بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21231
متن پرسش
سلام علیکم: در جواب به صحبت هایی از قبیل؛ ما الآن به هر موضوعی تو این مملکت نگاه می کنیم کاملا نابود شده رفته، اعتقاد مردم، اقتصاد، منابع آب، آثار باستانی، فرهنگ، هنر، آزادی، بیت المال، جوانان، معادن، استعداد ها، محیط زیست و... والا انصافا و وجدانا اگه بخوای حساب کنی یه سریشون توی همین چند سال اخیر نابود شدند! چه باید گفت؟ این انتقادها به نظام چگونه قابل توجیه اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی راهی است به سوی مردم جهت نجات از همین مشکلات. مسلّم مردم پس از مدتی متوجه می‌شوند باید به سوی انقلاب اسلامی برگردند مثل وقتی که مردم پس از آن سه خلیفه به علی «علیه‌السلام» برگشتند. موفق باشید

21209
متن پرسش
سلام بر استاد: استاد عزیز! جوانی هستم که سینه ام از نفس کشیدن در این هوای ظلمانیِ آخرالزمانی به تنگ آمده. استاد! ما جوانانی که غرق گناهیم به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید به انقلاب اسلامی پناه ببرید! حتما می گویید شهید حججی هم جوانی بود مثل شما؟ ولی استاد شما را به خدا... خدا می داند که برای سوریه هم اقدام کردم و تمام آموزش ها را گذراندم ولی تا پای هواپیما بردندم و من را جا گذاشتند. آری به قول شهید آوینی: گناهکاران را در این قافله راهی نیست... به کجا پناه ببریم؟ در خانه گناه. در میهمانی گناه و غیبت. در ماشین، موسیقی و آهنگ. در حوزه و در حجره و در خلوت گناه... به کجا پناه ببریم از مدح هائی که آدم را ذبح می کند؟ استاد عزیز! کار ما جوانان از سیر مطالعاتی و شرح و صوت گذشته. ما را دست به سر نکنید. کربلائیان به حسین علیه السلام پناه بردند. شهدای جنگ تحمیلی به جبهه پناه بردند. شهید حججی به حضرت زینب سلام الله علیها پناه برد. ولی ما جوانان غرق شده در گرداب آخرالزمان به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید: گفتم شراب وصل به اوباش می دهند؟ / خندید و گفت بنده باش...می دهند. ولی در این زمانه ای که همه چیز را می پرستن الا خدا، اگر نخواهی هم گناه کنی، به زور هم که شده آلوده ات می کنند. تا دیر نشده به دادمان برس. همین یک ذره محبتی هم که از خدا و اهل بیت علیهم السلام در دلمان مانده، دارد از دست می رود. استاد! تو را به خدا به ما بگو که چگونه: آشنایان ره عشق در این بحر عمیق / غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده؟ ما که هم غرق شدیم و هم آلوده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این همتت پناه ببر که می‌خواهی در این ظلمات آخرالزمانی پاک باشی! و اگر به گناه آلوده شدی، به ادامه‌ی آن راضی نیستی! زیرا: گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن است در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. 

یعنی ما بخواهیم و نخواهیم دیگر، در سنت تاریخی انقلاب اسلامی قرار داریم و آن، همواره به سوی ما می‌آید. و اگر تفکر، تفکر نسبت به سنتی است که ما را در بر گرفته است، هرمنوتیکِ فلسفی به گفت‌آوردنِ همان سنت است و این یعنی تفکرِ دوران. خوشحال باشید که تفکر دوران شما را فراگرفته است و این به همان معنا است که در روایت داریم حبّ علی«علیه‌السلام» آن‌چنان جهت انسان را نورانی می‌کند که ظلمت‌های دوران و گناهان جاری در زمانه‌ی دوران، شخصیت کلی او را از او نمی‌گیرد و فی‌الفور توبه می‌کند. موفق باشید

21225
متن پرسش
سلام خدمت استاد: نظر شما درباره روش مقابله ی شهید نواب صفوی با طاغوت چیست و تفاوت روش ایشان با روش مرحوم امام را چطور می بینید؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش آن مرحوم، آن بود که تا آن‌جا که می‌تواند جلوی فساد در نظام شاهنشاهی را بگیرد. و این غیر روش حضرت امام است که تلاش کردند نظام دیگری را به میان آورند. موفق باشید

21222
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده در حال حاضر مشغول مطالعه ی کتاب «تمدن زایی شیعه» هستم و سوالی در ذهن من شکل گرفته که: نقش استفاده از ابزار کامپیوتر در تحقق تمدن اسلامی در زمانه ی فعلی ما چیست؟ استفاده ی از کامپیوتر جایگاه و آینده ایی در نظام اسلامی واقعی دارد یا اینکه صرفا یک ابزار فانی و بی آینده غربی و بدونه نسبت با تمدن اسلامی است که فعلا فقط ناگریز از استفاده ی آنیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این شرایط در هر حال نمی‌توان عقل تکنیکی را نادیده گرفت، ولی در بستر حیات دینی باید آن را به کار گرفت.

عقل تکنیکی مثل آزادی، روحیه‌ای است که بشر امروز را فرا گرفته، عقلی که در هر سنتی می‌تواند خود را به ظهور برساند و معنا کند، هرچند مثل آزادی در سنت غربی به ظهور آمده است ولی عقلی است جدای سنت غربی و با جدیت‌ساختن جهان به همراه است. ساختن جهان در سنت غربی آن شد که ما در روبه‌رو داریم. عمده نظر به تاریخی است که بشر در آن عزم ساختن جهان را دارد و ساختن جهان تنها منحصر در سنت غربی نیست، مهم عزم ساختن است که نمی‌توان نسبت به آن فکر نکرد. حاصل این فکرنکردن خرد جهان توسعه‌نیافته است و عزم ساختن در سنت انقلاب اسلامی ما را از خرد توسعه‌نیافتگی نجات می‌دهد بدون آن‌که بخواهیم عقل تکنیکی خود را در سنت غربی جستجو کنیم، که این غیر ممکن است و محرومیت دویست‌ساله را به دنبال دارد، در حالی‌که سنت انقلاب اسلامی ظرفیت به‌ظهورآمدنِ عقل تکنیکی را دارا است، و این حرکتی است ماوراء اصلاح‌طلبی آروزمند به غرب و اصول‌گرایی فراری از عقل تکنیکی و بی‌تفاوت نسبت به آن.

عقل تکنیکی، عقل روزگار ما است چه در سنت غرب باشیم و چه در سنت انقلاب اسلامی، و هر متفکری باید از نو به آن بیندیشد، وگرنه متفکر نیست و در تاریخ خود زندگی نمی‌کند و از آن‌چه فراروی او نهاده شده چشم خود را بسته است و از آگاهی جانش به آن گسیخته غفلت کرده.

با نظر به دوپهلویی عقل تکنیکی نباید ما را به فکر بیندازد که یا برای نزدیکی به آن باید غربی شد و یا هرگز به آن دست نمی‌یابیم.

عقل تکنیکی آزادی ما را از ما نمی‌گیرد، ولی می‌تواند در عین حضور تاریخی خودمان با انقلاب اسلامی، به ما مربوط شود و ما را با اقتصاد مقاومتی از اسارت عقل تکنیکی غربی برهاند و بدین لحاظ نه اصلاح‌طلبی و نه اصول‌گرایی هیچ‌کدام نمی‌تواند اقتصاد مقاومتی که با عقل تکنیکی انقلاب اسلامی می‌تواند ظهور کند را درک کنند، فتوت نیاز است.

باید در نسبت عقل تکنیکی و انقلاب اسلامی و فهمی که می‌تواند این دو را درک کند، فکر کنیم و آن عقل را بگذاریم در بستر انقلاب اسلامی به ظهور آید - این است ندای امروزین انقلاب اسلامی و رخصت‌دادن به انقلاب اسلامی که به اشارات خود نسبت به آینده ادامه دهد - . موفق باشید  

21220
متن پرسش
سلام و درود بر استاد: من هم مثل شما مقیدم که شان دین اسلام و ائمه طاهرین از لحاظ حوزه ماموریت و اثر گذاری کل جهان بوده و هست. اکنون که کشتیبان این ماموریت امام عصر (عج) می باشد و انقلاب ایران و کشور ما پرچمدار این حرکت است من به این فکر می کنم در برابر این عدم تعادل ما ایرانیان در سطح جهانی و ضعف های شدید و غیر قابل توجیه جریان های مدیریتی در بخش های مختلف در داخل کشور، چگونه می توان به ظهور نزدیک شد و دم از آن زد. نیش و کنایه یا شاید حرف حسابی که بعضی امروز به ما می زنند همین است که در برخی از کشورها در جهان حداقل رانت خواری و کمترین مراجعه به دادگاهها وجود دارد و اگر مفهومی از اسلام به صورت قابل رویت بخواهیم ببینیم، آنجاست نه ایران. من رهبر عزیزمان را مقصر نمی دانم. اما فضای موجود در کشور را هم قابل قبول نمی دانم و بلکه دارم به این نتیجه می رسم زحماتی که مخلصین انقلابی و رزمندگان اسلام کشیده اند دارد بر باد می رود. این دوگانگی در روز به روز بدتر شدن اوضاع داخلی کشور و حرکت به سمت جهان مهدوی توسط ایران برایم قابل فهم نیست. و جرات ورود به فعالیت در میدان های علمی و فرهنگی را ندارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که مکرر عرض شده مردم ما از بعضی جهات هنوز از حالاتی که یک کشور استعمارزده گرفتار آن است، در نیامده. ولی بنیاد روحانی مردم چیز دیگری است و لذا در آینده با نسلی روبه‌رو هستیم که همطراز اهداف انقلاب خواهند بود. گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. موفق باشید

21171
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار خدا شما را حفظ کند. استاد عزیز اجازه دهید از پاسخهای حضرتعالی در خصوص بیانات اخیر آیت الله جوادی آملی نسبت به مرحوم هاشمی قانع نشویم! استاد جان همه حرفهای شما در مورد نوع نگاه آیت الله جوادی آملی به تمدن و غرب و ...فرضا درست (که البته همین هم جای بحث دارد) منتهی تعبیراتی مانند «خلق عظیم» را چه می گویید؟ یا «... آن کسی که جامع بین این فضائل است، به نحو جمع سالم و نحو جمع اکبر، زندان را برای رضای خدا، کرسی ریاست مجلس شورای اسلامی را برای خدا، ریاست مجمع تشخیص مصلحت را سالیان دراز برای رضای خدا، ریاست مجلس خبرگان را سالیان متمادی برای رضای خدا و سایر مسائل را برای رضای خدا تجربه می‌کند و اگر همه اینها یک‌جا از دست ایشان گرفته شد، برای رضای خدا صبر می‌کند، بنگرید ببینید که اخلاق چه می‌کند...» و... استاد جان یا آقای جوادی آملی از روی احساسات چنین حرفهایی می زنند که اینطوری باید به خیلی از موضع گیریهای دیگرشون هم شک داشت یا اینکه بگوییم بعد از این همه سال تفقه و تدبیر در قرآن و المیزان و... ایشان به شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی و تقابلاتش با فرهنگ غرب نائل نیامده پس واقعا این همه سال چه می کرده که بینش نصفه و نیمه ای بیشتر کسب نکرده اند؟! وقتی این همه سال تدبر در المیزان ایشان را به بصیرت جامع نکشاند چه فایده؟! استاد یا باید بگوییم واقعا آقای هاشمی همینگونه اند که آقای جوادی گفته اند که هر کاری می کنیم نمی توانیم به این نتیجه برسیم. فرمودید نظرشان تقابلی با دیدگاه رهبری ندارد و... چرا ندارد؟ پیامهای رهبری در تسلیت درگذشت ایشان به هیچ وجه مدیحه سرایی نبود که هیچ، معلوم بود خیلی هم با مدارا و اغماض برخورد کرده اند. نماز میت و... هم که شاهدی دیگر بر این ماجرا بود... استاد هر گونه که پاسخ کاربران را دهید با هر بیانی و زبانی و... نمی توان بر روی حرفهای آقای جوادی ماله کشید و ایشان رأی قاطع و تام به حقانیت آیت الله هاشمی در تمام مواضع و عمرشان بوده. با چه استدلالی می شود این موضوع را رد کرد؟ خدا حفظتان کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال یا باید تصور کرد تقابلی بین نظر رهبری و آیت اللّه جوادی نسبت به آقای هاشمی هست، و یا باید نظرات آیت اللّه جوادی را توجیه کنیم. بنده با تجربیات خودم معتقدم آقای هاشمی اگر خدماتی هم داشتند، صدمات مبنایی در راستای پشت‌کردن به ساده‌زیستیِ انقلابی و نگرانی نسبت به ضعفا، به روح انقلاب زدند که در سال‌های سال ما گرفتار آن هستیم، ولی فعلاً وقت این حرف‌ها نیست. موفق باشید

