بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: نبی، امام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18744
متن پرسش
بسم الله و السلام خدمت استاد گرامی درباره امکان طول عمر امام زمان (عج) بر اساس علم النفس اسلامی بنده این استدلال به ذهنم رسید که اگر مرگ آنگاه واقع می شود که نفس یا امکان تدبیر بدن را نداشته باشد، یا امیدی به کسب کمالات بیشتر نداشته باشد، چون برای امام زمان (عج) برپایی حکومت عدل نهایی یک کمال و رسالت ضروری تلقی می شود، نفس ایشان تا هنگام تحقق این کمال به تدبیر بدن ایشان ادامه می دهد. اما سؤال دیگری به ذهنم رسید این که آیا امام زمان (عج) دائما با بدن عنصری در این عالم حضور دارند یا امکان اعدام بدن عنصری خود و تردد بین عالم مثال و عالم دنیا را دارند که در این صورت با هر بار رجعت به این عالم از عالم مثال، بدن عنصری جدیدی برای خود بسازند. این چنین، علت جوان بودن بدن ایشان هم این خواهد بود که هر بار برای خود یک بدن جوان می سازند. آیا نکات دیگری هست بر اساس نفس شناسی اسلامی که جنبه های مختلف طول عمر ایشان را توضیح دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی خوبی است که مطرح کرده‌اید. در ضمن روی این موضوع فکر کنید که حضرت حتی در شکم مادرشان وجودشان در خفا است حتی تا روزهای آخر معلوم نیست که ایشان باردارند. یا در دوران کودکی باز در ظهور و خفا هستند. در این مورد عرایضی در کتاب «جایگاه واسطه‌ی فیض» شده است. موفق باشید

18701
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد معظم: بسيار ممنون و سپاسگزارم بابت پاسخ به سوالات. جناب استاد طاهرزاده، بنده تصمیم گرفته بودم گروهی در تلگرام راه اندازی کنم که در اون مطالبی صرفا در مورد حضرت زهرا (س) و شناخت جایگاه واقعی ایشون مطالبی بگذارم و تلاشی کوچکی داشته باشم تا جمعی از بانوان بتونن به شناخت درستی از حضرت زهرا (س) برسند و از حضرت خواستم خودشون منبع کاملی در اختیارم بگذارند که درست در همون زمان شما در پاسخ به یکی از سوالات عزیزان، دو کتاب شناخت «مقام لیلةالقدری فاطمه زهرا (س)» و «بصیرت فاطمه زهرا (س)» رو معرفی فرمودید. و من هم دو کتاب رو دانلود و در حال حاضر مطالبش را در گروه قرار میدم. بسيار مطالب ناب و عمیق در این کتاب هاست. بسيار از خدا و حضرت زهرا ممنونم که به محض در خواست و طلب مسیر درست را نشان می دهند و من آشنایی با این دو کتاب رو عنایتی از جانب خانم فاطمه زهرا می دونم. الحمدلله. سوالی از خدمت شما داشتم. شما در کتاب مقام لیلةالقدری فاطمه زهرا س فرمودید؛ «محبّت، مصداق ملموس و قابل ارتباط مي خواهد و با محبّت به انسان هاي معصوم، علاوه بر آن كه براي خود مصداق پيدا كرده ايم – تا محبّت ما ذهني و خيالي نباشد - مصداق آن را انسان هاي معصوم قرار داده ايم تا محبّت خود را درست جهت داده باشيم.» فرمودید محبت نباید ذهني و خيالي باشد، یعنی باید مصداقی در جهان خارج وجود داشته باشد و ما با دیدن کمالات و زيبايي های آن مصداق به او محبت داشته باشیم، مانند این فرموده علی (ع) که، «لماعبد ربا لم اره» یعنی باید خدای مصداقی را پرستش کرد، و نه خدای ذهني را. حال اگر در زمان اهل بیت زندگی می کردیم این مصداق عینی و وجود خارجی داشت، اما اکنون که در زمان غیبت به سر می بریم، مصداقی پیش روی ما نیست، البته نه اینکه نباشد، نعوذ بالله، بازم ذهني است. یعنی ما با وجود مقدس و مبارک امام زمان بصورت ذهني ارتباط داریم و ذهنی ایشان را می شناسیم. نه این وجود نازنین را می بینیم (حتی در خواب هم نمی توانم ببینیم) نه ارتباطی با ایشان به جز ارتباطی که ذهني و در توجهات و توسلات به ایشان، داریم، و نه مصداق خارجی اسماء و صفات الهی را به عینه مشاهده می کنیم، حال چه طور می توانيم ادعا کنیم محبت ما ذهني و خيالي نیست؟ ابتدا ذهني و خيالي است و فقط در مورد تعداد بسيار اندکی ارتباط با امام زمان (عج) حضوری و قلبی است. ممنون و سپاسگزارم از وقتی که مى گذارید. خداوند طول عمر با عزت و سلامتی به شما عنایت بفرمایند. ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید منظور از ذهنی و خیالی در آن عبارت به معنای وَهمی آن است که هیچ مصداق خارجی نتوانیم برای آن در نظر بگیریم. در حالی‌که سیره‌ی اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در مقابل ما است و ما با سیره‌ی آن‌ها می‌توانیم رابطه‌ی وجودی برقرار کنیم که بحث آن همین هفته در آخرین جلسه‌ی شرح کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» شده است خوب است به فایل صوتی آن که بر روی سایت هست رجوع فرمایید.

در مورد حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» نیز اگر رجوع ما پس از قبول عقلی، قلبی شد چون از نظر انسانی سنخیتی با آن حضرت داریم ایشان را مصداق کامل انسانیت خود می‌یابیم که بحث آن در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» شده است. موفق باشید

18697
متن پرسش
سلام علیکم: اگر بخواهیم کسی که از آقای سروش که اعتقاد به وهم و خیال پیامبر به جای وحی به ایشان را دارد را توجیه کنیم چه باید بگوییم؟ ممکن است قرآن را قبول نداشته باشد پس لطفاً هم جواب قرآنی و هم عقلانی بدهید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی نسبتاً مفصل در جزوه‌ی «غفلت از مقام نبوت در پوشش تمجید از حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شده است. جزوه بر روی سایت هست. موفق باشید

18692
متن پرسش
سلام در روایت آمده است: المُؤمِنُ مُجاهِدٌ لِاَنَّهُ یُجاهِدُ أَعداءَ اللَّهِ تَعالى فى دَولَهِ البَاطِلِ بِالتَّقیَّهِ وَ فى دَولَهِ الحَقِّ بِالسَّیفِ علل الشرائع 1. با توجه به روایت بالا بیان بفرمائید که آیا دولت هایی که در زمان غیبت امام زمان (عج) تشکیل می شوند، به دولت های حق و باطل تقسیم می شوند؟ 2. اگر بله بفرمائید که کدام نوعشان حق و کدام نوع از این حکومت ها باطل اند؟ 3. معیار و ملاکی بفرمائید که خودم بتوانم تشخیص دهم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در زمان غیبت دولتی تشکیل شود و ادعای مهدویت نماید و یا مستقل از رجوع به حاکمیت حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌علیه» عمل کند دولت باطلی است ولی اگر مثل نظام جمهوری اسلامی، زمینه‌سازِ ظهور آن حضرت باشد مورد رضایت حجت خدا است. موفق باشید

18675
متن پرسش
سلام جناب استاد: در یکی از سخنرانی ها یا کتابهاتون درباره دعای رب زدنی علما صحبت فرموده اید. من نیاز به اون مبحث دارم ولی نمیدونم در کدوم سخنرانی یا کتاب دنبالش بگردم. لطفا راهنمایی بفرمایید. متشکرم و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «خویشتن پنهان» صفحه‌ی 267 عرایضی به این شکل شده است: مولوى در نقد به خود و فرار از فانى شدن در اوامر الهى مى‏ گويد:

اى فسرده عاشق ننگين نمد

 

كاو ز بيم جان ز جانان مى ‏رمد

سوى تيغ عشقش اى ننگ زنان‏

 

صد هزاران جان نگر دستك ‏زنان‏

جوى ديدى كوزه اندر جوى ريز

 

آب را از جوى كى باشد گريز

آب كوزه چون در آب جو شود

 

محو گردد در وى و جو او شود

وصف او فانى شد و ذاتش بقا

 

زين سپس نه كم شود نه بد لقا

     

آب كوزه اگر در جوى آب، با نفى نظر به خود، خود را احساس كند جز جوى احساس نمى‏ كند.

