بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: نبی، امام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15373
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: 1. شما در بحث نبوت فرمودید: مقام عصمت پیامبر موهبتی است به خاطر لیاقت این موهبت به او شده است. سوال اینجاست همان امکان ذاتی و عین ثابته پیامبر در عین ثابته ی خود طلب چنین مقامی کرده و حضرت رب برای او قرار داده است یا ناشی از رعایتهای پدر و مادر پیامبر بوده و لایق دریافت چنین فرزندی از طرف خدا شده اند چگونه بحث عین ثابته با معداتی که ما فراهم می کنیم جمع می شود از یک طرف می گوییم هر نفسی در عین ثابته طلب چنین بودنی داشته است و می بینیم در یک خانواده خوب یک فرزند بد متولد می شود و برعکس مثلا امام زاده، آدم بدی می شود در حالی که پدرش امام است و معداتی که امام برای دریافت فرزند صالح فراهم کرده نقصی ندارد که بگوییم مشکل از طرف امام بود که صاحب چنین فرزندی شد یا برعکس، در یک خانواده نامناسب بچه ی متولد می شود که در آینده انسانی متعالی می شود در حالی که این خانواده لایق دریافت چنین فرزندی نیستند توضیح فرمایید؟ 2. حال که فرزند امام معصوم در عین ثابته بد بودن خود را انتخاب کرده و در عالم ماده بروز داده است اما بالاخره فرزند امام شده یعنی امام هم در عین ثابته خود صاحب چنین فرزند شدنی را انتخاب کرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت آیت اللّه حائری شیرازی در کتاب «تربیت اسلامی»شان نکاتی در مورد نقش شرایط دارند مبنی بر این‌که شرایط یا معدّات، تنها در آن حدّ مؤثرند که انسان‌ها بخواهند از آن استفاده کنند. در موضوع رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» باید بین ولایت آن حضرت و مقام قربی که دارند، با مقام نبوت آن حضرت که مربوط به نیاز زمان خاصی است که حضرت در آن زمان متولد شده‌اند، تفکیک کرد 2- چه مشکلی پیش می‌آید که شخصی در عین آن‌که فرزند امام است نتواند از شرایط خود استفاده کند؟ شاید حکمتی هم در این موضوع باشد که صرف محیط و شرایط، تعالی و کمال محقق نمی‌شود. موفق باشید

15369
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: 1. در پاسخ به سوال قبلی که حضرت علی اصغر (ع ) و رقیه (س) کودک بودن و به سن تکلیف نرسیده بودند در حالی که آنها باب الحوایج هستند و مقاماتی دارند که ما به آنها متوسل می شویم در حالی که در این دنیا عمر طبیعی نکرده اند و مثل امامان کمالاتی کسب نکرده اند چگونه توجیح می کنید فرمودید که هر کس مطابق اعیان ثابته و اختیار قبل از خلقتش در این دنیا با همان انتخاب اولیه اش شخصیت خود را شکل می دهد و حضرت حق بر همان اساس مسیر او را برایش تعیین می کند حالا اگر ما در امکان ذاتی در علم الهی و عین ثابته خود کل شخصیت خود را انتخاب کردیم و جواب الست بربکم را هر کس در عین ثابته به نحوی داده حضرت علی اصغر (ع) هم این گونه داده که من در رکاب پدرم در شش ماهگی شهید شوم یعنی تمام اتفاقات و رفتارهای که به صورت جزئی ما در این دنیای حادث انجام می دهیم در علم الهی به صورت دفعی انجام داده و انتخاب کرده ایم پس رفتارهای ما در این دنیا به نوعی می شود گفت بروز آن شخصیتی که در عین ثابته انتخاب کرده ایم و در این جا نمی خواهم بگوییم اختیار زیر سوال می رود ولی مطلب این است که شما در بحث عصمت می فرماید ائمه کمالشان در حفظ عصمت است یعنی عمری تلاش می کنند عصمت خود را حفظ کنند و بقیه مردم تلاش می کنند به عصمت برسند این درست، اما حضرت علی اصغر (ع) که هنوز بزرگ نشده و به سن تکلیف نرسیده، و حتی اگر عصمت موهبتی را برای ایشان قبول کنیم خوب هیچگونه تلاشی در حفظ آن نکرده اند که بگوییم عمری تلاش کرده اند و عصمت موهبتی که خدا به ایشان داده بود حفظ کرده اند مثل ائمه، در حالی که ما متوسل می شویم یعنی نوعی عصمت قائلیم به آن حضرت و حاجت می گیریم؟ 2. قسمت دوم سوالم این است که آیا روایاتی داریم که اثبات کنند ائمه ما در مورد حضرت علی اصغر (ع) و رقیه (س) در مورد عصمت و مقاماتشان صحبت کرده باشند؟ معرفی فرماید. 3. قسمت سوم سوالم: آیا می شود عین ثابته را با این مثال معرفت النفسی حل کرد که مثلا نفس یک اراده بر عملی می کند همین که اراده بر عمل کرد و در مقام خودش آن عمل انجام گرفت فقط می ماند این که آن را در عالم ماده به جزئیت انجام دهد؟ 4. قسمت چهار سوالم: اصلا عین ثابته اشاره به عالم اول ما خلق الله که عقل است دارد یا همان عالم ذر یا علم الهی در ذات احدی اشاره دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید انسان در ذات خود و در بُعد امکانِ ذاتی‌اش، مختار است و در تمام طول عمر خود با انتخاب‌هایی که هرلحظه می‌تواند انجام دهد، به‌سر می‌برد. حضرت علی اصغر و جناب رقیه خاتون آن انتخاب را کردند که می‌دانید و با آن انتخاب شخصیتی شدند که برای ما بس محترم و مقدس‌اند و جواب‌گوی توسلات ما می‌باشند. و این ربطی به موضوع عصمت ندارد، بلکه عزم مقدس آن‌ها، آن‌ها را بزرگ کرده. در رابطه با عین ثابته، در جریان باشید که هر مخلوقی در علم خدا، حقیقت خود را دارد و حضرت حق مطابق ظرفیت عین ثابته‌ی مخلوق، او را خلق می‌کند. موفق باشید  

15340
متن پرسش
سوال شما: سلام و درود، استاد فاضل و ارجمند فرموده ایددر مسایل سیاسی نحوه برخورد شهید منتظری با شهید بهشتی با مخالفین تفاوت داشت. آیا موافقید طرز برخورد سلمان با ابوذر در مسایل سیاسی متفاوت بوده است؟ آیا موافقید طرز برخورد ابوذر با مخالفین همانند شهید منتظری بوده است و نحوه برخورد سلمان با مخالفین همانند شهید بهشتی (قدس سره) بوده است؟ پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌‌رسد مقایسه‌ی خوبی است. موفق باشید. سلام و ارادت؛ استاد گرانقدر با توجه به پاسخ شما به سوال فوق؛ آیا موافقید در مسائل سیاسی و طرز برخورد با مخالفین، در هر زمان علاوه بر سلمان ها، به ابوذرها هم نیاز داریم؟ البته سلمان ها بهتر از ابوذرها هستند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این همه، حتما ملاحظه کرده‌اید که در روایات ما در مقایسه‌ی بین جناب سلمان و جناب ابوذر ارزش‌ بیشتر را به جناب سلمان می‌دهند در حدّی که می‌فرمایند اگر ایمان را ده قسم کنیم، هر ده قسم از ایمان را سلمان دارد و یا می‌فرمایند اگر اباذر می‌دانست چه بر قلب سلمان می‌گذرد می‌گفت «خدا رحمت کند کسی را که سلمان را به قتل برساند». از این جهت در دوران‌های فتنه، حکمت سلمانی از شور اباذری بیشتر کار ساز است. موفق باشید

