بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10691
متن پرسش
با سلام: در بحث های معرفه النفس جملاتی از دکارت در اثبات «من» انسان آوردید که برای ما خیلی جالب بود، ولی استاد مطهری در کتاب توحید صفحه ی 200 این حرف را که «من فکر می کنم پس وجود دارم» را یکی از مزخرف ترین حرف های دنیا می دانند و این پایه را می شکنند و البته خیلی از اثبات های دیگر دکارت هم می ریزد. آیا این حرف دکارت برای استفاده در معرفه النفس مضر نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که آن استاد شهید«رضوان‌اللّه‌علیه» می‌فرماید این حرف دکارت به عنوان یک قضیه‌ی منطقی هیچ ارزش علمی ندارد و حتی پایه‌ی انانیت فرهنگ غربی شد، ولی از جهت فضای شکاکیتی که منجر به این جمله می‌شود و می‌رسد به این‌که پس یک چیز غیر قابل شکی در من هست که نمی‌توانم به آن شک کنم، می‌توان مورد توجه قرار داد. موفق باشید
10681
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خیلی ببخشید منظور از این جمله شهید آوینی چیست؟ «قبل از اینکه غرب زدگی را به قدرت خود غرب برگردانیم باید به یک نحو به ضعف هایی که اقوام دیگر کره زمین دچار بودند برگردانیم. ارزیابی این واقعیت صرف نظر از این که عللش چه بوده است، نباید از این نظرگاه انجام شود که غرب زدگی امری است عارضی نه جوهری...». حالا غرب زدگی امری است عارضی یا جوهری؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف اصلی آن است که این غرب نیست که با قدرت خود ملت‌ها را دچار غرب‌زدگی کرده، بلکه این ملت‌ها هستند که از سرمایه‌های معنوی و قدسی خود غافل شدند و در نتیجه غرب توانست تأثیرگذار باشد پس غرب‌زدگی ریشه در جوهرِ غفلت ملت‌های غرب‌زده دارد و از این جهت اگرچه عارض ملّت شد، ولی ریشه در خود ملت‌ها داشت و تنها با بازخوانی خود ملت‌ها از غفلتی که کردند، غرب می‌رود. موفق باشید
10647
متن پرسش
می خواستم نقدی در مورد چارچوب کلی اندیشه های آقای ملکیان برایم بنویسید. ساختارهای اندیشه ایشان چیست و را ه رهایی و تسلط بر این نوع اندیشه ها چیست؟ سخنرانی های ایشان انسان را به بن بستی می برد که راه رهایی گویا وجود ندارد. چرا این نوع اندیشه ها در کشور ترویج می شود که انسان را از زندگی متعادل خود خارج کنند و افقی از تاریکی را جلوی چشم خود ببینی. 2. آیا فلسفه تحلیلی در همان ساختار سوپژکتیویته طرح ریزی شده و چرا دغدغه ای برای متعالی شدن در این نوع فیلسوفان دیده نمی شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظرم اگر با مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «مدرنیته و توهّم» و یا «علل تزلزل تمدن غرب»، غرب را بشناسید جایگاه اندیشه‌ی آقای ملکیان را که سعی می‌کنند یک غرب بهداشتی را به ملت ما توصیه کنند، می‌شناسید. باید مردم با سطح فکریِ رشد یافته‌ی خودشان این تفکرات را بشناسند 2- قسمت دوم سوال برایم مبهم است. موفق باشید
10655
متن پرسش
سلام و عرض ارادت: استاد، من نمیتونم بپذیرم که انقلاب داره رو به جلو حرکت میکنه، الان جمهوری اسلامی به بزرگترین دشمن انقلاب اسلامی تبدیل شده، چرا از این موضوع داره غفلت میشه و داریم شعار میدیم؟ چرا واقع بینی نداریم؟ حجم عظیم فساد، ناکارآمدی ، ‌رابطه بازی و بی عدالتی که الان در سیستم اجرایی، قضایی و مقننه ما بوجود اومده کمر انقلاب رو شکسته! این ناکارآمدی باعث شده با تحریم ها زمین بخوریم و خیلی راحت مذاکره با امریکا رو قبول کنیم! استاد هرچی رو بشه توجیه کرد و شعار داد، وضعیت الان گل و بلبل شنیدن با امریکا و کری و اشتون رو نمیشه توجیه کرد. این صحبت ها رو آقا توی نماز جمعه سال 76 داشتند، با توجه به وضعیت الان، به نظر شما هیچ حرفی باقی میمونه؟! «نماز جمعه بیست و ششم دی ماه سال 76 : هدف اینها چیست؟ هدف حکومت امریکا و دستگاه امپراتوری خبری امریکایی از این حرفها چیست که مرتّب می گویند: ایران میخواهد مذاکره کند؟ هدف، چند چیز است: 1- یکی این‌که اینها می خواهند آن چیزی را که تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد ملت ایران به خاطر این‌که می دانستند دولت امریکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنی آمریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئی هم داشتند، کنار می گذاشتند و متّحد می شدند. مقابله با آمریکا، یکی از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها می خواهند با این جنجالها، همین وسیله وحدت را، به وسیله اختلاف تبدیل کنند. این علیه آن، آن علیه این. این بگوید مذاکره، آن بگوید مذاکره چه فایده‌ای دارد؛ آن یکی بگوید چه ضرری دارد؟ یک عدّه از این طرف بحث کنند، یک عدّه از آن طرف بحث کنند! و اینها هم این وحدت عظیم ملی را که ملت ایران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. 2- هدف دوم این است که می خواهند با تکرار این قضیه - مذاکره و رابطه با آمریکا - قضیه‌ای را که در چشم ملت ایران، به دلایلی منطقی، یکی از زشت‌ترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. می خواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل کاری که سرِ قضیه اسرائیل با اعراب کردند. یک روز بود که دولتهای عرب، صحبت کردن با اسرائیل، رابطه با اسرائیل و حتّی آوردن اسم اسرائیل را یکی از کارهای بسیار زشت می دانستند. اینها با مطرح کردن و پیش کشیدن این قضیه، آنها را یکی یکی از صفوف ملت عرب خارج کردند و بار را به گردن او انداختند. بتدریج کاری کردند که قبح این قضیه ریخت؛ حتّی دولتهایی که در مرزهای اسرائیل نیستند و هیچ خطر و ضرری هم از اسرائیل نمی بینند، در خانه خودشان نشسته‌اند و صحبت از مذاکره با اسرائیل می کنند! واقعاً چه لزومی دارد؟ اما می کنند؛ چون قبحش ریخته است. 3- هدف سوم این است که اصل مذاکره با ایران، برای امریکا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم است... ابرقدرت، یعنی آن قدرتی که از همه قدرتهای سیاسی دنیا بالاتر است و می تواند اراده خود را بر آنها تحمیل کند... حال ابرقدرتی با این همه ادّعا، با این همه باد و بروت جهانی و سیاسی، یک جا هست که برایش ارزش و اعتبار و احترامی قائل نمی شوند؛ آن یک جا کجاست؟ جمهوری اسلامی ایران. برای آمریکا مهم است که ایران اسلامی که از روز اوّل به دلایل روشنی در مقابل امریکا ایستاد و تسلیم امریکا نشد و گفت که با امریکا مذاکره نمی کنم، حالا بگوید که بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاکره می کنیم! می گویند بفرما، ابرقدرتی کامل شد! این منطقه‌ای هم که زیر بار نمی رفت، زیر بار آمد؛ این‌جا هم عتبه را بوسیدند! بنابراین، صِرف مذاکره برایشان خیلی مهّم است. 4- نکته دوم برای این‌که مذاکره با ایران برای امریکا اهمیت دارد، این است که حرکت جمهوری اسلامی و ملت ایران موجب شد که احساسات اسلامی در هر گوشه دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در آفریقا و حتّی در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامی خودشان را سرِ دست گیرند و مبارزه‌ای را به نحوی شروع کنند. اگر جمهوری اسلامی با امریکا پشت میز مذاکره بنشیند، آمریکاییها خیالشان از این جهت راحت می شود؛ به هرجایی در دنیا می گویند: شما برای چه تلاش می کنید؟ شما که مثل ایران نخواهید شد، به پای ایران که نخواهید رسید! هر چه بشوید، یک ملت و یک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پیدا نخواهید کرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و این‌جا پای میز مذاکره آمدند؛ شما دیگر چه می گویید!؟ یعنی با تسلیم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران به نشستن پای میز مذاکره با آمریکا، خیال آمریکا از بسیاری از این مبارزات دنیای اسلام آسوده خواهد شد. این سؤال امروز در ذهن بسیاری از مسؤولان کشورهای اسلامی و غیر اسلامىِ به اصطلاح خودشان جهان سومی وجود دارد و برای دستگاه آمریکا موجب زحمت جدّی شده است؛ خارج شدن از حالت تبعیت و تسلیم، به خاطر وجود جمهوری اسلامی، که جمهوری اسلامی هست، هیچ اعتنایی هم به امریکا نمی کند و آمریکا نمی تواند هیچ کار مهمّی با آن انجام دهد. چرا؛ گاهی اوقات هارت و هورت می کنند؛ مثلاً قانون «داماتو» یی می گذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودی خود منسوخ می شود؛ کار اساسی نمی توانند بکنند. پس، چرا ما خودمان را بیخودی معطّل کردیم و اسیر امریکا شدیم؟ امریکا در پی یک جواب است؛ باید کاری کند که به آنها این‌طور تفهیم شود که: «دیدید، این محاصره اقتصادی و همین فشارهایی که ما علیه جمهوری اسلامی به خرج دادیم، بالأخره جمهوری اسلامی را هم خسته کرد و مجبور نمود که او هم بیاید و زانو بزند و از آن پایگاه و از آن گردن برافراشته‌ای که داشت، بناچار پایین آید!». این را به دولتهایی که پیرو و تابعش هستند، تفهیم کند که: «نخیر؛ این‌طور هم نیست که شما خیال کنید کسی که با ما نباشد، می تواند از آسیب در امان بماند. جمهوری اسلامی هم بالاخره مجبور شد بیاید»! اینها می خواهند با شایعه مذاکره جمهوری اسلامی - که بگویند جمهوری اسلامی تسلیم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد کنار بیاید و با ما مذاکره کند - این‌طور وانمود کنند که در این مصاف، بالاخره قطب اسلامی شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینی شد و قطب استکبار در این مصاف پیروز گردید. بالاخره امریکا از این‌که شایع شود جمهوری اسلامی تسلیم شده است تا با آمریکا مذاکره کند و پشت میز مذاکره بنشیند - یعنی از حرفها و ادّعاهای خود نسبت به استکبار دست بردارد - بیشترین استفاده را می کند. آمریکایی ها مستکبرند. آدم مستکبر و دولت مستکبر، دنبال سبز کردن حرف خودش است. بنابراین، این‌طور نیست که رابطه‌برای کشور ما فایده‌ای داشته باشد؛ که اگر رابطه نباشد یا مذاکره نباشد، این مشکلات به وجود خواهد آمد و اگر این مذاکره و رابطه انجام شد، مشکلات از بین خواهد رفت؛ نه. نه امریکا برای ایجاد مشکلات آن‌چنان دستش باز است و نه رابطه و مذاکره این چنین معجزه‌گریای برای رفع مشکلات دارد. هیچکدام از اینها نیست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه یک حکومت است، بسته به اقتدار و عزّت‌خواهی ماست که بتوانیم در مقابل امریکا بایستیم و برطبق اراده و برطبق مصالح کشورمان اقدام کنیم. رابطه و مذاکره، برای ملت ایران و برای نهضت جهانی مضّر است. اولین ضرر این است که آمریکایی ها با ورود در این میدان، این‌طور تفهیم خواهند کرد که جمهوری اسلامی از همه حرفهای دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف‌نظر کرده و گذشته است. اوّلین چیزی که امریکاییها ادّعا می کنند، این است. اوّلین مطلبی که در دنیا شایع می کنند، این است که انقلاب اسلامی تمام شد و پایان گرفت؛ کما این‌که هنوز هیچ چیز نشده، همین حرفها را زمزمه می کنند!»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موضوع با شما موافقم که قصد آمریکا در مذاکره با انقلاب اسلامی همین است که جنابعالی و سایر اندیشمندان انقلاب اسلامی متوجه شده‌اند، ولی عنایت داشته باشید ما در شرایطی بحمداللّه هستیم که یقیناً آمریکا را ناکام خواهیم گذاشت و انقلاب اسلامی چهره‌ی دیگری از فرهنگ مقابل با استکبارش را به نمایش می‌گذارد. زیرا انقلاب اسلامی در سر تا سر جهان یک لحظه در دفاع از جریان‌های ضد استکباری کوتاه نیامده، درست در حین مذاکره با آمریکا در تقویت حماسه‌ی یمن نقش خود را بازی می‌کند که حیات خلوت سعودی بود. درست در حین مذاکره تلاش دارد کرانه‌ی باختری را مسلح کند و در قدس انتفاضه‌ی دوم را راه بیندازد. از طرفی ما باید جای این فکر را که مدعی است می‌توان در مذاکره با آمریکا مسائل انقلاب را حل کرد روشن می‌کردیم. فراموش نکنید ما در عین آن‌که از جهتی نسبت به انقلاب اسلامی در زمانِ «فانی» زندگی می‌کنیم و هر روز همان‌طور که در ابتدای سخن فرمودید با انواع ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌ها روبه‌روییم، نسبت به انقلاب اسلامی در زمانِ «باقی» زندگی می‌کنیم و حقیقتی که انقلاب اسلامی در تاریخ ما وارد کرده و در ذیل نگاه قدسی در حال عبوردادن بشریت است از فرهنگ استکباری به حاکمیت مهدوی. نگاهی که شیعه در به میدان‌آمدنِ سقیفه داشت و سقیفه را همه‌ی اسلام ندانست. انقلاب اسلامی در «زمان باقی» با هدایت‌های رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» راه‌هایی را گشوده که مذاکره با آمریکا به محاکمه با آمریکا تبدیل می‌شود و با روشن‌شدن قصد ایران در عدم داشتن تسلیحات اتمی، این آمریکا است که در جای متهم قرار می‌گیرد و انقلاب اسلامی یک گام جلو می‌رود. عنایت داشته باشید ماوراء تبلیغات غربی، متفکران جهان حرف انقلاب اسلامی را به‌خوبی می‌فهمند و این متفکران هستند که راهنمای افکار مردمشان خواهند بود. اجازه بدهید از ذکر نمونه‌ها صرف نظر کنیم. موفق باشید
10635
