بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18651
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار اینکه گفته می شود برای مداومت بر زیارت عاشورا حتما بعدش باید دعای علقمه بخوانی درست است؟ اینکه می گویند هر کسی نمی تواند دعای صباح را بخواند درست است؟ اما بنده مدتی است که با کلام حضرت مولا (علیه السلام) در دعای صباح انس گرفته ام و به نظرم از لحاظ الفاظ عربی (شاید به خاطر عرب زبان بودنم این حس را دارم و گفته ی دوستان به جای خود درست باش) یکی از بهترین ادعیه هایی است که می توان بوسیله ی آن با حضرت حق ارتباط گرفت، البته بقیه ادعیه جای خود دارند. اینکه می گویند قراِئت ختم سوره ی واقعه در ماه قمری آن هم ماهی که اولین روزش دوشنبه باشد، درست نیست و طبق احادیث این مورد اصلا نیامده درست است؟ اینکه گویند در قرائت نماز اگر الفاظ را بهتر از امام ادا کنی نمی توانی نمازت را به امامت امام بخوانی، درست است؟ بنده عرب زبان هستم و متوجه شدم جاهایی امام در ادا کردن الفاظ اشکال دارد ولی چون در شهر مذهبی تعداد کثیری از مردم نمازشان را به امامت ایشان می خوانند و از ثواب نماز جماعت نمی توان چشم پوشی کنم و صدالبته عرفان و حضور قلب امام بر من پوشیده نیست نمی توانم حرف بعضی از دوستان طلبه را قبول کنم. به نظر جنابعالی سخن شان درست است؟ و اینکه می گویند نماز ظهر و عصر را افضل است که با هم قرائت شود و همچنین نماز مغرب و عشاء و اینکه هر کدام از نمازها را طبق وقتی که گفته اند جدا نباید خواند درست است؟ به لطف الهی بنده مدتی است نیت کرده ام نافله های ظهر و عصر را به جا آورم و به همین جهت نماز ظهر و عصر را جدا از هم می خوانم همچنین مغرب و عشا آیا اینگونه عمل کردن اشکال دارد؟ ببخشید سوالاتی است که مدتی با آن ها مواجهه شده ام و جواب گویی بهتر از جنابعالی سراغ نداشتم. ممنون از بزرگواری تان!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بهتر است بعد از زیارت عاشورا، علقمه خوانده شود ولی لازم نیست 2- دعای صباح تذکرات توحیدیِ فوق‌العاده‌ای را ابتدا مطرح می‌کند و با عالی‌ترین تقاضاها، کار را جلو می‌برد چرا از آن کوتاهی شود؟ مگر مرحوم ملارجبعلی خیاط برای ما حجّت است؟ 3- مستحب است هرشب قبل از خواب سوره‌ی واقعه خوانده شود، چرا با این بهانه‌ها از آن کوتاهی کنیم 4- در ادای الفاظ نماز نباید چندان حساسیت به خرج داد تا از حضور در نماز جماعت محروم شویم 5- حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در «تحریرالوسیله» می‌فرمایند جداخواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء بهتر است. به‌خصوص وقتی انسان بخواهد نافله‌ی آن اوقات را نیز انجام دهد. آری! جمع‌خواندنِ نمازهای مذکور را رخصت داده‌اند. موفق باشید

18635
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: ما انسان ها در مقامی نیستیم که در مقابل خداوند چون و چرا کنیم و کجا می توانیم برویم که خدا نباشد؟ با این حال و با وجود ترسی که درونم از پرسیدن این سوال وجود دارد می پرسم چون با سرپوش گذاشتن بر تردیدها نمی توان آن ها را از بین برد. به شنیده هایم در خصوص بهشت و جهنم با تجربه ای که در زندگی داشته ام رسیده ام، اینکه بهشت زندگی زیر سایه شریعت الهی است و جهنم همان تجسم گناهان است، همه اینها درست، ولی واقعا هدف از خلقت چه بوده است «الا لیعبدون» و «الا لیعرفون» گفته اند ولی با عظمتی که خدا دارد چه نیاز بوده است (گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد) معلوم است این احساس پوچی در درون انسان ها بوده که در پاسخ فرموده ما آسمان ها و زمین را بازیچه نیافریدیم. در آتش شدید گناهانم در حال سوختنم و پایانی نیز برایش نمی بینم (خالدین فیها) و در این جهنم خودساخته این پرسش برایم مطرح است اگر مرا خلق نکرده بود و یا حداقل در مواقعی از زندگی دستم را گرفته بود الان بخاطر رعایت نکردن قواعد این بازی در حال سوختن نبودم. برایم قابل درک نیست که خدایی که هیج جا را از وجودش خالی نمی بینم و اگر بجای کل کائنات فقط یک مورچه خلق کرده بود برای اثبات عظمتش کافی بود با انسان ضعیف و حقیری مثل من اینطور عمل کند بقول فرد شوخی که می گفت خدایا مگه من هم قد تو هستم که سر به سرم می زاری. در پاسخ پرسشی فرموده بودید که ما خودمان خواسته ایم که باشیم مولوی می گوید ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می شنود اگر منظور بروز صفت خلاقیت خداوند بوده چرا انسان خلق شده؟ چیزهای دیگه هم که خلق شده و می توانست خلق بشه. در کل می خوام بدونم که نهایتا سرنوشت انسان هایی مثل من که جزء ضایعات این کارخانه هستند چی میشه آیا وقتی صاحب کارخانه علیم حکیم است کارخانه ضایعات میتونه داشته باشه؟ مخلص کلام اینکه آخرش چی میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً با توجه به این‌که به این خوبی به میدان آمده‌اید می‌دانید هدف از خلقت در آن آیه‌ی مشهور، هدف مخلوق است نه هدف خالق که می‌فرماید جنّ و انس را خلق کردیم برای عبادت؛ بدین معنا که هدف جنّ و انس برای یافتنِ مقامی برتر عبادت است زیرا که خود حضرت حق، هدف است نه آن‌که دنبال هدفق باشد. غنیِ مطلق چیزی کم ندارد که بخواهد به آن برسد. ثانیاً: آیا وقتی موجودی امکان خلق‌شدن دارد، حضرت حق باید بخل بورزد و خلقتِ او را به او ندهد؟ یا این‌که خلقتِ آن شیئ را به آن شیئ می‌دهد به همان معنایی که حضرت موسی و حضرت هارون«علیهماالسلام» فرمودند: «ربُنا الذّی اعطی کلّ شیئٍ خلقه ثم هدی» و بعد از خلق‌کردنِ چیزی به نام انسان و هدایت او، آیا جز این است که او را با آن‌چه او کسب کرده روبه‌رویش می‌کنند؟ پس در واقع همان‌طور که در بحث «خدا چرا ما را خلق کرد» در ابتدای کتاب «آشتی با خدا» عرض شد در این‌گونه سؤال‌ها ما ناخودآگاه با اعتراض درونی به خودمان روبه‌روئیم و راهش هم مأیوس‌شدن نیست، بلکه به خودآمدن را باید پیشه کرد، زیرا که «با کریمان کارها دشوار نیست». بد نیست سری هم به شماره‌ی سؤال 18636 بزنید. موفق باشید

18626
متن پرسش
سلام استاد عزیز: خسته نباشید. این سوال یکی از دوستان طلبه ام هست از محضر شما: استاد بنده طلبه پایه پنج هستم و ۲۴ ساله و حدود پنج ماه از زندگی متاهلی ام می گذرد کتاب های شما و شهید مطهری را کامل خوانده ام، همچنین کتاب های زیادی را به صورت پراکنده از حضرت علامه آیت الله طهرانی و آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح و آقای صفایی حایری و همچنین علمای بزرگ دیگر مطالعه کرده ام. استاد نمی دانم چرا به وحدت نمی رسم. چرا حیران و گیجم، چیزی که دائم ذهن مرا فراگرفته این است که نکند مصداق آیه «ان الانسان لفی خسر» شوم. استاد خسته ام، حیران و سرگردانم. راهنمایی ام کنید. متشکرم استاد عزیز و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود این عطش و این حساسیت هر دو خوب است. به امید آن‌که بتوانید به آن، جهتی دهید به سوی عرفانِ حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که در مقابل ما گشوده‌اند، از جمله تفسیر سوره‌ی حمد. البته به شرطی که از دروس رسمی حوزه کم نگذارید. موفق باشید   

