بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
6956
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی خیلی خوشحال شدم که از سکوت نسبت به نقد کتابتان خارج شدید، البته جای این امر هنوز خالی است که جواب دندان شکن علمی خود را نسبت به انتقادها بیان نمایید تا جای هیچ شبهه ایی باقی نماند و راه هدایت در این زمانه روشن تر شود. البته شاید چون روح جدال را در آن دیده اید قصد دیگری داشته باشید ولی به نظر من حقیر هر انسانی اگر می تواند حقیقت را زنده کند این کار بر گردنش خواهد بود حتی اگر سوالات و شبهات از سوی منافقین و با دشمنی مطرح شود بمانند پاسخ ائمه به سوالات و شبهات. اگر نظر بنده اشتباه است بفرمایین چون که رویه پاسخ به شبهات با همان دلیلی که بیان شد،در من زیاد است. لطفا من را راهنمایی کنید. (راستی برای اینکه باب سوء استفاده بسته شود بهتر است در متن پاسخ سوال 6925 اصلاحی انجام شود،در وبلاگ آن افراد یکی از مخالفانشان با نام مستعار" برزو بیطرف" در کامنتی برای آگاه کردن آنها به اشتباهشان و متنبه کردن آْنهابا طنز گفته بود: «یک باره بیاید جزوه زمان شناسی طاهرزاده را جلوی خودش آتش بزنید!!!....» و این جمله از نویسندگان وبلاگ نیست. با عرض پوزش از تذکرم. خیلی خیلی التماس دعا متشکرم.)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر فضایی علمی فراهم شود و شرایط برای ظهور حقیقت باشد چرا انسان سکوت کند. ولی وقتی شرایط فراهم نیست چرا باید انسان اصرار داشته باشد حرفش را به کرسی بنشاند؟ موفق باشید
6953
متن پرسش
باسلام 1.علامه حسن زاده می فرمایند(البته یک آقایی از علامه نقل می کردو می گفت) ما دو نبوت داریم یک نبوت انبایی و یک تشریعی، یعنی انسان هم به مقام پیامبر می تواند برسدآیا این درست است، و اگر درست نیست پس تکلیف منا اهل البیت چیست؟ و اینکه علامه طهرانی می گویند من به نفوس مسلط هستم و در این زمینه مثل امیرالمومنین شدم یعنی چه؟ 2.چرا ما در شیوه امام خمینی حرفهایی مثل حرفهای علامه طهرانی که از رسیدن عارف به مقام توحید ذاتی و اینها نمی بینیم؟ 3.آیا علامه طباطبایی به توحیدذاتی نرسیدند؟ 4.استاد شما می فرمایید سلوک ذیل اندیشه امام ولی علامه طهرانی و اقای قاضی مکرر گفتند باید انسان دستش را به استادی که به توحید ذاتی داده بدهد تا در سیرش حالات قلب را استاد زیر نظر بگیرد ولی شما توصیه ای به این چیزها نمی کنید؟حتی علامه طهرانی می گویند آیت الله انصاری هم چون استاد نداشتند دچار آن حالات در نماز می شدند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نبوت انبایی به آن معنایی که حضرت آقا فرموده‌اند همان نفحاتی است که به قلب اولیاء الهی می‌رسد و روایت مشهور نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آن را تأیید کرده که می‌فرمایند: انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها..» آری خداوند بعضاً حجاب‌هایی را بین بعضی از بزرگان دین نسبت به افراد برمی‌دارد تا بتوانند به افراد کمک کنند و اصل این حقیقت در نزد امامان معصوم است 2- حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بنا دارند بشریت را از ظلمات دوران در آورند و مسلّم به نور الهی به توحید ذاتی به صورتی بسیار متعالی رسیده‌اند در آن حدّ که چهره‌ی حقانی همه‌ی مخلوقات را بالحق می‌یابند 3- علامه طباطبایی»رحمة‌اللّه‌علیه» در جای خود نیز منوّر به توحید ذاتی به همان معنایی که عرض کردم شده بودند نور توحید ذاتی آن مرد در تفسیر المیزان ظهور دارد 4- بنده در جزوه‌ی «روش سلوکی حضرت آیت‌اللّه بهجت«رضوان‌اللّه‌علیه» در رابطه با سخن معظم له که فرموده بودند: «علم تو استاد تو است» عرایضی داشتم شاید مفید افتد. موفق باشید
6943
متن پرسش
سلام علیکم. 1. درباره آیت الله وحیدخراسانی شنیده شده که ایشان با فلسفه مشکل دارند؟ لطفا صحت و سقم و نوع نظر ایشان را در صورت اطلاع توضیح دهید. 2. درباره نظر ایشان در مورد ولایت فقیه نیز توضیح دهید. در این مورد هم شنیده شده که ایشان مشکل دارند. 3.آیا وسایل جلوگیری مثل کاندوم برای کسانیکه فعلا مقدروشان نیست بچه ی دیگری داشته باشند از نظر اخلاقی اسلامی مشکل دارد؟ نظر اسلام در مورد نحوه ی جلوگیری چیست؟ 4.پیروی سوال و جواب شماره 6548 ، درس مثنوی دکتر حداد عادل را چگونه ارزیابی میکنید؟ . ایدکم الله
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم 1- امثال حضرت امام و مقام معظم رهبری با دقت خاصی فلسفه را دنبال کرده‌اند ولی همه‌ی فقها این کار را نکرده‌اند. با این‌همه احترامشان بر ما واجب است، چون فلسفه عین دین نیست که مشکل‌داشتن با آن مساوی مشکل‌داشتن با دین باشد 2- ابداً این‌طور نیست، حتی ایشان به مقام معظم رهبری فرموده بودند بر ما واجب است که به شما دعا کنیم 3- خیر، این را از سایت‌هایی که سؤالات فقهی را جواب می‌دهند سؤال کنید 4- رجوع به مثنوی در هر صورتش زیبا و مفید است به‌خصوص اگر دکتر حداد عادل با آن دقت‌های ادبی‌اش ما را به آن رجوع دهد. موفق باشید
6940
متن پرسش
ضمن عرض سلام ، نظر حضرتعالی درباره اظهارات آیت الله سیدحسن مصطفوی درباره ی ملاصدرا در پیش همایش حکیم تهران چیست ؟ که می فرمایند : "یعنی در واقع ملاصدرا حیات برزخی را اثبات کرده است، اما معاد جسمانی را اثبات نکرده است. ملاصدرا علی رغم همه زحمتی که کشیده و برهانهایی که اقامه کرده است نتوانسته حیات دنیوی معاد جسمانی را ثابت کند."با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید اقایان انتظار دارند ملاصدرا ثابت کند در قیامت همین گوشت و استخوان مادی باید عود کند که این اثبات‌کردنی نیست، کافی است انسان بدون فکر در ظاهر آیات متوقف شود. ولی با تدبّر در قرآن نکاتی به‌دست می‌آید که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد ملاصدرا فرمودند: «و ما ادراک ما الملاصدرا ملا صدر مسائلی از معاد را حل کرد که شیخ الرئیس حل نکرد!». موفق باشید
6925
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم. امشب فیلم دو سه ساعته‌ای که راجع به نقد کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بود را مشاهده کردم، حداقل کاری که در این جلسه می‌توانستند بکنند این بود که شخصی را می‌گذاشتند که کمترین آشنایی با مبادی حضوری تفکری که در کتاب مطرح است را داشته باشد تا لااقل یک چرا (فقط یک چرا) برای حرف‌های آنها و البته رویکردشان مطرح کند تا با دادن شرح‌های مختصری از آنچه در کتاب مطرح کرده‌اید نگذارد آن‌ها خودشان بریسند و خودشان ببافند تا بحثی چالشی و مفید ارائه شود. نقدهایی که انجام شده آنقدر نارساست که بنده ی حقیر با کمترین آشنایی از شما، با شنیدن هر جمله از آن حضرات، پاسخ‌هایی به نظرم آمده و اشکالات جدّی‌تری نسبت به حرف‌ها و رویکردهای دو شخص برایم پیش آمد. به نظر می رسد آنها اصول اولیه‌ی نقد را هم رعایت نکردند، ابتدایی‌ترین اصل نقد این است که پیش از نقد، سعی در فهم حرف طرف مقابل داشته باشند و بنده که خود را کم سوادتر از آنها می‌دانم به جرئت می‌توانم بگویم آن‌ها غالباً فاهمه‌ی خود را بر اندیشه‌ی شما تحمیل کرده بودند و ابداً متوجه منظور شما نشده بودند. لذا غالبا به جای این‌که شما را نقد بفرمایند، فاهمه ی خود را نقد فرموده‌اند. می‌شود و کار سختی هم نیست که ما ایراد اشکالات آن‌ها را مطرح کنیم و آن‌ها هم پاسخ بدهند، اما این کار خودش اشکال دارد چرا که وقتی رویکرد نقد آنها غلط است، بررسی تک‌تک موارد، دورخوردن در زمین بازی‌ای است که به غلط ترسیم شده. همان‌طور که در آخرین نوشته‌ای که از یکی از این منتقدین خواندم رویکرد غلطی داشتند که صحبت سر مصداق‌ها را بی‌خاصیت می‌کرد. در متنی که راجع به نابودی نظام اسلامی مرقوم فرموده بودند، شواهدی را ذکر کردند که ادعای خود را ثابت کنند. در ذهن خواننده‌ی بی‌سوادی چون من این سوال ایجاد شد که اگر با ماهواره و آرایش و ساپورت و ... آنها به فضاحت و سستی پایه‌های فرهنگی ایران پی برده‌اند، چطور با شرکت هرساله‌ی همان ساپورت‌پوشان و بدحجابان در مراسم عاشورای حسینی به تعالی فرهنگی ایران استناد نکردند؟! اما این پرسش یا نقدِ مصداقی سودی ندارد چون به یک رویکرد غلط آن هم قضاوت بر اساس ظواهر برمی‌گردد و این رویکرد، همان نگاهی است که بعد از انقلاب 57 ، ضعف خود را به ظهور رساند و بنده قصد شرح ندارم فقط اگر با این مثال همین را بتوانم بگویم که نقد مصداقی در موارد جزئی راه به جایی نمی‌برد برای بنده کافی است و این‌که باید رویکرد و نگاه را نقد کرد. شما هم موافقید که وارد نقد مصادیق نشویم؟ استاد بزرگوار، حقیر واقعاً خود را از فهم حقایق تاریخی عالَم عاجز می‌دانم و در عظمت نگاه شما به مسئله‌ی تمدن‌سازی و سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و جایگاه تاریخی حادثه‌ها مانده‌ام و به نظرم باید این مباحث را در کنار هم نگاه کرد، اما برای این‌که اطمینان پیدا کنم که فاهمه‌ی خود را بر شما تحمیل نکرده‌ام، می‌خواستم بدانم اگر آن فایل تصویری را دیده باشید آیا شما با این نظر بنده موافق هستید که عمده ترین مشکل حضرات محترم در نقد کتاب سلوک شما، غفلت از مسئله‌ی "زمان شناسی" است؟ چرا که به نظر حقیر آمد مشکل عمده‌ای که در نقدهای آقایان وجود دارد و خیلی از اشکالات فرع بر آن است مسئله‌ی "زمان شناسی" است. در اکثر نقدهای آنها ((البته به‌جز انتقاداتی که به دلایل "نقلی" استاد وارد کرده‌اند و باید به طور جداگانه راجع بهش بحث بشه))، غفلت از بحث زمان شناسی به عینه مشاهده می‌شود و این که آنها متوجه تاریخی که شما در آن اظهار نظر می کنید نیستند و نمی‌دانند که این کتاب برای تاریخ امروز و البته تاریخ آینده نگارش شده و هرجا که نفهمیدند، شما را زیر سوال برده‌اند. مصداقش همان بحث آزاداندیشی است که چون متوجه منظر شما نشدند، فرمودند اگر بناست ما فقط با کسانی که نظام اسلامی، امام و رهبری و عبور از غرب و ... قبول دارند تفاهم و سپس آزاداندیشی کنیم، دیگر موضوعی برای آزاد اندیشی نمی ماند و اساساً بهتر است باب آزاداندیشی بسته شود چرا که این مبنا اندیشی است نه آزاداندیشی و إلی آخر. که اگر "تاریخی" به جملات شما نگاه نکنیم چه بسا نقد آن ها درست به نظر برسد. درست مثل اینکه بگوییم اگر از مدرنیته دست بکشیم یعنی بنشینیم و دست روی دست بگذاریم! و دست‌کشیدن از مدرنیته همان بیکاری است. این جمله‌ای که منتقدین گفته‌اند را، نباید ساده گرفت و نباید به سادگی از آن عبور کرد. استاد لطفا اگر اشتباه می‌کنم به بنده تذکر بدهید چرا که به نظرم آمد این جمله‌شان حکایت از اوج نیست‌انگاری و نگاه نیست‌انگارانه به مباحث شما دارد و غفلت از مسئله‌ی زمان شناسی در این مورد همچون غالب موارد قبلی نقدشان، به چشم می خورد. در مسئله‌ی شهدا و عدم آشنایی با مباحث نظری امام، نسبت فلسفه با تمدن، راه‌های پرورش عقل، چرایی سلوک ذیل شخصیت امام خمینی و رجوع مستقیم به اهل البیت، نظر به سیره‌ی اهل البیت«علیهم‌السلام» و مثال‌هایی که مطرح کردند در مسئله‌ی آزاداندیشی، استناد به صحبت‌های امام و رهبری با ذکر نام حضرات و و و ... همه و همه نوعی غفلت تاریخی از مسئله‌ی زمان‌شناسی به چشم می‌خورد. خواستم ببینم آیا شما نظر بنده را تأیید می‌فرمایید؟ و حقیر درست می‌گویم که باید با نگاه خاص زمان‌شناسانه به کتاب سلوک شما نگریست؟ وگرنه بدون نگاه زمان‌شناسانه ابداً نتیجه‌ای که باید از این کتاب گرفت، گرفته نمی‌شود و باب حیرت و البته تفکر حقیقی که این کتاب در مقابل انسان می‌گشاید، گشوده نمی‌شود. آیا حضرتعالی نظر اینجانب را تأیید می‌فرمایید؟ با تشکر فراوان از شما و التماس دعای زیاد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش بنده هم آن نقدها را با دقت دیدم و به دنبال آن بودم اگر حقیقتی از چشم بنده یا از چشم آن آقایان پنهان شده برای خود و یا برای آن‌ها روشن کنم. ولی هرچه بیشتر دقت کردم بیشتر احساس کردم آقایان بنای یافتن هیچ حقیقتی را در این رابطه نداشتند و تماماً در فضای مراء و جدال کار را جلو می‌بردند و چون رویکردشان به‌کلّی باطل بود تا آن حدّ که بین اخباری‌گری و استفاده از اندیشه‌ی اندیشمندان در یک دستگاه فکری را تفکیک نمی‌کردند، احساس کردم فضای تفکر به‌کلّی در کار آن‌ها بسته شده. آری به قول شما در یک دستگاه فکری باید فکر را نقد کرد نه این‌که وارد مصداق شویم و در همین رابطه مولایمان علی«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «اَعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ» حق را بشناس و بر مبنای حق اهل آن را ارزیابی کن و بحمداللّه شما با دقت بسیار متوجه روح کتاب شده‌اید که نظر به جایگاه تاریخی انقلاب و امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دارد و به لطف الهی این نکته‌ی بسیار ارزشمندی است که بفهمیم تفکر، بی‌ربط با زمان خود نیست و اگر کسی نفهمد در رابطه با آرمان‌های الهی خود در کدام مقطع از تاریخش زندگی می‌کند دچار بی‌تاریخی می‌شود و عملاً با همه‌چیز سر ناسازگاری پیدا می‌کند که متأسفانه در این آقایان به‌چشم می‌خورد و با تمام وجود از خداوند تقاضا دارم آن‌ها را از این مشکل آزاد کند هرچند صد جلسه‌ی دیگر در نقد بنده و کتاب‌های بنده بگذارند ولی بدانند برای شناخت تقدیری که خداوند در امروز تاریخ ما اراده کرده است زندگی در ذیل شخصیت اشراقی حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است و این چیزی نیست که مربوط به بنده باشد. شهدای بزرگواری که راه را شناختند و فهمیدند در چه تاریخی قرار دارند این را به ما متذکر شدند و اگر متوجه این امر شویم تفکری برای ما ظهور می‌کند که در زیر سایه‌ی آن موضوعات سیاسی و اجتماعی خود را به بهترین شکل ارزیابی می‌کنیم. مگر حضرت صادق«علیه‌السلام» نفرمودند: در حکمت داود هست که «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِه‏» بر عاقل است که نسبت به زمانه‌ی خود عارف و آگاه باشد و در آن رابطه به سوی شأن و جایگاه خود نظر کند؟ اگر این‌طور است آن آقایان نباید فکر کنند در چه دستگاهی می‌خواهند به شأن و جایگاه خود نظر کنند که گرفتار بی‌تاریخی نگردند و منور به تفکری شوند که هزاران هزار از مرتبه‌های انوار الهی و معارف معنوی را در جلوی آن‌ها بگشاید؟ بنده ادعا نمی‌کنم همه‌ی معنا و معرفت و مقصد حضور تاریخی ما آن است که عرض کرده‌ام در حالی‌که در شرایطی قرار داریم که به غایت پیچیده و تو در تو و لایه به لایه و کثیرالاضلاع و کثیرالافعال است، پس باید راه کلّی خود را بیابیم و در دل آن راه کلّی از گردنه‌ها و دره‌ها عبور کنیم و گمان نکنیم در این راه کلّی به راحتی به مقصد می‌رسیم، آری باید راه رسیدن به مقصد را گم نکنیم. تجربه‌های اجرایی و فرهنگی بنده در آن حدّ است که راه کلّی را سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تشخیص داده. در تاریخی قرار داریم با خیزش‌ها و خروش رویدادها و موج‌هایی سهمگین از تحولات که اگر تصور درستی از واقعیت‌های تاریخی خود نداشته باشیم سوار کشتی نوح«علیه‌السلام» نخواهیم شد و در مقابل هزاران راه پر ابهام در قلب حوادث متوقف می‌شویم. هیچ متفکری نمی‌تواند در بال طوفان تحولات تاریخی امورات را درست ارزیابی کند مگر آن‌که با خودآگاهی تاریخی جایگاه آن تحولات را بشناسد و تنها با فهم تقدیر تاریخی که در آن هستیم می‌توانیم از چنگال تحولات نَفَس‌گیر و غافل‌کننده‌ی آن رها شد، حال هرچه می‌خواهند در وبلاگ خود بنویسند جزوه‌ی زمان‌شناسی طاهرزاده را می‌خواهیم در جلو خودش آتش بزنیم، آیا در آن صورت هستی و چیستی عصری که در آن زندگی می‌کنند تغییر می‌کند یا دانش و دانایی آنان محدود و مبهم می‌گردد و مجبورند با زمین و زمان درگیر شوند؟ نظر به افتتاح و تحول عظیم تاریخی که در آن هستیم امکان دست‌یابی به فهمی عمیق را در مقابل ما می‌گشاید و راز تصمیم‌های حیرت‌آور حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را در مقاطع مختلف دوران زندگی‌اش برایمان روشن می‌کند. اصولاً عقب‌گردِ تاریخی آن‌گونه که انسان‌های رومانتیست تصور می‌کنند ممکن نیست و در واقع این یک نوع فرار از رویارویی با چالش‌های تاریخی پیش رو است، منتظر آن نوع اصول‌گرایی که دوره‌اش گذشته است نباشید که خود را در زمان خود به خوبی معنا کردند ولی نتوانستند ادامه یابند چون با تعمق کامل به حضرت امام رجوع ننمودند، همچنان‌که نگران رونق زودگذر اصلاح‌طلبان بی‌تاریخ توهم‌زده نیز نباید بود. از خود بپرسیم اگر در شرایطی که با آن روبه‌روئیم و در این افتتاح تاریخیِ به‌غایت پیچیده، راه‌کار اجتماع ما، سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نیست، پس راه‌کار اجتماع ما در چیست؟ حرف کلّی ما در آن کتاب این است. بر فرض ده‌ها اشکال در ارائه‌ی این حرف داشته باشیم، آیا می‌توان حرف اصلی کتاب را -آن‌طور که آقایان نادیده گرفتند- نادیده گرفت؟ و همچنان در گذشته‌ای زندگی کرد که دیگر وجود خارجی ندارد و یا به دنبال چیزی بود که در ناکجاآباد باید به دنبال آن گشت و همه را مقصر بدانیم که چرا آن ناکجاآباد واقع نشده. با تمام وجود می‌گویم: اشراقی بر قلب مبارک حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شد تا ما بتوانیم ماوراء دنیایی این‌چنین پر تحول و نفس‌گیر و سرگیجه‌آور و کثیرالاضلاع و کثیرالافعال، راه را گم نکنیم. هرچند این راه به خودی خود راه آسانی نیست باید چون شهیدان از همه‌چیز خود بگذریم تا به همه‌ی آن‌چه باید برسیم، برسیم و عرفان حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تمرین این نوع از خودگذشتگی‌ها است. بنا نبود همین اندازه هم دهان باز کنم، شما موجب شدید. گفت: «من بی‌دل و دستارم در خانه‌ی خمارم.... یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه». موفق باشید
6902
متن پرسش
سلام استاد.من در ادامه ی سوال قبلی خود(5307) سوالی داشتم.در مقطع ارشد برنامه ریزی شهری در کلاس سیر اندیشه ها در شهرسازی من ارائه ای در خصوص شهرسازی اسلامی دادم،و با دواستدلال ساده ثابت کردم فلسفه بر شهرسازی تاثیر دارد مثلا یک نمونه که شاید استدلال هم نباشد اینکه در شهرسازی این اعتقاد وجود دارد که نظام سیاسی بر شهرسازی تاثیر دارد و حتی یکی از اساتید می گفت شهرسازی کنشی است سیاسی و اجتماعی.بعد تقریبا همه می دانستند نظام سیاسی ذیل جهان بینی و فلسفه است،در نتیجه شهرسازی هم متاثر و ذیل فلسفه است.بعد مختصرا گفتم نگاه فلسفه غرب و فلسفه ی اسلامی خیلی متفاوت است و با شهرسازی غربی متاثر از فلسف غرب نمی توانیم شهر اسلامی بسازیم،کمی نگاه غرب به انسان و نیازهای او را و نگاه اسلام به انسان و نیازهای او را سعی کردم توضیح دهیم و نقدی بر هرم مازلو که این هرم ساحت نفسانی را هم اگر دیده ساحت معنوی را ندیده و ...( که این نقد از دکتر محمد نقی زاده بود) و .... اولا در این ارائه در کلاس بحث بسیار بسیار بالا گرفت، تا انجا که من که با مثال یک آزمایش بر روی انسان گفتم ادراکات ماله روحه نه مغز،در همین جمله هم بحث کردند...خلاصه بعد از این ارائه و صحبت های استادم برایم مسجل شد که اصلا هنوز خیلی ها نمی دانند چرا شهرسازی اسلامی ضرورت دارد،و من تصمیم گرفتم مقاله ای در خصوص ضرورت شهرسازی اسلامی بنویسم،حتی نام این مقاله را که در کلاس روش تحقیق به عنوان موضوع خود عنوان کرده و به بحث نوشتیم به من گفتند که بهتر است کلمه ی ضرورت را نگذاری چون در یک مقاله ی علمی تو نباید از قبل موضع بگیری و تو باید در آخر مقاله ثابت کنی ضرورت را... حالا اولا ایا شما هم می فرمایید من در این زمان مقاله ای در این خصوص را کار کنم رویش؟ با توجه به توضیحاتی که خیلی مختصرا عرض کردم و ته دلم می خواهم خیلی بیشتر توضیح دهم!آیا در خصوص موضوع ضرورت می شود نقشه ی راهی به من بدهید که من چگونه ضرورت را ثابت کنم؟؟می شود منابعی را معرفی کنید؟کتاب های دکتر داوری اردکانی چطور؟کدام یک را بخوانم؟کتب استاد مطهری را کدامش را بخوانم؟کتاب تمدن زایی شیعه شمارا در اختیار دارم و ذهنم خیلی باز تر شد.. استادلطفا راهنمایی ام بفرمایید.آیا امکان دارد ایمیل شما را داشته باشم(خیلی لازم دارم)؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال ندارد که واژه‌ی ضرورت را ابتدا به‌کار نبرید ولی در انتها روشن کنید روح انسان نیاز به فضایی دارد که انعکاس جنبه‌ی ملکوتی‌اش باشد. بحث «عوامل بحران خانواده و راه‌های برون‌رفت از آن» در آخر کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» که از نوشته‌های آقای دکتر داوری استفاده کرده‌ام و آدرس آن در پاورقی آن بحث هست، إن‌شاءاللّه مفید است. باز تأکید می‌کنم نوشته‌های آقای دکتر مهدی امامی‌جمعه‌زاده نکات خوبی به شما می‌دهد. از طریق همین سایت راحت‌تر می‌توانم با دوستان مراوده داشته باشم. موفق باشید
6834
متن پرسش
با سلام چرا عده ای در جامعه اسلامی ما به دنبال تمدن سازی و عبور از غرب و فرهنگ غربی نیستند در حالی که انقلابی هم هستند؟ در حالی که با توجه به تقابل صد در صد غرب و انقلاب سرانجام یکی باید باقی بماند و جز این هم قابل تصور نیست و حضرت مهدی هم که اوج اسلام را قرار است به اجرا بگذارند؛با تمدن غرب سازگاری نخواهند داشت و آنرا نابود خواهند کرد چون مبانی فرهنگ غربی در تضاد کامل با مبانی فرهنگ و تمدن اسلامی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ده‌ها سال است تکنوکرات‌ها تحت تأثیر غرب گمان می‌کنند انقلاب اسلامی یعنی یک زندگی غربی با ادب اسلامی. سال‌ها طول می‌کشد تا ذهنیت این افراد درست شود. شاید دولت یازدهم وسیله‌ای باشد تا برای ملت روشن شود با تکنوکرات‌ها ملت به اهدافی که در انقلاب دنبال می‌کنند، نمی‌رسند. موفق باشید
6833
متن پرسش
با سلام چرا فرموده اید مذاکرات ژنو را جام زهر نمیدانم؟این مذاکرات جز ذلت مسلمانان در برابر کفار سود دیگری هم داشت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته آن را فتح الفتوح هم نمی‌دانم. در عین آن‌که روح حاکم بر مذاکرات و سند نهایی را نمی‌پسندم ولی فراموش نکنید نظام اسلامی در این مذاکرات توانست خود را در جهانی که غرب برای خود تعریف کرده بود تثبیت کند. خدا کند مذاکره‌کنندگان متوجه هویت تاریخی انقلاب اسلامی باشند و با این منظر مذاکره را ادامه دهند. موفق باشید
6789
متن پرسش
بسم الله الرّحمن الرّحیم: ضمن تشکر از جنابعالی؛ سوالاتی خدمتتان داریم که امید است با جواب تک‌تک آن‌ها نکاتی در راستای ادامه‌ی مباحثی که مطرح می‌فرمایید روشن شود.