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده جدیدا یک کلاس تفسیر میرم. استادش در جلسه قبل گفتند حضرت علی (ع) می فرماید هر آنچه برای خودت می پسندی برای دیگران نیز بپسند. بعد یک جمله از ایمانوئل کانت گفت با این مضمون که طوری با دیگران رفتار کنید که دوست دارید با شما همان رفتار را بکنند. بعد لابلای حرفاشون گفتند پس ما و آنها به یک نقطه می رسیم. می خواستم نظر شما رو بدونم. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کانت از نظر اخلاقی حرف‌های خوبی دارد، ولی رویکرد کانت رجوع به خدا نیست بلکه رجوع به جامعه‌ای است که انسان بتواند کنار انسان‌های سالم زندگی کند هرچند افراد آن جامعه سراسر کافر باشند. بنده نظرات کانت را در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» آورده‌ام. موفق باشید
10632
متن پرسش
سلام: آیا درست است که در جهان کنونی روش و متودولوژی جای هدف نشسته است یعنی خودش هدف شده؟ فکر کنم «علم برای علم» و «هنر برای هنر» به خاطر همین بوجود آمده.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است به قول دکتر داوری امروز علم حالت علم منطبق دارد که روش سخن‌گفتن است و نه محتوای سخن‌گفتن. موفق باشید
10614
متن پرسش
سلام: استاد جواب شما در زمینه تفاوت نگاه جناب هایدگر و دانشمندان پست مدرنیسم برای بنده بی سواد مبهم است اگر می شود بیشتر توضیح دهید یا منبعی معرفی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن جواب مربوط به سؤال آن کاربر محترم بود که متوجه بود هایدگر و پست‌مدرن هر دو به مدرنیسم انتقاد دارند و خواست بداند که تفاوت در چیست که عرض شد پست مدرنیسیم هنوز به عقل غربی اصالت می‌دهد و سعی می‌کند همان مدرنیسم را بازخوانی کند، ولی هایدگر به عقل غربی و حتی به متافیزیک اشکال دارد که در این مورد کتاب «اگزیستانسیالیسم» جناب آقای دکتر اصغر مصلح کمک می‌کند. موفق باشید
10615
متن پرسش
سلام علیکم: ما وقتی به نفی مدرنیته و غرب زدگی می پردازیم و فلسفه بسیاری از تکنولوژی های امروز را رد می کنیم یا نوع دیگری از آن را مقبول تمدن اسلامی می دانیم (مثل بسیاری از مواردی که در کتاب تمدن زایی نام برده اید مثل تیغ و آپارتمان و...) باید جایگزینی برای آن که مقبول سبک زندگی اسلامی است داشته و نام ببریم وگرنه ذهن از سردرگمی خارج نمی شود. مثلا ذهن نمی تواند بفهمد که اگر تمدن اسلامی دارد می گوید جمعیت را افزایش دهید و از آنطرف آپارتمان را قبول ندارد و و همان خانه های ویلایی قدیم را می پسندد چگونه این همه جمعیت را در این مقدار زمینِ موجود جا بدهیم. شما در کتاب گفته اید اگر از من بپرسید در تمدن اسلامی چه وسایلی موجود است می گویم نمی دانم! ولی ذهن سردرگم است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به کارآیی یک تمدن شک کردیم، تمدنی که قرن‌ها جلو آمده و همه‌ی زندگی ما را در بر گرفته، برای عبور از آن ده‌ها سال باید فکر کرد و آرام‌آرام زمینه‌ی کاربردی‌کردن تمدنی که در فکر به آن رسیده‌ایم فراهم کنیم و ما فعلاً در مرحله‌ی شک و فکر هستیم و باید در این قسمت درست عمل کنیم و این سرگردانی نیست، این لازمه‌ی مرحله‌ی عبور است. موفق باشید
10602
متن پرسش
عرض سلام و تحیت خدمت استاد: تفاوت نگاه جناب هایدگر و دانشمندان پست مدرنیسم در کجاست؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هایدگر بنا دارد از عقل غربی که از دکارت شروع شد عبور کند، ولی پست‌مدرنیسم سعی دارد عقل غربی را بازخوانی نماید و آن را ادامه دهد. موفق باشید
10538
متن پرسش
با عرض سلام: قبلا در یک جایی دیدم که یکی از علما (استاد علامه حسن زاده حفظه الله) گفته اند که از آن جایی که مقدمه از ذی المقدمه پست تر است، پس علم دنیایی یا علم به دنیا از خود دنیا هم پست تر است. نظر شما در مورد این تعبیر چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: علم دنیا اگر به معنای علم به اعتباریات دنیا و راه‌های هرچه بیشتر به دست آوردن دنیا باشد یک توهّم است، ولی علم به دنیا اگر به معنای شناخت توهّمی‌بودنِ دنیا است خیلی خوب است. موفق باشید
10527
متن پرسش
سلام استاد: بنده پس از مطالعه ی چند مطلب از عزیزان دکتر داوری، فردید و معارف و همین طور شما در باب غرب دچار حیرتی شده ام، دکتر داوری در کتاب «درباره ی غرب» می گوید: «غرب جلوه ای از تاریخ وجود است.» دکتر فردید در «مفرداتش» می گوید: تاریخ 2500 ساله ی غرب که همراه است با متافیزیک را تاریخ غفلت از وجود می دهند. مرحوم معارف هم همین مضامین را می گوید - و شما هم غرب (مدرنیته) را توهم می دانید. سوالم این است که تفاوت و تناقض سخن جناب داوری با بقیه اساتید چیست؟ آیا از نگاه دیگر است؟ آن نگاه دیگر چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آقای دکتر داوری از وجود غیر از معنایی است که هایدگر و به تبع آن دکتر فردید در نظر دارند. منظور دکتر داوری از تاریخ وجود یعنی یک واقعیت تاریخی و تأکید ایشان در اکثر مقالاتشان آن است که غرب را به عنوان یک پدیده‌ی تاریخی نگاه کنیم که با تاریخی خاص در عالم ظهور کرده و این‌طور نیست که دل‌بخواهی بیاید و یا دل‌بخواهی برود. خطایی که روشنفکران رضاخانی کردند و فکر کردند می‌توانند با اراده‌ی خود، تجدد را در ایران شکل دهند. موفق باشید
10509
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر: در پاسخ به سوال 10465 فرمودید که در سوال 10381 پاسخ را ارئه فرموده اید ولیکن اصلا این سوال در سایت و در ایمیل شخصی نیست. از کجا می توانم پاسخ را بیابم؟ شرمنده که مصدع اوقاتتان شدم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین جواب را خدمتتان مجددا می فرستم. 10381- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌ شده‌اید حقیقتی با انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده که درک آن نیاز به آمادگی‌های زیادی دارد و دشمنان این حقیقت بخواهند یا نخواهند انقلاب اسلامی از نظر فکری و فرهنگی عالم را فتح می‌کند، می‌ماند که ما جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم تا با حوصله زیرساخت‌های لازم را جهت تحقق تمدن اسلامی فراهم کنیم و سخت مواظب باشیم جامعه گرفتار دوقطبی نشود – هرچند سلیقه‌ها متفاوت باشد – رجوع‌تان را به مبانی عرفانی حضرت امام بیشتر کنید و با سعه‌ی صدر با اطرافیان برخورد کنید. بنده دعاگوی امثال شما هستم. موفق باشید. خواهشمندم یک ایمیل داشته باشید تا جواب سؤال به ایمیل‌تان ارسال شود. تا بنده مجبور نشوم وقت صرف کنم و سؤال شما را پیدا کنم و برای حضرتعالی بفرستم .
