بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20887
متن پرسش
سلام علیکم: لطفا نظرتان را در مورد نامه ۹۶/۸/۲۲ آقای احمدی نژاد به رهبری بفرمایید با توجه به این که در این نامه واقعیت های کشور بیان شده و نیاز به اقدامات فوری ضروری دانسته شده و با سکوت رهبری عزیز مواجه شده. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تنگناها مشخص است و معلوم است که ما گرفتار چه تنگناهایی هستیم. عمده راهِ حل‌هاست که فکر نمی‌کنم با دولتمردانِ آقای روحانی این مشکلات مرتفع شود. اینان بیشتر، گفتاردرمانی می‌کنند تا درمانِ مشکلات. امید است مردم ما برای آینده‌ی خود عبرتی بگیرند تا انتخاب مناسب اهداف انقلاب داشته باشند. موفق باشید

20860
متن پرسش
سلام: در شرایط رئیس قوه قضاییه مدیر و مدبر بودن و آگاهی به امور قضایی است با توجه به اینکه آقای لاریجانی ظاهرا هیچ کدام از این شروط را ندارند چون فرد فاضلی در حوزه ها بودند که گویا تجربه اجرایی یا انجام کار قضایی نداشتند وقتی رهبری چنین فردی را انتخاب می کنند در حالی که افراد با تجربه دیگری چون رئیسی بودند این شائبه پیش می آید که آیا رهبری درین وضع اسفناک قوه قضاییه دخیل نیستند البته این انتخاب شاید هم به قوه قضا ضربه زد و هم به حوزه ها چون اندیشمندی بود که خوب فعالیت می کرد شبهات سروش را جوابگو بود. چرا درین کشور هیچ کس در آنجا که باید باشد نیست نمی دانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید رئیس قوه‌ی قضائیه باید مجتهد باشد. از طرفی بنده از بعضی وکلا که درگیر قوه‌ی قضائیه بودند وضع قوه را پرسیدم معتقدند آقای لاریجانی رویهمرفته خوب کار کرده‌اند. البته به نظر بنده این بدین معنا نیست که بعضی قضات درست عمل می‌کنند. موفق باشید

20858
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت امام می فرمایند شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی‌خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می‌کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمی‌توانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که اگر چنانچه یک چیزی برخلاف آن چیزی که‌ من می‌گویم تو بگویی، من ترا اخذ می‌کنم و وَتینَت را قطع می‌کنم! به پیغمبر می‌فرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او می‌ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می‌تواند باشد. اگر امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم می‌تواند دیکتاتور باشد. دیکتاتوری در کار نیست، می‌خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم. استاد تفسیر این سخن چیست ظاهر سخن نشان می دهد اگر ولی فقیه تخلف کند با خطر قطع وتین روبروست و الا اینکه امام از پیامبر مثال آوردند قیاس مع الفارق خواهد بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در آن است که دیکتاتور هرچه خودش خواست را عمل می‌کند، و ولیّ فقیه مطابق قانون شرع عمل می‌نماید و لذا آزاد نیست هرکاری بکند. بحث قطع وتین شاید به معنای آن باشد که رابطه‌ی قلبی که بین خدا و پیامبر و یا خداوند و زعیم هست، از بین می‌رود و دیگر توفیق لازم را ندارد. موفق باشید

20851
متن پرسش
سلام استاد: متن زیر را یکی از دوستان بعد از شنیدن فایل صوتی شما در مورد احمدی نژاد برایم فرستاد. لطفا نظرتون را بدهید ممنون: در ابتدا قبول دارم که شاید احمدی نژاد بعد از فوت هاشمی می توانست‌ حکیمانه تر و صبورانه تر (همانند صبر عجیبی که همیشه از او دیده بودیم و توقع امروز ما را بالاتر برده) رفتار کند و شاید با رفتارهای انتخاباتی اش که البته خطا نبود ولی مورد سوءاستفاده قرار گرفت تفکری که بخاطر آن ما حامی اش بودیم را به عقب راند. اما تا بحال فکر کرده ایم کدام یک از ما می توانستیم یک روز جای احمدی نزاد باشیم و با وجود حمایت های بی سابقه ی رهبری و جواب های شخص رهبری به تهمت ها و انتقادها باز از جناح برخی حزب الهی ها و صهیونیست ها و منافقین دقیقا یک نوع و یک جنس هجمه ی ناجوانمردانه را تحمل کنیم. کدام یک از ما می توانیم این همه ظلم را تاب بیاوریم؟ اصلا در تاریخ ما چه موقع سابقه داشته که منافق و ضد انقلاب و صیونیست و بچه حزب الهی ها و اصلاح طلب و اصول گرا و مرجع تقلید و ... همه و همه در یک موضع و آن هم هجمه به یک شخص متحد باشند؟ و اما در تاریخ انقلاب همواره منتقدین به نظام همیشه خود را در جناح ضد نظام و ضد رهبری و دشمن تعریف کردند و با رسانه هاشان مصاحبه کردند و گاهی به سرزمین هایشان هجرت کرده اند ولی احمدی نژاد هیچوقت مواضع ضد استکبارش را از دست نداده و همیشه خود را ذیل امام و رهبری و انقلاب تعریف کرده. اصلا و اساسا مگر همه باید همانند عقل رهبری بیاندیشند؟ رهبری وظیفه اش و رسالتش ایجاب می کند یک نوع عقلی به صحنه بیاورد که لزوما با سربازانش و بقیه مردم یکسان نباشد. انتقادم به تحلیل استاد و استدلالشان این است که مگر خود رهبری در زمان امام در مواردی با ایشان اختلاف نظر نداشته و حتی قهر نکرده اند؟ خود رهبری بارها متذکر شده اند که نقد به ایشان بدون اشکال است و حتی در موردی ایشان فرمودند که اشتباه کرده ام و از خداوند طلب عفو می کنم. پس آزاد اندیشی کجا رفته. اگر ابنطور است ما را به آقا اندیشی دعوت کنند نه آزاد اندیشی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر بنده عرایضی که در جواب سؤال‌های قبلی داده شد، جواب آن قسمت از فرمایشات آن دوست عزیز را می‌توانید در آن بیابید. می‌فرمایند به آقای احمدی‌نژاد حق داد؛ ولی بحث بر سر غفلت آقای احمدی‌نژاد است از جایگاه تاریخی‌شان که می‌توانستند نمادِ عدالت‌خواهیِ نظام اسلامی باشند و مسئولیتی که در این مورد به عهده داشتند و حکیمانه عمل نکردند 2- تعجب بنده از آن قسمت از آن سخن رفیق است که می‌فرماید مگر رهبری قهر نکردند؟!  کلا و حاشا، عظمت رهبری اتفاقاً در آن بود که متوجه‌ی جایگاه انقلاب اسلامی در آن تاریخ بودند و در عین تفاوت نظر نسبت به ادامه‌ی نخست وزیری آقای موسوی، حضرت امام مخالف نظر مقام معظم رهبری نبودند؛ فرموده بودند در آن شرایط مصلحت نیست. و رهبر حکیم و فرزانه آن زمان به عنوان رئیس جمهور زیباترین برخورد را با موضوع داشتند. حال مقایسه کنید آن برخورد را با اعتراض آقای احمدی‌نژاد به رهبری و خانه‌نشینیِ آن چنینی. موفق باشید  