18621
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: لطفا بفرمایید تفاوت عبادی در این دو آیه چیست؟ «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.....ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً......فَادْخُلِي فِي عِبَادِي» با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر دو آیه حضرت حق خواسته‌اند نظر رحمانیِ خود را به بندگان‌شان نشان دهند و بفرمایند شما از خودم هستید. با این تفاوت که در آیه‌ی اول حالتِ بالقوه دارد و در آیه‌ی بعدی حالت بالفعل. و به همین جهت در آیه‌ی دوم می‌فرماید وارد بهشت خودم بشو. موفق باشید

18609
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه حفظه الله: جناب استاد در رابطه با سوال 18590 انگار پارادوکسی وجود دارد. از یک طرف می فرمایید: «کسی که برای منافع خودش بیشتر جوش می زند تا دیگران، اصلا در رحمت خدا وارد نشده است» از طرف دیگر در پاسخ به سوالی در این مورد می فرمایید: «اتفاقا اگر کسی بخواهد حقیقتا به فکر خودش باشد باید بیشتر به فکر بقیه باشد» پس باز هم اصل این شد که انسان باید به فکر خودش باشد و برای خودش جوش بزند و دیگران فقط در حد انجام وظیفه است چنانچه در مورد حضرت رسول هم خداوند به او می فرماید جز بلاغ مبین وظیفه ای نداری، چنانچه حضرت علی در نامه 31 نهج البلاغه با عبارات تمام ذکر و فکرم معطوف به خودم باشد، فهمیدم پیش از آنکه مسئول مردمان باشم وظیفه دار خود هستم تصریح می فرمایند. علامه طباطبایی در تفسیر سوره حدید می فرمایند: رهبانیتی که یاران مسیح از پیش خود ساختند خدای تعالی تشریعش نکرده بود ولی مورد رضایت خدای تعالی بود. بنابراین حتی کسانی که به رهبانیت رو آوردند و فقط به فکر نجات خود بودند هم مورد رضایت خدا واقع شده اند. کوتاه سخن آنکه درست است وظایف اجتماعی نقش مهمی در تکامل آدمی دارد ولی آیا می توان پذیرفت کسی که برای مردم به اندازه خودش جوش نمی رند مطلقا از رحمت خدا دور است؟ با کمال تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در وسعت حضور انسان در عوالم وجود است که چه اندازه خود را در راستای رجوع به حق وسعت می‌دهد. یکی تنها نسبتِ خود و خدا را در اصلاح شخصیت فردی‌اش شکل می‌دهد، و یکی در نسبتِ ارتباط خود با خدا، اصلاحِ یک امت را به عهده می‌گیرد. موفق باشید

18612
متن پرسش
با سلام دو سؤال داشتم: ۱. نظر شما در مورد مسابقه دادن با دوستان در امور خیر چیست؟ (مثل خواندن نماز اول وقت) آیا خطراتی مثل عجب، حسادت، غرور یا حتی تغییر نیت وجود ندارد؟ ۲. در بحث انتخاب معلم اخلاق و تعارض ارشادات (مثلا خواندن نماز شب که یک نفر می گوید ۲ رکعت خوب است یک نفر می گوید کامل بخوانید...) یا خواندن کتب اساتید با توجه به سیر مطالعاتی شان، ملاک ما باید چه باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم اشکالی داشته باشد زیرا خود قرآن می‌فرماید: «فاستبقوا بالخیرات» یعنی در امور خیر با همدیگر مسابقه بگذارید و از هم سبقت بگیرید 2- ملاک، آموزه‌های شریعت است به اضافه‌ی ذوق خودتان که با کدام‌یک همخوانی دارید. از نامه‌ی 31 امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به فرزندشان غفلت نکنید. شرح آن نامه تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» بر روی سایت هست. موفق باشید

18575
متن پرسش
با سلام: بنده به نکته ای رسیدم مطرح می کنم امیدوارم جواب بگیرم. هر چه دروغ بیشتر، قدرت روحی و اعتبار اجتماعی بیشتر. اگه شما می گویید قرآن عین صداقت هست صداقت این گفته را ما نتوانستیم درک کنیم. علم کلام هم با استدلال جوابگو نیست، فلسفه هم که ذهن را به جای دیگه میندازه. اصلن شما صداقت رو شما چه جوری تعریف می کنید؟ هر چه شما تعریف کنید آن تعریف دچار فاهمه ای گوناگونی میشه. شاید هرمنوتیک اینجا معنا پیدا کنه. آقای طاهرزاده شما نمیتونید صداقت را تعریف کنید. زیرا تعریف شما با مبتنی بر صداقت گوینده باشد که به راحتی نمی توانید این صداقت رو قبول کرد. امیدوارم توانسته باشم مطلبم رو رسونده باشم. ممنون از توجه تان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظورتان را درست متوجه شده باشم، عرض بنده آن است که عنایت داشته باشید ما ابزارهایی داریم که احساس می‌کنیم واقع‌نما هستند. مثل حسّ لامسه که خبر از واقعیت زبری و نرمی اشیاء می‌دهد. عقل نیز استعداد آن را دارد که متوجه باشد این قرآن از طرف خالق بشر آمده است مشروط بر آن‌که مدتی در آن تدبر کنیم. موفق باشید

18581
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: غرض از نوشتن این پیام طرح سوال نیست. شکوه ای است که بجا و نا بجا بودنش برعهده انصاف و قضاوت شما است. من حدود ... است که زندگی مشترک خود را با همسرم آغاز کرده ام. عمده اختلاف ها و مسائل و مشکلات ما در برگزاری جشن عروسی ایجاد شد زود به زود عصبانی می شدم و چیزهایی می گفتم که در اختیار خودم نبود و این اختلاف ها را تشدید می کرد اگرچه پس از آن تمام تلاش خود را برای دلجویی از همسرم می کردم ولی آن لحظه از ذهنش بیرون نمی رفت. ولی عمده مشکل دونگاه بسیار متفاوت ما به عالم و به مسائل آن بود. و من الله توفیق
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد این مشکلات ربطی به چنین مسائلی ندارد. یک مشکل تاریخی است که زنان و مردان در این شرایط نسبت به تعریفی که از زندگی باید داشته باشند، دچار بحران شده است. لذا نه مثل گذشته می‌توانند به روش سنتی زندگی کنند و نه افراد مذهبی می‌توانند بی‌قید از آموزش‌ها و ارزش‌های دینی باشند. نیازمند یک نوع «خودآگاهی» هستیم که موضوعات را بالاتر از این‌ها ببیند و با عشق و علاقه‌ای که خداوند در جانِ دو همسر گذاشته است به همدیگر سخت‌گیری نکنند و همدیگر را درک کنند و راز آن که حضرت امام به زوج‌های جوان توصیه می‌کردند؛ «گذشت کنید» را، بیشتر مورد توجه قرار دهیم. هرکدام در گذشت‌کردن بهتر پیش‌قدم شوند، بیشتر در هنر زندگی‌کردن موفق خواهند شد. باید نگذاشت شیطان موضوعات فرعی دین را حتی برای ما عمده نماید. در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (31) /نساء». یعنی اگر از گناهان کبیره انسان فاصله گرفته باشد، خداوند از گناهان فرعی چشم‌پوشی می‌کند و برای چنین افرادی که گناهان کبیره مثل شرک و زنا نداشته باشند جایگاه ارزشمندی در نظر گرفته است. حال چرا ما باید در امور فرعی به هم سخت‌گیری کنیم و خود را گرفتار وسوسه‌های شیطان نماییم که امور فرعی را برای ما عمده می‌کند؟!! موفق باشید     

