بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3135
متن پرسش
سلام استاد. انشاءالله ذیل عنایات حضرت حق و ولی الله الاعظم همچنان معلمی باشید زلال و عاشق مرام و مسلک اهل البیت علیهم السلام و مروج راه ایشان. استاد من شرمنده ام وقت شما را می گیرم. اما سوالی هست که ذهنم را بهخود مشغول کرده. استاد من واقعا این انقلاب را دوست دارم. واقعا آیت الله خامنه ای را رهبر و زعیم و اندیشمند و... می دانم و ولایت ایشان را پذیرفته ام، اما استاد گاهی اتفاقاتی رخ می دهد که دچار دوگانگی می شوم. ببنید استاد مثلا اگر خود شما امروز بروید و بگویید این انقلاب خوب است و ..اما فلان رانت خواری دارد صورت می گیرد فلان جا به اسلام عمل نمی شود فلان ناحقی دارد صورت می پذیرد، بعد از فردا انگ مخالفت نظام و تلاش برای براندازی می خورید، و حداقلش اینکه دور شما یک خط قرمزی کشیده می شود استاد من متوجه ام باید مصالح انقلاب در نظر گرفته شود، دلسوزانه نصایح ارائه شود و ... اما حبس و زندان و تهدید هم روشی نیست که حکومت اسلامی باید در پیش بگیرد. به نظر می رسد هرکسی در برابر حکومت اسلامی ما امروز اعلام کند بله کلیت نظام صحیح است، تئوری درست است اما در عمل به اسلام عمل نمی شود و ... سرش می آورند. باور کنید من خودم وقتی این سوال را از شما می پرسم می ترسم نکند وزارت اطلاعات رد مرا بگیرد و بیخود و بی جهت به جرم تلاش برای براندازی نظام .... در صورتی که خدای محمد شاهد است چقدر دلبسته رهبر معظم انقلاب هستم چقدر دلم میخواهد اسلام و جمهوری اسلامی را به سراسر جهان صادر کنیم. چقدر در برابر معاندین و مخالفین از نظام دفاع کرده ام و انگهای جیره بگیر نظام و ... را بیهوده و بی اساس تحمل کرده ام. با این وجود من طرفدار نظام باید از نظام بترسم که زندگیم را تیره و تار نسازد. چرا؟ استاد اگر وقت داشتید اگر لازم دانستید پاسخم را بدهید و مرا راهنمایی کنید. تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید که در هر دستگاهی افراد غیر سالم هست و از آن مهم‌تر ما هنوز به روحی که انقلاب اسلامی باید به آن برسد نرسیده‌ایم. علت دفاع بنده از انقلاب به جهت آن است که تنها رسیدن به اهداف عالی انسانی و الهی در حال حاضر این انقلاب و این رهبری است و هر اندازه انسان‌ها به دیانت حقیقی بیشتر نزدیک شوند بیشتر رعایت حقوق دیگران را می‌کنند و نور آزاداندیشی بیشتر ظهور می‌کند. تلاش کنید روح دیانت حقیقی را که همان عرفان حضرت امام است در جامعه رشد دهید تا به آن نتایجی که می‌خواهید برسید. باور بفرمایید در دنیای غرب که به ظاهر ادعای حقوق بشر و آزاداندیشی می‌کند هزار هزار برابر بیشتر از این حرف‌ها مشکل دارند. موفق باشید
3107
متن پرسش
سلام.با آرزوی توفیق همه جانبه برای استادعزیز.درمورد تعداد یاوران خاص مهدی موعودکه در روایات313نفرذکر شده اند پرسشی از این منظر دارم که آیا این یاوران حضرت از زمان وعهدی که ایشان ظهور می کنند می باشند ویا نه گلچینی از تمامی تاریخ؟وپرسش مربوط به سوال قبلی که موقعیت رجعت ائمه و پیغمبران وصالحان در حادثه ظهور از بعد زمانی چه زمانی اتفاق می افتد آیا ابتدای قیام تا حضرت را یاری کنند یا بعد از قیام وتشکیا دولت مهدوی ویا بعد از رحلت یا شهادت حضرت صاحب؟التماس دعا
متن پاسخ
مه تعالی؛ علیکم السلام: 1- آن‌چه روشن است وجود 313 یار و یاور متعالی است. افرادی مثل حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و احتمال دارد گلچینی از تمامی تاریخ باشد چون عزیزی می‌گفت این که مردم از خدا تقاضا کردند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار، با رجعت حضرت امام دعای مردم مستجاب می‌شود. 2- ظاهراً بعد از تشکیل دولت مهدوی ائمه یکی بعد از دیگری رجعت می‌کنند ولی ظاهر روایات مربوط به این امر جای تأویل دارد. موفق باشید
3050
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام استاد عزیز. . .انشاالله موفق باشید. . .استاد نظرتون و یا بهتر بگم تحلیلتون از جریان پایداری که در مجلس شکل گرفته چیه؟. . . با توجه به این جریاناتی که مشاهده میکنیم در مجلس بوجود میاد و این عده تلاش خوبی برای روشنگری میکنند. . .از جمله در بحث سوال از رئیس جمهور،همین بحث اصلاح قانون انتخابات و مباحث دیگه که اشاره به کوتاهی هایی در مجلس میشه و توسط اینا روشنگری میشه. . . به نظرتون این جریان،جریانی ولایی و نزدیک به نظرات حضرت آقا بیشتر نیست؟این جریان چه مشکلاتی داره؟. . . فکر میکنم مصداق صحبتای آقا در اون دیدار با مجلسیان که فرمودن البته عده ای هم خوب کار میکنن،تقریبا همین عده هستند. . . چون ما که خیری از مجلس و عملکردش ندیدیم. . .مخصوصا بحث اقتصاد مقاومتی که هیچ کاری نکردن. . . اینو منتشر نکنید،فکر میکنم مجلس زیر سر هاشمی هست. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هم رویهم‌رفته با نظر جنابعالی موافقم ولی همچنان که در جزوه‌ی «احمدی‌نژاد اولین خاک‌ریز» عرض کردم جبهه‌ی پایداری باید در کنار آقای احمدی‌نژاد این تشکل را شکل می‌داد تا ما امروز در بین اصول‌گرایان جبهه‌ی دیگری غیر از دو جبهه‌ی مشهور نداشته باشیم و ناظر فرسایش جبهه‌های مقید به ولایت رهبری نباشیم. موفق باشید
3055
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر 1- در باب «ذات داشتن انقلاب اسلامی و غیر اعتباری بودن آن» گفتارهایی از جنابعالی را شنیدم و نوشته هایی را ملاحظه کردم و توفیق گفتگو با شما را نیز داشتم. نکات ارزنده ای را به صورت پراکنده از جنابعالی ملاحظه کردم ولی در آثارتان بحث مفصلی در این زمینه مشاهده نکردم و عمدتاً اشارات گذرایی به این موضوع داشتید. تقاضا دارم بحث مدونی در باب استدلات عقلی و نقلی و همچنین مثالهایی برای فهم و درک بهترموضوع ارائه نمائید. 2- با توجه با ثابت بودن و غیر قابل تغییر بودن «ذات»،«پیشرونده بودن ذات» که در دیدارر رهبر معظم انقلاب با فرماندهان سپاه پاسداران در سال گذشته مطرح گردیده است چگونه تفسیر می گردد؟حرکت از اجمال به تفصیل انقلاب چگونه تفسیر می یابد؟ باسپاس فروان از بذل توجه شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: روش درست برای جواب‌دادن به این سؤال را این طور می‌دانم . مباحثی که در این رابطه عرض شده است مطالعه شود و سپس مبتنی بر آن مباحث سؤال شود. بنده پیشنهاد می‌کنم ابتدا کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» همراه با جزوات «جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی و جریانات سیاسی در آینده» و «علت سقوط تمدن‌ها در المیزان» مطالعه شود و سپس بر مبنای آن مباحث سؤال بفرمایید وگرنه برای جوابگویی به این سؤال همه‌ی مباحث باید مطرح شود چه در موضوع ذات‌داشتن انقلاب و چه در رابطه با حرکت از اجمال به تفصیل. موفق باشید
3017
متن پرسش
