بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15651
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: ببخشید «در مورد رویای صادقه که اتفاقات زودتر از وقوعشان رویت می شود مربوط به قوس نزول است منتها از دریچه قوس صعود که قابلیت جزء بینی محقق می شود.» اگر این قاعده درست باشد منظور من از سوال در مورد قوس نزول بودن سفر اول یا سفر سوم همین است؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخنی که می‌فرمایید نکته‌ی دقیق و با ارزشی است. ولی موضوع سفرهای سه‌گانه در رابطه با عزم سالک است به سوی فنای فی اللّه و این در قوس صعود محقق می‌شود. موفق باشید

15648
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر خسته نباشید. تشکر فراوان که علیرغم مشغله فراوانی که دارین واسه ما هم وقت میذارین و لطف میکنین جواب میدین. ان شاءالله خیر دنیا و آخرت تماما نصیبتون شه و عاقبت بخیر بشین. استاد چه جوری میشه به مقام رضا رسید و در مسیر زندگی و اتفاقات پیش رو تسلیم امر خدا بود و گله شکایت نکرد و از خدا طلبکار نبود؟ قبلا فکر می کردم اینجوری باشم اما امتحان که پیش اومد فهمیدم فرسنگ ها با این حال و مقام فاصله دارم. خیلی سرخورده شدم احساس شرمنده‌گی به خدا و احساس ناامیدی به خودم پیدا کردم که آیا به این حال و کمال می رسم یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی زندگی خود را طوری تعریف کنیم که اولاً اصل را بر بندگی خدا بگذاریم و ثانیاً سعی کنیم آرزوهای دنیایی خود را کم نماییم، متوجه می‌شویم خدای این عالم، خدایی است که به راحتی می‌توان از او راضی بود و در زیر سایه‌ی او به نیازهای حقیقی و منطقی خود دست یافت، در حدّی که همچون ملایمان امام الموحدین«علیه‌السلام» اظهار می‌داریم: «الَهي! كَفَي بِي عِزّاً انْ اكُونَ لَكَ‏ عَبْداً وَ كَفَي بِي فَخْراً انْ تَكُونَ بِي رَبّاً انْتَ كَمَا احِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب»؛[1] خدايا! همين اندازه عزت مرا بس است كه من بنده‌ی تو باشم و همين اندازه فخر مرا كافى است كه تو پروردگار من باشى، تو همان هستى كه من مى ‏خواهم، پس مرا چنان كن كه تو مى‏ خواهى. خيلى شعور مى‏ خواهد كه انسان متوجه معنى شايسته‏ شدن براى عبادت بشود، به طورى كه حضرت حق به او فرمان بدهد، از اين به بعد امكان پرستيدن من در تو پيدا شده است. موفق باشید

 


[1] ( 1)-« بحارالانوار»، ج 76، ص 403.

15655
متن پرسش

سلام علیکم: در سوال 15642 فرمودید: نمی دانیم شما در حوزه هستید یا در همه جا... 1. باید به استاد عزیز عرض کنم: بنده طلبه ام ولی در برخی همایش ها جلسه ها و کلاس ها که در مورد فلسفه و عرفان است شرکت می کنم و یادداشت برداری می کنم یا صدا ضبط می کنم. که (جدیدا دانستم که اشتباه می کنم). استاد واقعیتش را بخواهید از شدت تشنه ی علم بودن نمی دانم چه کنم؟!! گاه کتاب می خوانم. گاه صوت. گاه جلسات و ... کمی گیج شده ام. چون از طرفی هم می ترسم در تبلیغ دستم خالی باشد. استاد خوب شد که آن جمله را گفتید تا من توضیح بدهم به شما. کمی کمکم کنید. خیلی دغدغه در سرم می چرخد. نمی دانم چه کنم. دغدغه تشکیل زندگی، کار و تبلیغ، علم، عمل و سلوک، سیاست و... البته من الان فقط درسم را می خوانم با کمی حواشی. ولی فکرم هنوز خالی نشده استاد. مدام نزد اساتید مشورت می گیرم و یادداشت می کنم و ارزیابی می کنم ولی به نتیجه رسیدنش سخت است. می خواهم کمک کنید که این انبوه ها را نظم دهم. ذهنم مثل یک کتابخانه ایست که قفسه بندی نشده است. کمکم کنید. 2. تمام جزوات را آقای نظری برایم فرستادند استاد. یک جزوه ای به نام گزیده کشف المحجوب است. آن را دقیقا کی باید بخوانم؟ التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده از این‌همه انرژی که عزیزان دارند، لذّت می‌برم ولی نگرانم از تعمق در دروس حوزه باز بمانید و آن دروس، ملکه نشود، وگرنه این نوع فعالیت‌ها خوب است و خود بنده نیز به رفقا سفارش کرده‌ام که گاهی صوت این نوع جلسات را برای بنده بفرستند که در جریان آخرین مباحث مطرح در حوزه‌های فکری باشم. در مورد آینده‌ی کار تبلیغی خود، کار را به خدا واگذارید. 2- جزوه‌ی «کشف‌المحجوب» و اساساً کتاب «کشف‌المحجوب» برای ایجاد احساس عالَم عرفانی و رونق‌دادن به خلوت‌ها، خوب است. شاید آن جزوه در اعتکاف به کارتان آید. موفق باشید

