بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21999
متن پرسش
با سلام: با توجه به سوال 21970 امویان گر چه نتوانستند حضور تاریخی علی «علیه‌السلام» را در تاریخ دفن کنند لکن حکومت را که از حضرت گرفتند سوال من هم همینست دلیل بر اینکه نظام ولایت فقیه تا ظهور، حکومت ظاهری را در دست دارد چیست؟ آیا ممکن نیست حجابها بقدری گسترش یابد که شاهد اسقاط نظام باشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به این موضوع فکر کنیم که نظام ولایت فقیه در این زمان جلوه‌ای از حکومت علی«علیه‌السلام» است به این نتیجه می‌رسیم که اگر هم نظام ولایت فقیه با انواع دسیسه‌ها در حجاب رود، دیگر از بین نمی‌رود و ما می‌توانیم همواره زندگی خود را نسبت به آن معنا کنیم هرچند آن موقعی که در حجاب رفته باشد، مضافاً آن‌که تجربه‌ی تاریخی هزارساله‌ی شیعه خبر از آن می‌دهد که تاریخ دیگری شروع شده است و آن‌چه رفتنی است فرهنگ مدرنیته می‌باشد. موفق باشید

21951
متن پرسش
استاد سلام: استاد میخوام در این مورد که حالا تعریف از کشورهای غیر دینی مثل آلمان و ژاپن و... توسط افراد زیادی از مثلا روشنفکرا گرفته تا عادی ها زیاد شده و آن ها را الگوی خود می دانند، آیا فلسفه ی این سبک زندگی آنها صرفا ایدئولوژی آنهاست. و مثلا مطالعه می کردم که در مدارس ژاپن یا چین از کودکی در مدارسشون تواضع و انسان دوستی را آموزش میدن. استاد آیا این کارهای آنها که قطع از آسمان و ریشه های دینی و خدایی است ارزشی هم دارد؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌ها با عقلِ معاش، زندگی دنیایی خود را مدیریت می‌کنند ولی به گفته‌ی پروفسور کربن، نسبت به مرگ و معنویت سخت، شکننده‌اند و به همین جهت به‌کلی در پوچی به‌سر می‌برند. می‌ماند که ما چرا عقلِ معاش و عقلِ معاد را مطابق فرهنگ دینی خود به‌کار نمی‌گیریم! موفق باشید

21950
متن پرسش
با سلام: سوالی از خدمتتان داشتم و آن اینکه در کتابی از شما خواندم که فرموده بودید که چون امام حسین (ع) دیدند که خداوند دوست دارد ایشان را شهید ببینند، بنابراین زمینه ی این را فراهم کردند. فرمودید که حالا برای ظهور آقا امام زمان (عج) ما باید زمینه را فراهم کنیم. آیا این زمینه سازی در همان پایبندی بیشتر به انقلاب و برائت بیشتر از غرب خلاصه می شود؟ و دوم اینکه همانطور که فهمیدم یکی از دلایل غیبت امام زمان (عج) ناسپاسی و قدر ندانستن ایشان است، آیا این زمینه سازی ظهور آقا توسط ما به معنای توبه ی ما به درگاه خدا از ناسپاسی و قدر ناشناسی ماست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه بشر امروز از یک طرف متوجه‌ی پوچی زندگی سکولار شود و از طرف دیگر ارزش عطای الهی در این تاریخ یعنی انقلاب اسلامی را بشناسد و در راستای تحقق اهداف آن تلاش کند، حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بیشتر امیدوار ظهور خود می‌شوند و فکر نمی‌کنم این‌که فرموده بودید شرایط طوری است که ظهور، به تأخیر افتاده است؛ درست باشد. زیرا برعکس، شرایط در کلیت نظام اسلامی به عمقِ تقابل با استکبار رسیده است و این معنای حقیقی شرایط ظهور حضرت خواهد بود. موفق باشید

21944
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز کتابهای شما در مورد انتظار و امام زمان (عج) را مطالعه کردم و سوالاتی در ذهن داشتم که خواستم لطف بفرمایید راهنمایی کنید که نظرتون رو بفرمایید. خواهشا خواهشا اگر زحمتی نیست به همه ی سوالات پاسخ بدبد چون راه رو برای فکر بالاتر هموار میکنه. اینکه در طول تاریخ هست و مطالعه کرده ایم، پیامبران و در کل اراده ی الهی زمانی ظهور کردند که ظلم و فساد فراگیر ایجاد شده بود حال ۱. اگر امکان داشته باشد علت اینکه انسانهایی باید باشند که خود را در جهت ظهور ایشان اصلاح کنند بفرمایید تا با بیان زیبای شما این موضوع برای ما جا بیفته. ۲. آیا این اصلاح مردم برای ظهور امام زمان (عج) در کشورمون باید به گونه ای باشد که ما حتما سبک زندگی غربی رو در زندگی بیاریم و بی فایده و اشتباه بودن آن را بفهمیم و بعد یک حالت استیصال در ما ایجاد شود و در پس آن استیصال امید به اصلاح داشته باشیم یا به شیوه ی دیگری است؟ ۳. و در آخر با توجه به اینکه فهم این موضوع که غرب و زندگی غرب چیست و چرا بد است باید با فکر بالاتری که اسلام به ما می دهد فهمیده شود، و دقیقا در این نقطه فهم است که اراده و امید به اصلاح ایجاد می شود، حال آیا عمق بخشیدن به این مطلب است که کار ساز است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در هر سه قسمت سؤال، متوجه‌ی اصل جواب هستید که از یک طرف جامعه باید زندگیِ منهای امام معصوم را تجربه کند و از طرف دیگر، اهلِ معرفت باید به جامعه کمک کنند تا افق الهی همواره مدّ نظرشان باشد و معنای زندگی صحیح را بتوانند درک کنند. موفق باشید

21920
متن پرسش
سلام استاد جان وقتتون به خیر: استاد من الان دانشجوی ترم ۴ فیزیک هستم و هدفم در زندگی بندگی الله است و اینکه به رفع ظلم از عالم و نزدیک شدن ظهور امامم فکر می کنم. در این راستا هدفم بر این است که به قدرت مند شدن کشورمون و حل بسیاری از مسائل کشورمون و جامعه اسلامی به کمک الله و توفیق الهی بپردازم. دردم این است کلیات را خوب می دانم اما به این شیوه ای که دارم با دانشگاه پیش می روم امیدی ندارم. من قبل از قبولی در دانشگاه توانایی و اعتماد به نفس بالایی داشتم و همیشه از بهترین شاگردانی که متفاوت بودن در مسائلی که به آن فکر می کردن و آدم خلاقی بودم و همیشه ارتباط برقرار کردن با دیگران برایم سخت بوده هر چند توانایی استدلال بالایی دارم و مسائل ذهنی بچه ها را می توانم حل کنم و سوالاتشان را پاسخ دهم و قانعشان کنم و توانایی فهم بالایی دارم و به شدت کنجکاو هستم و درون گرا و عمیق و نگاهم به دنیا فلسفی است اما مطالعه فلسفی زیادی نداشتم اما الان از زمانی که به دانشگاه آمده ام تفاوت زیاد فکری من با دیگر دوستان بر خلاف گذشته باعث کم شدن اعتماد به نفسم شده و این مسئله که حرف هایم برای گوششان سنگین است و استاد مرا خانم فلسفه می نامد و می خواهم از عمیق ترین مسائل سوال بپرسم و برخورد بی حوصله دیگران و اکثرا قانع کننده نبودن پاسخ اساتید باعث پس رفت من شده و احساس می کنم باید در کنار دانشگاه مطالعه فلسفه و تاریخ داشته باشم اما اصلا فرصتش را ندارم و چون آدم شدیدا پژوهشگری هستم و دوست دارم برم پی جواب سوال هایم و تحقیق را دوست دارم شرایط و قوانین دانشگاه و محیطی که آدم ها اکثرا پی علم نیستن مرا هم تحت تاثیر قرار داده. به شیوه ای که برایم دانشگاه تعیین کرده پیش رفتن سخت است و هر چه بیشتر جلو می روم احساساتم را بیشتر سرکوب می کنم و سعی می کنم تسلیم جبر دانشگاه شوم زمان ما متاسفانه تمام وقت در خدمت دانشگاه است و اجازه فکر کردن به مسائل دیگر را به ما نمی دهد دانشگاه دارد روحیه مرا تغییر می دهد و من دارم احساس غیر مفید بودن و بیهودگی و افسردگی می کنم. البته بگویم در دوران مدرسه هم از خیلی از قوانین سرپیچی می کردم و کاری که دوست داشتم را انجام می دادم چون شاگرد خوبی بودم مرا به حال خودم رها می کردن اما اینجا هر چه میدوم به کارهایی که خودم می خواهم انجام دهم نمی رسم و فقط اون مسیر خشک و بدون هیجان و با دانشجوهای ناامید و غرغرو از شرایط حاکم سر می کنم طوری که دیگر مرا از آن مسائلی که به آن ها فکر می کردم دور کرده و مسائل پیشه پا افتاده ای که دانشجویان را درگیر خودش کرده مرا شدیدا آزار می دهد و از این جهت باعث می شود باز من هم به این مسائل فکر کنم و ذهنم را به هم می ریزد. دوستانم از آرمان گرایی دور شده اند و هر روز بر ناامیدیشان از دانشگاه و توانایی خودشان بیشتر می شود و اذیت شدن دیگران همیشه در زندگی مرا به شدت آزار داده و نمی توانم به مسایلشان فکر نکنم و دارم از علاقه هایم دور می شوم و آرمان هایم را رها می کنم چون توانایی همراهی با آن را دیگر در خودم نمی بینم. قبل از دانشگاه می دیدم ولی حالا نه احساس عقب افتادن در مسیری که پیش گرفته بودم می کنم و اینکه دارم وقت خودم را تلف می کنم راهم را گم کرده ام. احتیاج به استراحت طولانی دارم و یک جای آرام و ساکت. از بس این دو سال در عجله و ناارامی زندگی کردم خسته شدم. همیشه داریم از کم بودن زمان رنج می بریم و این خیلی ناامید کننده است. و اینکه هی عقب بیفتی و همیشه سعی در جبران عقب افتادگی ها داشته باشی به جای پیشرفت باعث شده فرصت تفکر روی مطالب درس داده شده نداشته باشیم و من آدمی نیستم که مطالب رو حفظ کنم عادت دارم مسائل رو حل کنم و خودم اثبات کنم و فرمول های اصلی را فقط حفظ می کنم و عاشق تفکرم اما چون فرصتمان خیلی محدود است و زمان های هدر رفته بسیار دیگر علمی را نمی توانم بپذیرم و وجودم آن را پس می زند چون من مانند حجابی می شود برایم در برابر حقیقت دیگر نمی توانم این وضعیتی را که دچارش شده ام را تحمل کنم. و بگویم قبلا مکاشفاتی داشتم و رهایی از جسم را تجربه کرده ام من نمی توانم با این همه مادیات کنار بیایم از معنویات دور شده ام و شدیدا روی روحیه من تاثیر گذاشته است. من به عالم اسرار علاقه مندم اما زمان و توانی برای این کار ندارم و شده آرزویی در ذهنم. غفلتم زیاد شده و یاد الله مرا عصبی می کند. از خودم و راهی که در پیش گرفتم من دیگر احساس پیشرفتی با این سیستمی که خیلی در هم برایتان توصیف کردم نمی بینم هر چه تلاش می کنم نمی توانم با آن هماهنگ شوم اما نمی خواهم دانشگاه را ترک کنم تصمیم دارم یک ترم مرخصی بگیرم و به مطالعه بیشتر بپردازم. و مسئله مهمی که به آن فکر می کنم و به نتیجه ای نمی رسم ترک دانشگاه است. آیا در رشد علمی من تاثیر منفی ای می گذارد یا می شود بدون تحصیلات دانشگاهی به درجات بالای علمی رسید و این همه وقت آدم هدر نره. من به دانشگاه تا الان احساس نیاز نکردم و نمی دانم اگر تصمیم بگیرم خودم آموزش خودم را به عهده بگیرم (با مطالعه دروس پیشنهاد شده اساتید و آموزش مجازی و کمک گرفتن از راه دور از اساتید و ...) بهتر است یا گرفتن یک ترم مرخصی و دوباره آمدن برای ادامه تحصیل با سیستم دانشگاه؟ امروز دکتر گلشنی به دانشگاه ما (صنعتی اصفهان) آمدن و در مورد فلسفه علم و ... صحبت کردند. مطالب بسیار جامع و روشن کننده بود و شرایط سخت امروز جامعه مان و در بیراهه بودن فعلی دانشگاهایمان را برایمان توضیح دادند و مسائلی که مرا بسیار جذب کرد مربوط به دورانی بود که علم در دست اسلام و مسلمانان بود و چه شد که ما عقب افتادیم. می خواهم آن مسیر را دنبال کنم نمی خواهم مقلد غرب و یا این وضع فعلی جامعه باشم می خواهم جریان ساز باشم. نمی دانم الان این دانشگاه با این همه بی کیفیتی و مسائل حاشیه ای بسیار و چه کمکی به من می تواند در رشد علمی بکند و حس می کنم از دانشگاه باید بروم و خودم مطالعه ام را شروع کنم. و یک موضوع دیگه، من سوالاتم خیلی برایم مهم هستن و این کمبود وقت باعث شده نتوانم به آنها اهمیت دهم و آسیبی که به من زده نمی توانم در حقیقت سیر کنم و دچار تخیل غیر ارادی شده ام. می خواهم خوب درس بخوانم تا روح علم را به خوبی بشناسم اما این طور که دارم پیش می روم نمی شود. استاد می شود لطفا کمکم کنید؟ شدیدا به راهنمایی هاتون احتیاج دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب است که موضوع را از همین آخر و با نظر به شخصیت جامع دکتر گلشنی شروع کنیم. ایشان هم مطمئناً همان دغدغه‌هایی را داشته‌اند که شما دارید. منتهی با وسعت و حوصله‌ای که به خرج دادند از گردنه‌های روبه‌روی خود عبور کردند. اولاّ: سعی نمودند نظام آموزشی موجود در آموزش عالی را در زمان دانشجویی خود چه در ایران و چه در آمریکا، خوب تجربه کنند ثانیاً: آینده را هم‌چنان در مقابل خود گشوده نگه داشتند و لذا در عین فهم خوبی که از فیزیک به‌دست آوردند، وارد تفکر معنوی شدند. هنر ایشان حوصله و وسعت و آرامش ایشان است. فکر می‌کنم شما هم می‌توانید با حوصله، اولاً: بدون ترک دانشگاه یا مرخصی‌گرفتن، همین دانشگاه و همین دانشجویان را تجربه کنید. ثانیاً: چندان نگران کمبود وقت نباشید. به مرور زمانِ مطالعه در امور دیگر برایتان پیش می‌آید. ثالثاً: سعی کنید دانشجویان را خوب درک نمایید که چرا گرفتار روزمرّه‌گی شده‌اند. حقیقت آن است که وقتی انسان شخصیت خود را محدود به دنیا کرد، آینده برایش تیره و تار می‌شود به همان شکلی که امروز، تمدن غربی بدان گرفتار است و لذا نمی‌تواند درست عمل کند. باید به مرور روشن شود ما با انقلاب اسلامی با آینده‌ای روبه‌رو می‌شویم که نه در آن تیرگی دنیای مدرن هست و نه تیرگی آن‌چه که امروز جامعه‌ی ما بدان گرفتار است، بلکه آینده‌ای گشوده در مقابل ما قرار دارد. موفق باشید 

