بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21252
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد با توجه به پاسخ سوال 21235 باز هم قانع نشدیم. جناب استاد اشکالی که بزرگان از جمله آیت الله مصباح و دیگر مراجع و متفکران به صحبتهایی آقای روحانی دارند شاید از همین زاویه است که شما با آن در صدد توجیه سخنان ایشان بر آمده اید شما می فرمائید فرهنگ شیعیان طوری است که هر شیعه عامی هم در سنتی قرار دارد که پیامبر و امام را معصوم می داند اما اولا متاسفانه این فرهنگ خصوصا در نسل جوان دارد با تهاجم فرهنگی دشمن و غفلت مسئولان کم کم زیر سوال می رود و سخنان آقای روحانی در این فضا همین انحراف را تقویت می کند. ثانیا اشکال به آقای روحانی این است که چرا به گونه ای سخن می گوئید که زمینه فرو پاشی این فرهنگ فراهم شود؟ براستی با این توجیه شما آن سخن روحانی که گفت درسی که از کربلا می گیریم مذاکره است را به راحتی می توان توجیه کرد که در فرهنگ عمومی شیعه همه می فهمند کار امام قیام و جهاد و شهادت بود و منظور روحانی این بوده که امام دشمنان را نصیحت کرد ولی دیدیم رهبر انقلاب چطور بر ایشان تاخت که تاریخ را اینطوری می فهمی چرا سهل اندیشی و سخنانی که خود بهتر مطلعید. لذا استاد جان جسارتا می گویم درست نیست این که بزرگانی که عمق انحراف این سخنان و زمینه سازی آن را برای تسهیل کردن انتقاد به معصوم را فهمیدند و برنتافتند را محکوم به عدم درک صحیح و همه جانبه، کنیم. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این که آقای روحانی سخنان بیجا، کم ندارند بحثی نیست. از جمله همان سخنی که برای توجیه کار خود، صحبت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» با عمر سعد را به عنوان مذاکره مطرح کرده‌اند که کاملاً بیجا بود. از آن طرف جریان منتسب به ایشان، از بعضی جهات در تلاش‌اند تا جهت کلّی انقلاب را به حاشیه ببرند و تصوری که باید از نظام اسلامی در مقابل استکبار داشت، را دفن کنند و متأسفانه ما به جای این‌که بر روی این مسائل کار کنیم و روشن نماییم چرا این جریان سعی دارد نظام را ناکارآمد نشان دهد؛ می‌گردیم یک طوری سخن ایشان را مطرح کنیم که از آن نفیِ عصمت ائمه برآید و از این طریق، طرفداران ایشان را نیز به این سمت بکشانیم که می‌شود نفیِ عصمت آن بزرگواران را کرد. بنده این نوع برخوردها را اگر ناشی از جریان نفوذی ندانم، ناشی از بی‌فکریِ رفقای مذهبی خود می‌بینم. موفق باشید

21240
متن پرسش
با سلام: در یکی از کتب مرحوم آشتیانی گویا ملاحظه کردم که مرحوم نخودکی به مسلک چشتیه تعلق داشتند و نیز در کتاب آینه های فیلسوف استاد دینانی از تعلق مرحوم عنقا به اویسیه و محمد علی حکیم به ذهبیه سخن به میان آمده و نیز کلیپی از علامه حسن زاده دیدم که ظاهرا از مرحوم سلطانعلیشاه تمجید می کردند سوالاتی پیش می آید: 1. آیا کلیه سلاسل طریقتی باطلند و اجازات طریقتیشان همه بی اصل و ریشه است؟ 2. اگر باطلست چگونه این بزرگان بدین مقامات شامخ رسیدند؟ 3. آیا یک سلسله برحق است یا سلاسل حقه متعدند؟ 4. هم اکنون کدام سلسله برحق است و قطب حقیقی چه کسی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیاری از این فرقه‌ها در زمان خودشان جهت سیر در مقام تقوا شکل گرفته‌اند. منتها اولاً: متأسفانه دشمن در بعضی از آن‌ها نفوذ کرد و با زیرپاگذاشتنِ فقه، یک نوع إباحه‌گری را در آن‌ها شکل داد. ثانیاً: بعضی از این فرقه‌ها در این تاریخ از مسیر تقوای زمانه‌ی خود که انقلاب اسلامی است و سلوکی از جنس سلوک مجاهدان راه حق است، فاصله گرفتند. موفق باشید

21248
متن پرسش
سلام استاد: آیا نبی هم قبل از دمیدن روح در بدن شخصیتی که به خودش به عنوان نبی شناخت داشته باشه و به عبارتی شخصیت داشته باشد نبوده؟ یعنی مثل ما؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام نبوت به عنوان إنباء اول مربوط به مقامِ احدیت است که از مقام ذات إنباء می‌کند که آن، باطن باطن نبوت است. در این مورد خوب است به کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام رجوع فرمایید. موفق باشید

21247
متن پرسش
سلام استاد: تعریف تمدن اسلامی و وجه تمایزش نسبت به کشور اسلامی چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع، موضوع بسیار مفصلی است. به نظر بنده نیاز است کتاب «تمدن‌زایی شیعه» مطالعه شود زیرا در کشور اسلامی تنها سعی بر رعایت دستورات اولیه‌ی دین است ولی در تمدن اسلامی زیرساخت‌هایی جهت تحقق تمام مناسبات مورد نظر اسلام به میان می‌آید در آن حدّ که انسان‌ها در تمام مناسبات اقتصادی و تربیتی و سیاسی، تعریف اصیلی را مدّ نظر دارند و کشور اسلامی مقدمه‌ای است برای ایجاد چنین زیربناهایی. موفق باشید

21246
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: سئوالی ذهنم را مشغول کرده است می خواستم پاسخ آن را عنایت فرمائید. آیا اول ما خلق الله نوری که در متون دینی ما آمده و همان مقام اهل البیت است با مقام احدیت بحث های عرفان یا همان تعیین اول تطبیق دارد یا دو مقام متفاوتند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون حضرت می‌فرمایند اولین مخلوق، نور من بود، پس اولاً: بحث مخلوقیت در میان است، ثانیاً: آن خلقت نوری را به خود نسبت می‌دهند. لذا به اعتبار روایتی که می‌فرمایند: « «وَ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ (ص) وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ (ص) وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ (ص)»[1]  اول ما و اوسط ما و آخر ما محمد (ص) است. لذا روایت مورد بحث، مربوط به مقام اهل‌البیت «علیهم‌السلام» می‌باشد و ربطی به احدیت که شئونی از شئون الهی است، ندارد. در این مورد خوب است کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام مطالعه شود. موفق باشید

 


[1] ( 1)- بحارالأنوار، ج 25، ص 363.

