بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24253
متن پرسش
سلام علیک و ریحانه استاد طاعات و عبادات مقبول بارگاه احدیت اما بعد استاد شما در جلسات حکمت متعالیه در قم و همچنین در جلسات تمدن اسلامی در مرکز تخصص اسلامی که بنده هم در آن جمع توفیق حضور داشتم از افقی دیگر و ساحتی متعالی سخن گفتید و اینکه برای به صحنه آوردن این افق و نگاه در بستر این تاریخ با حضور انقلاب اسلامی باید طرحی دیگر اندازیم و نگاهی دیگر به خودمان و آینده ی پیش رویمان داشته باشیم و از هم سخنی و هم اندیشی به آن معنایی که سخن را از آن خود کنیم آن هم در بستر حکمت و عرفانی که در قدرت بحثی ما وجود دارد و توان و ظرفیتی که اندیشمندان ما دارند. همچنین در جلساتی که تحت عنوان خویشاوندی فلسفه اسلامی در ذیل مقاله ی استاد داوری داشتید فرمودید که استاتید ما با توجه به اینکه در مباحث حکمی از لحاظ تسلط به درس بسیار خوبند همچنین که در مقاله هم ذکر شده اما از اساسی ترین مساله آن که کدامند و بر مبنای کدام اصول و بنیاد بنا نهاده شده است غافل اند! و همچنین فرمودید با اینکه شرح استاد جوادی یکی از بهترین شروح حکمت متعالیه می باشد ولی باید در نظر داشت که حتی ایشان هم آن افقی را که امروز باید با آن در حکمت متعالیه بیندیشم را مد نظر ندارد، تا اینجا استاد شما این طرح را به صحنه آوردید که زین پس چه ؟ امروز آن حکمت متعالیه ای که با صدرا ما بدان نیازمندیم چیست؟ و با چه کسی در سیر درسی حوزه این حکمت را دنبال کنیم؟ و اساسا از کجا باید شروع کرد؟ چرا که می دانیم حضور یک فرهنگی مطابق با این زمان برنامه و بنیاد و مبنای مطابق آن را هم می خواهد تا آن را پایه ریزی کرد و باب گفتگو را با آن به روی متفکران آن گشود تا امکان تفکر در ذیل موضوع جدید رخ نموده فراهم گردد. بنابراین از این منظر با شما سخن گفتم تا لااقل برای این حقیر که در پی تعلیم و اندیشیدن هستم حداقل بابی باشد. استاد عزیز دغدغه های متعالی ساحتی فراتر از متن است می دانم، جنسشان قلبی است احساس حضور می طلبد و درک معنا می خواهد و ساحت اندیشه ای متعالی را می طلبد و ما در پی به صحنه آوردن این چنین دغدغه ای با شما هم کلام شدیم تا همدلی را به صحنه بیاوریم. الحاصل اینکه امروز راه را آنچنان می بینیم که اگر به صحنه بیاییم حکمت الهی ما نیز مطابق حضور ما در صحنه رخ می نمایاند و ما را در بر می گیرد و با کلام گشوده خواهد شد اما باز هم احساسم این است که گفتگوی این مطلب در زوایای آن باعث تذکری است برای اندیشیدن در این باب و حساس شدن اندیشه ها که امروز مطابق زمانه خود رو به شکوفایی است و ما باید برای شگوفایی آن اندیشه ها را متوجه کنیم. باز هم مرا عفو کنید که باعث اذیت شدم از بابت طول گفتار و وقت جنابعالی را تضیع کردم از باب کم مایگی در گفتار اما عذر ما را بپذیرید دردو دلی بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه هستید تفکر،‌ تاریخی است یعنی باید بتوانیم مسائل زمانه‌ی خود را بشناسیم و راه حل‌های آن‌ها را بیابیم؛‌ حال اگر مسأله‌ی اصلی ما حضور در این تاریخ است با هویت انقلابی در مقابل استکبار در بستر اسلام،‌ مجبوریم جهت این امر پشتیبانی فلسفی و حکمی خود را به میدان آوریم تا اولا معلوم شود چه نوع نگاهی در مقابل نگاه اومانیسمی غرب در دست داریم و ثانیا چه نوع نگاهی در مقابل نگاه پوزیتیویستی به عالم داریم. موفق باشید

24251
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: شما بر هایدگر و گادامر تاکید دارید، و اینکه می‌فرمایید برای فهم و درک عرفان اسلامی و سنت خودمان (در دوره ما) باید آنها را خواند. حال سوال این است، بنده به عنوان یک طلبه (که در سیر عرفان، به فصوص الحکم رسیده ام) اول باید سنت را بخوانم و بعد هایدگر را یا بالعکس؟ سوال دوم: تفکر هایدگر را باید چگونه خواند و سیر مطالعاتی برای فهم آن چیست؟ آیا اکتفا به کتب خودتان جواب گو هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده تا «حکمت» و «عرفان» را خوب نچشیده باشید نباید به هایدگر و گادامر که نحوه‌ی حضور دین داری در این تاریخ را متذکر‌ند رجوع کنید. ۲. باید کتاب «هستی و زمان» هایدگر را دنبال کرد. موفق باشید

24231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و التماس دعا. رهبر انقلاب در بیانات اخيرشان در دیدار با دانشجویان خطاب به آنان گفته بودند: ان شاء الله همه شماها زوال دشمنان بشریت، یعنی همین تمدن آمریکایی منحط و زوال اسرائیل را به لطف الهی خواهید دید. سوال من اینست که دقیقا منظور ایشان از این زوال چیست؟ آیا ایشان به کل نابودی غرب و مدرنیته (و یا به تعبیری پایان تام و تمام تاریخ غرب) را به ما وعده می دهند و یا منظورشان از زوال تمدن آمریکایی صرفاً پایان استیلا و سلطه آمریکا و غرب بر جهان است؟ چون همان طور که می دانید تاریخ و عالم غربی اکنون در حال انحطاط هست ولی همان طور که آقای زرشناس گفته اند پایان یک عالم تاریخی معمولاً چند سده به طول می انجامد و آغاز کور بحران انحطاطی یک عالم به معنای انقراض فوری و سریع آن نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم همان نکته ی دوم درست باشد. زیرا بنا نیست مردم غرب منقرض شوند بحث در آن است که فضای استکباری غرب از عالم برچیده می شود و  تاریخ دیگری به ظهور می آید. تاریخی که انقلاب اسلامی متذکر آن است. موفق باشید

24230
متن پرسش
سلام استاد: نماز روزه هاتون قبول. مصاحبه آقای مهدی نصیری با میلاد دخانچی در برنامه سختانه رو دیدم. ایشون مطالبی رو مطرح میکنن که خواستم نظرتون رو دربارش بپرسم. ایشون معتقدن با توجه به سیطره مدرنیته تحقق تمدن اسلامی تراز در زمان غیبت ممکن نیست و ما میتونیم به صورت نسبی و درصدی از اون مثلا ۵۰ درصدش رو در زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... محقق کنیم. در ادامه وقتی مجری در مورد اشتباهات گذشتشون می پرسه ایشون جواب میدن باید سطح آرمان گرایی و اون چه رو که به مردم قول می دیم که می تونیم انجامش بدیم رو، پایین می آوردم و واقع گرا با مسائل روبرو می شدم و مثال می زنن اگه به اون زمان برگردن دیگه روی نفی ربا در نظام بانکداری مانور نمی دادن چون الآن ربا رو جز جدا نشدنی از بانکداری مدرن می دونن. ایشون اضافه می کنن اتفاقا ما باید به مردم واقعیت رو بگیم و اعلام‌ کنیم ما قادر نیستم تماما اقتصاد اسلامی یا نظام آموزشی اسلامی و ... داشته باشیم و بگیم قراره نسبتی از اون اجرا بشه. ایشون این دیدگاه رو نه استحاله و نه پشیمانی بلکه راهگشا، تکمیلی و اصلاحی برای انقلاب و جمهوری اسلامی می دونن. لینک مصاحبه ایشون رو هم براتون می فرستم. (صحبت های بالا مربوط به نیمه دوم گفتگو است.) https://www.aparat.com/v/fjag7 پیشاپیش ممنون. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:می توان از جهتی با آقای نصیری همراه بود از آن جهت که ما هنوز در متن مدرنیته تنفس می کنیم ولی فراموش نکنیم که رویکرد فرایندی انقلاب بسوی اهدافی است  که آن عبور از مدرنیته است. موفق باشید.