سؤال19: ما قبول داریم که امام‌خمینی حکومتی بنا نهادند که دیگران خیلی که هنرکنند، باید آن حکومت را خوب حفظ کنند. و شاید اگر حضرت امام نبود، هیچ عالم دیگری نمی‌توانست چنین کاری کند؛ خصوصاً که آن انقلاب و سیرة امام در شکست‌دادن حکومت پهلوی از طریق به صحنه آوردن مردم با دست خالی و شهیدشدن آنها، بر خلاف عقل انسان‌های عادی، بلکه بر خلاف عقل اندیشمندان و عرفایی مثل شهیدمطهری و علامه طباطبائی بود، تا آنجا که آیت‌الله میانجی گفته‌بود: «امام‌خمینی به سیرة عقلا عمل نمی‌کند.»! البته الآن که انقلاب پیروز شده، ما همه بسادگی می‌پذیریم که آن استراتژی عاقلانه بوده. پس شاید بتوان گفت که حضرت امام در شکست‌دادن حکومت شاه، عقلی فوق حتی عقل علما و عرفا و فلاسفه و مفسرین داشته‌است. آری، ما قبول داریم که این انقلاب، بدون امام‌خمینی پیروزنمی‌شد. اما بحث بر سر این مطلب است که ما می‌خواهیم از طریق استدلالی عقلی که در صفحة 46 آمده، مقامی خاص را برای حضرت امام حتی در این زمان (بعد از رحلت‌شان) هم ثابت کنیم! لبّ استدلال شما در دلیل سوم این جمله است: «خداوند به همان دلیل که پیامبر فرستاد و امامان را پرورش داد، در زمان غیبتِ امام زمان، فقیهی که بتواند جامعه را درست هدایت کند می‌پروراند.»، طبق این استدلال، مصداق این استدلال در زمان حاضر باید فرد زنده‌ای باشد. پس این استدلال، نه تنها این مقام را برای حضرت امام در این دوران اثبات نمی‌کند، بلکه نفی هم می‌کند!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم بتوانیم بر مبنای همان استدلال بر این نکته تأکید کنیم که حکمت الهی اقتضا می‌کند فقیهی را با سیره‌ی خاص در زمان غیبت بپروراند که سیره‌ی آن فقیه سال‌ها جامعه را هدایت کند که در سؤالات قبلی مثال سیره‌ی شیخ طوسی و صاحب جواهر را عرض کردم. موفق باشید
3004
متن پرسش
سلام در عرفان نظری و در بین عرفا، علاوه بر ظاهر و مطالب ظاهری و احادیث ظاهری که مطرح است؛ در بین خود یک سری مطالب و احادیث سری و باطنی نیز دارند که بیشتر از طریق کشف و شهود به این مطالب رسیده اند. برای مثال ابن عربی ادعا دارد که فصوص الحکم را کلش را رسول الله(ص) به او القاء کرده و کل این کتاب املاء شخص رسول الله(ص) است. حال در همین بحث چند سوال از شما داشتم: 1- ضابطه و ملاک برای تشخیص شهود صحیح و رحمانی از شهود غلط و شیطانی چیست!؟ چونکه ما می بینیم که حتی در بین کشف و شهود عرفا نیز متفاوت و بعضا متناقض است. برای مثال یکی در مکاشفه می بیند فلان شخص در آن دنیا گرفتار است؛ شخص دیگری می بیند نه آن شخص در بهشت برین است. بالاخره نمی شود که هر دو مکاشفه درست باشد چون متناقض است. خوب در اینجا قطعا یکی از این مکاشفه ها شیطانی است. حال این را از کجا می شود تشخیص داد؟! 2- ممکن است فردا نیز بنده کتابی بنویسم و ادعا کنم کل این کتاب املاء رسول الله(ص) است یا مثلا املاء امیرالمومنین(ع) است. خوب به چه دلیل و طبق چه ملاک و معیاری باید سایر علما حرف مرا بپذیرند یا رد کنند؟! 3- اگر شخصی در مکاشفه یا شهودی پیامبر(ص) یا یکی از ائمه(ع) را ببیند که مطلبی را به این شخص بفرمایند؛ آیا این شخص می‌تواند این مطلب را مبنای کارش و اعتقادش قرار دهد یا خیر؟! 4- آیا فقیه می تواند در علم فقه، که یک علم ظاهری است از شهودات خویش استفاده کند؟! برای مثال ما در احادیث داریم که با شروع ماه رمضان شیطان در بند می شود و تا آخر ماه رمضان در بند است. حالا برای مثال هر چند هنوز هلال ماه رویت نشده؛ اما چون فلان عارف شهود کرده که شیطان در بند شده فتوا دهد که اول ماه رمضان است. یا برای مثال یک عارف علت و مناط تکوینی و واقعی نماز را شهود؛ بعد بیاید همین مناط را تنقیح کند. و سایر مثالها
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- ملاک صحت مکاشفه، کشف پیامبر و امام معصوم است. اگر آن کشف مخالف کشف معصومین نبود می‌تواند قابل اعتماد باشد ولی این‌که کشف‌ها در یک موضوع متفاوت می‌شود ممکن است دو وجه از یک موضوع در میان باشد به این معنا که در یک کشف جنبه‌ی ایمانی فرد مدّ نظر باشد و در یک کشف جنبه‌ی مراحلی که هنوز طی نشده است برای صاحب کشف ظاهر شود 2 و 3- امثال محی‌الدین که چنین سخنی را می‌گوید آنقدر آن سخن عمیق است که علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند بعد از معصوم هیچ سخنی به عمق سخنان محی‌الدین نیست و بعد از قرآن بیشترین شرح بر کتاب فصوص الحکم محی‌الدین نوشته شده که در آن کتاب می‌فرماید رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را در خواب دیدم و حضرت فرمودند بگیر این کتاب را. از محتوای کتاب معلوم می‌شود یک کتاب فوق‌العاده‌ای است و در همین رابطه حضرت امام در نامه به گورباچف نوشتند : دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی‌الدین ابن‌عربی‌ نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد. 4- هرگز نباید در علم فقه به شهود اعتماد کرد و قضیه از این حرف‌ها نیست که عارفی بخواهد با شهود خود ماه رمضان را تعیین کند. موفق باشید
2951
متن پرسش
سلام استاد. من پرسشی داشتم: استاد بنده حقیر از طرفداران نظام جمهوری اسلامی و معتقد به اصل ولایت فقیه هستم. یک زمانی قاطبه مردم ایران طرفدار برقراری نظام اسلامی بودند، اما همانطور که خودتان می دانید بخش کثیری از مردمکشور ما دیگر عقیده ای به ولایت فقیه و و جمع دین و سیاست نیستند. آنها نوع تفکر و نگرش ما را نمی پذیرند آنها اسلام را در حد شخصی و حیطه قلب خود می خواهند. دلشان نمی خواهد روحانیون بر ایشان حکومت کنند. دوست ندارند قوانی قرآن بر آنها حاکم باشد (البته ناگفته نماند بخش عمده ای از این موضوع به عملکرد غلط پاره ای از مسئولین و سوءاستفاده ایشان از موقعیت خود می باشد و اینکه انتظارات مردم از یک حکومت اسلامی بر آورده نشد و اینکه ریا و دوری زیادی را از بخشی از افراد حکوتی دیند که اتفاقا اقدامات آن عده تاثیر زیادی بر زندگی مردم گذاشت). خلاصه استاد من که واقعا شیفته نظام اسلامی هستم و دلم میخواهد جمیع مردم هم یکدل و همصدا همینگونه باشند ولی به هر دلیل دیگر اینطور نیست. در بعضی جاها آمده است پیامبر چندین بار به رای مردم رجوع کردند و یا امام علی علیه السلام تا زمانی که مردم نخواستندشان حکومت نکردند و بعد هم مردم نخواستند و رها کردند و... آیا ما باید به قیمت نارضایتی مردم به فکر حفظ نظام باشیم؟ مگر ما حدیث نداریم که با کفر می شودحکومت کرد ولی با ظلم نه؟ آیا یک حکومت لائیک بهتر از حکومت اسلامی نیست که بخش عمده ای از مردم آن را نمی خواهند؟ اگر واقع بینانه نگاه کنیم و نخواهیم خودمان را گول بزنیم به این واقعیت می رسیم که بخش قابل توجهی از مردم ما این شیوهحکومت را قبول ندارند. حال یا آن را درک نمی کنند، یا هرچیز دیگر...ایا اگر ائمه بودند به هرقیمتی حکومت را حفظ می کردند؟ چه اشکال دارد یک رفراندوم بگیریم و حداقل دیدگاههای سایرین را هم لحاظ کنیم؟باستاد نظر شما چیست؟(هرچند تاکید می کنم من مایلم حکومت شیعی ما بماند نام علی بماند، ام القرای جهان اسلام باشیم، اما مگر صرفا امثال من حق داریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به این دلیل بنده معتقدم مردم اصل نظام اسلامی را نسبت به سایر نظام‌های موجود ترجیح می‌دهند که بیش از پنجاه‌درصد در انتخابات شرکت می‌کنند، چون شرکت در انتخابات به معنای آن است که معتقدند در همین بستر می‌توانند به نتایجی که می‌خواهند برسند. از طرفی هیچ‌وقت هیچ نظامی برای بود و نبود خودش اقدامی انجام نمی‌دهد، رفراندم برای آن است که بخواهند یکی از رویکرد های نظام را تغییر دهند مثل رفراندمی که در اخر عمر حضرت امام جهت تغییر بعضی مواد قانون اساسی انجام شد. ولی تغییر نظام چیز دیگری است ،مثل همان‌طور که مردم با نظام شاهنشاهی درگیر شدند و معلوم شد آن نظام پشتوانه‌ی مردمی ندارد. اگر فکر می‌کنید واقعاً مردم نظام را نمی‌خواهند باید کار به این‌جا بکشد، مثل همان چیزی که در مصر به‌وجود آمد. این تصور که مردم نظام اسلامی را نمی‌خواهند در تصور مجریان فتنه‌ی سال 88 بود و فکر کردند اگر بستر را فراهم کنند مردم همان‌طور عمل می‌کنند که بعداً در مصر پیش آمد، ولی ملاحظه کردید وقتی مردم برای نظامشان احساس خطر کنند مثل 9 دی همه به پشتیبانی نظام می‌آیند هرچند انتقاد داشته باشند. موفق باشید
2904
متن پرسش