21165
متن پرسش
با سلام و دعای خیر خدمت استاد عزیز طاهرزاده سؤال: بعضی وقتها باورم هست که هرگونه خلق با من رفتار می کنند خواست خداست و احساس راحتی می کنم. ولی بعضی وقتها این گونه نیست و احساس می کنم این مطالب (خواست خدا، برگرداندن این احکام تکثیر به توحید و ... توجیه کارهای غلط دیگران است و دارم خودم را گول می زنم و بسیار غمگین و افسرده می شوم.) لطفاً راهنمائیم بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بین قضا و مقضی باید فرق گذاشت. آری! قضای الهی بود که انقلاب اسلامی در دفاع مقدس 8 ساله به رشد خوبی برسد که امروز هیچ دولتی نتواند به آن حمله کند. ولی مقضی که تجاوز صدام باشد، مورد رضایت ما نیست که با تجاوز خود فرزندان ما را به قتل رساند. لذا در مورد سؤال جنابعالی از آن جهت که موضوع به خدا مربوط است، باید راضی به اراده‌ی الهی بود و آن قسمت که به اراده‌ی افراد مربوط است، باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. موفق باشید

21157
متن پرسش
سلام علیکم: استاد روایتی در ابتدای صحیفه ی سجادیه وجود دارد که از امام صادق (علیه السلام): «تا قیام قائم ما اهل بیت هیچ کس از خاندان ما برای براندازی دستگاه ظلم و برقراری آرمان حق برنخاسته و برنخیزد مگر آنکه بلا و مصیبت او را از پای درآورد و قیامش بر سختی ها و ناگواری های ما و پیروان ما بیفزاید.» استاد این روایتی است که اخیرا آیت الله گرامی هم در ضمن مصاحبه ای این را نقل می کنند و به این روایت استناد می کنند و می گویند ما در آن اوایل مبارزات که خدمت آقای بهجت می رسیدیم ایشان هم به این روایت استناد می کردند و ما آن موقع به ایشان معترض بودیم و حال امروز بعد از گذشت چند دهه از انقلاب گویی ایشان هم نظرشان به این روایت افتاده است و نظرشان بر مشکلات عدیده ای است که بعد از سال ها گذشت از انقلاب شاهد آن هستیم. 2. استاد مطلب بعدی اینکه اخیرا رئیس جمهور در بیانی که داشتند دوباره نطق هایی کردند و استناداتی دادند که به نظر می رسد اصلا جالب نبود در آنجا گفتند همه ی مسئولین باید نقد شوند ما مسئول معصوم در این نظام نداریم حتی در زمان حکومت معصوم نیز ما می توانیم نقد کنیم. مکتب انتظار مکتب اعتراض است می گوید در زمان رسول خدا شخصی در مقابل ایشان گفت این مطلب که فرمودید از خودتان بود یا خدا؟ و آقای روحانی این حرکت را نقد می فهمند! استاد این مغالطه نیست؟ این خلط مطلب نیست؟ اینکه ایشان اینگونه در سطح پایینی از معارف اسلامی است خبر نمی دهد؟ هرچند که صدر و ذیل کلام ایشان با هم نمی خواند اول می گوید معصوم نداریم پس می شود نقد کرد و بعد می گوید در زمان معصوم می شود نقد کرد. خدا می داند در این صحبت ها دنبال چه هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هم‌چنان‌که قبلاً عرض شد روایت اول صحیفه، به قول بزرگان نظر به کسی دارد که به عنوان مهدی امت قیام کند، بدون آن‌که مهدی باشد. در حالی‌که انقلاب اسلامی به خودی خود مقدمه‌ی ظهور آن حضرت است و وظیفه‌ی هرکسی که معتقد به ظهور آن حضرت است، آن است که مقدمه‌ی ظهور حضرت را فراهم کند 2- بنده هم این اشکالات را در سخنان آقای روحانی می‌بینم. موفق باشید

21144
متن پرسش
به نام خدا سلام خدا بر استاد عزیز و سنگ صبورمان استاد جان، صحبت پیرامون آیت الله جوادی دارد ملال انگیز می شود ولی مثل این که چاره ای نیست. استاد در رابطه با آقای جوادی در پاسخهای شما جواب ما یافت نمی شود. پاسخهای شما عمدتا ناظر به دو مطلب است یکی این که نظر ایشان در موردی خاص نباید باعث عدم استفاده علمی از ایشان شود این مطلب کاملا مقبول ما حتی از مارکس و بر کمونیسم یا هر اندیشمندی باید استفاده کنیم شکی نیست، گرچه در حوزه دینی وقتی کسی از قلب بیرون رفت در مغز هم دیگر چندان جایگاهی پیدا نمی کند و نقش انسان سازی و تاثیرش بر مخاطب به شدت تقلیل پیدا می کند. دیگری این که نگاه ایشان به آینده تمدنی با نیروهای انقلاب و ارزشی متفاوت است و هاشمی را مهره ای برای ساختن آن تمدن می داند در این باره گرچه نظر ایشان بسیار شگفت انگیز است اما به هر حال یک نظر است و باید به آن عنوان یک نظریه در کنار دیگر نظریات نگاه کرد این هم قبول، اما سوال ما چیز دیگریست، چطور آقای جوادی اشتباهات بزرگ و فاحش هاشمی را نه تنها نمی بیند بلکه حسن می بیند؟ اشتباهاتی که اساسا ریشه در اخلاق دارد و چندان کاری با تمدن سازی ندارد. این که حاکم اسلامی روز تاسوعا به سد لتیان با فرزندان برای اسکی روی آب می روند برای آقای جوادی چطور لغزش نیست با توجه با آن همه سخنان و سیره معصومین درباره چگونگی زیست حکام و مسئولین اسلامی. آیا آقای جوادی سخنان بسیار واضح و صریح امام خمینی (ره) را نشنیدند یا نخوانده اند که فرمود آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته از آن خوی کوخ نشینی بیرون برود و به کاخ نشینی توجه بکند آن روز است که انحطاط برای خود و اطرافیانش و برای کسانیکه با او تماس دارند پیدا می شود. استاد جان آخر از این واضح تر چه کسی بسم الله این فاتحه را خواند که الان عباس آخوندی در منزل 800 میلیاردی زندگی می کند و وزیر بهداشت اش چون پرادو چپ می کند رفته پروشه یک ملیارد و چند صد ملیونی خریده در حالی که بسیاری مردم یک موتور ندارند. براستی چه کسی هنوز کفن امام خشک نشده بود پرید در کاخ سعد آباد و کار خدا در آخر سوار بر بنز به همان کاخ رفت و در استخر فرح فاسد پهلوی سکته کرد و مرد تا تاریخ این پرسش را همواره داشته باشد آنجا چرا؟ مثل این که برای فرح خانم بد بود ولی برای هاشمی خوب. استاد، آقای جوادی نمی داند رهبر عزیزمان وقتی آیت الله مصباح و ... در مجلس خبرگان رای نیاوردند چقدر دلشکسته شد تا جایی که علنا مطرح کرد و نبود اینان را خسارت نامید. ولی هاشمی بیانیه داد و چه توهین هایی نثار آنان کرد و هزاران موارد دیگر. خود شما استاد مایی. آنچه برای ما شگفت انگیز است و چون استخوان در گلویمان مانده ندیدن این همه اشتباه و بد اخلاقی یا خوب دیدن آنها توسط آقای جوادی و آن همه مدح و ثنا که از امام هم (ره) فراتر رفت است نه نحوه تفکر ایشان به تمدن و یا استفاده علمی از او، ترس ما این است وقتی این همه علم و عرفان و،،،،این واضحات را نشان آدم نمی دهد ما چه خاکی بر سرمان کنیم و اصلا چگونه از این پس نظر بزرگان علم و عرفانمان را پایه قرار دهیم؟ باید بپذیریم آقای جوادی با ندیدن یا حسن دیدن این همه واضحات پایه های علم و عرفان را برای عاشقان علم و عرفان که همان نیروهای انقلابی و ارزشی هستند سست کرد و نقطه ضعف و تعجب بزرگی در کارنامه زندگیش برای تاریخ باقی گذاشت. با تشکر و التماس دعا مهربان استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این نوع گفتگوها را در بسترِ به تفکرآمدنِ جامعه می‌دانم ولی مشروط بر این‌که با روشِ پدیدارشناسانه جلو برویم که می‌دانم کار آسانی نیست. بحث در تبرئه‌ی اقای هاشمی و جریانی که وابسته به تفکر ایشان است، نیست؛ بحث در درست‌دیدنِ پدیده است. آیا می‌توان رفتن به سدّ لتیان را مقابلِ بی‌حرمتی به روز تاسوعا گذاشت؟ و یا رفتن به سدّ یک امر بوده، و روز تاسوعا امر دیگر. آیا منزل آقای آخوندی که بنده سختْ به ایشان انتقاد دارم، در یک فعالیتِ اقتصادیِ شخصی برای ایشان پیش آمده، یا در اثر رانت وزارت ایشان؟ زیرا در جریان فعالیت‌های چشم‌پزشکی آقای وزیر بهداشت قبل از وزارت ایشان هستم که ثروت زیادی را از طریق فعالیت‌های پزشکی به‌دست آوردند که البته جای «إن قلت» دارد به‌خصوص که آیا چنین وزیری می‌تواند نسبت به ثروتی که سایر پزشکان به روش‌های غیر معمول به‌دست می‌آورند؛ حساس باشد؟ با این‌همه باید پدیده، درست دیده شود و این‌جا است که باید مواظب باشیم در نگاه به این امور، تفکر دفن نشود و نگاه آیت اللّه جوادی به موضوع از زاویه‌ی دیگری خواهد بود که معنایِ دیگری از تمدن اسلامی در نظر دارند بدون آن‌که بخواهند با نظرات امام و رهبری مقابله یا مخالفت کرده باشند، هرچند که به نظر بنده آن نگاه، واقع‌بینانه نیست و انقلاب اسلامی ظرفیتِ بالاتری برای حضور تاریخی‌اش در این عصر و زمانه دارد. موفق باشید 

21150
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ضمن خسته نباشید. شما در بحث سلوک ذیل شخصیت امام در باب سوبژکتیویته مطالبی داشتید و آن را فرهنگی می دانید که در آن فرهنگ اشخاصی زندگی می کنند و در اندیشه های آن ها عمدتا با نگاه نومینالیستی به اطراف و پیرامون نظر دارند و بعد فرمودید حتی گاهی دین داری ما در ساحت سویژکتیویته قرار می گیرد آنگاه که بهره ی ما از نظر صرفا حال و لذت های درونی شود با این نگاه استاد ما به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از اساتید فلسفه و عرفان و بسیاری از کسانی که این علوم را پیگیری می کنند با این نگاه و این نظر به سراغ این علوم می روند یعنی دلخوشند به این بحث ها و با این کتب لذت می برند و زندگی می کنند و با این ها سرگرمند و عملا بهره هایشان استفاده از الفاظ و لغاتی این چنینی است آیا اینگونه نیست؟ بنابر این می شود گفت سوبژکتیویته حجاب غلیظ تاریخی امروز ماست که سالکان کوی دوست در فضای دینداری خود باید از حجابی ضخیم و دشوار عبور کنند و آن خرق این نگاه نومینالیستی است به هستی و از پوست به درآمدن است. استاد پس می شود گفت که راز ناکار آمدی بسیاری از درس اخلاق ها و عرفان های موجود و....و بسیاری از دینداری ها و صحنه های ارتباط با مسجد و حسینیه و حرم ها این باشد که ما خرق حجاب سوبژکتیویته نکرده ایم و بهر ه ای از این ها نبردیم و نمی دانیم راز عدم استفاده ی ما از معارف و مساجد و حسینیه ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است. ما در سیطره‌ی نیهیلیسم به جای رجوع به حقیقت، رجوع به «خود» داریم و تنها از طریق انقلاب اسلامی، آری! تنها از طریق انقلاب اسلامی می‌توان در این دوران به حقیقت رجوع کرد. در این مورد عرایضی در مقاله‌ی «انقلاب اسلامی، عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» شده است. بحمداللّه شما به نکته‌ی مهمی دست گذاشته‌اید. آن مقاله را برایتان می‌فرستم. موفق باشید

انقلاب اسلامی و عبور از تمایز سوژه و اُبژه

باسمه تعالی

آقای دکتر عبدالکریمی در کانال تلگرام‌شان در رابطه با انقلاب اکتبر روسیه سخنانی گفته‌اند که خوب است رفقا نسبت به آن تفکر و تأمل نمایند[1]. به گفته‌ی خود آقای دکتر عبدالکریمی ما نیاز داریم با تاریخ، مواجهه‌ی پدیدارشناسانه داشته باشیم . ایشان انقلاب اکتبر را یک رویداد بزرگ اجتماعی تاریخی می‌دانند که البته حرفی در آن نیست و سپس می‌فرمایند به بهانه‌ی تفکر نسبت به انقلاب اکتبر به مسائل خود در دهه‌های کنونی می‌پردازند.