متن پاسخ
- سؤال 1- مباحث غرب شناسی چه ضرورت و جایگاهی در سرفصل های آموزشی دارد؟ و علت تدریس این سنخ مباحث از سوی شما چه بوده است؟ باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب: 1- مباحث غرب‌شناسی در راستای نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی و توجه به فرهنگ مهدوی که افق آینده را در اتحاد بین تکوین و تشریع می‌نگرد، معنای خاصی به خود می‌گیرد غیر از آنچه منتقدین مشهور دنیا در رابطه با نقد غرب مطرح می‌کنند. ما از طریق انقلاب اسلامی بنا داریم زندگی زمینی خود را در تمام مناسبات فردی و اجتماعی به کمک شریعت الهی، با عالم قدسی مرتبط گردانیم و در این رابطه باید موانع تحقق این هدف را که در حال حاضر عمده‌ترین آن موانع نگاه فرهنگ غربی به عالم و آدم است، بشناسیم و بدین لحاظ نه‌تنها شناخت غرب با این رویکرد برای دوستداران انقلاب اسلامی لازم بلکه از نان شب واجب‌تر می‌باشد و گرنه ناخودآگاه انقلاب اسلامی در ذیل غرب قرار می‌گیرد و از تحرک لازم می‌افتد و ملت‌ها از نتایج فوق‌العاده‌ای که می‌توانند از انقلاب اسلامی ببرند محروم می‌شوند و با ادعای آن‌که توسعه‌یافتگی مستقل از منظومه‌ی جهانی نیست عملاً انقلاب اسلامی را استحاله می‌کنند. سؤال 2: به نظر شما ضعف ها و کاستی دوره های آموزشی غرب شناسی موجود در کشور چیست؟ طرح کلی و ویژگی خاص مباحث آموزشی شما چه می باشد؟ جواب 2- حقیقتاً درست متوجه شده‌اید که مباحث غرب‌شناسیِ موجود بعضاً نقص‌ها و کاستی‌ها و اشکالاتی دارد زیرا بعضی‌ها متوجه نیستند مخالفت ما با فرهنگ غرب مثل مخالفتی که مثلاً روسیه و یا چین با غرب دارد نیست، اندازه‌ی مخالفت ما با غرب به اندازه‌ی تفاوت اهدافی است که هرکدام دنبال می‌نماییم و در راستای آن اهداف انسان را معنا می‌کنیم. ضعف‌های بعضی از مباحث غرب‌شناسی در غفلت از ذات غرب است، غربی که در سر و سامان‌دادن بر زندگی زمینی بشر به غیب به عنوان نقشی فعّال و کارساز و الهام‌بخش توجه نمی‌کند و مطابق آن برنامه نمی‌ریزد و عملاً به دست‌آوردهایی دست می‌زند که در اثر آن دست‌آوردها نقش الهام‌بخشی غیب و اشراقی آن از صحنه‌ی زندگی انسان‌ها دور می‌شود، در حالی‌که ما در نقد غرب باید متوجه باشم غرب چه‌چیزی به ما داده و چه‌چیزی از ما گرفته که سعی شده در کتاب «عالم انسان دینی» به‌طور بسیار مختصر متذکر آن باشیم. کتاب «مدرنیته و توهّم» نمونه‌ای از نقد غرب با رویکرد دینی است به آن شکلی که عرض شد. سؤال: 3 ) نسبت ما با تاریخ انبیا و اولیا چگونه باید باشد و درک انقلاب اسلامی چگونه منجر به تصحیح این نسبت می گردد؟ جواب: 3- نسبت ما با تاریخ انبیاء و اولیاء از این قرار است که حضرت حق از ابتدای حیات زمینی بشر زندگی دینی و شرعی را برای انسان‌ها مقدر نموده تا در گشایش زندگی زمینی و تنگناهای مخصوص این زندگی بهترین انتخاب را داشته باشد و همواره رابطه‌ی اشراقی خود را با عالم معنا حفظ کند و این خط از حضرت آدم«علیه‌السلام» شروع شد و همچنان ادامه یافت تا به شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رسید و در دل این شریعت نظرها به حاکمیت انسانِ کامل یعنی حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» معطوف گشت و در راستای چنین حضوری انقلاب اسلامی ظهور کرد و درست در مقطعی از تاریخ که فرهنگ مدرنیته اراده کرده بود خط حضور تاریخی انبیاء و اولیاء را نادیده بگیرد انقلاب اسلامی متذکر آن خط معنوی گشت تا اولاً: بشر راز سرگشتگی خود را در دوران جدید درست بشناسد و ثانیاً: راهی را که خداوند برای زندگی زمینی بشر مقدر کرده است همچنان گشوده بماند تا ما زندگی خود را در مسیر اراده‌ی الهی قرار دهیم و از بی‌معنایی و پوچی رهایی یابیم و بفهمیم تقدیری که خداوند اراده کرده است چه تقدیری است. سؤال: 4) با توجه به اینکه فهم ما از دین متاثر از حجاب مدرنیته است، چگونه می توان در دوره های آموزشی به مباحث دینی توجه نمود؟ جواب: 4- همچنان‌که بحمداللّه متذکر هستید در شرایطی قرار داریم که به‌واقع در بسیاری امور فهم ما از دین متأثر از حجاب مدرنیته است و تنها با یک خودآگاهی تاریخی می‌توانیم از این حجاب آزاد شویم وگرنه سعی می‌کنیم دین را با مدرنیته تطبیق دهیم که با این کار اصالت را به فرهنگ مدرنیته داده‌ایم و عملاً دین در ذیل فرهنگ غربی قرار می‌گیرد و از کارآیی لازم باز می‌ماند و معلوم است وقتی دین کارآیی لازم را نداشت فرو گذاشته می‌شود. خودآگاهی تاریخی یعنی بفهمیم جایگاه دین و جایگاه مدرنیته دو جایگاه متفاوتی است و هیچ نسبتی با همدیگر ندارد زیرا یکی اصالت را به جهان می‌دهد و دیگری اصالت را به خدا. به عنوان مثال وقتی شما جایگاه تاریخی وهابیت را درست شناختید و معلوم شد این فرقه مأمور است تا اولاً: در زیر لوای اسلام فرهنگ مدرنیته را بسط دهد و ثانیاً: مأمور است از اسلام چهره‌ای زشت بنمایاند تا نگاه‌ها از اسلام به سوی فرهنگ غربی معطوف شود، دیگر انرژی خود را صرف این نمی‌کنید که بخواهید اشکالات محتوایی آن فرقه را اثبات کنید، در عین آن‌که اشکالات محتوایی فراوانی در این فرقه هست. در خودآگاهی تاریخی که ما باید نسبت به مدرنیته داشته باشیم متوجه جایگاه تاریخی آن فرهنگ می‌شویم که در ذات خود هیچ معنویت اصیلی را برنمی‌تابد و هر معنویتی را در فضای روح سوبژکتیویته به باور شخصی تبدیل می‌کند و انسان را در خود متوقف می‌نماید، در حالی‌که جایگاه دین در طول تاریخ درست برعکس جایگاه تاریخی فرهنگ غربی است. دین انسان‌ها را متذکر حقیقتی ماوراء برداشت‌های ذهنی‌شان می‌کند تا با عالمی بس جدّی‌تر و اصیل‌تری مرتبط گردند، عالمی که اگر بدون نظر بدان تصمیم‌گیری کنند گرفتار انواع بحران‌ها و تناقض‌ها می‌شوند همان‌طور که عده‌ای در اطاق تاریک خواستند فیل را بشناسند و نظر بدهند. و چنانچه آموزش معارف دینی با چنین دقتی همراه نباشد که امروزه تنها باید با فاصله‌گرفتن از ظلمات غرب می‌توان به نور توحید در افق زندگی بشر اشاره کرد؛ به نحوی گرفتار یک نوع سکولاریسم شده‌ایم که البته بیش از همه باید حوزه‌های علمیه در این امر هوشیاری لازم را به‌خرج دهند. سؤال: 5) به نظر می آید که جنابعالی در فهم اندیشه غربی از دیدگاهها و جریانهایی استفاده نموده اید که متفاوت و ظاهرا متعارض هستند.به طور مثال اندیشه صدرایی، تفسیر المیزان و اندیشه های مرحوم فردید و رضا داوری اردکانی در مباحث شما طرح شده اند. لطفا وجه پیوند این اندیشه ها را در مباحث غرب شناسی توضیح دهید. جواب: 5- این نکته‌ی بسیار حساسی است که وقتی انسان به اندیشه‌ها از نظر وجودی بنگرد و در همه‌ی آن‌ها در جستجوی «وجود» باشد و اگر آن اندیشه‌ها متذکر وجود باشند دیگر به عنوان اندیشه‌های متکثر و متفاوت ظهور نمی‌کنند و این درست بر عکس نگاه حصولی و ماهیت‌گرا به اندیشه‌ها است که با نظر به وجه متفاوتِ آن‌ها شناخته می‌شوند زیرا ماهیت مثار کثرت است و برعکس وجود که عامل وحدت می‌باشد. شما در اندیشه‌ی صدرایی منور به نگاهی می‌شوید که اولاً: بین وجود و ماهیت تفکیک می‌کنید و به اعتباریات اصالت نمی‌دهید. ثانیاً: متوجه وجود به معنای تشکیکی آن هستند یعنی وجود را به عنوان یک مفهوم در ذهن مورد توجه ندارند بلکه به عنوان یک حقیقت به آن می‌نگرید. در این دستگاه بنده جناب آقای دکتر فردید و جناب استاد داوری را در رابطه با نقد غرب متذکر «وجود» می‌دانم به این معنا که این بزرگان و از همه مهم‌تر جناب مارتین هیدگر غرب را از آن جهت که حجاب وجود است نقد می‌کنند و اگر به عمق تعبیر هیدگر نسبت به وجود و ظهور و خفای وجودی که وی مدّ نظر‌ها قرار می‌دهد نظر کنیم به تشکیکی‌بودن وجود که ملاصدرا مدّ نظر دارد نزدیک می‌شویم و در این رابطه بنده قرائت دکتر فردید از هیدگر را از آن جهت که شیعه و ایرانی است قابل قبول می‌دانم هرچند ممکن است به‌زعم عده‌ای این برداشت از هیدگر مطابق اندیشه‌ی هیدگر نباشد، که البته بنده معتقد به این نیستم. چون وقتی خودم هم به متون نوشته‌شده از هیدگر رجوع می‌کنم و در فضای اصالت وجود صدرایی و با ذوق تشیع به آن متون می‌نگرم احساس تناسبی بین صدرا و هیدگر برایم پیش می‌آید. در صفحه‌ی 290 کتاب «مفردات فردیدی» از قول فردید آورده: «: «من می‌خواهم از نو، ملاصدرا بخوانم تا آن‌جا که سوبژکتیو و ابژکتیویته در ملاصدرا محو شود، تفسیر من از ملاصدرا غیر از تفسیر خودبنیادانه‌ای است که حوالت دوره‌ی جدید است»». می‌گوید: ««وجودِ» ملاصدرا متعالی از وجودِ ذهنی و عینی است. در فلسفه‌ی ملاصدرا تعالی و دفاع از قرآن است». می‌فرماید: «ملاصدرا پریروز دارد». سؤال: 6 ) چه نسبتی بین عرفان اسلامی (به طور خاص ابن عربی) و اندیشه متفکرین غربی مانند نیچه یا هایدگر وجود دارد؟