15336
متن پرسش
می گویند آیت الله بهجت نگاه برزخی داشت، درون افراد را می خواند، آقای بها الدینی طی الارض می کرد، برایش بلیط هواپیما گرفته بودند برود یزد منبر، با مدعوین نرفت گفت شما بروید، آنها با هواپیما رفتند تا اعلام کنند آقا نمی آید، اما آقا آنجا بود یک ساعت پیش از آنها رسیده بود و منبر رفته بود، در خانه ای که می خواستند در لانه مورچه سم بریزند جلو این کار را گرفت، دهانش را به سوراخ آنها نزدیک کرد و چیزی گفت و از آن روز به بعد دیگر مورچه ای در آن منزل دیده نشد! و ... رجبعلی خیاط و حسنعلی نخودکی و دکترنباتی و.... من البته بدلیل بی اطلاعی هیچ نظر و امکان تایید یا تکذیب این ادعاها را ندارم. شما هم حتما تاکنون از این حکایت ها بسیار شنیده اید. اما به هر حال با شنیدن این کرامات طبعا سوال هایی به ذهن می رسد که به مختصری از آنها اشاره می کنم: چرا خود این بزرگان در زمان حیات شان از این کرامات سخنی نمی گویند؟ و آن را مستند نمی کنند؟ چرا از این کرامات برای تبلیغ دین و شیعه استفاده نمی کنند؟ مثلا اگر آقای بهاءالدینی طی الارض می کرد و طبعا با این کار قوانین فیزیک را در می نوردید چرا این معجزه بزرگ را به نام خدا و دین خدا و شیعه مستند نکرد تا از یک سو به دانشمندان عالم و غرب بگوید ما هم از این علوم بی بهره نیستیم و شب زنده داری و ارتباط معنوی با ائمه و خدا می تواند این چنین عالم و قوانین حاکم بر آن را زیر رو کند! پس برای کشف رازهای عالم در فکر راه های رسیدن به سرعت مافوق نور نباشید و بیاید به جای فرمول های فیزیک و ریاضی، شب زنده داری کنید تا عالم کوانتوم بر شما مکشوف گردد و سریعتر از نور طی الارض کنید. چه تبلیغی برای خدا و دین خدا و شیعه مظلوم بالاتر از این؟ در نظر بگیرید که در آن صورت چه انقلابی در عالم دین و دینداری و علم پیش می آمد و فوج فوج جوانان به دین خدا می گرویدند و رهزنان ایمان جوانان و کفار باید ماست هایشان را کیسه می کردند! کسی که با حیوانات حرف می زند و زبانشان را می فهمد دست کم با این قدرت خارق العاده دین خدا را تبلیغ می کرد، شیعه را تبلیغ می کرد و حقانیت آن را بر سنی ها و سلفی ها ثابت می کرد! یا دردی از دردهای مادی یا معنوی انسان ها دوا می کرد، دارویی برای بیماری های لاعلاج معرفی می کرد، یا اصلا در جامعه امروز ما که دروغ مثل نقل و نبات فروان شده تا آنجا که اگر کسی راستی از کسی شنید ذوق زده می شود، این مشکلات اخلاقی و معنوی را التیام می بخشید! حیف این توانایی نیست که فقط برای جابجایی لانه مورچگان و نجات جان آنها مورد استفاده قرار گیرد؟ چرا آقای بهجت آنطور که می گویند که چشم برزخی داشت، فقط جوانان تارک صلوه و مشروب خوار را می دید؟ و با آن چشم تیزبین سیاستمداران دروغگویی که در مقام معاونت رییس جمهور و رییس ستاد مبارزه با مفاسد، به چپاول بیت المال مشغول بودند را ندید؟ و از غارت بیت المال جلوگیری نکرد؟ مگر نه این که جمهوری اسلامی وصل به امام زمان (عج) است و این بزرگان نیز همچنین، پس چرا از این توانایی ها برای یاری رساندن به حکومتی که زمینه ساز ظهور است استفاده نمی کنند! امروزه اگر افرادی از این راه های قدیمی برای تبلیغ استفاده می کنند، لاجرم باید پاسخگوی سوالاتی که در مورد این ادعاها پیش می آید نیز پاسخگو باشند. چرا اگر دیگران مثلا دراویش ادعاهای ارتباط با غیب را داشته باشند به عنوان عرفان کاذب دستگیر می شوند اما این ارتباط برای علمای ما قانونی است و مجاز است؟ چه کسی باید راست و دروغ را تشخیص دهد؟ و میزان چیست؟ این توانایی ها صرفا در اختیار روحانیون شیعه است؟ یا دیگران اعم از روحانی و یا غیر روحانی، شیعه و یا غیر شیعه، مسلمان و یا غیر مسلمان نیز ممکن است از چنین توانایی هایی بهرمند باشند؟ به این مختصر بسنده می کنم البته سوالات از این دست زیاد است، ای کاش مدعیان پاسخ قانع کننده ای بدهند تا به محکم شدن پایه های ایمان منجر شود. جناب استاد در پاسخ به این شبهه چه باید گفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع کرامات مثل طی الارض یک نوع سلوکی است که مربوط به روح تزکیه‌ شده‌ی افراد است در طیّ مسیری که شریعت الهی در مقابل انسان‌ها قرار داده‌است و لذا چیز جدایی از دین نیست که بخواهیم آن را مطرح کنیم. هر کس در مسیر شریعت الهی وارد شود، به این کمالات می‌رسد. از طرفی به حکم مسئولیت و در شرایط خاصّ، این کرامات انجام می‌گیرد. یا در مورد شناخت دروغ‌گو یکی از وظایف اولیاء الهی آن است که اسرار آن فرد فاش نشود زیرا چه بسیار انسان‌هایی که در یک مرحله‌ای خطایی کرد‌ه‌اند که اگر آن خطا فاش شود امکان تجدید نظر در شخصیت‌شان نسبت به قضاوت جامعه از آن‌ها گرفته می‌شود. درضمن این نوع کمالات نه منحصر به روحانیت است و نه منحصر به شیعه؛ هر کس راه رجوع به حق را طی کند از این گونه مددها به او می‌شود. عرفان حقیقی که رجوع به حضرت حق است با فریب‌کاری‌های عرفان کاذب که بیشتر بازی با احساسات مردم و توهّمات آن‌هاست فرق دارد. هر فریب‌کاری باید در جامعه تعقیب شود چه فریب‌کاری به اسم عرفان و چه فریب‌کاری در امور اقتصادی. پیشنهاد می‌شود به عنوان مقدمه بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس»، کتاب «جایگاه جن و جادوگر و شیطان» را مطالعه فرمایید. هر دو کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