21229
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن آرزوی توفیقات الهی برای حضرتعالی: اینجانب دیروز جهت ارائه سند برای ضمانت دوستی به دادسرا مراجعه نمودم، در گذشته هم به دلایل گوناگون سرو کارم زیاد به این مجموعه های قضایی افتاده است، من نمی دانم که آیا شما به این گونه مجموعه ها مراجعه داشته اید یا خیر؟ من کاری به این که قضات ما از نظر مالی فاسد هستند یا نیستند ندارم چونکه راجع به فساد مالی برخی از قضات شنیده ام اما تا کنون خودم چیزی ندیدم، اما سوال اساسی من راجع به فساد اخلاقی این آقایان است، که فکر نمی کنم از فساد مالی بی اهمیت تر باشد، اینهایی که عرض می کنم مشاهدات خودم هست. نحوه برخورد در این بی سرو سامان ترین ارگان کشور گریه آور و تاسف برانگیز است، مهم نیست که شاکی باشی یا مجرم، ظالم باشی یا مظلوم، بلکه نحوه برخورد با تو در حد یک مسلمان نیست، در حد یک انسان هم نیست، در حد یک حیوان هم نیست، چونکه ما در آموزه های خود دستور به برخورد مهربانانه با حیوانات داریم! مشکل اساسی در این نهاد اخلاق است. حکم این دادگاهها مبنی بر محکومیت و زندان «اخلاق و انسانیت» تا اطلاع ثانویست، آیا تا کنون به دادگاهها رفته اید اگر نرفته اید بگذارید تا قسمتی از مشاهداتم را برایتان بگویم، اینها واقعیات درون دادگاه هاست: برخوردشان با تو تداعی کننده برخورد شاه با رعیت است. باید خیلی مودب و با احتیاط وارد شوی و سرت را کج کنی و با کرنش و و ادب به یک منشی ساده دفتر سلام کنی ولی او جوابت را ندهد، دوباره سلام می کنی باز هم جوابت را نمی دهد. درخواستت مثلا مبنی بر دادن یک فرم ساده را بیان می کنی و او با تشر به تو می گوید بیرون باش تا صدایت کنم. و تو می گویی چشم! و بعد انتظار... انتظار... انتظار... و اگر دوباره با احتیاط به درون اتاق بخزی و با گردنی کج تر از قبل بگویی جناب ببخشید این کار من انجام شد با تشر دوباره او به بیرون از اتاق فرار کنی! بالاخره به تو بگوید برو از رو این فرم یک کپی بگیر و بیاور. از یمن و برکت تدبیر و مدیریت درست مسئولین این نهاد! ساده ترین کارها در این مجموعه ها برایت سخت ترین کارها می شوند، فی المثل گرفتن یک فتوکپی ساده، باید از طبقه ششم بروی به طبقه اول (چون در شش طبقه دادگاه فقط یک دستگاه کپی وجود دارد) و دوباره برمی گردی طبقه ششم وقتی فرم را پر می کنی و به سر دفتر محترم می دهی می گوید برو از این فرم هم یک کپی بگیر و بیاور دوباره از طبقه ششم به اول، از طبقه اول به ششم، دوباره می گوید برو این فرم را هم کپی بگیر دوباره از طبقه ششم به اول، از طبقه اول به ششم و اگر در این اثنا بگویی خوب چرا همه فرمها را نمی دهی تا یک جا کپی بگیرم که آنقدر بالا و پایین نشوم، به مقام شامخ همایونی او برمی خورد و مورد غضبش واقع می شوی. آن روز تا آخر وقت نگهت میدارت و سپس روانه ات می کند تا فردا بیایی و اظهار اندامت کنی، و اگر دوباره اعتراض کنی زنگ می زند یک سرباز تو را بیرون بیاندازد و اگر باز اعتراض کنی احتمالا بازداشت می شوی تا دیگر از این غلط ها نکنی، اینها که گفتم فقط در برخورد با یک سر دفتر ساده می بینی، قاضی که اجل و افضل و اکمل از اینست که تو او را ببینی، باید بگویی این هو؟! و مواظب باشی تا صاعقه خشمش کوه وجودت را نخرّاند! خوب این شد همانی که می خواستیم؟! حضرت استاد به نظرم می رسد شما در پاسخ به سوال دوستان در مواجهه احمدی نژاد با قوه قضاییه دچار یک اشتباه شده اید و به همین خاطر هم ذهن مخاطب از شما راضی نمی شود و آن هم اینست که اصلا بحث احمدی نژاد نیست که حالا بگوییم ولایتمدار هست یا نیست بحث اصلی نارضایتی از عملکرد قوه قضائیه است، این اشخاصی که با احمدی نژاد همدردی می کنند به دلیل همزاد پنداری با او در مواجهه با قوه قضائیه اند نه به دلیل قبول داشتن او، چونکه همه آنها حتی طرفداران سرسخت او هم قبول دارند که احمدی نژاد مشکلاتی دارد اما اصلا بحث احمدی نژاد نیست، بحث مردم است، بحث اینست که این ساختار فاسد (حداقل فاسد در اخلاق اگر قائل به فساد در ابعاد دیگر در این قوه پاک و مطهر! نباشیم) قبل از احمدی نژاد خون مردم را در شیشه کرده. اعتراض آیت الله مکارم شیرازی و گاها مراجع دیگر به نحوه عملکرد قوه قضائیه قبل از همه این صحبتها بود. اعتراض آیت الله علم الهدی قبل از این غائله بود. اینها حتی در برخورد با امام جمعه مشهد آیت الله علم الهدی که خودش صاحب منصب است و نماینده رهبریست طوری رفتار کردند که ایشان از فقدان تحمل نقد در رئیس قوه قضائیه تعجب کرد! حرف احمدی نژاد اینست که وقتی با من و معاونینم که روزی رئیس جمهور این مملکت بودم اینگونه است با مردم چگونه خواهد بود؟ حرف مردم هم همین است. اصلا حرف حقانیت احمدی نژاد نیست. حرف ظلم به احمدی نژاد و بقایی و جوانفکر هم نیست، حرف مظلومیت مردم است. با خود می گویی آیا خون شهدای دفاع مقدس، این بزرگمردان تاریخ بشر ریخته شد تا این افراد پشت میز حکمیت و داوری بنشینند، قوه قضاییه با اداره آب و فاضلاب یا برق یا گاز یا سایر نهادهای دولتی یکسان نیست، قوه قضائیه نماد حاکمیت یک جامعه است، قاضی تکیه به جایگاه خدا زده است (الحکم لله)، قاضی نماینده ولی فقیه است از طرف او منصوب است به اعتبار او قاضیست. پدرم در قوه قضائیه پرونده ای داشت که آن طرف قضیه یک ارگان دولتی بود و می خواست پولی که اصلش پول زور بود را با محاسبه نرخ تورم بگیرد ولی به آنجا نرفت تا حکم بر علیه او دادند، به او می گفتم خوب برو به قاضی این مطالب را بگو، گفت من به آنجا نمی روم چون قاضی اصلا به حرف ما گوش نمی کند، اولین بار که به آنجا رفتم تا از در اتاق وارد شدم وقتی مرا برای اولین بار دید گفت برو بیرون پیرمرد دروغگو ! به نظر شما این شخص می تواند حکم کند، کسی که در اولین برخورد قبل از اینکه حرفی بزنی تو را دروغگو خطاب می کند و به تو تهمت می زند و برخوردش آنچنان قهری است که شخص حاضر است محکوم شود ولی دیگر پیش او نرود کسی که اخلاقش اینگونه فاسد است چگونه لیاقت دادن حکم را پیدا می کند و نمونه هایی که خود اینجانب دیده ام که یک الف بچه به اسم قاضی پشت میز نشسته که نه سواد قضاوت دارد (برای قضاوت و صدور حکم می گفت باید ببینم نظر سر دفتر چیست!) و نه آداب رفتار با مردم را، طوری که با مرد مسنی که شاید سن پدر او را داشت چنان رفتار می کرد که انگار با نوکر خانه پدری! و آیا می توان فساد اخلاقی را در این آقایان انکار کرد، اصلا حرف حکم ناحق هم نیست، حرف اینست که چرا یک چنین فرد فاسد اخلاقی باید تکیه بر تخت صدور حکم بزند؟ رهبری هم که می فرمایند من به این مسائل بیشتر از شما آگاهم، خوب ایشان بفرمایند نظر ایشان برای بهبود وضع اسفناک این قوه چیست، و اگر آن نظرات را اعمال فرموده اند چرا وضع این قوه بعد از 40 سال که از عمر پر برکت انقلاب می گذرد هنوز اینقدر خراب است؟ مطمئنم که این سوال همه نیروهای انقلابی است. (هر چند که جرات بیان آن را حتی در درون خود هم ندارند) و آن اینکه مشکلات دولت را می گوییم انتخاب مردم است و رهبری خود را مقید به همراهی و تقویت او می دانند اما قوه قضائیه چه؟ قوه قضائیه را که مستقیم خود آقا رئیسش را انتخاب می کنند، آنجا دیگر چرا؟ با توجه به اینکه مشکلات قوه قضائیه کمتر از مشکلات قوه مجریه نیست. قصه، قصه احمدی نژاد نیست قصه قصه پر غصه قوه قضاییه است. شما که می فرمایید من در پاسخ دادن به دنبال جواب به دغدغه سوال کننده هستم و نه جواب به سوال او من فکر می کنم دغدغه همه سوال کنندگان امروز اینست. اصلا فرض کنیم احمدی نژاد نیست فرض کنیم احمدی نژاد دق کرد و مرد! آیا مشکل فساد اخلاقی، سیاسی، مالی، در قوه قضائیه حل می شود؟ آیا تا کنون هیچ گزارش خبری از انتقاد مردم به این قوه در رسانه ها یا حتی شبکه های مجازی پخش شده است؟ آیا هیچ نقدی از هیچ مقامی به این قوه صورت گرفته است؟ همه از این قوه می ترسند شاید بهتر است اسمش را بگذاریم قوه واهمه. سوال دیگرم به وظیفه ما در حل مشکلات این قوه برمی گردد، آیا ما هیچ وظیفه ای در مقابله با این فساد نداریم، و اگر داریم وظیفه ما چیست؟ سوال اصلی من نحوه برخورد نیروی های انقلابی با قوه قضائیه است. آیا وظیفه ما سکوت است چون مقام معظم رهبری رئیس این قوه را تعیین کرده اند؟ و اگر وظیفه ما نقد است در کجا و کدام روزنامه و یا حتی شبکه مجازی اجازه پخش انتقادات خود را داریم؟ درد خود را کجا باید بیان کنیم؟ لطفا یک راهکار عملی برای نحوه انتقاد از ساختار اداری و قضایی این مجموعه بیان کنید. من خواهش می کنم که این سوال و جواب آن را در سایت بزنید و جوابی قانع کننده به آن مرحمت فرمائید، جوابی که نه من بلکه امثال من که در این کشور کم نیستند را هم قانع کند. در آخر از اینکه مصدع اوقات شریفتان گشتم از شما حلالیت می طلبم و از خداوند متعال برای شما آرزوی عافیت و حسن عاقبت و توفیق روز افزون در روشنگری ارشاد نسل جوان می نمایم. و من الله توفیق.
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: ما بخواهیم و نخواهیم این در سنت الهی جاری است که انحطاط یک ملت از ضعف عقلانیت و اخلاق است. و تا دردهای اخلاقی جبران نشود، نباید از انحطاط مصون بود. محبت به انسان‌ها که از طریق اخلاق پیش می‌اید، موجب رعایت حقوق افراد می‌شود و انسان‌ها احساس می‌کنند با رعایت اخلاق، معنا پیدا کرده‌اند. لذا انسان‌هایی که امکانات داشته باشند ولی رعایت اخلاق را جهت معنابخشی به زندگی نکنند، برای ادامه‌ی زندگی بی‌انگیزه می‌شوند.