21889
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با آرزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی در این ماه عزیز چند سوال از محضرتون داشتم (استاد لطفا جواب کامل بدید که از نون شب محتاج تریم به جواب شما استاد عزیزمون) ۱. استاد یک توصیه ایی برای نیمه شعبان بفرمایید (کتابی، جزوه ایی، صوتی) که خیلی نگرانیم که به غفلت بگذرونیم مثل سال های گذشته. ۲. برای هرچه بهتر آماده شدن برای ماه رمضان؛ الف) چه تذکرات جامع (ذکر و دعا و امثالها) می فرمایید؟ ب) چه کتبی غیر از دو کتاب ارزشمند حضرتعالی «روزه دریچه ایی به عالم معنا» و «رمضان دریچه رویت» پیشنهاد می فرمایید؟ ج) چه صوتی غیر صوت های حضرتعالی در این ماه مناسب است؟ ۳. استاد جان ایام ماه مبارک با مباحث معرفت نفسی و عقلی سر بشه بهترِ یا مباحث اخلاقی (امثال شرح نامه ۳۱ و جامع السعادت و...)!؟ ۴. استاد جان برای سیر مطالعاتی بهتره که اول مدرنتیه و غرب کار بشه بعد مباحث انقلاب اسلامی یا عکسش؟ طلب بهترین توفیقات رو از حضرت الله تعالی برای شما خواستارم. و ان شاء الله خداوند به حق صاحب این ماه حوصله شما رو روز افزون کنه با این شاگردهای پرحرف و پر سوال! التماس دعا فراوان استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- متنی که تحت عنوان «هشدار که ماه شعبان آمد» که بر روی سایت هست، إن‌شاءاللّه راه‌گشاست 2- کتاب «المراقبات» ملکی تبریزی خوب است. خوب است به سایت استاد غنوی به آدرس http://amirghanavi.ir/  رجوع فرمایید 3- فرق نمی‌کند به ذوق و حال خودتان بستگی دارد که با کدام مباحث در آن شرایط بهتر می‌توانید ارتباط برقرار می‌کنید 4- پیشنهاد بنده آن است که ابتدا کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» خوانده شود و سپس کتاب «مدرنیته و توهم» همراه با شرح صوتی آن دنبال گردد. موفق باشید   

21881
متن پرسش
سلام علیک و ریحانه: استاد عزیز می خواستم در جریان تاریخی که ما داریم چطور ما در مواردی خیلی بیش تر از کشورهای منطقه و اطراف تحت سیطره ی نفوذ و غلبه ی فرهنگ مدرنیته قرار گرفتیم؟ مثلا ژاپن چطور هنوز این کشور در بسیاری از اصول و فرهنگ سنتی و آداب قدیمی خود مانده است یا پاکستان و یا برخی کشورهای دیگر؟ مطلب بعدی اینکه استاد چگونه است نسبت جوانان امروزی که کاملا در فضای مدرنیته زندگی می کنند و بیش از آنکه تحت تأثیر عالم دینی باشند تحت تاثیر مدرنیته قرار گرفته اند؟ استاد راه پیش روی این جوانان چیست و چگونه این جوانان را در نسبت با انقلاب تعریف می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دشمن اسلام از صدسال پیش که به خود آمد و متوجه‌ی قدرت اسلام شد، بر روی سه مرکز مهم اسلامی یعنی ایران و ترکیه و مصر با به‌یرِ کارآوردنِ حاکمان خودفروخته سرمایه‌گذاری کرد و با این‌همه، مقاومت‌های خوبی در هر سه کشور به‌وجود آمده و هر اندازه ما متوجه‌ی این امر باشیم آینده‌ی روشنی خواهیم داشت و واقعاً نسبت به تبلیغات و سرمایه‌گذاری که دشمن کرده است آن نتیجه‌ای که به دنبال آن بوده است، برایش حاصل نشده. موفق باشید

21880
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: چندی پیش خداوند توفیق فرمود در اردوی جهادی شهید ردانی پور در مناطق زلزله زده غرب کشور شرکت کردم. در چند روز کوتاهی که آنجا بودم با موردی برخورد کردم که دچار دوگانگی شدم و آن وارد کردن فرهنگ و تمدن مدرنیته و غرب در مناطق بومی و روستایی توسط خود ما بواسطه استفاده از مصالح مدرن، ایجاد تنوع، وارد کردن تکنولوژی در مصرف آب و .... است. نحوه برخود با این موضوع چگونه باید باشد؟ آیا باید به همین مسیر ادامه داد یا باید مسئولان مربوطه را در جریان قرار داد و توجیه نمود که البته به نظر کار مشکلی است (البته انتظار می رود دوستان با این مباحث آشنا باشند )
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه ما در این شرایط تاریخی که هستیم، چاره‌ای نداریم که انتظارات این مردم را به همین صورتی که سبک زندگی غربی بر آن حاکم است، برآورده کنیم تا بالاخره به مرور با فعالیت‌های فرهنگی، کاری بشود که خود مردم تصمیم بگیرند سبک زندگی خود را تغییر دهند. البته ما هم نباید به آن دامن بزنیم. موفق باشید