15331
متن پرسش
با عرض سلام: ناظر به صوت دوم از جلسه دوم صوتهای کانال تلگرامتون، فرمودید که 1) با رعایت فضایل، نوری به عقل می رسد که در انتخاب موفق می کند. 2) هر کس عمل کند به آنچه حق می داند، خدا علمی بهش ارث می دهد. سوال اول: این علم آیا شامل علمی می شود که انسان را از سردرگمی تفاوت نظر بزرگان درآورد؟ سوال دو: آیا این علم پاسخگوی نیازهای علمی انسانی که به همه دری زده ولی در علم حصولی جواب نگرفته، هست؟ تاکید می کنم سوال در علم حصولی است مثل حقوق زن و... سوال سه: چطور با وجود فضایل در همه عرفا، عرفان را دو دسته می کنید،انقلابی و غیر انقلابی؟ در حالی که غیر انقلابیون هم فضایل ممکنه داشته باشن (بیشتر ناظر به عرفانی که در فتنه 88 شکست می خورد برام سواله) سوال چهار: مدتها برام اخلاق کانتی و الهی سوال بود و بارها جواب شنیده بودم اما سوالم حل نمی شد تا با مثال اسبی که زدید دریچه ی عمیقی از این تفاوت به رویم باز شد. سوال سه رو هم بارها پرسیدم اما برایم جا نمی افتد که بالاخره تفاوت عارفی که موضع سیاسی غلطی دارد با امام یا آقا یا احمدی نژاد چیست؟ لطفا سوال سه رو یه جوری بگید که ما خوب درک کنیم حقیقتش رو که: بالاخره چه میشود که فضایل، در انسانی منجر به انتخاب درست می شود ولی در انسانی هم نمی شود؟ و ما چگونه مطمئن شویم فضایل سبب انتخاب درستمان شده. خیلی متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 – آری! 3- علم حضوری مثل نور است و انسان را به یک کلیّتی در مورد فهم بسیاری از امور می‌رساند. ولی در صورتی حقیقتاً عارف واقعی خواهد شد که متوجه تجلیات حضرت حق در زمان و تاریخ خود باشد و با اسمی با حضرت حق مرتبط گردد که در آن تاریخ، ظهور کرده است. به همین جهت با آمدن یک پیامبر، باقی‌ماندن بر دینِ پیامبر قبلی، کفر است. زیرا با اسمی که در قبل متجلی بوده است، دیگر نمی‌توان به طور حضوری با حضرت حق مرتبط شد، بلکه از آن به بعد در علم حصولی با آن انوار الهی مرتبط‌اند که این در واقع، ارتباط نیست بلکه اطلاع است. عمده‌ی بحث را باید در حضور تاریخیِ حادثه‌ها دنبال کنید که حضرت حق، همواره مطابق ظرف زمانه تجلی می‌کند وگرنه خدای او یک خدای ذهنی است.  - اگر بپذیریم که در هر تاریخی، فهمی و خردی به صحنه می‌آید تا آن تاریخ ساخته شود و فهم زمانه است که تفکر مخصوص آن دوران را به ما می‌دهد؛ باید در نسبت بین انقلاب اسلامی و تفکر، کمی تأمل کرد همچنان‌که همه‌ی متفکران تاریخ در زمان خود از عقل معیّن زمان خود برخاسته‌اند و از آن سخن می‌گویند. باید از خود پرسید در حال حاضر چه عقلی در میان است و معنای بی‌عقلی در این زمانه به چه معنا است. با این عقل است که می‌توان اهداف انقلاب اسلامی را تأمین کرد و نه عقل دیگر که به ما بستگی ندارد. - فهم غیر تاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند بدون این‌که از خود بپرسد چرا جامعه‌ی او به آن آرزو و خواست نرسیده‌اند.

در تاریخِ تجدد همه‌ی آن‌چه باید در آن سرزمین شکل می‌گرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقع‌شدنی و تحقق‌یافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخ‌اند، به همان معنایی که رسول خدا(ص)فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[1] وقوع حادثه‌ها در گرو وقت و تاریخ خاص آن‌ها است. و با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه‌جا قادر به هر کاری نیستیم، تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آن‌چه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست می‌رسیم؛ مگر آن‌که با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آن‌چه در جهان تجدد است، ما نیز خواهیم رسید و باز ده‌ها سال در این آرزو دست به هیچ کاری مناسب تاریخ خود نخواهیم زد.

فهم غیر تاریخی گمان می‌کند راه توسعه‌ی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالی‌که در صدساله‌ی اخیر به جهت همین تفکر، فاصله‌ی ملت ما با توسعه‌یافتگیِ غربی، نزدیک که نه، بلکه زیاد هم شده است مگر در مصرف‌کردنِ آن‌چه جهان توسعه‌یافته عرضه می‌کند. ما نسبت به غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمی‌توانیم برای رسیدن به غرب به فرهنگ‌ و تاریخ خود پشت کنیم زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد می‌شویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ـ‌ از این جا رانده و از آن‌جا مانده‌ ـ و این رنج بی تاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی می‌ توان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده‌است و در آن از اصولی می‌توان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دوران‌های تاریخی به راحتی ظهور و تعیّن نمی‌کنند بلکه تعیّن‌شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد که تاریخ جدیدی شروع شده است؟ در ضمن بحث «زهرای مرضیه «سلام الله علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که صوت آن نیز در صفحه‌ی اول سایت هست، نکاتی در مورد تشخیص حضور تاریخی، در اختیار شما می‌گذارم. موفق باشید

 


[1] - درر الأخبار، ص: 532

15330
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک سال نو: استاد عزیز چرا اینقدر اختلاف بین شیعه و سنی وجود دارد آن هم در مورد مسایل خیلی مشخص مثل نماز، پیامبر(ص) سال ها بین مردم نماز می خواندند ولی الان اختلاف هست که مثلا ایشان دستهایش را بر روی هم قرار می دادند یا نه، یا سجده بر فرش می کردند یا نه... تا برسیم به وقایع مهم تر و موثرتری مثل واقعه غدیر. هر دسته هم دلایل خودش را دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از صدر اسلام عنصر یهود به عنوان یک جریان نفوذی تلاش داشتند با طرح برداشت‌های مختلف، این تشطت را ایجاد کند. در صورتی‌که اگر همه طبق حدیث ثقلین عمل کرده بودند کار به این‌جاها نمی‌رسید. کتاب شریف «الغدیر» با نگاه منصفانه، نکات ظریفی را در این مورد مطرح کرده است. موفق باشید

15328
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: راجع به نوروز در اسلام مطلبی بفرمایید. روایات وارده در این زمینه چقدر اعتبار دارد؟ تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب مُعَلَّى بْنُ خُنَيْس از شیعیان امام صادق«علیه‌السلام» که ایرانی بوده است برای حضرت، توصیف نوروز را می‌کرده و حضرت نوروز را به معنای روزِ نو، وصف می‌نمودند که چندان کاری به روز اول فروردین ندارد. موفق باشید

15317
متن پرسش
با سلام: اولین تجلی مقام ذات (مقام احدیت) اسم الله است یا نور پیامبر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین تجلی به یک اعتبار فیض مقدس نامیده می‌شود و به یک اعتبار، اسم‌ «الله» است که جامع همه‌ی اسماء الهی می‌باشد و به اعتبار تعیّن اسم «الله» انسان کامل مطرح است که قرآن در موردش فرمود «علم آدم الاسماء کلها» که این همان نور پیامبر خاتم می‌باشد. موفق باشید

15316
متن پرسش
سلام علیکم: روایات مربوط به ظهور و نوروز چطور با هم قابل جمع است؟ به نظر می آید ربطی ندارد چون چرخش کره زمین چه ربطی به ظهور دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نوروز در آن روایت به معنای روز نو می‌باشد و مسلّم ظهور مولایمان برای کلّ جهان، روز جدیدی است که تاریخ دیگری را به صحنه می‌آورد. موفق باشید

15296
متن پرسش
بسمه تعالی استاد محترم (زید عزه) با سلام و احترام. مقام معظم رهبری مدتی است در سخنرانی های خود تاکید فراوانی بر «انقلابی بودن» ، « افراد انقلابی» ، « حفظ روحیه انقلابی» ، « انقلابی ماندن» ، انقلابی فکر کردن » و... می نمایند. نظر به اهمیت موضوع و تاکیدات مکرر معظم له لطف کرده و راهنمایی بفرمائید: 1. مفهوم « انقلابی» در فرمایشات ایشان چیست؟ و اهمیت این میزان از تاکید و تکرار چیست؟ 2. چه شاخص هایی را می توان برای آن ذکر کرد؟ 3. این مفهوم در نظریه «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» و « این نقطه از تاریخ» کجاست و چگونه قابل تعریف است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جایگاه انقلاب اسلامی در این تاریخ، عبور از فرهنگی است که به هیچ حقیقتی معتقد نیست و حقیقت را نسبی می‌داند و انقلابی‌بودن یعنی وفاداری نسبت به حق و حقیقت. و در دلِ این پایداری است که تعارض اصلی انقلاب اسلامی با روحِ استکبار مشخص می‌شود. خوب است در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 15295 و به متن «زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که در قسمت «یادداشت ویژه» بر روی سایت همراه با صوتِ مربوطه هست نیز رجوع فرمایید. موفق باشید