24131
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز آقای طاهرزاده: کوچیک شما حنیف هستم که چندی پیش در جلسه پردیسان قم و نیز جلسه مؤسسه امام خمینی (ره) در قم مزاحم اوقات شریف شدم. سوال اول: از سوالات نسل جوان و حتی غیر جوان (مذهبی و غیرمذهبی، شاغل در حاکمیت و غیرشاغل در آن) اینست که: «در حوزه تمدنی، حقانیت خط فکری انقلاب اسلامی و امام خمینی با معضلات و ناکارآمدی‌های معرفتی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، سلامت اداری، انسانی و سیستمی همخوانی ندارد. یعنی هموطن ایرانی از ما می‌پرسد که این چه حقیقت و حقی است که نمی تواند در مقیاس تمدنی و تمدن‌سازی از پس مشکلات معرفتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و... بر آید و پیشرفت شده پشرفت نظامی توام با موعظه‌ها و سخنرانی‌های اخلاقی. مملکت‌داری و تمدن‌سازی با سخنرانی‌های اخلاقی صحبت از ایده‌ها و ایده‌آلهای تکراری و رجزخوانی، انجام نمی شود.» این سوال با «سفرهای حقیقی و مجازی مسلمانان این عصر حتی مسلمانان انقلابی و حزب‌اللهی و حتی طلبه‌های مبلغ انقلابی به اقصی نقاط گیتی و آشنایی بیشتر آنان با فرهنگ و مظاهر غرب و محسنات ظاهری آن همچون: وامهای غیر‌ربویِ بانکهای غربی، نظم و انضباط، احترام به هم و حقوق همدیگر، راستگویی و صداقت در قول و فعل و... در کشورهای مدرن» با شدت و حدّت بیشتری مطرح می گردد. حقیر در کتابهای جنابعالی و سؤالات پرسش‌کنندگان سایت، چیزی که صراحتاً پاسخ سؤال مذکور باشد ندیدم. ممنون میشم اگر در این زمینه رهنمود بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به صورت‌های مختلف در این مورد عرایضی داشته‌ام و این موضوع، موضوعی است با عرضی عریض، از آن جهت که اولاً: ما در چهارصدسال اخیر با تمدنی روبه‌رو هستیم که زیرساخت‌های خود را شکل داده و برای هرچیزی، تعریفی دارد. منتهی به جهت آن‌که به گفته‌ی متفکران غربی نتوانست به وعده‌های خود عمل کند، فکر تمدنی دیگر به ذهن انسان‌های دارای تمدن‌های کهن آمد. تمدن‌های دیگری مثل تمدن لائوتسه‌ای در چین و یا تمدن هندی و تمدن ایرانی. و این به معنی مقابله با تمدن غربی نیست، بلکه به معنای به خودآمدنِ تمدن‌هایی است که در مواجهه با تمدن غربی نسبت به آموزه‌های بومی خود به خود آید و به یک معنا آن نوع معنایی از انسانیت که در تمدن غربی به حاشیه رفته است را، به میان آورند و همان‌طور که در بحث «جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ» عرض شد: «رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزه‌های دینی و فلسفه‌ی اسلامی مجدداً فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غرب‌شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشته‌های خود مطابق تاریخی که هستیم بهره‌مند شویم. این آن راهی است که در آن قرآن و روایات و فلسفه‌ی اسلامی از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد می‌شوند و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آن‌ها خواهد شد، رجوعی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حدّ موضوعاتِ درسیِ آموختنی، تقلیل داده شده و دین و فلسفه وارد زندگی جامعه‌ی ما به صورت حضوری تاریخی و تمدنی نشده.»

 آنچه در حال ظهور است ابداً با وضع موجود ربطي ندارد. مدت مديدي است با ظهور مدرنيته زندگي حقيقي يعني آن نوع زندگي که بر مبناي يک تمدن زنده اداره شود، فراموش شده و آن فرهنگي که همچون يک موجود زنده بايد مناسبات بشريت را مديريت کند دستخوش تجزيه قرار گرفته است. هيئت دروني زندگي‌ها از هم پاشيده شده زيرا آن نيرويي که موجب مي‌شود تا اعمال انسان‌ها در يک وحدت و يگانگي نسبت به همديگر قرار داشته باشند از ميان رفته و کشش کلّي و عمومي که نحوه‌ي فعاليت افراد را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد، از ضمير وجداني افراد جامعه به حاشيه رانده شده است. مسائل اقتصادي در حدّي بزرگ گشته، که نفوذ افراد، به موضوع اقتصاد گره خورده و معناي زندگي، در ثروت و بهره‌مندي از دنيا جستجو مي‌شود وثروت، مترادف با شرافت تلقّي شده، بدون نظر به روح زندگي. تجسم عيني اين نوع برداشت از زندگي، ظهور «شهرهاي بزرگ» و کنده‌شدن دهقانان از آب و خاک اجدادي و مجتمع‌شدن در شهرها شد.

در اين دنياي سنگي و سنگ‌شده يعني شهرها، توده‌هاي انساني که بايد آن را به توده‌ي بي‌شکلِ شن شبيه دانست، به وضع هولناکي کنار هم جمع شده‌اند. از اين ماده يعني توده‌ي شني مردم، مي‌توان هرگونه ترکيب تصنعي که خيلي زود در معرض تجزيه واقع مي‌شوند، پديد آورد. از آن‌ها مي‌توان حزب درست کرد و آرمان‌هاي زودگذرِ خيالي را پيش چشمشان آورد و مشغول تشکيلات ساختگي‌شان کرد.

در اين شن‌زار انساني، ديگر آن‌گونه نيروي طبيعي که سبب نشو و نماي عقل و عاطفه‌ي انساني شود، به‌کلّي مرده است. در اين شن‌زار انساني، ديگر انسان‌هايي به چشم نمي‌خورند که زندگي را براي ما به معناي واقعي آن معنا کنند و روشن کنند چرا کشش و کوشش براي ادامه‌ي خانواده از ميان رفته و ازدياد نسل و فرزند که بارزترين نشانه‌‌ي جامعه‌ي سالم است، اسباب دردسر و تمسخر شده است.

ساکنان شهرهاي بزرگ اَتم‌وار استقلال پيدا نموده‌اند و خودخواهانه تنها به خود فکر مي‌کنند. با این‌که نه در توده‌ي اَتم‌ها زندگي هست و نه در توده‌ي انسان‌هاي منفرد از يکديگر آن نوع زندگي به چشم مي‌خورد که در جمع انسان‌هاي وارسته در جريان بود و در ذيل اهداف قدسي، در زير سايه‌ي همديگر زندگي مي‌کردند. آنچه از شهرهاي سنگي و از ريگ‌زارهاي انساني بيرون مي‌آيد «مُد» روز است يعني تصورات بي‌پايه‌ي روزمرّه‌گي‌ها که ابداً روح و بقاء ندارند.