20841
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده: پیروزی بر داعش که شاید به جهاتی مهمتر از پیروزی انقلاب بود (چونکه شاه لااقل شیعه بود و قابل قیاس با بغدادی که به خون شیعه تشنه بود نیست) چرا در کشور موجب شعف عمومی نشد؟ بنظر می رسد چنان اوضاع در داخل خرابست که بسیاری از مردم شاکی اند که چرا به جای رسیدگی به وضع داخل نظام در اندیشه خارج از مرزهاست، ترس من اینست که صفین باز تکرار شود و در حالیکه مالک در چند قدمی معاویه است اطرافیان علی چنان عرصه را تنگ کنند که از مالکها کاری برنیاید شکست های مطلق جریان انقلاب در چند انتخابات اخیر در تهران هشداری بر این پیش بینی است، کما اینکه دیدیم مردم تهران در 88 چنان شهد پیروزی را به زهر مبدل کردند و بعد که تصور شد آرام گرفتند و نظام چنین القا کرد که 9 دی پایان فتنه بوده و بسیاری از مردم به خاطر عدم شناخت دقیق موسوی هوادارش شدند لکن 92 و 94 و 96 نشان داد که نه خیر به کل تهران از خط انقلاب فاصله گرفته است در سال 94 در صحبت با یکی از روحانیون که گفته بود ایران تهران نیست گفتم ایران تهران خواهد شد و در 96 که با شکست دردناک جریان انقلاب روبرو شدیم آن مطلب را یادآوری کردم و ایشان هم تایید کرد که ایران تهران شده است و این نشان از اینست که غنی و فقیر در حال عبور از انقلابند کاش نظام به آن حرف که ظاهرا مرحوم هاشمی بدین مضمون زدند بیشتر می اندیشید که صدور انقلاب از طریق اصلاح داخل میسر است. فی امان الله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انقلاب باید تأکیدش بر اصلاح امور مردم در داخل باشد. ولی دشمنان بستر این کار را به هم می‌زنند و تنها با تعالی شعور مردم کار جلو می‌رود. لذا همت خود را باید در راستای تعالیِ فهم مردم به‌کار گیریم تا به مرور نتیجه حاصل شود. زیرا رقابت دو حزب در میان نیست. موفق باشید

20836
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: حضرتعالی در جواب سوال حقیر (سوال 20800) پاسخ فرمودید: «خداوند بر قلب زعیمِ زمانه، هدایت‌هایی را إعمال می‌کند که در پرتو آن هدایت‌ها جامعه به سعادت می‌رسد و مسئولان اجرایی در این موارد باید در پرتو رهنمودهای زعیم جامعه کارها را جلو ببرند، نه آن‌که عقل خود را در عرض عقل زعیم قرار دهند.» براساس مبنای فوق، این سوال مطرح می شود که اختلاف موجود بین امام خمینی و زعیم زمانه آیت الله بروجردی را (در دو موضوعِ اصلاح حوزه علمیه و همچنین حمایت از نواب صفوی) که براساس روایت علامه دوانی این اختلاف شدید شد چگونه می توان تبیین و تحلیل نمود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً در جریان هستید که حضرت امام زعامت کلی آیت اللّه بروجردی را پذیرفته بودند ولی ایشان را معصوم نمی‌دانستند. لذا تذکراتی در آن دو مورد نسبت به آیت اللّه بروجردی داشتند و وقتی هم مؤثر نیفتاد، مقابله نکردند به آن معنا که خود را در عرض ایشان قرار دهند، بلکه کنار کشیدند و تنها در درس ایشان حاضر می‌شدند زیرا دیگر احساس وظیفه‌ای در این مورد نمی‌کردند. موفق باشید

20833
متن پرسش
بسمه تعالی: با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم. آیا به نظر دکتر داوری در زمان ما جهانی جز جهان توسعه یافته در جلوی ما نیست؟ آیا واقعا چنین است و اگر نه راه رجوع به آن عالم غیر توسعه یافته چیست؟ با تشکر از حضرتعالی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده از طریق انقلاب اسلامی و راهی را که شهداء به‌خصوص شهدای مدافع حرم با نفیِ داعش در مقابل ما گشودند، ما می‌توانیم به راهی ماوراء توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی فکر کنیم، البته به شرطی که متوجه‌ی توسعه‌نیافتگیِ تاریخیِ خود بشویم. کاری که دکتر داوری در کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» متذکر آن شده‌اند. موفق باشید

20824
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در مورد سئوالی که پیش تر از جنابعالی در خصوص آقای احمدی نژاد پرسیدم، حقیقتا هنوز پاسخ خود را نگرفتم، مجددا از جنابعالی می پرسم: 1. شما در جزوه جریانات سیاسی فرمودید که تصمیمات آقای احمدی نژاد تاریخ ساز خواهد شد، لطف کنید این تصمیمات را برای بنده برشمارید؟ 2. شما در این جزوه فرمودیدکه اقدامات و گفتمان فرهنگی آقای احمدی نژاد، زمانه ظرفیت پذیرش آن را نداشت! لطف کنید این گفتمان و اقدامات فرهنگی را به طور کامل برای بنده شرح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای احمدی‌نژاد در یک مرحله که ذیل زعیم انقلاب عمل می‌کردند، روحیه‌ی عدالت‌خواهیِ انقلاب را به صحنه آوردند و جریان اصول‌گرای سنتی مانع فعالیت‌های ایشان می‌شد. ولی در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری و آن خانه‌نشینی و آن یکشنبه‌ی سیاه که ایشان عقل خود را در عرض عقل رهبری قرار داد، دیگر آن احمدی‌نژاد نبود. در این مورد خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 20774 و 20800 و 20812 و 20813 مراجعه فرمایید، در ضمن در فایل صوتی که بناست بر روی سایت «لبّ المیزان» تحت عنوان « مددهای الهی به زعیم جامعه» قرار گیرد، عرایضی شده است. موفق باشید