15285
متن پرسش
استاد گرامي با سلام: 1. آتش زدن در منزل حضرت زهرا (س) و آسيب ديدن ايشان چند روز بعد از وفات پيامبر (ص) بوده است؟ ايشان چند روز در بستر بيماري بوده اند؟ 2. سيلي خوردن و يا تازيانه خوردن ايشان در كوچه سند تاريخي دارد؟ يعني يك بار عمر در خانه را آتش زده و محسن سقط شده و يك بار ديگر در كوچه ايشان را كتك زده است؟ 3. اين را مي دانم كه مولا علي (ع) طبق وصيت پيامبر (ص) به منظور حفظ اسلام مامور به سكوت بود اما اينكه عمر دق الباب كند و در حالي كه حضرت علي (ع) در خانه اند حضرت زهرا (س) پشت در بيايند و بين در و ديوار قرار گيرند و تازه بعد عمر و همراهانش وارد خانه شوند و ايشان را تازيانه بزنند و حضرت علي (ع) هيچ واكنشي نشان ندهند قابل فهم نيست. استدعا دارم در چند جمله بفرماييد دقيقا چه اتفاقي افتاده و مطالبي كه هرسال از مداحان مي شنويم تا چه حد صحيح و قابل استناد است؟ 4. آيا پس از بستن دستان مولا و بردن ايشان به مسجد، ايشان با ابوبكر بيعت كردند؟ 5. مولا علي (ع) در مورد غصب خلافت صحبت كرده اند اما چرا مطلبي در نهج البلاغه در مورد مصيبتهاي وارده بر حضرت زهرا (س) نيست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  عرایضی نسبتاً مفصل در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه‌زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» در این مورد شده است. عنایت داشته باشید پشتِ در بودن حضرت یک مرحله بوده است و آن‌چه پیش آمد؛ و این‌که خواستند حضرت علی«علیه‌السلام» را ریسمان برگردن از خانه ببرند، مرحله‌ی دیگری است که ظاهراً غلاف شمشیر بر بازوی مبارک حضرت در رابطه ممانعتِ زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» پیش آمد و موضوع سیلی وقتی است که زهرای بتول«سلام‌اللّه‌علیها» حکم فدک را از خلیفه‌ی اول گرفته بودند و در راه، عمر مانع شد و شد آن‌چه شد. خوب است در این مورد با توجه به ظرائفی که مطرح است، به آن کتاب رجوع شود. موفق باشید  

15290
متن پرسش
حضرت استاد سلام: من نمی دونم کلیپی که جانباز عزیزمون از آقای پناهیان درخواست میکنه که به رهبری بگویند صحبت رفتن نکنند را شما دیدید یا نه؟ ولی انسان وقتی چنین آدم های با اخلاص و صادقی را می‌بینه، جز اشک و حسرت چیزی برا آدم نمی‌مونه؛ واقعا چگونه مثل این جنس آدم‌ها بشیم؟! این انسانها مثل الماسِ نایاب‌اند. آدرس آن کلیپ عبارت است از: http://shahidnamimandegar.1pt.ir/page-465601.html .با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان به طهارت روحانی نزدیک شود، بیشتر خود را به نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» خود نزدیک می‌بیند، در آن حدّ که معنایِ بودن خود را بیش از آن‌که در بقایِ خود جستجو کند، در بقایِ او می‌یابد و منِ برترِ خود را در شخصیت او پیدا کرده است. در این دنیا زیباترین عشقِ روی زمین، همین است و بس! موفق باشید

15276
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: می خواستم بدونم طایفه ی جن غیر از اسلام دارای چه مذاهبه دیگری هستند؟ و آیا مسلمان های آنان به گروه های شیعه و سنی تقسیم می شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد اعتقاد جنّیان به دیگر ادیان اطلاعی ندارم، تنها می‌دانم که حضرت آیت اللّه حسن‌زاده فرموده بودند که یکی از جنّیان گفته است در بین جنّیان مسلمان، شیعه و سنی نداریم، بلکه همه شیعه‌اند زیرا کسانی در بین ما هنوز هستند که در واقعه‌ی غدیر حاضر بودند. موفق باشید

15246
متن پرسش
با سلام: با توجه به بحث کتاب مصباح الهدایه آیا می توان مشیت مطلقه را مقام حضرت فاطمه (سلام الله علیه) در نظر گرفت؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  مشیت مطلقه هیچ‌گونه ظهوری در عالم ندارد زیرا با ذات حضرت حق متحد است. آری! زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» حقیقتاً مظهر مشیت الهی هستند، لذا رضایت او، رضایت حضرت حق و غضب او غضب آن حضرت است. سلام اللّه و سلام ملائکه و همه‌ی انبیاء بر بانوی سراسر آسمانی و در عین حال، انقلابی و مبارز. موفق باشید

15252
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: بهار روح زمان هاست. استاد می خواستم از شما بپرسم معنی فرمایش امام رضا علیه السلام از این جمله چیست؟ با تشکر در مجالس عزای حضرت، ما جوانان رو از دعای خیرتان محروم نفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بهار، طبیعت ظرفیت بیشتری برای ظهور انوار الهی پیدا می‌کند. خداوند چشم‌های دلمان را بگشاید که در این آینه‌های زیبای نمایاننده‌ی انوار الهی، چهره‌ی محبوب خود را به تماشا بنشینیم. موفق باشید

15225
متن پرسش
استاد گرامی سلام: درخواستی به شماره 15165 داشتم گویا لایق ندانستید پاسخ داده شود این هم نشانه دیگری بر بدبختی من است فکر می کنم مصداق این آیه هستم: «و نادی أصحاب النار أصحاب الجنة أن أفیضوا علینا من المآء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکافرین»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً جواب داده شده است. عیناً همان جواب را دوباره خدمتتان ارسال می‌داریم. سعی بفرمایید ایمیل خود را در همه‌ی قسمت‌ها بررسی کنید زیرا بعضاً نیاز نیست که جواب‌ها در معرض دید سایر کاربران قرار گیرد، به‌خصوص که در بعضی از سؤال‌ها خصوصیات فردی سؤال‌کننده مطرح است.

 باسمه تعالی: سلام علیکم: زیارت امین اللّه با نظر به جمال مولایمان علی«علیه‌السلام» مدتی مشغول شوید و به فراز قسمت دوم بیشتر توجه فرمایید. اصلِ زیارت را با شرح مختصری که بر آن داشته‌ام، خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید  زیارت امین اللّه

حضرت امام محمّد باقر(ع) فرمودند هرکه از شیعیان ما این زیارت و دعا را نزد قبر امیرالمومنین(ع)یا نزد قبر یکى از ائمه(ع) بخواند، البته حقّ تعالى این زیارت و دعای او را در نامه‌اى از نور بالا برد.

 خوب است که «زائر» در محضر هر امامی در فرصت مناسب این زیارت را که شامل معارف و مناجات بس گرانقدری با حضرت رب‌العالمین است؛ بخواند. در آن دعا طوری «زائر» به ملاقات خدا دست می‌یابد که به جای آن‌که از خدا چیزی بخواهد؛ راضی‌شدن از خدا را طلبِ خود قرار می‌دهد، زیرا خدا است که مقصد و مقصود هرکسی است. راستی را، اگر کسی به مقصد رسید، جای دیگری باید برود؟!! «سوار چون‌که به منزل رسد، پیاده شود».