در مقابل آنچه در بالا گفته شد تمدن حقيقي قرار دارد که با ارتباط با عالم قدس و معنويت مانند يک موجود زنده مي‌رويد و قد مي‌کشد و داراي تقسيماتي مثل ريشه و تنه و برگ است، گل مي‌دهد و به ميوه مي‌نشيند و هرکدام از اعضاء در جاي خود مطمئن و راضي هستند. هر اندازه آن تمدن واقعي‌تر باشد و مبتني با آموزه‌هاي الهي شکل گرفته باشد، بيشتر قد مي‌کشد و يال و کوپال پيدا مي‌کند و اعضاي آن بهتر در جاي خود قرار مي‌گيرند و دقيق‌تر جاي ديگران را درک مي‌کنند و سنن و آداب تکويني و تشريعي دقيق‌تر در آن جاري مي‌باشد.

تمدن حقيقي عبارت از نظامي است که در عين مراتب مختلف که در بين اعضاي آن هست هيچ‌کدام از اعضاء نسبت به هم احساس حقارت نمي‌کنند زيرا آنچه عامل کرامت‌و شرافت‌مي‌باشد تقوا است.

در تمدن حقيقي، متانت در کليه‌ي حرکات و سکنات با تعريفي معنوي که محصول پرورشي است مطابق آداب محکم و متقن الهي، چون خون جاري است، زيرا آن حرکات و سکنات ريشه در حقايق عالم دارد و عملاً آن جامعه را با هزاران وظيفه‌ي ناگفته و تعهدات نانوشته اداره مي‌کند و به جهت نظر به آن حقايق عِلوي امور جامعه سر و ساماني غير قابل تصور مي‌يابد. جامعه‌اي که به حقايق عِلوي نظر دارد به صورت طبيعي داراي نوعي متانت و آداب محکم از زندگي است که همه‌ي مردمان تحت نفوذ غير محسوس آن قرار دارند و چون با فطرت آن‌ها هماهنگ است، آن‌ها را در نوعي از يگانگي و حياتي واحد قرار مي‌دهد که افراد آن جامعه از حدود فرديت خود فراتر رفته، معناي خود را در گستره‌ي تمدني جستجو مي‌کنند که شرف و شرافت و غيرت را معناي قدسي مي‌بخشد و در آن حال عناوين قدسي در سراسر زندگي افراد بيشتر از عناوين اجتماعي نفوذ کرده است. شرف شخصي در چنين جامعه‌اي عبارت است از احساس وظيفه‌ي هر فرد در مقابل تمدني که در آن زندگي مي‌کند. زيرا هر فرد در چنين فضايي حيات اجتماعي خود را احساس مي‌کند و با حيات آن تمدنِ قدسي زندگي را معنا کرده و لذا وجود ديگران را که در آن تمدن زندگي مي‌کنند، وجود شخصِ خود مي‌پندارد. همان چيزي که شما در صدر اسلام ملاحظه کرديد تا آن‌جايي که خداوند در وصف چنين روحيه‌اي فرمود: «يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) آن‌ها آنچه بود را به ديگران ايثار مي‌کردند در عين آن‌که خودشان به آن نياز داشتند.

تمدني که ما مدّ نظر داريم

در تمدني که ما در ادامه‌ي انقلاب اسلامي مدّ نظر داريم، هر فرد پيرو انديشه و روش خود نيست، بلکه مسئول جامعه‌ي خود است و همه مسئول روش و انديشه‌ي واحدي هستند که آن جامعه‌ي قدسي اقتضاي آن را دارد. اساس و جوهر چنين جامعه‌اي از تعهد معنوي انسان‌ها سرچشمه مي‌گيرد و تعهدي که افراد نسبت به همديگر دارند. در چنين جامعه‌اي عدم شرافت مربوط به کساني است که تنها به خود مي‌انديشند. هر کسي به جهت تعلقي که به آن جامعه دارد شرافت دارد، مگر آن‌کسي که به شرافت ديگران توجه نمي‌کند که خود به ‌خود به او به عنوان انساني فرومايه نگاه مي‌شود. در تمدن الهي تنها چنين افرادي فرومايه‌اند وگرنه ثروتمندنبودن، مغايرِ شرافت نيست. انسان‌هاي حسودِ امروزي که در فرهنگ غربي تنفس مي‌کنند تصور مي‌کنند ناداري يک نوع عدم شرافت است، زيرا اين‌ها به زندگي شريف حساس نيستند و کشش طبيعي آن‌ها از شرافت واقعي منحرف شده است.

اين همان جدايي از نيستان است

ايران شيعه قبل از ورود فرهنگ غرب فارغ از آنچه در دربار شاهان مي‌گذشت، به عنوان يک دولت نامرئي نسبت به دولت رسمي، مناسباتي را بر اساس آموزه‌هاي ديني بين افراد جامعه‌ي خود ايجاد کرده بود و امروز مي‌توان گفت در آن شرايط و با آن محدوديت‌ها يک تمدن قدسي به حساب مي‌آمد ولي متأسفانه به جاي آن‌که ادامه يابد و تمدني مقابل تمدن غرب شود، حاکمان خودباخته و تازه به دوران رسيده‌ي قاجار با شيفتگي نسبت به غرب، مانع ادامه‌ي آن شدند. همين امر موجب شد امروز شما با شرايطي روبه‌باشيد که نه‌تنها هيچ‌کس در جاي خود نباشد، بلکه ارزش و شرافت انسان‌ها بر محور ثروت و مقام اداري و اجتماعي آن‌ها بنا شده باشد. اين همان جدايي از نيستان است که صداي آن از گذشته‌ي تاريخ ما به گوش مي‌رسد، اين دردِ هجران از آن روح ظريفي است که زماني ما را به هم پيوند داده بود و زمينه‌ي ريزش الطاف الهي را بر جامعه‌‌ي ما فراهم مي‌کرد و هرکس نسبت به جاي‌جاي آن جامعه احساس مسئوليت مي‌نمود. با ورود فرهنگ مدرنيته و طرح آرمان‌هاي فرومايه‌ي دنيايي، آن پيوند به حاشيه رفت و ما امروز در ادامه‌ي گذشته‌ي توحيدي خود قرار نداريم، بايد در راهي که صدساله‌ي اخير طي کرده‌ايم، تجديد نظر کنيم. زندگي آينده‌ي ما مديريت زمين است از طريق آسمان با نفي خودخواهي‌هايي که بايد آن‌ها را زير پا گذارد. اکنون آن زمان فرا رسيده که ما به آنچه مي‌توانيم باشيم نظر کنيم و تصميم نهايي را اَخذ کنيم و پاي در راهي بس طولاني گذاريم که تنها راه سعادت ما است. موفق باشید

24102
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: استاد چه می شود که بیکن پدر علم تجربی و یا کانت پدر علم مدرن خوانده می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طرحی که آقای بیکن و یا کانت در شرایط تاریخی خود مطرح می‌کنند مطابق روح تاریخی خود و آمادگی مردم آن زمان است و به همین جهت بنیاد تاریخی آن‌ها می‌شود. در این مورد در شرح کتاب «خرد سیاسی در جهان توسعه‌نیافتگی» عرایضی نسبتاً مفصل شد. اگر بخواهید فلسفه‌ی غرب را دنبال کنید در هر صورت نمی‌شود از آن نگاه که آقای دکتر داوری مدّ نظر قرار می‌دهند، غفلت کرد. موفق باشید

24068
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: چه چیز باعث عمومیت قول فیلسوفی مثل دکارت در تاریخ می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح آماده‌ی آن زمان نسبت به شرایط فکری که داشتند، نقش مهمی در آن داشت که راه تفکر خود را از طریق دکارت دنبال کنند. موفق باشید

24066
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: با یکی از اساتید بحث می کردیم برای این جمله دلیل می خواستند که چرا می گوییم: با نگاه فلسفی بیکن معنی زندگی و هدف های آن در جهان غرب تغییر کرد. دلیل این جمله چیست؟ شاهد ما برای این مدعا چیست؟ چرا بیکن را مبدا می گیریم. لطفا قدری توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نکاتی که بیکن در کتاب «ارغنون نو» و «بت‌ها» می‌کند می‌توان گفت او پدر علوم تجربی دوران مدرن است و این غیر از شخصیت کانت می‌باشد که پدر تفکر دنیای مدرن محسوب می‌شود. موفق باشید