سؤال18: شما در توضیح «دلیل اول‌تان در صفحة42»، در پاسخ به سؤال ما فرمودید که: «این روایت را هر طور تحلیل کنیم، به این نکته می‌رسیم که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مصداق کاملی از کسانی‌اند که در قرن حاضر در احیاء دین و برگرداندن دین به معنای اصلی‌اش نقش اساسی داشته‌اند.»، اما اشکال ما در دلیل اول شما این بود که: اولاً این روایت می‌گوید که مصداقش باید زنده باشد و لذا حضرت امام در این زمان نمی‌تواند مصداق آن روایت باشد، و ثانیاً این روایت می‌گوید که در هر زمانی مصادیقی دارد، ولی شما می‌خواهید بگویید: تنها مصداقش در این دوران حضرت امام است! شما این دو اشکال را چطور پاسخ می‌دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سیره‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک فرهنگی است که با نظر به افق‌های آینده از طرف خداوند بر قلب ایشان اشراق شده و در همین راستا می‌فرمایند: «این قرن، قرن نابودی ابر قدرت‌ها است». وقتی روایت می‌فرماید در هر قرنی عدولی به صحنه می‌آید که اسلام را از انحراف نجات می‌دهد، بیشتر به سیره‌ی او نظر دارد و لازم نیست در تمام قرن آن شخص زنده باشد. موفق باشید
2905
متن پرسش
سؤال19: ما قبول داریم که امام‌خمینی حکومتی بنا نهادند که دیگران خیلی که هنرکنند، باید آن حکومت را خوب حفظ کنند. و شاید اگر حضرت امام نبود، هیچ عالم دیگری نمی‌توانست چنین کاری کند؛ خصوصاً که آن انقلاب و سیرة امام در شکست‌دادن حکومت پهلوی از طریق به صحنه آوردن مردم با دست خالی و شهیدشدن آنها، بر خلاف عقل انسان‌های عادی، بلکه بر خلاف عقل اندیشمندان و عرفایی مثل شهیدمطهری و علامه طباطبائی بود، تا آنجا که آیت‌الله میانجی گفته‌بود: «امام‌خمینی به سیرة عقلا عمل نمی‌کند.»! البته الآن که انقلاب پیروز شده، ما همه بسادگی می‌پذیریم که آن استراتژی عاقلانه بوده. پس شاید بتوان گفت که حضرت امام در شکست‌دادن حکومت شاه، عقلی فوق حتی عقل علما و عرفا و فلاسفه و مفسرین داشته‌است. آری، ما قبول داریم که این انقلاب، بدون امام‌خمینی پیروزنمی‌شد. اما بحث بر سر این مطلب است که ما می‌خواهیم از طریق استدلالی عقلی که در صفحة 46 آمده، مقامی خاص را برای حضرت امام حتی در این زمان (بعد از رحلت‌شان) هم ثابت کنیم! لبّ استدلال شما در دلیل سوم این جمله است: «خداوند به همان دلیل که پیامبر فرستاد و امامان را پرورش داد، در زمان غیبتِ امام زمان، فقیهی که بتواند جامعه را درست هدایت کند می‌پروراند.»، طبق این استدلال، مصداق این استدلال در زمان حاضر باید فرد زنده‌ای باشد. پس این استدلال، نه تنها این مقام را برای حضرت امام در این دوران اثبات نمی‌کند، بلکه نفی هم می‌کند!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: لازمه‌ی هدایت الهی در زمان غیبت امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» فقه و فقهایی است که الفبای حیات دینی در زمان غیبت را در زمانی تدوین کند، حال در یک زمان شیخ طوسی این کار را می‌کند و سال‌ها آن فقاهت جوابگوست، و یک زمان صاحب جواهر به میدان می‌آید و فقه جواهری را شکل می‌دهد و با این‌که او رحلت می‌کند ولی سیره‌ی او زنده است و در دوران معاصر که نظام سیاسی جهان شکل خاصب به‌خود گرفت خداوند حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی» را پروراند که سال‌ها پس از رحلت او سیره‌ی او در صحنه خواهد ماند، پس از آن برهان لازم نمی‌‌آید نظر به شخص خاصی که زنده است بکنیم. عمده سنت پرورش فقیهی است که الفبای حیات دینی در زمان غیبت را تدوین کند، سایر فقها سال‌ها باید بر اساس آن الفبا و در آن جاده حرکت کنند. موفق باشید
2892
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز در مباحث کربلا فرمودید که جریانی که به اهداف خود نرسد پیروز نیست. سوال من این است که آیا بعد از ریخته شدن خون مطهر امام معصوم وحجت خدا آیا امت اسلام به راه اصلی خود بازگشت؟ امتی که چند سال بعد در مدینه مردم به بیرون شهر رفتند برای استقبال از یک رقاصه فاحشه آیا این نابود شدن اهداف قیام کربلا نبود؟ حکومت بین امیه در سال بعد از کربلا فاجعه حره را درست کرد پس ضربه خون مطهر امام به حکومت بنی امیه چه بود؟ یعنی اثر این خون مطهر در روشنی امت اسلام چه بود؟ اگر می فرمایید بالاخره حکومت بنی امیه نابود شد خوب این رسم هر حکومت غیر حقی است با روشی که یزید پیش گرفته بود حتما این حکومت نابود می شد شاید کمی دیرتر ولی بالاخره نابودی اش حتمی بود چه نیاز به این کشتار وحشتناک وواقعه تلخ وجانسوز بوده است حتی اگر یزید مثل معاویه هم حکومت می کرد باز هم نابود می شد ولی شاید کمی دیرتر من مانده ام خون یک انسان مومن هم ریخته شدنش برای یک هدف عالی باید باشد چه رسد به خون مطهر امام معصوم وفرزندان مظلومش. دقیقا همین سوال را درباره خون پاک ومطهر ومظلوم شهدای دفاع مقدس هم دارم آیا این خونها به هدف رسیدند؟ آیا هدف آنها نعوذ بالله افتضاحههایی بود که در دوران اصلاحات به وجود آمده بود ویا در دوران سازندگی به اهداف خون شهدا رسیدیم؟ نعوذ بالله که این گند جریانات را هدف مقدس شهدا بدانیم یا این بی اخلاقی بی سابقه ای که الان در کشور هست نتیجه خون شهداست؟ این همه حمله کردن به شخصیتهای بلند کشور و..... استاد نتیجه خون شهیدان مظلوم ما وآه مادرانشان کجای این مملکت است؟ اگر حفظ اصل نظام را می گویید نمی توانم قبول کنم چرا که خیلی از بزرگترهای کشور از آرمانهای امام وانقلاب ورهبری دور شدند برای چندین هزار نفر شهید هدف خیلی والایی باید بیان کنید وباید هم به آن رسیده باشیم والا بعد از این همه مدت اگر به اهداف خون شهیدانمان نرسیده باشیم باید گفت متأسفانه خونشان پایمال شده وخداوند هم از سر ما نمی گذرد وخدایی ناکرده ما را از نعمت بزرگ این انقلاب محروم خواهد کرد. همچنین در مورد فضای فرهنگی کشور وهمینطور فضای فرهنگی بعد از کربلا که هم وضعیت حجاب بد جور بوده وهم گرایشات مردم ضعیف شده بوده وهم حاکمان به دنبال زراندوزی بودند وتشنه قدرت بودند آیا اثر خون شهید در این عرصه ها نباید نمودار شود یا اینکه باید نمودار شود ولی اگر هم پیدا نشد ضربه ای به هدف خون شهید نمی زند که این هم مقوله ای است که توضیح حضرتعالی را می طلبد. از راهنمایی شما بسیار ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید که مسیر جهان اسلام پس از مدتی به سوی امام صادق«علیه‌السلام» معطوف شد به طوری‌که چهارهزار دانشمند که اکثراً از اهل سنت بودند به شاگردی امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» حاضر شدند و همه‌ی چهار فقیه اصلی اهل سنت مستقیم و غیر مستقیم از شاگردان امام صادق«علیه‌السلام» هستند. این است معنای تغییر جهتی که امام حسین(ع) در صدد آن بودند. در مورد دفاع مقدس متوجه باشید امروز عزت نظام اسلامی مرهون استقامت شهداء و خانواده‌ی آن‌ها است. به کلیت نظام اسلامی بنگرید که چگونه مردم مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» را پذیرفته‌اند و جمهوری اسلامی در شرایطی است که در حال ساقط‌کردن امپراطوری آمریکا است. نتایج کار در آینده‌ای نه‌چندان دور ظاهر می‌شود، وقتی دشمن استکباری توان خود را برای ادامه‌ی تبلیغات فاسدش از دست داد. ما باید با برخورد ریشه‌ای با غرب، تخم فساد را بخشکانیم. فکر می‌کنم در مورد برکات نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در کتاب «راز شادی امام حسین«علیه‌السلام» در قتلگاه» مطالبی را به‌دست آورید. موفق باشید
2883
متن پرسش