10465
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت حضور محترم استاد گرانقدر: استاد این سطور که برایتان می نگارم در واقع جزء دغدغه های من، به عنوان یک خانم که کاملا محصول و پرورش یافته ایده های نظام اسلامی است، می باشد، در خصوص نگاهم به وضعیت زنان و تاثیر اندیشه های نظام اسلامی بر نقش و جایگاه زن در جامعه. استاد؛ من بعد از انقلاب به دنیا آمده ام، در طی سالهایی که زیسته ام دایم سعی در یادگیری و آموختن آنچه مرا به حقیقت می رساند، بوده ام. در مراحلی از زندگیم بگونه ای تحقیق کردم که اگر همان راه را ادامه می دادم کسی شبیه به شیرین عبادی و مهرانگیز کار و ...می شدم. البته این خانمها هرکدوم در بعدی، قدرتمند و باسواد هستند اما من جهت گیری کلی ایشان را قبول ندارم. لطف خدا شامل حالم شد و مسیرم تغییر کرد؛ البته نمی توانم بگویم مسیرم تغییر کرد، من دنبال حقیقت بودم و مشخص است راه کشف حقیقت بالا و پایین دارد، اما بهرحال مطابق لنهدینهم سبلنا، خداوند دست انسان را می گیرد و ...استاد اکنون که نگاه می کنم و به زندگی خود می نگرم درمی یابم حقیقتا جایگاه این نظام والاست و این را حداقل، از تأثیری که در منش و روش زندگی من یک نفر گذاشته می توانم بفهمم. من یک بانوی مسلمان ایرانیم، تحصیلاتم را ادامه داده و سعی در کسب فضیلت داشته ام، پوشش اسلامی کامل دارم، سعی بر بندگی خداوند متعال داشته ام و به لطف خداوند در جامعه حضور فعال و سازنده دارم (البته اینها را نمی گویم که از خودم تعریفی کرده باشم، شما که اصلا مرا نمی شناسید، اینها را می گویم که تاثیرات نوع نگاه انقلاب بر تربیت زنان، به عنوان قشری که دشمن خیلی برایشان برنامه دارد را مطرح کنم) استاد این کجا و تعریف زن از نگاه غرب کجا. اگر خیلی هنر کنیم و بازیگران و خواننده ها و... را جزء لیست مفاخر زنان غرب قلمداد نکنیم می رسیم به زنانی که نویسنده و متفکر و... بوده اند که عموما یک رشد کاریکاتوری داشته اند و در بسیاری از جنبه ها رشد خود را متوقف نموده اند و اکثرا به طور ناملموس روحیه ای مردانه یافته اند و... بعد به زن مطلوب در نگاه و منظر جمهوری اسلامی می نگرم که بانویی است که در همسر بودن، مادر بودن، در صحنه های سیاسی، در اندیشه و تفکر، در کارکردها و توانمندیهای اجتماعی، در صحنه های ملی و فراملی و ...فعال است و حقیقتا در همین یک مورد که نگاه می کنم می بینم اگر درست نگاه کنیم، نظام اسلامی کیمیا است و مس وجود همگان را طلا می کند؛ کافی است درست بشناسیمش. استاد شرمنده ام که وقت شما را می گیرم، نمی دانم اینهایی که نوشتم درد و دل است، نظر و دیدگاه است یا هر چیز دیگر ولی این را می دانم که این نظام حتی در بین حزب الهی ها هم مظلوم است، چه برسد بقیه و مشخص است وقتی تفکر و ایدئولوژی این نظام، مثلا یک زن را به جای اینکه به لحاظ روحیه حساسش، به جای تبدیل شدن به عروسکی هوس پرور و شهوتران و آلت دست فرهنگ سرمایه داری و دنیاپرستی، تبدیل می نماید به موجودی بصیر، هوشیار، موقع شناس و سازنده و مسئولیت پذیر، که اگر عروسک هم هست برای همسرش عروسک است، اگر خوش سخن و خوش نغمه است در راستای تعالی خانواده اش و با محارمش است و ... معلوم است با جدیت هرچه تمامتر با این نظام مقابله می شود و سعی می گردد دنیا به جای دوقطب دنیاپرستی (غرب ایدئولوژیک با همه اعوان و انصارش) و خداپرستی (به سرکردگی جمهوری اسلامی ایران و همه حقیقت گرایان جهان) به قطب واحد شهوترانی و دنیاخواهی تبدیل شود که البته زهی تصور باطل، زهی خیال محال چرا که یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ؛ استاد بزرگوار، من نمی دانم اندیشه و نگاه من تا چه حد عمیق است و حضرتعالی تا چه میزان، این اندیشه را قبول دارید؛ بر این اساس از شما می خواهم در راستای اصلاح چهارچوب اندیشه، راهنمایی های لازم را مبذول فرمایید، با توجه به اینکه من یک کارمند هستم و سعی نموده ام در جایگاهی که قرار دارم، آبروی نظام اسلامی را حفظ کنم و متخلق به اخلاق اسلامی باشم، چون می دانم خطای امثال ما که به ظاهرمان می خورد که پیرو انقلاب و رهبری هستیم تا چه حد زیر ذره بین است و کوچکترین خطای ما را اول به پای نظام می نویسند و بعد سایر تفاصیل پیش می آید و خدا می داند آبروی این نظام برای من چقدر مهم است؛ اما استاد من، گاهی احساس می کنم می توان در مراتب دیگری و جایگاه های حساس تری حضور پیدا کنم و برای این انقلاب مایه بگذارم و از این رو توان و استعدادم هدر می رود؛ البته رهبری عزیز می فرمایند در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته‌اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و بر این اساس جای نگرانی نیست مضافا اینکه من از خدا خواسته ام مرا در آن جایی که بهتر می توانم خدمت کنم، قرار دهد، با این حال مایلم بیش از این مفیدفایده باشم، استاد گرامی، ضمن اینکه حقیقتا موفقیت حضرتعالی را از درگاه خداوند متعال خواستارم، خواهش می کنم برای این دختر خود و همه بانوان این سرزمین دعا نمایید و با راهنماییهای مشفقانه تان در طی این مسیر یاریمان نمایید، ببخشید که مصدع اوقات شیفتان شدم و البته شرمنده که چون سریع نوشتم احتمالا به لحاظ ادبیاتی و انشایی مشکلاتی دارد. أیدکم الله فی الدارین
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال در جواب شماره‌ی سؤال 10381 داده شده. موفق باشید
10464
متن پرسش
سلام علیکم: اگر دنیای الان دنیای اصالت به روش ها و ابزار است حال باید به چه افقی نظر کرد؟ آیا جهان آینده برای برون رفت از ظلمات باید از اصالت به روش و ابزار خودداری کند؟ بحث سختی است لطفا باز بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اهداف مقدس روش‌های مخصوص خود را شکل می‌دهد و ما باید هرچه بیشتر جامعه را به اهداف مقدس‌اش برگردانیم تا روش‌ها و ابزارهای مناسب خود را کشف کند و معنای برون‌رفت از غرب و روش‌ها و ابزارهای آن بدین معنا است. وقتی بخواهیم عالم طبیعت را تسخیر کنیم با وقتی که می‌خواهیم با طبیعت تعامل کنیم، دو روش و دو ابزار باید داشته باشیم. موفق باشید
10440
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد مقاله اخیر سعید حجاریان با عنوان «فرهنگ عاشورا فرهنگ اربعین» چیست؟ http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_63228.aspx
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع نگاه به نهضت امام حسین«علیه‌السلام» در کربلا حاکی از عدم اعتقاد به قدسی‌بودن آن است و لذا می‌گوید: «هرکس عاشورای خود را می‌سازد» نه این‌که هرکس سعی می‌کند به حقیقت قدسی کربلا که همه‌ی انبیاء به آن نظر داشتند، نزدیک شود. و خبر از آن دارد که نه‌تنها آقای حجاریان هیچ‌گونه اعتقادی به الهی‌بودن و قدسی‌بودن کربلا ندارد، حتی اطلاعات مختصری هم از واقعه و قبل و بعد از آن ندارد و این مصیبت تاریخ ما است که روشنفکران ما تا این اندازه از حقایق عالم و تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، بیگانه‌اند. آقای حجاریان معتقد است حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» یک کاری کرد و تمام شد، و به زعم آقای حجاریان ما شیعیان بعداً آن را رها نکردیم و تبدیل به اربعین نمودیم و ما می‌خواهیم با آن نظام‌سازی کنیم. پاسخی هم که در سایت رجانیوز تحت عنوان «عقل دینی در برابر عقل مدرن» در جواب آن داده‌اند، نکات خوبی را در این رابطه متذکر شده‌اند. موفق باشید