24038
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید جهت آگاهی پیرامون عقل تکنیکی و تفکر تکنیکی لطفا منبعی از خودتان یا دیگری معرفی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر روی سایت، هم جزوه‌ی «عقل تکنیکی» و هم صوت شرح آن جزوه موجود است. موفق باشید

24027
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: استاد داریم بحث عقل تکنیکی رو کار می کنیم. نسبت عقل تکنیکی و کتاب گزینش تکنولوژی و کتاب مدرنیته وتوهم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید تلاش شود این دو با هم جمع گردد. زیرا از یک طرف آن‌چه بر تکنیک در فرهنگ مدرنیته حاکم است، نوعی توهم یا گِشتل است و از طرفی ماهیت تکنیک، عقل است و نه توهم. موفق باشید  

 

24001
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحيم باز مهندسي نهادها در گام دوم انقلاب: همانگونه كه مطلع هستيد اخيراً تعداد ۴۰۰ نفر از اساتيد دانشگاه به فرمانده جديد سپاه پيشنهاد و اعلام آمادگي نموده اند كه طرح و برنامه باز مهندسي سپاه را در گام دوم انقلاب تهيه نمايند كه با توجه به موقعيت و شرايط زمانه كار بسيار شايسته و ارزشمندی خواهد بود. ضمن گراميداشت ياد و خاطره استاد شهيد مطهري و توجه ويژه ايشان به نهاد روحانيت به نظر مي رسد باز مهندسي نهاد روحانيت نيز از اهميت ويژه ايي برخوردار است. تعدادي از دلايل اهميت آن به شرح زير جهت بررسي و ورزيدگي بيشتر خدمت شما استاد گرامي ارائه مي گردد باشد كه جنابعالي و ديگر بزگواران كه در اين عرصه خدمات ارزشمندي داشته ايد پيش قدم شده و پيشنهاد و همكاري خود را جهت تهيه برنامه براي گام دوم نهاد روحانيت اعلام نماييد: ۱. نهاد روحانيت در طي زمانهاي گذشته به اين شكل وارد حكومت نشده بود و چنين تجربه اي نداشته، لذا بررسي و بازنگري فعاليت ۴۰ ساله اين نهاد ارزشمند و ضروري به نظر مي رسد. ۲. ورود نهاد روحانيت در عرصه هاي مختلف و جديد از جمله مناصب دولتي مثل استاندار شدن و نماينگي مجلس مي تواند باعث فاصله گرفتن از وظيفه اصلي آنها باشد زيرا يك نماينده بيشترين دغدغه اش در زمان مسئوليتش وظايف نمايندگي مجلس است نه انجام وظايف نهاد روحانيت ۳. به نظر مي آيد تعداد وظايف يك روحاني بعد از انقلاب نسبت به قبل از آن تفاوت زيادي پيدا نموده، اگر به فرض وظايف نهاد روحانيت را به دو بخش وظيفه اصلي و فرعي تقسيم نماييم. تنظيم آنها بسيار پيچيده و نياز به بازمهندسي دارد. ۴. هر چند مي دانيم كه مراجع تقليد و حوزه هاي علميه متولي نهاد روحانيت هستند، بحمدالله به دليل كثرت زياد مراجع به نظر مي آيد هماهنگي بيشتري لازم باشد. در پايان ادعايي براي مطالب فوق وجود ندارد هدف ان شاءالله همكاري همگانی براي اعتلاي اسلام و نظام جمهوري اسلامي خواهد. از توجه و فرصتي كه در اختيار مي گذاريد تشكر مي نمايم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته‌ی درستی است و همین‌طور که می‌فرمایید مسئولیت روحانیت چیزی بالاتر از امور ساده‌ی اجرایی است. فکر می‌کنم این‌که حضرت امام بر اتحاد حوزه و دانشگاه تأکید داشتند، در همین راستا بود که عقل مدرن همراه با فهم دینی می‌تواند در این تاریخ، جهانی را بسازد که نه جهان گذشته‌ی ما است و نه جهان مدرنِ سکولار. ولی متأسفانه حوزه‌های ما آن‌طور که باید جایی برای عقلِ مدرن و خردِ توسعه‌یافتگی قائل نیستند. البته این روزها شرایط کمی تغییر کرده است. موفق باشید

24003
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: در زمان فعلی ما مسلمانان با پدیده غرب روبرو هستیم. وقتی به ۲۰ سال پیش خودم فکر می کنم و عالمی که در آن زمانه داشتم. زمانه ای نه سوالی برام پیش میومد نه احساس بی هویتی می کردم. در کنار خانواده با تمام سختی ها و خوشی ها زندگی را سپری می کردم و هیچ وقت احساس نمی کردم که خودم کو؟ توی کوچه بعد از مدرسه بازی می کردیم و هزار شیطنت دیگر. جایی گفته بودید که در زمان دولت سازندگی مردم ایران از نظر فرهنگی افول کردند برنامه های تلویزیون مثل ایکیوسان، پلنگ ضورتی و.....تمام ذهن ما رو اشغال کرده بود، آیت الله جوادی می فرمودند که در زمان قدیم کودکان تا مکاسب را نزد مادر هاشون میخوندند. حاج آقا چه بر سر ما آمده و خواهد امد؟ به عنوان نسل امروز از شما عاجزانه می خواهم که بگویید تکلیف ما چیست در این زمان؟ بریم شهید بشویم؟ آخوند بشویم؟ مهندس یشویم یا آدم بشویم؟ التماس دعای فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید زمانه‌ی خود را بشناسیم و بدون فرار از غرب، در مواجهه با غرب به خود آییم و جهان دیگری بسازیم. در این رابطه عرایضی تحت عنوان «جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ» شده است. موفق باشید

23974
متن پرسش
سلام استاد: اگه مقدوره در مورد مفهوم دازاین هایدگر مقداری با زبانی قابل فهم بنده توضیح دهید. بنده با اینکه بحث فلسفه غرب جنابعالی را مطالعه کردم، متوجه این مفهوم که در بحث خرد سیاسی داوری چند بار از این مفهوم استفاده کردید متوجه نشدم. ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دو جلسه‌ی اخیر بحثی که در کانال «ندای بی‌صدا» شد فکر می‌کنم در مورد فوق کمک‌کارتان باشد. موفق باشید