با سلام هوالباطن مفتاحی بر: منطق علم دینی در دوران گذار تطور تاریخ در اعصار و قرون متفاوت، مُظهر مبنای عمل ارادی انسان¬ها درجهت تداوم حیات فردی¬-اجتماعی و تأثیر مادیت و معنویت در آن بوده است. نوع هستی شناسی و بر اساس آن مبنای عمل ارادی انسان¬ها در ساحت تمدنی در ابعاد مختلف ظاهر گشته و نظام¬های متفاوتی از زندگی فردی و اجتماعی را بنیان نهاده است. نظام اجتماعی- ¬فردی غرب "پیشاسقراطی" را در مبنای اسطوره¬مداری، و پساسقراطی را باید بر اساس "کاسموسانتریسم" ارسطویی به تحلیل نشست. امتداد هستی¬شناسی حاکم بر غرب در نگرش¬های "راسیونالیسم" ، "آمپریسم" و "هرمنوتیک" ، ظهور تمدنی خود در نوع پاسخ گویی به نیازهای بشری در این نظام اجتماعی را نشان می¬دهد. بر این اساس نیز علم در ساحت تمدنی معنا شده و بر اساس نوع هستی شناسی غربی به پاسخ نیازهای بشری می¬پردازد. ساحت علم غربی نه در "اشراق" بلکه در عقل خودبنیاد معنا یافته و نیازهای بشر نه در ماوراءالطبیعه بلکه در مادیت ایجاد می¬گردد و پاسخ می¬یابد. از این منظر است که تحلیل بنیاد علوم بالاخص علوم انسانی در تساوق مفهومی با "ساینس" قابل فهم می¬گردد چراکه متدولوژی شناخت "سوبژه" همان روش تجربی است که براین اساس در علوم مختلف ریشه دوانده و با نگاهی فراتر حتی ریشه¬شناسی کلمه علم را هم در خود معنا کرده است. بر این بنیاد، عقل خودبنیاد محور ساخت علوم در عصر خردگرایی می¬گردد و این اندیشه توسط فلاسفه¬ایی چون کانت و هگل به نهایت خود می¬رسد. در مقابل و بر اساس هستی¬شناسی ماوراءالطبیعه محور، نظامات اجتماعی در قرون گذشته به گونه¬های متفاوتی در بنیاد خود با نظام مادی محور ایجاد گردیده است. تمدن کلیسایی در عصر به غلط مرسوم قرون وسطی و تمدن¬های شرقی از ماکاها تا مایاها از قلب اروپای امروزی تا شرق چین در اعصار و قرون مختلف شکل گرفته است؛ تمدن¬هایی که نظام اجتماعی آنها نه بر پایه¬ی عقل خودبنیاد که بر اساس جهان پدیداری اشراقی انتظام یافته و ظهورات دانش تمدنی خود را بر اساس این نوع از هستی شناسی بنیادنهاده بوده است. برای درک عمیق تفاوت ذکر شده دقت نظر در پزشکی غربی در سده¬های اخیر و طب سنتی در چین و ژاپن و ایران می¬تواند محل تأمل بسیار مناسبی باشد. از این روست که باید مبانی اندیشه¬ایی تمدن¬ها را مورد مداقه قرار داد تا از این رهگذر بتوان روش شناسی علم مبتنی بر پایه اندیشه¬ایی آن را تحلیل و به ساحت تولید رساند. بر این اساس اینک باید به گونه¬ایی دیگر سخن به میان آورد. سخن از منطق علم دینی در دوران گذار مجالی است برای "پرداخت تمدنی به انقلاب اسلامی در ساحت علوم برای پاسخ به نیازهای بشری" ، از همین روست که مفاهیم متعددی در این عنوان چنان گردهم آمده که برپایه¬ی "خودآگاهی" ما، به "التقاط تمدنی" و براساس "ناخودآگاهی" ما نسبت به این مفاهیم، به "تضاد تمدنی" خواهیم رسید. آیا از اساس مفهوم علم دینی در دوران گذار معنا دارد؟ مگر ماهیت علم دینی مُتِطَور است که نوعی از آن در دوران گذار و نوع دیگر آن در دوران ظهور معنا داشته باشد؟ اگر مفهوم منبعث از ترکیب علم دینی در دوران گذار با مفهوم منبعث از علم دینی در دوران ظهور متفاوت است بازگشت این تفاوت به چه مبنایی است و چه تأثیری در روش¬شناسی علم دینی در دوران گذار و ظهور خواهد داشت؟ نسبت علم دینی در دوران گذار با تمدن پاسخگو به نیازهای بشری در "اکنونی تاریخ" چیست؟ آیا علم دینی در دوران گذار برای خود نسبتی با علوم غربی تعریف می¬نماید؟ آیا این نسبت بر پایه "مبانی بنیادین" تعریف می¬گردد یا برپایه "مبانی کارکردی" ؟ تعریف این رابطه بر هر یک از این مبانی چه تاثیری در روش¬شناسی علم دینی در دوران گذار خواهد داشت؟ آیا تعریف این نسبت بر اساس مبانی کارکردی به معنای پذیرش "امکان اندیشه¬ایی" علم غربی بی هیچ کم و کاستی است؟ شکست امکان اندیشه¬ایی غربی به چه معناست و از چه طریق حاصل می¬گردد؟ علم دینی در دوران گذار باید پاسخگوی چه ساحتی از نیازهای بشری باشد و بر این اساس در کدام ساحت تمدنی انقلاب اسلامی شکل خواهد گرفت؟ علم دینی در دوران ظهور پاسخگوی چه ساحتی از نیازهای بشری است و بر این اساس در چه ساحتی از تمدن مهدوی شکل خواهد گرفت؟ نسبت علم دینی در دوران گذار و دوران ظهور چیست؟ تفاوت بنیادین علم دین دینی در دوران گذار و علم دینی در دوران ظهور در نسبت خود با علم غربی چیست؟ تمدن مبتنی بر علم دینی در دوران گذار چه تفاوتی با تمدن مبتنی بر علم دینی در دوران ظهور دارد؟ آیا نمی¬توان این تفاوت را اصلی¬ترین تفاوت تمدن انقلاب -اسلامی با تمدن مهدوی دانست؟ و هزاران سوال دیگری از این دست که می¬تواند زمینه ساز فهم ما از چرایی، چیستی و چگونگی علم دینی در دوران گذار و تمدن مهدوی باشد. پرداخت به چنین سوالاتی در گام اول ما را به نگرش¬هایی خواهد رساند که روش شناسی تولید علم در دوران گذار را برای ما به تصویر خواهد کشاند. از علم در مبانی دینی ما تعبیر به نور گشته است و در کلام حکیمان قدیم علم از جنبه¬ی اشراق گونه¬ی آن مورد بحث بوده است. علم ریشه در "حقیقت عالَم" داشته و نه ریشه در "واقعیت آن" ؛ لذا عالِم نیز سعی در وصول به حقیقت عالَم داشته و در "صیرورت" از مقامی به مقام بَعد عالِم تر و عالِم تر می¬گشته است. کشف حقیقت نیز بر اساس "عقل سلیم" فراهم می-گردیده است و حقیقت عالم متصل به منبع لایزال الهی و فهم آن مستلزم صیرورت در این حقیقت شناخته می¬شده است. اوضاع در عصرد خردگرایی در غرب به گونه¬ایی دیگر مقدر شد چراکه علم در عصرخردگرایی به معنای کشف واقعیت "فروکاسته" گردید و روش آن نیز بر اساس عقل خودبنیاد به روش تجربی تقلیل یافت. بر این اساس نیازهای بشری از مختصات تعریفی جدیدی شکل یافت و حوزه¬ی نیازهای بشری نیز به نیازهای مادی مُتعیِّن گشت و علم برای پاسخگویی به این نیازها به خدمت گرفته شد. تحلیل چیستی ادراکات فرامادی نیز به مرور زمان کاشفیت خود را از دست داد لذا در نهایت به اداراکات شخصی که می¬توانست از جایگاه یک تجربه خیال گونه بهره¬مند باشد فراتر نرفت. در عصر خردگرایی دیگر انسان مانده بود و عقل خود بنیاد و نیازهای مادی و سوال از چگونگی پاسخ به این نیازها براساس عقل خود بنیاد خود. اومانیسم در بنیاد تفکری به ثبات رسیده بود و برای ظهور تمدنی خود باید پاسخگوی نیازهای بشری می¬شد؛ لذا روش تجربی متناسب¬ترین و شاید روش حصری ساخت علومی بود که بتواند نیازهای بشری در این مختصات فکری را پاسخ¬گو باشد. شاهدیم که بر این مبنا دستآوردهای انسان خودبنیاد در قرون 18 و 19 چه تفاوت بنیادینی با دستآوردهای تمدن بشری تا آن زمان دارد. در اکنونی تاریخ هرچند که هنوز امتداد سنت فلسفی عصر روشنگری بر ساحت جامعه در حال تلألوء است اما مبانی اندیشه¬ایی حاکم غرب در حال تغییر بنیادین است. این تغییر در درون نظام فلسفی غرب به سمت اضمحلال انسانیت در صیرورت است چرا که ماهیت این صیرورت، حرکت از اومانیسم به سمت سیطنیسم برپایه¬ی "نفس¬گرایی" ، و در خارج از نظام فلسفی غرب با خودآگاهی ایجاد شده توسط انقلاب اسلامی «انقلاب اسلامی انفجار نور بود» ماهیت این صیرورت حرکت از خودبنیادی به سمت "الله بنیادی" است. آیا می¬توان در این صیرورت از خود به الله نیازهای بشری را بی-پاسخ گذاشت؟ علم متناسب برای پاسخ گویی به این نیازها در هر مرتبه¬ی صیرورتی چیست؟ آیا بی¬ساخت این علم مشکک می¬توان ساحت تمدنی تحت "اقتدار" تفکر انقلاب اسلامی را به ساحت تمدنی مظهر تفکر انقلاب اسلامی رساند؟ نوع پاسخ به این سوال است که گام دوم از چگونگی منطق علم دینی در دوران گذار را بر ما مکشوف کرده و ما را در ورطه¬ "التقاط تمدنی" قرار خواهد داد.«هَذاتَمامُ¬مَایقال¬فی¬هَذاالمقام¬فَتمّ¬البَحثُ¬فَتأَمّل¬ایَّهاالعزیز
