بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انقلاب اسلامی و حکومت دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
6185
متن پرسش
سلام استاد عزیز. من به عنوان شاگرد حقیر شما که البته هیچگاه توفیق حضور در کلاس های شما را نداشتم, شبهه ای در ذهنم بوجود آمده در مورد نظرات جالب . و تعجب انگیز از طرف شما! من و خیلی از دوستان دیگر در عرصه سیاست داشتیم در منجلاب شطرنج هاشمی فرو می رفتیم... که به یکباره با فرمایشات شما برخورد کردیم و راه را یافتیم و حامی پدیده ای به نام احمدی نژاد شدیم و از او عبرت گرفتیم خلاصه ماهم از دکتر و دولت ایشان به عنوان خاکریز اول ولایت دفاع کردیم تا پای جان!!! هرکسی نقدی می کرد به فرمایشات شما رجوع می کردیم و می فهمدیم که بله فلانی اشتباه کرده حالا فلانی هرکسی می خواهد باشد... یادگرفتیم هرکسی حرفش با حرف آقا نمی خواند ازش عبور کنیم ! ببخشید استاد مجبورم اسم ببرم(قصد توهین نیست یا مقابله نیست...) حضرت علامه مصباح حفظه الله ایشان نظراتی در مورد دولت و دکتر احمدی نژاد داشتند که با کمک شما و فرمایشات حضرت آقا فهمیدیم زیاد اگر نگویم کاملا اشتباست! مثل انحراف، فراماسون،بزرگترین خطر برای اسلام آن هم از صدر تا الان، رمال، مخالف امام خامنه ای و ... که تا یک روز می شود نام برد!!! خلاصه این همه شبهه را به کمک شما و... جواب دادیم ولی... تعجب و اوج سوال من اینجاست که شما استاد ما معلم فکری ما اخیرا نظراتی گفتید و می گویید که ما را متحیر کرده و دقیقا مخالف نظرات راسخ و متیقن شما هستند... و دیگر آن حمایت سراسر عشق شما از دکتر یا به تعبیر خود شما خاکریز رهبر نمی بینیم! و کلمات و سخنان شما بویی مثل بوی انتقاد به خود گرفته و حتی مخالفان و منتقدان دولت دکتر محمود را تایید کرده اید کسانی که هر حرفی را به دکتر زدند حتی بیشتر از دشمنان و مخالفان حزبی مثل اصلاح طلبان و... شما فرمودید آن شخص(اسم نمی برم ولی کمی پیش اشاره کردم) ایشان همیشه مواضع خوبی داشتند و علت مخالفتشان با دکتر این بود که بع تعبیری دست دکتر را بگیرند تا به انحراف نرود!!! استاد عزیز لطفا ،به عنوان شاگرد حقیرت تقاضا می کنم حرف نهایی و قلبی خود را در مورد پدیده احمدینژاد و مهندس مشایی اعلام کنید تا من و خیلی های دیگر از این تحیر خارج شویم... ما بارها عبرت های پدیده احمدی نژاد را خوانده ایم ولی قسمت زمان شناسی آن با ... نمی خواند‍!؟ راستی یک مطلب فراموش شد که استاد چشم خیلی ها به تحلیل های شماست صحیح یا غلط به هر حال چشمشان به شماست!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بنده و جنابعالی پذیرفته‌ایم بیانگر یک تفکر سیاسی نباشیم و در هر تاریخ و در هر شرایط متذکر تفکری باشیم که به نور الهی باید در آن شرایط در صحنه باشد و از این جهت هنوز باید خاک‌ریز رهبری و اهداف متعالی ایشان بود و با همان عقلی که متوجه بی‌انصافی‌هایی بودیم که به آقای احمدی‌نژاد روا می‌داشتند در ادامه و به کمک همان عقل وجوه دیگر تاریخ خود را نیز نگاه کنیم و از طرف دیگر نیز غافل نباشیم که فکر می‌کنم در جواب سؤال‌های شماره‌ی6140و6136و6100و5865و5797و5731 سعی کردم آن وجوه دیگری را که باید مورد تفکر قرار گیرد مدّ نظر عزیزان قرار دهیم تا با سعه‌ی بیشتری وارد تاریخ جدیدی شویم که اقتضای انقلاب اسلامی است و موجب می‌شود تنها در گذشته و امروز خود زندگی نکنیم و از حضور در آینده باز بمانیم، آن‌طور که اصول‌گرایی سیاسی و حزبی باز ماندند و عملاً گرفتار بی‌تاریخی شدند. بنده امیدوارم دوستان عزیز سعی کنند موضوعات را ماوراء یک نگاه سیاسی محدود بنگرند و حداقل در ابتدای امر با بنده همدلی کنند شاید با این معلم پیر بتوانید قدمی جلوتر بگذارید. و آنچه باید در فضایی دیگر و در تاریخی دیگر به آن نگاه کرد مدّ نظر قرار دهید. می‌فرمایید: حرف نهایی و قلبی خود را در مورد پدیده‌ی احمدی‌نژاد و مهندس مشائی اعلام کنم؛ چگونه بگویم چیزی را که شما باید لابه‌لای سخن بنده به صورت حضوری احساس کنید. بنده شما را دعوت به نگاه وسیع‌تری می‌کنم و نه به اطلاعات بیشتر. اگر کسی به شما بگوید هوای تازه‌ای را که بیرون از چهاردیواری اطاق است به من نشان بده، چکار باید بکنید؟ سخن در این نیست که در آن اطاق هوای قابل تنفس نیست، سخن در آن است که در هوای تازه با وسعت بیشتری از اکسیژن روبه‌روئید. هوشیاری بالاتری نیاز است . سرباز انقلاب اسلامی تنها در وسعتی به وسعت تاریخ کربلا می‌تواند مدافعی پرشور و فداکار و بصیر باشد ولی طرز خدمتگزاری او خیلی پیدا نیست هرچند با شکوه است، با این همه هرچه کار سخت‌تر می‌گردد و هرچه روزگار تیره‌تر می‌گردد و شناخت جبهه‌های خودی از غیر خودی مشکل‌تر، او درخشنده‌تر می‌شود. اگر دشمن از هر سو در آید تا قلعه‌ی راز ماندگاری ما که اتحاد در جبهه‌ی خودی‌ها است را فتح کند، ما نیز از هر اسلحه‌ای استفاده می‌‌کنیم تا او را مثل همیشه ناکام بگذاریم. ما در این عالم چه جایی داریم برویم، جز این‌که در کنار این انقلاب توحیدی باشیم و با رهبری عزیز زندگی کنیم؟ وقتی می‌خواهیم دست از این انقلاب حسینی بر نداریم چگونه می‌توانیم آن‌هایی که دغدغه‌ی حفظ این انقلاب را دارند با خود دوگانه ببینیم؟ نمی‌دانم از عبرت‌های پدیده‌ی احمدی‌نژاد چه برداشت کرده‌اید که چون ابر مرد – فوق مسائل جزیی انقلاب – خود را در صحنه نمی‌یابید؟ گفت «دامن مزن آتش را، دست من و دامانت». موفق باشید
6179
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد استاد ما در سیر انقلاب در زمینه مقام اول اجرایی کشور همواره رو به پیشرفت به سمت نزدیک شدن دیدگاههای روسا به دیدگاههای حضرت امام (رض) و در نتیجه کشف حجابهای ظلمانی مدرنیته و ظهور تدریجی نور انقلاب بوده ایم. ابتدا بنی صدر که رسما میتوان او را جزو اردوگاه غرب دانست، پس از آن شهید رجایی که البته به دلیل فرصت بسیار کوتاه تا شهادت شاید نتوان ایشان را در این سیر قرار داد، پس از آن آقای موسوی که البته اسما حضرت آقا رییس جمهور بودند ولی در واقع مقام اجرایی کشور آقای موسوی بودند. ایشان دیدگاهی تماما غربی داشتند البته غرب چپ! ولی تلاش میکرد خود را انقلابی جلوه دهد. پس از آن آقای هاشمی رفسنجانی که می توان دیدگاه ایشان را التقاطی نامید و از این جنبه بر آقای موسوی برتری داشتند. ایشان سعی در هماهنگ سازی اسلام با مولفه های دنیای مدرن (مدرنیته) داشتند که البته می دانیم این امر به دلیل تعارض ذاتی انقلاب با عالم غربی نهایتا به تقابل با اصل انقلاب خواهد انجامید. پس از او آقای خاتمی با دیدگاههای شفافتر و صریحتر نسبت به آقای هاشمی آمد. در اینجا عده ای آقای خاتمی را نسبت به آقای هاشمی دورتر از انقلاب می دانند ولی بنده فکر می کنم دیدگاه آقای هاشمی نسبت به انقلاب دورتر از آقای خاتمی است زیرا آقای هاشمی پایه و اساس التقاط را وارد در بخشهای بسیاری از نظام کردند و در واقع می توان آقای خاتمی را میوه آقای هاشمی دانست. از این نظر بنده آقای هاشمی را دورتر از انقلاب می دانم. پس از آقای خاتمی یک بازگشت رادیکال (به معنی مثبتش) به اصل انقلاب صورت گرفت. ولی پس از آقای احمدی نژاد، با انتخاب آقای روحانی به نظر می رسد این سیر در مسیر خلاف خود حرکت کرده است. مگر آنکه آقای روحانی را در پرانتز قرار دهیم و ایشان را عاملی برای به وقوع پیوستن حوادثی خاص و فوق العاده و البته رادیکال که نهایتا منجر به بازگشت اساسی به اصل انقلاب خواهد شد بدانیم. سوالات اینجانب از جنابعالی: 1- آیا شما این روند و سیر را در تاریخ انقلاب را می پذیرید؟ 2- نظر شما درباره دیدگاه بنده نسبت به آقای هاشمی و آقای خاتمی چیست؟ 3- اگر این سیر را می پذیرید جایگاه آقای روحانی در این سیر کجاست؟ 4- اگر این سیر را نمی پذیرید لطفا جایگاه تاریخی آقای روحانی را مقداری توضیح دهید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2- این سیر در نظام اجرائی ظاهراً همین‌طور است که می‌فرمایید و آقای هاشمی به‌خصوص در این اواخر نشان دادند که پذیرفته‌اند انقلاب اسلامی در ذیل غرب به‌خصوص آمریکا خود را حفظ کند ولی این سیر در مردم متفاوت است و نیروهای انقلاب در شرایط فاصله‌گرفتن هرچه بیشتر از نگاه آقای هاشمی و نزدیکی به رهبری هستند 3- آقای روحانی در شرایط بینابینی، بین آقای هاشمی و رهبری قرار دارند در عین‌ آن‌که حد اقل از نظر عده و عُده در اردوگاه اصلاح‌طلبان جای دارند، زمینه‌ی پذیرش رهنودهای رهبری را در خود از بین نبرد‌ه‌اند تا ببینیم در ادامه چه کار می‌کنند. موفق باشید
6152
متن پرسش
السلام علیکم و رحمت الله: عطار در تذکره اولیا در احوال امام شافعی چنین آورده است: نقل است که یک‌بار در میان درس ده بار برخاست و بنشست. گفتند: چه حال است؟ گفت: علوی زاده‌ای بر در بازی می‌کند. هربار که در برابر من آید، حرمت او را بر می‌خیزم که روا نبود فرزند رسول فراز آید و برنخیزی. حال سوال این است که با چنین نمونه‌هایی که تعداد آن‌ها هم کم نیست آیا پذیرش دیدگاه مشهور درباره‌ی عناد ائمه‌ی چهارگانه‌ی اهل سنت اندکی دشوار نمی‌نماید؟ ایراد مشهور این است که چرا اینان در جایی که صادقین علیهماالسلام حضور دارند برای خود کرسی درس راه انداخته و به نوعی در کنار ائمه دکانی برای خود گشوده‌اند و حال آن‌که با بررسی اوضاع سیاسی اجتماعی آن زمان روشن می‌شود که مقام واقعی آن حضرات معصوم حتی برای خواص ایشان نامعلوم بود چنان که هنوز هم چنین است چه رسد به امثال حسن بصری و نعمان ابن ثابت که اهل فقه بودند و حدیث، و چه رسد به مثل مالک ابن انس که حتی با کلام و استدلال نیز میانه‌ی خوبی نداشت. به نظر می‌رسد نگاه اینان به ائمه را می‌توان با نگاه فلان فقیه مشهور امروزی به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مقایسه کرد که در عین احترام به ایشان برای نظر خود نیز وجهی قائل است آنان ائمه را فرزندان پاک و عالم رسول الله می‌دانستند اما از فهم این‌که اینان امام مفترض الطاعه هستند در استضعاف به‌سر می بردند. یا علی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از این‌که جریان‌های مشکوک شکاف و شقاقی این‌چنین در بین ما و اهل سنت ایجاد کردند نباید شک به خود راه داد ، ولی عنایت داشته باشید نور اسلام وقتی ظهور می‌کند که نظامی اسلامی در صحنه آید و چنین نظامی با امامی معصوم و یا فرهنگ امام معصوم محقق می‌شود که برگشت به غدیر دارد و همچنان که در جواب سؤال6140عرض کردم ما برای عبور از تمدن ظلمانی غرب نیاز به نظامی داریم که دین اسلام با قرائتی که انسان‌های معصوم مبین آن هستند بر آن حاکم باشد و از این جهت با اهل سنت متفاوت فکر می‌کنیم نه در خوبی و قابل احترام‌بودن اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ولی با این‌همه هرگز جایی برای تقابل با برادران اهل سنت نیست. موفق باشید
6136
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز : آنچه در جواب سوال 6100 آمد از حیث کبری خیلی خوب است اینکه ما بیش از انکه درگیر جزییات عملی خطاپذیر دوستان اهل بیت باشیم نظر به جایگاه و کلیت حرفها و رفتارهاو جهت گیری های ایشان داشته باشیم و انصافا هم تلاش بر رعایت این مهم داریم ما آیت الله مصباح را دوست داریم دعا میکنیم و انصافا خود را خاک پای ایشان هم نمیدانیم و این خاکساری ما البته مختص به ایشان هم نیست ، ما هر آنکه دلسوز اسلام است و از صمیم قلب زبانی قدمی قلمی اشکی آهی برای اسلام دارد خاک پایش را به دیده میگذاریم چه ایت الله وحید باشد با آن سوزی که برای زهرای مرضیه سلام الله علیها دارند چه آن بچه بسیجی که از سر عشق به انقلاب و تشخیص غلط به جرم ضدیتِ ما با ولایت در دانشگاه پوست ما را روزی چند بار کَند. همه دوستان اهل بیتیم ان شاء الله و دعوا ها از سر آن است که غیرتش غیر بسوزد. اما سوال و اشکال در صغری است چرا این روایت شریفه در مشایی و احمدی نژاد مصداق نمی یابد چرا سوز زهرا وار آیت الله مصباح عزیز دیده میشود اما فریادها و ناله های علیّ وار احمدی نژاد در چاه غریبی و غربت شنیده نمیشود. احمدی نژاد را چه کسی به مسلخ فرستاد .بودند وهستند امثال سلیمان بن صرد ها که از جان گذشته اند، به جای خود مخلص اند بصیرت هم دارند انصافا ما باز هم بند کفششان هم نیستیم اما نتیجه عملشان کشته شدن حسین میشود . چون بند جزئیاتند بند مسایل حاشیه ای اند. اتفاقا مثال جناب کاشانی و شهید نواب مثال خوبی است اما تطبیقش اشکال دارد در آنجا نواب عزیز گیر جزئیات و بستن میخانه و فاحشه خانه و... است و جناب کاشانی دنبال ملی شدن نفت و قطع دست انگلیسها است . احمدی نژاد میخواهد انقلاب را از صورت به سیرت آورد طبیعی است که حمل این سیرت نورانی آدم هایی از این جنس می‌طلبد بقیه حضرات اگر قوه حاملیت و عَرضه این مهم را داشتند که میکردند. میخواهد ما را به ارزشهایی ورای ارزشهای مدرنیته رهنمون شود میخواهد آرمان فراموش شده عدالت رازنده کند ،میخواهد کرامت انسانی را ، آزادی را ،از ماذنه اسلام فریاد کند. میخواهد ما را و مسولان ما و روشنفکران مارا ،ما خودباختگان در برابر عظمت امریکا را، به خود باوری برساند درگیری هایی دارد با جبهه زر و زور و نزویر، استمداد میکند اما چه کند که حزب الله یا سواد ندارد یا سواد دارد سلیقه ندارد، یا هردو را دارد توان اجرا ندارد، یا هر سه را دارد جرات و جسارت ندارد، یا همه را دارد اما مهربانی و عاشقی ندارد .یا خدا عنایت کرده جلو پایش گذاشته ،یا رفته است وگشته است و آدمی در این ابعاد پیدا کرده که هم از نظر اجرایی قوی است ،هم شخصیتی قوی است، هم امام زمان رابه عنوان امام حیّ میشناسد، هم عاشق او است، هم تئوری این ماجرا را میداند، هم توان عجیبی در تفهیم دارد و فاصله اش با سایرین در دستگاه اجرا زمین تا آسمان است هم عدالتخواه و ساده زیست واقعی است ، هم صبور است و از کوره در نمیرود، هم سابقه اجرایی دارد هم فرهنگی است ،هم از بن دندان آمریکا ستیز است ،هم توان دیالوگ با روشنفکری را دارد، دیالوگی مهربان و جذب کننده نه فحاش و بد اخلاق، هم ولایت را عمیق میفهمد هم عمیقا به آن ملتزم است، هم عاشق خمینی است ،هم اورا عمیقا مطالعه کرده ،هم فلسفی است، هم عرفانی است، هم المیزان خوانده. واقعا اگر احمدی نژاد این آدم را به کار نگیرد وبه جهت ایرادات صدمن یک غاز دیگران و تهمت های چارتا سیاسی زواردررفته باندباز و تیم بدخواه هاشمی و البته دلسوزی های ناشیانه علما و اصولگرایانی که با اخبار جهت دار مدیریت میشوند، انقلاب را از این خیر کثیر و هدیه خدا به انقلاب ،محروم کند، آیا در عقل ایشان تردید نمیشود ؟ آنوقت نباید احمدی نژاد را خائن دانست ؟ نقل است از یکی از مبلغین بزرگوار که احمدی نژاد ندید بدید بوده است که وقتی مشایی را دیده ذوق زده شده و هول کرده بیاد ما خیلی بهترش را نشانش بدیم (نقل به مضمون) خیلی جالب است . حضرات دو دهه فرصت داشتند اگر داشتند چرا رو نکردند تا ببلعد سحر ساحران را؟ نتیجه بیست سال کار حضرات شده بی حجابی عمومی کشور بعد احمدی نژاد باید یک شبه همه را .... بگذریم شما از بعض وزرای احمدی نژاد چنان به عنوان اصول گرای حقیقی یاد میکنید که حالا احمدی نژاد با خداحافظی ایشان چه خبطی کرده است . ما این بزرگواران را (با وجود ارادت و محبتی از جنس دوستی با دوستان اهل بیت) در جلسات و سخنرانی ها و تا حدی درکار دیده ایم ، ابدا در این قدر و اندازه ها نبوده اند. اتفاقا تعجب ما این بود که چه طور دکتر امثال ایشان را با این ضعف آشکار در منطق و استدلال را به وزارت گمارده اند ؟ و خدا را شکر که زمینه رییس جمهوری این حضرات که هر چه در سرمایه اجتماعی کسب کرده اند از قِبل فحاشی به احمدی نژاد و ایشان مقابل اقا گذاشتن،به دست آورده اند فراهم نشد. ما که آخر سر نفهمیدیم گیر حضرت شما به مشایی چیست و گیر جناب مصباح به احمدی نژآد . میفرمایید آیت الله مصباح خطری را فهمیدند . این طور نبود خطر را ایشان به وجود آوردند. الحق و الانصاف حزب الله پشت احمدی نژاد بود تا آن زمان که جناب ایشان عّلّم تکفیر بلند کردند و بعد همگان زبان در آوردند حتی آنان که از سر نفاق زبان به کام گرفته بودند . ایشان کدام خطر را فهمیدند؟ اصلا فتنه از مصاحبه جناب ایشان اغاز شد به نظرم سیر تاریخی اتفاقات گم شده است .انصافا هر چه تلاش میکنیم تا به هر ضرب و زوری هست نقش آیت الله مصباح را در نابودی احمدی نژاد و از بین رفتن یک فرصت تاریخی عظیم نادیده بگیریم عقل اجازه نمیدهد .این را هم نمیفهمیم که چرا بین آیت الله مصباح با سایرین تفکیک میشود مگر ایراد ایشان به دکتر غیر از ایراد حاچ منصور و طائب و کیهان و صفار و فیروز آبادی و عزیز جعفری و ضرغامی و سید احمد خاتمی و علم الهدی و ... است . همه یک حرف زدند حتی با الفاظی مشترک ،همه هم استنادا به جناب مصباح . پس اگر این ها درست میگویند و همه را سوز زهرایی به گریه که چه عرض کنم به عربده کشانده پس مخاطب احمدی نژاد آخرین خاگریز واقعا کیست ؟ فقط لاریجانی و توکلی و مطهری ... اگر هاشمی احمدی نژاد را به لجن بکشد که چیزی نمیشود فقط بر محبوبیت او افزوده میشود پس این هجمه علیه احمدی نژاد قطعا تحت تاثیر حرف های هاشمی نبوده است هر چند که مدیریت صفر تا صدش دست او بوده باشد. اما لشگر حزب الله را جناب مصباح علیه احمدی نژاد به خیابان کشاند.جالب اینجاست که خود حضرات که فضای موجود را میبینند و بعد از نشستن غبار فتنه خود و حرکاتشان را ارزیابی میکنند انگشت ندامت میگزند و مکرر در مکرر در مجامع حزب اللهی اظهار پریشانی و پشیمانی از زمین زدن احمدی نژاد میشود و حالا شما تازه دفاع از آن جریان دولت برانداز را زنده میکنید ؟ در کشور ما اظهار نظر بسیار افراد را میتوان بر اساس لینکهاشان پیش بینی یا تحلیل نمود . حاج منصور عزیز اطلاعات جابه جایی میلیاردی پنهان دولت را از کجا میداند . فلانی زندگی شخصی و ارتباطات مشایی را از کجا حدس میزند ؟ نمی دانم شاید فضای موسسه امام را اشنایی نداشته باشید که پاتوق کدام جریان اطلاعاتی است و در آن ایام چه بساطی از ریز اعترافات علی یعقوبی و غفاری راه انداخته بودند و امثالهم و با چه آب و تابی این طرف و آن طرف را پر میکردند و همه در سایه عنایات موسسه فخیمه امام . وقتی هزاران بزرگ و بزرگتر از آیت الله مصباح را دیده ایم که چگونه با اطلاعات غلط مدیریت شده اند چه در سطح مراجع ،چه مبلغین دینی ،چه سیاسیون اهل بصیرت، ابدا دور از ذهن نیست که دوباره این ماجرا برای ایشان هم تکرار شده باشد . یادمان نرفته است توصیه الله الله فی بیوتکم را . البته شاید محترمانه نباشد که کمترینی چون من بزرگواری چون شما را دعوت به تامل بیشتر کند اما درمکتب شما آموختیم که آنچه از همه چیز محترم تر است حق است و حق. یا حق