23902
متن پرسش
سلام علیکم: وقتتون بخیر. نظرتون راجع به این متن چیست؟ به اقرار اهل نظر، بزرگترین چالش قرن ۲۱ درک «دیگری» است. این درک دیگری مستلزم عشق به «دیگری» و تغییر در درک ما از «خود» است. و این دقیقاً همان چیزی است که امانوئل لویناس، از برجسته ترین فیلسوفان اخلاق و آوانگارد قرن بیستم، در فلسفه‌ی «دگربودگی» خود به دنبالش است. هنر لویناس در این است که «دیگری» را در مرکز توجهات قرار داد و به آن ارزشی اخلاقی-دینی بخشید. به این اعتبار فلسفه‌ی او را فلسفه‌ی «دگربودگی» نامیده‌اند. در فلسفه‌ی دگربودگی لویناس، «دیگری» هر چیز یا کسی غیر از «من» است و خدا نیز در چنین تفکری «دیگری» است. لویناس می‌گوید: «اگر به سوی دیگری حرکت کنید این حرکت شما به کمال مطلق و «او» ختم می‌شود. «او» نامتناهی است و راه رسیدن به او نیز بی کران است. اما این راه بی پایان بدان معنا نیست که هرگز به او نمی‌رسید بلکه با قدم اولی که در مسیر «دیگری» بر می‌دارید «او» را حس می‌کنید و می‌توانید نشانه‌های خدا را در «چهره‌ی دیگری» ببینید». در اینجاست که به اهمیت «اخلاق دیگری» در اندیشه و الهیات فلسفی لویناس پی می‌بریم. لویناس برخلاف فیلسوفان دین است که خدا را «درونی» توصیف می‌کنند. خدای لویناس خدایی «بیرونی» و نامتناهی است و این ایده‌ی نامتناهی در غیریت دیگری متجلی می‌شود. لویناس می‌گوید: «تا وقتی «من» هستیم، در تنهایی خود محدود می‌شویم، اما همین که نگران دیگری شدیم و به دیگری عشق ورزیدیم نامتناهی و بیکران می‌شویم و به سوی «او» حرکت می‌کنیم. تا زمانی که دلواپس دیگری هستیم و احترام به دیگری و مسؤولیت در قبال دیگری داریم اخلاق در ما زنده خواهد بود و تا زمانی که «دیگری» در ما زنده است می‌توانیم بگوییم «منِ اخلاقی» در ما حیات دارد.» فلسفه‌ی دگربودگی «امانوئل لویناس» به قلم: «ژرار بانسوسا و دومنیک ژانیکو» برگردان «لیدا فخری»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با آثار آقای «لویناس» آشنایی دارم و برای ایشان ارزش خاصی قائلم و در مباحث اخلاقی نیز از ایشان استفاده می‌کنم. اخیراً آقای دکتر اصغر مصلح کتابی تحت عنوان «با دیگری» نوشته‌اند و بنده نکات مهمی که به نظرم از آن کتاب می‌آمده است را، با ذکر صفحه‌ی آن مطالب یادداشت کرده‌ام. آن را خدمتتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

۳. ایستادن میان فرهنگ‌ها در مقابل دنیای معاصر از مهم‌ترین افق‌هایی است که به روی تفکر گشوده شده است.

۳. همه‌ی فرهنگ‌ها باید فرا رَوی از داشته‌های خود و ایستادن در «میانه» را تمرین کنند.

۵. بسیاری از مردم از رویارویی با «دیگر» دوری می‌کنند ولی با دیگری تنها راه هم‌زیستی خردمندانه، درک عمیق دیگری و وقوف به محدودیت‌های خویش و در پیش‌گرفتن منش گفتگو است.

۹. بسیاری از مشکلات انسانی راه حلی جز تغییر نگاه به «دیگری» ندارد.

۱۱. هر کوششی برای حذف دیگری به خشونتی مضاعف منتهی می‌شود. باید در صدد یافتن الگوی مناسب زیستن با دیگری باشیم.

۱۴. بیش از هرچیز باید قرارگرفتن در کنار دیگری را پذیرفت.

۳۴. به نظر یونگ، حیاتِ روح وابسته به روابط میان انسانی است. هیچ تفردی بدون ارتباط با شخصِ دیگری حاصل نمی‌شود... آدمِ بی ارتباط، کامل نیست، زیرا فقط از طریق روح و روان می‌توان کامل شد و روح و روان هم بدون وجه دیگرش نمی‌تواند هستی داشته باشد... ما همواره به نقد خود نیاز داریم و این بدون دیگری ممکن نیست... اروپا این بزرگ‌ترین مسئله‌ی ما، فقط هنگامی برایم درک‌پذیر است که می‌بینم منِ اروپایی در چه جاهایی با جهان سازگار نیستم.

۳۵. یونگ معتقد است سفیدها با سرشان فکر می‌کنند و سرخ‌پوستان با دل‌شان.

۳۹. امروز نمی‌توان «حقیقت» ناب خاص خود را، بدون احساس حضور «دیگری» یافت. نقش «دیگری» و تأثیر تفاوت او با «من» در همه‌ی اندیشه‌ها و دریافت‌ها و قضاوت‌ها آشکار است. گویی دورانِ زیستنِ فارغ از حضور «دیگری» به پایان رسیده است.

۴۱. آن‌چه در میدان نسبتِ با «دیگری» و در عرصه‌ی «باهم زیستن» اهمیت دارد، نتایج ملموس اعتقاد به حقیقت است. به همین جهت باید توان تفکیک حقیقت مورد اعتقاد و حقیقتِ ساری در زندگی و رانه‌ی رفتار «من» را داشت. در عرصه‌ی «زیستن با دیگری» آن‌چه اهمیت دارد، حقیقتِ جاری و ساری در زندگی است.

۴۵. با پیدایش تکنیک نسبت انسان با وجود و طبیعت دگرگون شده است. یا به بیانی دقیق‌تر، با تغییر نسبت انسان با وجود و طبیعت است که تکنیک پدید می‌اید. به گفته‌ی هایدگر: با تکنیک، مناسبات انسانی نیز دگرگون شده است.

۵۶. هیچ قومی نیست که بر اساس ویژگی‌های خود، خود را برتر از دیگران نداند. به گفته‌ی سرخ‌پوستان؛ خدا اولین مجسمه‌ی آدم را نپخته بیرون آورد و نژاد سفید شد و سپس بر آن روح دمید، دومین مجسمه را که خوب پخته شده بود بیرون آورد و نژاد بیرون آورد و نژاد سرخ بود و سپس بر آن روح دمید و خدا محو تماشای نژاد سرخ شد و فراموش کرد مجسمه‌ی سوم را بیرون آورد و وقتی بیرون آورد سوخته بود و به آن روح دمید و نژاد سیاه شد.

۵۹. با گسترش تمدن مدرن و گسترش علم و تکنولوژی شناخت انسان‌ها از شناخت دور به شناخت نزدیک تبدیل شد.

.  هایدگر می‌تواند راه گفتگو با فلسفه‌ی اروپایی را به متفکران غیر غربی بیاموزد.

کار دشوار گشودن راه گفتگو است. در این گفتگو هیچ جدلی رُخ نمی‌دهد.

رویکردی مشترک برای نزدیکی به یکدیگر

تفکر حاصل‌گونه‌ای سلوک روحی و معنوی است و نحوه‌ای دریافت از طریق تجربه‌ی درونی است.

آینده‌ی آمریکا آینده‌ی جهان است. وضعیت فردا را هم اکنون در آمریکا می‌توان دید.

هم‌زیستی همه‌ی سرزمین‌ها در دنیایی موزائیک‌وار

صلح میان ملت‌ها بدون صلح میان ادیان ممکن نیست.

توان ایستادن میان فرهنگ خویش و دیگر فرهنگ‌ها از طریق عرفان ممکن است از آن جهت که عرفان پیوستگی ریشه‌ای با فرهنگ خویش را حفظ می‌کند و راه درک سایر فرهنگ‌ها را هم می‌گشاید.

با انکار تمدنی در مواجهه با تمدن غربی، عملاً در بستر روح تمامیت‌خواه تمدن غربی قرار می‌گیریم که در مقابل خود هیچ فکر و اندیشه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسند. در حالی‌که آن‌چه در زمان معاصر اهمیت دارد، جستجوی راه‌های همگرایی فراتر از تک فرهنگ‌ها است که این نیاز شرایط امروزین کره‌ی زمین است.

درگذشته مردم هر فرهنگ به تفاوت‌های خود وابسته‌اند و آن را عین حقیقت و هویت درستی می‌دانستند. ولی امروز ما به وجود تفاوت‌ها خود آگاه شده‌ایم و آن‌ها را پاس می‌داریم و آیه‌ی « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» طوری دیگر می‌فهمیم و موضوع «دیگری» را جدّی می‌گیریم و به تفاوت‌ها احترام می‌گذاریم و خودمحورانه نسبت به دیگری نمی‌اندیشیم.

به گفته‌ی شایگان: مدرنیته به ناچار به محوری تبدیل شده که همه‌ی بینش‌ها حتی آن‌هایی که به مشروعیت آن معترض‌اند، حول آن می‌چرخند. (با دیگری- ص 488). و بدین لحاظ در فضای با دیگران‌زیستن دیگر هر فرهنگی نمی‌تواند راه ویژه‌ی خود را در پیش گیرد.