آن‌چه شما بعضاً در نظام قضایی با آن روبه‌رو هستید به جهت همان بداخلاقی و عدم تواضع و عدم محبت است. وای به حال ما اگر نتوانیم با آموزه‌های اسلامی به اخلاق لازم جهت سر و سامان‌دادن به جامعه، همت کنیم. و انتظار می‌رود که در نظام قضاییِ جمهوری اسلامی حتی یک مورد از آن‌چه شما با آن‌ روبه‌رو شده‌اید، در میان نباشد. با این‌که بنده در جریان هستم حقیقتاً انسان‌های دلسوز و متعهدی در قوه‌ی قضائیه مشغول فعالیت‌اند که خودشان از همه بیشتر نسبت به چنین مواردی نگران هستند. موفق باشید 

21238
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: دو سئوال از محضر مبارک دارم: 1. حضرتعالی با تغییر نظام اجرایی _ سیاسی کشور از «ریاستی» به «پارلمانی» موافق هستید؟ نظرتون را کامل و جامع بفرمایید. 2. به نظر شما «تحزب» در نظام اسلامی موجب تخدیش «وحدتی» که برای نیل به آرمان ها شدیداً به آن نیازمندیم، نمی شود؟ وحدتی که جنابعالی به آن در کتاب سلوک پرداختید. نظرتون را کامل و جامع بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر! شاید بدتر هم بشود. زیرا نمی‌توان به نمایندگان اعتماد کرد که زد و بند نکنند، به مردم بیشتر می‌توان اعتماد کرد. 2- مقام معظم رهبرى «حفظه‏ الله» در جمع دانشجويان در كرمانشاه فرمودند: ما با تحزّب‏ مطلقاً مخالفتى نداريم و معتقديم تحزّب‏ با وحدت جامعه منافاتى ندارد؛ به شرط آن‏كه با نگاه درست ايجاد شود. اگر حزبى براى كانال كشى و كادرسازى و هدايت فكرى جامعه در زمينه‏ هاى سياسى، دينى، عقيدتى و ديگر عرصه‏ ها به ‏وجود آيد و قصد خود را در دست گرفتن قدرت قرار ندهد، كارى خوب و مورد تأييد است كه البته اينگونه احزاب، اگر در رقابت‏هاى سياسى هم وارد شوند، به طور طبيعى برنده مى ‏شوند.

پيشنهاد بنده آن است، رفقايى كه گروه‏هاى مذهبى تشكيل داده ‏اند، دستورالعمل و فلسفه‏ ى وجودى خود را همين جمله‏ ى رهبرى قرار دهند، يعنى گروهى باشيد كه مبنايتان كادرسازى‏ براى نظام باشد و در هدايت فكرى و زمينه‏ هاى سياسى و عقيدتى فعاليت نماييد. مقام معظم رهبرى در ادامه مى‏ فرمايند: ولى برخى احزاب مانند احزاب كنونى غرب در واقع باشگاه ‏هايى براى كسب قدرت هستند و سعى مى ‏كنند از هر طريق، از جمله زد و بند سياسى به قدرت برسند كه ما اينگونه تحزب را تأييد نمى ‏كنيم اما اگر كسانى با همين نگاه، دنبال تشكيل حزب باشند، جلوى آنها را نمى ‏گيريم. موفق باشید

21237
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: حضرتعالی فرموده اید که مسئولان ارشد نظام خود را باید در ذیل زعیم جامعه قرار دهند و سلوک نمایند. سئوالم اینجاست که شما فرض بفرمایید، در آینده رئیس جمهوری در تراز انقلاب اسلامی پرورش بیابد، که سیر و سلوک اش عین سلوک حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه باشد. حال این رئیس جمهور باید از زعیم جامعه تبعیت محض کند؟ یا خیر می تواند خود تفکر کند و تصمیم بگیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم زعیم جامعه‌ی اسلامی مورد الطاف خاص الهی قرار می‌گیرد، دیگر آن فرض معنا ندارد، زیرا توفیقات حضرت امام مربوط به زعامت ایشان بود. موفق باشید

21227
متن پرسش
سلام علیکم: سوال و جوابهای کاربران و شما در مورد آیت الله جوادی و نظرشون راجع به آقای هاشمی را پیگیر هستم و حسابی فکرم را مشغول کرده و تا حالا به نظر میاد که غلبه با اینه که هیچ توجیهی برای این موضع آقای جوادی نمیشه پیدا کرد ولی یه چیزی به ذهن بنده میرسه که با شما در میان میذارم ببینیم آیا میشه آیت الله جوادی را فهمید یا نه؟ همونطور که در فرمایشات دوستان دیدیم آیت الله جوادی از یک روحیه ی عرفانی برخوردارند که بزعم رفقا از چاشنی حماسی کمتری برخورداره و من این روحیه را نسبت به جامعه تشبیه می کنم به روحیه ی مادرانه ای که بنا بر حکمت الهی باید در محیط خانواده جاری و حتی حکمفرما باشه. میخوام بگم شاید ایشون در قبال رهبری که انصافا تو جامعه ی ما نقش یک پدر حکیم و شجاع و مقتدر را ایفا می کنند وظیفه ی خود دیده اند که مادری کنند و یه جاهایی دست افرادی را که مشمول قهر و بی اعتنایی پدر خانواده شده اند را بگیرند تا بیش از این جذب دشمن نشوند. انصافا آقای هاشمی در قبال این مردم خیلی بد عمل کرد ولی شاید آقای جوادی میخواد بگه هاشمی هم مثل من نسبت به این مردم میخواست مادرانه عمل کنه و یه رفاهی براشون فراهم کنه و ... بالاخره مادره دیگه نمیتونه سختی و رنج را به بچه هاش ببینه. اونوقت باید دید میشه نقش آقای هاشمی در صلح تحمیلی و فتنه ی فتنه گران در سال 88 و خلاصه کارهای دیگر ایشون را اینجور توجیه کرد یا واقعا هاشمی ماموریت داشت این مردم را دوباره سوق بده به طرف غرب و فرهنگ غرب را رواج بده. من میگم دو روحیه و دو رویکرده در انسانها و مشکل میشه کسی را که برای خودش نقش مادرانه قایل هست از موضعش منصرف کنی چون واقعا خودش را بر حق میدونه هرچند که پدر خانواده را هم قبول داشته باشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت، اگر بتوانیم کار مؤمنین را حمل بر صحت کنیم، کار خوبی است. می‌ماند که باید مواظب بود که خدای ناکرده منکری، معروف جلوه نکند. شاید از آن جهت که آقای هاشمی روحیه‌ی ساده‌زیستی را در مسئولیت خود به حاشیه برد؛ موجب شد تا برای نظام اسلامی مشکلات وابستگی به غرب تشدید شود. موفق باشید

21233
متن پرسش
سلام استاد: آیا مدیر مدرسه حتی حوزه علمیه بر ما ولایت داره یا یه بحث دیگه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. فقط طبق قانون باید دستور دهند و طبق قانون هم ما باید دستورات آن‌ها را بپذیریم. در زمان حیات حضرت امام در مورد ولایت مسئولان نظام نسبت به زیردستان‌شان سؤال شد و امام فرمودند؛ ولایتی بر آن‌ها نیست، تنها رعایت قانون باید در میان باشد. موفق باشید

21231
متن پرسش
سلام علیکم: در جواب به صحبت هایی از قبیل؛ ما الآن به هر موضوعی تو این مملکت نگاه می کنیم کاملا نابود شده رفته، اعتقاد مردم، اقتصاد، منابع آب، آثار باستانی، فرهنگ، هنر، آزادی، بیت المال، جوانان، معادن، استعداد ها، محیط زیست و... والا انصافا و وجدانا اگه بخوای حساب کنی یه سریشون توی همین چند سال اخیر نابود شدند! چه باید گفت؟ این انتقادها به نظام چگونه قابل توجیه اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی راهی است به سوی مردم جهت نجات از همین مشکلات. مسلّم مردم پس از مدتی متوجه می‌شوند باید به سوی انقلاب اسلامی برگردند مثل وقتی که مردم پس از آن سه خلیفه به علی «علیه‌السلام» برگشتند. موفق باشید

21209
متن پرسش
سلام بر استاد: استاد عزیز! جوانی هستم که سینه ام از نفس کشیدن در این هوای ظلمانیِ آخرالزمانی به تنگ آمده. استاد! ما جوانانی که غرق گناهیم به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید به انقلاب اسلامی پناه ببرید! حتما می گویید شهید حججی هم جوانی بود مثل شما؟ ولی استاد شما را به خدا... خدا می داند که برای سوریه هم اقدام کردم و تمام آموزش ها را گذراندم ولی تا پای هواپیما بردندم و من را جا گذاشتند. آری به قول شهید آوینی: گناهکاران را در این قافله راهی نیست... به کجا پناه ببریم؟ در خانه گناه. در میهمانی گناه و غیبت. در ماشین، موسیقی و آهنگ. در حوزه و در حجره و در خلوت گناه... به کجا پناه ببریم از مدح هائی که آدم را ذبح می کند؟ استاد عزیز! کار ما جوانان از سیر مطالعاتی و شرح و صوت گذشته. ما را دست به سر نکنید. کربلائیان به حسین علیه السلام پناه بردند. شهدای جنگ تحمیلی به جبهه پناه بردند. شهید حججی به حضرت زینب سلام الله علیها پناه برد. ولی ما جوانان غرق شده در گرداب آخرالزمان به کجا پناه ببریم؟ حتما می گویید: گفتم شراب وصل به اوباش می دهند؟ / خندید و گفت بنده باش...می دهند. ولی در این زمانه ای که همه چیز را می پرستن الا خدا، اگر نخواهی هم گناه کنی، به زور هم که شده آلوده ات می کنند. تا دیر نشده به دادمان برس. همین یک ذره محبتی هم که از خدا و اهل بیت علیهم السلام در دلمان مانده، دارد از دست می رود. استاد! تو را به خدا به ما بگو که چگونه: آشنایان ره عشق در این بحر عمیق / غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده؟ ما که هم غرق شدیم و هم آلوده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این همتت پناه ببر که می‌خواهی در این ظلمات آخرالزمانی پاک باشی! و اگر به گناه آلوده شدی، به ادامه‌ی آن راضی نیستی! زیرا: گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن است در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. 