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: در راستای نظر به جایگاه کلی موضع‌گیری افراد و جریان‌ها نظر عزیزان را به آیه‌ی 5 سوره‌ی حشر جلب می‌کنم که می‌فرماید: «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقین‏» یعنی آنچه گروهی ازشما از نخل‌های یهودیان مدینه قطع می‌کنید و آنچه گروهی دیگر از شما باقی می‌گذارند و قطع نمی‌کنند، هر دو به اذن الهی است و موجب می‌شود تا فاسقین خوار شوند. قضیه‌ی این آیه از این قرار است که وقتی یهودیان بنی‌نضیر در جنگ احد پیمان خود را با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» زیر پا گذاشتند و به مسلمانان خیانت کردند و مسلمانان آن‌ها را در قلعه ها‌شان محاصره کردند و آن‌ها مقاومت نمودند. عده‌ای از مسلمانان گفتند این‌ها امیدشان به نخل‌هایشان است که در بیرون قلعه‌ها است آن‌ها را قطع می‌کنیم تا آن‌ها امیدی برای مقاومت نداشته باشند و شروع کردند به قطع‌کردن آن نخل‌ها، و عده‌ای دیگر از مسلمانان بر عکس رفقایشان گفتند این نخل‌ها نخل‌های ارزشمندی است، یهودیان رفتنی هستند این‌ها را قطع نکنید تا پس از یهودیان منافع آن‌ها نصیب مسلمانان شود. در این حال هرکدام آن وجه حق و منطقی که خودشان به آن رسیده بودند را تأکید می‌کردند و طرف مقابلِ خود را متهم به سادگی می‌نمودند. آیه آمد که هرکدام از شما در ذیل اسلام و اراده‌ای که در تقابل با یهودیان، دارید عمل می‌کنید و اذن الهی و اراده‌ی الهی در آن حاکم است و در همین راستا به آن نتیجه‌ای که خواری فاسقان است خواهید رسید. عملاً خداوند از طریق این آیه به مسلمانان کمک کرد تا جایگاه همدیگر را در راستای تحقق نظام اسلامی متوجه باشند. بنده متوجه چنین طرز فکری که جنابعالی اظهار می‌دارید در بین نیروهای متعهد به انقلاب هستم و نادیده‌گرفتن افکار امثال جنابعالی را خطای بزرگی می‌دانم ولی عرض بنده آن است که جایگاه افراد و جریان‌ها را ببینید و در این راستا نسبت آن‌ها را با انقلاب معلوم کنید تا نسبت شما و امثال شما با انقلاب به هم نخورد و گرفتار بی‌تاریخی نگردید. تمام حرف در همین نکته‌ای نهفته است که شما در رابطه با آقای احمدی‌نژاد می‌فرمایید که «آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد انقلاب را از صورت به سیرت آورد» به‌واقع آقای احمدی‌نژاد مرد این کار بود و راز استقبال این‌همه نیروهای انقلاب از جمله آیت‌اللّه مصباح از ایشان در همین موضوع نهفته بود. ظاهراً از آن‌جا به بعد است که تحلیل بنده با جنابعالی متفاوت می‌شود که بنده می‌گویم آقای احمدی‌نژادِ دولت نهم در کنار نیروهای دلسوز انقلاب یعنی همان‌هایی که به تعبیر شما «زه‌وار در رفته بودند» آن شد که شد و انقلاب را از صورت به سیرا آورد و موجب امیدواری هرچه بیشتر رهبری شد. ولی در دولت دهم با نزدیکی خاصی که با آقای مشائی پیدا کرد دیگر آن احمدی‌نژادِ کارهای بزرگ نبود، هرچه می‌خواهید علت آن را بدانید ولی آیا می‌توان از نقش آقای مشائی و تحلیل‌ها و طرز تفکر آقای مشائی در تغییر آقای احمدی‌نژادِ دولت نهم به دولت دهم چشم پوشید؟ بنده در بحث «عبرت از پدیده‌ی احمدی‌نژاد» به ضعف‌های اصول‌گرایانی که با احمدی‌نژاد مقابله کردند عرایضی داشتم و نمی‌خواهم آن‌ها را این‌جا تکرار کنم ولی از شما می‌پرسم آیا نباید به این طرف قضیه و نقش آقای مشائی و دقت‌های آیت‌اللّه مصباح فکر کرد؟ حتماً می‌دانید که موضوعات سیاسی دارای ابعاد و وجوه و پهلوهای متکثری است و هنر بنده و جنابعالی آن است که اگر اراده کرده‌ایم فرقه‌ای و حزبی فکر نکنیم به جوانب مختلف پدیده‌های تاریخی نظر کنیم. می‌فرمایید چرا مصداق آن روایت را آقای مشائی و آقای احمدی‌نژاد نمی‌بینم؟ گویا عنایت ندارید که این آقای احمدی‌نژاد است که در میانه‌ی راه دیگر احمدی‌نژاد قبلی نیست و متأسفانه یک‌مرتبه ملاحظه می‌کنید او تاریخی که در آن زندگی می‌کند را گُم می‌کند و به قول شما با سیل مقابله‌ی حاج منصور و طائب و کیهان و صفارهرندی و فیروز‌آبادی و عزیز جعفری و آیت‌اللّه مصباح و آیت‌اللّه سید احمد خاتمی و آیت‌اللّه عَلَم‌الهدی و .... روبه‌رو می‌شود . عرض بنده آن است که آیا همه‌ی این افرادی که نام بردید – صرف نظر از بی‌انصافی‌های بعضی‌ها به‌خصوص کیهان – همان‌هایی نبودند که به جهت ارزش‌های اسلامی و فهم افقی که انقلاب اسلامی در تاریخ گشود به آقای احمدی‌نژاد روی آوردند؟ این‌که بنده اصرار دارم در دل دفاع از آقای احمدی‌نژاد در جزوه‌ی «احمدی‌نژاد اولین خاک‌ریز» - که به حق آن را یک عنایت الهی برای خودم می‌دانم و تا آخر بدان افتخار می‌کنم- نگاهی به این طرف قضیه یعنی ضعفی که در حرکات آقای احمدی‌نژاد ظاهر شد بیندازیم و در نسبتی که به طور خاص بین آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی پیش آمد فکر کنیم، برای آن است که بتوانیم در آینده‌ی تاریخ انقلاب اسلامی حضوری شفاف و دقیق داشته باشیم و این در گرو آن است که از نگاه آیت‌اللّه مصباح و سایر دلسوزان انقلاب نسبت به ضعفی که در دولت دهم در إزاء حضور فعّال آقای مشائی ظاهر شد، غفلت نکنیم. این چه آدمی است که به قول شما ذو ابعاد است و آقای احمدی نژاد پیدایشان کرده اند که راهنمائی هایشان دولت آقای احمدی نژاد را به دولتی تبدیل می‌کند که دیگر نتوانست رسالت بزرگ خود را که با رهنمود های رهبری عزیز شروع کرد در شرایط تاریخی در آن قرار داشت درک کند؟ ظاهراً کار دارد به جایی کشیده می‌شود که بنده مایل نیستم وارد آن شوم ، تنها وظیفه‌ی خود دیدم که جواب آن عزیز را بدهم که چند وقت پیش در سوالی که کردند،نسبت به آیت‌اللّه مصباح حق را رعایت نکردند و کار تا این‌جا‌ها در چندین سؤال و جواب جلو آمد. بنده به این امید بحث را ادامه دادم تا عزیزانی مانند جنابعالی را دعوت به تاریخی کنم که در آن تاریخ بتوانیم جایگاه افرادی مثل آیت‌اللّه مصباح و آقای احمدی‌نژاد را درست بنگریم و ماوراء نقدهایی که این عزیزان نسبت به همدیگر دارند ما جایگاه آن‌ها را نسبت به انقلاب اسلامی نادیده نگیریم و مثل بعضی ها به یک طرف غش نکنیم. هرچند می‌دانم وارد چنین نگاهی شدن تاریخ خود را می‌خواهد ولی بنده به ظهور آن تاریخ و شروع هرچه سریع‌تر آن امیدوارم. هرچند معتقدم ورورد به این نوع مباحث از ورود به مباحث فلسفی بسیار مشکل‌تر است. ما هنوز نتوانسته‌ایم به این نسل و به مذهبی‌ها و انقلابی‌هایمان بفهمانیم باید اصالت وجودی فکر کنی و آن هم به وجود از آن جهت که تشکیکی است. حالا انتظار داریم خارج از نظر به جنبه‌ی فردی و موضع‌گیری جزئیِ افراد، به جایگاه و نقش آن‌ها در نظام اسلامی بنگرند و جهت کلی افراد و جریان‌ها را نسبت به اهداف انقلاب اسلامی مدّ نظر قرار دهند تا معلوم شود کدام جریان حجاب اهداف انقلاب اسلامی است و انقلاب را متوقف می کند و کدام جریان عامل نزدیکی انقلاب اسلامی به اهدافش می‌باشد. ولی با این‌همه اگر می‌خواهید در تاریخ توحیدی آینده حاضر باشید چاره‌ای ندارید که کمی همه‌جانبه‌تر فکر کنید تا گمان نفرمایید طاهرزاده تغییر مواضع داده، بلکه فکر کنید چرا نباید نقش آیت‌اللّه مصباح را در فهم خطایی که رخ داده در یک نگاه کلی، یک نقش مثبت قلمداد کنیم تا وارد تفکر دیگری شویم؟ تفکری که شدیداً به آن نیاز داریم تا نه آقای احمدی‌نژاد نفی شود و نه افرادی که برشمردید. آیا این تفکر، به حق و حقیقت و به مواضع رهبری عزیز نزدیک‌تر نیست؟ به نظر شما می‌توان با این تحلیل که احمدی‌نژاد نسبت به همه‌ی منتقدین‌اش در شعور برتری است ذهن خود را آرام کرد و با این تحلیل انتقادهای بقیه را «صد من یک غاز» شمرد و حیات انقلابی خود را در این تاریخ که باید به ظهورمهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ختم شود، رساند؟ نگرانی بنده دقیقاً در همین‌جا است که چطور انسان‌های باهوش و اهل تفکری مانند شما – خدا می‌داند بدون هیچ مجامله‌ای این را می‌گویم – به این تحلیل رسیده‌اند که منجر به شِقاقی این‌چنین خطرناک بین نیروهای دلسوز انقلاب شده که اگر مواظب نباشند یک نوع دوگانگی و کینه‌ی عمیقی نسبت به انسان‌های متعهد در دل انقلاب نهادینه می‌شود. آیا می‌توانیم با یک بازخوانی تاریخی، به نگاهی برگردیم که در دولت نهم همه نسبت به هم داشتیم؟ برای این کار چه‌چیزهایی را باید پشت سر بگذاریم؟ آیا آقای احمدی‌نژاد و احمدی نژادی ها نیز نباید نسبت به آنچه گذشت بازخوانی کنند و ریشه‌ی این شِقاق را درست بشناسند؟ شما در این راستا چه رسالتی برای خود تعریف کرده‌اید که من نیز بتوانم از آن استفاده کنم؟ موفق باشید
6140
متن پرسش
سلام.درادامه سوال وجواب های 6100_حضرت استاد اگر می بینید که هنوز با چند سوال درباره این موضوع وجواب های حضرت عالی بازهم شروع به سوال کردن می کنم یک دلیلش این است که واقعا جواب سوالات را نگرفته م وهنوز فکر می کنم ازبرخی مسائل ساده رد می شویم.حضرت استاد ابتدا باید عرض کنم که ما متوجه نگاه کلی شما ذیل دغدغه تمدن سازی شیعه می باشیم ولی در همین کلیت باید عنایت داشته باشید که افرادی می توانند با روش های مخرب و وسیله نادرست این دغدغه ومسیر را به انحراف بکشندشما فرمودید در این کلیت باید نظر به کلیت آقای مصباح داشته باشید.حضرت استاد در این که ایشان دغدغه مورد نظر شما را دارند وبه مبانی انقلاب پایبندند شک نمی کنیم ولی باید دید آیا می توان باصرف دغدغه هر روشی را برگزید .آیا می توان برای این که شما به عنوان یک مجتهد وبه تشخیص خودتان یک فرد را عامل فاجعه وانحراف در اسلام وانقلاب اسلامی بدانید برای اینکه از شر اوراحت شویم هر تهمتی را بزنیم تا عوام از او دور شوند ؟آیا تمدن اسلامی که مد نظر شما است وسیله ای نیست که رشد اخلاقی درآن هدف است؟اگر ما در این امور روزمره وجزیی نتوانیم آنچه را اسلام واخلاق اسلام برآن حکم می کند را ظاهر کنیم اگر آن تمدن هم شکل بگیرد مطمئنا تمدن اسلامی شیعی مطلوب نیست !حضرت استاد نمی توان برای یک هدف برتر به زعم ونظر یک مجتهد یک نفس پاک مسلمان وشیعه را (حتی کافر وملحد برای تبیین این موضوع رجوع به فرمایش رهبری من باب موضوع اخلاق وسیاست که به عنوان کلیپ قول سدید مطرح است رجوع کنید)نابود کنیم واو را به بدترین صفات بخوانیم!حضرت استادجوابی که ما از شما درباره اظهارات آقای مصباح انتظار داشتیم اظهار این مطلب بود واتفاقا بعد می‌توانستید جایگاه ایشان را در آن کلیت را هم متذکر شوید.آن موقع بود که ما با جان و دل می پذیرفتیم . ولی شما با اصرار بر روی جایگاه کلّی ایشان به‌کل منکر عملکرد بد ایشان در انتخاب روش و وسیله شدید وآن تمجیدهای نابحق را درمورد ایشان بیان داشتید که خوشبختانه در جواب6100 کمی تعدیل شد. با عرض پوزش. حضرت استاد شما آن صحبت‌هایی را که ایشان ابراز داشتند را با خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها شبیه دانستید.آیا نعوذبالله آن حضرت تهمت می زدند و دروغ می گفتند و واقعیت را دگرگون می کردند یا حقیقت را تبیین می کردند! به نظرم در اینجا به جایگاه خطبه‌ی حضرت ظلم شد. نمی‌خواهم وارد جزییات جوابیه شما شوم ولی آنجایی که واژه‌ی طلسم را تبیین کردید و شائبه‌ی بدفهمی را مطرح فرمودید می‌خواهم عرضی را متذکرشوم. وآن این‌که آیا بهتر نیست واژگان را به نحو صحیح آن به کارببریم .آخر بعد از آن‌همه سیاه جلوه‌نشان‌دادن چهره‌ی آقای احمدی نژاد و تمجید و تأیید آقای مصباح و بعد آوردن واژه‌ی طلسم چه چیزی را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند؟ واگر هم تحت تاثیر قرارگرفتن شدید باشد هم باید دید در مشی و اعتقاد جناب دکتر احمدی نژاد(حفظه الله ) چه تغییری ایجاد شده.آیا می توان صرف این‌که یک شخصی به یکی اعتماد و علاقه دارد و نظرات ایشان را در مواردی پخته‌تر از خودشان می‌داند تکیه کند باید آن را حمل بر طلسم کرد؟ آیا رییس جمهور مملکت حق ندارد به یکی اعتماد کند ودیگران به خاطر بی تقوایی وحسادت خودشان که از این مطلب خشنود نیستند را باید بصیرت و تیزبینی آنان نامید؟ به نظرم در این دیدگاه یک تفکر قیّم‌مآبانه نسبت به دو دولت احمدی نژاد وجود داشت وکسانی می پنداشتند که خودشان احمدی نژاد را روی کار آوردند(وجایگاه مهندسی حضرت بقیه الله (عج)را نادیده گرفتند) و دچار نوعی غرور و کبر شدند و انتظار داشتند که احمدی نژاد با ساز آنها برقصد که احمدی نژاد نشان داد جز آنچه حق می‌داند انجام نمی‌دهد و اهل سازش و نرمش در برابر مستکبرین داخلی نیست. و متاسفانه آن جبهه که ابتدا خود را حامی ایشان نشان می‌دادند با خنجری که از پشت زدند بیش از 2 سال فضای رادیکال و تشنج و حاشیه‌سازی در کشور به پا کردند که اگر هرکسی جز احمدی نژاد بود عطای این مسئولیت را به لقایش می بخشید و جا خالی می‌کرد ولی ایشان بود که با معجزه توانست این 2 سال پایانی را با افتخار به پایان برساند . و آیا این تنهایی احمدی نژاد و مظلومیتش در بین خواص راست و چپ و پایداری این را به شما نشان نمی دهد که برای عدالت باید تاوان داد و احمدی نژاد هم به واقع می دانست و این هزینه را پرداخت که اجرش با حضرت بهار(عج) می باشد و جز او کسی لایق اجرت‌دادن نیست. ببخشید که کمی در پایان عرائضم احساساتی شدم واین را حمل بر غمی بدانید که در سینه از این موضوع دارم و درد و دلی با استاد خویش . انَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (خداوند انحراف ومنحرف را خوب می‌شناسد) ومن الله توفیق.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً عرایضی که در جواب سؤال شماره‌ی 6136 داشتم را ملاحظه نفرموده‌اید، با این وصف همین‌طور که متوجه شده‌اید در نگاهی که باید به نظام‌سازی و تمدن‌سازی داشت تا از این طریق به‌واقع از ظلمات غلیظ تمدن غربی نجات پیدا کرد، در آن نگاه باید از خود بپرسیم آفاتی که مانع تحقق این هدف بزرگ می‌شود چیست؟ شیعیانِ ابوسفیان و شعیان علی«علیه‌السلام» هر دو نماز می‌خواندند ولی شیعیان ابوسفیان با حفظ تمدن جاهلیت و امویان نماز می‌خواندند و اراده‌ای در راستای تحقق نظامی که نسبت‌ها و ارتباطات اجتماعی سیاسی را اسلام تعیین کند نداشتند، ولی شیعیان علی«علیه‌السلام» که متوجه پیام غدیر و نقش تمدن‌سازی آن بودند، مواظب بودند اختلاف‌هایی که امویان مأمور ایجاد آنند تا زمینه‌ی نظام‌سازی اسلامی فراهم نشود، انگیزه‌ی حرکت آن‌ها نگردد، در حدّی که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در روز عاشورا نیز تلاش می‌کنند دوگانگی جبهه‌ای که عبیداللّه ایجاد کرده نسبت به جبهه‌ی امام حسین«علیه‌السلام»، تغییر کند. آنچه تأکید بنده است و در زمان دولت آقای احمدی‌نژاد نیز بر آن تأکید می‌کردم آن است که مواظب باشیم در جبهه‌ای که همه معتقد به نظام‌سازی هستند شکاف و شقاق ایجاد نشود و همواره ریشه‌ی اختلاف‌هایی که بین خودی ها هست را از بیرون بدانیم، از دشمنانی که سخن‌ها را از جایگاه خود بیرون می‌آورند و طوری تفسیر می‌کنند که خودشان به نتیجه ای که می خواهند برسند. نمی‌دانم عین سخنان آیت‌اللّه مصباح را در مواردی که می‌فرمایند خودتان گوش داده‌اید یا نه؟ بنده خودم گوش داده ام و حقیقتاً نظرم آن است که در عین آن‌که انتقاد می‌کنند ولی احتیاط لازم را هم می‌فرمایند و باز این بدین‌معنی نیست که بنده در بعضی موارد در روش با ایشان موافق باشم ولی دلواپسی ایشان را از آنچه در دولت دهم پیش آمد را درک می‌کنم که چگونه متوجه شده‌اند چه ضرر بزرگی جهت ادامه‌ی انقلاب به ما خورد. اگر این مسئله روشن می‌شد و اگر مواظب باشیم سخنان ایشان توسط عده‌ای مصادره به مطلوب نشود، شاید سخن بنده که عرض کردم اعتراض ایشان از جنس هوشیاری زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» در درک انحراف بود، مورد پذیرش قرار گیرد و نمی‌فرمودید عده‌ای به جهت بی‌تقوایی و حسادتشان از اعتماد آقای احمدی‌نژاد به آقای مشائی خشنود نیستند. می‌فرمائید عده‌ای قیّم‌مآبانه انتظار داشتند آقای احمدی‌نژاد به ساز آن ها برقصد! چرا نمی فرمائید عده ای که دلسوزِ نظام و ارزش های آن بودند انتظار داشتند آقای احمدی‌نژادِ دولت نهم ادامه پیدا کند؟ چرا به این قسمت فکر نکنیم و علت این تغییر را جستجو ننمائیم؟. تمام عرض بنده در این است که ابتدا باید در این موضوع فکر کرد آیا آقای احمدی‌نژاد دولت دهم همان احمدی‌نژاد دولت نهم است؟ اگر نه، علت آن را جستجو کنیم تا ریشه‌ی سوز آیت‌اللّه مصباح‌ها معلوم شود و اختلاف فوق‌العاده و بی‌دلیلی که در بین نیروهای انقلاب پیش آمده از بین برود و ما در بستر نظام‌سازی مناسب اهداف جمهوری اسلامی قرار گیریم. بیایید به این فکر کنیم که تاریخ جدیدی در شُرف ظهور است و با بصیرتی خاص می‌توان در آن وارد شد، در بصیرتی که جایگاه اختلاف بین خودی‌ها معلوم شود که ریشه‌ی بیرونی دارد و ما به عقلی نیاز داریم که بتواند ماوراء این حرف‌ها، وارد آن تاریخ شویم. شما کمی به موضوعی که عرض می‌کنم بنگرید تا شاید از اجمال به تفصیل آییم و راه گشوده شود، راهی بس طولانی و با برکت. موفق باشید
