بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
22429
متن پرسش
با سلام: در سوال قبلی در زمینه مسئله ابژه و سوبژه از جهان مندی دازاین سخن گفتید سابق هم در سوال 20815 نظر شهید مطهری در مورد وجود ذهنی و راه طویلی که برای حل این مسئله است را متذکر شدم حال شما نیز راه دیگری که هایدگر مطرح کردند را بیان می کنید. مستحضرید که فلسفه آلمان به دشوارنویسی مشهورست بخصوص جناب هایدگر کتاب هستی و زمانشان را تورق زدم بغایت دشوار و پیچیده بود واقعا حل این مسئله در گرو فهم این کتاب است؟ اگر آری چگونه می توان این کتاب را آموخت شرح و تدریسی بر آن موجود است یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به کاری که کانت با طرح «نومن» و «فنومن» به میان آورد، توهّم دوگانگیِ بین ذهن و عین را به میان آورد، هایدگر به نحوی عالمانه با طرحِ جهان‌مندی دازاین توانست مشکل این توهّم را بزداید. و بالاخره اگر تلاش کنید با اندیشه‌ی هایدگر آشنا شوید راهِ حل خوبی را در جلوی خود خواهید یافت. بنده در این مورد عرایضی تحت عنوان «برکات نظر در نسبت بین، وجود نفس با صرف الوجود» داشته‌ام که آدرس آن را خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید

http://lobolmizan.ir/sound/1155

22421
متن پرسش
سلام استاد طاهر زاده عزیز: این لینکی که خدمتتون می فرستم جلسه نقد و بررسی کتاب شاکله شناسی استاد حکمت است. چون اطلاع دارم حضرت عالی هم این کتاب را خواندید از شما تقاضا دارم جناب عالی هم اگر مقدور هست مقاله ای، نقدی، یادداشتی در مورد این کتاب داشته باشید. مشتاقانه و بی صبرانه منتظر نظر استاد عزیزم هستم. http://iqna.ir/fa/news/3730351/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%84%D9%87-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%AD%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%A7-%D8%AA%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%82-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از این‌که بنده را در جریان این نشست قرار دادید، حقیقت این است که هم می‌توان دغدغه‌های منتقدین را درک کرد و هم دغدغه‌های دلسوزانه‌ی جناب آقای دکتر حکمت را. در این‌که آقای دکتر حکمت تلاش دارند گامی به جلو بگذارند و نگاه‌ها را به آینده‌ای بیندازد که در آن آینده ما در مواجه با غرب، گرفتار تنگناهای گذشته نباشیم، حرفی نیست. می‌ماند که بدانیم این راه نیز یکی از راه‌هایی است که إن‌شاءاللّه با قرارگرفتن در کنار راه‌های دیگر با ذوق و سلیقه های متعهدان نسبت به اسلام و انقلاب، بزرگ‌راهی گشوده می‌شود که در سنت آن بزرگ‌راه، ما از جوابگویی به سؤالات جزئی که امروز در نسبت با غرب با آن روبه‌روئیم آزاد می‌شویم و سبل الهی به صراط مستقیم منتهی می‌شود. حتماً باید زحمات آقای دکتر حکمت را دید و آن را پاس داشت. موفق باشید

22413
متن پرسش
سلام استاد: آیا بعد از طی کردن مباحث «گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی» و «علل تزلزل غرب» و «فرهنگ مدرنیته و توهم» آیا می توانیم به بحث صوتی جنابعالی در شرح کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی» دکتر داوری ورود کنیم یا مقدمات دیگری لازم است طی شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم مشکلی نباشد و إن‌شاءاللّه بتوانید استفاده کنید. موفق باشید

