بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5945
متن پرسش
سلام استاد اگر کسی بخواهد همراهی حضرت خضر را بکند معیار تشخیص حق از باطل برایش چیست ومنبع کسب علم برای او چگونه است ممنونم استاد.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: خضر زمانه‌ای که باید با او همراهی کنید امروز حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و رهبری عزیز اند که خودشان حق و باطل را نشان می‌دهند تا در سلوک خود متوقف نباشید. موفق باشید
5928
متن پرسش
با عرض ادب و سلام خدمت برادر و استاد گرانقدر. حوزه های علمیه از سال های دور تاکنون تفاوت های زیادی کرده است که مواردی از این تفاوت ها سودمند و موارد هم مضر است. نقش استاد اخلاق در تربیت نفوس ومراقبت های دائمی در حوزه های قدیم اصلی بی بدیل است که متاسفانه امروزه به علت گسترش حوزه ها و شرایط جانبی دیگر، شاید عملا امکان تحقق این روش اخلاقی و تربیتی نباشد. بنده حقیر که در حوزه معصومیه قم درس می خوانم و در این زمینه دغدغه دارم به این نتیجه رسیدم که باید ساختار و محتوای درس عقائد به گونه ای تنظیم شود تا بتوان به شناخت صحیحی از خویشتن دست یافت و از این دریچه حرکتی را آغاز نمود که بتوان به روح حماسی انقلاب اسلامی متصل شد و به مقصد نهایی که معرفت امام و فناء فی الله است رسید. بر این اساس از مجموعه المیزان از حاج آقا.ف دعوت کردیم و در مدرسه حضور یافتند و نکاتی را مطرح کردند. اما گویا هنوز معرفت نفس روزی حوزه ها نشده و بچه های کلاس قبول نکرده و بیشتر علاقمند بودند روش کلامی را ادامه دهند. بر این اساس ما چند نفر از بچه ها قرار شده که خودمون مطلب را پیگیر باشیم و از معرفت نفس شروع کنیم و چند سوال : 1- نظر حضرتعالی پیرامون اینکه طرح بحث معرفت نفس می تواند خلاء استاد اخلاق را در حوزه ها تا حدی پر کند چیست؟! 2- آیا در حال حاضر صلاح می دانید مباحث معرفت نفس، در حوزه ها بصورت عمومی مطرح شود ؟! 3- آیا قبل از مباحث معرفت نفس، نیازاست به مطالب دیگری نظیر تفسیر رجوع کرد یا خیر؟! چه سفارشی در این باب دارید. 4- عده ای سخت قائل هستند که معرفت دینی را ابتدا باید از سیرمطالعاتی آثار شهید مطهری شروع کرد. با توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری در خصوص آثار ایشان، اما من که چند تا از کتب ایشان را به صورت گزینشی خواندم خیلی احساس وجد نکردم . گویا سیاق کلامی بر روش اغنایی در کتب شهید مطهری غلبه دارد که البته ریشه در مقتضیات زمان دارد. لذا بنده و عده ای دیگر از دوستان قائلیم ابتدا به ساکن از کتب شما و بحث معرفت نفس آغاز کنیم و برای تکمیل مباحث اعتقادی به آثار شهید مطهری مراجعه کرد. نظر شما در این خصوص چیست؟ با کمال تشکر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- بنده این توصیه را از حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دارم که با معرفت نفس باید شروع کرد و در هرجایی هم که شروع کرده‌ام بحمداللّه جواب داده است و این همین‌طور که می‌فرمایید با مطالعه‌ی کتب ارزشمند شهید مطهری مغایرتی ندارد. موفق باشید
5906
متن پرسش
الشهادة ینمو عمله یعنی چه؟(منظور در این دنیا یا در آن دنیا)
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: یعنی شهادت؛ عمل شهید را رشد می‌دهد و با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید شهید «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» است پس در آن دنیا به کمالات بالاتری می‌رسد. موفق باشید
5902
متن پرسش
با عرض سلام اخیرا در گوشه کنار عده ای در نمازهای جمعه و تجمعات مسلمین اقدام به ثبت نام نیروهای مردمی جهت اعزام به سوریه برای جهاد با گروههای تکفیری و... و یا دفاع از حرم حضرت زینب -سلام الله علیها- می کنند , و این در حالیست که پس از بررسی عده ای میگویند این کار فقط به صورت نمادین است و اعزام جدی نیروهای مردمی وجود ندارد .و عده ای میگویند جدی است و همه را در نوبت قرار میدهند و اعزام میکنند. حال چند سوال برای من به وجود آمده است 1-اگر اعزام صحت داشته باشد بر اساس حرکت در نور وظیفه ، آیا وظیفه همه هست که بروندیا خیر؟ 2-ایا نباید دید چه کسانی توانایی جنگ شهری و نامنظم را دارند ( مانند سردار سلیمانی و امثالهم) و آموزش وتوانایی انجام کار مفید در این جنگ را دارند وآنها را اعزام کرد؟ 3-رفتن به سوریه برای جنگ از نظر فقهی چه حکمی دارد؟ اگر واجب عینیست چرا اعلام نمیکنند همه بروند و اگر کفایی است ملاک کفایت چیست و آیا اینکه می گویند حکم فقهی توسط رهبری صادر شده است اما بنا به مصلحت به صورت علنی بیان نمیشود آیا درست است؟ اصلا آیا امکان دارد حضرت آقا در شرایطی همچین حکمی بدهند؟ 4-این مطلب که باید روحیه جهاد داشت وشهادت راه صد ساله یک عارف را تبدیل به یک شبه میکند و باید آنقدر آماده بود که به راحتی از مال و فرزند و همسر و... دل کند و رفت در جای خود کاملا صحیح اما در حال حاضر و با شرایط موجود آیا اینکه باید به هر دری زد تا شرایط برای رفتن مهیا شود تا ما برویم و خود را در معرض این فیض شهادتی که ممکن است برای ما پیش بیاید قرار دهیم درست است حتی اگر از راه غیر قانونی و یا پیدا کردن پارتی در میان افراد صاحب نفوذ در امر اعزام باشد؟ و به طور کلی آیا اصرار بر رفتن درست است؟ 5-و سوال آخر اینکه اگر باید برویم یا بهتر است برویم ، آیا رضایت پدر و مادر یا همسر شرط است یا نه؟ با تشکر و ضمن التماس دعا ما را مانند همیشه راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم سیاست نظام اسلامی فعلاً این باشد که به صورت مردمی اعزامی به سوریه صورت بگیرد و یا اگر هم هست بنده در جریان نیستم. با این‌که مسلّم در جبهه‌ی مقاومت سوریه در مقابل جریان عبری، تکفیری، غربی قرار گرفتند کار خداپسندی است ولی باید جوانب دیگر موضوع از جمله رعایت همسر و فرزند فراموش نشود زیرا به طور صریح نمی‌توان حضور در آن جبهه را واجب شرعی دانست. موفق باشید
5883
متن پرسش
استاد گرامی با سلام. اینکه مقام معظّم رهبری موقعیت کنونی را برای نرمش قهرمانانه مطرح کردند در مقایسه با مدت 25 سال گذشته به نظر می رسد دارای چند ویژگی است: 1-در تمام مذاکرات آمریکا با سایرین همواره زبان تهدید حاکم بود ، و عملا تحریم با تهدید صورت می گرفت و در واقع مذاکره ای در کار نبود. 2-سال گذشته مقام معظم رهبری اظهار فرمودند دشمن در هر سطحی با ما وارد تعامل شود در همان سطح پاسخ می گیرد از حالا به بعد ما تهدید در هر سطحی را با تهدید در همان سطح پاسخ می دهیم. 3- تهدید همه جانبه بر علیه سوریه و جبهه ی مقاومت در چند ماه گذشته و موضع گیری تهدید آمیز ایران در همان سطح و عقب نشینی آشکار غرب ، مؤثر بودن تهدیدات ایران و جبهه ی مقاومت را تائید کرد، و نشان داد که موازنه ی تهدید و موازنه ی وحشت میان جبهه ی مقاومت و جهان غرب برقرار شده است و این خود زبان تهدید آمریکا و جهان غرب را در مذاکرات کوتاه می کند لذا بصیرت و زمان شناسی مقام معظم رهبری در موقعیت به دست آمده ابزار نرمش قهرمانانه را به تیم دیپلماسی کشور هدیه می کند تا بتوانند از این موقعیت حداکثر بهره را ببرند. 4-موقعیت موازنه ی تهدید و وحشت در فضای دیپلماسی کنونی و عزت و شرف و اقتدار تیم دیپلماسی ایران در نیویورک و در نشست سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل حاصل مقاومت ملت ایران در راس و بعد مقاومت ملت های سوریه ، لبنان ، غزه و تا حدی عراق است و نباید از فضائی که دولت نهم و دهم در دیپلماسی عمومی خصوصا در فعالیت های دیپلماسی که طی 8 سال گذشته در نشست های سالانه ی سازمان ملل و جهان رسانه ای ایجاد کردند چشم پوشی کرد. به نحوی که سخنرانی آقای روحانی در مجمع دقیقا قالب سخنرانی آقای احمدی نژاد طی هشت بار سخنرانی در این سازمان بود و با همان سبک و سیاق به نوید عدالت جهانی و منجی آخرالزمان (ان الارض یرثها عبادی الصالحون) ختم شد. خواهشمند است در خصوص این ویژگی ها از موقعیت کنونی و یا ویژگی های دیگری که این موقعیت را به وجود آورده است ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده نگاه جنابعالی را رویهمرفته نگاه درستی می‌دانم. به خوبی روشن است که در شرایطی هستیم که روح انقلاب اسلامی در مذاکرات حکومت می‌کند حالا هرچه نتانیاهو برسر مغزش بزند فایده ندارد. موفق باشید
5871
متن پرسش
سلام علیکم . سوال اول من در امور روزمره معیارم را طوری قرار دادم که هر کاری باعث حجاب و قساوت و سختی روی دل و قلب ام میشود آن را رها میکنم . مثلا بعد از دعای ندبه برای بچه های مسجد سخنرانی میکنم , اما احساس کردم که داره حجاب میشه , با برادران دینی زیاد برخاست بنشین میکردم و بعد متوجه شدم در این وسط دل ام کمی سخت میشود , نمیدانم به خاطر حرف زدن های زیادمان بود یا نه .کتاب خواندن ام گاهی شهوت میشوم که در سوال پیش گفتم و همون جا کتاب را میبندم .استاد گاهی اوقات حتی خواندن تفسیر قرآن برایم حجاب میشود چون احساس میکنم الان دارم میخوانم که فقط بدانم , وقتی به قلب ام رجوع میکنم و از قلب ام سوال میکنم میبینم حتی خواندن تفسیر قرآن را برای دانستن و بالا بردن اطلاعات میخواهد نه برای حرکت , که خودتان این حالت را در شرح نامه 31 بیشتر توضیح دادید.حرکت جوهری را که میخواندم به جای اینکه مرا متوجه خالق کند , مدام به مباحث سنگین و دشوار حرکت جوهری فکر میکردم . حتی در راه رفتن , در خیابان .و اصلا حساب کتاب قلب ام از دست ام رها شده بود . حتی مسجد رفتن ام هم گاهی حجاب و نفسانیات میشود و از این حیث مسجدم رو عوض میکنم و به مسجدی میروم که کسی من را نشاسد , چون مسجد خودمون همه من رو میشناسند و مدام به صحبت و ... میپردازند . و مثالهایی از این دست . حال میخواستم بپرسم این شیوه و راهکار من مورد تایید قرآن و اهل بیت هست ؟ و سوال دوم . در کتابی دیدم برای عاشق خدا شدن اول باید معرفت به خدا پیدا کرد دوم مدام از خود او خواست تا عشقمان را فزونی دهد و سوم کارهایی را که او دوست دارد انجام دهیم . حال میخواستم بپرسم برای حصول معرفت خدا یعنی حتما باید برویم اسفار و حرکت جوهری و معاد و معرفت نفس بخونیم یا برویم کتابهای روایی مثل توحید مرحوم صدوق و ... را مطالعه کنیم و یا مباحث توحیدی مثل توحید در قرآن آیت الله جوادی آملی را مطالعه کنیم ؟ و سوال سوم .ببینید من همیشه تو ذهن ام دوست دارم کسی بشوم مثل مرحوم سیدهاشم حداد . چون نه ایشون سواد حوزوی داشت و نه من . برای همین وقتی به ایشون فکر میکنم دل گرم میشوم . از طرف دیگر تمام عرفای ما درس حوزه خونده بودند . و هنگامی که به علمایی مثل مرحوم قاضی و ملاحسینقلی خان همدانی و مرحوم بهجت نگاه میکنم فکر میکنم که اگر درس حوزه و اسفار نخونم نمیتونم به جایی برسم . من میدونم وقتی مرحوم حداد به درجات بالا نائل آمدند کتاب های سنگین فلسفی و عرفانی را تحلیل میکردند و علم حضوری به او داده شده بود . و یا داستان شهید مطهری و مرحوم حداد که شهید مطهری سوالات بی پاسخ خود را از مرحوم حداد میپرسد . این را میدانم ولی میخواهم بپرسم مرحوم حداد در طی طریق الی الله اسفار و ... خوانده بود .یعنی بدون فلسفه و عرفان نظری میتوان حرکت کرد و به درجات بالا رسید ؟منظورم از درجات بالا فقط کشف و شهود نیست بلکه طی کردن سفرهای چهارگانه است با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: مؤمن باید در مسیر توحید متوجه حضور و تأثیر حق باشد ولی این بدین معنا نیست که از وسائطی که خداوند قرار داده دوری کند. خوب است که مواظب هستید چیزی حجاب قلب‌تان نشود ولی باید در دل انجام وظایف شرعی سعی کنید توجه خود را به خدا بیندازید نه این‌که از ترس حجاب‌شدن کتاب یا صحبت‌ برای بچه‌های مسجد، کتاب‌خواندن را یا صحبت‌کردن را ترک کنید، باید سعی کنید توجه و نیت شما تغییر کند. به هرحال به ما دستور داده‌اند برای کسب علم تا چین هم بروید حالا شما تفکر بر روی حرکت جوهری را از ترس آن‌که فکرتان را مشغول می‌کند رها می‌کنید؟ در حالی‌که اگر با تفکر و تعقل عمیق‌تر با آیات و روایات روبه‌رو شوید از لایه‌های عمیق آیات و روایات آگاه می‌شوید و درجه‌ی توحید شما شدیدتر می‌شود. مرحوم حداد تا حدّ سیوطی ادبیات عرب را خوانده بودند و متون عربی را به‌خوبی می‌فهمیدند. از طرفی استاد بزرگی مثل مرحوم قاضی داشتند که مبانی فلسفی و عرفانی را به ایشان آموخته بودند ما امروز از طریق اساتیدی مثل حضرت امام و علامه طباطبایی و شاگردان آن‌ها باید راه را جلو ببریم. موفق باشید