21795
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: نکاتی در مورد «صداقت در خانواده» پیش آمده که خواستیم طی سؤالاتی با شما در میان بگذاریم. پیشاپیش از جواب‌هایی که می‌فرمایید تشکر می‌کنیم: ۱. انسانی صادق است که باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟ ۲. در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟ ۳. صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟ ۴. صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟ ۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟ ۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟ ۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟ ۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟ ۹. به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی - که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟ ۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه دهید ذیل هر سؤال، جواب مربوطه را بگذارم تا بین سؤالات و جواب‌ها رابطه برقرار باشد:  
۱- انسانی صادق است که  باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟
جواب 1- عالم و واقعیات آن عطیه‌ی الهی است، هر اندازه انسان خود را در «صدق» پرورش دهد، عالَم به صورت واقعی‌اش بر او رخ می‌نمایاند و تا گشوده‌شدنِ پنجره‌ی حقیقت برایش او را جلو می‌برد. لذا در روایت از امام صادق «علیه‌السلام» داریم: که فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر» به راستى خدا عز و جل پيغمبرى را مبعوث نكرده است جز به راستگوئى و پرداخت امانت به نيكو كار و بدكار.
۲- در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟
جواب 2- هر انسانی برای زیستن خود نیاز به نمونه‌ای از زیستنِ صحیح دارد و والدین روی هم رفته در شرایطی که فرزندان به‌سر می‌برند نمونه‌ای از زیستنِ معقول می‌باشند و اگر فرزندان محوریت آن‌ها را از دست بدهند، به سرگردانی دچار می‌شوند به همان معنایی که اگر انسان‌ها در زندگی در دنیا الگو بودن انسان‌های معصوم یعنی امامان را از دست بدهند. آری! والدین نیز باید شخصیت خود را پاس دارند و نمونه و اسوه‌‌ای صمیمی و ارزشمندی برای فرزندان‌شان باشند و در صدق و صفای خود، معنای صدق و صفا را به فرزندان خود بیاموزند تا معنای زندگی را به آن‌ها هدیه کرده باشند. و اساساً هدف اصلی عبادات آن است که انسان را به صفا و صدق بکشاند و در همین رابطه رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه‏» به نمازخواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد، زيرا بسا كه مرد انس گيرد به نماز و روزه تا آنجا كه اگر آن را وانهد به هراس افتد ولى آنها را بيازمائيد به راستگوئى و امانت پردازى.
باید متوجه باشیم کسی که پروای راستی و راستگویی ندارد راستگو نیست. آیا کسی که همه‌ی حقیقت‌ها را برای به کرسی نشاندن حقیقتِ خود زیر پا می‌گذارد دروغگو نیست؟ با این‌همه دروغ‌گویان گرچه با اغراض شخصی دروغ می‌گویند ولی امکان دروغ‌گویی را آن‌ها پدید نیاورده‌اند. با امکان دروغ گویی است که اشخاص می‌توانند زبان به دروغ بگشایند. مثال اتَّم دروغ‌گفتن به خود این است که شخص خود را میزان حق بداند و هر چه را بالطبع و قول و رأی خود سازگار نبیند باطل انگارد. دروغی که با قصد گفته می‌شود دروغ به دیگران است، دروغ به خود معمولاً با قصد، قرین نیست. بدترین دروغ‌ها از زبان کسانی بیرون می‌آید که به خود دروغ گفته‌اند و پروای محروم‌شدن از اُنس با حقیقت را ندارند و اعضای خانواده باید نسبت به این امر حساس باشند تا فرشتگان الهی از خانه‌ی آن‌ها نگریزند.
۳- صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟
جواب 3- صداقت اصیل یعنی راستگویی برای نزدیکی به خدایی که عین صداقت یعنی «اَصْدَق» است و قرآن در این رابطه می‌فرماید: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّه‏» چه کسی در گفتار از خداوند صادق‌تر است؟ ولی صداقت سکولار با انگیزه‌ی داشتن دنیای بیشتر انجام می‌شود و به همین جهت صدق آن با صفای شخصیتش همراه نیست و از سیطره و سلطه‌ی نفس امّاره‌اش آزاد نمی‌شود و صدق و راستگویی او پنجره‌ای به سوی حقیقت در مقابل او نمی‌گشاید تا از بند پوچی و نیهیلیسم آزاد گردد.
۴- صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟
جواب 4- خانه، کانون توحید است. اولين نتيجه ازدواج اين است كه انسان، ديگر براى «خود» ش نيست. با ازدواج، يك هسته توحيدى تشكيل مى ‏شود كه هر عضوى فانى در آن هسته است و هويت خود را در هويت هسته توحيدى خانواده مى‏ جويد. «خانواده» به معناى حقيقى‏ اش عين توحيد است، همان‏طور كه صفات الهى در ذات حضرت حق فانى است و كثرتِ صفات، او را از مقام وحدانى خارج نمى‏ كند، يا همان‏طور كه انسانِ موحد با ظهور نور احدى از خود چيزى نمى ‏بيند؛ توحيد خانواده نيز يعنى نفى فرديتِ فرد در جمع. انسان در مقابل حضرت ربّ‏ العالمين خودى ندارد. استغراق در حاكميت حكم خدا را «توحيد» مى ‏گويند، چون در آن حالت انسان از خود، فانى و به حق باقى مى‏ شود. خانواده هم به عنوان يك واحد توحيدى، ابتدا فرديت فرد را در خود فانى مى‏كند، شخصيت جمعى مخصوص آن خانواده را در او احياء مى‏نمايد، نظير وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
با اين ديد ملاحظه مى‏ فرماييد چقدر تشكيل خانواده براى هر زن و مردى مورد نياز است! در هسته‏ ى توحيدى خانواده است كه خودخواهى انسان از بين مى‏ رود؛ ديگر شما نمى ‏توانى «خود فردى» ات باشى و اگر بخواهى بر منيت خود اصرار كنى واقعاً هم براى خودت زندگى را جهنم مى‏ كنى و هم براى بقيه. اساساً هركس به اندازه ‏اى در خانواده‏ اش خوشبخت است كه توانسته باشد در مقابل هسته خانواده به نفى خودِ فردى دست يابد. دقت كنيد؛ عرض كردم براى خانواده، نه براى همسرش؛ براى اين‏كه همسر او هم بايد نفى خود كرده باشد. اگر فقط يكى از آن‏ها خود را نفى كرده باشد، هرگز به نتيجه مطلوب و متعالى نمى‏ رسند.
يكى از مشكلاتى كه امروزه در بعضى از خانواده ‏ها ديده مى ‏شود اين است كه يكى خودش را براى ديگرى نفى ‏مى‏ كند. بعضاً مرد براى آن‏كه خودش را از دست گِله‏ هاى همسرش راحت كند، مى‏ رسد به اين‏كه «هرچه خانم بگويد» را عمل كند! اين آقا فكرنكرده است اتفاقاً با اين تصميم ‏گيرى، همسرش را از بين برده است، چون او را به يك مَن بزرگ‏تر تبديل كرده و خودش را هم از بين برده است چون در دل هسته توحيدى خانواده منيت خود را نفى نكرده بلكه در منيت همسرش منيت‏ خود را نفى كرده است. بايد آن‏ها هر دو به اين مرحله برسند كه در حكم جامعى كه خدا بر اين خانواده حاكم كرده است، خود را نفى كنند، يعنى نفى اميال فردى براى يك هدف بزرگ‏تر. عين كارى كه شما براى اسلام مى ‏كنيد؛ مگر بنا نيست همه ‏ى ما براى اسلام نفى بشويم؟! فرمودند كه پولتان را خرج سلامتى بدنتان كنيد و بدنتان را در خدمت اسلام قرار دهيد ولى وقتى پاى تهديدشدن اسلام وسط است، ديگر اين حرف‏ها نيست كه بايد مواظب سلامتى ‏مان باشيم، مى‏ گويند: بايد جسم و جان خود را نفى‏ كنيد. چرا؟ براى اين كه پول اگر خرج سلامتى نشود، به چه دردى مى‏ خورد؟! پول براى سلامتى است ولى سلامتى براى بندگى خدا و نفى منيت در حكم خداوند است، تا انسان به بقاى نور الهى باقى شود. حالا حساب‏ كنيد اين «بودِ فردى» اگر با تجلى نور اسلام در انسان نفى شود، بقاى انسان بقاى متعالى مى ‏گردد! درست مثلِ پولى است كه وقتى خرج سلامتى بشود، پول با بركتى شده است، خود آدم هم كه خرج اسلام بشود، تازه به ‏درد بخور خواهد شد. «خانواده» از نظر اسلام چنين محيطى است و دائم بايد به ايجاد چنين شرايطى فكر كرد. وعده خداوند در آيه‏ «جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً» كه مى‏ گويد خداوند بين همسران دوستى و ايثار قرار داد، چنين شرايطى را مدّ نظر انسان قرار مى‏ دهد. شرايطى كه خداوند طبق آيه فوق بين دو همسر ايجاد مى ‏كند طورى است كه هر يك از آن‏ها دغدغه‏ ى كمال ديگرى را دارد و به توحيدى‏شدن خانواده مى ‏انديشند. در يك خانواده سالم، اگر آدم‏ چشمش باز باشد و به اين امر دقت‏ كند، مى‏ بيند كه چه زن و چه مرد هركدام به نوبه خود شديداً براى استوانه خانواده دل مى ‏سوزانند و ايثار مى ‏كنند، سعى در نفى خودخواهى ‏هاى خود دارند و هزاران تلاش از اين نمونه.
صداقت در چنین کانونی هراندازه بیشتر باشد بهتر است مگر آن‌که بعضاً لازم نیست که مردِ خانه یا زنِ خانه چیزهایی که موجب کدورت خاطرش می‌شود بداند. مثل آن‌که همسر نباید غیبت کسی را برای همسرش بکند.
۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟
جواب 5. به نظر بنده به حکم آیه‌ای که می‌فرماید: «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72 ) باید با بزرگواری از دروغی که همسرش می‌گوید عبور کرد و حتی به روی او نیاورد، زیرا عموماً انگیزه‌ی او از این نوع دروغ‌گفتن‌ها فساد نیست، فکر می‌کند این‌طور زندگی را بهتر می‌کند و لذا به انگیزه‌ی او باید نظر کرد و با محبت زمینه را فراهم کرد که خود به خود از نقص دروغ‌گفتن رهایی یابد.
۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟
جواب 6. با نظر به صفای صداقت و آثار منفی دروغ، انسان از دروغ فاصله می‌گیرد. در روایت داریم که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: چهار چیز است که اگر در هرکه باشد، منافق است و در هرکس یکی از آن صفات باشد، بخشی از نفاق در او هست تا وقتی که آن‌ را رها کند: چون خبر دهد دروغ گوید و چون وعده دهد، خلف وعده کند و چون عهد و قرار نهد، مکر نماید و به هنگام مخاصمه و محاکمه، راهِ گناه پیش گیرد. آری! چنین فردی عملاً از تجلی نور خورشید حقیقت محروم می‌شود و به خود واگذاشته می‌گردد.  
۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟
جواب 7. اگر متوجه شدیم مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت است و توهّم و تکبّر و دروغ حجاب حقیقت می‌باشد، جذبات فرهنگ غربی که عموماً عامل تحریک وَهمیّات انسان‌ها است، از جذبات خود فرو می‌افتد. عمده آن است که متوجه باشیم زندگی با نور حقیقت از همه‌ی لذّات، لذت‌بخش‌تر است و تفکر انسانی را نورانی می‌گرداند. وقتی مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت شد متوجه‌ی راه رسیدن به حقیقت می‌شویم و آن راه که همان شریعت الهی و قرآن و روایات است، برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و می‌فهمیم چرا خداوند در این دوران خواسته است ما با انقلاب اسلامی در جای دیگری غیر از آن‌جایی که بشرِ وَهم‌زده‌ی غربی قرار دارد، قرار گیریم.
۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟
جواب 8. مهم آن است که بدانیم آن‌چه در مقابل ما قرار گرفته است و آینده‌ی ما را می‌سازد، چیزی غیر از آنی است که فعلاً غرب در آن قرار دارد. با انقلاب اسلامی است که وقتِ باقیِ تاریخیِ ملت ما شروع شده تا در بستر آن در وقتِ تفکر خود قرار گیرد به طوری‌که گوش‌ها مستعدّ شنیدن پیام آن می‌شود و سخنانی که به فرهنگ سکولار اشاره دارد، برایش شنیدنی نیست و آن را پیامی نو و زنده که از نیهیلیسم دوران نجاتش دهد، نمی‌یابد.
در تاریخ انقلاب اسلامی چیزی غیر از رسیدن به توسعه‌یافتگی برای انسان مهم می‌شود و نقش متفکران در این‌جا ضروری است تا راه آینده را مطابق تاریخ انقلاب اسلامی نشان دهند تا معلوم شود جریان‌هایی که به نحوی به انسانی اصالت می‌دهند که معنای خود را در فرهنگ غربی می‌جویند از جنس تاریخ انقلاب اسلامی نیستند، و این اساسی‌ترین وظیفه‌ی متفکران تاریخ انقلاب اسلامی است تا درنتیجه‌ی چنین تفکری انسان‌ها معنای دیگری برای خود تصور کنند. در این صورت است که خانه و خانواده معنای دیگری به خود می‌گیرد و «زن» به عنوان ستون خانواده رسالتی را برای خود می‌یابد که همانند یک سردار جنگی، پیشامدهایی که به ظاهر ناگوار می‌آید، می‌تواند تحمل کند.

۹- به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز  است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی- که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟
جواب 9- عنایت داشته باشید که مسلماً جهان آینده، جهان غرب نیست و لذا باید به زنان جامعه‌ی اسلامی آینده‌ای را نشان داد که در آن آینده، انسان‌ها به چیزی بالاتر از ثروت و قدرت فکر می‌کنند. در چنین روحیه‌ای است که شما با تمام امید و امیدواری بر چیزی باید تکیه کنید که آن حضورِ تاریخیِ ملت ما است و در این رابطه زنان نقش اساسی خواهند داشت و اگر متوجه‌ی این نقش اساسی خود شوند، به راحتی از روزمرّگی‌ها فاصله می‌گیرند و در وظیفه‌ی جدّی خود، خود را می‌پرورانند.
حقیقت این است که تا وقتی چشم‌ها طرح آینده‌ای را در افق نبینند و دل‌ها امیدوار نشوند، تفاهم حتی تفاهم بین زن و شوهر به میان نمی‌آید و فکرها و دست‌ها برای همکاری و هماهنگی جهت ساختن یک زندگی به‌کار نمی‌افتد. انسان‌ها را اشتراک در «امید» و تعلق به غایت، به هم می‌پیوندد و هماهنگ می‌سازد و به آن‌ها همت رسیدن به مقصد می‌دهد و این در خانواده‌ی ما گم‌شده است و تا تعهد نسبت به انقلاب اسلامی و آینده‌ی این مرز و بوم جدّی گرفته نشود، همچنان گرفتار این مشکلات هستیم. پس باید بر این موضوع تأکید نماییم.
۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
جواب 10. همان‌طور که عرض شد در کانون توحیدی خانواده «زن» تسلیم خواسته‌های مرد نیست، بلکه هر دو متعهد نسبت به اهداف کانون توحیدی خانواده هستند و هر کدام سعی می‌کنند برای آن هدف بزرگ در خدمت همدیگر باشند. و امروز این مسئله فراموش شده است و علتش یک چیز بیشتر نیست و آن گم‌شدنِ معنای زندگی است. آن زندگی که جز به‌سربردن با حقیقت چیز دیگری نمی‌باشد. کافی است ما متوجه شویم بشر در حالِ توبه‌ی تاریخی است و در این رابطه می‌بینید که نه‌تنها ارادتش به شهید و شهادت کم نشده است، بلکه بیش از پیش در تجلیل شهدای مدافع حرم قدم جلو می‌گذارد. باید چنین حقیقتی را که زنان ما را بیش از مردان ما فرا گرفته است به آن‌ها متذکر شویم و با اندک تغییری که در ظاهر آن‌ها مشاهده می‌کنیم، از آن‌ها مأیوس نگردیم. موفق باشید

21798
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: شرایط اقتصادی و روانی حاکم بر کشور و فشار های اقتصادی، مرا که در اوایل جوانی به سر می برم و از مشکل بیکاری و بی آیندگی در رنج عذاب هستم را به فکر خروج از کشور و زندگی در کشور دیگری انداخته و می خواهم عزم و اراده ام را در این راه جدی کنم. و به نظر من این کشور دیگر جایگاهی برای زندگی ما جوانان ندارد، لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ مدرنیته در هیچ کجایِ این دنیا جایی برای زندگیِ بشر باقی نگذاشته. امید است با پدیدآمدنِ این مشکلات و این‌که بندِ نافِ ما به دلار متصل شده، مسئولان همت کنند و نوع دیگری از زندگی را که اقتضای انقلاب اسلامی است در مقابل بشر بگذارند تا افق دیگری برای زندگی گشوده شود که بحث آن مفصل است. نمونه‌ی نحوه‌ی دیگری از زندگی همان پیشنهادِ اقتصاد مقاومتی است که البته وقتی هنوز به فرهنگ غربی اعتماد هست، به آن رجوع نخواهد شد. موفق باشید