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که نمی‌توانستیم بگوییم با نظر به مهدویت و ظهور امام معصوم، نمی‌توان ولایت فقیه را به عنوان دوران گذار پذیرفت – همان دام تئوریک که حجتیه‌ای‌ها در آن افتادند- نمی‌توان نسبت به عبور از فرهنگ مدرنیته به فرهنگ مهدویت از نگاه فرایندی غافل بود. عاقلانه‌ترین کار آن بود که در دوران غیبت، با نظر به حاکمیت حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نظام ولایت فقیه را به‌وجود آورد، نمی‌توان گفت چون حقیقت چیز مشخصی است گذار از ظلمات غرب به سوی تمدن اسلامی، یک نوع التقاط تمدنی است، زیرا مقصد مشخص است و در این راستا هیچ وجهی از وجوه فرهنگ خودبنیاد غرب به رسمیت شناخته نمی شود تا التقاط تمدنی پیش آید. دوران گذار چیزی شبیه سلوک یک سالک است که با نظر به حقیقتی که یافته است سعی می‌کند اخلاق و رفتار و اطراف خود را هرچه بیشتر آماده کند تا زمینه‌ی تجلی نور توحید بیش از پیش فراهم گردد. زیرا شناخت حقیقت با تحقق آن در زمین و زمان فرق دارد، به همین جهت موضوع تعلیم و تربیت مطرح است تا با تعلیم، چشم‌ها به سوی حقیقت معطوف گردد و با تربیت شرایط را برای ظهور آن حقیقت در حرکات و سکنات فراهم کنیم. آیا در سیره‌ی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در صدر اسلام تدبر ننموده‌اید که چگونه چند سال دعوت خود را علنی نکرد – هرچند از ابتدا نظر به حقیقت داشت – و آیا احکام حرمت شراب و ربا را به مرور در جامعه پیاده ننمود؟ آیا می‌توان گفت چون پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در فرهنگ جاهلیت علناً شراب و ربا را حرام ننمود گرفتار «التقاط تمدنی» بوده و محکوم به «تضاد تمدنی» است؟ عذر می‌خواهم که به جهت محدودیت مجال، مطلب را به صورت مختصر جواب دادم ولی تأمل بفرمایید که در دوران گذاری که ما می‌گوییم هیچ فروکاستنی نسبت به حقیقتی که مدّ نظر داریم پیش نیامده و همواره بر همان اهداف اصلی که انقلاب بر آن تأکید دارد، تأکید می‌کنیم. حکمت در آن است که بدانیم باید از روح غرب‌زدگی عبور کرد و از این جهت می‌توان روش خود را با روش طالبانی متفاوت دانست، زیرا روح طالبانی در عین آن‌که به زعم خود می‌خواهد ولایت الهی را حاکم کند متوجه فرهنگ گذار نیست و لذا صرف نظر از اهداف منحرف آن گروه، روش آن‌ها نیز روشی است انحرافی. پس می‌توان گفت ماهیت علم دینی متطور نیست ولی تحقق آن در زندگی احتیاج به زمان دارد و یک فرایند را می‌طلبد بدون آن‌که لازم باشد علم دینی با علم غربی ترکیب گردد یا مثل بعضی – مثل دولت سازندگی – به تصور آن‌که رسیدن به اهداف عالیه ممکن نیست تسلیم علم کارکردی غربی شویم. موفق باشید
2860
متن پرسش
با سلام به استاد اقای دکتر طاهرزاده الان داشتم به تمدن اسلامی که درباره ان جامعه مذهبی و رهبری کشور حرف میزنند فکر می کردم. چند نکته باعث شد به تمدن اسلامی و اینده ان شک کنم و فکر کنم ما هم در برهه ای از زمان هستیم که همان نگاه که ما به عصر صفوی با ارمان هایش عصر رنسانس با ارمانهایش داریم ایندگان نیز همان نگاه را به عصر ما با ارمانهای اسلامیمان داشته باشند 1.در دانشگاهی که من در ان درس می خوانم بیشتر استاد های تراز اول یا کسانی که در بازار کار فردی مهم هستند افرادی لاییک و لیبرال هستند.اکثرا درس خوانده بیرون ایران و نوعی نگاه خاص به انقلاب :روحانیت و....(خودتون که متوجه هستید).دانشجویانی که هم وارد دانشگاه می شوند بیشتری با سبک زندگی شبه غربی می باشند. این باعث می شود که فکر کنم من با عقایدم یک فرد قرون وسطایی هستم(با این که مشکل را از عقایدم نمی دانم).فرد مومن همه فن حریف که الان من به ان بنازم نمی بینم مثل دکتر چمران...اکثر افراد نخبه جامعه من (مهندس ودکترونویسندها.....)افرادی غیر دینی هستند از اینده کشورم میترسم با وجود این افراد وقدرتشان و ............(با وجود اینکه در تاریخ شیعه میبینم از هیچی به اینجا رسیده ایم) 2.هر چه به تکنولوژی دنیا وابزار ها نگاه میکنم بدی یا خوبی ان را در نوع استفاده و کاربرد ان می بینم نه خود وسایل که منشا ساخت ان غربی هست یا نه. و یا نمی توان نوع ابزار را بر اساس نوع افکار غربی یا اسلامی تقسیم بندی کرد. یا مثلا نمی توان گفت ما معماری اسلامی داریم چون در واقع با اینکار اسلام را وارد مقوله مادی کرده ایم وان وقت اسلام ضربه پذیر می شود. من قبول دارم که با توجه به روح اسلامی باید خانه بر اساس ان ساخت اما نمی توان اسلام را در اشیا ظاهر نمود و بگوییم این نوع معماری اسلامی است و یا این نوع ابزار هر روز به خاطر تحولات علمی در دنیای مادی ما شاهد تغییر هستیم پس ابزار سازی تمدن شیعه معنا ندارد نوع استفاده از ابزار مهم است.شاید ابزار اکنون ما برای ایندگان مثل بیل باشد برای عصر ما. (ببخشید که نمی توانم منظورم را واضح برسانم) ............................................................................................. رهبر انقلاب فرمودند که ما بر اساس اسلام مجاز به استفاده از سلاح اتمی نیستیم..با وجود این که به احتمال زیاد استفاده از سلاح اتمی در این زمان هیچ فایده وسودی ندارد اما بر اساس ایه ای از قران که می فرماید در مکه جنگ نکنید اما اگر کافران در این مکان با شما جنگیدند شما هم مقابله مثل کنید ایا ساخت سلاح اتمی و استفاده ان در صورت استفاده دشمن مجاز می باشد؟ ببخشید استاد مزاحم وقتتان شدم اما من هرچه گشتم کسی را جز شما و دکتر عباسی ندیدیم که درد تمدن زایی داشته باشید.اگه خدا خواست باز هم مزاحمتان می شوم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- با توجه به این‌که موضوع مهمی را مطرح کرده ایدکه احتیاج به بحث در زوایای مختلف دارد و بنده در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» همه‌ی آنچه فرموده‌اید بحث کرده‌ام، پیشنهاد می‌کنم به آن کتاب رجوع فرمایید 2- از آن‌جایی که در جنگ با کفار باید زنان و کودکان را استثناء نمود و جنگ اتمی به هیچ‌کس رحم نمی‌کند نمی‌توانیم سلاح اتمی به‌کار ببریم. موفق باشید
2833
متن پرسش
ما قبول داریم که آیت‌الله منتظری، حضرت امام را آنطور که باید نشناختند و خود را کنار امام دیدند. اما این «خود را کنار امام دیدن» را ما از کجا می‌فهمیم؟ آیا از عمل‌کردن به اجتهاد خودش می‌فهمیم؟ یا از نشناختن زمانه و درنتیجه اجتهادهای پرت و پلا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» عرض شده آقای منتظری حضرت امام را در حدّ یک مجتهد می دید و نه در حدّ یک کسی که خداوند او را مستعد یافته جهت تجلی اشراقی که جهان اسلام بتواند از حاکمیت فرهنگ غرب عبور کند و یا به تعبیر مقام معظم رهبری: «سیره ی امام بزرگوار فقط بیان شخصیت یک انسان نیست بلکه راهنمای عمل همه ی ملت ایران و مسلمانا جهان است». موفق باشید
2801
متن پرسش
