بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3222
متن پرسش
انسان به بعضی قضایا علم حصولی دارد مثل این که: «دیروز درد داشتم»، و به بعضی قضایا علم حضوری دارد مثل این که «الآن درد دارم». پس می‌شود انسان به یک قضیه علم حضوری داشته‌باشد بدون این که نظر به موضوع و محمولش داشته‌باشد. حال سؤال ما این است که: آیا مبادی یک فکر، لزوماً از جنس قضیه و تصدیق است (البته لابشرط نسبت به این که نظر به موضوع و محمولش بشود یا نشود)؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قبلاً جواب داده شده. موفق باشید
3226
متن پرسش
با عرض سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار همانطور که در قرآن آمده هدف از خلقت ما بندگی و عبودیت است. حال من یک سوال داشتم اینکه یک نفر چگونه می تواند بفهمد که از چه راهی بهتر می تواند بندگی خدا را به جا آورد؟ ممکن است انسانی به طرق مختلفی بتواند کار کند ولی چگونه می تواند بفهمد که بهتر ین راه کدام است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شریعت الهی مطابق فطرت همه‌ی انسان‌ها نازل شده، با عقیده‌ سالم قرآنی و رعایت حرام و حلال الهی می‌توان بندگی کرد و خداوند در این راه آن‌چه شما را به سعادت نزدیک می‌کند در قلب شما القاء می‌فرماید. موفق باشید
3228
متن پرسش
مهدی نصیری نویسنده محترم کتب «سلوک در ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» (جناب آقای اصغر طاهر زاده) سخن از ضرورت تاسیس تمدنی فلسفی و عرفانی گفته اند و آنچه از مطاوی کتاب بر می آید ایشان سخت شیفته حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان ابن عربی و مولوی هستند و در واقع مبادی و مبانی تمدن مورد نظرشان را در اندیشه های نامبردگان می جویند. اما سئوال اساسی این است که آیا اندیشه ها و مبانی ملاصدرا و ابن عربی و مولوی قابلیت تاسیس تمدنی اسلامی متناسب با اهداف انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را دارند یا خیر؟ مطلب حاضر در پی پاسخ به این سئوال است . ایاجواب آقای نصیری را میدهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر ملاک ما امروز حضرت امام و مقام معظم رهبری است، این دو بزرگوار به چیزی غیر از آن‌چه آقای نصیری می‌گویند معتقدند و بنده نظرات حضرت امام و مقام معظم رهبری را به طور نسبتاً مبسوط نسبت به حکمت صدرایی و عرفان محی‌الدین در آن کتاب آورده‌ام و دلایل این‌که ما به بهترین شکل می‌توانیم به کمک صدرایی و عرفان محی‌الدین از سوبژکتیویته عبور کنیم را عرض کرده‌ام. موفق باشید
3190
متن پرسش
سلام علیکم. 1.شما در مبحث ده نکته از معرفت نفس فرمودید که ما با این مباحث می خواهیم کاری کنیم که خودتان استاد خودتان بشوید، حال سئوال این است ÷س در اینصورت نقش استاد چه می شود یا اگر ما مثلاًذیل اندیشه امام خمینی حرکت کنیم آیا دیگر استاد نمی خواهیم در حالی که امام فرمودند خودرو نمی شود مهذب شد انسان استاد می خواهد؟ 2.مباحث شما را پیگیری شدید می کنم ولی یک دلهره ای در من هست که مدام احساس می کنم این مباحث را شاید درست نفهمیده باشم اشکال کار کجاست؟ 3.دلیل اینکه شما ملبس به لباس روحانیت نشده اید چیست آیا در این لباس مقدس امر دین بیشتر نشر داده نمی شود؟ 4.کدام یک بهتر است:الف) بعد از سلام آخر نماز سه الله اکبر بگوییم و مشغول تسبیحات حضرت زهرا بشویم و بعد همه تکبیرهای انقلابی را بگویند ب) بعد از سلام بلافاصله تکبیرهای انقلابی را بگوییم و بعد تسبیحات حضرت زهرا را؟. پیشاپیش از زحمات شما پدر دلسوز کمال تشکر را می کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- در رابطه با فهم خطورات ذهنی با تعمق در معرفت نفس می‌توانید آن خطورات را تفسیر کنید ولی در مورد الگوقراردادن حرکات و سکنات یک انسان متعالی موضوع در جای خود باقی است و بنده در این مورد عرایضی که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مطرح شده را مفید می‌دانم 2- با حرکات و گفتار حضرت امام و علمایی مثل علامه و شهید مطهری و آیت الله حسن‌زاده و جوادی تطبیق کنید. 3- این را در جواب سؤال شماره‌ی 3171 عرض کرده‌ام 4- البته هر دو حال خوب است ولی من برای احوالات خودم حالت الف را می‌پسندم. موفق باشید
3184
متن پرسش
با سلام .وجود به چه معناست؟و ماهیت به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌ها را باید در کتاب‌های فلسفی دنبال بفرمایید. موفق باشید
3168
متن پرسش