یعنی ما بخواهیم و نخواهیم دیگر، در سنت تاریخی انقلاب اسلامی قرار داریم و آن، همواره به سوی ما می‌آید. و اگر تفکر، تفکر نسبت به سنتی است که ما را در بر گرفته است، هرمنوتیکِ فلسفی به گفت‌آوردنِ همان سنت است و این یعنی تفکرِ دوران. خوشحال باشید که تفکر دوران شما را فراگرفته است و این به همان معنا است که در روایت داریم حبّ علی«علیه‌السلام» آن‌چنان جهت انسان را نورانی می‌کند که ظلمت‌های دوران و گناهان جاری در زمانه‌ی دوران، شخصیت کلی او را از او نمی‌گیرد و فی‌الفور توبه می‌کند. موفق باشید

21225
متن پرسش
سلام خدمت استاد: نظر شما درباره روش مقابله ی شهید نواب صفوی با طاغوت چیست و تفاوت روش ایشان با روش مرحوم امام را چطور می بینید؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش آن مرحوم، آن بود که تا آن‌جا که می‌تواند جلوی فساد در نظام شاهنشاهی را بگیرد. و این غیر روش حضرت امام است که تلاش کردند نظام دیگری را به میان آورند. موفق باشید

21222
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده در حال حاضر مشغول مطالعه ی کتاب «تمدن زایی شیعه» هستم و سوالی در ذهن من شکل گرفته که: نقش استفاده از ابزار کامپیوتر در تحقق تمدن اسلامی در زمانه ی فعلی ما چیست؟ استفاده ی از کامپیوتر جایگاه و آینده ایی در نظام اسلامی واقعی دارد یا اینکه صرفا یک ابزار فانی و بی آینده غربی و بدونه نسبت با تمدن اسلامی است که فعلا فقط ناگریز از استفاده ی آنیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این شرایط در هر حال نمی‌توان عقل تکنیکی را نادیده گرفت، ولی در بستر حیات دینی باید آن را به کار گرفت.

عقل تکنیکی مثل آزادی، روحیه‌ای است که بشر امروز را فرا گرفته، عقلی که در هر سنتی می‌تواند خود را به ظهور برساند و معنا کند، هرچند مثل آزادی در سنت غربی به ظهور آمده است ولی عقلی است جدای سنت غربی و با جدیت‌ساختن جهان به همراه است. ساختن جهان در سنت غربی آن شد که ما در روبه‌رو داریم. عمده نظر به تاریخی است که بشر در آن عزم ساختن جهان را دارد و ساختن جهان تنها منحصر در سنت غربی نیست، مهم عزم ساختن است که نمی‌توان نسبت به آن فکر نکرد. حاصل این فکرنکردن خرد جهان توسعه‌نیافته است و عزم ساختن در سنت انقلاب اسلامی ما را از خرد توسعه‌نیافتگی نجات می‌دهد بدون آن‌که بخواهیم عقل تکنیکی خود را در سنت غربی جستجو کنیم، که این غیر ممکن است و محرومیت دویست‌ساله را به دنبال دارد، در حالی‌که سنت انقلاب اسلامی ظرفیت به‌ظهورآمدنِ عقل تکنیکی را دارا است، و این حرکتی است ماوراء اصلاح‌طلبی آروزمند به غرب و اصول‌گرایی فراری از عقل تکنیکی و بی‌تفاوت نسبت به آن.

عقل تکنیکی، عقل روزگار ما است چه در سنت غرب باشیم و چه در سنت انقلاب اسلامی، و هر متفکری باید از نو به آن بیندیشد، وگرنه متفکر نیست و در تاریخ خود زندگی نمی‌کند و از آن‌چه فراروی او نهاده شده چشم خود را بسته است و از آگاهی جانش به آن گسیخته غفلت کرده.

با نظر به دوپهلویی عقل تکنیکی نباید ما را به فکر بیندازد که یا برای نزدیکی به آن باید غربی شد و یا هرگز به آن دست نمی‌یابیم.

عقل تکنیکی آزادی ما را از ما نمی‌گیرد، ولی می‌تواند در عین حضور تاریخی خودمان با انقلاب اسلامی، به ما مربوط شود و ما را با اقتصاد مقاومتی از اسارت عقل تکنیکی غربی برهاند و بدین لحاظ نه اصلاح‌طلبی و نه اصول‌گرایی هیچ‌کدام نمی‌تواند اقتصاد مقاومتی که با عقل تکنیکی انقلاب اسلامی می‌تواند ظهور کند را درک کنند، فتوت نیاز است.

باید در نسبت عقل تکنیکی و انقلاب اسلامی و فهمی که می‌تواند این دو را درک کند، فکر کنیم و آن عقل را بگذاریم در بستر انقلاب اسلامی به ظهور آید - این است ندای امروزین انقلاب اسلامی و رخصت‌دادن به انقلاب اسلامی که به اشارات خود نسبت به آینده ادامه دهد - . موفق باشید  

21220
متن پرسش
سلام و درود بر استاد: من هم مثل شما مقیدم که شان دین اسلام و ائمه طاهرین از لحاظ حوزه ماموریت و اثر گذاری کل جهان بوده و هست. اکنون که کشتیبان این ماموریت امام عصر (عج) می باشد و انقلاب ایران و کشور ما پرچمدار این حرکت است من به این فکر می کنم در برابر این عدم تعادل ما ایرانیان در سطح جهانی و ضعف های شدید و غیر قابل توجیه جریان های مدیریتی در بخش های مختلف در داخل کشور، چگونه می توان به ظهور نزدیک شد و دم از آن زد. نیش و کنایه یا شاید حرف حسابی که بعضی امروز به ما می زنند همین است که در برخی از کشورها در جهان حداقل رانت خواری و کمترین مراجعه به دادگاهها وجود دارد و اگر مفهومی از اسلام به صورت قابل رویت بخواهیم ببینیم، آنجاست نه ایران. من رهبر عزیزمان را مقصر نمی دانم. اما فضای موجود در کشور را هم قابل قبول نمی دانم و بلکه دارم به این نتیجه می رسم زحماتی که مخلصین انقلابی و رزمندگان اسلام کشیده اند دارد بر باد می رود. این دوگانگی در روز به روز بدتر شدن اوضاع داخلی کشور و حرکت به سمت جهان مهدوی توسط ایران برایم قابل فهم نیست. و جرات ورود به فعالیت در میدان های علمی و فرهنگی را ندارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که مکرر عرض شده مردم ما از بعضی جهات هنوز از حالاتی که یک کشور استعمارزده گرفتار آن است، در نیامده. ولی بنیاد روحانی مردم چیز دیگری است و لذا در آینده با نسلی روبه‌رو هستیم که همطراز اهداف انقلاب خواهند بود. گمان می‌کردیم در سیطره‌ی فرهنگ سکولاریته‌ی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالی‌که با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما می‌آید و همین گمان را ممکن در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از این‌که انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعی‌تر از ایده‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که ایده‌ی آن انقلاب بدون آن‌که مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بی‌تاریخی حفظ می‌کند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی می‌بیند، متعلق به گونه‌ای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. موفق باشید