در راستاى نفى نظر به خود ملاحظه كنيد رسول خدا (ص) تا كجا جلو رفته‏ اند كه خداوند به ايشان مى ‏فرمايد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي‏ عِلْماً»[1] بگو: «پروردگارا! علمم را زياد كن.» پيغمبر خدا (ص) به جاى اين كه بگويد: «پروردگارا! علمم را زيادكن.» عيناً همان سخن را به عنوان وحى تكرار مى‏ فرمايند و مى‏ گويند: «بگو: پروردگارا! علمم را زيادكن.» چون اگر ملاحظه كنيد در درون آن جمله يك نحوه نظر به خود هست و مى‏ گويد «من». در حالى كه اگر بگويد «من»، حضرت الله به عنوان حقيقت مطلق نفى مى ‏شود، چون او در كنار حضرت حق قرار مى‏ گيرد. ولى وقتى عيناً حرف خدا را تكرار بفرمايد ديگر «منِ» او در ميان نيست. به او فرموده: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» او هم عيناً همان را تكرار مى‏ كند. اگر مى ‏گفت: «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» خودِ حضرت در ميان مى‏ آمد و اين ديگر فناى فى الله نيست. در قرآن هرجا به نحوى رسول خدا (ص) خود را در ميان دارند آنجايى است كه قبل از آن «قل» آمده زيرا ايشان به خودى خود هيچ نظرى به خود ندارند. قرآن به او مى ‏فرمايد: «قُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»[2] بگو خداى يگانه مرا بس است. حضرت به جاى آن كه بگويند: خداى يگانه مرا بس است، عيناً جمله را با «قل» تكرار مى‏ كنند. همين‏طور درآيه‏ «قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ»[3] قضيه از همين قرار است چون در متن آيه «من» هست. گفت:

فانى ز خود و به دوست باقى‏

 

اين طرفه كه نيستند و هستند

     

موفق باشید


[1] - سوره ‏ى طه، آيه‏ ى 114.

[2] - سوره‏ ى توبه، آيه‏ ى 129.

[3] - سوره ‏ى زمر، آيه‏ ى 38.

18674
متن پرسش
چرا؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» المائده (101) پس چرا آن حضرت این کلام را بر زبان جاری کردند؟ «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» پروردگارا، اشیاء را آنچنان که هستند به من بنمایان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در آیه‌ی مذکور متذکر می‌شود طلب و درخواست چیزهایی است که نیاز نیست انسان آن‌ها را بداند و یا برایش روشن شود مثل آن‌که بخواهیم بدانیم در درون مردم چه می‌گذرد. ولی در آن دعا رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از خدا می‌خواهند آن‌چه که خداوند خلق کرده است و خواسته است که ما آن را درست بشناسیم، خودش کمک کند تا آن‌طور که آن مخلوق هست ما آن را بشناسیم و تحت تأثیر پیش‌فرض‌ها و توهّمات خود نباشیم. موفق باشید

18679
متن پرسش
سلام استاد عزیز: این که حضرتعالی می فرمایید یاوران خاص حضرت ولیعصر علیه السلام، حضرت امام رضوان الله تعالی و مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی هستند دو سئوال از محضر مبارک دارم: 1. بنده استنباط کردم که چون این دو بزرگوار نسبت خودشان را با انقلاب سربازی قرار دادند و خود را وقف این انقلاب کردند این چنین متمایز و ممتاز از سایر علما شدند و به یاوری خاص نائل گشتند، آیا استنباط این حقیر را می پذیرید؟ 2. پس آیا می توانیم بگوییم شخصیتی مثل شهید بهشتی که هم سرباز انقلاب بودند و هم برخوردار از مقام عالیه عرفانی بودند (همچنانی که در تفسیر سوره احزاب اشاره داشتید) یار و یاور خاص امام زمان روحی له الفدا می باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حرف خوبی است ولی سایر علماء نیز به سهم خود در خدمت منویات حضرت مهدی«علیه‌السلام» هستند 2- خدا آن مرد بزرگ را رحمت کند، چرا که نه؟ موفق باشید

18659
متن پرسش
سلام استاد عزیز: برای فاطمیه چه کتبی غیر کتب خودتان را پیشنهاد می کنید!؟ کتاب (فاطمه (س) فاطمه (س) است) علی شریعتی مورد تایید جنابعالی می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه کتب فراوانی علاوه بر کتاب مرحوم شریعتی که کتاب خوبی است، موجود است. جهت این امر می‌توانید به منابع کتاب‌های «بصیرت فاطمه زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» و «مقام لیلة القدری فاطمه«سلام‌اللّه‌علیها» که بر روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

18657
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: بنده برای یک فعالیت در فضای مجازی در مورد شخصیت حضرت زهرا (س) احتیاج به همفکری شما دارم، یکی اینکه خصوصیات حضرت رو با اولویت بندی ذکر بفرمایید، و برای هر کدام مصداقهایی در همین قرن معاصر چه مسلمان و چه غیر مسلمان بفرمایید تا برای مخاطب ملموس باشد؛ بدلیل حساسیت بالای موضوع از شما کمک خواستیم که انشاءلله به بیراهه نرویم. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه با توجه به این‌که فایل ورد کتاب‌های «بصیرت فاطمه زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» و «مقام لیلة القدری فاطمه«سلام‌اللّه‌علیها» بر روی سایت هست می‌توانید نکاتی را از آن انتخاب کنید به‌خصوص از مقدمات آن دو کتاب. و آن‌ها را در معرض نگاه کاربران قرار دهید. موفق باشید   

18630
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: بی تعارف بفرمایید قبر حضرت زهرا سلام الله علیها کجاست؟ حالا شما بفرمایید نمی دانم!!!! جسارت نباشد اما ما که نه قبول می کنیم نه باورمان می شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود کتاب «بصیرت فاطمه زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» را دقیقاً و کامل مطالعه فرمایید، تا به جای پیداکردنِ قبر مبارک آن حضرت، رازِ پنهان‌بودنِ آن را پیدا کنید که هزار بار بالاتر از پیداکردنِ جای قبر مبارک آن حضرت است! موفق باشید    

18619
متن پرسش
سلام علیکم: لطفاً تفاوت ها و تمایزات دریچه نگاه و برداشت و اجتهاد های متکلّمین، فلاسفه و عرفاء را نسبت به عقاید و معارف توضیح داده و مهمترین و کلیدی ترین حدیث و روایت از احادیث و روایات ذوات مقدسه اهل بیت علیهم السلام را در خصوص اینگونه نگاه ها و روش ها و اجتهادهای متکلمین، فلاسفه و عرفاء را در مباحث عقاید و معارف را بگویید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با حوصله‌ی زیاد و پشت‌کار کامل کتاب‌های «مبانی نظری نبوت و امامت» و «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را که بر روی سایت هست، مطالعه فرمایید با جواب سؤال‌هایتان روبه‌رو خواهید شد. موفق باشید

18601
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: برخی این اشکال را به نظام می گیرند که چون در کشور فساد وجود دارد و در دستگاههای مختلف فساد اقتصادی و ... هست و اینکه امام خامنه ای نسبت به عزل یا بازخواست این عوامل اقدام نمی کنند پس ایشان هم در این امور (فسادها) مقصرند. و استناد می کنند به این سخن امام علی (ع): «در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها و بی مشورت دیگران به كارشان مگمار، زیرا به رأى خود كار كردن و از دیگران مشورت نخواستن، گونه ‏اى از ستم و خیانت است. كارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح، آنها كه در اسلام سابقه ‏اى دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته ‏ترند و آبرویشان محفوظ تر است و از طمعكارى بیشتر رویگردان‏ اند و در عواقب كارها بیشتر مى ‏نگرند. در ارزاقشان بیفزا ، زیرا فراوانى ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى ‏دارد. و نیز براى آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت كنند یا در امانتت خللى پدید آورند. پس در كارهایشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت نهانى تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى ‏دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یكى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همین خبرها تو را بس بود. باید به سبب خیانتى كه كرده تنش را به تنبیه بیازارى و از كارى كه كرده است، بازخواست نمایى. سپس، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آویزى» در این مورد چه پاسخی باید داد و به این شبهه چطور باید پاسخ داده بشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما باید به شرایط تاریخی خودمان نظر کنیم. آری! حضرت علی«علیه‌السلام» هم از یک طرف راهنمایی کلیِ جامعه را به عهده داشتند و هم مسئول اجرایی کشور بودند. ولی امروز شرایط نظام اسلامیِ ما این‌طور نیست. موفق باشید

