بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19763
متن پرسش
سلام: پرسیده بودم بعد مقالات چه باید کار کنم فرمودید معاد، حقیر مباحث معاد با صوت، معرفت النفس، خویشتن پنهان را کار کردم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه آماده‌اید که با تأمل بر شرح سوره‌ی حمد امام و شرح کتاب «مصباح الهدایه» افقِ دیگری را در مقابل خود بگشایید. موفق باشید

19747
متن پرسش
سلام: 1) با دوستی در مورد مسائل علمی که داخل قرآن اومده صحبت می کنیم ایشون نظرش اینه که نباید مسائل علمی روز رو با قران اثبات کنیم چون نظریات علمی با گذشت زمان منسوخ میشه و نظریه علمی جدیدی بجاش میاد اونوقت به ما اشکال میگیرن که پس قرآن هم اشتباه میگه و... پس این نظر که آیات علمی برای اینست که نشان دهد قرآن به زمان و مکان خاصی محدود نیست چی میشه؟ فکر می کنم یه همچین کاری رو آقای بازرگان انجام داد و نظریات شیمی رو با قرآن تطبیق داده بود که با گذشت زمان نظریاتش رد شد. 2) موضوع دیگه ای که هست اینه که ایشون، بر اثر مطالعاتی که دارن میگه حضرت آدم در بین النهرین بوده و هبوط نکرده. 3) مسئله دیگه ای که هست اینه که چطور ما میتونیم به تاریخی که بیش از هزار سال پیش نوشته شده اعتماد کنیم تاریخی که به طور دقیق نمیتونه تاریخ شهادت حضرت زهرا (س) ،شب قدر و کربلا و... را بگه چطور باید باهاش برخورد بشه؟ 4) وقتی کشور ایران هیچ چیزش مطابق با اسلام نیست و صرفا با سبک غربی اداره میشه و این همه تبعیض و خلاف و کم کاری و اختلاس و ربا و...داخلش هست و به هیچ وجه حکومت اسلامی نیست پس چرا ما اسمش رو گذاشتیم جمهوری اسلامی ایران، حداقل این اسم اسلام رو بر می داشتیم تا کسی این سبک حکومت رو به اسم اسلام برداشت نکنه. سوالای زیادی در ذهنمه اما با همه اینها من نه با اسلام نه به ایران بدبین نیستم و تصورم اینه که هرچه هست از کم کاری ماست. ممنون میشم، اگه جواب این سوالات رو بدین و بگین در این شرایط وظیفه اصلیه منه دانشجو چیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هرگز نباید قرآن را بر اساس یافته‌های علم تجربی معنا کرد و یا محک زد. مگر اصول علمی که آن اصول فوق تجربه می‌باشد، مثل ان‌که می‌یابیم کرات در فضا در حرکت‌اند. این یک موضوع مسلّم علمی است و بعد متوجه می‌شویم قرآن نیز سال‌های قبل متذکر این امر بوده است 2- هبوط به معنای افتادن از بالا روی زمین نیست، بلکه به معنای توجه نفس انسان است از عالم یگانگی به عالم کثرات که بحث آن در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» شده است 3- با تأمل در تاریخ می‌فهمیم که کدام مطلب قابل اعتماد است و کدام مطلب نه 4- ما با انقلاب اسلامی بنا داریم از زندگی غربی عبور کنیم و اکنون، اولِ راه هستیم با هزاران مانع که باید پشت سر بگذاریم. موفق باشید

19729
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: در مورد خصوصیاتی که یاوران خاص امام زمان (عج) یعنی همان 313 نفر که در آیات و روایات واردشده سوال دارم! سئوالم این است که آیا این 313 نفر با دیگر بزرگان و عارفان تاریخ تفاوت دارند یعنی این 313 تن بالاترین و بهترین عارفان و عالمان تاریخ هستند و هر عارفی که جزء این 313 تن نباشد، درجه ای پایین تر دارند؟ اساسا تفاوت این 313 تن با دیگر بزرگان تاریخ در چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل تفاوت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با سایر علماء، همه خوب‌اند ولی تاریخِ حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» با آن 313 نفر شروع می‌شود. موفق باشید

19716
متن پرسش
«سلام علیکم، ببخشید استاد یکی از اعضای این کلاس های شما هستم و شوهرم هم میاید کلاس ولی از دو ماه قبل از ماه رمضان و الان بعد ماه رمضان تا صبح میشینه پای نماز خوندن و روز ها روزه میگیره. به من میگه شما کاری به کاره من نداشته باش مگه میشه ایجوری زندگی کرد؟ شغلش کابینت سازی است. فقط میگه باید نماز بخونی و قرآن و شب زنده داری کنی؟ وقتی که باهاش صحبت می کنی میگه امامان ما هم همین طور بودن. من را خسته کرده لطفا راهنمای کنید. جلسه تفسر قرآن یعنی میاد کلاسهای شما رو که خوب بشه یا که اگه روزه نگیره نهار نمیخوره و میگه شما بخور و کاری به من نداشته باش این را میگن زندگی؟ خسته شدم! خسته شدم! لطفا تو این جلسات یه گوش زدی بهش بکن، با تشکر فراران»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. به همسر محترم‌تان بفرمایید ره چنان رو که رهروان رفتند، مثل امثال امام رعایت خانواده را بکنند و به جای روزه‌های ان‌چنانی با کنترل غذا و با نشاط همراه با خوردن غذای مناسب چون شمعی به خانه و خانواده روشنی ببخشند. موفق باشید

19714
متن پرسش
تا کی؟ تا کی دهان بستن؟ تا کی تلقین؟ تا کی توهم؟ تا کی جوابهای کتابی و منبری؟ تا کی فلسفه و عرفان؟ تا کی ندیدن واقعیت؟ لطفا تو بگذار که بگویم ... تا کی متوهمانه در انقلاب زیستن؟ چرا همه فراموش کردند؟ شما که گذشته ی انقلاب را دیده اید دیگر چرا؟ شما که دست رحمت خدا را دیدید که تا کجا رفت ... از هر کوی و برزنی، شهر به شهر، روستا به روستا ... گلچین کرد و بُرد. و آنها که پروانه وار خرامامان خرامان رفتند و ... به ما بی نوایان ِانقلاب حتی نیم نگاهی هم نینداختند ... کاش مایه ی دلسوزی آنها بودیم. کاش حداقل آنها دلشان به رحم می آمد و لقمه ای در این قحطی ِتاریخ زیر سفره ی انقلاب برای ما کنار می گذاشتند. من که به لقمه ای به اندازه ی تشییع شهدای غواص هم راضی بودم ... من که بین قناعت و حرص با دستان ِخالی و بسته، دست و پا می زنم. تا کی این تعلیق ... تا کی این پا در هوا بودن؟ تا کی این عذاب؟ تا کی این چشم به راهی؟ تا کی طعنه ی این بغض های زخمی؟ ما بال بال نزدیم؟ ما به این در نکوبیدیم؟ ما به آتش نزدیم؟ ما تشنه نبودیم؟ ما زشت و بد سیرت بودیم؟ ما پست و حقیر بودیم؟ پس چرا انقلاب آن روزها زورش رسید نوجوانی را از ته ِتهِ لجنی بیرون بکشد و به ته ِته ِ بهترین ِمرگ ها برساند؟ نکند حالا انقلاب پنچر شده که همه اینطور از زیر جواب شانه خالی می کنند؟! چرا باید با وعده ی «ان شاءالله بعدها» خودم را دلخوش کنم؟ چرا باید به خودم صبری از جنس ِنادانی قالب کنم؟! چرا نپرسم؟ چرا طلبکار نباشم؟! چرا گله نکنم؟! چرا از داغ دلم، از زخم ِ وجودم، از ویرانی َم نگویم؟ آوار ِ انقلاب بر دل ِمن یکی سنگینی می کند ... چرا نگویم که از این انقلاب ِانتزاعی خسته َم. چرا نگویم که از این زیبای ِدور که فقط وصف دل آب کن ََش به ما رسید، خسته َم. حال این روزهای من شبیه ِحال ِدختر نه ساله ایست که به گرمترین روزهای سال ِماه رمضان رسید و حالا برای اذان مدام تعلل می کنند و او از شدت ِضعف، بی رمق، گرسنه و تشنه گوشه ای رها شده َست. روزه ی انقلاب طولانی شد. اذان ِانقلاب زیادی دیر کرده َست. روحَ م ضعف کرده ... مدتهاست چیزی به عمق ِوجودم نرسیده است. تو دیگر مرا به صبر و عرفان حواله نکن. انقلاب جز راهپیمایی بیست و دو بهمن، انتخابات، روز قدس و ... حالا چه در آستین دارد؟ به من نگو که تمام افق های پیش روی ِمن در انقلاب همین َست ... پس کی قرار است این انقلاب حالی به دل لامذهب ِما هم بدهد؟ کاش می شد بگویم اگر کسی بگوید به همین ها سیر شده َست دروغ گفته َست اما چه کنم که دروغ را هم از زیر دست َم کشیدند و به نفع فکرهای روشن مصادره کردند. کاش راست هم ژست نبود و همان قدر بکر و اصیل در سینه ی کودکان به امانت می ماند. ببین مرا. من چیزی نقد، جاری و روان در تمام ِلحظاتم می خواستم. خرمای ِ روزه َم را از این انقلاب طلب دارم ... این ثانیه های آخر بدجوری امانم را بریده َست. پس این زمان ِلعنتی چرا نمی گذرد؟ چرا همه انقدر بخیل شده َند؟ چرا هر کسی یک جوری پا در دهان ِما می کند که صدایمان بلند نشود ... که مبادا ته ِدل جماعتی در این سرخوشی خالی نشود! زبان ِطلبکاری ِمن دراز است. به شر خر ها بگو حریف ِمن نمی شوند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌بینید که ما مجبوریم راهِ بعد از دفاع مقدس را بازخوانی کنیم، آن راه را ادامه ندادیم. احساس تاریخی که در آن بودیم را با ماده‌ی مخدّرِ دولت سازندگی و با شعار توسعه از دست دادیم. احساس تاریخی عجیب دیر در دسترس است. می‌گویید که بنده امثال جنابعالی را ببینم! اتفاقاً همیشه در منظر من امثال شما هستند که از یک طرف بنیادِ تاریخی خود را حس می‌کنند و می‌فهمند گمگشته‌ی آن‌ها در عمقِ افق زندگی‌شان در حالِ سوسوزدن و دعوت به آن دوردست‌هاست، ولی به درمانِ خود که آزادشدن از تخته سنگی است که پیکر آن‌ها را در بر گرفته است؛ نمی‌اندیشند. هنرمند مجسمه‌سازی نیاز است تا از دل این تخته‌سنگ پیکری را به ظهور آورد و آن پیکر، در این تاریخ با «مداد العلماء» که افضل از دماء شهداست، تراشیده می‌شود. پیکر سیره‌ی علمی و عملی شهدایی که ماورای الفاظ کهنه و مرده، کردند آن‌چه کردند و نگفته گفتند آن‌چه باید می‌گفتند. تاریخِ ما از این به بعد، یا تاریخ شهداست که زندگانی هستند بس آرام و یا تاریخ مرده‌هایی هستند پر از ادعا.

