حدّی شرح داده‌ام مبنی بر این‌که اگر امروز با نظر به حقیقت انقلاب اسلامی و نظر به نور اشراقی آن از مقام معظم رهبری و نگاه او استفاده کنیم، حجاب‌هایی که بین ما و حضرت حق هست برطرف می‌شود زیرا صورت مشیت اراده‌ی الهی جهت هدایت بشر در این زمان در راستای شریعت اسلام، بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و آن روحی گشت در کالبد انقلاب اسلامی، مثل حضور نفس در بدن، و لذا در صورت اتحادی خاص با انقلاب اسلامی از طریق سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، می‌توانیم با خداوند به صورتی حضوری مرتبط شویم و راه رجوع به خدا را در مقابل خود بگشاییم. این است آن سلوک إلی اللّه که امروز خداوند در مقابل شما گشوده است. تا ما با مشیت الهی در این دوران مرتبط نگردیم نمی‌توانیم از انس با خدا به معنای واقعی آن سخن بگوییم. راه‌های رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است ولی همه‌ی این راه‌ها امروز از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. از این جهت تأکید می‌شود امروز رجوعِ به حق با انقلاب اسلامی ممکن است. وقتی انقلاب اسلامی را آینه‌ی گفتگوی خدا با بشرِ امروز دیدید - مشروط بر این‌که انقلاب را در نظام اجرایی محصور ندانید- به مشیت و اراده‌ای نظر کرده‌اید که در کالبد انقلاب اسلامی ظهور کرده و در معادلات جهانی در حال تعیّن بخشیدن خویش است، مثل نفخه‌ی روح در جسم و تعیّن آن روح در حرکات و سکنات انسان که در عین ظهوری محدود در حرکات بدن، نامحدودبودن خود را حفظ می‌کند و در عضوی محصور نمی‌شود، انقلاب اسلامی نیز در دولتی محصور نمی‌گردد بلکه زاینده‌ی همه‌ی آن‌ چیزی خواهد بود که بشر امروز به آن نیاز دارد. موفق باشید
9391
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: یکی دیگر از مبانی و ریشه های شکل گیری مدیریت غربی ضرورت کار تحصصی یا تحصص گرایی و تقسیم کار افراطی بود. صاحبنظران در این خصوص می نویسند: یکی از ویژگیهای کاپیتالیسم [یا نظام سرمایه سالاری]، ضرورت کار تخصصی و فراگیر و به تعبیری «برده وار» است (زرشناس، سرمایه سالاری: 37). لذا با توجه به اهمیت تولید انبوه در نظام سرمایه داری غرب، تقسیم کار برای سازماندهی جامعه، ضرورت یافت و به همبستگی اجتماعی، مدد می رساند [ولی] ماهیت مادّی و جسمانی یافت (رحیم پور ازغدی، گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی: 65). نه تنها دانشمندان، بلکه تکنسین ها و حتی کارگران نیز باید به تخصص تن دهند، تخصصی که بعضی از جامعه شناسان از آن به عنوان «تقسیم کار» این همه تمجید می کنند؛ این امر کارِ مبتنی بر قوة عاقله را برای کارگران کاملاً امکان ناپذیر می کند. کارگران که با پیشه وران دوره های قبل بسیار فرق دارند، به برده های محض ماشین ها تبدیل شده اند و می توان گفت بخش های یک پیکر را تشکیل می دهند (گنون، بحران دنیای متجدد: 129). تکامل جامعه از نظر تقسیم کار خواه ناخواه یک خطر بزرگ اجتماعی به دنبال خودش دارد و آن جدا کردن انسانها از یکدیگر است. قهراً فکر مشترک، عاطفه ی مشترک و گرایش مشترک در مردم کمتر وجود پیدا می کند و چون انسان ساخته می شود با علمی که تحصیل می کند، ساخته می شود با فنی که دارد، ساخته می شود با شغلی که دارد، انسانهایی که ساخته می شوند بکلی با یکدیگر متباین اند. بعلاوه چون کارها اختصاصی می شود، این مسئله ی تقسیم کار که می گویند سبب تکامل جامعه است - و راست است، سبب تکامل جامعه است - سبب نقص فرد است. ماشین کارش آنقدر دقیق شده که حتی کارگری که در یک کارخانه است سر از کار آن کارخانه در نمی آورد، فقط یک کار بسیار کوچکی مثلاً مراقبت کردن از حرکتِ فلان جزء این ماشین را به او سپرده اند که تو همیشه باید مراقب آن پیچ باشی که شل نشود. یک عمر چیزی که در دنیا می شناسد فقط همین پیچ است. وقتی تقسیم کار خیلی زیاد شد هر انسان، مخصوص یک کار می شود و ساخته ی این کار می شود، پس انسانیتی که مشترک میان انسانهاست کجا رفت؟ آن دیگر قربانی می شود. این است معنی اینکه اینها مدعی هستند که وقتی صنعت خیلی پیشروی می کند و کار کارگر تقسیم و یک کار جزئی می شود و بعد یک عمر فقط به همان یک کار باید مشغول بشود، او تبدیل به یک ابزار می شود، یعنی این دیگر انسان نیست، خودش می شود مثل یک ابزار، که اینها می گویند نوعی «از خودبیگانگی» است. آنوقت این انسان دیگر انسان نیست، یک ابزار است؛ مسخ می شود، یک انسانِ مسخ شده به ابزار است. این یک خصوصیت دوره ی ماشین و سرمایه داری [است] (مطهری، فلسفه تاریخ جلد3: 262-261). 