6100
متن پرسش
سلام و عرض ارادت. استاد عزیز! در این روز عزیز عید غدیر شما را بخدا قسم میدهم که جمع بسیاری از شاگردانتان و کسانی که حیات و تفکر دینی شان را مدیون لطف خدا و ارشادات حکیمانه شما بوده اند ، از این تحیر و اعجاب کم سابقه نجات دهید! در کنار بقیه اظهارنظرهای اخیر شما ، الان سوال 6062 در مورد عمق فاجعه ای که اشتباهات احمدی نژاد و مشایی به جریان انقلاب زد را خواندم. استاد عزیز! مختصر تعقلی که دارم را مدیون شمایم ولی ذره ای منطق و استدلال در این جواب و کلا اظهارنظرهای سیاسی اخیر جنابعالی نمی بینم. من هیچ موقع نتوانستم مانند بعضی دوستان ، عاشق جناب مشایی شوم ولی نمی توانم بفهمم که دقیقا مشکل ایشان کجاست؟ـــــ چرا دقیقا مشکلات فکری ایشان را نمی گویید؟ چرا نقد مستند و منطقی در باره ایشان نمی کنید؟ چرا فقط بصورت کلی میگویید که نزدیکی به ایشان باعث فاجعه شد؟ـــــ استاد عزیز! شما را بخدا بصورت مستند و منطقی ایشان را نقد کنید تا ما هم متوجه عمق فاجعه شویم!استاد عزیز! شما را به امیرالمومنین قسم میدهم بگویید کجای آقای مشایی آنچنان وحشتناک بود که آقای مصباح و اطرافیانش آنچنان حمله مهلک و کشنده ای به دولت کردند؟یعنی معلوم نیست که همه اینها بازی اصولگرایان حزبی و جریان هاشمی بود؟ چرا قضایا را جور دیگری نمی بینید؟ چرا اینطور نمی بینید که فریب خوردن امثال اطرافیان آقای مصباح ، باعث شد که به خاطر یک دستمال ، قیصریه ای را به آتش بکشند؟اصلا به فرض که احمدی نژاد صد در صد تحت تاثیر آقای مشایی! شما را به رسول الله بصورت مستند بفرمایید آقای مشایی چه مشکل عظیمی داشت که اینچنین باید دودمان او و هر که تحت تاثیرش قرار میگرفت ، به باد رود؟یک مقدار هم احتمال بدهید که شاید عده ای فریب خوردند و تحت تاثیر القائات شیطانی اقتدارگرایان ، بصورت افراطی به مشایی بدبین شدند! شاید عده ای تحت تاثیر هوای نفس قرار گرفتند و حسادت کردند که چرا به مشایی نزدیک شده و از ما دور شده!و در آخر ، کمی تامل کنیم که چگونه رهبری که مراعات تازه کار بودن آقای روحانی را نکرد و همان ابتدا کارهای نابجا را بصورت عمومی تذکر دادند ، چرا در مقابل کسی که آقای مصباح میگفت بزرگترین خطر است و رمال است و فلان و است و چنان است ، همیشه تعریف میکردند که در خط انقلاب و شعارهای امام است؟... سؤال شماره‌ی 6103- اقای طاهرزاده لطفا منصفانه حرف بزنیدحرف های اقای مصباح خلاف شرع بین بود ان تهمت ها را باردیگربررسی کنید وببینید وبعد ان ها را با اه وناله های حضرت زهرا مقایسه کنید این جور نوشتن منصفانه نیست شما که حرف های امثال اقای فتاح را معیار قرار میدهیدوبه طلسم واین جور چیزها متوسل می شویدبهتراست ملاک خود رارهبری قراردهید وعمق کم مبانی معرفتی این اقایان را نگاه کنید وبدانید یکی ازمشکل های دکتر کم بودن عمق معرفتی همین اقایان به اصطلاح اصولگرابودیادلسوز بودندولی بانگاه امام به قضایا نگاه نمی کردند همین اقای فتاح که می گوییدحتی درکاراجرایی دربرخی مواردملاک های سست داشتند وروحی از غرب زدگی رادر ان می بینیدوقتی درتغییر ساعت ها که اقای رئیس جمهور اصرار بر تغییرندادن ان داشت اقای فتاح که مخالف نظر دکتر بود می گفت چون اتحادیه اروپااین کاررا میکند ما هم این کاررابکنیم.جناب اقای طاهرزاده چه توهینی ازاقای مشایی یااقای احمدی نژاد درمورد علما شنیدیدازاین نوع حرف زدن های شما انسان اتش می گیرد امیدوارم منصفانه صحبت کنیدوبدانید اساس این عالم براساس سنن جاری درهستی اداره می شود وحق همیشه ظاهر می شود پس منصفانه صحبت کنید.3 حضرت استاد من کسی هستم که با اندیشه شما اشنا هستم واقعا بدانیید که هرچه سخنرانی های اقای مشایی راگوش دادم اوراانسانی دلسوز ودلداه به ارمان های انقلاب یافتم.لطفا اگر تندیی دراین نوشته بود شما حلال کنید سؤال شماره‌ی 6111- سلام.استاد بنده در پرسش 6062 مطالبی مطرح کردم وشما جوابی عنایت فرمودید. اما خودتان هم می دانید جوابی که از شما انتظار می رفت را بیان نکردید وبر خلاف چیزی که فرمودید که کلی گویی به معنای مبهم گویی نیست ولی به واقع این گونه بود حتی شما نه تنها مشکلی را دراین باره از پرسش‌گر حل نکردید بلکه بدون حتی یک دلیل خواستید که ارادت ما نسبت به آیت الله مصباح زیاد شود که با قیاسی که در انتهای جوابیه فرمودید حتی به نظر حقیر از حد گذراندید آنجایی که بیان فرمودید:انتقادهای آیت‌اللّه مصباح و جایگاه آن انتقادها که به یک اعتبار شبیه آه و ناله‌ای بود که زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» در آن خطبه در مسجد مدینه سر دادند وقتی دیدند بسیاری از آرمان‌ها با حاکمیت خلیفه فرو ریخت.!!واقعا ازچون شمایی خواسته ای این چنین بدون اقامه ی دلیل وصرف اتکا به چند تمجید و تاریخچه یک فرد اورا تا این حد سعی دارید که تزکیه کنیدبعید است!شما باز هم کلی گویی می کنید واین کلی گویی را ناشی از عمق فاجعه ای می دانید که احمدی نژاد برای انقلاب !!به وجود آورده است ان هم با نزدیک شدن شخص آقای مشایی به ایشان.جدای این مساله که به ادعای شما ازاین جهت که نزدیکی مشایی به احمدی نژاد از قبل تر از این حرفاست ومساله حاشیه ساز کردن آقای مشایی هم به قبل از دولت دهم برمیگردد باید این راهم پاسخ بگویید که مگر احمدی نژاد در دولت دهم چه فاجعه ای ایجاد کرد که شما حتی اجمال آن را هم نمی توانید بیان کنید!؟واز طرفی می گویید که شما اگر از این زاویه بنگرید که آیت الله مصباح با چنین احمدی نژاد ی روبه روشد قید همه چیز را زد واحمدی نژاد را بزرگترین خطر اسلام دید!دیگر به جزییات حرفهای مشایی اعتنا نمی کنید وبه حرفهای آقای مصباح هم ایراد نمی گیرید!!!شما صراحتا این گزاره که هدف وسیله را توجیه می کند را تصدیق می کنید ومی گویید چون مشایی این کار را کرد(صرف ادعا وابهام گویی)آقای مصباح هم هرگونه سخنان را وارونه کند ومطرح کند وصغری وکبری بچیند ونتیجه گیری کند وحکم به تکفیر وانحراف کند نباید به ایشان حتی ذره ای انتقاد کرد!!!!واقعا زمانی که جواب پرسش قبلی را خواندم وقتی به اینجا رسیدم به گمانم شاخ در آوردم !!آخر مشایی منحرف عامل صهیونیست نمی دانم هرچه بد است از ایشان ولی آیا اخلاق به ما اجازه میدهد که سخن شخصی را وارونه کنیم وچیزی که اونگفته را به او منسوب کنیم وبعد نتیجه گیری کنیم استاد عزیز وقتی آقای مصباح این طور نقد می کنند واین مباحث را صرفا برای نقد مشایی استفاده می کنند یعنی به این علل ایشان مشایی را منحرف وعامل فاجعه می دانند وچیز دیگری ندارند حال اگر بابررسی به این برسیم که مقدمات این نتیجه گیری فاسد بوده است وخلاف واقع به این پی می بریم که استدلال ایشان پوچ بوده است وصرفا از روی احساسات بوده!جناب استاد این یک خطر است که شما می گویید یک چیزی را که بویی از منطق نبرده را چون فلانی زده بپذیرید .من آنجا را می بینم که نسل جوان به اینجا برسند که شخصی مثل آقای مصباح حرف یک شخص معاصر را این گونه بیان می کند ورد ونقد میکند پس افکار وآرای فلاسفه ی غرب ومذاهب وادیان دیگر را هم به این شکل وارونه بیان می کنند وبعد حکم بر بطلان وپوچی آن نظریات وتئوری ها می دهند وبه یک باره به همه چیز شک کنند (واین جای تامل بسیار دارد)ودر جای دیگر فرمودید که:رهبر عزیز با آن دفاع‌هایی که آقای احمدی‌نژاد کردندامید داشتند بلکه او را از آن طلسمی که گرفتارش شده آزادش کنند.استاد عزیز این یعنی ابهام گویی به تمامه.شما واقعا حمایت های رهبر از احمدی نژاد را صرف رهایی از طلسم میدانید.آیا شما نبودید که در متن احمدی نژاد اولین خاکریز وقتی بحث سحر را پاسخ می گفتید وبا آن مقابله می کردید صحبت دکتر را مطرح کردید که با بیان سحر وطلسم قدرت خدا را نادیده می گیرند واز این تیز بینی وعمق معرفت احمدی نژاد تمجید کردید.آخر چه شده شما را که هم آهنگ با اشخاصی شدید که ابتدا با آنها مخالفت می کردید؟؟آخر آنهایی که بحث انحراف وسحر واین حرفها را مطرح کردند آخر به چه رسیدند که شما دنباله رو آنها شدید؟ حرفهای آقای مصباح آخر جز ایجاد تشت در مذهبی ها چه کار کرد وآیا ثمره این گونه مباحث وبی پروایی در بیان برخی مطالب را در انتخابات92 ندیدید که مذهبی ها وحزب اللهی ها چگونه از هم جداشدند وموقعیت برای همان جبهه ای که آقای مصباح بد می دانستند(جریان آقای هاشمی) فراهم شد آیا شما این را هم تقصیر احمدی نژاد ی که حتی حق داشتن کاندیدا در انتخابات نداشت می دانید واین همه بی انصافی علیه احمدی نژاد را محصور در آقایان لاریجانی وتوکلی ومطهری می دانید که خطشان از سالها قبل مشخص بود وهیچ سهمی برای امثال آقای مصباح سپاه پاسداران وصداوسیما قوه قضاییه و...قائل نیستید؟؟حضرت استاد این را حمل بر بی ادبی نکنید همان طور که شما آقای جوادی آملی را استاد خود می دانید ومورد احترام ولی مطمئنا در نظرات سیاسی زمین تا آسمان با ایشان تفاوت دارید کسی که آقای هاشمی وجریان ایشان را بارها حمایت کرده وشمایی که ایشان را حجاب انقلاب میدانید واین اختلاف را این نظرگاه بپذیرید.ولی دعوت شخصی به یک تفکر اگر بی منطق واستدلال باشد وفقط صرف در نظر گرفتن جایگاه افراد باشد این پذیرفتنی نیست .ومن الله توفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی می‌کنم در مورد عرضی که در جواب سؤال 6062 تحت عنوان «بصیرت آیت‌اللّه مصباح در درک عمق فاجعه» داشته‌ام سه سؤالی که به عنوان اشکال به عرایضم از طرف رفقا مطرح شده است را یک‌جا در قسمت بالا قرار دهم و در آن رابطه آنچه احساس وظیفه می‌کنم و فکر می‌کنم برای رفقا مفید است عرض نمایم در حالی‌که خوب است جواب‌های مطرح در سؤال‌های شماره‌ی 5731 و 5797 مدّ نظر عزیزان قرار گیرد. ابتدا تأکید می‌کنم باور بفرمایید اگر احساس وظیفه نمی‌کردم که در رابطه با انتقادهایی که به آیت‌اللّه مصباح نسبت به دولت دهم می‌شود حقی نادیده گرفته می‌شود، عافیت‌طلبانه به‌راحتی از جواب این نوع سؤالات عبور می‌کردم و نه عزیزان را دچار چنین حیرانی‌ها می‌نمودم و نه خودم را دچار دردسر. همه‌ی تلاش بنده آن است که جایگاه مواضع آیت‌اللّه مصباح را به عنوان عالم مجاهدی که دغدغه‌ی حاکمیت اسلام و حفظ نظام را دارند و برای تحقق این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند – هرچند ممکن است در مواضع جزئی تندروی‌ها و اشتباهاتی داشته باشند – نادیده گرفته شود و در این رابطه سعی بنده آن است که با نگاهی همه‌جانبه به موضع‌گیری‌های ایشان نظر گردد و نه نگاه به موضوعات جزئی و ضعف‌های جزئی که در آن حرکت کلی پیش می‌آید و عموماً آفت نگاه ما به اصل موضوع می‌شود و قدرت تحلیل‌مان را به‌شدت کدر می‌کند. رفیقی به بنده اشکال می‌کند چرا دقیقاً مشکلات فکری آقای مشائی را مطرح نمی‌کنم؟ صرف نظر از آن که در جواب شماره4947 به طور غیر مستقیم عرایظی داشتم ،بنده از ایشان می‌پرسم چرا به جایگاه حضور آقای مشائی در کنار آقای احمدی‌نژاد نظر نمی‌فرمایید؟ بنده صحبت‌های آقای مشائی را خوب گوش دادم و پس از آن به خود آمدم که مواظب باشم طوری حرف‌های خوب نزنم که بقیه‌ی اهل فکر و نظر، بدجلوه کنند. آیا باید به جزئیات سخن یک فرد توجه کرد یا به خروجی آن نظر نمود؟ امیدوارم وارد جزئیاتی مثل برخورد امنیتی با افراد نشوید که به جرم نزدیکی به آقای مشائی با آن‌ها برخورد شدکه بنده از این کارها بسیار دل‌خون هستم. سعی ما آن است که موضوع را خیلی بالاتر از این جزئیات بررسی کنیم. آن عزیزی که می‌فرمایند بنده منصفانه سخن نگفته‌ام را نمی‌توانم بی‌انصاف بدانم ولی تلاش می‌کنم عزیزان را وارد نگاهی کنم که تصورم آن است آموزه‌های دینی به ما آن نگاه را داده و شاهد آن را این روایت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌دانم که می‌فرمایند: «حُبُ‏ عَلِیٍ‏ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» دوستى على حسنه‏اى است که با داشتن آن، سیئه زیانى نمى‏رساند و دشمنى على سیئه‏اى است که با وجود آن، حسنه سودى ندارد. شما اگر ملاحظه کنید این روایت به ما تذکر می‌دهد که به جهت کلیِ یک شخصیت بنگرید و ببینید مطلوب و محبوب خود را انسانی چون علی‌بن‌ابیطالب«علیه‌السلام» قرار داده یا نه؟ اگر چنین کرده است هرچند در جزئیات ممکن است با ضعف‌هایی نسبت به او روبه‌رو شوید ولی متوجه باشید این ضعف‌های جزیی، نباید نگاه کلی شما را نسبت به موضوع تحت‌الشعاع قرار دهد. بنده جهت‌گیری کلیِ آیت‌اللّه مصباح را نسبت به مشکلی که در دولت دهم در رابطه با نقش آقای مشائی پدید آمد، هوشیارانه می‌بینم و قبلاً هم عرض کردم این موضع‌گیری هیچ منافاتی با موضع‌گیری رهبری در تأیید آن دولت نداشت زیرا رهبری عزیز در مقابل منتقدین بی‌انصاف، از دولت دفاع می‌کردند و سعی داشتند امتیازات آن دولت راکه منطبق با آرمان‌های انقلاب بود و تا آخرین روزها آن دولت بر آن تأکید می‌کرد، نادیده گرفته نشود. ولی آه و ناله‌ی آیت‌اللّه مصباح از تغییر جهتی بود که در دولت آقای احمدی‌نژاد به‌وجود آمد و یک‌مرتبه به بسیاری از جریان‌های دلسوز انقلاب و اصول‌گرایان واقعی پشت کرد، دولتی که امید همه بود و می‌توانست این امیدواری را دوچندان کند همچنان‌که در دولت نهم با فعالیت‌‌های خود امیدواری را در بین نیروهای دلسوز به انقلاب شکوفا کرد، آن‌وقتی که عنان کار در دست آقای مشایی نبود و به گفته‌ی آقای محصولی در کنار دولت همه به یک چشم نگاه می‌شدند ولی در دولت دهم همه اقرار دارند که هرکسی باید با چشم آقای مشائی نگاه شوند وگرنه دیده نخواهند شد. تعجب می‌کنم از آن عزیزی که تصور می‌کند بنده ادعا دارم نباید به آیت‌اللّه مصباح و اطرافیان ایشان انتقاد کرد، در حالی‌که بنده سعی دارم با دیدن جایگاه موضع‌گیری های آیت‌اللّه مصباح در نظام اسلامی کمکی به دوستان کرده باشم تا در تحلیل جریان‌ها و آنچه در اطرافشان می‌گذرد دچار خطا نشوند. باور بفرمایید آن‌قدر که از انتقادهای دلسوزانه‌ی شما مسرور می‌شوم از تعریف و تمجید بعضی‌ها مسرور نمی‌گردم و همین را انتظار دارم که عزیزان با تفکر و تعقل و آزاداندیشی تمام با مباحث و نوشته‌های بنده روبه‌رو شوند، ولی اجازه دهید بنده از اظهار آنچه به نظرم برای تحلیل شما مفید است کوتاهی نکنم و جوّگیرِ انتقادهای شما نگردم و با نظر به مظلومیتی که برای دولت آقای احمدی‌نژاد و شخص ایشان قائلم، از نقش آیت‌اللّه مصباح در درست‌دیدنِ دولت دهم و ضعف‌هایی که پیش آمد غفلت نکنم، ضعف‌هایی که باز عرض می‌کنم بسیاری از امیدها را به ناامیدی کشاند و سال‌ها برای بازسازی و ترمیم آن زمان نیاز است در حدّی که بنده احساس می‌کنم متأسفانه کار به یأس و سرگردانیِ بعضی از جوانان انقلابی کشیده شده و می‌رود که با تحلیل‌های غلط کار به هلاکت بعضی از افراد کشیده شود. ظاهراً واژه‌ی «طلسم» که بنده در آن جواب به‌کار بردم مورد سوء تفاهم شده و تصور آن برادر عزیز آن است که بنده آن سخن را که گفته‌اند «آقای احمدی‌نژاد سحر شده» تأیید کرده‌ام. در حالی‌که بنده این واژه را به معنی عرفی آن به‌کار بردم که به معنای تحت تأثیر شدید قرارگرفتن است. اجازه دهید در آخر خاطره‌ای که از شهید مهدی عراقی از طریق نوار از صدای خودشان شنیدم عرض کنم شاید از این طریق مقصد اصلی خود را بتوانم برسانم. شهید مهدی عراقی که از یاران اصلی مرحوم شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام بود می‌فرماید: مرحوم نواب از بعضی از حرکات آیت‌اللّه کاشانی و حرکات فرزندان و اطرافیان او دلگیر بود. یک روز در خانه‌ی مرحوم آیت‌اللّه کاشانی رفت و با تندی تمام هرچه دلش خواست به او گفت. و آیت اللّه کاشانی همچنان گوش دادند و جوابی ندادند. در حالی‌که حتماً می‌دانید در همان زمان حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از همه‌ی حرکات آیت‌اللّه کاشانی و آنچه در اطراف ایشان می‌گذشت اطلاع داشتند و در جلسات ایشان در تهران نیز شرکت می‌کردند و ملاحظه کردید که بعد از انقلاب حضرت امام مکرراً از آیت‌اللّه کاشانی و کار بزرگ ایشان یاد می‌کردند. مشکل مرحوم نوّاب در این‌جا این بود که متوجه‌ی جایگاه و نقش تاریخی آیت‌اللّه کاشانی نبود در حالی‌که متوجه‌ی‌ ضعف‌های جزیی او بود. آنچه بنده با تمام وجود از دوستان می‌خواهم بر روی آن فکر کنند، موضوع نظام‌سازی است که رهبر عزیز انقلاب، امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» بر آن تأکید دارند و در این راستا لازم است جایگاه افراد و حرکات و سکنات آن‌ها را نسبت به نظام مدّ نظر قرار دهیم تا گرفتار جزئی‌نگری نشویم وگرنه در مورد حضرت امام و رهبری هم که هرکدام اقرار به اشتباهی کردند که انجام دادند، دچار حیرت می‌شویم و متوجه‌ی جایگاه تاریخی و تمدن‌ساز آن عزیزان نمی‌شویم، جایگاهی که باید فوق نظر به این اشتباهات کوچک مدّ نظر قرار گیرد. چیزی که ما در مورد دولت آقای احمدی نژاد همواره در نظر داشتیم و داریم و بنده انتظار دارم عزیزان در رابطه موضع گیری های آیت اله مصباح از این نگاه غفلت نفرمائید.حتی بنده معتقدم اگر با نظر به نظام‌سازی و انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی، جایگاه افراد را در نظر بگیریم در مورد آقای هاشمی و تأیید نسبی ایشان توسط آیت‌اللّه جوادی، دچار افراط و تفریط نمی‌شویم که منجر به قبول یک‌جا و یا ردّ یک‌جا گردد. در آن صورت می‌توانیم جایگاه افراد و جریان‌هایی که حجاب انقلاب هستند و جایگاه آن‌هایی که وسیله و مقدمه‌ی رسیدن انقلاب به اهدافش می‌باشد را درست تحلیل کنیم. موفق باشید.