مقدمه‌ی کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی» و آن چند جلسه شرح آن مقدمه، انعکاس شخصیت گمشده‌ی جناب سلمانی است که می‌داند حالا بدون محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و با حضور سقیفه چه کند که همه‌چیز گم نشود. حرف‌هایی در جواب سؤال 19710 داشتم. باید در جستجوی تاریخی بود که نه گذشته است و نه به‌خوبی ظهور کرده است. مثل فرزندی است که هنوز در دوره‌ی جنینی به‌سر می‌برد. به امید روزی که متولد شود، ولی هیچ تولدی به‌راحتی صورت نمی‌گیرد، به‌خصوص تولد تاریخی که در پیش داریم و انقلاب اسلامی بدان اشاره دارد.

چگونه می‌توان نگهبانان انقلاب اسلامی بود وقتی آن را حقیقت وجودی دوران بدانیم، جز با گوش‌سپردن به آن از طریق وجود خود و به زبان‌آوردن تعلق خاطری که به آن داریم و باید بار سنگین این مسئولیت را به دوش بگیریم. زیرا همان‌طور که انسان‌ها واجد ناخودآگاه فردی هستند، ناخودآگاه جمعی هم دارا هستند که در ناخودآگاه جمعی همه‌ی افرادِ قوم شریک‌اند، این خودآگاهی فراتر از زمان و مکان، انسان‌ها را در بر می‌گیرد، در حالی‌که هنوز نمی‌دانند به چه‌چیزی رسیده‌اند.[1] حقیقت به صورت رخداد در تاریخ ظهور می‌کند و معرفتی خاصی را به انسان‌ها متذکر می‌شود، مثل حضور در مرغزاری خوش منظره، مثل پرتو روشنایی در دل تاریکی. رخداد تاریخی، یک نوع آشکارشدن است و نه مثل فهمیدن‌های معمولی. انسان در آن واقع می‌شود و اگر نسبت به آن خودآگاهی پیدا کند می‌تواند از آن تغذیه کند و با آن هماهنگ گردد، در آن صورت به داخل آن رخداد کشیده می‌شود و در آن صورت امری معنادار، اعتبار و مرجعیت خود را بر آن فرد یا ملت‌ حاکم می‌گرداند و به آن ملت خطاب می‌کند و آن ملت آن معنا را از خود می‌کند و حاضر می‌شود با آن زندگی کند و به آن آری بگوید.

ما در انقلاب اسلامی در داخل رخداد حقیقت این دوران قرار گرفته‌ایم قبل از آن‌که فکر کنیم چگونه باید به آن باور داشته باشیم. پیش‌فهم‌هایی است در امری معنادار و معنوی که در سنت رخ می‌نمایاند و در افق درونی انسان‌ها عالَمی را به آن‌ها عطا می‌کند و انسان‌ها در آن عالم از خود فهمی پیدا می‌کنند و وظیفه‌ی ما جهت تفسیر این رخداد توجه به پشت صحنه‌ی آن است تا انسان‌ها بیرون از فرهنگ مدرنیته، فهم تازه‌ای از خود پیدا کنند و وارد تاریخی اثرگذار شوند.

خوب است سری به جواب سؤال‌های شماره‌ی 19725 و 19710 بزنید. موفق باشید

 


[1] - قرآن در رابطه با آگاهی تاریخی که سپس به خودآگاهی تبدیل می‌شود، می‌فرماید: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا»(آل‌عمران/84) نمی‌فرماید «ما اُنْزِلَ عَلیّ» که تنها شامل پیامبر (ص) شود.

19723
متن پرسش
سلام علیکم وقت به خیر: به نظر می رسد افرادی مانند سروش که از موقعیت های مختلف برای تخریب نظام بهره می برند باید از سوی اساتیدی مانند استاد طاهرزاده مورد نقد جدی قرار گیرند و نقدهای عالمانه از تهی مایگی علمی و گمراهی عملی ایشان در اختیار نسل جوان قرار گیرد. خواهشمند است در خصوص افاضات جدید ایشان در خصوص طعنه به رهبری و حکومت مبتنی بر ولایت فقیه نظرات خود را بیان فرمایید. با احترام
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف چندان مهمی که ارزش جواب‌گویی بدان باشد در آن سخن نبود. بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مبانی فکریِ آقای سروش را طرح نمودم. آن نوع مباحث باید مدّ نظر عزیزان باشد. موفق باشید

19710
متن پرسش
با سلام: با این‌که سعی می‌کنم در مطالعات خود محکم و استوار باشم و از فلسفه‌ی اسلامی و بیش از آن از فلسفه‌ی غرب بهره‌هایی می‌برم، از یونان گرفته و افلاطون و از دکارت گرفته تا کانت و هگل و هایدگر، مشغول کند و کاو هستم و نسبت به انقلاب اسلامی نیز بی‌تعلق نیستم، و اندک استعدادی به اقرار دوست و دشمن در من هست؛ نمی‌دانم با این‌همه چرا در بعضی موارد می‌خواهم از غصّه بمیرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی                                                                                                             سلام علیکم: گفت: :                                                                                                 اگر که یار نداری چرا طلب نکنی / اگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی

ما در تاریخی زندگی می‌کنیم که قصه‌ی انتحار روشنفکران قرن نوزده سخن بزرگی با ما در میان گذاشته است. بنده از کتاب «فرجام نیچه» اثر «هارتموت لانگه» این را فهمیدم که چون هوشیارانی مثل نیچه یا حساسیت‌هایی که گوته‌ی جوان در آثار خود پیش می‌‌آورد، دیگر نمی‌شود آدم‌های هوشیار را دعوت به زندگی کرد که عملاً  نفس‌کشیدن است و بس. لذا یا باید آن حساسیت نورانی را به جایی برد که آن‌جا روشنی‌گاهی است در ظلماتِ دوران. و اگر از آن مأیوس شویم از آن‌جایی که نظام مدرن چنین انسان‌هایی را از هرگونه زندگی محروم می‌کند، یا باید تصمیم به جنون گرفت چون نیچه و هولدرلین، و یا باید به آن نوع خودکشی‌ها دست زد که عده‌ای با آثار گوته دست زدند. امروز روشنی‌گاهِ ما با فلسفه‌های معمولی در مقابل ما خود را نمی‌گشاید. من هنوز حیران راهی هستم که شهدا در مقابل ما گشودند. خدا کند که این راه، معنیِ تاریخی خود را بنمایاند. آیا امثال شما می‌توانند برای آن‌که از غصه نمیرند، زبانِ راهی باشند که شهداء گشودند؟! می‌دانم که واژه‌ی «راهِ شهداء» کمی حالت متافیزیکی و مُرده پیدا کرده است ولی واقعیتِ قضیه به‌شدت زنده است، به همان معنایی که آن پیر فرزانه فرمود: «خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.
 همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.». چه کسی است که باید نشان دهد راه و رسمِ شهادت، کورشدنی نیست؟ راستی را حکیمانه خون دل خوردن و حجاب‌های این راهِ گشوده را متذکرشدن همان، «مداد العلماء افضلُ من  دماء شهداء» نیست؟

موفق باشید

 

19699
متن پرسش
سلام محضر مبارک استاد عزیزم: استادجان! اشعار حاج میثم عجب داستانی شده! استاد عزیز جضرتعالی در پیام کاربر عزیزی که با آن یادداشت حقیر موافق و هم نظر بود، فرمودید که دولت باید روحیه ای نقد پذیری را بالا ببرد! استاد عزیزم ما هم معتقدیم که دولت باید این چنین باشد! استاد عزیزم ما هم مضامین اشعار دکتر مطیعی را می پذیریم و عین گفتمان امام و رهبری می دانیم! اما معتقدیم آن سبک، آن شیوه جز تفرقه، تشنج، سوء استفاده و دیگر آفت ها دست آوردی ندارد. استاد بنده از شاگردان حضرتعالی هستم اما نمی دانم چرا در این مورد اقناع نشدم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی کار به همین است که هر دو طرف فکر کنیم. تا وقتی بنده در سخن‌گفتن احساس امنیت می‌کنم که امیدوار باشم رفقای ما نسبت به بنده حالت مریدی نداشته باشند و همواره نحوه‌های متفاوت تفکر را در نسبت به عرایض بنده بیدار نگه دارند. در این رابطه است که هنوز بنده معتقدم طرفداران دولت باید نحوه‌ای از رویکرد را برای خود تعریف کنند تا این نوع شعارها به طور مستقیم موجب نقد آن‌ها قرار نگیرد زیرا شعارهایی است که اساس انقلاب بر آن‌ها بنا شده است. البته باید بین بدنه‌ی دولت و بعضی از طرفداران ایشان که عملاً بنا دارند دولت را به مواضع افراطی بکشند، تفکیک قائل شد. موفق باشید