22411
متن پرسش
سلام. خدا قوت. طاعات و عبادات قبول حق ان شاءالله. الحمدلله بنده بسیاری از کتب و جزوات شما را مطالعه نموده و سخنرانی های شما را نیز تقریبا به روز گوش داده و خلاصه برداری می نمایم. لذا تمام تفکرم نشأت گرفته از کلام و فکر شماست البته در سطح بسیار بسیار بسیار پایین تر. این متن را نوشته ام. می دانم طولانیست و شما فرصت ندارید ولی خواستم ببینم اگر ایرادی در محتوای آن می بینید برای بنده ارسال نمایید تا تصحیح نمایم و در اختیار دوستان قرار دهم: جنگ عقل ها یکی از موضوعاتی که امروزه بسیاری از متفکران و شبه متفکران مشغول نظریه پردازی درباره آن هستند موضوع انقلاب اسلامی و بازخوانی آرمان ها و شعار های آن است. نظریات متفاوت و زیادی در سطوح مختلف تحلیل ارائه می گردد که هر کدام به زاویه ای اشاره دارد. ما در اینجا قصد داریم درباره شیوه صحیح تفکر مطالبی را ارائه نماییم تا بهتر بتوانیم تحلیل های موجود را ارزیابی کنیم. در منطق ارسطو تفکر عبارتست از:" الفکر حرکة الی المبادی و من المبادی الی المراد. یعنی فکر حرکت به سوی مبادی است و از مبادی به سوی مراد. هر سخنی که بر اساس مبادی نباشد برگرفته از تفکر نیست. مبادی تفکر در هر تاریخی مخصوص همان تاریخ است. در حقیقت تفکر عبارت است از سیر و حرکت ذهن از یک نقطه به نقطه دیگر یا سیر از مبادی تاریخی به مراد و هدف غایی. پس یکی از ویژگی های تفکر اینست که تاریخی باشد یعنی باید طبق تاریخ خود تفکر نمود نه طبق سلیقه و چشم و عقل ظاهر بین یا بر اساس تاریخ گذشته. تفکر در هر تاریخی نیازمند شناخت مبادی همان تاریخ است. خداوند متعال می فرماید: « كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ﴿الرحمن: ٢٩﴾ » پس در هرلحظه ای خداوند نیز طبق همان زمان ظاهر می گردد و جلوه ای از خود را نمایان می سازد که در همان تاریخ قابل مشاهده باشد و بستر این نظر فراهم شده باشد. در منطق ریاضی ثابت گشته که نتایج حاصل از نگاه استقرایی نمی توانند قابل استناد و مطلقا صحیح باشند. تفکر زمانی می تواند صحیح باشد که نگاه از کل به جزء باشد. یک کُلِّ صحیح می تواند اجزاء خود را نیز تعریف نماید و جایگاه آنها را بشناساند. نگاه از جزء به کل همان نگاه استقرایی به پدیده هاست که البته در بسیاری از موارد با اشتباه روبرو می گردد، هرچند برای مواردی خاص و محدود درست است ولی برای ارزیابی کلی به هیچ وجه نمی توان استقرایی به پدیده ها نگریست. زیرا در صورت استقرایی برخورد کردن به طور مثال خواهیم گفت: وضع اقتصاد که نامناسب است، از لحاظ عدالت هم که ناقص هستیم و ... پس با مشاهده نقص در تعدادی از مسائل، یا نا امید می شویم یا اینکه کل نظام را زیر سوال می بریم که به اهدافش نرسیده و کارآمد نیست و با دیدن چند مسئول اختلاس گر همه چیز را بر باد رفته خواهیم دید. درصورتیکه اگر از کل به جزء بنگریم خواهیم دید که: امروزه شاهد رويارويي دو عقل در عالم هستيم: ۱. عقلي که همه چيز را در ماديات خلاصه مي کند و انسان را اصل و اساس مي داند. اين عقل، اکثر را بر اقلّ ترجيح مي دهد و حق را در جايي مي بيند که اکثريت آنجا باشند. (عقل غربی) ۲. عقلي که عقل الهي و و حياني را اساس و بنياد عالم مي داند و عقل انسان را وسيله اي براي کشف وحي و رمز گشايي از تعاليم وحي مي داند. (عقل انقلاب اسلامی) در گيري اين دو عقل در طول تاريخ وجود داشته ولي اکنون در اوج خود است. از زمانيکه دست خدا از آستين بيرون آمد و انقلاب اسلامي به وقوع پيوست عقل دوم به صورت رسمي وارد ميدان شد و مناسبات عقل اول را به هم زد. عقل اول تمام عالم را فراگرفته بود و داشت به پیشروی خود ادامه می داد. در تمام کشورها جای خود را باز کرده بود و مناسبات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و ... آن کشورها را در دست خود گرفته بود. چنین عقلی که حاصل چند صد سال تلاش مداوم است آیا می شود یک روزه و یک ماهه یا یکساله یا ده بیست ساله از فضای جامعه و از سر مردم پرانده شود؟ آگاهی مختصری از تحولات اجتماعی در طول تاریخ نشان می دهد که عقل تمدن ها حتی پس از شکست تمدن، به راحتی قابل تغییر نیست. عقل کلیسایی یا عقل قرون وسطی با آن همه سابقه تاریخی که نزدیک هزار سال به طول انجامید پس از سیصد یا چهارصد سال از عالم رخت بر بست. وقتی یک تمدن عقل مناسب خود را وسط بیاورد هم طول می کشد تا این عقل همه گیر شود و هم در صورت شکست تمدن، طول می کشد تا این عقل از بین برود. حال چه شده که پس از چهار دهه از انقلاب اسلامی هنوز به آنجا که باید، نرسیده ایم؟ در این راستا و با توجه به مقدمات ذکر شده باید اصول و سوالاتی را مدنظر داشت تا بتوان بصورت صحیح تفکری را که مناسب این تاریخ است به میان آورد: * ما بخواهیم یا نخواهیم امروز در تاریخ عقل متجدد زندگی می کنیم. تمام مناسبات ما در هر زمینه ای تحت تاثیر و سیطره عقل تجددمأبانه است. حال باید دید آیا این عقل غربی مسیر کمال انسان را شناخته و درحال طی کردن آنست یا نه؟ * قبل از وقوع انقلاب اسلامی، عالم چگونه بود و چه اتفاقی می خواست بیفتد و با چه عقلی عالم در حال جلو رفتن بود؟ اگر انقلاب پدید نمی آمد عقل غربی تا کجا می خواست پیش برود؟ * انقلاب هایی که پیامبران در طول تاریخ انجام داده اند انقلاب های دینی بوده اند. چرا بعد از خاتم پیامبران انقلابی از همان جنس و این بار به دست کسی که نه پیامبر است و نه امام اتفاق افتاد؟ امام خمینی رحمه الله علیه چه عقلی را وارد میدان کرد تا رو درروی عقل غربی بایستد و از جنس آن نیز نباشد؟ برای مقابله با عقل غربی، چگونه باید وارد میدان شد؟ آیا با عقل غربی میتوان غرب را شکست داد نظیر لنین و استالین ها؟ یا اینکه در صورت پیروزی این افراد، جلوه دیگری از عقل غربی را به میان آورده ایم؟ آیا همانند چرچیل با لیبرالیسم می توان امپریالیسم را شکست داد؟ در صورت پیروزی چرچیل آیا تغییری بوجود می آید؟ * حکومت قبلی ایران که کاملا بر اساس عقل غربی پیش می رفت و خود را سرسپرده غرب کرده بود چگونه استعدادهای فرهنگ ملی و دینی ما را می خواست شکوفا نماید در صورتیکه نه تاریخ ملی ما و نه تاریخ مذهبی ما به گواه اسناد تاریخی موجود هیچ سنخیتی با این عقل غربی نداشتند؟ آیا غیر از کور کردن این استعدادها کار دیگری می توانست انجام دهد؟ آیا رفته رفته آنچنان ما را غربی نمیکرد که فراموش کنیم چه بوده ایم؟ اگر آن حکومت دوام داشت چه میشد؟ آیا ما سراسر تغییر نمی کردیم و جنس مان غربی می شد؟ یا اینکه با اینهمه تضاد عقل متجدد با فرهنگ مذهبی ملی ایران، بالاخره روزی می آمد که مردم علیه این عقل جدید قیام کنند؟ * عقلی که انقلاب به میدان آورد 180 درجه با عقلی که در میدان بود تفاوت داشت و هیچ نقطه اشتراکی نداشتند و ندارند. به اندازه ای که بالا و پایین از هم دورند این دو عقل نیز از هم فاصله دارند. اگر می بینیم در ایران بعد از انقلاب هنوز ضعفها و مغایرت هایی با اهداف انقلاب وجود دارد ناشی از عقل هایی است که تحت تاثیر عقل غیر انقلابی هستند زیرا ما با انقلابمان می خواستیم عقل غربی را ازبین ببریم نه اینکه انقلاب کنیم و مجددا خود را از نو غربی کنیم. پس هر نوع نظر مثبت به عقل غربی به همان اندازه ما را از عقل انقلابی که دنبال آن هستیم دورتر می کند و در رسیدن با نقطه آرمانی انقلاب تاخیر بوجود می آورد. * مگر نه اینکه عقل غربی آن بود که دو جنگ جهانی رخ داد و در آن حدود صدمیلیون نفر را به کام مرگ کشاند؟ مگر نه اینکه عقل غربی آن بود که به اسم پیشرفت تکنیک، با آزمایش موشک ها و اتم ها در اقیانوس ها و دریاها و کشورهای مختلف، انسان ها و موجودات و منابع طبیعی بکر بسیاری را ویران نمود؟ مگر نه اینکه عقل غربی میلیون ها انسان را به استعمار گرفته و حق انسانیت را از آنان سلب کرده است؟ و... . خوب این چه عقلی است که نه حافظ طبیعت است نه حافظ انسان و انسانیت؟ چنین عقلی چگونه ما را به کمال خواهد رساند در صورتیکه چندصد سال است در یک دور برگردان تاریخی قرار گرفته است و فقط دور خود می چرخد؟ * هدف ما از انقلاب، رسیدن به جامعه آرمانی لیبرال دموکرات بود یا رسیدن به اسلام؟ چرا برخی، لیبرال دموکراسی را آرمان انقلاب می دانند و ما را طبق اصول لیبرال دموکراسی ارزیابی می کنند؟ مگر لیبرال دموکراسی همان عقل غربی نیست پس چرا ما در مقابل دولت غربی گذشته مان انقلاب کردیم؟ قاجار و پهلوی نیز دنبال حکومت لیبرال دموکرات بودند. ما باید ببینیم انقلاب لیبرال دموکرات انجام داده ایم یا انقلاب اسلامی؟ با عقل غرب به جنگ غرب رفتن خود نوعی گسترش غرب است. * انقلاب اسلامی در شرایطی واقع شد که عقل غربی، حاکم بر فضای جوامع بود و انقلاب می بایست ابتدا موجودیت خود را به اثبات برساند سپس کم کم با گذر از عهد و عقل غربی، عقل مناسب و مورد پسند خود را به میدان آورد. لذا خود به خود اولین چیزی که در انقلاب اسلامی رخ می نمایاند تقابل با عقل غربیست؟ زیرا ما آمده ایم تا این عقل را از صحنه روزگار خارج کنیم لذا بیشترین درگیری مان با همین عقل است که البته نماد این عقل هم خود آمریکا و غرب است. عقل غربی و عقل انقلاب اسلامی دو روی یک سکه هستند. حالت وسط هم ندارند. یا این یا آن. در این تقابل هر کدام توانست روبیاید پیروز میدان است و طبیعی است که هرکدام، اولویت کاریشان را حذف دیگری قرار می دهند و در مدت زمان معینی(تا رسیدن به پیروزی) خود را در تقابل با دیگری تعریف می کنند. * حال باید دانست که نسبت ما با آرمان هایمان چگونه است؟ آیا انقلاب اسلامی به اهداف خود دست یافته است؟ تا چه حد در این زمینه موفق بوده است؟ تا کی باید به انتظار نشست که به نقطه مطلوب برسیم؟ علل عدم دستیابی انقلاب به همه آرمان‌ها و شعارهایش در طی این سال‌ها چه بوده است؟ باید دانست رسیدن به آرمان ها یک فرایند دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در تبیین فرایند رسیدن به تمدن اسلامی می فرمایند: « بنده دو سه سال قبل در يكى از جلسات گفتم ما يك انقلاب اسلامى داشتيم، بعد نظام اسلامى تشكيل داديم، مرحله‏ ى بعد تشكيل دولت اسلامى است، مرحله‏ ى بعد تشكيل كشور اسلامى است، مرحله‏ بعد تشكيل تمدن بين‏ الملل اسلامى است.» (8/6/83) آنچه مسلم است تئوری انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی محقق شده است و به سلامت از این مراحل گذشتیم. اینک در حساس ترین و مهمترین پله هستیم و آن از بین بردن اثرات عقل تجدد در در دولتمردان و مردم است یعنی تشکیل دولت اسلامی و کشور اسلامی. مردمی که شیفته اسلامند ولی عمدتاً نادانسته غربی زندگی می کنند. چگونه باید این عقل غربی را با عقل انقلابی جایگزین کرد؟ عقلی که خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته تا اعماق ملت و مسئولین رسوخ کرده، چگونه باید از بین برود؟ چگونه باید مسئولین مملکتی را از غرب و عقل غربی و تکنیک هایش که فرهنگ خود را به دنبال دارد جدا کرد و به آنها فهماند که عقل انقلابی راهگشای مسیر ما خواهد بود نه عقل غربی؟ آیا مرحله سه و چهار با یک آمپول یا واکسن ضد غرب حل می شوند و دوسه روزه یا بیست سی ساله، عقل غربی از سر مردم و مسئولین می پرد؟ رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به این سوال که چرا به همه اهداف خود نرسیده ایم پنج عامل را بیان می فرمایند: 1. زمانبر بودن دستیابی به این اهداف بلند 2. تحمیل فشارهای خارجی (جنگ، تحریم و...) برای کند کردن حرکت نظام به سمت آرمانها 3. توجه به دستیابی به حجم قابل توجهی از اهداف مورد اهتمام 4. موانع درونی (ضعف‌های فکری، راحت‌طلبی، عادت‌های اجتماعی غلط) 5. عدم اهتمام برخی از مسئولین به همه آرمانهای انقلاب(http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=25277) هم چنین ایشان می فرمایند: اگر به‌ عقب‌ برگردیم‌ و راههای خطرناکی را که طی کرده‌ایم، نگاه کنیم، وحشت میکنیم. گاهی انسان در میان پیچ‌وخم‌های یک جاده‌ی کوهستانی و صعب‌العبور، با احتیاط و دقت قدم برمیدارد؛ بعد که به قله‌ی کوه رسید، پشت سر خود را نگاه میکند و با تعجب میبیند که از چه جاهای خطرناکی عبور کرده است. سالیان گذشته‌ی ما این وضعیت را دارد. جنگ، محاصره‌ی اقتصادی، همدستی قدرتهای بزرگ علیه جمهوری اسلامی، تبانی نیروهای نظامی اروپا و امریکا و ارتجاع علیه ما، توطئه‌های داخلی، نفوذیهای دشمن، طراحی کودتا، نفوذ لیبرالها و ملی گراها و بی اعتقادان به اسلام و مردم، مسیرهای صعب‌العبوری بوده‌اند که ما آن‌ها را با سلامت پشت سر گذاشته‌ایم. رهبری در24/11/1382 می فرمایند: «علیرغم آنچه دشمنان ما میخواستند و امروز تبلیغ میکنند، ما پیشرفت کرده‌ایم. معنای این پیشرفتها این نیست که ما به هدفهای خود رسیده‌ایم. من بارها گفته‌ام، الآن هم میگویم: بنده به عنوان یک طلبه‌ی انقلابىِ معتقد به اسلام و انقلاب، اعتقادم این است که در بسیاری از اهدافِ خود هنوز در نیمه‌ی راه هستیم. ما عدالت اجتماعی و بنیان‌کنىِ فقر و آبادسازی همه‌جانبه‌ی کشور را میخواستیم؛ اما هنوز به آن مقاصد نرسیده‌ایم و در وسط راه هستیم؛ درعین‌حال حرکت کرده‌ایم و جلو آمده‌ایم و بخش مهمّی از راه را پیش رفته‌ایم. این کارها را انقلاب و نظام اسلامی کرد. » نگاه از کل به جزء یعنی اینکه بدانیم کجای تاریخیم. دشمنانمان چه می خواسته اند بر سر ما بیاورند و ما چه کار می خواسته ایم انجام بدهیم. عمق دشمنیشان در چه حد بوده است؟ شناختن و یافتن عمق دشمنی، میزان تلاش آنها را برای ضربه زدن به ما نشان خواهد داد. وقتی آنها به دنبال حذف ما هستند به تمام معنا، دیگر هیچ نقشه و برنامه و توافقی را نمی پذیرند مگر اینکه مطمئن شوند این نقشه ما را به پرتگاه می کشاند. هر قدر دشمن را در رسیدن به نقشه هایش ناکام بگذاریم به پیروزی نزدیکتر شده ایم. آنها می خواسته اند ما نباشیم ولی اکنون با اقتدار جلوی تمام هجمه های آنها ایستاده ایم. دشمن در این زمینه شکست خورده است. بدیهی است پیروز های اقتصادی و سیاسی در صورتی حاصل می شوند که ابتدا نظام اسلامی مستقر باشد و مقتدرانه در عالم اظهار وجود نماید، آنگاه است که می تواند در زمینه های دیگر نیز موفق شود و گرنه کسی که نیست دیگر چگونه می خواهد پیروز شود. پس اول باید باشیم سپس پیروز شویم. ما این موجودیت و امنیت لازم را با اقتدار کسب کرده ایم و اکنون درصدد کسب پیروزی هستیم. ما می خواهیم عقل مناسب دین و ملت خودمان را جانشین عقل چهارصد ساله غربی نماییم تا با عقل خودمان زندگی کنیم نه با عقل غرب و این زمان بر است تا تمام مناسبات را چه در سطح دولت و چه در سطح ملت، انقلابی و اسلامی نماییم. عقل الهی یک چشم و یک گوش دیگر نیاز دارد و آنها را به صحنه خواهد آورد. آیا جایگزینی این چشمها و گوشها با چشمها و گوشهای موجود ساده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نکاتی را که متذکر شده‌اید، حاصل تفکر حقیقی در این زمانه می‌دانم و می‌توانم روحِ این سخنان را در این جمله‌ی مقام معظم رهبری «حفظه‌اللّه» بیابم که در 9/4/97 در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان... فرمودند: «ببینید پیام حقیقی انقلاب و نظام اسلامی چیست و ملت ایران را و امت اسلامی را و در نهایت جامعه‌ی بشری را به سمت چه هدفی می‌خواهد حرکت بدهد، به آن‌جا نگاه کنید...». آری! باید به آن‌جا نگاه کرد، آری! باید به آن‌جا نگاه کرد. و شما بحمداللّه متذکر آن عقلی هستید که باید به آن‌جایی نگاه کرد که رهبری عزیر ما را متوجه‌ آن می‌کنند. موفق باشید