18594
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: لطفا در مورد این عبارت توضیح بفرمائید: حضرت فاطمه زهرا (س) نفس کل است و رسول خاتم و امیر مومنان علیهما السلام عقل کل هستند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مقام لیلة‌القدری حضرت فاطمه«سلام اللّه‌علیها» مطالبی هست که به طور کلی متوجه‌ی چنین معارفی خواهید شد. این‌ها چیزی نیست که با یک سؤال و جواب قابل ذکر باشد. موفق باشید

18590
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه حفظه الله: در شرح حدیث نورانیت جمله ای قریب به این مضمون فرمودید: «هر کس هنوز برای منافع خودش بیشتر جوش می زند تا دیگران اصلا در رحمت خدا وارد نشده است.» منظور حضرتعالی برایم روشن نشد. به طور طبیعی و بر اساس تکلیفی که خدا مشخص فرموده و حب ذات آدمی هرکس به فکر است خودش را نجات دهد و آنچه هم برای دیگران انجام می دهد بر اساس وظیفه و باز هم در نهایت برای خودش است. چنانچه امیرالمومنین علیه السلام در نامه خویش به امام مجتبی علیه السلام می فرماید: «... آن بود که تمام فکر و ذکرم معطوف به خودم باشد و لحظه ای چشم از خودم بر ندارم و به دیگری نسپارم فهمیدم بیش از آنکه مسئول مردمان باشم وظیفه دار خود هستم» حتی خداوند در سوره مبارکه حدید رهبانیتی که اهل کتاب برای خویش وضع کردند را تقبیح نمی فرماید. اگر هم منظور شما در مسایل دنیایی است به طور طبیعی در وهله اول هر کسی وظیفه دارد زندگی معمولی خویش و نفقه خوارانش راسامان دهد و این وظیفه واجبی است که خداوند بر عهده اش نهاده است و مسلما اول جوش می زند خود و خانواده اش را از دیگران بی نیاز کند و محتاج کسی نباشد تا بتواند در مرحله بعد اگر وسعش رسید در خدمت به ضعفا و فقرا تلاش کند از توضیحات شما کمال تشکر را دارم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً اگر کسی بخواهد حقیقتاً به فکر خودش باشد باید بیشتر به فکر بقیه باشد تا شخصیتش گسترش یابد در آن حدّ که خداوند به پیامبرش می‌فرماید نزدیک است خود را از این‌که مردم ایمان نمی‌آورند، تلف کنی. آری! از آن جهت که مسئولیت خانواده به عهده‌ی انسان است وظیفه‌ی خاصی نسبت به آن‌ها در مقایسه با غیر دارد ولی این به معنای خودبینی و خودخواهی نیست، بلکه این مسئولیت‌پذیریِ انسان را می‌رساند. موفق باشید

18570
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و تبریک به مناسبت دهه ی مبارک فجر انقلاب سلامی: علامه طباطبایی (ره) در مورد رابطه ی صراط مستقیم و سبل رحمانی، صراط را مهیمن بر سبل می دانند طبق آیات و رابطه ی آن دو را با مثال نفس و بدن تشریح می کنند که صراط همان سبیل است بدون حدود و تعینات سبیل. سبل را متعدد و درای مراتب می دانند. (اينكه طرقى كه به سوى خداى تعالى منتهى مى‏ شود از نظر كمال، و نقص، و نايابى و رواجى، و دورى و نزديكي اش از منبع حقيقت، و از صراط مستقيم، مختلف است، مانند طريقه اسلام و ايمان، و عبادت، و اخلاص، و اخبات. هم چنان كه در مقابل اين نامبرده‏ ها، كفر، و شرك، و جحود، و طغيان، و معصيت، نيز از مراتب مختلفى از گمراهى را دارا هستند، هم چنان كه قرآن كريم درباره هر دو صنف فرموده: ( «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ، وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‏، براى هر دسته‏ اى درجاتى است از آنچه مى‏ كنند، تا خدا سزاى عملشان را به كمال و تمام بدهد، و ايشان ستم نمى‏ شوند». و اين معنا نظير معارف الهيه است، كه عقول در تلقى و درك آن مختلف است، چون استعدادها مختلف، و بالوان قابليت‏ها متلون است، هم چنان كه آيه شريفه (رعد- 17) نيز باين اختلاف گواهى مي داد. ترجمه تفسير الميزان ؛ ج‏1 ؛ ص 54) یکی از اساتید در ذیل این نکته فرمودند که صراط مثل روح برای سبل رحمانیست ولی سبل شیطانی چنین روحی که مایه ی وحدتشان بشود ندارند و اگر وحدتی باشد عرضی است. از طرفی امام خمینی (ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرمایند (و در مقابل این حقیقت نورانیه، حقیقت دیگر است که آن وهم کل است در انسان کبیر، که به حسب فطرت و جبلت، مایل به شرور و فساد و داعى به اغلوطه و اختلاق است و آن بعینه، حقیقت ابلیس الابالسه و شیطان بزرگ است، که سایر شیاطین و ابالسه از بروزات و مظاهر آن است و از براى این حقیقت، تجرد است، تجرد برزخى ظلمانى، نه تجرد عقلانى نورانى، چنانچه پیش اصحاب معرفت و یقین روشن و واضح است......(صفت) اول آن که این حقیقت جهلیه، پس از حقیقت عقل، مخلوق شده است، با تراخى که از کلمه ثم استفاده شود. و این شاید اشاره به آن باشد که این حقیقت پس از عقل کلى و نفس کلى، مخلوق است و این شاهد آن است که پیش از این به آن اشاره نمودم که حضرت صادق علیه السلام بیان عقل کل و نفس کل را اولا فرمودند و پس از آن، اشاره به عقول جزئیه و جهل جزئى فرمودند که مورد نظر سائل بوده....) سوال بنده اینجاست که آیا اینکه قائل باشیم وهم کلی هم داریم که سیطره بر وهم های جزییه دارد همان است که می گویند روح تمدن غرب و ....؟ اساسا از چه بابی عالم غربی را توجیه می توان کرد؟ عالم انسان دینی قابل توجیه است که از طریق سبل وارد صراط می شوند ولی عالم انسان غربی که کثرت محض است چگونه و بر چه مبنایی قابل توجیه است؟ گویا پاسخ این سوال وجه اختلاف دو دیدگاه در غرب شناسی را مشخص کند. دیدگاهی که غرب را یک روح واحد به هم پیوسته می داند و دید گاهی که غرب را بعض بعض می کند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وَهم از آن جهت که رجوع به هر میلی دارد که جنبه‌ی حقانی ندارد، یک «کلّ» است. زیرا روح واحدی است در مقابل توحید  – هرچند در ذات خود به حقیقت واحدی رجوع ندارد -  در فضای این روحِ واحد، موضع‌گیری‌های مختلفی نسبت به امور از آن سر می‌زند. مثل آن‌که غضبیه را تبدیل به خصومت با اولیاء می‌نماید به جای تبرّی از شیطان. و یا عشق را تبدیل به شهوترانیِ صِرف می‌نماید و تعالی را به کبر تبدیل می‌نماید. این‌ها سُبُلِ رجوع به وهم است و غرب از این جهت یک روحِ واحد است و نمی‌توان آن را به صورت جزء‌جزء نگریست مگر از آن جهت که بتوانیم به سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» شیطان تاریخیِ خود را مسلمان کنیم و در راستای اهداف توحیدی و ضد استکباری از عقلِ تکنیکی استفاده نماییم، مشروط بر این‌که آن را ذیل توحید قرار دهیم. کاری که شهید شهریاری‌ها و مقدم‌ها انجام دادند. موفق باشید 