5848
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما همانگونه که مستحضر هستید این روزها حرف از مذاکره با امریکا و رابطه با ان است و برخی گمان می کنند رابطه با امریکا به نفع ماست در حالی که رهبری و امام مخالف این نظریه هستند و از طرفی این روزها رسانه های داخلی و خارجی حرف از نرمش قهرمانه (بیانات رهبری)می زنند وان را مذاکره با امریکا می دانند از طرفی نکته ای که برایم تعجب بر انگیز این است رهبری در چند ماه گذشته حرف از بدر و خیبر می زدند اما امروز نرمش قهرمانه.... از طرفی برخی گمان می کنند امروز عصر عاشورایی حسینی انقلاب تمام شده است و باید به صلح حسنی روی بیاوریم و برخی تصویر کتاب صلح امام حسن رهبری را انتشار می کنند....اگر ممکن است درباره این قضایا لطفا روشنگری کنید....ممنون ..در پناه حق
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: به نظرم این دو قابل جمع است که انسان از مواضع اصلی خود کوتاه نیاید ولی بهانه به دست دشمن ندهد. مگر حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» در کربلا نفرمودند : اجازه دهید برگردم؟ و دشمن اصرار داشت باید با یزید بیعت کنند و حضرت نپذیرفتند. آیا جمله‌ی امام حسین«علیه‌السلام» که فرمودند «اگر نمی خواهید به کوفه وارد شوم، بگذارید برگردم» همان نرمش قهرمانانه نیست که در عین عدم پذیرش بیعت یزید بتوانند کار خود را دادمه دهند؟ موفق باشید
5831
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم در تفسیر حدیث ای اباذر فرمودید بالاترین نوع عبادت تفکر در معرفت خداست ، خواهشمند است با توجه به ذهن اندک بنده چگونگی تفکر در معرفت خدا را روشن تر بفرمایید. یا حق
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: این‌که عرض کردم روایت امام صادق«علیه‌السلام» است که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب «چهل حدیث» در حدیث شماره‌ی 12 آورده‌اند. از طرفی روایات می‌فرماید با معرفت نفس به معرفت ربّ می‌رسید پس یکی از راه‌های تفکر در معرفت خداوند، معرفت نفس است و نیز امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در خطبه‌ی شماره 1 نکات ظریفی در معرفت الهی دارند و بنده‌ی حقیر نیز آن خطبه را به طور مختصر شرح داده‌ام. موفق باشید
5818
متن پرسش
با سلام استاد گرامی آیا در دنیایی که از در و دیوار برای انسان غفلت و دنیا می بارد و ما به واسطه ظلمت خودمان و شرایط حاکم بر زمانه از درک حضور امام زمان (عج)محرومیم می توانیم چون مسلمانان صدر اسلام و انقلابیونی چون ابوذر و مقداد و ...که در زمان پیامبر اسلام آوردند جوهرا طعم اسلام حقیقی را بچشیم و به حقیقت اسمائ اللهی برسیم،استاد گرامی زمانه عجیبی است و من به شدت احساس غربت می کنم در کلاس های دانشکده آنقدر فضا برایم سنگین می شود که گاه قلبم به شدت درد میگیرد و این حالت در زمان های دیگر هم اتفاق می افتد و مدتی که تزکیه و ذکر رامداومت دارم حالم خوب است اما گاهی تا به خودم می آیم بنا بر لوازم زندگی مدرن متوجه می شوم که دچار پریشانی شدم گاه آنقدر دور می شوم که حتی استغفار و قرائت قرآن هم برایم سنگین می شود و قلبم تحملش را ندارد و نمی توانم خلوت و انس داشته باشم،با این وجود واین من ازهمه جابریده و سرکش چه کنم؟التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: با انقلاب اسلامی تاریخی شروع شده که ما را نه‌تنها به عالم صدر اسلام برمی‌گرداند بلکه به نقطه‌ای می‌برد که امید همه‌ی انبیاء و اولیاء بود، یعنی نقطه‌ی ظهور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه». اگر در بستر انقلاب اسلامی حضور فعال داشته باشید و در ذیل ولایت فقیه امورات خود را شکل دهید و راهی که حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشود را با آثار عرفانی او ادامه دهید با سرنوشت شهدای دفاع مقدس هماهنگ می‌شوید. شهدایی که امام شهیدان در موردشان فرمودند: «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان ، عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.». موفق باشید
5820
متن پرسش
آیا در تمدن مدرن امکان ساختارسازی و یا تغییر ساختار وجود دارد یا تنها آدم‌هایی باید بیایند و جوهر این تمدن را با همین شرایط تسخیر کنند؟! اگر امکان ساختارسازی اسلامی و یا تغییر ساختار جهت اسلامی‌کردن حرف بی معنی هست که هست، ما می دانیم و شما بهترمیدانید، پس چه باید کرد؟ از طرفی این آدم‌هایی که می‌خواهند جوهر تمدن را با وجود وضع موجود تسخیر کنند چطور می توانند به حقیقت رسیده باشند،آیا نباید گفتمانی انقلابی در این راستا اتفاق بیافتد، خود بهتر می‌دانید که حرف این حقیر چیست، مگر پیامبر اسلام کارشان در آن زمانه خلاف عادت نبود، مگر خود شما در سوره‌ی انفال نفرمودید که تعداد هرچند اندک باشند خدا با همان‌ها اگر حقیقتا اخلاص داشته باشند و حقیقت اسلام را طلب کنند و با تمام وجود بخواهند که حکم خدا و رسول در تمام ابعاد فردی و اجتماعی اجرا شود حق را پیروز می‌گرداند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: همین حالا انقلاب اسلامی بر خلاف عادت زمانه دارد جبهه‌ی جدیدی از تفکر را می‌گشاید، خوشا به حال آن‌ها که وارد این جبهه شدند و با خودآگاهی تاریخی از یک طرف ذات ظلمات زمانه را می‌شناسند و از طرف دیگر ذات راهی که گشوده شده است را. به گفته‌ی رهبری عزیز که به حق به‌خوبی متوجه این نکته هستند روش ما برای عبور از غرب باید مثل کسی باشد که بخواهد در درون دریا و روی آب یک کشتی را تعمیر کند، پس نمی‌توان زندگی را که شدیداً تحت تأثیر غرب است تعطیل کرد و نیز نباید از هدفی که در پیش داریم غفلت کنیم. موفق باشید
5797
متن پرسش
با سلام : در جواب سؤالی در مورد آیت الله مصباح فرموده بودید که آقای احمدی نژاد باید به آیت الله مصباح نزدیک می‌شد وگناه آیت الله مصباح این است که خطر انحراف را زودتر می فهمید و من واقعا تعجب می کنم از این همه قبیله‌گرایی شما، در زمانی که این مسائل جریان انحرافی واینها اوج گرفته بود، آقا معیارهای انحراف از خط امام را بیان کردند. چطور است که به این سرعت فراموش شد همان جا بود که اعلام نمودند اگر کسانی اشتباه کرده‌اند بگویند و مثال امام را آوردند که در قضیه‌ای فرموده بودند که من در فلان قضیه اشتباه کردم آقای مصباح خطر این جریان را بزرگ‌ترین خطر می‌نامیدند و رهبر انقلاب مسائل را اصلی و فرعی می‌کردند و امروز معلوم شد که موضوع اصلی فتنه‌ی 88 بو د. بزرگ‌ترین خطر اسلام از نظر آقا اختلاف سلیقه شما مخیرید که آقای مصباح را انتخاب کنید زیرا نمی‌توانید فراتر از آن نگاه کنید و فکر نکنید که ما متوجه طعنه‌هایتان نمی‌شویم اگر راست می‌گویید افکار این بزرگ‌ترین خطر را به طور جدی نقد کنید نه اینکه در جواب دو تا سوال به طور کلی بیان کنید مناظره کنید و از شخصیت فرهیخته‌تان دفاع کنید من به شخصه آقای مصباح را هنوز هم دوست دارم و بدانید که رشته‌ام فلسفه‌ی اسلامی است و اصولاً با افکار ایشان آشنایی دارم و منکر زحمات فوق‌العاده‌ی ایشان نیستم ولی مگر شماها برمنبرهایتان شب و روز نمی‌گویید که گذشته‌ها ملاک نیست و مگر امام نفرمودند میزان، حال فعلی افراد است؟ این تعابیر آقا متعلق به قبل از سال 90 است. من معتقدم که آقای مصباح در جریان آقای احمدی نژاد ذیل مقام معظم رهبری عمل نکردند و در این جریان اشتباه کردند و یکی از علل اشتباه ایشان حلقه‌ی اطرافیان ایشان بود مانند جریان آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری که این حلقه‌ی اطراف آخوند خراسانی موجب اشتباه آخوند خراسانی شد و تا ایشان فهمید و آمد که کاری کند شیخ به شهادت رسید. ولایتمداری آقای احمدی نژاد و آقای مشایی واقعاً بی‌نظیر است. ولایتمداری در عمل ثابت می شود نه در حرف، برای من اختلاف نظر شهید بهشتی و آقای مصباح در مورد آقای شریعتی جالب است شهید بهشتی که برای امام یک ملت بود و مظلوم واقع شد در جمهوری اسلامی که مظلومیت ایشان در برابر شهادتشان هیچ بود. اگر به نام عدالت‌خواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کرده‌ایم؛ از خط امام منحرف شده‌ایم. اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالت‌خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانى که از لحاظ فکرى با ما مخالفند، اما می‌دانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده‌ایم. والعاقبة للمتقین
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: گویا در سخن جنابعالی موضوع جواب سؤال شماره‌ی 5731 در مورد آیت‌اللّه مصباح فراموش شده آن کاربر عزیز موضوعی را مطرح کردند که حاصل و نتیجه‌ی آن این می‌شد که مقصر اصلی خیلی کارها آیت‌اللّه مصباح می‌شدند و بنده تذکر دادم که خطای این نگاه بسیار زیاد است و نه‌تنها شخصیت آیت‌اللّه مصباح نادیده گرفته می‌شود بلکه روحیه‌ی اسلام انقلابی که آیت‌اللّه مصباح در حوزه‌ی علمیه یکی از شاخص‌های این روحیه هستند زیر سؤال می‌رود. عنایت دارید که بنده از کلیّت شخصیت آیت‌اللّه مصباح دفاع کردم و معتقدم مقام معظم رهبری با شناخت کاملی که از کلیّت شخصیت آیت‌اللّه مصباح دارند آن سخنان را در تأیید ایشان فرمودند. شاید مصاحبه‌ی اخیر آقای فتاح – وزیر نیروی دولت نهم را در خبرگزاری پارس دیده باشید که می‌فرمایند با آقای احمدی‌نژاد از قبل رفت و آمد خانوادگی داشته‌اند ولی تأکید می‌کنند آقای احمدی‌نژاد دولت نهم غیر از آقای احمدی‌نژاد دولت دهم است – که در دولت دهم در نزدیکی خاصی نسبت به آقای مشایی قرار گرفتند- موضع‌گیری‌های آیت‌اللّه مصباح در دولت دهم خبر از نگرانی عمیقی می‌دهد که پیش آمد. از یک طرف رهبری عزیز تلاش داشتند با تقویت و تأیید دولت امکان حمله‌ی مستقیم و غیر مستقیم جریان های آقای هاشمی و آقای مطهری و بعضی از نمایندگان مجلس را سد کنند و از طرف دیگر آیت‌اللّه مصباح تلاش داشتند متذکر شرایطی باشند که آقای احمدی‌نژاد را از بدنه‌ی اصول‌گرایی جدا کرده و آقای احمدی‌نژاد بهترین نیروهای اصول‌گرا را از اطراف خود راند، نیروهای اصول‌گرائی که در دولت دولت نهم روحیه‌ای ایجاد کرده بود که دولت در آن زمان به عنوان دولت نظام اسلامی به‌شدت کارآمد شد. به همین جهت ملاحظه می‌کردید بنده و امثال بنده در عین آن‌که از دولت در مقابل جریان آقای هاشمی و امثال ایشان دفاع می‌کردیم انتقادی به آیت‌اللّه مصباح نداشتیم چون می‌دانستیم حقیقتاً یک خطر بزرگی پیش آمده – هرچند ممکن بود در روش برای دفع این خطر صراحت آیت‌اللّه مصباح را تنها روش دفع خطر ندانیم – اما آیت‌اللّه مصباح در فهم آن خطر بسیار هوشیار بودند. موضوع اختلاف آیت‌اللّه بهشتی و آیت‌اللّه مصباح در برخورد با جریان مرحوم شریعتی و کسانی که می‌خواستند با تفکرات مرحوم شریعتی یک مکتب درست کنند را نیز در تفاوت در روش بدانید و نه در تشخیص. این آن چیزی است که بنده در راستای حفظ انقلاب و در راستای اتحاد ملیِ مورد نظر رهبری باید عرض می‌کردم ولی مطمئن باشید هنوز عمق آن چیزی که آیت‌اللّه مصباح بر روی آن دست گذاشتند روشن نشده. آثار کمی از آن این است که شما فعلاً ملاحظه می‌کنید دنیای غرب ذوق‌زده شده که گویا توانسته روحیه‌ی انقلابی را به حاشیه ببرد. چه عاملی موجب دلسردشدن روحیه‌ی انقلابی اصول‌گراها از دولت دهم شد؟ آیا این پدیده به‌خوبی کالبدشکافی شد؟ مصاحبه‌ی آقای فتاح شروع خوبی است برای تفکر بر روی این موضوع. اگر این موضوع به‌خوبی روشن شود صدای ایت‌اللّه مصباح بهتر شنیده می‌شود و به عنوان صدایی مقابل رهبری تلقی نمی‌گردد. هنوز فرصت تفکر بر روی تفاوت دولت نهم و دهم فراهم نشده، آینده چیزهایی را بما نشان می‌دهد که بسیار عبرت‌آموز است. موفق باشید.