(اَلسَّلامُ عَلَیک یا امینَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ)

 سلام بر تو اى امانتدار خدا در زمین او و حجتش بر بندگان او. او امین الهی در دین و در سرّ و در خلق می‌باشد. خلق خدا باید در اختیار امام معصوم باشد که امین اللّهِ مطلق است. زیرا خداوند سرّش را به او سپرده و حجت او است بر بندگانش، و از این جهت خداوند به او احتجاج می‌کند اگر مردم از امام معصوم عدول کنند.

(اَلسَّلامُ عَلَیک - نام هر امامی که مشغول زیارت او هستی، بگو و ادامه بده-  اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. )

سلام بر تو اى - نام آن امام را اظهار کن و بگو- گواهى دهم که تو در راه خدا جهاد کردى و چنانچه باید به کتاب خدا رفتار کردى و پیروى کردى از سنت‌هاى پیامبرشf. و به لحاظ سلوکی و توحیدی آن‌طور که نهایت جهاد با نفس و ظلمات است، مجاهده‌ی نفس نمودی و مقیّد به شریعت الهی بودی و تنها سنت نبیّ الهی را انجام دادی، نه سنت کسانی که به ناحق به جای رسول اللّه قرار گرفتند.

(حَتّى دَعاک اللَّهُ اِلى جِوارِهِ فَقَبَضَک اِلَیهِ بِاخْتِیارِهِ وَ اَ لْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّةَ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلى جَمیعِ خَلْقِهِ)

تا در مسیر مجاهدت در مسیر الهی و عمل به کتاب الهی تا آن‌جا ادامه دادی که خداوند تو را به جوار خویش دعوت فرمود و به اختیار خودش جانت را قبض نمود - تو را با اختیار خود برد، نه به خاطر اتفاقی که ابن‌ملجم گمان کرد تو را از صحنه خارج کرد- و ملزم کرد دشمنانت را به حجت و برهانی که تو آن حجت و برهان بودی و حتی ابن‌ملجم هم خبر داشت که تو حجّت خدایی.[1]

«زائر» از این مرحله به بعد؛ یک‌مرتبه به طلبِ سلوکی بسیار متعالی منتقل می‌شود و اظهار می‌دارد:

(اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک راضِیةً بِقَضاَّئِک مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعاَّئِک مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیاَّئِک مَحْبُوبَةً فى اَرْضِک وَ سَماَّئِک صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلاَّئِک شاکرَةً لِفَواضِلِ نَعْماَّئِک ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلائِک مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقاَّئِک مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى لِیوْمِ جَزاَّئِک مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِیاَّئِک مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِک مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَناَّئِک)

خدایا نفس مرا نسبت به مقدّراتت که برایم رقم زده‌ای، با معرفتی ناب مطمئن گردان. و راضی گردان به قضای خود - تا هرآن‌چه را تو برایم مصلحت دانسته‌ای، را با رضایت خاطر بپذیرم- تشنه‌ی ذکر و دعا و نجوایِ با تو باشم همراه با عشقی حقیقی و توحیدی ناب. نفسی به من عطا کن که دوست‌دارِ اولیاء تو باشد و در عین حال مرا از اولیاء خود قرار ده تا در زمین و آسمان محبوبِ اولیاء‌ات قرار گیرم. بر بلاهایی که برایم تقدیر کرده‌ای، شکیبایی و پختگی نشان دهم. شاکر نعمت‌های زیبای تو و مدیون نعمت‌هایت باشم. یادآورِ نعمت‌های کامل و تمام تو باشم. مشتاق شیرینی لقایِ خوش تو باشم. تقوا را برای روز جزای تو به عنوان توشه‌ای برگیرم. پیرو سنت‌های اولیاء تو باشم. از هر آن‌چه دشمنان تو بدان مشغولند، فاصله داشته باشم. در دنیا و آخرت مشغول ثنا و حمد تو باشم.

«زائر» در این فراز با دل‌دادگیِ کامل سعی دارد از هر آن‌چه او را به دنیا مشغول می‌کند و از خدا وامی‌دارد، عبور نماید و بعد از آن وضع او آن‌چنان دگرگون می‌گردد که با زبان دیگر یعنی زبانِ بی‌تابانه در محضر آن امام معصوم سخن می‌راند و اظهار می‌دارد:

(اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتینَ اِلَیک والِهَةٌ وَسُبُلَ الرّاغِبینَ اِلَیک شارِعَةٌ وَاَعْلامَ الْقاصِدینَ اِلَیک واضِحَةٌ وَاَفْئِدَةَ الْعارِفینَ مِنْک فازِعَةٌ وَاَصْواتَ الدّاعینَ اِلَیک صاعِدَةٌ وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاک مُسْتَجابَةٌ وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَیک مَقْبُولَةٌ وَعَبْرَةَ مَنْ بَکى مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِک مَوْجُودَةٌ وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِک مَبْذُولَةٌ)

خداوندا! قلب مشتاقان به تو سختْ سرگردان تو است و هرکس به تو رغبت داشته باشد، بدون هیچ فاصله‌ای راهش به سوی تو باز است و نشانه‌های آمدن به سوی تو واضح و روشن است و دلِ آن کس که تو را شناخت، از تو هراسان است و هرکس به سوی تو دعا کرد، دعایش بالارونده است و درهای اجابت برای این افراد گشوده است و دعوت آن‌کس که با تو سخن بگوید، مستجاب است و توبه‌ی کسی که به سوی تو توبه کند، قبول و پذیرفته است و اشک آن کس که از خوف تو اشک بریزد، مورد رحمت است و دادرسی برای کسی که به تو استغاثه کند، موجود. و کمک برای کسی که از تو کمک بخواهد، فراوان.

(وَعِداتِک لِعِبادِک مُنْجَزَةٌ وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَک مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ الْعامِلینَ لَدَیک مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَک اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْک نازِلَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ اِلَیهِمْ واصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرینَ مَغْفُورَةٌ وَ حَواَّئِجَ خَلْقِک عِنْدَک مَقْضِیةٌ وَ جَواَّئِزَ السّآئِلینَ عِنْدَک مُوَفَّرَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ مُتَواتِرَةٌ وَ مَواَّئِدَ الْمُسْتَطْعِمینَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّماَّءِ مُتْرَعَةٌ)

و وعده‌هایى که به بندگانت دادى وفایش حتمى است، و لغزش کسى که از تو پوزش طلبد بخشوده است و کارهاى آنان‌که براى تو کار کنند در نزد تو محفوظ است و روزی‌هایى که به آفریدگانت دهى از نزدت ریزان است و بهره‌هاى بیشترى هم به سوی‌شان مى‌رسد و گناه آمرزش‌خواهان(از تو) آمرزیده است و حاجت‌هاى آفریدگانت نزد تو روا شده است و جایزه‌هاى سائلان در پیش تو شایان و وافر است و بهره‌هاى فزون پیاپى است و خوان‌هاى احسان تو براى طعام‌خواهان آماده است و حوض‌هاى آب براى تشنگان لبریز است.

(اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعاَّئى وَاقْبَلْ ثَناَّئى وَاجْمَعْ بَینى وَبَینَ اَوْلِیاَّئى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ اِنَّک وَلِىُّ نَعْماَّئى وَمُنْتَهى مُناىَ وَغایةُ رَجائى فى مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ)

پس خدایا دعایم را مستجاب کن و بپذیر مدح و ثنایم را و گردآور میان من و دوستانم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین که به راستى تویى صاحب نعمت‌هایم، و منتهاى آرزویم، و سرحد نهایى امیدم، و بازگشتگاه و اقامتگاهم.

(اَنْتَ اِلهى وَسَیدى وَمَوْلاىَ)       

تویى معبود و آقا و مولاى من.