18570
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و تبریک به مناسبت دهه ی مبارک فجر انقلاب سلامی: علامه طباطبایی (ره) در مورد رابطه ی صراط مستقیم و سبل رحمانی، صراط را مهیمن بر سبل می دانند طبق آیات و رابطه ی آن دو را با مثال نفس و بدن تشریح می کنند که صراط همان سبیل است بدون حدود و تعینات سبیل. سبل را متعدد و درای مراتب می دانند. (اينكه طرقى كه به سوى خداى تعالى منتهى مى‏ شود از نظر كمال، و نقص، و نايابى و رواجى، و دورى و نزديكي اش از منبع حقيقت، و از صراط مستقيم، مختلف است، مانند طريقه اسلام و ايمان، و عبادت، و اخلاص، و اخبات. هم چنان كه در مقابل اين نامبرده‏ ها، كفر، و شرك، و جحود، و طغيان، و معصيت، نيز از مراتب مختلفى از گمراهى را دارا هستند، هم چنان كه قرآن كريم درباره هر دو صنف فرموده: ( «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ، وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‏، براى هر دسته‏ اى درجاتى است از آنچه مى‏ كنند، تا خدا سزاى عملشان را به كمال و تمام بدهد، و ايشان ستم نمى‏ شوند». و اين معنا نظير معارف الهيه است، كه عقول در تلقى و درك آن مختلف است، چون استعدادها مختلف، و بالوان قابليت‏ها متلون است، هم چنان كه آيه شريفه (رعد- 17) نيز باين اختلاف گواهى مي داد. ترجمه تفسير الميزان ؛ ج‏1 ؛ ص 54) یکی از اساتید در ذیل این نکته فرمودند که صراط مثل روح برای سبل رحمانیست ولی سبل شیطانی چنین روحی که مایه ی وحدتشان بشود ندارند و اگر وحدتی باشد عرضی است. از طرفی امام خمینی (ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرمایند (و در مقابل این حقیقت نورانیه، حقیقت دیگر است که آن وهم کل است در انسان کبیر، که به حسب فطرت و جبلت، مایل به شرور و فساد و داعى به اغلوطه و اختلاق است و آن بعینه، حقیقت ابلیس الابالسه و شیطان بزرگ است، که سایر شیاطین و ابالسه از بروزات و مظاهر آن است و از براى این حقیقت، تجرد است، تجرد برزخى ظلمانى، نه تجرد عقلانى نورانى، چنانچه پیش اصحاب معرفت و یقین روشن و واضح است......(صفت) اول آن که این حقیقت جهلیه، پس از حقیقت عقل، مخلوق شده است، با تراخى که از کلمه ثم استفاده شود. و این شاید اشاره به آن باشد که این حقیقت پس از عقل کلى و نفس کلى، مخلوق است و این شاهد آن است که پیش از این به آن اشاره نمودم که حضرت صادق علیه السلام بیان عقل کل و نفس کل را اولا فرمودند و پس از آن، اشاره به عقول جزئیه و جهل جزئى فرمودند که مورد نظر سائل بوده....) سوال بنده اینجاست که آیا اینکه قائل باشیم وهم کلی هم داریم که سیطره بر وهم های جزییه دارد همان است که می گویند روح تمدن غرب و ....؟ اساسا از چه بابی عالم غربی را توجیه می توان کرد؟ عالم انسان دینی قابل توجیه است که از طریق سبل وارد صراط می شوند ولی عالم انسان غربی که کثرت محض است چگونه و بر چه مبنایی قابل توجیه است؟ گویا پاسخ این سوال وجه اختلاف دو دیدگاه در غرب شناسی را مشخص کند. دیدگاهی که غرب را یک روح واحد به هم پیوسته می داند و دید گاهی که غرب را بعض بعض می کند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وَهم از آن جهت که رجوع به هر میلی دارد که جنبه‌ی حقانی ندارد، یک «کلّ» است. زیرا روح واحدی است در مقابل توحید  – هرچند در ذات خود به حقیقت واحدی رجوع ندارد -  در فضای این روحِ واحد، موضع‌گیری‌های مختلفی نسبت به امور از آن سر می‌زند. مثل آن‌که غضبیه را تبدیل به خصومت با اولیاء می‌نماید به جای تبرّی از شیطان. و یا عشق را تبدیل به شهوترانیِ صِرف می‌نماید و تعالی را به کبر تبدیل می‌نماید. این‌ها سُبُلِ رجوع به وهم است و غرب از این جهت یک روحِ واحد است و نمی‌توان آن را به صورت جزء‌جزء نگریست مگر از آن جهت که بتوانیم به سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» شیطان تاریخیِ خود را مسلمان کنیم و در راستای اهداف توحیدی و ضد استکباری از عقلِ تکنیکی استفاده نماییم، مشروط بر این‌که آن را ذیل توحید قرار دهیم. کاری که شهید شهریاری‌ها و مقدم‌ها انجام دادند. موفق باشید 

18578
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیزم: اگر بخواهم یک دوره مفصل تفسیر کار کنم، المیزان و تسنیم بخونم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» در این مورد شده است. پیشنهاد بنده آن است که تلاش بفرمایید آن جزوه را مطالعه کنید. موفق باشید

18554
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: آشنایان و همکاران چند سوال از من پرسیدند که من نمی توانم کاملا منطقی و با دلایل و برهان های قوی جوابشان را بدهم. چنانچه برایتان مقدور است لطفا در این زمینه بنده را راهنمایی فرمایید. اگر لازم باشد حاضرم کتب گوناگون را برای تحقیق در این مورد مطالعه کنم: 1. امر به معروف و نهی از منکر چه ضروریتی دارد؟ 2. چرا ما باید آیین اعراب را قبول کنیم در صورتی که خودمان زرتشت را داریم؟ 3. چرا خدا بعضی از مسایل را در قرآن کاملا صریح و مشخص بیان نکرده و راه را برای تاویل و تفسیرهای مختلف افراد باز گذاشته؟ 4. چرا خدا در قرآن مستقیما بیان کرده که زنها را کتک بزنید و این حرف دستمایه افراد مخالف شده که بگویند اسلام مخالف زن است و او را خوار کرده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. اسلام به عنوان راهي كه خدا جهت هدايت بشريت قرار داده به عهده دارد تا آن‌چه موجب هلاكت افراد و جوامع انساني مي‌شود را به آن‌ها متذكر شود و از اين جهت جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، یک جایگاه عقلانی و انسانی است 2. بحث دین زرتشت برای ایران و دین اسلام برای اعراب در میان نیست. بحث آخرین دین خدا است که بعد از تحریف سایر ادیان، خداوند برای بشریت فرستاده است. آیا دین زرتشتی که امروز ما با آن روبه‌رو هستیم می‌تواند جوابگوی نیازهای انسان‌ها در این تاریخ باشد؟ و یا در حدّ  مطالب کلی متوقف است؟ 3. اتفاقاً قرآن به عنوان کتاب مبین همه‌ی مطالب خود را به صورت بسیار روشن بیان کرده است. منتها مانند هر سخن حکیمانه‌ای باید برای فهم آن، تدبر لازم را به‌کار گرفت 4. هرگز چنین نیست که خداوند به مردان اجازه‌ی زدن زنان را داده باشد. قرآن در آیه‌ی 34 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً» مردان به جهت استعداد خاصی که در مدیریت خانه به صورت کلی دارند و به جهت وظیفه‌ای که نسبت به اقتصاد خانواده خداوند به عهده‌شان گذاشته است، مدیریت خانواده را به عهده دارند و زنان صالح پیرو حق و حافظ اسرار انسان‌ها و خانواده به جهت رحمتی که حضرت حق در محافظت آن‌ها داشته است، در خانواده نقش‌آفرین‌اند. و برعکس اگر زنانی پیدا شدند که حریم خانواده را رعایت نمی‌کنند، ابتدا آن‌ها را با وعظ و نصیحت متوجه‌ی مسئولیت‌شان بگردانید و اگر اثر نکرد، حربه‌ی قهر را در میان آورید و چنان‌چه کار، به جاهای بدی کشید و خطر از بین‌رفتن نظام خانوادگی و نظام اجتماعی از طریق چنین زنانی پیش آمد، برای حفظ خانواده به جای آن‌که محکمه و دادگاه وارد شود خود مرد خانواده که مطلع است از آن‌چه گذشته است به حکم امر به معروف و نهی از منکر وارد شود و حدود الهی را، آن‌هم در حدّ زدن با چوب مسواک به طوری که هیچ کبودی پیش نیاید اجرا نماید. و این هیچ ربطی به حق مردم برای زدن زن را مجاز نمی‌نماید. حال اگر همین نوع خطاهایی که زن انجام می‌دهد و باید در محدوده‌ی خانواده تمام شود را، مرد انجام دهد او را به دادگاه اسلامی می‌سپارند و در این‌جا دادگاه با او روبه‌روست و دیگر بحث چوب مسواک و کبودنشدن نیست، بلکه شلاق است و حدّ و تعزیر. موفق باشید