22389
متن پرسش
سلام: آیا در تکمیل بحث های غربشناسی بعد از مطالعه کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» و هم چنین فایلهای صوتی آن می توانم فایلهای صوتی مربوط به کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی» دکتر داوری که جنابعلی شرح داده اید بپردازم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم خوب است اگر کار را همان‌طور که در نظر دارید شروع کنید. موفق باشید

 

 

 

 

22234
متن پرسش
سلام علیکم: در سخنرانی های استاد قبلا شنیده بودم که این جمله را که مسیحیت می گوید اول ایمان بیاور بعد خواهی فهمید از قول یکی از بزرگانشون می فرمودند. اسم اون قائل و سند این جمله رو می خواستم زحمت بکشید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب کاپلستون در تاریخ فلسفه‌ی غرب خود این موضوع را آورده است و بنده در جزوه‌ی «تاریخ فلسفه‌ی غرب» از ایشان این‌طور نقل نموده‌ام:

مى‏ گويد: تفكر وسيله‏ اى است براى يارى به كسانى كه ايمانشان ضعيف است. اينان محتاج راه‏ هاى باريك‏ تر و ناهموارترى هستند كه مردان مقدس از روى آن‏ها به پرواز مى گذرند بى‏ آن‏كه اعتنايى به آن‏ها بكنند و يا گام در آن‏ها بنهند، اين مردان بزرگ استدلال‏ هاى لرزان بشرى، بلكه در ميان آتش سوزان عشق الهى از هر تزلزل و ترديدى پاك شده‏ اند ... از اين رو مى ‏گويد: «بينش پيدا كن تا بتوانى ايمان به دست آورى، ايمان به دست آر تا بتوانى بينش و خرد بيابى.» چراكه ايمان چيزى نيست جز تفكرِ همراه با تسليم و قبول، كسى كه نتواند تفكر كند ايمان نمى‏ يابد. از اين رو خرد را دوست بدار، ولى بى ‏ايمان بينش به دست نمى‏ آيد و سخن اشعياى نبى‏ درست است كه مى‏ گويد: «اگر ايمان نداشته باشيد بينش نمى ‏يابيد» بينش ايمان را از ميان نمى ‏برد، بلكه استوارترش مى‏ كند. موفق باشید

22207
متن پرسش
سلام استاد: آیا این به ظهور آوردن عقل تکنیکی مربوط به انقلاب اسلامی دوره ی بعد از دوره ی گذاری است که آن را «گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی» خواندیمش و باید به سوی آن حرکت کرد یا این هم مربوط به دوره ی گذار است ولی متکامل تر از گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی و گذاریست بعد از گذاری و چیزی ماورای این ها را انتظار می کشیم (یا در انتظار ماست) که نمی دانیم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید در بحث «عقل تکنیکی» خواستیم نظر هایدگر را در مورد ماهیت تکنیک متذکر شویم و این‌که چگونه انکشاف تاریخی که در غرب شروع شد، با حجابِ گِشتل از جایگاه خود خارج گشت. ولی در بحث «گزینش تکنولوژی» سخن از آن است که ما به عنوان شرایط اضطراریِ خود لااقل افسونِ تکنولوژی نگردیم آن‌هم تکنولوژیِ گِشتل‌شده. موفق باشید

22132
متن پرسش
سلام بر استاد طاهرزاده: چرا در قرآن فلک از آیات الهی دانسته می شود اگر این فناوری اشکالی ندارد بقیه هم نباید داشته باشد. هم چنین در سوره نحل آیه 8 می فرماید «یَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ» که اگر دقت شود جز وسایل نقلیه امروزی مصداق دیگری نمی توان یافت چون پس از نزول این آیه تا کنون موجودات دیگری نیافریده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال قبل عرض شد ذات تکنیک به اعتبار کشف استعدادهای طبیعت، چیز بدی نیست. مشکل به گشتل‌بردن و در قابِ محدودیت‌قراردادنِ آن برای سیطره بر طبیعت، مشکل تکنیک شده است. موفق باشید  

22131
متن پرسش
سلام: جناب نصیری در برنامه مباحثات ظاهرا فرمودند تا جایی که تحقیق کردند چرخ از بدعتهای تمدنی است آیا حضرتعالی موافق این قول هستید اگر نه کدام اختراع را آغاز بدعت می دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان سخنان آقای مهدی نصیری هستم. فکر نمی‌کنم ما برای کشف استعدادهای طبیعت به‌کلی باید عقل خود را تعطیل کنیم. بلکه خود پیامبران اموری را به عهده‌ی عقل گذاشته‌اند تا ما برای زندگی خود به کمک عقل، ابزارهایی را به‌وجود آوریم. در بحث «نظر به ماهیت تکنیک» که بر روی سایت هست، عرض شد مشکل بشر تکنیک نیست، مشکل بشر گِشتل‌کردنِ تکنیک است، خوب است به آن بحث رجوع فرمایید. موفق باشید   

22129
متن پرسش
سلام: در جلسه چهارشنبه مثالی زدید که شخصی که پشت میز نشسته برای یک امضا آنقدر سنگ می اندازد تا نفس اماره لذت ببرد و.... این مثال برای بنده خیلی ملموس بود حتی خودم این قضیه را در خودم تجربه کردم. البته الان بحمدا.... پیشرفت زیادی کردم ولی می خواهم بدانم ریشه این لذت بردن از نشان دادن وجه تخاصم کجاست؟ لطفا در نسبت با این تاریخ پاسخ دهید؟ متکشرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی ما هنوز گرفتار تاریخ استکباریِ فرهنگ مدرنیته باشیم معنای خود را در کبر و استکبار جستجو می‌کنیم و با رجوع به فرهنگ ایثار و تواضع می‌توانیم از آن لذاتِ شیطانی به لذاتِ الهی ایثار و تواضع وارد شویم. موفق باشید      