21714
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: شما در برنامه گره در تلویزیون فرمودید: ما باید علوم انسانی مان را بر اساس نظر به اسماء الهیه تدوین کنیم. چرا به علوم دیگر مثل فیزیک و ریاضی و رشته های فنی مثل هنر اشاره نمی فرمایید؟تکلیف علوم دیگر به غیر از علوم انسانی چه می باشد؟ شما خودتان را ادامه راه شهید آوینی می دانید آیا هنر ابزار است یا نه هدف می باشد؟ خیلی دلم می خواست شما بیشتر از اینها در مورد هنر حرف بزنید. ممنون خواهشا همین جا جواب بدید ایمیل خرابه. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علوم انسانی در فرهنگ ما معنای خاص خود را دارد و با آن‌چه غرب در علوم انسانی مد نظر دارد متفاوت است. ما از علوم انسانی انتظار افق گشایی داریم و غرب از علوم انسانی انتظار کنترل بحران‌هایی را دارد که مدرنیته ایجاد کرده‌است لذا ما نظر به اسماء الهی و تجلّیات آن را برای خود، علوم انسانی می‌دانیم و از این جهت هنر مقدس به عنوان مظهر حقایق عالم راه‌گشاست ولی موضوعاتی مثل ریاضی و فیزیک در این‌جا جایی ندارد. به نظرم اگر بحث «عقل تکنیکی» را که بر روی سایت هست دنبال بفرمایید بد نباشد. موفق باشید

21685
متن پرسش
سلام علیکم استاد طاهرزاده عزیز: چند شبهه نسبت به فرهنگ مدرنیته و اسلام در ذهنم وجود دارد و در مباحثه غرب شناسی که با دوستانم انجام می دهم، این شبهات نیز در ذهن رفقا وجود دارد و نمی توانند مباحث غرب شناسی را خوب هضم کنند. ۱. اگر امام صادق (ع) علم داشتند، چرا برق را اختراع نکردند؟ ۲. اگر ادیسون برق را کشف نمی کرد یا اینکه لامپ را اختراع نمی کرد یکی دیگر آن را اختراع می کرد. دیر یا زود. ولی بالاخره توسط شخصی یا اشخاصی اختراع می شد. ممکن هم بود در تمدن مسلمانان اختراع می شد. چطور ما باید از هر چه که دستاورد غرب باشد را کنار بگذاریم. آیا مشکل ما فقط با اسم «غرب» است؟ همین سوال را در تمامی موارد دستاورد های غرب و تمدن تکنولوژی می توان پرسید مثل اتومبیل. ۳. می گویند امام صادق علیه‌السلام ۴۰۰۰ تا شاگرد در علوم مختلف پرورش دادند در علومی مانند شیمی ، فیزیک ، ریاضی ، نجوم و.... و شاگرد ایشان جابر بن حیان پدر علم شیمی می باشند. پس چطور در مباحث غرب شناسی با علومی مانند شیمی و ریاضی و فیزیک مخالفت می شود و گفته می شود که همین علوم زمینه انحراف بشر از هدف اصلی شان را ایجاد کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث در کتاب‌های مختلفی که در رابطه با غرب‌شناسی هست‘ جواب داده شده است. اقل نکته‌ای که می‌توانم عرض کنم آن است که اساسا علم جدید با تقابل با طبیعت پیش آمده است و علمی که اولیاء الهی بخواهند به بشر بدهند علمی است که در بستر طبیعت پیش می‌آید. به قول آقای سید حسین نصر‘ نه کیمیا همان شیمی است و نه علمی که ابن هیثم داشت علم فیزیک است. موفق باشید

21585
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت استاد. ۱. صوتهای آقای دیباج به دست حضرتعالی رسیدند یا اینکه بنده اشتباه فرستادم؟ ۲. بعضی روایات هستند که امام معصوم (ع) می فرمایند از کسی اگر خوشت آمد، آن شخص هم از تو خوشش می آید، یا کسی که به دلت نشست او انسان خوبی است. و آن روایت که می فرماید: ارواح مومنین با هم مرتبط است. این روایات را چگونه تفسیر می شود کرد؟ آیا آن شخص که روایت به او فرموده شده، شخص خاصی بوده؟ آخر دیده شده برخی با تمسک به این روایات، به ظن بد و گمان بد و قضاوت و بدبینی و خود بزرگ بینی مبتلا شده اند؟! 3. متن خوانی دکتر صافیان، که در مورد کتب هایدگر است، مورد اعتماد می باشد؟ در کانالشان به تازگی عضو شدم، ظاهرا کتب هایدگر را تدریس می کنند. ۴. در مورد سخنان اخیر دکتر داوری، بنده احساس می کنم، یک نوع قضاوت عجولانه و بدون تفکر ، راجع به صحبتهای ایشان شکل گرفت، و باعث شد این صحبتهای دکتر را عامدانه و غیر علمی توصیف کنند. بنده که قابل نیستم، ولی هر چه بدنبال حرف غیر منطقی در این گفتار بودم، پیدا نکردم. استاد، بنده در اشتباهم، یا درست فکر می کنم؟! 5. معرفت النفس عملی دقیقا به چه معناست؟ ۶. در کتب استاد زرشناس، و دکتر داوری که دقت می شود، کتب دکتر داوری نقد غرب دارند، ولی با شیوه ای که به کسی بر نخورد و کاملا هم حکیمانه. ولی در کتب آقای زرشناس، احساس می کنم: سیاهی غرب بیشتر است. اینکه غرب چیست و چقدر فرهنگش انحراف دارد را قبول داریم و می دانیم، منتها این تفاوت بیانی بین آقای زرشناس و دکتر داوری از چیست؟ آقای زرشناس خیلی سیاه می بینند، یا آقای داوری مسامحه می کنند؟! ۷. بحث عالَم داشتن و بحث های پیرامون آن را بعد از کتب شما در این مورد، در چه کتبی می توان یافت؟ یعنی در کدام کتب عرفانی صحبت از عالم داشتن شده است که رجوعی داشته باشیم؟ ۸. در مباحث جامعه شناسی، به چه استاد یا نویسنده و یا کتابهایی می شود اعتماد کرد؟ ۹. آیا اساسا، چیز به نام روانشناسی اسلامی، طب اسلامی و امثالهم می تواند موجود باشد؟ ۱۰. در خواندن طب اسلامی چه رویکردی باید داشته باشم که به مشکلات پیش رو نخورم؟! ۱۱. در خواندن روانشناسی، چه رویکردی موجب می شود که بنده، مرعوبِ قضاوتهای نادرست روانشناسان، و وحی منزل دانستن روانشناسی نشوم؟ چگونه ورود و خروجی به علم روانشناسی باید داشت؟ ممنونم، از محضر استاد پوزش می خواهم. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- صوت‌های آقای دیباج رسید 2- به نظر می‌آید که در عین نگاه مثبت به آن روایات، مواظب خطورات شیطانی که موجب سوء ظن می‌شود، باید بود 3- کار خوبی را آقای دکتر صافیان شروع کرده‌اند 4- بنده هم همین‌طور فکر می‌کنم. در این مورد بد نیست به جواب سؤال شماره‌ی 21542 و بحثی که دیشب در جلسه‌ی تفسیر تحت عنوان «عدالت؛ شرط قوام و بقاء نظام اسلامی» رجوع فرمایید. 5- یعنی رعایت دستورات شرع با رویکردی که انسان نظر به حقیقت خود داشته باشد تا آن حقیقت ظهور کند 6- نگاه دکتر داوری همانند هایدگر بیشتر هستی‌شناسانه است 7- شاید با این عنوان بحثی نشده باشد، ولی روح سلوک برای انسان عالمِ خاص خود را می‌آورد 8- نمی‌دانم 9- بحث دیشب در این مورد شاید کمک کند 10- در طبّ اسلامی نظر به معرفت نفس، زیربنای آن طبّ است 11- در این مورد بد نیست به صحبت‌های 9 اسفند آقای دکتر داوری که سیمافکر آن را تهیه کرده، نگاهی بیندازید.  موفق باشید

21542
متن پرسش
سلام استاد: وقت بخیر. متن زیر از جناب دکتر داوری است. لطف می کنید فرمایش خود رو در این باره مرقوم فرمایید. ⚡️بحث علم دینی 30 سال است به نتیجه نرسیده و بجایی نخواهد رسید. ⚡️وقتی مطلب سیاسی با مساله علمی خلط شود بجایی نمی رسد. ✔️رضا داوری اردکانی
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده جواب آقای دکتر پورحسن به نامه‌ی مذکور، جواب عالمانه‌ای بود. از جواب منتقدین این‌طور برداشت می‌شود که هنوز نگاه ایدئولوژیک بر نگاه تفکرآمیز غلبه دارد. شاید با مقایسه‌ی نگاه منتقدین به سخن دکتر داوری و فهمی که برای آن سخن نیاز هست به این نتیجه برسیم ما هنوز به تاریخی که انقلاب اسلامی نیاز به آن دارد، نرسیده‌ایم. هنوز تفکر در میان نیست. نامه‌ی آقای دکتر پورحسن این است:

مدت هاست شیوه تفکر را از دست داده ایم

یادداشت دکتر قاسم پورحسن درباره انتقادهای عجولانه به نوشته دکتر داوری در مورد علم دینی و علوم انسانی اسلامی:

۱. غلبه نگاه های غیر علمی به مسائل علمی سبب شده است تا تفکر ورزی را فراموش کنیم. مسئله علوم انسانی به طورکلی یک مسئله اندیشه ای و علمی است، در حالیکه در سی سال اخیر منظور ایدئولوژیک در این باب داشتیم به همین دلیل دستاوردهای علمی نداشتیم، علم منطق خاص خود را دارد، علم در یک فرآیند طبیعی و طولانی و نه با تجویز یا تمنا ظهور می کند، تا زمانی که به این نکته التفات نکنیم نمی توانیم تحولی در علم به طور عام و  علوم انسانی به طور خاص شکل دهیم. متفکران مغرب زمین به این مسئله بنیادین، تفطن پیدا کردند و قادر شدند وضع جدید و دانش جدید را ظهور بدهند. می توانیم از تجربه عقل جمعی بشر، بهره مند شده و با پیروی از الگوی مبتنی بر دانش، تحولی را در علوم انسانی بوجود می آوریم.

۲. داوری ها نسبت به نوشته دکتر داوری ایدئولوژیک و شتابزده بود. گفتار داوری حاوی سه بخش اساسی است:

الف) بررسی شرایط امتناع علم دینی و علوم انسانی اسلامی در ایران در سی سال اخیر

ب) تبیین منطق خاص علم

ج)بررسی شرایط امکان علوم انسانی اسلامی و علم دینی

پیش از توضیح سه پاره فوق متذکر می شویم، رویکرد دکتر داوری در این نوشتار کاملاً علمی و به دور از نگاه های ارزشدارانه بوده است در حالیکه منتقدان و مخالفان ارجمند به آن بی توجه بوده اند.

مدت هاست در برابر یک نظریه علمی، مواجهه ی شتابزده و ایدئولوژیک اتخاذ می کنیم. دکتر داوری یک فیلسوف برجسته و متفکری با بصیرت های بنیادین است، او ار نمی توان به هیچ روی فیلسوف حکومتی پنداشت. رویه و مشی فلسفی او این نکته را عیان می سازد که در تمام نوشته هایش، سیاست زدکی را کنار گذاشته و منطبق با دانش به بررسی انتقادی و تحلیلی مسئله پرداخته است.

فرض کنیم دکتر داوری در گذشته دیدگاهی متفاوت درباره علم، علم دینی و علوم انسانی اسلامی داشته و حال با مطالعه دقیق تر و اتخاذ روش علمی تر دریافته است که می توان در آن نظر پیشین خود، تحولی ایجاد کرد یا حتی از آن گذار نمود. ویژگی فیلسوف و متفکر دینی است که با دریافت نادرستی دیدگاه آنرا اصلاح کند یا کنار بگذارد و دیدگاه درست یا درست تر ار در پیش بگیرد، این چه ایرادی بر اساس منطق علم دارد؟

همه متفکران بزرگ با گذار از اندیشه های پیشین شان بود که نظریه ای جدید عرضه کرده اند و به همین دلیل امروزه از اندیشمندان برجسته بواسطه تحول یا گذار از دوران یک، دو و سه آن ها حسب اندیشه هایشان سخن می گوییم. نگارنده اعتقاد ندارد دکتر داوری علم دینی با روایت و فهم متعارف و غالب در جامعه، را هیچگاه پذیرفته باشد تا حال بگوییم آب پاکی را بر روی دست علاقه مندان و دلدادگان ریخته باشد.