باسلام خدمت استادگرامی دربعضی ازجلسه های روانشناسی این طور مطرح شد که یکی ازعلل عقب ماندگی ما عدم عزت نفس مسئولان ماست که این رامیتوان ازعناوین والقابی که درنامه های انهاوجلسات درموردانها به کار می رود متوجه شد ودراواخردوره ساسانی روحانیانی که ازدین فاصله گرفته بودند حاکمیت رادراختیار داشتند ومردم باخرافات زندگی میکردند وهمین عامل سقوط انها شدوماالان درهمان وضع به سر میبریم ودوره ای خواهد رسید که بی دینان دراین کشور حکومت خواهند کرد واینکه بعضی ازمسئولان مامی گویندحرکت دین مدارانه درغرب نشان دهنده این است که انها درراه ما حرکت میکنند اشتباه است چون خدایی که مردم ماباان زندگی میکنند خدای واقعی نیست وپرازخرافات است درحالی که مردم غرب به سمت اشنایی باخدای واقعی حرکت میکنندکه یکی ازدلایل ان این است که غربیان کاملا ازلحاظ مادی ارضا شده اندواکنون به این نتیجه رسیدند که همه زندگی مادیات نیست وغربی که روزی درحال استثمار طبییعت بود اکنون در راه برقراری ارتباط باطبیعت است ووقتی که مسئولان ماهنوز نتوانسته اند کشور خودمان رادرست اداره کنند و با وجود این همه نا به سامانی حرف ازمدیریت جهانی میزنند و یا پول بیت المال راصرف ساختن مثلا بیمارستان و.... درکشورهای دیگرمیکنند درجواب این افرادچه بایدگفت باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: غرب‌زدگی انسان‌ها را آنچنان گرفتار بی‌هویتی می‌کند که فرایند سقوط غرب را نادیده می‌گیرند و فرآیند صعود اسلام و نظام اسلامی را درک نمی‌کنند و با تکیه بر سخنان وَهمی نتایج عجیبی می‌گیرند که غرب دارای حرکت دین‌مدارانه است! چیزی که وقتی اندیشمندان غرب آن را بشنوند به ریش گوینده – اگر ریشی داشته باشد – می‌خندند. مقام معظم رهبری با یک نگاه منطقی و قابل تجربه فرمودند: ملاحظه کنید که آمریکا از زمان ریگان تا کنون همچنان در حال ضعف است و نظام اسلامی همچنان در حال صعود، به طوری که هر نقشه‌ای که آمریکا می‌کشد با ناکامی روبه‌رو می‌شود. آیا می‌توان این را نادیده گرفت و بگوییم غرب در حال آشنایی با خدای واقعی است؟ موفق باشید
2791
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم اگر شما ولی فقیه را مصداق «إذا اختاره الله عبدا...» میدانید، چطور معتقد به عصمتش نیستید و احتمال اشتباه در او میدهید درحالیکه طبق این روایت، غیرصواب در مصداق این روایت نمیتوانیم پیداکنیم؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده این‌طور می‌فهمم که حضرت حق از آن جهت که امور بندگان را به عهده‌ی کسی می‌گذارد از همان جهت به او کمک می‌کند تا توانایی‌های لازم را برای رفع مشکلات مردم داشته باشد و لازم نمی‌آید که معصوم باشد چون مثل امامان معصوم همه‌ی امور مردم را به او واگذار نکرده است. در ضمن این روایت را بنده به عنوان شاهد بحث مطرح کردم لذا اگر خدشه‌ای از جهت مصداق به آن وارد شود اصل موضوع در جای خود باقی است که حضرت امام شخصیتی هستند که در این دوران به طور خاص مأمور احیاء اسلام شده‌اند. موفق باشید
2758
متن پرسش
سلام مقاله ای در مورد الگوی ایرانی اسلامس پیشرفت دارم که تقاضا دارم استاد طاهرزاده مطالعه فرموده و نظرشان را اعلام کنند 1hadaf.blogfa.com
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: با سیستمی که شما پیشنهاد می کنید به قول خودتان همه میگویند : خدا برکت بدهد. بنده هم می گویم خدا بشما برکت دهد تا نظراتتان را بیش از بیش بپرورانید و هرچه کاربردی تر درخدمت جامعه قرار دهید
2752
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز لطفا نظرتان را درباره اقدامات اخیر رییس جمهور در علنی کردن نامه به قوه قضاییه و پاسخ اقای لاریجانی و به طور کلی این کشمکش بین دو قوا آنهم در این برهه که رهبر معظم انقلاب به اتحاد بین قوا و مسئولین تاکید دارند ،بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم چه اشکالی داشت که قوه‌ی قضائیه به رئیس جمهور احترام می‌گذاشت و اجازه می‌داد از زندان‌ها بازدید کنند تا کار به این‌جا کشیده نمی‌شد. حالا مردم در بین دو نامه که یکی از رئیس جمهور است و دیگری از رئیس قوه‌ی قضائیه، حیران مانده‌اند و یقیناً اگر باز رئیس جمهور برای جواب‌دادن دست به قلم شود برای خود حرف‌هایی دارد تا ثابت کند قصه‌ی او قصه‌ی سلطانی نیست که اموال مردم را غاصبانه تصرف کرده و از مردم می‌خواهد رعایت ملک سلطان را بکنند، بلکه معتقد است با همه‌ی این‌حرف‌ها بالأخره اصل 113 جایی در قانون اساسی دارد که رئیس جمهور را مسئول اجرای کامل قانون اساسی کرده است یا نه؟ زیرا دراصل 13 این قانون اساسی مقرر شده است:« به منظور پاسداری از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اجرای اصل 113 قانون اساسی، رییس جمهور از طریق نظارت، کسب‌اطلاع، بازرسی، پیگیری، بررسی و اقدامات لازم مسئول اجرای قانون اساسی می‌باشد.» در اصل 14 مقرر شده است:« در صورت توقف یا عدم اجرای اصلی از اصول قانون اساسی رئیس جمهور در اجرای وظایف خویش برای اجرای قانون اساسی به نحو‌مقتضی اقدام می‌نماید و برای این منظور می‌تواند مراتب را به اطلاع بالاترین مقام مسئول مربوطه برساند و علت توقف یا عدم اجرا را خواستار گردد.‌مقام مسئول موظف است پاسخ خود را مشروحاً و با ذکر دلیل به اطلاع رییس جمهور برساند......» دراصل 15 داریم: « به منظور اجرای صحیح و دقیق قانون اساسی، رئیس جمهور حق اخطار و تذکر به قوای سه‌گانه کشور را دارد.» اصل 16 : « رییس جمهوری می‌تواند سالی یک بار آمار موارد توقف، عدم اجرا و نقض و تخلف از قانون اساسی را با تصمیمات متخذه تنظیم کند و‌به اطلاع مجلس شورای اسلامی برساند.» علاوه بر این ، مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای هیئت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی در تاریخ 11 اسفند ماه 1376( در دولت اصلاحات) فرموده بودند:« با توجه به وظایف مصوبه ریاست جمهوری در قانون اساسی انجام این مسؤولیت خطیر از هیچ شخصیتی جز مقام ریاست جمهوری بر نمی‏آید، ایشان برای ماندگار شدن این کار اساسی بر لزوم قانونمند شدن این کار تأکید کردند و فرمودند به موازات اجرای وظایف این هیأت باید بگونه‏ای عمل شود که هیچ شبه ه‏ای در مورد دخالت قوا در یکدیگر به وجود نیاید. معظم له برای تکمیل اجرای این وظیفه حساس، یافتن راه کارهای قانونی را برای تضمین اقدامات لازم پس از تذکر و اخطار ریاست جمهوری ضروری دانستند و با تأکید بر این که در نظارت بر اجرای تمامی اصول قانون اساسی هیچگونه سستی و کوتاهی نباید روی دهد ابراز داشتند : از این اقدام حمایت کامل خواهند کرد.» توجه به عبارت « نظارت بر اجرای " تمامی " اصول قانون اساسی » می تواند شاه کلید حل این معما باشد . آیا بهتر نبود با توجه به این موارد قوه قضائیه به رئیس جمهور احترام می‌گذاشت و اجازه می‌داد از زندان‌ها بازدید کنند ؟ بخصوص که رئیس قوه قضائیه یعنی جناب آیت الله دکتر صادق لاریجانیی برای کشور ما یکی از شخصیت های ذیقیمت می باشند که بناید خدشه ای به شخصیت ایشان وارد شود .موفق باشید
2737
متن پرسش
سلام استاد عزیز نظر شما چیست؟ آیا می توان با تحصیل در این علم از آن برای بسط تفکر دینی استفاده نمود یا آنکه آنرا علمی غربی می دانید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: امروزه یکی از راه های رساندن پیام اتقلاب از همین طریق است. به شرطی که روح و هدف اصلی انفلاب مد نظر باشد. موفق باشید
2704
متن پرسش
باسمه تعالی سری سوم از سؤالات سلوک (سؤالاتی از جلسة اول) سؤال اول استاد در ابتدای صفحة 26 می‌فرمایند: «مبادی تاریخیِ ما در حال حاضر چیست؟ آیا نمی‌توان گفت: «ما در حال حاضر در تاریخ بی‌فکریِ خود به سر می‌بریم؛ چون در امور اجتماعی و سیاسی و عقیدتی، برای فکرکردن، مبادی لازم را نداریم.»؟! چرا استاد می‌فرمایند ما چنین مبادی‌ای نداریم؟! مگر حضرت امام چنین مبادی‌ای را ترسیم نکردند؟! آیا منظورشان این است که قلباً بی‌فکریم؟! این حرف درست است، اما چرا در قسمت فکر عقلی این مطلب را آورده‌اند؟! بهتر بود که این انتقاد را پس از تعریف «فکر» از منظر «عرفان» می‌آوردند. سؤال دوم استاد در اواخر صفحة 30 می‌فرمایند: «مبادی فکر غرب را «بیکن» طرح می‌کند، و آن عبارت است از اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت».ص30 استاد، مبادی فکر غرب را «اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت» مطرح می‌کنند. اما «اندیشیدن» که یک فعل است، نمی‌تواند مبادی (که قضیه و تصدیق است) باشد! به جملة برجسة استاد دقت کنید: «اندیشیدن» روش به دست آوردن مبادی است، آنچه در انتهای این جمله آمده غرضِ استفاده از این روش است، و «مبادی» تنها می‌تواند آنچه در وسطِ این جمله است باشد یعنی داده‌ها، البته به شرطی که منظور از داده‌ها «تصدیق» باشد نه «تصور». لذا استاد باید هنر بیکن را صحیح‌تر بیان کنند. دو احتمال به ذهن حقیر می‌رسد: احتمال اول: بهتر است بگوییم: «بیکن، مبادی علم غربی را تعیین نکرد، بلکه غرض از علوم را تعیین کرد؛ تسلط بر طبیعت.». و بیش از آن که مبادی یک علم، به آن علم و زندگی دانشمندانِ آن علم جهت بدهد، غرض از علم است که جهت می‌دهد؛ چرا که همین غرض است که باعث می‌شود دنبال مبادیِ متناسب با آن بگردیم. در این صورت، به جای شناخت یک تمدن و فرهنگ از طریق مبادی‌اش، بهتر است که از طریق غرضش آن را بشناسیم؛ چرا که همین غرض است که مبادیِ متناسب با خودش را پیدامی‌کند. احتمال دوم: «بیکن، مبادی علم غربی را تعیین کرد.»، آنگاه باید چند مثال از آن مبادی بزنیم. سؤال سوم استاد در خط آخر صفحة 31 می‌فرمایند: «عالم غربی، یک مفهوم حصولی و انتزاعی نیست که کسی بتواند بنویسد و ما با مطالعة آن از آن مطلع شویم.»، در این راستا این سؤال مطرح می‌شود که: «مبادی عالم غرب را عقلاً باید شناخت یا قلباً؟ دومی ممکن نیست مگر این که غرب‌زده شویم. و اولی هم در کتاب‌ها به دست می‌آید!». سؤال چهارم سؤال: در صفحة 37 دربارة این که «وظیفة آقای منتظری آیا سکوت بود یا ورود در مسائل سیاسی؟»، چون وی با امام اختلاف نظر داشت و گفته‌بود: «من نیز یک مجتهدم و وظیفه‌ام این است که به اجتهاد خودم عمل کنم.»، استاد می‌فرمایند: «پس آقای منتظری خودش را فقیهی در کنار امام خمینی می‌داند». اختلاف نظر داشتن با امام در یک مسأله و تفاوت تشخیص وظیفه، چرا خود را در کنار امام دیدن است؟ این حرف استاد، یا به این معنی است که: «هیچ‌کس نباید با امام اختلاف نظر حتی در تشخیص مصادیق داشته‌باشد.»، یا به این معنی است که خود را کنار امام دیدن بد نیست. آیا اشتباه آقای منتظری صرفاً عمل‌کردن به اجتهاد خودش بود؟ یا مشکل وی، این بود که اجتهادش خیلی خیلی پَرت بود و بصیرت لازم برای شناخت جامعه را نداشت؟ شاید بهتر باشد به جای این که «خود را در کنار امام دیدن» را نتیجة «عمل‌کردن به اجتهاد خود» بدانیم، نتیجة «نشناختن زمانه و درنتیجه اجتهادهای پرت و پلا» بدانیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- همین‌طور که می‌فرمایید از آن جهت که جامعه خود را در ذیل شخصیت امام قرار نداده گرفتار بی‌فکری است، طرح موضوع شده و سپس به آسیب‌شناسی آن پرداختیم 2- بیکن به عنوان یک شخصیت، انعکاس غرض روح زمانه بود و بر آن اساس غرض علوم تعیین شد، پس به نظر بنده می‌توان گفت بیکن مبادی فکر غرب را تعیین نمود 3- ما باید با مطالعه‌ی تاریخ غرب، روح حاکم بر مناسبات غرب را درک و احساس کنیم، مثل آن‌که پس از مطالعه‌ی کتابی متوجه روحی می‌شوید که نویسنده در صدد اظهار آن است. در این‌جا رویکر ما مهم است که در مطالعه‌ی غرب چه‌چیزی را دنبال می‌کنیم 4- آقای منتظری حقیقت و جایگاه حضرت امام را که چیزی بالاتر از یک مجتهد در فقه بود ندید، چیزی که مقام معظم رهبری دیدند. موفق باشید
2705
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . . با توجه به صحبتای مقام معظم رهبری،در دیدار با روحانیون که چند جمله درباره فضای مجازی فرمودند،که این فضا نعمته و روز قیامت ازمون بازخواست میکنند که این اوج نگاه معظم له رو میرسونه که مغز ما سوت میکشه،با توجه به تاکید ایشان که قبل از اینم تاکید زیادی داشتن،که زمانی که نمیدونستیم فضای مجازی چی هست،ایشون بحث وبلاگ ها رو معرفی کردن که هر بچه شیعه وبلاگ داشته باشه و با توجه به حجم حضور بسیار زیاد دوستان جوان از سنین کم تا سنین 30 سال در فضای مجازی و جای کار داشتن این فضا و باز با توجه به مخاطرات وحشتناک این فضا که آمار خودکشی رو زیاد کرده،که باعث میشه طرف خودی برای خودش طراحی کنه در این فضا و با اون "خود" زندگی کنه که وقتی به فضای حقیقی برمیگرده نتونه "خود" واقعیش رو تحمل کنه و هزاران مخاطرات دیگه. . .استاد شما چه نظراتی در مورد این فضا دارید؟فکر میکنم از مسمومیت های این فضا با خبرید،اما استفاده های خوبی هم میشه کرد،نمونش همین سایت شما،این سیر مطالعاتی،ما با استفاده از سایت شما تا الان حدودا 30 نفر رو به این سمت کشوندیم،که الحمد لله بعضیاشون تغییر باور نکردنی کردند،یکیشون هم برادر خودمون بود،خیلی دوست داریم نظراتتون رو در مورد این فضا بدونیم،و انشاالله چراغ راهمون قرار بدیم. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند در حال حاضر نمی‌توان فضای مجازی را نادیده بگیریم باید در آن وارد شد و قبل از آن‌که آن قصد تخریب ما را داشته باشد ما آن را تصرف کنیم و إن‌شاءالله از این طریق آثار سوء آن را کاهش دهیم. موفق باشید
2676
متن پرسش
سلام علیکم. بنده دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف هستم. قصد دارم رساله خودم را حول موضوع رویکرد انقلاب اسلامی به فناوری اخذ کنم. بیشتر بحث هایی که درباره فناوری شده است از جنس انتقادی بوده است. اما اینکه در حال حاضر که مجبور به استفاده از حداقل برخی از فناوری ها هستیم، اسلام چه رهنمون هایی برای برقراری نسبت ما با فناوری دارد، کاری انجام نشده است. نظام ارزشی اسلام چه ارتباط و نسبتی با فناوری برقرار می کند؟ آیا فقط ارزش های سیاسی و اقتدار نظام اسلامی اهمیت دارد؟ آیا انسان آنطور که انقلاب اسلامی به آن می نگرد، مقهور فناوری خواهد شد؟ یا این انسان از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند فناوری را به عنوان ابزاری در جهت تکامل خور استفاده کند؟ از شما خواهش می کنم بنده را در دقیق کردن موضوع راهنمایی کنید. و اینکه آیا این کار لزوما نیاز به فقه و اجتهاد دارد، یا کسی مثل من هم می تواند این کار را انجام دهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» سعی کرده‌ام نشان دهم اگر رویکرد ما به طبیعت درست باشد به نوعی از فناوری دست می‌زنیم که از جنس فناوری‌های غرب نیست. پیشنهاد می‌کنم کتاب مذکور را مطالعه بفرمایید شاید بابی در این امر برایتان گشوده شود. باید با روح نگاه اسلامی به انسان و طبیعت آشنا شد و این با مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل تفسیر المیزان حاصل می‌شود. موفق باشید
2668
متن پرسش
با سلام خدمت استاد با توجه به بیانات امام خامنه ای در جمع جوانان خراسان شمالی که در مورد تمدن شیعه صحبت فرمودند می خواستم بدانم اینکه شما در ابتدای مباحث فعالیتهای فرهنگی فرمودید هنوز شرایط طرح این افکار آماده نشده آیا منظورتان همین حرفهای رهبری بود؟ وآیا با طرح این مسائل توسط ایشان زمینه طرح این نوع فکر در جامعه را آماده می بینید؟ به نظر شما وظیفه دانشجو وطلبه در قبال این بیانات ایشان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین طور که ملاحظه کردید فرمودند: «بحث امروز ما آغاز یک بحث است.... انتظار داریم اهل فکر و نظر این کار را پیش ببرند» یعنی باید زمینه‌‌های این فکر را فراهم کرد. ابتدا فرمودند باید موضوع را آسیب‌شناسی کرد و علت‌های غفلت از پیشرفت حقیقی را پیدا نمود و روشن کردند مشکل اصلی تقلید از غرب است و تا حدّی در مورد باطن غرب صحبت کردند. به نظر بنده اگر از یک طرف بتوانیم غرب را درست بشناسیم و از طرف دیگر تمدن اسلامی را درست تصور کنیم و روشن کنیم در تمدن اسلامی ارتباط ما با عالم و آدم چگونه خواهد شد، توانسته‌ایم سخن مقام معظم رهبری را از به حاشیه‌رفتن نجات دهیم. موفق باشید
2672
متن پرسش