(اِغْفِرْ لاَِوْلِیاَّئِنا وَ کفَّ عَنّا اَعْداَّئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْیا وَ اَدْحِضْ کلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى اِنَّک عَلى کلِّشَىءٍْ قَدیرٌ)

بیامرز دوستان ما را و بازدار از ما دشمنان‌مان را و سرگرمشان کن از آزار ما و آشکار کن گفتار حق را و آن را برتر قرار ده و از میان ببر گفتار باطل را و آن را پست گردان که به راستى تو بر هرچیز توانایى.

 


   [1] - در رابطه با این‌که همه می‌دانستند علی حجّت خداوند است جریان «حبابه‌ی والبیه» که از شیعیان عاقله‌ی کامله‌ی جلیله و عالم به مسایل حلال و حرام و بسیار متعبد و کوشا در عبادت بود که هشت امام را درک کرده بود؛ می‌‌‌تواند نمونه‌ی خوبی باشد. او نقل می‌کند: «یک روز امیرالمؤمنینu را در محل پیش قراولان لشگر دیدم که با تازیانه‌ی دوسری که در دست داشت، فروشندگان ماهی‌های جری(بی‌فلس) و مارماهی و سگ‌ماهی و ماهیان در آب مرده را، می‌زد و با لحن آمرانه‌ای چون: «ای فروشندگانِ مسخ شده‌های بنی اسراییل و ای لشگرِ بنی‌مروان»! آنان را از فروختن این نوع ماهی‌های حرام بازمی‌داشت. در این هنگام «فرات بن احنف» که در آن‌جا حاضر بود، از جای برخاست و به سوی حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! لشگر بنی مروان چه کسانی هستند؟ علی(ع) در پاسخ او فرمود: «آن ها کسانی بودند که ریش‌های خود را می‌تراشیدند و سبیل‌های خود را رها کرده و آن را می‌تابیدند، خداوند هم آنان را مسخ کرد. حبابه می‌گوید: من تا آن روز گوینده‌ای را خوش بیان‌تر از او ندیده بودم؛ او را دنبال کردم تا این‌که در جلویِ خان مسجد(محوطه‌ی جلوی مسجد) نشست، به او عرض کردم: خداوند تو را مشمول لطف و رحمت خویش قرار دهد، دلیل بر امامت چیست؟ آن حضرت با دست خود اشاره به ریگی که روی زمین افتاده بود کرد و فرمود: «آن را نزد من بیاور». من آن ریگ را برداشتم و به ایشان دادم، آن حضرت ریگ را در کف دست خود گذاشت و با دست خود آن را نرم کرد، سپس با نگین انگشترش که نام خود آن حضرت بر آن نقش بسته بود، آن سنگریزه را مهر کرد، سپس به من گفت: ای حبابه! هر گاه کسی ادعای امامت کرد و توانست چنان که دیدی بر سنگریزه‌ای مهر بزند، پس بدان که او امام واجب الاطاعه است. همانا امام کسی است که هر چه را بخواهد و اراده کند، از او پنهان نگردد. حبابه گوید: من رفتم تا هنگامی که امیرالمؤمنین(ع)به درجه‌ی رفیع شهادت رسید. من نزد امام حسن(ع)آمدم، آن حضرت در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم، معالم دین خود را از او سؤال می‌کردند. چون حضرت مرا دید، فرمود: «ای حبابه‌ی والبیه!» عرض کردم: بله، ای مولای من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور، من آن سنگریزه را به او دادم، آن حضرت نیز همانند امیرالمؤمنین علی(ع) برای من بر آن سنگریزه مهر نهاد.

پس از شهادت امام حسن(ع) به نزد امام حسین(ع) شرف حضور پیدا کردم. حضرت در مسجد پیغمبر(ص)نشسته بود، چون وارد شدم، مرا خوش آمد گفت و به نزدیک خودش خواند و فرمود: «ان فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین، افتریدین دلالة الامامة؟»؛ در میان نشانه‌ی امامت، آن‌چه را تو می‌خواهی هست، آیا دلیل امامت را می‌خواهی؟ گفتم: آری آقای من، فرمود: «آن‌چه با خود داری بیاور». سنگریزه را به آن حضرت دادم و او هم بر آن مهر نهاد.  پس از شهادت آن حضرت نزد علی بن الحسین(ع)رفتم. در آن موقع سنّ من به صدو سیزده سال رسیده بود و از شدت پیری ضعف بر وجودم غلبه کرده و رعشه بر اعضای من افتاده بود. آن حضرت در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت بود. مدتی منتظر ماندم تا این‌که خسته شدم و از دریافت نشانه‌ی امامت مأیوس گشتم، برخاستم که بروم، دیدم آن حضرت با انگشت سبابه به من اشاره فرمود، ناگاه دیدم جوانی به من بازگشته و خود را دختری باگیسوان مشکین دیدم. چون نمازش تمام شد، گفتم: ای آقای من! چقدر از دنیا گذشته و چقدر باقی‌مانده است؟ فرمود: «اما ما مضی فنعم و اما ما بقی فلا» ؛ «آن‌چه را که گذشته است می‌دانم و آن‌چه را که باقی است، کسی نمی‌داند. سپس فرمود: «آن چه همراه داری بیاور.» من سنگریزه را به او دادم و حضرت بر آن مهر نهاد.  پس از شهادت امام سجاد(ع)به خدمت امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا(صلوات‌الله علیهم اجمعین) رسیدم و همه‌ی حضرات سنگریزه را برایم مهر کردند. از عبدالله بن همام نقل است که وی پس از آن نه ماه دیگر زنده بود. (بحارالانوار، ج 25، ص 177؛ در «اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3، از «محمد بن هشام » نقل شده است.)

 

15188
متن پرسش
سلام استاد عزیز: پیرو پرسش یکی از کاربران گرامی مبنی بر این که هر زمان که تعداد یاران خاص حضرت مهدی روحی فداه به حد نصاب برسد! حضرت ان شاءالله ظهور خواهند نمود! حضرتعالی فرمودید که ما نیازمند 313 یار به مانند امامین خمینی و خامنه ای هستیم. حال سوال حقیراین است که واقعا ما از تاریخ ظهور اسلام تا به الان یا اصلا از آن زمان هم نه قرون بعد از آن ما به این تعداد مورد نیاز نداشتیم؟ و سوال مهم تر این که مگر غیر از این که اگر هر عالم و سالکی که به هر درجه ی نایل می گردد، هدیه ی الهی است یعنی این همه انسان وارسته ی که متمسک و دوستدار امام زمان هستند از خداوند متعال نخواستند که «خصوصیات لازم» برای یاری امام زمان را به آنها هدیه دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه زمانی در تاریخ سراغ دارید که 313 نفر مثل حضرت امام خمینی در یک زمان جمع شده باشند؟! مگر آن‌که در آینده منتظر چنین شرایطی باشیم. موفق باشید

15181
متن پرسش
با سلام: استاد دیگر خسته شدیم از بس شنیدیم این جا و آنجای دنیا اینقدر ادم کشته شدند. خسته شدیم از بس تبعیض و استضعاف در دنیا دیدیدم. دیگر از تدبیر های بشر دوپا برای بهبود زندگی (زندگی به معنای واقعی آن که می گویند تا ابد ادامه دارد) ناامیدیم. استاد ما عقیده داریم مصلحی خواهد آمد. پس کو؟ مگر نعوذ باالله او نمی بیند این همه بیچارگی ما را؟ مگر دست و پا زدن های ما را مشاهده نمی کند؟ استاد کجاست منبری یا کتابی یا شخصی که راه رسیدن به او را به ما نشان دهد؟ منبعی می خواهم که به صورت دقیق و با دلیل و سند به من بگوید اگر چنان می خواهی چنین کن. با تشکر از پاسخگویی شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چند نفر مثل خودتان سراغ دارید که به این مطلب رسیده باشند که عقل بشری برای مدیریت خود کافی نیست؟! إن‌شاءاللّه کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که بر روی سایت هست، به عنوان چشم‌اندازی به موضوعِ مورد نظر، مفید خواهد بود. موفق باشید