21171
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار خدا شما را حفظ کند. استاد عزیز اجازه دهید از پاسخهای حضرتعالی در خصوص بیانات اخیر آیت الله جوادی آملی نسبت به مرحوم هاشمی قانع نشویم! استاد جان همه حرفهای شما در مورد نوع نگاه آیت الله جوادی آملی به تمدن و غرب و ...فرضا درست (که البته همین هم جای بحث دارد) منتهی تعبیراتی مانند «خلق عظیم» را چه می گویید؟ یا «... آن کسی که جامع بین این فضائل است، به نحو جمع سالم و نحو جمع اکبر، زندان را برای رضای خدا، کرسی ریاست مجلس شورای اسلامی را برای خدا، ریاست مجمع تشخیص مصلحت را سالیان دراز برای رضای خدا، ریاست مجلس خبرگان را سالیان متمادی برای رضای خدا و سایر مسائل را برای رضای خدا تجربه می‌کند و اگر همه اینها یک‌جا از دست ایشان گرفته شد، برای رضای خدا صبر می‌کند، بنگرید ببینید که اخلاق چه می‌کند...» و... استاد جان یا آقای جوادی آملی از روی احساسات چنین حرفهایی می زنند که اینطوری باید به خیلی از موضع گیریهای دیگرشون هم شک داشت یا اینکه بگوییم بعد از این همه سال تفقه و تدبیر در قرآن و المیزان و... ایشان به شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی و تقابلاتش با فرهنگ غرب نائل نیامده پس واقعا این همه سال چه می کرده که بینش نصفه و نیمه ای بیشتر کسب نکرده اند؟! وقتی این همه سال تدبر در المیزان ایشان را به بصیرت جامع نکشاند چه فایده؟! استاد یا باید بگوییم واقعا آقای هاشمی همینگونه اند که آقای جوادی گفته اند که هر کاری می کنیم نمی توانیم به این نتیجه برسیم. فرمودید نظرشان تقابلی با دیدگاه رهبری ندارد و... چرا ندارد؟ پیامهای رهبری در تسلیت درگذشت ایشان به هیچ وجه مدیحه سرایی نبود که هیچ، معلوم بود خیلی هم با مدارا و اغماض برخورد کرده اند. نماز میت و... هم که شاهدی دیگر بر این ماجرا بود... استاد هر گونه که پاسخ کاربران را دهید با هر بیانی و زبانی و... نمی توان بر روی حرفهای آقای جوادی ماله کشید و ایشان رأی قاطع و تام به حقانیت آیت الله هاشمی در تمام مواضع و عمرشان بوده. با چه استدلالی می شود این موضوع را رد کرد؟ خدا حفظتان کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال یا باید تصور کرد تقابلی بین نظر رهبری و آیت اللّه جوادی نسبت به آقای هاشمی هست، و یا باید نظرات آیت اللّه جوادی را توجیه کنیم. بنده با تجربیات خودم معتقدم آقای هاشمی اگر خدماتی هم داشتند، صدمات مبنایی در راستای پشت‌کردن به ساده‌زیستیِ انقلابی و نگرانی نسبت به ضعفا، به روح انقلاب زدند که در سال‌های سال ما گرفتار آن هستیم، ولی فعلاً وقت این حرف‌ها نیست. موفق باشید

21165
متن پرسش
با سلام و دعای خیر خدمت استاد عزیز طاهرزاده سؤال: بعضی وقتها باورم هست که هرگونه خلق با من رفتار می کنند خواست خداست و احساس راحتی می کنم. ولی بعضی وقتها این گونه نیست و احساس می کنم این مطالب (خواست خدا، برگرداندن این احکام تکثیر به توحید و ... توجیه کارهای غلط دیگران است و دارم خودم را گول می زنم و بسیار غمگین و افسرده می شوم.) لطفاً راهنمائیم بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بین قضا و مقضی باید فرق گذاشت. آری! قضای الهی بود که انقلاب اسلامی در دفاع مقدس 8 ساله به رشد خوبی برسد که امروز هیچ دولتی نتواند به آن حمله کند. ولی مقضی که تجاوز صدام باشد، مورد رضایت ما نیست که با تجاوز خود فرزندان ما را به قتل رساند. لذا در مورد سؤال جنابعالی از آن جهت که موضوع به خدا مربوط است، باید راضی به اراده‌ی الهی بود و آن قسمت که به اراده‌ی افراد مربوط است، باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. موفق باشید

21157
متن پرسش
سلام علیکم: استاد روایتی در ابتدای صحیفه ی سجادیه وجود دارد که از امام صادق (علیه السلام): «تا قیام قائم ما اهل بیت هیچ کس از خاندان ما برای براندازی دستگاه ظلم و برقراری آرمان حق برنخاسته و برنخیزد مگر آنکه بلا و مصیبت او را از پای درآورد و قیامش بر سختی ها و ناگواری های ما و پیروان ما بیفزاید.» استاد این روایتی است که اخیرا آیت الله گرامی هم در ضمن مصاحبه ای این را نقل می کنند و به این روایت استناد می کنند و می گویند ما در آن اوایل مبارزات که خدمت آقای بهجت می رسیدیم ایشان هم به این روایت استناد می کردند و ما آن موقع به ایشان معترض بودیم و حال امروز بعد از گذشت چند دهه از انقلاب گویی ایشان هم نظرشان به این روایت افتاده است و نظرشان بر مشکلات عدیده ای است که بعد از سال ها گذشت از انقلاب شاهد آن هستیم. 2. استاد مطلب بعدی اینکه اخیرا رئیس جمهور در بیانی که داشتند دوباره نطق هایی کردند و استناداتی دادند که به نظر می رسد اصلا جالب نبود در آنجا گفتند همه ی مسئولین باید نقد شوند ما مسئول معصوم در این نظام نداریم حتی در زمان حکومت معصوم نیز ما می توانیم نقد کنیم. مکتب انتظار مکتب اعتراض است می گوید در زمان رسول خدا شخصی در مقابل ایشان گفت این مطلب که فرمودید از خودتان بود یا خدا؟ و آقای روحانی این حرکت را نقد می فهمند! استاد این مغالطه نیست؟ این خلط مطلب نیست؟ اینکه ایشان اینگونه در سطح پایینی از معارف اسلامی است خبر نمی دهد؟ هرچند که صدر و ذیل کلام ایشان با هم نمی خواند اول می گوید معصوم نداریم پس می شود نقد کرد و بعد می گوید در زمان معصوم می شود نقد کرد. خدا می داند در این صحبت ها دنبال چه هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هم‌چنان‌که قبلاً عرض شد روایت اول صحیفه، به قول بزرگان نظر به کسی دارد که به عنوان مهدی امت قیام کند، بدون آن‌که مهدی باشد. در حالی‌که انقلاب اسلامی به خودی خود مقدمه‌ی ظهور آن حضرت است و وظیفه‌ی هرکسی که معتقد به ظهور آن حضرت است، آن است که مقدمه‌ی ظهور حضرت را فراهم کند 2- بنده هم این اشکالات را در سخنان آقای روحانی می‌بینم. موفق باشید

21144
متن پرسش
به نام خدا سلام خدا بر استاد عزیز و سنگ صبورمان استاد جان، صحبت پیرامون آیت الله جوادی دارد ملال انگیز می شود ولی مثل این که چاره ای نیست. استاد در رابطه با آقای جوادی در پاسخهای شما جواب ما یافت نمی شود. پاسخهای شما عمدتا ناظر به دو مطلب است یکی این که نظر ایشان در موردی خاص نباید باعث عدم استفاده علمی از ایشان شود این مطلب کاملا مقبول ما حتی از مارکس و بر کمونیسم یا هر اندیشمندی باید استفاده کنیم شکی نیست، گرچه در حوزه دینی وقتی کسی از قلب بیرون رفت در مغز هم دیگر چندان جایگاهی پیدا نمی کند و نقش انسان سازی و تاثیرش بر مخاطب به شدت تقلیل پیدا می کند. دیگری این که نگاه ایشان به آینده تمدنی با نیروهای انقلاب و ارزشی متفاوت است و هاشمی را مهره ای برای ساختن آن تمدن می داند در این باره گرچه نظر ایشان بسیار شگفت انگیز است اما به هر حال یک نظر است و باید به آن عنوان یک نظریه در کنار دیگر نظریات نگاه کرد این هم قبول، اما سوال ما چیز دیگریست، چطور آقای جوادی اشتباهات بزرگ و فاحش هاشمی را نه تنها نمی بیند بلکه حسن می بیند؟ اشتباهاتی که اساسا ریشه در اخلاق دارد و چندان کاری با تمدن سازی ندارد. این که حاکم اسلامی روز تاسوعا به سد لتیان با فرزندان برای اسکی روی آب می روند برای آقای جوادی چطور لغزش نیست با توجه با آن همه سخنان و سیره معصومین درباره چگونگی زیست حکام و مسئولین اسلامی. آیا آقای جوادی سخنان بسیار واضح و صریح امام خمینی (ره) را نشنیدند یا نخوانده اند که فرمود آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته از آن خوی کوخ نشینی بیرون برود و به کاخ نشینی توجه بکند آن روز است که انحطاط برای خود و اطرافیانش و برای کسانیکه با او تماس دارند پیدا می شود. استاد جان آخر از این واضح تر چه کسی بسم الله این فاتحه را خواند که الان عباس آخوندی در منزل 800 میلیاردی زندگی می کند و وزیر بهداشت اش چون پرادو چپ می کند رفته پروشه یک ملیارد و چند صد ملیونی خریده در حالی که بسیاری مردم یک موتور ندارند. براستی چه کسی هنوز کفن امام خشک نشده بود پرید در کاخ سعد آباد و کار خدا در آخر سوار بر بنز به همان کاخ رفت و در استخر فرح فاسد پهلوی سکته کرد و مرد تا تاریخ این پرسش را همواره داشته باشد آنجا چرا؟ مثل این که برای فرح خانم بد بود ولی برای هاشمی خوب. استاد، آقای جوادی نمی داند رهبر عزیزمان وقتی آیت الله مصباح و ... در مجلس خبرگان رای نیاوردند چقدر دلشکسته شد تا جایی که علنا مطرح کرد و نبود اینان را خسارت نامید. ولی هاشمی بیانیه داد و چه توهین هایی نثار آنان کرد و هزاران موارد دیگر. خود شما استاد مایی. آنچه برای ما شگفت انگیز است و چون استخوان در گلویمان مانده ندیدن این همه اشتباه و بد اخلاقی یا خوب دیدن آنها توسط آقای جوادی و آن همه مدح و ثنا که از امام هم (ره) فراتر رفت است نه نحوه تفکر ایشان به تمدن و یا استفاده علمی از او، ترس ما این است وقتی این همه علم و عرفان و،،،،این واضحات را نشان آدم نمی دهد ما چه خاکی بر سرمان کنیم و اصلا چگونه از این پس نظر بزرگان علم و عرفانمان را پایه قرار دهیم؟ باید بپذیریم آقای جوادی با ندیدن یا حسن دیدن این همه واضحات پایه های علم و عرفان را برای عاشقان علم و عرفان که همان نیروهای انقلابی و ارزشی هستند سست کرد و نقطه ضعف و تعجب بزرگی در کارنامه زندگیش برای تاریخ باقی گذاشت. با تشکر و التماس دعا مهربان استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این نوع گفتگوها را در بسترِ به تفکرآمدنِ جامعه می‌دانم ولی مشروط بر این‌که با روشِ پدیدارشناسانه جلو برویم که می‌دانم کار آسانی نیست. بحث در تبرئه‌ی اقای هاشمی و جریانی که وابسته به تفکر ایشان است، نیست؛ بحث در درست‌دیدنِ پدیده است. آیا می‌توان رفتن به سدّ لتیان را مقابلِ بی‌حرمتی به روز تاسوعا گذاشت؟ و یا رفتن به سدّ یک امر بوده، و روز تاسوعا امر دیگر. آیا منزل آقای آخوندی که بنده سختْ به ایشان انتقاد دارم، در یک فعالیتِ اقتصادیِ شخصی برای ایشان پیش آمده، یا در اثر رانت وزارت ایشان؟ زیرا در جریان فعالیت‌های چشم‌پزشکی آقای وزیر بهداشت قبل از وزارت ایشان هستم که ثروت زیادی را از طریق فعالیت‌های پزشکی به‌دست آوردند که البته جای «إن قلت» دارد به‌خصوص که آیا چنین وزیری می‌تواند نسبت به ثروتی که سایر پزشکان به روش‌های غیر معمول به‌دست می‌آورند؛ حساس باشد؟ با این‌همه باید پدیده، درست دیده شود و این‌جا است که باید مواظب باشیم در نگاه به این امور، تفکر دفن نشود و نگاه آیت اللّه جوادی به موضوع از زاویه‌ی دیگری خواهد بود که معنایِ دیگری از تمدن اسلامی در نظر دارند بدون آن‌که بخواهند با نظرات امام و رهبری مقابله یا مخالفت کرده باشند، هرچند که به نظر بنده آن نگاه، واقع‌بینانه نیست و انقلاب اسلامی ظرفیتِ بالاتری برای حضور تاریخی‌اش در این عصر و زمانه دارد. موفق باشید 