15637
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: درباره ی سوال 15606. اگر سوال حقیر جاهلانه است، پیشاپیش عذرخواهی می کنم. این سوال از جانب کسی نوشته شده است که به شدت قائل به «آزادی» است. پرسشگر تا اندازه ای قائل به آزادی است که حتی «ادبیات ارزشی» هم در تعامل با دیگران ندارد یعنی وقتی با یک انسان بی دین مواجه می شود، شخص بی دین اصلا احساس تنگنا نمی کند و شاید متأسفانه احساس می کند که بنده هیچ غیرتی نسبت به مسائل دینی ندارم. درحالی که صرفا قائل به آزادی ام. اما با خواندن مطلب شما مطالبی به ذهن حقیر می رسد. در اهمیت آزادی و گم بودن آن در زمانه ی امروز هیچ شکی نیس. ولی با توجه به تعریفی که در جامعه ی امروز از آزادی می شود و فهم عرفی این واژه، به نظر بنده می رسد که یه انسان ضعیف الایمان که تسلیم هوای نفس خود شده بیشتر از این پاسخ شما خوشحال می شود تا یک انسان مؤمن. مثلا الآن سایت های غیرمذهبی بیشتر خوشحال می شوند پاسخ شما را روی سایتشان بگذارند تا سایت های غیرمذهبی. و به نظر حقیر نوع طرح مسئله ی آزادی در آن سوال طوری است که بی بی سی و وی اُ ای را بیشتر خوشحال می کند تا جمهوری اسلامی و حزب اللهی ها را. این مسئله ممکن است فی نفسه ارزش یا ضد ارزش نباشد مادامی که روشن نشود آیا علت این مسئله (خوشحالی بی دینها و عدم خوشحالی دیندارها) به خاطر این است که حزب اللهی ها خواستند جلی آزادی (به معنای درست آن) ِ مردم را بگیرند؟ شاید این را بتوانم بپذیرم که حزب اللهی ها جلوی آزادی مردم به معنای عرفی آن، آن هم تنها بخشی از مردم را گرفته اند، ولی آزادی به معنای حقیقی چطور؟ در فضاهای غیرحزب اللهی که اصلا برخی مسائل دینی مثل حجاب به ضدارزش تبدیل شده، لذاست که دیگر آزادی غیرمذهبی ها معنی ای ندارد و اتفاقا هر گونه تقیدی ضدارزش محسوب می شود. و در فضای حزب الهی که آزادی برخی محدود می شود، سوالم این است که آیا مردم به ظاهر مذهبی این حق را ندارند که در یک شهر (مثلا فقط قم) به ظاهر، سالم، زندگی کنند و در نتیجه افراد غیرمذهبی ممکن است در این شهر به محدودیت و زحمت بیفتند و آزادی شان گرفته شود؟ این حق را می دهید به اندک جماعت ظاهرا مذهبی یا خیر؟ لطفا اصل مسئله گم نشود، چرا درباره ی پاسختان این سوالات را طرح می کنم؟ چون بنده با خودم فکر کردم که الآن از بین خبرگزاری ها، بی بی سی و از میان مردم، غیرمذهبی ها بیشتر از پاسخ شما خوشحال می شوند. دلیل خوشحالی غیرمذهبیون در نسبت با مذهبیون می تواند به زعم شما این باشد که مذهبی ها آزادی را پاس نمی دارند ولی غیرمذهبی ها پاس می دارند یا دلیل دیگری دارد. سوال دیگر : آیا حجاب اختیاری را شما قبول دارید؟ اگر می فرمایید حجاب قانون است در کشور و باید رعایت شود، وقتی در مسائل خیلی کلان قانون زیر پا گذاشته می شود، چطور می شود انتظار داشت در مسائل این چنینی مردم قانون را رعایت کنند؟ پس می ماند رعایت عرف اسلامی جامعه در مواردی که با غرب متفاوت است. حالا اگه این عرف و این مردم مشکل دارند که سبب سلب آزادی از عده ای می شوند، پس اساسا خاصیت کشور اسلامی از این جهت که عرض شد چیست؟ اگه منظور شما از آزادی چیز دیگری است، این رو بهتره توی پاسختون مشخص می کردید چون مفهوم عرفی آزادی ممکن است چیزی غیر از اراده ی شما باشد. شما جلو ده نفر را در خیابان بگیرید مطلبتان را بدهید بخوانند، معنایی غیر از آنچه بنده عرض کردم به ذهنشان می رسد؟ شاید (میگم شاید نه حتما) شما در "نوع طرح مسئله ی" آزادی اشتباه می کنید به طوری که بیشتر خوراک رسانه های اونوری بشه مطلبتون. وگرنه باید مسئله طوری طرح بشه که منظور شما خوب منتقل شود. ممنون میشم که روشن کنید مسئله از چه قراره؟ سوال دوم : اینکه رهبری فرمودند از ادبیات دشمن استفاده نکنید در طرح مسئله ی آزادی، چطور باید لحاظ شود؟ سوال سوم : در نهایت هم یه سوال جزئی دارم که به نظر شما در فضاهای مذهبی، نوع برخورد با کسی که حجابش را کاملا کنار گذاشته، باید چگونه باشد، باید اصلا به رویش نیاورد یا باید باهاش قطع ارتباط کرد؟ درحالی که هر دو رفتار اثری در او نداره مگر اینکه اگه چند نفر باهاش قطع ارتباط کنند برای خاطر دیگران هم که شده، مجبور می شود عرف مذهبی را رعایت کند. آیا این اجبار خلاف آزادی است؟ با احساس مذهبی ها چه می توان کرد که از بدحجابی ناراحت می شوند و نمی توانند به آزادی او از این جهت رسمیت بدهند؟ مذهبی ها در این احساسشان تا کجا آزادند؟ بی صبرانه منتظر روشنگری و جوابتون هستم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد این‌که دشمن تلاش کرده است واژه‌ی مقدس «آزادی» را نه‌تنها تحریف، که از آنِ خود کند، بحثی نیست. سخن آن است که چرا ما با تمام وجود نشان ندهیم که ماییم که آزادی را پاس می‌داریم و چرا ما نشان ندهیم که ما آن نیستیم که دشمنان ما، ما را بدان متهم می‌کنند؟ نکته‌ی مهم آن است که هرکس حقیقتاً آزادی را دوست دارد، حتماً رعایت محدودیت‌های مقدس را برای ارزش‌نهادن به آزادی رعایت می‌کند. آزادی حقیقت شیرینی است که اتفاقاً در شهری مثل شهر قم باید بیشتر ظهور کند، از آن جهت که انسان‌های متدین به انتخابِ دیگر انسان‌ها، احترام بیشتر می‌گذارند و در چنین فضایی مسلّم، محدودیت‌های مقدس و انسانی نادیده گرفته نمی‌شود. «آزادی» احترام به انسانیتِ انسان‌ها است.

وقتی ما گرفتار غفلت از حقیقت مقدس آزادی شدیم، یا در کسوت انسان‌های مذهبی، بلندگویِ روضه‌خوانی خود را بلند می‌کنیم و یا در کسوت انسانی غیر مذهبی، صدای موسیقیِ داخل ماشین خود را به گوش فلک می‌رسانیم. در هر دو صورت زیباییِ آزادی، چشیده نشده است تا با احترام به آن، حقوق دیگران رعایت شود.

ما نیاز داریم تا آزادی را تجربه کنیم و از آن لذت ببریم مثل کسی که به‌جای لذّت‌بردن از دارایی‌های دنیایی، از ایثار و بخشش لذّت می‌برد. بنده فهمِ آزادی را یک موضوع انسانی می‌دانم که مؤمن و غیر مؤمن بدان نظر دارند. نباید بگذاریم رسانه‌های معاند این شعار بزرگ را از ما برُباید.

تعجب می‌کنم که می‌فرمایید نباید از ادبیاتِ دشمن استفاده کرد! آیا آزادی که شعار همه‌ی انبیاء و اولیاء است، ادبیات دشمن است؟! مگر مولایمان امام الموحدین«علیه‌السلام» نفرمودند: «لَا تَكُونَنَّ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُرّاً» بنده‌ی غیر مباش زیرا که خدایت آزاد آفریده است؟! و مگر ما این شعار بلند را تا حال، در زندگی خود درست اجرا کرده‌ایم؟! آیا اگر بنا است ما بنده‌ی دیگران نباشیم و آزادی خود را در هر صورتی حفظ کنیم، می‌توانیم رعایت آزادی و حقوق دیگران را نکنیم؟!! می‌پرسید؛ اگر کسی حجاب خود را کاملاً کنار گذاشته است، ما با او چه برخوردی داشته باشیم؟ با آن‌که همان‌طور که خودتان می‌فرمایید موضوع در این مثال، تقلیل‌یافته است؛ باید روشن شود چنین فردی فرهنگی که مردمی برای سامان‌دادن به جامعه‌ی خود – خارج از مذهبی‌بودن و غیر مذهبی‌بودن – برای خود ترتیب داده‌اند و محدودیت‌هایی را تعریف کرده‌اند را، یک انسان آزاده زیر پا می‌گذارد؟ و توهین به یک ملت با کدام روحیه‌ی آزادگی می‌خواند؟ حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در زمانی‌که در نوفل‌لوشاتو ساکن بودند حتی اجازه ندادند گوسفندی خلاف مقررات آن کشور در کنار باغی که اجاره کرده بودند، ذبح شود. ما معنای آزادی را این‌طور می‌دانیم و معتقدیم اگر آزادی را خوب تعریف کردیم مثل هرچیز مقدسی مورد احترام انسان‌ها قرار می‌گیرد و آن کس که از آن غفلت کند، شرمسار می‌گردد.

مشکل ما نسبت به آزادی در جایی است که هنوز نتوانسته‌ایم زیبایی آزادی را بچشیم و بچشانیم و آن ایده‌ی بزرگ را از چنگال شهوت‌پرستان در آوریم. ما به حکم آزادی قدرت آن را داریم که جهانِ استکباری را بر هم زنیم و اسیر غبارهای دویست‌ساله‌ی آن نباشیم.

استفاده‌ی ابزاری از آزادی نباید وسیله‌ای باشد که ما بر آزادی و آزادگی تأکید نکنیم. زیرا این آزادی است که به انسان و انسانیت معنا می‌بخشد و «عشق» را زنده می‌کند. چرا اجازه دهیم چیزهایی بر ما تحمیل شود که زندگی‌ها را از فطرت طبیعی‌اش خارج و گرفتار انواع توهّم‌ها کند؟

تنها وقتی می‌توان با انسان‌ها درست ارتباط برقرار کرد که آزادیِ همدیگر را پاس داریم. وقتی یک انسان دینی حتی از محدودیت‌های طبیعی، خود را آزاد می‌کند و روزه می‌گیرد تا محکومِ طبیعت خود نباشد، می‌توان گفت او به دنبال چشیدن حقیقت آزادی است، پس چرا این منش را که دوست‌داشتنِ آزادی است از دستْ فروگذاریم؟!