18556
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد یک سوال از حضورتون داشتم. خواستم اگه امکان داره این لینک رو که عنوان آن (دیدگاه علامه طباطبایی درباره بزرگان است) ، در اولین مورد نظر علامه طباطبایی را راجع به رهبر کبیر و بنیان گذار انقلاب حضرت روح الله بیان می کند و در بخشی از آن اینطور می گوید که: متخصصان فلسفه می گفتند که فلسفه آیت الله خمینی بر فلسفه علامه مقدم است. خواستم بپرسم آقای طاهرزاده واقعا اینطور بوده است؟ از لحاظ عرفان چی؟ http://rasekhoon.net/article/show/115793/
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساسا نباید این بزرگان را با همدیگر مقایسه کنیم. بلکه هر کدام در دستگاه فکری خودشان اساتید بزرگی هستند و ما به هرکدام از آن‌ها نیاز داریم. در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» سؤال و جوابی شده است که فکر می‌کنم در این موضوع بتواند کمک کند آن را در ذیل خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

سؤال: عده‌اي مي‌گويند همان‌طور که حضرت امام عارف کاملي بودند، هر عارفي هم در جاي خود يک عارف کامل است. چرا بايد شخصيت اشراقي حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» را براي سلوک خود بپذيريم؟ به عنوان مثال چرا روش سلوکي علامه طباطبائي را نپذيريم و اساساً اگر حضرت امام را پذيرفتيم نسبت ما با ساير عرفا چه مي‌شود؟ در حالي که به نظر مي رسد روش و مشي آيت الله طباطبائي با حضرت امام متفاوت است، چرا نگوئيم هر کدام از اين دو عزيز حامل جلوه‌هاي عظيمي از حقيقت امر در اين دوران هستند که بايد از هر دوي آن‌ها استفاده کرد بدون سلوک در ذيل شخصيت يکي از آن‌ها؟

جواب: البته معلوم است که عارف‌شناسي فرهنگ خاص خود را دارد و کسي که هنوز گرفتار اعتباريات است هيچ وقت نمي‌تواند عارف‌شناس شود پس وقتي نحوه شناخت عارف از عالِم مشخص شد، مي‌آييم سراغ اين که واقعاً علامه طباطبائي در آن نوع رجوعي که به صورت قلبي به حضرت حق داشتند چه چيزي را اراده کرده‌اند و آيا در انتقال آنچه از حضرت حق براي ما گرفته‌اند چيزي کم گذاشته‌اند؟ به گفته نيچه: «ابر مرد و انسان کامل همچون نقاشي است که خودش خود را دارد نقاشي مي‌کند. ولي او برعکس مردم معمولي، طوري خود را نقاشي مي‌کند که در آخر هرگز نمي‌خواهد در آن تجديد نظر بکند.» چون مي‌بيند هماني را که مي‌خواسته بکشد کشيده است. علامه طباطبائي در رجوع‌شان به حضرت حق و نسبت به آن چيزي که حساس بودند و دغدغه‌شان بوده است چيزي کم ندارند. مشکل آنجا است که متأسفانه بعضي‌ها انتظار دارند همه‌ي عرفا يک طور باشند. در حالي‌که علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» در رجوع به خداوند چيزي را دنبال کردند که حاصل آن را شما به خوبي در آثارشان به‌خصوص در سرمايه‌ي بسيار ارزشمند تفسیر الميزان مي‌يابيد و حضرت امام را بايد نسبت به آن رجوعي که به حضرت حق داشتند و آن اهدافي که مطابق آن مي‌خواستند شخصيت خود را نقاشي کنند، بنگريم. به اين معنا که حضرت حق براي هدايت بشرِ اين دوران در قلب هر کدام کششي و گرايش خاصي قرار داد. بنده هر چه نگاه مي‌کنم مي‌بينم علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» هر چه را بايد جهت هدايت ما در موضوعات خاصي که دنبال می‌کردند در اختيار ما قرار مي‌دادند، به ما داده است. علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» با توجه به موضوعاتي که بايد مطرح مي‌کردند سعي داشتند به عنوان يک چهره سياسي مطرح نباشند. همه‌ي تلاش ايشان اين بود که درگير مسائل سياسي جزئي نشوند تا بتوانند کاري را که به‌عهده دارند به‌خوبي به سر منزل برسانند ولی آن نقاشي که ايشان مي‌خواهند از شخصيت خود بر روي تابلوی زندگي بکشند، نقاشي شخصيت حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» براي خود نيست.

تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليهما»

ممکن است تصور شود چون اين دو بزرگوار در يک زمان و در يک عصر زندگي مي‌کردند بايد يک دغدغه داشته باشند و يک نوع حضور در جامعه پيدا مي‌کردند. بايد عرض کنم به يک معنا اين دو بزرگوار دو دغدغه‌ي متفاوت داشتند و از اين جهت دو نوع رجوع به حضرت حق دارند. حضرت امام خود را به مشروطه وصل کردند و با مرحوم مدرس ملاقات دارند و به صورت جدّي در تاريخي حاضر مي‌شوند که تاريخ تقابل بين مرحوم آيت الله کاشاني و دکتر مصدق است. يعني حضرت امام در عصري حضور يافته که بنا است نظام سياسي عالم عوض شود و حضرت علامه در عالمي حاضر شده‌اند که بنا است نظام الحادي عالم عوض شود و از اين جهت مي‌توان گفت در دو عالَم زندگي مي‌کنند که به يک جا ختم مي‌شود. آيا ائمه معصومين (ع) با اين‌که همه معصوم‌اند، در شرايط مختلف ظهورات مختلف ندارند؟ به اين معنا که حضرت حق از طريق آن‌ها براي انجام رسالتي که داشته‌اند متفاوت ظهور کرده است. اين تفاوت‌ها به اين معنا نيست که بگوئيم يکي ناقص است و ديگري کامل. بنده اگر يک ذره نقص در حقيقتِ نگاه علامه مي‌ديدم اظهار مي‌کردم، آنچه معتقدم اين است که براي اين تاريخ علامه بايد بيايد و ما را تغذيه کند و هرگز نمي‌توان تفسير الميزان را يک کار ساده‌اي دانست که بدون آن امکان ادامه‌ي انقلاب ممکن باشد. تفسير گرانسنگ الميزان به معناي خاص خودش در تاريخ ما حاضر شده ولي با اين‌همه، مباني فکري اين تاريخ را انقلاب اسلامي و امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» شکل داده‌است. خدمت علامه طباطبائي در دل انقلاب اسلامي بي‌نظير است. آقاي مطهري‌ها آن معارف عاليه را از علامه گرفتند و انقلاب اسلامي را تغذيه کردند ولي بستري را که بتوان افکار علامه طباطبائي و امثال ايشان را به ظهور آورد، انقلاب اسلامي فراهم کرد. مکرر عرض کرده‌ام آيت الله جوادي که يکي از پشتوانه‌هاي تمدني اين انقلاب‌اند، هر چه از نظر فکري دارند از علامه دارند و اگر هم به حضرت امام رجوع دارند اين رجوع هم انعکاس فکر علامه است، با اين همه اين انقلاب اسلامي و شخصيت حضرت امام است که آن معارف را در جاي خود قرار مي‌دهد و به معناي حقيقي خود تبديل مي‌کند.