 

18549
متن پرسش
با عرض سلام: درباره ماهیت وحی از دیدگاه ملاصدرا توضیح یا منبعی را معرفی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی هیچ‌کس نمی‌داند حقیقت وحی چیست؟ همین اندازه می‌دانیم که از جنس علوم حصولی و مفهومی نیست. موفق باشید
 

18522
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم: همانطور که می فرمایید به جز حق در صحنه نیست چه در وجود و یا صفت و یا در فعل و حق هم همین است و چقدر سخت است تصور اینکه موثر دیگری غیر از خدا در عالم وجود داشته باشد و دیگری وجود ندارد. اما اعمال ناحق را چگونه ببینیم؟ آیا نیزه ای که شمر می اندازد هم مصداق «ما رمیت اذ رمیت» است؟ لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه غیر از حق است، حجاب‌های ظهور حق‌اند. شمر«لعنة‌اللّه‌علیه» و حرکاتش از نظر تشریع، حجاب‌های ظهور حق‌اند هرچند «و ما تسقط من ورقة الاّ یعلمها». موفق باشید

18518
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند: در آیه ی «ان مع العسر یسرا» مگر معنای مع (با) نیست پس چرا عموما معنی می شود بعد از هر سختی آسانی ست و سوال بعدی اینکه اجنه می توانند جسم داشته باشند یا نه؟ (ممنون)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اتفاقاً زیبایی بحث در آن است که می‌فرماید در دل سختی آسانی نهفته است و انسان با استقبال از سختی‌ها، با آسانی‌ها روبه‌رو می‌شود و اَنسان می‌گردد 2- اجنّه می‌توانند پدیده‌های مادی به‌خصوص هوا را متراکم کنند و برای خود جسم بسازند. مطالعه‌ی کتاب «سفینة الصادقین» در این مورد خوب است. موفق باشید

18492
متن پرسش
با سلام: احتراما پیرو سوال قبلی در مورد تفاوت لن و لم در زبان عربی و غفران الهی که فرموده بودید نمونه بیاورم: 1- سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ 2- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا 3- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ 4- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا 5- قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ آیا کفر - ظلم و فسق از شمول اسراف بر نفس خارج است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که غفران همه‌ی گناهان در رابطه با آن است که می‌فرماید انسان‌ها از توبه‌کردن مأیوس نشوند، زیرا خداوند در إزای توبه، همه‌ی گناهان را می‌بخشد. ولی این هرگز مربوط به کسانی نیست که منافقانه عمل کرده‌اند و یا صدّ عن سبیل‌اللّه شده‌اند و یا بعد از ایمان دوباره به اردوگاه کفر برگشته‌اند. موفق باشید

18469
متن پرسش
با سلام و تقدیم احترام محضر استاد عزیز و بزرگوارم: کجاست مأوایی که در این زمانه ی بی پناهی و گریز و ترس، "بتوان" در آن پناه گرفت؟ کجاست تفکّری که سرگرمی نیست؟ کجاست تفکّری که تنها مسکِّنِ وهم، نیست؟ کجاست حقیقت و ذاتش چیست؟ کجاست "آرام - گاه"ِ حقیقی؟ غرر آیاتی را که از من روی می گردانند، بفرستید؛ شاید... با سپاسگزاری پیشین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌گاه که انسان خود را در اوجِ معلّق‌بودن هیچ هویتی را نتوانست برای خود بیابد إلاّ تعلقِ محض به بیکرانه‌ای که هم هست و هم نیست، هم همه‌ی تکیه‌گاه انسان است و هم هیچ‌گاه به تملک انسان در نمی‌آید؛ از سرگرمی‌های وَهمی خواهی نخواهی آزاد خواهد بود و با خدایِ پیامبرانِ ابراهیمی آشنا خواهد گشت به همان معنایی که امام الموحدین«علیه‌السلام» در مناجات شعبانیه از حضرت حق می‌خواهد که همه‌چیز را برای او ویران کند تا معلّق به عزّ قدس او باشد. که این معنایِ «فنایِ در فنا»ست. بنگر چگونه با خدای خود این بنیادین‌ترین نحوه‌ی حضور و وجود، رابطه برقرار می‌کند! آن‌گاه که می‌گوید: « «إِلَهِي هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»؛ خدايا! نهايت بريدن از غير خودت را به من مرحمت كن، و چشم‏هاى قلب‏هاى ما را به سوى نظر به خودت بگشا، تا آن حدى كه چشم‏هاى دل، حجاب‏هاى ظلمانى دل و حجاب‏هاى نورى را نيز پاره كند و هيچ واسطه اى بين ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهى بى‏ واسطه بر قلب ما تجلى كند و روح‏هاى ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اگر راه عقل براى لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رويت بسته نيست، مشكل انسان‏ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»:

اين‏ ما و منى جمله ز عقل ‏است‏ و عقال است‏

 

در خلوت مستان نه منى هست و نه مايى‏

     

توجه قلبى به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبوديت در قلب انسان مى‏ شود و انسان براى پايدارى در اين توجه، سعى فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذايل دارد، و همين امر باعث مى ‏شود كه قرآن به عنوان ذكر الهى غذاى جان او گردد، ولى بر عكسِ توجه قلبى، اگر انسان نسبت به حق و حقايقْ در محدوده مفاهيم عقلى متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبوديت در قلب خود محروم مى‏ شود و ما و منى او ظاهر مى‏ گردد و لذاست كه مى ‏فرمايد: «اين ما و منى جمله ز عقل است و عقال است» عقل در اين مسير همچون عقال و پايبند است، چون انسان را متوقف مى‏ كند، ولى وقتى قلب به ميان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه منى مى‏ ماند و نه مايى و در اين حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمين مى ‏يابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها مى‏ گردد.