21150
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ضمن خسته نباشید. شما در بحث سلوک ذیل شخصیت امام در باب سوبژکتیویته مطالبی داشتید و آن را فرهنگی می دانید که در آن فرهنگ اشخاصی زندگی می کنند و در اندیشه های آن ها عمدتا با نگاه نومینالیستی به اطراف و پیرامون نظر دارند و بعد فرمودید حتی گاهی دین داری ما در ساحت سویژکتیویته قرار می گیرد آنگاه که بهره ی ما از نظر صرفا حال و لذت های درونی شود با این نگاه استاد ما به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از اساتید فلسفه و عرفان و بسیاری از کسانی که این علوم را پیگیری می کنند با این نگاه و این نظر به سراغ این علوم می روند یعنی دلخوشند به این بحث ها و با این کتب لذت می برند و زندگی می کنند و با این ها سرگرمند و عملا بهره هایشان استفاده از الفاظ و لغاتی این چنینی است آیا اینگونه نیست؟ بنابر این می شود گفت سوبژکتیویته حجاب غلیظ تاریخی امروز ماست که سالکان کوی دوست در فضای دینداری خود باید از حجابی ضخیم و دشوار عبور کنند و آن خرق این نگاه نومینالیستی است به هستی و از پوست به درآمدن است. استاد پس می شود گفت که راز ناکار آمدی بسیاری از درس اخلاق ها و عرفان های موجود و....و بسیاری از دینداری ها و صحنه های ارتباط با مسجد و حسینیه و حرم ها این باشد که ما خرق حجاب سوبژکتیویته نکرده ایم و بهر ه ای از این ها نبردیم و نمی دانیم راز عدم استفاده ی ما از معارف و مساجد و حسینیه ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است. ما در سیطره‌ی نیهیلیسم به جای رجوع به حقیقت، رجوع به «خود» داریم و تنها از طریق انقلاب اسلامی، آری! تنها از طریق انقلاب اسلامی می‌توان در این دوران به حقیقت رجوع کرد. در این مورد عرایضی در مقاله‌ی «انقلاب اسلامی، عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» شده است. بحمداللّه شما به نکته‌ی مهمی دست گذاشته‌اید. آن مقاله را برایتان می‌فرستم. موفق باشید

انقلاب اسلامی و عبور از تمایز سوژه و اُبژه

باسمه تعالی

آقای دکتر عبدالکریمی در کانال تلگرام‌شان در رابطه با انقلاب اکتبر روسیه سخنانی گفته‌اند که خوب است رفقا نسبت به آن تفکر و تأمل نمایند[1]. به گفته‌ی خود آقای دکتر عبدالکریمی ما نیاز داریم با تاریخ، مواجهه‌ی پدیدارشناسانه داشته باشیم . ایشان انقلاب اکتبر را یک رویداد بزرگ اجتماعی تاریخی می‌دانند که البته حرفی در آن نیست و سپس می‌فرمایند به بهانه‌ی تفکر نسبت به انقلاب اکتبر به مسائل خود در دهه‌های کنونی می‌پردازند.

می‌گویند دوره‌ی آرمان‌گرایی گذشته است.

از طیفی صحبت می‌کنند که رأس آن طیف، انقلاب فرانسه است و بعد انقلاب چین و انقلاب اکتبر و سپس انقلاب ایران و در آخر داعش. انقلاب فرانسه را دارای فرآیند امر تاریخی می‌دانند که فلسفه پیش از ایدئولوژی در آن نقش داشته و در بستر یک تقدیر تاریخی نظام فئودالی به بورژوازی تغییر کرد و در مورد انقلاب اکتبر می‌گویند چون در آن انقلاب جامعه‌ی مدنی از قبل وجود نداشت هیچ کنترلی در آن نبود و می‌گویند انقلاب ما - یعنی انقلاب اسلامی-  نیز چنین بوده . می‌گویند چون جامعه‌ی مدنی در انقلاب اکتبر نبود، تشکیلات عظیم دولتی در دست استالین می‌افتد و در ایران هم همین‌طور شد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه بیشتر مبتنی بر یک تفکر فلسفی است، ولی انقلاب اکتبر بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و انقلاب اسلامی نیز ابتدا کنش کرده و سپس می‌خواهد ایدئولوژی‌اش را تدوین کند، منار را دزدیده است و به دنبال چاه می‌گردد.

می‌گویند: انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر هر دو انقلاب هستند و خواهان اعمال اراده‌ی مردم در حرکت سیاسی اجتماعی‌اند ولی انقلاب کبیر فرانسه با تقدیر تاریخی همسو است ولی انقلاب اکتبر چنین نبود و انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست - زیرا تقدیر تاریخی با آن‌ها همسو نمی‌باشد-.

می‌گویند: ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که شاهد ظهور یک شهروند جهانی هستیم و انقلابیون ایران می‌کوشند در مقابل این روند مقاومت کنند و در آخر دلسوزانه می‌خواهند این کار نشود زیرا مثل شوروی خطر فروپاشی پیش می‌آید.

بنده در آن حدّ که رفقا نسبت به جملات بالا کمی تفکر نمایند؛ باب موضوع را در چند بند باز می‌کنم.

1- ملاحظه می‌کنید که در آن سخنرانی، انقلاب فرانسه را اصل گرفته‌اند و با آن انقلاب اکتبر روسیه را مورد ارزیابی قرار داده‌اند و در این بین هر آن‌چه خوبی در انقلاب اکتبر هست آن را به اعتبار نزدیکی به انقلاب فرانسه قلمداد کرده‌اند، ولی هر آن‌چه بدی در انقلاب اکتبر بوده است را مثل انقلاب اسلامی دانسته‌اند تا مخاطب خود به این نتیجه برسد که هیچ نقطه‌ی مثبتی در انقلاب اسلامی نیست. پیشنهاد می‌کنم صوت ایشان را دوباره استماع فرمایید.