اين‌که عرض مي‌کنم حضرت الله بر قلب مبارک اين بزرگان تجلي مي‌کند به اين معنا نيست که حضرت الله در قلب هر عالمي يک شکل ظهور دارد. اسم جامع الله در عين جامعيت براساس نسبتي که آن عالم با آن پيدا مي‌کند به صحنه مي‌آيد و از اين جهت مي‌توان گفت، حضرت الله بر قلب علامه طباطبائي تجلي مي‌کند و حاصلش تفسير الميزان مي‌شود و بر قلب حضرت امام تجلي مي‌کند و حاصلش انقلاب اسلامي مي‌گردد و با توجه به حضوري که در عوالم بالا دارند، سال‌هاي سال در تاريخ جلو مي‌روند و تفصيل مي‌يابند. ابي سعيد خراز مي‌گويد درست است اسم جامع الله در هر جا و در هر مظهري هست، اما وقتي مي‌خواهد ظهور پيدا کند، براساس آن شرايط ظهور پيدا مي‌کند، هر چند در همان‌جا هم که به اسمي خاص مثل قدير ظهور مي‌کند، الله است که ظهور کرده و اوست که قدير است، الله است که سميع است. در واقع ما پشت اين دو اسم یعنی اسم قدیر و سمیع، اسم الله را مي‌بينيم به جامعيت. مثل آن که در آينه انقلاب اسلامي و تفسير الميزان حضرت الله را مي‌يابيم که با ما سخن مي‌گويد ولي در دو آينه و براي يک هدف.

با توجه به آنچه عرض شد سلوک ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» يک معناي عميق‌تري پيدا مي‌کند و قضيه‌ي اصلاح نظام سياسي عالم با حضور انقلاب اسلامي، به عوالم ديگر مرتبط مي‌شود، با اين‌همه براي تصحيح نظام فرهنگي عالم بايد از علامه غفلت نکرد وگرنه در اين امر عظيم متوقف مي‌شويم.

18534
متن پرسش
با سلام و عرض خشته نباشید: در شبکه های اجتماعی یک حدیث از امام صادق (ع) نقل می کنند (نقل به مضمون) هر پرچمی که قبل از ظهور امام زمان (عج) برافراشته شود باطل است. و با این حدیث انقلاب اسلامی را زیر سوال می برند چه جواب قانع کننده ای می توان داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساتید بزرگ و صاحب‌نظر در امر حدیث همه متفق‌اند که آن حدیث نظر دارد به پرچمی که با ادعای مهدی امت برافراشته شود. در حالی‌که انقلاب اسلامی در راستایِ انتظار برافراشته‌شدن پرچم حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» تلاش می‌کند. و حضرت امام فرمودند ای کاش صاحب انقلاب بیاید و ما این انقلاب را تقدیم او کنیم. موفق باشید

18520
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خواننده اگر شما و نوع نگاه شما را از قبل نشناسد، با توجه به پاسختان به سوال 18500 اینگونه متوجه می شود که نظام اسلامی دست یک عده طماع زیاده خواه را باز گذاشته تا هرچه می خواهند ببرند تا دلشان متوجه اسلام شود که قطعا منظور جنابتان این نبوده است. استاد این موضوع امروزه بسیاری را به نظام بدبین کرده است. من یک دانشجو هستم که در مقام دفاع از حقانیت نظام اسلامی از لحاظ اصل و بنیان آن هیچ کمبودی احساس نمی کنم اما بدون تعارف وقتی در مقابل انتقاد اطرافیان و جامعه از وضع موجود فساد های اقتصادی می رسم هیچ توجیهی نمی یابم. چند وقت اخیر فایلی در فضای مجازی و با اسم یکی از خطیبان معروف منتشر شد به این مضمون که حضرت امیر (ع) دستور دادند که فلان فرد فاسد اقتصادی را در نماز جمعه شلاق بزنند. در مقابل گاهی ما می شنویم که مثلا از طرف قوه قضاییه گفته می شود ما فلان چیز ها را نمی گوییم تا آبروی خانواده افراد محکوم (که خب گناهی ندارند) ریخته نشود. استاد مگر آن فرد شلاق خورده خانواده نداشت. استاد خواهش می کنم که این سوال را با این دید که یک جوان که قلبش به امید اعتلای اسلام و نظام اسلامی و رسیدن پرچم آن به صاحب اصلی اش می تپد، نوشته پاسخ فرمایید. با تشکر فراوان از زحماتتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری! اگر بحثی که از سیره‌ی رسول‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عرض شد که عده‌ای مثل ابوسفیان به طمع مال هم که شده، تقابل با نظام اسلامی را ادامه ندهند؛ و وسیله‌ی توجیه کار متجاوزان به حقوق جامعه شود؛ چیز خوبی نیست. ولی از آن جهت که متوجه باشیم این افرادِ حریص به مال دنیا با حبّی که نسبت به مال دنیا پیدا کرده‌اند از محبتی که می‌توانستند به رسول خدا داشته باشند و این عالی‌ترین لطف خداوند است محروم شده‌اند؛ تذکر خوبی است. 2- همین‌طور است که می‌فرمایید. معلوم نیست که چرا وقتی جرم طرف معلوم شد برخوردی مثل برخوردی که علی«علیه‌السلام» با مجرمین انجام می‌دادند، نباید با او بشود؟! صحبت مقام معظم رهبری را بهانه می‌آورند. در حالی‌که رهبری، قبل از اتهام را گفتند. همان‌طور که متوجه هستید اسلام و انقلاب هیچ کمبودی برای ادامه‌ی راه خود ندارد و به لطف الهی به مرور این موانع را نیز پشت سر می‌گذارد. موفق باشید

18509
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز جناب طاهرزاده: استاد 1. در حوزه معرفت نسبت به حضرت معصومه (س) کتاب خاصی سراغ دارید معرفی بفرمایید؟ 2. استاد خود حضرتعالی چرا در مورد شخصیت و مقام حصرت فاطمه معصومه (س) جزوه یا کتابی را منتشر نمی کنید؟ 3. استاد به نظرم در مورد حضرت معصومه (س) معرفت ها بسیار پایین است البته قطعا نسبت به هر امامی هم همینطور تا حضرت معصومه (س) اما مردم ما این را می دانند که امام رضا (ع) امام هستند و با دیدن این مقام به زیارت ایشون می روند اما نسبت به حضرت معصومه (س) بسیار سطح نگاه ها پایین است که محضر چه کسی می روند، میشه یه توضیح در این مورد بفرمایید. بنده در بین آثار شما این موضوع واقعا خالی می بینم. ممنون لطفا پاسخ من را بدهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه به صورت پراکنده کارهایی شده است ولی حقیقتاً حق مطلب ادا نشده. در حالی‌که در زیارت‌نامه‌ی ایشان که توسط امام معصوم تنظیم شده، روشن است که این بانوی بزرگوار چه مقامی دارند. شاید هم گفتنی نباشد، چشیدنی باشد و هرکس با زیارت ایشان آن بهره‌ای که باید ببرد، می‌برد. موفق باشید