20813
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزيز: در اين كانال تلگرامي (@mohsenp1414) مطلب زير به نقل از شما آمده البته بنده هم جوابي براي Hدمين آن فرستادم كه هر دو را جهت اطلاع ارسال مي كنم: قاعده لطف و عصمت استراتژیک ولی فقیه (بخش یک از دو) ....................... آقای اصغر طاهرزاده طی سخنانی در ارتباط با اختلاف نظر رئیس جمهور سابق با مقام معظم رهبری، می‌گوید: «می‌گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست درصورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی‌کند.» آنچه در واقع طاهرزاده در مقام بیان آن است مطلبی است که بسیاری از حامیان ایدئولوژیک آیت الله خامنه‌ای بر آن اصرار دارند و آن عبارت است از اینکه به حکم قاعده لطف، ولی فقیه در عرصه تصمیمات استراتژیک از عصمت برخوردار است. مطابق این ادعا گرچه ولی فقیه ذاتا معصوم نیست و ممکن است در برخی از ساحت‌های زندگی فردی‌اش سهو و خطا داشته باشد اما از آنجا که ولی فقیه امام امت و جامعه محسوب می‌شود، هنگامی که در طرح‌های کلان جامعه اظهار نظر می‌کند و طرحی را عملیاتی می‌کند، معصوم از خطا و اشتباه است. چرا که اگر خطا کند و خداوند مانع او نشود، خداوند به دلیل گمراهی مردم و عدم راهنمایی، به ما ظلم کرده است و خداوند از ظلم مبراست. برای ارزیابی و سنجش ادعای آقای طاهرزاده، در ابتداء تعریف اجمالی از قاعده لطف بیان می‌کنیم سپس به بررسی ادعای طاهرزاده می‌پردازیم. قاعده لطف قاعده‌ای است که در علم کلام به آن پرداخته می شود. معنای این قاعده این است که به مقتضای حکیم بودن خداوند و محدود بودن دانش بشری، عقل حکم می کند که خداوند آنچه را که مقرب به طاعت و مبعد از معصیت هست را بیان کند. با توجه به همین قاعده، استدلال بر لزوم بعثت انبیاء و ارسال پیامبران شده است چرا که اگر پیامبران مبعوث نشوند و احکام الهی را بیان نکنند، درک محدود انسان‌ها قاصر از فهم احکام الهی و عاجز از رسیدن به کمال و قرب الهی است. بنابر این، استدلال طاهرزاده و جمعی از حامیان ایدئولوژیک مقام معظم رهبری بر این امر استوار است که مطابق قاعده لطف وقتی ولی فقیه تصمیمی را برای جامعه اتخاذ می‌کند اگر آن تصمیم اشتباه باشد و خداوند جلوی آن را نگیرد، خداوند به انسانها ظلم کرده است و از آنجا که خداوند از ظلم مبراست پس مانع از وقوع اشتباه در تصمیمات استراتژیک ولی فقیه می‌شود. مشابه این نظریه در تاریخ فقه شیعه را جمعی از قدما اتخاذ کرده‌اند؛ مرحوم شیخ طوسی و جمعی از علماء در مساله اجماع، قاعده لطف را مطرح می‌کنند و می‌گویند اگر اتفاق و وحدت دیدگاهی بین عالمان و محققان شیعه بر امر نادرست و باطلی ایجاد شود ولی خداوند از طریق امام معصوم مانع این رویه نشود، خلاف لطف است و خداوند از این ظلم مبراست بنابراین اجماع علماء حکایت از صحت نظریه و دیدگاه می‌کند. اما آیا تطبیق این قاعده بر تصمیمات ولی فقیه و استنتاج عصمت استراتژیک ولی فقیه، صحیح است؟ بسیاری از فقهاء و محققان متاخر در مساله اجماع به قاعده لطف می‌پردازند و اشکالات مهمی را به آن مطرح می‌کنند که آن اشکالات بر دیدگاه آقای طاهرزاده و هم فکران او نیز وارد است. رهبر انقلاب مردم ایران امام خمینی در مباحث اصول فقه به قاعده لطف اشکال می‌کنند و آن را مقبول نمی‌دانند(1)؛ و فرزند ایشان شهید آیت الله مصطفی خمینی درباره قاعده لطف می‌نویسد: أنّ قاعدة اللطف ليست تامّة، لا في باب النبوّة، و لا في باب الإمامة. قاعده لطف نه در باب نبوت و نه در باب امامت قاعده ی تمام و صحیحی نیست. (2) @mohsenp1414 جواب با سلام: اينطور به آقاي طاهرزاده حرف بستن خارج از اخلاق در بررسي نظرات ديگران است شرح نظر هر كس را از خودش و آثارش بخواهيد. ايشان زنده است و سايت پاسخگويي هم دارند (لب الميزان) لطف كنيد چند كليك ساده كنيد و توضيح اين مطلب را بخواهيد. ايشان به عصمت هيچ كس بجز 14 معصوم قائل نيستند و معناي كمك و امداد الهي در زندگي بشر (چه قلبي و چه در عالم مادي) با عصمت متفاوت است. فقط استاد طاهرزاده اين مطلب را نمي گويد بلكه استاد مطهري نيز در كتاب (امدادهای غیبی در زندگی بشر) مي گويد: «امدادهای غیبی خداوند، تأثیر شگرفی در زندگی انسان‌ها دارد. در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) این موضوع به تأکید مطرح شده، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان گفت امدادهای غیبی در زندگی انسان‌ها یک استثناست و تنها در موارد نادری نمایان می‌شود، بلکه یکی از سنت‌های الهی است که مؤمن می‌تواند در سختی‌های زندگی به آن دل ببندد و امید نجات داشته باشد.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از تذکری که به نویسنده‌ی آن مقاله دادید؛ همان‌طور که در جواب سؤال‌های شماره‌ی 20774 و 20800 و 20812 عرض شد بحث عصمت برای ولیّ فقیه در میان نیست، بحث بر سر آن است که به تعبیر حضرت رضا «علیه‌السلام» : «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] اگر خداوند بنده‏ اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه‏ ى او را گشاده مى‏ گرداند. تا در مديريت خود كوچك‏ترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. در نتيجه آنچنان توانا مى ‏شود كه در جواب‏گويى به هيچ نيازى در نمى‏ ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏ گيرد.

در ضمن به این نکته‌ی عقلانی و عالمانه‌ی حضرت آیت اللّه جوادی، نمی‌توان دقت نداشت که می‌فرمایند به همان معنایی که خداوند امامان معصوم را جهت هدایت جامعه می‌پروراند، در زمان غیبت امام معصوم عالِمِ مورد نیاز جامعه را نیز می‌پروراند. آیا در تجربه‌ی وجود شخصیت‌هایی مثل حضرت امام و رهبری روی هم رفته این موضوع قابل درک نیست؟ در ضمن در فایل صوتی که بناست بر روی سایت «لبّ المیزان» تحت عنوان «مددهای الهی به زعیم جامعه» قرار گیرد، عرایضی شده است. موفق باشید  

 


[1] - تحف العقول، ص 443

20812
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: چند سالی است که با مباحثی پیرامون ولایت فقیه درگیرم و ذهنم را به خود مشغول کرده است. از نوع رابطه ی ولی فقیه با مردم و مردم با ولی فقیه. از نوع رابطه ی مسئولین با ولی فقیه و بالعکس. در این زمینه کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» و قسمتی از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» را خوانده ام و از منابع دیگر نیز چیزهایی خوانده ام، ولی گویا چیزهایی که برداشت کرده بودم اشتباه بوده است، با توجه به فایل صوتی که اخیرا از شما پخش شده است. در رابطه ی فایل صوتی که از شما پخش شد، شما فرموده اید: «می گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست در صورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. بالاخره ما چه گناهی کرده ایم که آقا را قبول داریم. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی کند.» آیا در اختیار گرفتن قلب دلیلی می شود که تمام نظریات درست باشد؟ پس شما این سخن رهبری را چگونه توجیه می کنید که می فرمایند: «یکی از خطاهایی که خود ما کردیم (بنده خودم هم در این خطا سهیم هستم) این مسئله ی تحدید نسل، باید از اواسط دهه 70 متوقف می شد. خود بنده در این اشتباه سهیم هستم. خدا باید از ما ببخشد.» در اینجا خود حضرت آقا می گویند که اشتباه کرده اند، شما چگونه این صحبت را تحلیل می کنید؟ علاوه بر آن اینکه آیا بر فرض صحت صحبت شما مبنی بر عدم خطا در تصمیماتِ حضرت آقا، فضای نقد و نظر هم راجع به نظرات آقا باید بسته شود؟ شما فرموده اید در یک جلسه ی خصوصی معتقد بوده اند که فلان نظر حضرت آقا اشتباه است این کار (نقد کردن) کجایش خلاف است؟ ما صحبت هایی از حضرت آقا داریم مبنی بر اینکه اصرار می کنند بر نقد کردن خودشان. شهید بهشتی: «ما هنوز رابطه ی طلبگی را با امام حفظ کرده ایم. اما در پایان وقتی ایشان تصمیمی گرفتند، دیگر با ایمان اجرا می کنیم؛ ولو آن تصمیم برخلاف آن انتقادهایی باشد که در همان جلسه کردیم». خوشحال می شوم پاسخ دهید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 20800 عرض شد؛ بحث در عصمت ولیّ فقیه نیست، بحث در رهنمودهای کلّی اوست برای سعادت جامعه. در این رابطه است اگر مسئولی بخواهد خود را در عرض عقل ولیّ فقیه مطرح کند، از حکمت لازم خارج می‌شود. وگرنه اگر در عین انتقاد به رهبر، باز در کلیّت، جهتی که رهبری در جمع‌بندی پیشنهاد می‌کنند را عمل کنند مشکلی پیش نمی‌آید به‌خصوص که رهبری انقلاب مبتنی بر آموزه‌های دینی و قرآن و روایات نظرات کلّی خود را مطرح می‌کنند و این نزدیک‌ترین روش برای امن‌بودنِ از خطاست. موفق باشید

20809
متن پرسش
سلام: 1. آیا رسم امانت بود که پرسش بنده ( 20783 ) را ناقص مطرح کنید؟ 2. هیچ کس نمی خواهد جیره خوار آمریکا باشد ولی ما که نمی خواهیم مثل عربستان نوکر آمریکا باشیم بلکه می خواهیم یک رابطه عادی تقریبا شبیه کره جنوبی و مالزی و کشورهای دیگر که نوکر آمریکا نیستند داشته باشیم برای چی به خود ضرر بزنیم وقتی جز تحریم فایده ای به حال ما ندارد؟ 3. این آمارها به طور تقریبی درست هست یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیه‌ی 95 سوره‌ی نساء فکر کن که می‌فرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً» که می‌فرماید مجاهدین یعنی آن انقلابیون را خداوند مقامی برتر و اجر عظیم می‌دهد نسبت به قاعدون یعنی نشستگانی که روحیه‌ی انقلابی را از دست داده‌اند. هویت حقیقی انسانی که می‌خواهد در اردوگاه استکبار زندگی نکند، چیز دیگری است. موفق باشید

