بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11065
متن پرسش
سلام: یه پسر 17 ساله هستم و معتقدم زن با مرد هیچ تفاوت از لحاظ ارزش و مقام نداره، از طرفی به کامل بودن و جامعیت و شگفتی دین خدا یقین دارم، شروع کردم به خوندن ترجمه قرآن و از وقتی این کار رو شروع کردم ذهنم خیلی درگیر این مسئله زن و مرد شده!!! تا اواسط سوره بقره هستم، از ابتدا احساس می کنم خدا با مردها داره حرف میزنه و زن ها مثل دیگر امکانات روی زمین که در خدمت انسان خلق شده اند زن ها هم برای همین هستن، مثلا می بینم از ابتدا داره دستورات مهمی داده میشه و خدا داره با انسان حرف میزنه، این کارو بکنید اینکار رو نکنید اما یه دفعه آخر میگه با زنان مشرک ازدواج نکنید!!!!!! خیلی واسم عجیب بود؛ یعنی تا قبلش هم خدا فقط داشت با مردها حرف میزد؟ که آخرش میگه با زن های مشرک ازدواج نکنید؟ مثلا چرا گفته نشده با انسان مشرک ازدواج نکنید؟؟؟ کلا وقتی قرآن رو میخونم احساسم اینه که خدا فقط با مرد ها حرف میزنه! و آخر چیزی که باعث شد خیلی ذهنم درگیر بشه آیه 228 سوره بقره بود که یه دفعه دیدم نوشته مردان را بر زنان برتری دادیم و خدا حکیم است!!! تفسیر رو دیدم اما روشنم نکرد، به دریافت پاسخ از شما خیلی امیدوارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که از نظر اسلام بیشتر امورات اجتماعی به عهده‌ی مردان است و امور تربیتی که پایه‌ی آن در خانه است، به عهده‌ی زنان می‌باشد و لذا وقتی بحث در امور اجتماعی است مردان را مخاطب قرار می‌دهد در عین آن‌که ضمیر مذکر به معنای مرد نیست، بلکه به معنای مردم است. مثل وقتی که می‌فرماید مسلمین باید چنین و چنان کنند که منظور همه‌ی مردم جامعه‌ی اسلامی است ولی در آن‌جایی که می‌خواهد ارزش‌ها را نشان دهد بین زن و مرد هیچ تفاوتی قائل نیست در آیه 35 سوره احزاب کمالات معنوى را براى زن و مرد مساوى نقل مى‏کند و مى‏فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا». چنانچه ملاحظه مى‏فرمایید در آیه فوق تمام مراتب کمال را براى زن و مرد مساوى نقل فرموده و سپس مغفرت الهى و اجر عظیم را نتیجه کار هر دوى آن‏ها قرار داده است. یا مى‏فرماید: «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا». هرکس کارى شایسته انجام دهد، چه زن و چه مرد، اگر مؤمن باشد، به بهشت مى‏رود و به قدر شکاف هسته خرما به کسى ستم نمى‏شود. از آیه فوق به‏خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که نه مردبودن عامل کمال و نه زن‏بودن مانع کمال خواهد بود. همچنان‏که مى فرماید: «مَنْ‏ عَمِلَ‏ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» هر زن و مردى که کارى نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، حتماً به حیات طیبه خواهند رسید و حتماً جزایشان بر اساس بهترین کارى است که انجام داده‏اند. پس طبق آیات فوق رسیدن به کمال حقیقى مشروط به جنس خاص اعم از زن یا مرد نیست و آن فهم و اندیشه و عقلى که موجب کمال انسانى است مخصوص به زن یا مرد نیست، زیرا وقتى آیه مى‏فرماید هر زن و مردى مى‏تواند به اوج کمال انسانى برسد، معلوم است که خِرد و فهم رسیدن به آن کمال در هر دوى آنان هست. در مورد آخر آیه‌ی 228 سوره‌ی بقره همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه می‌فرمایند: کارهای اجرایی را نباید با کمالات نفسانی خلط کرد، در این قسمت از آیه با توجه به این‌که به عنوان یک مبنا در آیات متعدد روشن نموده زن و مرد حقوق مساوی دارند این برتری که در این‌جا برای مرد متذکر شده به جهت مسئولیت بیشتری است که به عهده‌ی اوست، مثل برتری رئیس یک اداره. موفق باشید
11052
متن پرسش
سلام علیکم: در آیه قرآن داریم که زنان طیب برای مردان طیب و زنان فاسد برای مردان فاسدند، حال سئوال اینجاست که اولا ما می بینیم که زنانی طیب هستند ولی مردانشان فاسدند این چگونه توجیه می شود و ثانیا اگر مردی که فاسد است برود با زنی ازدواج کند مدام به او شک می کند که حتما او هم فاسد است فلذا زندگی بهم می ریزد این چگونه توجیه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته، اقتضای اولیه است ولی ممکن است خداوند به خاطر مصالحی یک زن طیبه را در یک زندگی فاسد قرار دهد همان‌طور که همسر فرعون را در خانه‌ی فرعون قرار داد و یا بالعکس؛ همان طور که می‌فرماید وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدا ولی می‌بینیم برخی اوقات فرزند فاسدی مثل فرزند حضرت نوح و یا جعفر کذاب را در خانه‌ی نبوت و امامت قرار می‌دهد. به هر حال، این امور به خاطر مصالحی فوق اقتضای اولیه است که خداوند به خاطر امتحان خود شخص و یا حتی جامعه و یا مصالحی دیگر فوق آن اقتضا عمل می‌کند.
11034
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: به نظر شما آیا پیامبر تحت تاثیر اطرافیان خود قرار می گرفت تا آنجا که گفته شده او شخصی ساده و خوش باور بود... به نقل از سخنان محمد خامنه ای. لطفا مختصر توضیح ندهید. سوال بعدی در مورد صفویه است. آیا اگر در زمان حکومت صفویه بودیم وظیفه داشتیم که از آن حمایت کنیم چون شیعی بوده اند و شرایط خوبی رو فراهم کرده اند، و چرا حاج شیخ عباس قمی این قدر از شاه عباس تعریف کرده چه لزومی داشته یا شاید آدم خوبی بوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خوش‌باوربودن رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به آن معنا نیست که کسی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را فریب می‌داده، این آیه در مقابل تصوری است که منافقین نسبت به حضرت داشتند که می‌دیدند رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخنان آن‌ها را که بعضاً غیر واقعی بود می‌شنیدند و عکس‌العملی نشان نمی‌دادند که آبروی آن‌ها برود و از طرف دیگر نظام اسلامی در ابتدای امر گرفتار درگیری داخلی شود، به همین جهت وقتی می‌گفتند «هو اُذنٌ» یعنی او تحت تأثیر سخنان اطرافیان است، آیه آمد: «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» این‌طور برخورد رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» برای شما بهتر است. پس معلوم است رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بنا به مصلحتی آن‌ها را رسوا نمی‌کردند و به نظرم آقای استاد محمد خامنه‌ای برای توجبه سخن خود این آیه را شاهد آوردند که کار خوبی نبود 2- همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» نیز برای صفویه جایگاه مهمی قائل‌اند، صفویه در نگاه تمدن‌سازی شیعه جایگاه ارزشمندی دارد و به این لحاظ علمائی مثل شیخ‌بهائی به آن‌ها می‌پیوندند و این غیر از خصلت‌ها و ضعف‌های فردی تک‌تک آن‌ها است. موفق باشید
10985
متن پرسش
سلام استاد: نظر شما راجع به تفاسیر قرآنی دکتر ابوالفضل بهرامپور چیست؟ سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان در ترجمه‌ی قرآن موفق بوده‌اند ولی در تفسیر از عمق لازم برخوردار نیستند، هرچند برای مردم که می‌خواهند اسلام خود را از تلویزیون بگیرند مفیدند. موفق باشید
10989
متن پرسش