با تشکر جواب: 6- روح عرفان محی‌الدین در نظر به اسماء الهی نهفته است که نگاه بسیار با ارزشی به عالم است زیرا حقیقتاً در نگاه وجودی آنچه مدّ نظر است وجود است در کمالات خاص وگرنه نگاه ما به مفهوم وجود خواهد بود. پس در نگاه وجودی از آن جهت که وجود عین کمال است شما با اسماء حسنای الهی روبه‌روئید که در مظاهر مختلف ظهور کرده و عرفان محی‌الدین انسان را در چنین نگاهی می‌پروراند تا بتواند بین تنزیه و تشبیه جمع کند و با حضرت اللّه در مظاهر اسماء حسنایش مأنوس گردد. در دل چنین نگاهی غرب سراسرظلمات است و هایدگر این را به‌خوبی می‌فهمد و می‌فهماند ولی نه در آن حدّی که شما در عرفان محی‌الدین متوجه آن هستید. در حالی‌که نیچه را به‌راحتی را نمی‌توان در این دستگاه جای داد. نتیجه از یک طرف با مفاهیم درگیر است و طالب حضور می‌باشد و فریاد می‌زند که کلیسا و بازار خدا را کشته‌اند و در به در به دنبال خدای حضوری است و از طرف دیگر به ابرمردی نظر دارد که اراده‌ی او معطوف به قدرت است و نه معطوف به حق. با این‌همه نیچه به جهت آن روح عصیانگرش می‌تواند الهام‌بخش باشد ولی ارتباط با نیچه کار آسانی نیست حتی در همین حدّ که من تصویر کردم نمی‌توان نیچه را جای داد. با این‌همه می‌توان گفت: «دیده آن باشد که باشد شه‌شناس.... تا شناسد شاه را در هر لباس». موفق باشید
6747
متن پرسش
با سلام وقتی بنده ارتباط عمیق تری با ائمه دارم و در راه سلوک سیره آنها راهگشای من است، چرا بایدذیل شخصیت یک واسطه چون امام خمینی سلوک کنم؟ مگر خود ایشان ذیل واسطه ای سلو ک کردند که به این مقامات رسیدند؟مگر در خانه اهل بیت به روی ما بسته شده که باید با واسطه وارد شویم؟آیا حدیثی در این رابطه در شرایط آخر الزمان آمده؟در سلوک شما ما را دعوت به شخصی میکنید که در قید حیات نیست در حالی که امام زمان زنده هستند دلیل شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی ائمه‌ی ما «علیهم‌السلام» در زمان غیبت به فقها به معنای خاص آن ارجاع می‌دهند باید تلاش کنیم مصداق کامل سخن آن‌ها را پیدا نماییم. موفق باشید
6719
متن پرسش
بسمه تعالی . . . سلام علیکم استاد عزیز. . .1- نظرتان راجع به این تحلیل چیست؟ :::البته من این سیستمی که الان پیش آمده را میپسندم،منظور روی کار آمدن دولتی با تفکرات غربی تکنوکراتی است،چون جوانانی که به این دولت رای داده اند،قطعا از گذشته امثال روحانی و هاشمی و خاتمی،کمتر خبر دارند،اگر از خاتمی خبر دارند از هاشمی و روحانی ندارند...پس باید این نسل یعنی نسل سوم و چهارم انقلاب هم آگاه به امور شود و تحلیل دار،همان نسلی که شاید تمدن نوین اسلامی را بخواهد رقم بزند. و البته خداوند مارا به اموری امتحان میکند،اگر ما اهل مطالعه گذشته و تحلیل و بصیرت میبودیم،قطعا مراقب انتخاب هایمان و انطباقش بافرامین حضرت آقا میبودیم که البته همان اسلام ناب است. اسلامی که نظر به دوستی با غرب ندارد،بلکه نظر به گذشتن از تفکر اشرافیت و غربی گری دارد،اسلامی که تولید نفت زیاد را مانع پیشرفت میداند،هر چند الان کمی در اوج قرار بگیرد که البته بنده این نظر را هم ندارم. اسلامی که با بچه حزب اللهی های جوان دوستی میکند نه با به ظاهر انقلابی هایی که تنها گذشته انقلابی دارند. اما ای کاش،ای کاش این نسل کمی بیشتر تفکر میکرد.کاش آگاهتر عمل میشد تا سرمایه ای را از دست ندهیم.به هر حال رسیدن به بصیرت سرمایه میخواهد.هر چند که آقایان پشت انقلاب باشند،اما روح غرب دوستی و حل مشکلات در خارج کشور،روح انقلاب نیست...روح تعامل با استعمارگران غربی روح انقلاب نیست...روحی که بخواهیم غرب مارا بپسندد روح انقلاب نخواهد بود. روح انقلاب یعنی مردانه ایستادن و از ضعفا حمایت کردند...روحی که قدرت را در توپ و تانک و موشک ندیدن،روح حزب اللهی را دیدن که با ارتش اسرائیل جنگید و تنها 50 شهید داد...ما از این روح فاصله گرفته ایم...باید مجدد این بصیرت در جوانانمان پیدا شود تا بدانند " العزة لله و لرسوله و للمؤمنین" نه غرب و قدرت های به ظاهر قدرت:::: 2- شرح کتاب معرفت النفس والحشر شمارا به چه صورت پیدا کنیم؟در dvd های خریداری شده نبود.فرمودید 70 جلسه شرح دادید،آن شرح را چطور پیدا کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظرم تحلیل خوبی است 2- صوت شرح آن کتاب بسیار خراب است فکر می‌کنم با مقدماتی که رفقا از طریق برهان صدیقین و خویشتن پنهان طی می‌کنند و با توجه به ویرایش جدید کتاب که در دست چاپ است، نیاز به آن سی‌دی ها نباشد. موفق باشید
6714
متن پرسش
به نام خدا با سلام بنده مشغول طرح پایان نامه سطح 3 می باشم که موضوع پایان نامه را به پیشنهاد و همکاری استادم نقش حکومت در ایجاد تمدن اسلامی قرار دادم. مشغول مطالعه و گردآوری طرح بودم که با کتاب تمدن سازی شیعه شما آشنا شدم که شاید بتوان گفت نه تنها مسیر فکری من در پایان نامه که حتی موضوع سخنرانی هایم را هم تحت تاثیر قرار داد. اکنون که می خواهم طرح بنویسم کمی سر در گم شده ام و هنوز نتوانسته ام بر اساس تفکراتی که از شما آموخته ام مسیر جمع آوری طرحم را پیدا کنم. لطفا اگر می شود کمی مرا راه نمایی کنید. متشکرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در جلسه‌ی سخنرانی بنده در محرم امسال تحت عنوان «جریان روشنفکری و تقابل آن با تمدن» و« کربلا نقطه عطف تقایل تمدن اسلامی با تمدن جاهلی.» که متن سخنرانی و صوت شرح آن در صفحه‌ی اول سایت هست کمک کند. در ضمن کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» نیز راه‌گشا است. موفق باشید
6649
متن پرسش
استاد با سلام و احترام فراوان بنده خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران هستم که خواستار اطلاعات بیشتر درباره کتاب تحت چاپ شما با عنوان معرفت النفس و الحشر هستم که خبر آن را از آقای اصفا گرفتم. قصد من این است که قبل از انتشار کتاب پیش خبر آن را تهیه کنم. اگر با بنده همکاری بفرمایید بسیار ممنونتان می شوم. در صورت تمایل توضیحاتی درباره موضوع و محتوای کتاب بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جلد 8 و 9 اسفار معارف ارزنده‌ای از الهیات به بمعنالاخص و معرفت نفس در اختیار فرهنگ بشری ‌گذارده که سال‌های سال بشر نیاز دارد اندیشه‌ی خود را از آن طریق بارور نماید و از آن‌جایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جهت ورود به عرفان بر همین دو جلد تأکید داشتند لازم بود که جلسه‌ی 8 و 9 اسفار در اختیار فارسی‌زبان قرار گیرد و از آن‌جایی که چاپ اول کتاب معرفت‌النفس و الحشر در سال‌های گذشته نایاب شده بود و از طرفی نیاز بود که با ویرایش جدید در اختیار عزیزان قرار گیرد بر آن شدیم که آن کتاب را با ویرایش جدید و با شرح و اضافاتی مفید تجدید چاپ نماییم. به‌خصوص که احساس می‌شود نسلی به صحنه آمده است که طالب معارف متعالی است و می‌تواند مطلوب خود را از دریای بیکران حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا به‌دست آورد. ملاصدرایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در وصف او فرموده‌اند: «و ما ادراک ماالملاصدرا» زیرا عظمت روح اندیشه‌ی حکمت متعالی انسان را حیران می‌کند که چگونه خداوند آن مرد را و اندیشه‌‌ی او را پرورانده که در این زمان می‌تواند برای عبور از ظلمات سوبژکتیویته‌ی غرب به کمک آید. موفق باشید