20786
متن پرسش
با سلام: استاد در جواب به سئوال 20762 آیا جواب شما ناظر به سئوال قبلی بود صرفا و یا صرفا کار فرهنگی خلاصه نمی شود و کار سیاسی و پزشکی و کلا هر کاری که شان زن (رانندگی و مغازه داری و...) را زیر پا نمی گذارد اشکالی ندارد؟ 2. بحث تاثیرات ارتباط با نامحرم چه در کار اجرایی و فرهنگی و چه در تدریس در دانشگاه ها بر روح زن و... هم آیا اصلا برای زن پیش نمی آید؟ (عده ای پرس و جو کردم به همین دلیل صرفا مجوز تحصیلات و اشتغال را به زن خود می دادند که در ارتباط با دیگران و نامحرم نباشد و چنین برداشتی را هم به دین اسلام می دادند، آیا می شود باز چنین برداشت کرد که چینن افرادی انقلاب اسلامی و زن و.... را نشناخته اند که چنین فتوایی می دهند؟ و یا نه حقیقت با واقعیت تفاوت هایی دارد) با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که کارهای اجتماعی اولاً: باید با شأن زنان که شخصیتی عاطفی و فرهنگی هستند، هماهنگی داشته باشد ثانیاً: به زندگی خانوادگی آن‌ها لطمه نزند، مگر آن‌که مضطر باشند. و به نظر می‌آید شغل رانندگی و مغازه‌داری رویهمرفته مگر موارد استثناء، با روح زنان هماهنگی ندارد به همان معنایی که علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيحَانَةٌ وَ لَيسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ» زيرا زنان چون گل بهارى لطيف و آسيب ‏پذير هستند و نه قهرمان. 2- موضوع ارتباط با نامحرم، غیر از اختلاط با نامحرم است. دختر حضرت امام در مصاحبه‌ای که رجانیوز با ایشان داشت می‌فرمودند در عین آن حضرت امام ارتباط بیجا با نامحرم را سخت می‌گرفتند، به راحتی می‌پذیرفتند که در موضوع مسائل سیاسی و اجتماعی بنشینیم و با مردان نامحرم بحث‌های طولانی داشته باشید. موفق باشید

20783
متن پرسش
سلام: این پرسش در یک کانال به نام کانال آقای نقویان مطرح شده بود @NaserNaghavian پاسخش چیست؟ بر فرض، با ترامپ در افتاديم و او را شكست داديم و آمريكا را هم فتح كرديم. آنگاه بايد براي حدود سيصد ميليون آدم آمريكايي نقشه زندگي بكشيم البته به علاوه هفتاد ميليون ايراني.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر بناست ما آمریکا و یا جای دیگر را فتح کنیم؟!! ما می‌خواهیم خودمان باشیم و آمریکا مانع است. و مقاومت ما در مقابل آن‌ها برای آن‌ است که جیره‌خوار آمریکا نباشیم. موفق باشید

20777
متن پرسش
سلام بر جناب استاد: رابطه و نسبت عالم ماتریالیسم و امانیست و نیز نسبت امانیسم و سکولاریسم را بفرمایید. بهترین توضیح در مورد این نسبت و اصطلاحات در مطالب حضرتعالی بفرمایید. آیا امکان دارد حوزه علمیه شکلی از سکولاریسم علمی بوجود بیاید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان اصالت را به میلِ خود داد، عملاً نحوه‌ای از سکولاریسم و ماتریالیسم به میان می‌اید. بدین معنا که هرجا میلش کشید، از دین استفاده می‌کند و در امور اجتماعی راضی به حضور دین نیست. و به گفته‌ی رهبری اگر حوزه هم نسبت به انقلاب اسلامی حساس نباشد، از جهتی گرفتار سکولاریته شده است. موفق باشید

20765
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: ۱. آیا درست است که بزرگانی مانند شهید مطهری و آیت الله طالقانی و... با حجاب اجباری مخالف بوده اند؟ ۲. چند سوالی که در مورد حجاب در این سایت بود و پاسخ های جنابعالی را مطالعه کردم. جسارتا می خواستم بدانم دلیل شما در مورد این پاسخ که رفتار کنونی نظام در مورد حجاب خوب است (یعنی نه خیلی سخت می گیرد نه حجاب را اختیاری می کند) چیست و اساس شرعی و فقهی آن چیست؟ با تشکر از لطف شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در جریان نظر آن بزرگان نیستم 2- سخن بر سر آن است که اگر نظام اسلامی موظف است که در جامعه‌ی اسلامی به مردم کمک شود تا گرفتار انحراف‌های منجر به اختلالِ نظام اجتماعی نشوند، اگر بی‌حجابی به راحتی در جامعه جریان یابد، عملاً اجتماع به مشکل می‌افتد و انواع فسادها و ویران‌شدنِ خانواده به میان می‌اید، در آن حدّ که به گفته‌ی کارشناسانِ صاحب‌نظر نسبت به فرهنگ غرب، اساساً ما هم مثل غرب دیگر چیزی به نام خانواده و فهم عواطف خانوادگی نخواهیم داشت. در این مورد نوشته‌های آقای صادق طباطبایی در رابطه با ازهم‌پاشیدگیِ خانواده در آلمان، می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

20752
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: یکی از اساتید می فرمایند: «سالک با آزار و اذیت های خلق خدا نیز به اعتبار خداوند باید کنار آید و این دردها را نیز تحفه و هدیه ای از جانب او بداند و آن را با دست خود پس نزند.» سوال: لطفاً بفرمائید منظور از (به اعتبار خداوند) چیست و چگونه می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بدین معنا که باید متوجه بود حکمت و مصلحتی در این امر نهفته است و گمان نکند عالم از دست خداوند خارج شده. چیزی که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در حمله‌ی صدام متوجه بودند. موفق باشید

20733
متن پرسش
درود محضر استاد طاهرزاده: نظر حضرتعالی نسبت به تحصن صورت گرفته در مرقد عبدالعظیم چیست اگر چه هنوز پرونده روشن نیست لکن بنظر می رسد این تحصن نمود بغضیست که بسیاری از مردم نسبت به قوه قضاییه دارند واقعا قوه ایست که با این حجم از فساد به هیچ کس پاسخگو نیست مگر رهبری و ایشان هم مگر چقدر می توانند نسبت به اصلاح آن اقدام کنند در پاسخ یکی از سوالات اخیر فرمودید آیا باید اشکال را به پای اسلام گذاشت یا به پای مردم واقعا در قوه قضاییه که مردم هیچ نقشی در انتخابشان ندارند مردم چه نقشی دارند؟ اگر فساد از مردم است نه ذات نظام چرا در این بخش ها که مردم نقشی ندارند باز فساد موجودست؟ سخن آخر با حضرت صاحب که آقا جان انقلاب به چهلمین سالگردش نزدیک می شود و نظام از اصلاح اولیاتمان درمانده است (همانطور که دکتر سعید زیباکلام در برنامه جهان آرا فرمودند) بیا که مصلح فقط تویی و گویا تقدیر مان این بود که حسب بعض روایات گروه های مختلف بر ما حاکم شوند تا عجزشان از اصلاح امور مشخص شود و این حوالت تاریخی ماست. حقیر نیز همانطور که استاد میرشکاک در خشت خام فرمودند امیدم به این نظام از صندلی ای که بران نشستم و صفحه کلیدی که با آن هم اکنون تایپ می کنم کم ترست. ببخشید ازین مقایسه چون مقایسه جاییست که تشکیک وجودی در کار باشد والا صفر را با چه عددی می توان مقایسه کرد امتحان کنید از هر عددی بینهایت بار ضعیفتر است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با وجود چنین ضعف‌هایی در امور اجرایی کشور و از جمله تنگ‌نظری‌ها که در بعضی قضات هست، بحثی نیست. بحث بر سر واقعیت تاریخی است که ما در آن قرار داریم. یا باید در حاشیه‌ی تجدد و همچنان در توسعه‌نیافتگی مثل 200 سال گذشته قرار داشته باشیم، و یا باید باقی‌ماند بر عهدی که نسبت به انقلاب اسلامی داریم، به آینده‌ای بس متعالی امیدوار باشیم که با فرهنگ دینی از ضعف‌های توسعه‌نیافتگی آزاد شویم. در آن صورت است که با تعالی مردم آن قاضی هم که به یک معنا جزء مردم است و آن کارمند اداری نیز متذکر اهداف بلند وظیفه‌ی انسانی خود خواهد شد، تا انسان‌ها متوجه‌ی رسالت تاریخی خود نشوند همواره در خودبینی و خودخواهی گرفتارند. شاید منظور مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» که در مورد حرکت اربعینیِ این سال‌ها فرمودند: «این هم یکی از حوادث بسیار برجسته‌ای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است» این باشد که از طریق حادثه‌ی اربعین، روحیه‌ی ایثار و تواضع به جامعه‌ی ما برگردد. و راز امیدواری به آینده موضوع مهمی است که نباید آن را از متن تاریخی که شروع کرده‌ایم نادیده بگیریم. موفق باشید