22082
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام طاعات قبول: در مقاله فلسفه اسلامی و ارتباط ایران و اروپا از دکتر داوری چند سوال پیش آمده: 1. تفکر تاریخی چیست که در گذشته نبوده و امروز با آن مواجه هستیم و اصلا تفکر تاریخی یعنی چی (که شاید توضیح واضحات باشد) 2. منظور از هم سخنی با فلاسفه غرب چیست که بعضی از دانشمندان اسلامی معاصر از آن غافل هستند مثل هم سخنی با هایدگر 3. جمله ای در مقاله هست که فیلسوفان ایرانی فارسی فکر می کردند و عربی می نوشتند این یعنی چه که فارسی فکر می کردند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به اطلاع جنابعالی می‌رسانم که سه‌شنبه‌ی گذشته بحث در مورد این نامه در مرکز «سُها» شروع شد و اتفاقاً بر روی همین نکات که می‌فرمایید بحث، شکل گرفت. می‌توانید با ارتباط با آن رفقا صوت جلسه را به دست آورید. موفق باشید

22073
متن پرسش
درود بر استاد طاهرزاده: مرز تمایز خواب از بیداری چیست؟ چگونه می توان مبرهن کرد الان در حال خواب نیستم و بیدارم؟ مستحضرید این شبهه را دکارت در تاملات هم مطرح کرده اما بنظر می رسد اگر چه دکارت در القای شبهه قدر است اما در حل آن عاجز است. امید شما این شبهه را حل کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان‌جا هم دکارت نمی‌تواند مسئله را حل کند بلکه می‌گوید چون خدا کامل است و ما را فریب نمی‌دهد پس آن‌چه می‌فهمیم نمی‌تواند خطا باشد. موفق باشید

21999
متن پرسش
با سلام: با توجه به سوال 21970 امویان گر چه نتوانستند حضور تاریخی علی «علیه‌السلام» را در تاریخ دفن کنند لکن حکومت را که از حضرت گرفتند سوال من هم همینست دلیل بر اینکه نظام ولایت فقیه تا ظهور، حکومت ظاهری را در دست دارد چیست؟ آیا ممکن نیست حجابها بقدری گسترش یابد که شاهد اسقاط نظام باشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به این موضوع فکر کنیم که نظام ولایت فقیه در این زمان جلوه‌ای از حکومت علی«علیه‌السلام» است به این نتیجه می‌رسیم که اگر هم نظام ولایت فقیه با انواع دسیسه‌ها در حجاب رود، دیگر از بین نمی‌رود و ما می‌توانیم همواره زندگی خود را نسبت به آن معنا کنیم هرچند آن موقعی که در حجاب رفته باشد، مضافاً آن‌که تجربه‌ی تاریخی هزارساله‌ی شیعه خبر از آن می‌دهد که تاریخ دیگری شروع شده است و آن‌چه رفتنی است فرهنگ مدرنیته می‌باشد. موفق باشید

21951
متن پرسش
استاد سلام: استاد میخوام در این مورد که حالا تعریف از کشورهای غیر دینی مثل آلمان و ژاپن و... توسط افراد زیادی از مثلا روشنفکرا گرفته تا عادی ها زیاد شده و آن ها را الگوی خود می دانند، آیا فلسفه ی این سبک زندگی آنها صرفا ایدئولوژی آنهاست. و مثلا مطالعه می کردم که در مدارس ژاپن یا چین از کودکی در مدارسشون تواضع و انسان دوستی را آموزش میدن. استاد آیا این کارهای آنها که قطع از آسمان و ریشه های دینی و خدایی است ارزشی هم دارد؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌ها با عقلِ معاش، زندگی دنیایی خود را مدیریت می‌کنند ولی به گفته‌ی پروفسور کربن، نسبت به مرگ و معنویت سخت، شکننده‌اند و به همین جهت به‌کلی در پوچی به‌سر می‌برند. می‌ماند که ما چرا عقلِ معاش و عقلِ معاد را مطابق فرهنگ دینی خود به‌کار نمی‌گیریم! موفق باشید

21950
متن پرسش
با سلام: سوالی از خدمتتان داشتم و آن اینکه در کتابی از شما خواندم که فرموده بودید که چون امام حسین (ع) دیدند که خداوند دوست دارد ایشان را شهید ببینند، بنابراین زمینه ی این را فراهم کردند. فرمودید که حالا برای ظهور آقا امام زمان (عج) ما باید زمینه را فراهم کنیم. آیا این زمینه سازی در همان پایبندی بیشتر به انقلاب و برائت بیشتر از غرب خلاصه می شود؟ و دوم اینکه همانطور که فهمیدم یکی از دلایل غیبت امام زمان (عج) ناسپاسی و قدر ندانستن ایشان است، آیا این زمینه سازی ظهور آقا توسط ما به معنای توبه ی ما به درگاه خدا از ناسپاسی و قدر ناشناسی ماست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه بشر امروز از یک طرف متوجه‌ی پوچی زندگی سکولار شود و از طرف دیگر ارزش عطای الهی در این تاریخ یعنی انقلاب اسلامی را بشناسد و در راستای تحقق اهداف آن تلاش کند، حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بیشتر امیدوار ظهور خود می‌شوند و فکر نمی‌کنم این‌که فرموده بودید شرایط طوری است که ظهور، به تأخیر افتاده است؛ درست باشد. زیرا برعکس، شرایط در کلیت نظام اسلامی به عمقِ تقابل با استکبار رسیده است و این معنای حقیقی شرایط ظهور حضرت خواهد بود. موفق باشید

21944
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز کتابهای شما در مورد انتظار و امام زمان (عج) را مطالعه کردم و سوالاتی در ذهن داشتم که خواستم لطف بفرمایید راهنمایی کنید که نظرتون رو بفرمایید. خواهشا خواهشا اگر زحمتی نیست به همه ی سوالات پاسخ بدبد چون راه رو برای فکر بالاتر هموار میکنه. اینکه در طول تاریخ هست و مطالعه کرده ایم، پیامبران و در کل اراده ی الهی زمانی ظهور کردند که ظلم و فساد فراگیر ایجاد شده بود حال ۱. اگر امکان داشته باشد علت اینکه انسانهایی باید باشند که خود را در جهت ظهور ایشان اصلاح کنند بفرمایید تا با بیان زیبای شما این موضوع برای ما جا بیفته. ۲. آیا این اصلاح مردم برای ظهور امام زمان (عج) در کشورمون باید به گونه ای باشد که ما حتما سبک زندگی غربی رو در زندگی بیاریم و بی فایده و اشتباه بودن آن را بفهمیم و بعد یک حالت استیصال در ما ایجاد شود و در پس آن استیصال امید به اصلاح داشته باشیم یا به شیوه ی دیگری است؟ ۳. و در آخر با توجه به اینکه فهم این موضوع که غرب و زندگی غرب چیست و چرا بد است باید با فکر بالاتری که اسلام به ما می دهد فهمیده شود، و دقیقا در این نقطه فهم است که اراده و امید به اصلاح ایجاد می شود، حال آیا عمق بخشیدن به این مطلب است که کار ساز است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در هر سه قسمت سؤال، متوجه‌ی اصل جواب هستید که از یک طرف جامعه باید زندگیِ منهای امام معصوم را تجربه کند و از طرف دیگر، اهلِ معرفت باید به جامعه کمک کنند تا افق الهی همواره مدّ نظرشان باشد و معنای زندگی صحیح را بتوانند درک کنند. موفق باشید