می‌گویند دوره‌ی آرمان‌گرایی گذشته است.

از طیفی صحبت می‌کنند که رأس آن طیف، انقلاب فرانسه است و بعد انقلاب چین و انقلاب اکتبر و سپس انقلاب ایران و در آخر داعش. انقلاب فرانسه را دارای فرآیند امر تاریخی می‌دانند که فلسفه پیش از ایدئولوژی در آن نقش داشته و در بستر یک تقدیر تاریخی نظام فئودالی به بورژوازی تغییر کرد و در مورد انقلاب اکتبر می‌گویند چون در آن انقلاب جامعه‌ی مدنی از قبل وجود نداشت هیچ کنترلی در آن نبود و می‌گویند انقلاب ما - یعنی انقلاب اسلامی-  نیز چنین بوده . می‌گویند چون جامعه‌ی مدنی در انقلاب اکتبر نبود، تشکیلات عظیم دولتی در دست استالین می‌افتد و در ایران هم همین‌طور شد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه بیشتر مبتنی بر یک تفکر فلسفی است، ولی انقلاب اکتبر بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی نیز ابتدا کنش کرده و سپس می‌خواهد ایدئولوژی‌اش را تدوین کند، منار را دزدیده است و به دنبال چاه می‌گردد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر هر دو انقلاب هستند و خواهان اعمال اراده‌ی مردم در حرکت سیاسی اجتماعی‌اند ولی انقلاب کبیر فرانسه با تقدیر تاریخی همسو است ولی انقلاب اکتبر چنین نبود و انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست - زیرا تقدیر تاریخی با آن‌ها همسو نمی‌باشد-.

می‌گویند: ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که شاهد ظهور یک شهروند جهانی هستیم و انقلابیون ایران می‌کوشند در مقابل این روند مقاومت کنند و در آخر دلسوزانه می‌خواهند این کار نشود زیرا مثل شوروی خطر فروپاشی پیش می‌آید.

بنده در آن حدّ که رفقا نسبت به جملات بالا کمی تفکر نمایند؛ باب موضوع را در چند بند باز می‌کنم.

1- ملاحظه می‌کنید که در آن سخنرانی، انقلاب فرانسه را اصل گرفته‌اند و با آن انقلاب اکتبر روسیه را مورد ارزیابی قرار داده‌اند و در این بین هر آن‌چه خوبی در انقلاب اکتبر هست آن را به اعتبار نزدیکی به انقلاب فرانسه قلمداد کرده‌اند، ولی هر آن‌چه بدی در انقلاب اکتبر بوده است را مثل انقلاب اسلامی دانسته‌اند تا مخاطب خود به این نتیجه برسد که هیچ نقطه‌ی مثبتی در انقلاب اسلامی نیست. پیشنهاد می‌کنم صوت ایشان را دوباره استماع فرمایید.

2- ایشان می‌فرمایند انقلاب اسلامی هیچ پشتوانه‌ی فکری نداشته و ابتدا کنش‌گری بوده و سپس ایدئولوژی‌اش را تدوین کرده‌اند! بنده از شما می‌پرسم ایشان از کدام عینک انقلاب اسلامی را می‌نگرند؟ آیا انقلاب اسلامی باید با مبانی انقلاب فرانسه شکل می‌گرفت تا مبنای فکری داشته باشد؟ گذشته از آموزه‌های دینی، آیا موضوع ولایت فقیه و حضور اندیشمندانی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی مبنای فکری انقلاب اسلامی نبودند که نتیجه‌ی آن مبانی فکری، آن شد که همه‌ی مردم به جهت فهمی که از انقلاب اسلامی پیدا کردند، تماماً از آن استقبال نمودند؟

3- می‌گویند انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست، زیرا بیرون از تقدیر تاریخی عمل می‌کنند. همه‌ی حرف بنده در این قسمت است که چه کسی تقدیر تاریخی یک ملت را تشخیص می‌دهد؟ آیا حضور میلیون‌ها مردم در استقبال با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله در مقابل استکبار، خبر از آن نمی‌دهد که خداوند چیزی را در این تاریخ به ما داده است به نام انقلاب اسلامی تا در بستر انقلاب اسلامی از بحران‌های خود رها شویم؟ جز این است که در دوره‌ی خودآگاهی نسبت به انقلاب اسلامی می‌توانیم از آن‌چه بر ما می‌گذرد، با خبر شویم و در برخورد صحیح با حقیقت انقلاب اسلامی از دورانِ تمایز سوژه و اُبژه عبور نماییم و آن حقیقت، به تمامی عینِ جان ما شود و در مسیر وفاداری به آن حقیقت بود که فرهنگ شهادت به صورتی‌که در این تاریخ ملاحظه کردید، به ظهور آمد؟

4- تعجب بنده از آقای عبدالکریمی از آن جهت است که از یک طرف در رابطه با موضع‌گیری نسبت به انقلاب اسلامی وارد صحنه می‌شوند که صحنه‌ی سخن از حضور تاریخی این ملت است، ولی همه‌ی شواهد تاریخی چنین حضوری را نادیده می‌گیرند و هیچ توجهی به عبور انقلاب اسلامی از سیطره‌ی فرهنگ غربی که در ذات این انقلاب نهفته است و از اصلی‌ترین ایده‌های متدینین به انقلاب اسلامی است، نمی‌کنند. در حالی‌که نه فاشیسم حاصل انقلاب فرانسه است، و نه داعش حاصل انقلاب اسلامی و نه ملاعمر نمونه‌ای از شخصیت امام خمینی. و این نوع برخورد به رخدادهای بزرگ و انسان‌های بزرگی که تقدیر تاریخی زمانه‌ی خود را می‌شناسد، تقلیل‌دادنِ آن رخدادها و آن اشخاص بوده و خبر از عدمِ درکِ کشف تاریخی دارد.

5- آیا انقلاب اسلامی وقتی به صورت حقیقت این دوران ظهور کند و با جان انسان‌ها متحد گردد، توانایی‌ آن را ندارد که جان انسانِ این دوران را به خود جذب کند، در آن حدّ که برای باقی‌بودن با آن از جان خود دست بکشد؟ البته این مشروط بر آن است که به انقلاب اسلامی به عنوان یک حقیقت وجودی نگاه شود مثل هر رخدادِ تاریخی، در آن صورت است که انسان خود را در آغوش آن حقیقت احساس می‌کند و می‌یابد که ما را در برگرفته و سراسرِ افق وجود ما را پر کرده در حدّی که هیچ آینده‌ای را بدون آن نمی‌توانیم بنگریم و این است آن انقلاب اسلامی که بنده متذکر آن هستم و معتقدم راهِ عبور از پوچیِ این دوران تنها در آن نهفته است و آقای عبدالکریمی به مخاطبان خود ظلم بسیار روا می‌دارند از آن جهت که مانع چنین نگاهی و چنین حضوری می‌شوند. آیا ملاحظه نکرده‌اید آن چند نفر مریدانِ ایشان به چه روز و روزگاری افتاده‌اند؟!

6-  در رابطه با بهترین نگاه به انقلاب اسلامی عرایض نسبتاً مفصلی دارم که إن‌شاءاللّه در جای خود باید از آن سخن بگویم. همین اندازه خواستم بابی باز شود تا رفقا نسبت به سخنان آقای عبدالکریمی فکر کنند که از یک طرف ظاهرِ علمی به خود می‌گیرند و از طرف دیگر به ایدئولوژیک‌ترین شکل با حقیقت وجودی انقلاب اسلامی برخورد می‌کنند و امکان تفکر را از مخاطب خود می‌ربایند و خطر فریب را می‌افزایند.

7- سخنان آقای دکتر عبدالکریمی را در نسبت با انقلاب با سخنان آقای دکتر رضا داوری اردکانی مقایسه کنید که از وی می‌پرسند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازه‌ای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب می‌فرمایند: «چرا در بدیهیات شک می‌کنید؟ مگر می‌توان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور می‌خواهیم رونده‌ی این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دل‌خوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.» می‌گوید من همچنان منتظر فیلسوفان و شاعران و مورخان هستم که در پیِ انقلاب بیایند.[2] آیا آقای عبدالکریمی به چگونگی طی‌شدنِ گشایشی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گذاشته است، دقت می‌کند؟ و یا به ایجاد سدِ نیهیلیسم؟

8- هگل سعی می‌کند با معنابخشی به انقلاب فرانسه آن انقلاب را از آنِ خود کند[3] و آقای عبدالکریمی بر عکس هگل، با نادیده‌گرفتن انقلاب اسلامی سعی می‌کنند رابطه‌ی ما را با حضور تاریخی‌مان نفی نمایند و نوعی ناتوانی جهت ساختارهایی مطابق انقلاب اسلامی را به مخاطبان خود القاء کنند. در حالی‌که هگل با تبیین روح آزادی که در متن انقلاب فرانسه یافت، تلاش کرد بشریت را در اصلاح امور خود امیدوار کند و تا به تقدیر تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، نایل آیند. آیا نمی‌توان به میانجیِ تفسیر هگل از انقلاب فرانسه جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را دید و به توانایی‌های بالقوه‌ی آن پی برد؟ دکتر عبدالکریمی در ابتدای سخن خود می‌گوید بحث من فلسفی است و در سراسر سخن خود همانند یک لیدرِ سیاسی نسبت به انقلاب اسلامی موضع‌گیری منفی دارد و بدون طرح هرگونه مبنای فلسفی که در آن بتوان در هم‌تنیدگیِ حقیقت و تاریخ را مورد توجه قرار داد، بر عکسِ کاری که هگل در کتاب «پدیدارشناسیِ روح» می‌کند و خواننده‌ی خود را متوجه‌ی نسبت حقیقت و تاریخ می‌نماید که چگونه این دو می‌توانند به هم برسند، عمل می کند. در هم‌تنیدگیِ تاریخ و حقیقت چیزی است که با نظر به کشف انقلاب اسلامی می‌توان به آن رسید، انقلابی که با رویکرد خاص خود یک انقلاب منفعل نیست و به همین جهت در تقابل با فرهنگ استکباری به‌راحتی جلو نمی‌رود.

9- چقدر خوب بود آقای عبدالکریمی یا از انقلاب اسلامی سخن نمی‌گفتند و یا اراده‌های این ملت را در امر تحقق آن نادیده نمی‌گرفتند و آن را درک می‌کردند. اراده‌ی مشترک ملتی که در پرتو توحید، به آینده‌ای روشن نظر دارد و ایثارها و فداکاری‌های این ملت نشان می‌دهد که با خودآگاهیِ خاصی می‌خواهد در وسعتی که دیگر دوگانگیِ سوژه و اُبژه در میان نیست، تاریخ خود را بسازد و مزه‌ی این نحوه حضور را در دفاع مقدس چشیده است. لذا با همه‌ی سختی‌هایی که در مقابل خود دارد، سعی می‌کند برای درکی آن‌چنینی خطر کند و از منافع خود بگذرد. آقای عبدالکریمی را چه شده است که چنین تاریخی را احساس نمی‌کند و طلوعی چنین عظیم را، آری! طلوعِ درک همدیگر، ماورای آن‌که همدیگر را سوژه‌ی خود کنیم را، احساس نمی‌کند!! در حالی‌که دکتر فردید که متوجه‌ی چنین دغدغه‌ای در هایدگر بود، آن را در انقلاب اسلامی احساس کرد و گفت اگر هایدگر زنده بود آن‌چه را در عبور از متافیزیک و آزادشدن از سوبژه و اُبژه می‌طلبید ،  در انقلاب اسلامی می‌یافت.

10- آقای دکتر عبدالکریمی در جای دیگر گله می‌کند که چرا مردم ایران فوتبالیست‌ها را مهم‌تر از ایشان به عنوان استاد فلسفه می‌دانند و از این‌که در این کشور توجه لازم به ایشان نمی‌شود، گله‌مندند. در حالی‌که بنده معتقدم آقای عبدالکریمی متوجه‌ی تاریخی که در آن به‌سر می‌برند، نیستند و انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم می‌دانند. آیا مردم ایران می‌توانند چنین فردی را از خود بدانند؟ راستی چرا مردم ایران شهید محسن حججی را از خود می‌دانند ولی آقای عبدالکریمی را نه؟![4]                                             

 والسلام   

طاهرزاده

 


[1] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1476

[2] - به سخنان آقای دکتر داوری در «خانه بیداری اسلامی» استان اصفهان در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد رجوع فرمایید.  