۳. حقیقت این است بخش نخست گفتار دکتر داوری نیازمند بررسی تفصیل و دقیق است،  دو فهم می توان از تلاش سی ساله متفکران ایرانی در باب علم دینی و علوم انسانی اسلامی به دست داد:

فهم نخست آن است که پس از انقلاب اسلامی، متفکران ایرانی به سبب هیجانات حاصل از انقلاب، در صدد کنار زدن غرب و دانش غربی بودند و دوره دوم غرب ستیزی را سامان دادند، اما نتیجه آن مطلوب نبود، فهم دوم این است که به سبب آگاهی از منطق و ماهیت علم، روی به اسلامی کردن علوم آورده و خواهان شکل دادن دانش متناسب با پرسش ها، اقتضائات و نیازهای جامعه بودند، در این رویکرد تلاش صحیحی در دریافت سرشت علم و دین و جامعه مدرن و امروزی بعمل آوردند و کوشیدند با سهیم شدن در علم، مرزهای دانش را بسط داده و دانش منطبق با نیازی ایران را سامان دهند.

نقد دکتر دواری متوجه فهم نخست است، فهم نخست در این سی سال غلبه پیدا کرده و مانع فهم صحیح سرشت علم، دوره مدرن و منطق ظهور علم شده است. همین فهم نادرست از علم، غرب و علوم انسانی سبب شده تا به انسداد معرفتی در این باب برسیم و اگر همین روش را ادامه بدهیم هیچگاه دستاوردی نخواهیم داشت.

دکتر داوری در حدود بیان این شرایط امتناع با خوانش نخست که فهمی ایدئولوژیک و غیر علمی است، می باشد. به نظر می رسد عدم فهم درست این مسئله سبب شده تا منتقدان این چنین شتابزده به مخالفت با گفتارهای دکتر دواری روی بیاورند.

۴. بخش دوم نوشتار دکتر داوری از اهمیت بسیار برخوردار است. آیا تاکنون موفق به فهم دوره جدید شده ایم؟ چه مطالعاتی درباره اسباب ظهور دوره جدید صورت داده ایم؟ آیا غرب می توانست بدون روش آگاهی و گسست معرفتی از منظر پیشین خود نسبت به انسان، جامعه، علم و قدرت دست به ظهور چنین تحولاتی بزند؟

 متاسفانه غلبه نگاه های غیر علمی سبب شده است تا برخلاف فیلسوفان اسلامی همچون فاربی و ابن سینا عمل نماییم. می خواهیم بدون خواندن و فهمیدن بنیادهای غرب، از آن گذر نمائیم و بنیادی دیگر فراهم سازیم، در حالی که آگاهی درستی از سرشت علم نداریم.

فارابی و این سینا به درستی یونان و دانش یونانی خوانده، تبیین کرده، نقد نموده و دانش جدید را ظهور دادند. این منطق بنیادین علم است. ما متاسفانه فرصت چهل ساله را برای فهم غرب، دانش های برآمده از عقل جمعی دوره مدرن و بنیادهای آن را از دست داده و نتوانستیم ماهیت و منطق علم را فهم کنیم. بدون فهم دقیق این شالود ها نمی توان ادعایی در خلا داشت. ظهور علم نه اتفاقی است و نه تابع امیال و پندارهاست. علم منطق خاص خود را دارد،  پس باید این منطق را بیاموزیم، بدون آن نمی توان علمی را ظهور داد. سخن دکتر داوری بیان این حقیقت است. همچنان در علم دینی و علوم انسانی اسلامی به این مسئله بی التفات هستیم.

۵. هیچ متفکری نمی تواند حکم به امتناع ظهور اندیشه ای بدهد. دکتر داوری یک فیلسوف است. او نه جزم اندیش است و نه ایدئولوگ است. نگاه داوری فرانگرانه و عملی است، کمی بیندیشیم سپس نقد کنیم. او منکر تلاش علمی باسم ایرانی در وجه درست و منطقی نیست. چگونه می توان شرایط امکان ظهور یک علم را فراهم ساخت؟ با دستور و تجویز و کنار زدن عقل جمعی و دانش بشری نمی توان به آن دست یافت. با مشارکت و سهیم شدن در دانش بشری است که می توان علم را گسترش داد. تا زمانی که در دانش بشری شراکت نکنیم و مرزهای علم را گسترش ندهیم شرایط امکان فراهم نخواهیم کرد و داشتن ادعا در اینصورت سراب است.

دکتر داوری به ما هشدار می دهد در صورتی که در جست و جوی دانش جدیدی هستیم باید شراکت در دانش داشته و آن را بسط دهیم. بدون ظهور منطقی و نظام مند دانش چگونه می توانیم دانش های موجود را انکار کرده و علم جدید بوجود آوریم. علم دینی در درجه اول تابع منطق ظهور علم است.

معتقدم هنوز بنیان های علم دینی و علوم انسانی اسلامی روشن نشده و تبیین صحیح از آن به دست نداده ایم. ابتدا باید سرشت علم را فهم کنیم سپس زمینه های اجتماعی و تحولات در جوزه جامعه را مورد مداقه قرار داده و نسبت حقیقی علم و جامعه را بررسی نماییم، آنگاه بر اساس منطق علم، مطابق با نیازهای جامعه، دانش را می توان ظهور داد. این یک فرآیند طبیعی ظهور علم است که دکتر داوری در بخش سوم بدان تذکر می دهد.

بیان یک نظریه و نقد روشمند و علمی آن، می تواند یک فرصت پرغنیمت باشد. نقد بر اساس رویکرد صحیح  سبب ایضاح مسئله می شود، همگان را دعوت کنیم به دور از حب و بغض نوشته دکتر داوری را به طور دقیق مطالعه کرده و با نقدهای منصفانه به بسط تفکر کمک رسانند.

21407
متن پرسش
با سلام مجدد: در ادامه دو سوال پیشین (۲۱۳۸۱ و ۲۱۳۹۲). ۱. بنده حرف جدیدی نمی زنم استاد. در مورد شرط دانستن زبان برای اظهار نظر عالمانه در فلسفه و متون غربی بنده همان اصول علمی که شما و سایر بزرگان در مورد یادگیری علوم اسلامی می گویید فقط تکرار کردم. سوال بنده این است که اگر برای فهم صحیح و یادگیری و اظهار نظر در مورد فلسفه و فقه اسلامی شرط ابتدایی یادگیری زبان عربی و بعد شاگردی سالیان متمادی نزد اهالی فن است، چرا ما همین قاعده عقلی را در مورد فلسفه های غربی و علوم سایر ملل به کار نگریم؟ ۲. در مورد ترجمه پرسیدید. حرف بنده این است که همان طور که در هر مرحله ای و متناسب با سطح آموزشی باید به ترجمه نگاه کرد. یعنی همان طور که مثلا برای یک دانش آموز ایرانی که علاقمند به عرفان اسلامی است جنابعالی به متون ترجمه (آن هم ترجمه خوب و مورد اطمینان) از قرآن و یا کتب دیگر مراجعه می دهید و برای یک دانشجو او را امر به یادگیری عربی می کنید و در مرحله بالاتر برای یک طلبه یادگیری ادبیات گام پیش نیاز ورود به دریای مواج متون اسلامی است، در مواجهه با فلسفه و علوم غربی هم ترجمه تا جایی پاسخگو است و در مراحل بالاتر به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست (بر فرض اینکه اصلا ترجمه خوبی در دسترس باشد). مسئله را در قالب سیر تحصیلی دانشگاهی مثال می زنم خدمتتان. برای دانشجوی دوره کارشناسی فلسفه، یادگیری زبان خارجی (متناسب با متن مورد مطالعه) خوب است اما واجب نیست. می تواند متون را با استفاده از ترجمه های انتقادی معتبر (در صورت وجود داشتن) بخواند و همین قدر هم بیشتر از وی توقع نیست. اما همین دانشجو اگر خواست کارشناسی ارشد مثلا فلسفه غرب بگیرد و خواست پایان نامه اش را در مورد مثلا کانت بنویسد، منطق علمی دنیا می گوید باید بتواند در این مرحله کانت را به زبان آلمانی بخواند. و وقتی همین دانشجو خواست دکترا بگیرد اگر خواست مثلا کار تطبیقی میان نظرات کانت و هیوم داشته باشد باید علاوه بر آلمانی، انگلیسی را هم مسلط باشد. ۳. در مورد اساتیدی که الان مدعی غرب شناسی در دانشگاه های ایران هستند بنده شما را دعوت می کنم با همان معیارهایی که اساتید فلسفه اسلامی را محک می زنید ایشان را محک بزنید. یعنی اول ببینید ایشان چقدر به ابتدایی ترین پیش نیاز (یعنی دانستن زبان آن فیلسوف) مسلط هستند. دوم اینکه ایشان نزد کدام استاد درس خوانده اند. و سوم اینکه نظرات ایشان نزد صاحب نظران فن در دنیا چقدر اعتبار دارد. خلاصه حرف بنده این است که باید همان معیارهای عقلی و علمی که در یادگیری و آموزش و ترویج علوم اسلامی داریم، همان معیارها را هم در یادگیری و آموزش و اجتهاد در فلسفه ها و یا علوم غربی به کار ببریم. در غیر این صورت ما درگیر توهمات خودساخته ای می شویم که ممکن است خدای نکرده چند نسل ما را در کام جهل مرکب فرو ببرد همان طور که غرب را در کام «شرق شناسی» فرو برد و هنوز نتوانسته به طور کامل خودش را از آن نجات دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید حرف درستی است که اگر کسی بخواهد فیلسوفی را فهم کند و تفکر او را حجت بگیرد، باید دغدغه‌ی فهمِ نظر آن فیلسوف برای او محفوظ باشد. مثل ابن رشد که می‌خواست ارسطو را بفهمد و تفکر ارسطو برایش حجت بود و لذا به فارابی و ابن‌سینا در این مورد اشکال داشت که شما تلاش نکرده‌اید ارسطو را بفهمید. در حالی‌که مسئله‌ی فارابی در آن غوغایی که اشعریان و معتزلیان به‌پا کرده بودند، ارسطو نبود. فارابی مسائلی داشت و به ارسطو رجوع کرد و متوجه شد در بعضی از مسائل خود می‌تواند با ارسطو فکر کند. حال بر فرض که ارسطو اصلاً آن‌چه فارابی از او گفته است را نگفته باشد؛ در هرحال فارابی مسائل خود را داشت و توانست چیزی از ارسطو بفهمد که با آن، به مسائل خود بیندیشد. مثل کاری که دکتر فردید نسبت به هایدگر کرد و او را متهم می‌کنند اصلاً هایدگر را نفهمیده. به قول خودش: «من به عنوان یک ایرانیِ مسلمانِ شیعه، مسائلی دارم که با هایدگر می‌توانم نسبت به آن‌ها فکر کنم، حالا می‌گویند هایدگر این‌ها را نگفته، نگفته باشد». عرض بنده در آن جواب اول به سؤال جنابعالی همین بود که ما بنا نداریم مثل محمدعلی فروغی، کانت و هگل و هایدگر بدانیم؛ ما مسائلی داریم و بر اساس آن مسائل به آن فیلسوفان رجوع می‌کنیم، اگر چیزی از زبانِ آن‌ها در مسائل خود یافتیم، می‌گیریم و إلاّ، «فلا» . موفق باشید