 

23895
متن پرسش
با سلام: جناب استاد در گفتگوی جنابعالی با آقای دخانچی به نظر می رسید نقدهای شما در کتابهایی مثل مدرنیته و توهم درباره غرب بر جای خود باقی است بیشتر مساله شما در مواجهه با غرب است که ما چگونه با غربی با این خصوصیات که کاردش تا استخوان همه رسیده مواجهه شویم که در عین حالی که منفعل نباشیم اثر گذار هم باشیم. درست برداشت کردم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. غرب، به معنایِ فرهنگِ پشت‌کرده به حقیقت و گرفتارِ پوزیتیویسم و سوء استفاده‌کننده از علم، یک غرب است که همان مدرنیته و توهم می‌باشد. و غرب به معنایِ عقلِ تکنیکی که هایدگر متذکر آن است و معتقد است آن عقل، گرفتار «گِشتل» شده؛ غرب دیگری است. غربِ عقلِ تکنیکی مربوط به این تاریخ است و ما باید در آن حاضر شویم و در آن سهیم گردیم که بحث آن مفصل است. عرایضی تحت عنوان «جایگاه تمدن نوین اسلامی در این تاریخ»  خواهم داشت. موفق باشید

23726
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و همکاران: آنچه که بنده تاکنون از مباحث جناب عالی استفاده کردم (گفت و گوی اخیرتان با آقای دخانچی و جلسات و کتب و...) به طور خلاصه این را متوجه شدم که شما متذکر حقیقت واحدی هستید که این حقیقت واحد در هر زمان و تاریخی به شکل و صورت همان تاریخ در می آید و در ظرف آن تاریخ، صورت مخصوص خود را پیدا می کند، و انسان هر زمان باید با طهارت و سلوکی که دارد ابتدا آن حقیقت را ملاقات کند و سپس با زیرکی و بصیرت، تصویر آن حقیقت را در تاریخ خود بیابد، و انقلاب اسلامی امام خمینی رحمه الله، تصویر حقیقت در تاریخ امروز است. سنتی هم که شما متذکر می شوید همان روح حقیقت توحیدی و محمدی صلوات الله علیه و آله است، نه صورت حقیقت در گذشته و نه صورت حقیقت در زمان حاضر. پس عمده وظیفه انسان مسلمان انقلابی، درک حقیقت در پرتو انقلاب و امام و شهدا و درک زمانش در مواجهه با حقیقت غرب است و سپس حل مسائل این زمانش است. پس قرار هم نیست که از سنت خارج شویم بلکه آن را در زمان خود به ظهور می رسانیم. مدرنیته هم یعنی دوری از حقیقت که در هر تاریخ، به شکل خودش در می آید و «مدرنیته» شکل امروزی آن است، پس به یک معنا در هر تاریخی یک سنت و یک مدرنیته وجود دارد و سلوک هر انسان در هر زمان، در این نسبت مشخص می شود. آیا چنین است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم با چنین دقتی! حقیقتاً به زیبایی تمام، چیزی را ترسیم کرده‌اید که این بنده‌ی پیرمرد سعی دارم با تلاش زیاد آن را اظهار کنم. ای کاش کاربران عزیز متن شما را چندین و چند بار بخوانند. زنده باد خدا! که دیگر معطل نکرده است و تند و تند فرزندانی که باید در این تاریخ، راهِ او را بپیمایند به میدان می‌آورد. چرا نباید رهبر عزیز انقلاب «حفظه‌اللّه» این‌همه به این جوانان امیدوار باشند؟! موفق باشید

23727
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: اخیرا برنامه ای از تلویزیون با عنوان عصر جدید در حال پخش است که کپی کاملی از یک برنامه خارجی است و هدف خود را استعداد یابی بیان می کند. بنده به اجبار به جهت همراهی با خانواده این برنامه را نگاه می کنم ولی لذت که نمی برم بماند کلی هم تاسف می خورم که چگونه چیزهایی که نه به درد دنیا و نه به درد آخرت مردم می خورد به عنوان ارزش تبلیغ می شود. اینکه من چهار توپ سر خودکار قرار بدهم و همزمان بچرخانم درست است که تمرکز بالایی نیاز دارد و کار خارق العاده ایست ولی چه فایده ای دارد؟ آیا در این کشور پهناور یک نفر با تفکر معادی پیدا نمی شود که به ریاست صدا و سیما منصوب شود؟ واقعا از بین قحطی های آخرالزمان قحط الرجال از همه بدتر است. لعنت به این فرهنگ غربی و مدرنیته که انسان ها را اسیر کرده و لعنت به من که نمی توانم خود را از چنگال آن خلاص کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه وقتی مسائل خود را نشناسیم، گرفتار این‌گونه سردرگمی‌ها می‌شویم. هنوز نه آینده‌ی خود را درست ترسیم کرده‌ایم و نه مسائلی که ما را به آن آینده نزدیک می‌کند را درست می‌دانیم. مشکل بزرگ این است که مسئولان فرهنگی ما و سازمانی مثل صدا و سیما از تحولی که بنا است در زندگی جامعه روی دهد بی‌خبرند و کارها را سهل و ساده می‌انگارند و نمی‌دانند باید تحولی در روح و روان و تفکر جامعه پدید آورند. مسئله وقتی طرح می‌شود که ما بخواهیم مشکل کشور را حلّ کنیم. ما اگر بخواهیم در چنین تاریخی بمانیم چاره‌ای نداریم که بپرسیم چه بوده‌ایم و چه شده‌ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت و ادامه‌ی وضع کنونی به چه می‌انجامد؟ گرفتار سودایِ اروپابودن، مسئله‌ای را حلّ نمی‌کند. بحران، با حضور تجدد همیشه همراه است، آن‌چه اهمیتت دارد درکِ بحران و رفع آن است. و اگر می‌خواهیم در جهانی که شروع شده است قرار بگیریم باید به طور جدّی نسبت به رفعِ ضعف‌ها و نقص‌ها و خطاهای خود احساس مسئولیت کنیم. مشکل بزرگ و اصلی ما، غفلت از چشم‌اندازی است که انقلاب اسلامی در برابر ما قرار داده است. توجه داشته باشیم که برای بنای نظامی الهی و قدسی، جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق در عین آشنایی با جهان جدید و آزادی از فرهنگ سکولار مدرنیته متصوّر نمی‌شود. موفق باشید

23695
متن پرسش
با سلام به استاد طاهرزاده: بعد از دیدن فیلم مصاحبه‌ شما با آقای میلاد دخانچی، احساس کردم با طاهرزاده جدیدی روبرو شده‌ام. طاهرزاده‌ای که از یک طرف سختْ در آموزه‌های دینی و تعلق به انقلاب اسلامی حاضر است، ولی ما را دعوت می‌کند تا در جهان و در دنیای مدرن حاضر شویم و اصرار دارد باید غرب را طوری بشناسیم که دیگر نباید از آن فرار کرد، بلکه باید در آن حاضر شد و نقش‌آفرینی کرد. آقای طاهرزاده مگر ما در کجای انقلاب قرار داریم که شما نگران نیستید که قصه‌ی ما قصه‌ی آن کسی نشود که رفت آب بیاورد، آب او را برد. آیا تجربه‌ی جریان اصلاح‌طلبی و جریان آقای هاشمی را نباید در نظر داشت که اینان چگونه گرفتار نحوه‌ای از غرب‌زدگی شده‌اند و انقلاب را از حقیقت و هویتش خارج کردند. نسبت این مصاحبه با مباحث عجیب جنابعالی در سلسله درس‌گفتار «گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی» چگونه است؟ آن‌جایی که می‌فرمایید باید آن‌چنان وارسته شد تا جانمان آماده شنیدن صدای حقیقت که ندای انقلاب اسلامی است بگردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از 40 سال از حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ می‌توانیم در نسبت خود با مدرنیته و مواجهه‌ی خود با غرب، تفکری که مناسب امروزمان است داشته باشیم. آیا هنوز باید نگران بود که انقلاب اسلامی از طریق فرهنگ مدرنیته گرفتار استحاله گردد؟ و یا انقلاب اسلامی می‌تواند در جهانی جدید مشارکت کند؟

آن‌چه شدیداً در این تاریخ به آن نیازمندیم، فهمِ درست غرب است از آن جهت که دیگر ادعای یونیورسال‌بودن خود را نه‌تنها از دست داده است، بلکه خودْ نیز مثل قبل چنین ادعایی ندارد. البته این سؤال همیشه باید مدّ نظر ما باشد که چگونه می‌توان غرب را فهمید و شرایطِ امکان غرب‌شناسی چیست؟ آن‌چه از آثار امثال دکتر رضا داوری برمی‌آید آن است که هنوز غربْ درست فهم نشده و با فهم غرب، ما جایگاه خود را بهتر می‌شناسیم.