21920
متن پرسش
سلام استاد جان وقتتون به خیر: استاد من الان دانشجوی ترم ۴ فیزیک هستم و هدفم در زندگی بندگی الله است و اینکه به رفع ظلم از عالم و نزدیک شدن ظهور امامم فکر می کنم. در این راستا هدفم بر این است که به قدرت مند شدن کشورمون و حل بسیاری از مسائل کشورمون و جامعه اسلامی به کمک الله و توفیق الهی بپردازم. دردم این است کلیات را خوب می دانم اما به این شیوه ای که دارم با دانشگاه پیش می روم امیدی ندارم. من قبل از قبولی در دانشگاه توانایی و اعتماد به نفس بالایی داشتم و همیشه از بهترین شاگردانی که متفاوت بودن در مسائلی که به آن فکر می کردن و آدم خلاقی بودم و همیشه ارتباط برقرار کردن با دیگران برایم سخت بوده هر چند توانایی استدلال بالایی دارم و مسائل ذهنی بچه ها را می توانم حل کنم و سوالاتشان را پاسخ دهم و قانعشان کنم و توانایی فهم بالایی دارم و به شدت کنجکاو هستم و درون گرا و عمیق و نگاهم به دنیا فلسفی است اما مطالعه فلسفی زیادی نداشتم اما الان از زمانی که به دانشگاه آمده ام تفاوت زیاد فکری من با دیگر دوستان بر خلاف گذشته باعث کم شدن اعتماد به نفسم شده و این مسئله که حرف هایم برای گوششان سنگین است و استاد مرا خانم فلسفه می نامد و می خواهم از عمیق ترین مسائل سوال بپرسم و برخورد بی حوصله دیگران و اکثرا قانع کننده نبودن پاسخ اساتید باعث پس رفت من شده و احساس می کنم باید در کنار دانشگاه مطالعه فلسفه و تاریخ داشته باشم اما اصلا فرصتش را ندارم و چون آدم شدیدا پژوهشگری هستم و دوست دارم برم پی جواب سوال هایم و تحقیق را دوست دارم شرایط و قوانین دانشگاه و محیطی که آدم ها اکثرا پی علم نیستن مرا هم تحت تاثیر قرار داده. به شیوه ای که برایم دانشگاه تعیین کرده پیش رفتن سخت است و هر چه بیشتر جلو می روم احساساتم را بیشتر سرکوب می کنم و سعی می کنم تسلیم جبر دانشگاه شوم زمان ما متاسفانه تمام وقت در خدمت دانشگاه است و اجازه فکر کردن به مسائل دیگر را به ما نمی دهد دانشگاه دارد روحیه مرا تغییر می دهد و من دارم احساس غیر مفید بودن و بیهودگی و افسردگی می کنم. البته بگویم در دوران مدرسه هم از خیلی از قوانین سرپیچی می کردم و کاری که دوست داشتم را انجام می دادم چون شاگرد خوبی بودم مرا به حال خودم رها می کردن اما اینجا هر چه میدوم به کارهایی که خودم می خواهم انجام دهم نمی رسم و فقط اون مسیر خشک و بدون هیجان و با دانشجوهای ناامید و غرغرو از شرایط حاکم سر می کنم طوری که دیگر مرا از آن مسائلی که به آن ها فکر می کردم دور کرده و مسائل پیشه پا افتاده ای که دانشجویان را درگیر خودش کرده مرا شدیدا آزار می دهد و از این جهت باعث می شود باز من هم به این مسائل فکر کنم و ذهنم را به هم می ریزد. دوستانم از آرمان گرایی دور شده اند و هر روز بر ناامیدیشان از دانشگاه و توانایی خودشان بیشتر می شود و اذیت شدن دیگران همیشه در زندگی مرا به شدت آزار داده و نمی توانم به مسایلشان فکر نکنم و دارم از علاقه هایم دور می شوم و آرمان هایم را رها می کنم چون توانایی همراهی با آن را دیگر در خودم نمی بینم. قبل از دانشگاه می دیدم ولی حالا نه احساس عقب افتادن در مسیری که پیش گرفته بودم می کنم و اینکه دارم وقت خودم را تلف می کنم راهم را گم کرده ام. احتیاج به استراحت طولانی دارم و یک جای آرام و ساکت. از بس این دو سال در عجله و ناارامی زندگی کردم خسته شدم. همیشه داریم از کم بودن زمان رنج می بریم و این خیلی ناامید کننده است. و اینکه هی عقب بیفتی و همیشه سعی در جبران عقب افتادگی ها داشته باشی به جای پیشرفت باعث شده فرصت تفکر روی مطالب درس داده شده نداشته باشیم و من آدمی نیستم که مطالب رو حفظ کنم عادت دارم مسائل رو حل کنم و خودم اثبات کنم و فرمول های اصلی را فقط حفظ می کنم و عاشق تفکرم اما چون فرصتمان خیلی محدود است و زمان های هدر رفته بسیار دیگر علمی را نمی توانم بپذیرم و وجودم آن را پس می زند چون من مانند حجابی می شود برایم در برابر حقیقت دیگر نمی توانم این وضعیتی را که دچارش شده ام را تحمل کنم. و بگویم قبلا مکاشفاتی داشتم و رهایی از جسم را تجربه کرده ام من نمی توانم با این همه مادیات کنار بیایم از معنویات دور شده ام و شدیدا روی روحیه من تاثیر گذاشته است. من به عالم اسرار علاقه مندم اما زمان و توانی برای این کار ندارم و شده آرزویی در ذهنم. غفلتم زیاد شده و یاد الله مرا عصبی می کند. از خودم و راهی که در پیش گرفتم من دیگر احساس پیشرفتی با این سیستمی که خیلی در هم برایتان توصیف کردم نمی بینم هر چه تلاش می کنم نمی توانم با آن هماهنگ شوم اما نمی خواهم دانشگاه را ترک کنم تصمیم دارم یک ترم مرخصی بگیرم و به مطالعه بیشتر بپردازم. و مسئله مهمی که به آن فکر می کنم و به نتیجه ای نمی رسم ترک دانشگاه است. آیا در رشد علمی من تاثیر منفی ای می گذارد یا می شود بدون تحصیلات دانشگاهی به درجات بالای علمی رسید و این همه وقت آدم هدر نره. من به دانشگاه تا الان احساس نیاز نکردم و نمی دانم اگر تصمیم بگیرم خودم آموزش خودم را به عهده بگیرم (با مطالعه دروس پیشنهاد شده اساتید و آموزش مجازی و کمک گرفتن از راه دور از اساتید و ...) بهتر است یا گرفتن یک ترم مرخصی و دوباره آمدن برای ادامه تحصیل با سیستم دانشگاه؟ امروز دکتر گلشنی به دانشگاه ما (صنعتی اصفهان) آمدن و در مورد فلسفه علم و ... صحبت کردند. مطالب بسیار جامع و روشن کننده بود و شرایط سخت امروز جامعه مان و در بیراهه بودن فعلی دانشگاهایمان را برایمان توضیح دادند و مسائلی که مرا بسیار جذب کرد مربوط به دورانی بود که علم در دست اسلام و مسلمانان بود و چه شد که ما عقب افتادیم. می خواهم آن مسیر را دنبال کنم نمی خواهم مقلد غرب و یا این وضع فعلی جامعه باشم می خواهم جریان ساز باشم. نمی دانم الان این دانشگاه با این همه بی کیفیتی و مسائل حاشیه ای بسیار و چه کمکی به من می تواند در رشد علمی بکند و حس می کنم از دانشگاه باید بروم و خودم مطالعه ام را شروع کنم. و یک موضوع دیگه، من سوالاتم خیلی برایم مهم هستن و این کمبود وقت باعث شده نتوانم به آنها اهمیت دهم و آسیبی که به من زده نمی توانم در حقیقت سیر کنم و دچار تخیل غیر ارادی شده ام. می خواهم خوب درس بخوانم تا روح علم را به خوبی بشناسم اما این طور که دارم پیش می روم نمی شود. استاد می شود لطفا کمکم کنید؟ شدیدا به راهنمایی هاتون احتیاج دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب است که موضوع را از همین آخر و با نظر به شخصیت جامع دکتر گلشنی شروع کنیم. ایشان هم مطمئناً همان دغدغه‌هایی را داشته‌اند که شما دارید. منتهی با وسعت و حوصله‌ای که به خرج دادند از گردنه‌های روبه‌روی خود عبور کردند. اولاّ: سعی نمودند نظام آموزشی موجود در آموزش عالی را در زمان دانشجویی خود چه در ایران و چه در آمریکا، خوب تجربه کنند ثانیاً: آینده را هم‌چنان در مقابل خود گشوده نگه داشتند و لذا در عین فهم خوبی که از فیزیک به‌دست آوردند، وارد تفکر معنوی شدند. هنر ایشان حوصله و وسعت و آرامش ایشان است. فکر می‌کنم شما هم می‌توانید با حوصله، اولاً: بدون ترک دانشگاه یا مرخصی‌گرفتن، همین دانشگاه و همین دانشجویان را تجربه کنید. ثانیاً: چندان نگران کمبود وقت نباشید. به مرور زمانِ مطالعه در امور دیگر برایتان پیش می‌آید. ثالثاً: سعی کنید دانشجویان را خوب درک نمایید که چرا گرفتار روزمرّه‌گی شده‌اند. حقیقت آن است که وقتی انسان شخصیت خود را محدود به دنیا کرد، آینده برایش تیره و تار می‌شود به همان شکلی که امروز، تمدن غربی بدان گرفتار است و لذا نمی‌تواند درست عمل کند. باید به مرور روشن شود ما با انقلاب اسلامی با آینده‌ای روبه‌رو می‌شویم که نه در آن تیرگی دنیای مدرن هست و نه تیرگی آن‌چه که امروز جامعه‌ی ما بدان گرفتار است، بلکه آینده‌ای گشوده در مقابل ما قرار دارد. موفق باشید 

21889
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با آرزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی در این ماه عزیز چند سوال از محضرتون داشتم (استاد لطفا جواب کامل بدید که از نون شب محتاج تریم به جواب شما استاد عزیزمون) ۱. استاد یک توصیه ایی برای نیمه شعبان بفرمایید (کتابی، جزوه ایی، صوتی) که خیلی نگرانیم که به غفلت بگذرونیم مثل سال های گذشته. ۲. برای هرچه بهتر آماده شدن برای ماه رمضان؛ الف) چه تذکرات جامع (ذکر و دعا و امثالها) می فرمایید؟ ب) چه کتبی غیر از دو کتاب ارزشمند حضرتعالی «روزه دریچه ایی به عالم معنا» و «رمضان دریچه رویت» پیشنهاد می فرمایید؟ ج) چه صوتی غیر صوت های حضرتعالی در این ماه مناسب است؟ ۳. استاد جان ایام ماه مبارک با مباحث معرفت نفسی و عقلی سر بشه بهترِ یا مباحث اخلاقی (امثال شرح نامه ۳۱ و جامع السعادت و...)!؟ ۴. استاد جان برای سیر مطالعاتی بهتره که اول مدرنتیه و غرب کار بشه بعد مباحث انقلاب اسلامی یا عکسش؟ طلب بهترین توفیقات رو از حضرت الله تعالی برای شما خواستارم. و ان شاء الله خداوند به حق صاحب این ماه حوصله شما رو روز افزون کنه با این شاگردهای پرحرف و پر سوال! التماس دعا فراوان استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- متنی که تحت عنوان «هشدار که ماه شعبان آمد» که بر روی سایت هست، إن‌شاءاللّه راه‌گشاست 2- کتاب «المراقبات» ملکی تبریزی خوب است. خوب است به سایت استاد غنوی به آدرس http://amirghanavi.ir/  رجوع فرمایید 3- فرق نمی‌کند به ذوق و حال خودتان بستگی دارد که با کدام مباحث در آن شرایط بهتر می‌توانید ارتباط برقرار می‌کنید 4- پیشنهاد بنده آن است که ابتدا کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» خوانده شود و سپس کتاب «مدرنیته و توهم» همراه با شرح صوتی آن دنبال گردد. موفق باشید   