[3] - با این‌که هگل از گیوتین که سرها را چون کلم از تن جدا می‌کرد و از ترور که عده‌ی زیادی را به قتل رساند، نه غافل است و نه آن را تأیید می‌کند ولی متوجه‌ی جایگاه تاریخی انقلاب فرانسه است و از آن جهت آن را تأیید می‌کند.

[4] -

21142
متن پرسش
سلام: استاد درباره ی سوال 21108 آیا اونجایی که دولت کم کاری میکنه یا با مفسدان هم دستی میکنه وظیفه ی رهبری نیست که دخالت کنن و عدالت رو اجرا کنن؟ استاد آیا واقعن توی ایران هیچ کس پیدا نمیشه که اصلح تر از صادق لاریجانی برای مقام ریاست قوه قضائیه باشه تا بتونه قوه رو جمع و جور کنه و سرو سامون بده؟ چون حقیقتا خودتونم میدونین که تقریبا به راحتی میشه قسم خورد که تمام دادگستریهای ایران از وجود یک یا چند قاضی ی فاسد رنج میبره که ضربه ای که قاضی های فاسد به نظام وارد میکنن برابری میکنه با ضربه ی تمام دشمنان داخلی خارجی و این که این سخن از کیست که : ای مردم اگه از خدا روی برگردونین خدا هم فاسدترین هاتونو میزاره مسئول تون (امورتون رو به فاسدترینهاتون میسپاره) آیا آیه ی قرآن نیست؟ خدا قوت. ایمیلم یه کم مشکل داره اگه ممکنه روی سایت بزارین. بازم ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خودتان را جای رهبری بگذارید و این‌که ایشان می‌خواهند یک کشتی را از این دریای طوفانیِ زمانه به ساحل نجات برسانند، در حالی‌که نباید برای آبادکردنِ یک دهکده، شهری را خراب کرد. ما در حال ساختن تمدنی هستیم در وسعت تاریخیِ امروزمان، و این با حوصله و حکمت ممکن می‌شود. بعضی از رفقای بنده که در جریان نظام قضائی کشور هستند می‌فرمایند آقای لاریجانی تلاش‌های خوبی در امر اصلاح آن قوه داشته‌اند، هرچند ضعف‌های آن قوه هم نباید نادیده گرفته شود. موفق باشید

21125
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چند صباحی است که ذهنم در گیر و دار مسئله ای است که حتی ادبیات بیان کردن دقیق آن مسئله را هم ندارم. سعی می کنم با نوشتن عبارات مفاهیم را به خوبی منتقل کنم. وقتی با جامعه مواجه می شوم یک سری روزمرگی های افراطی را از افراد می بینم که اینقدر درگیر و دار مناسبات اکنون خودشان شده اند که انگار هدف از بودنشان همین است و لاغیر. گاهی اوقات با دیدن این احوالات و رفتار ها هدف از بودنم را گم می کنم. در این دوره که غرب همه اعمال ما را تحت کنترل خودش قرار داده و از فلسفه تا بازی سازی را می چیند، چگونه می توان به عالمی غیر از توسعه و تجدد چشم داشت؟! شما فرمودید که نگاهمان به افراد به گونه ای باشد که آنان را اسیر دنیای تجدد بدانیم نه مجرمان آن. این فرمایش شما واقعا راهگشاست. ولی در این عصر و زمانه چگونه می توان اسیران را به اسیر بودنشان تذکر داد؟! گاهی اوقات تنها عبارتی که می توانم به کار برم این است که «دم تمدن غرب گرم!». چقدر خوب توانستند ما را متوجه سرگرمی و بطالت هایی کنند که دور شویم از آنچه که باید باشیم. نمی دانم اصلا در این شرایط وظیفه ای که باید سنگینی اش را روی دوشم احساس کنم چیست!؟ نمی دانم چطور می توان عقلانیتی را دراین زمانه به صحنه آورد که بتوان کنشی فعالانه و تاریخ ساز داشت!! البته ممکن است هنوز در این شرایط سنگینی بار را احساس نکرده ام و وظیفه اصلی را فهم نکرده ام و صرفا فقط حرف هایی می زنم که شنیدم. (صحبت های بنده بیشتر ناظر به بانوان سرزمینم است، لطفا با توجه به این قید، جوابی را برای باز کردن این کلاف سر در گم ذهنی بنده بفرمایید.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر یک طرف شیطان است که در فرهنگ غربی انسان‌ها را گرفتار انواع خیالات می‌کند، در یک طرف دیگر هم اراده‌ی الهی است که قلب‌ها را متوجه‌ی بی‌ثمری آن فکر و فرهنگ می‌گرداند و ما وقتی خود را در گفتار و رفتار در جبهه‌ای قرار دادیم که نماد توجه به بی‌ثمری غرب بود؛ خود به خود رخنه‌ی لازم را در آن فکر و فرهنگ ایجاد کرده‌ایم و عبور از غرب، ظهور می‌کند و چیزی نمی‌گذرد که همین بانوان این سرزمین که شما می‌گویید، نیز متوجه‌ی بی‌معناییِ کار خود می‌شوند. موفق باشید

21117
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم یا سلام خدمت استاد جان: جناب استاد با توجه به شورشهای اخیر که گرچه دشمن در آن نفوذ کرد ولی حقیقتا اصل آن ریشه در ناراضیتی مردم از فقر، فساد، اشرافیت دولتمردان و مهمتر از همه تبعیض داشت 1. آیا می توان به این دولت امیدی داشت که تغیر جهتی بدهد و کاری بکند یا این که باید استخوان در زخم بماند و منتظر دولت بعدی باشیم؟ 2. یا حتی ممکن است با مواضع ضد و نقیضی که شخص رئیس جمهور می گیرد و تلویحا مشکلات را به گردن سپاه و رهبر می اندازد باید شاهد مشکلات یا فتنه های بعدی باشیم؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید توسعه‌ای که نگاهش به بیرون باشد و با روحِ لیبرالیته بخواهد کار کند، نارضایتی پیش می‌آورد. مثل آن‌چه در سال‌های 70 توسط آقای هاشمی پیش آمد و این دولت شاید به جهت مشکلاتی که پیش آمد، کمی به خود آید و مجبور شود به نیازهای منطقی و اصلی مردم فکر کند. موفق باشید

21116
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام خدمت استاد عزیز: بنده کلامی از شما در باره دکتر سید حسین نصر شنیدم که فرمودید ایشان فراماسونر است و در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی به تناسب بحث از ایشان کردید ولی در این کتاب چنین برداشتی از ایشان نمی توان کرد. منظورتان از فراماسونر چیست؟ نظرتان راجع به شخصیت و همچنین مبانی ایشان که بعضا در کتبشان بیان می کنند چیست؟ آیا دچار انحراف عقیدتی هستند؟ آیا ایشان از دانشمندانی هستند که عالم (مفتوح اللام) داشته باشند تا ارزش آن را داشته باشد که روی کتب ایشان وقت گذاشت؟ (چون توصیه خودتان است که از علمای عالم دار استفاده کنید و با آنها مانوس شوید)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بنده گله دارم به آن‌هایی که آقای سید حسین نصر را فراماسونری و یا درباری می‌دانند. از نوشته‌های ایشان می‌توان در نقد مدرنیته و رجوع به حکمتِ خالده استفاده کرد، در عین حال که معلمِ تفکر ما در این تاریخ حضرت امام و رهبری می‌باشند. موفق باشید

21115
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: استاد یک سوالی خیلی وقتها ذهن بنده را به خود مشغول کرده و آن هم این که رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) بسیار علاقمند به مطالعه رمان های ارزشمند هستند چه خارجی مثل بینوایان و چه داخلی و در مورد شهدا و به جوانان نیز توصیه هایی در مورد مطالعه این آثار می کنند. می خواهیم بدانم خواندن این ها وقت تلف کردن نیست؟ البته بنده به آیت الله خامنه ای عزیز اعتماد و اطمینان کامل دارم ولی بعضی از مسایل را شنیدم که مثلا بعضی (مثل شیخ رجبعلی خیاط) می خواهند مثنوی بخوانند ولی یک ندای غیبی به ایشان می گوید که این کار را نکند البته عمده بحث بنده این است که کلا خواندن رمان و داستان های مشهور و ارزشمند است نظر اخلاقی چه رمان های خارجی چه داخلی وقت تلف نیست؟ با تشکر و عرض پوزش از گرفتن وقت ارزشمند شما. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رُمان‌های بزرگی مثل بینوایان و یا برادران کارامازوف، قصه نیست تذکر به روحی است که در آن جامعه جاری بوده است و نویسنده راه حل‌های عبور از آن را متذکر می‌شود. آری! اگر با این رویکردها رُمان‌ها خوانده شود، مفید خواهد بود و خواندن خاطرات شهداء نیز، قصه‌ی عزمی است که خداوند در این مردم ایجاد کرده و در شهداء به عالی‌ترین شکل به ظهور آمده. موفق باشید

21119
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: استاد یک سوالی داشتم با توجه به این که بنده همواره سعی دارم جوری کار کنم که انگار یک دقیقه ی دیگر ظهور است و لیطمئن قلبی این سوال را می پرسم استاد می خواهم نظر شما را در مورد خاطره شهید عراقی از حضرت امام رحمةالله علیه بپرسم: حجت الاسلام مهدوی: خدا رحمت کند شهید عراقی و یکی از شخصیتهای سیاسی خوب امروز که متأسفانه نمی توانم اسم ببرم. می گویند وقتی امام در ابتدای نهضت اولین اعلامیه سیاسی خود را داد (خوب ما در حد فهم خودمان درک می کردیم)، با شهید عراقی رفتیم خدمت امام، شهید عراقی با همان خلوصی که داشت گفت حاج آقا واقعاً خیلی خوب می شد اگر این چیزی که شما می گویید اتفاق بیافتد و وضع مردم خوب می شود. امام با بی اعتنایی فرمود بله وضع مردم هم ان شاالله خوب می شود ولی ما مأمور به انجام چنین کاری نیستیم. آقای عراقی هم آدم سمج، گفت آقا چی گفتید؟ امام فرمود ما برای مأموریت دیگری آمدیم. آقای عراقی گفت برای چه مأموریتی آمده اید؟ امام فرمود برای سه مأموریت: اول: سرنگون کردن حکومت پهلوی. دوم: استقرار نظام جمهوری اسلامی. سوم: دادن پرچم حکومت اسلامی به دست صاحب اصلی اش. حوادث روزگار و فاصله زمانی از حافظه ما برد، رفتیم داخل مبارزات و خیلی ها کشته شدند و انقلاب پیروز شد. شهید عراقی هم با زبان روزه توسط سید مهدی هاشمی به شهادت رسید، ما به یکباره دیدیم دو تا از وعده های امام محقق شد. یک وقتی در جمع بعضی از مسئولین نظام از جمله حضرت آیت الله ری شهری گفتم شهید عراقی و بنده شاهد چنین حرفی از امام بودیم. حالا دو مورد آن اتفاق افتاده، سومین آن یعنی چی؟ بحث شد که با دست امام می رسد به دست صاحب اصلی، یا شخص دیگری؟ یکی از همان جمع که حالا اسم نمی برم و شما می شناسید و آدم بزرگواری است گفت من میرم و از امام می پرسم. بعد رفتند و اینقدر از امام اصرار کردند که آقای عراقی همچنین چیزی از شما شنیده، آیا درست است؟ امام فرمودند بله درست است. گفتند دو تا از آنها محقق شده سومی چی؟ امام گفتند سومی هم خدا ان شاءالله می خواهد و می شود. ( خیلی امام پرهیز داشت) اصرار کردم گفتم شما هستید که این پرچم را به دست صاحبش می دهید؟ یا شخص دیگر؟ بعد از اصرار من، امام فرمودند: نه من نیستم. بعد از من کسی خواهد آمد که پرچم را به دست صاحب اصلی اش خواهد داد. البته آیت الله پناهیان هم سخنرانی دارند که فکر کنم گفته اند من با نشانه هایی یقین دارم که حضرت آیت اله خامنه ای عزیز مد ظله العالی سید خراسانی هستند. می خواستم بپرسم نظر جنابعالی چیست؟ با تشکر و عرض پوزش از این که وقت ارزشمند شما را گرفتم. خدا یار و یاورتان باشد. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. ولی معتقدم انقلاب اسلامی به سوی نور حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» پیش می‌رود و انقلاب اسلامی یک قدم، بیشتر تا حاکمیت امام معصوم فاصله ندارد. موفق باشید