1. با توجه به موارد فوق لطفا نظرتان را اعلام فرمایید؟ 2. ما در مدیریت اسلامی فعلی باید کارها را چگونه تقسیم کنیم؟ از نگاه آرمانی مدیریت اسلامی نحوه کار و تقسیم آن چگونه است؟ کار از نگاه مدیریت اسلامی چگونه تعریف می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه به مطالب ارزشمندی ورود پیدا کرده‌اید. چیزی که سخت امروز نیاز است مردم ما به‌خصوص جوانان متوجه باشند تا راز سرگشتگی و از خودبیگانگی بشر امروز را در ذات تکنولوژی جستجو کنند. ابتدا باید به خودآگاهی رسید. انسان به خود شناخت دارد ولی وقتی این شناسایی در نسبت با شخصی دیگر و یا چیزی دیگر و یا زمان دیگر معنا شود، خود آگاهی پیش می‌آید و در این رابطه خودآگاهیِ تاریخی، آگاهی انسان است به خودش در نسبت به زمانه و تاریخی که در آن به سر می‌برد. در فضای خودآگاهی تاریخی است که متوجه می‌شویم ذات انقلاب اسلامی از ذات فرهنگ غربی جدا است و انقلاب اسلامی بنا ندارد به قیمت یک جامعه‌ی تکنیکی انسان‌ها را قربانی کند. برادر! راه حل اصلی همچنان که قبلاً نیز عرض کردم این است که عالم ملکوت را در مقابل این بشر بگشایید ‌ـ‌که معرفت نفس در این راه خیلی مفید است‌ـ و سپس جامعه را بر اساس نظم ملکوتی اداره کنیم. این است آن مدیریتی که امروز در خفا رفته‌است. باید جامعه توسط روحانیت و معنویّت قدسی مدیریت شود و همان‌طور که جناب رنه‌گنون می‌گوید: انسان‌ها هر کدام خودشان نسبت خود را با وسایل زندگی تعیین کنند نه آن‌که وسائل یک نواخت توسط ماشین‌های انبوه ساز، سازنده وسایل زندگی بشر بشوند. وقتی بشر فهمید چه بلایی بر سر خود آورده و از این نوع تکنیک بانگاهی عمیق فاصله گرفت و زندگی زمینی خود را با عالَم ملکوت ترکیب کرد دیگر طالب این نوع تولیدات نیست تا مدیریت تولید انبوه بتواند سرنوشت همه را در دست گیرد. موفق باشید
9357
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: ضمن تشکر از پاسخ سوالات قبلی یکی از عوامل وقوع انقلاب صنعتی و ظهور سازمان عقلایی در غرب و در نتیجه نظریات مدیریتی، پذیرفتن داروینیسم اجتماعی بود. طبق نظریه داروینیسم اجتماعی گفته می‌شود که ‌جوامع انسانی مانند ارگانیسم‌های زیستی با یکدیگر برای بقا منازعه می‌کنند. جوامع امروزی غرب در این منازعه برتر از دیگران بوده‌اند و بنابراین عالی‌ترین مرحله پیشرفت اجتماعی را که تا کنون به دست آمده است، نشان می‌دهند. داروینیسم اجتماعی مفاهیمی را که داروین برای تشریح تکامل ارگانیزم به کار برده بود، برای تفسیر ماهیت و کارکرد جامعه به کار می برد. در واقع جامعه همانند ارگانیزمی فرض می شود که بر آن اصل تنازع بقا حاکم است. سازگارترین فرد، سازمان یا جامعه در موقعیت رقابتی پیروز خواهد شد و باقی خواهد ماند. طبق داروینیسم اجتماعی در فراز و نشیب فرایند تنازع بقا انواع متعدد و متنوعی از سازمانها ظهور می کنند و برای دستیابی به موقعیت بهتر در یک محیط رقابتی، به تکاپو می پردازند و در بین آنها سازمانهایی که بهتر بتوانند خود را با محیط سازگار کنند باقی می مانند و بقیه از بین می روند. در جامعه رقابتی که انسانها برای زنده ماندن و بقا با هم در تنازع اند و معیار موفقیت پول است تحت داروینیسم اجتماعی، تلاش برای بدست آوردن منافع شخصی شدت می گیرد و ایدئولوژی مناسبی برای کارآفرینان و بازرگانان فراهم می شود. در این بین کسانی که قوی ترند باقی می مانند و به طبقات بالا صعود می کنند و آنهایی که نمی توانند خود را به طور مناسب با محیط رقابتی، سازگار کنند به طبقات پایین تر سقوط کرده، در نهایت حذف می شوند. در واقع هر گونه غفلت و اشتباه از طرف یک سازمان به بلعیده شدن توسط سازمانهای دیگر منجر می شود. لذا خواهشمندم نظرتان را در خصوص این عامل در مدیریت غربی بیان فرمایید و آنرا از دیدگاه مدیریت اسلامی تحلیل فرمایید. همچنین عامل جایگزین در مدیریت اسلامی برای داروینیزم اجتماعی را بیان فرمایید.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید مدیریت غربی در فضای تنازع بقاء شکل گرفته است زیرا از رحمت واسعه‌ی خدای کریم غافل است و این‌که خداوند عالمی را خلق کرده است که همه‌ی بشریت در متن آن می‌تواند نسبت به حوائج منطقی خود بهره‌مند گردد و این چیزی است که مدیریت اسلامی مدّ نظر باید قرار بدهد تا رقابت‌ها رقابت‌های حذف همدیگر نباشند بلکه سبقت‌ها برای تعالی هرچه بیشتر فضای مدیریت باشد. موفق باشید‌
نمایش چاپی