19692
متن پرسش

سلام و عرض ارادت: شما در جواب سوال مربوط به اشعار آقای میثم مطیعی فرمودید لازم است هویت نهضت خود را بوسیله شعارهایمان تببین کنیم. من خودم را از ارادتمندان این مداح عزیز می دانم، اما سوال بنده از حضرتعالی این است که اولا مگر حضرت آقا در خطبه های نماز عید فطر نفرمودند نیاز کشور در موقعیت فعلی به اتحاد و انسجام است! خب مگر تریبون نماز فطر و مخاطبین آن را فقط از یک جناح خاص تشکیل می دهند! چرا در شرایط حاضر ما بوسیله اشعاری موج وحدت شکنی را در جامعه القا کنیم؟ مگر ما موظف به این نیستیم که موقعیت شناس باشیم؟ تقریبا همین‌ مضامین شعری در نماز عید فطر پارسال توسط همین مداح نیز خوانده شد، ولی آیا واکنش ها همین طور بود؟ خب شرایط کشور در سال گذشته بسیار متفاوت از امسالی بود که روز قدس آن اتفاق افتاده بود و بعضی هم از تعبیر آتش به اختیار رهبری سو تعبیر کرده بودند! خب چرا نسنجیده و بدون در نظر گرفتن قواعد بازی و جنگ رسانه ای عمل کنیم؟ حتی اگر همین‌ اشعار در مراسم های بیت رهبری یا دیدار شعرا با آقا خوانده می شد، به این شکل بهانه دست پوچ اندیشانی نمی دادیم که اصل مضامین شعر و مطالبه گری های حقیقی را به حاشیه راندند و رییس جمهور و دولت را مظلوم نشان دادند (هر چند غیر واقعی) دوما از مصاحبه حضرتعالی با جناب یاسر عرب می توان فهمید ما باید برای دیگران حق فکر کردن و نظر دادن قائل بشیم، و از دگر ستیزی دوری کنیم، با این تفاسیر چرا باید از تریبون نماز عید فطر به گونه ای بهره ببریم که برای مردم تصور مصادره طلبی و نادیده گرفتن رای مردم و توهین به رییس جمهور قانونی کشور (هر چند غیر واقعی) تلقی شود؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید تقریباً همه‌ی مضامین اشعاری که آقای مطیعی خواندند، سخنان رهبری بود که در سال‌های اخیر مطرح کرده بودند. و آقای مطیعی در فضای حماسی آن را ادا کردند. مشکل این‌جاست که عده‌ای از سیاسیون طوری خود را تعریف کرده‌اند که مثلاً اگر برجام نقد شود، به آن‌ها بر می‌خورد. در حالی‌که نقد برجام، نقد آمریکاست نه نقد دولت. خطری که کلیّت ما را تهدید می‌کند آن است که شعارهای اصلی انقلاب به جهت موضع‌گیری‌های بعضی از جریان‌های سیاسی فراموش شود. و این مسئله‌ی بسیار حساسی است که هرگز نباید به آن تن داد. به نظر بنده دولت باید طوری خود را تعریف کند که تأکید بر شعارهای انقلاب، موجب نقد دولت نگردد. هرگز نباید حرّیت و آزادگیِ انقلاب را گرفتار موضوعاتی کرد که دولت‌ها برای خود به‌وجود آورده‌اند. به قول بعضی‌ها دولت یازدهم کاری کرده که گویا مثل نقد هولوکاست که در دنیا جرم است، نقد برجام جرم حساب شده است!! و از آن خطرناک‌تر نقد سند 2030 می‌باشد!!! چه شده است نقد چنین سندی که هویت ملی و دینی ما را نشانه رفته است، برای دولت گران می‌آید؟! آیا در این حالت که چنین سندهایی نقد شود، قراردادنِ تریبون نماز جمعه برای جبهه‌ی خاصی است؟ یا تریبون نماز جمعه، آزاد از هرگونه جبهه‌بندی باید فضای نقد هر انحرافی باشد و این ضامنِ آزادگی ما است. رضا خان به مرحوم مدرس پیغام داد که «پا روی دم ما نگذار». و مرحوم مدرس آن مردِ حرّ آزاده در جواب گفته بود «اعلیحضرت بفرمایند دم‌شان را کجا گذاشته‌اند که ما روی آن پا نگذاریم». این که نمی‌شود که هرجا سخنی گفته شود که به زعم دولتیان خوش نمی‌آید آن را سخن خطی و گروهی قلمداد کرد. انتقاد، روحِ یک ملت است و جواب انتقاد، روح‌افزاییِ روح‌هاست. موفق باشید  

19687
متن پرسش

تحلیل سیاسی، فرهنگی با رویکرد «نقد درون گفتمانی» بخش سوم «آقای میثم مطیعی عزیز و دوست داشتنی، استدعا داریم پرونده درخشان خود را لکه دار نکنید‼️ هر چند که بنده از ارادتمندان و دوستداران جناب مطیعی به دلیل مدیحه سرایی ها و مرثیه سرایی های که با مضامین انقلابی همراه است، می باشم!! اما مع الاسف اشعاری که در عید فطر خواندید کام ما را تلخ کرد!! هر چند بنده اطمینان دارم که از سر دلسوزی خواندید! و علی رغم کانال ها و سایت های که شما را به عقده گشایی یا ابوکینه متهم نمودند!! اما برای همگان روشن هست که این چنین نیست!!! آقای مطیعی عزیز!! شما دیروز در مقابل رئیس جمهوری این گونه شعر سرودید که حدود 24 میلیون مردم به وی اقبال داشتند، و هرکدام از آن ها به دلایل غلط یا صحیح به جناب روحانی رأی دادند، و ما نیروهای انقلاب سعی کنیم که با همین افراد دست در دست هم برای فائق آمدن بر معضلات و بن بست ها یکپارچه بشیم! آقای مطیعی عزیز!! کلیت مضامین اشعار دیروز شما را می پذيرم و مورد تأیید هست! اما استحضار داشته باشید که شما با مردمی مواجه هستید، که این لحن و سبکی را که انتخاب کردید را به عقده گشایی یا تندروی متهم می کنند، نه این که مثل دوستان مان حماسی بودن اشعار را استنتاج نمایند!! بنده گمان می کنم سرودن و خواندن چنین اشعاری جزء صدمه به «اتحاد» کشور و ملت که دست آورد چندانی ندارد، امیدوارم که حضرتعالی به عنوان یکی از مداحان نزدیک به بیت رهبری از این پس دقت بیشتری به خرج دهید!!! لذا بهتر هست انتقادهای خویش را از مجاری صحیح به گوش دستگاه های نظارتی برسانیم!» سلام استاد عزیزنظر جنابعالی در مورد یادداشت فوق چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در جایگاه تاریخی خاصی قرار داریم که هویت نهضت خود را از طریق شعارهای‌مان دائماً باید زنده نگه داریم مثل شعارهای اصحاب امام حسین«علیه‌السلام» در روز عاشورا در مقابل جبهه‌ی کفر و استبداد یزیدی. در این حال اگر بخواهیم از این کلیّتِ حضور خود دست بشوییم، از «خود» دست شسته‌ایم. همچنان‌که رهبری عزیز با شعار «من انقلابی هستم» مواظب بودند فضای مذاکره‌ی دیپلمات‌ها هویت ما را شکل ندهد. آیا می‌توان در آن حالت به بهانه‌ی آن‌که دولت در حال مذاکره‌ی دیپلماسی است، هویت خود را نادیده بگیریم؟ حتی در این‌جا بحث شعر و شاعری هم نیست تا کسی بگوید اشعار ضعیف یا قوی بود، قصّه‌ی حماسه است و حماسی‌زیستن و زنده‌بودن، که امروز معنای زندگی در حماسی زندگی‌کردن است. دولت هم باید معنای خود را در عمقِ تعلقش به همین نحوه شعارها، خود را ادامه دهد. پس مسئله مافوق نظر به موضوعات جزئی است تا بگوییم چه کسی بدش می‌اید و چه کسی خوشش می‌آید. همه نیاز دارند که در فضای چنین روحیه‌ی حماسی، خود را معنا کنند. مثل آن‌که ما با پرتاب موشک‌های خود به مقر تروریست‌ها، خود را معنا کرده‌ایم و مثل فرانسه و انگلستان، گرفتار پیداکردنِ فرد تروریست نشدیم. مگر در آن‌جا همه در جبهه‌ی حماسی واحد مشخص نکردند ما از جنس دیگری هستیم؟ این‌جا نیز ما همه و یک‌صدا روشن کردیم «چه هستیم» و «چه باید باید باشیم». موفق باشید  