بسم الله با سلام در جلسه تفسیر سوره حمدتان فرمودید: فلسفه با چیستی واقعیت سر و کار دارد، برداشت اینجانب این بود که بالاخره قبول کنم که فلسفه با واقعیت روبرو می شود، ولی با خود واقعیت نه، با ماهیتش، امروز بحثم با یکی از اساتید در این رابطه بود که بالاخره ما در ن ظریات علمی فلسفی_کلامی که می دهیم، با نظر وذهن سرو کار داریم، یا باید بیایم و این را در عرصه ی واقعیت هم اثبات کنیم؟ در مورد فلسفه ی دین معمولا این اتفاق می افتد که برای اثبات معناداری زندگی یا پوچی زندگی، یا موفقیت آمیز بودن جامعه دینداران و اخص مسلمانان در مقام نظر البته از منظر درون دینی موفقیم. حالا من در م‍ولفه های عملی و اثبات مقام واقع این موضوعات مشکل دارم. نمیدانم ساحت فلسفه ی محض با فلسفه های مضاف در همین رویارویی با حقیقت است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فلسفه‌ی اسلامی نظر به «وجود» دارد ولی به مفهوم «وجود» آن و حکمت متعالیه بعد از نظر به مفهوم وجود به جهت در صحنه‌آوردن عقل و قلب، نظر به حقیقت وجود می‌اندازد. قسمت دوم سؤال اگر در مورد فلسفه‌ی مضاف است که می‌توانید در مقالات و کتب مربوطه دنبال بفرمایید و اگر در مورد نمونه‌های اثبات حقانیت دین در عرصه‌های مختلف است که احتیاج به یک تحقیق میدانی دارد. موفق باشید
3153
متن پرسش
با سلام و خدا قوت خدمت شما استاد گرامی. ببخشید از محضر شما دو سوال دارم. 1-بنده 5هفته قبل سوالی را از این طریق از شما پرسیدم که متاسفانه هنوز پاسخ داده نشده از این رو که این سوالی چند سال است ذهن مرا به خود مشغول کرده و جواب اساتید برایم قانع کننده نبوده با توجه به بحثهایی که در شرح تفسیر سورۀ حمد امام خمینی «رضوان الله علیه»بیان می کنید به نظرم رسید از شما بپرسم.اینکه ممکن الوجود در ذات خود اقتضای عدم و وجودش 50و50 است که ذاتی شیء هم از آن جدا شدنی نیست و علت نیز نمی خواهد این ذاتی ممکن الوجود است که مال خودش است که اگر وجودش به صددرصد برسد یعنی کسی خارج ازذات آن عدمش را صفر و وجودش را100کند ؛ مثلا این ممکن الوجودی که می توانسته انسان شود این به صددرصد وجود می رسد.سوالم این است که این ممکن الوجود 50درصد وجود که همان توانستن آن است در پروانه ،انسان،گل یاغیراینها را روی چه حسابی دارد؟؟؟ 2-سوال دیگرم این است که؛همیشه وقتی به این مطلب می اندیشم که خداوند ما انسانها را به ارادۀ تکوینی که تخلف نا پذیر است مختار آفرید و ما طبق ارادۀ تشریعی خداوند می توانیم سعید یا شقی شویم. خداوند هم می داند که ما با اختیارمان کدام راه را انتخاب می کنیم که ما از این علم ازلی و تغیییر نا پذیر خداوند بی اطلاع هستیم و آن طور که بخواهیم عمل می کنیم که البته این عملکرد ما از دست خداوند در رفتن نیست.بعدهم که به دنیای دیگر به وسیلۀ مرگ منتقل می شویم که طبق عملکردمان پاداش یا عقاب کارمان را ببینیم. بعد ازاین چینش مطالب این سوال ذهنم را آزار می دهد«که چی؟؟» «خداوند که از اول تا آخر کار ما را می داند چرا ما را خلق کرد؛به راستی برای چه ما را خلق کرد؟؟»
متن پاسخ
به سوال و جواب2808 که قبلا جواب داده شده است مراجعه فرمایید.
3137
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب خدمت استاد طاهر زاده (حفظة الله) با توجه به آیه أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ( آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى ) مشخص می شود که در عالم ذر انسان دارای اختیار بوده است چون سوال در موارد غیر اختیاری معنا نمی دهد . خواهشمند است در صورت امکان از وضعیت اختیار انسان در عالم ذر و اینکه در آن عالم روح در چه بدنی بوده است توضیحاتی بفرمائید . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اختیار مربوط به جنبه‌ی ممکن‌الوجودبودن انسان است چون اختیار یک نوع طلب است و ممکن‌الوجودبودن ذاتی انسان است. از طرفی در آن موطن که حقیقت انسان در صحنه است نمی‌توان به دنبال اشخاص بود تا بحث بدن در میان باشد. موفق باشید
3112
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم چگونه می شود به اراده مطلق در چارچوب شرع تبدیل شد؟متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: با نفی تعلقات نفس اماره و رعایت حرام و حلال شریعت الهی در زندگی. موفق باشید
3115
متن پرسش
سلام استاد،عین وجود به چه معناست؟با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: «وجود» تعریف‌بردار نیست هرکسی درک می‌کند «وجود» یعنی چه حتی انکارش عین اقرار است. موفق باشید
3126
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی در جایی خواندم مرحوم ملاصدرا نهایتا حدوث زمانی عالم را قبول میکند در اثر تدبر در ایات لطفا توضیحی بفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ملاصدرا همیشه حدوث زمانی عالم را قبول داشته ولی نه به معنایی که متکلمین می‌گویند بلکه به آن معنایی که ذات عالم ماده عین حرکت است و هرلحظه عالم جدید می‌شود و زمان عالم هم که تابع حرکت است جدید است. موفق باشید
3096
متن پرسش