21881
متن پرسش
سلام علیک و ریحانه: استاد عزیز می خواستم در جریان تاریخی که ما داریم چطور ما در مواردی خیلی بیش تر از کشورهای منطقه و اطراف تحت سیطره ی نفوذ و غلبه ی فرهنگ مدرنیته قرار گرفتیم؟ مثلا ژاپن چطور هنوز این کشور در بسیاری از اصول و فرهنگ سنتی و آداب قدیمی خود مانده است یا پاکستان و یا برخی کشورهای دیگر؟ مطلب بعدی اینکه استاد چگونه است نسبت جوانان امروزی که کاملا در فضای مدرنیته زندگی می کنند و بیش از آنکه تحت تأثیر عالم دینی باشند تحت تاثیر مدرنیته قرار گرفته اند؟ استاد راه پیش روی این جوانان چیست و چگونه این جوانان را در نسبت با انقلاب تعریف می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دشمن اسلام از صدسال پیش که به خود آمد و متوجه‌ی قدرت اسلام شد، بر روی سه مرکز مهم اسلامی یعنی ایران و ترکیه و مصر با به‌یرِ کارآوردنِ حاکمان خودفروخته سرمایه‌گذاری کرد و با این‌همه، مقاومت‌های خوبی در هر سه کشور به‌وجود آمده و هر اندازه ما متوجه‌ی این امر باشیم آینده‌ی روشنی خواهیم داشت و واقعاً نسبت به تبلیغات و سرمایه‌گذاری که دشمن کرده است آن نتیجه‌ای که به دنبال آن بوده است، برایش حاصل نشده. موفق باشید

21880
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: چندی پیش خداوند توفیق فرمود در اردوی جهادی شهید ردانی پور در مناطق زلزله زده غرب کشور شرکت کردم. در چند روز کوتاهی که آنجا بودم با موردی برخورد کردم که دچار دوگانگی شدم و آن وارد کردن فرهنگ و تمدن مدرنیته و غرب در مناطق بومی و روستایی توسط خود ما بواسطه استفاده از مصالح مدرن، ایجاد تنوع، وارد کردن تکنولوژی در مصرف آب و .... است. نحوه برخود با این موضوع چگونه باید باشد؟ آیا باید به همین مسیر ادامه داد یا باید مسئولان مربوطه را در جریان قرار داد و توجیه نمود که البته به نظر کار مشکلی است (البته انتظار می رود دوستان با این مباحث آشنا باشند )
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه ما در این شرایط تاریخی که هستیم، چاره‌ای نداریم که انتظارات این مردم را به همین صورتی که سبک زندگی غربی بر آن حاکم است، برآورده کنیم تا بالاخره به مرور با فعالیت‌های فرهنگی، کاری بشود که خود مردم تصمیم بگیرند سبک زندگی خود را تغییر دهند. البته ما هم نباید به آن دامن بزنیم. موفق باشید