2- در مورد آیات در ابتدای امر نظر جنابعالی را به این مطلب معطوف می‌دارم که حضرت حق جایگاه تمام عالم را با تمام مراتب‌اش در آینه‌ی این آیه این‌طور توصیف می‌کند: « «وَ إِن مِّنْ شَىْ‏ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ‏ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[1] هيچ‏ چيز نيست مگر آن‏كه خزينه‏ هاى آن چيز نزد ماست، و نازل نكرديم مگر به ‏اندازه ‏اى محدود و معلومى از آن را. پس خزينه‏ ى همه چيز حتّى خزينه وجود شما پيش خداست چون مى‏ فرمايد: «عِنْدَنَا»! يعنى مقام انسان در ابتدا مقام وصل به حق بوده است. بعد به اين دنيا آمده است و گم شده است! و حالا راه نجاتش «الَيْهِ رَاجِعُون» است. يعنى انسان بايد به خدا برگردد و در غير اين صورت در اين دنيا در به‏ در و سردرگم است و احساس پوچى و بيهودگى مى‏ كند، چون اتّصالش را از مقام خزينه ‏اى ‏اش كه نزد خدا بوده بريده ‏است.

بنگر که چگونه به هرچه بنگری تو را به باطنی که از آن نازل شده است راهنمایی می‌کند و باز آن باطن، باطنی را در مقابل ما می‌گشاید تا آن‌جایی که هرچیز را در نزد خدا و در آینه‌ی وجود خدا بیابیم. حال نمی‌دانم در این حالت، خدا را به مخلوق می‌یابیم، یا مخلوق را به خدا؟! یعنی هر مخلوقی خودش را در حضوری برتر به ما می‌نمایاند، مگر آن‌که ما از حضورِ برتر او غافل باشیم. شگفت‌آیه‌ای است برای تحلیلِ همه‌ی عالم و آدم. این‌جا است که انسان راه خود را در نسبت با هر مخلوقی می‌یابد. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره حجر، آيه 21.

18468
متن پرسش
سلام علیکم: می شود گفت عالم الست همان برزخ نزولی است که نفس کلیه به خدا بلی گفته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عهد الست مربوط به حقیقت و ذات انسان است و در هر حالی آن ذات و آن هویت با انسان هست هرچند به جهت حجاب‌های نفسانی از آن غافل است. موفق باشید

18449
متن پرسش
با سلام: با آرزوی غفران برای حادثه دیدگان ساختمان پلاسکو تهران و صبر برای بازماندگان. استاد گرامی از بعد معنوی چطور می توان از اینگونه حوادث در زندگی شخصی جلوگیری کرد؟ آیا اینگونه حوادث مصداق آیات 32 تا 44 سوره مبارکه کهف می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نظام الهی نظامی است حکیمانه، هر اندازه انسان به حادثه نزدیک باشد بهتر می‌تواند بفهمد حکمت کارها چیست؟ و لذا به راحتی نمی‌توان مصداقِ این حادثه را جریانی دانست که در آیات فوق مطرح است. موفق باشید

18433
متن پرسش
با سلام خدمت مبارک استاد عزیز: دو سوال از محضر منور دارم. این که حضرتعالی در پاسخ این حقیر فرمودید که زیرساخت های معرفتی برای انسان تراز انقلاب اسلامی در راستای دولت اسلامی فراهم نیست. آیا مقصود حضرتعالی انسان های که برخوردار از یک مبانی علمی (معرفتی) و عملی عمیق باشند و در راستای تحقق دولت اسلامی تلاش کنند را نداریم یا این که مردم آمادگی پذیرش دولت اسلامی را ندارند؟ سوال دوم این که بنده پرسیدم که آیا دولت اسلامی باید ملهم و منطبق بر سیره حکومتداری نبوی و علوی باشد که جنابتان فرمودید: حتما باید این گونه باشد اما کارهای زمین مانده زیادی داریم. سوال این حقیر این است که مقصود از این کارهای زمین مانده چیست؟ مصادیق آن را نام ببرید؟ با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به صورت نظام مند هنوز معارف به روز تنظیم نشده‌است و استادان و طلابی هم که بتوانند آن معارف را ارائه دهند به انداز‌ه‌ی کافی نیستند. هنوز ما در حدّ معارفی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و عملا بسیار از نظر محتوا و موضوع ضعیف است، متوقف هستیم. 2ـ کارهای زمین مانده ارائه‌ی معارف قرآنی است با همان منطق وجودی و حضوری قرآن. موفق باشید

18422
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: منظور حافظ از دیوانه در اشعارش مثلا این بیت شعر زیر چیست؟ آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند در این بیت شعر حافظ به کجا اشاره دارد و در کجا سیر دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آخرین آیه‌ی سوره احزاب اشاره دارد که می‌فرماید «انه کان ظلوما جهولا» یعنی انسان هم ظالم است به نفس خود از آن جهت که باید آن را تذکیه کند و هم جاهل است به غیر حق و جاهل این‌جا به معنای جاهل به غیر حق است و عالم به حق. موفق باشید

18393
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: بنده با مطالعه‌ی مطالب استاد در مورد تفسیر المیزان، قصد دارم شروع به خواندن این کتاب شریف کنم. استاد نیز توصیه به نوشتن نظر علامه را داشتند. درخواستی که از استاد دارم این است که برای نمونه در آیه ۱۸۳ سوره بقره نظر علامه چیست؟ با این درخواست می خواهم روش نوشتن علامه را یاد گرفته و شروع کنم. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که با موضوع درگیر شوید خودتان متوجه می‌شوید پیام اصلی آیه‌ی مذکور چه باید باشد. از آن جهت که نظر به سبکیِ بارِ روزه‌داری دارد و این‌که اگر برای کسی آن حکم، طاقت‌فرساست چه باید بکند. جنابعالی ذیل آن آیه جمع‌بندیِ آن سخن را یادداشت می‌کنید و ردّ می‌شوید. موفق باشید

18372
متن پرسش
سلام: آیا آیه ای در قرآن هست که شیطان خدا را سرزنش کرده باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چنین چیزی یادم نمی‌اید. آن‌چه در قرآن هست ملامتی است که شیطان بر پیروانش در قیامت می‌کند و می‌گوید: «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» و شيطان، هنگامى كه كار تمام مى‏ شود، مى ‏گويد: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده(باطل) دادم، و تخلّف كردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنا بر اين، مرا سرزنش نكنيد؛ خود را سرزنش كنيد (ابراهیم/22). موفق باشید

18354
متن پرسش
با سلام استاد عزیز: در مورد داستان حضرت نوح آن قسمتی که زمان شروع نزول بلا و عذاب الهی را خداوند این گونه می فرمایند که آن وقتی که آب از درون تنور جوشیدن گرفت زمان شروع بلا است، می خواستم لطف کنید بفرمایید علت اینکه خداوند زمان شروع نزول بلا را اینگونه وصف می کنند و زمان جوشش آب از تنور می فرمایند چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید خواستند بفرمایند مسیر ظهور آن بلا به صورت عادی نخواهد بود، زیرا جوشش آب از تنور غیر معمول نیست. موفق باشید