18500
متن پرسش
سلام استاد عزیز: قربان شما شوم ممنون از این همه صبوری و دلسوزی هایتان. عزیزجان خاک بر سر من که این سوال را می پرسم ببخشید. عزیز جان این چه نگاهی هس چه دیدی هس چه سلوکی هست که یه مشت ببخشید پابرهنه از همون اول اسلام عمارها و یاسرها و سمیه ها دور اسلام جمع شدند تا الان که انقلابی شده و باز هم پابرهنه ها برای اسلام از زندگی و روزگار و زن و بچه و عشق و پدر و مادرشون میگذرن برای یه مشت آدم که نه سری دارن نه پایی فقط و فقط شکم و پول و... براشون مهمه.. از شهدای آتش نشان گرفته تا پاسدارن مدافعان حرم و مدافعان وطن بزرگان نظامی و انتظامی ... که ببخشید همه بدون تعارف اکثریت از طبقه پایین از نظر مالی هستن و به نظر بنده که خودمم هم جزیی از اینان هستم یه نیروی معمولی با چندر غاز حقوق ماهیانه با هزار منت به اصطلاح دولتی هسیم می گیریم در مقایسه با اون بالا بالایی ها جان فشانی اینان و خاطره گویی و اختلاس آنان با موضع گیری انقلاب و اسلام و غرب و مدرنیته که شما پرچم دار آن هستید. جز همونی نیست که گویند جوانان ما را کشتند به عنوان جهاد، مال و دارایهایمان را بردند به عنوان زکات، دلیل اونم همین جو اختلاس ها و اجتماع و فرهنگ حاکم بین اکثر مسئولین این ملت که انگار مردم پت و مت هستن! هرکی تیغش ببره برداره ببره حالا اون جوان از نظر مالی پایین از نظر رتبه دولتی پایین همون یاسرهای اسلام قدیم و برده های نوین اند که اتفاقی بیفته یا علی شما ایثارگرید برید جلو، اسلام به شما نیازه داره برید تا اسلام بمونه، آخرش هم پولداره و سرمایه داره یه چیز طلبکاره، به خدا من چیزی ندیدم جز دروغ و لاپوشالی از مافوق و بالا بالایی ها بعنوان اسلام و حاکمیت جهانی و .. واقعا چیزی هست که منم بشم ایثارگر واقعی بشم مدافع وطن یا حرم.. یا نه واقعا سرکاریم و یاران ابوسفیان زمانه هستیم که آقا توپ رو بین خودتون چرخش بدید که نه اسلامی هست و شهادتی... که بابا سرکاری... تو رو قرآن راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ای عزیز! مگر ما برای سرمایه‌داران در مقابل نظام استکباری می‌ایستیم؟ قصه‌ی ما قصه‌ی اسلام و انقلاب است و معامله‌ای که در راستای سربازی برای اسلام و انقلاب با خدا به میان آورده‌ایم. بگذار خدا و پیامبر برای ما باشند و پول‌ها و شترها برای ابوسفیان‌ها. حتماً در جریان این قضیه هستی که در یکى از جنگهاى بزرگ عصر پیامبر اسلام (ص) که در سال هشتم هجرت، به دنبال فتح مکه، واقع شد، جنگ حنین بود، که در سرزمین حنین (بین مکه و طائف) رخ داد، مسلمانان به رهبرى پیامبر (ص) پیروز شدند و غنائم بسیار، به دست مسلمانان افتاد، پیامبر (ص) در سرزمین جعرانه (محلى بین مکه و مدینه) به تقسیم آن غنائم پرداختند آن حضرت براى جذب قلوب تازه مسلمانان (مانند ابوسفیان و امثال او) غنائم بسیار به آنها داد، تا آنجا که بعضى اعتراض کردند.

 یکى از اصحاب، عرض کرد: اى رسول خدا! به عیینه و اقرع، غنائم جنگى زیادى عطا کردى، ولى به جعیل بن سراقه چندان ندادید؟

رسول خدا در پاسخ فرمود: سوگند به خدائى که جانم در دست قدرت او است، اگر زمین پر از افرادى مانند عیینه و اقرع، باشد من جعیل را از همه آنها بهتر و محبوبتر مى دانم، ولى دادن غنائم جنگى به افرادى مانند عیینه و اقرع، براى جذب دلهاى آنها به سوى اسلام است، ولى جعیل را به اسلام خودش نگریستم و بر این اساس با او رفتار کردم.

                                 ***

رسول خدا (ص) در ماجراى جنگ حنین، با دادن غنائم جنگى، قلوب رؤساى عرب از قریش و سایر قبایل مضر، مانند ابوسفیان و عیینه بن حصین فزارى و امثال آنها را جذب کرد.

انصار مسلمانان مدینه (از این جریان)، خشمگین شدند، و نزد (رئیس خود) سعد بن عباده رفتند، سعد آنها را (در سرزمین جعرانه) به حضور پیامبر (ص) آورد، آنگاه، سعد عرض کرد: اى رسول خدا! آیا به من اجازه سخن مى دهى؟!

پیامبر: آری.

سعد: اگر این کار (تقسیم غنائم به تازه مسلمانان قوم خود) را که انجام دادى، به دستور خدا بود، به آن راضى هستیم، وگرنه ما رضایت ندهیم.

پیامبر: اى گروه انصار! آیا همه شما با گفتار آقا و بزرگتان سعد موافق هستید؟

انصار: آقا و بزرگ ما، خدا و رسولش مى باشد دوبار این سؤال و پاسخ تکرار شد، ولى در بار سوم، انصار گفتند: ما با رأى سعد بن عباده موافق هستیم./ به نقل از اصول کافی

                                                    ***

 در جنگ با قبیله ثقیف و هوازان، غنایم زیادی نصیب پیامبر و مسلمانان شد. آن حضرت از خمس این غنایم به اشراف و بزرگان مكه بخشش كرد. طبری می ­نویسد: «پیامبر به كسانی از اشراف مكه كه می­ خواست دل­های آنها را جلب كند، عطا داد و آنها به «مؤلفة قلوبهم» مشهور شدند که عبارت­ اند از: ابوسفیان بن حرب و پسرش معاویه، حكیم بن حزام، نضر بن حارث، علاء بن حارثه، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو، خویطب بن عبدالعزی، عیینة بن حصن، اقرع بن حابس و مالك بن عوف كه هر كدام صد شتر گرفتند.»(1)

 آمار غنایم درجنگ حنین

«در جنگ حنین و برخورد با قبیله ثقیف، غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد. 6 هزار اسیر، 24 هزار شتر، 40 هزار گوسفند و بز و چهل هزار اوقیه نقره ... . آن حضرت این اموال را بین مسلمانان تقسیم كرد. ابتدا اموالی را به كسانی پرداخت كه می­ خواست دل­های آنان را با پرداخت مال به دست آورد. ابوسفیان بن حرب 40 اوقیه نقره و صد شتر، یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان نیز همین مقدار، حكیم بن حزام 200 شتر و نضر بن حارث و اسید بن جاریه 100 شتر، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، قیس بن عدی، سهیل بن عمرو... 50 شتر و عباس بن  مرداس 100 شتر.»(2)

اعتراض انصار

 بخشش­ های حضرت رسول­ (ص) به اشراف قریش برای جلب دل­های آنها به اسلام، باعث حرف و حدیث­ هایی، میان انصار شد. آنها وقتی دیدند، پیامبر (ص) از غنایم به مردم قریش پرداخت كرد، اعتراض کردند. (3)

 حضرت پس از آگاهی از ناراحتی انصار، آنان را دعوت و برایشان سخنرانی کرد و فرمود: «ای گروه انصار! به سبب اندك چیزی از دنیا آزرده ­دل شده ­اید كه قلوب افرادی را با آن الفت دادم تا مسلمان شوند و شما را به اسلامتان سپرده ­ام؟ مگر راضی نیستید كه مردم، گوسفند و شتر ببرند و شما پیغمبر را پیش خود ببرید؟ به خدایی كه جان محمد به فرمان اوست، اگر هجرت نبود، من یكی از انصار بودم... .»(4) انصار كه از سخنان خویش پشیمان شده بودند، گفتند: «ای رسول ­خدا (ص) ما بسیار خشنودیم كه شما همراه ما و بهره ما باشید.» پیامبر(ص) فرمود: «خدایا! انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان ایشان را رحمت فرمای.» (5) یعقوبی می­ نویسد: «پیامبر در جواب اعتراض انصار فرمود: «من به گروهی بخشش كردم تا دلشان را به دست آورم و شما را به اسلامتان وا می ­گذارم.»(6)

 ابن ­هشام می ­نویسد: «مردی به خاتم انبیا (ص) اعتراض كرد كه به عیینة بن حصن و اقرع بن حابس، هر یك صد شتر دادی؛ ولی به جعیل بن سراقه كه یكی از بزرگان قبیله غفار است هیچ ندادی؟ حضرت فرمود: «سوگند به آنکه جان محمد به دست اوست ... من این كار را كردم برای آنكه دلشان را به دست آورم تا اسلام آورند؛ اما جعیل بن سراقه را به همان اسلامی كه دارد واگذار كردم.» (7)

  پاورقی

1. تاریخ طبري، ج3، ص 1214 و 1215.

2.   طبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغانيج2، ص 147 – 150.

3.طبقات الكبري، ج 2، ص 151.

4.سيرة النبويه،  ابن­ هشام،ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 2، ص 318 و طبري، ج3، ص 1217.

5. طبقات الكبري، ص151.

6.تاریخ  يعقوبي، ج 1، ص 425.

7. سیرة النبویه، ج 2، ص 315 و 316.

