بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21845
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: سوالم اینست که در برخی روایات در پاداش فلان عمل آمده که باعث آمرزش گناهان گذشته و آینده است (مانند روزه ی روز آخر رجب در مفاتیح). چطور ممکن است گناهانی که در آینده مرتکب خواهیم شد در عین کثرت و بزرگی آمرزیده شود؟ لطفا درباره ی آمرزش گناهان آینده که در این دست روایات آمده توضیح بفرمایید؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر این نوع روایات نظر به ساختن شخصیتی دارد که آن شخصیت در اثر اعمال معنوی، تصمیماتش الهی می‌شود و لذا با چنین شخصیتی آینده‌ی خود را شکل می‌دهد و این آینده، آینده‌ی انسان گناه‌کاری نخواهد بود و این‌که می‌فرمایند گناهان گذشته و آینده آمرزیده می‌شود؛ بیشتر یک اصطلاح است، نه آن‌که گمان کنیم خداوند مانع گناه انسان در آینده‌ی او می‌شود و انسان را از اختیار خارج می‌کند. و این‌که قرآن می‌فرماید: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا». خداوند در آيۀ دوم سوره‌ی فتح مي‌فرمايد :گناهان گذشته و گناهان آيندۀ تو را مي‌بخشيم .علامۀ طباطبائي مي‌فرمايند :از آن‌جايي كه ما همواره واژۀ ذنب كه به گوشمان مي‌خورد ، بلا فاصله گناه به ذهن ما  خطور مي‌كند . و حال آن‌كه معناي واقعي ذنب گناه نيست ؛ بلكه آثار سوء است . و از كلمۀ « غفران » هم ما معمولاً‌ معناي بخشش را استفاده مي‌كنيم ؛ و حال آن‌كه معناي غفران پوشش است نه بخشش . و لذا در اين جا قرآن مي‌فرمايد :اي پيامبر ! ما فتح مبيني را  نصيب تو كرديم ، تا بپوشانيم براي تو آن‌چه را كه مقدم شده از آثار سوء و آن‌چه كه تأخير افتاده . خداي عالم نعمتش را با اين بر شما تمام كرده است .در اين جا با توجه به اين قضيۀ  صلح حديبيه يا فتح مكه ، مراد از اين «ذنب» آثار سوئي است كه در نزد قريش نسبت به نبي مكرم بوده است ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت . پيغمبر اكرم ، قبل از هجرت تمام بساط عقيدتي قريش را بهم زد و با مباني اعتقادي و بت پرستي آن‌ها مبارزه كرد . و بعد از هجرت هم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در عزوات متعدد شخصيت‌هاي برجستۀ قريش را به خاك مزلت انداخت و لذا قريش نسبت به نبي مكرم ، كينۀ سخت در دل داشتند و آثار سؤئي از اين عمل كرد نبي مكرم ؛ چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت ، در دل قريش بود ؛ همان‌گونه در رابطه با حضرت موسي عليه السلام هم كه وقتي خداي عالم او را مأمور مي‌كند براي هدايت بني اسرائيل و غبطيان مي‌گويد :«وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» (الشعراء / 14) من نسبت به غطبيان احساس مي‌كنم كه ذنبي دارم. ذنب گناه نيست. حضرت موسي آن غبطي را كه در حال تعدي و تجاوز بود ، و نيز محدور الدم بود ، او را از ظلم دفع كرد و نه تنها گناهي نكرد ؛ بلكه به وظيفۀ بندگي و الهي‌اش عمل كرد . « وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ » يعني آثار سوئي از اين عمل‌كرد من در اذهان بني اسرائيل و غبطيان و فرعونيان است « فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ » مي‌ترسم اين غبطيان به خاطر اين آثار سوء مرا بكشند . و لذا در سورۀ فتح هم خداي عالم مي‌فرمايد: پيغمبر!  آثار سوئي كه از عمل‌كرد تو ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت در نزد مشركان قريش بود و از اين كار شما قريش در دل كينه داشتند ، و تصميم گرفته بودند مادامي كه انتقام نگيرند از جا ننشينند ؛ ولي ما با اين فتحي كه نصيب تو كرديم ، شوكتي كه براي تو در اين فتح عنايت كرديم ، مشركان قريش از هر گونه انتقام‌گيري ، مأيوس شدند و ديگر آن آثار سوئي كه در نزد قريش نسبت به تو بود ، خداي عالم همه را پوشش داد .لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ؛ يعني خداي عالم پوشش داد آن‌چه كه قبل از هجرت و آن‌چه بعد از هجرت از آثار سوئي كه در نزد قريش بود ، از تو پوشش داد .(علامه طباطبائي در ج 18 الميزان ، ص 254 - تفسير نمونۀ عربي «الأمثل » ج16 ، ص 422 ). موفق باشید  

21835
متن پرسش
با سلام: آیه «ان االله یحول بین المرء و قلبه» به چه معناست؟ در معرفت نفس چگونه می توان از آن استفاده نمود؟ چگونه می توان آن را درک نمود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» روشن شد که درجه‌ی وجودیِ حضرت حق شدت کامل دارد و در «معرفت نفس» روشن شد هرکه شدت وجودی بیشتر داشته باشد و به درجه‌ی تجرد بیشتر نایل باشد، حاضرتر است. بنابراین خداوند برای انسان از خودِ انسان برای انسان حاضرتر است و این یک موضوع ارزشمند توحیدی است که انسان حتی قبل از آن‌که خود را بیابد، خدا را می‌یابد. موفق باشید

21827
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز لطفاً بفرمائید سئوال اول: با توجه به آیه 180 سوره اعراف منظور از انحراف از نام های خدا چیست؟ وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ ۚ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» و خدا را نیکوترین نامهاست، بدانها خدا را بخوانید، و آنان را که در نامهای او به انحراف می‌گرایند به خود واگذارید، که به زودی کردار بدشان را مجازات خواهند دید.» سئوال دوم: آیا بالا بردن کوه طور بر بالای سر بنی اسرائیل نوعی اکراه در دین نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همچنان‌که در بحث سوره‌ی اعراف در رابطه با آیه‌ی مذکور تا حدی به صورت مفصل عرض شد، انحراف در آیه‌ی مذکور به معنایِ انحراف از نظر به حق است که به صورت نظر به اسماء الهی او نباشد. حال یا با نظر به کثرات این انحراف محقق می‌شود و یا نظر به حضرت حق بدون نظر به اسماء حسنایِ او. مثل این‌که بخواهیم صرفاً خدا را با عقلِ انتزاعی داشته باشیم، در آن صورت رجوع به خدا به معنایِ «فادعوه بها» صورت نمی‌گیرد 2- شاید در مرحله‌ی اول یک نوع تهدید و ادب‌کردن برای آن قوم که در آن حدّ منحرف شده بودند، لازم بوده است تا در مرحله‌ی بعدی، خودشان دینداری را با اختیار ادامه دهند. موفق باشید