سلام علیکم نظرتان در مورد صحبتهای اخیر رهبری در دیدار جوانان و دانشجویان استان خراسان شمالی و طرح مسائلی پیرامون سبک زندگی دینی چیست؟ چقدر این سخنان را با نظرات خودتان نزدیک میبینید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بسیار سخنان به‌جایی بود تا إن‌شاءالله رجوع ما از غرب به تمدن نوین اسلامی معطوف گردد و ایشان در این امر از همه‌ی نخبگان و اهل فکر و جوانان طلب یاری کردند تا در این امر ایشان را تنها نگذارند و موضوع را جدّی بگیرند. قسمت دوم سؤال را بنده نباید جواب دهم شما باید بررسی کنید. موفق باشید
2624
متن پرسش
این گفته عرفا سبحان اظهر اشیا و هو عینها کفر نیست؟ که معتقدند منزه است خدا که از اشیاء ظاهر شود و او عین آن اشیاء است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ملاحظه کنید که از یک طرف محی‌الدین در ابتدای این مصرع می‌گوید: خدا منزه است از این‌که خود اشیاء باشد و در ادامه می‌گوید: او عین اشیاء است. یعنی از جهتی بالاتر از آن است که او عین اشیاء باشد و ما بگوییم این درخت، خدا است و از طرفی عین اشیاء است و ما می‌توانیم نور حیات الهی را در این درخت ببینیم و اشیاء از آن جهت که مظهر اسماء الهی هستند عین آن‌ها می‌باشند. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب «سرّالصلواة» می‌فرمایند: « از امور مهمه‏اى‏ که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم- کثر اللَّه أمثالهم- باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامى از بعض علماى نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنى بر اصطلاحى است که آنها را از آن حظى نیست، بدون حجت شرعیه رمى به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و عرفا و تجلّیات حقّ و عشق و محبت و امثال اینها که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفى است یا مروج دعاوى صوفیه است، یا بافنده از پیش خود است، و بر طبق آن برهان عقلى یا حجتى شرعى ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.» آیا این سخن محی‌الدین نزدیک به سخن علی«علیه‌السلام» نیست که می‌فرمایند: « َ ما رَأَیْتُ‏ شَیْئاً الّا وَ رَأَیْتُ اللَّه قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَه‏» ندیدم چیزی را مگر آن‌که قبل از آن چیز و بعد از آن چیز و با آن چیز خدا را دیدم. از خود بپرسید چگونه حضرت با آن چیز خدا را دیده؟ آیا جز این است که آن چیز را مظهر اسم الله دیدند؟ موفق باشید
2612
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی با عرض پوزش بابت اینکه وقت شما را میگیرم چند سوال داشتم که اگر لطف کنید جوابی دهید ممنون می شوم 1- امام خامنه ای در یکی از سخنرانی ها در بین طلاب فرمودند که امام خمینی هم از لحاظ فلسفی و از لحاظ عرفانی در مکتب ملاصدرا هستند ولی طبق آنچه ما از شما و دیگران شنیده ایم امام در عرفان محی الدینی بودند آیا این تناقض است؟ 2- بعضی از کارشناسان مانند آقای دکتر فیاض معتقدند عرفان محی الدین و مولوی بازتولید عرفان مسیحیت و یهودیت در اسلام است و عرفان این دو با عرفان حافظ در تناقض است مولوی از کثرت به وحدت میرسد ولی حافظ برعکس از وحدت به کثرت می رسد اگر میشود پیرامون این صحبت ها منابع مطالعاتی ارائه فرمایید 3- یک بحث خیلی مطرح است بر ضد ملاصدرا اینکه شارحان ملاصدرا مانند علامه طباطبایی و مرحوم آشتیانی و علامه حسن زاده و... فعالیتی برای انقلاب و مبارزات انجام نداده اند پس فلسفه صدرایی در اندیشه امام خمینی تاثیری نداشته است مثلا به این جملات امام خامنه ای توجه کنید : «پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعتها در منزل پدرم می‌نشستند و با یکدیگر صحبت می‌کردند ... من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث می‌کردم و می‌گفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمی‌شوید؟ ... ایشان می‌گفتند: ... ما در برهه‌ای از زمان می‌توانستیم تأثیر بگذاریم - مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعفیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایده‌ای ندارد ... این مبارزات به نتیجه‌ای نخواهد رسید و این نظامی که ما می‌بینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک‌ذره و دو ‌ذره، از بین نخواهد رفت". شما ببینید، عالم روشن‌بیی مثل علامه طباطبایی - که دیگر در مورد روشن‌بینی و اگاهی ایشان، هیچ‌کس شک ندارد... - تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که می‌گفت فایده‌ای ندارد" حوزه و روحانیت، ج1، ص56. 4- شما خیلی روی ملاصدرا مانور میدهید ولی امام خامنه ای اصلا روی ایشان و اندیشه هایش مانور نمی دهد وحتی در استفتایی میفرمایند : س 1325: آیا تدریس و تحصیل فلسفه در حوزه‏هاى علمیه دینیّه جایز است؟ ج: یادگیرى و تحصیل فلسفه براى کسى که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینى‏اش نمى‏شود اشکال ندارد و بلکه در بعضى از موارد واجب است. یا امام در سخنرانی هاشان از ملاصدرا حرفی نمی زدند و فقط در مقابل کمونیست از فلسفه ی اسلامی صحبت می کنند که بعضی می گویند این برای آن بود که آنها در کفر محض بودند ولی ما در توحید هستیم و این امر(توصیه ی فلسفه اسلامی به کمونیست) دلیل نمی شود که ما بخواهیم بر مبنای فلسفه ی اسلامی برنامه ریزی کنیم و استراتزی بنویسیم 5- چرا امام علی سلام الله علیه در دعای کمیل عباراتی مانند " پوست بدنم نازک است و بدن من ضعیف است" را در مورد عذاب الهی بکار میبرند در حالی که غذاب آخرت به بدن دنیایی ربطی ندارد؟ (در آشتی با خدا گفتید که بدن آخرتی از جنس بدن این دنیا نیست) ببخشید که سرتان را درد آوردم اگر هم وقت پاسخگویی نداشتید این امر را به یکی از شاگردان محول کنید که وقت کمتری از شما گرفته شود با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- هرکس صدرایی شد عملاً با عرفان محی‌الدین نیز مأنوس می‌شود چون خودِ ملاصدرا همه‌ی تلاشش به گفته‌ی خودش آن بوده که سخنان عرفانی محی‌الدین را در دستگاه فلسفی تبیین کند 2- حضرت آیت‌الله جوادی در شرح فصوص‌الحکم محی‌الدین به‌خوبی ثابت می‌کردند تمام سخنان محی‌الدین مبتنی بر قرآن و روایات نبوی است و به هیچ‌وجه قبول نمی‌کردند که گفته شود این عرفان از بیرون از اسلام آمده باشد. کتاب «احیاگر عرفان» از آقای محمد بدیعی در این رابطه نکات خوبی دارد. در مورد مولوی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌» جلسه‌ای که در سال 1387 با شعرا داشتند فرمودند: «مثنوی همان طورکه مولوی می‌گوید: «هو اصول اصول اصول الدین» است و فرمودند موحوم مطهری هم با من هم‌عقیده بودند 3- حضرت امام در مصاحبه‌شان با حسنین هیکل می‌فرمایند مبانی من در انقلاب، در فلسفه، ملاصدرا و در فقه، مرحوم جواهر و در حدیث، اصول کافی بوده 4- برعکس این فرمایش شما تأکید رهبری بر روی آموزش فلسفه توسط طلاب در حد تکرار و تأکید است و تعبیرات حضرت امام در مورد ملاصدرا خیلی بیش از این‌ها است. بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سخنان رهبری و حضرت امام را در مورد فلسفه‌ی صدرایی آورده‌ام. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت... می‌فرمایند: مکتب فلسفی صدرالمتألهین همچون شخصیت و زندگی خودِ او مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبهاست. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصرِ معرفت یعنی عقل منطقی و شهود عرفانی و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی و تعبد و تدین و زهد و اُنسِ با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته». 5- شاید نظرشان به بدن برزخی و مثالی باشد. موفق باشید
نمایش چاپی