20719
متن پرسش
با سلام: در جایی فرمودید که ما باید جایگاه فکری هر یک از گروه های فکری که ذیل انقلاب فعالیت می کنند را بشناسیم، چرا باید حتما بدانیم که هر گروه چگونه فکر می کند و خاستگاه فکری اش کجاست، این کار چه کمکی به ما می کند؟ ما می توانیم در آن جایگاه فکری خودمان ذیل انقلاب به فعالیت ادامه دهیم و آنها را هم به عنوان گروه های فکری دیگر بپذیریم. اگر این امر ضرورت دارد راهکار رسیدن به آن چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح یک تاریخ جلوه‌ها و زوایای مختلفی دارد. وقتی جایگاه فکری خود را درست درک می‌کنید که نسبت آن را با سایر افکار بدانید، آن‌هم نه این‌که بخواهید به افکار دیگران گیر دهید، در این صورت به وسعت لازم در تفکر دست نمی‌یابید. موفق باشید  

20710
متن پرسش
سلام: با توجه سوال 20653 بفرمائید تکلیف جوانان فعلی که آینده شان از بین رفت چه می شود؟ نه شغلی نه زندگی نه خانه ای نه همسری؟ با نبود اولیات و ضرورت ها جوانان چطور به رشد و کمال برسند؟ بیکاری و تحمل فشارهای جنسی و عصبی و عدم رشد و کمال در سایه ازدواج و کسب روزی حلال ولو برای یک جوان این ممکلت ظلم نیست؟ آیا این فشارها و موانع برای کمال حتی یک نفر بخشودنی است؟ دختری که به تنهایی می تواند یک محله را به فساد بکشد وقتی ازدواج نکند و سنش بالا برود چه می شود؟ و یک سوال این همه معتاد و اعتیاد در کشور ما چرا؟ و چرا در عربستان یک قرص استامینفن کدئین مجازات دارد و منع می شود ولی در ایران به راحتی می شود به مواد مخدر از انواع آن دسترسی پیدا کرد؟ آیا این دست شیطان نیست که از آستین جمهوری اسلامی بیرون زده است؟ برای نابودی یک نسل و به تبع آن نسل های بعدی و هم چنین بدنام کردن اسلام و دین زده کردن مردم مسلمان؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی بستری است که اگر کسی بخواهد راه صحیح را برود، با مانع حاکمانِ ظالم روبه‌رو نشود. به همین جهت خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن‌ها کتاب و میزان یعنی راه‌کارهای کلی و قواعد کاربردی را برای آن‌ها آوردیم، تا خودِ مردم برای حاکمیت قسط و عدالت قیام کنند. حال اگر مردم کوتاهی کنند، آیا باید اشکال را به پای اسلام گذاشت یا به پای مردم؟! موفق باشید

20695
متن پرسش
سلام استاد عزیز: می خواستم نظرتون رو نسبت به این متن بدونم اگه ایراد و انتقادی هست لطفا بفرمایید البته میدونم متن زیاده از اینکه وقتتون رو میگیرم عذرخواهی می کنم: کسانی که ادعا دارند اگر طب اسلامی وجود داره پس چرا علما و یا مقام معظم رهبری بچه هاشونو واکسیناسیون می کنند و وقتی خودشان مریض می شوند برا معالجه به پزشکان امروزی (طب شیمیایی) مراجعه می کنند لازم می دانیم به موارد زیر توجه خاص داشته باشند. باید توجه داشته باشیم که پزشکی امروزی (طب صهیونیستی) حاصل 80 سال برنامه ریزی صهیونیست ها برای پی ریزی و عملیاتی کردن این طب در دنیا و در ایران است و به شدت در زمان حکومت پهلوی در ایران ریشه دوانده است و تمام زیر ساخت های لازم برای این طب صهیونیستی اعم از ساخت هزاران بیمارستان و دانشگاه برای تربیت نیرو و از همه مهم تر به دست گرفتن افکار عمومی با در دست داشتن رسانه ها و فریب مردم شکل گرفته است و همان طوری که امام راحل (ره) فرمودن که حکومت اسلامی تشکیل دادیم و حالا سعی کنید دولت اسلامی و بعد جامعه اسلامی تشکیل بدین ولی هنوز بعد از 40 سال که از انقلاب گذشته هنوز نتوانستیم دولت اسلامی تشکیل بدیم. چرا که اقتصاد ما به فرموده ی مراجع ربوی است و نظام آموزشی و دانشگاهی ما بر گرفته از نظام غرب و بهداشت و درمان ما نیز برگرفته از غرب است و در یک کلام غیر الهی است. این نشان از نداشتن ظرفیت فکری لازم برای پیاده کردن احکام الهی (در بخش اقتصاد و بهداشت و درمان و ...) از طرف مسئولین دولتی و نماینده ها ی مجلس است و متاسفانه مردم نسبت به بی تقوایی مسئولین بی توجهی نشان می دهند. نکته قابل توجه این است که برخی سکوت مقام معظم رهبری و برخی علما و تایید ظاهری این روش اداره کشور را دلیل بر حقانیت و درست بودن روش اداره کشور دانستند. چنانکه در برخی موارد مثلا می گویند اگر این پزشکی نوین غیر الهی است یا اقتصاد و بانک ها ربوی است چرا رهبری و علما علنا چیزی نمی گویند. این آقایون غافل از آنند که رهبری به عنوان ولی خدا و نائب امام زمان روشی برای اداره کشور بر گزیده که همان روش اداره ی پیامبر و امیر المومنین است چنان که با توجه به وضعیت کشور و اینکه این حکومت بعد از 1400 سال و با دادن خون هزاران انسان الهی به وجود آمده اولویت اول حفظ نظام اسلامی است و نباید به خاطر مصالح پایین تر. مصالح بالاتر که حفظ نظام است به خطر افتد کما اینکه امام راحل فرمودن حفظ نظام از اوجب واجبات است آیا شریح قاضی که قاضی القضات مولا امیرالمونین بود مگر نه این بود که مولا می خواستن بر کنارش کنن و فشار سران اون زمان باعث ابقای پست او شد؟ آیا اشعث که یک منافق بود فرماندار مولا نبود؟ مگر نه این بود که به خاطر اینکه اشعث مقبولیت زیادی بین مردم داشت و با دور کردن اشعث از خود و تقابل با او مولا هزاران سرباز را از دست می داد؟ آیا انتخاب اشعث و قاضی شریح به عنوان فرماندار و قاضی القضات توسط مولا به منزله ی مقبولیت این دو توسط مولا بود یا به خاطر مصالح بالاتر که همان حفظ اسلام است اینکارو کردند؟ در واقع در بین سران اون زمان مومنی که مقبولیت مردمی بالایی داشته باشه نبوده برای همین مولا مجبور بوده امثال اشعث رو بهشون پست سیاسی بده. این مثال ها رو زدم تا راحت تر رفتار ها و گفتارها ی مقام معظم رهبری قابل فهم بشود. مثلا با این سابقه ای که طب صهیونیستی در دنیا و در ایران دارد چه از لحاظ زیر ساخت چه تربیت نیرو و از همه مهم تر در دست گرفتن افکار عمومی آیا صحیح است که رهبری موضع تهاجمی بگیرد؟ آیا مردم ظرفیت آن را دارند که کل نظام اقتصادی و دانشگاهی و بهداشت و درمان زیر و رو شود؟ آیا مسئولینی داریم که بتواند این افکار الهی چه در اقتصاد چه در بهداشت و درمان و ... اجرا کنند؟ کدام مسئول؟ این دولت؟ این مجلس؟ که آدمهاشون تو این دانشگاه هایی که صهیونیست ها نظامش رو طراحی کردن و کتاب های غربی تدریس میشه تربیت شدن چه طوری می توانند بر ضد این طب صهیونیستی عمل کنن؟ آیا رهبری بدون پشتوانه ی مردم می تواند با این سیستم غیر الهی در بیافته؟ مگر نه اینست که امام (ره) به پشتوانه ی مردم (با بصیرت) توانستن حکومت طاغوت را نابود کنن؟ به تناسب آن برای انقلاب در اقتصاد و در بهداشت و درمان و ... نیز رهبری نیاز به پشتوانه ی مردمی دارد. اصلا وظیفه ی رهبری این است که مردم را به کمال برساند و مردم با خواسته ی خودشون و حضور خودشون باید این انقلاب ها رو به ظهور برسانند نه اینکه ما بنشینیم و منتظر باشیم رهبری برای ما کاری کند البته رهبری و با اشاره حرفاشونو میزنن همان طوری که پیامبر فرمودن که من به اشارت مبعوث شدم نه به صراحت. ما مردم باید اشاره های مقام معظم رهبری را بگیریم. مگر نفرمودند دغدغه ی من طب اسلامی ایرانی است؟ پس بسم الله. اگر هم به پزشکان امروزی مراجعه میکنن به سبب همان مصالحی است که عرض کردیم. این مردم هستن که باید بروند و فدای امام حسین بشوند و اگر مردم غفلت کنن امام مظلوم واقع می شود و به قتلگاه می رود. البته مردم ما به اون بصیرت رسیدن که نگذاشتن حتی نائب امام زمان 40 سال براشون این اتفاقا بیافتد. ولی برای مبارزه با این سیستم غیر الهی نیاز به حضور موثر تر این مردم هست. در مورد طب صهیونیستی هم مردم باید وارد میدان شوند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که طب شیمیایی نظام بدن و تدبیر نفس را بر هم می‌زند؛ حرفی نیست. و در این‌که صهیونیست‌ها نیز بعضاً در آن نفوذ کرده‌اند هم بحثی نیست. ولی اولاً: همه‌ی این طب، صهیونیستی نیست، ثانیاً: بنا به فرمایش حضرت امام در کتاب «کشف‌الأسرار» متأسفانه رضاخان طب اسلامی را از بین برد و ما فعلاً در ابتدای راه هستیم. از این جهت باید حوصله به خرج داد تا طب اسلامی رشد لازم را بکند تا بتواند با طب شیمیایی رقابت نماید. موفق باشید