18317
متن پرسش
آقای طاهرزاده لطفا جواب شبهات را مفصل بدهید هر چند می دانم پرمشغله هستید و البته هدایت گمشدگان توسط شما کم اجر معنوی ندارد. فرمودید عین خارجی قادر به تغییر عین ثابته هست. پس تبعیت علم حاکم از محکوم له را نمی پذیرید!؟ بنده کم از انوار غیوبه و...ندیدم، در روزگاری که مستجاب الدعوه بودم اما اجابت های مورد نیاز بنده بالقول بودند نه بالفعل. و همین امر باعث انقطاع بنده از منبع انوار شد. دانستم که آنچه از فیض اقدس به عنایت اولی به بنده رسیده است همان اقتضاء ات و استعداد های بنده است مشیتش چنین اقتضا کرد که چنین و چنان استعداد داشته باشم پس استعدادهای بنده بد یا خوب زشت یا زیبا توسط خدا در قالب وجودی بنده ریخته شده. می خواهم بدانم اگر عین بنده شقی یا کافر رقم خورده است پس تقصیر بنده چیست؟ و این با عدالت خدا مغایر نیست؟ در سرالقدر به طور مثال چنین رقم خورده که بنده چهل سالگی ازدواج خواهم کرد حالا چه دعا بکنم یا نکنم همان است که هست این نیز به نظر بنده باز باعدالت خدا مغایر است؟ چون بنده به دام معصیت افتاده ام و البته ان الله یریدکم الیسر ولا عسر درست است؟ استعداد بنده مثلا شیشه بنفش است و نور همان نور اما آنچه نقش می پذیرد همان رنگ بنفش است و صد البته این رنگ بنفش را هم خالق رنگ بنفش مشیت و عطا کرده است پس علنا من مجبور شده ی مختارم که طبق شاکله ی اعطا شده ام عمل می کنم. چه کنم از این حیرانی؟ بسیار مشتاقم عارفی نجاتم دهد. زیبایی خدا فوق العاده است اما این موضوعات چون حل نشدند متاسفانه مانع از ادامه ی سلوکم شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوعِ علم خدا به ما نباید نتیجه‌ی جبری گرفت، زیرا علم خداوند به واقعیت است بدان نحو که واقعیت واقع است.
1- اگر مقاصد سياسي و يا بيماري رواني در كار نباشد، هر انساني به طور بديهي خود را مختارحسّ مي‌كند و حتّي آنهايي كه مدّعي جبرند، درعمل آزادي را پذيرفته و بدان عمل مي‌كنند و اگر شما به آنها ضربه‌اي زديد، به شما اعتراض مي‌نمايند.
جمادات: صفراست، يعني هيچ عكس‌العمل دروني در مقابل تغييرات شرايط بيروني از خود ندارند.
گياهان: بسيار كم است، يعني در مقابل شرايط متفاوت خارجي عكس‌العملشان بسيار ضعيف است.
حيوان: گسترش دارد و مي‌تواند آب بخورد و يا راه برود و يا برگِرد خود حركت دوراني داشته باشد، ولي در همة اين اعمال، غريزه است كه حكومت مي‌كند و نه عقل و انتخاب؛ و كلاً نوع فعاليت آنها هم التذاذي است و نه تدبيري.
انسان: به قدري گسترش دارد كه مي‌توان بين غرايز و تمايلات عالي، در عين تحريك هر دوي آنها، يكي را انتخاب كند. از طرف ديگر وجود شك‌ها و پشيماني‌ها در انسان همه حكايت از اين موضوع دارد كه او داراي انتخاب است.
3ـ اشكال: چون بين علّت و معلول رابطه ضرورت حاكم است، پس وقتي علّت يك فعل به‌وجود آمد، چه ما بخواهيم و چه نخواهيم، ضرورتاً آن فعل را ما انجام مي‌دهيم.
جواب: آري؛ ضرورت بين علّت و معلول حقيقتي، غيرقابل‌انكار است، ولي فراموش نكنيد كه «ارادة انسان» جزيي از سلسله علل است و تا انسان اراده نكند، فعل انجام نمي‌گيرد و لذا جملة« چه بخواهيم و چه نخواهيم» ديگر مطرح نيست. يعني ارادة انسان است كه سلسله علل را كامل مي‌كند و معلول محقّق مي‌شود؛ پس هم ضرورت بين علّت و معلول در مورد اعمال انسان پذيرفتني است و هم ضرورت بين علّت و معلول در اعمال انسان منجر به جبر نمي‌شود.
4 ـ اختيار: يعني «انجام فعل و ترك فعل»؛ پس اختيار، نه انجام دادن فعل است به تنهايي، و نه انجام ندادن فعل است به تنهايي؛ بلكه عينِ «انجام دادن و ترك كردنِ» فعل را اختيار مي‌گويند. از طرفي «انسان در مختار بودن مجبور است»؛ يعني محال است مختار نباشد، حتّي اگر مسلك جبر را انتخاب كند، باز با اختيار خود آن را انتخاب كرده، و از طرفي آنچه را خدا اراده كرده، چون خدا اراده كرده، تخلّف‌پذير نيست و حتماً موجود مي‌‌شود، و چون ما متوّجه مي‌شويم، انسان از اختيار خود نمي‌تواند تخلّف كند، پس آن‌چيزي را كه خدا در مورد انسان اراده كرده است،« اختيار» انسان است و نه فعل انسان. و چون اختيار يعني انجام دادن و انجام ندادن فعل؛ پس اگر انسان مثلاً مسجد برود، چون به همان اندازه، قدرت ترك آن فعل را داشته و مي‌توانسته به ميخانه برود، پس مسجد رفتن يا ميخانه رفتن، مربوط به خود انسان مي‌شود و اگر كاري را هم انجام ندهد، چون به همان اندازه قدرت انجام دادنش را داشته، باز ترك آن فعل هم مربوط به انسان مي‌شود، در نتيجه؛ انسان، خودش مسئول ترك و انجام اعمالش هست.
5ـ اشكال: چون علم خدا مطلق است، پس هرچه ما بعداً بخواهيم اختيار و انتخاب كنيم، او از اوّل مي‌داند، و چون محال است علم او اشتباه شود، پس حتماً آن‌چه را خدا مي‌داند ما انجام مي‌دهيم، و در اين حال ديگر اختياري براي انسان معني ندارد، چنان‌چه گويا عمر خيّام گفته‌ است:
مي خوردن من حق ز ازل مي‌دانست
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود

جواب: آري؛ مسلّم است كه آن‌چه را ما بعداً انجام مي‌دهيم، خدا مي‌داند، ولي به همان شكل كه ما انجام مي‌دهيم وبه همان شكل كه واقعيّت دارد، خدا مي‌داند. و آن‌چه حقيقتاً امكان و واقعيّت دارد، همان واقع مي‌شود، و آن اين است كه ما با اختيار خود، در عيني كه مي‌توانستيم فلان كار را بكنيم و مي‌توانستيم نكنيم، آن‌كار را انجام داديم. مثلاً كلاس آمدن را امروز صبح ما خودمان اختيار كرديم و خداوند از قبل مي‌دانست كه ما امروز صبح به كلاس مي‌آييم ؛ يعني علم خدا علم به فعلي است كه ما با اختيار خود انجام مي‌دهيم، و اين علم، جبري در عمل ما به‌وجود نمي‌آورد، بلكه علم به عملي است كه ما با اختيار خود انجام خواهيم داد. يعني علم خدا، علم به آن حادثه است از راه علّت خود آن حادثه. يعني علم به فعل انسان است از راه خاصّ خودش كه همان اراده انسان باشد، و لذا علم خدا علم به همين جهان است با همين نظاماتي كه دارد و خداوند مي‌داند ما با اختيار خود (چون آن‌چه واقعيّت دارد، انساني است كه مختار است) فلان كار را در عيني كه مي‌توانيم انجام دهيم و مي‌توانيم ترك كنيم، با اختيار خود انجام مي‌دهيم و لذا علم خدا همين است كه آن‌كس كه معصيت مي‌كند با اختيار خود معصيت مي‌كند، مثل اين‌كه خداوند مي‌داند اين برج ده‌سال ديگر خراب مي‌شود، و چون خدا مي‌داند، حتماً هم خراب مي‌شود . ولي همان‌طور كه خراب مي‌شود، خدا مي‌داند، يعني ده‌سال ديگر بمبي به آن مي‌خورد و خراب مي‌شود، و نه چون خدا مي‌داند، خراب مي‌شود.
«لاجَبْرَ وَ لاتَفْويضَ بَلْ اَمْرٌ بَيْنَ الْاَمْرَيْنْ» يعني چه؟
يعني در انديشه شيعه، نه جبر اشعري جاي دارد كه بگويد: انسان بدون اختيار در سيطرة حق است و فكر كنيم اراده خدا به فعل انسان تعلّق مي‌گيرد و انسان هيچ اراده و اختياري در افعال خود ندارد، و خدا افعال ما را اراده كرده است، نه اختيار ما را؛ و نه تفويض معتزلي، كه فكر كنيم خدا انسان را رها كرده و انسان بريده از خدا در صحنه هستي آزاد است.
جملة فوق مي‌خواهد بگويد اراده انسان در طول اراده خداوند است، بدين معني كه خداوند اختيار انسان را اراده كرده كه عبارت باشد از انجام فعل و ترك فعل. و انسان، با اختيار خود كاري را، يا عدم انجام كاري را، اختيار و انتخاب مي‌‌كند؛ يعني نه آن‌چنان است كه اختيار انسان در اختيار خداوند نباشد، و نه آن‌چنان است كه فعل انسان از خود انسان نباشد و در انجام آن مجبور باشد. پس فعل انسان تماماً مربوط به انسان است و تماماً هم مربوط به خداوند، منتها در طول همديگر.