21118
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده: استاد مستقیم می روم سر اصل مطلب، با توجه به چیز هایی که از شما و معرفت النفس آموختیم، حقیقت ما روح و نفس ما می باشد و جان نفس ما امام زمان (ع) می باشند و جان جان ما خداوند متعال می باشند. این بحث حقیقت ما که بصورت بالقوه در تمام نوع بشر مستور است می باشد و اگر هر یک از ما نوع بشر با دستورات شریعت الهی که توسط پیامبر اعظم (ص) آورده شده به تزکیه خویش نپردازیم و این گوهر را نمایان نسازیم و به شهوات و لهویات و لعویات و.... بپردازیم و خویشتن خویش را فراموش کنیم و از حقیقت خویش گریزان باشیم و قبولش نداشته باشیم و زیر پاش بزاریم، قطعا دچار خساران و بد عاقبتی و دچار خواری و خلود در آتش می شویم ولا غیر. حال با این اوصاف اگر در ارتباط با این نوع بشر بشینیم و خوشخیالی کنیم و بگیم نه او درست است که به شهوات و انواع و اقسام گناهان ریز و درشت آلوده است، ولی حقیقتش که امام زمان (ع) و حضرت زهرا (س) است، پس اصلا این چیزا مهم نیست، او سرانجام نیکویی دارد و بالاخره عاقبت به خیر می شود. قطعاً این جواب منتتهی می شود به اینکه بگیم سخنان قرآن و اهل بیت در ارتباط با خسران و خلود در آتش حرفهای درستی نیست، چون بالاخره حتی ترامپ هم حقیقت و فطرش همین امام زمان (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد. و همه اهل عقل می دانند که این حرف چقدر نا مربوط هستش. حال این روش معرفت النفسی را در ارتباط با جمهوری اسلامی عزیز که حقیقت و باطنش این حقایق عظیم می باشد را اگر به کار ببریم چه می شود؟ آیا با این همه کوتاهی و گناه و اشتباه مسئولان که به منزله عمل آن فرد می باشد، آن فردی که حقیقتش آن گوهر نایاب ولی عملش آن پستی و شهوترانی و اختلاس و دزدی است، آیا درست است که بگویم این فرد (جمهوری اسلامی) باز هم عاقبت خوشی دارد. حتی اگر بگوییم بله این فرد عقلی (ولی فقیه) داشت که هی به او گوشزد می کرد آقا این راه که می روی به ترکستان است، ولی بالاخره در عمل که می رسید آن عمل صالح نتیجه نمی شد و آخر سر هم این فرصت بسر آمد. بالاخره باید به پذیریم درست است که این انسان (جمهوری اسلامی) دارای عقل و رسول باطنی است (ولایت فقیه) ولی اگه بهش گوش نده و کار خودشو کنه و اعمال صالح (قوه مجریه که اعمال حکومت است) نداشته باشه، خوش عاقبت نخواهد بود. با این اوصاف فقط باید بگیم بله شخص رهبر عاقبت به خیر می شود چون به وظایف خودش عمل کرده. نمی دونم منظورم و سوالم و تونستم بیان کنم یا نه، بالاخره اینا چیزایی است که از شما بزرگان آموختیم، هر جایش که اشتباه است را ممنون می شم متذکر شوید. التماس دعا
متن پاسخ

بباسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همین‌طور است که می‌فرمایید؛ در شرایطی که حجت تمام شده، اگر ما به حقیقت پشت کردیم در حالی‌که استعداد رسیدن به آن را داشته‌ایم، در بدترین شرایط ممکنه قرار می‌گیریم. مثل تشنه‌ای که سختْ به آب نیاز دارد ولی آب را در دوردستِ خود می‌بیند و به جهت اعمالش هرگز نمی‌تواند به آن برسد. موفق باشید

21110
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: جنابعالی در پاسخ به پرسش کاربران از ساختار غلط و مضرِ سه قوه اشاراتی داشته اید، می خواهم بدانم که حضرتعالی ایده و طرحی در جهت جایگزین کردن این ساختار فعلی دارید؟ چنانچه ندارید، بفرمایید که این ساختار درست و تمدن ساز چه الزاماتی بایستی داشته باشد؟ و این که باید ساختار اسلامی و اصیلی که معضلات را مرتفع کند، مقتبس از چه منابع و معارفی باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» شده است. باید به مرور با به ظهوررسیدنِ انسانی در تَرازِ انقلاب اسلامی، به‌کلی هر سه نهاد کشور به صورت دیگری عمل کنند. در رابطه با معنایِ به ظهورآمدنِ انسان عرایضی در کتاب «مدرنیته و توهّم» شده است که چگونه با به ظهورآمدنِ انسانِ ابزارساز، تمدن غربی شکل گرفت. فعلاً وظیفه‌ی ما آن است که با بازخوانی متون دینی در به‌میان‌آوردنِ انسانی که بناست از تمدن غربی عبور کند؛ تلاش کنیم. مسئله‌ی ما فعلاً این است. موفق باشید   

21108
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز چرا رهبر معظم انقلاب برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی را ترجیح نمی دهند در حالی که امام علی سلام الله علیه این کار را با برخی والیان به صورت علنی و بسیار محکم انجام می دادند. ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر روی این نکته فکر کنید که حضرت علی «علیه‌السلام» هم رهبر بودند و هم مجری. ولی مقام معظم رهبری «حفظه‌اللّه» در مقام رهبریِ نظام سعی دارند دولت را وارد وظایفش بکنند تا إن‌شاءاللّه دولت اسلامی که مقدمه‌ی تحقق تمدن اسلامی است، شکل بگیرد و از این جهت نباید رهبری معظم دولت را دور بزنند و خودشان کارها را به دست گیرند. موفق باشید

21104
متن پرسش
با سلام: پیش از این عالم را کسی می دانستم که بدایات را تنقیح کرده باشد البته مقصودم عرفانی نیست بلکه در حوزه نظری و اندیشه است چه تفاوت عامی و عالم درین است که عالم از بدایات شروع و به نظریات ختم می کند لکن عامی این سیر را طی نمی کند و تبع لابا مثلا ایمان به یک دین می آورد بنابرین برایم پذیرفته نبود عالمی ادعای ایمان عالمانه به تشیع داشته باشد لکن مثلا نتواند عدم تحریف قرآن را اثبات کند و نیز بقیه گزاره های پایه ای دین. پیام آیت الله جوادی که به مرحوم هاشمی مقام شبه عصمتی می بخشید نگاه مرا به این جلب نمود که عالم کسی است که نهایات را تنقیح کرده باشد که در عصر ما نگاه کلان نسبت به تمدن اسلامی است بنابرین هرکس که قصد بنای دستگاه فکری برای خود دارد باید افق اعلی خود را مشخص کند در زمان غیبت مشخص است که در بین فقها افق اندیشه کسی بالاتر از امام نبود و بعد از ایشان مقام رهبری، بنابرین ما که جواب جان خویش را در این دو یافتیم چه حاجت به آثار آقای جوادی و... داریم مستحضرید که جوادی اصول فکری ای دارند که از آن اصول تمجید هاشمی بیرون می آید و اگر فرد بخواهد آثار ایشان را مطالعه کند و در نهایت به تمجید هاشمی نرسد کاریست بس دشوار. مرحوم غزالی گویا ریاضیات را منع می کنند تا فرد نسبت به فلاسفه متمایل نشود چگونه می توان در عالم آیت الله جوادی بود و حب به هاشمی نداشت مگر اینکه فرد ابتدا نهایات خویش را بر اساس امام و رهبری تنظیم کند بعد به مطالعه بقیه بپردازد لکن در کتاب ادب عقل و خیال و قلبتان به خاطر ندارم فرد را دعوت به خواندن صحیفه امام کرده باشید (با اینکه نسبت به کتابهایی که از ایشان معرفی کردید ساده تر است و عمق نگاه تمدنی ایشان در آنست) یا به مرور بیانات رهبری از ابتدا تاکنون دعوت کنید حتی کاربری که در سوال 19645 سیر مطالعاتی از رهبری می خواهد می گویید در مورد مقام معظم رهبری، سیر مطالعاتی خاصی نمی‌توان پیشنهاد کرد در حالی که مثلا کتابی دارند به نام طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن‏ که نشان می دهد قبل از انقلاب ایشان چه دید کلی نگر و وسیعی به دین داشتند پس ابتدا فقط باید امام و رهبری خواند ولا غیر چون با مطالعه آثار جوادی و ... چنان عظمتی از ایشان ما را فرا می گیرد که دشوار می توان از زیر این شبهه برامد که اگر امر دایر باشد بین سهو من و سهو جوادی من اولی به سهوم تجربه چند ساله منست که بدون تنقیح نهایات وارد مطالعه شدم و چه خون دلها و چه زجر و محنتها از تردید ها نکشیدم تا باز به انقلاب رجوع کردم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که متوجه شد‌ه‌اید مسلّم عقل دوران ما،‌ عقلی است که بر مبنای انقلاب اسلامی تفکّر کند و نسبت هر کس را بر اساس هدفی که انقلاب اسلامی در نظر دارد تعیین نماید ولی آیا در بستر و سنّتی که انقلاب اسلامی تعیین می‌کند نمی‌توان همان طور که سایر متفکّران رجوع می‌کنیم و مسأله‌ی خود را در آن‌ها به نحوی خاص می‌یابیم، به عالِمی که در فلسفه و عرفان و تفسیر متبحّر است رجوع کنیم و استفاده نماییم؟ موفق باشید

21102
متن پرسش
با سلام: در مورد مرحوم فرديد دانشمندي که حيات ديگري برايم رقم زد و نشان داد وراي ترديدها و غربزدگي ها عالم ديگري نيز هست سوالاتي دارم اميد تک تک را پاسخ دهيد و به جواب کلي اکتفا نکنيد. 1. آيا آن حکيم فرزانه، عالم (بکسر لام) عالم (بفتح لام) دار است؟ 2. چگونه مي توان انديشه هاي زلال و ناب ايشان را به دست آورد متاسفانه ايشان نوشته چنداني به جا نگذاشتند از طرفي گويا سخنران خوبي هم نبودند و يک فيلم از ايشان که در اينترنت است بسيار نامفهوم است اين هم از عجايب است که يکي از بزرگترين حکما بنان و بيان خوبي نداشته باشد. 3. براي من نگاه آن مرحوم و عبور از غرب اصالت دارد و انقلاب اسلامي را از دريچه ايشان مي نگرم و شايد از زماني که کتابي از مرحوم حائري خواندم اعتقاد چنداني به ولايت فقيه ندارم و تاکنون همراهيم به خاطر آن مرحوم بوده است لکن احساسي که اخيرا دارم اينست که شايد نتوان با اين نظام از غرب عبور کرد و حوزه ها هنوز ظرفيت رسيدن به عمق نگاه فرديد را ندارند و در نتيجه فقها و ولي فقيهاني که از آن حوزه برخواستند در شناخت غرب شايد فائز نباشند کما اينکه امام مي فرمايند اگر مراد از مظاهر تمدن نوآوری‌ها، اختراعات و ابتکارات و صنعت‌های پیشرفته است که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ‌گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلامی و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفه‌ای می‌گویند که آزادی در تمام منکرات و فحشا حتی همجنس‌بازی و از این قبیل، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند مي بنيد اختلاف امام با غرب جوهري نيست بلکه نسبت به عوارضي است که غرب بدان دچار است و نيز رهبري را مي بينيم سنت و مدرنيته را در وجود چمران جمع شده مي بينند از طرفي اين چهل سال نشان مي دهد نظام در عبور از غرب ناکارامد بوده است عموما غرب زده ها در راس قوه مجريه بودند واقعا اگر امام قصد عبور از غرب را داشت باز سکان اجرايي کشور را در سال 64 علي رغم ميل رييس جمهور به موسوي مي داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ بنده فردید را به جهت جامعیّتی که دارد یک عالم واقعی می‌دانم. شاید سبقت مطالبی که در فکر خود دارد مانع می‌شود تا مثل یک خطیب سخن بگوید ولی اهل فکر خوب می‌فهمند که او در سخنان خود به چه اشاره دارد. 2ـ کتاب‌های «دیدار فرهی» و «مفردات فردیدیه» نکات خوبی برای فهم اندیشه‌ی فردید دارد. مقاله‌ی بنده تحت عنوان «محکمات و متشابهات فردید» تذکّراتی در این مورد در بر دارد که آدرس آن در سایت لب المیزان عبارت است از «http://lobolmizan.ir/faq/1276» 3ـ تصور بنده آن است که حضرت امام و رهبری به خوبی غرب را فهمیده‌اند و نمی‌خواهند کنار غرب خود را معنا کنند بلکه نظر به تمدّن دیگری دارند ولی روش آن‌ها عبور دادن ملّت است از غرب نه صرفا نقد تئوریک غرب و آن جملات که می‌فرمایید معنای دیگری دارد غیر از آن‌چه بخواهند به غرب اصالت دهند. موفق باشید