5798
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت ... استاد یه سوالی مدت هاست که ذهنمو مشغول کرده و جوابی براش ندارم البته این سوال خیلی از بچه مذهبی ها و حزب الهی هاست که بدلایلی مخفی میکنن یا از جوابش طفره میرن ... استاد بنظر من و خیلی ها مثل من مقام معظم رهبری از تمام ظرفیت و اختیاراتی که دارن برای عبور دادن جامعه از فرهنگ غرب و مدرنیته و سبک زندگی ومسائل دیگه مثل فرهنگی و ... اون جور که باید استفاده نمیکنن و غالبا به حرفای خیلی کلی در بعضی از سخنرانی ها که بمناسبت خاص هست بسنده میکنن !!! مثلا همین صدا و سیما که رییسش رو مستقیما خود آقا انتخاب و منسوب میکنن .. استاد این صدا و سیما بزرگترین ظرفیت و کارایی رو برای اگاهی دادن به جامعه در خصوص ظلمات تمدن غربی و هنجار های فرهنگی و دینی و همینطور سبک زندگی و ... داره و از نظر کیفی و کمی میتونه براحتی با ماهواره و اینترنت و همه ابزارهای دشمن در تهاجم فرهنگی مقابله کنه اما استاد چرا صدا و سیما عملکردش در این بحث بسیار پایینه و اصلا نمره قابل قبولی نداره؟؟!! استاد چرا آقا از صدا وسیما محکم نمیخواد که تو این قضیه جدی تر عمل کنه و برنامه هایی تولید کنه مثل میزگرد و جلسات سخنرانی و جلسات بحث اون هم با تبلیغ گسترده که مردم بشینن ببینن و ایجاد اگاهی و مطالبه کنه این مباحث توی جامعه ؟؟ استاد بعضی ها میگن رهبر میخواد ازشون اما اونها پشت گوش میندازن اما این اصلا حرف منطقی نیست و ادم نمیتونه قبول کنه!!! یعنی خدای نکرده اینقدر رهبر حرفش در رو نداره!!! یا کارهای دیگه مثل دستورات جدی و مطالبه جدی از ارگانها برای پیگیری این مباحث... استاد این سوال خیلی از بچه مذهبی هاست و خود من هم یه بسیجی هستم و مقلد آقا و طرفدار ولایت مطلقه فقیه اما بلاخره این هم برای خودم سواله و هم برای خیلی های دیگه که از ماها میپرسن و جواب حسابی نداریم که بدیم پس خواهشا کمکمون کنید / التماس دعا استاد بزرگوار و عزیزم
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اگر بخواهید از تجربه‌ی منِ پیرمرد که سال‌ها در کارهای اجرایی و فرهنگی قدم زده سخنی شنیده باشید باید عرض کنم کار فرهنگی با دستور و بخشنامه درست نمی‌شود و بنده پس از این‌که این را باگوشت و پوستم احساس کردم از همه‌ی کارهای اجرایی کنار کشیدم چون متوجه شدم خلأ جدّی ما ضعف فرهنگی است و بحمداللّه این موضوع را رهبری عزیز به‌خوبی متوجه‌اند، به همین جهت تلاش می‌کنند جامعه را از جهت فرهنگی جلو ببرند تا نگاه‌ها و انتخاب‌ها عوض شود. این مثال را در همین رابطه در سال‌ها قبل عرض کردم که:" معلم ادبیات به آن دانش‌آموزی که در خانواده‌ی ثروتمند زندگی می‌کرد گفت؛ إنشائی بنویس با موضوع فقر. طرف در وصف خانواده‌ی فقیر نوشت: فقرا خودشان فقیرند، کلفت و نوکرشان فقیرند." وقتی جامعه‌ی غرب‌زده‌ی ما که وارث این فرهنگ از دوره‌های گذشته است هنوز متوجه یک نوع زندگی ماوراء زندگی غربی نیست می‌تواند فیلمی بسازد و یا اداره‌ای داشته باشد که نظر به سبکی از زندگی بکند که زندگی زمینی را به ملکوت آسمان متصل کند. اگر مطلب را توانستید بگیرید کمر همت را می‌بندید و برای کمک به رهبری عزیز به صورت عمیق و ریشه‌ای به کار فرهنگی وارد می‌شوید اما نه آن نوع از کار فرهنگی که ادامه‌ی غرب باشد. موفق باشید
5802
متن پرسش
باسلام خدمت استاد توصیه های حضرتعالی برای دانشجویان دختر که امسال وارد دانشگاه میشوند جیست بطورمفصل
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده تنها می‌توانم بگویم در کنار علوم دانشگاهی سعی کنید در ذیل ولایت رهبری وارد تاریخی شوید که با انقلاب اسلامی شروع شد، در آن صورت با توصیه‌های رهبری خودتان متوجه‌ی راه‌های جزیی می‌شوید و از پوچی آزاردهنده‌ای که ممکن است در دانشگاه با آن روبه‌رو شوید و گرفتار انواع فسادهای عقیدتی و اخلاقی گردید، نجات می‌یابید. موفق باشید
5776
متن پرسش
سلام استاد، تا کنون این چنین رابطه ی عمل و اندیشه را احساس نکرده بودم که مدتی است با از دست دادن مراقبه ی دائمی و همت گماشتن به اعمالی که برایم شبهه ناکند و پیش از این در نظرم حرام می نمودند ، شبهات بسیاری در مقام اندیشه بر من نازل شده است که پیش از این خود پاسخگوی این سؤالات در نزد دیگران بودم و تعجب می کردم که چرا فهم نکردندی. استاد ، تأثیر اندیشه در عمل بس واضح است و مبرهن . اما اثر متقابل عمل بر اندیشه تا امروز بر من پوشیده بود که با تئوریزه کردن خطاهای خود ، راجع به همه ی امور سؤالات اساسی دارم که با یافتن جوابشان خاضع شده و اهتمام به ترک عمل اشتباه خود می نمایم. خواستم نظر حضرتعالی را بدانم. و در ادامه اینکه مدتی است حالتی بر من مستولی شده است که اولا خود را در " مقام تفکر" میابم به گونه ای که همه ی هستی از جایگاه پدیده ها در آن تا چرایی احکام فقهی برایم سؤال است و هر جمله ای در باب دین پاسخ بسیاری از سؤالات من است و ثانیا برخی مسلمات دینی برایم زیر سؤال رفته و نیاز به تبیین و تصدیق و یا استدلال دارند . که اولی را ناشی از تعالی روحی و دومی را ناشی از سرکشی نفس خود و جمع این دو را غیر ممکن می دانم. استاد چرا این طور شده ام ؟ اندیشه و اعتقادی که با چهارتا عمل این قدر دستخوش تغییر و شک و یا یقین می شود ، من را چه سود و چه اعتمادی کنم به این که با عمل صالح ، اندیشه ام را اصلاح نمایم که می دانم این تفکر ناشی از عملی است که انجام داده ام و عالَمی که در آن واقع شده ام و مگر این دیگر نامش "اندیشه" و " اعتقاد " است ؟ استاد چرا من این طور شده ام که گاهی از ترس این که مبادا جزء انسان هایی باشم که ابتدا سبیل هدایت پیمودند و سپس راه به بیراهه بردند ، کمرم می لرزد ؟ استاد تا دیروز روح من در برابر سخن بزرگان خاضع بود اما امروز، نفس سرکشم برای همه چیز دلیل می خواهد مثلا این که آیا شما دلیلی دارید که به آن بنده خدا در مثالی فرمودید باید پنجره را بست تا گناه نکرد ؟ یا وقتی اثر اعمال در عروج انسان را می شنوم ابتدا سر ذوق آمده ولی بعد در نظرم آراسته می شود که از کجا معلوم چنین باشد ؟ استاد ، خود را بیرون از تاریخ خود می بینم چرا که متوجه اثر اعمال خود بر خود و متوجه آزمون های لحظه به لحظه ی نفسم نیستم و نمی دانم راه رهایی از شیطان و غلبه بر "شک" به همراه "یأس " چیست. البته نه این که شخصیتا مأیوس باشم اما حالاتی در خود می بینم که ریشه ی آن ها را در یأس یافته ام. عذرخواهم که وقت شریفتان را می گیرم اما در ادامه بگویم که تلاش من برای نماز دائمی اول وقت ، حقیر را سودی نمی رساند و درحالی که تصمیم به نماز شب دارم ، در ماه دو سه بار نمازم قضا می شود و نیاز به درمان و دارویی اساسی دارم که همچون بیماری سرماخوردگی ، بیماری ای سخت و طولانی ، من را از پای درآورده و اگر همت واراده ای در جهت اصلاح باشد بی پاسخ می ماند. معارف صرف ، مشکل بنده را حل نمی نماید که با آن ها با همین بیماری شک و یأس خود مواجه می شوم و چراها سر بر می آورد و طبیب خود را به زیر تیغ نقد می کشانم. چه دارویی این نفس نشسته را اندکی از شک و یأس رها می کند و نفسی تازه در من می دمد تا بتوانم باری دیگر حیات را تجربه کنم ؟ نظر به علم علامه حسن زاده و آیة الله جوادی به من می گوید که سبیل مداومت بر همین دینداری موجود ، سؤالی را بی پاسخ نمی گذارد ولی همین جمله ی پیشین هم برایم جای سؤال است که چرا باور کنم سؤالات من برای آن بزرگان هم مطرح بوده درحالیکه جوابشان معلوم نیستند و چرا باور کنم برایشان مطرح نبوده درحالی که آن بزرگان به سرچشمه های علم نائل شده اند؟ و سؤالات من مانع از رفتن بر این سبیل است و گاهی می اندیشم که شاید سؤالات من ناشی از یأس از رسیدن به حقیقت است . استاد ، همان طور که اگر چندین بار پوست بدن انسان مجروح شود ، نفس به ترمیم آن اهتمام دارد اما از یک جایی به بعد نفس از ترمیم جراحت انسان منصرف می شود ، نفس من نیز درحالتی است که احساس می کنم از اصلاح منصرف گشته و نمی تواند برخیزد و یک دعا و یک گریه و اندکی معرفت و یک انابه و یک تصمیم و یک توسل و درخواست از نبی و معصومی که به آن ایمان حقیقی نیاورده است... ، او را حرکت نمی دهد و از موضع تردید و ترس و یأس و دیگر عوارض بیماری برکنار نمی دارد، دارویی لازم دارم که اندکی من را راه بنماید تا شور دیدار حق، شکیات و جمودی حقیر را بخشکاند و در سایه ی آرامش حاصل از یقین ، بنگرد که کدام سؤال بی جاست و کدام حقیقت دارد و با یقین مراحل لازم را برای اجتهاد جهت یافتن پاسخ سؤالاتی که هنوز تاریخ بشریت به آن پاسخ نداده اند طی کند و سؤالات مانع از طی طریق نشود. با تشکر از استاد عزیز.
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: به اندازه‌ی یک تاریخ - تا آن‌جایی که به گوش ما رسیده- محمّد و محمّدیین«صلوات‌اللّه‌علیهم» فریاد می‌زدند ما چیز دیگری می‌گوییم و شما چیز دیگری می‌شنوید. آن‌ها می‌گویند بیایید در عوالم ملکوت حاضر شوید و ما حرف آن‌ها را تئوریزه می‌کنیم و به درس و معلومات تبدیل می‌نماییم، و قرآن را که کتاب ذکر است به کتاب علم تبدیل کردیم و آن هم علمی که اشاره‌ای به عوالم نوری نمی‌کند تا لااقل متوجه حجابی شویم که بین ما و عوالم نور هست. خدا را شکر متوجه شده‌اید که عقیده آن بصیرتی است که با عمل حاصل شود و عمل یک نحوه حضور در عوالم متعالی است. تعجب می‌کنم چرا تعجب کرده‌اید اندیشه‌هایتان با اعمالتان تغییر می‌کند. چرا نکند؟ اگر اندیشه‌ی حقیقی تجلیات نوری است که نفس ناطقه با حضور در عالَمی که قرار دارد ظهور می‌کند و از علم به عین در می‌آید، پس معلوم است که اگر از آن حضور نازل شوید به همان اندازه تجلیات نوری ضعیف می‌شود و اندیشه‌ی حاصل از آن حضور نازل ضعیف و کم‌حرارت می‌گردد. موضوع توهم را که کنار بگذاریم چون توهم اندیشه‌ای است که حقیقتا اندیشه نیست و به حقیقت رجوع ندارد ودر آن حالت نفس ناطقه در معرض حقیقتی نیست که جان انسان را تحت انوار خود قرار دهد و عملاً یک نوع سوبژکتیویته است. آری توهم را که کنار بگذاریم ما می‌مانیم و آن حضوری که باید در عوالم نوری داشته باشیم و هرچه با عمل خود بیشتر در رفع حجاب خود نسبت به آن عوالم و آن حقایق بکوشیم و هرچه رویکرد ما در عبادات جهت رفع حجاب‌های این‌چنینی باشد، بیشتر در حضور قرار می‌گیریم و با اندیشه‌ای گرم‌تر روبه‌رو می‌شویم، اندیشه‌ای که پای او بسته به عبادات ما است .در آن صورت معنای کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» را نیز احساس می‌کنید که عجب! با یک نگاه بی‌جا آن نور و آن اندیشه و آن حضور رفت؟ مگر نفرمود: «العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء» علم نوری است که خداوند در قلب آن‌کس که خدا خواست می‌اندازد؟ باید شایستگی‌های خود را به عنوان بنده‌ای مطیع در محضر حق نمایان کرد تا او آن علم را که نور است و نه محفوظات، لطف کند در چنین فضایی و با زندگی با چنین علمی است که انسان می‌تواند به تجربه‌های ارزش‌مند برسد که چگونه آن نور علمی می‌آید و در چه شرایطی می‌رود. مولوی در تجربه‌ی خود می‌یابد که چگونه با خوردن یک لقمه اضافی حرکت روحش به سوی عالم قدس متوقف شده و پای رفتن را از دست داده و لذا ناله می‌کند: «از برای لقمه‌ای این خارخار..... از کف لقمان برون آرید خار». مگر عرفای بزرگ یک عمر فریاد نزدند تا شهود در میان نباشد هنوز راه را نیافته‌اید؟ و مگر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در آثار بزرگ عرفانی‌اش این راه را به سوی ما نگشود تا در میانه‌ی راه سرگردان نمانیم؟ بنده معتقدم خداوند پاداش مؤمنین انقلابی را پس از آن‌که صبر و مقاومتشان را در پایداری بر ارزش‌ها دید، روحیه‌ای عرفانی می‌دهد تا آن‌ها را به جامعیت لازم رسانده باشد. این موضوع را در صدر اسلام در صحابه‌‌ی صادق رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌یابید و امثال سلمان و ابوذر و مقداد با برخورد صحیح با آن هدیه‌ی الهی به آن مقامات روحانی و عرفانی رسیدند هرچند عده‌ای از صحابه بعد از رحلت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نیز گرفتار سیاسی‌کاری شدند و از آن راه باز ماندند. عیناً بعد از دفاع مقدس هشت‌ساله بنده این روحیه را در بسیاری از رزمندگان احساس کردم ولی متأسفانه عده‌ی کمی در راهِ گشده‌شده قدم گذاشتند و ادامه‌ی کار را با اُنسی بیشتر با آثار عرفانی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به کمال رساندند. همین حالت را بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد به جهت وفاداری که نیروهای انقلابی با برخورد صادقانه‌ای که با رهنمودهای رهبری عزیز در دفاع از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند ،احساس می‌کنم و آنچه از سخنان شما فهمیدم انعکاس تقدیری است که حضرت حق برای ما رقم‌ زده، این یأسی که می‌گویید، یأسی است که روح شما در شما ایجاد کرده تا در پله‌ای دیگری قدم بگذارید و این همان بازخوانی مبارکی است که در نیروهای متعهد به انقلاب و امام و رهبری و شهداء ظهور کرده و عرض کردم فرصت و شرایطیتش آمده تا چشم‌هایمان را دوباره بمالیم. هرچند باز نگرانم عده‌ای از همان پله‌ی قبلی تکان نخورند و همچنان با احساساتی سرگردان دست‌ها را گره کنند و به این و آن بپرند. می‌گویی: «دارویی لازم داری که اندکی راه بنمایاند تا شور دیدار حق، شکیات و جمودت را بخشکاند»، مگر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از همان ابتدایی که این انقلاب را شروع کرد همه‌ی این نیازها را پیش‌بینی نکرد؟ چرا نمی‌خواهید به علم و معرفتی وارد شوید که با حضور در ساحات نوری ظهور می‌کند و می‌توان با آن علم و معرفت زندگی کرد. علمی که ما را حمل می‌کند به جای آن‌که ما آن را حمل کنیم. شاید کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی» مبنای تئوریک عرایضم باشد به شرطی که بنا داشته باشید در ساحتی دیگر که مکمل ساحات قبلی است حاضر شوید، ساحتی که دیگر در آن ساحت این دغدغه را ندارید که کدام سؤال تان بی‌جا است و کدام حقیقت دارد. چون وقتی صبح طلوع کند به‌کلّی چراغ سؤال خاموش می‌گردد. البته این احتمال برای بنده هست که در فضای سخن شما قرار نگرفته باشم در آن صورت باید با دقت با عرایضی که داشتم بر نکات اصلی خود بیشتر تأکید کنید. موفق باشید‌