مشيّت الهي، و اختيار انسان
مشيّت خدا به اين معنا است كه خداوند حكم‌فرماي نظام آفرينش است و همه رويدادها در سلطه خواست و قدرت اوست. و عالم هستي در عيني كه مخلوق اوست، سدّي و مانعي در برابر قدرت مطلقه او نيست. مخلوقات همه در واقع در خدمت خداوند هستند و وسيله برآوردن اهداف او. نه تنها او علم پيشين دارد «عَلِمَ بِما كانَ قَبْلَ اَنْ يَكُونَ»، و عالم است به آن‌چه هست قبل از آن‌كه به‌وجود آيد. بلكه پيشاپيش به آمادگي امور مي‌پردازد (مي‌داند نوزاد هنگام تولد نياز به شير دارد و لذا قبل از تولد براي او در سينه مادر آماده مي‌كند، عين اين حالت در ساير امور هالم نيز عمل مي‌كند).
آن مقدار آزادي و اختياري كه به انسان داده نيز خواست اوست و مسلّم با آزادي و اختيار انساني مقابله نمي‌كند، و اختيار انسان هم مقابل اراده خداوند نيست، بلكه عطايي است از طرف ربّ‌العالمين، تا انسان در پروريدن ورسيدن به كمال خود قدم بردارد، فرمود: «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ، اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ؛ يعني هم راه نيك‌بختي را به انسان نمايانديم و هم او را آزاد گذارديم تا اگر خواست در آن راه برود، و اگر هم نخواست، باز خودش به راه نيك‌بختي‌اش پشت كرده باشد و نسبت به آن كفر ورزيده باشد، تا خوبي و بدي را با انتخاب خود، خودش سرمايه خويشتن قرار دهد. پس در واقع «مخلوق به راه خود مي‌رود، ولي هميشه خود را در راه خداوند مي‌يابد».
جهان قانونمند ومشيّت خدا
غفلت نكنيم كه خداوند به جهت عُلوّ شأني كه دارد، از يك جهت با واسطه‌ها و اسباب عمل مي‌كند و به‌همين‌جهت ما، قانون‌مندي ثابت را در طبيعت مشاهده مي‌كنيم؛ يعني واقعاً آتش است كه مي‌سوزاند و واقعاً انسان عملي را كه انجام مي‌دهد، خودش انجام مي‌دهد. آري؛ درست است كه وجود هر موجودي به خداوند است، ولي هر موجودي در مرتبة وجودي خاصّ خودش خواص خود را دارد. يعني خداوند به هر موجودي يك وجود و خاصيّت طبيعي بخشيده كه آن وجود و خاصيّت اصالتاً متعلّق به آن موجود است، ولي در عين حال اهداف الهي را بيان مي‌كند. و آن‌‌چه خدا مي‌خواسته همين است كه آتش بسوزاند و انسان خودش انتخاب‌گر اعمال خود باشد. آري خداوند از يك‌جهت به‌واسطة اسباب عمل مي‌كند، ولي از جهت ديگر هم او گاهي ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد كه در بحث «نقش عالم ربوبي» بدان مي‌پردازيم.
عمل خداوند به صورت عشق ونه قهر
خداوند در عيني كه قدرت انتخاب به انسان داده، ولي روح تمايل به نيكي را در گوهر وجود او به جنبش درآورده، يعني او را متمايل به راهي كرده كه سعادت او در آن است، ولي اين تمايل به نيكي، قدرت اختيار او را از بين نمي‌برد؛ يعني تأثير خداوند از اين جهت همانا تمايل به نيكي است، به عنوان علّت غايي؛ يعني در اين سطح، عمل خداوند به صورت عشق است و نه قدرت قهر، و در اين رابطه مانبايد خداوند را چنان در نظر آوريم كه گويي الكترون‌هاي درون اتم را جابه‌جا مي‌كند، بلكه هدايت و تمايل به نيكي است كه از طرف خداوند چون نسيمي بر جان ما مي‌وزد تا ما خود انتخاب كنيم. مي‌فرمايد:«وَما تَشاؤونَ إلاّ اَنْ يَشاءَالله» ؛ يعني شما نمي‌خواهيد مگر آن‌چه را خدا بخواهد. يعني ميل‌هاي شما را خدا به حركت درمي‌آورد. و نفرمود: افعال شما را خداوند انجام مي‌دهد، بلكه ميل‌هاي ما را ايجاد مي‌كند، هر چند انسان مي‌تواند در مقابل آن تمايلات و هدايت‌ها، عصيان كند و باز نبايد فراموش كرد كه اگر انسان‌ها به جهت ميل به گناه، ميل‌هاي نيك الهي را پذيرا نشدند و در اثر ميل‌هاي فاسد كه پشت كردن به تحريك مهربانة خداست، اعمال فاسد انجام دادند، خودشان مقصرند.
نقش عالم ربوبي در عالم ماده
ما نبايد طبيعت را به عنوان يك نظام عِلّيِ مكانيكي و جبري بدانيم و حضور معنوي خدا را در طبيعت حذف كنيم؟ همچنان‌كه نبايد نقش نفس انساني را در بدن او ناديده بگيريم و همة فعاليت‌هاي بدن را در سطح عكس‌العمل‌هاي زيست‌شناسانه تحليل كنيم. مثل اين‌كه گاهي بدن در اثر آتش از بيرون، و يا گاهي در اثر سوخت‌وساز داخلي گرم مي‌شود و گاهي هم غضب انسان موجب گرمي بدن مي‌شود. يعني نقش مستقيم‌تر علل معنوي را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند ماوراء ابزارها اقدام مي‌نمايد، هر چند در هر صورت همه چيز به خدا برمي‌گردد و فقط گاهي اسباب‌هاي بيشتري بين ما و خدا فاصله شده‌اند. يعني اراده خداوند با اين فاصله‌ها و اسباب‌ها تحقّق يافته و ظهور نموده است، همچنان‌كه مي‌گوييم ساقي خدا است، ولي آب، موجب تحقّق ظهور «اسم ساقي» در مرتبة عالم ماده است، پس آب واسطه‌اي است تا خداوند بندگانش را سيراب كند و در هر حال هميشه خداوند در صحنه است؛ چه واسطه‌هاي فعل او باشند و چه واسطه‌ها در بين نباشند.
هدايت خداوند به سوي ايده‌آل هر چيز
در علم خداوند قبل از خلقتِ هر چيز، نحوة ايده‌آل و كامل آن چيز موجود است و هر موجودي را در جهت تحقّق نحوه ايده‌آل و نهايي‌اش هدايت مي‌كند و انسان را نيز براي رسيدن به آن ايده‌آل و آن انسان كامل به انگيزش وامي‌دارد. ولي«اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً» ‌عدّه‌اي از آن هدايت و انگيزش استفاده مي‌كنند و عدّه‌اي به آن پشت مي‌كنند.
آزادي تكويني و هدايت تشريعي
خداوند، آزادي انسان‌ها را قرباني نمي‌كند، و مشيّت الهي با آنچه در انسان و بر انسان مي‌گذرد، در تضاد نيست؛ يعني انسان تكويناً آزاد است و تشريعاً براي چنين موجودِ آزادي، راه سعادت را پيشنهاد كرده‌اند و اين هدايت تشريعي و آن آزادي تكويني، شرايط لازم عشق الهي است و نه قهر او؛ يعني تشريعاً به او دستور مي‌دهد كه بايد ظلم نكني و يا بايد عبادت كني، ولي تكويناً او را آزاد آفريد، تا اگر خواست آن دستور را انجام دهد و اگر نخواست، بتواند انجام ندهد.
خواست خداوند حكيمانه است
آري خداوند هر كه را خواست گمراه مي‌نمايد و فرمود«فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم» يعني؛ پس خداوند هر كه را خواست، گمراه مي‌كندو او قدرتمند و حكيم است؛ ولي خواسته است كه ظالم را هدايت نكند؛ چراكه خود مي‌فرمايد:«وَاللهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمين»  يعني؛ خداوند قوم ظالم را هدايت نمي‌كندو گمراه مي‌نمايد. يعني خواست خداوند، خواستي حكيمانه، نه بوالهوسانه است.مي‌فرمايد: «وَاللهُ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»؛ يعني خداوند كافران را هدايت نمي‌كند، پس درست است كه هر كس را خواست هدايت مي‌كند و يا گمراه مي‌كند، ولي خواسته است كه كافر و ظالم تا وقتي در ظلم و كفر خود پايدارند، هدايت نشوند و برعكس؛ فرمود:«يَهْدي اِلَيْهِ مَنْ انابَ»  يعني آن‌كس كه جهت خود را از ظلم و كفر تغيير داد، هدايت مي‌شود. پس مشيّت خدا آن‌چنان نيست كه انسان‌ها نسبت به تغيير سرنوشت خود دست بسته باشند، بلكه برعكس، مشيّت او همين است كه انسان‌ها با انتخاب خود بتوانند از هدايت خداوند بهره برگيرند.
شقي، خودْ شقي است
نكتة 1- اين‌كه روايات مي‌فرمايد:«اَلشَقيُّ شَقيٌّ في بَطْنِ اُمُّهِ وَ السَّعيدُ سَعيدٌ في بَطْنِ اُمِّهِ» يعني؛ انسان شقي و بدكار، از شكم مادر شقي و بدكار است و انسان سعيد و نيكوكار، از شكم مادر سعيد و نيكوكار است؛ اشاره به علم خدا دارد كه تابع معلوم است، يعني علم به اعمال انسان‌ها دارد، همان‌طور كه اعمال آنها با اختيار خودشان واقع مي‌شود. منتها علم خدا به اعمال بندگان قبل از اعمال آنهاست، روايت فوق را معصوم تفسير مي‌كند، در كتاب صدوق هست كه فرمودند:«اِنَّ ‌اللهَ تَعالي يَعْلَمَ اَنَّهُ سَيَعْمَلُ عَمَلَ الْاَشْقِياء»؛ يعني؛ خداوند مي‌داند كه اين انسان شقي به زودي عمل اشقياء را مرتكب مي‌شود. پس در اثر سوء اختيار خود به بيراهه مي‌رود؛ بااين‌كه مي‌تواند نرود.
از حضرت علي (علیه السلام) در كشف الغطاء آمده است: كه حضرت سرنوشت ميثم و قنبر را پيش‌بيني كرد؛ خواستند حضرت را آزمايش كنند، به حضرت خبر دادند:«خالدبن‌عرطفه» مُرد. حضرت فرمودند:«خير؛ او نمُرده، او يك فتنه‌اي راه مي‌اندازد و پرچم ضلالت را هم به دست حبيب‌بن‌جمال مي‌دهد» حبيب‌بن‌جمال در مجلس نشسته بود، برخاست و گفت:«من دوست شما هستم!»، حضرت فرمودند: «مبادا يك چنين پرچم ضلالت را به دوش بكشي، ولي حتماً اين‌كار را مي‌كني و از اين در مسجد هم داخل مي‌آيي، ولي اين كار را نكن». (در اين حديث هم نهي امام هست و هم علم به غيب امام) يعني چون تو مي‌كني، من علم دارم، نه چون من علم دارم تو مي‌كني. اين علم حضرت تابع معلوم است با همه مبادي، كه آن اختيار عامل است، آري؛ همه آن‌چه حضرت پيش‌بيني كردند، شد؛ و اين‌را مي‌گويند«علم غيبِ تابع معلوم»، اين است معني«قُلِ اللهُ اَسْرَعُ مَكْراً» يعني بگو خداوند سريع‌ترين مكرهاست؛ يعني خدا زودتر از آن‌چه تو عمل كني، مي‌داند و خنثي مي‌كند و مقابله مي‌كند.
نكتة 2- در حالي كه علي‌ (علیه السلام) در مسجد نماز مي‌خواندند؛ مردي از قبيلة مراد به حضور آن حضرت آمد و گفت: خودت را حفظ كن، زيرا مردي از قبيلة مراد قصد كشتن تو را دارد.
حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ مَعَ كُلَّ رَجُلٍ مَلَكَيْنِ يَحْفِظانِهِ مِمّا لَمْ يُقَدَّرْ، فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ، وَ اِنَّ الْاَجَلَ جُنَّةٌ حَصينَهٌ» يعني خداوند با هركس دو ملك گذارده كه او را نسبت به آنچه براي او مقدّر نشده حفظ مي‌كنند، پس چون آنچه مقدّر شده، رسيد؛ آن دو ملك ميان او و آنچه مقدر شده‌است را خالي مي‌كنند - تا آنچه مقدّر شده‌است واقع شود - و اَجَل و وقتِ معين شدة مرگ، سپري است محكم كه انسان را از همة بلاها حفظ مي‌كند
حضرت‌علي (علیه السلام) در اين حديث ما را متوجه قوانين ثابت عالَم وجود مي‌كنند كه اختيار ما تا اين‌جاها نفوذ ندارد، همچنان‌كه در تولد ما يا جنسيت ما اختيار ما نفوذ نداشت و توجه به اين قوانين ثابت عالم وجود، به معني جبري كه ما نتوانيم سعادتمندانه سرنوشت خود را براي زندگيِ قيامتي رقم بزنيم، نيست، بلكه بدين‌معني است كه خداوند نظام خود را در دست ما نداده‌است تا ما با ميل خود آن را تغيير دهيم، بلكه به ما امكان تغيير خود و تغيير سرنوشت خود را در دل نظامي متقن و حساب شده داده‌است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 