21097
متن پرسش
ناظر به 21086 با سلام و احترام: پاسخ شما را چند بار خواندم و استفاده کردم، و به نظر می آید در مواردی منظورم را خوب نرساندم. به طور ضمنی به تفاوت جایگاه احمدی نژاد و هاشمی اشاره فرمودین که البته به نظر می رسد آنجا که از هاشمی اسم بردید، و اشتباه بودن مقایسه ی احمدی نژاد با هاشمی، منظور شما از هاشمی، آیت الله جوادی آملی بوده ولی باز به همان دلیل محترم بودن اهالی نظام و حوزه، اخلاق حکم می کند حتی اسمی از آیت الله جوادی نیاورید چون مستحضرید در متن بنده هیچ مقایسه ای بین آقای احمدی نژاد و هاشمی وجود نداشت و تمام حرف بنده سر تفاوت رفتار و برخورد در تعامل با آیت الله جوادی (و بعضا آیت الله مصباح) و تعامل با احمدی نژآد است. و هر جا از آقای هاشمی نام برده شده متعلق (فتحه روی لام) مقایسه با احمدی نژآد نبوده بلکه برای تفسیر رفتار آیت الله جوادی نام آقای هاشمی آورده شده. صحیح است که فرمودید اخلاق حقیقی، مبتنی بر نشان دادن جایگاه افراد هست. و با این فرضِ نانوشته که منظور شما از هاشمی، آیت الله جوادی آملی بوده، پس بخواهیم راحت تر بگوییم به دلیل تفاوت جایگاه آقای جوادی آملی و آقای احمدی نژاد، شما دو نوع رفتار اختیار می کنید تا جایی که درباره آیت الله جوادی می گویید اگر خودش خودش را انقلابی می داند چرا ما او را انقلابی ندانیم؟! ولی درباره احمدی نژاد، نه تنها او را انقلابی نمی دانید، کارهایش را بچه بازی خطاب می کنید. و این سوال پیش می آید مگر احمدی نژاد خودش را انقلابی نمی داند؟ فارغ از نقدهایی که ممکن است خودم به احمدی نژآد داشته باشم و اصا نمیگم ایشون معصومه، و تمام حرفم سر تفاوت نوع برخوردهاست که بنده اسم این تفاوت برخورد (به دلیل تفاوت جایگاه) را گذاشتم «نسبی بودن اخلاق». شما اسمش رو می گذارید «حقیقت» و باید روشن بشه این جایگاه چیست که سبب تفاوت در رفتارها و برخوردها میشه؟ ببخشید متنم طولانی می شود ولی چاره ای نمی بینم یا باید به کل بی تفاوت از سوال و جوابها رد شوم، یا توضیح دهم، لذا عذرخواهی می کنم که وقت شریفتان را می گیرم و باید کمی سر جایگاه ها بحث شود. من هر چقدر روی حرف شما فکر کردم به این نتیجه رسیدم باید تفکیک کنیم این دو موضوع رو: الف) نقد به محتوای احمدی نژآد (فارغ از نوع برخورد و رفتار با ایشان)، در این زمینه می توانم حرف شما را بپذیرم درباره تفاوت جایگاه ها، حرفتان حق و درست است ولی تنها در صورتی می توان این حرف را پذیرفت که در نظر جامعه و رسانه ها و حوزه و مردم عادی و مخاطبان شما ... چنین پیش فرض هایی وجود داشته باشد که متأسفانه طبق فضاهایی که بنده تجربه کردم، لزوما چنین پیش فرض هایی وجود ندارد. «رسانه» کاری ندارد احمدی نژاد، شهید باکری بوده و هاشمی ضد انقلاب بوده. رسانه نقد یا تأیید صاحب نظران دینی را بدون لحاظ جایگاه آن، در یک ترازو می گذارد و متناسب با آن به جریان های سیاسی وزن می دهد. فکر می کنم چه چیزی باعث می شود بعد از هشت سال، مصادف با 9 دی، در صدا و سیما مستندی پخش شود که احمدی نژاد را به بهانه مناظرات، مسبب شورش ها و نتیجتا فتنه ی 88 معرفی کند و برای هاشمی جلسه ی تکریم اخلاق ذیل شخصیت هاشمی برگزار شود؟ اگر پشتوانه ی حوزوی برای هاشمی نبود چنین تحریف هایی از اساس امکان داشت؟ به خدا به چشمان خودم دیدم جوان انقلابی ای که با خوندن صحبت های آقای جوادی در مدح هاشمی، به تمام تلاش هایی که برای انقلاب کرده شک کرد! و این نامه برایش اوج ناامیدی و سیاه نمایی انقلاب بود. گمان نمی کنم فقط این احمدی نژآد است که خودش را مصلح اجتماعی می داند و عکس العمل هایش اثرگذار روی انقلاب است، امثال شما و آقای جوادی هم به همون میزان سلسله وار به جریانات سیاسی و دینی موجود وزن می دهید و به سقوط یا حفظشان کمک می کنید. و نباید جایگاه آقای جوادی آملی در حوزه علمیه، و در ادامه اش جایگاه حوزه و بزرگان حوزه و اثرگذاری شون بر روند سیاسی و دینی کشور را دست کم گرفت. آقای جوادی آملی با این حرفشان بار دیگر هاشمی را در حوزه علمیه زنده کردن. اگر امثال آقای جوادی نبود، جرئت این کار نمی رفت که 9 دی، عکس کسی که سالهای قبل، شعار مرگ بر او، از شعارهای 9 دی بود، در سراسر قم بنر بشود و ... شخصا از نزدیک تا حدودی شاهد تغییرات فضای سیاسی و جو حاکم بین طلاب بودم با حرف ایشون. مخاطبان شما گمان نمیکنن شما نقدتان به احمدی نژآد، نقد به کسی در جایگاه شهید باکری و شهید همت است مخصوصا که شما را هم ارض با آقای جوادی می بینن که ایشون هاشمی را تأیید می کند و شما احمدی نژاد را شماتت، در ذهن او نمی گذرد جایگاه این نقدها چیست. و این نگاهی که برای تفاوت قائل شدن در نقدتان، طرح کردید نتیجه گیری تلخی می دهد که در سطح کلان تر هر وقت دولتی انقلابی سر کار آمد، (به زعم بنده با اراده ی رسانه ها)، و طبیعت کار اجرایی آن هم برای جریان انقلابی که تجربه و سابقه ای ندارد، چون او را با شهید باکری و شهید همت مقایسه می کنیم بدجوری او را می کوبیم، با اختلاف نظر او را غیر انقلابی، خارج شده از ذیل زعیم و ... معرفی می کنیم ولی اگر دولتی سازشکار و غربزده سر کار آمد چون مقایسه با امثال شهید باکری در میان نیست و انتظاری از این دولت نمی رود ، تمام تلاشمان این است که بگوییم این دولت انقلابی و ذیل زعیم است ولو که انقلاب را زمین بزند. جدای از اثرات این نگاه در تضعیف دولت های انقلابی و تقویت دولت های سازشکار، همین مواضع چاشنی رسانه ها و اسباب یأس بچه هایی می شود که به ما امید بستن و حرف های ما را دنبال می کنند و همین مواضع در آینده ی تاریخ سندی می شود بر انحراف دولت های انقلابی و انقلابی بودن دولت های غربزده و در نتیجه تحریف انقلاب. و با این موضع، شاید بشود گفت اگر آقای رئیسی هم رئیس جمهور شده بود، با کوچکترین نقدی از طرف رهبری، بعد از چند سال ریاست جمهوری و خدمت، یا به سرنوشت هاشمی دچار می شد یا همچون دستمال یکبار مصرف جایشان در زباله دان تاریخ بود. درست مثل احمدی نژآد. یاد مستندی افتادم که علی لاریجانی را کنار خاتمی می گذارد و از حرفهای مراجع سند می آورد برای حقانیت اینها و برای شماتت مخالفانشون، کاش میمردم و این صحنه ها رو نمیدیدم. ماهیت رسانه این است. که حتی از مواضع مراجع انقلابی در جزئی ترین مصادیق هم استفاده می کند. آیندگان برای قضاوت کردن کاری ندارن ما در چه جایگاهی چه حرفی را زدیم آگاهی به روح زمانه چیست که توجهی به ماهیت رسانه و افکار عمومی و بلایی که سر بچه انقلابی های خودمان می آید ندارد؟ در فضایی که رسانه حرف اول را می زند «فضای خصوصی و محدود قائل شدن» از هر جهت برای مواضعمان، بی معنی است. ب) در نقد به «نوع برخورد و رفتار» که سوال قبلی من معطوف به اون بود: حرف من اینه که همانطور که اذعان دارید همیشه عقل مخاطبان رو مخاطب قرار دادید، و همانطور که درباره بزرگان حوزه و مسئولین نظام می گویید مثلا روش آقای مصباح فرق دارد با روش ما و می گویید نگاه ما با نگاه آقای جوادی فرق دارد و توصیف می کنید که نگاه هاشمی به آینده انقلاب همان ژاپن اسلامی است ولی نگاه رهبری و ما چیز دیگریست، آیا نمی شد به همین روش هم با احمدی نژآد برخورد شود؟ مثلا به جای تمسخر و به جای اینکه بگیم احمدی نژاد بچه و غیر انقلابی و اپوزوسیون و ... است، بگیم اینجا دو نگاه وجود دارد به مقوله ی حفظ نظام. یه نگاه که نگاه رهبری است اینه که با مصلحت ها باید نظام رو حفظ کرد و رهبری مصلحت رو بخشی از حقیقت میدونن نه در مقابل حقیقت. ظلم ها در نگاه رهبری شاغول دارد و تک تک افراد و تک تک ظلم ها اهمیت ندارند، بلکه در سطح کلان تر معنی پیدا می کند، مصلحت نظام اهمیت دارد که در تقابل بین مصلحت و ظلم به افراد، مصلحت انتخاب می شود، و یه نگاه، نگاه احمدی نژاد است که هیچ مصلحتی و هیچ عنصری خارج از رفتارها و عملکردهای ما بر طبق باورها و اعتقاداتمان، وجود ندارد به این معنی که ظلم ولو خیلی خیلی کوچک از درون مثل موریانه پایه های نظام اسلامی را می خورد و سبب متلاشی شدن می شود و مصلحت همین است که حقوق تک تک افراد محترم شمرده شود و هیچ مصلحتی با مصالحه با ظلم کنار نمی آید. در این نگاه تک تک افراد موضوعیت پیدا می کنند و همین باعث می شود احمدی نژآد نتواند مشایی را کنار بگذارد هرچند به مصلحت نباشد. البته هر دوی این نگاه ها خیلی طول و تفسیر دارن و اگه اشکالی در آن می بینید خواهشمندم طرح آن باعث به حاشیه رفتن بحث نشود چون صرفا از باب مثال گفته شد که بهتر نیست نگاه ها تشریح بشه و ضمن تبیین نقد یا تأیید بشه؟ به جای اینکه به کسی که خودش خودش را انقلابی می داند (احمدی نژاد) انگ بزنیم؟ به هرحال احمدی نژآد یه شخص نیست که با تکفیرش و با اکتفا به اینکه بچه هست و حکیم و ذیل زعیم نیست، بشود از این تفکرات عبور کرد. بسیاری از بچه های ناب انقلاب اسلامی، الآن چنین فکری دارند. و با این نوع برخورد نه تنها به رشد جامعه کمکی نمی کنیم، بلکه فقط افرادی رو تأیید می کنیم که اساسا فکر نمیکنن و به بی فکری دامن میزنن. به هر حال چنین فکرهایی و چنین نگاه هایی هست. نوع نگاه به «مردم» به «مصلحت» به «حقیقت» به «عدالت» به «انقلاب اسلامی» به «امید» به «ناامیدی» و ...... اگر امثال شما که احیابخش تفکر در جامعه هستید و ما تفکر امروز خود را مدیون شما هستیم، به تقریر درست از این تعابیر کمک نکنید، از چه کسانی انتظار کمک و یاری می رود؟ الان تکلیف ما با احمدی نژاد چیست؟ مثل دستمال کاغذی مصرف شود و دور انداخته شود؟ انگیزه ای برای بچه حزب اللهی ای که این تاریخ را به خود دیده، باقی می ماند که نکند او هم دستمال کاغذی بعدی باشد؟ بر چه اساس می گویید تا ذیل زعیم بود حکمت داشت؟ در حالی که من جهت اطلاع خودم سخنرانی های احمدی نژاد از سال 84 رو گوش دادم و حس نکردم نوع نگاهش به مردم و و انقلاب و ... و سایر مقوله ها تغییری کرده باشد، و انگار من دلم می خواست 84 او را طور دیگری ببینم و الآن طور دیگری. شاید ما چون در ضمیرمان دوست داریم بگیم احمدی نژادی داشتیم که خوب بود و قبولش داشتیم، و از طرفی الآن حس می کنیم بی حکمت است، اصرار داریم بگیم تغییر کرده و مهم تر که اصرار داریم اگر تغییر کرده تقصیر خودش بوده و رهبری خواسته ایشون رو حفظ کنه ولی خودش نخواسته، نه اینکه فکر کنیم سالهاست صاحبان قدرت و ثروتی که رؤیاهایشان با بودن احمدی نژآد آشفته شده بود، سعی در ضد انقلاب کردن او داشتند! با مشاهده این برخوردها، چرا نباید تصور کنیم اخلاق و دین و ذیل انقلاب بودن، نسبی است؟ اگر حرف های پراکنده طرح می شود از باب مثال است و گرنه لب حرف گفته شده؛ خیلی جالب است که شما هم همگام با جریان رایج اصولگرا، رئیسی را در ایام انتخابات اخلاق مدار توصیف کردید، از کجا به این نتیجه رسیدید که ایشون اخلاق مدارند؟ آیا از ده سال معاون اولی قوه قضائیه توسط ایشون، دو ماه سابقه شون در قوه قضائیه رو بررسی کردید و نشانی از اخلاق دیدید که به این نتیجه رسیدید؟ یا شاید چون در مناظرات طرح کردن حسین فریدون پرونده داره پیش من و طاقت نیاوردن از رانت اطلاعات قضایی در مناظرات استفاده نکنن. اخلاق نسبی نیست؟ حرف آخر: نقش ما در اینکه احمدی نژاد از کسی که متذکر افق انقلاب بود به اپوزوسیون به زعم شما تبدیل شده، چیست؟ آیا استاد طاهرزاده وقتی چنین خطری احساس کردن، در این حد ماجرا مهم بود براشون که به جای طرح در رسانه (چون امروز فضای خصوصی بی معنی است)، بروند و این خطر رو به ایشون گوشزد کنن؟ واقعا نمی فهمم چرا احمدی نژاد رو به کلی از دست رفته و فنا شده می بینید، یعنی هیچ نقطه مثبت و امیدی در ایشون نمی بینید که قابل استفاده باشن بدون اینکه بخواهیم خودمون رو ذیل ایشون تعریف کنیم؟ اطلاعاتمون از حرف ها و دغدغه های احمدی نژاد چقدر است؟ متأسفانه متوجه چالش هایی که ایشون در این 8 سال و پس از آن پیش روی خود دیدند نیستیم. چالش هایی که گره های واقعی و حقیقی انقلاب اند. گره های انقلاب در تعامل با ایشون بهتر شناخته میشه تا با نشستن بیرون گود ماجرا الآن خیلی واضح و روشن و مصداقی، اگر به عنوان مثال احمدی نژاد نشست هفتگی برگزار کند برای طرح چالش های پیش روی انقلاب (که قبلا همایش دو روزه برا انتقال تجربیاتشون گذاشته بودن) شما آن را بی ثمر می دانید؟ بر چه اساسی؟ چون یأس خاصی در کلام شما احساس میشه. سعی بر این بود به صورت نرم و با تأمل، به حرفتون توجه کنم، نه تخریبی تا بتوانم کاستی و ضعف سوال قبلی را، جبران کنم و از شما پوزش می طلبم. ولی به نظرم می آید سوءتفاهم پیش آمده ناشی از فضای مجازی و محدودیت در طرح کامل مطالب است که فرصت شرح و مطالعه آن نمی باشد. ممنون از توجه شما. منتظر جوابتون هستم اگر با بیان یه جمله ی کلی، وقتی که برای نوشتن اینها گذاشتم ضایع نشه. بی نهایت سپاسگزارم به خاطر فرصتی که برای گفتگو در سایتتون فراهم کردید و خواهشمندم این مورچه ی حقیر را لایق بدانید بخشی از حرف های ناگفته تان را که قطره قطره در تک جملات بیان می شود، به ما بگویید و رازها را برملا کنید، ما در حال فکریم و به رازها محتاجیم و اثرگذاری پایدار (نه صرف انتقال احساس بی تاریخ بودن) با تبیین بیشتر حاصل می شود. اگر جسارتی در کلام حقیر بوده مجددا عذرخواهی می کنم. با تشکر. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خودتان متوجه‌اید سخن در چنین مواردی بسیار زیاد است. در عین این‌که هنوز معتقدم بر روی این موضوع فکر کنید که یا باید باکری، باکری باشد و یا اگر باکری، باکری نباشد، هیچ‌چیز نیست. و این سخنی است ماورای روح تفکر رسانه‌ای و ژورنالیستی، که هیچ‌وقت نمی‌توان برای استواربودن در زندگی به فضای آن‌ها دل بست. به این موضوع نیز فکر کنید که در غوغای هزاران صدایِ دنیای مدرن، در هرحال صداهای اصلی گم نمی‌شود وگرنه ما امروز، نه کانت و هگل داشتیم و نه امام خمینی. عمده عرض بنده آن است که عقلانیتِ تحقق یک تمدن، تمدنی که نمی‌خواهد با فضایِ اکنون‌زده‌ی غرب خود را نگه دارد؛ عقلانیتِ فوق‌العاده حساس و دقیقی است و با توجه به تمدنی که بنا است از طریق انقلاب اسلامی در پیش روی ما گشوده شود، و عقلانیتی که باید این تمدن را تفهیم کند؛ ما انتظار دیگری از آقای احمدی‌نژاد داشتیم. زیرا او بنا بود فرزند این انقلاب و آن تمدن باشد که عقلانیت خاصی می‌خواست. حال اگر چیز دیگری شد، هرچه می‌خواهد باشد دیگر آن احمدی‌نژاد نیست. و این نکته‌ی بسیار حساسی است وگرنه می‌توان هزاران حسن برای او برشمرد. و یأس بنده نسبت به ایشان که درست هم تشخیص دادید، از همان‌جا شروع شد که متوجه‌ی تاریخی که در آن بود، نگردید و من برای شما نوشتم احمدی‌نژاد تاریخ خود را گم کرد.