با عرض سلام و احترام آیا یک مرتاض( که ممکن است به خدا هم اعتقاد نداشته باشد) یا حتی یک اولیائ خدا می توانند فکر انسان را دقیقا بخوانند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد مرتاض‌ها که ریاضت‌های غیر شرعی را تحمل می‌کنند عموماً شیاطین کمک‌شان می‌کنند، ولی اولیاء الهی اگر اذن الهی باشد در آن حدّ که آبروی طرف نرود و در جهت اصلاح او مفید باشد خداوند آن ولیّ خدا را به مکنونات آن فرد مورد نظر آشنا می‌کند ولی اصل بر ستارالعیوب‌بودن خدا است که اجازه نمی‌دهد کسی عیوب بندگانش را بداند. موفق باشید
3104
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد،در هنگام مباحثه کتاب از برهان تا عرفان این دو سوال برایمان پیش آمد،1-چرا کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات؟ امکان دارد وجودشان را از جای دیگری گرفته باشند؟ و 2-مگر خدا همه ی موجودات را خلق نکرده است پس چگونه می گویید از عین الوجود اشدالوجود و ... صادر می شود خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند:(خطاب به شیطان):چرا به موجودی که با دست خودم ساختم سجده نکردی؟ این نشان می دهد که خفیف الوجود نیز از خداوند متعال صادر شده نه از شدید الوجود این را برایمان توضیح دهید.3-مرتبه وجودی شیطان جزء کدام دسته است؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- این یک امر بدیهی است که هر مابالعرضی به مابالذاتی منتهی می‌شود، مگر می‌شود موجودی که عین وجود نیست به چیزی غیر از عین وجود منتهی شود؟ 2- هر موجودی وجودش را از خدا گرفته ولی خداوند وجودات نازله را با واسطه‌ی خلق می‌کند و لذا در روایت داریم « اَبَی الله اَن یجری الامور إلاّ باسباب‌ها» خدا ابا دارد امور را جاری کند مگر از طریق سبب خاص‌اش 3- شیطان به عنوان یک موجود در مرتبه‌ی خیال و مثال است. موفق باشید
3094
متن پرسش
با سلام.استاد سئوالی درمورد مجسمه ها داشتم.آیا قابهایی که نمونه های کوچک از آثار باستانی کشورمان است و تصاویر روی آنها برجسته اند نیز مشکل دارند؟دیگر اینکه آیا مجسمه های بزرگان علم و عرفان کشور نیز دارای اشکال است؟حتی امام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عموماً آنچه در مجسمه از نظر فقهی حرمت دارد مجسمه‌ای است که تمام ابعادش در میان باشد ولی این‌گونه تصاویر که می‌فرمایید را حرام نمی‌دانند، مضافاً این‌که مقام معظم رهبری در فتوای اخیر خود ساختن و نگه‌داشتن هیچ‌گونه مجسمه‌ای را حرام نمی‌دانند و این غیر از آن است که از نظر اخلاقی و سلوکی خوب است سعی کنیم با هرگونه تصویری فاصله داشته باشیم. موفق باشید
3076
متن پرسش
باسلام.خصوصی 1.باسلام/ من طلبه هستم .وفضای منزل ما فضای نیست که مورد تایید اسلام باشد ومشکلاتی است که ازضعف دین نشات هست ومن نمی دانم که ایا درس رارها کنم وبه منزل بروم وبه انها کمک کنم ویا درحوزه بمانم /ودرس بخوانم چون وضیعتی است که احساس میکنم اگر الان این کار نشود بعدابخاطر پیش بینی که می کنم ازاین بد تر شود . ومادر بنده بخا طر مرگ دو تن از اقوام حالت افسردگی کرفته وهمشیره بنده هم مشکلی دارد که برای فرار از ان به دانشگاه رفته و خانه حالت سردی کرفته است . ومن از این اوضاع در رنج روحی هستم. ایا همه چیز طلبه درس است حتی ..../خواهش میکنم کامل توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده اگر بتوانید هر دو کار را با هم جمع کنید بهتر است ولی اگر واقعاً نقش خود را در خانه آنچنان مؤثر می‌دانید که نبود شما موجب زحمت زیاد برای مادر و خواهرتان می‌شود معلوم است که باید فعلاً حضور خود را در خانه پررنگ‌تر کنید. موفق باشید
3078
متن پرسش
با سلام من لباسم را برروی شلوار می گذارم. ایا این کار که بین برخی از بچه های حزب اللهی رواج دارد فضیلت است. در بعضی از جاها که نگاه خوبی به این جور لباس پوشیدن ندارند. اگر پیراهنم را زیر شلوار بگذارم به سلوکم لطمه نمی زند؟ ایا این نفاق نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هیچ فقیهی نفرموده اگر پیراهن‌تان را داخل شلوار بکنید حرام و یا مکروه است . آنهایی که پیراهن‌شان را روی شلوارشان می‌اندازند بدان‌جهت است که می‌خواهند قسمت‌های بالای پاهایشان کمتر ظاهر باشد واز این طریق نظر به نحوه‌ای از عفاف برای خود دارند و دوست دارند در عالَم عدم اظهار این قسمت‌های بدن به‌سر ببرند. ظاهراً روح بشرِ غیر غربی این عالَم را می‌پسندند به همین جهت ملت‌های دنیا اعم از ایرانی یا هندی و یا غرب با لباس‌هایی مثل قبا و امثال آن سعی می‌کردند از این جهت پوشیده باشند. موفق باشید
3084
متن پرسش
سلام،نظر شما درباره ی حاج آقا مجتبی موسوی در درچه چیست؟ ایشان شاگرد آیت الله بهادینی بوده اند و شما هم شاید ایشان را بشناسید.چگونه از ایشان استفاده کنیم تا راه مان به حقیقت در راه سلوک ذیل شخصیت امام.ره. بیشتر گشوده شود؟
متن پاسخ
اسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده حدود دو سال آن هم هفته‌ای یک جلسه خدمت آیت‌الله بهاءالدینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌رسیدم و از تذکرات اخلاقی ایشان بهره‌مند می‌شدم. مسلماً بقیه‌ی افراد را که در فرصت‌های دیگر خدمت ایشان می‌رسیدند نمی‌شناسم و لذا جناب آقای موسوی که فرمودید، را نمی‌شناسم تا بتوانم نظر دهم ولی مگر جز این است که ایشان مثل بقیه‌ی عالمان دین ما را متذکر به راه رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» می‌کنند؟ پس دغدغه‌ی ‌شما برای چیست؟ موفق باشید
3066
متن پرسش
باسمه تعالی باسلام - به نظر برخی از مراجع عظام تقلید گرفتن سود از طریق گذاشتن سپرده در موسسات مشکلی ندارد ؛اما بنده هرچند فقه اجازه داده و میدانم که شما سوالات فقهی پاسخ نمیدهید اما میخواهم از افق سلوکی و جدای از مسئله فقهی جواب دهید که استفاده از این سودها در سیر الی الله مانعی ایجاد نمیکند؟چون علی رغم اجازه مرجع ، کمی نگرانم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رعایت دستورات فقهی همان مسیر سیر و سلوک الی‌الله است نباید نگرانی به خود راه دهید. موفق باشید
3048
متن پرسش
سلام علیکم! با تشکر از پاسخ شما به سوال بنده در سوال شماره (3009) با عنوان بالاترین جهاد. 1- اما شما فرموده اید:«1- ملاحظه فرمایید که روایت در ادامه می‌فرماید: زنای چشم ، نگاه‌کردن و زنای دهان ، بوسیدن و زنای دست، لمس‌کردن است و می‌خواهند بفرمایند عموماً انسان‌ها به غیر از معصوم به نحوی گرفتاراین امور شده‌اند. حدّاقل در آن حد که یک نگاه از سر میل کرده باشند». بله من هم قبلاً ادامه روایت را دیده بودم. اما من سوالم این است که آیا علما و اولیاءالله امثال حضرت امام(ره)، علامه طباطبائی(ره)، آقا سید علی آقا قاضی(ره)، شیخ انصاری(ره)، شیخ مفید(ره)، آیت الله بهجت(ره)، آیت الله جوادی حفظه الله و سایر علمای متقدم و متأخر نیز مشمول این «مَا مِنْ أَحَدٍ» هستند؟!!! اگر هستند مثلاً زنای این بزرگواران چیست؟!!! یعنی آیا اینها نیز مثلاً نگاهی از سر میل کرده اند؟!!! 2- همچنین شما فرموده اید:«2- آیا جز این است که کنترل میل از جنگیدن با شمشیر سخت‌تر است؟» به نظر من همه امیال اینگونه نیستند. چون خیلی از امیال برای ما پیش می آید که خلاف شرع هستند. و جلوی این میل خودمان می ایستیم. در حالی که کنترل با این میل هیچ سختی خاصی هم برای ما نداشته است. یعنی به راحتی جلوی آن میل خلاف شرع خودمان ایستاده ایم. اما بله برخی امیال نیز هستند که جلوی آن امیال ایستادن از جنگیدن با شمشیر هم سخت تر هست. اما در این حالت این سوال پیش می آید که آیا اگر کسی در همچین موقعی مغلوب هوای نفس خود شد جای ملامت و سرزنش زیاد دارد یا خیر؟!!! چون کنترل برخی امیال از تنهائی جنگیدن با لشکری سخت تر است. 3- در بند پایانی نیز فرموده اید:«4 و 5- گویا شما برکات عفت بطن و فرج را کم گرفته‌اید، واقعاً بالاترین جهاد است که انسان با میل‌های خود مقابله کند. موفق باشید» نه من نیز به برکات عفت بطن و فرج واقم و می دانم بالاترین جهاد است. سوال من از این جهت است که از فحوای این روایات اینطور برداشت می شود که این بالاترین جهاد خیلی خیلی سخت است و اقلیت از افراد از آن سربلند بیرون می آیند. در حالی که آدم در زندگیش افراد زیادی را می شناسد که می داند آدم های عفیفی هستند. یعنی هم در عفت بطن حلال می خورند خمس و زکات خود را می دهند دزدی نمی کنند و ... . در عفت فرج نیز فقط به همسر خویش اکتفا کرده اند. نظر به ناموس مردم ندارند. اهل فیلم های مبتذل نیستند و ... . حال آیا همه اینگونه افراد دارند بالاترین جهاد را می کنند و مشمول روایت می شوند یا نه روایت منظور دیگری دارد؟!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- نمی‌توان روایاتی را که می‌خواهد بالإجمال عموم را شامل چنین ضعف‌هایی بکند به خواص هم نسبت داد 2- آنچه روایات در مورد عظمت حفظ عفت مطرح می‌کند مربوط به مقابله با امیالی است که کنترل آن‌ها نیاز به تقوای زیاد دارد 3- آری انسان‌هایی که در ورطه‌های هلاکت توانسته‌اند فرج و بطن خود را کنترل کنند بالاترین جهاد را – یعنی جهاد اکبر را- انجام داده‌اند. موفق باشید
3042
متن پرسش
سلام استاد امروز تو یه سایتی اینو دیدم 1. اعتقاد به وحدت و عینیت خالق و مخلوق (در مدرسه حکمت متعالیه) یا غیریت و دوگانگی خالق و مخلوق (در مدرسه برهان و قرآن و عترت) 2. اعتقاد به جبر و مجبور بودن انسان در افعال خود (در مدرسه حکمت متعالیه ) یا مختار بودن انسان و امر بین الامرین (در مدرسه برهان و وحی و عصمت) 3. پلورالیسم و نفی مرزبندی بین توحید و شرک و ایمان و کفر و حق و باطل (که معتقَد حکمت متعالیه بویژه از وجه عرفانی آن است) و یا اعتقاد به وجود مرز بندی بین توحید و شرک و ....(که مبنای قرآن و اهل بیت است.) نظر شما چیه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌ها سخنان آقای نصیری است در مقابل وحدت وجود. اگر کتاب ارزشمند جناب آقای دکتر غفاری تحت عنوان «جدال با مدعی» را مطالعه بفرمایید متوجه می‌شوید متأسفانه جناب آقای نصیری نه یک کلمه از وحدت وجودی که امثال حضرت امام و علامه طباطبایی می‌گویند فهمیده و نه یک کلمه از دوگانگی خلق و مخلوق را. در ضمن اگر نقد مکتب تفکیک را در سایت‌ها دنبال کنید جواب‌های خوبی به آقای نصیری داده شده. از جمله در وبلاگ http://baerfan.blogfa.com/ جواب این سه نکته که فرمودید هست. موفق باشید