امیدوارم که از این قصه ما بتوانیم راهِ درستی را انتخاب کنیم که شترها برای آن‌ها باشد و پیامبر برای ما! موفق باشید

18485
متن پرسش
بسم الله با عرض سلام خدمت استاد عزیز: در یکی از شهرستانها مشغول مباحثه کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره) شما هستیم جلسه قبل به قسمت «راز توجه به مردم» رسیدیم و قسمتی که بحث شد و دوستان ایراداتی گرفتند و شاید متوجه نشده باشیم به همین دلیل مزاحم شدیم؛ قسمتی از آن مورد شبهه را از کتاب در زیر آورده ام: ----------------------------- وقتي رسيديد به اين که در نگاه اشراقي، خاستگاه نهادهاي بين المللي بر مبناي وَهم گذاشته شده و به حقيقت ملکوتي انسان ها نظر ندارد، ارزش و اعتبار آن ها همچون دود به هوا مي رود و راه کار جايگزين کردن چيزي به جاي آن نهادها بر قلب شما مي گذرد و نظر به «مردم» ظهور مي کند. متأسفانه هنوز موضوعِ رجوع به مردم به عنوان يک حقيقت اشراقي در بين ما پذيرفته نشده است، ولي امام معتقدند خداوند قلب مردم را در اختيار دارد. بنابراين اگر ما خارج از نگاه سودانگارانه با نگاهي که خداوند اين قلب ها را محل الطاف خودش قرار داده، به مردم نگاه کنيم انقلاب اسلامي مسير خود را به سرعت طي مي کند و همواره نوري بر نور آن افزوده مي گردد. يکي از برادران بسيجي خدمت حضرت امام گزارش داده بود که رفته بودند خانه اي را که در آن مشروب مي سازند تفتيش کنند، بعد از آن که کارشان تمام مي شود مي بينند که سگ آن خانه نمي گذارد به طرف درِ خروجي خانه بروند، آن ها را مجبور مي کند بروند داخل زير زمين، وقتي وارد زير زمين مي شوند ملاحظه مي کنند به واقع يک اسلحه خانه است و يک تيم بسيار قوي براي اين که يک کشت و کشتار گسترده اي در کشور راه بيندازند آن را مجهز کرده اند و بالاخره آن تيم لو مي روند. حضرت امام در سخنراني شان فرمودند: آن سگ مأمور بود که نگذارد ما ضربه بخوريم. (85) اين را عرض کردم تا ملاحظه فرمائيد با اين که حضرت امام خودشان اشراقشان را که همان انقلاب اسلامي است، مي شناسند ولي با اين خبر متوجه جلوه اي از نور اشراقي خود در آن صحنه مي شوند که چگونه آن بسيجيان مظهر ظهور آن مدد الهي شدند. و معني «المؤمن مرآت المؤمن» به همين صورت است. در عالم شهود و اشراق هر چه شواهد بيشتر باشد انسان بيشتر مطمئن مي شود که حضرت حق نظرِ رحمت به انسان دارد، تا آنجايي که در خبر داريم در کربلا امام حسين (ع) وقتي به بعضي از افراد نفرين مي کنند و تأثير آن را در همان لحظه مي يابند، آن را شاهد بر حقانيت مسير مي گيرند و اميدوار مي شوند. امام حسين (ع) دستور دادند در گودالِ پشت لشكرگاه آتش افروختند تا فقط از يك سو با دشمن بجنگند. سواره اي از سپاه عمر سعد به نام «ابن ابي جويريه» چون نگاهش به آتش هاي برافروخته افتاد، ندا داد: اي حسين و اي ياران حسين! بشارتتان باد به آتش، در دنيا به سوي آتش شتاب كرديد. امام پرسيدند اين مرد كيست. گفتند ابن ابي جويريه است و امام او را چنين نفرين كرد: خدايا در دنيا عذاب آتش را به او بچشان. چنين نقل شده كه اسب او رميد و او را در آن آتش افكند و سوخت. مرد ديگري از سپاه عمر سعد به نام «محمد بن اشعث» بيرون آمد و گفت: اي حسين پسر فاطمه! تو نسبت به پيامبرِ خدا چه حرمتي داري كه ديگران ندارند؟ امام فرمود: اين مرد كيست؟ گفتند او محمد بن اشعث است و امام دست به آسمان بردند و عرض داشتند: خدايا! امروز، ذلت و خواري را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتي كه پس از امروز هرگز روي عزت نبيند. چنين نقل شده كه ابن اشعث نياز به قضاي حاجت پيدا كرد، از لشكرگاه بيرون آمد، عقربي او را گزيد و در حالي كه عورت او آشكار بود از دنيا رفت. عبدالله بن حوزه تميمی از سپاه عمر سعد با صدای بلند داد می زد و می پرسيد: حسين در ميان شماست؟ «أفيكم حسين؟» كسی به او جواب نمی داد و او باز هم تكرار می كرد تا در مرتبه ي سوم كه تكرار كرد يكی از ياران امام حسين (ع) در حالی كه به امام اشاره می كرد گفت: حسين اين است چه مي خواهی؟ با كمال پرروئی و بی ادبی جسارت كرد و گفت: يا حسين! تو را به آتش دوزخ مژده باد! امام (ع) در پاسخ او فرمود: تو دروغ می گويی، من بر خدای آمرزنده ي كريم و شفاعت پذير كه امرش مطاع است وارد می شوم، تو كيستی؟ گفت من پسر حوزه ام. پس از آن كه خودش را معرفی كرد، امام (ع) دست هايشان را به سوی آسمان بلند نمودند، به اندازه اي كه سفيدی زير بغل شان ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرين كردند و فرمودند: «اللَّهُمَّ حُزْهُ إِلَی النَّار» (86) خداوندا! او را به جانب آتش بكش. پسر حوزه كه نفرين امام را شنيد خشمگين شد، تازيانه ای بر اسب خود زد تا از نهری كه جلويش بود بپرد و به امام حمله كند، با پريدن اسب از پشت زين افتاد و يكی از پاهايش در ركاب گير كرد، اسب رم كرد و او را به اين طرف و آن طرف زد، پايش از چند جا شكست و جدا شد و هنوز پای ديگرش در ركاب آويزان بود، اسب بدن نيمه جانش را بر هر سنگ و بوته ای مي زد تا بالاخره اسب به سوی خندقی كه در آن آتش افروخته بودند دويد و بدن تكه تكه اش را در آتش انداخت و بدين وسيله قبل از آتش آخرت، به آتش دنيا نيز گرفتار گرديد. و دعای امام مستجاب گرديد. حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند، چون انوار اشراقي گاهي شديد است و گاهي اَشدّ و حضرت ملاحظه کردند که حضرت حق به شديدترين وجه نظر به نهضت کربلا دارد و با انعکاس صحنه هاي مختلف عزم حضرت از شديد به اَشدّ سير مي کند و مي فرمايند اين همان وعده است که خداوند به رسولش داده. چون در اشراق، حقيقت به حالت وجودي ظهور مي کند و نه به حالت ماهيتي، مثل موبايل نيست که انسان از طرف بپرسد صبح چي خوردي، در نگاه اشراقي نوع صبحانه مشخص نيست ولي طرف مي فهمد فرزندش سير است و لذا براي اين که اين اشراق جوانبش ظاهر شود بايد به صورت هاي مختلف انعکاس يابد. عرض ما به اين جا ختم شد که: جنس نگاه اشراقي به عالَم آن است که صاحب آن نگاه به نهادهاي معمولِ دنياي ظلماني هيچ توجهي ندارد و به آن ها اميدي نمي بندد، او به مردم رجوع مي کند و به همين جهت جز تشکيل بسيجِ مردمي در منظرش نمي آيد. در ساير امور نيز از کارهاي سطحي و از مشهورات بي پايه و اعتباريات خالي از نفس الأمر پرهيز دارد. و يکي از عوامل رسيدن به وحدت حقيقي و تفاهم، توجه به اين امر است در ذيل شخصيت حضرت امام (ره). خداوندا! به حقيقت آن نوري که شهداء را به سير صحيح راهنمايي کردي ما را از هدايت هاي قدسي خودت محروم مگردان. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» ------------------------------------------- استاد یکی از جملات که بسیار جای سوال داشت این بود: «حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند» یعنی امام که واسطه فیض اند و تجلی اسم الله حال چطور با این دعا و استجابت متوجه حقانیت خود می شوند!؟ آیا این مخالف با دیگر حرفهای شما در مورد حقیقت امام نیست؟ البته یکی از دوستان گفت به خاطر اینکه حضرت حق در صحنه به «اشد» ظهور داشتند و امام از این جهت خوشحال اند که باز دوستان خیلی متوجه یا شاید متقاعد نشدند! اگر راهنمایی بفرمایید تشکر داریم. همچنین التماس دعا برای رفع حجب ما. یا علی مدد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی مهمی است در موضوع علمِ امام. که بنا به فرمایش خودشان هر وقت خدا بخواهد، آن‌طور که خدا بخواهد به موضوعات علم دارند و لذا مطابق سخنان خودشان می‌توان گفت خودشان نیز منتظر چیزی هستند که از طرف حضرت حق به آن برسند و از این جهت شواهد این‌چنینی را حجّتی برای حقانیت راه خود می‌یابند. خوب است در این مورد بحث «علم امام» را که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بحث شده، دنبال فرمایید. از آن جهت که روشن شود علم امام، علمِ «ماهوی» نیست بلکه علمِ «وجودی» است. موفق باشید