21833
متن پرسش
با تقدیم سلام و احترام: 1. چرا واسطه فیض حتما باید زنده باشد و نمی شود که انسان کاملی که رحلت کرده اند واسطه فیض باشند؟ می شود گفت که با توجه به اینکه امام 4 مرتبه وجودی: وجود لاهوتی، جبروتی، مثالی و مادی دارند و امام در هر مرتبه مظهر اسم الله هستند پس وجود عقلی ایشان چون بالاترین مرتبه را در عالم عقل دارد فیض از طریق وجود عقلی ایشان به مجردات تامه می رسد. همینطور عالم مثال تا می رسیم به علم مادی که در اینجا هم وجودی مادی امام که مظهر اسم الله است و بالاترین درجه وجود مادی را دارد از مجرای این وجود فیض به عالم ماده می رسد پس درخت که مظهر حی است باید از مظهر اتم اسم حی در عالم ماده پس از عبور از همه مراتب وجودی دریافت کند و چون انسان کاملی که رحلت کرده اند فاقد وجود مادی هستند نمی توانند مجرای فیض به عالم ماده باشند ضمن اینکه دیگر کون جامع هم نیستند. 2. اینکه می گویند با توسل به هر یک از معصومین (ع) باز هم حاجت به امام عصر (عج) می برند و این یعنی امام (عج) تشریعا از پیامبر (ص) بالاترند چون ایشان فاقد وجود مادیند؟ 3. اینکه به عالم مقام شفاعت داده می شود بزرگی این نعمت چقدر است؟ چقدر رتبه ایمانی سالک تغییر می کند؟ 4. و اینکه این مقام اینجا داده می شود و قیامت ظهور می کند اگر درست است می توان گفت اثرش را در دنیا به صورت بخشش بقیه مردم به حرمت عالم دانست؟ 5. اینکه روایت داریم فاصله عالم و مومن هفتصد درجه است که بین هر درجه 500 سال راه هست می توان گفت فاصله عالم بی عمل با جاهل در جهنم همین مقدار است؟ جناب استاد، بنده دنبال اثبات برتری عالم و نسبت بین علم و ایمان در بین کسانی هستم که با این تفکر که مجازات عالم سنگین تر از جاهل است دست از یاد گرفتن واجب و حرام برداشته اند دلایل زیادی آورده ام اما می خواهم با ملموس کردن فاصله اثر گذاری بیشتر شود)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در هر حال واسطه‌ی فیض باید حضورش در عالم تامّ و تمام باشد و بدین لحاظ در تمام عوالم از جمله عالم ناسوت حاضر است و از این جهت واسطه‌ی فیض در هر زمانی چه پیامبر باشد و چه امام، به عنوان واسطه‌ی فیض در قید حیات است هرچند امامی که واسطه‌ی فیض است هویت و شریعت خود را از پیامبر گرفته باشد، پس بالاتر از پیامبر نیست بلکه مظهر کمالات و شریعت پیامبر به صورت متعیّن است 2- بقیه‌ی سؤالات را به صورت جداگانه در فرصتی دیگر بفرستید، إن‌شاءاللّه در خدمت هستم. موفق باشید

21823
متن پرسش
سلام استاد: در بحث معاد فرمودید: طبق آیه ۹۷ نحل به بهترین عمل در طول عمر مومن جزا داده می شود به این معنا که اگر مومن در شصت سالگی بمیرد و اگر بهترین نمازش برای چهل سالگی او باشد همان نماز چهل سالگی او را در نظر می گیرند. در ادامه هم مبحث صبر پیش اومد که خود صبر در صورت عدم قوت و نور لازم عمل به کمک میاد. من وحدت بین این دو تا رو نتونستم درک کنم که چطور هم به بهترین عمل پاداش میدن و هم خود صبر؟ یعنی ملاک چیه و وحدت بین این کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با پشت‌کار و پایداریِ لازم عبادتی را دنبال کرد و به دنبال تحقق صورت آرمانی و ایده‌آلِ آن عبادت بود، نفسِ این پایداری یعنی صبر موجب می‌شود تا جزایِ او همان صورت آرمانیِ عمل عبادی گردد. موفق باشید

21810
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» [سوره البقرة : 29] طبق این آیه اگر زمین رو همین زمینی که روش زندگی می کنیم در نظر بگیریم و هفت آسمان رو آسمان های معنوی و مراتب وجودی و قدسی؛ احساس می کنم این نظریه که تقریبا تحت عنوان عقل اول و... مطرح میشه و خلقت رو دارای مراتبی میدونه که عالم ملکوت و ملائکه مجرد قبل از عالم ماده و طبیعت هست و علت اون، دارای اشکال باشه. چون در این آیه صراحتا بیان میکنه که اول خداوند همین مادیات رو خلق کرده و سپس آسمان های معنوی و مراتب قدسی عالم رو. یعنی به عبارتی اون مراتب قدسی و عوالم وجودی ملکوتی علت های عالم ماده و طبیعت نیستند. ممنون میشم نظرتون رو در این باره بیان بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که در روایت از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» داریم که می‌فرمایند: «اولُ ما خلق‌اللّه العقل» می‌توان این‌طور فکر کرد که آیه‌ی مذکور می‌فرماید پس از آن‌که آخرین مرحله‌ی نظام خلقت یعنی زمین را حضرت پروردگار را خلق نمودند جهت تدبیر عالم به آسمان‌ها پرداختند زیرا «استوی إلی السماء» غیر از خلقت آسمان است. شبیه آن‌که پس از خلقت انسان و نفخه‌ی روح، تازه تدبیر و هدایت آن را انجام می‌دهد. موفق باشید

21808
متن پرسش
سلام: به یک نتیجه ای رسیدم که می خواستم در جهت درست یا اشتباه بودن آن، مرا را راهنمایی کنید. با توجه به محیط و واقعیت جامعه آن چیزی که درونا هست و آن چیزی که از بیانات رهبری متوجه می شوم، این است که ملت ایران پایبند به انقلاب و اسلام هستند ولی گاهی اوقات از طرف قشر حزب اللهی این خط کش بسیار حساس تر و ریزتر و با ملاک های جزئی سنجیده می شود. احساس می کنم همه ما در ظاهر و اسم انقلاب و ولی فقیه مانده ایم و می خواهیم همین اسم را بشنویم از اطرافیان تا او را وفادار به انقلاب تلقی کنیم. در حالی که کسی که به هر دلیلی و با هر انگیزه ظاهری از وضع مردم کشورش ناراحت است، او هم دارد انقلابی فکر می کند و در جهت انقلاب حرکت می کند؛ حالا می توان سطح آن را با وسواس تعیین کرد چون انگیزه و یا رویکرد ایشان برای حل معضلات مورد سوال است ولی معمولا یک نگاه صفر و صدی صورت می گیرد و با الفاظ به سمت اصلاح جامعه می رویم تا عمل. بنده این جور مواقع تازگی ها سکوت می کنم با اینکه می دانم طرف حق و حرف حق چیست ولی حس من این است که الان زمانه گفتن و فقط حرف زدن و پافشاری بی حساب نیست و جوانان انقلابی شاید لازم است به سمت عمل و علمی کار کردن (عقل تکنیک) بروند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بر نقطه‌ی مهمی انگشت گذاشته‌اید و در این بستر است که «تفکر» شروع می‌شود و برعکسِ آن، ما با کلامی‌شدنِ اندیشه‌ی سیاسی بیشتر سعی می‌کنیم رقیب را حذف کنیم در صورتی‌که باید با عقلِ سیاسیِ انقلاب اسلامی در عالَم حاضر شویم و مسائل جزئی که عارض بر انقلاب شده است را، مهمان‌های ناخوانده‌ای بدانیم که دیر یا زود می‌روند، البته با کمی حوصله و سعه‌ی صدر. لذا باید مراقب اصول کلی انقلاب بود. به نظر می‌رسد در حرکات و تحلیل‌های بعضی از نیروهای انقلاب، مرکز جابه‌جا شده است و به جایِ آن‌که با رهبری، انقلاب را ادامه دهیم؛ از رهبری می‌خواهیم که برود و انقلاب را ادامه دهد و ما بنشینیم ببینیم ایشان چه‌کار می‌کنند. مثل آن‌که وقتی بنی‌اسرائیل به دروازه‌ی شهر عمالقه رسیدند به حضرت موسی«علیه‌السلام» گفتند: «إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِيهَا ۖ فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (24/مائده) ما داخل شهر نمی‌شویم، همین‌جا می‌نشینیم، تو و پروردگارت بروید و با آن‌ها بجنگید تا ما وارد شویم. موفق باشید  