با سلام محضر استاد بزرگوار: با مطالعه مقدمه آیت الله جوادی آملی بر رحیق مختوم و تامل در آن، بنظرم رسید که ایشان در این مقدمه از یک منظر در مقام معرفی «طرح حیات حکیم متعالی» هستند. با تامل بیشتر در پی استخراج آن رفتم ولی مطمئن نیستم که کاملا به مقصود رسیده باشم. از حضرتعالی که از آرای ایشان و فضای حکمت متعالیه آگاهی دارید، خواهشمندم نظر خود را درباره مطالب زیر را که فهم ناقص بنده از آن مقدمه بوده مورد سنجش قرار دهید و خطای احتمالی در آن را گوشزد فرمائید. با تشکر از صرف وقت شریفتان «طرح حیات حکیم متعالی» چیستی طرح حیات حکیم متعالی: هر انسانی لاجرم در حیات خود که از تولد ثانی و به میزان سیر جوهری روحش بسمت کمالات انسانی و سعه وجودی تا همیشه ممتد است، لاجرم طرحی دارد و زیست دنیوی او – امتداد مابین تولد و مرگ تن- نیز به تبع آن عمر حقیقی پیش می رود. آن که در میان طرح های گوناگون زیستن، رویکرد حکیمانه و دین مدارانه را برگزیده، ناگزیر از بررسی و انتخاب در میان مکاتب و مشرب های حکمی و دینی خاص در دریافت حقیقت و فهم دین است. نهایتا، آنکه هر سه منبع قرآن(نقل)، عرفان(شهود) و برهان(فلسفه) را اصیل، مستقل و معرفت زا دانست و فهمید که راه رسیدن به حکمت الهی و دریافت حقایق ناب از یک نوع جمع و هماهنگیِ میان آن ها می گذرد، به دنبال بهترین روش و موفقترین الگویِ جمع می رود و دست آخر به مشرب حکمت متعالیه می رسد. نکته مبنایی آنکه حیات معقول در زیست انسانی که طرح حکمت متعالیه را برای دریافت حقیقت برگزیده، با کنکاش صرف در علم حصولی بدست نمی آید. یعنی بدون ورود کامل در مراحل تحول جوهری روح، توفیق جمع هر سه منبع در الگوی حکمت متعالیه برایش میسر نمی شود. از یک طرف، سیر تحول جوهری و انقلاب روحی جز برای کسی که حقیقت نفس خویش را با علم حضوری مشاهده نکند، آغاز نخواهد شد و از سوی دیگر، در پایان سیر شهودی، توفیق جمع علم الیقین با عین الیقین و با حقایق قرآنی برای کسی که مراتب علم الیقین را کامل نکرده و همواره در انس با قرآن نبوده، حاصل نخواهد شد. بنابراین حکیم متعالی یا کسی که این مقام را نشانه رفته، نیازمند طرحی برای حیات معقول خود است تا بتواند هم در علم حصولی و حضوری و معرفت قرآنی کامل شود و هم در مسیر توفیق جمع هر سه عنصر، منبع و روش (قرآن، عرفان و برهان) حکمت متعالیه قرار بگیرد. استلزامات کلی طرح: فهم جایگاه حکمت متعالیه به عنوان الگوی برتر و موفق در فهم حقیقت (دین) و آمادگی جهت جمع عناصر اصلی حکمت متعالیه (قرآن، برهان و عرفان) در وجود انسان بطور ملکه و ذاتی (با سیر جوهری روح) و مجاهدت علمی و عملی تا رسیدن به حقیقت یا همان حکمت الهی. مراحل حیات حکیم متعالی و استلزامات هر مرحله 1. مرحله استکمال «علم حصولی» و «استعداد شهودی»: کسب علم الیقین با سیر در افکار فلسفی و کلامی استلزامات مرحله1: توغل در علوم حصولی مورد نیاز و تهذیب نفس متعارف؛ یعنی جامع گرایی تخصصی در علوم عقلی (کلام، فلسفه و عرفان نظری و عملی) و جامع نگری در علوم نقلی (قرآن، حدیث، فقه، اصول و...) و آگاهی از علوم انسانی به طور اجمال و کسب آمادگی های نفسانی تا مرز شهود. 2. مرحله استکمال «علم حضوری» و «فعلیت شهودی»: عین الیقین با سه گونه سیر جوهری و انقلاب روحی 2-1 سیر از کثرت به وحدت و سفر از خلق به حق: در ابتدا با شهود حقیقت نفس و در پایان مشاهده مبدا آفرینش و رسیدن به آغاز ولایت 2-2 سیر از وحدت به وحدت و سفر از حق بسوی حق و با همراهی حق: مشاهده اسمای حسنای خداوند سبحان (طولانی ترین سفر!) 2-3 سیر از وحدت به کثرت و سفر از حق به خلق: مشاهده آثار خدای سبحان در مظاهر گوناگون جلال و جمال او استلزامات مرحله2: خلوت و ریاضت تحت نظر استاد 3. مرحله توفیق جمع علم الیقین و عین الیقین: با سیر «جوهری» تازه و «تحول فکری» دیگر، از کثرت به کثرت و سفر از خلق به سوی خلق به همراهی حق و رساندن پیام حق به مظاهر وی در کسوت کثرت و عدم احتجاب به حق از خلق به عنوان تدریس، تالیف، تهذیب نفوس و...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باور بفرمایید بنده معتقدم اگر حضرت استاد متأله جناب آیت‌اللّه جوادی آملی، جامع منقول و معقول و مشهود، این جملات را در محضر مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» بر زبان می‌آوردند، حضرت بی‌درنگ ایشان را در بغل می‌گرفتند و لب‌هایشان را می‌بوسیدند و می‌فرمودند حقیقتاً طبق قاعده‌ی «علینا بالقاء اصول و علیکم بالتفریع» شما خیلی خوب سخنان ما اهل‌ بیت را تبیین کردید و به‌خوبی راه رسیدن به معارف قرآنی را تعریف نمودید. آری آیت اللّه جوادی وَ ما أَدْراکَ ماآیت اللّه جوادی! همین متن مختصر نشان می‌دهد ایشان چه جایگاه منیعی در فهم قرآن و عرفان و برهان دارند. موفق باشید
10991
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب برهان صدقین فرموده اید اگر چیزی محسوس یا معقول نبود نباید قبول کرد. حال اگر کسی نعوذ بالله بگوید برای این سوالم از قرآن جواب نده بلکه یا معقول بگو یا محسوس. وجود خداوند و خودمان معقول است اما 1. وجود جن محسوس نیست چگونه می شود با عقل ثابت کرد؟ البته سوال کننده از باب مباحثه موضوع را مطرح کرده و خودش مقید به تلاوت قرآن است و متقی است و سوال دیگرش اینست . 2چرا باید سلسله واسطه در جریان باشد و چرا خداوند متعال مستقیما فیض نمی رساند؟ و وقتی بحث تشکیک را بیش کشیدم و گفتم به مرتبه بایین تر خودش فیض می رساند و ما مرتبه بایین تر از خداوند نیستیم بلکه پست ترین مرتبه از حیث ماده بودن هستیم می گویید حتی مثال نور را نمی توان تشکیک گفت چون فوتون ماده است و در مسیر ضعیف می شود؟ 3. چرا اذکار را باید به تعداد مشخصی گفت ارتباط ذکر با اعدد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر موجودی در حوزه‌ی خودش احساس می‌شود. جنّ در موطن عالم مثال موجود است و با حضور در عالم مثال می‌توان آن را احساس کرد، می‌ماند که بعضاً به کمک جنّ‌گیرها از طریق ماده، بدنی خاص به خود می‌گیرد و به صورت مادی ظاهر می‌شود 2- شدیت وجود حق اقتضا می‌کند که مرتبه‌ی اَشد در میان آید و مرتبه‌ی شدید و در مورد نور هم ما نظر به نورانیت پدیده داریم و نه نظر به فوتون‌ها، مثل آن‌که در آب نظر به رطوبت آن داریم و نه نظر به هیدروژن و اکسیژن 3- اعداد در جای خود باطنی دارند که اولیاء معصوم متوجه نسبت باطن اعداد با اذکار هستند. موفق باشید
10993
متن پرسش