15149
متن پرسش
سلام استاد گرامی: خسته نباشید. برخی سعی دارند جمله ی علامه حسن زاده را به مبحث قرائت نبوی مرتبط کنند این جمله را: به جانم قسم! آن که از کتب عقلی و صحف عرفانی یعنی مطالعه ی کتاب هایی همچون تمهیدالقواعد - شرح قیصری بر فصوص الحکم - و شرح العیون فی شرح العیون - و مصباح الانس - و شرح محقق طوسی بر اشارات - و اسفار - و شفا - و فتوحات مکیه خود را دور کند همانا خود را از فهم «خطاب محمدی (ص) یعنی قرآن» دور کرده است و جان خود را از نیل به سعادت قصوایش محروم ساخته است. می گویند علامه هم قبول دارد که قرآن خطاب محمدی است نه وحی!!! توضیحی می فرمایید استاد. معذرت می خواهم که مزاحم اوقاتتان شدم. نمی خواستم ولی چون شبهه شد ترسیدم ذهنم را کِدِر کند. التماس دعای فراوان دارم. خدا بر توفیقاتتان بیافزاید ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگی که این سخن در آن گفته شده است، باید مورد نظر قرار گیرد. معنای سخن استاد آن است که قرآن، خطابی است از طرف خدا بر محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله». موفق باشید

15130
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن خدا قوت و تشکر از استاد و بقیه عزیزان، با توجه به متهم شدن عرفان ناب و عرفای پیرو آن و متعصب خواندن این مجموعه نسبت به قبول دربست و تام نظرات برخی مشایخ بزرگ عرفان مانند ابن عربی پیشنهاد می شود جهت روشنگری بیشتر و رفع سوء تفاهماتی که در جامعه وجود دارد و ایجاد امید و اطمینان خاطر بیشتر برای مشتاقان این وادی، نقدهای عالمانه عرفا نسبت به موضوعاتی مثل خلود در جهنم، عصمت خلفاء و... ،طبق صلاحدید، در غالب جزوه یا مطلب مجزا در سایت گذاشته شود. غالب جوابهای خوب استاد بزرگوار به سوالها در این خصوص که ناظر به جنبه ای از شبهه سائل می باشد و شواهدی که از نظرات و مکاتبه حضرت امام (ره) با گورباچف نسبت به ابن عربی ارائه می گردد شاید این تلقی را ایجاد کند که اصلاً نقدی نسبت به همان موارد شطحیاتی یا انحرافی نیز وجود ندارد، در صورتی که برای اشخاص نزدیک و مرتبط با استاد طی مصاحبات حضوری و بررسی موشکافانه و جامع که با دقت و بینش صحیح عرفانی همراه است، متوجه می شوند که ضمن قابل حل بودن برخی از این شبهات، اشکالات و نقدهای بجایی نیز به فصوص و فتوحات و دیگر آثار عرفای بنام وارد است و تعصبی نسبت به هیچ شخص غیر معصومی وجود ندارد. البته کتابهای (جدال با مدعی) از دکتر حسین غفاری و (احیاگر عرفان اسلامی) از محمد بدیعی و (قبول اهل دل) از حجت الاسلام موسوی مطلق، در بازار موجود است ولی اگر در فضای مجازی و سایت نیز با «عنوانی مشخص» به صورت شفاف، مستدل و عالمانه، نقدهایی از عرفا مانند علامه طباطبایی (ره) و آیت الله جوادی (حفظه الله) و خود استاد فرزانه در غالب فایلهای متنی و صوتی نسبت به محیی الدین ابن عربی گذاشته شود بسار مفید خواهد بود. با تشکر از زحمات و دلسوزیهای صبورانه استاد و همه عزیزان دیگر - در پناه حضرت حق موفق باشید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کم‌ترین رجوع را به آثار محی‌الدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی می‌داند، با احاطه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمی‌شود و حدّاقل در بعضی موارد نمی‌توان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلةامّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى ‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏ اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى ‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏ شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى ‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏ گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى ‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى ‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏ رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏ اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏ كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏ چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏ يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏ زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى ‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏ آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏ اش سر مى ‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏ كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى ‏برد و از آن صورت‌ها مى‏ گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى ‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏ كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده ‏اند از نظرت مى‏ گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى ‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى ‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه ‏تر انتقام هم مى‏ گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏ كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏ اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده ‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما درباره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏ زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایت‌بودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همه‌ی ارادتی که به محی‌الدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.

و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محی‌الدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آن‌ها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر می‌گوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن می‌پردازد. و از این مهم‌تر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محی‌الدین در نسخه‌های فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب می‌نمایم. مضافاً آن‌که محی‌الدین در مورد امام علی«علیه‌السلام» و اهل‌البیت و حضرت مهدی«علیهم‌السلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعه‌ای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همه‌ی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگی‌های او، لباس عصمت به او پوشانده گردد.  موفق باشید  نقدهایی که بر محی‌الدین بن عربی هست

 


[1] - ترجمه‌ی تفسير الميزان، ج‏1، ص: 623

15127
متن پرسش
با سلام و آرزوی سلامتی برای شما استاد بزرگوار: امسال محرم مثل هرسال نبود. بعد از روز عاشورا حس کردم چرا فقط تاسوعا و عاشورا یاد امام حسین علیه السلام هستم؟ تصمیم گرفتم هر رروز تا جایی که یادم هست بر خواندن زیارت عاشورا مداومت کنم و هرروز صبح بعد از نماز صبح زیارت عاشورا را خواندم. البته گاهی هم فراموش می کردم، چون دختری دارم که امسال نماز خواندن را شروع کرده و بیدارکردن او و مواظبت بر نماز او گاها این مسأله را از ذهنم دور می کرد اما به جد می توانم بگویم تقریبا هر روز خواندم. اثرات واقعا خوبی را حس می کردم. تا اینکه امروز بعد از تقریبا پنج ماه که خوانده ام مطلبی را در مفاتیح خواندم در مورد این زیارت و مداومت بر آن که... در نیتم برای خواندن آن فقط برای امام حسین علیه السلام و عرض ارادت، خلل ایجاد کرده است. این را واقعا نمی خواهم برای خودم بخوانم...یا ثواب. باید چگونه این را درست کنم؟می خواهم فقط بگویم که با دوستان ایشان دوست و دشمن دشمنان ایشان هستم... واقعا بگویم که از خدا می خواهم سلام و صلواتش را بر او و خانواده اش و اصحابش و یارانش بفرستد. الان اما هر بار می خوانم بفکر ثواب و برکاتشم... نیتم انقدر خالص نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ثواب خواندن زیارت عاشورا از آنِ آن‌هایی که به دنبال ثواب‌اند. ما جز نگاه به مولایمان حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در عالم هستی چیز دیگری نمی‌خواهیم. به هر بهانه‌ای که بتوانیم فقط نظر به آن حضرت را مدّ نظر داریم. گفت:

ما گدایان خیل سلطانیم / شهر بند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود / هر چه ما را لقب دهند آنیم

گر برانند و گر ببخشایند / ره به جای دگر نمی دانیم

چون دلارام می زند شمشیر / سرببازیم و رخ نگردانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند / ما تماشاکنان بستانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست / در همه عمر از آن پشیمانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت / ترک یار عزیز نتوانیم