18483
متن پرسش
سلام استاد: یه سوال برام پیش اومده: ما در بحث معرفت نفس به جایی رسیدیم که اصالت رو کامل به من دادیم و تن رو فقط ابزار گرفتیم. شأن من رو اینقدر بالا پیدا کردیم که تن برامون خوار شد. حالا سوالم اینه که چرا برای امام عزاداری می کنیم در حالی که نفس ایشون در بهترین مکان و مقامه الان ولی برای جسم امام سالهاست عزاداری می کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت شیعه برای بدنِ امام خود عزاداری نمی‌کند! اگر حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» از اسب پیاده می‌شوند و دست مبارک حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» را برداشته بدان بوسه می‌زنند؛ از آن جهت است که اراده‌ای در پشت این دست نهفته بوده است که با بوسه‌زدن بر این دست، جانِ حضرت به آن نورانیت اراده‌ی جناب ابالفضل«علیه‌السلام» منتقل می‌شود. داستان عزاداریِ ما در چنین ظرایفی باید دنبال شود. موفق باشید

18464
متن پرسش
سلام: خدا قوت استاد عزیز: خواستم بدونم مطالب زیر را به شمس و مولوی نسبت می دهند یا واقعیت دارد: مولوی: بی ادبی یه حضرت زهرا علیها سلام و زاهد خواندن ایشان نه عارف و درخواست خوف از پیامبر شمس: کدورت گرفتن دل او با خواندن قرآن و رساله عوام خواندن قرآن
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام اهل سنت مثل شیعه نسبت به حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» بالاترین احترام را قائل‌اند. باید متوجه باشیم منظورشان از به‌کاربردنِ واژه‌ها چه بوده است؟ در حالی‌که امثال مولوی، مقام حضرت زهرا«سلام‌‌اللّه‌علیها» را از همه‌ی عرفا بالاتر می‌دانند. 2- باید منظور جناب شمس در جملاتش فهمید، زیرا فرهنگ عرفا آن است که قرآن را کشف تامّ می‌دانند که بالاتر از آن کشفی نیست و کشف‌ و شهود خود را همواره با قرآن مقایسه می‌کنند تا صحت و سقم آن کشف برایشان روشن شود. موفق باشید

18407
متن پرسش
سلام استاد: ما الان با مطالعات کتب شما داریم بعد عقلی خودمون رو تقویت می کنیم، یا بعد دیگه که شما بهتر میدونید؟ از طرفی انسان برای زندگی نیاز به یه برنامه جامع برای جواب دادن به همه ابعاد داره، این برنامه رو چطوری تنظیم کنیم که هم اسلامی باشه و هم جامع و مانع؟ مثلا برای چند نوع مطالعه و با چه محورهایی باید داشته باشیم؟ برنامه برای جسم چیه و غیره. یعنی یک زندگی جامع و اسلامی در همه ابعاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال آن‌چه باید نتیجه‌ی این نوع مطالعات باشد، تأسی به سیره‌ی امامان معصوم است و این نوع مطالعات، تبعیت را عمیق‌تر می‌کند و فهم بهتری از آن سخنان را برای ما ممکن می‌سازد. موفق باشید

18405
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: در کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل بیت‌‌‌‌‌ (ع) ‌‌‌صفحه ۳۲۶ فرمودین «مخلص بودن مقام است و مقوله ای است وجودی و تشکیکی، و قاعده ی شدید و اشد در آن جاری است و لذا اگر صفات مطرح در امثال زیارت جامعه برای اهل بیت به نحو اشد مطرح است برای سایر انبیاء به نحو شدید مطرح است و در آنجا نیز موضوع تشکیکی بودن جاری است» حال آیا می توان گفت مخلص بودن برای چهارده معصوم هم تشکیکی است؟ مثلا می توان گفت حضرت محمد (ص) از امام علی (ع) مخلص ترند؟ یا اینکه چهاده معصوم همگی در یک مقام هستند ولی یکی نسبت به دیگری این مقام را بیشتر به نمایش گذاشته اند؟ و من الله التوفیق التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت از زيد بن الشّحَّام است كه از حضرت صادق«علیه‌السلام» سؤال مى‏ كند: «أَيُّمَا أَفْضَلُ الْحَسَنُ أَمِ الْحُسَيْنُ؟ فَقَالَ: «إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا يَلْحَقُ بِفَضْلِ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا يَلْحَقُ بِفَضْلِ أَوَّلِنَا وَ كُلٌّ لَهُ فَضْلٌ» قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَسِّعْ عَلَيَّ فِي الْجَوَابِ فَإِنِّي وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُكَ إِلَّا مُرْتَاداً فَقَالَ: «نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ بَرَأَنَا اللَّهُ مِنْ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ فَضْلُنَا مِنَ اللَّهِ وَ عِلْمُنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ نَحْنُ أُمَنَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ وَ الْحُجَّابُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، أَزِيدُكَ يَا زَيْدُ؟» قُلْتُ نَعَمْ. فَقَالَ: «خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى» فَقَالَ أَخْبِرْنِي‏ بِعِدَّتِكُمْ فَقَالَ: «نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حَوْلَ عَرْشِ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُبْتَدَإِ خَلْقِنَا أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ».[1] زيد بن الشّحَّام از حضرت صادق«علیه‌السلام» سؤال مى ‏كند: از حسن و حسين كدام‏يك افضل‏اند؟ حضرت صادق«علیه‌السلام» فرمودند: فضيلت و برترى اولين ما ملحق به برترى و فضيلت آخرين ما مى شود و فضيلت آخرين ما به اولين ما برمى ‏گردد، هر كدام را فضلى است. عرض كردم: فدايت شوم توضيح بيشتر بفرماييد؛ به خدا قسم من چون جوياى فضل و منقبت شما هستم اين سؤال را مى‏ پرسم. حضرت فرمودند: ما از شجره‏ ى طيبه ‏اى هستيم كه خدا ما را از يك طينت به‏ وجود آورد، فضل ما از جانب خدا و علم ما از اوست، ما امين خدا ميان مردم هستيم و دعوت‏ كنندگان به سوى دين خدائيم و نگهبانان و واسطه ‏ها بين خدا و مردم مى ‏باشيم. اى زيد! هنوز هم برايت توضيح بدهم؟ عرض كردم آرى. فرمود: سرشت ما يكى و علم ما يكى و فضل ما يكى است و همه در نزد خدا يكسانيم، عرض كردم بفرمائيد چند نفر هستيد؟ فرمود: ما دوازده نفريم در اطراف عرشِ پروردگار در شروع آفرينش خود، اول ما محمّد، وسط ما محمّد و آخر ما نيز محمّد است. موفق باشید

 


[1] - «الغيبةللنعمانى»، محمد بن ابراهيم نعمانى، ص 86. بحارالأنوار، ج 25، ص 363 ..

نمایش چاپی