همه‌ی حرف بنده آن است که باید «آزادی» را با جان و دل خود چشید تا بتوانیم با رعایت حقوق دیگران، به آن‌ها «عشق» بورزیم. از این لحاظ عرض کردم ما باید «عشق» را هم در «آزادی» جستجو کنیم و مسلّم آن‌هایی که رعایت حقوق افراد را انجام نمی‌دهند، کویرهایی هستند که هرگز «عشق» به مشامشان نخواهد رسید. و این است که می‌بینید چنین انسان‌هایی از همه‌چیز گله‌مندند و هم‌خانه‌ی انواعِ نارضایتی‌ها هستند.

هرکس دوست دارد با انسان‌های آزاده زندگی کند از آن جهت که در زیر سایه‌ی چنین انسان‌هایی، دوستی‌ها تحقیر نمی‌شود و هرکس انسانیت خود را احساس می‌کند.

آیا شما وقتی تشنه هستید، حاضرید با فشار دیگران به شما آب خورانده شود؟ یا برعکس؛ حاضرید از سرِ آب‌خوردن بگذرید، ولی آزادی خود را حتی برای رفع عطش زیر پا نگذارید؟ ما سال‌ها است از چشیدن «آزادی» محروم بوده‌ایم و آزاداندیشی را که تنها با عشق به آزادی ظهور می‌کند، را با انواع حیله‌ها و دروغ‌ها به زندان برده‌ایم. ما خدایی در سینه داریم که تنها وقتی آزادی را پاس داریم و حقوق دیگران را محترم بشماریم، با ما سخن می‌گوید. آیا با این چند کلمه می‌توان از «آزادی» این گم‌گشته‌ی دوران‌ها سخن گفت؟!!! و یا باید سال‌ها منزل به منزل و کوی به کوی به دنبال آزادی این زیباترین روحانیتِ درون خود، به جستجو پرداخت شاید که رُخ بنماید و در آن صورت است که معنای سال‌های سال اشک برای آزادمردان و آزادزنانِ کربلا به معنا می‌نشیند و ندای حسین«علیه‌السلام» به گوش ما، آری! به گوشِ ما ابوسفیان‌ها خواهد رسید که: «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏» ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و نگران ابدیت خود نیستید، لااقل در دنیای خود آزاد باشید. آیا آن وقتی که ما رعایت حقوق افراد را نمی‌کنیم و نگران دیانت و ابدیت خود نیستیم، لااقل به خاطر آزادی، آری! فقط به خاطر آزادی حاضریم حریمِ انسانیت انسان‌ها را حفظ کنیم؟ تا لااقل گوش‌هایمان از پیام مولایمان حسین«علیه‌السلام» خالی نباشد؟ بنده تنها راه را برای چشیدن نور آزادی، رجوع جدّی به دین و دین‌داری می‌دانم به شرطی که دینداری خود را بازخوانی کنیم. ما در کانون یک بحران بزرگ و جهان جدیدی از تاریخ خود هستیم که باید آزاداندیشی را به تاریخ خود برگردانیم و این با پاس‌داشتن ذاتِ آزادی ممکن است و عبور از آزادی‌های تصنعی که بی‌بند و باری را به‌بار آورده است؛ و از این طریق آن نوع آزادی که همه‌ی اندیشمندانِ جهان بشری چه در غرب و چه در جهان اسلام بر آن تأکید داشتند را ربوده است. تا آن‌جا که امام الموحدین«علیه‌السلام» به مالک اشتر در مورد کسانی‌که متدیّن به اسلام نیستند، می‌فرمایند: اگر در دیانت با تو، یکی نیستند در آفرینش با تو برابرند. و از این طریق حضرت راهِ رعایت حقوق و آزادی را برای بشریت می‌گشایند.  موفق باشید  

15635
متن پرسش
سلام: خدا قوت چرا از فقها و مراجع تقلید این قدر تشرفات خدمت امام زمان (عج) نقل شده در حالی که از عرفا و فلاسفه ی بزرگ چیزی نشنیده ایم؟ آیا مردم نشنیده اند و یا چیزی نیست برای گفتن؟ آیا تاکید فقها بر انحراف یا شک و شبهه دار بودن فلسفه و نیز عرفان با مسئله فوق تایید نمی شود؟ با تشکر فراوان و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تشرف بسیار عمیق‌تر و حساس‌تر از آن است که با این نوع برداشت‌ها بتوان تکلیفش را یکسره کرد. بعضی از بزرگان حکمت و عرفان متوجه‌اند که بعضاً با ذهنیات خود به دنبال حضرت هستند. با توجه به این فرمایش شما، پس عملاً باید فقها هم کار خود را ترک کنند و به پینه‌دوزی و خیاطی رجوع نمایند! موفق باشید

15644
متن پرسش
سلام: آیا این جمله را قبول دارید استاد: انسان ابتدا باید دیدی فلسفی اش را در حکمت متعالیه بیابد و سپس این دید را در عرفان نظری عمق بخشد و تثبیت کند و تازه راه ،خود را می نمایاند که چگونه وارد وادی عمل شود ... یعنی وارد عرفان عملی و منازلی که خواجه از آنها می گوید بشود.. و ببیند که چه هست و چه نیست.. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف درست و خوبی است. موفق باشید

15633
متن پرسش
سلام علیکم: در قسمت پرسش و پاسخ سوالی دیدم که ناراحت و نگرانم کرد و مرا در ماه رجب و قرب الهی شوکه کرد. در جواب سوال 12857 فرموده اید: انسان‌های وسواسی سعی بر تعالیِ وجودی و سیر إلی اللّه ندارند، بیشتر مشغول ظاهر شریعت می‌شوند و شیطان نیز از همین طریق سراغ آن‌ها می‌رود حال من خود م یقین دارم وسواسی هستم و عالم مسجدمان هم می داند که در بعضی احکام شریعت و بعضی سوالات اعتقادی که پیش می آید دچار وسواسم ولی سعی بر تعالی وجودی و سیر الی الله را به لطف خدا در وجود خودم حس می کنم و خدا و اهل البیت (ع) را در منظر قلبم قرار داده ام و توفیق سالها کسب فیض از جلسات علمای سیری را در خود می بینم و به توفیق الهی خودم را در سیر قلبی می بینم ولی خب بالاخره دچار وسواس هستم حال آن پاسخی که فرمودید مطلق است یعنی همه انسانهای وسواسی تا زمانی که گرفتار وسواس اند سعی بر سیر الهی ندارند؟ 2- آیا انسان وسواسی چون دچار وسواس است اعمالش مورد قبول واقع نمی شود یا مثل موارد دیگه جنبه کمالی ممکن است نداشته باشد؟ (من نخواستم تعریف از خود باشد و به قصد روشن شدن مطلب شرایط خودم را بیان کردم)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان سعی کند به کمک ظاهر شریعت از ظاهر به باطن و با اُنس با حقایق جلو رود، بیشتر به نتیجه می‌رسد و انسانِ گرفتار وسواس از آن جهت که گرفتار ظاهر است به خود ضربه می‌زند 2- ملاک در عمل به شریعت، رعایت ظاهر شریعت است برای سیر به باطن و اُنس با حق و متأسفانه وسواس انسان را بیشتر گرفتار ظاهر می‌کند. موفق باشید

15628
متن پرسش
سلام و ارادت حکیم فاضل: تفاوت بنیادین و اساسی بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی (حکمت متعالیه ملاصدرا) چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع چیزی نیست که بتوان در سؤال و جواب دنبال کرد. تفکر، تفکر است هرچند موضوعاتِ مورد تفکر مختلف باشد. موضوعات فلسفه‌ی غرب وسعت زیادی دارد از تومیست‌ها بگیر تا رمانتیک‌ها و کلاسیک‌ها و ایدئالیست‌ها. پیشنهاد بنده آن است که اگر ما با حکمت متعالیه به‌خوبی آشنا شویم و سپس به آن فلسفه‌ها رجوع کنیم، بهتر می‌توانیم استفاده نماییم. موفق باشید