5786
متن پرسش
سلام وخداقوت حضرت آقا فقه اکبر را فلسفه میگویند وامام ره عرفان منظورآقا چیست؟واینکه چراعرفان رافقه اکبر نگفتند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: شاید آن فلسفه‌ای که مدّ نظر آقا است یعنی فلسفه‌ی حکمت متعالیه به نحوی همان عرفان باشد. موفق باشید
5787
متن پرسش
سلام به نظر حضرت عالی1. مهمترین کاری که بسیج باید وارد شود الان وباتوجه به روح زمانه چیست؟(شناختن گفتمان انقلاب اسلامی-تولید علم و.....). باتشکر واینکه اگرمیشود توضیح وراه شروع آن را بفرمایید.؟ 2.بسیج وکاردردانشگاه چطور باتوجه به عالم آن که میدانید؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- همان توصیه‌ای که رهبری می‌فرمایند: « خط کلى نظام اسلامى، رسیدن به تمدن اسلامى است. براى ایجاد یک تمدن اسلامى - مانند هر تمدن دیگر - دو عنصر اساسى لازم است: یکى تولید فکر، یکى پرورش انسان(رهبری، ۱۳۷۹/۰۷/۱۴). » 2- اگر ما وارد تاریخی شدیم که با انقلاب اسلامی شروع شده می‌توانیم در عین حضور در دانشگاه، نگذاریم روح غرب‌گرای دانشگاه بر ما و اعمال و افکار ما حاکم شود. موفق باشید
5766
متن پرسش
سلام علیکم بحث «سلوک ذیل شخصیت امام و رهبری»را به عنوان یک طرح تربیتی یافتم و مدتی است-به تجربه- به این نتیجه رسیده ام که تامل در بیانات، تحلیل ها و حتی توجه به نحوه ی برخوردها و سکنات این دو عزیز مایه ی رشد و تعالی است و از بسیاری از کتب اخلاقی برای بنده مفیدتر است. در صدد شدم این موضوع را به شکلی مدون نموده و گسترش دهم و در این مسیر از کتب شما هم استفاده های فراوان بردم. یکی از موانع که در این مسیر با آن احتمالاً مواجه خواهم شد -و البته تا حدودی هم تجربه ی مواجهه باآن را دارم- این است که با طرح استدلال های خشک کلامی و جدل کردن، امثال بنده را به طرح بدعت در باب طرح ولایت فقیه متهم نمایند و حتی تهمت جلو زدن از امام و رهبری را بر ما وارد نمایند. مثلاً اینگونه بگویند که: «خود امام راحل هم در کتاب ولایت فقیه شان مساله ی «سلوک با ولایت فقیه» را مطرح نکرده اند» یا به این سخن رهبری استناد فرمایند که: «گفته شد که بعضى‌ها نظرات کارشناسى میدهند، با نظر رهبرى مخالف است، میگویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسى‌اى که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضح‌تر؟! نظر کارشناسى، نظر کارشناسى است. کار کارشناسى، کار علمى، کار دقیق به هر نتیجه‌اى که برسد، آن نتیجه براى کسى که آن کار علمى را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. البته گاهى اوقات میشود که این حقیر خودش در یک زمینه‌اى کارشناس است؛ بالاخره ما هم در یک بخشهائى یک مختصر کارشناسى‌اى داریم؛ این نظر کارشناسى ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسى دیگر قرار بگیرد؛ خیلى خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانى که میخواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند. در زمینه‌هاى فرهنگى، در زمینه‌هاى آموزشى - در بخشهاى مخصوصى - بالاخره ما یک مختصرى سررشته داریم، یک قدرى کار کردیم؛ این میشود نظر کارشناسى. به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسى و نظر علمى، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائى از رهبرى و ولایت و این حرفها به حساب نمى‌آید و نباید بیاید.(16 مرداد 91)» و نتیجه بگیرند که رهبری چنین شانی را برای خود قائل نیستند که ذیل تحلیل ایشان مسائل را ببینیم. یا برای اتمام حجت با ما جملاتی از امام و رهبری که اشاره ای به «اشتباه کردن» آنها دارد را بر ما عرضه کنند و بگویند «خود امام و رهبری در جاهایی به خطاهای خود اشاره نموده اند شما کاسه س داغ تر از آش شده اید» و حرفهایی از این دست. نمونه ای از چنین بیانات را می آورم: یکى از مهمترین موجودى‌هاى باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. من همین جا در داخل پرانتز عرض بکنم؛ یکى از خطاهائى که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم - این مسئله‌ى تحدید نسل از اواسط دهه‌ى ۷۰ به این طرف باید متوقف میشد. البته اوّلى که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دهه‌ى ۷۰ باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیمند، خود بنده‌ى حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خداى متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد. نسل جوان را باید حفظ کرد. با این روند کنونى اگر ما پیش برویم - من چندى پیش هم در ماه رمضان در سخنرانى گفتم - کشور پیر خواهد شد. خانواده‌ها، جوانها باید تولید مثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند. این محدود کردن فرزندان در خانه‌ها، به این شکلى که امروز هست، خطاست. این نسل جوانى که امروز ما داریم، اگر در ده سال آینده، بیست سال آینده و در دوره‌ها و مرحله‌هاى آینده‌ى این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همه‌ى مشکلات کشور را اینها حل میکنند؛ با آن آمادگى، با آن نشاط، با آن شوقى که در نسل جوان هست، و با استعدادى که در ایرانى وجود دارد. پس ما مشکل اساسى براى پیشرفت نداریم.(19 مهر 91-مردم بجنورد) «امام ماها را توصیه میکردند به این که مغرور نشویم، خودمان را بالاتر از مردم ندانیم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانیم، بى‌عیب ندانیم. همه‌ى مسئولین طراز اول کشور این را از امام شنیده بودند که بایستى آماده باشیم؛ اگر چنانچه از ما عیب گرفتند، نگوئیم ما بالاتر از اینیم که عیب داشته باشیم، بالاتر از اینیم که به ما انتقادى وارد باشد. خود امام هم همین جور بود. ایشان، هم در نوشته‌هاى خود - بخصوص در اواخر عمر شریفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضیه اشتباه کردم. اقرار کرد به این که در فلان قضیه خطا کرده است؛ این خیلى عظمت لازم دارد. روح یک انسانى باید بزرگ باشد که بتواند یک چنین حرکتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب کند به اشتباه و خطا. این معنویت امام بود، این اخلاق امام بود؛ این یکى از ابعاد مهم درس امام به ماست(-14 خرداد 90)» قبلاً تصورم این بود که طرح مساله ی «سلوک با امام و رهبری» موجب قرار گرفتن من در مقابل جریان های سنتی که خیلی با انقلاب همراهی خوبی ندارند می گردد اما اخیراً به این نتیجه رسیده ام که بسیاری از دوستان حزب اللهی و انقلابی ام هم این چنین مباحثی را «غلو درباره امام و رهبری» می دانند. اصلاً شاید علت عدم رجوع جدی به رهبری در مسائل سیاسی اجتماعی و ترجیح بولتن خواندن بر خواندن بیانات رهبری از همین جا ها نشات بگیرد. خلاصه باید گفت استدلات جدلی و کلامی به این شکل حجابی می شود تا طرح مساله ی سلوک با امام و رهبری به درستی دیده نشود. سوال این است که این مشکل چگونه قابل رفع است؟ چگونه می توان مساله را طرح کرد که این مشکل پیش نیاید؟ به این نکته هم باید متذکر بشوم که در طرح بسیاری از مباحث جنابعالی منجمله «عصمت دوران دانستن انقلاب اسلامی»، «ذات قائل شدن برای انقلاب اسلامی» و ... با چنین مشکلی مواجه هستیم و واقعاً این سوال برای حقیر بوجود امده است که نکند «نگاه کلامی و استدلالی با نگاه عرفانی در تعارض است؟»آیا این تعارض سابقه ی تاریخی دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- نگاه به سلوک ذیل شخصیت امام و رهبری استدلال‌های خود را دارد که ماوراء موضوع تبعیت از ولایت فقیه است. موضوع را باید با توجه به سخن حضرت امام رضا«علیه‌السلام» دنبال کرد که حضرت می‌فرمایند: « «وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» و اگر خداوند بنده ‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب‏ کرد، سینه ‏ى او را گشاده مى‏گرداند. یعنى خداوند اولًا: عده ‏اى خاص را براى مدیریت عالم گذاشته. ثانیاً: شرح صدر به آن‏ها داده تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشند و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهند. «فَلَمْ یَعْى بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا مى‏شوند که در پاسخ هیچ سؤالى در نمى‏مانند و غیر صواب از آن‏ها نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرند و تجربه هم این را ثابت کرده که عزیزانی مثل امام و رهبری یک بصیرتی تاریخی نسبت به موضوعات دارند. وقتی عرض می‌شود امام و رهبری در تاریخ معاصر و به صورت کلی به مدد الهی بهترین موضع‌گیری را داشته‌اند بدین معنا نیست که در موضوعات جزئی خطایی صورت نگرفته، بحث بر سر آن است که در موضوع کلی حرکت ارزشمندی را آغاز کردند و اگر ما بخواهیم در حال حاضر گرفتار بی‌تاریخی نگردیم و از تاریخ خود بیرون نیفتیم باید در ذیل نگاه آن بزرگان به عالم و آدم ،‌زندگی خود را شکل بدهیم. اگر انسان جهت‌گیری کلی‌اش درست بود ضعف‌های جزئی ضرری چشم‌گیر به او نمی‌زند به دلیل آن‌که در در روایت ار رسول خدا داریم: « حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة ». دوستى على حسنه‏اى است که با داشتن آن، سیئه زیانى نمى‏رساند و دشمنى على سیئه‏اى است که با وجود آن، حسنه سودى ندارد. ما معتقدیم وقتی جهت‌گیری نظام اسلامی و امام و رهبری مطابق سیره‌ی معصوم است خطاهای جزیی منجر نمی‌شود تا به حقانیت آن مسیر شک کنیم چون طبق روایت خطاهای جزیی ضرری به اصل موضوع نمی‌زند 2- در مورد توجه به ذات انقلاب بنده عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 5251 داشتم که عیناً عرض می‌کنم « همان‌طور که می‌دانید انقلاب اسلامی یک حادثه نیست که در تاریخ معاصر واقع شده باشد بلکه صورتی از حقیقت غدیر است که در عصر غیبت امام عصر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور کرده و علت آن‌که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قسم خوردند که از طرف خودشان موضوع غدیر را مطرح نکردند خواستند روشن کنند که غدیر یک موضوع اعتباری نیست بلکه یک حقیقت غیبی است که دارای ذات می‌باشد و بدین لحاظ که انقلاب اسلامی صورتی از حقیقت غدیر است، حقیقتی است با ذات مخصوص به خودش، مثل این‌که روح و ذات هر انسانی در عین اتصال به روح کلی دارای روح مخصوص به خود است و خداوند فرمود در هر جسمی «نفختُ فیه من روحی» از روح خودم در آن دمیدم. وقتی روشن شد انقلاب اسلامی در حال حاضر روح و ذات مخصوص به خود را دارد می‌رسیم به این نکته که هرکس در حال حاضر متصل به روح این زمان یعنی انقلاب اسلامی نباشد مثل عضوی است که متصل به روح نباشد که در آن صورت جسم مرده‌ای بیش نیست و چیزی نمی‌گذرد که بی‌آیندگی‌اش پیدا می‌شود. با توجه به این امر است که بنده هر جریانی را نسبت به روح انقلاب اسلامی ارزیابی می‌کنم و به جایگاه حال و آینده‌اش می نگرم با تأکید بر این‌که ولایت فقیه را عین انقلاب اسلامی می‌دانم و ولایت فقیه بیش از آن‌که در یک شخص ظهور داشته باشد، یک روح است و رجوع به ولیّ فقیه رجوع به فقاهت است و نه یک شخص اجرایی، مثل وقتی‌ شما به متخصص قلب رجوع می‌کنید، که رجوع شما به یک علم است. در حالی‌که در نظام اجرایی هرکس که باشد یک شخص است با خصوصیات و ابتکارات خاص خود، اگر آن شخص تلاش کند خود را و نظام اجرایی کشور را به روح انقلاب و اهداف آن نزدیک کند دولت خود را معنا کرده و در فضای آینده‌داری انقلاب قرار گرفته ،در عین آن‌که نظام اجرایی به خودی خود دارای ذات نیست. مثل اعضاء بدن است که حیات و مرگش به اتصال یا عدم اتصال به روح است. » 3- همین‌طور که متوجه شده‌اید نگاه کلامی با روش جدلی انجام می‌شود و در آن نگاه قرار این است که طرف مقابل را ساکت کنیم. ولی در نگاه فلسفی و عرفانی قرار آن است که اولاً: با کسانی روبه‌رو شویم که به دنبال حقیقت هستند ثانیاً: بخواهند قانع شوند و جوانب متعدد موضوع را مورد بررسی قرار دهند و همیشه بین نگاه کلامی و فلسفی و عرفانی این تقابل بوده است مگر برای آن‌هایی که در عین متکلم‌بودن فیلسوف و عارف باشند. موفق باشید.
5727
متن پرسش
«ملت ایران به فضل خدا و هدایت معنوى ولى الله الاعظم خواهد توانست تمدن اسلامى را بار دیگر در عالم سربلند کند. این،آینده قطعى شماست. جوانان،خود را براى این حرکت عظیم آماده کنند. رهبرانقلاب 76.5.29 »استاد این اینده کدام اینده است که رهبری از آن سخن می گویند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: در جواب سؤال 5716 متذکر آن شدم. ما در آینده در تاریخی قرار خواهیم گرفت که با نگاه تفکر مدرنیته به عالم نمی‌نگریم باید از همین امروز در آن افق زندگی خود را شکل دهیم. رهبر عزیز تقدیری را که خداوند مقدر فرموده برای امروز تاریخ ما می‌فهمند. شاید کتاب سلوک متذکر باشد.موفق باشید
5728
متن پرسش
باسلام استاد پیشنهادی که شما فرموده بودید به استاد واسطی بدهیم را به ایشان پیام دادیم و ایشان در جواب اینگونه فرمودند:((سایت(حکمت و عرفان)چندماهی است از طرف موسسه مطالعات راهبردی توسط آقای وکیلی برای نقدتفکرتفکیک و تفکرات غلط مدعی عرفان فعال است اسم سایت را در گوگل جستجو کنید می آید لطفا خدمت استادارجمند آقای طاهرزاده ابلاغ تحیت حقیر و مطلب فوق را اطلاع رسانی بفرمایید)).