21381
متن پرسش
با سلام: قصد جسارت و ایراد طعنه ندارم سوالم علمی است. در جایگاه دانشجو دستی از دور بر آتش مباحث کلامی جناب غزالی و نقد و تعریض های ایشان به فلاسفه دارم. عموم آقایان مدافع فلسفه در نقدشان به حملات جناب غزالی مدعی هستند عمده دلیل این درشت گویی و تکفیر عدم تسلط کافی غزالی بوده است بر حقیقت مطالب جناب ابن سینا و فارابی. و می گویند فلسفه را باید نزد استاد خبیر خواند و خود خوانی عاقبتش ترکستان کژ فهمی است (به صورت خاص جناب آشتیانی در کتاب نقد تهافت غزالی را به شدت نواخته اند و بارها متذکر شدند نفهمیدن مطالب دلیلش درس نیاموختن نزد استاد فن بوده است). حال اگر این کلیت را تا حدودی بپذیریم و بگوییم غزالی با آن هوش و استعداد و با وجود تسلط بسیار عالی بر زبان عربی، باز از فهم عمیق مطالب ابن سینا و فارابی باز ماند، آیا به طریق اولی نمی شود گفت چطور عزیزان مثل شما که علی الظاهر هایدیگر و گادامر و سایرین را با واسطه ترجمه های ناقص و بعضا پر غلط می خوانید و عمدتا نزد اهل فن مسلط بر فلسفه غرب هم تحصیل نکرده اید می توانید به فهم خود اینقدر اعتماد کنید؟ هنوز که هنوزه بنده بسیاری اساتید فلسفه اسلامی را می بینم و می شناسم که معتقدند اسلام شناسان و اساتید غربی (با وجود تسلط بر زبان عربی و بعضا شاگردی نزد اساتید ایرانی) هنوز به حاق برخی رموز فلسفه سینوی و صدرایی راه نیافته اند. مطلبی که به عنوان دانشجویی ناظر تا حدودی آن را می توانم تایید کنم. حال برایم بسیار جای تعجب و شگفتی است از اینکه می بینم عزیزان و اساتیدی چون شما که بنده در تسلط تان به علوم اسلامی و فلسفه اسلامی تردیدی ندارم، چطور می توانید با این اطمینان صحبت از نظریان امثال هایدیگر آلمانی بکنید که بعضا خود آلمانی ها در فهم دقیق فلسفه اش اظهار ضعف می کنند. این جسارت را از این جهت می کنم چون کمی درس ترجمه خوانده ام و می بینم تفاوت میان متن ترجمه و متن اصلی در امور فلسفی (حتی در صورت تسلط کافی مترجم) بعضا چقدر خواننده ای که نگاهش صرفا به ترجمه است را گمراه می کند. همین مصیبت و گرفتاری را در مراجعه به متون فلسفی یونان باستان هم داریم و بارها خدمت برخی اساتید گفته ام دعوای آقایان در کشور بر سر فلسفه یونان (با عدم تسلط هیچ یک به زبان یونانی و نبود اساتید خبره در این زمینه در کشور) مانند دعوا سر لحاف ملا است. چون جنابعالی را فردی اهل اندیشه و معتقد به مبانی علمی یافته ام جسارت کردم و این نکته را متذکر شدم. در خاتمه فقط بگویم که بنده با جنابعالی در مورد لزوم عبور از فلسفه و تمدن غرب برای نیل به تمدن اصیل اسلامی صد در صد موافق هستم (حتی پیش از خواندن نظرات شما هم در گفتگو با برخی از دوستان بارها همین مطلب را متذکر می شدم). اما عبور از تمدن یا فلسفه غرب بدون اجتهاد در آن علم امکان ندارد و الفبای اجتهاد هم یکی تسلط بر متون اصلی و شاگردی نزد اساتید فن خاص آن حیطه است. افسوس و صد افسوس که ما از امثال مرحوم دکتر حائری یزدی (که بعد اجتهاد فقهی و فلسفی اسلامی راهی غرب شدند و در آنجا هم به درجات عالی رسیدند) به تعداد انگشتان یک دست هم نداریم. بقیه آقایانی که مدعی آموزش و تدریس فلسفه غرب در ایران هستند به جز معدودی بقیه یا دچار توهم هستند یا خدای نکرده شارلاتان تشریف دارند و مردم را جهل می آموزند به جای علم. خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید و بنده را هم ببخشد. (اگر صلاح ندانستید مطلب را به صورت عمومی منتشر نکنید).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 21355 عرض کردم معتقد نیستم از فلسفه‌ی غرب باید عبور کنیم، بلکه بنده مثل آقای دکتر سید حمید طالب‌زاده معتقدم اگر بخواهیم جایگاه فلسفه‌ی خودمان را هم درست بشناسیم، باید فلسفه‌ی غرب را بفهمیم 2- اعتقاد بنده آن است که اگر در فضای تعقل و نه تقلید با تفکر فیلسوفان در هر جای دنیا که باشند، مرتبط شویم ماوراء حتی نوشته‌هایی که از آن‌ها به طور دست و پا شکسته ترجمه شده است، می‌توانیم آن‌ها را بفهمیم ولی نه در دستگاه رسمیِ آکادامیک بلکه به گفته‌ی هولدرلین به معنای سفر به سرزمین‌های بیگانه برای یافتن آن چیزی که خود داریم که بحث آن مفصل است. بد نیست که بالاخره سری به جواب سؤال شماره‌ی 21355 بزنید. موفق باشید

21355
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: برداشتی که از پاسخ های شما در سوالات قبلی داشتم اینست که جنابتان چندان به فلسفه تحلیلی ورود نکردید و این برقراری دیالوگ را بسیار دشوار می کند. سوالاتی چند: 1. چرا فلسفه غرب را بعد از هایدگر مورد مداقه قرار ندادید؟ 2. آیا فقط امکان هم اندیشی با فیلسوفان قاره ای را دارید؟ 3. جایگاه کلی فلسفه تحلیلی را در نظام غرب چگونه می بینید؟ 4. افق انقلاب اسلامی برای عبور از این فلسفه را چگونه می یابید؟ 5- سر عدم موفقیت 40 ساله نظام در عبور از غرب بلکه هضم شدن تدریجی آن در غرب چیست؟ در پایان هنوز من از عظمت امثال بیکن، هیوم، کانت و ... در تعجبم که کاخی بلند آفریدند که جهان را دگرگون و فتح کرد و هر از چند گاهی که نظام هایی جزمی چون جمهوری اسلامی و ... سربرمی آورد نهایت مجبور است ذیل اندیشه های رنسانسی آن بزرگان حرکت کند و الا محکوم به فناست. راستی اگر ما باشیم و اسلام بسیاری از مطالب قانون اساسی کشور را از کجا توان یافت؟ نمک غرب را خوردن و نمک دان شکستن جفاست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحضر هستید که این نکات از محدوده‌ی سؤال و جواب بیرون است. با این‌همه بنده فلسفه‌ی تحلیلی را در آن حدّ می‌دانم که به قول معروف، فکر کنیم و سخن بگوییم و سخن یاوه نگوییم. ولی عمقی در آن ندیدم. در فلسفه‌ی قاره‌ای به‌خصوص در هایدگر و گادامر، نحوه‌ای از تفکری که در این دوران بدان نیازمندیم را یافتم به همان معنای عبور از متافیزیک. به نظر بنده برای تفکر نسبت به انقلاب اسلامی، می‌توانیم از هایدگر و گادامر استفاده کرد به‌خصوص از هایدگرِ متأخر. و عدم موفقیت انقلاب اسلامی را در مورد به‌فهم‌آوردنِ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی خوب‌فکرنکردن می‌دانم به همان معنایی که هایدگر در کتاب «چه باشد آن‌چه خوانندش تفکر» متذکر می‌شود. ما با فهم انقلاب اسلامی به عنوان حقیقت دوران که به قلب حضرت امام إشراق شد، از ذیل تاریخ رنسانس رها خواهیم شد که بحث آن مفصل است. موفق باشید

21335
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام و خسته نباشید: در نامه ای که به دکتر امامی جمعه داده بودید فرمودید که برای درک صحیح از فلسفه ملاصدرا باید یک نگاهی به سایر فلسفه ها داشته باشیم می شود منظورتان توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی نباید از فلسفه‌ی غرب غفلت کرد و برای فهم درست جایگاه فلسفه‌ی اسلامی، توجه به فلسفه‌ی غرب در این زمان لازم است. موفق باشید

21238
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: دو سئوال از محضر مبارک دارم: 1. حضرتعالی با تغییر نظام اجرایی _ سیاسی کشور از «ریاستی» به «پارلمانی» موافق هستید؟ نظرتون را کامل و جامع بفرمایید. 2. به نظر شما «تحزب» در نظام اسلامی موجب تخدیش «وحدتی» که برای نیل به آرمان ها شدیداً به آن نیازمندیم، نمی شود؟ وحدتی که جنابعالی به آن در کتاب سلوک پرداختید. نظرتون را کامل و جامع بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر! شاید بدتر هم بشود. زیرا نمی‌توان به نمایندگان اعتماد کرد که زد و بند نکنند، به مردم بیشتر می‌توان اعتماد کرد. 2- مقام معظم رهبرى «حفظه‏ الله» در جمع دانشجويان در كرمانشاه فرمودند: ما با تحزّب‏ مطلقاً مخالفتى نداريم و معتقديم تحزّب‏ با وحدت جامعه منافاتى ندارد؛ به شرط آن‏كه با نگاه درست ايجاد شود. اگر حزبى براى كانال كشى و كادرسازى و هدايت فكرى جامعه در زمينه‏ هاى سياسى، دينى، عقيدتى و ديگر عرصه‏ ها به ‏وجود آيد و قصد خود را در دست گرفتن قدرت قرار ندهد، كارى خوب و مورد تأييد است كه البته اينگونه احزاب، اگر در رقابت‏هاى سياسى هم وارد شوند، به طور طبيعى برنده مى ‏شوند.

پيشنهاد بنده آن است، رفقايى كه گروه‏هاى مذهبى تشكيل داده ‏اند، دستورالعمل و فلسفه‏ ى وجودى خود را همين جمله‏ ى رهبرى قرار دهند، يعنى گروهى باشيد كه مبنايتان كادرسازى‏ براى نظام باشد و در هدايت فكرى و زمينه‏ هاى سياسى و عقيدتى فعاليت نماييد. مقام معظم رهبرى در ادامه مى‏ فرمايند: ولى برخى احزاب مانند احزاب كنونى غرب در واقع باشگاه ‏هايى براى كسب قدرت هستند و سعى مى ‏كنند از هر طريق، از جمله زد و بند سياسى به قدرت برسند كه ما اينگونه تحزب را تأييد نمى ‏كنيم اما اگر كسانى با همين نگاه، دنبال تشكيل حزب باشند، جلوى آنها را نمى ‏گيريم. موفق باشید

21209
متن پرسش
سلام بر استاد: استاد عزیز! جوانی هستم که سینه ام از نفس کشیدن در این هوای ظلمانیِ آخرالزمانی به تنگ آمده. استاد! ما جوانانی که غرق گناهیم به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید به انقلاب اسلامی پناه ببرید! حتما می گویید شهید حججی هم جوانی بود مثل شما؟ ولی استاد شما را به خدا... خدا می داند که برای سوریه هم اقدام کردم و تمام آموزش ها را گذراندم ولی تا پای هواپیما بردندم و من را جا گذاشتند. آری به قول شهید آوینی: گناهکاران را در این قافله راهی نیست... به کجا پناه ببریم؟ در خانه گناه. در میهمانی گناه و غیبت. در ماشین، موسیقی و آهنگ. در حوزه و در حجره و در خلوت گناه... به کجا پناه ببریم از مدح هائی که آدم را ذبح می کند؟ استاد عزیز! کار ما جوانان از سیر مطالعاتی و شرح و صوت گذشته. ما را دست به سر نکنید. کربلائیان به حسین علیه السلام پناه بردند. شهدای جنگ تحمیلی به جبهه پناه بردند. شهید حججی به حضرت زینب سلام الله علیها پناه برد. ولی ما جوانان غرق شده در گرداب آخرالزمان به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید: گفتم شراب وصل به اوباش می دهند؟ / خندید و گفت بنده باش...می دهند. ولی در این زمانه ای که همه چیز را می پرستن الا خدا، اگر نخواهی هم گناه کنی، به زور هم که شده آلوده ات می کنند. تا دیر نشده به دادمان برس. همین یک ذره محبتی هم که از خدا و اهل بیت علیهم السلام در دلمان مانده، دارد از دست می رود. استاد! تو را به خدا به ما بگو که چگونه: آشنایان ره عشق در این بحر عمیق / غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده؟ ما که هم غرق شدیم و هم آلوده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این همتت پناه ببر که می‌خواهی در این ظلمات آخرالزمانی پاک باشی! و اگر به گناه آلوده شدی، به ادامه‌ی آن راضی نیستی! زیرا: گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن است در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. 