15622
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: آیا شما کتاب کابالا و پایان تاریخش را مطالعه کردید که نوشته مرتضی رضوی است در این کتاب تاریخ را به دو قسمت کابالایی و مهدوی تقسیم کرده که از اول خلقت انسان تا کنون کابالایی و با مدیریت ابلیس بوده و جریان حق جز رگه هایی در آن نبوده ولی این تارخ به پایان خود رسیده و در مرحله گذار به عصر مهدوی هستیم در این کتاب گفته شده ابلیس با وارد کردن تصوف به پرچمداری حسن بصری تصوف را وارد دین کرد و کابالا وارد اسلام شد که در شیعه هم سید حیدر آملی عرفان را مطرح کرد ملاصدرای سنی اشراف زاده به دژ شیعه نفوذ کرد و کابالیسم محی الدین و هم جنس گرایی را مطرح کرد و بهر مند شدن از حسن جمال پسران زیبا رو ستایش شیطان توسط محی الدین و ملاهادی سبزواری و کابالا با حربه عرفان در اسلام نفوذ کرد. استاد در این کتاب مطالبی است که سبب بدبینی ام به عرفان شده واگر این کتاب را نخواندید لطفا آن را مطالعه کنید سپس جواب بدهید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه نیاز است که وقت خود را صرف مطالعه‌ی چنین کتاب‌هایی بکنید که سراسر بی‌پایه است و حتی نویسنده‌ی آن زحمت خواندن یک صفحه از کتاب‌های امثال سید حیدرآملی و محی‌الدین را به خود نداده است تا متوجه شود کتاب‌های این بزرگان سراسر، همان توجه به آیات قرآن است آن‌هم با همان تأکیدی که قرآن دارد یعنی تدبّر در قرآن. موفق باشید

15626
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و عرض خسته نباشید: من جوانی 21 ساله هستم. هفت سال است که بیماری اعصاب دارم با این حال عبادت و نماز خواندن اول وقت را خیلی علاقه داشتم ولی متاسفانه چند هفته ای است از عبادات و خواندن قرآن و شرکت در جلسات اهل بیت (ع) لذت و نشاط معنوی نمی برم و گمان می کنم این اعمال در من اثری ندارد و دچار قساوت قلب شده ام. به نظر شما راهی برای برون رفت از این مشکل وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید معارف دینی را پشتوانه‌ی اعمال عبادی خود قرار دهید. مباحثی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست، إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

15625
متن پرسش
سلام: احادیثی در ذم فلسفه و ذم علمایی که گرایش به فلسفه دارند وجود دارد این احادیث را چگونه توجیه می کنید؟ مثل این حدیث که احوال مردم آخرالزمان را می گوید: «.... ِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا وَ يُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِينَ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحْذَرْهُمْ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ هَذَا مَا حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ هُوَ مِنْ أَسْرَارِنَا فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه»‏ مستدرک الوسائل ج 11 ص 380 و در منابع دیگری نیز موجود است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبائی در پرسشی به توجیه این روایات می‌پردازد:
پرسش: روایاتی که در خصوص ذم اهل فلسفه به ویژه در دوره آخرالزمان وارد شده – چنانکه در کتب حدیثی از قبیل بحارالانوار و حدیقة الشیعه مسطور است – متوجه چه کسانی می شود و منظور از این احادیث چیست؟
پاسخ: دو، سه روایتی که در بعضی از کتب در ذم اهل فلسفه در آخرالزمان نقل شده، بر تقدیر صحت، متضمن ذم اهل فلسفه است نه خود فلسفه؛ چنان که روایاتی نیز در ذم فقهای آخرالزمان وارد شده و متضمن ذم فقها است نه فقه اسلامی و همچنین روایاتی نیز در ذم اهل اسلام و اهل قرآن در آخرالزمان وارد شده: «لایبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه» و متوجه ذم خود اسلام و خود قرآن نیست.

و اگر این روایتها که خبر واحد ظنی می باشند در خود فلسفه بود و مسائل فلسفی مضمونا همان مسائلی است که در کتاب و سنت وارد شده، این قدح عینا قدح در کتاب و سنت بود که این مسائل را با استدلال آزاد بدون تعبید و تسلیم مشتمل شده است. اصولا چگونه متصور است که یک خبر ظنی در برابر برهان قطعی یقینی قد علم کرده و ابطالش کند؟! (اسلام و انسان معاصر، صفحه ۹۴-۸۹) روی السید المرتضی باسناده عَنِ الإِمامِ الحَسَنِ العَسکَرِیِّ اَنَّهُ قالَ لِاَبِی هَاشمِ الجعفَریِّ یَا أبَا هَاشِم سَیَأتِی زَمَانٌ عَلَی النّاسِ وُجُوهُهُم ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ وَ قُلُوبُهُم مُظلِمَهٌ مُنَکَدَّرَهٌ، السُّنَهُ فِیهِم بِدعَهٌ وَ البِدعَهُ فِیهِم سُنَّهٌ، المُؤمِنُ بیَنَهُم مُحَقَّرٌ وَ الفاسِقُ بَینَهُم مُوقَّر، اُمَراؤُهُم جَاهِلونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُم فی اَبوَابِ الظَّلَمَهِ سَائِرونَ، أغنیاؤُهُم یسرقونَ زادَ الفُقَراءِ وَ أصاغِرُهُم یَتَقَدَّمُونَ عَلَی الکُبَرَاءِ وَ کُلُّ جَاهِلٍ عِندَهُم خبیرٌ وَ کُلُّ مُحِیلٍ عِندَهُم فَقِیرٌ، لا یُمَیِّزُونَ بَینَ المُخلِصِ وَ المُرتَابِ، لا یَعرِفونَ الضَّأنِ منَِ الذَّئَابِ، علماؤهم شرار خلق الله علی وجه الاَرضِ لِاَنَّهُم______«یَمیلُونَ اِلَی الفَلسَفَهِ وَ التّصوُّف» و ایم الله اِنَّهُم مِن أهلِ العُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ، یُبَالِغُونَ فِی حُبِّ مُخَالِفِینَا وَ یُضِلُّونَ شیعَتُنا و موالینا، ان نالُوا مَنصَبا لم یَشبَعُوا عَنِ الرِّشاءِ وَ اِن خُذِلُوا عَبَدُوا الله عَلَی الرِّیَاءِ الا اِنَّهُم قُطّاعُ طَریقُ المُؤمِنینَ وَ الدُّعَاهُ اِلَی نِحلَهِ المُلحِدِینَ فَمَن أدرَکَهُم فَلیَحذَرهُم وَ لیَصُن دینه و ایمانُه ثمَّ قالَ یا أبَا هاشِمٍ هَذَا مَاحَدَّثَنِی أبِی عَن آبَائِهِ جَعفَرِ بن مُحَمَّدٍ علیهم السلام و هُوَ مِن أسرَارِنَا فَاکتُمهُ الا عَن أهلِهِ
ـ سید مرتضی از حضرت عسگری علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت مخاطبه فرمود با ابی هاشم جعفری و فرمود: زود باشد که بیاید زمانی بر مردم که صورت های آنها خندان باشد و دل هایشان تاریک. سنت و عمل خوب در نزد آنها بدعت و بدعت و عمل زشت سنت باشد. مؤمن در بین آنها کوچک و فاسق بزرگ گردد، رؤسای آنها نادان و ظالم باشند و علمای آنها به جانب ظالمین روند؛ اغنیا از توشه فقرا بدزدند و کوچکان آنها مقدم شوند بر بزرگان. هر جاهلی در نزد آنها دانشمند، و حیله گر نزد آنها فقیر نماید، بین مخلص و مرتاب تمیز ندهند، علمای آنها بدترین خلق خدایند در زمین، زیرا میل نمایند به فلسفه و تصوّف. قسم به خداوند که ایشان اعراض کنند از حق، و اهل تحریف می باشند. مبالغه می کنند در دوستی مخالفین ما، و گمراه می کنند شیعیان و دوستان ما را، اگر منصبی را دارا شوند، از رشوه گرفتن سیر نشوند و اگر ذلیل شوند عبادت نمایند خدا را از روی ریا؛ بدانید اینان راهزن مؤمنین می باشند و خوانندگان به سوی راه بی دینان هستند، پس کسی که ادراک کند آنها را باید از آنها بر کنار باشد و نگهداری کند دین و ایمان خود را. پس فرمود ای اباهاشم! آنچه گفتم حدیث فرمود پدرم از پدران خود از حضرت صادق علیه السّلام و از اسرار ما است مخفی بدار آن را. منتحلی الفلسفه با فلاسفه متفاوت است. منتحل به معنای مدعی است و منظور از منتحلی الفلسفه مدعیان فلسفه و فیلسوف‌نماها است. در روایت نخست آن‌چه مورد ذم و نفرین قرار گرفته است، مدعیان فلسفه است نه فیلسوفان و فلسفه. در این روایت فیلسوف‌نمایان زندیق که تدبیر در عالم و مدبر آن را انکار می‌کنند نکوهش شده‌اند. شاهد این سخن عبارت پایانی روایت است. در این عبارت مدعای فیلسوف‌نمایان – نفی تدبیر در آفرینش - را بیان می‌کند، این مدعا با مدعای بسیاری از فلاسفه ناسازگار است. فلاسفه‌ی الهی همه تدبیر در آفرینش را پذیرفته‌اند. این سخن نمی‌تواند ناظر به فلاسفه و حکما باشد. در همین روایت از ارسطو که اتفاقی بودن عالم را رد می‌کند تمجید شده است. اینها را دلیل‌ گرفته‌اند بر آنکه‌ در عالم‌ آفرینش‌ تعمّد و تقدیر و اندازه‌گیری‌ صحیح‌ به‌ کار نرفته‌ است‌ بلکه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ پدیدار شده‌ است‌. ارسطاطالیس‌ ردّ گفتارشان‌ را نموده‌ است‌ به‌ این‌ که‌: آنچه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ واقع‌ می‌شود آن‌ چیزهائی‌ است‌ که‌ یک‌ بار در خارج‌ از متعارف‌ صورت‌ می‌گیرد به‌ جهت‌ عللی‌ که‌ بر طبیعت‌ وارد می‌شود و آن‌ را از مسیر طبیعی‌ خود و از مجرای‌ عادی‌ خود برمی‌گرداند، و به‌ منزلۀ امور طبیعیّه‌ای‌ نیست‌ که‌ بر شکل‌ واحدی‌ پیوسته‌ و به‌ طور دائم‌ جریان‌ پیاپی‌ داشته‌ باشد. «بحارالانوار» طبع‌ حروفی‌ ج‌ ۳ ص‌ ۱۴۹٫ به امام شناسی مرحوم سید محمدحسین طهرانی ج ۱۸ رجوع شود. موفق باشید