21779
متن پرسش
با تقدیم سلام و احترام: ۱. بنده بعد از لیسانس وارد حوزه شدم. استادم اصرار داشتندکه ارشد شیمی بگیرم اما نتوانستم جمع کنم. از طرفی دایم تاکید روی ارشد و دکترا دارند ولو فلسفه و کلام باشد. من مانده ام بین عمیق شدنی که به دنبالش هستم و ارشد خواندن جناب استاد، بنده ترجیح می دهم کنار هر کتابم کتابها و مجلات زیادی را بررسی کنم اما این قضیه ارشد نمی گذارد. اشکالی دارد آزادانه فقط حوزه بخوانیم؟ استادم معتقد به اینند که اگر دکترا نگیرم در جامعه مدرک زده دستم بسته است برای تبلیغ. ۲. به خاطر حسادت دوستانم و نقشه هایشان به برنامه هایم ضربه خورد. استادم دایم این اشتباه مرا متذکر می شوند مگر خدا جبار نیست؟ ایشان معتقدند برخی اشتباهات غیر قابل جبرانند اما من معتقدم حتی اگر همه عمر به غفلت بگذرد و بماند یکسال حضرت حق می توانند شخص را ذوالفنون کنند. ضمن اینکه خواب دیدم در ضربه دوستان عنایتی هست. اینکه استادم می فرمایند یک اشتباهاتی غیر قابل جبران هست درست است ولی آیا خیلی از اشتباهات دنیوی ما از نوع غیر قابل جبران است؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر می‌آید آن‌چه گوش‌ها را نسبت به ما شنوا خواهد کرد، اندیشه‌ورزی است و نه مدرک 2- نه! قرآن فرموده است: «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فأولئکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» (فرقان/70) مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. این یعنی آن‌که همه‌چیز قابل جبران است. موفق باشید

21774
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم استاد‌‌‌ جان: ۱. بعد از مطالعه کتب مقالات و دو جلد از معاد از آثار آیت الله شجاعی رحمت الله علیه کدام یک از آثار ایشان را پیشنهاد می کنید؟ ۲. ضمنا کتاب اسماءالحسنی را مطالعه و صوت جلسات اسماء الحسنی ایشان را شنیده ام ولی یکی از جلسات که در مورد اسم شریف «رحمن» سخرانی می نمودند چون که کیفیت فایل صوتی پایین بود چندان چیزی متوجه نشدم اگر مقدورتان است در این زمینه توضیحی بفرمائید، و صوت جلسات کیمیای وصال را که در کانال تلگرامی قرار دادید رو گوش کرده ام. ۳. آیا می توان در حیات دنیا بدون اینکه فتح باب شود از برازخ عبور کرد، از کجا باید فهمید که وارد برازخ شده ایم یا نه؟ ۴. آیت الله قاضی رحمت الله علیه در چه سن و سالی برایشان فتح باب شد و اینکه باب کدام یک از عوالم وجودی برایشان باز شد؟ التماس دعای ویژه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فرق نمی‌کند خوب است چند کتابی که از ایشان هست مثل «رساله‌ی محبت» و «چراغ هدایت» مطالعه شود 2- بحث در مورد اسم «رحمن» مفصل است. صوت شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت امام إن‌شاءاللّه کمک می‌کند 3- بلی! وقتی وارد شدیم خودمان متوجه می‌شویم که دیگر به امور محدود نظر نداریم و به باطن امور نظر می‌کنیم 4- نمی‌دانم. موفق باشید

21771
متن پرسش
سلام: در ادامه پرسش شماره 21762 اگر این یوم فیض دائمی هست که در تمام ذات عالم ماده جریان دارد و یا در انقلاب پس چرا در جای دیگر می فرماید «فذکر هم بایام الله» یوم در این آیه ظاهرا زمان های خاصی هست که می گوید متذکر آن باش ولی یوم آیه قبل اینگونه نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فیض، دائمی است ولی شرایط قبول فیض متفاوت است و در یوم‌اللّه‌ها شرایط تجلی فیض بیشتر فراهم است. موفق باشید

21768
متن پرسش
با سلام و احترام: درباره سوال 21751، فرمودين زينت معنوی منظوره. با سرچ دیدم این تفسیر از آیه با معارف همخوانی داره و آیت الله جوادی هم فرمودن «هرچه جداي از جان آدمي است زينت او نيست». از طرفی به نظرتون میشه گفت چون آیات قرآن چهل هزار بطن دارن، و قرآن ظاهری داره و باطنی، تفسیر باطنی قرآن، نفی کننده ی تفسیر مادی و ظاهری نیست؟ چون درباره آیه مسجد که ذکر کردین، از بچگی شنیده بودیم میگفتن برا مسجد رفتن مثلا طلا همراه کنید یا لباس نو بپوشید ثواب داره یعنی معنی ظاهری آیه زينت در مسجد که فرمودين رو هم می گرفتن. بله من حضور داشتم در مناظره شون و به خاطر حجم بالای مطالب، این مطلب پاسخ داده نشد. تو جلسه برا همین روش دقیق شدم. ممنون میشم توضیح بدید معنی ظاهری آیه رو نمی گیریم درباره مسجد و زينت لباس؟ همینطور آقای سوزنچی تو همون مناظره گفتن روایاتی درباره صور مختلف حجاب که امروزه هست مثل فوکول و...، در اسلام داریم. شما اطلاعی دارید از کجا پيدا کنم این روایات رو؟ شخصی ازم پرسید ممکنه حفظ کردن حجاب، به صورت کلی سفارش شده و مثلا در حد چن تار مو که معمولا بیرون میذارن اشکالی نداشته باشه؟ جایی اومده چن تار مو هم اشکال داره؟ چه جوابی بدم؟ شرمنده وقتتونو می گیرم، با تشکر و التماس دعا.
متن پاسخ

بباسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی آیت اللّه جوادی در تفسیر مفصل آیه‌ی مذکور، آن روایات که می‌فرماید باید معطر و پاکیزه وارد مسجد شد؛ ربطی به این آیه ندارد و این آیه وجه معنوی را زینت انسان می‌داند. پس نباید گفت چون خداوند خواسته زینت‌ها را ظاهر کنیم و حجاب، مانع اظهار زیبایی‌ها است قرآن نظر به حجاب زن ندارد؛ همان‌طور که آقای سوزن‌چی بر آن تأکید دارند باید به موضوع تاریخیِ حجاب نیز نظر داشت زیرا واژه‌ها در معنایِ تاریخیِ خود اشارات اصلی خود را دارا هستند. و البته این‌که معنای حجاب در این دوران چگونه باید باشد، حرف دیگری است. مثل این‌که ما نمی‌توانیم امروز مانتو و شلوار را بی‌حجابی بدانیم. ولی در هرحال اصلِ موضوع که هویت زن نباید در حضور اجتماعی‌اش عامل تحریک شهوت شود؛ علاوه بر آن‌که یک موضوع شرعی است، یک موضوع اخلاقی است و ظرائف بسیاری در آن نهفته است که در هر صورت به‌راحتی نمی‌توان سخن آقای ترکاشوند را پذیرفت که می‌فرمایند مویِ سر حکم حجاب را ندارد؛ زیرا به فرمایش آقای سوزن‌چی این در موردی می‌تواند باشد که همراه با لذت نگردد «مع عدم تلذذ» و اگر هم کنیزان و یا اهل کتاب لازم نبوده است موی سر خود را بپوشانند، به جهت نحوه‌ی زندگی آن‌ها در آن شرایط بوده که با کارهای سطح پایین عموماً جذابیتی در آن‌ها پیش نمی‌آمده. و خود ما تا چندسال پیش در اصفهان می‌دیدیم که زنان یهودی در محله‌ی «جویباره» با آن‌که از نظر ثروت وضع خوبی داشتند، به جهت خساست‌شان از نظر ظاهر چه اندازه غیر جذاب ظاهر می‌شدند که البته امروز موضوع، متفاوت شده است. موفق باشید

21762
متن پرسش
سلام: در کتاب آشتی با خدا در رابطه با اینکه چرا خداوند ما را خلق کرد و صفت دائم الفیض بودن خداوند آیه ۶ سوره الرحمن رو شاهد آوردید. در بحث حرکت جوهری هم از این آیه تقریبا برای همین موضوع استفاده شد. ولی در این روزها از این آیه برای نشان دادن ظهور حضرت حق در هر تاریخ و دوران از این آیه استفاده می کنید. آیا اینها به هم ربط دارد؟ لطفا توضیح بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فیض حضرت حق دائمی است و در هر صحنه‌ای مطابق آن صحنه و آن پدیده ظهور می‌کند، حال چه آن پدیده موجودی مثل انسان باشد، یا رخدادی مثل انقلاب اسلامی. موفق باشید

21755
متن پرسش
سلام استاد: سال جدید ان شاءالله بر شما مبارک باشه در باب معاد عمل و اخلاق و عقاید انسان به صورت خود شخصیت او تجلی می یابد و در واقع خود او می شوند. از طرفی حدیث و آیه میگه که خود عمل و اخلاق و عقیده خود رو میبینه. اینجا که میگه میبینه خب یک دوگانگی بین او و عمل و اخلاقش هست که میبینه. چطور با هم جمع کنیم اینو که خودش ظهور همین اعمال و اخلاقه و هم اینا رو به صورت دیگر که غیر خودشه میبینه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع دیدنِ عمل و اخلاق و عقاید که در قیامت برای انسان محقق می‌شود؛ به آن صورت است که انسان با وجهِ مجرد خود وسعت می‌یابد و لذا آن نوع دوگانگی که در دنیا بین ما و مخلوقات هست، در آن‌جا پیش نمی‌اید. موفق باشید

21751
متن پرسش
با سلام: آقای ترکاشوند می گوید در قرآن گفته شده لباس زینت زن است، پس باید زن را زیباتر از چیزی که هست نمایش دهد به خاطر عنوان زینت. ولی چادر و... زن را زشت تر می کند پس حجاب اسلامی نیست. ولی کت شلوار برای مرد، اسلامی است چون مرد را زیباتر می کند. ولی چادر و حجابی که فقها گفتند نه تنها زیبا نمی کند، زیبایی ها را می پوشاند. جوابش چیه استاد؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل بحث، بحث بسیار مفصلی است شاید مناظره‌ی بین دکتر سوزن‌چی و دکتر ترکاشوند را از کانال  @sokhanranihaa دنبال کرده باشید. آن‌چه بنده در جواب جنابعالی می‌توانم عرض کنم موضوعی است که خداوند در آیه‌ی 31 سوره‌ی اعراف به میان می‌آورد که زینت بشر را وجهی معنوی که مربوط به روح است، می‌داند و می‌فرماید: «يا بَني‏ آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» ای همه‌ی انسان‌ها: زینت خود را در مسجدها اخذ کنید و به دست آورید و بنا به فرمایش علامه‌ی طباطبایی، آن‌چه در مساجد می‌توان اخذ کرد وجه معنوی و روحانی انسان است و نه وجه ظاهری و جسمانیِ او. موفق باشید

21744
متن پرسش
سلام استاد عزیز: ۱. از کجا بفهمیم که استاد اخلاق عرفانی مد نظرمان، استاد اخلاق عرفانی واقعی است؟ آیا همین که از نفس حضور در محضر ایشان فیوضاتی را درک کنیم یا موانعی را خرق کنیم می توان فهمید یا راه های دیگری هم دارد؟ لطفا همه راه های تشخیص را بفرمایید که دوباره سوال نپرسیم.۲. افرادی که شاگردان فرد عرفانی بودند اما معلوم نیست که خودشان به توحید ذاتی رسیده باشند یا نرسیده باشند نمی توانند بگویند فلانی استاد واقعی نیست و روشش اشتباه است چون اعتبار این که نفس خودشان به مطلوب رسیده و کمال را درک کرده و قدرت دست گیری و اشرافش به شاگرد هنوز معلوم نیست چطور حرفش را قبول کنیم؟ درست است استاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم روش حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ، روش مطمئنی باشد که با تأمل با عرفانی که ایشان در آثارشان تدوین کرده‌اند، جلو برویم و در نهایت، نظر به جنبه‌های معرفتیِ قرآن و روایات داشته باشیم، در آن صورت خود به خود اخلاق ما، اخلاق خوبی خواهد شد اگر سعی کنیم در آن معارف اصیل تأمل نماییم. به عنوان مقدمه کتابِ «آداب الصلواة» ایشان را پیشنهاد می‌کنم. موفق باشید

21709
متن پرسش
سلام: بنده طلبه هستم و بسیار به طلبگی و دروس آن علاقه دارم. اما سوالی که در ذهن من است و آن اینکه آیا من می توانستم این دروس را بیرون از حوزه هم بخوانم چرا به حوزه آمدم؟ (گرچه کارم مشکل تر می شد اما روایت هم داریم که هرکس بیشتر تلاش کند خدا بیشتر یاری اش می کند. اگر از نظر اخلاقی هم باز بستگی به خود فرد دارد چه بسا برخی از افراد بیرون از حوزه از طلاب بهتر باشند (کما اینکه بسیاری از حوزه ها استاد اخلاف خوب ندارند) با این وجود بهترین دلیل برای حوزه آمدن چیست؟ فردی می تواند دروس دانشگاه را هم بخواند و صوت دروس حوزوی را هم از سایت ها گوش دهد و هم در رشته دیگر تخصص پیدا کند چه بسا اگر معلم شود می تواند افراد بیشتری را تربیت کند. پس لطفا بفرمایید بهر دلیل بذای حوزه آمدن چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که قرآن به ما می‌فرماید «ابتغوا الیه الوسیله»،‌ ما باید در امورات خود به وسیله‌ی مورد اعتماد رجوع کنیم، حوزه مطمئن ترین جایی است برای این‌که انسان به معارف اصیل اسلامی دست بیابد مشروط به آن‌که آن‌ معارفی که دروس رسمی حوزه به شما نمی‌دهد را با مشورت اساتید و با مطالعه‌ی موضوعات مورد نیاز به دست آورید. به خصوص که فضای حوزه، برای یک طلبه‌ی جدی بسیار کمک کننده‌است و در همین رابطه می‌توان استاد اخلاق مورد نظر را نیز پیدا کرد. موفق باشید