شما در این رابطه تفکر کنید که ما در کجا هستیم و در این جایگاه به سوی چه افقی باید حرکت کنیم؟ نگاهِ جزیره‌ای، شبیه نگاهِ اسماعیلیان است و این با نگاهِ حضور تاریخیِ تمدن‌سازِ انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. نمی‌دانم چندسال طول می‌کشد تا فرآیند تفکری که شیعه در زمان صفویه داشت که تلاش می‌کرد با سیطره‌ی دولت عثمانی فقط سنی نباشد؛ به‌سر آید و بخواهد نه‌تنها سنی نباشد، قرائتِ تفکرِ شیعه‌ای که می‌خواهد جهان را معنای دیگری ببخشد را به میان آورد. در آخر کتاب «امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» و سلوک در تقدير توحيدي زمانه» نکاتی در این مورد عرض شده است که یکی از آن‌ها تحت عنوان «آينده‌اي پايدار» این‌طور سخن می‌گوید:

در عصر بي‌تاريخيِ حاکميت فرهنگ مدرنيته که هرج و مرج و شرايط ناپايدار به حدّ اعلاي خود رسيده، تمايلات و تغيير مسير و نظر به آينده‌اي که ادامه‌ي فرهنگ مدرنيته نباشد در حال شکل‌گرفتن است و آثار آن نيز نمودار شده و از اين جهت دست تقدير الهي عالم را مستعد ساخته تا زمام امور جهان از دست افرادِ نالايق به‌در آيد. در چنين شرايطي تنها يک جريان است که مي‌تواند به معناي جهت‌دهنده به جهان، به صحنه آيد، جریانی که در عمل نشان داده باشد داراي خط و مشي تعريف‌شده‌ي مشخصي است، خط و مشی‌ای جداي از آنچه در رنسانس به عنوان پرده‌ي نقاشي آينده‌ي جهان به بشر نشان دادند و بشر در مقابل «کمّيّت» زانو زد و بين دلار و نيروي حيات تفاوت قائل نشد.

جرياني که در عين داشتن خط مشي مشخص و جدا از فرهنگ مدرن، نظر به «کيفيّت» نيز دارد، تنها اسلامي است که شيعه متذکر آن است و نشان داده توانايي مقاومت در هر عصر و زماني را در عين حفظ آرمان‌هاي الهي دارد. آيا غير از فرهنگي که شيعه متذکر آن است، فرهنگ ديگري را مي‌توان براي آينده‌ي پايدار جهان مدّ نظر قرار داد؟ آيا ما نبايد در اين راستا احساس مسئوليت بزرگي را در خود شکل دهيم؟

و باز در جای دیگر تحت عنوان « نه در جزيره‌اي به نام ايران» این‌طور سخن می‌گوید:

ما هنوز گمان مي‌کنيم با تحقق انقلاب اسلامي امري ساده به وقوع پيوسته که مي‌توانيم در جزيره‌اي به نام ايران با آن به‌سر ببريم و به همين جهت نيازي نمي‌بينيم تا نسبت خود را با اطرافياني که در يک گروه قرار داريم و با ديگر جريان‌ها بازتعريف کنيم. در اين صورت بايد بپذيريم ما با خيالات خود در اين واقعه‌ي عظيم يعني انقلاب اسلامي وارد شده‌ايم و هرگز نبايد براي خود اميد پيروزي داشته باشيم. زيرا نه خود را مجهز به سعه‌ي صدري کرده‌ايم که در آينده سخت به آن نيازمنديم و نه تلاش مي‌کنيم جامعه را از دو قطبي‌بودن بين جناح‌هايي که به اهداف انقلاب معتقدند، خارج کنيم، همچنان اسير جناح‌بندي‌هاي گذشته هستيم. زيرا معناي حضور در آينده‌اي را که در ميان ساير ملت‌ها براي ما رقم خورده است متوجه نمي‌باشيم.

امید است این دو نکته افقی را جهت تفکر در مقابل شما بگشاید. عذر می‌خواهم که نتوانستم به تک‌تکِ دغدغه‌های شما جواب بگویم. البته نقد و اشکال به جریان مقابل آقای احمدی‌نژاد که هیچ احساسی برای تحقق تمدنی بیرون از سیطره‌ی استکبار ندارد و آرمانش ژاپن اسلامی است؛ جای خود دارد و اگر چنین مزاحمت‌هایی را آن جریان برای دولت نهم و دهم ایجاد نکرده بود، شاید امروز با این نوع نارضایتی‌ها در امر معیشت مردم روبه‌رو نبودیم. موفق باشید

 

 

21095
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت خدمت استاد عزیز: در رابطه با سوال 21082 و جواب جنابعالی چند سوال: 1. اکثر رای آقای رئیسی را مردم روستا ها و شهرهای کوچک تشکیل می داد آیا تمدن نوینی که ماوراء مدرنیته شکل می گیرد از روستا ها و شهر های کوچک شکل می گیرد؟ 2. چرا عکس آن یعنی 15 ملیون رای نداده و 24 ملیون به تفکر غرب رای داده را نمی نگرید آیا استاد عزیز ما فکر نمی کند همچنان که مدرنیته شهرهای بزرگ ما را در نوردیده کم کم روستاها و شهرهای کوچک را نیز تحت سیطره خود در خواهد آورد؟ شواهد موجود که این را طبیعی تر نشان می دهد. 3. براستی استاد عزیز ما چه چیزی را در جامعه فعلی مشاهده می کند که تا این اندازه امیدوار است؟ آری ما شهید حججی ها را داریم اما در مقایسه بسیار کم می آوریم و در جهان امروز اقلیت نمی تواند به زور، اکثریت را برای همیشه تابع خود کند چنانچه در مورد حجاب به خوبی نمایان است. 4. یک سوال دیگر آیا از جناب استاد نوشته ای برای تنویر آقای جوادی به عرصه خواهد آمد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بحث زیاد است. آن‌چه را نباید فراموش کرد تقویت وجهِ یمینیِ مردم است، یعنی همان وجهی که 99 در صد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. در این راستا باید تلاش نمود تا مردم به معارف عالیه دست یابند تا وجهِ یمینی آن‌ها به میدان آید و نه وجهِ نفس امّاره‌ی آن‌ها. در رابطه با نوشته‌ای که می‌فرمایید، خیر. اساساً جایگاهی برای بنده در این رابطه‌ها نیست که کسی بخواهد به حرف‌های من توجهی بکند. موفق باشید