6054
متن پرسش
با سلام و درود با عده ای از دوستان قصد داریم یک سیر مطالعاتی با موضوع تقویت مبانی نظری انقلاب را شروع کنیم. لطف نومده و منت بگذارید و ما را در این مهم یاری نمایید. اینکه از کجا باید شروع کرد اینکه چه مطالبی را در اولویت قرار دهیم. و اینکه از چه اساتیدی می توان استفاده کرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های آقای موسی نجفی به نام‌های «تاریخ تحولات سیاسی ایران» و «مقدمه تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران. در این مورد خوب است. کتاب انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالَم از دکتر داوری و مباحثی که بنده در رابطه با انقلاب داشته‌ام إن‌شاءاللّه مفید خواهد افتاد. موفق باشید
6062
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت استاد با اینکه شخص خود من از مباحث سیاسی زده شده ام (البته به معنای ژورنالیستی آن )امانمی توانم از برخی از موضوعات وپدیده هایی که در چند ساله اخیر درون نظام اسلامی اتفاق افتاده چشم پوشی کنم وجواب برای این دست پدیده ها صرف ارضای بعد کنجکاوی وپیگیری نیست بلکه مبنایی است برای این که بتوان شخصیتها را در درون انقلاب اسلامی تحلیل کرد تا بتوانم به یک قاعده واصول برای حوادث آینده داشته باشم. موضوعی که برایم خیلی مهم است موضوع آیت الله مصباح می باشد.ایشان به نحوی خاص در داخل وخارج به عنوان شخصیتی که مدافع سرسخت ولایت فقیه است شناخته می شود وگاهی هم به علت مواضعشان در داخل وخارج به عنوان خشونت گرا معرفی می شوند.در3ساله ی اخیر چرخش ناگهانی ایشان بر مواضع گذشته شان که در دفاع سرسختانه از احمدی نژاد بود همه گان را متعجب کرد والبته بیش از همه ضربه به جریان احمدی نژاد زدندبه این ترتیب که حرفهای ایشان به علاوه حمایت رهبری در گذشته از ایشان خیلی اگر نگویم قریب به اتفاق حزب اللهی ها را از گفتمانی که احمدی نژاد پیش قراول آن بود دور کرد وتبدیل به یک ضد احمدی نژاد کرد.ودر نقد که چه عرض کنم هجمه ای که در رابطه با مشایی واحمدی نژاد نشان دادند به شخصه مرا متعجب کردند رعایت تقوا وانصاف در نقد.مثلا ایشان در یکی از سخنرانی هایشان که در جهت تبیین بزرگترین خطر از صدر اسلام تا به حال هستند این گونه می گویند که این آقا(مشایی)می گوید من غیبت نمیکنم واین ترفندی است که خوب بودن خودش را نشان دهد در صورتی که ما غیبت واجب داریم یعنی چه که من غیبت کسی را نمیکنم باید غیبت آمریکا راکنی غیبت اسرائیل...ایشان به وضوع بی انصافی می کنند در بیان نظر شخصی البته نه می گویند که ایشان کی وکجا این را گفته وثانیا ایشان به تعداد موهای سر علیه آمریکا واسرائیل صحبت کرده اند وجمله معروف اسرائیل مرده است فقط تشییع جنازه اش مانده قبل تر از نقد آقای مصباح است.(واقعا از شخصیتی منطقی واستدلالی چون آقای مصباح وقتی این بیانات را شنیدم به این پی بردم که وقتی قرار است یک چیزی را نفی کنیم حتی از منطق هم نباید استفاده کرد!)بعد از این ایشان می گوید که این آقا می گوید ظواهر اسلام را باید رها کرد!!واقعا انتهای بی انصافی است که نظر مشایی را دررابطه با اینکه جهانیان ابتدا به حقیقت و مغز شریعت با ظهور حضرت ولیعصر(عج) می رسند وبعد به ظاهر شریعت تن می دهند را(جدای درست ویا ناقص بودن این نظریه)این گونه بیان می کنند که گویی ایشان دستور به لاابالی گری وبی بندوباری داده اند(آیا این عدالت وتقوا و انصاف در نقد وبیان نظرات مقابل است ویا نه هدف وسیله را مقدس می کند)ودر ادامه در مقام طعن به ایشان این را مطرح می کنند که برو نماز خواندن امام را ببین که چگونه نماز می خواندند(واقعا!!)وبعد جریان مشایی را مستقیم به خود ابلیس بنا بر درجه ی قربی که به ایشان دارند می رساند ودر نهایت با بیان ماجرای باب وکنیا دالگورکین روس خطر شکل گیری بهایییت نوین را می دهند ومی گویند که بعید می دانم که احمدی نژاد از این مسیری که انتخاب کرده برگردد واین قضیه را بزرگترین خطر از صدر اسلام تا به حال معرفی می کنند. حضرت استاد اگر بخواهیم تنها وتنها با این یک صوت از ایشان که در جمعی از طلاب وپاسداران است استناد کنیم باید بگوییم ایشان نه تنها تقوا را در نقد رعایت نکردند وبا بی انصافی تمام مطالبی را به مشایی نسبت دادند که اگر از عناوین والقاب وگذشته وخدمات بگذریم وحال را بنگیریم وسخن را وبه وظیفه حریت خودمان در این قبال عمل کنیم باید بگوییم که ایشان با بی انصافی تمام در غیاب شخصی به ایشان انواع تهمت ها می زنندواشخاصی را که در این جمع هستند را برای نبردی که با بزرگترین خطراز صدر اسلام !دارند تجهیز می کنند وهمان کردند که در 3سال اخیر شد! دراین که حضرت آقا به ایشان لقب بصیر را دادند هم نباید دگم بود که چه بسیار است این القاب در صدر اسلام!وباید انتهای کار ایشان را دید که میرحسن سال88احساس خطر از ناحیه احمدی نژاد کردند وایشان با بصیرتشان!2سال بعد این خطر را البته شدیدتر حس کردند. ونتیجه این بصیر بودن ایشان نیز این شد که در انتخابات92جبهه ی انقلابی به رقابت درون گفتمانی تبدیل مشی داد وتفکر ومنش آقای هاشمی دوباره بر کشور چیره گشت وانقلاب را در حجاب ظلمانی غرب زدگی برد. واما شما.شمایی که من شاید از پدرم هم بیشتر دوست می دارم(با اینکه باشما از نزدیک آشناییت ندارم ولی اویس گونه عاشق شماهستم)به وضوح در جواب به سوالات از برخی سوالها می گذرید وبی اعتنا همان مبنای کلی ر بیان می کنید که از این دست می توان موضع گیری درباره مشایی وحرفاهای ایشان وهمینطور نظردرست در رابطه با عملکرد مبتنی بر واقعیت آقای مصباح همان طور که در جواب سوالهای5797و5727مشهود است وهمواره پرسش گر را از نزدیک شدن به افکار گروه فرقان ترسانده اید!! آیا واقعا شما عذری دارید و حقیقتی را در پیشگاه مصلحتی ذبح می کنید ویا نه؟آخر از شخصیت منصفی مثل شما بعید است که مثلا چیزهایی که ایشان درباره مشایی گفته اند را شنید باشد ولی باز بگویید که من اگر درانتخاب قرار بگیرم ایشان را به احمدی نژاد ترجیح می دهم! ویا این که پرسش گر را به آقای فتاح وصحبت های ایشان ارجاع می دهید!آیا احمدی نژاد با همان القابی که شما ایشان را میخواندید را رها کنیم وکسی که تفکر قبیله ای وگرایش ویژه به آقای مصباح دارند را ملاک سنجش احمدی نژاد قرار می دهید(البته همین آقای فتاح امسال درجشنواره دکترین مهدویت از سوی آقای پورسید آقایی جایزه ولی یاوری ومهدی باوری به خاطر ترک جلسه هیت دولت به خاطر عدم تمکین به حکم رهبری از طرف احمدی نژاد گرفت)(وآقای پور سید آقایی در حواشی این جشنواره برافزایش بودجه مهدویت تاکید کرده بودند به خاطر اینکه جریان انحرافی در دولت مهدویت انحرافی والتقاطی را ترویج می کند!!!) حضرت استاد به خاطر خدا هم شده این بار صریح پاسخ دهید که آقای مصباح با همان یک صوتی که از مشایی نقد ناعادلانه که نه تهمت می زند نمی شود ایشان را کلا در این زمینه بازی خورده(خوشبینانه)در نظر گرفت ویا نه طوری دیگر است؟لطفا کلی گویی نکنید وناظر به بخش های مختلف پرسش بنده حقیر جواب بفرمایید والا کلیات نظر شما را بارها وبارها خوانده ام ومی دانم. ومن الله توفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما در آخر نامه‌ی بسیار دلسوزانه‌تان به بنده می‌فرمایید کلی‌گویی نکنم و بنده نیز همیشه سعی کرده‌ام از کلی‌گویی به معنای مبهم‌گویی حذرکنم ولی این‌که سعی می کنم کلیت یک پدیده یا شخص را در نظر بگیرم همه‌جانبه‌نگری می‌دانم و امیدوارم از این طریق بتوانم جامعیتی به مخاطب خود بدهم. همین‌طور که اگر جنابعالی کلیت انقلاب اسلامی را در نظر بگیرید می‌توانید با این‌همه ضعف که در اجراء با آن روبه‌روئید بازمتوجه حقیقت انقلاب بشوید. در رابطه با آقای احمدی‌نژاد واقعاً مسئله‌ی بسیار بزرگی برای انقلاب پیش آمد که یک‌مرتبه آقای احمدی‌نژاد دولت نهم با حضور فعّال آقای مشایی در کنار آقای احمدی‌نژاد به آقای احمدی‌نژاد دولت دهم تبدیل شد و یقیناً ضربه‌ای که از این‌ جانب به انقلاب خورد قابل تصور نیست و سال‌ها طول می‌کشد تا معلوم شود چه ضربه‌ای به این انقلاب خورد و یقیناً آیت‌اللّه مصباح با آن بصیرت فوق‌العاده‌ی خود متوجه این فاجعه شدند. شما اگر به کلیت فاجعه‌ای که رخ داد توجه بفرمایید و در زبان آقای فتاح و میرکاظمی برایتان روشن شود که این در رابطه با حضور آقای مشایی رخ داد دیگر به جزئیات سخنان آقای مشایی از یک طرف و سخنان آیت‌اللّه مصباح از طرف دیگر، با زاویه‌ی دیگری می‌نگرید. وقتی شما ملاحظه می‌کنید نزدیکی آقای احمدی‌نژاد به آقای مشایی،آقای احمدی‌نژاد دولت نهم به آقای احمدی‌نژاد دولت دهم تبدیل می‌شود و به واقع بزرگ‌ترین فاجعه رخ می‌دهد که هنوز نمی‌توانیم عمق آن فاجعه را درک کنیم ،چه فکر می‌کنید؟ شما اگر موضوع را از این زاویه مطالعه بفرمایید حرف‌های نگفته را خواهید شنید و به دنبال آن نخواهید بود که بنده و امثال بنده وارد جزئیات شوم. خدا می‌داند وقتی تصور می‌کنم که چه فاجعه‌ای رخ داد که نمی‌توان در حال حاظر حتی اجمال آن را بیان کرد و سال‌ها طول می‌کشد تا معلوم شود چه شد ، متوجه سوز و شعور آیت‌اللّه مصباح می‌شوم که این مرد چگونه با آن‌همه امید به آقای احمدی‌نژاد چگونه با حضور آقای مشایی با خاکستر شدن همه‌ی آن امیدها روبرو شد ، نه‌تنها به بصیرت و هوشیاری آیت‌اللّه مصباح احترام می‌گذارم به عظمت رهبری عزیز نیز احترام می‌گذارم که چرا با این‌همه انسان‌های فرزانه که در کشور هست انگشت بر روی بصیرت آیت‌اللّه مصباح می‌گذارد. کافی است جایگاه آقای مشایی را از این دیگاه بنگرید در آن صورت هیچ خرده‌ای به سخنان آیت‌اللّه مصباح نمی‌گیرید همچنان که هیچ خرده‌ای به سخنان رهبری و دفاع ایشان از دولت دهم آقای احمدی‌نژاد نمی‌گیرید که چگونه رهبر عزیز اولاً: تلاش کردند دولت آقای احمدی‌نژاد در مقابل نقشه‌های آقای هاشمی نشکند، آقای هاشمی‌ای که آیت‌اللّه مصباح زودتر از بسیاری متوجه عمق خطر طرز فکر ایشان شد. و ثانیاً: رهبر عزیز با آن دفاع‌هایی که آقای احمدی‌نژاد کردندامید داشتند بلکه او را از آن طلسمی که گرفتارش شده آزادش کنند. آری مواظب باشید سه چیز مخلوط نشود 1- انتقادهای بی‌انصافانه‌ی امثال آقای علی مطهری و آقای علی لاریجانی و آقای احمد توکلی 2- دلسوزی‌های رهبری و جایگاه آن دلسوزی‌ها 3- انتقادهای آیت‌اللّه مصباح و جایگاه آن انتقادها که به یک اعتبار شبیه آه و ناله‌ای بود که زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» در آن خطبه در مسجد مدینه سر دادند وقتی دیدند بسیاری از آرمان‌ها با حاکمیت خلیفه فرو ریخت. موفق باشید
5975
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جناب آقای استاد طاهر زاده : اینجانب سوالی از حضرتعالی دارم . بنده با کتب و سی دی های شماارتباط دارم و از این منابع استفاده می نمایم . خدا قوت میگویم خدمت شما بخاطر زحماتتان در عرصه دینی فرهنگی . لکن انتقاداتی نیز دارم . اولا چرا در سایت شما همه پرسش پاسخها مطابق با سلیقه و دید گاه جریان خودتان است؟ چرا پرسشهای چالشی در زمینه دین یا سیاست که اتفاقا سوالات جوانان بیشتر حول همین محور هاست خیلی کمتر است و بیشتر سوالات شامل به به و چه چه گفتن به همدیگر است .شاگردانتان به شما و برعکس . حال من یک سوال متفاوت از شما میپرسم .اگر دوست داشتید در سایتتان بگذارید. شما در کتابهایتان به کرات تمدن غرب را می کوبید .ما نیز مخالف این صحبت نیستیم . لکن تجربه سفرهای خارجی که من داشته ام و پرس و جوهایی که ازایرانیان ساکن خارج داشته ام ، به این نتیجه می رسم که : یک مقایسه سر انگشتی بین اخلاق و ادب و نزاکت و...مردم ما با ملت غرب نشان می دهد ، ما که 32 سال است روحانیت دارد تربیتمان می کند و مرتب هم بد و بیراه به غربی ها میگوییم و آنها را پوج و فاسد و ... می دانیم ، ملت خودمان دراخلاق خیلی خیلی عقبتر از آنها هست. از فساد اقتصادیمان بگیرید تا بی بند و باری در خیابانها تا اعتیاد تا بیکاری تا فقر تا شعارهای گنده گنده دادن و عمل نکردن مسوولین تا بی نظمی تابد اخلاقی در رانندگی، تا تعداد بالای پرونده های قضایی تا آمار بالای طلاق ، تا چک های برگشتی و خیلی های دیگر .... میدانم جواب میدهید که ما از اصل اسلام فاصله گرفته ایم . پاسخ شما مذهبی ها همیشه همین است . (من خودم هم مذهبی هستم و از دست جوابها خیلی داده ام) من میگویم اگر این همه مشکل داریم و از اصل دین هم دور شده ایم ، پس دیگر وقت آن نرسیده این چماق توی سر فرهنگ غرب زدن را زمین بگذاریم ، ما که صد جای خودمان لنگ میزند؟ منتظر پاسختان هم در ایمیل وهم در سایتتان هستم . باز هم مزاحم جنابعالی میشوم . موید و پیروز باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بنده و امثال بنده نگاهمان به غرب بر مبنای تمدن غرب است و این که غرب بعد از رنسانس به بهانه ی کارهای غلط کشیشان و اصحاب کلیسا تمدنی را پایه گذاری کرد که منقطع از عالم قدس و معنویت، به امورات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود پرداخت و عملاً انسانی را به صحنه آورد که محور خوب و بد، میل های خودش است و توصیه ی ما به دوستان آن است که مواظب باشید گرفتار چنین نگاهی نباشید که از تمدن اسلامی باز می مانید. تمدنی که با عبور غرب ظهور می کند و زندگی زمینی بشر را به آسمان معنویت متصل می کند. تعجب بنده از جنابعالی از آن جهت است که برای بررسی ملت خود بر روی آسیب هایی انگشت گذارده اید که عموماً حاصل کار استعمارگران و حاکمان وابسته ی قاجار و پهلوی است که ملت را از نظر فرهنگی و اقتصادی به این روز کشاندند. انتظار بنده از جنابعالی و امثال شما آن است که معضلات و مشکلات را خیلی عمیق تر ارزیابی کنید تا راه کارِ برون رفت از آن ها در منظر شما ظهور کند. موفق باشید
5961
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام خدمت استاد عزیز؛ مقام معظم رهبری (حفظه الله) در بخشی از بیاناتشان در تاریخ 8/8/87 در جمع دانش آموزان و دانشجویان تشکلهای دانشگاهی بمناسبت 13آبان فرمودند: «فردای این کشور، فردای این ملت، به احساس مسئولیت امروز شما نیازمند است. احساس مسئولیت کنید که چه بشود؟ که خود را بسازید؛ از لحاظ علمی، بسازید، از لحاظ ایمان و تقوا بسازید. بصیرت خود را زیاد کنید. آگاهی های خودتان را نسبت به امروز و دیروز و فردا افزایش دهید.» سؤال بنده اینست که راه چیست؟ یعنی چگونه میتوان احساس مسئولیت کرد و به این خودسازی علمی و اخلاقی و این بصیرت و آگاهی که رهبر معظم انقلاب میفرمایند رسید؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: راه را رهبری معلوم فرموده‌اند. 1- به عنوان دانشجو در رشته‌ی خودمان عمیقاً وارد شویم 2- در فهم معارف و اخلاق نیز کوشش لازم را بنماییم 3- بفهمیم انقلاب اسلامی یعنی چه و چه جایگاهی در تاریخ جدید نسبت به مدرنیته از یک جهت و نسبت به تمدن اسلامی و حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» از طرف دیگر دارد. موفق باشید
5971
متن پرسش
سلام.حضرت استاد پس از دغدغه ای که برایم درجهت ارائه درست وجایگاه شریعت در هستی ونحوه کارکرد آن درنظام تکوین و انسان پیش آمدباری دیگر کتاب چه نیاز به نبی وخطرمادی شدن دین و...را مطالعه کردم تا نکاتی را برای دوستان که سخت گرفتار اعتباری بودن احکام شریعت و قائل به عصری شدن دین بودند بیان کنم.خوشبختانه توانستم تا حدودی برخی را متوجه باطن دار بودن احکام شریعت کنم ونظرشان را به عالم غیب ومعنا که اصل ایمان است معطوف کنم اما بیشتر تاثیرگذاری من در باب اعما فردی وبه عبارت اخری عبادت نظیر نماز و روزه ووضو و..بود وجنبه ی اجتماعی احکام اسلام به شدت مورد هجمه قرار گرفت که آن احکام تابع شرایط وتمدن آن زمان دنیا وحتی برای فرهنگ خاص عربی بوده است ومی توان با توجه به اقلیم ها وشرایط تمدنی خاص این احکام تغییرکند.مثلا ااین بحث مطرح شد که زکات وخمس واینها شاید می توانسته نظام اقتصادی آن زمان را تامین کند ولی نباید بر روی این قواعد واحکام تحجر پیدا کرد که اینها دارای باطنی غیبی هستند پس بنابراین غیرقابل تغییر وباید مثلاطبق حکم اسلام زکات به انعام ثلاثه وغلات اربعه ونقدین تعلق بگیرد بلکه با سیستم های اقتصادی امروز هیچ فایده ای در جهت تامین نیازهای اقتصادی مسلمین نمی کند بلکه ایشان را هر روز در اعماق عقب افتادگی می اندازد.یعنی اینها حکم به دادن زکات ومتعلقات آن وجایگاه مصرف آن را تنها تامین نیاز اقتصادی میدادند واگر این غرض تامین نشد پس نتیجه می گیرند که این اعمال منسوخ شده وباید قوانین نوعی بنا شود.آیا حکم به دادن زکات به عنوان مثال تنها جهت تامین نیاز اقتصادی جامعه بوده ویا مثلا حقیقتی غیرازاین دارد وماتنها باعقل جزئی خود این محسوس را می فهمیم ودیگر حکمت هایی که امر به این سنخ احکام شریعت شده را نمی دانیم؟اگر دارای باطن وحکمت هایی غیراز ظاهر آن می باشند لطفا توضیح دهید. واما بعد.اگرقائل به باطن دار بودن این سنخ از احکام شدیم ولی غرض ابتدایی وظاهری آن که مثلا تامین نیاز اقتصادی مسلمین بود برطرف نشد این مشکل پیش می آید که برای این غرض باید چه کرد وچرا اسلام چاره ای نیندیشیده؟واگر اندیشیده پس قابلیت اجرا نداشته که مسلمین هیچ گاه نتوانسته اند با این قوانین جامعه را به درستی اداره کنند. حرف دراین باره زیاد است ولی چه میشود کرد که بیش از این انگشتان من تاب تایپ ندارند وشما خود هرچه صلاح می دانید بفرماییدتا بنده بتوانم استفاده کنم. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید قوانین اقتصادی قابلیت اجراء نداشته وگرنه اجراء می‌شد؛ عنایت داشته باشید این وظیفه‌ی مسلمانان است که اگر احکام شریعت الهی را حق می‌دانند تلاش کنند در زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده کنند تا نتیجه‌ی لازم را ببرند. تعجب بنده از این‌جا است که مگر آنچه امروز به نام اقتصاد در سطح دنیا جریان دارد توانسته مشکل بشر را حل کند؟ آیا این‌که بشریت برای زندگی دنیایی خود باید این‌همه تلاش کند تا زندگی‌اش تا حدّی تأمین شود و در کنار آن دولت‌ها و سرمایه‌دارها هرطور خواستند فرمان برانند را ما اقتصاد سالم می‌دانیم؟ یادم هست چند سال قبل عده‌ای از اقتصاددان‌ها تحقیق کردند اگر زکات اسلامی در جامعه اجراء شود – عنایت داشته باشید زکات را حاکم باید اخذ کند به اختیار مردم نیست که اگر خواستند بدهند – با همان قواعدی که اسلام فرموده نه‌تنها هیچ مشکلی در جوامع اسلامی نخواهیم داشت، بلکه از حکومت بیرحمانه‌ی دولت بر مردم که یکی از آفات اقتصاد امروز جهان است، نجات می‌یابیم و بحث خمس هم که عموماً مربوط به امور فرهنگی است و تعالی دینی جامعه نقش خود را ایجاد می‌کند. آری دین روشن کرده اگر در زمانی زکات به خاطر مشکلی خاص کفاف امور را نداد به چیزهای دیگر – به حکم ثانوی – مالیات بسته شود. همان‌طور که علی«علیه‌السلام» در زمانی به اسب‌ها نیز مالیات بستند. در هر حال خوب است از یک طرف خلأهای اقتصادی موجود جهان را – به حضوص در رابطه با حاکمیت بیرحمانه‌ی دولت‌ها – بررسی بفرمایید و از طرف دیگر روح انسانی‌بودن اقتصاد اسلامی را هم بررسی کنید تا مطمئن شوید تنها راه برگشت به اقتصاد اسلامی است آن‌هم در بستری که فرهنگ معنوی اهل‌البیت«علیهم‌السلام» حاکم باشد و نه فرهنگ اموی و عباسی و یا فرهنگ غرب‌زده‌ی قاجار. موفق باشید
5972
متن پرسش
باعرض سلام وخسته نباشیدوطول عمربرای استادبنده چندماهی است که با اثارجنابعلی اشنا شده ام ویک بارهم توفیق زیارت شمارادرسالن تربیت مشهدداشته ام ودراین مدت سوالی که برایم پیش امده متفاوت بودن سلوک جنابعالی با قدما می باشدچراکه مادرمنابروکتب شنیده وخوانده ایم این که برای تزکیه نفس اورادواذکاری را بایستی متذکرشویم وریاضات نفسانی کشیدوچله نشینی کردادعیه رامداومت داشت وجلوی استاداخلاق زانوزد که طی این مرحله بی همرهی خضرنکن....وحضرتعالی برای این مهم سفارش به مطالعه کتب منتشره با رعایت ترتیب خاص می فرماییدایا این مطالعه مقدمات سیرو سلوک جنابعلی می باشدومواردبیان شده بعداز این مطالعات است خواهشمندم مساله را باز فرماییدوحضرتعالی چگونه به این بصیرت نائل گشته ایدوجهت فهم معرفت النفس نیازی به مطالعه فلسفه بطورخاص می باشدیا خیرضمنا بنده اشنایی با اثارشمارا رزقی میدانم که دراحیائ شبهای قدرماه رمضان امسال نصیب ماکردندومن شغلم مثل حضرتعلی کارمندی است ودلم می خواهدمثل شما به بصیرتی برسم وبه انچنان درکی برسم که کارکارمندی را ببوسم بگذارم کناروبه اوبپردازم با تشکرواحترام
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت(رضوان‌اللّه‌علیه)» عرض کرده‌ام که چرا ایشان می‌فرمایند: «علم تو استاد تو است» در حالی که در زمان قبل از ایشان جناب قاضی برداشتن استاد سلوکی تکیه داشتند. آن‌جا روشن می‌شود که ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که معارف خوبی به‌خصوص از طریق حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور کرده و الگوهای خوبی به‌خصوص توسط حضرت امام در صحنه آمده و عملاً می‌توانیم راه سلوکی خود را ادامه دهیم. البته و صد البته این بدین معنا نیست که اگر همین حالا هم استاد سلوکی قابل اعتمادی پیدا کردیم دامن‌اش را نگیریم، ولی ما کسی را استاد سلوکی می‌دانیم که از یک طرف قلباً متوجه حقایق عالم شده باشد و از طرف دیگر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسد یعنی عالم به به زمان خود باشد. موفق باشید
5902
متن پرسش
با عرض سلام اخیرا در گوشه کنار عده ای در نمازهای جمعه و تجمعات مسلمین اقدام به ثبت نام نیروهای مردمی جهت اعزام به سوریه برای جهاد با گروههای تکفیری و... و یا دفاع از حرم حضرت زینب -سلام الله علیها- می کنند , و این در حالیست که پس از بررسی عده ای میگویند این کار فقط به صورت نمادین است و اعزام جدی نیروهای مردمی وجود ندارد .و عده ای میگویند جدی است و همه را در نوبت قرار میدهند و اعزام میکنند. حال چند سوال برای من به وجود آمده است 1-اگر اعزام صحت داشته باشد بر اساس حرکت در نور وظیفه ، آیا وظیفه همه هست که بروندیا خیر؟ 2-ایا نباید دید چه کسانی توانایی جنگ شهری و نامنظم را دارند ( مانند سردار سلیمانی و امثالهم) و آموزش وتوانایی انجام کار مفید در این جنگ را دارند وآنها را اعزام کرد؟ 3-رفتن به سوریه برای جنگ از نظر فقهی چه حکمی دارد؟ اگر واجب عینیست چرا اعلام نمیکنند همه بروند و اگر کفایی است ملاک کفایت چیست و آیا اینکه می گویند حکم فقهی توسط رهبری صادر شده است اما بنا به مصلحت به صورت علنی بیان نمیشود آیا درست است؟ اصلا آیا امکان دارد حضرت آقا در شرایطی همچین حکمی بدهند؟ 4-این مطلب که باید روحیه جهاد داشت وشهادت راه صد ساله یک عارف را تبدیل به یک شبه میکند و باید آنقدر آماده بود که به راحتی از مال و فرزند و همسر و... دل کند و رفت در جای خود کاملا صحیح اما در حال حاضر و با شرایط موجود آیا اینکه باید به هر دری زد تا شرایط برای رفتن مهیا شود تا ما برویم و خود را در معرض این فیض شهادتی که ممکن است برای ما پیش بیاید قرار دهیم درست است حتی اگر از راه غیر قانونی و یا پیدا کردن پارتی در میان افراد صاحب نفوذ در امر اعزام باشد؟ و به طور کلی آیا اصرار بر رفتن درست است؟ 5-و سوال آخر اینکه اگر باید برویم یا بهتر است برویم ، آیا رضایت پدر و مادر یا همسر شرط است یا نه؟ با تشکر و ضمن التماس دعا ما را مانند همیشه راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم سیاست نظام اسلامی فعلاً این باشد که به صورت مردمی اعزامی به سوریه صورت بگیرد و یا اگر هم هست بنده در جریان نیستم. با این‌که مسلّم در جبهه‌ی مقاومت سوریه در مقابل جریان عبری، تکفیری، غربی قرار گرفتند کار خداپسندی است ولی باید جوانب دیگر موضوع از جمله رعایت همسر و فرزند فراموش نشود زیرا به طور صریح نمی‌توان حضور در آن جبهه را واجب شرعی دانست. موفق باشید