19677
متن پرسش
سلام علیکم: در مصاحبه حضرت عالی با آقای یاسر عرب با موضوع وطن فکری، سه مطلب فرمودید که اگر اصل این مطالب را در اختیار حقیر بگذارید، متشکر می شوم: 1. از فرمایشات امام صادق علیه السلام به منصور دوانقی (بنی العباس): خدا می داند ما قصد بر اندازی شما را نداریم. 2. از بیانات آقا با این مضمون: اگر مردم ولی فقیه را نخواهند، ولایت و حکم او مشروعیت ندارد. 3. از بیانات آقا با این مضمون: جهوریت یعنی اسلام و اسلام یعنی جمهوریت
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- باید سر فرصت مطلب را جستجو کنم. آن‌چه به عنوان نمونه می‌توان فعلا ارائه داد سخن حضرت امام کاظم علیه السلام در مقابل هارون است که مدعی است حضرت خراج می‌گیرند تا حکومت تشکیل دهند، حضرت فرمودند: « ُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ مَا حَمَلَ إِلَيَّ أَحَدٌ دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً مِنْ طَرِيقِ الْخَرَاجِ»[1] یعنی ای امیرالمومنین به خدایی که محمد را به پیامبری مبعوث نمود قسم می‌خورم که هیچ درهم و دیناری به عنوان خراج به مانداده است...»    2- این مطلب را چندسال پیش در یکی از سخنرانی‌هاشان فرموده‌اند نمی‌دانم چطور آدرس بدهم. بد نیست که به این خبر سایت «خبر آنلاین» رجوع فرمایید با عنوان «  خطبه صریح رهبرمعظم انقلاب در باره مشروعیت یافتن حکومت اسلامی با رای مردم » به آدرس http://www.khabaronline.ir/detail/677962/Politics/leader

می‌فرمایند: رهبرمعظم انقلاب در یکی از خطبه های نمازجمعه تهران، بحث مهمی در باره نقش رای مردم بیان کردند.

این بخش از اظهارات حضرت آیت الله خامنه ای را می‌خوانید:در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما می‌بینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است.

اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانه‌نشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کاره‌اید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛ وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی اراده‌ی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید.

در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامه‌ی خود می‌آوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند - آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: «انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛ یعنی تو چرا در مقابل من می‌ایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند.

یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است. لذا بیعت یکی از چیزهای اصلی بود. اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. حتی آن زمانهائی که خلافت جنبه‌ی صوری هم به خودش گرفته بود، یعنی در دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس، آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم میدانستند. حالا وقتی که یک حکومت قلدرمابانه و جبارانه بر مردم بخواهد حکومت کند، بیعت گرفتن را هم اجباری میکند یا در بیعت هم تقلب میکند. مثل اینکه در انتخابات، انتخابات صوری و تشریفاتی، فرمایشی در دوران رژیم گذشته تقلب میکردند. اصل بیعت، یک اصل پذیرفته شده است. البته وقتی همه‌ی مردم، اکثریت مردم با کسی بیعت کردند و در حقیقت او را به زمامداری پذیرفتند، دیگران باید تسلیم او بشوند. شاید بیعت در این صورت هم اجباری نباشد. خطبه نمازجمعه 22 خرداد1366

 3- مکرراً این موضوع را فرموده‌اند. متأسفانه رفقا متوجه‌ی اهمیت آن نیستند. بنده هم بنا نداشته‌ام همه‌ی آن سخنان را جمع‌آوری کنم. به عنوان نمونه چند مورد را به عرض می‌رسانم:

1- جمهوریت ما، از اسلام گرفته شده نه از جای دیگر، ضمن آنکه اسلام به ما اجازه نمی دهد مردم سالاری نداشته باشیم. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴

2- اسلامیت و جمهوریت دو عنصر جدا نیستند که به یکدیگر وصل شده باشند و یک حقیقت را به وجود آورده باشند؛ در دل اسلامیت، جمهوریت هست. در دل اتکاء به حکم الهی، تکیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی به مردم و احترام به خواست و رأی مردم هست. جمهوری اسلامی یک حقیقت واحد است که هدیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی انقلاب اسلامی به ملت ایران است. این، آن چیزی است که در این سی سال، امتحان کارآمدىِ خود را به بهترین وجهی داده است. ۱۳۸۸/۰۵/۱۲

3- بستر مردم‌سالاری اسلامی و حضور مردم را انقلاب به ما داد. ما باید روی این زمینه تکیه کنیم. البته از طرف کسانی سعی شده که بین جمهوریت نظام و اسلامیت، رقابتی به وجود بیاورند. یکجا بعضیها بگویند روی اسلامیت تکیه شد، جمهوریت تضعیف شد؛ یک عده هم بگویند روی جمهوریت تکیه شد، اسلامیت تضعیف شد. این‌طوری نیست. در کشور ما جمهوریت از اسلامیت جدا نیست. ۱۳۸۴/۰۵/۱۰. موفق باشید 

 


[1] -    بحار الأنوار ، ج‏48، ص: 122

19651
متن پرسش
سلام علیکم: عرض ارادت و خدا قوت از سوال قبلی ای که از شما پرسیدم معذرت خواهی می کنم، چرا که به خاطر موضوعات مختلف کمی از کوره در رفته بودم (بخاطر بعضی حرکات سیاسی حزبی). واقعا معذرت میخوام اگر لحنش کمی تند بود. پیرو پاسخ شما به سوال حقیر که فرمودید: آقای روحانی برای تقویت هویت جریان خود برخی حرفها و کارها را انجام می دهد. با توجه به این صحبت حضرت استاد ، بنده به نتایج زیر رسیدم، ببینید درست است: ۱. با صحبتی که با رویکرد جریانی و جناحی است نباید برخورد دینی داشت (البته علما باید غلط های دینی آن را گوشزد بفرمایند). ۲. برای اینکه به مردم بفهمانیم صحبتی که گرایش جناحی نداشته باشد و دین محور باشد بهتر است، باید در چنین مواقعی که آقای روحانی چنین صحبتی می کنند به جای داد و هوارهای غالبا بی جا آرامش خود را حفظ کنیم و آن قسمتی که غلط دینی دارد را به کسی که اهل است توضیح دهیم بدون نگرانی خاص و با تمانینه. ۳. اگر‌ جریانی را غلط می پنداریم نباید طوری رفتار کنیم که مردم گمان کنند ما دشمنی با افراد آن جریان داریم. مردم باید حس کنند و لمس کنند که اگر ما با صحبتی و یا کاری مخالفیم بخاطر تناقض آن با اسلام است وگرنه خصومت شخصی ای وجود ندارد. ۴. اینکه برخی سعی می کنند آقای روحانی و مرحوم هاشمی را معاند اسلام و انقلاب نشان دهند هم دیدی تنگ است. چراکه اگر کسی به آن حد نباشد هم باعث می شود که آنگونه بشود به سبب دید افراطی در این سمت. حضرت استاد عنایتی بفرمایند و اگر نقصی در نحوه تفکر بنده هست اصلاح بفرمایند. شاگرد کوچک شما : م - وحدتی فر التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این نگاه، نگاه خوبی است و اگر ما بخواهیم در آینده کشوری داشته باشیم با فرهنگ قابل قبول، مسئولیت‌مان آن است که به همین صورت عمل کنیم که فرموده‌اید. وگرنه مثل آل‌سعود که بنا دارند در محدوده‌ی یک قبیله باشند، خواهیم ماند. موفق باشید   

19639
متن پرسش
بسم الله و السلام خدمت استاد گرامی ضمن تشکر از پاسخ بصیرت بخش جناب عالی در رابطه با پرسش 19634، نمی دانم اصلا متن پرسش به طور کامل که شامل مطلب آن بردار مذکور بود اصلا ارسال شد یا این که جناب عالی بنا به مصالحی آن مطلب را از متن پرسش حذف کردید. خاطرم هست آن مطلب را بعد از لینک مقاله سیاهچاله وطن امروز قرار داده بودم. یعنی مقاله وطن امروز که فقط خبر تحریم ها بود نه مطلب آن برادری که ذکرش رفت. مطلب آن برادر سلام رب لاتؤدبنی بعقوبتک اما علاوه بر اینها به نظرم چشم انداز روشنی در پیش رو داریم، حتی اگر اوضاع به بدی شعب ابی طالب باشد. خدا گاهی نعماتش را به این صورت می دهد. یعنی بصیرت را در عمل در برابر چشم ما جوری می گذارد که خرفهم شویم. خب رهبر معظم انقلاب اسلامی می خواستند مردم همین را از تجربه برجام دریابند که الحمدلله دارد حاصل می شود. از رحمت های پنهان این تحریم این است که مانع ادغام ایران در نظام بین المللی هم می شود و ما را قدری محفوظ از ابتلائات بزرگ تر آخرالزمان نگه می دارد. ضمن اینکه عملا هویجی درکار نیست. یعنی کسی در داخل ایران نیست که بتواند با دولت ترامپ عشق و حال کند. این تحریم ها باعث می شود ما کمربندها را سفت تر ببیندیم و مدیران و کارگزاران مجبور شوند کمتر حیف و میل بفرمایند. از سوی دیگر کسی نمی تواند چهار سال بعد با شعار برجام و اعتدال و سازش و اینها رای بیاورد (فقط تصور کنید که الان رئیسی رئیس جمهور بود. الان این حضرات داخلی چه ها نمی کردند) ضمنا دولت به شبکه پولشویی بین المللی سپاه بیش از پیش نیاز پیدا می کند. همچنین، الان مردم به خوبی می فهمند که ما چرا در عراق و سوریه داریم می جنگیم. بنابراین برخلاف تحریم های دوره اوباما، این تحریم ها بیشتر انسجام اجتماعی ایجاد می کند و نه شکاف و تضاد. شاید خداوند می خواهد از این طریق جامعه ما را قدری تربیت کند و جلوی مصرف زدگی مان را بگیرد و راه را برای تحقق اقتصاد مقاومتی هموار سازد. اما آنان که بر سختی ها صبر کنند اجر فراوان دارند. در یک جمله شاید خداوند به پاس خون آنها که در عراق و سوریه شهید شدند مطاع شیطانی جهان مدرن را بر جامعه ما حرام کرده است که اگر شکرگزار باشیم جایش رزق حلالش را طبق وعده حق قرآنی نصیب ما خواهد کرد. الحمدلله رب العالمین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی غیر از مقاله‌ی «وطن امروز» در سؤال مذکور نبود. ولی همین‌طور که می‌فرمایید مسلّم این تحریم‌ها برای اهل تقوا بسیار مفید است و ما را از اردوگاه فرهنگ استکباری آزاد می‌کند تا خودمان باشیم. موفق باشید