21091
متن پرسش
سلام: خدا قوت. راستش الان استاد مهمترین سوال بنده این هستش که عاقبت این اغتشاشات و این شلوغی ها چی میشه؟ امام گفتن من از انقلاب خیالم راحت هستش و مقام معظم رهبری هم همینطور. من خودم خواستار تظاهرات به خاطر ناعدالتی و نابرابری و فساد بودم، ولی انقلاب و رهبر رو دوست دارم. به نظرتون این انقلاب تا انقلاب حضرت مهدی پابرجاست؟ به نظرتون چی میشه آخرش؟ راستش من خودم اینطور پیش بینی می کنم که یک ۹ دی دیگه به نفع نظام برگزار خواهد شد، ولی در کل راستش من خیلی ناراحتم و فکرم رو گرفته چون تا حالا اینطور ایران نشده بود. آیا امام مهدی ایران و انقلاب رو نجات نمیدن.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌ها که چیزی نیست. حسن این حرکات آن است که دشمن به آن‌ها امیدوار می‌شود و پس از، ازبین‌رفتن آن حرکات، مأیوس می‌گردد که به چه چیزهایی برای براندازی نظام اسلامی امیدوار شده. و مسئولان هم به این فکر می‌افتند که نمی‌شود در برج عاج خود بنشینند و برای مردم هرطور خواستند تصمیم بگیرند و کاری به کار عواطف و نیازهای مردم نداشته باشند. موفق باشید

21086
متن پرسش
با سلام: در پاسخ به مخاطبان سایت درباره نامه آقای جوادی آملی فرمودید باید در انقلاب جایگاه هر فرد و جریانی را مشخص کنیم، نه چون مثل ما فکر نمی کنند حذف کنیم، نیز فرمودید ایشان انقلاب و آینده انقلاب را طور دیگری می‌بیند. این بار اول نیست و همواره موضع شما در نسبت با آیت الله جوادی آملی و آقازاده محترمشان در نهایت احترام و با پذیرش نظر ایشان بوده و حتی اجازه ي نقد ایشان را نیز به خود نمی دهید و سالهای فتنه گفتید نمي دانيد علت این مواضع چیست، از طرفی هم اذعان کردید نگاه هاشمی سبب جام زهر به امام و برجام نافرجام و.... شده و اولین بار نیست که نگاه آقای هاشمی را در جایگاه انقلاب اسلامی بی تاریخ می دانید و اولین بار هم نیست که کاپ اخلاق از طرف آیت الله جوادی آملی به ایشان که اوج بی اخلاقی بودند داده می شود. سرتان را درد نياورم. آیا مواضع حضرتعالی در قبال اشتباهات فاحش بزرگان حوزه، و از طرفی طرد احمدی نژاد به انحاء مختلف، گویای نسبی بودن اخلاق و نسبی بودن احترام به افراد ذیل انقلاب و نسبی بودن تکفیر یا حذف و امثالهم در نسبت با خاندان هزار فامیل نظام و حوزه نیست؟ اگر آقای احمدی نژاد نظری کنار نظر رهبری دارد، هاشمی که علنی با رهبری زاویه داشت و هنوز يادمه شما چه تعبيری برای نامه ی بدون سلام هاشمی به آقا به کار برديد. اونوقت چطور آقای جوادی ذیل انقلاب معنی می‌شود ولی احمدی نژاد برود به جهنم، خودش نخواست ذیل زعیم باشد؟! خواهش و تمنا دارم جدای از نگاه های سیاسی، فرض کنید من تماما با شما هم نظرم، وجدانا نوع تعامل شما با آیت الله جوادی و آقازاده ایشان کجا و احمدی نژاد کجا! وجدانا بفرمایید اگر احمدی نژاد فرزند آیت الله جوادی یا آيت الله مصباح بود و اگر احمدی نژاد نسبت خویشاوندی با هر یك از بزرگان یا حلقه های بسته ی نظام یا حوزه داشت، باز هم نسبت به ایشان همانگونه موضع می‌گرفتید؟ آن هم کسی که بارها اعلام کرده برای آرمانهاي امام و انقلاب جان می‌دهد، آیا همانطور که آقای جوادی آملی به زعم شما آینده انقلاب را طور دیگری می‌بیند، احمدی نژاد نمي تواند آینده انقلاب را طور دیگری ببیند؟ ذیل انقلاب بودن برای خاندان فامیلی نظام و حوزه هست فقط؟ خواهش می کنم، التماس می کنم بنده رو ارجاع نفرماييد به پاسخ های نسبتا تکراری که تاکنون فرمودید و تمنا دارم به قول خودتون، باهام هم عالم بشید تا درک متقابل صورت بگیرد سپس پاسخ بدید، شاید روشن شود خون دل ما از چیست ... بنده خیلی روی حرفای شما فکر می کنم و ردشان نمی کنم، خواهش می کنم شما هم روی حرفای بنده فکر کنید، حضرت سلیمان از مورچه هم درس آموخت شاید بنده مورچه ی حضرتعالی باشم. این‌که گفتم شما نظر آیت الله جوادی را می پذیرید، اصلاح می کنم، منظورم قبول داشتن نظر ایشان نیست. منظورم اینه که شما نظر ايشون رو ذیل انقلاب محترم می‌شمارید و معتقديد به عنوان یه معلم میشه از ایشون تعلیم گرفت نه که تماما خودمون رو در اختیار ایشون بذاریم. چرا همین احترام و همین برخورد با آقای احمدی نژاد نمي شود؟ چرا در نسبت با احمدی نژاد نه مسایل اخلاقی و انسانی رعایت می‌شود (همان که در سوال هفته‌های گذشته نوشتم تمسخر شما و خنده و ذوق زدگی حضار و...) نه با احترام چنین تعابیری به کار نميره، شما قبلا گفته بودید ارزش احمدی نژاد به مباحث تئوری و مهدویت و سخنرانی هايش نیست، ارزش احمدی نژاد به این هست که تونست نگاه امام خمینی رو در «عمل» پیاده کنه. خب حالا که فکر می کنید احمدی نژاد ذیل زعیم نیست و نگاهی کنار نگاه آقا برای خودش دارد، بهتر نیست مثل برخوردتان با آقای جوادی، بگویید احمدی نژاد هم مي تواند به عنوان مدیری که با نگاه انقلابی سابقه هشت سال مدیریت کشور و آشنایی با پیچ و خم های مدیریتی کشور و جهان دارد، تعلیم‌گرِ ما باشد نه که تماما خودمان را به او بسپاریم؟ چرا احترام فقط برای آقای جوادی آملی و آقازاده شان و فقط برای آیت الله مصباح هست؟ بنده حقیر طلبه حوزه علمیه قم هستم و به این بزرگان ارادت دارم، ولی چرا بزرگان نظام و حوزه اگر اشتباهات فاحشی بکنند، صرفا یا روششان یا نظرشان نسبت به آینده انقلاب با نظر و روش ما متفاوت است و نباید حذف شوند ولی احمدی نژاد چه روشش متفاوت باشد چه نظرش، تقصیر خودش است و باید تکفیر و حذف شود؟ خواهش خواهش خواهش می کنم بفرمایید اگر احمدی نژاد به هاشمی کاپ اخلاق می داد، اگر روشش در برخورد با مسایل، مخالف روش رهبری و شهید بهشتی بود (اشاره به حرف ضمنی شما درباره آیت الله مصباح)، اگر احمدی نژاد کسی که نامه ی بدون سلام به رهبری داده و به تعبیر شما اعلان جنگ با رهبری کرده را مظهر تمام و کمال اخلاق می نامید، هزاران باره سیاه و سیاه و سیاه نمي دانستند؟ بازم خواهش، تمنا، التماس می کنم بفرمایید اگه آقای جوادی آملی صرفا نظراتی داشته باشند که مثلا کنار نظرات رهبری باشد (مثل نگاه به آینده انقلاب که خودتان اذعان کردید با نگاه آقا متفاوت است...) آیا جراتش هست ایشان را بیرون از ذیل زعیم الهی بدانید؟ به خدا دلم به عنوان طلبه ی دردمند خون است چرا کسی که به زبان خودمانی خارج از حلقه ی فامیلی نظام و حوزه باشد، نه احترام دارد نه ذیل زعیم است نه انقلابی است، سیاه سیاه است، ولی کسی که جزو حلقه‌ی بسته‌ی نظام و احیانا حوزه باشد، هرکه باشد از وزرای دولت روحانی تا آقازاده ی آیت الله جوادی، احترامشان واجب و ذیل انقلاب هستند... این زعیم کیست که سهم خاندان هزار فامیل است فقط. خدایا خدایا به حق گریه های حضرت زهرا (س)، به حق معصومیت حضرت معصومه (س)، حرفای پر از اشکال و نقص من رو هر طوری که صلاح هست به استادمان برسان و ما را کمتر از مورچه‌ای ندان که برای حضرت سلیمان حامل پیام بود. الهی آمین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما می‌دانید آن‌چه را ما می‌توانیم در بیان آوریم بخش کوچکی است از آن چیزی که نمی‌توانیم در بیان آوریم، اما درون ما از آن باخبر است. پس هیچ‌گاه پرونده‌ی سخن در امور حقیقی بسته نمی‌شود، به‌خصوص ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم تا فهم ما از یکدیگر و گفتگوی‌مان بیرون از تاریخ‌مان نباشد که در آن صورت عملاً از افق درونی خود فاصله گرفته‌ایم، و به جهت گسستی که پیش می‌آید سخنان‌مان برای همدیگر نامفهوم می‌شود. و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان از این گسست رهایی یافت، به شرطی که احساسِ حضور تاریخی را که همان «اگزیستانسِ» ما در این دوران است زنده نگه داریم، و ببینیم در درون گوینده‌ی متن چه می‌گذرد! که البته تا ما از «خود» بیرون نیاییم و به آن وجهِ بنیادین خود که در این تاریخ ما را در برگرفته، نظر نکنیم؛ نمی‌توانیم احساس هم‌سخنی و دیالوگ لازم را نزد هم داشته باشیم.

با توجه به آن‌چه در بالا عرض شد؛ نمی‌دانم چرا آن نوع سخن‌گفتن که در آن متن پیش آمد را، اخلاق نسبی قلمداد کردید؟! مگر حقیقت، در اخلاقی که مبتنی بر نشان‌دادن جایگاه افراد است، انکار می‌شود؟ فراموش نفرمایید آقای احمدی‌نژاد، فرزند انقلاب بود و در جایگاه خرازی و باکری قرار داشت و مقام معظم رهبری سخن او را گفتمان انقلاب معرفی کردند. حال چرا باید ایشان را با امثال آقای هاشمی مقایسه کنیم و بعد بخواهید جایی در عرض آن‌ها برایشان در نظر بگیرم؟! مگر این نوع مقایسه‌ها جایی برای تفکر و گفتمان باقی می‌گذارد؟ آیا اگر باکری، باکری نبود باید هاشمی باشد؟!

مگر می‌شود بنده از آن جهت که سخنان امثال شما را روح تاریخ خود می‌دانم و تاریخ خود را مظهر اراده‌ی الهی می‌شناسم، بر سخنان شما تأمل و تفکر نکنم؟

احمدی‌نژادِ اول، متذکر افق انقلاب به سوی تعالی انسان بود تا در آن بستر، عدالت ظهور کند و در حال حاضر تبدیل شده است به نوعی مطالبه‌گری اقتصادی، آن هم در ساحت اپوزوسیون و این با عقلانیتی که بتوان به کمک اهداف انقلاب آمد، نمی‌سازد مگر آن‌که آقای احمدی‌نژاد دیگر نخواهد احمدی‌نژاد باشد و بخواهد آقای هاشمی باشد.

چقدر امید داشتم که آقای احمدی‌نژاد آن سرمایه‌ای شود که شما به دنبال آن برای ایشان بودید.

انتظار بنده از شما، تفکری است که به صورت نرم و نه به صورت تخریبی، کار را جلو ببرد. آیا نباید به آخرین جمله‌ی جواب سؤال شماره‌ی21057 فکر می‌کردید تا این آخرین اعتراض را نمی‌نمودید؟! آن‌جا که عرض شد: «رفیق سالکی داشتم که انصافاً در بعضی از امور باطنی و صفای روحانی مورد حسرت بنده بود، با این حال به طریقی حضرت امام به ایشان خبر داده بودند که فرزندم را جهت تربیت به شما نمی‌سپارم ». موفق باشید

نمایش چاپی