سلام استاد: در یکی از سوالات ذکر شده بود فتنه ای سهمگین تر از ۸۸ بر اساس شهود علما در کار است. این درست است؟ استاد فتنه ۸۸ پیرمان کرد٬ دوباره چه‌خبر قرار است بشود؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند همواره برای آن‌که ملتی را بزرگ کند به شیطان اجازه می‌دهد تا وسوسه کند، و ملتی که در مسیر توحید قدم بردارد همواره با مقابله با شیطان، بزرگی‌ها و عظمت‌هایش ظهور می‌کند، و برعکسِ تصور جنابعالی آن فتنه‌ها ملت را جوان و جوان‌تر می‌کند. به گفته‌ی علی (ع) «وَ انَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ الّا عَلى ما جَعَلَها اللّهُ عَلَیْهِ مِنْ النَّعْماءِ وَ الْابتلاء»، بدان که دنیا مستقر نمى‏شود و سنت خدا در آن جارى نمى‏گردد مگر از طریق نعمت و بلاهایى که خدا در آن قرار داده است. یعنى خدا دنیا را ساخته است- از دستش هم درنرفته است- ولى سنتى که در آن جارى مى‏کند سختى و راحتى دادن است به طور توأمان. مدیر دنیا، مدیریت خودش را از طریق نعمت‏ها و بلاها اعمال مى‏کند. نه بلاها از دست خدا دررفته‏اند و نه راحتى‏ها از زمام اختیار او خارج شده‏اند. نه راحتى دادن‏ها مدیریتى جدا از سختى دادن‏ها دارد و نه سختى داراى مدیرى غیر از مدیر راحتى است. نه سختى گسسته از راحتى است و نه راحتى جداى از سختى. یک زندگى است که هم سختى دارد و هم راحتى، لذا مى‏توان به جایى رسید که گفت: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ/ اى عجب کس عاشق این هر دو ضدّ خدایا زندگى راحت بى‏تحرک و بى‏مزه به چه کار مى‏آید؟ یک شور و حیرت، مصیبت و جنگ یا محرومیتى بده تا از بى‏تحرکى و تنبلى به درآییم! هنگامى که مریض در تختش خوابیده، اگر مرتب پهلو به پهلو نشود بدنش زخم مى‏شود، و سختى‏ها و رنج‏هاى حیات، تکان‏هایى است که بر ما وارد مى‏شود تا خونمان لخته نگردد. لذا است که هم تقاضاى رفع مشکلات مى‏کنیم و هم نگرانیم که ما را به راحتى سردى گرفتار کند. نالم و ترسم که‏ او باور کند/ وز ترحّم جور را کمتر کند موقعى که مشکلى براى من ایجاد نموده و حالم را گرفته است، مى‏نالم و از خدا مى‏خواهم که مشکلم را برطرف کند. امّا در عین حال ترسانم مبادا حرف مرا باور کرده، مشکلات مرا کم کند. اگر در راحتى محض قرار گرفتم چه کنم؟ در آن وقت همانند بلبلى خواهم بود که از گُل جدایش کرده‏اند. بر من مباد که خدا مرا از سختى جدا کند- دقت کنید که دید خوبى است. نالم و ترسم که او باور کند / وز ترحم جور را کمتر کند واللّه ار زین خار در بستان شوم‏ / همچو بلبل زین سبب نالان شوم‏ باز هم ناله سر خواهم داد امّا این بار به خاطر آن که او سختیها را از من گرفته است. قرآن مى‏فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى کَبَد» (ما انسان را در سختیها مى‏پرورانیم) خدا مى‏فرماید شما پشته‏هاى سخت و گردنه‏هاى تنگ حیات را پشت‏سر نگذاشته‏اید. مرده و ساکت و ساکنید و تا به سختى‏ها نیفتید نمى‏توانید خودتان را آزاد کنید. تا سختى‏ها را ننوشید زنده نمى‏شوید. «فَلااقْتَحَمَ الْعَقَبَه». موفق باشید
10978
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهر زاده: من کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین شما را خواندم ولی در صفحه 193 و 194 که داستان زید ابن حارثه را بیان فرمودید دچار یک سرگردانی شدم که آیا این زید همان زید بن حارثه ای بود که ماجرایش در قرآن آمده و زینب را طلاق داده؟ (چون می خواستم به این نتیجه برسم که آیا یک انسان باتقوا زنش را طلاق می دهد یا نه؟) پس از پرسش از دو روحانی باز این سرگردانی من حل نشد چون یکی می گفت خودش است و دیگری می گفت این اشتباه است آن که چشم برزخی داشت حارث بن زید است نه زید ابن حارثه. و می دونم که این مربوط به علم رجال است. بالاخره استاد حقیقت چیست؟؟؟ ممنون میشم جواب بدید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نام اصلی آن شخصی که در آن کتاب آمده حَارِثَةَ بْنَ مَالِک‏ است و همان سال‌های اول که اسلام در مدینه آمد شهید می‌شود و این غیر از زیدی است که در سوره‌ی احزاب از آن نام برده شده. البته این هم مرد فرهیخته‌ای بوده و جریان طلاق زینب بنت جحش حکمتی دارد که در بحث سوره‌ی احزاب عرض کرده‌ام. موفق باشید
10981
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: ببخشید قبلا در پاسخ به یک شخصی فرموده بودید از نظرات علما هر یک را به اسلام نزدیک تر دانستید بپذیرید در عین احترام به همه علما. البته من آن سوال را نپرسیده بودم اما سوال جدی ای دارم که زمینه طرحش فراهم شد. لطفا خصوصی پاسخ بفرمایید تا بی جهت برای افرادی که مسئله ندارند شبهه ایجاد نشود، وقتی من دینم را از طریق علما شناختم، چطور بفهمم که مثلا نگاه فلان عالم به دین نزدیک تر است؟ یعنی من برای اینکه بفهمم نگاه کدام یک از علما به دین نزدیک تر است باید به دینی رجوع کنم که از همان علما گرفتم و اینجا دور ایجاد میشه. در واقع من خودم در عمل دچار تضادهایی شدم که به دلیل اختلاف علما سر مسائل دینی است و نمی توانم به حقایقی که تاکنون گرفتم رجوع کنم چون آن را از علمایی گرفتم که الآن می بینم نظرشان با دیگر علما فرق دارد. امام علی (ع) فرمودند حق را بشناسید تا اهل حق را بشناسید. آنوقت خود حق را چطور باید شناخت؟ اگر بفرمایید از کلام خود اهل بیت (ع)، خب تفاسیر و قرائت های مختلفی از کلامشان می شود. من خیلی سؤال ها قبلا داشتم که به حمدالله در "اصول" دیدم که روش بحث شده و از این جهات خیلی خوشحالم. رزق معنوی ام رو هم از شما و دیگر عرفا می گیرم اما از جهت تعدد نگاه عرفا و علما، دچار بحران هویت شدم و جایی ندیدم رو این مسئله بحث شده باشه. شما راهی دارید پیش پای ما بگذارید؟ شما تا کنون این حالت را داشته اید؟ و با این بحران مواجه شده اید؟ لطفا راهی بفرمایید که به لحاظ کاربردی، عقل و قلب حقیر را راضی کند. نظر اهل بیت (ع) در این موارد چیست که امثال من به خاطر اختلاف نظرهای عرفا دچار بحران هویت بشوند؟ پیشاپیش از پاسخ راهگشاتون بسیار سپاسگذارم. یاعلی مدد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که این سؤال، مبتلابه بعضی از دیگر کاربران عزیز هست اجازه دهید که جواب در معرض عموم قرار گیرد. همان‌طور که در سخن حضرت علی«علیه‌السلام» ملاحظه می‌کنید هر انسانی در شرایط طبیعی بر اساس فطرت خود حق را می‌شناسند و پیامبران خدا تنها متذکر همان حقی هستند که انسان‌ها در فطرت خود با آن آشنایند، لذا هرکس ما را بیشتر به حق نزدیک می‌کند و وارد بدبینی به سایر اهل علم نمی‌کند، قابل اعتمادتر است. متأسفانه بعضی حیات علمی خود را در این می‌بینند که بقیه را نفی کنند، تازه نفی آن چیزی که از سخن سایر علماء برداشت کرده‌اند و این موجب حیرانی انسان می‌شود وگرنه در نزد هر اهل علمی بهره‌ای از حقیقت هست و ما می‌توانیم با ارتباط با آن‌ها از آن حقیقت بهره‌مند شویم، مگر آن‌هایی که بیشتر خودشان را مطرح می‌کنند که این‌ها حجاب حقیقت‌اند. موفق باشید
10982
متن پرسش
با عرض سلام: من چون هر شب را باید یک فکری بکنم تا بخوابم، برای اینکه به روزمرگی ها فکر نکنم یا فکر بدی نکنم، مدتی است که به آقا (رهبری) فکر می کنم که مثلا دارم به ایشون خدمت می کنم یا در راه خدمت بهشون کشته یا جانباز میشم یا فکر می کنم ایشون دارن منو تأیید می کنن و خوشحالن از من و ... و این طوری خوابم می بره. خواستم بدونم بعد از گذر مدتی مثلا یک ماه اگر شبها با این فکر بخوابم چه اثری توی روح و نفسم می ذاره؟ به نظر شما اگر نخواهیم و به صلاحمان نباشد که با ذکر بخوابیم، به چی فکر کنیم تا خوابمان ببرد؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان با افکار خوب و واقعی به‌سر ببرد خوب است ولی خواندن آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف و ذکر استغفار و آیت‌الکرسی، روح را جهت ورود به عالمِ خواب نورانی نگه می‌دارد. موفق باشید
10964
متن پرسش