15606
متن پرسش
سلام استاد: با آرزوی توفیقات روز افزون برای جنابعالی در مورد سوال 15367 که گفته شده بود آزادی ارجعیت دارد یا عدالت؟ استاد حقیر قانع نشدم. آزادی مهم است ولی آزادی بدون عدالت معنایی ندارد و.... به نظرم در مورد این سوال باید بیشتر بحث کرد و ادله آورد. لطفا کمی در مورد این سوال و در مورد مفهوم آزادی و عدالت توضیح دهید و بحث کنید. چون واقعا هم نیاز به بحث دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع آزادی موضوعی است بس خطیر و بزرگ، که اگر امکان آن را داشتم تا آن‌چه در مافی‌الضمیر  دارم را با کلمات مناسب اظهار کنم؛ مطمئن باشید بیش‌تر از 1000 صفحه سخن برای گفتن بود. خداوند با دادن اختیار به انسان‌ها بزرگ‌ترین هدیه‌ی خود را که آزادی است به بشریت داده است تا او خود، انتخاب کند و حتی به پیامبر خود می‌فرماید: تو تنها، حقیقت را به انسان‌ها متذکر باش ولی مصیطر نباش و چیزی را به آن‌ها تحمیل نکن، آن‌ها خود مسئول انتخاب‌های خود می‌باشند. پاس‌داشتنِ آزادی یعنی آن‌که انسان‌ها از سر ترس و اجبار زندگی نکنند. یعنی حق داشته باشند که به‌جای آن‌که «من باشند یا شما باشند، خودشان باشند». مردمان شایسته‌ی داشتنِ زندگی آزادند. برای زندگی آزاد بیش از آن‌که به قانونِ خوب، نیاز باشد به مردم خوب نیاز است. آدمی جویای حق است و فرزانگی به آن است که به او امکان دهیم خودش حق را انتخاب کند. هر چیزی که آزادیِ انسان را از او بگیرد، او را دفن کرده است. و مسلّم انسانِ آزاده انسانی نیست که با آزادی خود، آزادی دیگران را نابود کند. امروز تنها داعشی‌ها نیستند که خود را به نام دین به بقیه‌ی انسان‌ها تحمیل می‌کنند؛ آن کارمند اداری هم که حقوق شهروندی ما را رعایت نمی‌کند، صورت دیگر همان داعشی است و آن مردی که به اسمِ دین و در راستای اختیاراتی که دین به او داده است، حقِ همسر خود را زیر پا می‌گذارد او نیز داعشی است. وقتی به همسر خود بگوید من اجازه نمی‌دهم به مادر و برادرت سر بزنی و بخواهد برای او تصمیم بگیرد، همان داعشیِ پنهان‌شده در زیر حقوقی است که خداوند برای تنظیم نظام خانواده به او داده است. مثل آن کارمندی که بنا است از قدرتِ قوانین جامعه، امور شهروندان را رعایت کند، نه آن‌که خود را بر شهروندان تحمیل نماید. آری! هزاران هزار چهره‌ی داعشی‌گری اطراف ما را پر کرده است، حال شما از ترجیح عدالت بر آزادی سخن می‌گویید؟!! تا وقتی ما زیباییِ آزادی را با جانِ خود و با رگ و پوست خود احساس نکنیم و تا وقتی آزادی را حقِ همه‌ی انسان‌ها ندانیم؛ مسلّم عدالت نه معنا می‌دهد و نه رُخ می‌نمایاند. توانِ ادامه‌ی سخن در بنده نیست، ولی چه ظلماتی به جهت ندیدنِ جایگاه آزادی همه‌ی عالَم را فرا گرفته است. چگونه می‌توان تنفسِ آزاد داشت وقتی به آزادی عشق نمی‌ورزیم؟!! موفق باشید

15604
متن پرسش
سلام علیکم: استاد جدیدا با کانالی در تلگرام برخورد کردم به نام کانال تخصصی فلسفه و دین که متعلقه به آیت الله علوی سرشکی، ایشون در کانالشون به صورت صوتی به سوالات جواب می دهند و نظرشون اینه که علم امروز برهان حرکت جوهری رو باطل کرده و همچنین نظریه وحدت وجود هم غلطه "در ضمن به سایت ایشون مراجعه کردم و مطلبی دیدم که برام جای تعجب داشت." ایشون یه مناظره با آیت الله جوادی آملی داشتند و طبق اسناد و مدارک سایتشون در این مناظره آیت الله جوادی رو شکست دادند حال از شما تقاضا دارم که نظر خود را در رابطه به این چند مورد بفرمایید؟ 1. آیا ادعای ایشون مبنی بر بطلان حرکت جوهری ملاصدرا از نظر علمی اثبات شده؟ 2. آیا نظریه وحدت وجود غلطه؟ 3. آیا واقعا ایشون با آیت الله جوادی مناظره کردند و از نظر علمی آیت الله جوادی نتونستن جواب ایشون رو بدهند؟ لینک سایت ایشان بی صبرانه منتظر پاسخ شما هستم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که گفته می‌شود نظر حرکت جوهری را، علم رد کرده، نشانه‌ی آن است که اساساً حوزه‌ی علم و فلسفه را نمی‌شناسند. حرکت جوهری یک نظریه‌ی فلسفی است و اگر کسی بخواهد آن را رد کند باید با دلایل فلسفی رد نماید و در مورد «وحدت وجود» نیز باید همین روش را به‌کار برد. ما فرزندِ دلیلیم ولی نباید وقت خود را صرف حرف‌هایی کرد که بیشتر، وقت ما را از بین می‌برد. موفق باشید

15611
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: سفر اول از اسفار اربعه مربوط به قوس نزول است یا صعود؟ آیا این برداشت صحیح است مقام ماه رجب مقام فیض اقدس (ماه ولایت) است و شعبان مقام فیض مقدس (اولین تجلی فیض اقدس) و رمضان مقام تجلی ثانی فیض اقدس و ظهور اعیان می باشد چون روایت می فرماید رمضان ماه امت من است که ناظر به ظهور اعیان است و روایت دیگری رمضان را ماه خدا می داند که می شود همان علم حق که اجمال در عین تفصیل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تمام اسفار اربعه مربوط به قوس صعود است و در رابطه با اختیار انسان می‌باشد 2- فیض اقدس از شئون الهی است و تجلی حق است برای خودِ حق. ولی فیض مقدس، مقامِ اولین مخلوق یعنی عقل اول یا مقام محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» می‌باشد که به یک معنا، مظهر مقام خلیفة‌اللهی است. بدین جهت فکر می‌کنم تطبیقی که می‌فرمایید مشکل باشد. موفق باشید