6641
متن پرسش
با عرض سلام محضر استاد بنده وقتی با مباحث شما آشنا شدم ، علاقه مند شدم و سیر مطالعاتی شما را دنبال کردم و حتی المقدور در جلسات شما حاضر شدم و حتی شغل دوم خودم را نیز کنار گذاشتم و با خود گفتم همین حقوق برای زندگی کافیست و به جد دنبال به اصلاح اعتقاداتم پرداختم . همزمان دانشجونیز بودم و برای مدرک لیسانس میخواندم اما نه برای پول یا شغل . با خود میگفتم اگر درسم را ادامه دهم و به تحصیلات عالی برسم با آشنایی با مباحث عمیق دینی که از شما یاد گرفته ام شاید بتوانم در رشته خود که جزو علوم انسانی است و هم اکنون نیز رهبری عزیز بر آن تاکید دارند تحولی هر چند کوچک در وسع خودم انجام دهم . اما هر چه بیشتر وارد مباحث شما میشوم می بینم این کار بیهوده است .اگر وقتم را صرف عمیق تر شدن در مباحث شما کنم بیشتر نتیجه میگیرم ولی باز هم با خود میگویم پس وظیفه ام نسبت به این انقلاب چیست ؟. اگر چند نفر مثل ما مذهبی ها هم دانشگاه و فضای دانشگاه را رها کنیم در آینده همین میشود که الان هست یعنی عده ای به قول خودمان بچه قرتی که دین را سطحی میفهمند و برای غرب اصالت قائلند با ذهن خوبی که دارند درس می خوانند و فردا می شوند استاد دانشگاه و همان افکار را به خورد نسل بعد میدهند ، از طرفی پای این کتب دانشگاهی نشستن خطرناک است و دل را از توحید دور میکند ، هر چند برای این هم توجیه آوردم که می شود فقط آن را به ذهن سپرد و اجازه نداد تا به اعتقاد و تفکر اصلیمان تبدیل شود ولی خب باز هم دچار تردید هستم اکنون که مدرکم را گرفتم هم فکر ادامه تحصیل هستم و هم می بینم باید بخشی از وقت خود را بگذارم و مانند قبل نمیتوانم تمرکز روی مباحث دینی داشته باشم و سیر خود را ادامه دهم . به نظر شما چه کاری باید انجام دهم؟؟ لطفا مانند قبل با نظرات راهگشای خود مرا راهنمایی کنید جدای از موضوع ذکر شده به نظر شما وظیفه یک جوانی مثل من در شرایط فعلی کشور چیست چه باید بکنیم که چندین سال دیگر وقتی به خود نگاه میکنیم پشیمان نباشیم که در وظیفه مان کوتاهی کرده ایم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در شرایطی هستید که می‌توانید در آینده مسئولیتی آموزشی در دانشگاه‌ها داشته باشید از این امر کوتاهی نکنید. سعی کنید با عقلی مافوق عقل غربی به موضوعات دانشگاهی بنگرید تا إن‌شاءاللّه نه‌تنها تحت تأثیر نگاه غربی به عالَم و آدم قرار نگیرید بلکه نظرهای مخاطبان خود را متوجه تمدن اسلامی بنمایید و جدای از این موضوع هم نظرم آن است در هرکاری باید رویکرد تمدنی نسبت به تمدن اسلامی را فراموش نکنید. موفق باشید
6635
متن پرسش
سلام علیکم " استاد من شنیدم که اما خمینی فرموده اند که میتوان هم در محکمات و هم در متشابهات قرآن را تفسیر کرد . اصلا این رو گفتن ؟ و یعنی چی ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم گفته‌اند یا نه ولی مسلّم دانشمندی مثل ایشان به‌خوبی توان چنین کاری را دارند. زیرا همواره هم محکمات قرآن نیاز به تفسیر دارد و هم متشابهات آن و در همین راستا قرآن ما را دعوت به تدبّر در آیات کرده است. محکماتی مثل «جاهدوا الکفار» تفسیر می‌خواهد که چگونه با کفار جهاد کنیم، مصداق امروزی‌اش چیست؟ این‌ها را می‌گویند تدبّر در قرآن. متشابهات که جای خود، چون مفسر است که می‌تواند متشابهات را به کمک محکمات تفسیر کند. موفق باشید
6603
متن پرسش
با سلام بنده دانشجوی تاریخ تمدن می باشم .اساتیدم به من می گویند که دیدگاه کلامی دارم وباید برای به دست آوردن تحلیل تاریخی درست دید تاریخی داشته باشم ونباید نگاهی مطلق نسبت به مثلا عصمت پیامبر وائمه داشته باشم که در اینصورت تعصب من نسبت به این مسائل ودیگر مسائل دینی ،دید صحیح تاریخی را ازمن میگیرد وبنده نمی دانم با این مباحث چگونه برخورد نمایم .منتظر راهنمایی اساتید بزرگوار می باشم باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساتیدتان حرف درستی زده‌اند، نگاه کلامی در عین آن‌که لازم است همه‌جانبه‌ نیست. فکر می‌کنم کتاب «تمدن‌زایی شیعه» و مقدمه‌ی کتاب «بصیرت فاطمه«سلام‌اللّه‌علیها» نشان دهد چرا باید موضوع تمدن به‌خصوص تمدن اسلامی را در وسعت روح طالب ترقی و تعالی انسان‌ها جستجو کرد. در مقدمه کتاب «تمدن‌زایی شیعه»عرایضی در این مورد داشته ام موفق باشید
6601
متن پرسش
نقش قدسی و متعالی انقلاب اسلامی ایران در فضای مدرنیسم جهان امروز چیست ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» داشته‌ام شاید مفید افتد. موفق باشید
6591
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله مقام معظم رهبری چند وقتی است زیاد دارند روی مسأله ازدیاد جمعیت تأکید می کنند. این تأکیدات به جائی رسید که ایشان در خراسان شمالی حتی به اشتباه خودشان در این زمینه اعتراف کردند. آخرین این تأکیدات چند هفته پیش در بیانات اعضای همایش تغییرات جمعیتی بود. در روایات نیز روی این مسأله زیاد تأکید شده است. اما همانگونه که خود معظم له در آن سخنرانی اشاره کردند در این زمینه اشکالات و ابهاماتی وجود دارد. مثلاً اینکه در این اوضاع گرانی ها مخصوصاً گرانی های یکی دو ساله اخیر خیلی از خانواده ها مرد خانواده اگر بتواند خرج خودش و زنش را بدهد هنر کرده. خرج بچه پیشکش. خیلی ها در همان زن و شوهرش مانده اند. خیلی ها نیز حداکثر میتوانند صاحب یک بچه شوند. این یک اشکال. اشکال بعد آنکه در یک آپارتمان 70 متری مگر میشود چند بچه را جا داد؟؟!! نکته ی بعد آنکه بالاخره این بچه وقتی بزرگ شد کار میخواهد مسکن میخواهد و .... . که باید جامعه و مملکت ظرفیت ایجاد شغل برای این تعداد کثیر افراد را داشته باشد. الان یکی از مشکلات غیر قابل انکار معضل اشتغال و مسکن برای نسل جوان است که یکی از مهم ترین دلایلش ازدیاد زیاد نسل جوان است که ریشه در تولید نسل زیاد در دهه 60دارد. نکته ی بعد آنکه فرد باید بتواند از عهده تربیت مثلاً 5 تا بچه بربیاید. این اشکالات و اشکالات دیگری که ممکن است در این زمینه وجود داشته باشد باعث می شود که این مسأله ازدیاد جمعیت لااقل در شرایط فعلی جامعه یک سیاست غیر معقول جلوه دهد. حال به نظر شما چه کار باید کرد؟ باید همه این عوامل را اصلاح کرد؟ اصلاح این عوامل که چند ده سال طول می کشد اگر بیشتر طول نکشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه فرمودید که بحث در پیری جمعیت در آینده است پس فرزندان ما در 20 تا 30 سال آینده مشکل کار و مسکن ندارند در آن زمان آدم نداریم که کارهای کشور را بگردانند. آری شرایط ما آنچنان آماده نیست که به قول شما یک خانواده‌ 5 بچه داشته باشد ولی تا حدّی که می‌توانیم کوتاهی نکنیم وگرنه در آینده ضربه‌ی بسیار محکمی از جانب این موضوع خواهیم خورد و تنها یک کشور مصرف‌کننده خواهیم شد. موفق باشید
6594
متن پرسش