با سلام: در عقاید شیعه قرآن کتاب آسمانی آنهاست که از جانب خدا آمده است و معجزه است که بتوان به این وسیله مردم از وجود نبی در بین خود آگاه شوند. اگر قرار است مردم به وسیله اعجاز قرآن از نبی اطلاع یابند پس نباید محدود به عرب ها باشد، پس اینکه فصاحت و بلاغت دلیل اعجاز است به هیچ عنوان نمی تواند دلیل محکمی برای اعجاز قرآن باشد. این قرآن اگر معجزه است پس باید یک فرانسوی با مواجه با آن این را بفهمد، همچنین یک آمریکایی و... آیا به نظر شما این گونه است؟ ما در محاجه با تمام ادیان الهی فقط باید قرآن را ببریم و آنها ایمان بیاورند. اما این کار را نمی کنیم چون نمی توانیم اعجاز بودنش را اثبات کنیم. لطف کنید راه حل بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال 10955 آورده شد هندسه‌ی معارفی که از طریق قرآن همراه با آن الفاظ به میان آمده است حیرت‌انگیز است و اگر از طرف غیر خدا بود و از طرف بشر بود لااقل یک عرب می‌توانست یک سوره مانند آن بیاورد. زیرا بحث در توان بشر است که چنین امکانی را ندارد حال چه این بشر عرب باشد و چه اروپایی. وقتی در بین اعراب آن زمان که فصاحت به اوج خود رسیده چنین ادعایی می‌شود برای همه حجت خواهد بود که کاری است فوق طاقت بشر. موفق باشید
10950
متن پرسش
سلام علیکم: استاد من دارم سیر مطالعاتی شما رو دنبال می کنم. من تفسیر المیزان ندارم ولی دارم مباحث قرآنی و تفسیر شما رو گوش میدم به نظرتون این گوش دادن کافیه یا حتما باید به تفسیر المیزان هم رجوع کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مدتی سعی کنید با تفسیر المیزان مأنوس شوید به روشی که در جزوه‌ی «چگونگی کار با المیزان» پیشنهاد شده. موفق باشید
10955
متن پرسش
بنده یک زمانی به عقایدم شک کردم و خواستم به تحقیق بپردازم در کنار مباحث اسلامی خیلی مختصر به برخی مباحث در تاریخ فلسفه غرب سری زدم البته وقت زیادی نگذاشتم، در کتاب مقدمات فلسفه نوشته واربرتون توحید و برخی شبهات مربوطه را مطرح کرده بود و اونجا گفته شده که آوردن برهان فلسفی برای یگانگی خداوند کار ساده ای نیست و ولی من هیچ وقت به اینکه خدا یکی نیست فکر هم نمی کردم، حتی بعد از آن که این مطلب رو خوندم، پس از مدتی هم کتاب از برهان تا عرفان شما رو خوندم که باز در آنجا به یگانگی خداوند شکی نداشتم و این دو برهان خیلی از سوالاتم درباره خداوند و نحوه حضورش در عالم حل شد، حالا بعد از گذشت حدود 3 سال سوال احساس می کنم موضوع توحید برایم حل نشده و آن بحثی که در کتاب واربرتون آمده با اینکه کامل هم نخوندمش به ذهنم میاد که ممکنه که خدا یکی نباشه؟ 90 درصد اوقات بهش اهمیت ندادم و به عنوان یک فکر احمقانه بهش نگاه کردم اما الان طی یه جریانی این سوال دوباره به ذهنم اومده. ذهنیاتم رو آوردم رو کاغذ بیشترشون مغلطه بودن است و تونستم ردشون کنم جز یکی از آنها. اینکه عالم ساخته پرداخته صانعی با علم و قدرت فوق بشری است، امری است قطعی تا حد بداهت، اما اینکه این صانع واحد باشد چه؟ قطعا این موجود موجود مرکبی نیست اینکه فرض کنیم صانع یا صانعان بر اساس کار فکری عالم را اداره می کنند فکری است غلط اما اگر این فکر به ذهن خطور کند که شاید صانعانی باشند که اتحادشان ذاتی است و نیازی به کار فکری برای اداره عالم ندارند و منجر به اختلاف بینشان نمی شود چه؟ این فکر من را آزار می دهد و باید بتوانم زمینش بزنم. سوال مهم و کلیدی دیگر: البته به نظرم این ها جزء سوالات کلامی باشند راه تصدیق قرآن و اصول دین به طریق برون دینی چیست؟ من وقتی که نیاز به استدلال آوردن برای این امور پیدا می کنم قفل می کنم، طوری که جدیداً به خاطر اینکه سوالات ذهنیم پاسخ داده نشده موقع نماز خوندن وقتی می خوام شهادت بدم نمی تونم، برام سنگینه، طوری که حس می کنم اگه هم به زبان بیارم دارم دروغ می گم، چیز دیگری هم که وجود داره استدلالهای درون دینی و خصوصاً کلامی را من قانع نمی کند یا حال بدی بهم دست میده، شاید به خاطر اینکه خیلی غلط اینها را در مدرسه و دانشگاه به ما یاد داده اند طوری که زدگی ایجاد شده، یعنی من از علم کلام بدم میاد! این اواخر فکر می کردم علامه طباطبایی گزینه خوبی باشند، چند روز پیش یه کتابشون رو گرفتم اون هم حال ما را عوض نکرد، نمی دونم بقیه کتاباشون چطور باشه، به نظر می رسه بهترین و کاملترین گزینه تفسیر المیزان باشه، که نیاز به زمان خیلی زیادی داره.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آری یک وقت سؤال‌مان عقلی و کلامی است که در این صورت باید به صورت عقلی و کلامی جواب عقل خود را بدهیم مثل شبهه‌ای که در یگانگی خدا پیدا کرده‌اید. ولی یک وقت سؤال‌مان روحی است و روح ما نیاز دارد که از آن‌چه می‌داند تغذیه شود، در این موارد باید با سیر قلبی مطلب را احساس کنید. علامه طباطبایی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» سعی می‌کنند هر دو وجه را جواب دهند. قرآن در ابتدا در یک نگاهِ برون‌دینی با ما سخن می‌گوید. بنده مطالبی که در دو مورد فوق دارم را خدمتتان می‌فرستم، ولی در عین حال توصیه می‌کنم سعی کنید با سلوک قلبی مسائل خود را حلّ کنید که دیگر جای این‌گونه شبهات در میان نباشد. موفق باشید. برهان وحدت خداوند: علاوه بر اثبات وجود خداوند، باید متوجه بود که خدای واحدی در جهان هستی هست، چون می‌بینیم نظم جهان نظمی است ارگانیکی و یک آهنگی و اندام‌وار. یعنی همة اجزاء آن در خدمت همة اجزاء است، مثل بدن که هر عضوی در خدمت همة بدن است، فرض چند تدبیری در چنین نظام یک آهنگی، محال است. زیرا از چند ذات متفاوت آثار و برنامه‌های متفاوت ظاهر و تدبیر می‌شود که در جهان چنین چیزی وجود ندارد. اشکال: مگر حالا جهان ناهماهنگ نیست که آب تر می‌کند و آتش می‌سوزاند؟ جواب: این‌که اجزاء جهان همدیگر را محدود می‌کنند را نباید ناهماهنگی نامید، ناهماهنگی آن است که قانونی، قانونی را در نظام عالم نقض کند و دیگر آن قانون در جای خود مؤثر نباشد، در حالی که با همین محدودکردن‌ها طبیعت به مقصد می‌رسد. مثل دوکفة ترازو که در عین جهت متفاوتی که دارند کار توزین را عملی می‌سازند. اشکال: چرا فرض نکنیم که دو یا چند خدا در امر تدبیر جهان به توافق رسیده‌اند که به خاطر مصلحت با هم اختلاف نکنند و مانع تدبیر یکدیگر نشوند؟ جواب: توافق در نظام معنی می‌دهد برای رسیدن به هدفی مشخص، در حالی که خدا یعنی آن کس که خالق نظام است و فعل او همان نظام است و توافق یعنی پیروی چند نفر از قواعد عقلی موجود در نظام. مثل دو مهندس که توافق می‌کنند در این قسمت که استحکام بیشتری دارد پایه‌های پل را قرار دهند چون هیچ‌کدام از این مهندسین خالق نیستند، بلکه برروی استفاده از مخلوقی که خدا آفریده است توافق می‌کنند. در حالی‌که خدا خالق پدیده‌هاست، و به‌همین جهت توافق برای خدا معنی ندارد. دریچه‏هاى اعجاز قرآن‏: قرآن مى‏فرماید: «وَ انْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه» اگر در معجزه‏بودن آنچه بر بنده‏ى ما نازل شده شک دارید، سوره‏اى مانند آن بیاورید. مبناى برهان این است که او یا به‏واقع پیامبر است و این آیات از طرف خدا بر او نازل شده، و یا پیامبر نیست و با استعدادهاى بشرى‏اش این آیات را تنظیم کرده است. در حالت دوم از آن جهت که بشر است این آیات را آورده، پس شما هم که بشر هستید، مسلم اگر همه‏ى شما جمع شوید مى‏توانید یک سوره مثل سوره‏هاى این قرآن بیاورید و اگر نمى‏توانید، معلوم مى‏شود که او از جنبه‏ى بشرى‏اش به چنین توانایى نرسیده، پس او پیامبر خدا است. در رابطه با معجزه‏بودن قرآن نمونه‏هایى در ذیل؛ مورد اشاره قرار مى‏گیرد: 1- از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه‏ى کلمات و نظم خاصى که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طورى‏که نه تا آن زمان بشریت با این ترکیب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسان‏ها توانستند از آن تقلید کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگویند. قرآن داراى آهنگ خاصى است که در عین دارا بودن مفاهیم معنوى، بدون تکلف و تصنع، عالى‏ترین معانى را در عالى‏ترین قالب‏هاى لفظى اظهار مى‏کند به طورى‏که معلوم نیست الفاظ تابع معانى‏اند و یا معانى تابع الفاظ. قرآن در زمانى به صحنه آمد و مبارز طلبید که اوج تکامل فصاحت عرب بود. از آن عجیب‏تر بعد از آمدن قرآن نیز سخن رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) در عین فصاحت زیادى که دارد، اصلًا شکل و هندسه‏ى قرآن را ندارد. و این مبارزه طلبى هنوز هم به قوت خود باقى است، مضافاً این‏که تا حال کسى نیامده بگوید قبل از قرآن چنین کلماتى به این شکل در فلان کتاب بوده است. همچنان‏که کسى نیامده بگوید من مثل آن را آورده‏ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصیح‏تر باشد بیشتر متوجه مى‏شود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنان‏که جادوگران متوجه شدند کار حضرت‏موسى (ع) از نوع سحر نیست. 2- از نظر عُلوّ معنى و محتوى: بى‏گمان مطمئن‏ترین راه براى شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیف‏ها و تعبیرهاى آن در باره‏ى خود مى‏باشد، توصیف‏هایى از قبیل «هُدى للنّاس»، «هُدى للمتّقین»، «تبیاناً لکلّ شَیئ»، «حکیم» و «فرقان» که همه حکایت از آن دارد که وقتى مى‏فرماید: اگر مى‏توانید مثل آن را بیاورید، یعنى آن چیز مثل قرآن از حیث هدایت‏گرى و آوردن معارف هدایت‏گر و از حیث مطالب حکمت‏آمیز، همسنگ دانش‏هاى قرآن باشد و از این زاویه بشر را به آوردن چنین اندیشه‏هایى در حد قرآن دعوت مى‏کند. جامعیت و کمال قرآن بدین معنى است که قرآن مجید تمامى مواد و مصالح علمى جهت رسیدن انسان به سعادت فردى و اجتماعى را دارا است و با معارف خود رابطه‏ى انسان با «خدا»، «خود»، «انسان‏هاى دیگر» و با «جهان» را تبیین مى‏کند و همه‏ى این معارف داراى سطوح و لایه‏هاى متکثر هستند و در آن براى هرموضوعى بطن‏ها وجود دارد. در پایین‏ترین سطح با مردم عادى صحبت مى‏کند و هرچه مخاطب خود را دقیق بیابد، بطنى از بطون خود را براى او مى‏گشاید و آوردن سوره‏هایى با این حدّ از علوّ در معانى به هیچ‏وجه در حدّ بشر نیست. انسانى که قرآن طرح مى‏کند وسعتى از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه‏ى ابعاد این انسان را با همه‏ى دقایق روحى‏اش فرا گرفته است، در حالى که انسان معرفى شده از راه حس و اندیشه‏ى بشرى در میان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد. در قرآن همه‏ى اصولِ معارف قرآن از توحید استنتاج شده و سپس گسترش یافته و به صورت اخلاق و عقاید و احکام در آمده به این معنى که هر حکمِ فرعى آن اگر تحلیل شود به «توحید» مى‏فرماید: «کِتابٌ احْکِمَتْ ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر» قرآن کتابى است با آیات محکم که سپس به صورت تفصیل درآمده، یعنى این کتاب با آیات متعدد داراى غرض واحدى است که وقتى به تفصیل در آید، در یک مورد به صورت «اصول دین» و در مورد دیگر به صورت موضوعات «اخلاقى» در مى‏آید و در جاى خود به صورت احکام شرعى ظاهر مى‏شود، به این معنى که هرچه نزول کند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلى خارج نمى‏شود و از مسیر توحیدى خود عدول نمى‏کند. به عنوان مثال: توحید خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنى» و «صفات علیاى» الهى و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق کریمه مثل رضا، شجاعت و دورى از رذایل و همان توحید در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شایسته و پرهیز از محرمات و رعایت حلال و حرام. همه‏ى این‏ها به توحید برمى‏گردد و انسان را به توحید مى‏رساند زیرا آیات قرآن یک جهت وحدت دارند و یک جهت کثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوى بشر، سیرى از وحدت به سوى کثرت را دارا مى‏باشند ولى از جهت سیر از طرف انسان به سوى خدا، سیر از کثرت به وحدت را دارا هستند. قرآن کتاب انسان شناسى است، اما آن‏گونه که خدا انسان را آفریده و در همان راستا انسان را تفسیر مى‏کند تا انسان از خود بیگانه نشود، به طورى‏که در تمام فرهنگ بشر و نه در فرهنگ انبیاء انسان در حدّ سوره‏ى والعصر مطرح نیست، و اندیشه‏ى بشر نسبت به انسان به اندازه‏ى تبیینى که‏ یک سوره‏ى کوچک قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پیوند با خدا را در همه‏ى شئون زندگى جریان مى دهد و انسان را در حد یک باور تئوریک متوقف نمى کند، بلکه خداى حاضر و محبوب را معرفى مى‏نماید که مى‏توان به او نزدیک شد و با او انس گرفت. مرز ایمان و شرک در آن است که انسانِ موحّد توانسته است حقیقت وَحدانى عالم را در هر مخلوقى بیابد و انسان مشرک پدیده‏هاى عالم را مستقل از حقیقت وحدانى مى‏نگرد. 3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پیامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرایط اجتماعى و روحى متفاوتى که براى رسول خدا (ص) پیش مى‏آمد، بدون آن که رسول خدا پیش‏نویسى داشته باشد و یا پس از نزول آن به و حکّ و اصلاح آن بپردازند با این همه هیچ‏گونه تناقض و اختلافى در میان مطالب آن نیست. هرگز کسى ندید که مثلًا پیامبر (ص) یادداشتى داشته باشند و مطابق آن یادداشت آیات را قرائت کنند و یا طورى آیات را بخوانند که بعداً معلوم شود یک کلمه را اشتباه گفته‏اند و بخواهند آن را تصحیح کنند، آن هم آیاتى که قبلًا هیچ‏کس چنین کلماتى در هیچ کتابى نگفته بود و بعداً هم کسى نیامد بگوید شبیه آن کلمات در کتاب‏هاى رومى‏ها و یا ایرانى‏هاى متمدن آن زمان دیده شده است. قرآن طورى است که آیه‏اى مفسّر آیه‏اى دیگر و مجموعه‏ى آن شاهد بر مجموع آن است و در عین تنوع- حتى در یک موضوع وحدت نگاه‏ کاملًا درآن حاکم است. مثلًا در مورد عبادت و یا تقوا هزاران نکته‏ى متنوع دارد ولى همه با یک بینش و یک جهت و یک نگاه. خودِ قرآن مى‏فرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» آیا این منکران قرآن در قرآن تدبّر و تفکر نمى‏کنند تا متوجه شوند اگر از طرف غیرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى‏یافتند زیرا: اولًا: فکر انسان دستخوش تحول و تکامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانیاً: افکار انسان در طول زندگى تحت تأثیر حالات متفاوت روحى‏اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: کسى که کارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى‏افتد، در حالى‏که هیچ‏کدام از موارد بالا در قرآن نیست و یگانگى و وحدت کاملى بر آن حاکم است. 4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفى معنى حیات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مى‏راند که انسان به هیچ‏وجه آن را از جان خود جدا نمى‏بیند و به‏خوبى جذب آن مى‏شود. قرآن انسان را بر عقده‏هاى درونى‏اش پیروز مى‏کند، مرگ را برایش معنى مى‏نماید، او را دعوت به تدبر در آیاتش مى‏کند، مى‏گوید: «افَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ امْ عَلی قُلُوبٍ اقْفالُها» آیا تدبّر در قرآن نمى‏کنند و یا بر قلب‏هاشان قفل زده شده است که حقایق آن را نمى‏فهمند؟ به همین جهت عقل انسان در حین تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانیت آن را تصدیق مى کند و خودِ قرآن شرط تشخیص حقانیت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آیا تا حال دیده‏شده کسى در قرآن تدبّرِ لازم را کرده باشد و براى او در حقانیت آن ذره‏اى شک باقى بماند؟ و یا بیشتر کسانى گرفتار شک نسبت به قرآن هستند که از دور و بدون تدبّر در آن نظر مى‏دهند؟ 5- اعجاز قرآن از نظر اخبار غیبى: آن واقعه‏هایى که در حین نزول قرآن با فکر بشرى درستى و نادرستى آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طورى‏که بشر پس از سال‏ها به درستى آن پى‏برده است مثل: پیش‏بینى غلبه‏ى روم بر ایران در شرایطى که در آن زمان چنین غلبه‏اى به ذهن‏ها هم خطور نمى‏کرد. حفریات باستان‏شناسان، که پس از سال‏ها داستان حضرت یوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأیید کرد. و یا این‏که قرآن براى فلک، مدار قائل است، برعکسِ پیشینیان که فلک را جسم مدورى مى دانستند که ستارگان در آن میخکوب شده‏اند ولى بعدها معلوم شد که ستاره‏ها داراى مدار هستند و در مدار خود در گردش‏اند. 6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناورى مطلب: از طریق کسى که برترى فوق العاده‏اى از نظر اطلاعات نسبت به دیگران نداشت و در محیطى آنچنان محدود زندگى این وسعتِ علمى و دقت روحى مطرح شود حکایت از آن دارد که از طرف خداى حکیم و علیم بر او نازل شده است. دکتر واگلیرى مى‏گوید: «کتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن کتابى است که نمى‏توان از آن تقلید کرد ... چطور ممکن است این کتابِ اعجاز آمیز کار محمد باشد؟ در صورتى که او یک نفر عرب درس ناخوانده بوده است ... ما در این کتاب مخزن‏ها و ذخایرى از دانش مى‏بینیم که مافوق استعداد و ظرفیت با هوش‏ترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قوى‏ترین رجال سیاست است».( استاد دانشگاه ناپل، کتا ب«پیشرفت سریع اسلام»، ترجمه‏ى سعیدى، ص 49.) قرائنى که اندیشه را بر صدق گفتار نبى مى کشاند: علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن که دلیل است برمعجزه بودن آن، توجه به شخصیت پیامبر (ص) نیز اندیشه را به حقانیت شخص نبى مى‏کشاند که موارد زیر از این نوع مى‏باشد: 1- محیط دعوت: اندیشه نمى‏پذیرد که انسانى درس نخوانده در محیطى چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائین‏ترین خرافات جاهلى، بدون ارتباط با خالقِ علیمِ هستى، چنین معارفى را ارائه دهد. 2- سابقه‏ى تاریخى و خصوصیات اخلاقى: 40 سال در محیطى زندگى‏کردن که کوچک‏ترین خطاى اخلاقى نمایان مى‏شود و در عین حال هیچ نقطه ضعفى نداشتن، به طورى که او را «امین» لقب دادند و حتى‏ در اتهاماتِ بعد از بعثت او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولى به جهت نوع عمل‏کردش هرگز جامعه اتهام اخلاقى را نسبت به شخصیت او نمى‏پذیرفت، چگونه اندیشه مى‏پذیرد چنین انسان پاکى یک مرتبه دروغى به این بزرگى بگوید و 23 سال هم همه‏ى زندگیش را بر سر این دروغ بگذارد و با آن همه مشکلات یک لحظه هم عقب‏نشینى نکند؟ 3- محتواى مکتب و دعوت: مکتبى که محور فکرى خود را «توحید» قرار داده و آن را چون خونى در رگ جامعه جارى ساخته و مدعى است هیچ‏کس جز خدا نجات‏دهنده‏ى انسان‏ها نیست و آورنده‏ى آن مکتب براى خود هیچ ادعایى جز بندگى خداى واحد ندارد و اجازه‏ى هیچ غلوّى را در مورد خود نمى‏دهد و مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کند و بندگى غیر خدا را بدترین گناه مى‏داند و در جامعه‏ى طبقاتى آن روز شعار برادرى مى‏دهد و محیط کینه و جهل را به محیط برادرى و دانش تبدیل مى‏کند، چگونه اندیشه مى‏پذیرد چنین مکتبى آورنده‏اش یک دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غیب مطلق چنین مکتبى را ارائه دهد، باید یا او پیامبر باشد و یا دغلکار، و چنین حرکات و کلماتى هرگز از یک انسان دغلکار صادر نمى‏شود که براى خود در دینى که آورده هیچ سهمى نخواهد و تماماً خود را نفى کند. 4- تأثیر دعوت پیامبر در محیط: رسول خدا (ص) در طى 23 سال از قومى متروک که ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ایران و روم را هم نداشت تمدنى شگرف به‏وجود آورد به طورى که جهانِ آن روز در قبضه‏ى مستقیم یا غیر مستقیم آن دعوت قرار گرفت و به این دلیل انسان‏ اندیشمند نمى‏پذیرد بدون تأثیر خالق هستى بر قلب ملت ها چنین تأثیرى ممکن باشد، به این معنى که باید همان خالق روح و قلب انسان، آورنده‏ى اصلى این مکتب باشد که بین محتواى کتاب الهى و قلب انسان‏ها این‏چنین هماهنگى حاکم است. یکى از دانشمندان هندى مى‏گوید: کشور هندوستان با این‏همه پندهاى حکیمانه که از بزرگان دین هندو به ما داده شده، هنوز دچار شراب‏خوارى و استعمال مسکرات است، اما محمد همین که شراب را حرام کرد پیروان او هرکجا خُم شراب را دیدند شکستند و همه از شراب‏خوارى دست برداشتند. 5- وسایل نیل به هدف: رسول خدا (ص) از طریق دستورات اخلاقى که در آن دستورات هیچ انسانى بى‏دلیل تحقیر نشود هدفش را پیش مى‏برد، قرآن مى‏فرماید: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» کارهاى ناشایستِ هیچ قومى، شما را به مقابله‏اى ناشایست وا ندارد، عدالت پیشه کنید که این به تقوى نزدیک‏تر است. و لذا پیامبر اسلام هرگز براى اهداف خود از وسایل نامشروع و یا جهل مردم استفاده نکرد، حتى در مرگ فرزندشان که مصادف با خورشیدگرفتگى شد و مردم مدینه آن را به مرگ فرزند پیامبر (ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفى فرمودند. به این دلایل است که انسان اندیشمند نمى‏پذیرد چنین کسى با این طرز رفتار، یک سیاست باز حرفه‏اى و یا یک مدعى دروغین و یا یک شهرت‏طلب باشد زیرا رفتارش تأییدکننده‏ى این حقیقت است که او مأمور و فرستاده‏ى خداوند است و در افقى ماوراء دنیا زندگى مى‏کند و متذکر حقیقتى است بسیار متعالى. 6- میزان ایمان پیامبر به هدف: رسول خدا (ص) آنچنان به هدف خود ایمان داشتند که طاقت‏فرساترین مشکلات، ایشان را از راهشان منصرف نمى‏کرد، حتى در جنگ احد که همه فرار کردند یک تنه ایستادند. حال چگونه اندیشه مى‏پذیرد که ایشان یک مصلح ساده و یا یک شهرت‏طلب باشد؟ زیرا آنگاه که همه‏ى تحلیل‏ها به این نتیجه مى‏رسید که کار اسلام تمام است و هیچ شاهد عقلى هم دلیل بر وقوع پیروزى نبود باز امیدوارانه مقاومت مى‏کردند. اگر باور و اعتماد به خدا در آن صحنه‏ها نداشتند هرگز اینچنین پایمردى نمى‏کردند و خیلى زود مأیوس مى‏شدند. 7- سرعت تأثیر و دوام اثر: به طور طبیعى مى‏توان اقرار کرد که باید این دعوت از جان انسان ها و نوع آفرینش آن‏ها خبر داشته باشد که این چنین تأثیرى عمیق و دراز مدت در روان فرد و اجتماع گذاشته و این نشان مى‏دهد که دعوت اسلام، عامل اتصال تکوین عالم و آدم با تشریع است، و انتخاب‏انسان‏ها نه تحمیلى زورمدارانه و نه تبلیغى پرغوغا و بدون محتوى بوده وگرنه وقتى زور مى‏رفت و غوغا فرو مى‏نشست باید اثرش خنثى مى‏گردید، به‏خصوص که چنین دعوتى در جامعه‏اى پر از کینه نسبت به همدیگر پاى گرفت و ادامه یافت، و بقیه‏ى تمدن‏ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. آرى این نشانه‏ى آن است که در این دین تکوین با تشریع متصل است، یعنى همان که خالق هستى و خالق قلب انسان‏ها است، آورنده این دین است و انسان‏ها بر اساس خلقت خود با آن آشنا هستند و آن را از خود مى‏دانند. به همین جهت اگر کسى با اسلام آشنا شد و آن را پذیرفت و بدان عمل کرد و جانش حقیقت آن را چشید، جدایى از آن را مساوى جدایى از وجدان خود مى‏داند. این‏ها همه نشان مى‏دهد که این دعوت باید از جان انسان‏ها خبر داشته باشد که این‏چنین عمیق و پایدار در طول تاریخ مانده است و ادامه مى‏یابد. 8- ایمان آورندگان: ارزش هر مکتبى به اطرافیان آن مکتب است، همچنان‏که افراد ناصالح افرادى مثل خود را جذب مى‏کنند. حال آیا اندیشه مى پذیرد با توجه به اطرافیان صالح و صادقى چون على (ع) و سلمان و مقداد و بلال و ابوذر و ... که همه الگوهاى صداقت و حکمت بودند این مکتب انگیزه‏هاى دنیاطلبانه داشته باشد؟ در تاریخ داریم که مغروران قریش خدمت رسول‏الله (ص) آمدند، آنگاه که سلمان و صهیب و خَباب و ابوذر و عمار و ... حاضر بودند. جهت تحقیر آن‏ها گفتند: اگر بوى عرق این بى‏سر و پاها را از ما دور کنى ما با تو خواهیم نشست و حرفت را خواهیم پذیرفت، آنچه مانع پذیرش شده افرادى هستند که اطرافت را گرفته اند. پس آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ» اى پیامبر روزگار خود را با کسانى بگذران که همواره پروردگار خود را مى خوانند و از آن‏ها چشم بر مدار. در حالى که اگر پیامبر (ص) اهل قدرت و معامله‏ى
10942
متن پرسش
سلام علیکم: 1. وقتی نیکانی چون اصحاب کهف و حضرت عزیر بعد از خواب طولانی و مرگشان اصلا بویی از ماجرا نبردند تا اینکه با شواهد ظاهری و سخن خداوند به خود آمدند می توان گفت ما هم تا الان متوهم بوده ایم که داستان من و بی زمانی و بی مکانی را فهمیده ایم؟ 2. آیا گزارشی مبنی بر میزان معارف کسانی که در کتب آسمانی نامشان برده شده و یادشان شده داریم؟ آیا معرفتشان از امثال کسانی که با توحید سر و کار داشته اند چون آیت الله جوادی و ... بیشتر بوده؟ 3. چرا حضرت ابراهیم و لوط و داوود و... با مواجهه با فرشتگان اللهی چنین عکس العملی از خود نشان دادند که حاکی از تعجبشان و یا ترسشان بوده؟ 4. سوالات حضرت رسول در باب توحید قبل از نزول قرآن چگونه جواب داده می شده؟ ایشان در غار حرا به صورت جزیی چه می کرده اند؟ 5. آیا عکسی که به حضرت رسول در دوره جوانی منتسب می کنند علما چقدر ارادت ورزیده اند؟ گفته شده امام خمینی این عکس و عکس آیت الله شاه آبادی را در اتاقشان داشته اند؟ آیا گزارشی داریم بیامبر از کسی سوال معرفتی برسیده باشد؟ منظورم در حالتهای خلسه و خوابشان است مثلا از حضرت آدم یا نوح و... ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی انسان در عالَم بی‌زمانی زندگی کرده، زمانی طی نشده تا احساس کند، وقتی به خود آمده‌اند در این دنیا چنین زمانی واقع شده. زمان در این دنیا چیز دروغی نیست 2- در روایت از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» داریم: «عُلَمَاءُ أُمَّتِی أفضَل مِنْ‏ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏» 3- زیرا فرشتگان از ساحت دیگری برای آن‌ها ظهور می‌کنند که عموماً انسان با آن ساحت به آن شکل مأنوس نیست 4- در روایت داریم حضرت قبل از بعثت به دین حنیف بوده‌اند و با زمینه‌های توحید ابراهیمی خود را می‌پروراندند 5- نمی‌دانم. موفق باشید
10928
متن پرسش
سلام خدمت استاد طاهرزاده.بنده چند سالی است به طور پراکنده ونا منظم با مباحث شما ودیگر اساتید کمی آشنایی دارم ولی حال با توجه به علاقه واحساس نیاز به مباحث معرفتی و اتمام دروس دانشگاه و داشتن وقت می خواهم به مباحث معرفتی بپردازم. برای یک برنامه بلند مدت از کجا شروع کتم وبه چه ترتیب ادامه دهم ؟فلسفه و منطق و عرفان وفقه یا هر چیزی که به نظر شما لازم است را چکونه وبا چه کتابهایی ادامه دهم؟ آیامی توانم به طور شخصی این مباحث را دنبال کنم یا لازم است مثلا در حوزه یا دانشگاه یا با اساتیدی مباحث را دنبال کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید به طور رسمی به حوزه متصل شوید که خیلی خوب است و اگر برایتان ممکن نیست سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست إن‌شاءاللّه راهگشا خواهد بود. موفق باشید
10933
متن پرسش
سلام علیکم 1چه کسانی شیعه و چه کسانی محب هستند ؟2 ایا محب متواند امید به شفاعت یا نجات داشته باشد؟3 اگر شیعه فقط مختص خمینی ها و قاضی ها میشود چطور بعضی روایات شیعه را از ارتکاب گناهانی یا خطیه هایی یا سیاتی که از امثال قاضی ها بعید است بر حذر میدارند؟ 4فرق ذنب و سیعه و جرم و قبیح و ... چیست؟ ایا شما هم احساس میکنید دعای کمیل در بین ادعیه یه چیز دیگریست ؟ خود شما با چه دعایی مانوسید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شیعه کسی است که توانسته شخصیت خود را مطابق شخصیت ائمه«علیهم‌السلام» شکل دهد، ولی مُحبّ امام را دوست دارد در حالی‌که هنوز در آن حدّی که شیعه خود را با امام شکل داده نرسیده 2- امید هست 3- بعضاً واژه‌ی شیعه به صورت اَعم به‌کار می‌رود که شامل مُحبّ هم می‌شود 4- بستگی به محل مصرف‌اش دارد 5- خداوند ما را از ادعیه‌ای مثل دعای کمیل و خمسه عشر و مناجات شعبانیه و دعای عرفه‌ی امام حسین«علیه‌السلام» و دعای ابوحمزه‌ی ثمالی محروم نکند. موفق باشید
10921
متن پرسش
سلام: شیطان رو چه کسی گول زد؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس خودش، خودش را فریب می‌دهد، شیطان هم همین‌طور است. منتها وقتی ما خودمان، خودمان را فریب می‌دهیم زمینه‌ی پذیرش شیطان برایمان فراهم می‌شود، مثل کسانی که تحت تأثیر تبلیغات شیطان بزرگ قرار می‌گیرند. قرآن می فرماید شیطان در قیامت به افرادی که می گویند شیطان آن ها را فریب داده است می گوید: إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (22 ابراهیم) «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده(باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند. موفق باشید
10903
متن پرسش
سلام علیکم نظرتان در مورد کلیب جوشش خون در حرم امام حسین ع در سایت هیات رزمندگان اسلام چیست ایا واقییت دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کلیپ را ندیدم. موفق باشید
10905
متن پرسش