15607
متن پرسش
با سلام: سوالاتی از خدمتتان داشتم. یکی اینکه آیا با وقوع قیامت عالم ماده کلا برچیده می شود؟ یکی در مورد این بحث از قرآن که خداوند می فرمایند با نفوذ شیاطین به آسمان برای دزدیدن اخبار آسمان شهاب هایی آنها را دور می کند که شما فرمودید انوار عقلی است که توهمات شیطانی را دور می کند حال آیا این بحث شکل خارجی هم دارد؟ آیا این شهاب های آسمان ظاهری هم همان سنگ پرتاب شده بسوی شیاطین است؟ سوم اینکه در سوره بروج منظور از بروج که برج های آسمان است، در آسمان اصلی و وجودی ما آیا عالم عقل است اگر آری علت اینکه آن را به شکل بروج ترسیم فرمودند چیست؟ تفسیر المیزان را مطالعه کردم. و در آخر اینکه هر فرشته مظهر اطاعت از خداوند است طبق فرمایشتان حال در کتابی از کتابهایتان خواندم که بال فرشتگان اسما آنهاست چرا بال آنها اسما آنهاست؟ خواهشا به تمام سوالاتم پاسخ دهید. بخشی از تفسیر المیزان و بر خی کتابهایتان را هم مطالعه کرده ام. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در حرکت جوهری روشن می‌شود که این عالم ماده ذاتاً از عالمِ ماده‌بودن خارج می‌گردد ولی باز فیض خدا عالَمی را با همین هویت، متجلی می‌سازد 2- موضوع شهاب‌های مدّ نظر قرآن هیچ ربطی به سنگ‌های آسمانی که نام آن را شهاب گذاشته‌اند، ندارد. این سنگ‌ها با برخورد با طبقات آسمانی آتش می‌گیرند 3- بروج، از نظر لغت یعنی آن‌چیزی که نمایان است و در مسیر عالم غیب، حقایقی که نمایان می‌شوند بروج نامیده می‌شوند مثل آن‌که در سفرهای قدیم، آن‌چه از دور نمایان می‌شد برجِ مربوط به آن شهر بود 4- اسماء الهی مظاهرِ مقام احدی هستند و فرشتگان از آن جهت که مأمور تجلیّات انوار الهی می‌باشند، اسماء الهی را متجلی می‌کنند که در صورتِ مثالی آن‌ها، آن تجلیّات به صورت بال‌های آن‌ها ظاهر می‌شود. موفق باشید

15591
متن پرسش
استاد خدا ما رو خلق کرده که یه مدت تو دنیا زندگی کنیم و اصلاحا به تکامل برسیم و بعد بریم تو جهنم یا بهشت خوب برای چی؟ اگر ما خلق نمی شدیم چه اتفاقی می افتاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ما خلق نمی‌شدیم از جهت حضرت حق چیزی نمی‌شد، ولی از آن‌جایی که حضرت حق سمیع است و تقاضای پدیدارشدنِ ما را می‌شنود، طلبِ ما را بی‌جواب نگذاشت. و در همین رابطه حضرت موسی«علیه‌السلام» در مقابل فرعون، همراه با برادرشان حضرت هارون، در معرفی خداوند می‌فرمایند: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»(50)/ طه) پروردگار ما آن کسی است که خلقت هرچیزی را به آن چیز می‌دهد و سپس هدایتش می‌کند. ملاحظه می‌کنید که در این آیه روشن می‌کند که هرچیزی، خلقت خاص خود را دارد و خداوند آن خلقت را که آن چیز، طالب است به آن می‌دهد. موفق باشید 

15589
متن پرسش
سلام علیکم: پیرو سوال شماره 15567 بنده به کتاب آشتی با خدا مراجعه کردم اما جوابم را نگرفتم. استاد آیا خلق شدن ما در دنیا جبری بوده یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در آن کتاب ملاحظه فرمودید خلق‌شدن، طلبِ ذاتی هر موجودی است و خداوند جواب آن طلب را می‌دهد. به همین جهت هم اگر بخواهید وجود را از انسان‌ها بگیرید، آن‌ها فرار می‌کنند و ناراحت می‌شوند. موفق باشید

15582
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: سال گذشته از یکی از اساتید، سوالی پرسیدم در رابطه با اینکه بعضاً خواب‌های ترسناک می‌بینم. ایشون توصیه هایی کردند مثل تقویت جسمی و ورزش و بویژه «ترک جدی هر گونه مستحبات» . گفتند به خاطر مستحباتیه که انجام میدم. هر ذکر و مستحباتی رو نهی کردند و گفتند حتی نماز واجب رو هم تند بخونم و خیلی روی آن متمرکز و متوجه نشم. از موقع توصیه ی ایشون، دیگه اون مدل خواب ترسناک رو ندیدم و مشکلم حل شد ولی خیلی از خدا دور شدم چون نمازهای خیلی تند و بی اهمیت بدون هیچ ذکر و دعایی، خیلی باعث دوری از خدا شد. می خواستم ماه رجب با یاری و توفیق خدا، از نو شروع کنم و تلاش برای نزدیکی به خدا رو از سر بگیرم ولی حرفای ایشون منو کمی ترسونده. آقا راهنمایی کنید اگه الآن مداومت کنم به اذکار ماه رجب ممکنه دوباره خواب‌های ترسناک رو ببینم؟ می ترسم فرصت ماه رجب از دستم بره و اصلاح نشم، واقعا چه باید کرد؟ منی که هر هفته دعای کمیل و ندبه ام ترک نمی شد، مدت هاست که حتی یک دعای ندبه و کمیل هم نخوندم، و به خاطر توصیه ی ایشون مستحبات رو ترک کردم کاملا. نظرتون چیه؟ زیاد گفتن ذکر استغفروالله، با توجه خاص به این ذکر، چه عوارضی داره؟ لطفا یه کتاب هم توصیه کنید که تو ماه رجب، روزی یکی دو ساعت روش وقت بذارم. منتظر راهنمایی خوبتون هستم. خیلی التماس دعا. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار شیطان ترساندنِ انسان‌ها است و با ایجاد آن حالت می‌خواسته است شما را از ادامه‌ی سلوک منصرف کند. راه‌کارِ اصلی آن است که شما عبادات خود را ادامه دهید تا از آن نقشه‌ها و حیله‌ها که شیطان می‌آفریند، عبور کنید. مولوی این موضوع را در بحث «مسجدِ مهمان‌کُش» که بنده در کتاب «هنر مردن» آورده‌ام، به‌خوبی تبیین می‌کند. کتاب «المراقبات» در رابطه با پاس‌داشتِ ماه رجب کمک می‌کند. موفق باشید. 

قسمتی از کتاب «هنر مردن» را خدمتتان ارسال می‌دارم. مسجد مهمان‏ كُش‏

در راستاى آن كه بايد زندگى را ماوراء مرگ بشناسيم و از آن ديدگاه با آن برخورد كنيم، مولوى داستان مسجد مهمان كُش را در مثنوى مطرح مى كند. او در اين داستانِ بلند در راستاى تحليل صحيح از مرگ براى خوب زندگى كردن، نكات ارزنده اى را به بشريت هديه كرده است و كسى كه‏ دغدغه ى درست فهميدن زندگى را دارد، مى تواند از نكات اين داستان استفاده هاى خوبى ببرد كه بنده خلاصه ى آن را عرض مى كنم، به اميد آن كه زواياى خوبى در درست زندگى كردن به ما ارائه دهد. مى گويد:

يك حكايت گوش كن اى نيك پى‏

 

مسجدى بُد بر كنار شهر رى‏

     

 

هيچ كس در وى نخفتى شب ز بيم‏

 

كه نه فرزندش شدى آن شب يتيم‏

     

 

هر كسى گفتى كه پريانند تُند

 

اندر او مهمان كشان با تيغ كُند

     

 

در مورد رمز كشته شدن مهمانان در آن مسجد شايعاتى بر سر زبان ها بود، عده اى مى گفتند: جنّيان بدون آن كه با تيغ سر ببرند، آن مهمانان را مى كشند.