21662
متن پرسش
سلام علیکم: چرا آیه 55 سوره مائده را به ولایت امام علی علیه السلام نسبت می دهند در حالیکه افعال به صورت جمع است نه مفرد؟! (مانند یقیمون، یؤتون، هم، راکعون) آیا این آیه اشاره به ولایت جمیع مؤمنین که نماز می خوانند و زکات با تواضع و بدون منت (راکعون) می دهند نیست؟ (شاید مراد از راکعون نوعی از تواضع باشد.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه بحثی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت است؛ شده، عیناً خدمتتان ارسال می‌دارم:

قرآن جهت امر ولايت جامعه در آيه‏ ى 55 سوره‏ ى مائده مى ‏فرمايد: «انَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوة وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ و هُمْ راكِعُون‏» تنها و تنها ولى شما خدا و رسول او و آن‏هايى هستند كه ايمان آورده و نماز برپا مى‏ دارند و در حالى كه در ركوع هستند، زكات مى ‏دهند. اولًا: شيعه و سنى معترفند كه مصداق آيه حضرت على (ع) است. (حضرت آيت الله حسينى طهرانى در درس‏هاى 72 تا 75 كتاب «امام شناسى» جلد 5 به طور مفصل راجع به اين آيه بحث كرده‏ اند). ثانياً: چنين كارى در اسلام، سنتى خاص نبوده كه فرد ديگر هم انجام داده باشد، و مستحب هم نيست. ثالثاً: كلمه‏ ى «انَّما» حصر است، يعنى «فقط». پس معنى آيه چنين مى‏ شود كه در همان راستاى ولايت خاص خداوند و رسول‏ الله (ص)، آن فردى هم كه در ركوع زكات داد، «ولى» مسلمين است و فقط همين ‏ها ولى مسلمين‏ اند.

سؤال: آيا نبايد اميرالمؤمنين (ع) محو حق بودند و توجهى به سائل نمى‏ كردند؟ و يا لااقل اگر خدا مى‏ خواست ولايت ايشان را به مردم اطلاع دهد، در رابطه با آن وقتى كه تير را از پايشان درآوردند و ايشان متوجه نشدند، اين كار را مى‏ كرد؟

جواب: اين مقام كه در عين حضور قلب با حق، هيچ‏ چيز از ايشان پنهان نيست، فوق مقامى است كه فقط ناظر به حق است. اين مقام «صَحْو» يا بقاء بالله و هوشيارى بعد از «مَحْو» است. يعنى آنچنان غرق حق ‏اند كه با چشم حق ناظر بر خلق‏ اند، و لذا اين مقام بالاتر از مقام «محو» يا فناء فى الله است. اين مقام بقاء بعد از فنا است كه در روايات ما تحت عنوان قرب نوافل مشهور است كه خداوند مى‏ فرمايد وقتى بنده‏ ى من از طريق نوافل به من نزديك شد من چشم او مى‏ شوم و از طريق من مى ‏بيند و من گوش او مى ‏شوم و از طريق من مى‏ شنود.[1] و حضرت در اين مقام قرار داشتند.

سؤال: چرا خداوند در آيه ‏ى مورد بحث فرمود: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوة» يعنى به صيغه‏ ى جمع آورد. اگر منظور فقط اميرالمؤمنين (ع) بود بايد به صيغه‏ ى «مفرد» مى‏ آورد؟

جواب: اين روش را خداوند در جاهاى ديگر كه مشخصاً مصداق آن يك فرد بوده نيز به‏ كار برده است. مثل آيه‏ ى مباهله كه صيغه را جمع آورد ولى پيامبر (ص) يك مصداق بيشتر براى آن نياوردند، يعنى به جاى انْفُسَكُمْ كه در آيه آمده و مى ‏فرمايد: جانهايتان را جهت مباهله با مسيحيان نجران بياوريد، رسول خدا (ص)، فقط على (ع) را آوردند. و يا در آيه‏ ى 8 سوره‏ ى منافقون كه مى ‏فرمايد: «يَقُولون لَئِنْ رَجَعْنا الَي الْمَدينةِ لَيُخْرِجَنَّ الْاعَزُّ مِنها الْاذَل» مى ‏گويند چون به مدينه برگشتيم آن كس كه عزيز بود را خوار مى‏ كنيم. در حالى كه گوينده ‏ى اين سخن فقط عبدالله بن‏ابَى بوده ولى قرآن فعل را به صورت جمع به كار مى ‏برد.

زمخشرى از علماء اهل سنت در تفسير كشاف اين نوع سخن گفتن را صحيح دانسته و آيه‏ ى مورد بحث را در شأن على (ع) مى‏ داند. و فقهاى اهل سنت نيز حركت جزئى در نماز را جايز مى ‏دانند و استناد مى‏ كنند به حركت على (ع) در نماز در دادن انگشتر به سائل. موفق باشید 


[1] ( 1)- به مصباح الشريعه، ص 11. فتوحات( 14 جلدى) جلد 3، ص 262 رجوع شود.

21636
متن پرسش
سلام استاد: مسئله خلود در جهنم هم مسئله ای است که اگر با عقل انسانی بسنجیم عادلانه به نظر نمی رسد. خداوند انسانی آفریده با تمایلات و غرائز سرکش حیوانی و در او کشش و بینش ضعیفی به سمت خوبی ها هم قرار داده است. و با این حال، 95 % انسانها هم در جامعه غیر مسلمان، غیر شیعه، فاسد و ناسالم رشد می یابد و تربیت می شوند. در این انسان هوا و هوسهای نفسانی و غرائز حیوانی رشد می کند و فطرت انسانی او را هم غبار می گیرد. لذا به این ندای ضعیف فطرت، بی توجهی می کند؛ آن را به حساب نمی آورد و سرخوش زندگی می گردد و عمری در کفر و شرک سپری می کند. حالا این انسان واقعا چقدر گناه داشته که باید مخلد در جهنم بماند (و مجازاتهایی فوق تصور ما ببیند) آیا این عادلانه است؟ اگر منِ انسان باشم که این شخص را مجازات نمی کنم. و خداوند نسبت به بندگانش بخشنده تر از خود انسانها است. حالا چطور میشه این کار خدا را عادلانه خواند؟ مگر اینکه عدالت مورد نظر خداوند با عدالت مورد نظر ما متفاوت باشه و صرفا اشتراک لفظی داشته باشد. که در این صورت نیز این مشکل پیش میاد که ما وقتی میگیم خداوند عادل است، عدالت مورد نظر خودمان را در نظر داریم و خدا را به آن معنایی که خودمان می فهمیم، عادل می دانیم. اگر بگوییم مجازاتهای آخرت با مجازاتهای دنیایی متفاوت است و از سنخ اثر تکوینی اعمال است، دوباره می توان اشکال کرد که: مترتب کردن این آثار بر این اعمال، کار خداوند است یا غیر او؟ ترتب این آثار بر این اعمال نیز عادلانه نیست. چون فرض ما این است که قرار دادن این آثار بر این اعمال نیز کار خداوند است و خداوند هم قدرت تغییر آن را دارد. حالا چطور میشه خلود در جهنم را عادلانه دانست؟ روایتی در این زمینه است که می گوید: کافر بدان جهت مخلد در جهنم می ماند که اگر تا ابد در دنیا می ماند، تا ابد کفر می ورزید. اما مشکل این روایت این است که می توان گفت: هیچ انسانی نیست که اصلا قابل تغییر نباشد. اگر شما فاسد ترین آدم را هم از جامعه فاسد بردارید و سالها او را تحت تربیت و آموزش سالم قرار دهید و و روی فکر و اندیشه او کار کنید و او را در جامعه صد در صد سالم و مدینه فاضله قرار دهید، و تمام خواسته ها و نیازهای مشروع او را تامین کنید، قطعا تغییر خواهد کرد. پس قابل تغییر است. ثانیا: این شخص صد سال گناه کرده است، چرا باید گناه و مجازات اعمال ناکرده اش را بکشَد. (چون اگر بر فرض جاودانه می ماند، جاودانه کفر می ورزید) این عادلانه است؟ شاید مفاهیمی که ما در مورد خداوند به کار می بریم، از قبیل عدالت، رحمت، مغفرت و... با معانی عرفی و فهمی که انسانها از این مفاهیم دارند، متفاوت باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کسانی در آتش مخلداند که هویت خود را به‌کلّی از معنویت خالی کرده باشند. به همین جهت در روایت داریم: «لا تأکل النّار محلّ الایمان» یعنی کسی که ایمان به خدا داشته باشد، در هرحال آتش او را تماماً از بین نمی‌برد 2- با توجه به آیه‌‌ای که می‌فرماید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ»(آل‌عمران/30)  در واقع عذابی از خارج بر کسی وارد نمی‌شود، بلکه هرکس آن‌چه را انجام داده است در پیشِ خود می‌یابد، حال اگر با هویت و فطرت او هماهنگی نداشت انسان در درون خود آتش می‌گیرد و با توجه به شرایط عالم قیامت، آن آتش از درون انسان به بیرون آمده و او را در برمی‌گیرد «فی عمدٍ ممّدده». این فرض را نمی‌توانم بپذیرم که اگر شرایط انسان از نظر تربیتی و رفاهی خوب باشد، آن انسان خوب خواهد بود؛ مواردِ نقض زیادی در این مورد داریم. حتی فرزند پیامبر مثل فرزند نوح «علیه السلام» می‌تواند خودش بدی را انتخاب کند. موفق باشید