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بسیار از اقدام جناب حجت‌الاسلام آقای وکیلی مسرور شدم و آن سایت را دیدم. ضمن تشکر از عزیزان امیدوارم سایت مذکور موجب دفع شبهاتی باشد که به اندیشه‌ی حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا و عرفان محی‌الدین گرفته می‌شود در حالی‌که به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی اشکالاتی که بر ملاصدرا گرفته می‌شود نوعاً به جهت عدم دقت در فهم اندیشه‌ی مرحوم ملاصدرا است و به گفته‌ی امام برای فهم اندیشه‌ی محی‌الدین باید دقت‌هایی داشت که سخنان از مو باریک‌تر او را بتوانیم بفهمیم. موفق باشید
5652
متن پرسش
با سلام ببخشید استاد من یک سوال درباره ی آهنگ های تلویزیون یا پول هایی که در کشور صرف کارهایی می شود که فقط ربط به هوس مردم دارد و فقط برای ارضای نفس آنان است دارم با توجه به اینکه این موارد حقیقتا حرام است آیا حضرت آقا موافق آن هستند که من این را بعید می دانم یا آن را مصلحت اندیشی می دانند که آن را هم بعید میدانم یا آنکه قدرت جلوگیری از آن را ندارند . استاد اگر می شود نظرتان را در این باره بدهید.نمونه ی جامع این را من در رسانه ی ملی می بینم و با توجه به کتاب های خودتان که این کار درست نیست اگر می شود راه درست را نشان دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک مشکل فرهنگی است و تنها با تعالی فرهنگی می‌توان از آن نجات یافت با دستور و بخشنامه هیچ‌چیز عوض نمی‌شود. مگر آقا مکرراً تذکر نداده‌اند؟ ولی تا روح انسان‌ها از اسراف متنفر نگردد مشکل حل نمی‌شود و تنها روحی از اسراف متنفر می‌شود که احساس کند با هر اسرافی راه‌های آسمان معنویت از جلوی قلبش بسته می‌شود. موفق باشید
5604
متن پرسش
با سلام و ادب استاد بزرگوار با احترام دو مقاله ، یکی مربوط به شما بوده و بنده برای آن نمودار رسم کردم و ... ودیگری مقاله ای که احتمالا در آینده در فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی چاپ می شود جهت استحضار و اعلام نظر ارسال می شود. نمی دونستم از کجا این مطالب را ارسال کنم ارادتمند شما سید جلال حسینی سنجش کمی و کیفی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) مرتضی شیرودی وجلال حسینی چکیده جمهوری ودموکراسی، دو واژه ای است که از قرن پنجم قبل از میلاد تا کنون به معنای حکومت مردمی به کار رفته است. از قرن 16 میلادی بر آن تاکید ویژه و گستره ای در غرب صورت گرفته است.امام خمینی (ره) نیز، برای تبیین نظام حکومتی مورد نظر خود، قبل و بعد از انقلاب، آن دو را به کار برده است،اما معنای و مفهوم این دو واژه در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) کاملا روشن نیست! به نظر می رسد امام خمینی(ره) واژه جمهوری را بیشتر از دموکراسی و به مفهوم نقش تعیین کننده مردم در حکومت با الگوی حکومتی مورد نظر خود یعنی ولایت فقیه نزدیک تر دیده اند. نشان دادن ظرفیت اسلام با مقتضیات زمان و مکان و هویدا کردن سازگاری جمهوری اسلامی (مردم سالاری دینی )با واژه جمهوری و کمتر با دموکراسی از یافته های مقاله حاضر است. کلید واژه ها جمهوری ، دموکراسی، مردم سالاری دینی ، ولایت فقیه و امام خمینی(ره). مقدمه درتلاش برای یافتن پاسخ برای سئوال مقاله(کم و کیف دو واژه جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی چگونه است؟) پیشینه‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک و مدرن جهت نیل به تعریفی که بر پایه آن بتوان مقصود امام خمینی(ره) از آن دو را عرضه کرد،مورد سنجش قرار می گیرد. در ادامه با بررسی کیفی وبا کمک سنجش کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و ارائه تحلیل واژه های مربوط، راه را برای ارزیابی فرضیه در نتیجه گیری،هموار می کند. پیشینة‌ دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک دموکراسی و جمهوری یکی از قدیمی ترین واژه ها در اندیشه سیاسی است که به طول قدمت خود مخالفت ها و موافقت هایی را به همراه داشته اند. به عنوان مثال سوفسطائیان به دفاع از دموکراسی پرداختند و در مقابل دو فیلسوف بزرگ یونانی، افلاطون و ارسطو به مخالفت با دموکراسی پرداخته و از جمهوری دفاع کرده اند. سوفسطائیان در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح معتقد بودند که در عالم، حقیقتی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد ،قابل درک و حس نیست بنابر این بدنبال حقیقت رفتن کاری بیهوده است ،آنها معتقد بودند باید به آنچه قابل حس و تجربه است بسنده نمود ،سوفسطائیان چون دیگر بدنبال حقیقت نبودند و به اصول ثابتی قائل نشدند ،مبنای هر چیز را خود انسان قرار دادند ،به طوری که گرگیاس در آن دوران گفت: که انسان با تمام خواسته هایش محور جهان است. (کاپلسون ؛ 1362 ،17 -123)آنان بجای خدا و حقیقت ،انسان را نشاندند و بسیار ازاصول را مورد شک و تردید قرار دادند ،آنها بر این باور بودند که چون اصول و ارزش های ثابتی در جهان وجود ندارد هر کسی که بتواند با مغالطه حرف خود را به کرسی بنشاند پیروز است ،به طوری که یکی از مشاغل آنان تعلیم فن خطابه به جوانان بود ؛ آنان انسان جدا شده از حقیقت را بر تخت سروری نشاندند ، و در پی آن دموکراسی را بر آن اساس پایه گذاری کردند ؛ در تقابل با سوفسطائیان افرادی چون سقراط ،افلاطون و ارسطو با این اقدامات به مبارزه برخواستند ،چرا که بر این باور بودند که اصول ثابت وجود دارد و بر این اساس ارسطو اقدام به پایه گذاری منطق با استفاده از اصول ثابت عقلی نمود ،اینان خود را فیلسوف(دوستدار علم ) نامیدند چرا که افرادی که خود را سوفیت می نامیدند ،نام سوفیست (دانشمند ) را به تباهی کشانده بودند .(حسینی، 1387: 14) این فیلسوفان چندان اعتمادی به دموکراسی نداشتند و دموکراسی را حکومت احمق ها می نامیدند و آنرا فاسد می دانستند ،چرا که آنان با فرد گرایی صرف مخالف بودند ، افلاطون در مقابل از نوعی دیگر از حکومت مردمی حمایت می کرد که در آن حکیم و فیلسوف حاکم است و اصول و ارزش ها معیاری برای اداره جامعه می باشد؛ در این نوع از حکومت مردم با خواست و رغبت خود اداره جامعه ی خود را بدست فیلسوف می سپارند ، او به این نوع حکومت مردمی نام جمهوری داد. (کاپلسون ؛ همان)در این خصوص او با طرح مثال غار با مذمت طرفداران دموکراسی که تنها به مادیات نظر دارند، آنها را مانند افرادی می داند که بدون شناخت عالَم معنی که آنراعالَم مُثل می نامد، گرفتار اوهام و علایق پوچ حسی و مادی خود هستند ، او آرمان خود را دررسیدن به این عالَمی می داند که ماهیت غیر مادی دارد و در آسمان ها قرار گرفته و راه رسیدن به آن این است که مردم با میل و رغبت خود فیلسوفی را به سرپرستی خود انتخاب کرده و با تبعیت از راهنمایی های او به تعالی دست پیدا کنند ، او این شکل از حکومت را جمهوری می نامد. (همان) برای روشن تر شدن تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری دراندیشه فیلسوفان و سوفسطائیان دوران کلاسیک می توان از مقایسه اندیشه افلاطون و پوپر استفاده کرد. افلاطون دموکراسی را ضعیف ترین نوع حکومت می داند که برخلاف سایر حکومت ها قابلیت جهت گیری به امور مثبت را ندارد. افلاطون، در رساله مرد سیاسی می نویسد: «حکومت عامّه را ضعیف ترین نوع حکومت می شماریم که نه از حیث خوبی به پایه های حکومت های دیگر می رسد و نه از لحاظ بدی ، زیرا در این نوع حکومت قدرت در دست عده ای بی شماراست و به اجزاء بسیار کوچک تقسیم شده، از این رو اگر همه انواع حکومت با قانون توأم باشد، دموکراسی بدترین آنهاست، و اگر همه بی قانون باشند، دموکراسی بهترین آنهاست. بدین جهت اگر بنا باشد که همه ی حکومت ها با بی قانونی و لگام گسیختگی همراه باشند زندگی در کشوری که دارای حکومت دموکراسی است بهتر از کشورهای دیگر است. ولی اگر همه حکومت ها منظم و از روی قانون باشند باید از زندگی در تحت حکومت دموکراسی تا حدّ امکان پرهیز کرد.» (افلاطون، 1335: 1626 ) اما در جمهوری (مهم ترین رساله افلاطون) حمله به دموکراسی به صریح ترین و تندترین شکل انجام می شود؛ افلاطون، پس از بیان ویژگی انواع حکومت ها و نحوه تبدیل آنها به هم، ویژگی های عمده ی دموکراسی را به این شکل بیان می کند: «خصائص دموکراسی از همین قبیل است که شنیدی ،حکومتی است دلپذیر و بی بند و بار و رنگارنگ، که مساوات را هم بین آنان که مساوی هستند برقرار می کند و هم بین آنان که مساوی نیستند.»(افلاطون، 1353: 429) افلاطون بر هدف مندی در تشکیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی تأکید می کند؛ حال، با توجه به اینکه در دموکراسی به جای پرداختن به هدف حقیقی زندگی افراد ،اهداف مختلف و چه بسا اهداف مبتذل و سطحی مد نظر قرار می گیرند، افلاطون به مخالفت با دموکراسی می پردازد. در این باره می توان به قسمتی از کتاب «از افلاطون تا ناتو» اشاره کرد: "یکی از گناهان اصلی که افلاطون در ادعانامه ی سیاسی خود در آیین کشورداری (جمهور)، برای مردم سالاری برمی شمارد این است که دموکراسی هدف های گوناگونی را در خود می پذیرد." (برایان،1373: 40) ارسطو در تقسیم انواع حکومت ها می گوید: « جمهوری، حکومت مردمی است که مصلحت مردم را مدنظر دارد؛ و دموکراسی، حکومت مردمی است که در حکمرانی، مصلحت مردم را مورد لحاظ قرار نمی دهد.» (ارسطو، 1371: 116-154) در اینجا برای فهم بهتر ریشه های بحث و قضاوت در مورد آن، بهتر است اشاره ای به بحث «هدف مندی» داشته باشیم. در فلسفه ی افلاطون، غایت و هدف زندگی آدمی، رسیدن به سعادت است و سعادت، تنها با درک مُثل میسر می شود؛ ولی همه انسان ها به طور مساوی قادر به درک مثل نیستند، بلکه پاره ای افراد با مُثل به طور کامل آشنا می شوند و برخی به توسط افراد نخست و با توسل به آنها و با رهنمودهای آنها با مثل آشنایی پیدا می کنند و عده ای نیز از جهان کثرات، راهی به روشنایی عظیمی که در عالم مثل است، نمی یابند. حال که غایت تفکر و حیات آدمی درک مثل شد، و با توجه به اینکه این درک، جز در سایه پاره ای تربیت ها و توسل که توسط حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه که با مُثل آشنا هستند؛ ارائه می شود، میسر نیست، پس افراد باید تحت برنامه ای که حکیم- حاکم یا هیأت حاکمه ارائه می دهد، هر کدام در جای خود قرار بگیرند.(صدیقین،1383: 90) اما پوپر به مسئله ی «هدف مندی» به گونه ی دیگری نگاه می کند. پوپر به عنوان نظریه پرداز دموکراسی، در زمینه ی هدف مندی معتقد است هیچ کس حق ندارد برای انسان دیگری هدفی را مشخص کند، و هیچ انسانی را نباید وادار کرد طبق طرح انسانی دیگر زندگی کند. (پوپر، 1368: 366) دکتر داوری چنین اندیشه های رادر دوران مدرن از سنخ اندیشه های سوفسطایی می داند ، که به هیچ مبنایی اعتقاد ندارند و تنها به رد و نفی صرف می پردازند.(داوری، 1379: 205-191) به نظر می رسد در دموکراسی، اصولاً چیزی به نام «هدف مندی» در زندگی بشر مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. دموکراسی اندیشه ای است که مواقعی به پیروزی دست یافته است که حکومت های آرمانی در تحقق آرمان مورد نظر خود برای کسانی که وعده های تحقق آن آرمان ها را به آنها داده اند، ناکام شده اند. در این وضعیت افراد مشاهده می کردند که هم به هدف نرسیدند و هم متحمل حکومت های استبدادی شدند. این بود که کم کم صرف تحقق آزادی های فردی و نفی استبداد، نوعی هدف برای افراد شد؛ و حال آن که واقعاً آزادی فردی به عنوان هدف نمی تواند مورد پذیرش آدمی باشد، چرا که آزادی های فردی، انسان را صرفاً به نقطه ی صفر می رساند- یعنی نقطه ای که از هدف ها و ارزش ها و بایدها برای انسان بحث نمی شود بلکه فقط نفی محدودیت غیر، جهت سهولت انتخاب های هر فرد، مورد نظر است؛ حال این انتخاب فردی هر چه می خواهد باشد و به سوی هر هدف و طبق هر ارزشی که می خواهد باشد، باشد و حال آنکه آدمی و روح او در پرستش، عشق ها و نفرت های خود، به دنبال امری بسیار بزرگ تر از آزادی های فردی است،چرا که در این پرستش ها عشق ها و نفرت ها، نفی و سلب مطرح نیست وگرنه پرستش و عشق و نفرت معنا نمی داشت بلکه همواره یک امر اثباتی باعث ایجاد پرستش، عشق و نفرت می شود؛ همواره و به طرز ضروری، پرستش، پرستش چیزی و نفرت، نفرت از چیزی و عشق، عشق به چیزی است؛ در خلأ عشق و پرستش و نفرت وجود ندارد و در حالیکه آزادی های فردی با توجه به اینکه صرفاً انسان را به نقطه ی صفر می رسانند و فقط به نفی محدودیت غیر می پردازند، نقش نفی و سلب را بازی می کنند و به نظر می رسد که این گرایش های متعالی، تنها در قالب هندسه ی اجتماعی مبتنی بر اصالت کل، قابل طرح و تحقق می باشند. (صدیقین،همان: 95- 92) یک مثال، مطلب را روشن تر می کند. فرض کنیم که انسان کاملاً آزاد باشد که هر کاری می خواهد بکند، بکند حال، فردی می خواهد بنابر ویژگی ها و عقاید خودش، یک زندگی متدینانه داشته باشد؛ و از سویی دین او می گوید در برابر فساد مقاومت کن؛ با شرب خمر مبارزه کن؛ از گسترش فساد در جامعه با تمام نیرو ممانعت به عمل آور و... از سوی دیگر، دموکراسی حاکم بر جامعه می گوید که هر چند فردی می تواند آزادانه زندگی دینی را اختیار کند اما دیگری هم حق دارد که مرکز فساد و فحشا ایجاد کند؛ شراب بخورد؛ و... منتها هر کدام باید بدانند تا جایی که کاری به هم ندارند، آزادند. بنابراین فرد، براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد اما تا جایی که آزادی های دیگران را نفی نکند؛ همچنین بر این اساس که فرد، متدین است باید جلو فساد و فحشا را بگیرد. نتیجه ای که از این بحث حاصل می شود این است که فرد براساس اصول دموکراسی می تواند متدین باشد(زیرا بر اساس دموکراسی آزاد است ) ولی براساس اصول دموکراسی نمی تواند متدین باشد!!