20694
متن پرسش

سلام استاد طاهرزاده‌ی عزیز، هنوز تشریف نیاورده اید؟ دلم برایتان خیلی تنگ شده است. دیشب به علت همین دلتنگی تا ساعت ۲ نیمه شب، آخرین سخنرانی های منتشر شده ی جنابعالی را گوش می دادم. در این روزها، که لحظات راهجویی من در راه تفکر هستند؛ من دائما هلاکت را تجربه می کنم. شاید برای اخذ راه-نمایی از اساتیدی چون شما، باید صادقانه تر از قبل سخن بگویم. راستش را بخواهید، از کودکی، کششی دینی در درونم بیداد می کرد و وقتی ناگهان در راه تفکر درافتادم، اولا به سراغ الهیات رفتم و به اندیشه هایی گرایش داشتم که رنگ و بوی دینی داشتند و این تا این لحظه ادامه داشته است؛ اما... تا اینجا راه به جایی نبرده ام و در تجربه ای که در حد بضاعت ناچیزم، تا اینجا در عرصه ی الهیات و عرفان داشته ام، یک ناکام، به معنای حقیقی کلمه بوده ام. از سویی نحوی جنون متافیزیکی در درونم هست که با مطالعه ی آثار یا نوسته ها یا گفته هایی درباره ی کانت و هگل و ملاصدرا و اکهارت و هایدگر به وجد می آیم و از سوی دیگر، فلسفه ای را می طلبم که مرا به دروازه های عرفان برساند تا با ورود در آن وادی، خدا را بجویم و از همه ی تنگناهای وجودی ام رهایی یابم. فکر می کنم، این آزادی، می تواند غایتی مطلوب برای من تلقی شود که در برابر هجوم بی امان پرسش"برای چی؟" مرا حفظ کند. در این یکی دو روز، صفحاتی از کتاب خواندنی "وحدت تجربه ی فلسفی" اتین ژیلسون را می خواندم و خود را به فلسفه ی قرون میانه، محتاج یافتم. تا اینجا در تلاش بوده ام که در ذیل موضوع هرمنویتیک، به برقراری نسبتی فراخور با فلسفه، عرفان، الهیات و هنر (خصوصا شعر) توانا شوم؛ اما گاها احساس می کنم، با نزدیک شدن به هرمنویتیک، از آن کشش درونی که در آغاز به آن اشاره کردم، دور می شوم. می خواستم در صورت امکان در این باب قدری با من سخن بگوئید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه مشتاقم که در موضوعاتی این‌چنینی با همدیگر سخن داشته باشیم. گویا تاریخِ ناظربودن بر مفهومِ حقیقت به سرعت به سوی یگانه‌شدنِ انسان با حقیقت، در حالِ تحول است و این تاریخ جدید حاصل گذشته‌ای است که اگر آن را درست نشناسیم نمی‌توانیم به درستی با این تاریخ مواجه شویم.

من از هرمنوتیک به دنبال نحوه‌ی حضور خدا در تاریخِ گذشته‌ام. حضوری که در، «یافت»ِ متفکرانِ گذشته تجلی کرده و آنان را به گفت آورده است. راستی علامه طباطبایی بعد از آن مراحل عالی علمی و سلوکی به دنبال چه‌چیزی است که کمترین سخن با هانری‌کربن را غنیمت می‌شمارد و خود را به زحمت‌های طاقت‌فرسا می‌اندازد تا مصاحبه با کربن را از دست ندهد؟[1]

در نوشته‌ی قبلی از کانت گفتید و من در جواب آن سؤال‌ها عرایضی دارم تا باب تفکر گشوده شود و به طریقی که علامه‌ی طباطبایی در جستجو بود، با کانت و هگل و هایدگر رابطه برقرار کنیم.

می‌فرمایید: «آیا غیبی که قابل شناخت باشد، غیب باقی می ماند یا به قلمرو شهادت کشیده خواهد شد؟

آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟

می‌پرسید: آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟ اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟»

سخن در نکته نکته‌ی آن چیزی است که در جملات فوق مطرح کرده‌اید. چه نکته‌ی خوبی است که می‌فرمایید: «کانت پرسش انسان چیست را در کدام افق می‌فهمد و طرح می‌کند». و یا این‌که می‌گویید: «بحث ایمان به غیب و شناخت غیب چگونه شناختی است» که البته می‌دانید اگر شناختِ مفهومی باشد، دیگر غیب، غیب نیست. شناخت غیب مواجهه با راز است نه تسلط بر آن.