19644
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز: دو سئوال دارم: 1. نظر مبارک جنابعالی پیرامون فعالیت های فرهنگی که به تعبیر بنده مقطعی و سطحی و شاید کم بازده هستند و شاید به تعبیر حضرتعالی شبه قدسی (کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود خواندم) هستند مثل اکران فیلم های انقلابی، مراسم ترویج مفهوم شهید و شهدا،...چیست؟ واقعا چقدر باید برای این اقدامات وقت و قوت هزینه کرد؟ 2. استاد نظرتون در مورد برخی از آزادی های اجتماعی چیست؟ مثل حضور بانوان در ورزشگاه ها، کنسرت ها،... با توجه به این که حضرتعالی تاکید دارید بر نگاه تاریخی، بهتر نیست این آزادی های اجتماعی را مانع نشیم و بیشتر دنبال تقویت زیرساخت ها باشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در هر صورت فعالیت‌های فرهنگی در متن کارهای هنری مثل فیلم‌هایی که حقایق دفاع مقدس را نشان می‌دهد، بسیار نتیجه‌بخش است، می‌ماند که باید سعی کنیم عمق موضوع به مخاطب منتقل شود 2- در هرحال تا آن‌جایی که گناهی صورت نگیرد، نظام اسلامی موظف است آزادی افراد را پاس بدارد تا مردم احساس نکنند ما با سلیقه‌ی خودمان و به نام اسلام مانع آزادی‌های آن‌ها می‌شویم. موفق باشید

19635
متن پرسش
سلام علیکم: عرض خدا قوت و قبولی طاعات شبهای قدر: ۱. پیرو سخنان مقام معظم رهبری پیرامون آتش به اختیار فرهنگی و بازتاب بسیار گسترده اش در رسانه ها بخصوص معاند. سوالی به ذهنم خطور کرد که: حضرت آقا مگر نمی دیدند که این همه کارهای فرهنگی که انجام می گیرد خراب کرده اند کار را، و به واقع کار فرهنگی نکرده اند بلکه به دور خود چرخیده اند. که بدتر: برخی زدگی از قشر مذهبی ایجاد کرده اند. و خود شما نیز یک کتاب و یک جزوه در نقد آنها دارید. نمی دانم چرا هر چقدر فکر می کنم این کار آقا را درک نمی کنم! احساس می کنم یا اوضاع بسیار بدتر از آن است که ما می بینیم یا اینکه آقا زود تر از موعد این را فرمودن. ۲. پیرو سخنانِ عالمانه ی جناب آقای دکتر حسن روحانی پیرامون انتخاب مردم بودن امامت، آیا نمی توان گفت که ایشان فراتر از یک اختلاف دیدگاه با رهبری رفتار می کنند؟ ایشان به اندازه ی طلبه ی پایه یک که عقاید آقای قائمی را می خواند هم یعنی فهم از این موضوع ندارند؟ ایشان عقاید اسلامیشان، اصول عقایدشان مورد سوال است. حال برای مملکت شاخ و شونه می کشد این صحبتهای ایشون دادِ حضرات آیات جوادی آملی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و... را درآورده. به نظر حضرت استاد در این شرایط و با توجه دوباره به جمله ی آتش به اختیار با معنی اصلی آن، ما باید چه کنیم و اگر تریبونی در اختیار ما بود چگونه صحبت کنیم؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 19553 در رابطه با مشکلات کار فرهنگی عرض شد. مشکل ما مشکل جدیدی نیست، ولی وقتی به صورتی مشخص ظهور می‌کند، رهبری فرصت را غنیمت می‌شمارند و راهنمایی لازم را انجام می‌دهند وگرنه رهنمود ایشان مبهم قلمداد می‌شد 2- به هرحال آقای روحانی بیشتر در تلاش است برای هویت بخشی به جریان خود، و چندان به آموزه‌های دینی نظر ندارد. موفق باشید

19642
متن پرسش
با سلام: پیرامون سخنان رئیس جمهور در ضیافت افطاری در مورد رای مردم مطالبی خوانده شد ولی از این میان بیانات مقام معظم رهبری در مورخ 22 خرداد 66 در خطبه های نمازجمعه بسیار جای تامل دارد اگر مقدور است توضیحی بفرمایید ممنون میشم: در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام می دهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما می بینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری می داند، آن وقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم می کشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه می کند. یعنی آن را معتبر می شمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامدارىِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانه‌نشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آن وقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کاره‌اید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛(۲) وقتی می خواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی اراده‌ی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسلّم مردم می‌توانند حکومت را به هرکس می‌خواهند بدهند، ولی آیا در آن صورت به وظیفه‌ی خود عمل خواهند کرد یا نه؟ 2- حضرت بعد از قتل عثمان، ملاحظه فرمودند جریان اُموی با انتساب استانداران خود تمام سریان‌های نظام را در اختیار گرفته‌اند و عملاً نمی‌توانند کاری بکنند. به همین جهت پیشنهاد کردند اگر من وزیری باشم بهتر است زیرا در این صورت برای تقویت حاکمی که عملاً مردم در آن فضا انتخاب می‌کردند که حاکم غیر اموی بود، دست‌شان بازتر بود. موفق باشید

19641
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: استاد سوالاتی راجع به مرحوم آیت الله خوئی دارم. رابطه ایشون با حضرت امام (ره) چطور بود؟ ماجرای هدیه انگشتر به فرح و این دیدار صحیح هست؟ یه سوالم راجع به آیت الله العظمی سیستانی، رابطه ایشون با امام و آیت الله خامنه ای چطور هست؟ آخر خیلی ها برای تضعیف انقلاب دست به دامن رابطه بد آیات سیستانی و خوئی و بهجت با انقلاب و دو رهبر کبیر آن می شوند! تشکر بزرگوار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امام خمینی نسبت به آن ملاقات گله‌مند بودند ولی مشیِ آیت اللّه خوئی این اواخر تغییر کرد به طوری که آیت اللّه جوادی در جلسه‌ی ترحیم آیت اللّه خوئی فرمودند: آن‌چه حضرت امام در ابتدا به آن رسیدند، آیت اللّه خوئی در آخر متوجه‌ی آن شدند» 2- عالمانی همچون آیت اللّه سیستانی و بهجت، شدیداً نسبت به موفقیت حضرت امام و رهبری و انقلاب اسلامی تلاش مخصوص خود را داشته‌اند. موفق باشید

19634
متن پرسش
بسم الله و السلام خدمت استاد گرامی و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات در بحث با یکی از دوستان فاضل انقلابی در مورد تحریم های بی سابقه جدید امریکا علیه کشورمان ایشان نکات بسیار جالبی متذکر شدند بر اساس رویکردی بسیار شبیه نگاه صائب جناب عالی به سنت های الهی در انقلاب اسلامی، از همین جهت مناسب دیدم تحلیل ایشان را به نظر حضرت عالی و علاقه مندان شما برسانم. التماس دعا! ابتدا لینک گزارش وطن امروز از ابعاد خطرناک تحریم های جدید امریکا http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2186/1/177079/0 -------------------
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً . وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً . وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً (آیات 1 تا 3)/ احزاب) که به پیامبر خود می‌فرماید در مسیر رعایت احکام الهی به هیچ‌وجه از کافرین و منافقین پیروی نکن و تنها وحی الهی را برنامه‌ی راه خود قرار بده و بر خدا توکل کن و او کافی است که وکیل تو در همه‌ی صحنه‌ها باشد؛ دیگر گوش ما هرگز بدهکارِ این تحریم‌های به اصطلاح سیاهچاله نخواهد شد. آن‌چه می‌ماند وعده‌ی الهی است برای ایجاد بستری که در آن بستر، ضعف و ناتوانی و هلاکت جبهه‌ی استکبار بیش از پیش روشن می‌شود. چرا که می‌فرماید: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً (22)/احزاب) چون مؤمنین اتحادِ کفر جهانی را در مقابل خود دیدند، متوجه شدند آن وعده‌ی الهی که باید در متن قدرت‌نماییِ کفر ظهور کند، فرا رسیده است. لذا گفتند: این است وعده‌ی خداوند و رسول او، و خداوند و رسولش به وعده‌ی خود عمل کرده‌اند. به آن معنا که در تقابلی سختْ جهانی چهره‌ی حقانیت و قدرت‌نماییِ جبهه‌ی توحید روشن خواهد شد و لذا «ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً» نه‌تنها خود را نباختند، بلکه ایمان‌شان نسبت به خدا و تسلیم‌شان نسبت به دستورات دین بیشتر از پیش به صحنه آمد.