(چون نمی تواند وظایف دینی خود مانند امر به معروف ونهی از منکر را انجام دهد.) در یک کلام باید گفت هدفمندی انسان با دموکراسی در تناقض می افتد و این تناقض در مراحلی از تاریخ که جامعه زیر فشارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، و... از رسیدن به اهداف ناامید شده یا آنها را دروغین پنداشته است، فراموش شده و حکومت های طرفدار دموکراسی به منصه ی ظهور رسیده اند. حکایت حکومت طرفدار دموکراسی، حکایت تعدادی صفر است که احساس مهم بودن می کنند چرا که هر یک فکر می کنند با پذیرش نظم دموکراتیک و قرارگیری در صف واحد باعث ده برابر شدن ارزش زندگی آدمی می شوند؛ غافل از اینکه جایی که عددی جلو صفرها نباشد، صفرها هیچ اند؛ پوچ اند و آن عدد همان هدف است که عینیتش در کالبد انسانی که به تعبیر افلاطون، حکیم- حاکم است، یعنی انسان برتر، تجسم می یابد.با توجه به موارد مذکور می توان تفاوت و تشابه های دموکراسی و جمهوری در دوران کلاسیک را به صورت جدول‌ شماره‌ (1)نشان داد. جدول‌ شماره‌ (1) دموکراسی جمهوری تشابه حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند. تفاوت 1. چیزی به نام «هدف مندی» و «اصول ثابت»در زندگی بشر وجود ندارد. 1. زندگی بشر «هدف مند» و دارای«اصول ثابت» است. 2. حاکمان لازم نیست اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند. 2. حاکمان باید اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند. 3. حاکمان تنها باید به خواسته های ظاهری مردم توجه نمایند ، و وظیفه آنها تعیین صلاح و فساد آنها نیست . 3. حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر بگیرد. 4.حاکمان نباید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و نباید بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند 4.حاکمان باید جامعه ی آرمانی را در نظر داشته باشند و بر اساس آن برای اداره جامعه برنامه ریزی نمایند، تا بتوانند مردم رابه جامعه ی آرمانی نزدیک نمایند. بنابر این می توان گفت در دوران کلاسیک که دو مفهوم جمهوری و دموکراسی وضع شد ، سوفسطائیان دموکراسی را می پسندیدند و فیلسوفان به جمهوری اعتقاد داشتند و این دو مفهوم بایکدیگرمتفاوت و حتی مغایر بوده است. پیشینة دموکراسی و جمهوری در دوران مدرن در حدود قرن 16 میلادی در اروپا ،یکسری تحولات سیاسی رخ داد ،که بدان نام رنسانس (تجدید حیات ) دادند،هدف از این تجدید حیات بازگشت به مفاهیمی بود که در حدود چهار ،پنج قرن قبل از میلاد مسیح توسط افرادی بنام سوفسطائیان بوجود آمده بود.در واقع با رنسانس دوران هزار سالةحکومت کلیسا پایان یافت ، در آن زمان با سوء استفادة ،افرادی در نظر داشتند با بزرگ نمایی هر چه بیشتر ضعف ها، اشتباهات ،تحریفات و انحرافات کلیسا آنها را بنام دین تمام کرده و تا ابد دین را از صحنة زندگی بشر خارج نمایند .وبدینسان مدرنیسم با شعار اومانیسم و دموکراسی و بازگشت به مفاهیم مورد نظر سوفسطائیان آغاز شد. (کاپلسون ، همان :117 -123) بنابر این استفاده از شعار اومانیسم و دموکراسی ابزاری بود برای کنار زدن دین ،گمان رهبران مدرنیست این بود ،که هر چه زمان بگذرد، دین که به نظر آنها یک سری باورهای غیر علمی است ،بیشتر از زندگی بشر خارج می شود و در آینده جهان تنها صحنة رقابت بین مکاتب مدرن می باشد و در پایان جهان قوی ترین و بهترین مکتب یکه تاز صحنةجهانی می شود ونه تنها اقتدار خود را بر جهان تحمیل می کند ،بلکه مردم جهان نیزکه بهترین بودن آن را در یافته اند با رضایت کامل آنرا پذیرا خواهند بود . (عباسی ، 1382: 65-25 ) چنانچه دو واژه جمهوری و دموکراسی از نظر مبنایی مورد ارزیابی قرار گیرد ،باید گفت هر چند هر دو واژه به معنای مردم سالاری می باشد ،اما در اساس مفهوم دقیق این دو واژه در دوران کلاسیک غرب متفاوت بوده است ، به طوری که واژه دموکراسی در اندیشه فیلسوفان کم ارزش و واژه جمهوری دارای ارزش بوده است ،اما در دوران رنسانس وتجدید حیات اندیشه سوفسطائیان بار دیگر دموکراسی تبدیل به ارزش شد،در واقع مفهوم دموکراسی که در نظر فیلسوفان ضد ارزش بود تبدیل به ارزش شد.آنها به علت عدم تصورامکان وجود اصول ثابت ،اعتقاد به جمهوری مورد نظر فیلسوفان را امری ذهنی ،انتزاعی و خیالی می دانستند ویابرای جلوگیری از طرح هر گونه الگویی که دارای اصول ثابت و در عین حال مردمی (جمهوری ) باشد ،تلاش کردند معنای این مفهوم را نیز به مفهوم دموکراسی نزدیک کنند و لذا افرادی چون منتسکیو گفتند دموکراسی نوعی از جمهوری است (عالم،1389: 312) در حالی که این واژه در دوران کلاسیک هر چند به معنای حکومت مردمی و مردم سالاری بود اما تفاوت های اصولی بایکدیگر داشتند و از آن پس این نزدیکی معنایی را در آثار دیگر روشنفکران دیگرنیز می توان دید ؛با گسترش ترجمه گرایی این رویه به کشور های دیگر از جمله ایران نیز سرایت کرد،به طوری که اگر نگوییم در تمام مقاله ها باید گفت در اکثر مقاله های دوران معاصر در ایران از این دو واژه همین نزدیکی معانی که در دوران مدرن گفته شده ،استفاده می شود و چندان دقت ریشه ای ومبنایی در این خصوص صورت نمی گیرد. سنجش کیفی و کمی مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) بررسی کیفی مفهوم جمهوری و دموکراسی در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) به دو صورت میسر است. 1. سنجش کیفی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی در این روش با توجه به پیشینه ذکر شده از دوواژه جمهوری و دموکراسی در دوران کلاسیک و بدون در نظر گرفتن میزان و نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو واژه جمهوری و دموکراسی و تنها با مقایسه آن با کلیات اندیشه ایشان میتوان به یک نتیجه کلی و منطقی رسید . حضرت امام خمینی (ره) از ابتدای نهضت خود بر دو اصل مهم مردمی و اسلامی بودن تاکید می کردند. در الگوی حکومتی(ولایت فقیه ) مورد نظر ایشان حاکمان توسط مردم انتخاب می شوند، اما در واقع انتخاب ولی فقیه توسط مردم ، انتخاب یا عدم انتخاب فردی است که مشخصات و ویژگی های او از طرف شرع و عقل تعیین شده است و مردم می توانند این فرد را بپذیرند و انتخاب کنند یا نپذیرند و انتخاب نکنند ، که بدان نام مقبولیت می دهند و بقیه سطوح حاکمان نیز توسط مردم انتخاب می شوند . امام خمینی در این خصوص در مصاحبه با خانم الیزابت تارگود می فرماید: «ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آراى عمومى، شکل نهایى حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.»( صحیفه امام ،ج‏4: 248 ) حضرت امام بارها بر رای مردم تاکید می کنند و جمهوری اسلامی را یک حکومت ملى اسلامى می دانند که متکى بر رأى خود مردم باشد و مردم بتوانندآزادانه رأى بدهند. ( همان ،ج‏6 :51) ایشان بارها در تبیین مفهوم جمهوری اسلامی صحبت کرده اند و تاکید نمو ده اند که جمهوری تکیه بر آراء عمومی است و اسلامی قواعد اسلام می باشد. (همان،ج‏5: 548) ایشان در فرازی دیگر چنین فرموده است: «حکومت جمهورى است و تکیه به آراى ملت؛ و قانون، قوانین اسلام است.» (همان، ج‏5،482 ) هم چنین در جایی دیگر می فرماید: «ماهیت حکومت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت،حکومت تشکیل شده ومجری احکام اسلام می باشد.»(همان،ج‏8 : 118) بنابراین در اندیشه حضرت امام ، ولی فقیه توسط مردم انتخاب می شود ،در اینجا دقت شود که این مسئله منافاتی با انتصابی بودن ولی فقیه ندارد.بلکه دیدگاه ولایت انتصابی نیز به نقش مردم بی توجه نیست. از این دیدگاه، هر چند انتخاب مردم در مشروعیت حکومت تأثیری ندارد، ولی در کارآمدی حکومت، نقش اساسی دارد و بدون آن، هرگز حکومتی تشکیل نمی گردد و هر چند مردم کارشناسانی (مجتهدین) که وظیفه شناسایی ولی فقیه را دارد را تعیین و انتخاب می نمایند،در واقع مردم ولی فقیه را می پذیرند، در اینجا انتخاب به معنای پذیرفتن فردی است که ویژگی های لازم برای این مسئولیت را دارا می باشد . امام علی علیه السَّلام فرمود: "اگر اجتماع مردم نبود و با وجود یاری کننده، حجت تمام نشده بود و اگر خداوند از عالمان تعهد نگرفته بود که در برابر ظلم ظالم و مظلومیت مظلوم ساکت ننشینند، ریسمان حکومت را به گردنش می انداختم. (حکومت تشکیل نمی دادم.)"( نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، باب 3: 202 ) بر این اساس، حتی هواداران دیدگاه ولایت انتصابی، بر نقش مردم در گزینش حاکم تأکید می ورزند. حضرت امام خمینی (ره) در تأیید این نظر می فرماید: «ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است اگر به امر خدا نباشد. رییس جمهور، بإ نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است... طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی، کسی نصب شود.»( صحیفه ی نور، ج9: 152 ) با این وصف، ایشان بر حضور مردم در صحنه ی سیاست و انتخاب کارگزاران حکومتی، تأکید بسیار داشت. ایشان بارها بررای دادن همه یا اکثریت مردم تاکید می کردند.(همان، ج‏8 :42)در نظر حضرت امام، قانون اساسى جمهورى اسلام یعنى قانون اساسى اسلام که هم بر آرای ملت و هم موازین اسلامی بنا گشته است ( همان، ج8: 219 )ولذا با توجه به وجه مشترک جمهوری و دموکراسی ، در نظام بدیل امام این وجه (انتخاب حاکمان توسط مردم) وجود دارد. برای بررسی وجوه تمایزجمهوری و دموکراسی نیز با کمی تامل می توان دریافت در مردم سالاری دینی حضرت امام ، بر اصول اسلامی تاکید فراوان شده است و با توجه به عدم پذیرش نسبی گرائی معرفتی و اعتقاد به اصول و ارزش های ثابت و غیر متغیر در نظام ولایت فقیه ویژگی های جمهوری وجود دارد واز دموکراسی فاصله دارد ، به طوری که دراین الگو زندگی بشر «هدف مند» و واجد«اصول ثابت» است و حاکمان باید اندیشمند (باتوجه به مسلمان بودن مردم ، حاکمان باید فقیه باشند)باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب کرده اند و حاکمان باید طبق خواست مردم صلاح و فساد آنها را در نظر گرفته و با توجه به آنها برای مردم برنامه ریزی نمایند تا بتوانند مردم رابه جامعه آرمانی نزدیک نمایند، به گونه ایی که تمایز مهم میان دموکراسی و مردم سالاری دینی این است که «آزادی» در دموکراسی هم اصل است و هم هدف، اما در جمهوری اسلامی هر چند هرگز آزادی انسان‌ها از آنان ستانده نمی‌شود و هیچ اجبار و اکراهی نیست اما آزادی از اصالت برخوردار نیست. هدف از حکومت دینی و مردم سالاری دینی، قرب الهی و کمال انسان است و آزادی به مثابة ابزاری برای وصول به این ارزش نهایی و غایی است که ارزشمند است. به تعبیر دیگر ارزش آزادی در نظام اسلامی ارزشی ابزاری و غیری است اما در نظام دموکراسی ارزشی ذاتی و غایی است. هر چند بدون نیاز به مراجعه به فرمایشات ایشان در این خصوص می توان در یافت که مبانی دموکراسی به هیچ وجه قابل تطبیق با اندیشه سیاسی حضرت امام ندارد، اما حضرت امام (ره)در این باره سخنان بسیار شفاف و گویایی دارد. از آن جمله در جایی می‌فرماید: ایشان آزادى رادر محدوده قانون به رسمیت می شناسند و آن قانون قانون اسلام است که مردم به آن رای داده اند، آزادی در نظر حضرت امام این نیست که هر کسی هر کاری را بخواهد انجام دهد ، ایشان آزادی رادر حدی مجاز می داند که خداوند تعیین کرده است ، وی به طور مشخص از اعمال خلاف عفت و فساد و ایذاء دیگران نام می برند و با آن مخالفت می کند، و آنها را آزادی های غیر منطقی می داند. (صحیفه امام،ج‏8 : 283 ) وی در ادامه می فرماید: « بنا بر این ما آن چیزى را که مى‏خواهیم، حکومت اللَّه را مى‏خواهیم؛ حکومت خدا را مى‏خواهیم. ما مى‏خواهیم قرآن حکومت کند بر ما. ما مى‏خواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کند. ما هیچ حکومتى را جز حکومت اللَّه نمى‏توانیم بپذیریم؛ و هیچ دستگاهى را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمى‏توانیم بپذیریم و هیچ رأیى را که بر خلاف رأى اسلام باشد و رأى شخصى باشد. رأى گروهى باشد، رأى حزبى باشد، ما نمى‏توانیم بپذیریم. ما آن را مى‏توانیم بپذیریم که قانونِ اسلام حکمفرمایى کند. ما تابع اسلام هستیم؛ ما تابع قانون اسلام هستیم. و جوانهاى ما خونشان را براى اسلام داده‏اند. جوانهاى ما آن قدر جدیت کردند، مى‏گفتند ما اسلام را مى‏خواهیم، ما احکام اسلام را مى‏خواهیم.»(همان) ایشان در تبیین آزادى در اسلام می فرمایند: «احساس یک آزادى کردید و آزاد هستید، ببینیم که آیا آزادى که ما الآن داریم با این آزادى چه مى‏کنیم. ما الآن از قید و بندى که رژیم سابق داشت آزاد هستیم؛ و لهذا آزادانه شما پیش ما آمدید و سابقاً نمى‏توانستید؛ و ما هم آزادانه با شما صحبت مى‏کنیم، و شما هم با ما صحبت مى‏کنید؛ لکن ما با این آزادى باید چه بکنیم؟ آیا حالا که آزاد هستیم دیگر تمام قید و بندها را کنار بگذاریم؟ به مجرد اینکه آزاد شدیم هر چه مى‏خواهیم بگوییم؟ هر چه مى‏خواهیم بنویسیم؟! هر کارى مى‏خواهیم بکنیم؟ این است معناى آزادى که در جمهورى اسلامى است، که قیدها و بندها دیگر برداشته باید بشود؟ هر کس هر چه مى‏خواهد بگوید؟ و لو ضد ملت باشد، و لو ضد اسلام باشد، و لو بر خلاف قرآن مجید باشد؟ یا نه، آزادى که مى‏خواهیم ما، آن آزادى که اسلام به ما داده است، حدود دارد آزادى.»( همان،ج‏8 :119) حضرت امام بارها حکومت های دموکراتیک را مورد نقد قرار داده و به دلایل زیر آن را مردود می داند: 1- تمام قید ها برداشته می شود و آزادی ها ی نامشروع رایج می گردد. ایشان در این باره می فرمایند: «مراکز فحشا هیچ مانعى با جمهورى دمکراتیک ندارد. اینها که جمهورى دمکراتیک مى‏خواهند این را مى‏خواهند. یک همچو آزادى را مى‏خواهند. و ما که عرض مى‏کنیم جمهورى اسلامى، این است که روى قواعد اسلام باید باشد. باید مراکز فحشا بسته بشود. جوآنهای ما به مراکز فحشا وارد نشوند.» (همان، ج‏8 :121) 2- دموکراسی تفسیر های مختلفی دارد. وی در این خصوص می فرماید: «این «دمکراتیک» و «دمکراسى» تفسیرهاى مختلف شده است. ارسطو یک جور تفسیر کرده است؛ الآن هم که ما هستیم، غربی هاى سابق یک جور تفسیر مى‏کردند؛ غربی هاى لاحق یک جور و شوروى یک جور تفسیر مى‏کند. ما وقتى یک قانون مى‏خواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکى که هر کس یک جورى به یک طرف مى‏کشدش ما نمى‏توانیم استعمالش کنیم.»