5883
متن پرسش
استاد گرامی با سلام. اینکه مقام معظّم رهبری موقعیت کنونی را برای نرمش قهرمانانه مطرح کردند در مقایسه با مدت 25 سال گذشته به نظر می رسد دارای چند ویژگی است: 1-در تمام مذاکرات آمریکا با سایرین همواره زبان تهدید حاکم بود ، و عملا تحریم با تهدید صورت می گرفت و در واقع مذاکره ای در کار نبود. 2-سال گذشته مقام معظم رهبری اظهار فرمودند دشمن در هر سطحی با ما وارد تعامل شود در همان سطح پاسخ می گیرد از حالا به بعد ما تهدید در هر سطحی را با تهدید در همان سطح پاسخ می دهیم. 3- تهدید همه جانبه بر علیه سوریه و جبهه ی مقاومت در چند ماه گذشته و موضع گیری تهدید آمیز ایران در همان سطح و عقب نشینی آشکار غرب ، مؤثر بودن تهدیدات ایران و جبهه ی مقاومت را تائید کرد، و نشان داد که موازنه ی تهدید و موازنه ی وحشت میان جبهه ی مقاومت و جهان غرب برقرار شده است و این خود زبان تهدید آمریکا و جهان غرب را در مذاکرات کوتاه می کند لذا بصیرت و زمان شناسی مقام معظم رهبری در موقعیت به دست آمده ابزار نرمش قهرمانانه را به تیم دیپلماسی کشور هدیه می کند تا بتوانند از این موقعیت حداکثر بهره را ببرند. 4-موقعیت موازنه ی تهدید و وحشت در فضای دیپلماسی کنونی و عزت و شرف و اقتدار تیم دیپلماسی ایران در نیویورک و در نشست سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل حاصل مقاومت ملت ایران در راس و بعد مقاومت ملت های سوریه ، لبنان ، غزه و تا حدی عراق است و نباید از فضائی که دولت نهم و دهم در دیپلماسی عمومی خصوصا در فعالیت های دیپلماسی که طی 8 سال گذشته در نشست های سالانه ی سازمان ملل و جهان رسانه ای ایجاد کردند چشم پوشی کرد. به نحوی که سخنرانی آقای روحانی در مجمع دقیقا قالب سخنرانی آقای احمدی نژاد طی هشت بار سخنرانی در این سازمان بود و با همان سبک و سیاق به نوید عدالت جهانی و منجی آخرالزمان (ان الارض یرثها عبادی الصالحون) ختم شد. خواهشمند است در خصوص این ویژگی ها از موقعیت کنونی و یا ویژگی های دیگری که این موقعیت را به وجود آورده است ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده نگاه جنابعالی را رویهمرفته نگاه درستی می‌دانم. به خوبی روشن است که در شرایطی هستیم که روح انقلاب اسلامی در مذاکرات حکومت می‌کند حالا هرچه نتانیاهو برسر مغزش بزند فایده ندارد. موفق باشید
5848
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما همانگونه که مستحضر هستید این روزها حرف از مذاکره با امریکا و رابطه با ان است و برخی گمان می کنند رابطه با امریکا به نفع ماست در حالی که رهبری و امام مخالف این نظریه هستند و از طرفی این روزها رسانه های داخلی و خارجی حرف از نرمش قهرمانه (بیانات رهبری)می زنند وان را مذاکره با امریکا می دانند از طرفی نکته ای که برایم تعجب بر انگیز این است رهبری در چند ماه گذشته حرف از بدر و خیبر می زدند اما امروز نرمش قهرمانه.... از طرفی برخی گمان می کنند امروز عصر عاشورایی حسینی انقلاب تمام شده است و باید به صلح حسنی روی بیاوریم و برخی تصویر کتاب صلح امام حسن رهبری را انتشار می کنند....اگر ممکن است درباره این قضایا لطفا روشنگری کنید....ممنون ..در پناه حق
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: به نظرم این دو قابل جمع است که انسان از مواضع اصلی خود کوتاه نیاید ولی بهانه به دست دشمن ندهد. مگر حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» در کربلا نفرمودند : اجازه دهید برگردم؟ و دشمن اصرار داشت باید با یزید بیعت کنند و حضرت نپذیرفتند. آیا جمله‌ی امام حسین«علیه‌السلام» که فرمودند «اگر نمی خواهید به کوفه وارد شوم، بگذارید برگردم» همان نرمش قهرمانانه نیست که در عین عدم پذیرش بیعت یزید بتوانند کار خود را دادمه دهند؟ موفق باشید
5818
متن پرسش
با سلام استاد گرامی آیا در دنیایی که از در و دیوار برای انسان غفلت و دنیا می بارد و ما به واسطه ظلمت خودمان و شرایط حاکم بر زمانه از درک حضور امام زمان (عج)محرومیم می توانیم چون مسلمانان صدر اسلام و انقلابیونی چون ابوذر و مقداد و ...که در زمان پیامبر اسلام آوردند جوهرا طعم اسلام حقیقی را بچشیم و به حقیقت اسمائ اللهی برسیم،استاد گرامی زمانه عجیبی است و من به شدت احساس غربت می کنم در کلاس های دانشکده آنقدر فضا برایم سنگین می شود که گاه قلبم به شدت درد میگیرد و این حالت در زمان های دیگر هم اتفاق می افتد و مدتی که تزکیه و ذکر رامداومت دارم حالم خوب است اما گاهی تا به خودم می آیم بنا بر لوازم زندگی مدرن متوجه می شوم که دچار پریشانی شدم گاه آنقدر دور می شوم که حتی استغفار و قرائت قرآن هم برایم سنگین می شود و قلبم تحملش را ندارد و نمی توانم خلوت و انس داشته باشم،با این وجود واین من ازهمه جابریده و سرکش چه کنم؟التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: با انقلاب اسلامی تاریخی شروع شده که ما را نه‌تنها به عالم صدر اسلام برمی‌گرداند بلکه به نقطه‌ای می‌برد که امید همه‌ی انبیاء و اولیاء بود، یعنی نقطه‌ی ظهور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه». اگر در بستر انقلاب اسلامی حضور فعال داشته باشید و در ذیل ولایت فقیه امورات خود را شکل دهید و راهی که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشود را با آثار عرفانی او ادامه دهید با سرنوشت شهدای دفاع مقدس هماهنگ می‌شوید. شهدایی که امام شهیدان در موردشان فرمودند: «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان ، عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.». موفق باشید
5820
متن پرسش
آیا در تمدن مدرن امکان ساختارسازی و یا تغییر ساختار وجود دارد یا تنها آدم‌هایی باید بیایند و جوهر این تمدن را با همین شرایط تسخیر کنند؟! اگر امکان ساختارسازی اسلامی و یا تغییر ساختار جهت اسلامی‌کردن حرف بی معنی هست که هست، ما می دانیم و شما بهترمیدانید، پس چه باید کرد؟ از طرفی این آدم‌هایی که می‌خواهند جوهر تمدن را با وجود وضع موجود تسخیر کنند چطور می توانند به حقیقت رسیده باشند،آیا نباید گفتمانی انقلابی در این راستا اتفاق بیافتد، خود بهتر می‌دانید که حرف این حقیر چیست، مگر پیامبر اسلام کارشان در آن زمانه خلاف عادت نبود، مگر خود شما در سوره‌ی انفال نفرمودید که تعداد هرچند اندک باشند خدا با همان‌ها اگر حقیقتا اخلاص داشته باشند و حقیقت اسلام را طلب کنند و با تمام وجود بخواهند که حکم خدا و رسول در تمام ابعاد فردی و اجتماعی اجرا شود حق را پیروز می‌گرداند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: همین حالا انقلاب اسلامی بر خلاف عادت زمانه دارد جبهه‌ی جدیدی از تفکر را می‌گشاید، خوشا به حال آن‌ها که وارد این جبهه شدند و با خودآگاهی تاریخی از یک طرف ذات ظلمات زمانه را می‌شناسند و از طرف دیگر ذات راهی که گشوده شده است را. به گفته‌ی رهبری عزیز که به حق به‌خوبی متوجه این نکته هستند روش ما برای عبور از غرب باید مثل کسی باشد که بخواهد در درون دریا و روی آب یک کشتی را تعمیر کند، پس نمی‌توان زندگی را که شدیداً تحت تأثیر غرب است تعطیل کرد و نیز نباید از هدفی که در پیش داریم غفلت کنیم. موفق باشید
5797
متن پرسش
با سلام : در جواب سؤالی در مورد آیت الله مصباح فرموده بودید که آقای احمدی نژاد باید به آیت الله مصباح نزدیک می‌شد وگناه آیت الله مصباح این است که خطر انحراف را زودتر می فهمید و من واقعا تعجب می کنم از این همه قبیله‌گرایی شما، در زمانی که این مسائل جریان انحرافی واینها اوج گرفته بود، آقا معیارهای انحراف از خط امام را بیان کردند. چطور است که به این سرعت فراموش شد همان جا بود که اعلام نمودند اگر کسانی اشتباه کرده‌اند بگویند و مثال امام را آوردند که در قضیه‌ای فرموده بودند که من در فلان قضیه اشتباه کردم آقای مصباح خطر این جریان را بزرگ‌ترین خطر می‌نامیدند و رهبر انقلاب مسائل را اصلی و فرعی می‌کردند و امروز معلوم شد که موضوع اصلی فتنه‌ی 88 بو د. بزرگ‌ترین خطر اسلام از نظر آقا اختلاف سلیقه شما مخیرید که آقای مصباح را انتخاب کنید زیرا نمی‌توانید فراتر از آن نگاه کنید و فکر نکنید که ما متوجه طعنه‌هایتان نمی‌شویم اگر راست می‌گویید افکار این بزرگ‌ترین خطر را به طور جدی نقد کنید نه اینکه در جواب دو تا سوال به طور کلی بیان کنید مناظره کنید و از شخصیت فرهیخته‌تان دفاع کنید من به شخصه آقای مصباح را هنوز هم دوست دارم و بدانید که رشته‌ام فلسفه‌ی اسلامی است و اصولاً با افکار ایشان آشنایی دارم و منکر زحمات فوق‌العاده‌ی ایشان نیستم ولی مگر شماها برمنبرهایتان شب و روز نمی‌گویید که گذشته‌ها ملاک نیست و مگر امام نفرمودند میزان، حال فعلی افراد است؟ این تعابیر آقا متعلق به قبل از سال 90 است. من معتقدم که آقای مصباح در جریان آقای احمدی نژاد ذیل مقام معظم رهبری عمل نکردند و در این جریان اشتباه کردند و یکی از علل اشتباه ایشان حلقه‌ی اطرافیان ایشان بود مانند جریان آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری که این حلقه‌ی اطراف آخوند خراسانی موجب اشتباه آخوند خراسانی شد و تا ایشان فهمید و آمد که کاری کند شیخ به شهادت رسید. ولایتمداری آقای احمدی نژاد و آقای مشایی واقعاً بی‌نظیر است. ولایتمداری در عمل ثابت می شود نه در حرف، برای من اختلاف نظر شهید بهشتی و آقای مصباح در مورد آقای شریعتی جالب است شهید بهشتی که برای امام یک ملت بود و مظلوم واقع شد در جمهوری اسلامی که مظلومیت ایشان در برابر شهادتشان هیچ بود. اگر به نام عدالت‌خواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کرده‌ایم؛ از خط امام منحرف شده‌ایم. اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالت‌خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانى که از لحاظ فکرى با ما مخالفند، اما می‌دانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده‌ایم. والعاقبة للمتقین
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: گویا در سخن جنابعالی موضوع جواب سؤال شماره‌ی 5731 در مورد آیت‌اللّه مصباح فراموش شده آن کاربر عزیز موضوعی را مطرح کردند که حاصل و نتیجه‌ی آن این می‌شد که مقصر اصلی خیلی کارها آیت‌اللّه مصباح می‌شدند و بنده تذکر دادم که خطای این نگاه بسیار زیاد است و نه‌تنها شخصیت آیت‌اللّه مصباح نادیده گرفته می‌شود بلکه روحیه‌ی اسلام انقلابی که آیت‌اللّه مصباح در حوزه‌ی علمیه یکی از شاخص‌های این روحیه هستند زیر سؤال می‌رود. عنایت دارید که بنده از کلیّت شخصیت آیت‌اللّه مصباح دفاع کردم و معتقدم مقام معظم رهبری با شناخت کاملی که از کلیّت شخصیت آیت‌اللّه مصباح دارند آن سخنان را در تأیید ایشان فرمودند. شاید مصاحبه‌ی اخیر آقای فتاح – وزیر نیروی دولت نهم را در خبرگزاری پارس دیده باشید که می‌فرمایند با آقای احمدی‌نژاد از قبل رفت و آمد خانوادگی داشته‌اند ولی تأکید می‌کنند آقای احمدی‌نژاد دولت نهم غیر از آقای احمدی‌نژاد دولت دهم است – که در دولت دهم در نزدیکی خاصی نسبت به آقای مشایی قرار گرفتند- موضع‌گیری‌های آیت‌اللّه مصباح در دولت دهم خبر از نگرانی عمیقی می‌دهد که پیش آمد. از یک طرف رهبری عزیز تلاش داشتند با تقویت و تأیید دولت امکان حمله‌ی مستقیم و غیر مستقیم جریان های آقای هاشمی و آقای مطهری و بعضی از نمایندگان مجلس را سد کنند و از طرف دیگر آیت‌اللّه مصباح تلاش داشتند متذکر شرایطی باشند که آقای احمدی‌نژاد را از بدنه‌ی اصول‌گرایی جدا کرده و آقای احمدی‌نژاد بهترین نیروهای اصول‌گرا را از اطراف خود راند، نیروهای اصول‌گرائی که در دولت دولت نهم روحیه‌ای ایجاد کرده بود که دولت در آن زمان به عنوان دولت نظام اسلامی به‌شدت کارآمد شد. به همین جهت ملاحظه می‌کردید بنده و امثال بنده در عین آن‌که از دولت در مقابل جریان آقای هاشمی و امثال ایشان دفاع می‌کردیم انتقادی به آیت‌اللّه مصباح نداشتیم چون می‌دانستیم حقیقتاً یک خطر بزرگی پیش آمده – هرچند ممکن بود در روش برای دفع این خطر صراحت آیت‌اللّه مصباح را تنها روش دفع خطر ندانیم – اما آیت‌اللّه مصباح در فهم آن خطر بسیار هوشیار بودند. موضوع اختلاف آیت‌اللّه بهشتی و آیت‌اللّه مصباح در برخورد با جریان مرحوم شریعتی و کسانی که می‌خواستند با تفکرات مرحوم شریعتی یک مکتب درست کنند را نیز در تفاوت در روش بدانید و نه در تشخیص. این آن چیزی است که بنده در راستای حفظ انقلاب و در راستای اتحاد ملیِ مورد نظر رهبری باید عرض می‌کردم ولی مطمئن باشید هنوز عمق آن چیزی که آیت‌اللّه مصباح بر روی آن دست گذاشتند روشن نشده. آثار کمی از آن این است که شما فعلاً ملاحظه می‌کنید دنیای غرب ذوق‌زده شده که گویا توانسته روحیه‌ی انقلابی را به حاشیه ببرد. چه عاملی موجب دلسردشدن روحیه‌ی انقلابی اصول‌گراها از دولت دهم شد؟ آیا این پدیده به‌خوبی کالبدشکافی شد؟ مصاحبه‌ی آقای فتاح شروع خوبی است برای تفکر بر روی این موضوع. اگر این موضوع به‌خوبی روشن شود صدای ایت‌اللّه مصباح بهتر شنیده می‌شود و به عنوان صدایی مقابل رهبری تلقی نمی‌گردد. هنوز فرصت تفکر بر روی تفاوت دولت نهم و دهم فراهم نشده، آینده چیزهایی را بما نشان می‌دهد که بسیار عبرت‌آموز است. موفق باشید.
5798
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت ... استاد یه سوالی مدت هاست که ذهنمو مشغول کرده و جوابی براش ندارم البته این سوال خیلی از بچه مذهبی ها و حزب الهی هاست که بدلایلی مخفی میکنن یا از جوابش طفره میرن ... استاد بنظر من و خیلی ها مثل من مقام معظم رهبری از تمام ظرفیت و اختیاراتی که دارن برای عبور دادن جامعه از فرهنگ غرب و مدرنیته و سبک زندگی ومسائل دیگه مثل فرهنگی و ... اون جور که باید استفاده نمیکنن و غالبا به حرفای خیلی کلی در بعضی از سخنرانی ها که بمناسبت خاص هست بسنده میکنن !!! مثلا همین صدا و سیما که رییسش رو مستقیما خود آقا انتخاب و منسوب میکنن .. استاد این صدا و سیما بزرگترین ظرفیت و کارایی رو برای اگاهی دادن به جامعه در خصوص ظلمات تمدن غربی و هنجار های فرهنگی و دینی و همینطور سبک زندگی و ... داره و از نظر کیفی و کمی میتونه براحتی با ماهواره و اینترنت و همه ابزارهای دشمن در تهاجم فرهنگی مقابله کنه اما استاد چرا صدا و سیما عملکردش در این بحث بسیار پایینه و اصلا نمره قابل قبولی نداره؟؟!! استاد چرا آقا از صدا وسیما محکم نمیخواد که تو این قضیه جدی تر عمل کنه و برنامه هایی تولید کنه مثل میزگرد و جلسات سخنرانی و جلسات بحث اون هم با تبلیغ گسترده که مردم بشینن ببینن و ایجاد اگاهی و مطالبه کنه این مباحث توی جامعه ؟؟ استاد بعضی ها میگن رهبر میخواد ازشون اما اونها پشت گوش میندازن اما این اصلا حرف منطقی نیست و ادم نمیتونه قبول کنه!!! یعنی خدای نکرده اینقدر رهبر حرفش در رو نداره!!! یا کارهای دیگه مثل دستورات جدی و مطالبه جدی از ارگانها برای پیگیری این مباحث... استاد این سوال خیلی از بچه مذهبی هاست و خود من هم یه بسیجی هستم و مقلد آقا و طرفدار ولایت مطلقه فقیه اما بلاخره این هم برای خودم سواله و هم برای خیلی های دیگه که از ماها میپرسن و جواب حسابی نداریم که بدیم پس خواهشا کمکمون کنید / التماس دعا استاد بزرگوار و عزیزم
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اگر بخواهید از تجربه‌ی منِ پیرمرد که سال‌ها در کارهای اجرایی و فرهنگی قدم زده سخنی شنیده باشید باید عرض کنم کار فرهنگی با دستور و بخشنامه درست نمی‌شود و بنده پس از این‌که این را باگوشت و پوستم احساس کردم از همه‌ی کارهای اجرایی کنار کشیدم چون متوجه شدم خلأ جدّی ما ضعف فرهنگی است و بحمداللّه این موضوع را رهبری عزیز به‌خوبی متوجه‌اند، به همین جهت تلاش می‌کنند جامعه را از جهت فرهنگی جلو ببرند تا نگاه‌ها و انتخاب‌ها عوض شود. این مثال را در همین رابطه در سال‌ها قبل عرض کردم که:" معلم ادبیات به آن دانش‌آموزی که در خانواده‌ی ثروتمند زندگی می‌کرد گفت؛ إنشائی بنویس با موضوع فقر. طرف در وصف خانواده‌ی فقیر نوشت: فقرا خودشان فقیرند، کلفت و نوکرشان فقیرند." وقتی جامعه‌ی غرب‌زده‌ی ما که وارث این فرهنگ از دوره‌های گذشته است هنوز متوجه یک نوع زندگی ماوراء زندگی غربی نیست می‌تواند فیلمی بسازد و یا اداره‌ای داشته باشد که نظر به سبکی از زندگی بکند که زندگی زمینی را به ملکوت آسمان متصل کند. اگر مطلب را توانستید بگیرید کمر همت را می‌بندید و برای کمک به رهبری عزیز به صورت عمیق و ریشه‌ای به کار فرهنگی وارد می‌شوید اما نه آن نوع از کار فرهنگی که ادامه‌ی غرب باشد. موفق باشید
5802
متن پرسش
باسلام خدمت استاد توصیه های حضرتعالی برای دانشجویان دختر که امسال وارد دانشگاه میشوند جیست بطورمفصل
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده تنها می‌توانم بگویم در کنار علوم دانشگاهی سعی کنید در ذیل ولایت رهبری وارد تاریخی شوید که با انقلاب اسلامی شروع شد، در آن صورت با توصیه‌های رهبری خودتان متوجه‌ی راه‌های جزیی می‌شوید و از پوچی آزاردهنده‌ای که ممکن است در دانشگاه با آن روبه‌رو شوید و گرفتار انواع فسادهای عقیدتی و اخلاقی گردید، نجات می‌یابید. موفق باشید
5776
متن پرسش
سلام استاد، تا کنون این چنین رابطه ی عمل و اندیشه را احساس نکرده بودم که مدتی است با از دست دادن مراقبه ی دائمی و همت گماشتن به اعمالی که برایم شبهه ناکند و پیش از این در نظرم حرام می نمودند ، شبهات بسیاری در مقام اندیشه بر من نازل شده است که پیش از این خود پاسخگوی این سؤالات در نزد دیگران بودم و تعجب می کردم که چرا فهم نکردندی. استاد ، تأثیر اندیشه در عمل بس واضح است و مبرهن . اما اثر متقابل عمل بر اندیشه تا امروز بر من پوشیده بود که با تئوریزه کردن خطاهای خود ، راجع به همه ی امور سؤالات اساسی دارم که با یافتن جوابشان خاضع شده و اهتمام به ترک عمل اشتباه خود می نمایم. خواستم نظر حضرتعالی را بدانم. و در ادامه اینکه مدتی است حالتی بر من مستولی شده است که اولا خود را در " مقام تفکر" میابم به گونه ای که همه ی هستی از جایگاه پدیده ها در آن تا چرایی احکام فقهی برایم سؤال است و هر جمله ای در باب دین پاسخ بسیاری از سؤالات من است و ثانیا برخی مسلمات دینی برایم زیر سؤال رفته و نیاز به تبیین و تصدیق و یا استدلال دارند . که اولی را ناشی از تعالی روحی و دومی را ناشی از سرکشی نفس خود و جمع این دو را غیر ممکن می دانم. استاد چرا این طور شده ام ؟ اندیشه و اعتقادی که با چهارتا عمل این قدر دستخوش تغییر و شک و یا یقین می شود ، من را چه سود و چه اعتمادی کنم به این که با عمل صالح ، اندیشه ام را اصلاح نمایم که می دانم این تفکر ناشی از عملی است که انجام داده ام و عالَمی که در آن واقع شده ام و مگر این دیگر نامش "اندیشه" و " اعتقاد " است ؟ استاد چرا من این طور شده ام که گاهی از ترس این که مبادا جزء انسان هایی باشم که ابتدا سبیل هدایت پیمودند و سپس راه به بیراهه بردند ، کمرم می لرزد ؟ استاد تا دیروز روح من در برابر سخن بزرگان خاضع بود اما امروز، نفس سرکشم برای همه چیز دلیل می خواهد مثلا این که آیا شما دلیلی دارید که به آن بنده خدا در مثالی فرمودید باید پنجره را بست تا گناه نکرد ؟ یا وقتی اثر اعمال در عروج انسان را می شنوم ابتدا سر ذوق آمده ولی بعد در نظرم آراسته می شود که از کجا معلوم چنین باشد ؟ استاد ، خود را بیرون از تاریخ خود می بینم چرا که متوجه اثر اعمال خود بر خود و متوجه آزمون های لحظه به لحظه ی نفسم نیستم و نمی دانم راه رهایی از شیطان و غلبه بر "شک" به همراه "یأس " چیست. البته نه این که شخصیتا مأیوس باشم اما حالاتی در خود می بینم که ریشه ی آن ها را در یأس یافته ام. عذرخواهم که وقت شریفتان را می گیرم اما در ادامه بگویم که تلاش من برای نماز دائمی اول وقت ، حقیر را سودی نمی رساند و درحالی که تصمیم به نماز شب دارم ، در ماه دو سه بار نمازم قضا می شود و نیاز به درمان و دارویی اساسی دارم که همچون بیماری سرماخوردگی ، بیماری ای سخت و طولانی ، من را از پای درآورده و اگر همت واراده ای در جهت اصلاح باشد بی پاسخ می ماند. معارف صرف ، مشکل بنده را حل نمی نماید که با آن ها با همین بیماری شک و یأس خود مواجه می شوم و چراها سر بر می آورد و طبیب خود را به زیر تیغ نقد می کشانم. چه دارویی این نفس نشسته را اندکی از شک و یأس رها می کند و نفسی تازه در من می دمد تا بتوانم باری دیگر حیات را تجربه کنم ؟ نظر به علم علامه حسن زاده و آیة الله جوادی به من می گوید که سبیل مداومت بر همین دینداری موجود ، سؤالی را بی پاسخ نمی گذارد ولی همین جمله ی پیشین هم برایم جای سؤال است که چرا باور کنم سؤالات من برای آن بزرگان هم مطرح بوده درحالیکه جوابشان معلوم نیستند و چرا باور کنم برایشان مطرح نبوده درحالی که آن بزرگان به سرچشمه های علم نائل شده اند؟ و سؤالات من مانع از رفتن بر این سبیل است و گاهی می اندیشم که شاید سؤالات من ناشی از یأس از رسیدن به حقیقت است . استاد ، همان طور که اگر چندین بار پوست بدن انسان مجروح شود ، نفس به ترمیم آن اهتمام دارد اما از یک جایی به بعد نفس از ترمیم جراحت انسان منصرف می شود ، نفس من نیز درحالتی است که احساس می کنم از اصلاح منصرف گشته و نمی تواند برخیزد و یک دعا و یک گریه و اندکی معرفت و یک انابه و یک تصمیم و یک توسل و درخواست از نبی و معصومی که به آن ایمان حقیقی نیاورده است... ، او را حرکت نمی دهد و از موضع تردید و ترس و یأس و دیگر عوارض بیماری برکنار نمی دارد، دارویی لازم دارم که اندکی من را راه بنماید تا شور دیدار حق، شکیات و جمودی حقیر را بخشکاند و در سایه ی آرامش حاصل از یقین ، بنگرد که کدام سؤال بی جاست و کدام حقیقت دارد و با یقین مراحل لازم را برای اجتهاد جهت یافتن پاسخ سؤالاتی که هنوز تاریخ بشریت به آن پاسخ نداده اند طی کند و سؤالات مانع از طی طریق نشود. با تشکر از استاد عزیز.