آن دگر گفتى كه سحر است و طلسم‏

 

كين رصد باشد عدوّ جان و خصم‏

     

 

و عده اى هم مى گفتند: كه با هنرِ سحر و جادو، جان هاى مهمانان گرفته مى شود. بالأخره در چنين فضايى كه شهرت مهمان كشى آن مسجد به همه جا رسيده بود:

تا يكى مهمان درآمد وقت شب‏

 

كو شنيده بود آن صيتِ عجب‏

     

 

گفت: كم گيرم سرو اشكمبه اى‏

 

رفته گير از گنج جان، يك حبّه اى‏

     

 

عمده تفاوت در همين موضع گيرى نسبت به مرگ و زندگى است كه اين فرد جديد نسبت به قبلى ها داشت كه گفت: گيرم اصلًا اين تن را نداشتم و از گنج جان يك حبه اى كم بشود، مگر چه مى شود؟ گفت:

صورت تن گو برو من كيستم‏

 

نقش، كم نايد چو من باقيستم‏

     

 

اگر صورتِ تن برود، جان من كه يك حقيقت باقى است كه نمى رود.

چون تمنّوا موت گفت: اى صادقين‏

 

صادقم، جان را بر افشانم برين‏

     

 

خدا فرمود: اگر در دوستى خدا صادقيد، تمناى مرگ كنيد، حالا من مى خواهم به جهت اثبات دوستى ام به حق، جانم را بدهم و لذا مرا از مرگ نترسانيد.

قوم گفتندش كه هين اين جا مَخسب‏

 

تا نكوبد جان ستانت همچو كسب‏

     

 

كه غريبى و نمى دانى ز حال‏

 

كاندر اين جا هر كه خفت، آمد زوال‏

     

 

مردم آن شهر به او گفتند: اين جا نخواب وگرنه مثل تفاله كنجد كه وقتى روغنش را گرفته باشند به آن «كسب» مى گويند، جانت گرفته مى شود و استثناء هم ندارد. مردم آن مرد را از مرگى مى ترساندند كه براى او ترس آور نبود و رمز موفقيت آن مردِ غريب در برخورد با اين مسئله ى دنيايى يعنى مرگ، همين نوع موضع گيرى خاصش بود.

گفت او: اى ناصحان! من بى ندم‏

 

از جهانِ زندگى سير آمدم‏

     

 

منبلى ام، زخم جو و زخم خواه‏

 

عافيت كم جوى از منبل به راه‏

     

 

من مثل آن منبلى هستم كه اگر هر روز چند زخم چاقو نخورم، اصلًا راحت نيست.

مرگ شيرين گشت و نَقلم زين سرا

 

چون قفس هِشتن، پريدن مرغ را

     

 

من مثل كارى كه مرغ مى كند و قفس را مى گذارد و مى پرد، مرگ را مى بينم.

آن قفس كه هست عين باغْ در

 

مرغ مى بيند گلستان و شجر

     

 

مثل يك قفسى كه در وسط باغى است و اطراف آن هم مرغ ها آزاد در حال خواندنِ قصه و سرود آزادى خويشند.

جمع مرغان از برون گِرد قفس‏

 

خوش همى خوانند ز آزادى قصص‏

     

 

مرغ را اندر قفس، زان سبزه زار

 

نه خودش مانده است، نه صبر و قرار

     

 

سر ز هر سوراخ بيرون مى كند

 

تا بود كين بند از پا بركند

     

 

حال اگر چنين مرغى را در چنين حالتى از قفس آزاد كنند چه خدمتى به او كرده اند؟

چون دل و جانش چنين بيرون بود

 

آن قفس را درگشايى، چون بود؟

     

 

در واقع مى گويد: شما نوع تحليل تان از مرگ، غير از تحليلى است كه من از مرگ دارم، شما از ترس مرگ هر روز مى ميريد، برعكس آن مرغ كه خود را در ميان قفسى مى داند كه در وسط باغ است، شما مرگ را رها شدن مرغ از قفسى مى دانيد كه اطرافش را گربه هاى عربده جو احاطه كرده اند و

لذا اين مرگ برايتان جانكاه است، و آرزو مى كنيد كه نه در يك قفس بلكه در صد قفس باشيد.

نه چنان مرغِ قفس در آن دهان‏

 

گِرد بر گِردش به حلقه گربكان‏

     

 

كى بود او را در اين خوف و حزن‏

 

آرزوى از قفس بيرون شدن؟

     

 

او همى خواهد كزين ناخوش حصص‏

 

صد قفس باشد به گرد اين قفس‏

     

 

وقتى انسان آزادشدن خود از قفس تن را چنين ديد كه با بيرون آمدن از آن با انواع سختى ها و هلاكت ها روبه رو مى شود تمام آرزويش اين است كه از اين دنيا بيرون نرود و هر چه بيشتر دنيايش را محكم مى كند و كلًا نوع زندگى اش، بيشتر فرورفتن در سوراخ هاى دنياست و دنيا را وطن اصلى خود مى گزيند و به آن دل مى بندد.

مرغ جانش موش شد، سوراخ جو

 

چون شنيد از گربكان او، عرَّجوا

     

 

گويا دارد از گربه هاى اطراف قفسِ تن مى شنود كه دارند مى گويند: بيا بالا تا تو را بدرانيم، بيرون رفتن از تن را اين طور مى بيند.

 

زان سبب جانش وطن ديد و قرار

 

اندرين سوراخ دنيا موش وار

     

 

هم در اين سوراخ بنّايى گرفت‏

 

در خور سوراخ، دانايى گرفت‏

     

 

پيشه هايى كه مر او را در مزيد

 

اندر اين سوراخ كار آيد گزيد

     

 

جهان بينى اش در حدّ سوراخ دنيا و مطلوبش در حد وسعت دادن به اطلاعات دنيايى گشت، همّتش در حدّ بيشتر دانستن از دنيا شد و همه ى آن را صرف دنيا كرد و كارآيى خود را در حدّ موفقيت در دنيا ارزيابى كرد و چون جهت جان خود را به طرف عالم غيب نينداخت، آرام آرام راه هاى رهيدن از دنيا و وصل شدن به عالم غيب نيز برايش پنهان شد.

زآن كه دل بركند از بيرون شدن‏

 

بسته شد راه رهيدن از بدن‏

     

 

ولى بالأخره چه؟!

عاقبت آيد صباحى خشم وار

 

چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار

     

 

 

جستن مهلت، دوا و چاره ها

 

كه زنى بر خرقه ى تن پاره ها

     

 

فرصتِ آماده شدن براى ابديت را به هر چه بيشتر بر تن وصله زدن تبديل كردى!

عذر خود از شه بخواه اى پر حسد

 

پيش از آن كه آنچنان روزى رسد

     

 

در حالى كه وظيفه ى تو آن است كه چشم خود را باز كنى و قبل از آن كه با مرگِ سختى روبه رو شوى به سوى خداوند برگردى و استغفار كنى.

بالأخره آن مرد غريبه براى مردم آن شهر روشن كرد كه موضوعِ شما مرگ نيست، چراكه از مرگ، گريزى نيست، مشكل، نوع نگاهى است كه به مرگ داريد. شما از نوع نگاه خود مى ترسيد.

قوم گفتندش مكن جَلدى برو

 

تا نگردد جامه و جانت گرو

     

 

در جواب مردم كه به او مى گفتند: اين جا جاى بى باكى نيست، اين جا قصه ى مرگ و زندگى است، گفت:

اى حريفان! من از آن ها نيستم‏

 

كز خيالاتى در اين ره بيستم‏

     

 

من از آن هايى نيستم كه با خيالات و وَهميات از مسير خود برگردم. با چنين روحيه و تحليلى نسبت به مرگ، به قصد خوابيدن در مسجد وارد مسجد شد.

خفت در مسجد، خود او را خواب كو؟

 

مرد غرقه گشته چون خسبد بجو؟

     

 

نيم شب آواز با هولى رسيد

 

كايم آيم بر سرت اى مستفيد

     

 

در مقابل اين صداهاى ترسناك تهديدآميز، آن مرد:

بر جهيد و بانگ بر زد كى كيا

 

حاضرم، اينك اگر مردى بيا

     

 

همين كه خود را نباخت و جان بر كف با آن تهديد مقابله كرد، شرايط برايش تغيير كرد.