21635
متن پرسش
با عرض سلام محضر استاد گرامی: لطفا بهترین دلیل از نظر خودتان بر اثبات خدا را با مختصر توضیحی برایم بنویسید. سوالات: ۱. چرا باید وجود خدا (یعنی حقیقت هستی) نیاز به اثبات و استدلال داشته باشد؟ خداوندی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است و ایمان و باور به او پیش نیاز و شرط تکامل انسان است، چرا باید این چنین در پرده و مخفی باشد که عقول بزرگترین متفکران و فلاسفه جهان را به حیرت اندازد؟ باور به خدا وقتی که اُسّ و اساس هر دین و آیین برحقی را تشکیل می دهد، باید امری می بود که به صورت پیش فرض در اندیشه و نهاد هر انسانی قرار داده می شد و به صورت آنلاین با خدا در ارتباط می بود؛ به گونه ای که هیچکس قادر به انکار آن نمی بود. (لااقل در پیش وجدان خودش) باید انسانها او را با تمام وجود درک و احساس می کردند و می یافتند و تعلق و وابستگی خود را به او، می فهمیدند. می بایست وجود خداوند برای انسانها حقیقتی عیان و آشکار می بود. نباید برای اثبات و شناخت او نیاز به مقدمه چینی و بحث و جدل می داشتند؛ که در نتیجه بعضی به نتیجه برسند و بعضی هم نرسند. چون پذیرش او پیش نیاز ضروری حرکت در مسیر انسانیت است. در حالی که آنچه ما با او مواجه هستیم، ادله ای است در اثبات خدا که نه از سنخ استدلالهای ریاضی است، نه تجربی و...( که بتوان به صورت دقیق و علمی نفی یا اثبات کرد) بلکه به گونه ای است که نمی توان تصور روشنی از آن داشت. مانند اینکه او واجب الوجود است، او کمال مطلق است و... ما چون پدیده های عالم را هنوز نمی توانیم به صورت قابل قبولی توجیه عقلانی کنیم، لذا از سر درماندگی و حیرت عقلانی، خیال مان را راحت می کنیم و پاسخ آن را در پذیرش خدا می یابیم. در حالی که ما ارتباط خدا با این عالم را به صورت محسوس و ملموس و واضح و روشن نمی فهمیم ولی ناچاریم خیالمان را از این بابت (تحیر عقلانی در برابر هستی) راحت کنیم. و پاسخی به خودمان بدهیم. چرا برای شناخت نزدیک ترین حقیقت به خودمان و بدیهی ترین حقیقت (به قول بعضی از فلاسفه) چنین راه های پُر پیچ و خم را باید رفت که در آخر هم نفهمیم این خدا چگونه حقیقتی است. مگر نمی گوییم در آخرت تمام حقایق آشکار می گردد و پرده کنار می رود. خُب چرا این حقیقت در دنیا آشکار نباشد؟ چه مصلحتی اقتضا می کند که حقیقت در پرده باشد؟ نباید به لحاظ فکری و نظری انسانها مشکلی می داشتند تا می شد گفت که دنیا دار امتحان و مسابقه است پس بشتابید. وقتی کسی از اصل وجود امتحان و مسابقه اطمینانی ندارد، چرا باید خود را به مشقت بیندازد و رنج مسابقه را متحمل گردد. مگر هدف خلقت و اساس دین ورزی مبارزه با هوای نفس نیست؟ وقتی انسانها در فهم حقیقت هستی دچار سرگردانی باشند، چه انتظاری می توان از آنها داشت. نباید از منظر خودمان به قضیه بنگریم و بگوییم همه چیز روشن است، بلکه باید عموم انسانها را در نظر بگیریم. کلّا در بسیاری از مسائل فقهی، اخلاقی و اعتقادی ابهامات بسیاری وجود دارد و سوالات بسیاری می توان پرسید و مطرح کرد که تاکنون جوابهای قناعت بخش نشنیده ام. و گاهی هم جوابهایی که برخی از منظر فلسفی و عرفانی می دهند، کاملا دید ما را نسبت به همه ی مسائل دینی تغییر می دهد که تفاوت زیادی به دید رایج و فقهی کلامی ما دارند. گاهی در پاسخ به برخی اشکالات می گویند: چون معرفت ما محدود است و ما نمی توانیم بر تمام حقایق احاطه پیدا کنیم، لذا خیلی از مسائل و حقایق را نمی فهمیم. اما این پاسخ اشکال را متوجه مسائل بنیادی و زیر بنایی اسلام می کند. چون ما بر عالم احاطه نداریم و معرفت ما نسبت به حقایق عالم محدود است، نمی توانیم هیچ گونه قضاوتی در مورد مبدا هستی و عامل نظم در جهان، بکنیم. خصوصا اینکه در طول تاریخ مسایل بسیار زیادی بوده اند که با علم و دانش آن روز لاینحل به نظر می رسید، لذا منتسب می کردند به عوامل ماورایی و خدایان (یا خدا) اما به مرور با افزایش دانش و آگاهی انسانها پرده از راز آنها برداشته و تبیین علمی و تجربی ارائه دادند، لذا خدایان به تدریج از آن مواضع عقب نشینی کردند و کار را سپردند به دست قوانین و عوامل طبیعی. وقتی از چیزی (مانند علت نخستین یا عامل نظم جهان) با دانش امروزی مان نمی توانیم تبیین معقولی به دست دهیم، فورا پای خدا را به میان بکشیم و بگوییم: «فثبت ولایه علی ابن ابی طالب» شاید روزی این حقایق کشف شد و تبیین طبیعی پیدا کرد؛ و شاید هم این مسایل یک رازی باشد که برای عقل بشری لا ینحل باشد. چرا ادعا داریم که عقل از همه چیز سر در می آورد و ابهامی باقی نمی گذارد. در حالی که می گوییم این عقل سود و زیان خود را در بسیاری از مسایل نمی تواند تشخیص دهد، لذا نیازمند وحی هستیم. ما می توانیم بگوییم که عقل ما محدودیت دارد و حوزه مابعد الطبیعه خارج از دسترس عقل انسان است؛ لذا نمی تواند هیچ گونه قضاوت نفیی یا ایجابی بنماید. عقل ما از خدا، روح، عالم غیب، فرشتگان و... تصور روشنی ندارد و نمی تواند داشته باشد (چون کارکرد عقل