آری! قصه‌ی ما مبنی بر تأکید در نفی استکبار، باید به این‌جاها می‌کشید و بحمداللّه کشیده شد. و مطمئن باشید این بهترین شرایط است برای به ظهورآمدنِ گوهر ایمانیِ مردمی که در وفاداری به انقلاب و نفیِ استکبار، یگانه‌ی دوران خود هستند. اینان همان فئه‌ی قلیله‌اند که بر ازدهام پشه‌های این دوران پیروز خواهند شد. اینان همان‌هایی هستند که خداوند در موردشان فرمود: « لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً. وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً» (24 و (25)/ احزاب) خداوند می‌خواهد در این رویارویی پاداش صداقت صادقین را و عذاب منافقین را اگر توبه نکنند، بدهد و خداوند غفور و رحیم است. خداوند کافران را در حالی‌که هیچ بهره‌ای از این تقابل به‌دست نیاوردند با عصبانیت کامل برمی‌گرداند و خداوند برای مقابله با دشمنان حقیقت و حفظ مؤمنین بدون آن‌که مقاتله‌‌ی مستقیمی آن‌ها با کافران انجام بدهند، کافی است چرا که او قوی و شکست ناپذیر است. موفق باشید 

19599
متن پرسش
استاد عزیزم، سلام علیکم: جنابعالی در اعتکاف رمضان سال گذشته بحثی را مطرح کردید درباره صرف الوجود که به طرز عجيبي قلب و جان ما را اسیر خودش کرد و از آن زمان بارها کل این بحث را مرور کرده ام و هر بار که جرعه ای از این اقیانوس راز آلود می نوشم تشنه تر و تشنه تر می شوم و حسرت می خورم که چرا چنین موضوع بی انتهایی فقط در 6 جلسه ارائه شده است. خودتان در جای جای بحث به مجمل بودن آن و نیاز برای شرح بیشتر اشاره می کنید و انتظار این بود که دوره های بسیار مبسوط تری را به بحث درباره وجود اختصاص دهید اما این انتظار به هر دلیل برآورده نشد و جان ما مدام در حسرت جرعه ای بیشتر می سوزد. مخلص کلام اینکه برای ما بیشتر بگویید، خیلی بیشتر. اگر این بحث صرف بیان دانش و اطلاعات بود اصرار نمی کردم چنانکه اطلاعات از همه جا می ریزد اما این چند جلسه برای بنده حکم نماز را دارد که هر بار تکرار می کنم در ذکر تازه ای فرو می روم و در حین بحث حضور دیگری را تجربه می کنم. استاد عزیزم، برای ما از وجود بیشتر بگویید بگذارید بیش از پیش پرنده جان ما در افقهای تازه ای که در سخنان شما گشوده می شود پرواز کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد اگر بر روی کتاب «معرفتِ نفس و حشر» تأمل کنید جواب طلب و عطش خود را بیابید. در ضمن از شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» غفلت ننمایید. همان‌طور که متوجه شده‌اید نظر به «وجود» از طریق «دل»، غوغا می‌کنند. موفق باشید  

19602
متن پرسش
سلام استاد: نمی دونم این شعر را امام چه زمانی سروده اند؟ چرا انتظار فرج را به نیمه خرداد حواله می دهد؟ معنی اشعار زیر را میشه بفرمایید. از غــــم دوست، در اين ميكده فــــرياد كشم داد رس نيست كـه در هجر رخش داد كشم داد و بيــــداد كه در محفل مــــا رندى نيست كــــه بــــرش شكوه بــرم، داد ز بيداد كشم شاديــــم داد، غمم داد و جفـــــــــا داد و وفا بــا صفـــا مـــنّت آن را كـه به من داد، كشم عـــــاشقم، عــــاشق روى تو، نه چيز دگرى بــــار هجــــــران و وصالت به دل شاد، كشم در غمت اى گل وحشىِ من، اى خسرو من جــــور مجنــــون ببـــــرم، تيشه فرهاد كشم مُـــــردم از زنـــدگىِ بى تو كه با من هستى طــــرفه ســرّى است كه بايد برِ استاد كشم سالهــــا مـــــى گــــــذرد، حادثه ها مى آيد انتظـــــار فـــــــرج از نيمـــــه خــــــرداد كشم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح شعر مذکور از حدّ سؤال و جواب بیرون است و احتیاج به چند جلسه بحث و مباحثه دارد. آن‌چه روشن است در این شعر، شهودی است که در دل قبض و بسط‌های عارفانه‌ی آن مرد الهی به میان آمده است، از آن جهت که طالب نوعی از ارتباط بوده‌اند که در زندگی زمینی محقق نمی‌شده است که عرضه می‌دارند: «مردم از زندگیِ بی تو که با من هستی». موفق باشید

19601
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نمی دانم چگونه بگویم و چگونه راز دل خود را افشا کنم که حرفم را گفته باشم؛ ای کاش به جای گفتن ناقصم، چشم نافذ و بینای شما بود تا اعماق دل مرا می دید و از زبان شما می شنیدم که چه شده است این دل شیدای من. که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه باید بکنم. استاد عزیزتر از جان، دلم حیاتی جدید یافته است از جنس مرگ؛ مرگ را چنان حس می کنم که گویی در حال جان کندن هستم و با جان کندن در حال جدایی از دنیا. می دانم که می دانید چقدر لذت بخش است؛ این قدر لذت دارد که حاضر نیستم دنیایی را بگیریم و این حضور را به کسی بدهم. اما استاد وحشتناک نیز هست، گویا میان جلال و جمال در تکاپو هستم. حاضر نیستم جان خود را تقدیم کنم و حاضر هم نیستم مرا از این خواسته دور کنند. این قدر دنیا برایم کوچک شده است که هیچ چیز مرا قانع نمی کند که نگاه غفلت آمیز به این حیات بیفکنم و این قدر هراسانم از دنیای دیگر که زانوهایم یاری نمی کند قدم از قدم بردارم. گویی مرگ دقیقا کنار من نشسته است و به خود نهیب می زنم مگر صادق نیستی پس «فتمنوا الموت» اما نمی شود و لبیک نمی گویم. گویی پای بند چیزی هستم که هستم ولی اگر پای بند بوده ام پس چرا مرا وارد این حضور کرده اند؟ شک کردن به این حضور مترادف با شک کردن در وجود خودم شده است. چقدر مرگ شیرین است و چقدر هراسناک. نمی توانم استاد از زن و فرزند و عشق به جهاد دل بکنم و لبیکی بگویم و کامل وارد این جنت شوم. جایی نخوانده بودم و نشنیده بودم که عشق به جهاد هم حجاب می شود و گمان می کردم جهاد را با مرگ عجین است ولی استاد بیش از زن و فرزند پای بند جهاد شده ام. نمی توانم وارد شوم و می ترسم این حضور را بدون درک کمال و تمام از دست بدهم. باورم نمی شود این چنین ضعفی داشته ام و خبر نداشته ام؛ ای وای از تزیین و تسویل نفس. استاد عزیز، نکند بعد از قبول این حضور و قبول مرگی روح افزا، نتوانم در آن جهان پر ابهام قدمی بردارم؟ مگر بعد از مرگ توشه ای از دنیا نمی خواهند؟ توشه ای ندارم... آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، ... نکند در آنجا پایم در جایی بماند و از طی طریق بمانم؟ می ترسم استاد کسی دست مرا نگیرد و تا ابدیت در فراق یار بمانم. نکند به من تشر بزنند که با دست خالی آمده ای و ادعایی به بلندای عرش داری؟ ترس وجودم را می گیرد وقتی به آن سوی مرز دنیا می نگرم و بهجت تمامی ارکان وجودم را به شور می آورد وقتی خود این حضور را لمس می کنم؛ چنان که گویی زمزمه می کنند « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» آه چقدر زمزمه ی شیرینی است ولی مگر می شود این زمزمه را کنار نهاد ولی چگونه عهد من خود مانع تصدیق من گشته است؟ چرا عهد خود بر جهاد را نمی گذارم و تصدیقی در خور آن انجام نمی دهم؟ ولی استاد هر چه می کنم نمی شود... وا مانده ام چه کنم این حضور غریب را؟ گویی هزاران سال است منتظر این لحظه بوده ام و حال جرات پریدن در آغوش آن را ندارم. باورم نمی شود این قدر ضعیف و حقیرم. گمان می کردم شهامتی صدها برابر داشته باشم ولی به عینه دیدم که هیچ ندارم. نه این که استاد گمان کنید به لطف و کرم حضرت دوست ایمان ندارم... ایمان دارم ... و شاید هم نداشته باشم. دیگر تمامی سخنان خودم را تکذیب می کنم و شاید این هم دروغ دیگری باشد و در عمق جانم خبری از ایمان نیست. اگر نروم و اگر این حضور را از دست بدهم هیچ گاه خودم را نخواهم بخشید. احساس می کنم که این حضور را آن چنان نگه نمی دارند که هر گاه خواستم تصمیم بگیرم ولی با علم به این حقیقت باز هم نمی توانم. استاد ای کاش عشق به جهاد نبود تا چنان تنگ تنگ در آغوشش می گرفتم که تمامی وجودم از حس داشتنش سیراب شود ولی نمی شود. می شود از خود گذشت ولی از شوق به جهاد نه؟ این چه حیاتی است که این قدر زیبایی دارد و این قدر ترس؟ گمان می کردم خوف فقط در این جهان است و هنگامی که به مرگ رسیدی دیگر ترسی نیست ولی گویا خوف عجین بشر است. ای کاش دستگیری داشتم از جنس اولیاء الله که مرا به مرکز این حضور پرتاپ می کرد و به جانم می فهماند «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» چرا حضرت صاحب الزمان به بالین چنین شکسته بالی نمی آید؛ نمی توانم بی حضور آنها این چنین تصمیمی بگیرم. اصلا چرا همچون وجود حقیری را تا به این جا آورده اند؟ مگر می شود این چنین مسکینی را به این حضور دعوت کنند؟ اگر دعوت کرده اند چرا شهامت ورود را ندارم... این سرگردانی کشنده تر از نبودن حضور است؛ چقدر عشق آسان می نمود و چقدر مشکل در پیش رو دارد. گاهی اوقات شیطان وسوسه می کند که برگرد، راه از آنی که فکر می کردی سخت تر است و به خود امید می دهم که «ان الراحل الیک قریب المسافه» استاد به فریادم برسید. می خواهم وارد طریق شوم ولی نمی شود...چه کنم؟ مانده ام میان خودم و این حضور و نزدیک است که دیگری چیزی برای از دست دادن نداشته باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با جمع بین عقل و قلب، این حضور را به جامعیت برسانید تا اولاً: برایتان با استحکام لازم پایدار بماند، ثانیاً: وسعت یابد. توصیه‌ی بنده در این مورد شرح مبحث «ده نکته در معرفت نفس» و حمد حضرت امام است. از این جهت قلب، به جهت‌گیری خوبی می‌رسد. در این مورد سبک سلوکی حضرت امام که جمع بین عقل و قلب است، به‌خصوص در این تاریخ، بیشتر مؤثر می‌باشد. موفق باشید