با توجه به این‌که موضوع نفیِ فراروایت و يكتا انگارى مدرنيسم جايش را به تنوع و تكثر داده است و مركزيت گرايى تاريخى و انحصار معرفتى غرب از عرصه روابط انسانى و فرآيند نظام سازى اجتماعى کنار رفته و تکثر، بستری شده برای سهیم‌شدن ما در دنیای جدید، ایرانِ اسلامی با سابقه‌ی تمدنی خود می‌تواند در صحنه‌ی تاریخ جهانی پا بگذارد و از این جهت معنی دیگری از جهان مدرن به تجربه آید. با فهمِ غرب از این جهت، جایی در عالم برای ما پیش آمده است و آستانه‌ای برای فهمِ جهان مدرن که ما نیز در آن نقش داریم، در مقابل ما گشوده شده است تا ما جهانی را تجربه کنیم که خودمان در هویت آن بی‌نقش نیستیم. بلکه در جایی قرار گرفته‌ایم که نه در غرب هستیم و نه در گذشته‌ی خود، که نگران سیطره‌ی غرب بودیم و با فهمِ درست امکانات جهان مدرن می‌توانیم در آن مشارکت کنیم و از سرمایه‌های اصیل دینی و فلسفی خود برای ظهور در جهان جدید بهره بگیریم و به یک معنا خود و سرمایه‌های خود را در این تاریخ و مطابق این تاریخ بشناسیم و این بدون درک حقیقت انقلاب اسلامی که صدای خدا در این تاریخ است، ممکن نیست. آری! اگر با تمام وجود، جانمان حقیقتِ انقلاب اسلامی را نچشیده باشد، قصه‌ی ما قصه‌ی همانی است که رفت آب بیاورد و آب بردش و نتوانست هیچ تأثیری در تاریخی که با انقلاب اسلامی گشوده شده، داشته باشد. موفق باشید.

23668
متن پرسش
سلام: آیا می‌توان سنت و مدرنیسم را جمع کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده چنین امکانی در این تاریخ برای ما هست به شرطی که سنت‌گرایی، ما را از درک تاریخی غافل نکند و بدانیم در مواجهه با دنیای جدید می‌توان سرمایه‌های دینی خود را در این تاریخ به ظهور آورد تا نه مثل متجددین به‌کلّی به سنت‌های خود پشت پا بزنیم، و نه مثل متحجرین جرأت مواجهه با دنیای مدرن را نداشته باشیم.
به نظر بنده می‌توانیم مدرنیته را بر اساس وضعیت جدید بازبینی کنیم، مدرنیته‌ای که در دوره‌ی متأخرِ خود بر سنت‌زدایی تأکید دارد و به قول لئو اشتراوس، مدرنیته در صورتِ متأخر آن مقابل سنت است و به یک معنا، اساس فکری‌اش زندگیِ بدون خدا شده است. و این‌که گفته می‌شود تجدد در ایران ریشه ندارد، بدین لحاظ است که متجددین ما تحت تأثیر مدرنیته‌ی اخیر خود را تعریف کرده‌اند بدون هرگونه تعمقی در فهمِ تجدد و در فهمِ سنت. موفق باشید

23518
متن پرسش
با سلام: نظر جنابعالی در رابطه با این موضوع مهم یعنی رخدادهای ۲۲ بهمن‌ این سال‌ها که هر سال به شکلی خاص و با پیامی جدید به صحنه می‌آید، چیست؟ گویا انقلاب چیزهایی در درون دارد که هرسال، شمّه‌ای از آن را در ۲۲ بهمن‌ها رو می‌کند. بنده حیرانم که از یک طرف، همه‌چیز به ظاهر حکایت از آن می‌کند که مردم از دست انقلاب عصبانی‌اند و از طرف دیگر می‌بینیم ماورای سختی‌ها و حتی خیانت‌ها، نگاه دیگری به انقلاب دارند و به قول خودشان انقلاب‌شان را دوست دارند و برای حفظ آن حاضرند جان بدهند. استاد: قضیه چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ذهنم هست که میشل‌فوکو آن فیلسوفِ پست‌مدرن گفته بود انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین نقدِ ایده‌ی جامعه‌شناسی کلاسیک است که معتقد است فرهنگ‌ها در حالِ سکولارشدن هستند و «دین» در حالِ خارج‌شدن از تاریخ است.

به این فکر کنید که انقلاب اسلامی به مثابه‌ی رویدادی تاریخی از مسیر تاریخی و تقدیری دیگر روایت می‌کند که در کشاکش با مدرنیته، نگاهی دیگر را در تاریخ ما وارد کرد. ماهیت انقلاب اسلامی موجب رویداد نظریه‌ای شد که هنوز که هنوز است متفکران دنیای مدرن نسبت به آن سرگردانند.

انقلاب اسلامی نشان داد ما در عین آن‌که از جهتی ذیل تاریخ غربی هستیم، تاریخ متفاوتی را مدّ نظر داریم. ما با انقلاب اسلامی، خود را پیدا کردیم و از آن به بعد مسیری را ادامه می‌دهیم که بر خلاف مسیر تفکر کلیشه‌ای روشنفکران تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته است.

انقلاب اسلامی به تفکر ما سر و سامان داد در حدّی که از معضله‌ی بی‌هویتی و بحران هویت، بیرون آمدیم. راهپیمایی‌های مکرر ۲۲ بهمن را شما در کدام انقلاب‌ها به این صورت دیده‌اید تا بنده از سخن خود منصرف شوم که می‌گویم انقلاب اسلامی، قدرت هویت‌بخشی دارد؟!

انقلاب اسلامی به اعتبار گشتِ تمدنی و نجات از انحطاط تاریخی که ما را گرفتار کرده بود، انقلاب کبیر این دوران است و بیشترین تراکم اجتماعی را دارا می‌باشد. رستاخیزی است جمعی، در پاسخِ به مسائل جامعه‌ی ایران به لحاظ این‌که مردم وضع جدیدی را فهم کرده‌اند. چرا روشنفکرانِ کلیشه‌ای هنوز متوجه‌ی نظریه‌ی شکست‌خورده‌ی خود نیستند و معتقدند ما داریم سکولار می‌شویم؟! نمی‌بینند اگر هنوز ظاهر بعضی افراد سکولار است، قلب‌ها چگونه به سوی ایمان رجوع نموده است.