3009
متن پرسش
سلام علیکم! لطفا در مورد احادیث زیر توضیح دهید چون خیلی عجیب هستند: 1- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُصِیبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَى‏...» منظور این روایت چیست؟!!! آیا علما و اولیاءالله امثال حضرت امام(ره)، علامه طباطبائی(ره)، آقا سید علی آقا قاضی(ره)، شیخ انصاری(ره)، شیخ مفید(ره)، آیت الله بهجت(ره)، آیت الله جوادی حفظه الله و سایر علمای متقدم و متأخر نیز مشمول این «مَا مِنْ أَحَدٍ» هستند؟!!! اگر هستند مثلاً زنای این بزرگواران چیست؟!!! البته اگر این بزرگواران مشمول حدیث نباشند؛ مردم عادی که 99/9% مردم شاید هم بیشتر هستند؛ همگی مشمول حدیث می شوند. آیا این نتیجه گیری درست است؟!!! اگر درست باشد یعنی همه انواع و مراتب زنا که در این حدیث مد نظر است گناه است؟!!! 2- «سُلَیْمَانُ ع إِنَّ الْغَالِبَ لِهَوَاهُ أَشَدُّ مِنَ الَّذِی یَفْتَحُ الْمَدِینَةَ وَحْدَه‏» خب چند نفر هستند که بتوانند یک شهر را به تنهائی فتح کنند؟!!!(تازه اگر این الف و لام المدینة را الف و لام جنس یا عهد بگیریم. اما اگر الف و لام استغراق باشد که می شود کل شهرها که اوضاع بازهم خرابتر می شود.) عملا شاید از هر یک میلیون نفر یک نفر نیز نتواند. حال می گوید غلبه بر هوای نفس از فتح یک شهر به تنهائی نیز سخت تر است. آیا واقعاً اینطور است؟!!! در حالی که به نظر می رسد هر فردی در طول عمرش بارها بر هوای نفسش غلبه کرده باشد. 3- «وَ قَالَ ع: مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة» این هم مانند موارد قبل عجیب است. باز هر فردی در طول عمرش بارها اتفاق افتاده که بتواند کاری کند؛ اما عفت بخرج داده و آن کار را نکرده. این یعنی فرد مورد نظر نزدیک ملائکه شده؟!!! یعنی ملائکه شدن اینقدر راحت است؟!!! آیا همین عفیف های عادی و عرفی اصطلاحی که خیلی ها عفیف هستند نیز مصداق این روایت هستند یا در این روایت منظور از عفیف چیز دیگری است؟! 4- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی ضَعِیفُ الْعَمَلِ قَلِیلُ الصَّلَاةِ قَلِیلُ الصَّوْمِ وَ لَکِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آکُلَ إِلَّا حَلَالًا وَ لَا أَنْکَحَ إِلَّا حَلَالًا فَقَالَ وَ أَیُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ.» این هم هکذا. ظاهراً خیلی ها هستند که هم عفت بطن دارند هم عفت فرج. یعنی همگی اینها دارند افضل الجهاد می کنند طبق این روایت؟!!! 5- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج‏» این هم مانند مورد قبل.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- ملاحظه فرمایید که روایت در ادامه می‌فرماید: زنای چشم ، نگاه‌کردن و زنای دهان ، بوسیدن و زنای دست، لمس‌کردن است و می‌خواهند بفرمایند عموماً انسان‌ها به غیر از معصوم به نحوی گرفتاراین امور شده‌اند. حدّاقل در آن حد که یک نگاه از سر میل کرده باشند 2- آیا جز این است که کنترل میل از جنگیدن با شمشیر سخت‌تر است؟ 3- آن فرد در آن لحظه از آن‌جهت که عفت به خرج داده حتماً از ملائکه بالاتر است. 4 و 5- گویا شما برکات عفت بطن و فرج را کم گرفته‌اید، واقعاً بالاترین جهاد است که انسان با میل‌های خود مقابله کند. موفق باشید
3012
متن پرسش
باسلام 1.به نظرشما یکطلبه بعد از چه مدت درس خواندن باید ملبس شود وچه وقت تبلیغ را شروعکند؟ 2-آیا ازدواج برای طلاب باید در چه سنی باشد؟ 3-ملاک عنوان آیت الله گفتن به اشخاص چیست؟ 4.بااینکه درروایات توصیهای به خواندن فلسفه نشده چرا ما باید فلسفه را بخوانیم؟ 5.شروع سیرمطالعاتی شما از چه سن و باچه میزانسواد میباشد؟ 6.درپاسخ یکی از سئولات فرموده بودید فلسفه خواندن را زود شروع نکنیندبلکه بعد ازمدتی که در حوزه بودید شروع کنید ولی در برخی کتابهایشما در پاورقی توصیه شده به کتاب معرفتالنفس والحشررجوع شود آیافهماین کتاب کار هرکسیاست و شروع آن برای چه سن و سالی وبا چه مدرکی می باشد؟ 7.آیا ما مجازهستیم به آن دسته از افرادی که فلسفه وعرفانراقبول ندارند اهانت کنیم؟