18313
متن پرسش
با سلام استاد: آیا منظور از زنده بودن شهدا همان است که ما از یک فرد زنده توقع داریم؟ مثلا فرزندش خطایی می کند به اولیای فرزند شکایت می بریم و او خود را مسئول می داند؟ و یا در این عالم در قبال مشکلات عزیزان خود را مسئول می دانیم، آیا شهدا هم اینگونه اند؟ توصیه شده ارتباط روزانه با قرآن کریم و امام زمان (عج) این ارتباط صرف خواندن قرآن کریم است؟ و سلام بر امام و یا نه ابعاد دیگری دارد؟ با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این‌گونه نسبت‌ها که در این دنیا انسان‌ها با خانواده‌هایشان دارند، بعد از شهادت و رحلت آن‌ها دیگر در میان نیست. ولی شهدا به اعتبار «عند ربّهم یرزقون» بهره‌های خاصی بعد از شهادت دارند، مضافاً آن‌که به اعتبار «وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُون» می‌توانند به بازماندگان خود که در جبهه‌ی آن‌ها قرار دارند و به رفقایشان بشارت دهند که این مسیر، چه برکاتی برای آن‌ها دارد 2- قرائت قرآن و سلام به آن حضرت و دعای عهد خوب است. موفق باشید

نمایش چاپی