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: به اندازه‌ی یک تاریخ - تا آن‌جایی که به گوش ما رسیده- محمّد و محمّدیین«صلوات‌اللّه‌علیهم» فریاد می‌زدند ما چیز دیگری می‌گوییم و شما چیز دیگری می‌شنوید. آن‌ها می‌گویند بیایید در عوالم ملکوت حاضر شوید و ما حرف آن‌ها را تئوریزه می‌کنیم و به درس و معلومات تبدیل می‌نماییم، و قرآن را که کتاب ذکر است به کتاب علم تبدیل کردیم و آن هم علمی که اشاره‌ای به عوالم نوری نمی‌کند تا لااقل متوجه حجابی شویم که بین ما و عوالم نور هست. خدا را شکر متوجه شده‌اید که عقیده آن بصیرتی است که با عمل حاصل شود و عمل یک نحوه حضور در عوالم متعالی است. تعجب می‌کنم چرا تعجب کرده‌اید اندیشه‌هایتان با اعمالتان تغییر می‌کند. چرا نکند؟ اگر اندیشه‌ی حقیقی تجلیات نوری است که نفس ناطقه با حضور در عالَمی که قرار دارد ظهور می‌کند و از علم به عین در می‌آید، پس معلوم است که اگر از آن حضور نازل شوید به همان اندازه تجلیات نوری ضعیف می‌شود و اندیشه‌ی حاصل از آن حضور نازل ضعیف و کم‌حرارت می‌گردد. موضوع توهم را که کنار بگذاریم چون توهم اندیشه‌ای است که حقیقتا اندیشه نیست و به حقیقت رجوع ندارد ودر آن حالت نفس ناطقه در معرض حقیقتی نیست که جان انسان را تحت انوار خود قرار دهد و عملاً یک نوع سوبژکتیویته است. آری توهم را که کنار بگذاریم ما می‌مانیم و آن حضوری که باید در عوالم نوری داشته باشیم و هرچه با عمل خود بیشتر در رفع حجاب خود نسبت به آن عوالم و آن حقایق بکوشیم و هرچه رویکرد ما در عبادات جهت رفع حجاب‌های این‌چنینی باشد، بیشتر در حضور قرار می‌گیریم و با اندیشه‌ای گرم‌تر روبه‌رو می‌شویم، اندیشه‌ای که پای او بسته به عبادات ما است .در آن صورت معنای کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» را نیز احساس می‌کنید که عجب! با یک نگاه بی‌جا آن نور و آن اندیشه و آن حضور رفت؟ مگر نفرمود: «العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء» علم نوری است که خداوند در قلب آن‌کس که خدا خواست می‌اندازد؟ باید شایستگی‌های خود را به عنوان بنده‌ای مطیع در محضر حق نمایان کرد تا او آن علم را که نور است و نه محفوظات، لطف کند در چنین فضایی و با زندگی با چنین علمی است که انسان می‌تواند به تجربه‌های ارزش‌مند برسد که چگونه آن نور علمی می‌آید و در چه شرایطی می‌رود. مولوی در تجربه‌ی خود می‌یابد که چگونه با خوردن یک لقمه اضافی حرکت روحش به سوی عالم قدس متوقف شده و پای رفتن را از دست داده و لذا ناله می‌کند: «از برای لقمه‌ای این خارخار..... از کف لقمان برون آرید خار». مگر عرفای بزرگ یک عمر فریاد نزدند تا شهود در میان نباشد هنوز راه را نیافته‌اید؟ و مگر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در آثار بزرگ عرفانی‌اش این راه را به سوی ما نگشود تا در میانه‌ی راه سرگردان نمانیم؟ بنده معتقدم خداوند پاداش مؤمنین انقلابی را پس از آن‌که صبر و مقاومتشان را در پایداری بر ارزش‌ها دید، روحیه‌ای عرفانی می‌دهد تا آن‌ها را به جامعیت لازم رسانده باشد. این موضوع را در صدر اسلام در صحابه‌‌ی صادق رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌یابید و امثال سلمان و ابوذر و مقداد با برخورد صحیح با آن هدیه‌ی الهی به آن مقامات روحانی و عرفانی رسیدند هرچند عده‌ای از صحابه بعد از رحلت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نیز گرفتار سیاسی‌کاری شدند و از آن راه باز ماندند. عیناً بعد از دفاع مقدس هشت‌ساله بنده این روحیه را در بسیاری از رزمندگان احساس کردم ولی متأسفانه عده‌ی کمی در راهِ گشده‌شده قدم گذاشتند و ادامه‌ی کار را با اُنسی بیشتر با آثار عرفانی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به کمال رساندند. همین حالت را بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد به جهت وفاداری که نیروهای انقلابی با برخورد صادقانه‌ای که با رهنمودهای رهبری عزیز در دفاع از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند ،احساس می‌کنم و آنچه از سخنان شما فهمیدم انعکاس تقدیری است که حضرت حق برای ما رقم‌ زده، این یأسی که می‌گویید، یأسی است که روح شما در شما ایجاد کرده تا در پله‌ای دیگری قدم بگذارید و این همان بازخوانی مبارکی است که در نیروهای متعهد به انقلاب و امام و رهبری و شهداء ظهور کرده و عرض کردم فرصت و شرایطیتش آمده تا چشم‌هایمان را دوباره بمالیم. هرچند باز نگرانم عده‌ای از همان پله‌ی قبلی تکان نخورند و همچنان با احساساتی سرگردان دست‌ها را گره کنند و به این و آن بپرند. می‌گویی: «دارویی لازم داری که اندکی راه بنمایاند تا شور دیدار حق، شکیات و جمودت را بخشکاند»، مگر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از همان ابتدایی که این انقلاب را شروع کرد همه‌ی این نیازها را پیش‌بینی نکرد؟ چرا نمی‌خواهید به علم و معرفتی وارد شوید که با حضور در ساحات نوری ظهور می‌کند و می‌توان با آن علم و معرفت زندگی کرد. علمی که ما را حمل می‌کند به جای آن‌که ما آن را حمل کنیم. شاید کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی» مبنای تئوریک عرایضم باشد به شرطی که بنا داشته باشید در ساحتی دیگر که مکمل ساحات قبلی است حاضر شوید، ساحتی که دیگر در آن ساحت این دغدغه را ندارید که کدام سؤال تان بی‌جا است و کدام حقیقت دارد. چون وقتی صبح طلوع کند به‌کلّی چراغ سؤال خاموش می‌گردد. البته این احتمال برای بنده هست که در فضای سخن شما قرار نگرفته باشم در آن صورت باید با دقت با عرایضی که داشتم بر نکات اصلی خود بیشتر تأکید کنید. موفق باشید‌
5787
متن پرسش
سلام به نظر حضرت عالی1. مهمترین کاری که بسیج باید وارد شود الان وباتوجه به روح زمانه چیست؟(شناختن گفتمان انقلاب اسلامی-تولید علم و.....). باتشکر واینکه اگرمیشود توضیح وراه شروع آن را بفرمایید.؟ 2.بسیج وکاردردانشگاه چطور باتوجه به عالم آن که میدانید؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- همان توصیه‌ای که رهبری می‌فرمایند: « خط کلى نظام اسلامى، رسیدن به تمدن اسلامى است. براى ایجاد یک تمدن اسلامى - مانند هر تمدن دیگر - دو عنصر اساسى لازم است: یکى تولید فکر، یکى پرورش انسان(رهبری، ۱۳۷۹/۰۷/۱۴). » 2- اگر ما وارد تاریخی شدیم که با انقلاب اسلامی شروع شده می‌توانیم در عین حضور در دانشگاه، نگذاریم روح غرب‌گرای دانشگاه بر ما و اعمال و افکار ما حاکم شود. موفق باشید
5766
متن پرسش
سلام علیکم بحث «سلوک ذیل شخصیت امام و رهبری»را به عنوان یک طرح تربیتی یافتم و مدتی است-به تجربه- به این نتیجه رسیده ام که تامل در بیانات، تحلیل ها و حتی توجه به نحوه ی برخوردها و سکنات این دو عزیز مایه ی رشد و تعالی است و از بسیاری از کتب اخلاقی برای بنده مفیدتر است. در صدد شدم این موضوع را به شکلی مدون نموده و گسترش دهم و در این مسیر از کتب شما هم استفاده های فراوان بردم. یکی از موانع که در این مسیر با آن احتمالاً مواجه خواهم شد -و البته تا حدودی هم تجربه ی مواجهه باآن را دارم- این است که با طرح استدلال های خشک کلامی و جدل کردن، امثال بنده را به طرح بدعت در باب طرح ولایت فقیه متهم نمایند و حتی تهمت جلو زدن از امام و رهبری را بر ما وارد نمایند. مثلاً اینگونه بگویند که: «خود امام راحل هم در کتاب ولایت فقیه شان مساله ی «سلوک با ولایت فقیه» را مطرح نکرده اند» یا به این سخن رهبری استناد فرمایند که: «گفته شد که بعضى‌ها نظرات کارشناسى میدهند، با نظر رهبرى مخالف است، میگویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسى‌اى که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضح‌تر؟! نظر کارشناسى، نظر کارشناسى است. کار کارشناسى، کار علمى، کار دقیق به هر نتیجه‌اى که برسد، آن نتیجه براى کسى که آن کار علمى را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. البته گاهى اوقات میشود که این حقیر خودش در یک زمینه‌اى کارشناس است؛ بالاخره ما هم در یک بخشهائى یک مختصر کارشناسى‌اى داریم؛ این نظر کارشناسى ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسى دیگر قرار بگیرد؛ خیلى خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانى که میخواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند. در زمینه‌هاى فرهنگى، در زمینه‌هاى آموزشى - در بخشهاى مخصوصى - بالاخره ما یک مختصرى سررشته داریم، یک قدرى کار کردیم؛ این میشود نظر کارشناسى. به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسى و نظر علمى، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائى از رهبرى و ولایت و این حرفها به حساب نمى‌آید و نباید بیاید.(16 مرداد 91)» و نتیجه بگیرند که رهبری چنین شانی را برای خود قائل نیستند که ذیل تحلیل ایشان مسائل را ببینیم. یا برای اتمام حجت با ما جملاتی از امام و رهبری که اشاره ای به «اشتباه کردن» آنها دارد را بر ما عرضه کنند و بگویند «خود امام و رهبری در جاهایی به خطاهای خود اشاره نموده اند شما کاسه س داغ تر از آش شده اید» و حرفهایی از این دست. نمونه ای از چنین بیانات را می آورم: یکى از مهمترین موجودى‌هاى باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. من همین جا در داخل پرانتز عرض بکنم؛ یکى از خطاهائى که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم - این مسئله‌ى تحدید نسل از اواسط دهه‌ى ۷۰ به این طرف باید متوقف میشد. البته اوّلى که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دهه‌ى ۷۰ باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیمند، خود بنده‌ى حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خداى متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد. نسل جوان را باید حفظ کرد. با این روند کنونى اگر ما پیش برویم - من چندى پیش هم در ماه رمضان در سخنرانى گفتم - کشور پیر خواهد شد. خانواده‌ها، جوانها باید تولید مثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند. این محدود کردن فرزندان در خانه‌ها، به این شکلى که امروز هست، خطاست. این نسل جوانى که امروز ما داریم، اگر در ده سال آینده، بیست سال آینده و در دوره‌ها و مرحله‌هاى آینده‌ى این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همه‌ى مشکلات کشور را اینها حل میکنند؛ با آن آمادگى، با آن نشاط، با آن شوقى که در نسل جوان هست، و با استعدادى که در ایرانى وجود دارد. پس ما مشکل اساسى براى پیشرفت نداریم.(19 مهر 91-مردم بجنورد) «امام ماها را توصیه میکردند به این که مغرور نشویم، خودمان را بالاتر از مردم ندانیم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانیم، بى‌عیب ندانیم. همه‌ى مسئولین طراز اول کشور این را از امام شنیده بودند که بایستى آماده باشیم؛ اگر چنانچه از ما عیب گرفتند، نگوئیم ما بالاتر از اینیم که عیب داشته باشیم، بالاتر از اینیم که به ما انتقادى وارد باشد. خود امام هم همین جور بود. ایشان، هم در نوشته‌هاى خود - بخصوص در اواخر عمر شریفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضیه اشتباه کردم. اقرار کرد به این که در فلان قضیه خطا کرده است؛ این خیلى عظمت لازم دارد. روح یک انسانى باید بزرگ باشد که بتواند یک چنین حرکتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب کند به اشتباه و خطا. این معنویت امام بود، این اخلاق امام بود؛ این یکى از ابعاد مهم درس امام به ماست(-14 خرداد 90)» قبلاً تصورم این بود که طرح مساله ی «سلوک با امام و رهبری» موجب قرار گرفتن من در مقابل جریان های سنتی که خیلی با انقلاب همراهی خوبی ندارند می گردد اما اخیراً به این نتیجه رسیده ام که بسیاری از دوستان حزب اللهی و انقلابی ام هم این چنین مباحثی را «غلو درباره امام و رهبری» می دانند. اصلاً شاید علت عدم رجوع جدی به رهبری در مسائل سیاسی اجتماعی و ترجیح بولتن خواندن بر خواندن بیانات رهبری از همین جا ها نشات بگیرد. خلاصه باید گفت استدلات جدلی و کلامی به این شکل حجابی می شود تا طرح مساله ی سلوک با امام و رهبری به درستی دیده نشود. سوال این است که این مشکل چگونه قابل رفع است؟ چگونه می توان مساله را طرح کرد که این مشکل پیش نیاید؟ به این نکته هم باید متذکر بشوم که در طرح بسیاری از مباحث جنابعالی منجمله «عصمت دوران دانستن انقلاب اسلامی»، «ذات قائل شدن برای انقلاب اسلامی» و ... با چنین مشکلی مواجه هستیم و واقعاً این سوال برای حقیر بوجود امده است که نکند «نگاه کلامی و استدلالی با نگاه عرفانی در تعارض است؟»آیا این تعارض سابقه ی تاریخی دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- نگاه به سلوک ذیل شخصیت امام و رهبری استدلال‌های خود را دارد که ماوراء موضوع تبعیت از ولایت فقیه است. موضوع را باید با توجه به سخن حضرت امام رضا«علیه‌السلام» دنبال کرد که حضرت می‌فرمایند: « «وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» و اگر خداوند بنده ‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب‏ کرد، سینه ‏ى او را گشاده مى‏گرداند. یعنى خداوند اولًا: عده ‏اى خاص را براى مدیریت عالم گذاشته. ثانیاً: شرح صدر به آن‏ها داده تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشند و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهند. «فَلَمْ یَعْى بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا مى‏شوند که در پاسخ هیچ سؤالى در نمى‏مانند و غیر صواب از آن‏ها نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرند و تجربه هم این را ثابت کرده که عزیزانی مثل امام و رهبری یک بصیرتی تاریخی نسبت به موضوعات دارند. وقتی عرض می‌شود امام و رهبری در تاریخ معاصر و به صورت کلی به مدد الهی بهترین موضع‌گیری را داشته‌اند بدین معنا نیست که در موضوعات جزئی خطایی صورت نگرفته، بحث بر سر آن است که در موضوع کلی حرکت ارزشمندی را آغاز کردند و اگر ما بخواهیم در حال حاضر گرفتار بی‌تاریخی نگردیم و از تاریخ خود بیرون نیفتیم باید در ذیل نگاه آن بزرگان به عالم و آدم ،‌زندگی خود را شکل بدهیم. اگر انسان جهت‌گیری کلی‌اش درست بود ضعف‌های جزئی ضرری چشم‌گیر به او نمی‌زند به دلیل آن‌که در در روایت ار رسول خدا داریم: « حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة ». دوستى على حسنه‏اى است که با داشتن آن، سیئه زیانى نمى‏رساند و دشمنى على سیئه‏اى است که با وجود آن، حسنه سودى ندارد. ما معتقدیم وقتی جهت‌گیری نظام اسلامی و امام و رهبری مطابق سیره‌ی معصوم است خطاهای جزیی منجر نمی‌شود تا به حقانیت آن مسیر شک کنیم چون طبق روایت خطاهای جزیی ضرری به اصل موضوع نمی‌زند 2- در مورد توجه به ذات انقلاب بنده عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 5251 داشتم که عیناً عرض می‌کنم « همان‌طور که می‌دانید انقلاب اسلامی یک حادثه نیست که در تاریخ معاصر واقع شده باشد بلکه صورتی از حقیقت غدیر است که در عصر غیبت امام عصر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور کرده و علت آن‌که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قسم خوردند که از طرف خودشان موضوع غدیر را مطرح نکردند خواستند روشن کنند که غدیر یک موضوع اعتباری نیست بلکه یک حقیقت غیبی است که دارای ذات می‌باشد و بدین لحاظ که انقلاب اسلامی صورتی از حقیقت غدیر است، حقیقتی است با ذات مخصوص به خودش، مثل این‌که روح و ذات هر انسانی در عین اتصال به روح کلی دارای روح مخصوص به خود است و خداوند فرمود در هر جسمی «نفختُ فیه من روحی» از روح خودم در آن دمیدم. وقتی روشن شد انقلاب اسلامی در حال حاضر روح و ذات مخصوص به خود را دارد می‌رسیم به این نکته که هرکس در حال حاضر متصل به روح این زمان یعنی انقلاب اسلامی نباشد مثل عضوی است که متصل به روح نباشد که در آن صورت جسم مرده‌ای بیش نیست و چیزی نمی‌گذرد که بی‌آیندگی‌اش پیدا می‌شود. با توجه به این امر است که بنده هر جریانی را نسبت به روح انقلاب اسلامی ارزیابی می‌کنم و به جایگاه حال و آینده‌اش می نگرم با تأکید بر این‌که ولایت فقیه را عین انقلاب اسلامی می‌دانم و ولایت فقیه بیش از آن‌که در یک شخص ظهور داشته باشد، یک روح است و رجوع به ولیّ فقیه رجوع به فقاهت است و نه یک شخص اجرایی، مثل وقتی‌ شما به متخصص قلب رجوع می‌کنید، که رجوع شما به یک علم است. در حالی‌که در نظام اجرایی هرکس که باشد یک شخص است با خصوصیات و ابتکارات خاص خود، اگر آن شخص تلاش کند خود را و نظام اجرایی کشور را به روح انقلاب و اهداف آن نزدیک کند دولت خود را معنا کرده و در فضای آینده‌داری انقلاب قرار گرفته ،در عین آن‌که نظام اجرایی به خودی خود دارای ذات نیست. مثل اعضاء بدن است که حیات و مرگش به اتصال یا عدم اتصال به روح است. » 3- همین‌طور که متوجه شده‌اید نگاه کلامی با روش جدلی انجام می‌شود و در آن نگاه قرار این است که طرف مقابل را ساکت کنیم. ولی در نگاه فلسفی و عرفانی قرار آن است که اولاً: با کسانی روبه‌رو شویم که به دنبال حقیقت هستند ثانیاً: بخواهند قانع شوند و جوانب متعدد موضوع را مورد بررسی قرار دهند و همیشه بین نگاه کلامی و فلسفی و عرفانی این تقابل بوده است مگر برای آن‌هایی که در عین متکلم‌بودن فیلسوف و عارف باشند. موفق باشید.