در زمان بشكست ز آوازش طلسم‏

 

زرهمى ريزيد هر سو قِسْم قِسْم‏

     

 

بل زر مضروبِ ضرب ايزدى‏

 

كو نگردد كاسد، آمد سرمدى‏

     

 

وقتى تهديد مرگ را به چيزى نگرفت، پرده ها در مقابلش فرو ريخت و حقايق عالم و آدم برايش آشكار شد و ديگر

روحيه ى تنگ دنيادوستى و محدود كردن خود در حدّ دنيا در او نماند، زرهاى بصيرت و روشنگرى جان او را فراگرفت.

آن زرى كه دل از او گردد غنى‏

 

غالب آيد بر قمر در روشنى‏

     

 

شمع بود آن مسجد و پروانه او

 

خويشتن درباخت آن پروانه جو

     

 

در واقع نظر به مرگ، نظر به روشنايى برترِ سير حيات است تا با ابتكار زندگى كنى، و با شجاعت بميرى. اين جاست كه عرض مى كنم تمدن غربى آنچنان مقاصد انسان را دنيايى كرده كه هنر مردن از انسان گرفته شده به طورى كه بيمارستان ها وسيله ى غفلت از مرگ گشته و بشر را در پاى مرگ ذليلانه به التماس واداشته اند، حاصل كار بيمارستان ها بيش از آن كه درمان حقيقى باشد، تحقير كردن انسان در مقابل مرگ است وگرنه اصل درمان با هنر مُردن تضادى ندارد. چرا بايد اين همه از مرگ ترسيد؟ چرا بايد فضاى ترس از مرگ، سراسر زندگى بشر را اشغال كند؟ و از بصيرتى كه مى توان در زندگى با عبور از مرگ به دست آورد محروم شويم؟

15581
متن پرسش
سلام: از یکی از اساتید اخلاق، ظاهرا مرحوم خوشوقت شنیدم که می فرمودند: اگر به ظواهر دینی عمل نکنیم و درگیر بواطن شویم و ... آنوقت هم ظواهر را از دست می دهیم هم بواطن را.... هر وقت دارم کارهای فلسفی انجام می دهم این جمله ذهنم را مشغول می کند. فکر کنم من اشتباه متوجه شدم استاد. به من کمی توضیح بفرمایید. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است. باید ظاهر و باطن را جمع کرد تا مزه‌ی حقایق باطنی از طریق رعایت ظاهر به قلب بنشیند. موفق باشید

15566
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم و رحمته الله: ببخشید مزاحم اوقات شریف میشم. می خواستم ببدونم این برداشت من از حرکت جوهری صحیح است یا نه و گرنه اصلاح بفرمایید. طبق حرکت جوهری، جهان ماده هر لحظه جهان جدیدی است یعنی هر آنی و هر لحظه این دنیای ماده و حتی بدن من حقیر از بین میره و دوباره شکل میگره منتهی کاملتر... یعنی مدام از بین میره و دوباره به قدرت الهی سر پا میشه...از بین مبره سرپا میشه .. از بین میره سرپا مبشه درسته! ممنون میشم راهنمایی بفرماببن
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. ولی اگر کار را ادامه دهید فهمِ تبدّلِ آن به آنِ جهان، به احساسِ روحانیِ این تبدّل تبدیل خواهد شد به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «کُلَّ یومٍ هو فی شأن». بدین معنا که هر لحظه‌ای خداوند با تجلّی جدیدی عالَم را ایجاد می‌کند. موفق باشید

15562
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: برای وارد شدن در عالم علمای عالم دار این سیر را مناسب می بینید: آثار شهید مطهری، المیزان، آثار امام خمینی(ره)، فلسفه صدرایی و در نهایت عرفان نظری. آیا این ترتیب خوب است؟ آثار آیت الله جوادی یا آیت الله مصباح در کجا جا دارند؟ البته پاسخ خود را با توجه به اینکه بنده طلبه ام بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طرح خوبی است. در رابطه با تفصیل بیشتر فلسفه‌ی صدرایی، آثار آیت اللّه جوادی و آیت اللّه مصباح کمک می‌کند. در ضمن از مباحث تفسیریِ آیت اللّه جوادی غفلت نشود. موفق باشید  

15548
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: سوال: به نظر حضرتعالی نفس هم حرکت جوهری داره یا نه؟ اگه ممکنه نظر علامه طباطبایی و ملا صدرا را هم در این مورد بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم است بحث «حرکت جوهری» را دنبال بفرمایید در آن‌جا گفته می‌شود که نفس به جهت تعلق به بدن، به تبع حرکت جوهریِ بدن دارای حرکت جوهری است ولی در مقامِ نفسیت. بحث «حرکت جوهری» را در کتاب «از برهان تا عرفان» که روی سایت هست، همراه با شرح صوتی آن چنان‌چه دنبال بفرمایید، نظر علامه و ملاصدرا را می‌یابید. موفق باشید

15551
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام: استاد بزرگوار آیا خالق از مخلوق کاملا جدا ست یا مخلوقات همه مظهری از خالق هستند. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند وجود مخلوق را می‌دهد پس مخلوق، از نظرِ کمالاتی که دارد، مظهرِ کمالات خداوند است. بحث «برهان صدیقین» در این رابطه در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن بر روی سایت هست، می‌توانید رجوع فرمایید. موفق باشید

15530
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهر زاده: 1. ببخشید نظر شما درباره علامه طهرانی چیست و از نظر عرفانی ایشان به کمال رسیده بودند؟ و همچنین از نظر جنبه علمی چه از دیدگاه نظریات و چه از دید کتابها و نوشتجاتشان، ایشان را در چه سطح و در حد کدام یک از علما می دانید؟ و هم از نظر عرفانی ایشان را در حد کدام عارف می دانید؟ 2. آیا شما کسی را به نام آیت الله شیخ علی رضایی طهرانی می شناسید؟ گویا ایشان از شاگردان علامه حسن زاده و آیت الله جوادی و در سیر و سلوک شاگرد علامه طهرانی بوده اند. نظرتان را درباره ایشان و جنبه علمی شان بفرمایید؟ 3. نظر شما درباره آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی دام ظله فرزند ارشد علامه طهرانی، چیست؟ جوابهایتان به من کمک بزرگی در زندگی ام می کند. لطفا از جواب دادن مضایقه نفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده جناب آیت اللّه حسینی تهرانی را یک دانشمند اسلامی می‌دانم که آثار خوبی در رابطه با مباحث عرفانی به جای گذاشته‌اند و بیش از این نتوانستم از ایشان استفاده کنم 2- نه 3- نمی‌دانم ولی این تاریخ را، تاریخ حضور خدا توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌دانم و معتقد به قطب عرفانی و نیابت‌های مطرح بین عرفای گذشته نیستم. موفق باشید

15518
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: من خانمی هستم ... ساله دارای ...فرزند کوچک که فرصت های ناب جوانی خود را در غفلت و بی برنامگی از دست داده ام و فقط سرمایه ی اندکی از عمر برایم باقی مانده. 1. استاد گرامی آیا برای شروع سیر و سلوک (برای من) دیر نشده؟ اگر فکر می کنید دیر نشده، آدمی با شرایط من از کجا شروع کند؟ 2. آیا راه یا راه های میانبری برای من وجود دارد؟ ( که بتوانم با رفتن آن راه های میانبر کمی از عمر از دست رفته را جبران کنم) 3. من مشغول به تحصیل در رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه ....هستم و نیمی از تحصیل خود را پشت سر گذاشته ام و هدفم از تحصیل این است که با پشتوانه ای محکم بتوانم در روستایی که ساکن آن هستم کار فرهنگی بکنم. ( آیا توصیه ای در این زمینه برای بنده دارید ؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سیر مطالعاتی روی سایت، إن‌شاءاللّه برای شروع خوب است 2- خود خداوند به حکم «إن‌ّ الحسنات یُذهبن السیئات» ضعف‌های گذشته را جبران می‌فرماید 3- مباحث رشته‌ی خود را جدّی بگیرید و سری هم به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بزنید. موفق باشید

نمایش چاپی