10419
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز با توجه به پاسخ شما به سوال (10307) که یکی از کاربران پرسیده بود و تحت عنوان (کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه) در بخش یادداشت ویژه انتشار یافته ابهاماتی برایم وجود داشت که در ادامه مطرح می کنم. 1- اول آنکه فرمودید: (زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی.) منظور از این به خود آمدن چیست و چگونه اتفاق می افتد. چراکه هرگنه کاری که محبتی از اهل بیت علیهم السلام در دل داشته باشد پس از آنکه آتش غضب و شهوت فرو نشست و غفلت زایل شد به خود می آید اما آن لحظه به خود می آید که در اثر گناه همه چیز خودش را از دست داده و اگر دوباره شروع کند بازهم ممکن است به غفلت و معصیت دچار شود. از همین رو خواستم بدانم منظورتان از اینکه فرمودید: (بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی.) چیست. این چگونه به خودآمدنی است و چگونه اتفاق می افتد؟ یا یک بیداری پایدار است؟ و ممکن؟ 2 - دوم اینکه فرمودید: (اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود... در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست) لطفا توضیح دهید منظور از این همراهی و بازگشت چیست؟ در تاریخ و زمانه ما که عده ی زیادی از جوانان و نوجوانان در لجنزار ترویج فحشا گرفتار شده اند و متاسفانه نوجوانان ما بهترین لحظات زندگی خود را این روزها در دام این مفاسد سپری می کنند چگونه باید بازگشت از این راه و به حبیب بن مظاهرها رسید؟ منظورتان از سفلگان چه کسانی است؟ و چرا همراهی با آنها جذبه افزونی دارد؟ 3- سوم اینکه فرمودید: (این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین(ع) مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی.) لطفا در مورد این حرکت معقولانه بیشتر توضیح دهید. منظورتان از یک حرکت معقولانه چیست؟ این چه حرکتی است که ما را ناگهان از زیر خروارها گناه نجات می دهد؟ درحالی که بسیاری از جوانانی که در دام گناه افتاده و از خود ناراضی هستند از این شکایت می کنند که هرچه قدر از گناه فاصله می گیرند دوباره با یک فرصت و پیش آمد به آن برمی گردند و یا به آن عادت کرده اند؟ 4- چهارم اینکه فرمودید: (از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء(ع) این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه(ع) وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد.) در اینجا دو سوال مطرح است. اول آنکه این طریقی که فرمودید، در زمانه ما و با توجه به وضع حال بسیاری از این نوجوانان و جوانان که به دنبال راه نجاتی می گردند چیست؟ و اگر اشک می توانذ کارها کند پس چرا می بینیم که عده ای از این جوانان با آنکه شبهای محرم در عزاداری شرکت می کنند و اشک برای سیدالشهدا (ع) می ریزند ولی در همین ایام هم ممکن است باز هم گناهان خود را دنبال کنند و تکرار نمایند؟ در پایان اینکه همواره در همه مجالس ما را نهیب می زدند که شما از خودتان و این همه گناهی که کردید خجالت بکشید، در مناجاتشان می گویند: من که این کار را کردم یا آن کار را کردم و آنقدر همه ی گذشته جلوی چشم انسان مجسم می شود که باورش نمی شود حضرت سیدالشهدا علیه السلام به او هم نگاهی بکند. دائم به خودش می گوید آخر امام حسین علیه السلام به آدمی مثل من چکار دارد؟ من باید بروم با همین خجالت و شرمندگی بمیرم. واقعا هم احساس شرم می مند اما شرمی که با یاس همراه هست. حالا شما آمدید و می گویید امام حسین علیه السلام با دلسوزی تمام آمده دنبال شما. شما که دلتان اباعبدلله را می خواهد ولی جرات نمی کنید شما بروید به سویش. می گویید ما هم می توانیم با این همه گناه برگردیم و یار اباعبدلله باشیم آن هم در مقام بهترین یارانشان. فرمودید این دیوار عصمتی که به دور شهدا کشیده اید اجازه نمی دهد تا صدای دلسوزانه اباعبدلله را بشنویم. حالا برای ما روشن کنید که با این امیدی که اکنون به دستگیری و نجات پیدا کرده ایم و با این گمانی که می بریم که سفینه النجات هستی برای ما هم جایی در رکاب خود تدارک کرده است، چه باید بکنیم تا همانگونه که فرمودید این دام ها و غل و زنجیرهای گناه و شهوت و غضب و نکبت را از دست و پای خود آزاد کنیم و در هوای عشق و ارادت و محبت به اباعبدلله تا پای جان غلام حلقه به گوش ایشان بمانیم؟ چگونه قدم برداریم و انتخاب کنیم و آن حرکت معقولانه را انجام دهیم تا مطمئن باشیم برای ابد از این دام های حیله گر مکار رهایی یافته ایم و شیطان و هوای نفس نخواهد توانست برای ما جلوه کند و برما چیره شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا لازم است عرض کنم این متنی که روی سایت مطالعه فرمودید متنی بود که بنا بود در روز شنبه 08/10/ 93 بر اساس آن صحبت کنم که بحمداللّه این کار انجام شد و امید است در شرح آن متن در آن سخنرانی سؤالاتی که داشته‌اید برطرف شده باشد 1- منظور از گناه‌آلوده بودن زمانه آن است که دنیای استکبار که حیات خود را در نفی ارزش‌های الهی می‌داند چهارصد سال است زمینه را برای رواج گناه فراهم کرده و این سال‌ها آن را به اوج رسانده به طوری که اگر تا دیروز در پشت پرده این‌کار را رواج می‌داد، امروز علنی کرده و همین امر موجب می‌شود که مردم به آن فکر و فرهنگ پشت کنند و زندگی دیگری را انتخاب نمایند و در آن حال شما با فضای دیگری روبه‌رو می‌شوید که در آن فضا به جای سبقت به سوی گناه با سبقت به سوی پاکی و طهارت روح روبه‌رو می‌شوید و این خیلی دور نیست 2- ما سال‌ها است با فرهنگ ظلمانی غرب همراهی کردیم در حدّی که تفکر و سبک زندگی ما تماماً غربی شده، مثل کسانی که در فرهنگ اموی پروریده شده بودند، حال با ظهور انقلاب اسلامی و احیاء روح حسینی باید منتظر بود که این ملت مثل همان‌هایی که از لشکر عمرسعد به امام حسین«علیه‌السلام» پیوستند، به معنای حقیقی به انقلاب اسلامی و به رهبری آن رجوع کنند و این خیلی دور نیست 3- حرکت معقولانه که در مقابل ملت‌های ما است یک جمع‌بندی تاریخی است که به خود می‌آیند که باید با تمام وجود به زندگی دینی رجوع کرد و مطابق عقیده‌ی دینی خود زندگی را شکل دهیم که در مقاله‌ی « کربلا و افقی که باید در پیش رو قرار دهیم» عرایضی در این مورد شده 4- مگر بنا است اگر با اشک و عزاداری، امام حسین«علیه‌السلام» نظر مبارکشان را بر ما انداختند و مزه‌ی دین‌داری را به جان ما چشاندند، شیطان بی‌کار بنشیند؟! دوباره شیطان از زاویه‌ای دیگر وارد می‌شود و دوباره امام حسین«علیه‌السلام» ما را دستگیری می‌کنند تا ما به آن جمع‌بندی تاریخی برسیم که من به آن بسیار امیدوارم و در آن جمع‌بندی تاریخی است که یک‌مرتبه شما می‌بینید همان‌طور که نظام شاهنشاهی پس از پنجاه سال تبلیغ برای فاسدکردن ملت، ملت حسینی با روبه‌روشدن با پیام حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به خود آمدند و پنجاه سال تبلیغات را زیر پا گذاردند؛ ما باید نسبت به حرکت سیدالشهداء«علیه‌السلام» ساده نگذریم و به این سفینه‌ی نجات با امیدواری تمام نظر کنیم. موفق باشید
10358