موفق باشید

15122
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله استاد بزرگوارم: پاسخ های شما به سوالات اخیر کاربران در باب انتخابات اسفند 94 را مطالعه کردم و دیدم چنان لطافتی دارد که قرار گرفتن در مسیر فهم آنها برای نفوس با اخلاص که خانه وجودشان را در معرض تندبادها حوادث روزگار فعلی می بنند، حقیقتا سهل ممتنع است. اگر بخواهم در مسیر این نوع تفکر لطیف لمحه ای قرار گیرم (یا بگو بیقرار گردم) باز به همین می رسم که هنوز انگار زمین و زمان به کمال استعداد خود برای فهم افق برتری که امام راحل بزرگوار به روی انسان گشوده، نرسیده و هنوز حتی جریان راست گرای واقعی یا اصلاح طلب واقعی ما نتوانسته هویت و شخصیت خود را ذیل آن نور دوران معاصر قوام دهد و در بلندای دیگری مافوق دعواهای سیاسی چپ و راست برای تمدن سازی اقدام کند. گفتمان های رایج اصولگرا و اصلاح طلب و میانه رو با همه چالشهایی که در ظاهر چشم ما با یکدیگر دارند، در ظلمت مدرنیته گرفتارند و کم توفیقی هر دو جناح که امتحان خود را در دوران سازندگی و اصلاحات و مهرورزی و در مجالس متفاوت نشان دادند ریشه در همین گرفتاری دارد. جالب آنکه همگی در یک چیز مشترکند و آن عدم فهم افقی که رهبری گرانقدر ذیل نور امام متذکر آن هستند. نشانه این غقلت از روحی که آقا متذکر آن است اینکه می توان توصیه ها و راهبردها و تذکرات یکسانی را در کلام آقا پیدا کرد که به همه جناح ها در زمان مسئولیست شان داشته اند و این نشانه ها هم در دولت آقای هاشمی و هم در دولت آقای خاتمی و هم در دولت آقای احمدی نژاد و هم در مجالس اصولگرا و هم در مجالس اصلاح طلب مشهود است. همه جناح ها و افراد سیاسی - بجز معدود کسانی که مسلما گرگهایی در لباس میش هستند - به نظر بنده دلسوزانه می خواهند برای کشور خدمت کنند و هر کدام در قرائت خاص خود یک وجهی از وجوه توجهات این سویی امام را برجسته تر می کنند یکی عدالت را و یکی آزادی را، یکی جمهوریت را و یکی اسلامیت را، یکی آبادانی را و یکی کارفرهنگی را.... اما همگی در گفتمان های خود برای نحوه اداره کشور و به پیش بردن اقتصاد بیمار و فرهنگ مظلوم به سمت توسعه ذیل تمدن غربی مشترکند. این است که مردم مستضعف ما (به معنی قرآنی کلمه) بجای آنکه در معرض آن لطایف تفکر قرار گیرند، یک روز آرمان و مطلوب و مطالبات خود را در گفتمان این جناح می بیند و به فلان رای می دهد و روز دیگر در جناح مقابل به بهمان رای می دهد. و این دست به دست شدن قدرت میان جریان ها سالهاست ادامه دارد و عملا نه مردم و نه حکومت و نه نخبگان و خواص بسمت غفلت زدایی از ظلمات زمانه علی نحو راقی سیر داده نمی شوند. آری شاید هنوز زمان کمال استعداد قرار گرفتن در مسیر چنان تفکر لطیفی که شما متذکر آن هستید فرانرسیده است... بقول شاعر دردآشنای روزگارمان آقای برقعی: و این بحر طویل است... عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از این‌که متوجه‌اید روحِ شاعرانگی، روحِ تذکر به این دوران است؛ بسیار دلگرم شدم و حقیقتاً در افقی که شاعر می‌گشاید، می‌توان از کدورت دعواهای جناح‌های سرگردان آزاد شد و به جایی نظر کرد که به گفته‌ی جناب حافظ: «می‌وزد از چمن نسیم بهشت / هان بنوشید دم به دم میّ ناب» در چنین شرایطی که در صبح‌دمان ژاله بر رُخ لاله می‌چکد، از چمن‌زار مظاهر، نسیم بهشت می‌وزد و تمام فضا را آماده می‌کند که تا سالکِ طالب حقیقت در عالی‌ترین شرایط توحید که امکان تحقق عشق خالص در میان است، از نوشیدن میّ نابِ محبت کوتاهی نکند و نگذارد در چنین شرایطی غیر از رجوعِ به حق چیز دیگر در میان آید. این حالت را در پیاده‌روی اربعین در بین انبوه زائران حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» و یا در حرم امامان معصوم«علیهم‌السلام» به‌خوبی می‌توان احساس کرد که چگونه نفحات الهی، شوری آتشین بر قلب‌ها انداخته به طوری‌که هرکس در تلاش است در نوشیدن میّ ناب که همان عشق خالصانه است، عالی‌ترین سبقت را به صحنه آورد. موفق باشید 

15099
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: آیا با توجه به این که 14 معصوم همه یک مقامند اگر شهید نمی شدند و عمر طبیعی می کردند همگی در یک سن به مرگ طبیعی از دنیا می رفتند یعنی در حفظ عصمت کامل می شودند و از دنیا می رفتند یا ظرفیت آنها با هم فرق می کند مثلا یک امام در 40 و دیگری در 50 سالگی از دنیا می رفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً تقدیرات الهی را هم باید در این مورد در نظر گرفت. همان‌طور که بر اساس تقدیرات الهی، جسم و شکل ِ آن ذوات مقدس متفاوت است. موفق باشید

15097
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: الف) در بحث این که نفس بعد از این عالم فقط جلوه می کند و داشته های خود را که ملکه نفس شده در بیرون بهشت و جهنم او می شود در این جا نفس کودک هم مثل همه نفوس جلوه دارد؟ حال کودکی که قبل از سن تکلیف مرده و دارای صفات بد و یا خوب است و تکلیفی ندارد وضعیت کودک بعد از مرگ چگونه است؟ ب) ما اعتقاد داریم حضرت علی اصغر (ع) و رقیه (س) کودک بودند و به سن تکلیف نرسیده بودند در حالی که آنها باب الحوایج هستند و مقاماتی دارند که ما به آنها متوسل می شویم در حالی که در این دنیا عمر طبیعی نکرده اند و مثل امامان کمالاتی کسب نکرده اند چگونه توجیح می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس مطابق اعیان ثابته و اختیارِ قبل از خلقتش در این دنیا، با همان انتخاب اولیه‌اش، شخصیت خود را شکل می‌دهد و حضرت حق بر همان اساس مسیر او را برایش تعیین می‌کند. عزیزانی مثل حضرت علی اصغر و جناب رقیه«سلام‌اللّه‌علیهما» مسیری را انتخاب کردند و خداوند آن مسیر را برای آن‌ها شکل داد و عظمت آن‌ها به جهت انتخاب چنین مسیری است. موفق باشید

15093
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: الف) جادوگران و مرتاضان تا چه حدی با غیب مرتبط می شوند مثلا شما می فرمایید پیش گویی می کنند اینده را. پس با ملائکه باید مرتبط بشوند این در چه حد است؟ نفس با روشهای غلط تا چه حد از غیب مرتبط می شود؟ ب) شما می فرمایید روح های سرگردان را می شود احضار کرد مگر روح در عالم برزخ نیست و گرفتار گناهان خود نیست چگونه می شود احضارش کرد؟ ج) این استراق سمع که جنیان قبل از وحی بر پیامبر (ص) داشتند از عالم غیب. یعنی چه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: جادوگران با شیاطین جنّ مرتبط‌اند و تنها در حدّ حضور در آینده‌ی زمانی غیب می‌دانند، نه این‌که آن‌ها را به عالم غیب راه دهند 2- در مورد روح‌های سرگردان، حرف شما درست است. بیشتر همان شیاطین هستند که خود را به اسم افراد معرفی می‌کنند 3- ظاهراً قبل از وَحی محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شیاطین به کمک کاهنان می‌آمده‌اند و راهنمایی‌های شبه قدسی در میان بوده است که با وحیِ محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» این فصل از تاریخ، برچیده می‌شود. موفق باشید

نمایش چاپی