مردم ما در انقلاب اسلامی، امکان غرب‌شناسی برایشان فراهم شد و فهمیدیم که غرب، چیزی است که در هر حال با ما فاصله دارد. انقلاب اسلامی با داد و ستد با غرب شکل گرفت، ولی از درونِ نحوه‌ای از تفکر پست‌مدرنیسم امکان اثبات حرکتی به ظهور آمد که باید برای زندگی، خدا را به مناسبات برگرداند و در بستر فرهنگ بومی خود با دنیای جدید و امکانات آن به داد و ستد نشست. موفق باشید 

23486
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: پیرامون موضوع تمدن نوین اسلامی گذشته از همه بحث هایی که در مورد آن مطرح می شود یک سوال پایه ای برای بنده مطرح است که من شیعه چه نگاهی به این موضوع باید داشته باشم؟ آیا تلاش برای تحقق تمدن نوین اسلامی یک وظیفه شرعی در حوزه اجتماع برای یک شیعه می باشد؟ استدلال شما برای این جمله که «یکی ازبرنامه های اصلی پروردگار برای مسلمانان تحقق تمدن جهانی اسلامی است» چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً» و بر روی «جمیعا» تأکید دارد، پس در حرکت دینی نظر به اجتماع دارد و در نشستِ اخیر در خدمت مقام معظم رهبری، اشاره فرمودند به آیه‌ی ۹۷ سوره نحل که می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مَن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ»؛ هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات می بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد. خواستند بگویند وقتی حیات طیبه را در مقابل مردم قرار دهیم، حتماً ذهن مردم را از رُعبِ به غرب و گرایش به آن تخلیه کرده‌ایم. فرمودند: ما هنوز ذهن مردم خود را از رعب به غرب به معنای مهم‌دانستنِ آن خالی نکرده‌ایم. موفق باشید

23478
متن پرسش
سلام علیکم: استاد اگر امکان دارد بحثی را که خدمت رهبری ارائه کردید رو بصورت مفصل بفرمایید؟ و اگر آقا نسبت به ارائه شما نظری داشتن رو هم بفرمایید، ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس ۵ دقیقه فرصت صحبت‌کردن داشت و بنده مبانی علل تزلزل تمدن غربی را پیش کشیدم که چگونه تمدن غربی با قطع رابطه‌ای که با عالَم قدس و معنا دارد، بی‌آینده خواهد بود و مضمحل می‌گردد، مثل بدنی که رابطه‌ی خود را با روح قطع کند. و مقام معظم رهبری در سخنان‌شان رویهم‌رفته به هیچ‌کدام از مباحث مطرح‌شده به طور خاص نظر نکردند، بلکه رهنمودهای کلی خود را ارائه فرمودند. موفق باشید

23470
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز اگر امکانش هست یک گزارش مفصل و تحلیلی از جلسه تان با رهبری را بیان بفرمایید؟ محور سخنانتان چه بود و رهبری چه فرمودند؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» با توجه به بصیرتی که دارند، بنا را بر این گذاشته‌اند در شب‌های طولانی زمستان با عده‌ای از نخبگان فکری و فرهنگی بعضاً جلسه‌ای داشته باشند تا از یک طرف، بررسی کنند در موضوعات مختلف چه بر اندیشه‌ی آن‌ها می‌گذرد و از طرف دیگر، نخبگان نیز در آن موضوعات، سخنان رهبری را بی‌پرده‌تر بشنوند.

جلسه‌ی اخیر در رابطه با کسانی بود که در موضوع «تمدن اسلامی» قلم زده بودند و هر کدام 5 دقیقه فرصت داشتند تا خلاصه‌ی نگاه خود را در آن موضوع ارائه دهند. پس از حدود دو ساعت، ایشان نکاتی بدین مضمون فرمودند:

اولاً: فرمودند که بعد از این جلسه سجده‌ی شکری به‌جا می‌آورم به جهت دقت و فعالیت آقایان. ثانیاً: پیشنهاد کردند مواظب باشید در مباحث نظری، غرق نشوید. باید این مباحث، ناظر به عمل باشد و تشکلی به‌جود آورید تا با همفکری و نقد و بررسی، بحث‌ها همسان گردد و همدیگر را تکمیل کند.

سپس نکته‌ی بسیار مهمی را در رابطه با به‌کاربردنِ واژه‌ی «تمدن اسلامی» به میان آوردند مبنی بر آن‌که وقتی بحث تمدن اسلامی به میان می‌اید، بدین‌معناست که انقلاب اسلامی از سطح یک امرِ سیاسی بالاتر است و بناست پس از دولت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی، تمدنی بشری و جهانی مدّ نظرها قرار بگیرد و بدین لحاظ، انقلاب اسلامی با طرح تمدن اسلامی بنا دارد از آرمان‌های خود عقب‌نشینی نکند. و نمونه‌هایی آوردند از کشورهایی که انقلاب سیاسی انجام دادند ولی چون بیش از اهداف سیاسی را دنبال نکردند، عملاً بهره‌ای از انقلاب خود نبردند.

فرمودند: جامعه‌ی اسلامی چنان‌چه محقق شود؛ نقطه‌ی شروع تمدن اسلامی است و به طور طبیعی آن تمدن منتشر می‌شود و این‌طور نیست که ما بخواهیم غرب را نابود کنیم، بلکه کافی است جامعه‌ی اسلامی را با همّتِ هرچه‌بیشتر محقق نماییم. مثال جمله‌ی سید قطب را زدند که فرموده بود به ما برای تبلیغ اسلام، یک ده را بدهند تا آن را اسلامی بسازیم و در آن صورت، اسلام خودْ فراگیر می‌شود.

در آخر تأکید فرمودند بر این‌که باید تمدن اسلامی را به دنیای اسلام و مردم، قابل فهم کنیم، تمدنی که بنای آن «توحید» و «عبودیت» و «کرامت انسانی» و «سبک زندگی» است و در این مورد باید کارهای نظری به صورت قوی و فاخر صورت گیرد تا جوامع نخبگانی تحت تأثیر آن قرار گیرند در عین عمل، که این نکته‌ی اخیر، نیاز به دولتی دارد که اجزای آن به اسلام ایمان داشته باشند و انگیزه‌ی تحقق دولت اسلامی در آن‌ها موجود باشد. اشاره فرمودند به آیه‌ی 97 سوره نحل که می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مَن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ»؛ هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات می بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد. خواستند بگویند وقتی حیات طیبه را در مقابل مردم قرار دهیم، حتماً ذهن مردم را از رُعبِ به غرب و گرایش به آن تخلیه کرده‌ایم. فرمودند: ما هنوز ذهن مردم خود را از رعب به غرب به معنای مهم‌دانستنِ آن خالی نکرده‌ایم. این بود آن‌چه بنده در محضر رهبر انقلاب در رابطه با نگاه تمدنی به انقلاب، یافتم. موفق باشید

23472
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم با عرض پوزش بابت مزاحمت: سوالی داشتم. در کتاب جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم فلسفه پست مدرنیسم را مواجهه با عصر جدید معنویت خواهی بیان کردید حال آنکه تا آن جا به بنده اطلاع دارم این موج معنویت خواهی از ۴۰ سال پیش شروع شده -اگرچه پیش زمینه آن مربوط به قرن های متمادی می شود- ولی تاریخ پست مدرنیسم به قبل از انقلاب اسلامی ایران باز می گردد. لطفا توضیح فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روحیه‌ی پست‌مدرنیسم، روحیه‌ی بازخوانیِ مدرنیته است و افرادی مثل میشل فوکو را می‌توان در این مورد مدّ نظر قرار داد. موفق باشید

23453
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ببخشید وقتی تو مباحث مدرنیته می گوییم در اثر قطع اتصال با عوالم بالاتر بشر گرفتار شده، کتاب مصباح الهدایه امام خمینی چه نسبتی داره در ارتباط با نقد مدرنیته؟ یعنی جایگاه این کتاب کجاست؟ جایگاه کتاب رساله الولایه نسبت به مصباح الهدایه کجا قرار می گیرد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های مذکور ما را به صورت حقیقی وارد عالَمی می‌کند که فرش به عرش متصل می‌گردد و عملاً زندگیِ زمینی انسان، آسمانی می‌شود و تمدن اسلامی به معنی حقیقی آن، معنا می‌گردد و می‌فهمیم تمدن غربی چه اندازه زندگی را آشفته می‌کند. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!