(همان، ج‏10 :44) و یا فرموده اند: «ما مى‏گوییم یک چیزى که مجهول است و هر جا یک معنا از آن مى‏کنند، ما نمى‏توانیم آن را در قانون اساسى‏مان بگذاریم که بعد هر کسى دلش مى‏خواهد آن جورى درستش کند. ما مى‏گوییم اسلام» (همان،ج‏10 :526) 3- علت تاکید بر روی دموکراسی هراس دشمنان از اسلامیت است، هدف کنار زدن اسلام است. (همان،ج‏10 : 526) حضرت امام در جای دیگردر این خصوص می فرمایند: «همه‏اش دنبال این هستیم که غرب چکاره است. الآن هم که جمهورى اسلامى را ما مى‏خواهیم ان شاء اللَّه مستقر بشود و مى‏خواهیم حساب مان را از غرب جدا بکنیم و استقلال همه جانبه پیدا بکنیم، الآن هم یک دسته «غربزده‏هایى» هستند که اینها الآن در فکر این هستند که این جمهورى، اسلامى‏اش نباشد؛ همان «جمهورى» باشد. یک جمهورى دمکراتیک باشد.» (همان،ج‏8: 95) ایشان همچنین می فرمایند: « اینها به دست و پا افتادند که نگذارند یا رفراندم بشود، به طور صحیح تحقق پیدا کند- و این خیال خامى است- و یا قانون اساسى اسلامى مبنى بر مذهب اثنى عشرى، شیعه اثنى عشرى، تصویب بشود؛ به خیال خودشان مى‏توانند- و این خیال خامى است- و یا جمهورى اسلامى در آن خلل واقع بشود؛ جمهورى مطلق باشد یا جمهورى دمکراتیک یا جمهورى اسلامى دمکراتیک. همه اینها غلط است: «جمهورى اسلامى».» (همان،ج‏6: 363) 4- جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى امام در این باره می فرمایند:« جمهورى دمکراتیک یعنى جمهورى غربى، یعنى بى‏بند و بارى غرب. این تقلیدها را کنار بگذارید، این غربزدگیها را کنار بگذارید .» (همان،ج‏6 : 362) با توجه به موارد ذکر شده حضرت امام اجازه ندادند لفظ دموکراسی در نام نظام اسلامی ایران قرار بگیرد واما جمهوری و اسلام نه تنها تعارض و تضادی بایکدیگر ندارند بلکه می توان این دو مفهوم را در کنار یکدیگر استفاده کرد و ایشان نام جمهوری اسلامی را پیشنهاد کرده و آنرا به رفراندوم گذاشتند. وبعد از رای 2/98 در صدی مردم به جمهوری اسلامی حضرت امام حکومت قانون را تبعیت از احکام اسلامی معرفی می نمایند و می فرمایند:« ما مى‏خواهیم که احکام اسلام در همه جا جریان پیدا بکند و احکام خداى تبارک و تعالى حکومت کند. در اسلام حکومت حکومت قانون است. حتى حکومت رسول اللَّه، حکومت امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- حکومت قانون است. یعنى قانون آنها را سرِ کار آورده است. أَطِیعُوا اللَّهَ و أَطِیعُوا الرَّسُولَ و أُولِى الأَمْرِ مِنکُم حکم خداست. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند. پس حکم مال قانون است؛ قانون حکومت مى‏کند در مملکت اسلامى؛ غیر قانون هیچ حکومتى ندارد.» (همان،ج‏8: 281) اما ساختار نظام جمهوری اسلامی با چنین شکل و نهاد هایی نه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سابقه داشت و نه در زمان حضرت امیرعلیه السلام و نظامی با این خصوصیات، تحقق نداشته است؛ بلکه علّت انتخاب این عنوان از میان سایر اشکال بدیل از قبیل «جمهوری مسلمانان»، «جمهوری دموکراتیک اسلامی»، «جمهوری اسلامی» و... به بیشترین انطباق این اصطلاح با اصول و چارچوب های کلی که در اسلام برای نظام سیاسی معین شده و همچنین توجه به شرایط و مقتضیات زمانی، بازمی گردد؛ زیرا با قید «اسلامی» دو ویژگی مهم ساختار نظام سیاسی - اسلامی، یعنی ضرورت مشروعیت الهی حاکم و همچنین ضرورت اسلامی بودن قوانین، رعایت شده است و با قید «جمهوری» به مردم به عنوان مهم ترین مبدأ شکل گیری و کارآمدی نهادهای حکومتی و ضرورت توجه به مقتضیات زمان و شکل گیری ساختارهای متناسب با آن، مانند تفکیک قوا و... و همچنین به اصل خطاپذیری مجریان و ضرورت نظارت بر آنها، دقت و توجه کامل شده است. با توجه به مطالب مذکور انتظار این خواهد بود که حضرت امام (ره) برای دفاع و تبیین نظام مورد نظر خود از واژه دموکراسی استفاده نکرده باشند اما با مراجعه به آثار ایشان مشاهده می کنیم که وی در مواردی از این واژه استفاده کرده اند ،و لذا در ادامه به بررسی علت این تعارض می پردازیم. 2. سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از دو مفهوم جمهوری و دموکراسی با استفاده از نرم افزار «مجموعه آثار حضرت امام خمینی » می توان در مجموعه‌ بیست‌ دو جلدی‌ صحیفه‌ نور تمام فرمایشات ایشان را رصد نمود ، هر چند این منبع دربردارندة‌ سخنان، پیامهای‌ شفاهی‌ و مکتوب‌ و مصاحبه‌های‌ امام(ره) از اوایل‌ سالهای‌ دهه‌ چهل‌ شمسی‌ است، به‌ نقطه‌ نظرات‌ ایشان‌ در سایر آثار مکتوبشان‌ اشاره‌ای‌ ندارد. تعداد کاربرد واژه جمهوری با استفاده از این نرم افزار 4146 مورد بوده ، که در اکثر قریب به اتفاق آنها واژه جمهوری در کنار واژه اسلامی آمده است و به نظر می رسد در بسیاری موارد منظور امام ذکر نام نظام جمهوری اسلامی است و لذا نمی توان از این آمار به صورت کمی بهره برد ، بنابر این از بررسی سنجش کمی مفهوم جمهوری می گذریم . همانگونه که دکترخوان کاظمی در مقاله امام خمینی(ره) و دموکراسی با استفاده از نرم‌افزار کامپیوتری گفته اند : میزان‌ کاربرد واژه‌ دموکراسی‌ 70 مورد می باشد که‌ 64 مورد (4/91%) از این‌ کاربردها در سالهای‌ 1357 و 1358 انجام شده است. در جدول‌ زیر میزان‌ استفاده‌ واژه‌ یاد شده، بر حسب‌ زمان نقل شده، آمده است.هر چند که به نظر میرسد برای بررسی دقیق تر سنجش کمی نحوه استفاده حضرت امام (ره) از واژه دموکراسی باید علاوه بر جستجوی واژه دموکراسی با استفاده از نرم افزار واژه دموکراتیک را نیز مورد جستجو قرار داد، اما در جستجوی واژه دموکراتیک تعداد 29 مورد استفاده نشان داده می شود، اما در جستجوی واژه جمهوری مواردی مشاهده شد که دموکراتیک بعد ازجمهوری بصورت «جمهوری دموکراتیک» آمده است واین موارددر جستجوی واژه دموکراتیک نیامده است واین مورد، اتقان پژوهش های دیگر در این زمینه را دچار اشکال می نماید. هر چند این اشکال به معنای زیر سئوال رفتن تحقیق آقای اخوان کاظمی نمی باشد ،هر چند که احتمال وجود واژه دموکراسی علاوه بر موارد جستجو شده توسط ایشان منتفی نمی باشد. جدول‌ شماره‌ (2) تعداد دفعات استفاده حضرت امام از واژه دموکراسی در سالهای مختلف سال تعداد استفاده از واژه دموکراسی درصد فراوانی 1354 1 43/1 1356 2 86/2 1357 31 28/44 1358 33 14/47 1362 1 43/1 1367 1 43/1 1368 1 43/1 مجموع 70 100 ایشان 1523 مورد واژه «ملت» و 1212 مورد واژه «مردم» را استفاده کرده اند که‌ با توجه‌ به‌ کاربرد غالباً‌ مترادف‌ آنها توسط‌ امام‌ (ره)، در مجموع‌ 2735 بار ایندو لفظ‌ تکرار شده‌اند. اما کاربرد ‌ واژه دموکراسی‌ در بیان امام‌ 5/2% (70 مورد) این‌ تعداد است. که‌ نسبت‌ استفاده واژه مردم‌ به‌ دموکراسی، 2/94% به‌ 8/5% می‌باشد. (اخوان کاظمی، 1380 : 8-7) با مشاهده این میزان استفاده حضرت امام (ره) سئوالاتی پیش می آید. چرا استفاده ایشان از واژه دموکراسی در مقایسه با واژه های به معنای ملت بسیار اندک است؟ چرا ایشان حتی به میزان اندک از این واژه استفاده کرده اند ؟ و چرا بیشترین کاربرد ایشان از این لفظ در سالهای 57 و 58 بود ه است؟ پاسخ سئوال اول قبل از این داده شده است ، چرا که مبانی دموکراسی به مبانی اسلام همخوانی ندارد و استفاده زیاد از این عبارت و یا آوردن این لفظ در کنار واژه اسلام در نام نظام اسلامی ایران می تواند در آینده مشکلاتی را مانند انتظارلحاظ کردن اندیشه های مغایر با دین مانند لیبرالیسم را در نظام ایجاد نماید و توطئه های عیه نظام صورت گیرد. برای پاسخ به سئوالات دیگر می توان گفت : 1.استفاده از قاعده‌ الزام‌ و جدل از واژه دموکراسی‌ با توجه به استفاده به میزان کم از این واژه و همچنین کاربردی 4/91% از این واژه در سالهای 57 و58 نشان می دهد ،که با توجه به نوپا بودن انقلاب و همچنین نیاز به دفاع و تبیین اصول انقلاب و عدم آمادگی و زمینه قبول نقد های اساسی به مبانی دموکراسی ،و علاوه بر آن جا افتادن این اندیشه در جهان که تنها یک الگوی کلی مردم سالاری وجود دارد و آن نیز دموکراسی است و در مقابل آن الگوی دیگرمردم سالاری وجود ندارد (الگوی جمهوری که قبل از این تبیین شد.) وگمان می شد در مقابل دموکراسی دیکتاتوری است ، ایشان علی رغم نقد الگو های مطرح مدعی دموکراسی به نقد مبانی دموکراسی نپرداختند و نه تنها از کنار آن گذشتند بلکه در مواردی به موجب قاعده الزام «و اَلزِمُوهُم‌ بِما اَلزِمُوا عَلَیهِ‌ اَنفُسَهُم» (یعنی آنها را الزام‌ کنید به‌ آنچه‌ آنان‌ خود را بدان‌ ملزم‌ می‌دانند) و « وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(سوره النحل، آیه 125) (یعنی با آنها با جدال احسن محاجه کن ) برای دفاع و تبیین الگوی بدیل خود و در مقابل مخالفان انقلاب اسلامی که تلاش می کردند ،این الگو را معادل دیکتانوری معرفی کنند ،لازم بود در مقطعی قبل از تثبیت انقلاب و تا آماده شدن شرایط در موارد معدودی از این واژه استفاده کنند. (اخوان کاظمی، همان: 11) و لذا می بینیم که حضرت امام (ره) در مواردی برحسب ضرورت همانند موارد ذیل از واژه دموکراسی استفاده کرده اند فرمودند: «شیاطین‌ می‌خواهند منعکس‌ کنند که‌ ایران‌ قابل‌ دموکراسی‌ نیست. ایران‌ قابل‌ عدالت‌ نیست. ایران‌ قابل‌ آزادی‌ نیست. (صحیفه‌ نور، ج‌ 5: 82 - 81). برای‌ قطع‌ بعضی‌ حرفها و بهانه‌ها بنابراین‌ شد که‌ رفراندوم‌ [ جمهوری‌ اسلامی‌ ]. بشود و بهانه‌گیرها فهمیدند به‌ اینکه‌ مسأله‌ آنطور که‌ خیال‌ می‌کردند نیست‌ و ملت‌ با اسلام‌ است.»( همان: 235) ویا در جای دیگری می فرمایند: «دموکراسی‌ این‌ است‌ که‌ آرأ اکثریت‌ - و آنهم‌ اینطور اکثریت‌ - معتبر است. اکثریت‌ هر چه‌ گفتند آرایشان‌ معتبر است‌ ولو به‌ ضرر خودشان‌ باشد.»( همان: 8) 2. استفاده ازبرداشت مصطلح از دموکراسی که بدون توجه به مبانی آن مطرح می باشد. (دموکراسی ساختاری) در جهان الگو های مختلفی وجود دارد که بدون توجه به مبانی دموکراسی ، تنها دموکراسی را به صورت ساختاری مورد استفاده قرار می دهند یعنی اینکه مقصود آنها تنها شکل حکومت است و به مبانی اومانیستی و فرد گرایانه ی آن توجهی ندارند بطوریکه که در آن حکومت ها انتخابات انجام می گیرد و قوای سه گانه مستقل وجود دارد و ... به عبارت دیگر مردم خود سرنوشت خود را تعیین می نمایند؛ این برداشت از دموکراسی در مقابل دیکتاتوری است ، که میتوان برای آن نام دموکراسی ساختاری رانیز انتخاب کردو به نظر می رسد امام (ره) از این برداشت نیزاستفاده کرده اند، آنجائیکه می فرمایند: «می‌گویند این‌ دموکراسی‌ نیست. دموکراسی‌ غیر از این‌ است‌ که‌ مردم‌ خودشان‌ سرنوشت‌ خودشان‌ را در دست‌ بگیرند. کجای‌ دنیا اینقدر دموکراسی‌ هست‌ که‌ برای‌ قانون‌ اساسی‌ دو دفعه‌ مردم‌ رأی‌ بدهند... شما اگر بگوئید محل‌ اشکال‌ است، شما می‌خواهید تحمیل‌ کنید. شما دیکتاتور هستی‌ که‌ می‌خواهی‌ تحمیل‌ کنی.»( صحیفه‌ نور، ج‌ 11: 198 – 189) با این توضیح می توان دموکراسی را در اندیشه امام به دونوع دموکراسی (دموکراسی مبنایی و دموکراسی ساختاری ) تقسیم کرد، که دردموکراسی مبنایی با توجه به رجوع به اصول سوفسطایی و اومانیستی خود قابل جمع با الگوی بدیل حضرت امام (ره) نیست واما دموکراسی ساختاری قابل جمع با الگوی اسلامی مورد نظر امام می باشد وایشان در موارد محدودی از این برداشت استفاده کرده اند و شاید براین اساس بتوان از لفظ دموکراسی اسلامی نیز استفاده کرد؛ هر چند امام برای جلوگیری از ایجاد ابهام و سوء استفاده در آن زمان و آینده تلاش کردند از این برداشت کمتر استفاده نمایند. نتیجه گیری در این پژوهش تلاش ما پاسخ به چگونگی کیفیت و کمیت دو مفهوم جمهوری ودموکراسی در اندیشه امام خمینی (ره) است ؟ برای پاسخ به این سئوال در ابتدا این دومفهوم در دوران کلاسیک و مدرن غرب مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد ، که در نظر فیلسوفان اولیه (سقراط ،افلاطون و ارسطو) که برای جهان هستی و زندگی «اصول ثابت» و «هدف مندی» قائل بودند جمهوری نوعی از حکومت مردمی مطلوب تلقی می شد که در آن حاکمانی که علاوه بر اداره امور مردم وظیفه هدایت و تربیت جامعه را نیز بر عهده دارند ،با ید اندیشمند باشند، بنابراین آنان علاوه بر تحقق خواست مردم می بایست در بر نامه های خود صلاح و فساد مردم را نیز مد نظر قرار دهند تا بتوانند آنان را به سمت جامعه آرمانی رهنمون شوند . این فیلسوفان در مقابل دموکراسی را تقبیح کرده و آن را حکومت احمق ها می دانستند چرا که در آن نوع حکومتِ مورد نظر سوفسطائیان اعتقادی به«اصول ثابت» و «هدف مندی» در زندگی بشر وجود نداشت و لذا در دموکراسی لزومی ندارد حاکمان اندیشمند باشند ، چرا که مردم آنها را برای هدایت خود انتخاب نکرده اند و با توجه به بازگشت دوران مدرن به اندیشه سوفسطائیان، دموکراسی که در دوران کلاسیک مذموم شده بود ، مورد توجه قرار گرفت چرا که آنان مانند سوفسطائیان برای جهان هستی و زندگی بشر هدف و اصول ثابتی قائل نبودند ، هر چند تئوریسین های آنان به دلیل مطرود بودن نام سوفیست نام فیلسوف بر خود نهادند . آنها بایکسان و یا نزدیک دانستن دومفهوم جمهوری با دموکراسی تکلیف جمهوری را مشخص کردند و بنابر این در دوران مدرن تنها یک نوع حکومت مردمی معنا و مفهوم داشت آنهم دموکراسی بود که نمی توانست در آن هدفمندی و اعتقاد به اصول ثابت وجود داشته باشد و لذا در این دوران هر اندیشه ای که در آن اعتقاد به اصول ثابت و هدفمندی در حکومت بود ،در مقابل مردم سالاری تعبیر شده ونوعی از دیکتاتوری محسوب شد و برخی ازآنان (مانند پوپر) تلاش نمودند ، که حتی اندیشه های توتالیتر مانند فاشیسم و نازیسم که خود الگویی از اندیشه مدرن است را نیز به فیلسوفانی مانند افلاطون نسبت دهند . و لذا با توجه به جایگاه ویژه مردم در اسلام و اندیشه حضرت امام (ره) می توان گفت در اندیشه ایشان جمهوری مورد قبول و دموکراسی غیر قابل پذیرش می باشد،و لذا ایشان در ارائه پیشنهاد نام نظام کشور اسلامی ایران علی رغم توصیه ی برخی از افراد از آوردن نام دموکراسی خودداری کردند. اما با این وجود با بررسی فرمایشات حضرت امام (ره) می بینیم که ایشان چندین بار در تبیین مردم سالاری در نظام بدیل خود از لفظ دموکراسی استفاده کرده اند، اما با دقت بیشتر در استفاده بیش از 90 در صدی از این لفظ در سالهای 57 و 58و اینکه ایشان برای اشاره به مردم تنها در حدود 5 در صد موارد از دموکراسی استفاده نموده اند و در حدود 95 درصد موارد از لفظ هایی مانند ملت و امت بهره برده اند ،می توان نتیجه گرفت که استفاده از لفظ دموکراسی با توجه به لزوم تبیین ماهیت مردمی انقلاب و با توجه به اینکه در اندیشه حاکم بر جهان دردوران مدرن با مبانی سوفسطایی آن دموکراسی معادل مردم سالاری بود و مقابل دموکراسی حکومت دیگری غیر از حکومت استبدادی متصور نبود ، ایشان بنا به ضرورت از قاعده جدل استفاده کرده و این لفظ را به کار برده اندو به هیچ عنوان حضرت امام این واژه را با مفهوم مبنایی آن استفاده نکرده اند ، بلکه تنها آن را در معنای ساختاری آن که در آن دموکراسی ظرف انقلاب و اسلام مظروف آن است ،طرح کرده اند. منابع: - ارسطو،سیاست، حمید عنایت، چاپ سوم( تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371). - افلاطون ، مجموعه آثار افلاطون، لطفی محمد حسن،چاپ اول ،( تهران،انتشارات خوارزمی، 1335)،جلد سوم. - افلاطون ، جمهوری، لطفی محمد حسن، جلد سوم،چاپ اول (تهران، بیجا، 1353). - اخوان کاظمی،بهرام، "قدمت‌ و تدوام‌ نظریه‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی‌ (ره)"،( تهران، سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی،1377) . - اخوان کاظمی،بهرام، "امام خمینی و دموکراسی"، کتاب نقد شماره 20 و 21،(پاییز و زمستان1380). - پوپر، کارل، جامعه ی باز و دشمنان آن ، مهاجر علی اصغر (تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1368). - حسینی،جلال، پایان جهان؛مدرنیته یا...