یعنی ما بخواهیم و نخواهیم دیگر، در سنت تاریخی انقلاب اسلامی قرار داریم و آن، همواره به سوی ما می‌آید. و اگر تفکر، تفکر نسبت به سنتی است که ما را در بر گرفته است، هرمنوتیکِ فلسفی به گفت‌آوردنِ همان سنت است و این یعنی تفکرِ دوران. خوشحال باشید که تفکر دوران شما را فراگرفته است و این به همان معنا است که در روایت داریم حبّ علی«علیه‌السلام» آن‌چنان جهت انسان را نورانی می‌کند که ظلمت‌های دوران و گناهان جاری در زمانه‌ی دوران، شخصیت کلی او را از او نمی‌گیرد و فی‌الفور توبه می‌کند. موفق باشید

21222
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده در حال حاضر مشغول مطالعه ی کتاب «تمدن زایی شیعه» هستم و سوالی در ذهن من شکل گرفته که: نقش استفاده از ابزار کامپیوتر در تحقق تمدن اسلامی در زمانه ی فعلی ما چیست؟ استفاده ی از کامپیوتر جایگاه و آینده ایی در نظام اسلامی واقعی دارد یا اینکه صرفا یک ابزار فانی و بی آینده غربی و بدونه نسبت با تمدن اسلامی است که فعلا فقط ناگریز از استفاده ی آنیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این شرایط در هر حال نمی‌توان عقل تکنیکی را نادیده گرفت، ولی در بستر حیات دینی باید آن را به کار گرفت.

عقل تکنیکی مثل آزادی، روحیه‌ای است که بشر امروز را فرا گرفته، عقلی که در هر سنتی می‌تواند خود را به ظهور برساند و معنا کند، هرچند مثل آزادی در سنت غربی به ظهور آمده است ولی عقلی است جدای سنت غربی و با جدیت‌ساختن جهان به همراه است. ساختن جهان در سنت غربی آن شد که ما در روبه‌رو داریم. عمده نظر به تاریخی است که بشر در آن عزم ساختن جهان را دارد و ساختن جهان تنها منحصر در سنت غربی نیست، مهم عزم ساختن است که نمی‌توان نسبت به آن فکر نکرد. حاصل این فکرنکردن خرد جهان توسعه‌نیافته است و عزم ساختن در سنت انقلاب اسلامی ما را از خرد توسعه‌نیافتگی نجات می‌دهد بدون آن‌که بخواهیم عقل تکنیکی خود را در سنت غربی جستجو کنیم، که این غیر ممکن است و محرومیت دویست‌ساله را به دنبال دارد، در حالی‌که سنت انقلاب اسلامی ظرفیت به‌ظهورآمدنِ عقل تکنیکی را دارا است، و این حرکتی است ماوراء اصلاح‌طلبی آروزمند به غرب و اصول‌گرایی فراری از عقل تکنیکی و بی‌تفاوت نسبت به آن.

عقل تکنیکی، عقل روزگار ما است چه در سنت غرب باشیم و چه در سنت انقلاب اسلامی، و هر متفکری باید از نو به آن بیندیشد، وگرنه متفکر نیست و در تاریخ خود زندگی نمی‌کند و از آن‌چه فراروی او نهاده شده چشم خود را بسته است و از آگاهی جانش به آن گسیخته غفلت کرده.

با نظر به دوپهلویی عقل تکنیکی نباید ما را به فکر بیندازد که یا برای نزدیکی به آن باید غربی شد و یا هرگز به آن دست نمی‌یابیم.

عقل تکنیکی آزادی ما را از ما نمی‌گیرد، ولی می‌تواند در عین حضور تاریخی خودمان با انقلاب اسلامی، به ما مربوط شود و ما را با اقتصاد مقاومتی از اسارت عقل تکنیکی غربی برهاند و بدین لحاظ نه اصلاح‌طلبی و نه اصول‌گرایی هیچ‌کدام نمی‌تواند اقتصاد مقاومتی که با عقل تکنیکی انقلاب اسلامی می‌تواند ظهور کند را درک کنند، فتوت نیاز است.

باید در نسبت عقل تکنیکی و انقلاب اسلامی و فهمی که می‌تواند این دو را درک کند، فکر کنیم و آن عقل را بگذاریم در بستر انقلاب اسلامی به ظهور آید - این است ندای امروزین انقلاب اسلامی و رخصت‌دادن به انقلاب اسلامی که به اشارات خود نسبت به آینده ادامه دهد - . موفق باشید  

21220
متن پرسش
سلام و درود بر استاد: من هم مثل شما مقیدم که شان دین اسلام و ائمه طاهرین از لحاظ حوزه ماموریت و اثر گذاری کل جهان بوده و هست. اکنون که کشتیبان این ماموریت امام عصر (عج) می باشد و انقلاب ایران و کشور ما پرچمدار این حرکت است من به این فکر می کنم در برابر این عدم تعادل ما ایرانیان در سطح جهانی و ضعف های شدید و غیر قابل توجیه جریان های مدیریتی در بخش های مختلف در داخل کشور، چگونه می توان به ظهور نزدیک شد و دم از آن زد. نیش و کنایه یا شاید حرف حسابی که بعضی امروز به ما می زنند همین است که در برخی از کشورها در جهان حداقل رانت خواری و کمترین مراجعه به دادگاهها وجود دارد و اگر مفهومی از اسلام به صورت قابل رویت بخواهیم ببینیم، آنجاست نه ایران. من رهبر عزیزمان را مقصر نمی دانم. اما فضای موجود در کشور را هم قابل قبول نمی دانم و بلکه دارم به این نتیجه می رسم زحماتی که مخلصین انقلابی و رزمندگان اسلام کشیده اند دارد بر باد می رود. این دوگانگی در روز به روز بدتر شدن اوضاع داخلی کشور و حرکت به سمت جهان مهدوی توسط ایران برایم قابل فهم نیست. و جرات ورود به فعالیت در میدان های علمی و فرهنگی را ندارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که مکرر عرض شده مردم ما از بعضی جهات هنوز از حالاتی که یک کشور استعمارزده گرفتار آن است، در نیامده. ولی بنیاد روحانی مردم چیز دیگری است و لذا در آینده با نسلی روبه‌رو هستیم که همطراز اهداف انقلاب خواهند بود. گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. موفق باشید

21195
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: بنده در حال تحقیق و پژوهش در موضوع اگزیستانسیالیسم هستم. لذا نیازمند منابع دست اول در این موضوع هستم.لطف می فرمائید اگر راهنمایی بفرمائید. (معرفی منابع مکتوب و همچنین اساتید مرتبط جهت انجام مصاحبه) پیشاپیش تشکر و سپاس.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد باید آثار اصلی هایدگر مثل «هستی و زمان» را دنبال کرد و یا لااقل کتاب «حقیقت انسان» از آقای دکتر اصغر مصلح را به میان آورد. موفق باشید

21150
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ضمن خسته نباشید. شما در بحث سلوک ذیل شخصیت امام در باب سوبژکتیویته مطالبی داشتید و آن را فرهنگی می دانید که در آن فرهنگ اشخاصی زندگی می کنند و در اندیشه های آن ها عمدتا با نگاه نومینالیستی به اطراف و پیرامون نظر دارند و بعد فرمودید حتی گاهی دین داری ما در ساحت سویژکتیویته قرار می گیرد آنگاه که بهره ی ما از نظر صرفا حال و لذت های درونی شود با این نگاه استاد ما به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از اساتید فلسفه و عرفان و بسیاری از کسانی که این علوم را پیگیری می کنند با این نگاه و این نظر به سراغ این علوم می روند یعنی دلخوشند به این بحث ها و با این کتب لذت می برند و زندگی می کنند و با این ها سرگرمند و عملا بهره هایشان استفاده از الفاظ و لغاتی این چنینی است آیا اینگونه نیست؟ بنابر این می شود گفت سوبژکتیویته حجاب غلیظ تاریخی امروز ماست که سالکان کوی دوست در فضای دینداری خود باید از حجابی ضخیم و دشوار عبور کنند و آن خرق این نگاه نومینالیستی است به هستی و از پوست به درآمدن است. استاد پس می شود گفت که راز ناکار آمدی بسیاری از درس اخلاق ها و عرفان های موجود و....و بسیاری از دینداری ها و صحنه های ارتباط با مسجد و حسینیه و حرم ها این باشد که ما خرق حجاب سوبژکتیویته نکرده ایم و بهر ه ای از این ها نبردیم و نمی دانیم راز عدم استفاده ی ما از معارف و مساجد و حسینیه ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است. ما در سیطره‌ی نیهیلیسم به جای رجوع به حقیقت، رجوع به «خود» داریم و تنها از طریق انقلاب اسلامی، آری! تنها از طریق انقلاب اسلامی می‌توان در این دوران به حقیقت رجوع کرد. در این مورد عرایضی در مقاله‌ی «انقلاب اسلامی، عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» شده است. بحمداللّه شما به نکته‌ی مهمی دست گذاشته‌اید. آن مقاله را برایتان می‌فرستم. موفق باشید

انقلاب اسلامی و عبور از تمایز سوژه و اُبژه

باسمه تعالی

آقای دکتر عبدالکریمی در کانال تلگرام‌شان در رابطه با انقلاب اکتبر روسیه سخنانی گفته‌اند که خوب است رفقا نسبت به آن تفکر و تأمل نمایند[1]. به گفته‌ی خود آقای دکتر عبدالکریمی ما نیاز داریم با تاریخ، مواجهه‌ی پدیدارشناسانه داشته باشیم . ایشان انقلاب اکتبر را یک رویداد بزرگ اجتماعی تاریخی می‌دانند که البته حرفی در آن نیست و سپس می‌فرمایند به بهانه‌ی تفکر نسبت به انقلاب اکتبر به مسائل خود در دهه‌های کنونی می‌پردازند.

می‌گویند دوره‌ی آرمان‌گرایی گذشته است.

از طیفی صحبت می‌کنند که رأس آن طیف، انقلاب فرانسه است و بعد انقلاب چین و انقلاب اکتبر و سپس انقلاب ایران و در آخر داعش. انقلاب فرانسه را دارای فرآیند امر تاریخی می‌دانند که فلسفه پیش از ایدئولوژی در آن نقش داشته و در بستر یک تقدیر تاریخی نظام فئودالی به بورژوازی تغییر کرد و در مورد انقلاب اکتبر می‌گویند چون در آن انقلاب جامعه‌ی مدنی از قبل وجود نداشت هیچ کنترلی در آن نبود و می‌گویند انقلاب ما - یعنی انقلاب اسلامی-  نیز چنین بوده . می‌گویند چون جامعه‌ی مدنی در انقلاب اکتبر نبود، تشکیلات عظیم دولتی در دست استالین می‌افتد و در ایران هم همین‌طور شد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه بیشتر مبتنی بر یک تفکر فلسفی است، ولی انقلاب اکتبر بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی نیز ابتدا کنش کرده و سپس می‌خواهد ایدئولوژی‌اش را تدوین کند، منار را دزدیده است و به دنبال چاه می‌گردد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر هر دو انقلاب هستند و خواهان اعمال اراده‌ی مردم در حرکت سیاسی اجتماعی‌اند ولی انقلاب کبیر فرانسه با تقدیر تاریخی همسو است ولی انقلاب اکتبر چنین نبود و انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست - زیرا تقدیر تاریخی با آن‌ها همسو نمی‌باشد-.

می‌گویند: ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که شاهد ظهور یک شهروند جهانی هستیم و انقلابیون ایران می‌کوشند در مقابل این روند مقاومت کنند و در آخر دلسوزانه می‌خواهند این کار نشود زیرا مثل شوروی خطر فروپاشی پیش می‌آید.

بنده در آن حدّ که رفقا نسبت به جملات بالا کمی تفکر نمایند؛ باب موضوع را در چند بند باز می‌کنم.

1- ملاحظه می‌کنید که در آن سخنرانی، انقلاب فرانسه را اصل گرفته‌اند و با آن انقلاب اکتبر روسیه را مورد ارزیابی قرار داده‌اند و در این بین هر آن‌چه خوبی در انقلاب اکتبر هست آن را به اعتبار نزدیکی به انقلاب فرانسه قلمداد کرده‌اند، ولی هر آن‌چه بدی در انقلاب اکتبر بوده است را مثل انقلاب اسلامی دانسته‌اند تا مخاطب خود به این نتیجه برسد که هیچ نقطه‌ی مثبتی در انقلاب اسلامی نیست. پیشنهاد می‌کنم صوت ایشان را دوباره استماع فرمایید.