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: با خواندن این جمله : «فراموش‌کردنِ هدف اصلی دین‌داری، کار را به شهادت اولیاء الهی کشاند»، سر جایم خشک شدم. واقعا فراموش کردن هدف اصلی دین داری کار را به شهادت اولیای الهی می کشاند؟؟ از کجا معلوم؟؟ یعنی نمی شود من هدف اصلی دینداری رو فراموش کنم ولی به شهادت اولیای الهی منجر نشود؟؟ مثل خیلی آدم های معمولی که نه دینداری می کنند نه در قتل امام شرکت می کنند؟؟ اگر این جمله درست باشه همون بهتر که خلق نمی شدیم چون از پس دینداری بر نمی آییم. ( چه جالب ، باورم نمی شود دارم با استاد طاهرزاده صحبت می کنم و شما برای شنیدن حرف من وقت می ذارین!) چه قبلا که خیلی فضای معنوی داشتم چه الآن که تهی از معنویت هستم به "یا لیتنی کنت ترابا" رسیدم. استاد عزیز کار ما از گناه و توبه و این چیزها گذشته، برای همین به کربلا به عنوان رهایی از خروارها گناه، نظری ندارم و اون متن رو نخوندم. سال ها توبه کردیم. چی شد ؟! به یار نرسیدیم. یعنی کربلا نمی تواند راهی پیش پای من بگذارد که یهو همه چی تغییر کنه و بنده ی خدا بشیم؟؟ بالاخره کی قراره مولایم دست من را بگیرد تا ملاقاتش کنم؟؟ یعنی امام (ره) که راه رو برای 300000 شهید گشودند، فکری به حال ما نکردند که نخواهیم سال ها توبه کنیم و تغییری نکنیم؟؟ مثل اینکه کسی مریض باشه و هی دارو مصرف کنه تاخوب بشه و این دور هی تکرار بشه. بالاخره کی قراره در سلامت به سر ببریم؟؟ اصلا نکند عرفا یا حتی امام (ره) ، به ما آدرس غلط دادند که لقمه را دور سر خود می چرخانیم؟؟ به همین سادگی 9 سال از تحولم می گذرد. 9 سال است که توبه می کنم و مسیری تکراری رو می روم، گاه در اوج معنویت و گاه در حضیض گناه. یعنی شما هم سال ها توبه کردید تا به یقین رسیدید؟؟؟ هرچند 9 سال سرگرم شدن به توبه و ... بهتر از اینه که در گناه غوطه ور بشیم ولی واقعا راه رسیدن به مولایمان چیست؟؟، 26 سالمه، حس می کنم صدای پای میانسالی و پیری می آید. انگیزه ای برای توبه و استمرار در آداب و ... نیست. فکر نمی کنم شما هم اگر بودید با این حرفها و با توبه ها و شب بیداری ها و معارف و انقلاب و ... به جایی می رسیدید. معلوم نیست شما چه طوری به اینجا رسیدید. چون نفس آنقدر قوی است که از هر طرف بخواهی مقابلش بایستی، خیلی بدتر آدم رو زمین می زنه. جهاد با نفس کار بشر نیست و بلاشک به افراط و تفریط منجر میشه. از طرفی آگاهی ها که بالا میره دیگه نمی تونیم خودمون رو به هیچ استاد سلوکی بسپریم چون یک استاد همه ی نیازهای ما رو پاسخ نمی دهد و نسبت به اساتید سلوک و روش سلوکی سوال دارم، و آنقدر این اساتید محترم اند که نمی شود به یکی محدود شد. چه باید کرد واقعا؟؟ یعنی امام حسین (ع) و کربلا حرفی برای من و امثال من ندارند؟؟ درست است که لیاقت ندارم، ولی این همه شهید کربلا هیچ کدام ما رو به مهمانی خدا دعوت نمی کنند؟؟ به خدا دلم می خواهد ولی چرا همه ی اولیاءالله من رو تنها گذاشتند و خودشون در محفل یار جمعند؟؟ یعنی دلشون برای من نمی سوزد و اشکی برایم نمی ریزند؟؟ یعنی سال ها می گذرد و شهدا سراغی از من نمی گیرند؟؟ یعنی مولایم و امامم به بدبختی ما رحم نمی کند؟؟ یعنی اشکهایم به زمین می ریزد و از زمین گلی نمی روید؟؟ یعنی مولایم حاضر نیست حداقل بیاید تا باهم گریه کنیم؟؟ هر گاه جمله ای می خوانم که مثلا فلان عبادت یا ریاضت، فلان نتیجه ی معنوی رو داره، بی اختیار می دوم به سراغ آن کار ولی بعد از چند ثانیه به خود می آیم که تا کی می خواهی بدوی؟؟ یادت رفته چقدر دویدی و جز افراط و تفریط کاری ازت برنیامد!! أین الحسن و أین الحسین؟؟ أین ابناء الحسین؟؟ شما چی شد که بارتون رو بستید استاد؟؟ یهو شد؟؟؟؟؟ خودتون متوجه شدید که چی شد یا نه؟؟؟؟؟ کاش شهدا ما رو لایق می دونستن که حداقل بگن چی شد که شهید شدن؟؟ کاش حداقل می گفتین اونجا چه خبره و چرا بعضی ها رو راه می دن؟؟؟ اصلا نمی خواد جواب بدین. خیلی معذرت می خوام از این بی ادبی ، ولی شما ما رو درک نمی کنید و به سوالات ما به صورت فرمایشی نگاه می کنید و فکر می کنید اگر از خودتان بگویید نفسانیت دارید و این دست سوالات رو با جوابهای صوری و فرمایشی پشت گوش می اندازید... آخه چه ربطی داره، ما که می دانیم همه چیز دست خداست و بندگان خدا هیچ کاره اند. ولی بالاخره بگین که چطور بنده ی خدا شدید... و چگونه و چندساله بار خودتان را بستید؟؟؟ سالهاست از اینکه «چه شد که کار به قتل حسین رسید» نوشته اید، برای یکبار هم که شده از این بگویید که «چه شد کار به یاری حسین (ع) کشید؟». از اینکه حرف من رو شنیدید سپاسگزار و گریانم. یا حق.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به فرهنگ به شهادت رساندن اولیاء الهی نظر کرد که چگونه هیچ چیز را مقدس نمی‌دانند و فقط ظاهر دین برایشان ملاک است و این همان فراموش‌کردنِ هدف اصلی دینداری است در حالی‌که هدف دینداری قرب است، حال اگر رویکرد انسان چنین باشد، اولیاء در مقابل‌اش مقدس می‌شوند و احترام آن‌ها مدّ نظر قرار می‌گیرد و حسین«علیه‌السلام» به قتلگاه نمی‌رود. می‌گویید نکند عرفا و یا حضرت امام به ما آدرس غلط داده‌اند که هنوز به آنچه باید برسیم نرسیده‌ایم؛ آیا اگر امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نبود هرگز گناه برایت معنا داشت که توبه ظهور کند؟ آری بنده همچنان در توبه‌ام و با نظر به افقی که حسین«علیه‌السلام» می‌نمایاند زمین‌خوردن‌های خود را می‌فهمم. فراموش کرده‌ای در فضای گناه آلود قرار داری، نه آن‌که گناه را انتخاب کرده‌ای؟ این را «مکر لیل و نهار» می‌گویند. تصوری که باید امروز از خوب‌شدن داشته باشید نباید در گذشته جستجو شود. خوب‌های زمان ما یعنی شهداء مثل همین جوانان بودند که روی دل به رهبری دارند ولی بعضاً گرفتار گناه می‌شوند بدون آن‌که به آن گناهان راضی باشند. شما اولیاء الهی در این تاریخ را در جمال شهدایی بنگرید که چنین بودند که عرض کردم. نخواهید مثل عرفای گذشته باشید که اصلاً در فضای گناه‌آلود به‌سر نمی‌بردند. چرا گمان می‌کنید نمی‌شود مثل شهید چمران و باکری شد با همه‌ی خوبی‌هایشان و آن‌همه شیطنت‌هایی که به اقتضای شرایط ظلمانی" مکر لیل و نهار" بدان گرفتار بودند؟ شهدا همه‌ی حرف‌شان را با همه‌ی ابعاد زندگی یعنی با خوبی‌ها و بعضاً لغزش‌هایشان برای ما زدند، ولی ما آن‌ها را در قاب شیشه‌ای عصمت گذاشته‌ایم تا حرفشان را نشنویم، گویا فکر کرده‌ای بنده در این تاریخ به آن معنایی که افراد را در قاب عصمت قرار داده‌اید بار خود را بسته‌ام و چون شما چنین نکرده‌اید پس وضع‌تان خراب است. وضع‌تان از این جهت خراب است که تاریخ خود را نمی‌شناسید تا صدای حسین«علیه‌السلام» که امیدوارانه دارد با همین شماها گفتگو می‌کند بشنوید. حرّ به گناهان خود که در فضای امویان گرفتار آن بود نگاه نکرد و در نتیجه صدای حسین«علیه‌السلام» را شنید و تا قله‌ی انسانیت صعود کرد، در آن حدّ که عرفای بزرگ به آستان‌بوسی‌اش می‌روند. چرا متوجه نیستید حسین«علیه‌السلام» با شما در زیر خروارهای گناه تان سخن می‌گوید و ماوراء سدّ نفوذناپذیر مدرنیته گفتگوهای مهرآمیز با شما دارد؟ چرا افتادن‌هایت را می‌بینی ولی بلندشدن‌هایت را نمی‌بینی؟ مقاله‌ی «عظمت کربلا در نجات انسان‌ها از زیر خروار ها گناه» را در این رابطه در روزهای آینده کامل می‌کنم و در رابطه با حرّ نوشته‌ای تنظیم شده و بر روی سایت قرار دارد که معلوم می‌کند معنای نجات در این زمانه در زیر سایه‌ی حسین«علیه‌السلام» چگونه است و چرا با این‌که حسین«علیه‌السلام» این‌همه شما را نجات داده، خود را درست نمی‌بینید و با نگاه انتزاعی هدایت را دنبال می‌کنید و نه با نگاه وجودی و تشکیکی. به گفته‌ی مرحوم فیض کاشانی: "گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی/ گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی/ گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم/ گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم/ گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی. گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم/ گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد/ از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد/ گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن / جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی/ گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی/ کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی". موفق باشید