5652
متن پرسش
با سلام ببخشید استاد من یک سوال درباره ی آهنگ های تلویزیون یا پول هایی که در کشور صرف کارهایی می شود که فقط ربط به هوس مردم دارد و فقط برای ارضای نفس آنان است دارم با توجه به اینکه این موارد حقیقتا حرام است آیا حضرت آقا موافق آن هستند که من این را بعید می دانم یا آن را مصلحت اندیشی می دانند که آن را هم بعید میدانم یا آنکه قدرت جلوگیری از آن را ندارند . استاد اگر می شود نظرتان را در این باره بدهید.نمونه ی جامع این را من در رسانه ی ملی می بینم و با توجه به کتاب های خودتان که این کار درست نیست اگر می شود راه درست را نشان دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک مشکل فرهنگی است و تنها با تعالی فرهنگی می‌توان از آن نجات یافت با دستور و بخشنامه هیچ‌چیز عوض نمی‌شود. مگر آقا مکرراً تذکر نداده‌اند؟ ولی تا روح انسان‌ها از اسراف متنفر نگردد مشکل حل نمی‌شود و تنها روحی از اسراف متنفر می‌شود که احساس کند با هر اسرافی راه‌های آسمان معنویت از جلوی قلبش بسته می‌شود. موفق باشید
5604
متن پرسش
با سلام و ادب استاد بزرگوار با احترام دو مقاله ، یکی مربوط به شما بوده و بنده برای آن نمودار رسم کردم و ... ودیگری مقاله ای که احتمالا در آینده در فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی چاپ می شود جهت استحضار و اعلام نظر ارسال می شود. نمی دونستم از کجا این مطالب را ارسال کنم ارادتمند شما سید جلال حسینی سنجش کمی و کیفی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) مرتضی شیرودی وجلال حسینی چکیده جمهوری ودموکراسی، دو واژه ای است که از قرن پنجم قبل از میلاد تا کنون به معنای حکومت مردمی به کار رفته است. از قرن 16 میلادی بر آن تاکید ویژه و گستره ای در غرب صورت گرفته است.امام خمینی (ره) نیز، برای تبیین نظام حکومتی مورد نظر خود، قبل و بعد از انقلاب، آن دو را به کار برده است،اما معنای و مفهوم این دو واژه در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) کاملا روشن نیست! به نظر می رسد امام خمینی(ره) واژه جمهوری را بیشتر از دموکراسی و به مفهوم نقش تعیین کننده مردم در حکومت با الگوی حکومتی مورد نظر خود یعنی ولایت فقیه نزدیک تر دیده اند. نشان دادن ظرفیت اسلام با مقتضیات زمان و مکان و هویدا کردن سازگاری جمهوری اسلامی (مردم سالاری دینی )با واژه جمهوری و کمتر با دموکراسی از یافته های مقاله حاضر است. کلید واژه ها جمهوری ، دموکراسی، مردم سالاری دینی ، ولایت فقیه و امام خمینی(ره). مقدمه درتلاش برای یافتن پاسخ برای سئوال مقاله(کم و کیف دو واژه جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی چگونه است؟) پیشینه‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک و مدرن جهت نیل به تعریفی که بر پایه آن بتوان مقصود امام خمینی(ره) از آن دو را عرضه کرد،مورد سنجش قرار می گیرد. در ادامه با بررسی کیفی وبا کمک سنجش کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و ارائه تحلیل واژه های مربوط، راه را برای ارزیابی فرضیه در نتیجه گیری،هموار می کند. پیشینة‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک دموکراسی و جمهوری یکی از قدیمی ترین واژه ها در اندیشه سیاسی است که به طول قدمت خود مخالفت ها و موافقت هایی را به همراه داشته اند. به عنوان مثال سوفسطائیان به دفاع از دموکراسی پرداختند و در مقابل دو فیلسوف بزرگ یونانی، افلاطون و ارسطو به مخالفت با دموکراسی پرداخته و از جمهوری دفاع کرده اند. سوفسطائیان در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح معتقد بودند که در عالم، حقیقتی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد ،قابل درک و حس نیست بنابر این بدنبال حقیقت رفتن کاری بیهوده است ،آنها معتقد بودند باید به آنچه قابل حس و تجربه است بسنده نمود ،سوفسطائیان چون دیگر بدنبال حقیقت نبودند و به اصول ثابتی قائل نشدند ،مبنای هر چیز را خود انسان قرار دادند ،به طوری که گرگیاس در آن دوران گفت: که انسان با تمام خواسته هایش محور جهان است. (کاپلسون ؛ 1362 ،17 -123)آنان بجای خدا و حقیقت ،انسان را نشاندند و بسیار ازاصول را مورد شک و تردید قرار دادند ،آنها بر این باور بودند که چون اصول و ارزش های ثابتی در جهان وجود ندارد هر کسی که بتواند با مغالطه حرف خود را به کرسی بنشاند پیروز است ،به طوری که یکی از مشاغل آنان تعلیم فن خطابه به جوانان بود ؛ آنان انسان جدا شده از حقیقت را بر تخت سروری نشاندند ، و در پی آن دموکراسی را بر آن اساس پایه گذاری کردند ؛ در تقابل با سوفسطائیان افرادی چون سقراط ،افلاطون و ارسطو با این اقدامات به مبارزه برخواستند ،چرا که بر این باور بودند که اصول ثابت وجود دارد و بر این اساس ارسطو اقدام به پایه گذاری منطق با استفاده از اصول ثابت عقلی نمود ،اینان خود را فیلسوف(دوستدار علم ) نامیدند چرا که افرادی که خود را سوفیت می نامیدند ،نام سوفیست (دانشمند ) را به تباهی کشانده بودند .(حسینی، 1387: 14) این فیلسوفان چندان اعتمادی به دموکراسی نداشتند و دموکراسی را حکومت احمق ها می نامیدند و آنرا فاسد می دانستند ،چرا که آنان با فرد گرایی صرف مخالف بودند ، افلاطون در مقابل از نوعی دیگر از حکومت مردمی حمایت می کرد که در آن حکیم و فیلسوف حاکم است و اصول و ارزش ها معیاری برای اداره جامعه می باشد؛ در این نوع از حکومت مردم با خواست و رغبت خود اداره جامعه ی خود را بدست فیلسوف می سپارند ، او به این نوع حکومت مردمی نام جمهوری داد. (کاپلسون ؛ همان)در این خصوص او با طرح مثال غار با مذمت طرفداران دموکراسی که تنها به مادیات نظر دارند، آنها را مانند افرادی می داند که بدون شناخت عالَم معنی که آنراعالَم مُثل می نامد، گرفتار اوهام و علایق پوچ حسی و مادی خود هستند ، او آرمان خود را دررسیدن به این عالَمی می داند که ماهیت غیر مادی دارد و در آسمان ها قرار گرفته و راه رسیدن به آن این است که مردم با میل و رغبت خود فیلسوفی را به سرپرستی خود انتخاب کرده و با تبعیت از راهنمایی های او به تعالی دست پیدا کنند ، او این شکل از حکومت را جمهوری می نامد. (همان) برای روشن تر شدن تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری دراندیشه فیلسوفان و سوفسطائیان دوران کلاسیک می توان از مقایسه اندیشه افلاطون و پوپر استفاده کرد. افلاطون دموکراسی را ضعیف ترین نوع حکومت می داند که برخلاف سایر حکومت ها قابلیت جهت گیری به امور مثبت را ندارد. افلاطون، در رساله مرد سیاسی می نویسد: «حکومت عامّه را ضعیف ترین نوع حکومت می شماریم که نه از حیث خوبی به پایه های حکومت های دیگر می رسد و نه از لحاظ بدی ، زیرا در این نوع حکومت قدرت در دست عده ای بی شماراست و به اجزاء بسیار کوچک تقسیم شده، از این رو اگر همه انواع حکومت با قانون توأم باشد، دموکراسی بدترین آنهاست، و اگر همه بی قانون باشند، دموکراسی بهترین آنهاست. بدین جهت اگر بنا باشد که همه ی حکومت ها با بی قانونی و لگام گسیختگی همراه باشند زندگی در کشوری که دارای حکومت دموکراسی است بهتر از کشورهای دیگر است. ولی اگر همه حکومت ها منظم و از روی قانون باشند باید از زندگی در تحت حکومت دموکراسی تا حدّ امکان پرهیز کرد.» (افلاطون، 1335: 1626 ) اما در جمهوری (مهم ترین رساله افلاطون) حمله به دموکراسی به صریح ترین و تندترین شکل انجام می شود؛ افلاطون، پس از بیان ویژگی انواع حکومت ها و نحوه تبدیل آنها به هم، ویژگی های عمده ی دموکراسی را به این شکل بیان می کند: «خصائص دموکراسی از همین قبیل است که شنیدی ،حکومتی است دلپذیر و بی بند و بار و رنگارنگ، که مساوات را هم بین آنان که مساوی هستند برقرار می کند و هم بین آنان که مساوی نیستند.»(افلاطون، 1353: 429) افلاطون بر هدف مندی در تشکیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی تأکید می کند؛ حال، با توجه به اینکه در دموکراسی به جای پرداختن به هدف حقیقی زندگی افراد ،اهداف مختلف و چه بسا اهداف مبتذل و سطحی مد نظر قرار می گیرند، افلاطون به مخالفت با دموکراسی می پردازد. در این باره می توان به قسمتی از کتاب «از افلاطون تا ناتو» اشاره کرد: "یکی از گناهان اصلی که افلاطون در ادعانامه ی سیاسی خود در آیین کشورداری (جمهور)، برای مردم سالاری برمی شمارد این است که دموکراسی هدف های گوناگونی را در خود می پذیرد." (برایان،1373: 40) ارسطو در تقسیم انواع حکومت ها می گوید: « جمهوری، حکومت مردمی است که مصلحت مردم را مدنظر دارد؛ و دموکراسی، حکومت مردمی است که در حکمرانی، مصلحت مردم را مورد لحاظ قرار نمی دهد.» (ارسطو، 1371: 116-154) در اینجا برای فهم بهتر ریشه های بحث و قضاوت در مورد آن، بهتر است اشاره ای به بحث «هدف مندی» داشته باشیم. در فلسفه ی افلاطون، غایت و هدف زندگی آدمی، رسیدن به سعادت است و سعادت، تنها با درک مُثل میسر می شود؛ ولی همه انسان ها به طور مساوی قادر به درک مثل نیستند، بلکه پاره ای افراد با مُثل به طور کامل آشنا می شوند و برخی به توسط افراد نخست و با توسل به آنها و با رهنمودهای آنها با مثل آشنایی پیدا می کنند و عده ای نیز از جهان کثرات، راهی به روشنایی عظیمی که در عالم مثل است، نمی یابند. حال که غایت تفکر و حیات آدمی درک مثل شد، و با توجه به اینکه این درک، جز در سایه پاره ای تربیت ها و توسل که توسط حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه که با مُثل آشنا هستند؛ ارائه می شود، میسر نیست، پس افراد باید تحت برنامه ای که حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه ارائه می دهد، هر کدام در جای خود قرار بگیرند.(صدیقین،1383: 90) اما پوپر به مسئله ی «هدف مندی» به گونه ی دیگری نگاه می کند. پوپر به عنوان نظریه پرداز دموکراسی، در زمینه ی هدف مندی معتقد است هیچ کس حق ندارد برای انسان دیگری هدفی را مشخص کند، و هیچ انسانی را نباید وادار کرد طبق طرح انسانی دیگر زندگی کند. (پوپر، 1368: 366) دکتر داوری چنین اندیشه های رادر دوران مدرن از سنخ اندیشه های سوفسطایی می داند ، که به هیچ مبنایی اعتقاد ندارند و تنها به رد و نفی صرف می پردازند.(داوری، 1379: 205-191) به نظر می رسد در دموکراسی، اصولاً چیزی به نام «هدف مندی» در زندگی بشر مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. دموکراسی اندیشه ای است که مواقعی به پیروزی دست یافته است که حکومت های آرمانی در تحقق آرمان مورد نظر خود برای کسانی که وعده های تحقق آن آرمان ها را به آنها داده اند، ناکام شده اند. در این وضعیت افراد مشاهده می کردند که هم به هدف نرسیدند و هم متحمل حکومت های استبدادی شدند. این بود که کم کم صرف تحقق آزادی های فردی و نفی استبداد، نوعی هدف برای افراد شد؛ و حال آن که واقعاً آزادی فردی به عنوان هدف نمی تواند مورد پذیرش آدمی باشد، چرا که آزادی های فردی، انسان را صرفاً به نقطه ی صفر می رساند- یعنی نقطه ای که از هدف ها و ارزش ها و بایدها برای انسان بحث نمی شود بلکه فقط نفی محدودیت غیر، جهت سهولت انتخاب های هر فرد، مورد نظر است؛ حال این انتخاب فردی هر چه می خواهد باشد و به سوی هر هدف و طبق هر ارزشی که می خواهد باشد، باشد و حال آنکه آدمی و روح او در پرستش، عشق ها و نفرت های خود، به دنبال امری بسیار بزرگ تر از آزادی های فردی است،چرا که در این پرستش ها عشق ها و نفرت ها، نفی و سلب مطرح نیست وگرنه پرستش و عشق و نفرت معنا نمی داشت بلکه همواره یک امر اثباتی باعث ایجاد پرستش، عشق و نفرت می شود؛ همواره و به طرز ضروری، پرستش، پرستش چیزی و نفرت، نفرت از چیزی و عشق، عشق به چیزی است؛ در خلأ عشق و پرستش و نفرت وجود ندارد و در حالیکه آزادی های فردی با توجه به اینکه صرفاً انسان را به نقطه ی صفر می رسانند و فقط به نفی محدودیت غیر می پردازند، نقش نفی و سلب را بازی می کنند و به نظر می رسد که این گرایش های متعالی، تنها در قالب هندسه ی اجتماعی مبتنی بر اصالت کل، قابل طرح و تحقق می باشند. (صدیقین،همان: 95- 92) یک مثال، مطلب را روشن تر می کند. فرض کنیم که انسان کاملاً آزاد باشد که هر کاری می خواهد بکند، بکند حال، فردی می خواهد بنابر ویژگی ها و عقاید خودش، یک زندگی متدینانه داشته باشد؛ و از سویی دین او می گوید در برابر فساد مقاومت کن؛ با شرب خمر مبارزه کن؛ از گسترش فساد در جامعه با تمام نیرو ممانعت به عمل آور و... از سوی دیگر، دموکراسی حاکم بر جامعه می گوید که هر چند فردی می تواند آزادانه زندگی دینی را اختیار کند اما دیگری هم حق دارد که مرکز فساد و فحشا ایجاد کند؛ شراب بخورد؛ و... منتها هر کدام باید بدانند تا جایی که کاری به هم ندارند، آزادند. بنابراین فرد، براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد اما تا جایی که آزادی های دیگران را نفی نکند؛ همچنین بر این اساس که فرد، متدین است باید جلو فساد و فحشا را بگیرد. نتیجه ای که از این بحث حاصل می شود این است که فرد براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد(زیرا بر اساس دموکراسی آزاد است ) ولی براساس اصول دموکراسی نمی تواند متدین باشد!!(چون نمی تواند وظایف دینی خود مانند امر به معروف ونهی از منکر را انجام دهد.) در یک کلام باید گفت هدفمندی انسان با دموکراسی در تناقض می افتد و این تناقض در مراحلی از تاریخ که جامعه زیر فشارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، و... از رسیدن به اهداف ناامید شده یا آنها را دروغین پنداشته است، فراموش شده و حکومت های طرفدار دموکراسی به منصه ی ظهور رسیده اند. حکایت حکومت طرفدار دموکراسی، حکایت تعدادی صفر است که احساس مهم بودن می کنند چرا که هر یک فکر می کنند با پذیرش نظم دموکراتیک و قرارگیری در صف واحد باعث ده برابر شدن ارزش زندگی آدمی می شوند؛ غافل از اینکه جایی که عددی جلو صفرها نباشد، صفرها هیچ اند؛ پوچ اند و آن عدد همان هدف است که عینیتش در کالبد انسانی که به تعبیر افلاطون، حکیم- حاکم است، یعنی انسان برتر، تجسم می یابد.با توجه به موارد مذکور می توان تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک را به صورت جدول‌ شماره‌ (1)نشان داد. جدول‌ شماره‌ (1) دموکراسی جمهوری تشابه حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. تفاوت 1. چیزی به نام «هدف مندی» و «اصول ثابت»در زندگی بشر وجود ندارد. 1. زندگی بشر «هدف مند» و دارای«اصول ثابت» است. 2. حاکمان لازم نیست اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند. 2. حاکمان باید اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند. 3. حاکمان تنها باید به خواسته های ظاهری مردم توجه نمایند ، و وظیفه آنها تعیین صلاح و فساد آنها نیست . 3. حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر بگیرد. 4.حاکمان نباید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و نباید بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند 4.حاکمان باید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند، تا بتوانند مردم رابه جامعه ی آرمانی نزدیک نمایند. بنابر این می توان گفت در دوران کلاسیک که دو مفهوم جمهوری و دموکراسی وضع شد ، سوفسطائیان دموکراسی را می پسندیدند و فیلسوفان به جمهوری اعتقاد داشتند و این دو مفهوم بایکدیگرمتفاوت و حتی مغایر بوده است. پیشینة دموکراسی و جمهوری در دوران مدرن در حدود قرن 16 میلادی در اروپا ،یکسری تحولات سیاسی رخ داد ،که بدان نام رنسانس (تجدید حیات ) دادند،هدف از این تجدید حیات بازگشت به مفاهیمی بود که در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح توسط افرادی بنام سوفسطائیان بوجود آمده بود.در واقع با رنسانس دوران هزار سالةحکومت کلیسا پایان یافت ، در آن زمان با سوء استفادة ،افرادی در نظر داشتند با بزرگ نمایی هر چه بیشتر ضعف ها، اشتباهات ،تحریفات و انحرافات کلیسا آنها را بنام دین تمام کرده و تا ابد دین را از صحنة زندگی بشر خارج نمایند .وبدینسان مدرنیسم با شعار اومانیسم و دموکراسی و بازگشت به مفاهیم مورد نظر سوفسطائیان آغاز شد. (کاپلسون ، همان :117 -123) بنابر این استفاده از شعار اومانیسم و دموکراسی ابزاری بود برای کنار زدن دین ،گمان رهبران مدرنیست این بود ،که هر چه زمان بگذرد، دین که به نظر آنها یک سری باورهای غیر علمی است ،بیشتر از زندگی بشر خارج می شود و در آینده جهان تنها صحنة رقابت بین مکاتب مدرن می باشد و در پایان جهان قوی ترین و بهترین مکتب یکه تاز صحنةجهانی می شود ونه تنها اقتدار خود را بر جهان تحمیل می کند ،بلکه مردم جهان نیزکه بهترین بودن آن را در یافته اند با رضایت کامل آنرا پذیرا خواهند بود . (عباسی ، 1382: 65-25 ) چنانچه دو واژه جمهوری و دموکراسی از نظر مبنایی مورد ارزیابی قرار گیرد ،باید گفت هر چند هر دو واژه به معنای مردم سالاری می باشد ،اما در اساس مفهوم دقیق این دو واژه در دوران کلاسیک غرب متفاوت بوده است ، به طوری که واژه دموکراسی در اندیشه فیلسوفان کم ارزش و واژه جمهوری دارای ارزش بوده است ،اما در دوران رنسانس وتجدید حیات اندیشه سوفسطائیان بار دیگر دموکراسی تبدیل به ارزش شد،در واقع مفهوم دموکراسی که در نظر فیلسوفان ضد ارزش بود تبدیل به ارزش شد.آنها به علت عدم تصورامکان وجود اصول ثابت ،اعتقاد به جمهوری مورد نظر فیلسوفان را امری ذهنی ،انتزاعی و خیالی می دانستند ویابرای جلوگیری از طرح هر گونه الگویی که دارای اصول ثابت و در عین حال مردمی (جمهوری ) باشد ،تلاش کردند معنای این مفهوم را نیز به مفهوم دموکراسی نزدیک کنند و لذا افرادی چون منتسکیو گفتند دموکراسی نوعی از جمهوری است (عالم،1389: 312) در حالی که این واژه در دوران کلاسیک هر چند به معنای حکومت مردمی و مردم سالاری بود اما تفاوت های اصولی بایکدیگر داشتند و از آن پس این نزدیکی معنایی را در آثار دیگر روشنفکران دیگرنیز می توان دید ؛با گسترش ترجمه گرایی این رویه به کشور های دیگر از جمله ایران نیز سرایت کرد،به طوری که اگر نگوییم در تمام مقاله ها باید گفت در اکثر مقاله های دوران معاصر در ایران از این دو واژه همین نزدیکی معانی که در دوران مدرن گفته شده ،استفاده می شود و چندان دقت ریشه ای ومبنایی در این خصوص صورت نمی گیرد. سنجش کیفی و کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) بررسی کیفی مفهوم جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) به دو صورت میسر است. 1. سنجش کیفی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی در این روش با توجه به پیشینه ذکر شده از دوواژه جمهوری و دموکراسی در دوران کلاسیک و بدون در نظر گرفتن میزان و نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو واژه جمهوری و دموکراسی و تنها با مقایسه آن با کلیات اندیشه ایشان میتوان به یک نتیجه کلی و منطقی رسید . حضرت امام خمینی (ره) از ابتدای نهضت خود بر دو اصل مهم مردمی و اسلامی بودن تاکید می کردند. در الگوی حکومتی(ولایت فقیه ) مورد نظر ایشان حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند، اما در واقع انتخاب ولی فقیه توسط مردم ، انتخاب یا عدم انتخاب فردی است که مشخصات و ویژگی های او از طرف شرع و عقل تعیین شده است و مردم می توانند این فرد را بپذیرند و انتخاب کنند یا نپذیرند و انتخاب نکنند ، که بدان نام مقبولیت می دهند و بقیه سطوح حاکمان نیز توسط مردم انتخاب می شوند . امام خمینی در این خصوص در مصاحبه با خانم الیزابت تارگود می فرماید: «ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آراى عمومى، شکل نهایى حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.»( صحیفه امام ،ج‏4: 248 ) حضرت امام بارها بر رای مردم تاکید می کنند و جمهوری اسلامی را یک حکومت ملى اسلامى می دانند که متکى بر رأى خود مردم باشد و مردم بتوانندآزادانه رأى بدهند. ( همان ،ج‏6 :51) ایشان بارها در تبیین مفهوم جمهوری اسلامی صحبت کرده اند و تاکید نمو ده اند که جمهوری تکیه بر آراء عمومی است و اسلامی قواعد اسلام می باشد. (همان،ج‏5: 548) ایشان در فرازی دیگر چنین فرموده است: «حکومت جمهورى است و تکیه به آراى ملت؛ و قانون، قوانین اسلام است.» (همان، ج‏5،482 ) هم چنین در جایی دیگر می فرماید: «ماهیت حکومت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت،حکومت تشکیل شده ومجری احکام اسلام می باشد.»(همان،ج‏8 : 118) بنابراین در اندیشه حضرت امام ، ولی فقیه توسط مردم انتخاب می شود ،در اینجا دقت شود که این مسئله منافاتی با انتصابی بودن ولی فقیه ندارد.بلکه دیدگاه ولایت انتصابی نیز به نقش مردم بی توجه نیست. از این دیدگاه، هر چند انتخاب مردم در مشروعیت حکومت تأثیری ندارد، ولی در کارآمدی حکومت، نقش اساسی دارد و بدون آن، هرگز حکومتی تشکیل نمی گردد و هر چند مردم کارشناسانی (مجتهدین) که وظیفه شناسایی ولی فقیه را دارد را تعیین و انتخاب می نمایند،در واقع مردم ولی فقیه را می پذیرند، در اینجا انتخاب به معنای پذیرفتن فردی است که ویژگی های لازم برای این مسئولیت را دارا می باشد . امام علی علیه السَّلام فرمود: "اگر اجتماع مردم نبود و با وجود یاری کننده، حجت تمام نشده بود و اگر خداوند از عالمان تعهد نگرفته بود که در برابر ظلم ظالم و مظلومیت مظلوم ساکت ننشینند، ریسمان حکومت را به گردنش می انداختم. (حکومت تشکیل نمی دادم.)"( نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، باب 3: 202 ) بر این اساس، حتی هواداران دیدگاه ولایت انتصابی، بر نقش مردم در گزینش حاکم تأکید می ورزند. حضرت امام خمینی (ره) در تأیید این نظر می فرماید: «ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است اگر به امر خدا نباشد. رییس جمهور، بإ نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است... طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی، کسی نصب شود.»( صحیفه ی نور، ج9: 152 ) با این وصف، ایشان بر حضور مردم در صحنه ی سیاست و انتخاب کارگزاران حکومتی، تأکید بسیار داشت. ایشان بارها بررای دادن همه یا اکثریت مردم تاکید می کردند.