19577
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: می خواستم نظر حضرت علامه طباطبایی، آیت الله خویی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله سیستانی، آیت الله نکونام و آیت الله وحید خراسانی درباره ولایت فقیه (به طور خاص ولایت مطلقه فقیه) را بدانم. اینکه آیا این بزرگان ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؟ اگر مقدور است با استناد به آثار مستقیم خود آنان (مثل المیزان) و نقل از آنها مطلب را بفرمایید. چون در پاسخ به برخی سؤالات در این باره در همین سایت دیدم بیشتر به منقولاتی از دیگران و ذکر چند داستان بسنده شده است. در سایت‌هایی دیگر (مثل ویکی پدیا) بسیاری از مراجع گذشته و حال شیعه را مخالف این نظریه می دانند و یا در صورت عدم مخالفت، انتقاداتی دارند. مثلا علامه در المیزان در تفسیر آیه 83 سوره نساء درباره معنای «اولی‌الامر» می فرمایند که منظور علمای امت نیست و اینکه: «در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟» (ترجمه آنلاین المیزان در سایت: old.aviny.com) همینطور نظر علامه حسن زاده آملی رو هم به صورت بحث کلی و اثباتی توضیح دهید. چون از ایشان در تعریف و تمجید مقام معظم رهبری مطالب مختلفی ذکر می شود و یک ویدئو در سایت آپارات هم از ایشان در تعریف از رهبری موجود است. اما بنده بیشتر به دنبال بحث کلی اثباتی در باب ولایت مطلقه فقیه از منظر علامه حسن زاده با استناد به آثار مستقیم خودشان هستم، نه تعریف و تمجید از شخصی خاص.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همان‌طور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» می‌فرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همه‌ی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همه‌ی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعه‌ی اسلامی در زمان غیبت را به عهده‌ی فقها می‌دانند 3- همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند: اولی‌الأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسان‌های معصوم است، نه آن‌طور که بعضی از مفسرین اهل سنت می‌گویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آن‌ها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحه‌ی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را می‌توانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

19568
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: آیا ما وظیفه ای داریم تا امری که وجوب دارد اما واجب نشده است را پیگیری کنیم تا بر ما واجب شود؟ این بحث را از این جهت عرض می کنم که در بحث تشکیل حکومت اسلامی ، در بحث اجرای احکام اجتماعی مثلا اجرای حدود ، بحث وجوب است اما واجب نیست که ما حد را جاری کنیم تا بخواهیم حکومتی تشکیل دهیم تا آن ها را اجرا کنیم و از طرفی طبق حدیثی که می فرماید ،‌ در زمان غیبت بیرون نیایید و الا مثل جوجه ای می شوید که دستخوش بازی کودکان می شود ؛ جه داعیه ای هست تا ما تشکیل حکومت اسلامی بدهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها با تحقق اسلام است که بشر به سعادت می‌رسد و تحقق اسلام به تحقق همه‌ی ابعاد آن از جمله احکام اجتماعی آن معنا دارد و از این جهت، تحقق حکومت اسلامی ضروری است. و آن روایت که فرمودید به گفته‌ی علماء بزرگ مربوط به جریانی است که بخواهد قبل از ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به‌عنوان مهدیِ امّت حکومت تشکیل دهد. موفق باشید

19565
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: لطفا بفرمایید که تاکیدات شدیدی که مقام معظم رهبری (و هم چنین شخص شما) بر اینکه این کشور و این انقلاب تحت هیچ شرایطی به سمت فرهنگ غرب منحرف نشده و شکست ناپذیر است 1) بر اساس چه استدلالات منطقی و عقلانی است؟ 2) بر اساس چه استدلالاتی از قرآن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است که وقتی جبهه‌ی توحیدی در مقابل جبهه‌ی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آن‌ها را می‌برد و کسانی را می‌آورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند. عرایضی در این مورد در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» شده است. قسمت مربوطه را عیناً خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید

قرآن مى ‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1] اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آن‏ها را در دل خود جاى ندهيد، آن‏ها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله ‏اى كه دارند عليه شما متحد مى ‏شوند و به شما نمى ‏گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آن‏ها محبت داشته باشد از آن‏هاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آن‏ها يكى مى‏ شود - و همچنان كه آن‏ها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى ‏كند آن‏هايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى‏ روند و به مقصدى كه مى‏ خواهند نمى‏ رسند. در ادامه مى ‏فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى‏ بينى آن‏هايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند و مى ‏گويند: مى ‏ترسيم در اثر جدايى از آن‏ها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به‏ يهود و نصارى توجيه مى‏ كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغ‏شان بر مؤمنين آشكار شود. اين‏ها در دل‏شان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمان‏ها شد افسوس مى ‏خورند.

خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى ‏گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته‏ اند؛ بيمارى دل باعث مى ‏شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلب‏شان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى ‏تفكرِ ظاهربين مى‏ باشند. سپس ادامه مى‏ دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همان‏هايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاش‏هاى اين محبت‏ ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيان‏كار شدند.

در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به ‏زودى خداوند عده ‏اى را به جاى آن‏ها مى‏ آورد كه محبت‏شان متعلق به خداوند است و دشمني شان به يهود و نصارى، آن‏ها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى‏ اعتنا و گردن‏ فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوست‏داران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى‏ بَرد و چنين مؤمنانى را مى ‏آورد كه در راه خدا قيام مى ‏كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمك‏شان مى ‏نمايد و از اوصاف آن‏ها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنش‏شان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آن‏ها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى‏ دهد - مسلم به كسانى مى‏ دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.

حضرت علامه‏ طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى‏ كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به ‏دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى‏ كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم‏ هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى‏ توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آن‏ها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آن‏ها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آن‏ها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى‏ اى در هيچ ‏يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى‏ كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آن‏ها دوست است از آن‏هاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5] وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه‏ هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى ‏نشيند و پايه ‏هاى خود را محكم مى ‏كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان‏ هايى است كه از كفار گرفته ‏ايم، اين‏كه در آيه مورد بحث مى‏ فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آن‏ها خدا را دوست دارند و هم خدا آن‏ها را ... شما امروز عكس آن را مى‏ بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آن‏ها به ما شود، جا مى‏ خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى‏ فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى‏ شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى‏ كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت ‏آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آن‏ها، كه خدا آن را به منزله كفر مى‏ داند، مى‏ گويد مردمى را مى ‏آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت‏ گرى نمى‏ هراسد. و صفاتى را براى آن‏ها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».

ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى‏ توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از: 1. عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه‏ ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد. 2. عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى‏ كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى ‏آيد. 3. اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب. 4. ارزش‏گذارى به مؤمنين و بى ‏اعتنايى به ارزش‏هاى غربى و دوستداران آن‏ها. 5. زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اين‏كه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود. 6. تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا. 7. عدم نگرانى از ملامت فرهنگ‏ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.

تفاوت غرب با مسيحيت:‏ در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه‏ هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آن‏ها متأثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق ‏تر روشن مى‏ شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه‏ ى انحرافى است كه يك دين مى ‏تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى ‏آيد و با پيامبرش كشتى مى‏ گيرد و يك بار زمين مى ‏خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى‏ زند و به آسمان بر مى ‏گردد.[6] همين تفكر منجر مى ‏شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى ‏كند و مى‏ شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى‏ زده در عمل نمى ‏تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى‏ رود، طى كند.