،(قم،انتشارات زمزم هدایت،1378) - عباسی،حسن ،جنگ جهانی چهارم و رفتار شناسی آمریکا پس از 11 سپتامبر ،(قم:انتشارات پارسیان،1382) . - داوری اردکانی، رضا،سیری انتقادی درفلسفه کارل پوپر، چاپ اول،( تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1379). - ردهد، برایان،از افلاطون تا ناتو ،کاخی مرتضی، چاپ اول،( تهران، انتشارات آگاه، 1357). - سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 3 . - شیخ حر عاملی،وسائل الشیعه ،(قم، موسسه آل البیت،1409ق )ج26/ص 158 - صحیفه امام،جلدهای مختلف - صدیقین، علیرضا، نقد انتقادات پوپو بر افلاطون وارسطو بامحوردیت دموکراسی، (اصفهان،کانون پژوهش، 1383). - حائری،عبدالهادی،آزادی های سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشه گران مسلمان(مشهد، جهاد دانشگاهی 1374) - کاپلسون ،فردریک، تاریخ فلسفه ،ترجمه سید جمال مجتبوی،جلد اول، قسمت اول،(تهران، 1362 ). - مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه ،چاپ سوم ،(قم مدرسه امام امیرالمو منین ،1411 ق )ج2 ص 159 - مهیار، رضا ، فرهنگ ابجدی ، چاپ اول، (قم:انتشارات اسلامی چاپ اول،1410ق) - نرم افزارمجموعه آثار حضرت امام خمینی، دوره 22 جلدی، تهران،موسسه تنظیم ونشر امام خمینی(ره) جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی سئوال :بر اساس آیات و روایات متعدد، زمینه تحقق اسلام در حاکمیت پیامبر اکرم (ص) و یا ائمه اطهار (س) و یا فقها می باشد ،آیا این شرایط و زمینه با پیروزی جمهوری اسلامی ایران محقق شده است یا خیر؟ و جایگاه اندیشه غدیر در جمهوری اسلامی چیست؟ وسیررسیدن به این جایگاه از غدیر تا پیروزی جمهوری اسلامی چه مسیری را طی کرده است؟ فرضیه : از غدیر تا تا پیروزی جمهوری اسلامی ، اندیشه غدیر همواره یک مسیر پر فراز و نشیب بوده ، اما 1.همواره برآیند این سیر به سمت اعتلای هر چه بیشترو تحقق غدیر بوده است . 2. تنها زمانی که می توان گفت اندیشه غدیر تحقق یافته است جمهوری اسلامی ایران است ، زیرا در این نظام مشروعیت به حکم فقیه آل محمد (ص) است و تمام قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ایران باید به تصویب شورای نگهبان برسد. 3. الگوی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران بهترین بدیل برای حکومت قبل ازظهور می باشد ، به عبارت دیگر این نظام یک حلقه قبل از ظهور می باشد. جایگاه 1- طرح مسئله این جایگاه با واقعه غدیر شروع شدکه خداوند به پیامبر اکرم (ص)فرمود«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْ
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوعی که در این پژوهش بر روی آن انگشت گذاشته‌اید موضوع بسیار ارزشمندی است که متأسفانه هنوز برای جامعه‌ی ما در ست تبیین نشده است و حتی عده‌ای در دل این انتخابات مترصد هستند که با نادیده‌گرفتن معنای مردم‌سالاری دینی روح دموکراسی به همان معنای غربی را بازسازی کنند و لذاست که تأکید بر این موضوع بیش از پیش لازم است. موفق باشید
5607
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم از طلاب قم هستم و 3سالیست با اندیشه شما اشنا شده ام و با مطالعه کتب شما بالاخص سلوک ذیل اندیشه امام که خود شما به بنده در سوالیکه کرده بودم پیشنهاد دادید،حیاتی جدید پیدا کردم اما مدتیست متحیر گشته ام وان مساله تولید علم هست که حضرت اقا مدت 12 ساله که ازحوزه مطالبه میفرماید و ما دنبال اجرای این مهم هستیم تا دین به تمامه در بستر انقلاب اسلامی به ظهور در آیداما انچه مااز شما اموخته و یافته ایم اینست که باید ازعالم حصول به حضور رویم ودر این عالم هست که ما سیر داریم بسوی حق.اما انچه از حوزه میبینیم بجای اجرا در اوردن این امر وحتی بحث تولید علم ،این است که بدنبال نظام فکری ریاضی گونه هستند واین گونه با روایات معامله میکنند و ایا این گونه باید بدنبال احکام الهی در شئون مختلف دین در تولید علم بود؟!یا نه. لطفا راهنمایی بفرمایید تا درزمینه تولید علم چطورعمل کنیم وحتی تولید علم را در کلام اقا معنا کنید .وسوال دیگر اینکه جایگاه مقدم داشتن علم حصولی برای حضور چقدر وتا چه حد است وایا میتوان گفت اگر در جایی علم حصولی مثلا در برهان صدیقین یا هر مسئله دیگر چه فقهی چه اخلاقی و چه عرفانی نداشته باشیم در این صورت از ان حضور خاص در ان مسئله محروم یا ناقصیم ؟ودر صورت محرومیت باید چه کنیم .با تشکر از استادی که مارا یاری کرده و راه او را نشان ما داده
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با فقه به نظر بنده در زمان غیبت امام معصوم بهترین روش‌ همین روشی است که در حوزه معمول است که مجتهدین عمل می‌کنند تا تکلیف مکلَّف را از متون دینی استنباط کنند. ولی همین‌طور که متوجه‌اید در سایر علوم دینی نباید از جنبه‌ی حضوری آن علوم غفلت کرد که به نظر بنده روش معرفت نفس به‌خوبی در این امر کمک می‌کند، آری وقتی می‌خواهیم با دشمنان عقیده‌ی خود محاجّه کنیم باید به روش کلامی عمل نماییم و از استدلال کمک گرفت ولی این غیر از روش فلسفه‌ی اسلامی است که مبتنی بر بدیهیات است، نه برای آن‌که طرف مقابل را محکوم کنیم بلکه برای آن‌که انسان طالب حقیقت را اقناع نماییم و در همه‌ی این موارد می‌توان به تولید علم پرداخت هم در معرفت نفس و عرفان و هم در فقه و کلام و فلسفه. موفق باشید
5608
متن پرسش
سلام و عرض ارادت. مطلبی از زبان حضرت امام خمینی خواندم که گفتم شاید برای شما هم جالب باشد : غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار می‏آورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! لآن شما در هر جای دنیا که ملاحظه می‏کنید، الآن هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که می‏بینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشی هست. افغانستان الآن آدمکشی است به دخالت شوروی، در بسیاری از جاها. لبنان هم آدمکشی است به دخالت امریکا. غرب حیوان بار می‏آورد. آنهم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غربتربیت حیوانی است. حکومتها را می‏گویم؛ ملتها را نمی‏گویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده! آلات قتاله درست کرده. در روزنامه دیشب پریشب بود که یک[بمبی]درست کرده‏اند که پنج مرتبه بالاتر از آنی است که در آن جنگ روی ژاپن ریختند، پنج مرتبه از آن بالاتر. کار غرب این است! یک چیزی درست کند برای آدمکشی. و این افتخاری است که پنج مرتبه بالاتر از آن است که دویست هزار نفر را در یک شهری، یک بمب کشت! این «پیشرفت». ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است. خیر، آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است، حیوان درنده دارند درست می‏کنند. آلاتی هم که درست می‏کنند همان چنگ و دندان حیوان درنده است؛ منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر. لینک کامل : http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=14575
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف شما متشکرم امید دارم کار بران محترم بتوانند استفاده نمایند. موفق باشید
5595
متن پرسش
سلام علیکم استاد 2 سوال داشتم اگر لطف بفرمایید پاسخ دهید: پدرم سرمایه ای کلان دارد برادر بزرگ ترم دانشگاه را کنار گذاشت و من باب احساس تکلیف به حوزه رفت امید پدر به بنده است من قصد دارم بعد از تحصیل دانشگاه بازگردم و سرمایه ی پدر را در اختیار بگیرم و با استفاده از طلاب و افراد متقی خوش فکر موسسه ای فرهنگی به حول قوه ی الهی تاسیس بشود در این میان چند سوال دغدغه ذهنی حقیر شده است: 1-از آن جایی که شهر ما شهر کوچکی است و امکان تحصیل علوم اسلامی نیست وشاید این علوم در این راه مشکاتی باشد بنده راهی به نظرم می رسد که سریع تر تحصیل را به پایان رسانده و به شهر خود برگردم و از طریق کتبی مثل آیت الله مصباح و سخنرانی های حضرتعالی و ... کسب علم کنم و بستری برای کار فرهنگی آماده شود آیا این گونه می شود؟ یا نیاز حتمی به استاد است پس راهی دیگر که به نظر می رسد علوم دانشگاهی را ادامه بدهم ودر کنار آن از اساتید حوزوی استفاده کرده سپس بازگردم. 2-در سیره علما مشاهده شده نیاز به استاد غیر قابل انکار است با این برنامه ای که حقیر در ذهن دارم و شهر کوچک ما که عالم ندارد چه باید کرد. در این سوالات چند نکته مد نظر حقیر بوده 1-سلوک الی ا... 2-روحیه ی انقلابی3- رضایت والدین
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه کلیّت راه را با سه نکته‌ی آخر که گفته‌اید می‌شناسید. آنچه مهم است در کنار زندگی، ورود به معارف الهی است، حال چه با تمام‌کردن دروس دانشگاهی وچه با نیمه‌کاره رهاکردن و به کمک پدر آمدن. دلواپس استاد نباشید. «تو پای به راه نه و هیچ مپرس.... خود راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
5598
متن پرسش
بسم الله/ با سلام و تقدیم احترام با توجه به اینکه تمدّن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با مبداء وجود نیست : 1) اگر "شهود اولیه ی وجود" را بنیان طراحی یک دستگاه فلسفی معطوف به تمدّن در نظر آوریم، این "ادراک نخستین از وجود"، چگونه شکل می گیرد و چگونه دگرگون می شود؟ و جایگاه فاهمه ی انسان و میزان توانش در ادراک آن کجاست؟ 2) آیا اساسی ترین پرسش مغفول مانده در فلسفه ی غرب ، "پرسش از هستی" است؟ 3) امکان "همزبانی "ملاصدرا و شیخ اشراق و فیلسوفان پدیدارشناس غربی مثل هایدگر و هوسرل را چقدر می دانید؟ و آیا گشودگی راه آینده همین همسخنی نیست؟ 4) آیا آن "خدایی که می تواند ما را نجات دهد" همان "خدای انقلاب اسلامی ایران" است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه از نوع سؤال‌تان برمی‌آید که اندیشه‌ی ارزشمندی در صحنه دارید. 1- حقیقتاً وقتی متوجه باشیم تمدن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با «وجود» نیست و متوجه باشیم «وجود» حقیقتی است که در عین در ظهور و خفابودن، همواره نور خود را در مظاهر مختلف می‌نمایاند و با ظهور خود دست و دل یک ملت را با ظهور خود به سوی تعالی سوق می‌دهد و با خفای خود انسان‌ها را به خودشان وامی‌گذارد تا تمدنی بسازند که حجاب حقیقت باشد؛ پس نباید پرسید «ادراک نخستین از وجود چگونه شکل می‌گیرد» . چون این وجود است که اگر تاریخی را آماده دید ظهور می‌کند، ما فقط می‌توانیم ناظر ظهور نور وجود باشیم و تقدیری که شروع شده است را درست بشناسیم، چیزی که شما در انقلاب اسلامی شاهد آن هستید و حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با جمله‌ی «خدای مقلب‌القلوب، قلب این ملت را در جهت تحقق این انقلاب هدایت کرد» خبر آن تقدیر تاریخی را به ما رساند. هنر انسان‌ها آن است که کاری بکنند از این تقدیر تاریخی بیرون نیفتند، به نظرم فاهمه به این کار می‌آید تا به جای ساختن تاریخ، تاریخ خود را بشناسد وگرنه بی‌تاریخ می‌شود. 2- حقیقتاً همین طور است که اساسی‌ترین پرسش، پرسش از هستی است که هایدگر در یک شهود اجمالی متوجه آن شد و به تعبیر جناب فردید؛ آقای خمینی به تفصیل آن پرداخت و آن را از دست فلسفه نجات داد و تلاش بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای تبیین چنین مطلبی است که بفهمیم چرا شهود هایدگر، شهود عبور از غرب است و چرا حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به نور نبوت نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صورت کاربردی‌دادن به آن شهود است که بر قلب حضرت امام اشراق شد 3- بنده بین نگاه صدرایی و هایدگر که یکی صورت تکامل‌یافته‌ی اشراق سهرودی و دیگر صورت زنده‌تر فهم هوسرل است جدایی نمی‌بینم به شرطی که به هر دو با نگاه وجودی نظر کنیم 4- چقدر احساس همزبانی می‌کنم با این جمله‌ی شما که متوجه شده‌اید «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد که در انقلاب اسلامی ظهور کرد» من نمی‌دانم شما چه کسی هستی، ولی از کلماتت معلوم است، خیلی خوش‌ترکیبی. موفق باشید
نمایش چاپی