21795
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: نکاتی در مورد «صداقت در خانواده» پیش آمده که خواستیم طی سؤالاتی با شما در میان بگذاریم. پیشاپیش از جواب‌هایی که می‌فرمایید تشکر می‌کنیم: ۱. انسانی صادق است که باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟ ۲. در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟ ۳. صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟ ۴. صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟ ۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟ ۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟ ۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟ ۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟ ۹. به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی - که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟ ۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه دهید ذیل هر سؤال، جواب مربوطه را بگذارم تا بین سؤالات و جواب‌ها رابطه برقرار باشد:  
۱- انسانی صادق است که  باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟
جواب 1- عالم و واقعیات آن عطیه‌ی الهی است، هر اندازه انسان خود را در «صدق» پرورش دهد، عالَم به صورت واقعی‌اش بر او رخ می‌نمایاند و تا گشوده‌شدنِ پنجره‌ی حقیقت برایش او را جلو می‌برد. لذا در روایت از امام صادق «علیه‌السلام» داریم: که فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر» به راستى خدا عز و جل پيغمبرى را مبعوث نكرده است جز به راستگوئى و پرداخت امانت به نيكو كار و بدكار.
۲- در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟
جواب 2- هر انسانی برای زیستن خود نیاز به نمونه‌ای از زیستنِ صحیح دارد و والدین روی هم رفته در شرایطی که فرزندان به‌سر می‌برند نمونه‌ای از زیستنِ معقول می‌باشند و اگر فرزندان محوریت آن‌ها را از دست بدهند، به سرگردانی دچار می‌شوند به همان معنایی که اگر انسان‌ها در زندگی در دنیا الگو بودن انسان‌های معصوم یعنی امامان را از دست بدهند. آری! والدین نیز باید شخصیت خود را پاس دارند و نمونه و اسوه‌‌ای صمیمی و ارزشمندی برای فرزندان‌شان باشند و در صدق و صفای خود، معنای صدق و صفا را به فرزندان خود بیاموزند تا معنای زندگی را به آن‌ها هدیه کرده باشند. و اساساً هدف اصلی عبادات آن است که انسان را به صفا و صدق بکشاند و در همین رابطه رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه‏» به نمازخواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد، زيرا بسا كه مرد انس گيرد به نماز و روزه تا آنجا كه اگر آن را وانهد به هراس افتد ولى آنها را بيازمائيد به راستگوئى و امانت پردازى.
باید متوجه باشیم کسی که پروای راستی و راستگویی ندارد راستگو نیست. آیا کسی که همه‌ی حقیقت‌ها را برای به کرسی نشاندن حقیقتِ خود زیر پا می‌گذارد دروغگو نیست؟ با این‌همه دروغ‌گویان گرچه با اغراض شخصی دروغ می‌گویند ولی امکان دروغ‌گویی را آن‌ها پدید نیاورده‌اند. با امکان دروغ گویی است که اشخاص می‌توانند زبان به دروغ بگشایند. مثال اتَّم دروغ‌گفتن به خود این است که شخص خود را میزان حق بداند و هر چه را بالطبع و قول و رأی خود سازگار نبیند باطل انگارد. دروغی که با قصد گفته می‌شود دروغ به دیگران است، دروغ به خود معمولاً با قصد، قرین نیست. بدترین دروغ‌ها از زبان کسانی بیرون می‌آید که به خود دروغ گفته‌اند و پروای محروم‌شدن از اُنس با حقیقت را ندارند و اعضای خانواده باید نسبت به این امر حساس باشند تا فرشتگان الهی از خانه‌ی آن‌ها نگریزند.
۳- صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟
جواب 3- صداقت اصیل یعنی راستگویی برای نزدیکی به خدایی که عین صداقت یعنی «اَصْدَق» است و قرآن در این رابطه می‌فرماید: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّه‏» چه کسی در گفتار از خداوند صادق‌تر است؟ ولی صداقت سکولار با انگیزه‌ی داشتن دنیای بیشتر انجام می‌شود و به همین جهت صدق آن با صفای شخصیتش همراه نیست و از سیطره و سلطه‌ی نفس امّاره‌اش آزاد نمی‌شود و صدق و راستگویی او پنجره‌ای به سوی حقیقت در مقابل او نمی‌گشاید تا از بند پوچی و نیهیلیسم آزاد گردد.
۴- صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟
جواب 4- خانه، کانون توحید است. اولين نتيجه ازدواج اين است كه انسان، ديگر براى «خود» ش نيست. با ازدواج، يك هسته توحيدى تشكيل مى ‏شود كه هر عضوى فانى در آن هسته است و هويت خود را در هويت هسته توحيدى خانواده مى‏ جويد. «خانواده» به معناى حقيقى‏ اش عين توحيد است، همان‏طور كه صفات الهى در ذات حضرت حق فانى است و كثرتِ صفات، او را از مقام وحدانى خارج نمى‏ كند، يا همان‏طور كه انسانِ موحد با ظهور نور احدى از خود چيزى نمى ‏بيند؛ توحيد خانواده نيز يعنى نفى فرديتِ فرد در جمع. انسان در مقابل حضرت ربّ‏ العالمين خودى ندارد. استغراق در حاكميت حكم خدا را «توحيد» مى ‏گويند، چون در آن حالت انسان از خود، فانى و به حق باقى مى‏ شود. خانواده هم به عنوان يك واحد توحيدى، ابتدا فرديت فرد را در خود فانى مى‏كند، شخصيت جمعى مخصوص آن خانواده را در او احياء مى‏نمايد، نظير وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
با اين ديد ملاحظه مى‏ فرماييد چقدر تشكيل خانواده براى هر زن و مردى مورد نياز است! در هسته‏ ى توحيدى خانواده است كه خودخواهى انسان از بين مى‏ رود؛ ديگر شما نمى ‏توانى «خود فردى» ات باشى و اگر بخواهى بر منيت خود اصرار كنى واقعاً هم براى خودت زندگى را جهنم مى‏ كنى و هم براى بقيه. اساساً هركس به اندازه ‏اى در خانواده‏ اش خوشبخت است كه توانسته باشد در مقابل هسته خانواده به نفى خودِ فردى دست يابد. دقت كنيد؛ عرض كردم براى خانواده، نه براى همسرش؛ براى اين‏كه همسر او هم بايد نفى خود كرده باشد. اگر فقط يكى از آن‏ها خود را نفى كرده باشد، هرگز به نتيجه مطلوب و متعالى نمى‏ رسند.
يكى از مشكلاتى كه امروزه در بعضى از خانواده ‏ها ديده مى ‏شود اين است كه يكى خودش را براى ديگرى نفى ‏مى‏ كند. بعضاً مرد براى آن‏كه خودش را از دست گِله‏ هاى همسرش راحت كند، مى‏ رسد به اين‏كه «هرچه خانم بگويد» را عمل كند! اين آقا فكرنكرده است اتفاقاً با اين تصميم ‏گيرى، همسرش را از بين برده است، چون او را به يك مَن بزرگ‏تر تبديل كرده و خودش را هم از بين برده است چون در دل هسته توحيدى خانواده منيت خود را نفى نكرده بلكه در منيت همسرش منيت‏ خود را نفى كرده است. بايد آن‏ها هر دو به اين مرحله برسند كه در حكم جامعى كه خدا بر اين خانواده حاكم كرده است، خود را نفى كنند، يعنى نفى اميال فردى براى يك هدف بزرگ‏تر. عين كارى كه شما براى اسلام مى ‏كنيد؛ مگر بنا نيست همه ‏ى ما براى اسلام نفى بشويم؟! فرمودند كه پولتان را خرج سلامتى بدنتان كنيد و بدنتان را در خدمت اسلام قرار دهيد ولى وقتى پاى تهديدشدن اسلام وسط است، ديگر اين حرف‏ها نيست كه بايد مواظب سلامتى ‏مان باشيم، مى‏ گويند: بايد جسم و جان خود را نفى‏ كنيد. چرا؟ براى اين كه پول اگر خرج سلامتى نشود، به چه دردى مى‏ خورد؟! پول براى سلامتى است ولى سلامتى براى بندگى خدا و نفى منيت در حكم خداوند است، تا انسان به بقاى نور الهى باقى شود. حالا حساب‏ كنيد اين «بودِ فردى» اگر با تجلى نور اسلام در انسان نفى شود، بقاى انسان بقاى متعالى مى ‏گردد! درست مثلِ پولى است كه وقتى خرج سلامتى بشود، پول با بركتى شده است، خود آدم هم كه خرج اسلام بشود، تازه به ‏درد بخور خواهد شد. «خانواده» از نظر اسلام چنين محيطى است و دائم بايد به ايجاد چنين شرايطى فكر كرد. وعده خداوند در آيه‏ «جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً» كه مى‏ گويد خداوند بين همسران دوستى و ايثار قرار داد، چنين شرايطى را مدّ نظر انسان قرار مى‏ دهد. شرايطى كه خداوند طبق آيه فوق بين دو همسر ايجاد مى ‏كند طورى است كه هر يك از آن‏ها دغدغه‏ ى كمال ديگرى را دارد و به توحيدى‏شدن خانواده مى ‏انديشند. در يك خانواده سالم، اگر آدم‏ چشمش باز باشد و به اين امر دقت‏ كند، مى‏ بيند كه چه زن و چه مرد هركدام به نوبه خود شديداً براى استوانه خانواده دل مى ‏سوزانند و ايثار مى ‏كنند، سعى در نفى خودخواهى ‏هاى خود دارند و هزاران تلاش از اين نمونه.
صداقت در چنین کانونی هراندازه بیشتر باشد بهتر است مگر آن‌که بعضاً لازم نیست که مردِ خانه یا زنِ خانه چیزهایی که موجب کدورت خاطرش می‌شود بداند. مثل آن‌که همسر نباید غیبت کسی را برای همسرش بکند.
۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟
جواب 5. به نظر بنده به حکم آیه‌ای که می‌فرماید: «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72 ) باید با بزرگواری از دروغی که همسرش می‌گوید عبور کرد و حتی به روی او نیاورد، زیرا عموماً انگیزه‌ی او از این نوع دروغ‌گفتن‌ها فساد نیست، فکر می‌کند این‌طور زندگی را بهتر می‌کند و لذا به انگیزه‌ی او باید نظر کرد و با محبت زمینه را فراهم کرد که خود به خود از نقص دروغ‌گفتن رهایی یابد.
۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟
جواب 6. با نظر به صفای صداقت و آثار منفی دروغ، انسان از دروغ فاصله می‌گیرد. در روایت داریم که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: چهار چیز است که اگر در هرکه باشد، منافق است و در هرکس یکی از آن صفات باشد، بخشی از نفاق در او هست تا وقتی که آن‌ را رها کند: چون خبر دهد دروغ گوید و چون وعده دهد، خلف وعده کند و چون عهد و قرار نهد، مکر نماید و به هنگام مخاصمه و محاکمه، راهِ گناه پیش گیرد. آری! چنین فردی عملاً از تجلی نور خورشید حقیقت محروم می‌شود و به خود واگذاشته می‌گردد.  
۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟
جواب 7. اگر متوجه شدیم مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت است و توهّم و تکبّر و دروغ حجاب حقیقت می‌باشد، جذبات فرهنگ غربی که عموماً عامل تحریک وَهمیّات انسان‌ها است، از جذبات خود فرو می‌افتد. عمده آن است که متوجه باشیم زندگی با نور حقیقت از همه‌ی لذّات، لذت‌بخش‌تر است و تفکر انسانی را نورانی می‌گرداند. وقتی مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت شد متوجه‌ی راه رسیدن به حقیقت می‌شویم و آن راه که همان شریعت الهی و قرآن و روایات است، برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و می‌فهمیم چرا خداوند در این دوران خواسته است ما با انقلاب اسلامی در جای دیگری غیر از آن‌جایی که بشرِ وَهم‌زده‌ی غربی قرار دارد، قرار گیریم.
۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟
جواب 8. مهم آن است که بدانیم آن‌چه در مقابل ما قرار گرفته است و آینده‌ی ما را می‌سازد، چیزی غیر از آنی است که فعلاً غرب در آن قرار دارد. با انقلاب اسلامی است که وقتِ باقیِ تاریخیِ ملت ما شروع شده تا در بستر آن در وقتِ تفکر خود قرار گیرد به طوری‌که گوش‌ها مستعدّ شنیدن پیام آن می‌شود و سخنانی که به فرهنگ سکولار اشاره دارد، برایش شنیدنی نیست و آن را پیامی نو و زنده که از نیهیلیسم دوران نجاتش دهد، نمی‌یابد.
در تاریخ انقلاب اسلامی چیزی غیر از رسیدن به توسعه‌یافتگی برای انسان مهم می‌شود و نقش متفکران در این‌جا ضروری است تا راه آینده را مطابق تاریخ انقلاب اسلامی نشان دهند تا معلوم شود جریان‌هایی که به نحوی به انسانی اصالت می‌دهند که معنای خود را در فرهنگ غربی می‌جویند از جنس تاریخ انقلاب اسلامی نیستند، و این اساسی‌ترین وظیفه‌ی متفکران تاریخ انقلاب اسلامی است تا درنتیجه‌ی چنین تفکری انسان‌ها معنای دیگری برای خود تصور کنند. در این صورت است که خانه و خانواده معنای دیگری به خود می‌گیرد و «زن» به عنوان ستون خانواده رسالتی را برای خود می‌یابد که همانند یک سردار جنگی، پیشامدهایی که به ظاهر ناگوار می‌آید، می‌تواند تحمل کند.

۹- به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز  است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی- که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟
جواب 9- عنایت داشته باشید که مسلماً جهان آینده، جهان غرب نیست و لذا باید به زنان جامعه‌ی اسلامی آینده‌ای را نشان داد که در آن آینده، انسان‌ها به چیزی بالاتر از ثروت و قدرت فکر می‌کنند. در چنین روحیه‌ای است که شما با تمام امید و امیدواری بر چیزی باید تکیه کنید که آن حضورِ تاریخیِ ملت ما است و در این رابطه زنان نقش اساسی خواهند داشت و اگر متوجه‌ی این نقش اساسی خود شوند، به راحتی از روزمرّگی‌ها فاصله می‌گیرند و در وظیفه‌ی جدّی خود، خود را می‌پرورانند.
حقیقت این است که تا وقتی چشم‌ها طرح آینده‌ای را در افق نبینند و دل‌ها امیدوار نشوند، تفاهم حتی تفاهم بین زن و شوهر به میان نمی‌آید و فکرها و دست‌ها برای همکاری و هماهنگی جهت ساختن یک زندگی به‌کار نمی‌افتد. انسان‌ها را اشتراک در «امید» و تعلق به غایت، به هم می‌پیوندد و هماهنگ می‌سازد و به آن‌ها همت رسیدن به مقصد می‌دهد و این در خانواده‌ی ما گم‌شده است و تا تعهد نسبت به انقلاب اسلامی و آینده‌ی این مرز و بوم جدّی گرفته نشود، همچنان گرفتار این مشکلات هستیم. پس باید بر این موضوع تأکید نماییم.
۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
جواب 10. همان‌طور که عرض شد در کانون توحیدی خانواده «زن» تسلیم خواسته‌های مرد نیست، بلکه هر دو متعهد نسبت به اهداف کانون توحیدی خانواده هستند و هر کدام سعی می‌کنند برای آن هدف بزرگ در خدمت همدیگر باشند. و امروز این مسئله فراموش شده است و علتش یک چیز بیشتر نیست و آن گم‌شدنِ معنای زندگی است. آن زندگی که جز به‌سربردن با حقیقت چیز دیگری نمی‌باشد. کافی است ما متوجه شویم بشر در حالِ توبه‌ی تاریخی است و در این رابطه می‌بینید که نه‌تنها ارادتش به شهید و شهادت کم نشده است، بلکه بیش از پیش در تجلیل شهدای مدافع حرم قدم جلو می‌گذارد. باید چنین حقیقتی را که زنان ما را بیش از مردان ما فرا گرفته است به آن‌ها متذکر شویم و با اندک تغییری که در ظاهر آن‌ها مشاهده می‌کنیم، از آن‌ها مأیوس نگردیم. موفق باشید