2- ایشان می‌فرمایند انقلاب اسلامی هیچ پشتوانه‌ی فکری نداشته و ابتدا کنش‌گری بوده و سپس ایدئولوژی‌اش را تدوین کرده‌اند! بنده از شما می‌پرسم ایشان از کدام عینک انقلاب اسلامی را می‌نگرند؟ آیا انقلاب اسلامی باید با مبانی انقلاب فرانسه شکل می‌گرفت تا مبنای فکری داشته باشد؟ گذشته از آموزه‌های دینی، آیا موضوع ولایت فقیه و حضور اندیشمندانی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی مبنای فکری انقلاب اسلامی نبودند که نتیجه‌ی آن مبانی فکری، آن شد که همه‌ی مردم به جهت فهمی که از انقلاب اسلامی پیدا کردند، تماماً از آن استقبال نمودند؟

3- می‌گویند انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست، زیرا بیرون از تقدیر تاریخی عمل می‌کنند. همه‌ی حرف بنده در این قسمت است که چه کسی تقدیر تاریخی یک ملت را تشخیص می‌دهد؟ آیا حضور میلیون‌ها مردم در استقبال با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله در مقابل استکبار، خبر از آن نمی‌دهد که خداوند چیزی را در این تاریخ به ما داده است به نام انقلاب اسلامی تا در بستر انقلاب اسلامی از بحران‌های خود رها شویم؟ جز این است که در دوره‌ی خودآگاهی نسبت به انقلاب اسلامی می‌توانیم از آن‌چه بر ما می‌گذرد، با خبر شویم و در برخورد صحیح با حقیقت انقلاب اسلامی از دورانِ تمایز سوژه و اُبژه عبور نماییم و آن حقیقت، به تمامی عینِ جان ما شود و در مسیر وفاداری به آن حقیقت بود که فرهنگ شهادت به صورتی‌که در این تاریخ ملاحظه کردید، به ظهور آمد؟

4- تعجب بنده از آقای عبدالکریمی از آن جهت است که از یک طرف در رابطه با موضع‌گیری نسبت به انقلاب اسلامی وارد صحنه می‌شوند که صحنه‌ی سخن از حضور تاریخی این ملت است، ولی همه‌ی شواهد تاریخی چنین حضوری را نادیده می‌گیرند و هیچ توجهی به عبور انقلاب اسلامی از سیطره‌ی فرهنگ غربی که در ذات این انقلاب نهفته است و از اصلی‌ترین ایده‌های متدینین به انقلاب اسلامی است، نمی‌کنند. در حالی‌که نه فاشیسم حاصل انقلاب فرانسه است، و نه داعش حاصل انقلاب اسلامی و نه ملاعمر نمونه‌ای از شخصیت امام خمینی. و این نوع برخورد به رخدادهای بزرگ و انسان‌های بزرگی که تقدیر تاریخی زمانه‌ی خود را می‌شناسد، تقلیل‌دادنِ آن رخدادها و آن اشخاص بوده و خبر از عدمِ درکِ کشف تاریخی دارد.

5- آیا انقلاب اسلامی وقتی به صورت حقیقت این دوران ظهور کند و با جان انسان‌ها متحد گردد، توانایی‌ آن را ندارد که جان انسانِ این دوران را به خود جذب کند، در آن حدّ که برای باقی‌بودن با آن از جان خود دست بکشد؟ البته این مشروط بر آن است که به انقلاب اسلامی به عنوان یک حقیقت وجودی نگاه شود مثل هر رخدادِ تاریخی، در آن صورت است که انسان خود را در آغوش آن حقیقت احساس می‌کند و می‌یابد که ما را در برگرفته و سراسرِ افق وجود ما را پر کرده در حدّی که هیچ آینده‌ای را بدون آن نمی‌توانیم بنگریم و این است آن انقلاب اسلامی که بنده متذکر آن هستم و معتقدم راهِ عبور از پوچیِ این دوران تنها در آن نهفته است و آقای عبدالکریمی به مخاطبان خود ظلم بسیار روا می‌دارند از آن جهت که مانع چنین نگاهی و چنین حضوری می‌شوند. آیا ملاحظه نکرده‌اید آن چند نفر مریدانِ ایشان به چه روز و روزگاری افتاده‌اند؟!

6-  در رابطه با بهترین نگاه به انقلاب اسلامی عرایض نسبتاً مفصلی دارم که إن‌شاءاللّه در جای خود باید از آن سخن بگویم. همین اندازه خواستم بابی باز شود تا رفقا نسبت به سخنان آقای عبدالکریمی فکر کنند که از یک طرف ظاهرِ علمی به خود می‌گیرند و از طرف دیگر به ایدئولوژیک‌ترین شکل با حقیقت وجودی انقلاب اسلامی برخورد می‌کنند و امکان تفکر را از مخاطب خود می‌ربایند و خطر فریب را می‌افزایند.

7- سخنان آقای دکتر عبدالکریمی را در نسبت با انقلاب با سخنان آقای دکتر رضا داوری اردکانی مقایسه کنید که از وی می‌پرسند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازه‌ای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب می‌فرمایند: «چرا در بدیهیات شک می‌کنید؟ مگر می‌توان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور می‌خواهیم رونده‌ی این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دل‌خوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.» می‌گوید من همچنان منتظر فیلسوفان و شاعران و مورخان هستم که در پیِ انقلاب بیایند.[2] آیا آقای عبدالکریمی به چگونگی طی‌شدنِ گشایشی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گذاشته است، دقت می‌کند؟ و یا به ایجاد سدِ نیهیلیسم؟

8- هگل سعی می‌کند با معنابخشی به انقلاب فرانسه آن انقلاب را از آنِ خود کند[3] و آقای عبدالکریمی بر عکس هگل، با نادیده‌گرفتن انقلاب اسلامی سعی می‌کنند رابطه‌ی ما را با حضور تاریخی‌مان نفی نمایند و نوعی ناتوانی جهت ساختارهایی مطابق انقلاب اسلامی را به مخاطبان خود القاء کنند. در حالی‌که هگل با تبیین روح آزادی که در متن انقلاب فرانسه یافت، تلاش کرد بشریت را در اصلاح امور خود امیدوار کند و تا به تقدیر تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، نایل آیند. آیا نمی‌توان به میانجیِ تفسیر هگل از انقلاب فرانسه جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را دید و به توانایی‌های بالقوه‌ی آن پی برد؟ دکتر عبدالکریمی در ابتدای سخن خود می‌گوید بحث من فلسفی است و در سراسر سخن خود همانند یک لیدرِ سیاسی نسبت به انقلاب اسلامی موضع‌گیری منفی دارد و بدون طرح هرگونه مبنای فلسفی که در آن بتوان در هم‌تنیدگیِ حقیقت و تاریخ را مورد توجه قرار داد، بر عکسِ کاری که هگل در کتاب «پدیدارشناسیِ روح» می‌کند و خواننده‌ی خود را متوجه‌ی نسبت حقیقت و تاریخ می‌نماید که چگونه این دو می‌توانند به هم برسند، عمل می کند. در هم‌تنیدگیِ تاریخ و حقیقت چیزی است که با نظر به کشف انقلاب اسلامی می‌توان به آن رسید، انقلابی که با رویکرد خاص خود یک انقلاب منفعل نیست و به همین جهت در تقابل با فرهنگ استکباری به‌راحتی جلو نمی‌رود.

9- چقدر خوب بود آقای عبدالکریمی یا از انقلاب اسلامی سخن نمی‌گفتند و یا اراده‌های این ملت را در امر تحقق آن نادیده نمی‌گرفتند و آن را درک می‌کردند. اراده‌ی مشترک ملتی که در پرتو توحید، به آینده‌ای روشن نظر دارد و ایثارها و فداکاری‌های این ملت نشان می‌دهد که با خودآگاهیِ خاصی می‌خواهد در وسعتی که دیگر دوگانگیِ سوژه و اُبژه در میان نیست، تاریخ خود را بسازد و مزه‌ی این نحوه حضور را در دفاع مقدس چشیده است. لذا با همه‌ی سختی‌هایی که در مقابل خود دارد، سعی می‌کند برای درکی آن‌چنینی خطر کند و از منافع خود بگذرد. آقای عبدالکریمی را چه شده است که چنین تاریخی را احساس نمی‌کند و طلوعی چنین عظیم را، آری! طلوعِ درک همدیگر، ماورای آن‌که همدیگر را سوژه‌ی خود کنیم را، احساس نمی‌کند!! در حالی‌که دکتر فردید که متوجه‌ی چنین دغدغه‌ای در هایدگر بود، آن را در انقلاب اسلامی احساس کرد و گفت اگر هایدگر زنده بود آن‌چه را در عبور از متافیزیک و آزادشدن از سوبژه و اُبژه می‌طلبید ،  در انقلاب اسلامی می‌یافت.

10- آقای دکتر عبدالکریمی در جای دیگر گله می‌کند که چرا مردم ایران فوتبالیست‌ها را مهم‌تر از ایشان به عنوان استاد فلسفه می‌دانند و از این‌که در این کشور توجه لازم به ایشان نمی‌شود، گله‌مندند. در حالی‌که بنده معتقدم آقای عبدالکریمی متوجه‌ی تاریخی که در آن به‌سر می‌برند، نیستند و انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم می‌دانند. آیا مردم ایران می‌توانند چنین فردی را از خود بدانند؟ راستی چرا مردم ایران شهید محسن حججی را از خود می‌دانند ولی آقای عبدالکریمی را نه؟![4]                                             

 والسلام   

طاهرزاده

 


[1] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1476

[2] - به سخنان آقای دکتر داوری در «خانه بیداری اسلامی» استان اصفهان در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد رجوع فرمایید.  

[3] - با این‌که هگل از گیوتین که سرها را چون کلم از تن جدا می‌کرد و از ترور که عده‌ی زیادی را به قتل رساند، نه غافل است و نه آن را تأیید می‌کند ولی متوجه‌ی جایگاه تاریخی انقلاب فرانسه است و از آن جهت آن را تأیید می‌کند.

[4] -

21125
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چند صباحی است که ذهنم در گیر و دار مسئله ای است که حتی ادبیات بیان کردن دقیق آن مسئله را هم ندارم. سعی می کنم با نوشتن عبارات مفاهیم را به خوبی منتقل کنم. وقتی با جامعه مواجه می شوم یک سری روزمرگی های افراطی را از افراد می بینم که اینقدر درگیر و دار مناسبات اکنون خودشان شده اند که انگار هدف از بودنشان همین است و لاغیر. گاهی اوقات با دیدن این احوالات و رفتار ها هدف از بودنم را گم می کنم. در این دوره که غرب همه اعمال ما را تحت کنترل خودش قرار داده و از فلسفه تا بازی سازی را می چیند، چگونه می توان به عالمی غیر از توسعه و تجدد چشم داشت؟! شما فرمودید که نگاهمان به افراد به گونه ای باشد که آنان را اسیر دنیای تجدد بدانیم نه مجرمان آن. این فرمایش شما واقعا راهگشاست. ولی در این عصر و زمانه چگونه می توان اسیران را به اسیر بودنشان تذکر داد؟! گاهی اوقات تنها عبارتی که می توانم به کار برم این است که «دم تمدن غرب گرم!». چقدر خوب توانستند ما را متوجه سرگرمی و بطالت هایی کنند که دور شویم از آنچه که باید باشیم. نمی دانم اصلا در این شرایط وظیفه ای که باید سنگینی اش را روی دوشم احساس کنم چیست!؟ نمی دانم چطور می توان عقلانیتی را دراین زمانه به صحنه آورد که بتوان کنشی فعالانه و تاریخ ساز داشت!! البته ممکن است هنوز در این شرایط سنگینی بار را احساس نکرده ام و وظیفه اصلی را فهم نکرده ام و صرفا فقط حرف هایی می زنم که شنیدم. (صحبت های بنده بیشتر ناظر به بانوان سرزمینم است، لطفا با توجه به این قید، جوابی را برای باز کردن این کلاف سر در گم ذهنی بنده بفرمایید.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر یک طرف شیطان است که در فرهنگ غربی انسان‌ها را گرفتار انواع خیالات می‌کند، در یک طرف دیگر هم اراده‌ی الهی است که قلب‌ها را متوجه‌ی بی‌ثمری آن فکر و فرهنگ می‌گرداند و ما وقتی خود را در گفتار و رفتار در جبهه‌ای قرار دادیم که نماد توجه به بی‌ثمری غرب بود؛ خود به خود رخنه‌ی لازم را در آن فکر و فرهنگ ایجاد کرده‌ایم و عبور از غرب، ظهور می‌کند و چیزی نمی‌گذرد که همین بانوان این سرزمین که شما می‌گویید، نیز متوجه‌ی بی‌معناییِ کار خود می‌شوند. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!