2- ایشان می‌فرمایند انقلاب اسلامی هیچ پشتوانه‌ی فکری نداشته و ابتدا کنش‌گری بوده و سپس ایدئولوژی‌اش را تدوین کرده‌اند! بنده از شما می‌پرسم ایشان از کدام عینک انقلاب اسلامی را می‌نگرند؟ آیا انقلاب اسلامی باید با مبانی انقلاب فرانسه شکل می‌گرفت تا مبنای فکری داشته باشد؟ گذشته از آموزه‌های دینی، آیا موضوع ولایت فقیه و حضور اندیشمندانی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی مبنای فکری انقلاب اسلامی نبودند که نتیجه‌ی آن مبانی فکری، آن شد که همه‌ی مردم به جهت فهمی که از انقلاب اسلامی پیدا کردند، تماماً از آن استقبال نمودند؟

3- می‌گویند انقلابیون ایرانی می‌خواهند به نوعی اراده‌گرایی در روزگاری بپردازند که زمانه با آن‌ها یار نیست، زیرا بیرون از تقدیر تاریخی عمل می‌کنند. همه‌ی حرف بنده در این قسمت است که چه کسی تقدیر تاریخی یک ملت را تشخیص می‌دهد؟ آیا حضور میلیون‌ها مردم در استقبال با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله در مقابل استکبار، خبر از آن نمی‌دهد که خداوند چیزی را در این تاریخ به ما داده است به نام انقلاب اسلامی تا در بستر انقلاب اسلامی از بحران‌های خود رها شویم؟ جز این است که در دوره‌ی خودآگاهی نسبت به انقلاب اسلامی می‌توانیم از آن‌چه بر ما می‌گذرد، با خبر شویم و در برخورد صحیح با حقیقت انقلاب اسلامی از دورانِ تمایز سوژه و اُبژه عبور نماییم و آن حقیقت، به تمامی عینِ جان ما شود و در مسیر وفاداری به آن حقیقت بود که فرهنگ شهادت به صورتی‌که در این تاریخ ملاحظه کردید، به ظهور آمد؟

4- تعجب بنده از آقای عبدالکریمی از آن جهت است که از یک طرف در رابطه با موضع‌گیری نسبت به انقلاب اسلامی وارد صحنه می‌شوند که صحنه‌ی سخن از حضور تاریخی این ملت است، ولی همه‌ی شواهد تاریخی چنین حضوری را نادیده می‌گیرند و هیچ توجهی به عبور انقلاب اسلامی از سیطره‌ی فرهنگ غربی که در ذات این انقلاب نهفته است و از اصلی‌ترین ایده‌های متدینین به انقلاب اسلامی است، نمی‌کنند. در حالی‌که نه فاشیسم حاصل انقلاب فرانسه است، و نه داعش حاصل انقلاب اسلامی و نه ملاعمر نمونه‌ای از شخصیت امام خمینی. و این نوع برخورد به رخدادهای بزرگ و انسان‌های بزرگی که تقدیر تاریخی زمانه‌ی خود را می‌شناسد، تقلیل‌دادنِ آن رخدادها و آن اشخاص بوده و خبر از عدمِ درکِ کشف تاریخی دارد.

5- آیا انقلاب اسلامی وقتی به صورت حقیقت این دوران ظهور کند و با جان انسان‌ها متحد گردد، توانایی‌ آن را ندارد که جان انسانِ این دوران را به خود جذب کند، در آن حدّ که برای باقی‌بودن با آن از جان خود دست بکشد؟ البته این مشروط بر آن است که به انقلاب اسلامی به عنوان یک حقیقت وجودی نگاه شود مثل هر رخدادِ تاریخی، در آن صورت است که انسان خود را در آغوش آن حقیقت احساس می‌کند و می‌یابد که ما را در برگرفته و سراسرِ افق وجود ما را پر کرده در حدّی که هیچ آینده‌ای را بدون آن نمی‌توانیم بنگریم و این است آن انقلاب اسلامی که بنده متذکر آن هستم و معتقدم راهِ عبور از پوچیِ این دوران تنها در آن نهفته است و آقای عبدالکریمی به مخاطبان خود ظلم بسیار روا می‌دارند از آن جهت که مانع چنین نگاهی و چنین حضوری می‌شوند. آیا ملاحظه نکرده‌اید آن چند نفر مریدانِ ایشان به چه روز و روزگاری افتاده‌اند؟!

6-  در رابطه با بهترین نگاه به انقلاب اسلامی عرایض نسبتاً مفصلی دارم که إن‌شاءاللّه در جای خود باید از آن سخن بگویم. همین اندازه خواستم بابی باز شود تا رفقا نسبت به سخنان آقای عبدالکریمی فکر کنند که از یک طرف ظاهرِ علمی به خود می‌گیرند و از طرف دیگر به ایدئولوژیک‌ترین شکل با حقیقت وجودی انقلاب اسلامی برخورد می‌کنند و امکان تفکر را از مخاطب خود می‌ربایند و خطر فریب را می‌افزایند.

7- سخنان آقای دکتر عبدالکریمی را در نسبت با انقلاب با سخنان آقای دکتر رضا داوری اردکانی مقایسه کنید که از وی می‌پرسند: «آیا انقلاب اسلامی راهی را برای ما باز کرده است؟ و آیا امکانات تازه‌ای به روی ایران گشوده است؟» ایشان در جواب می‌فرمایند: «چرا در بدیهیات شک می‌کنید؟ مگر می‌توان گفت که حرکت امام خمینی یک گشایش در تاریخ ما نبوده؟ انقلابی رخ داده و عهدِ دینی تجدید شده است، مهم آن است که ما چطور می‌خواهیم رونده‌ی این راه باشیم. اکنون باید گشایش را فهمید و البته به آن دل‌خوش نشد، باید به امکانات و چگونگی این راه دقت کرد. ما قدم به قدم باید آن را بگشاییم.» می‌گوید من همچنان منتظر فیلسوفان و شاعران و مورخان هستم که در پیِ انقلاب بیایند.[2] آیا آقای عبدالکریمی به چگونگی طی‌شدنِ گشایشی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گذاشته است، دقت می‌کند؟ و یا به ایجاد سدِ نیهیلیسم؟

8- هگل سعی می‌کند با معنابخشی به انقلاب فرانسه آن انقلاب را از آنِ خود کند[3] و آقای عبدالکریمی بر عکس هگل، با نادیده‌گرفتن انقلاب اسلامی سعی می‌کنند رابطه‌ی ما را با حضور تاریخی‌مان نفی نمایند و نوعی ناتوانی جهت ساختارهایی مطابق انقلاب اسلامی را به مخاطبان خود القاء کنند. در حالی‌که هگل با تبیین روح آزادی که در متن انقلاب فرانسه یافت، تلاش کرد بشریت را در اصلاح امور خود امیدوار کند و تا به تقدیر تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، نایل آیند. آیا نمی‌توان به میانجیِ تفسیر هگل از انقلاب فرانسه جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی را دید و به توانایی‌های بالقوه‌ی آن پی برد؟ دکتر عبدالکریمی در ابتدای سخن خود می‌گوید بحث من فلسفی است و در سراسر سخن خود همانند یک لیدرِ سیاسی نسبت به انقلاب اسلامی موضع‌گیری منفی دارد و بدون طرح هرگونه مبنای فلسفی که در آن بتوان در هم‌تنیدگیِ حقیقت و تاریخ را مورد توجه قرار داد، بر عکسِ کاری که هگل در کتاب «پدیدارشناسیِ روح» می‌کند و خواننده‌ی خود را متوجه‌ی نسبت حقیقت و تاریخ می‌نماید که چگونه این دو می‌توانند به هم برسند، عمل می کند. در هم‌تنیدگیِ تاریخ و حقیقت چیزی است که با نظر به کشف انقلاب اسلامی می‌توان به آن رسید، انقلابی که با رویکرد خاص خود یک انقلاب منفعل نیست و به همین جهت در تقابل با فرهنگ استکباری به‌راحتی جلو نمی‌رود.

9- چقدر خوب بود آقای عبدالکریمی یا از انقلاب اسلامی سخن نمی‌گفتند و یا اراده‌های این ملت را در امر تحقق آن نادیده نمی‌گرفتند و آن را درک می‌کردند. اراده‌ی مشترک ملتی که در پرتو توحید، به آینده‌ای روشن نظر دارد و ایثارها و فداکاری‌های این ملت نشان می‌دهد که با خودآگاهیِ خاصی می‌خواهد در وسعتی که دیگر دوگانگیِ سوژه و اُبژه در میان نیست، تاریخ خود را بسازد و مزه‌ی این نحوه حضور را در دفاع مقدس چشیده است. لذا با همه‌ی سختی‌هایی که در مقابل خود دارد، سعی می‌کند برای درکی آن‌چنینی خطر کند و از منافع خود بگذرد. آقای عبدالکریمی را چه شده است که چنین تاریخی را احساس نمی‌کند و طلوعی چنین عظیم را، آری! طلوعِ درک همدیگر، ماورای آن‌که همدیگر را سوژه‌ی خود کنیم را، احساس نمی‌کند!! در حالی‌که دکتر فردید که متوجه‌ی چنین دغدغه‌ای در هایدگر بود، آن را در انقلاب اسلامی احساس کرد و گفت اگر هایدگر زنده بود آن‌چه را در عبور از متافیزیک و آزادشدن از سوبژه و اُبژه می‌طلبید ،  در انقلاب اسلامی می‌یافت.

10- آقای دکتر عبدالکریمی در جای دیگر گله می‌کند که چرا مردم ایران فوتبالیست‌ها را مهم‌تر از ایشان به عنوان استاد فلسفه می‌دانند و از این‌که در این کشور توجه لازم به ایشان نمی‌شود، گله‌مندند. در حالی‌که بنده معتقدم آقای عبدالکریمی متوجه‌ی تاریخی که در آن به‌سر می‌برند، نیستند و انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته و نیهیلیسم می‌دانند. آیا مردم ایران می‌توانند چنین فردی را از خود بدانند؟ راستی چرا مردم ایران شهید محسن حججی را از خود می‌دانند ولی آقای عبدالکریمی را نه؟![4]                                             

 والسلام   

طاهرزاده

 


[1] - https://t.me/bijanabdolkarimi/1476

[2] - به سخنان آقای دکتر داوری در «خانه بیداری اسلامی» استان اصفهان در تاریخ پنجشنبه ۲۶ مرداد رجوع فرمایید.  