سلام در اسلام اصل زندگی ، حیات اخرت است در بحث سبک زندگی در تمدن سازی نوین اسلامی چطور با در نظر گرفتن انسان شناسی میشود طوری خلق/اختراع کرد که مخلوق روی به وحدت داشته باشد نه به کثرت؟ مثلا:حس زیبایی شناسی انسان هنرمند او را به خلق پارچه ترمه رهنمون میکند اما ما با چه شاخصه ای بدانیم انچه که می افرینیم مخالف پبام تربیتی ، حقوقی و اخلاقی اسلام نیست؟ لازم به ذکر است سوال بنده از شما شاخص وحدانی بودن ابزار اختراعیمان است. حتی در زمینه تکنولوژی ما با این مسئله برخورد میکنیم. و نکته دیگر در زمینه عملی و راهبردی اجرای احکام اسلامی با مشکلاتی مواجهیم مثلا:شیوه نشستن پیامبر سر سفره غذا با تکنولوژی امروز ما (میز ) قابل جمع نیست. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در سبک زندگی اسلامی همه‌ی تلاش آن است که ناسوت در هماهنگی با ملکوت باشد و زیبایی‌های زندگی- اعم از پارچه‌ی ترمه و یا سقف‌های مقرنس و یا پنجره‌های مزیّن به شیشه‌های رنگین- منجر می‌شود تا عشق عفیف جای شهوت نفسانی را بگیرد و انسان در زندگی دنیایی در فضای معنویت اُخری زندگی کند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «فلسفه‌ی هنر در عشق‌شناسی ملاصدرا» تألیف استاد سیدمهدی امامی جمعه را مطالعه فرمایید. موفق باشید
6595
متن پرسش
سلام علیکم سوالی داشتم وان اینکه اگر نظر رهبری وبزرگان دیگر براین اصل باشدکه(تا انجا که من متوجه شدم) کارعلمی بانوان در جامعه اگر بحث بروز انسانیت مطرح باشد اشکالی ندارد یعنی یک زن انسانیتش مطرح باشد ومرد هم همین طور،نه تنها اشکالی ندارد بلکه خوب است ..سوال من این جاست که پس چطور حدیث حضرت سیده نساء العالمین را بااین قضیه در کنار همدیگر بینیم که فرمودند بهترین چیز برای بانوان این است که نه مردی اورا ببیند ونه او مردی راببیند.. 1)شما تفسیر این حدیث را می دانید؟ ایا بطنی هم دارد؟ 2)فردی که در مباحث قرانی غور دارند بیان داشتند که این حدیث معنی احتیاط خیلی زیاد را می دهد یعنی نه اینکه طرف در خانه بماند بلکه باید احتیاط کند..پس طاهر حدیث چه می شود؟ 3)اگر بانویی مادر باشد متفکر هم باشد وفعالیت علمی داشته باشد که حضور درجامعه را می طلبد به این شرط که خودش را غرق در دنیا نکند وظایفش را نیز به خوبی ایفا کند نمی تواند به مقامات معنوی دست پیدا کند؟! وقتی که حدیث می فرماید _بهترین _زنان کسانی اند که.. تشکروالتماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هنر فقیه و فقه آن است که جایگاه احادیث و اشاره‌ی احادیث و رسالت خبر را در مقایسه با آیات و روایات دیگر بررسی می‌کنند. مسلماً در آن شرایطی که باید تاریخی جدید از طریق اسلام شروع شود زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» وظایف زن را در کنار نظر به آیات قرآن تعیین کردند و هنوز که هنوز است این وظیفه یکی از اصلی‌ترین مبانی فهم جایگاه زن است ولی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که می‌خواهند نظامی بسازند که مدّ نظر حضرت زهرا و پدر و شوهر و فرزندان زهرا«علیهم‌السلام» است می‌فرماید: «ما مفتخریم‏ که بانوان ما و زنان پیر و جوان و خرد و کلان، در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند. و آنان که توان جنگ دارند در آموزش نظامى که براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى از واجبات مهم است شرکت و از محرومیت‏هایى که توطئه‏ى دشمنان و ناآشنایى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آن‏ها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى از آخوندهاى بى‏اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نموده ‏اند».چنانچه ملاحظه مى‏فرمایید از نظر دانشمند اسلامى و یک اسلام‏شناس واقعى مثل حضرت امام‏ خمینى «رحمةالله‏ علیه» اولًا؛ حضور فعال زنان در صحنه‏هاى فرهنگى و نظامى یک افتخار محسوب مى‏شود. ثانیاً؛ مقابله‏ ى زنان را در مقابل توطئه ‏هایى که مى‏خواهند آن‏ها را منزوى کنند یک کار بزرگ و ضرورى مى‏دانند.. موفق باشید
6596
متن پرسش
سلام علیکم اینکه گفته میشود که احادیث و روایاتی هست که ضد فلسفه است ایا سندیتش تایید شده است؟اینکه امام هم خطاب به عروسش می فرمود که فلسفه نخواند چطور با اینکه خود امام فیلسوف بودند جور درمی آید؟ اینکه خود علم توحید هم می تواند حجاب باشد را متوجه هستم ولی برخی که مخالفت خود را بافلسفه اعلام می دارند را متوجه نمی شوم از چه جهت است ایا شما تحصیل در دانشگاه در رشته فلسفه اسلامی درمقطع ارشد را پیشنهاد میکنید؟ برای اینکه بابی باشد تا به بحث های فلسفی ورود پیدا شود؟بنده خانم هستم وامکان تحصیل در حوزه را فعلا ندارم چون پدرم اجازه نمی دهد..بحث های شما را هم دنبال میکنم. التماس دعا متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر فیلسوف مسلمانی - اعم از حضرت امام یا علامه‌طباطبایی - در عین آن‌که فلسفه را به‌عنوان یک نوع تفکر قبول دارند متوجه‌اند همه‌ی عقل خود را در حدّ تفکر فلسفی متوقف نکنند و این غیر از آن است که تفکر فلسفی را نفی کنند. مثل آن که حضرت امام خمینى «رضوان ‏الله ‏علیه» با این‏که همه ‏ى عمر مقید به مسجد و مدرسه هستند در توجه به راهى که با اسماء الهى مأنوس شوند مى‏فرمایند: در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم‏ منظورشان آن است که از علم حصولى به سوى علم حضورى رجوع کنند.توصیه‏ى بزرگان آن است که «خود را ورق بزنید» معلوم مى‏شود این کار یک کار ارزشمندى است و موجب مى‏شود تا انسان از زوایاى وجودِ خود و نحوه‏ى آن در عالم آگاه شود در آن صورت همواره از پنجره ‏ى چنین بودنى بر عالم و آدم بنگرد. همین‏طور که اگر شما خدا را پیدا کردید دیگر نمى‏توانید بى‏خدا زندگى کنید، اگر رابطه‏ ى حضورى با حقایق پیدا کنید به چیز بزرگى رسیده ‏اید. در حالى‏که مى‏شود سال‏ها خدادان بود، ولى از خدا بهره ‏مند نشد و او را به عنوان محبوب دل خود احساس نکرد، آرى اگر او را پیدا کنیم دیگر نمى‏توان بدون او زندگى کرد . در هرحال تحصیل در رشته‌ی فلسفه‌ی اسلامی اگر استادهای خوبی داشته باشید افق‌های ارزشمندی را در مقابل شما می‌گشاید. موفق باشید
6545
متن پرسش
از کجا بفهمیم که وظیفه فعلی ما چیست و کدام کار بر کارهای دیگرمان اولویت دارد و به قول گفتنی دچار فتنه نشیم ؟ با توجه به این که کتاب هایی که در دانشگاه تدریس می شوند کتاب های دسته 2 یا 3 غربی هاست
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اشاره‌های رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» به بهترین شکل وظیفه‌ی هرکس را روشن می‌کند به‌خصوص که در رابطه با دانشجویان نکات خوبی را هرساله متذکر شده‌اند. موفق باشید
6538
متن پرسش
سلام علیکم .امیدوارم حالتان خوب باشد .در سوال 6519 که از حضورتان داشتم احساس کردم انتهای سوال ناراحت و غمگین شدید .اول اینکه من منظور بدی نداشتم گاهی حرف ها در قالب کلمات بد جلوه میکنند شاید من بد منظورم را رساندم . آثار شما زندگی من را تا جایی عوض کرد مخصوصا نامه 31 نهج البلاغه و به هرحال اگر درشتی در سخن حقیر ملاحظه کردید ببخشید . من چون فعلا روی مبحث علم النفس کار میکنم سوالات مکرر پیش می آید حوزوی هم نیستم که از اساتیدحوزه بپرسم .دوستان حوزوی ام هم زیاد روی فلسفه کار نمیکنند.در حال حاضر چند سوال از خدمتتان داشتم گرچه تعداد سوالات زیاد و باعث مزاحمت .میخواستم سوالات را تقسیم کنم سپس بفرستم ولی باز دیدم همانقدر وقتتان گرفته میشود .شرمند ه استاد 1-ما نفس هایی به اسم نفس لوامه , اماره , ملهمه , مطمئنه , ناطقه داریم . میگویند نفس اماره مربوط به اخلاق است و نفس ناطقه مربوط به فلسفه . مگر خود حقیقت نفس واحد نیست ؟ پس این اسم های متنوع حالت مراحل مختلف کمال نفس را دارد یا منظور چیزه دیگر است ؟ یعنی باید از نفس اماره گذشت تا بتوانیم روی نفس ناطقه کار کنیم ؟ و نفس ناطقه چه رابطه ای با ملهمه و مطمئنه دارد . من کلا در این موضوع گیج شدم کمی میشود توضیح دهید 2-من در کتابی خواندم که بدن مرتبه ی نازله ی نفس است .این یعنی چه ؟ وقتی بدن در رحم مادر هست مدتی بدون روح و نفس به سر میبرد . اگر بدن نازله ی نفس است چرا از اول در معیت هم نیستند . بالاخره شما یک لامپ را که روشن بکنی در همان لحظه نورهایی با شدت و ضعف های مختلف در سراسر اتاق داریم .پس چرا بدن مدتی بی نفس به سر میبرد . 3-آیا پیامبر که به دنی فتدلی و کان قاب قوسین او ادنی رسید از ملک روح هم گذشت یا خیر ؟ یعنی بدون واسطه در محضر حضرت حق بود یا باز هم ملک روح بود ؟ 4-چرا خداوند ابتدا ملک روح را آفرید و در او بطور کامل تر از بقیه موجودات جلوه کرد و سپس انسان را از ملک روح آفرید ( و نفخت فیه من روحی ) چرا خود خدا مستقیم جلوه نکرد و انسان را بیافریند 5-آیا بقیه موجودات هم از جلوه ی ملک روح هستند یا جلوه ی خود خدا . مثلا وقتی کنار دریا می ایستی و در نگاه به بی کرانگی دریا یک خوفی درون انسان بوجود می آید و میفهمی اسم جلال بر دریا تجلی کرده و یا وقتی زیبایش را میبینی میفهمی اسم جمال تجلی کرده . حال این تجلی جمال و جلال برای دریا توسط همان ملک مقرب روح است یا توسط خود خدا . 6-وقتی خداوند می فرماید که إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى گوید: «موجود باش!»، آن نیز بى درنگ موجود مى شود)سوره یس آیه 82 . هرچیزی که کن فیکون باشد به امر پروردگار باید خالی از زمان , مکان , حرکت , تبدیل , ماده و.... باشد پس آیا هرچیزی که با کن فیکون بوجود آید مجرد است ؟ 7-ملک روح خودش مجرد است و اگر دریا و درخت تجلی صفات جمال و جلال هستند و این صفات از خدا به روح تجلی کرده و از روح به دریا و درخت تجلی کرده چرا آنها مجرد نیسند . مگر میشود از موجود مجرد موجود غیر مجرد پدید آید 8-با دوستم صحبت نفس میکردم . به او گفتم تو با چه چیزی فکر میکنی ؟ اگر راست میگویی اندیشه هایت را به من نشان بده ؟ ایشان معتقد بود که این اندیشه ها در مغز انسان ذخیره میشود و هیچ ربطی به نفس ندارد شبیه به یک هارد کامپیوتر که اطلاعات درونش ذخیره میشود و با یک ضربه دچار عیب میشود . همانطور که مغز انسان با ضربه از کار میفتد . این مساله را چگونه باید عقلانی برایش روشن کرد ؟ 9-در سوال 6519 فرمودید وقتی ملاصدرا می‌گوید هرگز روح انسان بدون جسم نمی‌شود و روشن می‌کند آن جسم از جنس روح است، بهتر متوجه می‌شویم حضرت صادق«علیه‌السلام» در آن روایت(الروح‌ جسم‌ رقیق‌ قد البس‌ قالبا کثیفاً " روح جسمی رقیق و لطیف است که در غالبی ضخیم و غلیظ (بدن) قرار گرفته است بحارالانوار 10-185) به کجا اشاره دارند.میشود کمی توضیح دهید . خب روح حتما باید جسم داشته باشد . در عالم ماده میشود همین بدن , در عام برزخ بدن مثالی , در عالم قیامت هم بدن خاص خودش را . ولی بازهم متوجه نشدم که جسم رقیق منظور امام صادق کدام جسم است .جسم مادی که رقیق نیست , جسم برزخی هم و اخروی هم که مثالی است و نه مادی که بتوان واژه رقیق را برآن حمل کرد . میشود کمی توضیح دهید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز این‌طور نبوده که از صحبت شما ناراحت شده باشم. حقیقت این است که مشرب‌ها متفاوت است، همان‌طور که بعضی خراباتی و بعضی مناجاتی هستند. در امور معرفتی نیز همین‌طور است که مثال آیت‌اللّه بهاءالدین و حضرت امام را در عرایضی که داشته‌ام، زده‌ام که چگونه آیت‌اللّه بهاءالدین از مشرب آیت‌اللّه شاه‌آبادی نتوانستند استفاده کنند بدون آن‌که در سیر الی‌الحق ضرری کرده باشند 1- اگر به موضوع مورد بحث نگاه وجودی داشته باشیم می‌گوییم از جهت فلسفی به موضوع می‌نگریم زیرا فلسفه از موجود بما هو موجود سخن می‌گوید و اگر نگاه ارزشی به موضوع داشته باشیم می‌گوییم از جهت اخلاقی به موضوع می‌نگریم. نفس ناطقه پدیده‌ای است که دارای ابعاد مختلف می‌باشد از جهت وجودی، موجود مجردی است که «جسمانیة‌الحدوث و روحانیة البقاء» است ولی همین موجود دارای گرایش‌هایی است که منجر به ظهور نفس لوامه و یا نفس مطمئنه می‌شود 2- همین‌طور که متوجه شدید منظور آن نیست که بدن تجلی نفس است بلکه به این معنا است که بدن محل ظهور حالات و تدبیرات نفس می‌باشد 3- در مقام «دنی فتدلی» هیچ واسطه‌ای بین ذات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و حضرت حق نبود که به آن تجلی ذاتی می‌گویند و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن مرحله به رابطه‌ی وجودی که خدا با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» داشتند و موجب ایجاد آن حضرت شدند، رسیدند که این بالاترین درجه‌ی ممکن برای بشر است و بحث آن را باید در تجلی ذاتی که در عرفان بحث می‌شود دنبال بفرمایید 4- لازمه‌ی وجود، تشکیکی‌بودن و مرتبه‌داشتن است و هر مخلوقی ظرفیت درک مرتبه‌ای خاص از وجود را دارد 5- همواره برای تجلی اسماء الهی واسطه‌ در میان است منتها آن واسطه‌ها مظاهر همان اسم‌اند و به همین جهت شما در مظاهر با نور همان اسم مرتبط می‌شوید 6- ظاهراً همین‌طور است 7- موجودات غیر مجرد مظاهراند و این غیر از رابطه‌ی وجودی است که بین عین وجود و سایر موجودات هست که در بحث برهان صدیقین بحث شده 8- در بحث ده نکته در معرفت نفس عرایضی داشته‌ام. ایشان را به آن مباحث راهنمایی کنید 9- نباید انتظار داشت ائمه«علیهم‌السلام» با واژه‌های ما سخن بگویند ما باید بتوانیم سخن آن‌ها را با مباحث فلسفی تطبیق دهیم. واژه‌ی بدن مثالی یک واژه‌ی فلسفی است وقتی دقت کنیم متوجه می‌شویم منظور حضرت از بدن رقیق تطبیق می‌کند با بدن مثالی، از طرفی ائمه«علیهم‌السلام» با نور شهود خود سخن می‌گویند و فیلسوف با تفکر انتزاعی خود سخن خود را بیان می‌کند، هرچه جلوتر برویم به نگاه ائمه نزدیک‌تر می‌شویم زیرا نگاه آن‌ها گزارش عین حقیقت است. موفق باشید
6534
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی من قصددارم سیرکتب شمارا دنبال کنم ده نکته ازمعرفت نفس ازبرهان تاعرفان آشتی باخدارا کارکردم واینک به بحث معاد رسیده ام اما یکی ازدوستانم براین باور است که بایدبحث ها راموازی پیش ببرم مثلا معاد وانقلاب وتاریخ راباهم کارکنم لطفامن راراهنمایی فرمایید که چگونه سیرراکارکنم آیابه ترتیبی که هست برم جلویا بحث هار اموازی پیش ببرم لطفا پیشنهاد کتب راهم بدهید زیرا درسایت همه مباحث گنجانده نشده است باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر معرفتی همان‌طور است که عمل کرده‌اید ولی خوب است که در کنار سیر معرفتی مباحث انقلاب اسلامی را هم کار کنید تا متوجه شوید در کجای تاریخ هستید و با بصیرت بیشتر جلو بروید. موفق باشید
6517
متن پرسش
سلام 1. که من این را بس شنیدم کهنه شد چیزدیگرگو به جز آن ای عضد چیزدیگر تازه ونو گفته گیر باز فردا زو شوی سیر ونفیر دفع علت کن،چو علت خو شود هرحدیث کهنه پیشت نو شود 2.امام: در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم اگر می شود یه شرحی در مورد این دو شعر بدهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشعار عرفانی مبانی عمیق معرفتی دارد که در کلاس‌های ادبیات و عرفان باید بحث شود و هرکدام از اشعاری که مرقوم فرموده‌اید نیاز به چند ساعت بحث دارد که مسلّم در سؤال و جواب نمی‌گنجد. مگر این‌که در بررسی اشعار در یک نکته‌ای سؤال داشته باشید که اگر بتوانم نظرم را عرض می‌کنم. در حالی‌که در ادبیات مذکورمولوی می‌خواهد افق مخاطب خود را از روزمرّگی‌ها بالا ببرد و حضرت امام می‌خواهند از علم حصولی به علم حضوری سیر کنند که در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» آن شعر مورد بررسی قرار گرفته. موفق باشید
نمایش چاپی