(همان، ج‏8 :42)در نظر حضرت امام، قانون اساسى جمهورى اسلام یعنى قانون اساسى اسلام که هم بر آرای ملت و هم موازین اسلامی بنا گشته است ( همان، ج8: 219 )ولذا با توجه به وجه مشترک جمهوری و دموکراسی ، در نظام بدیل امام این وجه (انتخاب حاکمان توسط مردم) وجود دارد. برای بررسی وجوه تمایزجمهوری و دموکراسی نیز با کمی تامل می توان دریافت در مردم سالاری دینی حضرت امام ، بر اصول اسلامی تاکید فراوان شده است و با توجه به عدم پذیرش نسبی گرائی معرفتی و اعتقاد به اصول و ارزش های ثابت و غیر متغیر در نظام ولایت فقیه ویژگی های جمهوری وجود دارد واز دموکراسی فاصله دارد ، به طوری که دراین الگو زندگی بشر «هدف مند» و واجد«اصول ثابت» است و حاکمان باید اندیشمند (باتوجه به مسلمان بودن مردم ، حاکمان باید فقیه باشند)باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند و حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر گرفته و با توجه به آنها برای مردم برنامه ریزی نمایند تا بتوانند مردم رابه جامعه آرمانی نزدیک نمایند، به گونه ایی که تمایز مهم میان دموکراسی و مردم سالاری دینی این است که «آزادی» در دموکراسی هم اصل است و هم هدف، اما در جمهوری اسلامی هر چند هرگز آزادی انسان‌ها از آنان ستانده نمی‌شود و هیچ اجبار و اکراهی نیست اما آزادی از اصالت برخوردار نیست. هدف از حکومت دینی و مردم سالاری دینی، قرب الهی و کمال انسان است و آزادی به مثابة ابزاری برای وصول به این ارزش نهایی و غایی است که ارزشمند است. به تعبیر دیگر ارزش آزادی در نظام اسلامی ارزشی ابزاری و غیری است اما در نظام دموکراسی ارزشی ذاتی و غایی است. هر چند بدون نیاز به مراجعه به فرمایشات ایشان در این خصوص می توان در یافت که مبانی دموکراسی به هیچ وجه قابل تطبیق با اندیشه سیاسی حضرت امام ندارد، اما حضرت امام (ره)در این باره سخنان بسیار شفاف و گویایی دارد. از آن جمله در جایی می‌فرماید: ایشان آزادى رادر محدوده قانون به رسمیت می شناسند و آن قانون قانون اسلام است که مردم به آن رای داده اند، آزادی در نظر حضرت امام این نیست که هر کسی هر کاری را بخواهد انجام دهد ، ایشان آزادی رادر حدی مجاز می داند که خداوند تعیین کرده است ، وی به طور مشخص از اعمال خلاف عفت و فساد و ایذاء دیگران نام می برند و با آن مخالفت می کند، و آنها را آزادی های غیر منطقی می داند. (صحیفه امام،ج‏8 : 283 ) وی در ادامه می فرماید: « بنا بر این ما آن چیزى را که مى‏خواهیم، حکومت اللَّه را مى‏خواهیم؛ حکومت خدا را مى‏خواهیم. ما مى‏خواهیم قرآن حکومت کند بر ما. ما مى‏خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کند. ما هیچ حکومتى را جز حکومت اللَّه نمى‏توانیم بپذیریم؛ و هیچ دستگاهى را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمى‏توانیم بپذیریم و هیچ رأیى را که بر خلاف رأى اسلام باشد و رأى شخصى باشد. رأى گروهى باشد، رأى حزبى باشد، ما نمى‏توانیم بپذیریم. ما آن را مى‏توانیم بپذیریم که قانونِ اسلام حکمفرمایى کند. ما تابع اسلام هستیم؛ ما تابع قانون اسلام هستیم. و جوانهاى ما خونشان را براى اسلام داده‏اند. جوانهاى ما آن قدر جدیت کردند، مى‏گفتند ما اسلام را مى‏خواهیم، ما احکام اسلام را مى‏خواهیم.»(همان) ایشان در تبیین آزادى در اسلام می فرمایند: «احساس یک آزادى کردید و آزاد هستید، ببینیم که آیا آزادى که ما الآن داریم با این آزادى چه مى‏کنیم. ما الآن از قید و بندى که رژیم سابق داشت آزاد هستیم؛ و لهذا آزادانه شما پیش ما آمدید و سابقاً نمى‏توانستید؛ و ما هم آزادانه با شما صحبت مى‏کنیم، و شما هم با ما صحبت مى‏کنید؛ لکن ما با این آزادى باید چه بکنیم؟ آیا حالا که آزاد هستیم دیگر تمام قید و بندها را کنار بگذاریم؟ به مجرد اینکه آزاد شدیم هر چه مى‏خواهیم بگوییم؟ هر چه مى‏خواهیم بنویسیم؟! هر کارى مى‏خواهیم بکنیم؟ این است معناى آزادى که در جمهورى اسلامى است، که قیدها و بندها دیگر برداشته باید بشود؟ هر کس هر چه مى‏خواهد بگوید؟ و لو ضد ملت باشد، و لو ضد اسلام باشد، و لو بر خلاف قرآن مجید باشد؟ یا نه، آزادى که مى‏خواهیم ما، آن آزادى که اسلام به ما داده است، حدود دارد آزادى.»( همان،ج‏8 :119) حضرت امام بارها حکومت های دموکراتیک را مورد نقد قرار داده و به دلایل زیر آن را مردود می داند: 1- تمام قید ها برداشته می شود و آزادی ها ی نامشروع رایج می گردد. ایشان در این باره می فرمایند: «مراکز فحشا هیچ مانعى با جمهورى دمکراتیک ندارد. اینها که جمهورى دمکراتیک مى‏خواهند این را مى‏خواهند. یک همچو آزادى را مى‏خواهند. و ما که عرض مى‏کنیم جمهورى اسلامى، این است که روى قواعد اسلام باید باشد. باید مراکز فحشا بسته بشود. جوآنهای ما به مراکز فحشا وارد نشوند.» (همان، ج‏8 :121) 2- دموکراسی تفسیر های مختلفی دارد. وی در این خصوص می فرماید: «این «دمکراتیک» و «دمکراسى» تفسیرهاى مختلف شده است. ارسطو یک جور تفسیر کرده است؛ الآن هم که ما هستیم، غربی هاى سابق یک جور تفسیر مى‏کردند؛ غربی هاى لاحق یک جور و شوروى یک جور تفسیر مى‏کند. ما وقتى یک قانون مى‏خواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکى که هر کس یک جورى به یک طرف مى‏کشدش ما نمى‏توانیم استعمالش کنیم.»(همان، ج‏10 :44) و یا فرموده اند: «ما مى‏گوییم یک چیزى که مجهول است و هر جا یک معنا از آن مى‏کنند، ما نمى‏توانیم آن را در قانون اساسى‏مان بگذاریم که بعد هر کسى دلش مى‏خواهد آن جورى درستش کند. ما مى‏گوییم اسلام» (همان،ج‏10 :526) 3- علت تاکید بر روی دموکراسی هراس دشمنان از اسلامیت است، هدف کنار زدن اسلام است. (همان،ج‏10 : 526) حضرت امام در جای دیگردر این خصوص می فرمایند: «همه‏اش دنبال این هستیم که غرب چکاره است. الآن هم که جمهورى اسلامى را ما مى‏خواهیم ان شاء اللَّه مستقر بشود و مى‏خواهیم حساب مان را از غرب جدا بکنیم و استقلال همه جانبه پیدا بکنیم، الآن هم یک دسته «غربزده‏هایى» هستند که اینها الآن در فکر این هستند که این جمهورى، اسلامى‏اش نباشد؛ همان «جمهورى» باشد. یک جمهورى دمکراتیک باشد.» (همان،ج‏8: 95) ایشان همچنین می فرمایند: « اینها به دست و پا افتادند که نگذارند یا رفراندم بشود، به طور صحیح تحقق پیدا کند- و این خیال خامى است- و یا قانون اساسى اسلامى مبنى بر مذهب اثنى عشرى، شیعه اثنى عشرى، تصویب بشود؛ به خیال خودشان مى‏توانند- و این خیال خامى است- و یا جمهورى اسلامى در آن خلل واقع بشود؛ جمهورى مطلق باشد یا جمهورى دمکراتیک یا جمهورى اسلامى دمکراتیک. همه اینها غلط است: «جمهورى اسلامى».» (همان،ج‏6: 363) 4- جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى امام در این باره می فرمایند:« جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى، یعنى بى‏بند و بارى غرب. این تقلیدها را کنار بگذارید، این غربزدگیها را کنار بگذارید .» (همان،ج‏6 : 362) با توجه به موارد ذکر شده حضرت امام اجازه ندادند لفظ دموکراسی در نام نظام اسلامی ایران قرار بگیرد واما جمهوری و اسلام نه تنها تعارض و تضادی بایکدیگر ندارند بلکه می توان این دو مفهوم را در کنار یکدیگر استفاده کرد و ایشان نام جمهوری اسلامی را پیشنهاد کرده و آنرا به رفراندوم گذاشتند. وبعد از رای 2/98 در صدی مردم به جمهوری اسلامی حضرت امام حکومت قانون را تبعیت از احکام اسلامی معرفی می نمایند و می فرمایند:« ما مى‏خواهیم که احکام اسلام در همه جا جریان پیدا بکند و احکام خداى تبارک و تعالى حکومت کند. در اسلام حکومت حکومت قانون است. حتى حکومت رسول اللَّه، حکومت امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- حکومت قانون است. یعنى قانون آنها را سرِ کار آورده است. أَطِیعُوا اللَّهَ و أَطِیعُوا الرَّسُولَ و أُولِى الأَمْرِ مِنکُم حکم خداست. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند. پس حکم مال قانون است؛ قانون حکومت مى‏کند در مملکت اسلامى؛ غیر قانون هیچ حکومتى ندارد.» (همان،ج‏8: 281) اما ساختار نظام جمهوری اسلامی با چنین شکل و نهاد هایی نه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سابقه داشت و نه در زمان حضرت امیرعلیه السلام و نظامی با این خصوصیات، تحقق نداشته است؛ بلکه علّت انتخاب این عنوان از میان سایر اشکال بدیل از قبیل «جمهوری مسلمانان»، «جمهوری دموکراتیک اسلامی»، «جمهوری اسلامی» و... به بیشترین انطباق این اصطلاح با اصول و چارچوب های کلی که در اسلام برای نظام سیاسی معین شده و همچنین توجه به شرایط و مقتضیات زمانی، بازمی گردد؛ زیرا با قید «اسلامی» دو ویژگی مهم ساختار نظام سیاسی - اسلامی، یعنی ضرورت مشروعیت الهی حاکم و همچنین ضرورت اسلامی بودن قوانین، رعایت شده است و با قید «جمهوری» به مردم به عنوان مهم ترین مبدأ شکل گیری و کارآمدی نهادهای حکومتی و ضرورت توجه به مقتضیات زمان و شکل گیری ساختارهای متناسب با آن، مانند تفکیک قوا و... و همچنین به اصل خطاپذیری مجریان و ضرورت نظارت بر آنها، دقت و توجه کامل شده است. با توجه به مطالب مذکور انتظار این خواهد بود که حضرت امام (ره) برای دفاع و تبیین نظام مورد نظر خود از واژه دموکراسی استفاده نکرده باشند اما با مراجعه به آثار ایشان مشاهده می کنیم که وی در مواردی از این واژه استفاده کرده اند ،و لذا در ادامه به بررسی علت این تعارض می پردازیم. 2. سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی با استفاده از نرم افزار «مجموعه آثار حضرت امام خمینی » می توان در مجموعه‌ بیست‌ دو جلدی‌ صحیفه‌ نور تمام فرمایشات ایشان را رصد نمود ، هر چند این منبع دربردارندة‌ سخنان، پیامهای‌ شفاهی‌ و مکتوب‌ و مصاحبه‌های‌ امام(ره) از اوایل‌ سالهای‌ دهه‌ چهل‌ شمسی‌ است، به‌ نقطه‌ نظرات‌ ایشان‌ در سایر آثار مکتوبشان‌ اشاره‌ای‌ ندارد. تعداد کاربرد واژه جمهوری با استفاده از این نرم افزار 4146 مورد بوده ، که در اکثر قریب به اتفاق آنها واژه جمهوری در کنار واژه اسلامی آمده است و به نظر می رسد در بسیاری موارد منظور امام ذکر نام نظام جمهوری اسلامی است و لذا نمی توان از این آمار به صورت کمی بهره برد ، بنابر این از بررسی سنجش کمی مفهوم جمهوری می گذریم . همانگونه که دکترخوان کاظمی در مقاله امام خمینی(ره) و دموکراسی با استفاده از نرم‌افزار کامپیوتری گفته اند : میزان‌ کاربرد واژه‌ دموکراسی‌ 70 مورد می باشد که‌ 64 مورد (4/91%) از این‌ کاربردها در سالهای‌ 1357 و 1358 انجام شده است. در جدول‌ زیر میزان‌ استفاده‌ واژه‌ یاد شده، بر حسب‌ زمان نقل شده، آمده است.هر چند که به نظر میرسد برای بررسی دقیق تر سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از واژه دموکراسی باید علاوه بر جستجوی واژه دموکراسی با استفاده از نرم افزار واژه دموکراتیک را نیز مورد جستجو قرار داد، اما در جستجوی واژه دموکراتیک تعداد 29 مورد استفاده نشان داده می شود، اما در جستجوی واژه جمهوری مواردی مشاهده شد که دموکراتیک بعد ازجمهوری بصورت «جمهوری دموکراتیک» آمده است واین موارددر جستجوی واژه دموکراتیک نیامده است واین مورد، اتقان پژوهش های دیگر در این زمینه را دچار اشکال می نماید. هر چند این اشکال به معنای زیر سئوال رفتن تحقیق آقای اخوان کاظمی نمی باشد ،هر چند که احتمال وجود واژه دموکراسی علاوه بر موارد جستجو شده توسط ایشان منتفی نمی باشد. جدول‌ شماره‌ (2) تعداد دفعات استفاده حضرت امام از واژه دموکراسی در سالهای مختلف سال تعداد استفاده از واژه دموکراسی درصد فراوانی 1354 1 43/1 1356 2 86/2 1357 31 28/44 1358 33 14/47 1362 1 43/1 1367 1 43/1 1368 1 43/1 مجموع 70 100 ایشان 1523 مورد واژه «ملت» و 1212 مورد واژه «مردم» را استفاده کرده اند که‌ با توجه‌ به‌ کاربرد غالباً‌ مترادف‌ آنها توسط‌ امام‌ (ره)، در مجموع‌ 2735 بار ایندو لفظ‌ تکرار شده‌اند. اما کاربرد ‌ واژه دموکراسی‌ در بیان امام‌ 5/2% (70 مورد) این‌ تعداد است. که‌ نسبت‌ استفاده واژه مردم‌ به‌ دموکراسی، 2/94% به‌ 8/5% می‌باشد. (اخوان کاظمی، 1380 : 8-7) با مشاهده این میزان استفاده حضرت امام (ره) سئوالاتی پیش می آید. چرا استفاده ایشان از واژه دموکراسی در مقایسه با واژه های به معنای ملت بسیار اندک است؟ چرا ایشان حتی به میزان اندک از این واژه استفاده کرده اند ؟ و چرا بیشترین کاربرد ایشان از این لفظ در سالهای 57 و 58 بود ه است؟ پاسخ سئوال اول قبل از این داده شده است ، چرا که مبانی دموکراسی به مبانی اسلام همخوانی ندارد و استفاده زیاد از این عبارت و یا آوردن این لفظ در کنار واژه اسلام در نام نظام اسلامی ایران می تواند در آینده مشکلاتی را مانند انتظارلحاظ کردن اندیشه های مغایر با دین مانند لیبرالیسم را در نظام ایجاد نماید و توطئه های عیه نظام صورت گیرد. برای پاسخ به سئوالات دیگر می توان گفت : 1.استفاده از قاعده‌ الزام‌ و جدل از واژه دموکراسی‌ با توجه به استفاده به میزان کم از این واژه و همچنین کاربردی 4/91% از این واژه در سالهای 57 و58 نشان می دهد ،که با توجه به نوپا بودن انقلاب و همچنین نیاز به دفاع و تبیین اصول انقلاب و عدم آمادگی و زمینه قبول نقد های اساسی به مبانی دموکراسی ،و علاوه بر آن جا افتادن این اندیشه در جهان که تنها یک الگوی کلی مردم سالاری وجود دارد و آن نیز دموکراسی است و در مقابل آن الگوی دیگرمردم سالاری وجود ندارد (الگوی جمهوری که قبل از این تبیین شد.) وگمان می شد در مقابل دموکراسی دیکتاتوری است ، ایشان علی رغم نقد الگو های مطرح مدعی دموکراسی به نقد مبانی دموکراسی نپرداختند و نه تنها از کنار آن گذشتند بلکه در مواردی به موجب قاعده الزام «و اَلزِمُوهُم‌ بِما اَلزِمُوا عَلَیهِ‌ اَنفُسَهُم» (یعنی آنها را الزام‌ کنید به‌ آنچه‌ آنان‌ خود را بدان‌ ملزم‌ می‌دانند) و « وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(سوره النحل، آیه 125) (یعنی با آنها با جدال احسن محاجه کن ) برای دفاع و تبیین الگوی بدیل خود و در مقابل مخالفان انقلاب اسلامی که تلاش می کردند ،این الگو را معادل دیکتانوری معرفی کنند ،لازم بود در مقطعی قبل از تثبیت انقلاب و تا آماده شدن شرایط در موارد معدودی از این واژه استفاده کنند. (اخوان کاظمی، همان: 11) و لذا می بینیم که حضرت امام (ره) در مواردی برحسب ضرورت همانند موارد ذیل از واژه دموکراسی استفاده کرده اند فرمودند: «شیاطین‌ می‌خواهند منعکس‌ کنند که‌ ایران‌ قابل‌ دموکراسی‌ نیست. ایران‌ قابل‌ عدالت‌ نیست. ایران‌ قابل‌ آزادی‌ نیست. (صحیفه‌ نور، ج‌ 5: 82 - 81). برای‌ قطع‌ بعضی‌ حرفها و بهانه‌ها بنابراین‌ شد که‌ رفراندوم‌ [ جمهوری‌ اسلامی‌ ]. بشود و بهانه‌گیرها فهمیدند به‌ اینکه‌ مسأله‌ آنطور که‌ خیال‌ می‌کردند نیست‌ و ملت‌ با اسلام‌ است.»( همان: 235) ویا در جای دیگری می فرمایند: «دموکراسی‌ این‌ است‌ که‌ آرأ اکثریت‌ - و آنهم‌ اینطور اکثریت‌ - معتبر است. اکثریت‌ هر چه‌ گفتند آرایشان‌ معتبر است‌ ولو به‌ ضرر خودشان‌ باشد.»( همان: 8) 2. استفاده ازبرداشت مصطلح از دموکراسی که بدون توجه به مبانی آن مطرح می باشد. (دموکراسی ساختاری) در جهان الگو های مختلفی وجود دارد که بدون توجه به مبانی دموکراسی ، تنها دموکراسی را به صورت ساختاری مورد استفاده قرار می دهند یعنی اینکه مقصود آنها تنها شکل حکومت است و به مبانی اومانیستی و فرد گرایانه ی آن توجهی ندارند بطوریکه که در آن حکومت ها انتخابات انجام می گیرد و قوای سه گانه مستقل وجود دارد و ... به عبارت دیگر مردم خود سرنوشت خود را تعیین می نمایند؛ این برداشت از دموکراسی در مقابل دیکتاتوری است ، که میتوان برای آن نام دموکراسی ساختاری رانیز انتخاب کردو به نظر می رسد امام (ره) از این برداشت نیزاستفاده کرده اند، آنجائیکه می فرمایند: «می‌گویند این‌ دموکراسی‌ نیست. دموکراسی‌ غیر از این‌ است‌ که‌ مردم‌ خودشان‌ سرنوشت‌ خودشان‌ را در دست‌ بگیرند. کجای‌ دنیا اینقدر دموکراسی‌ هست‌ که‌ برای‌ قانون‌ اساسی‌ دو دفعه‌ مردم‌ رأی‌ بدهند... شما اگر بگوئید محل‌ اشکال‌ است، شما می‌خواهید تحمیل‌ کنید. شما دیکتاتور هستی‌ که‌ می‌خواهی‌ تحمیل‌ کنی.»( صحیفه‌ نور، ج‌ 11: 198 – 189) با این توضیح می توان دموکراسی را در اندیشه امام به دونوع دموکراسی (دموکراسی مبنایی و دموکراسی ساختاری ) تقسیم کرد، که دردموکراسی مبنایی با توجه به رجوع به اصول سوفسطایی و اومانیستی خود قابل جمع با الگوی بدیل حضرت امام (ره) نیست واما دموکراسی ساختاری قابل جمع با الگوی اسلامی مورد نظر امام می باشد وایشان در موارد محدودی از این برداشت استفاده کرده اند و شاید براین اساس بتوان از لفظ دموکراسی اسلامی نیز استفاده کرد؛ هر چند امام برای جلوگیری از ایجاد ابهام و سوء استفاده در آن زمان و آینده تلاش کردند از این برداشت کمتر استفاده نمایند. نتیجه گیری در این پژوهش تلاش ما پاسخ به چگونگی کیفیت و کمیت دو مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه امام خمینی (ره) است ؟ برای پاسخ به این سئوال در ابتدا این دومفهوم در دوران کلاسیک و مدرن غرب مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد ، که در نظر فیلسوفان اولیه (سقراط ،افلاطون و ارسطو) که برای جهان هستی و زندگی «اصول ثابت» و «هدف مندی» قائل بودند جمهوری نوعی از حکومت مردمی مطلوب تلقی می شد که در آن حاکمانی که علاوه بر اداره امور مردم وظیفه هدایت و تربیت جامعه را نیز بر عهده دارند ،با ید اندیشمند باشند، بنابراین آنان علاوه بر تحقق خواست مردم می بایست در بر نامه های خود صلاح و فساد مردم را نیز مد نظر قرار دهند تا بتوانند آنان را به سمت جامعه آرمانی رهنمون شوند . این فیلسوفان در مقابل دموکراسی را تقبیح کرده و آن را حکومت احمق ها می دانستند چرا که در آن نوع حکومتِ مورد نظر سوفسطائیان اعتقادی به«اصول ثابت» و «هدف مندی» در زندگی بشر وجود نداشت و لذا در دموکراسی لزومی ندارد حاکمان اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند و با توجه به بازگشت دوران مدرن به اندیشه سوفسطائیان، دموکراسی که در دوران کلاسیک مذموم شده بود ، مورد توجه قرار گرفت چرا که آنان مانند سوفسطائیان برای جهان هستی و زندگی بشر هدف و اصول ثابتی قائل نبودند ، هر چند تئوریسین های آنان به دلیل مطرود بودن نام سوفیست نام فیلسوف بر خود نهادند . آنها بایکسان و یا نزدیک دانستن دومفهوم جمهوری با دموکراسی تکلیف جمهوری را مشخص کردند و بنابر این در دوران مدرن تنها یک نوع حکومت مردمی معنا و مفهوم داشت آنهم دموکراسی بود که نمی توانست در آن هدفمندی و اعتقاد به اصول ثابت وجود داشته باشد و لذا در این دوران هر اندیشه ای که در آن اعتقاد به اصول ثابت و هدفمندی در حکومت بود ،در مقابل مردم سالاری تعبیر شده ونوعی از دیکتاتوری محسوب شد و برخی ازآنان (مانند پوپر) تلاش نمودند ، که حتی اندیشه های توتالیتر مانند فاشیسم و نازیسم که خود الگویی از اندیشه مدرن است را نیز به فیلسوفانی مانند افلاطون نسبت دهند . و لذا با توجه به جایگاه ویژه مردم در اسلام و اندیشه حضرت امام (ره) می توان گفت در اندیشه ایشان جمهوری مورد قبول و دموکراسی غیر قابل پذیرش می باشد،و لذا ایشان در ارائه پیشنهاد نام نظام کشور اسلامی ایران علی رغم توصیه ی برخی از افراد از آوردن نام دموکراسی خودداری کردند. اما با این وجود با بررسی فرمایشات حضرت امام (ره) می بینیم که ایشان چندین بار در تبیین مردم سالاری در نظام بدیل خود از لفظ دموکراسی استفاده کرده اند، اما با دقت بیشتر در استفاده بیش از 90 در صدی از این لفظ در سالهای 57 و 58و اینکه ایشان برای اشاره به مردم تنها در حدود 5 در صد موارد از دموکراسی استفاده نموده اند و در حدود 95 درصد موارد از لفظ هایی مانند ملت و امت بهره برده اند ،می توان نتیجه گرفت که استفاده از لفظ دموکراسی با توجه به لزوم تبیین ماهیت مردمی انقلاب و با توجه به اینکه در اندیشه حاکم بر جهان دردوران مدرن با مبانی سوفسطایی آن دموکراسی معادل مردم سالاری بود و مقابل دموکراسی حکومت دیگری غیر از حکومت استبدادی متصور نبود ، ایشان بنا به ضرورت از قاعده جدل استفاده کرده و این لفظ را به کار برده اندو به هیچ عنوان حضرت امام این واژه را با مفهوم مبنایی آن استفاده نکرده اند ، بلکه تنها آن را در معنای ساختاری آن که در آن دموکراسی ظرف انقلاب و اسلام مظروف آن است ،طرح کرده اند. منابع: - ارسطو،سیاست، حمید عنایت، چاپ سوم( تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371). - افلاطون ، مجموعه آثار افلاطون، لطفی محمد حسن،چاپ اول ،( تهران،انتشارات خوارزمی، 1335)،جلد سوم. - افلاطون ، جمهوری، لطفی محمد حسن، جلد سوم،چاپ اول (تهران، بیجا، 1353). - اخوان کاظمی،بهرام، "قدمت‌ و تدوام‌ نظریه‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌ (ره)"،( تهران، سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی،1377) . - اخوان کاظمی،بهرام، "امام خمینی و دموکراسی"، کتاب نقد شماره 20 و 21،(پاییز و زمستان1380). - پوپر، کارل، جامعه ی باز و دشمنان آن ، مهاجر علی اصغر (تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1368). - حسینی،جلال، پایان جهان؛مدرنیته یا...،(قم،انتشارات زمزم هدایت،1378) - عباسی،حسن ،جنگ جهانی چهارم و رفتار شناسی آمریکا پس از 11 سپتامبر ،(قم:انتشارات پارسیان،1382) . - داوری اردکانی، رضا،سیری انتقادی درفلسفه کارل پوپر، چاپ اول،( تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1379). - ردهد، برایان،از افلاطون تا ناتو ،کاخی مرتضی، چاپ اول،( تهران، انتشارات آگاه، 1357). - سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 3 . - شیخ حر عاملی،وسائل الشیعه ،(قم، موسسه آل البیت،1409ق )ج26/ص 158 - صحیفه امام،جلدهای مختلف - صدیقین، علیرضا، نقد انتقادات پوپو بر افلاطون وارسطو بامحوردیت دموکراسی، (اصفهان،کانون پژوهش، 1383). - حائری،عبدالهادی،آزادی های سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران مسلمان(مشهد، جهاد دانشگاهی 1374) - کاپلسون ،فردریک، تاریخ فلسفه ،ترجمه سید جمال مجتبوی،جلد اول، قسمت اول،(تهران، 1362 ). - مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه ،چاپ سوم ،(قم مدرسه امام امیرالمو منین ،1411 ق )ج2 ص 159 - مهیار، رضا ، فرهنگ ابجدی ، چاپ اول، (قم:انتشارات اسلامی چاپ اول،1410ق) - نرم افزارمجموعه آثار حضرت امام خمینی، دوره 22 جلدی، تهران،موسسه تنظیم ونشر امام خمینی(ره) جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی سئوال :بر اساس آیات و روایات متعدد، زمینه تحقق اسلام در حاکمیت پیامبر اکرم (ص) و یا ائمه اطهار (س) و یا فقها می باشد ،آیا این شرایط و زمینه با پیروزی جمهوری اسلامی ایران محقق شده است یا خیر؟ و جایگاه اندیشه غدیر در جمهوری اسلامی چیست؟ وسیررسیدن به این جایگاه از غدیر تا پیروزی جمهوری اسلامی چه مسیری را طی کرده است؟ فرضیه : از غدیر تا تا پیروزی جمهوری اسلامی ، اندیشه غدیر همواره یک مسیر پر فراز و نشیب بوده ، اما 1.همواره برآیند این سیر به سمت اعتلای هر چه بیشترو تحقق غدیر بوده است . 2. تنها زمانی که می توان گفت اندیشه غدیر تحقق یافته است جمهوری اسلامی ایران است ، زیرا در این نظام مشروعیت به حکم فقیه آل محمد (ص) است و تمام قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ایران باید به تصویب شورای نگهبان برسد. 3. الگوی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران بهترین بدیل برای حکومت قبل ازظهور می باشد ، به عبارت دیگر این نظام یک حلقه قبل از ظهور می باشد. جایگاه 1- طرح مسئله این جایگاه با واقعه غدیر شروع شدکه خداوند به پیامبر اکرم (ص)فرمود«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْ
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوعی که در این پژوهش بر روی آن انگشت گذاشته‌اید موضوع بسیار ارزشمندی است که متأسفانه هنوز برای جامعه‌ی ما در ست تبیین نشده است و حتی عده‌ای در دل این انتخابات مترصد هستند که با نادیده‌گرفتن معنای مردم‌سالاری دینی روح دموکراسی به همان معنای غربی را بازسازی کنند و لذاست که تأکید بر این موضوع بیش از پیش لازم است. موفق باشید
نمایش چاپی