می‌پرسید: «آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

آری! در فضای اصلی فلسفه و عرفان اسلامی این پرسش‌ها مطرح نبود زیرا به تعبیر هایدگر موضوعاتِ در دستی بودند نه بیرونِ دستی. ولی امروز چگونه می‌توان نسبت به این پرسش‌ها بی‌تفاوت بود؟

می‌پرسید: این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟ آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟

عنایت داشته باشید اگر یقین، تاریخی است موضوعاتِ اثبات خدا و حدوث و قدم در زمان خود مسائلی بودند که موجب تحقق یقینِ تاریخی می‌شدند. ولی این نوع مسائل، قصه‌ی امروز ما نیست و اگر بخواهیم در آستانه‌ی عبور از متافیزیک قرار گیریم به نظر می‌آید که نیاز به همراهی با پرسش‌های کانت داریم. و این نه بدان معنا است که بخواهیم جواب کانت را بدهیم مثل بعضی از فیلسوفان اسلامی و یا به نام غنای فلسفه‌ی اسلامی از کانت چشم بپوشیم، بلکه به این معنا که با همراهی او و به همراهِ او، خود را در بنیاد این پرسش‌ها بگذاریم. 

می‌پرسید: "اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟

مسلّم امروز، بشرِ این دوران یعنی بشر دوره‌ی آخرالزمان به بنیادها نظر دارد. از یک طرف به بنیادی‌ترینِ نحوه‌ی وَهم و توهّم که جواب آن را در فضای مجازی جستجو می‌کند. که فکر می‌کنم هرگز در طول تاریخ تا این اندازه توهّم، میدانِ حضور پیدا نکرده است و بالاتر از این نمی‌تواند چیزی باشد. و از طرف دیگر بنیادی‌ترین نحوه‌ی تفکر که رجوع به «وجود» است به میان آمده است. و ما ادرائک مالوجود؟ ضرورت فعل اخلاقی نحوه‌ای از حضور در در آغوشِ وجودی است که ما را در بر گرفته است و این در اربعینِ این سال‌ها احساس می‌شود.

جای تو بسیار خالی بود که چگونه در فضای اربعینی، دوگانگی بین انسان‌ها به‌کلّی از بین رفته بود و حقیقت، آن‌چنان به ظهور آمده بود که نه سوبژه‌ای وسط بود و نه اُبژه‌ای. هیچ تمایزی بین سوبژه و ابژه احساس نمی‌شد. کجایند آن بی‌خردانی که انقلاب اسلامی را که اربعینِ این روزها، شأنی از شئون آن رخدادِ بزرگ است، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم می‌داند؟ اینان نه نیهیلیسم را می‌شناسند و نه عبور از آن را. مگر جز این است که وقتی حقیقت، جامعه‌ای را فرا گرفت و دوگانگی‌ها از میان رفت و انسان در آغوش حقیقت، خود را از یاد برد، دیگر دورانِ نیهیلیسم تاریخی که حاصل فرهنگ مدرنیته است، به سر آمده است؟ آیا حاصل آن فتح بزرگ معنادارنمودنِ شهادت که با انقلاب اسلامی به تاریخ ما برگشت، در حماسه‌ی اربعینیِ این روزها به صورت ایثار و تواضع توسط خدّام زوّار اباعبداللّه«علیه‌السلام» به میان نیامده است؟ این نابینایانِ به تمام معنا نابینا، چه می‌بینند که این چشم‌اندازهای بزرگ حقیقت دوران خود را نادیده می‌انگارند. می‌گویند: «قصه‌ی اربعین، قصه‌ی نیهیلیسم دوران است، یکی با فساد و بزه‌کاری در نیهیلیسم قدم می‌زند و دیگری در پیاده‌روی اربعینی، و هر دو مساوی‌اند». آیا سخن اینان قصه‌ی چرک و خون جهنم نیست که از دهانِ به ظاهر روشنفکریِ اینان بیرون می‌آید؟!

دیروز یارانِ مولایمان حضرت حسین«صلوات‌اللّه‌علیه» برای معنابخشیدن به خود، نهایت ایثاری که تاریخِ آن روز ظرفیت داشت را، به میدان آوردند. زیرا حسین«علیه‌السلام» را که حقیقت تاریخ‌شان بود را یافتند و از خود فانی‌شدن نسبت به آن حقیقت را معنای خود دیدند و از تاریخِ پوچِ یزیدی عبور کردند. امروز همان ایثار و همان تواضع در آن حدّی که بالاتر از آن تصور نمی‌شود و اگر تصور شود، به فعلیت در می‌آید، در این تاریخ ظهور کرده است تا از بن‌بستِ نیهیلیسم راهی به بیرون گشوده شود. موفق باشید  

 


[1] - «دکتر دینانی می‌گوید: اندکی پیش از انقلاب بعضی از دوستان انقلابی ما به من و آقای صانعی زنجانی گفتند: این جلسه و تشکیل آن از اول کار درستی نبود! بعضی از دوستان [حاضر در] جلسه شما این طور و آن طورند و خود هانری کربن هم ما نمی دانیم کیست. الان چیزی به پیروزی انقلاب نمانده است. صلاح نیست ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبائی بگویید جلسه را تعطیل کند. بر اثر فشار دوستان، من خدمت علامه طباطبائی عرض کردم که دوستان می گویند صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند. من الان وقتی آن لحظه یادم می آید، گریه ام می گیرد... ایشان حالش بد شد و رعشه مختصری که دست شان داشت، چند برابر شد و صورتش قرمز شد. وقتی آن چهره ایشان به خاطرم می‌آید ناراحت می شوم. ایشان چند بار گفت: عجب! و بعد فرمودند: به عنوان شخصی که در گوشه ای نشسته ام و چیز می نویسم تنها راه من به جهان و تفکر جهان این جلسه است، این را هم نمی توانند برای من ببینند. تازه فهمیدم که ایشان ـ در این جلسات ـ می خواست بداند در دنیا چه می گذرد؟ و تازه ترین بحث های فکری جهان چیست؟...» (سرشگفت و گوهای: کریم فیضی با استاد دینانی. «مردی به نام طباطبائی، مردی به نام کربن»، چاپ مؤسسه اطلاعات، 1389)

بد نیست که به این سخن دکتر دینانی در مورد علامه طباطبایی نیز توجه شود که می‌گوید: « علامه طباطبایی برایش مهم نبود که سنّت گذشته فلاسفه را حفظ کند

روایت "غلامحسین ابراهیمی‌ #دینانی" از سه فیلسوف اسلامی؛

مرحوم [سید ابوالحسن] رفیعی‌ قزوینی بسیار محافظه‌کار بود و می‌خواست در چارچوب سنت بماند.

من در مورد آقای [علامه سید محمدحسین] #طباطبایی بارها گفته‌ام که او یک آزاداندیش به تمام معنای کلمه بود.

او ضمن احترامی که به سنت داشت، برایش اصلا مهم نبود که چیزی را که در گذشته بوده، حفظ کند.

البته تا آنجا که معقول بود، حفظ می‌کرد اما اگر خودش سخن تازه‌ای داشت، می‌گفت.

علامه [ #طباطبایی ] بالاخره اکتشافاتی نیز دارد؛ درست است که رژیم ملاصدرا را نتوانسته است که دگرگون کند و نظام تازه‌ای بیاورد اما حرف‌های تازه زیاد دارد و از گفتن آنها هم ابا نکرده است. این خیلی مهم است.

از همه این ها گذشته، آقای طباطبایی گوش شنوا داشت. ما هرچه می‌گفتیم گوش فرا می‌داد و برای حرف‌های تازه گوش شنیدن داشت.

اما با سید ابوالحسن رفیعی‌قزوینی ما هیچ حرفی خلاف حرف ملاصدرا نمی‌توانستیم بزنیم. اگر از غرب می‌گفتیم که ایشان به تندی برخورد می‌کرد. ما که شاگردش بودیم، نمی‌توانستیم حرفی خلاف عقیده‌اش بزنیم ولی آقای طباطبایی هرچه می‌خواهد، دل تنگت بگو؛ در او بود!

آقای [سید جلال‌الدین] #آشتیانی هم حافظ سنت بود. او هم چیز تازه ندارد.

آشتیانی در احاطه به متون فلسفی خیلی قوی بود و شاید در اسفار کم‌نظیر بود.