[3] - با این‌که هگل از گیوتین که سرها را چون کلم از تن جدا می‌کرد و از ترور که عده‌ی زیادی را به قتل رساند، نه غافل است و نه آن را تأیید می‌کند ولی متوجه‌ی جایگاه تاریخی انقلاب فرانسه است و از آن جهت آن را تأیید می‌کند.

[4] -

21142
متن پرسش
سلام: استاد درباره ی سوال 21108 آیا اونجایی که دولت کم کاری میکنه یا با مفسدان هم دستی میکنه وظیفه ی رهبری نیست که دخالت کنن و عدالت رو اجرا کنن؟ استاد آیا واقعن توی ایران هیچ کس پیدا نمیشه که اصلح تر از صادق لاریجانی برای مقام ریاست قوه قضائیه باشه تا بتونه قوه رو جمع و جور کنه و سرو سامون بده؟ چون حقیقتا خودتونم میدونین که تقریبا به راحتی میشه قسم خورد که تمام دادگستریهای ایران از وجود یک یا چند قاضی ی فاسد رنج میبره که ضربه ای که قاضی های فاسد به نظام وارد میکنن برابری میکنه با ضربه ی تمام دشمنان داخلی خارجی و این که این سخن از کیست که : ای مردم اگه از خدا روی برگردونین خدا هم فاسدترین هاتونو میزاره مسئول تون (امورتون رو به فاسدترینهاتون میسپاره) آیا آیه ی قرآن نیست؟ خدا قوت. ایمیلم یه کم مشکل داره اگه ممکنه روی سایت بزارین. بازم ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خودتان را جای رهبری بگذارید و این‌که ایشان می‌خواهند یک کشتی را از این دریای طوفانیِ زمانه به ساحل نجات برسانند، در حالی‌که نباید برای آبادکردنِ یک دهکده، شهری را خراب کرد. ما در حال ساختن تمدنی هستیم در وسعت تاریخیِ امروزمان، و این با حوصله و حکمت ممکن می‌شود. بعضی از رفقای بنده که در جریان نظام قضائی کشور هستند می‌فرمایند آقای لاریجانی تلاش‌های خوبی در امر اصلاح آن قوه داشته‌اند، هرچند ضعف‌های آن قوه هم نباید نادیده گرفته شود. موفق باشید

21125
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چند صباحی است که ذهنم در گیر و دار مسئله ای است که حتی ادبیات بیان کردن دقیق آن مسئله را هم ندارم. سعی می کنم با نوشتن عبارات مفاهیم را به خوبی منتقل کنم. وقتی با جامعه مواجه می شوم یک سری روزمرگی های افراطی را از افراد می بینم که اینقدر درگیر و دار مناسبات اکنون خودشان شده اند که انگار هدف از بودنشان همین است و لاغیر. گاهی اوقات با دیدن این احوالات و رفتار ها هدف از بودنم را گم می کنم. در این دوره که غرب همه اعمال ما را تحت کنترل خودش قرار داده و از فلسفه تا بازی سازی را می چیند، چگونه می توان به عالمی غیر از توسعه و تجدد چشم داشت؟! شما فرمودید که نگاهمان به افراد به گونه ای باشد که آنان را اسیر دنیای تجدد بدانیم نه مجرمان آن. این فرمایش شما واقعا راهگشاست. ولی در این عصر و زمانه چگونه می توان اسیران را به اسیر بودنشان تذکر داد؟! گاهی اوقات تنها عبارتی که می توانم به کار برم این است که «دم تمدن غرب گرم!». چقدر خوب توانستند ما را متوجه سرگرمی و بطالت هایی کنند که دور شویم از آنچه که باید باشیم. نمی دانم اصلا در این شرایط وظیفه ای که باید سنگینی اش را روی دوشم احساس کنم چیست!؟ نمی دانم چطور می توان عقلانیتی را دراین زمانه به صحنه آورد که بتوان کنشی فعالانه و تاریخ ساز داشت!! البته ممکن است هنوز در این شرایط سنگینی بار را احساس نکرده ام و وظیفه اصلی را فهم نکرده ام و صرفا فقط حرف هایی می زنم که شنیدم. (صحبت های بنده بیشتر ناظر به بانوان سرزمینم است، لطفا با توجه به این قید، جوابی را برای باز کردن این کلاف سر در گم ذهنی بنده بفرمایید.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر یک طرف شیطان است که در فرهنگ غربی انسان‌ها را گرفتار انواع خیالات می‌کند، در یک طرف دیگر هم اراده‌ی الهی است که قلب‌ها را متوجه‌ی بی‌ثمری آن فکر و فرهنگ می‌گرداند و ما وقتی خود را در گفتار و رفتار در جبهه‌ای قرار دادیم که نماد توجه به بی‌ثمری غرب بود؛ خود به خود رخنه‌ی لازم را در آن فکر و فرهنگ ایجاد کرده‌ایم و عبور از غرب، ظهور می‌کند و چیزی نمی‌گذرد که همین بانوان این سرزمین که شما می‌گویید، نیز متوجه‌ی بی‌معناییِ کار خود می‌شوند. موفق باشید

21117
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم یا سلام خدمت استاد جان: جناب استاد با توجه به شورشهای اخیر که گرچه دشمن در آن نفوذ کرد ولی حقیقتا اصل آن ریشه در ناراضیتی مردم از فقر، فساد، اشرافیت دولتمردان و مهمتر از همه تبعیض داشت 1. آیا می توان به این دولت امیدی داشت که تغیر جهتی بدهد و کاری بکند یا این که باید استخوان در زخم بماند و منتظر دولت بعدی باشیم؟ 2. یا حتی ممکن است با مواضع ضد و نقیضی که شخص رئیس جمهور می گیرد و تلویحا مشکلات را به گردن سپاه و رهبر می اندازد باید شاهد مشکلات یا فتنه های بعدی باشیم؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید توسعه‌ای که نگاهش به بیرون باشد و با روحِ لیبرالیته بخواهد کار کند، نارضایتی پیش می‌آورد. مثل آن‌چه در سال‌های 70 توسط آقای هاشمی پیش آمد و این دولت شاید به جهت مشکلاتی که پیش آمد، کمی به خود آید و مجبور شود به نیازهای منطقی و اصلی مردم فکر کند. موفق باشید

21116
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام خدمت استاد عزیز: بنده کلامی از شما در باره دکتر سید حسین نصر شنیدم که فرمودید ایشان فراماسونر است و در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی به تناسب بحث از ایشان کردید ولی در این کتاب چنین برداشتی از ایشان نمی توان کرد. منظورتان از فراماسونر چیست؟ نظرتان راجع به شخصیت و همچنین مبانی ایشان که بعضا در کتبشان بیان می کنند چیست؟ آیا دچار انحراف عقیدتی هستند؟ آیا ایشان از دانشمندانی هستند که عالم (مفتوح اللام) داشته باشند تا ارزش آن را داشته باشد که روی کتب ایشان وقت گذاشت؟ (چون توصیه خودتان است که از علمای عالم دار استفاده کنید و با آنها مانوس شوید)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بنده گله دارم به آن‌هایی که آقای سید حسین نصر را فراماسونری و یا درباری می‌دانند. از نوشته‌های ایشان می‌توان در نقد مدرنیته و رجوع به حکمتِ خالده استفاده کرد، در عین حال که معلمِ تفکر ما در این تاریخ حضرت امام و رهبری می‌باشند. موفق باشید

21115
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: استاد یک سوالی خیلی وقتها ذهن بنده را به خود مشغول کرده و آن هم این که رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) بسیار علاقمند به مطالعه رمان های ارزشمند هستند چه خارجی مثل بینوایان و چه داخلی و در مورد شهدا و به جوانان نیز توصیه هایی در مورد مطالعه این آثار می کنند. می خواهیم بدانم خواندن این ها وقت تلف کردن نیست؟ البته بنده به آیت الله خامنه ای عزیز اعتماد و اطمینان کامل دارم ولی بعضی از مسایل را شنیدم که مثلا بعضی (مثل شیخ رجبعلی خیاط) می خواهند مثنوی بخوانند ولی یک ندای غیبی به ایشان می گوید که این کار را نکند البته عمده بحث بنده این است که کلا خواندن رمان و داستان های مشهور و ارزشمند است نظر اخلاقی چه رمان های خارجی چه داخلی وقت تلف نیست؟ با تشکر و عرض پوزش از گرفتن وقت ارزشمند شما. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رُمان‌های بزرگی مثل بینوایان و یا برادران کارامازوف، قصه نیست تذکر به روحی است که در آن جامعه جاری بوده است و نویسنده راه حل‌های عبور از آن را متذکر می‌شود. آری! اگر با این رویکردها رُمان‌ها خوانده شود، مفید خواهد بود و خواندن خاطرات شهداء نیز، قصه‌ی عزمی است که خداوند در این مردم ایجاد کرده و در شهداء به عالی‌ترین شکل به ظهور آمده. موفق باشید

نمایش چاپی