تحلیل، تبیین، نسبت سنجی و مقایسه ی داده های تجربی است و خودش نمی تواند ادراک مستقیم از محسوسات یا مجردات داشته باشد. به اصلاح عقل ابزار ادراکی ثانوی است، نه اولی (مانند حواس پنجگانه) البته همه ی این سوالاتی که مطرح کردم، انتظار ندارم که الآن جواب داده شود. سوالاتی بود که به مناسبت به ذهنم آمد. ان شاءالله در آینده به مرور به این مسایل و سوالات دیگری که مطرح می شود، پاسخ دهید. فعلا اگه امکان دارد لطفا همان سوال اول را (دلیل بر وجود خدا) پاسخ دهید، که از همانجا شروع کنیم. البته سوء تفاهم نشود که من آدم بی اعتقادی هستم. برای هر کدام از سوالاتم جوابهای سراپا شکسته ای هم دارم و برای چندان رضایت بخش و یقین آور نیست. و فعلا ملتزم به اسلام و تشیع هستم. اما تردیدها و ابهاماتی که دارم می خواهم به صورت معقولی بر طرف شود و نمی توانیم با اعتماد و توکل به دین و اعتقاد موروثی ام، خیالم را آسوده کنم و از این کنار این مسایل بگذرم و روی شان سرپوش دینی بگذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خودتان متوجه‌اید این موضوعات، موضوعاتی است که همواره باید انسان به آن عمق ببخشد، نه آن‌که در ابتدایِ امر در معرض فهمِ انسان‌ها نباشد در حدّی که اگر انسان موانع نظر به حضرت ربّ را نداشته باشد، او از همه به انسان نزدیک‌تر است . پيش‏ فرض‏هايى كه انسان‏ها دارند و گرفتار عقايد باطل مى‏ باشند مانع درک حضور خدا است. اگر موانع فوق برطرف شود، به خودى خود نور الهى بر قلب انسان تجلى مى‏ كند. زيرا از طرف خداوند بخلى نيست و او دائم‏ الفيض است. مثل اين‏كه براى تجلى نور خورشيد در آينه فقط كافى است صفحه آن پاك و پاكيزه باشد. نيمه دوم موضوع كه تجلى نور خورشيد است به خودى خود در صحنه است. به همين جهت بايد متوجه بود انوار غيبى نسبت به ما در نزديك‏ترين شرايط ممكنه هستند، همين‏كه ما موانع را برطرف كرديم با تجلى آن انوار روبه ‏رو خواهيم شد. آنچه ممكن است موجب كم همتى و يأس شود اين است كه فكر كنيم بايد علاوه بر رفع موانع، جهت كششِ تجليات انوار غيبى هم كارى بكنيم، و چون نمى ‏توانيم در آن راستا كارى انجام دهيم نااميد مى‏ شويم، غافل از اين‏كه از آن طرف بخلى نيست و سراسر لطف و توجه است. حضرت صادق (ع) جهت توجه به موضوع فوق و اين‏كه اولًا: قلب انسان كاملًا با خدا آشنا است و خداوند در نزديك‏ ترين شرايط به انسان است. ثانياً: مى‏ تواند با خدا روبه ‏رو شود، ما را متوجه نكته‏ اى مى‏ كنند كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است كه‏: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ‏ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،[1] و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏ شوند خدا را با تمام خلوص مى‏ خوانند و چون آن‏ها را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مى ‏ورزند. بعد از طرح اين آيه حضرت فرمودند: آن‏ وقت كه فرد در دريا اميد به هيچ ‏چيز ندارد و به قدرتى لايزال متوسل مى‏ شود «فَذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ‏ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ»،[2] آن قدرت لايزال كه در آن حالت، آن فرد بدان متوسل مى‏ شود همان خدايى است كه قادر بر نجات است، در آن موقعى كه هيچ نجات دهنده ‏اى براى او نيست، و او فريادرس است، در شرايطى كه هيچ فريادرسى را در منظر خود نمى ‏يابد. حديث مذكور؛ از بهترين نكته‏ ها براى خدا يابى است. چون اولًا: ما را متوجه خدايى مى‏ كند كه مافوق خداى مفهومى است و در آن شرايط خاص او را روبه ‏روى خود مى ‏يابيم، يعنى همان خدايى كه از طريق قلب بايد با آن مرتبط شد. ثانياً: اين خدا را انسان در وجود خود مى‏ شناسد و احتياج نيست با كتاب و درس و مدرسه وجود او را براى خود اثبات كند. ثالثاً: و از همه مهم ‏تر اين‏كه كافى است حجاب‏هايى كه خود را براى ما نجات‏ دهنده و فريادرس مى‏ نمايانند كنار رود، يك‏ مرتبه قلب ما خود را با آن خدا روبه‏ رو مى ‏بيند. به همين جهت حضرت مى ‏فرمايند: او خداى قادر بر نجات است آن موقعى كه هيچ نجات‏ دهنده ‏اى نيست، «حَيثُ لا منجى». وقتى در منظر جان انسان مشخص شود كه هيچ نجات‏ دهنده‏ اى نيست و همه آنچه ما به عنوان نجات‏ دهنده به صورت وَهمى و دروغين به آن‏ها دل بسته بوديم، از منظر قلب كنار رفته ‏اند، و وقتى روشن شود همه آنچه ما به عنوان فريادرسِ خود به آن‏ها دل بسته بوديم، از صحنه جان رخت بربسته ‏اند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فريادرس ظاهر مى ‏گردد و ما با او روبه‏ رو مى ‏شويم. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اين حديث شريف جايگاه دستورات دين و معارف حقه الهى را نيز روشن مى‏ نمايد كه چرا دائماً ما را متوجه مى‏ كنند كه نظرمان به خدا باشد و براى هيچ‏ چيز به نحو استقلالى، تأثيرى قائل نشويم. زيرا در آن صورت آن خدايى كه از هر چيز به ما نزديك‏ تر است و در منظر جان ما حى و حاضر است، گم مى‏ شود.