آثار را دیده و خوانده بود و خوب می‌فهمید؛ در این شکی نیست ولی اصلاً اهل ابداع و ابتکار نبود و میل هم نداشت. روش‌اش درست مثل روش آقای رفیعی‌قزوینی بود تا روش آقای طباطبایی و به همین علت او [علامه طباطبایی] را نمی‌پسندید

ولی من با صراحت تمام آقای طباطبایی را بیشتر می‌پسندم.

20671
متن پرسش
سلام علیکم: خواهش می کنم نظرتان را راجع به شخصیت و طرز تفکر حجت الاسلام پناهیان بفرمایید. و همچنین نظرتان در مورد نگاه ایشان به احادیث و روایات چیست؟ با تشکر. اگر مقدور نیست که جواب را به صورت عمومی در سایت بگذارید آن را به ایمیلم ارسال بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را یکی از فرزندان صادق و پاک انقلاب می‌دانم که با تعهد و بصیرت و به روزبودن، در صدد زنده‌نگه‌داشتنِ روح انقلاب اسلامی هستند. موفق باشید

20661
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد: ۱. ما معتقد به وحدت وجودیم و به گفته جنابعالی ما همه ی عالم را مظهر وجود حق می دانیم و همه ی هست را به هستی حضرت حق می دانیم فلذا می گوییم خدا در قلب انسان هاست و در وجود ماست آیا این ادعا غلط است؟ سوال دوم اینکه بعضی از مراجع عظام تقلید فتوا به نجس بودن و دوری کردن از کسانی را دارند که معتقد به وحدت وجودند و در صحبتهایشا به شدت این اصل را می کوبند و می گویند فلاسفه و عرفا در قضیه ی وحدت وجود اشتباه می کنند. لطفا این ماجرا را هم روشن بفرمایید. البته صحبتی از جناب عالی خواندم که فرموده بودید وحدت وجودی ها دو سته اند اولی ها کسانی هستند که قائل به اینند که همه موجودات از خدا هستند و قسمتی دیگر موجودات را مظاهر حضرت حق می دانند تفاوت اینها را هم روشن بفرمایید. با تشکر بسیار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! ولی این موضوع کار می‌برد تا شخص بتواند به مقامی برسد که در همه‌چیز حضرت اللّه را بنگرد 2- وحدت وجود یک بصیرت است و نه یک علم و لذا هر فقیهی نمی‌تواند به آن برسد هرچند که در علم فقه متبحر باشد. امثال حضرت امام توانستند به چنین بصیرتی برسند زیرا علاوه بر فقاهت، در حکمت و عرفان نیز ممحض شدند. موفق باشید

20657
متن پرسش
سلام: الان ما در چه زمانه ای قرار داریم؟ گوسفند ، گرگ ، میزان ....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. ولی گویا حضرت حق به نور اسم رحمان، در این تاریخ بر مستضعفین جهان نظر کرده تا با مقاومتی که در مقابل مستکبران از خود نشان می‌دهند تاریخِ دیگری را به ظهور آورد. تا دیروز اگر یک‌صدمِ ظلمی که بر مردمی مثل مردم یمن می‌شد، آن مردم تسلیم متجاوزی مثل کشور عربستان می‌شدند، ولی امروز با خطی که حضرت روح اللّه نشان دادند و تاریخ دیگری را در معرض نگاهِ مستضعفان این نسل قرار داد؛ می‌بینید چگونه مقاومت جانانه از خود نشان می‌دهند در حدّی که همین امروز نماینده‌ی سازمان ملل می‌گوید تاریخ، در خود خبر ندارد که چنین فاجعه‌ای به جهت محاصره‌ی بنادر یمن توسط آل سعود پیش آمده باشد. ولی باز مردم معنایی جز مقاومت را در افقِ زندگی خود نمی‌یابند زیرا آینده‌ای ماورای آینده‌ای که مستکبران ترسیم کرده‌اند برای خود می‌جویند. موفق باشید  

20652
متن پرسش
با سلام محضر بنده الله استاد طاهرزاده: بخش مصاحبه با استاد شما را مرور کردم دو سوال پیش آمد امیدوارم هر دو را پاسخ دهید 1. در آنجا آمده که سه روزِ آخر هفته را به قم می‌رفتم و در مدرسه‌ی حقّانی به ادبیات عرب و خواندن فلسفه پرداختم. البته بعداً فلسفه و عرفانِ محی‌الدین و تاریخ اسلام را با جدّیت بیشتر ادامه دادم سوال من اینست که چه شد فلسفه و عرفان را برای مطالعه انتخاب کردید با توجه به اینکه حقانیت این دو مورد تردید است و برخی چون مکتب تفکیک و ... آن را رد می کنند آیا آن زمان که فلسفه را آغاز کردید آگاهانه انتخاب کردید و ابتدا تمام شبهاتی که مربوط به فلسفه بود را رد کردید یا بر اساس فضایی که در آن قرار داشتید به فلسفه و عرفان پرداختید این را از این نظر می پرسم که برایم مبهم است که چرا یکی تفکیکی می شود دیگری فلسفی خودم به این نتیجه رسیدم همانطور که در مورد دین و مذهب عوامل بیرونی چون والدین موثرند درین مثال هم عوامل بیرونی چون استاد و جو حاکم موثرند درین صورت آیا نباید فاتحه معرفت که بنیانش چنین سست است را خواند؟ 2. آیا حضرتعالی زندگی نامه مفصل تری نشر نمی دهید البته مقصود حقیر بیشتر در زمینه سیر مطالعاتیست که داشتید می خواهم بدانم که چگونه شاکله فکری شما شکل گرفت و تداوم دادید حقیر با این که به ده ها هزار کتاب به صورت فایل و کتاب دست یابی دارم و لکن در میان این همه حیرانم که چگونه مطالعه کنم و کار کنونی ام پراکنده خوانیست البته کتاب ادب عقل و خیال را خواندم باز مکفی نیست چون شما مطالعه انسانهای عالم داری چون علامه را توصیه می کنید لکن من چون نسبت به فلسفه و عرفان در موضع تردیدم نمی توانم آنها را انتخاب کنم و سیر مطالعاتی می خواهم که به اشکال سوال قبلی دچار نبوده و از بدیهیات آغار شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نمونه‌ی خوبی برای گرایش امثال ما به فلسفه و عرفان بود از آن جهت که تلاش داشتیم از یک طرف نسبت به دین تعقل و تفکر کنیم و با عمق بیشتری دین را بیابیم، و از طرف دیگر در ارائه‌ی آن زبان مناسبی را به‌کار گیریم 2- به نظر بنده شخصیت‌هایی همچون حضرت امام و علامه و شهید مطهری «رحمة اللّه‌علیهم» بهتر توانستند آن نقشی که پیامبر و اهل‌البیت «علیهم‌السلام» می‌خواستند در جامعه محقق شود را، شکل دهند و میدان ظهور حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را فراهم نمایند. آن‌چه بنده با حوصله‌ی زیاد در نوشته‌های آقایان تفکیکی دیدم صرفاً نقد فلسفه بود آن‌هم در حدّی که دقیقاً متوجه‌ی روح آن نشده بودند و به همین جهت به آقای میلانی گفتم یک ماه بیایند تا من کمی به ایشان فلسفه درس بدهم ببینند فلسفه همانی است که ایشان فهمیدند که البته ایشان عصبانی شدند. بنده معتقدم آقایان، جایگاه تفکر فلسفی را متوجه نیستند و با نگاه به مفرداتِ یک تفکر، تفکر روشن نمی‌شود. پیشنهادم برای جنابعالی جهت فهمِ جایگاه تفکر فلسفه‌ی اسلامی به‌خصوص «حکمت متعالیه»، سلسله مباحثی است که جناب آقای دکتر مهدی امامی‌جمعه داشته‌اند. آن مطالب را می‌توانید در کانال «ندای اندیشه» به آدرس زیر دنبال کنید: موفق باشید

  https://t.me/nedayeandishe/517

نمایش چاپی