از طرفى اگر امروزه دانشمندان منتقد غرب و سياستمداران منتقد صهيونيسم موضوع مسيحيت را از فرهنگ سكولاريته غرب جدا مى كنند و موضوع يهوديت را از صهيونيسم دو موضوع مى ‏دانند، كه البته در جاى خود كار درستى است، اما نبايد ما را از هويت كلى دشمنى مسيحيت و يهوديت نسبت به اسلام كه قرآن از آن خبر مى دهد غافل كند. آرى در نقد غربِ بعد از قرون وسطى مى ‏توان موضوع مسيحيت را از غرب جديد جدا كرد ولى بسيارى معتقدند آن نوع مسيحيت كه از يك طرف تحت تأثير يهوديت و از طرف ديگر تحت تأثير يونان است، به نهايتى جز همان فرهنگى كه منجر به رنسانس شد - يعنى غرب جديد - نمى ‏رسيد زيرا بيش از آن‏كه با آمدن مسيحيت، غرب مسيحى شود، مسيحيت غربى شد و در نتيجه آنچه ما امروز در غرب با آن روبه ‏رو هستيم تماميت چيزى است كه مى‏ توان گفت تركيب تفكر ارسطويى با كليسا و روحيه يهودى ‏گرى است. اگر به سخنان منتقدان بزرگى چون هايدگر در رابطه با ضعف‏ هاى غرب و راه برون رفت از آن، دقت كنيم آن‏ها براى عبور از غرب چيزى‏ را مدّ نظر دارند كه عملًا فقط در تفكر حضورى و وجودى مكتب تشيع پيدا مى ‏شود مكتبى كه تحت تأثير ائمه (ص) است و لذا حكمت خالده ‏اى كه در نظر بعضى از منتقدان به غرب مطرح است در عمل و به صورت كاربردى چيزى جز تفكر شيعه به عنوان مكتبى كه معتقد است به امامى معصوم و حى و حاضر، نيست. وگرنه از نظر تئورى و تفكر انتزاعى حرف‏ها و توصيه ‏هاى خوبى در همه مكتب ها مورد توجه است ولى آيا هيچ ‏كدام توانستند به نحوه ‏اى عملى مقابل روح غربى بايستند؟ آيا چين به عنوان مهد تفكر لائوتسه در عمل توانست راه و روشى جداى از فرهنگ غربى پيشه كند؟ فرهنگ غربى چيزى نيست كه با عقايد فردى و يا توصيه ‏هاى اخلاقى بتوان از آن عبور كرد، براى عبور از آن نياز به مكتبى است كه از همه جهات زنده و فعّال باشد و در يك مقايسه واقع‏ بينانه چنين مكتبى جز اسلام، آن هم اسلامى كه با امامى معصوم مديريت شود، نخواهد بود.[7]


[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.

[2] ( 2)- همان، آيه 52.

[3] ( 1)- همان، آيه 53.

[4] ( 1)- همان، آيه 54.

[5] - در سوره آل عمران، آيه 28 مى‏فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره‏ اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و بازگشت ‏[همه‏] به سوى خداست.

[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى ‏توانيد به آن رجوع كنيد.

[7] ( 1)- در رابطه با موضوع فوق و نقش روش اهل البيت در تمدن‏ سازى به كتاب« آنگاه كه فعاليت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» و به نوشتار « تمدن‏زايى شيعه» رجوع فرمائيد.

19553
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات بدرگاه حضرت حق ان شاء الله. استاد در ارتباط با بیانات رهبر انقلاب در دیدار با تشکلهای دانشجویی در تاریخ ۱۸ خرداد ۹۶ و نکاتی که ایشان اشاره فرمودند به نظر می رسد نیاز به تبیین وجود دارد. لطفا در زمینه کلید واژه ی «آتش به اختیار» که خطاب به گروههای فرهنگی و جهادی خصوصا در دانشگاهها اشاره شده و نیز در مورد اختلالی که در قرارگاه مرکزی از آن یاد شده توضیح بفرمایید. آیا این یک فرمان یا حکم جهادی است؟ و اگر چنین است در حال حاضر دقیقا وظیفه ی امثال بنده که هم در جایگاه دانشجویی و هم در جایگاه تدریس در دانشگاه فعالیت دارم و از طرفی دغدغه هایی شبیه به آنچه که انقلابیون نسل دهه ۶۰ دارند را در ذهن دارم، چیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیت‌نامه‌شان است که می‌فرمایند: «ما برای ادامه‌ی انقلاب نمی‌توانیم معطل کسی باشیم و از وظیفه‌ی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهره‌ی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه می‌نویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمی‌گذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما می‌توانیم مسئلیت نمایاندن چهره‌ی انقلاب را به عهده‌ی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوه‌های فرهنگی انقلاب اسلامی را در همه‌ی عرصه‌های لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصه‌های مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید

عرایض بنده این‌چنین بود:

نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»

باسمه تعالی

1- در طول مدتی که از انقلاب  می‌گذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه  انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را  به آن مبانی دعوت می‌نماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمره‌ی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آن‌ها تأکید دارد.

2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسان‌ها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دست‌خوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن می‌شود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی آراء مردم می‌باشد.[1]

سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آن‌ها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه می‌آید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل می‌گیرد و رئیس دولت در محدوده‌ی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامه‌ی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت می‌کند و از این لحاظ است که نه می‌توان دولت را آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب و آرمان‌های آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی می‌توان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمان‌های انقلاب اسلامی تعریف نمود.

3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف می‌شود که البته یکی از شئون حوزه‌ی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده می‌گیرد، بدون آن‌که از حفاظت دولت نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]

4- از این‌جا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس می‌تواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامه‌هایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آن‌جایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بی‌تفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بی‌مهری و تضعیف قرار نمی‌گیرد ولی از آن‌جایی که شدت حساسیت دولت‌ها نسبت به اهداف تمدن‌ساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولت‌ها متفاوت خواهد بود و اندازه‌ی ارزش دولت‌ها نزد نیروهای وِلایی، به اندازه‌ی حساسیت آن‌ها نسبت به آرمان‌های تمدن‌ساز انقلاب اسلامی می‌باشد.

5- آن‌چه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینه‌ی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده ‌‌است؛ چرا ‌که هر دولتی با هر سلیقه‌ای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدوده‌ی زمانی مشخص و در اجرا می‌نمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد می‌شود که با بازخوانی از آن‌چه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» می‌کند و چهره‌ی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش می‌گذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص می‌کنند بدون آن‌که اراده کرده‌باشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته‌ باشند.

با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدن‌ساز شیعه در همه‌ی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور  آرمان‌های انقلاب اسلامی در مجموعه‌ی قوای سه‌گانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامه‌های رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلح‌ترین فرد جهت این امر در عین محدودیت‌هایی که نظام اجرایی با خود دارد.

6- نمونه‌ی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائل‌اند را درحضور میلیونی مردم در سالگرد‌های انقلاب اسلامی می‌یابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائی‌های 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه می‌فرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبه‌رو هستند کوچک‌ترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیمایی‌های سالگرد انقلاب از خود نشان نداده‌اند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه‌ شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرم‌تر» بود در حالی‌که دشمنان انقلاب با انواع تحریم‌هایی که اعمال کرده‌ بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشم‌گیر مردم در راهپیمایی‌های 22 بهمن‌ را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بسته‌اند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بسته‌اند غفلت دارند از این‌رو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آن‌چنان نیست که دشمنان گمان می‌کنند با مشکلاتی که برای دولت‌ها به‌وجود می‌آورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.

7- در فضای نظر به نسبت‌ها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه‌تنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولت‌ها از آن‌ها پیش نمی‌آید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزش‌مدار و دولت گردد و ناظر دوقطبی‌شدن جریان‌های وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو می‌برد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آینده‌ی ما است تا نه‌تنها از سوء تفاهم‌هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعه‌ی ما برگردد.

8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ مي‌گردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بي‌تاريخي رهايي يابيم. وظيفه‌ي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم.  و این به شرطی است که نسبت‌ها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.

9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همه‌ی این راه‌ها از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد، انقلابی که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی می‌توان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدوده‌ی اجرائی دولت‌ها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي اراده‌ي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچي‌هاي دوران رهايي مي‌يابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايه‌ي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همه‌ي آن معنايي که بايد برسيد دست مي‌يابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.

10- رهبران واقعي ملت‌ها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشيدن به آن‌ اصول کلّي بر مي‌آيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّت‌ها نتيجه‌ي پيوند آن‌ها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ مي‌گشايند مسير ساير انسان‌هاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌هاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنج‌ها و سختي‌ها اهميت نمي‌دهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3]  و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آن‌جایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي مي‌طلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل مي‌شود و با انقلاب اسلامي است که مي‌توان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.

11- وظيفه‌ي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقش‌آفريني کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغول‌شدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي مي‌کند و در نتيجه منزوي مي‌شود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که اراده‌ي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بی‌فکری می‌شود. زیرا  هر زمانه‌اي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ي مشيت الهي در آن زمانه مي‌شوند و راه حلي ارائه مي‌کنند که جوابگويي به همه‌ي مسائل آن زمانه در آن راه حل مي‌گنجند؛ از اين لحاظ مي‌گوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانه‌ي خود را مي‌طلبد بدون آن‌که از افقي که متفکران گذشته گشوده‌اند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.

12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور مي‌رسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله‌ي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامي محقق مي‌شود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همان‌طور که طبيعت عرصه‌ي ظهور مشيت خداوند است. آيا مي‌توان گفت تفکر، چيزي جز مطالعه‌ي تاريخ است از آن‌ جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن مي‌فرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي‏ الْأَرْضِ‏ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده ‏اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده ‏اند تا در اثر آن سير، قلب‏هايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوش‏هايى به‏ دست آورند كه به كمك آن‏ها سخن حق را بشنوند؟

13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار مي‌شود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.

14- همه‌ي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آن‌جايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز مي‌کند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه مي‌توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ي الهي در اين دوران بروند.

15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز مي‌توان به آن دست يافت. مگر واقعي‌ترين تفکر، تفکر بر واقعي‌ترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروم‌اند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحت‌تر می‌توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بسته‌ایم دست‌خوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش می‌آید و می‌گذرد، نشود.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

 


[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان می‌دهد و کامل می‌‌کند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به این‌که انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدوده‌های مختلف صورت‌های مختلفی از خود ظاهر می‌کند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنان‌که دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدوده‌ی اجرا در کشور ایران.

[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان می‌باشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همه‌جا مطرح و جاری می‌باشد.

[3] - صحيفه‌ي امام، ج‏1، ص 269.

نمایش چاپی