در بعضی از آثار علامه طهرانی دیده می شودکه به برخی ازافراد ایشان مثلا گفته اند چیزی از فلان مطلب نفهمیده یا الفاظ دیگری گفته شده دلیل اینگونه برخوردها چه بوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ ظاهرا در سوالتان اصل معمم شدن یک طلبه را لازم گرفته اید که به نظر می رسد کلام صحیحی است به این معنی که اگر طلبه ای با مشکل خاصی مواجه نیست، بنا را بایستی بر این بگذارد که پس از مدّتی ملبّس گردد چرا که مدّتی از سرمایه های مادّی، علمی و معنوی حوزه استفاده کرده و به جاست به عنوان ثمره ای از حوزه، بین مخاطبین حوزه ظاهرگردد. البته این که آن مدّت زمان چه مقدار است، به نظر می رسد به دست آوردن چند امر قبل از ملبّس شدن لازم است که عبارت باشد از یک: از جهت اخلاق شخصی و اجتماعی در حدّ مطلوبی باشد. دو: از جهت علمی اولا: بتواند به سوالات فقهی شایع مردم ـ با توجه به آگاهی اجمالی به اختلاف فتاوی و اطلاعی اجمالی و کوتاه از مبانی احکام (در حدّ کتب نیمه استدلالی مثل شرح لمعه) ـ پاسخ دهد. ثانیا: نسبت به سوالات متداول کلامی و اعتقادی و اخلاقی و تاریخی و ... و جواب آن ها بیگانه نباشد. ثالثا: توانایی مراجعه به منابع مثل قرآن، کتب روایی و تفسیری را داشته باشد. سه: همچنین از آن جهت که محل مراجعه قرار می گیرد از امور اجتماعی و سیاسی آگاهی ـ حتی به صورت اجمالی ـ داشته باشد. در صورتی که این امور را درخود مشاهده نمود، به نظر می رسد زمان مناسبی برای معمم شدن می باشد. همچنین باید توجه داشت که ملبّس شدن را نبایستی از زمان مناسبِ خود به تأخیر انداخت چرا که چه بسا منشأ وساوس شیطانی شده و به بهانه های مختلف بدون توجه به سرمایه هایی که حوزه برای این شخص نموده موجب دوری از حوزه می گردد. البته ممکن است شرایط هر شخصی با اشخاص دیگر متفاوت باشد. و اما در مورد تبلیغ، همان طور که مشخص است، به خاطر مخاطب خاص و موقّت بودن در امر لباس پوشیدن، مسأله، ساده تر از ملبّس شدن دائمی است و شخص با کسب و احراز حدّاقل هایی از اموری که قبلا اشاره شد ـ مناسب با محل تبلیغ ـ می تواند به امر تبلیغ بپردازد. 2ـ در مورد ازدواج باید گفت با توجه به این که وظیفه ی عالم شدن طلاب از اهمّ وظایف ایشان است و دوران مجرّدی غالبا فضای مناسب تری جهت تحصیل فراهم می کند، بهتر است همان طور که مرحوم شهید ثانی فرموده، طلاب علوم دینی ازدواج را به تأخیر بیاندازند. البته بدون شک این تأخیر در صورتی است که بحث وجوب شرعی اقدام به ازدواج در بین نباشد. 3ـ ملاک اطلاق عنوان «آیت الله» به یک شخص، پس از آن است که وی، با تلاش فراوان توانایی استنباط احکام را از منابع، به صورت ملکه به دست آورده باشد البته چه بسا شخصی این توانایی را یافته باشد ولی در السنه به او «آیت الله» گفته نشود. به هر حال این ها عناوین و نام گذاری هایی است که ملقب نمودن و یا ملقّب ننمودن یک شخص به این القاب اضافه و یا کاستی در پی ندارد. 4- فلسفه مثل علم اصول که قواعد تفکر در اصول عملیه است، قواعد تفکر در اعتقادات و هستی‌شناسی است و به همین جهت بزرگان دین از جمله حضرت امام و مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند 5- عموماً بعضی کتاب‌ها مثل «جوان و انتخاب بزرگ» را افراد از دوره‌ی راهنمایی نیز می‌توانند شروع کنند و کتاب‌هایی مثل «ده نکته» و «آشتی با خدا» را از دوره‌ی دبیرستان. 6- پاورقی‌ها به آن معنا است که اگر کسی در شرایط مناسب خواست به موضوع مطرح‌شده با تفصیل بیشتر مراجعه کند باید به آن کتاب‌ها مراجعه نماید ولی به معنای آن نیست که الزاماً در حین خواندن همان کتاب به کتابی که در پاورقی معرفی شده است باید رجوع نماید. 7- به هر صورت ما هرگز به کسی که فلسفه را قبول ندارد نباید هیچ توهینی بشود ولی اگر منتقدین فلسفه بدون این‌که معنا و مقصود فیلسوف را بفهمند انتقاد نمایند معلوم است که می‌توان گفت منتقد مطلب را نفهمیده ولی این توهین به شخص منتقد نیست. موفق باشید
3014
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی انصافا نیاز نیست همه فلسفه را بفهمند ولی بسیار عجیب است که فلسفه را نفهمیده بر ان نقد بنویسی در ان وبلاگ نقدی هم نوشته بر اصالت وجود که حقیر با اینکه اطلاعات چندانی در فلسفه ندارم بر ان نقد مختصری نوشته ام دوست دارم نظر شما را بدانم: جملات نقاد اصالت وجود : (- درست است که یک چیز ـ مثلا سیب ـ ممکن نیست مصداق چند عنوان مانند سیب، گلابی، چوب، انسان، صندلی و... باشد وگرنه لازم می‎آید که یک چیز چند چیز باشد، اما تمامی مفاهیم چنین نیستند چنانکه مثلا همان سیبی که مثال زدیم به نحو یکسان مصداق واقعی مفاهیمی مانند سیب، کره، موجود، شیء (چیز)، میوه، واحد و... می‎باشد و هرگز هم لازم نمی‎آید که یک چیز چند چیز باشد. در مورد وجود و ماهیت هم امر کاملا همین طور است و هر واقعیت خارجی به نحو یکسان مصداق واقعی وجود و شیئیت و ماهیت و... می‎باشد و هیچ اشکالی هم لازم نمی‎آید. - معنای ماهیت نیز بر اساس دو