21798
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: شرایط اقتصادی و روانی حاکم بر کشور و فشار های اقتصادی، مرا که در اوایل جوانی به سر می برم و از مشکل بیکاری و بی آیندگی در رنج عذاب هستم را به فکر خروج از کشور و زندگی در کشور دیگری انداخته و می خواهم عزم و اراده ام را در این راه جدی کنم. و به نظر من این کشور دیگر جایگاهی برای زندگی ما جوانان ندارد، لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ مدرنیته در هیچ کجایِ این دنیا جایی برای زندگیِ بشر باقی نگذاشته. امید است با پدیدآمدنِ این مشکلات و این‌که بندِ نافِ ما به دلار متصل شده، مسئولان همت کنند و نوع دیگری از زندگی را که اقتضای انقلاب اسلامی است در مقابل بشر بگذارند تا افق دیگری برای زندگی گشوده شود که بحث آن مفصل است. نمونه‌ی نحوه‌ی دیگری از زندگی همان پیشنهادِ اقتصاد مقاومتی است که البته وقتی هنوز به فرهنگ غربی اعتماد هست، به آن رجوع نخواهد شد. موفق باشید

21714
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: شما در برنامه گره در تلویزیون فرمودید: ما باید علوم انسانی مان را بر اساس نظر به اسماء الهیه تدوین کنیم. چرا به علوم دیگر مثل فیزیک و ریاضی و رشته های فنی مثل هنر اشاره نمی فرمایید؟تکلیف علوم دیگر به غیر از علوم انسانی چه می باشد؟ شما خودتان را ادامه راه شهید آوینی می دانید آیا هنر ابزار است یا نه هدف می باشد؟ خیلی دلم می خواست شما بیشتر از اینها در مورد هنر حرف بزنید. ممنون خواهشا همین جا جواب بدید ایمیل خرابه. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علوم انسانی در فرهنگ ما معنای خاص خود را دارد و با آن‌چه غرب در علوم انسانی مد نظر دارد متفاوت است. ما از علوم انسانی انتظار افق گشایی داریم و غرب از علوم انسانی انتظار کنترل بحران‌هایی را دارد که مدرنیته ایجاد کرده‌است لذا ما نظر به اسماء الهی و تجلّیات آن را برای خود، علوم انسانی می‌دانیم و از این جهت هنر مقدس به عنوان مظهر حقایق عالم راه‌گشاست ولی موضوعاتی مثل ریاضی و فیزیک در این‌جا جایی ندارد. به نظرم اگر بحث «عقل تکنیکی» را که بر روی سایت هست دنبال بفرمایید بد نباشد. موفق باشید

21685
متن پرسش
سلام علیکم استاد طاهرزاده عزیز: چند شبهه نسبت به فرهنگ مدرنیته و اسلام در ذهنم وجود دارد و در مباحثه غرب شناسی که با دوستانم انجام می دهم، این شبهات نیز در ذهن رفقا وجود دارد و نمی توانند مباحث غرب شناسی را خوب هضم کنند. ۱. اگر امام صادق (ع) علم داشتند، چرا برق را اختراع نکردند؟ ۲. اگر ادیسون برق را کشف نمی کرد یا اینکه لامپ را اختراع نمی کرد یکی دیگر آن را اختراع می کرد. دیر یا زود. ولی بالاخره توسط شخصی یا اشخاصی اختراع می شد. ممکن هم بود در تمدن مسلمانان اختراع می شد. چطور ما باید از هر چه که دستاورد غرب باشد را کنار بگذاریم. آیا مشکل ما فقط با اسم «غرب» است؟ همین سوال را در تمامی موارد دستاورد های غرب و تمدن تکنولوژی می توان پرسید مثل اتومبیل. ۳. می گویند امام صادق علیه‌السلام ۴۰۰۰ تا شاگرد در علوم مختلف پرورش دادند در علومی مانند شیمی ، فیزیک ، ریاضی ، نجوم و.... و شاگرد ایشان جابر بن حیان پدر علم شیمی می باشند. پس چطور در مباحث غرب شناسی با علومی مانند شیمی و ریاضی و فیزیک مخالفت می شود و گفته می شود که همین علوم زمینه انحراف بشر از هدف اصلی شان را ایجاد کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث در کتاب‌های مختلفی که در رابطه با غرب‌شناسی هست‘ جواب داده شده است. اقل نکته‌ای که می‌توانم عرض کنم آن است که اساسا علم جدید با تقابل با طبیعت پیش آمده است و علمی که اولیاء الهی بخواهند به بشر بدهند علمی است که در بستر طبیعت پیش می‌آید. به قول آقای سید حسین نصر‘ نه کیمیا همان شیمی است و نه علمی که ابن هیثم داشت علم فیزیک است. موفق باشید

21585
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت استاد. ۱. صوتهای آقای دیباج به دست حضرتعالی رسیدند یا اینکه بنده اشتباه فرستادم؟ ۲. بعضی روایات هستند که امام معصوم (ع) می فرمایند از کسی اگر خوشت آمد، آن شخص هم از تو خوشش می آید، یا کسی که به دلت نشست او انسان خوبی است. و آن روایت که می فرماید: ارواح مومنین با هم مرتبط است. این روایات را چگونه تفسیر می شود کرد؟ آیا آن شخص که روایت به او فرموده شده، شخص خاصی بوده؟ آخر دیده شده برخی با تمسک به این روایات، به ظن بد و گمان بد و قضاوت و بدبینی و خود بزرگ بینی مبتلا شده اند؟! 3. متن خوانی دکتر صافیان، که در مورد کتب هایدگر است، مورد اعتماد می باشد؟ در کانالشان به تازگی عضو شدم، ظاهرا کتب هایدگر را تدریس می کنند. ۴. در مورد سخنان اخیر دکتر داوری، بنده احساس می کنم، یک نوع قضاوت عجولانه و بدون تفکر ، راجع به صحبتهای ایشان شکل گرفت، و باعث شد این صحبتهای دکتر را عامدانه و غیر علمی توصیف کنند. بنده که قابل نیستم، ولی هر چه بدنبال حرف غیر منطقی در این گفتار بودم، پیدا نکردم. استاد، بنده در اشتباهم، یا درست فکر می کنم؟! 5. معرفت النفس عملی دقیقا به چه معناست؟ ۶. در کتب استاد زرشناس، و دکتر داوری که دقت می شود، کتب دکتر داوری نقد غرب دارند، ولی با شیوه ای که به کسی بر نخورد و کاملا هم حکیمانه. ولی در کتب آقای زرشناس، احساس می کنم: سیاهی غرب بیشتر است. اینکه غرب چیست و چقدر فرهنگش انحراف دارد را قبول داریم و می دانیم، منتها این تفاوت بیانی بین آقای زرشناس و دکتر داوری از چیست؟ آقای زرشناس خیلی سیاه می بینند، یا آقای داوری مسامحه می کنند؟! ۷. بحث عالَم داشتن و بحث های پیرامون آن را بعد از کتب شما در این مورد، در چه کتبی می توان یافت؟ یعنی در کدام کتب عرفانی صحبت از عالم داشتن شده است که رجوعی داشته باشیم؟ ۸. در مباحث جامعه شناسی، به چه استاد یا نویسنده و یا کتابهایی می شود اعتماد کرد؟ ۹. آیا اساسا، چیز به نام روانشناسی اسلامی، طب اسلامی و امثالهم می تواند موجود باشد؟ ۱۰. در خواندن طب اسلامی چه رویکردی باید داشته باشم که به مشکلات پیش رو نخورم؟! ۱۱. در خواندن روانشناسی، چه رویکردی موجب می شود که بنده، مرعوبِ قضاوتهای نادرست روانشناسان، و وحی منزل دانستن روانشناسی نشوم؟ چگونه ورود و خروجی به علم روانشناسی باید داشت؟ ممنونم، از محضر استاد پوزش می خواهم. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- صوت‌های آقای دیباج رسید 2- به نظر می‌آید که در عین نگاه مثبت به آن روایات، مواظب خطورات شیطانی که موجب سوء ظن می‌شود، باید بود 3- کار خوبی را آقای دکتر صافیان شروع کرده‌اند 4- بنده هم همین‌طور فکر می‌کنم. در این مورد بد نیست به جواب سؤال شماره‌ی 21542 و بحثی که دیشب در جلسه‌ی تفسیر تحت عنوان «عدالت؛ شرط قوام و بقاء نظام اسلامی» رجوع فرمایید. 5- یعنی رعایت دستورات شرع با رویکردی که انسان نظر به حقیقت خود داشته باشد تا آن حقیقت ظهور کند 6- نگاه دکتر داوری همانند هایدگر بیشتر هستی‌شناسانه است 7- شاید با این عنوان بحثی نشده باشد، ولی روح سلوک برای انسان عالمِ خاص خود را می‌آورد 8- نمی‌دانم 9- بحث دیشب در این مورد شاید کمک کند 10- در طبّ اسلامی نظر به معرفت نفس، زیربنای آن طبّ است 11- در این مورد بد نیست به صحبت‌های 9 اسفند آقای دکتر داوری که سیمافکر آن را تهیه کرده، نگاهی بیندازید.  موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!