10361
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: اگر امکان دارد کتابی در رابطه با مقایسه عقل از دید اسلام و غرب به صورت کاربردی معرفی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «تاریخ یونان‌زدگی ما» از مرحوم مددپور خوب است. موفق باشید
10351
متن پرسش
با سلام: در تفسیر سوره ی احزاب (مرجفون) فرمودید استکبار برنامه ای دارد که سران عدالت طلب کشور های مخالف خود را می کشد مثل چاوز و ... (نقل به مضمون) می شود کمی این مطلب را باز نمایید؟؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع روشن در پرونده‌ی استکبار است، از پاتریس لومبو بگیر تا کودتای شیلی و قتل سالوادور آلنده است. موفق باشید
10356
متن پرسش
سلام و عرض ارادت، مطلبی درمورد آفات عزاداریها هست که می خواستم نظرتون رو درباره این مطلب و اساسا کم یا زیاد بودن خطرش جویا بشم: «البته به قول دوستان، ما فنی خوانده ها نباید خیلی در این مسائل دخالت کنیم، ولی مساله ای که سالهاست بشدت آزارم می دهد، نفوذ عالم اومانیستی و خودبنیادی غربی در اشعار آئینی و مذهبی و عاشورایی ماست. همین جا بگویم که آنهایی که نگران آهنگ نامناسب و ریتمیک شدن مداحی ها هستند، اتفاقا ریشه را باید در همین رخنه فرهنگ اومانیستی پیدا کنند. چه آنکه وقتی فرهنگی آمد، لوازمش را نیز با خود خواهد آورد؛ شعری که با نظر به نفس و انانیت انسان سروده می شود، مسلما باید با آهنگ های غربی و به قول بعضی ها لس آنجلسی خوانده شود و این، غیر از آهنگ و نوای اشعاری است که با نظر به حقایق ثابته جهان و از ملکوت عالم در گوش شاعر زمزمه و بر زبان او جاری می شود. این را گفتم، برای آن عده ای که فکر می کنند مشکل ما، ضعف آهنگ سازی و نبود آهنگ سازان حرفه ای در کنار مداحان است و غافلند که ریشه این معضلات را باید در مشکلاتی بس عمیق تر از آن دید. و اما آنچه در ابتدا ذکر شد: شعرهای اومانیستی! یک مقایسه بسیار ابتدایی و ساده بین اشعار مداحان قدیمی با اشعاری که در حال حاضر بر زبان مداحن ما جاری است، ما را به نقطه هولناکی می رساند؛ جای دو چیز عوض شده: «حسین» و «من» یعنی چه؟ در اشعار قدما دقت کنید!، «حسین» محور است و دیگر مفاهیم حول وجود او به طواف مشغول اند، گاهی از مظلومیت «حسین» می گویند، گاهی از مصائب «حسین» می خوانند، در پاره ای از بیت ها کرامت و عطوفت «حسین» به میدان می آید، شجاعت «حسین» بار حماسه اشعار را به عهده می گیرد، و در اوقاتی ذکر ولایت «حسین» می شود و آرزوی ورود در جرگه شیعیان او ... . خلاصه اینکه «حسین» یا تو بگو «الله» نقطه کانونی و خورشید نورافشان است و دیگران هویت و نورانیت خود را در گردش به دور این کانون جستجو می کنند. و اما کمی به اشعار حال حاضر دقت کنید تا به نقطه هولناک ذکر شده برسید؛ جابجایی «حسین» با «من»! در مداحی های امروز، آنچه در مرکز قرار گرفته و اساسا موضوعیت دارد «من» است. گاهی از عشق و دیوانگی و جنون «من» می خوانند، گاهی از دلتنگی «من» برای زیارت کربلا و دیگر عتبات می گویند، گاهی این «من» هوس می کند که در کنار فلان ضریح یا در فلان مجلس بمیرد، جناب «من» برای بعد از مرگش هم به فکر است که «حسین» در خدمتش قرار گیرد و او را از احوالات هولناک محاسبه و مجازات نجات دهد... . خلاصه اینکه «حسین» و همه حضرات معصومین و یاران و فرزندان «حسین»، همه باید دور کانون «من» بگردند و جنون و مرگ و بعد از مرگ و سیر و سیاحت «من» من را تامین کنند یا به قول آقایان، حال «من» را خوب کنند. نمی خواهم حال حضورتان در روضه ها را خراب کنم، ولی کمی به وضعیت غالب مداحی ها امروزه دقت کنید، آیا غیر از همین هاست که در بالا ذکر شد؟! این سینه ها به نام «حسین» زده می شود و به کام «من» و در آخر باز هم می گویم، علمای اسلام به داد اسلام برسید! ما هرچه داریم از محرم و صفر است، نگذارید هرچه داریم را از ما بگیرند! شاید بگویید که این فرهنگ اومانیستی در همه ابعاد زندگی و مولفه های آن نفوذ کرده که جلسات عزاداری اباعبدالله علیه السلام هم جزئی از آن است، ولی کمک کنید که تطهیر فرهنگ مان از نفسانیت و رجوع به «الله محوری» از جلسات «حسین» شروع شود که «حسین و قیام حسین، الی الابد نقطه اصلاح جوامعی است که از «الله» به انحراف کشیده شده اند»»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید بعضاً در مداحی‌های ما، مداح‌ها از فنایی که باید در محضر حسین«علیه‌السلام» داشته باشند تا نور حسین«علیه‌السلام» بر جانشان تجلی کند غافل‌اند و باید حساب آن‌ها را از شعرای آئینی که حقیقتاً میهمان حسین«علیه‌السلام»‌اند و از حسین«علیه‌السلام» می‌گویند، جدا کرد. موفق باشید (مداحی با کدام محور؟)
10307
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: جناب طاهرزاده مدتهاست شما را می شناسم از دوره دانشجویی کلاسها را آمده ام بحث ها را کار کرده ام شما هم حقیر را می شناسید اما شرم اجازه معرفی نمی دهد. اوضاعم خراب خراب است. مدتهاست می خواهم دردم را با شما در میان بگذارم اما احساس می کردم ثمری ندارد. آنچه باید بدانم می دانم و حل مشکلم اطلاعات و نصیحت و یادآوری جدیدی نمی خواهد و خودم باید در این جنگ پیروز شوم. اما حالا که در سراشیبی سقوط مدام زمین می خورم و می بازم دیگر چاره ای نمانده جز چنگ زدن به هر چیزی که به ذهن می رسد. شهوت امانم را بریده است. مجرد که بودم دوره دبیرستان و دانشگاه هر وقت شیطان به بادمان می داد چه با اینترنت چه با فیلم و خطورات و امثالهم، وعده می دادیم که ازدواج نجاتمان می دهد. ازدواج کردیم و باز هم گرفتار. هر دو سه ماهی یک بساطی داریم. یک چند وقتی اوضاع خوب است درس و مطالعه و... اما دوباره یک اتفاقی می آفتد مثل عصبانیتی، دعوای ساده ای و من مثل خواب نماها گویی ناخودآگاه خلوتی جور می شود و می روم اینترنت و سرچ نجاست و بعد ... کلافگی و عذاب وجدان و افتضاح روحی و ... چقدر جان بکنی تا توبه کنی و ... اوایل فکر می کردم مشکل از همسرم هست که نمی تواند در فضای خلوتمان سیرابم کند و لذا کلی انتظار و خرده فرمایش بی جا و با جا داشتم تا این نفس لا مذهب آرام بگیرد اما وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم آیا همسر من هر چقدر زور بزند می تواند مثل زنانی که در این نجاستخانه اینترت در این عکس ها و فیلم ها شغلشان این است بشود و ذائقه خراب شده و زیاده خواه من را آباد کند؟ بماند که آن بنده خدا هم خیلی با ما راه آمد اما دیدم گاهی اوقات حتی میل آمیزش سیر است اما باز هم به سمت اینترنت کشیده می شوم. گفتم شاید معنویت پایینم دست نفس را باز می گذارد اما دیدم در معنوی ترین شرایط مثلا فردای عرفه یا بعد کربلا یا ... باز اوضاع به هم می ریزد، بعد کلی گریه و لابه و دعا و مثلا معنویت گفتم شاید عادت کرده ام و این گونه ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شوم و لذا قسم خوردم اصلا در تنهایی اینترنت نروم چند وقتی موثر بود ولی باز شکست خوردم بعد اصلا اینترنت را قطع کردیم یک چند ماهی اینترنت نداشتیم خب اوضاع خوب بود اما دوباره به محض به دست آمدن اینترنت در اولین خلوت کار خراب شد. اوایل خیلی عذاب وجدان بود و زود از اینترنت بیرون می آمدم اما الان دیگر گویی قبحش هم ریخته است عذاب وجدانش هم کم شده است با عرض معذرت لذتبخش هم شده است. دیگر از توبه و گریه و حرم و فحش و ناسزای به خودم بعد این ماجرا هم خسته و کلافه شده ام و اعتقاداتم هم به هم ریخته است. نمی دانم چه ایمان مسخره ای داریم که این چنین در بازار فواحش حراج می شود. همسرم هم فهمیده است. ابتدا تهدید به طلاق کرد چند وقتی موثر بود اما ... اعتقاد دارد اعتیاد است، او بود که وادار کرد مشاوره بگیرم. هر چند که گمان نمی کنم چندان با مشورت اتفاقی بیفتد. نمی دانم. گفتم اراده ام ضعیف است آری اما من فکر می کنم مشکلم بزرگتر از این حرف هاست، من الان کلنجارم این است که چرا من از این فضای آلوده متنفر نیستم، حتی آن وقت که متنفر بودم هم باعث نمی شد که به سراغش نروم. اصلا انگار وقتی این حس بالا می زند خیلی هم بدم نمی آید گناه کنم. یادم به شهید بابایی می افتد که می گویند وقتی فضای گناه فراهم می شد ورزش می کرد، می دوید تا راحت شود، ولی آخر باید از افتادن در دام شیطان بدت بیاید تا بخواهی فرار کنی نه مثل منی که انگار با شیطان فعلا رفیق شده ام و خیلی هم از منحرف شدن فرار نمی کنم. من مدتهاست گرفتارم، از دبیرستان یا شاید هم راهنمایی، خانواده مان هم خانواده خیلی با محبت و خوب و عفیفی بوده است، نمی دانم چرا ما اینگونه شدیم. خودم آدمی نبودم که سراغ این مسایل بروم اما گاهی که خودش پیش می آمد تا خرخره غرق می شدیم. البته نه اینکه کلا چنین آدم هوسرانی بوده باشم، در عموم ایام سال یک بچه حزب اللهی دو آتشه با مطالعه بحثهای تشکیلاتی ولایتی ... اما احساس می کنم منافق شده ام. دعا کنید برای نجات این شاگرد بدبختتان. و اگر حرف نجات بخشی هست مثل همیشه دریغ نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانم چه می‌گویی؛ زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی. در این رابطه احساس کردم متنی را که جهت سخنرانی امسال در ماه محرم تهیه کردم برای شما بفرستم حرف‌هایم را آن‌جا زده‌ام. موفق باشید . متن صحبت من این است: باسمه تعالی کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین) 1- کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد. کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند. اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی: در شکست پای، بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته. مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد. ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود. جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی. این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی. قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد. اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست. حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت: پند مردان به گوش دل بشنو ره چنین است مرد باش و برو مرغ را پَری می‌برد تا آشیان پَرّ مردان، همّت است این را بدان اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا و قرآن فراموش نشود. در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد. از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد. والسلام
10278
متن پرسش
با سلام: آیا به نظر حضرتعالی تضادی بین ساختارگرایی (اصالت را بر وجود ساختار می بیند و با تز قانون بد بهتر از بی قانونی لزوم وجود ساختار را اثبات می کند. و حفظ ساختار را بر تغییر ساختار ارجع می داند) و عدالت خواهی (ساختار را وسیله ای برای اجرای عدالت می داند) وجود دارد؟ آیا ساختارسازی می تواند هدف یک جامعه توحیدی باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر رویکرد اصلی ما عدالت باشد، ساختارهایی که به عدالت بیشتر نظر دارد می‌تواند مفید باشد. ولی اگر به بهانه‌ی ساختارگرایی عدالت را نادیده بگیرند، چیز بدی است و ساختارهای غربی عموماً به عدالت حساسیت لازم را ندارند، آن‌طور که مواظب طبقات ضعیف باشند. اگر هم به عدالت فکر می‌کنند طبقات ضعیف را مدّ نظر قرار نمی‌دهند و نادیده می‌گیرند. موفق باشید
10266
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: لطفا به این سوال من پاسخ بفرمایید: قبلا به این نتیجه رسیده بودم که انسان یک من دارد و یک تن که اصل هر فردی من او است اما اخیرا مطلبی از حضرتعالی دیدم که فرموده بودید تن انسان از من او جدا نیست و هر کس آن را دو تا ببیند به دوگانگی ذهن و عین دکارت دچار می شود (البته اگر درست فهمیده باشم و درست نقل کرده باشم) لطفا این اشکال من را حل کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست فهمیده‌اید که حقیقت انسان‌ها همان منِ اوست. ولی عنایت داشته باشید همین حالا که در محل خود نشسته‌اید این نفس شما است که در تن شما حاضر است و عملاً تن شما مظهر نفس شما است و این غیر از بحث ذهن و عینی است که دکارت می‌گوید و معتقد است عالم ذهن از عالم عین جدا است و نمی‌تواند نسبتی بین صورت‌‌های ذهنی ما و محسوسات خارجی ایجاد کند. موفق باشید
10271
متن پرسش
سلام علیکم: آیا در شکل گیری علم فیزیک جدید سوبژکتیویته دخالت دارد؟ ما در آینده باید به فیزیک دیگری نظر کنیم؟ آیا فیزیک انیشیتین تفاوت اساسی با فیزیک نیوتونی دارد؟ یعنی نگاهش به عالم خارج از نگاه مدرنیته است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرچیزی می‌شود نگاه سوبژکتیو داشت و آن را محدود به فاعل شناسنده کرد و در این حالت فیزیک انیشتین با نیوتن فرق ندارد. عمده آن است که متوجه باشیم نفس ناطقه‌ی انسان می‌تواند واقعیت خارج را درک کند و هر چقدر بیشتر تزکیه کرده باشد، تصور بهتری از معنای عالم خواهد داشت. موفق باشید
10273
متن پرسش
سلام استاد: حس می کنم در قبال این همه خبرهای ناخوشایندی که درباره مظلومان جهان و به ویژه شیعیان می شنویم خیلی ملتهب و ناراحت نمی شوم. این قساوت قلب از کجاست و چکار کنیم تا رقت قلب پیدا کنیم؟ خیلی ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا حضرت حق از طریق نمایاندن چهره‌ی فرهنگ مدرنیته در این موارد می‌خواهد خودخواهی و خودبینی آن فرهنگ را به ما بنمایاند تا با عزمی استوار از این تمدن دروغین مدعی حقوق بشر عبور کنیم. شاید از این جهت به موضوع نگاه می‌کنید وگرنه مظلومیت هر مظلومی عواطف هر انسانی را جریحه‌دار می‌کند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!