دیدگاه فوق کاملا متفاوت می‏باشد، چه اینکه شخص موحّد و الهی ماهیت اشیا را عین واقعیت و هویت قابل وجود و عدم حقیقی آن‏ها می‎داند که به ایجاد خالق متعال موجود شده، و بر اساس آفرینش حق متعال، به نحو یکسان هم مصداق واقعی وجود و موجودند، و هم مصداق واقعی ماهیت و شیئیت؛ بلکه مصداق واقعی عناوین دیگری مانند: حادث، مقداری، متجزی، و... نیز می‏باشند، و البته چنانچه خداوند متعال آن‏ها را معدوم و نیست فرماید (که فلسفه و اصالت وجود این امر را محال می­داند!) مصداق عینی هیچ‏کدام از این عناوین نخواهند بود.) نقد حقیر : 1- این حرف زمانی درست است که ما ثابت نماییم وجود اشتراک لفظی است در ان صورت اتحاد ماهیت و وجود و یکی دانستن انها بی اشکال هست 2-اگر شی خارجی مصداق هم ماهیت و هم وجود است پس اثار شی خارجی هم باید مربوط به هر دو باشد از طرفی چون بدیهی است در ماهیت تشکیک نیست و ماهیت در ذهن همان ماهیت شی خارجی است پس باید اثار شی خارجی در ذهن هم باشد و مشخص است که چنین نیست پس مشخص میشود اثار شی خارجی ربطی به ماهیت ان ندارد و از وجود است پس نمیتوان شی خارجی را مصداق بالذات ماهیت در نظر گرفت 3- ایشان میگوید (مثلا مفهومی مانند سیب می تواند مصداق مفاهیمی مانند کره، موجود، شیء (چیز)، میوه، واحد و... می‎باشد و هرگز هم لازم نمی‎آید که یک چیز چند چیز باشد.) درصورتیکه مفاهیمی مانند کره و واحد مفاهیم عدمی هستند اصلا دربیرون مابازای خارجی ندارند و اتفاقا این حرف به جای اثبات حرف ایشان نقض حرف ایشان می باشد. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بحمدالله به خوبی متوجه ضعف مستشکل شده‌اید، از طرفی مگر در فلسفه این اشکالاتی که مطرح کرده‌اند تماماً مطرح نشده و جواب کافی به آن‌ها داده نشده است؟ اشکال آن است که این بنده‌های خدا تلاش نمی‌کنند حرف فیلسوفان را بفهمند، با همه‌ی وجود تلاش می‌کنند که نفهمند و این را کاری نمی‌توان کرد. چون بحث علمی در میان نیست ، در بحث علمی تلاش دو طرف فهم موضوع است. بیشتر حالت مراء و جدال پیدا می‌شود و ما در اسلام دستور داریم که مراء را ترک کنیم و به همین جهت اساتید بزرگ وارد بحث با این افراد نمی‌شوند. موفق باشید
3000
متن پرسش
با سلام،چند وقتی که شبهه ای ذهنم را مشغول کرده که خداوند چگونه به وجود آمده است وخالق خدا کیست ،جواب سوالم را در چند کتاب خوانده ام که مثلا هر ممکن الوجود نیاز به آفریننده دارد و خدا واجب الوجود است و وجودش عین ذاتش است ولی نتوانستم این قضیه را درک کنم چگونه ثابت می کنیم که خداوند واجب الوجود است،این شبهه را برایم حل نمایید و راهنماییم کنید تا از وسواس فکری نجات پیدا کنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پیشنهاد می‌کنم بحث برهان صدیقین را در کتاب «از برهان تا عرفان» با شرح آن که در سی‌دی مربوطه موجود است دنبال بفرمایید. موفق باشید
3002
متن پرسش
سلام علیکم! علامه تهرانی(رحمة الله علیه) در کتاب روح مجرد در مورد احوالات استاد خود آقای حداد می نویسد:«در تمام دهه عزادارى، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود. چهره سرخ مى‏شد و چشمان درخشان و نورانى؛ ولى حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمى‏شد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند که براى این شهید جان باخته غصّه میخورند و ماتم و اندوه بپا میدارند! صحنه عاشورا عالى‏ترین مناظر عشقبازى است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال إلهى، و نیکوترین مظاهر أسماء رحمت و غضب؛ و براى اهل بیت‏ علیهم السّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلى ذِروه حیات جاویدان، و منسلخ شدن از مظاهر، و تحقّق به اصل ظاهر، و فناى مطلق در ذات أحدیّت چیزى نبوده است. تحقیقاً روز شادى و مسرّت اهل بیت است. زیرا روز کامیابى و ظفر و قبولى ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست. روز عبور از جزئیّت و دخول در عالم کلّیّت است. روز پیروزى و نجاح است. روز وصول به مطلوب غائى و هدف اصلى است. روزى است که گوشه‏اى از آنرا اگر به سالکان و عاشقان و شوریدگان راه خدا نشان دهند، در تمام عمر از فرط شادى مدهوش میگردند و یکسره تا قیامت بر پا شود به سجده شکر به رو در مى‏افتند. حضرت آقاى حدّاد میفرمود: مردم خبر ندارند، و چنان محبّت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسّف میخورند و همچون زن فرزند مرده مى‏نالند. مردم نمیدانند که همه آنها فوز و نجاح و معامله پر بها و ابتیاع اشیاءِ نفیسه و جواهر قیمتى در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگى عمر نبود؛ حیات سرمدى بود.» همچنین ایشان در ادامه می نویسد:«باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده‏اند، حالات شخصى خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فناى