2- به نظر بنده خودشناسی که قابلِ تجربه‌ترین موضوع برای هر انسان است؛ کار را آسان کرده، ما خودمان موضوعات را پیچیده می‌کنیم. 3- اگر قواعد اصیلی را نیابیم، این مشکل همیشه هست که نکند مثلاً موضوعی از علم بیاید و آن عقیده و باور را ببرد. موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره عنكبوت، آيه 65.

[2] ( 1)- قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ( ع) يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِى عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَى الْمُجَادِلُونَ وَ حَيرُونِى فَقَالَ لَهُ يا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَة قَطُّ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيثُ لَا سَفِينَة تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَة تُغْنِيكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيئاً مِنَ الْأَشْياءِ قَادِرٌ عَلَى يخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: الصَّادِقُ( ع) فَذَلِكَ الشَّى‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيثُ لَا مُنْجِى وَ عَلَى الْإِغَاثَة حَيثُ لَا مُغِيثَ.« معانيالأخبار»، ص 4-« توحيد صدوق»، ص 231.« بحارالانوار»، ج 3، ص 41.

21632
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ۱. ببخشید آیا خون نواصب و دشمن اهل بیت حلال است؟ کجای دین آورده که ما می توانیم به جان افراد مالک باشیم و به راحتی حکم به قتل آنها بدهیم؟ ۲. آیا حدیثی داریم که صراحتا ائمه امر به کشتن نواصب کرده باشند؟ ۳. اگر حکم الهی است پس چطور وقتی فردی نزد امام دوم شیعیان می آید به ایشان و پدر ایشان توهین می کند ولی ایشان با رفتار نیکو با آن شخص برخورد می کنند؟ پس ایشان بر اساس حکم الهی عمل نکردند؟ مگر قتلشان واجب نیست؟ وظیفه ما در قبال نواصب چیست؟ ۴. لو سلمنا که این حکم صحیح باشد. ملاک دقیق برای ناصبی بودن چیست؟ آیا نباید تفاوتی بین توهین به ائمه و استخفاف ائمه قائل شد؟ مثلا کسی به أئمه توهین نمی کند ولی مقام آنها را کوچک می شمارد و می گوید هر چه آنها گفتند دروغ است مثلا یا مثلا آنها را با اسم کوچک صدا می کند بخاطر استخفاف مقامشان، این فرد هم زیر مجموعه تعریفی که فقها از ناصبی بیان کردند حساب می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که جریان نواصب یک جریان سیاسی برای مقابله با موجودیتِ اسلام بوده است. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (72)/آل‌عمران) طایفه‌ای از اهل کتاب با نقشه ابتدای روز ادعا می‌کنند ما ایمان آوردیم و بعد در آخر روز می‌گویند بررسی کردیم دیدیم دین اسلام چیزی ندارد و به صورتی مرموزانه به نقشه‌ی خود شکل علمی می‌دهند مثل کاری که سلمان رشدی کرد که این عملاً مقابله با اسلام و موجدیت نظام اسلامی است و به عنوان یک نوع مبارزه با اسلام، این نقشه را می‌کشند و این غیر از آن است که یک کسی از سر عصبانیت یا از سر جهالت، نبوتِ نبیّ و یا حقانیت شریعت را منکر شود. این افراد حکم‌شان مسلّم حکمی نیست که برای امثال سلمان رشدی هست. آری! بوده‌اند کسانی که با توطئه سعی داشتند تشکیلات تشیع را در زمان ائمه به مشکل بیندازند و جریان وکالت را با خطر روبه‌رو کنند که امام دستور قتل آن‌ها را می‌دادند. موفق باشید

21616
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ضمن تبریک میلاد بانوی دو عالم خانم فاطمه زهرا علیهاسلام سوالی درباره آیه ۲ سوره ملک داشتم. استاد مگر موت، امری عدمی نیست؟ پس چطور خداوند با آن بصورت امر وجودی برخورد می کند و آفرینش آن را به خود منتسب می کند؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که قرآن می‌فرماید: «خلق الموت و الحیاة» یعنی خداوند با گرفتن حیات، عملاً موت را خلق کرده، نه آن‌که لازم باشد موت، امرِ وجودی قلمداد شود. موفق باشید

21613
متن پرسش
سلام استاد: غرفه که در تفسیر سوره مبارکه زمر می‌فرمایید همان عالم دینی ست که در کتاب عالم انسان دینی فرموده بودین؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده تطبیق خوبی است. موفق باشید

21605
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب معاد ص ۱۵۱ در قسمت نفخه اول فرمودید: در آیه ۱۱ سوره زمر کلمه «صعق» به کار برده و «مات» نگفته زیرا در نفخه صور بحث انقطاع روح از بدن که به آن موت می گویند در میان نیست. و این در حالی است که روشن شد هنگام نفخه صور یک عده هنوز در زمین دنیا هستند و اتفاقا بحث انقطاع روح از بدن در میان هست! لطفا توضیح بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نفخه‌ی اول، همه در صعقه قرار می‌گیرند و به یک معنا از حیاتِ دنیایی می‌میرند و به حیات برزخی زنده می‌شوند. و در نفخه‌ی دوم از حیاتِ برزخی می‌میرند و به حیات قیامتی وارد می‌شوند. موفق باشید

21603
متن پرسش
سلام علیکم: سوالی داشتم خدمتتون: 1. اینکه می گویند از نظر ملاصدرا، زنان جزء حیوانات هستند، آیا درست است؟ لطفا توضیح دهید که متنی که در اسفار آمده، چه برداشتی از آن می شود و چرا؟ ۲. شرحی که ملا هادی سبزواری بر این سخن داده، درست است یا نه؟ آیا واقعا دیدگاه ایشان چنین بوده یا اشتباه برداشت کرده؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این نوع ادبیات در آن زمان معمول بوده که وقتی می‌خواستند توصیه کنند به رعایت ضعیفان، زنان و حیوانات را کنار هم می‌اوردند بدون آن‌که قصد توهین داشته باشند 2- نظر جناب آقای ملاهادی سبزواری هیچ مبنایِ علمی و دینی ندارد. آن‌چه برای ما حجت است سخن قرآن است که فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (97)/نحل) که در این رابطه برای رسیدن به حیات طیبه که عالی‌ترین درجه‌ی یک انسان است هیچ تفاوتی قائل نیست. منتها وظایف آن‌ها متفاوت است و این به این معنا نیست که ارزش وظایف مردانه برتر است و احتمالاً اشکال آقایان در این غفلت اخیر است. این امام خمینی است که می‌فرمایند: «زنان ما بايد مقابل بعضى آخوندهاى بى‏ اطلاع از مصالح مسلمين كه نظرات خودشان را تحميل كرده‏ اند تا زنان ما را از حقوق خودشان محروم كنند، بايستند.». موفق باشید 

21601
متن پرسش
سلام علیکم‌: ببخشید دققتون رو می گیرم. ۱. تفاوت «امر» و «خلق» در قرآن چیست؟ ۲. همان طور که در روایات آمده، معاد جسمانی است. از آنجایی که آن عالم، عالم ماده نیست و همه چیز مجرد است پس سوال اینجاست که در (۱۵/محمد 'ص') آمده است که به دوزخیان آب جوشی می نوشانند که روده هایشان متلاشی می شود، پس چطور در آنجا روده ای وجود دارد؟ لطفا توضیح دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «امر» ایجادِ بی‌زمان و غیر تدریجی است و لذا قرآن می‌فرماید: «امرهُ اذا ارادَ شیئاً ان یقول لهُ کن فیکون». و «خلق» ایجادِ در زمان و تدریجی است لذا می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ..» 2- جسمانی‌بودن معاد به معنایِ مادی‌بودن آن نیست، همان جسم غیر مادی مثل جسم در خواب، در قیامت به زحمت می‌افتد. موفق باشید  

نمایش چاپی