مطلق‏ فى الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلى الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فى الله است داشته‏اند. همانطور که در احوال ملّاى رومى در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعى وارد در شهر حلب نیز بدینگونه بوده است که جنبه وجه الخَلقى آنها تبدیل به جنبه وجه الحقّى و وجه الرَّبّى گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیده‏اند. امّا سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده‏اند، حتماً باید گریه و عزادارى و سینه زنى و نوحه خوانى کنند تا بدینطریق بتوانند راه را طىّ کنند و بدان مقصد عالى نائل آیند. این مجاز قنطره‏اى است براى آن حقیقت. همچنانکه در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزادارى نموده‏اند تا بدینوسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طىّ این سبیل هم آهنگ گردیم.» حال اینکه در عبارت اول آقای حداد می گوید مردم نمی دانند که در چنین روزی عزاداری می کنند. یعنی نعوذبالله ائمه(ع) هم نمی دانستند که به مردم دستور اقامه عزا می دادند؟!!! یعنی حتی ائمه(ع) هم نمی دانستند که خودشان در ماه محرم و مخصوصا در دهه اول آن اقامه عزا می کردند؟!!! یعنی امام صادق(ع) هم نعوذبالله نمی فهمید که می فرماید عاشورا پلک های ما را زخمی کرد؟!!! یعنی نعوذبالله امام کاظم(ع) هم نمی فهمیدند که امام رضا(ع) فرمودند که هنگامی که ماه محرم می آمد دیگر کسی پدرم را خوشحال و خندان نمی دید؟!!! یعنی امام زمان(عج) هم نعوذبالله نمی فهمد که زیارت ناحیه مقدسه را فرموده اند؟!!! یعنی حضرت آدم(ع) هم نمی فهمد که وقتی خدا را به اسماء خمسه قسم می دهد و به اسم امام حسین(ع) که می رسد غم دلش را می گیرد و اشکش جاری می شود؟!!! تازه حضرت آدم(ع) که نه امام حسین(ع) را می شناسد نه می داند چه بلایائی قرار است بر سر امام حسین(ع) بیاید. و اولین بار جناب جبرئیل(س) برای حضرت آدم(ع) روضه امام حسین(ع) را می خواند. یعنی اینهمه علما و فقها در طول تاریخ نمی فهمیدند که در طول تاریخ در دهه محرم و در روز عاشورا عزاداری می کردند و مجالس درس و بحث را تعطیل می کردند و در کنار مردم سیاه پوشان به سینه زنی و عزاداری می پرداختند؟!!! لابد طبق منطق آقای حداد هیچیک از انبیاء(ع) و ائمه(ع) و علما و فقها در طول تاریخ نمی دانستند؛ و فقط ایشان است که می فهمد.!!! همچنین اینکه علامه تهرانی(ره) در ادامه می فرماید عوام که در کثرات گرفتارند باید عزاداری کنند باز همین اشکالات پیش می آید. لابد طبق منطق ایشان ائمه(ع)، اصحاب ائمه(ع)، اینهمه علما و فقها در طول تاریخ همگی جزء عوام بودند(معاذالله) که در عاشورا و محرم اقامه عزار می کردند و فقط آقای حداد خاص هستند!!!!!!!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اشک برای امام حسین«علیه‌السلام» اشکی است که موجب نزدیکی به آن مقام منیع می‌شود و انسان را عرشی می‌کند و حالات آقای حداد برای ما حجّت نیست. بحمدالله شیعیان با اشک برای حضرت مسیر صدساله‌ را یک شبه طی می‌کنند. خود حضرت امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»من کشته اشک‌ها هستم، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه‏اش گیرد. یعنی مأموریت دارم که صحنه‌ای را بنمایانم که در تماس با آن مقام، و با توجه به اوج بلند انسانیت، از طریق حسین‌، اشک‌ها جاری شود، و از طرف دیگر اشک موجب تماس با آن مقام می‌گردد، فکر و مفهوم که تماس نمی‌آورد،آن‌ها اشک را با حرکات خود برای ما ساخته‌اند تا راه اهل بیت گم نشود، چون «إنَّ لِلْحُسین مَحَبَّهٌ مَکْنُونَهٌ فی قُلوبِ المومنین» می‌گوید: یک محبتی در دل مؤمنینِ به حق و حقیقت، نسبت به حسین کاشته‌اند تا «مصباح الهدی» بودن امام گم نشود و همواره راه نجات امت باقی بماند. - اشکی که در شیعه هست با ناراحتی‌های عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشک برای حسین عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسی و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمی‌گیرد، بلکه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج می‌زند. ولی نباید آن را با لذت‌گرایی همسان دانست، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست که در آن، لذت‌گرایی مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگ مرگ آگاهی راه خود را از قهقهه‌های اهل غفلت جدا کرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین نوعی طلب آن فرح است و آن‌هایی که غم غربت در این دنیا را می‌شناسند می‌فهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظب‌اند گرفتار لذت‌گرایی و خوش‌گذرانی اهل دنیا نشوند تا از ارتباط با حقایقِ وجودی عالم محروم نگردند. . موفق باشید
نمایش چاپی