سلام علیکم. استادعزیز،نمیدانم شایدما اشتباه میکنیم،ولی من فکرمیکنم استادطاهرزاده فقط برای اصفهان و جلسات اصفهان نیست،باورم اینست که برخی از شهرهای دیگر احساس نیاز به سخنان انقلابی و تمدن سازی شما ومانندشمادارند،ای کاش ای کاش میشد استادطاهرزاده تغییر رویه مینمودند و کمی هم به فکر ماغریبه ها بودند،میدانم که حرف امثال من زیاد اهمیت ندارد ولی بخدا نیاز است نیاز...ببخشید استادم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خود را منحصر به شهری خاص نمی‌دانم ولی عالَم و روحیه‌ام طوری است که خیلی اهل مسافرت نیستم در عین آن‌که سعی می‌کنم فکر خود را هرگز محدود به مکانی خاص و یا زمانی خاص نکنم و گویا با همه‌ی عزیزان در حال گفتگو هستم. موفق باشید
10896
متن پرسش
تزکی در سوره ی علی به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌فرماید رستگار شد آن کسی که تزکیه کرد و ذهن خود را از تأثیر استقلالی ماسوی‌اللّه پاک کرد. موفق باشید
10901
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و با عرض قبولی زیارت ببخشید استاد ختم انعام تا چه حد معتبر است؟ و اگر خواستیم چنین ختمی داشته باشیم به چه روشی داشته باشیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از همان صدر اسلام از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در مورد سوره‌ی انعام توصیه داریم که نسبت به تدبّر در سوره‌ی انعام تأکید داشتند زیرا دارای معارف فوق‌العاده ارزشمندی است. روش صحیح در تدبّر در آیات آن است. موفق باشید
10889
متن پرسش
سلام: لطفا جواب این سوال رو نمیتونم بدم می تونید کمکم کنید ممنونم: مگر وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون نکرد؟ پس چطور توانسته دوباره وارد بهشت بشود و آدم و حوا را گول بزند تا سیب را بخورند؟ چه سوال جالبی؟ کسی جوابی دارد؟ بر همه ی موحدان مبرهن است که شیطان رجیم است و رانده شده از بهشت. پس هنگام گول زدن در بهشت چه غلطی می کرده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث بر روی سوره‌ی مبارک اعراف بحمداللّه در این مورد بحث شد که یک مقام، مقامی است که آدم اسماء الهی را تعلیم گرفت و سپس آن را نمایاند و در این مقام خداوند به ملائکه که شیطان هم در آن مقام بود، فرمود به آدم سجده کنید که آیه‌ی 11 سوره‌ی اعراف متذکر آن است و در این‌جا جناب حوّا مطرح نیست، زیرا حقیقت آدمیت مطرح است که آیه‌ی اول سوره‌ی نساء متذکر آن است تحت عنوان «نفس واحده». یک مقام، مقامی است که آیه‌ی 12 سوره‌ی اعراف متذکر آن است که شیطان از آن مقام قدسی رانده شده ولی در بهشت برزخی که آدم همراه با همسر خود در آن جای دارند هبوط کرده، ولی نه آن هبوطی که آیه‌ی 24 سوره‌ی اعراف متذکر آن است، بلکه هبوطی که آیه‌ی 13 سوره‌ی اعراف آن را مطرح می‌کند و لذا با هبوط از مقام قدسی به بهشت برزخی با آدم و حوّا روبه‌رو است که شجره‌ی ممنوعه مدّ نظر آن‌ها قرار می‌گیرد که صورت مثالی عالَم کثرت است، و چون به آن نزدیک شدند عملاً به دنیا و عالم کثرت نزدیک شدند که حاصل آن هبوط در دنیا بود. موفق باشید
10870
متن پرسش
سلام: زیارتتون قبول. یادش بخیر چند سال قبل روزی سعادت پیدا کردیم و با زیارت شما شدیم زائر حرم آقا ان شاالله. سوال اول: استاد میخوام ازتون درباره تفکر بپرسم. مدتی است بخصوص با وجود اینترنت و گروههای اجتماعی و مشارکت در گروهها که البته همه هم مذهبی هستند یا در قالب صحبتهای دوستانه فرصت مطالعه تفکر و خیلی کارهای خوب از من گرفته شده. بارها قصد دوری ازین ابزارها رو گرفتم و همه ناموفق بوده. حتی در دوران دوری ازین ابزارها هم توفیقی برای کارهای مفید مثل قرآن خواندن یا مطالعه نداشتم. انگار دست و دلم پیش نمیره و بیخود موبایل دستم میگیرم. میدونم که وقتم داره تلف میشه. چطوری غلبه کنم؟ نور زندگیم کم شده، شوق مناجاتم، کیفیت نمازهام و...همه کم شدن. چه کنم؟ سوال دوم: از وقتی ساکن تهران شدیم و از کلاسهای هفتگی شما و سخنرانی های هفتگی آقای معمار منتظرین فاصله گرفتم روحم کسل شده و ذهنم پر از افکار بیهوده، نیاز به تذکر دارم. به نظرتون چه کتابی یا چه سخنرانی رو ازتون گوش کنم یا بخوانم تا حالم جا بیاد؟ سوال سوم: رهبر عزیزمون که فرمودن فلسفه رو باید از کودکی به فرزندانمون بیاموزیم، چطوری باید چنین کنیم؟ وظیفه ما والدین چیه؟ آیا شما در این زمینه مطالب آماده ای دارید؟ ممنونم. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جای شما و همه‌ی دوستان حقیقتاً خالی بود 1- با توجه به آنچه در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد باید به خودتان برنامه بدهید و همچنان روی برنامه مقاومت کنید تا شخصیت جدیدی برایتان ظهور کند 2- می‌توانید همان مباحث را به‌خصوص مباحث جلسات شنبه را از روی سایت دنبال کنید تا فضای حضورتان محفوظ بماند و در انتخاب کارها به کمک‌تان آید 3- فکر می کنم مباحث معرفت نفس مثل بحث «من کو؟» در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» خوب باشد. موفق باشید
10865
متن پرسش
سلام: آیا با انجام اوامر الهی و ترک محرمات تخلیه و پس از آن تحلیه صورت می گیرد؟ آیا حصول تخلیه و تحلیه قطعی ست؟ آلوسی در تفسیر خود در ذیل آیه 33 سوره احزاب می گوید این آیه در بیان این است که اگر اهل بیت (ع) به اوامر الهی عمل کنند و از نواهی او دوری کنند قطعا تخلیه و تحلیه در آنها صورت می گیرد اما در افراد دیگر این امر قطعی نیست یعنی ممکنه تخلیه و تحلیه حاصل نشه. به نظر شما این حرف درسته " و الآیة متضمنة الوعد منه عزّ و جلّ لأهل بیت نبیه صلّى اللّه علیه و سلم بأنهم أن ینتهوا عما ینهی عنه و یأتمروا بما یأمرهم به یذهب عنهم لا محالة مبادئ ما یستهجن و یحلیهم أجلّ تحلیة بما یستحسن، و فیه إیماء إلى قبول أعمالهم و ترتب الآثار الجمیلة علیها قطعا و یکون هذا خصوصیة لهم و مزیة على من عداهم من حیث إن أولئک الأغیار إذا انتهوا و ائتمروا لا یقطع لهم بحصول ذلک." روح المعانی /ذیل ایه 33 احزاب
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر رویکرد ما به جای فرار از جهنم رجوع الی اللّه باشد رعایت اوامر و نواهی الهی جهت امر تحلیه کافی است و تحلیه‌ی بعد از تخلیه حاصل می‌شود و از آن جهت که رویکرد اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در همه‌ی امور «ابتغاءً لوجه اللّه» بود آلوسی آن سخن را گفته. موفق باشید
10854
متن پرسش
سلام علیکم: 1. احساس می کنم برای وصل شدن به معصوم شرم حضور دارم نظرتان چیست که بزرگی چون قاضی را برای شروع رابطه واسطه قرار دهم؟ 2. با بودن معصوم حی در انجام ندادن گناه به امام زمان (عج) متوسل شویم یا امام حسین(ع)؟ 3. آیا برای اینکه تحت ولایت اولیا الهی قرار گیریم نیاز به مقدمه دارد؟ 4. من می خواهم از قدم اول شروع کنم آیا کسی چون من تحت ولایت قرار می گیرد؟ 5. در ولایت انتخاب می شویم یا انتخابمان می کنند؟ برای اینکه قاضی دستمان را بگیرد چه کنیم؟ 6. منظورتان از توبه را با زبان عوام شرح دهید؟ 7. برای کسانی که خطورات ذهنی بسیار آزار دهنده ای دارند چه دستوری می دهید؟ اذکار حوقله و آیات مسخرات برای خطورات خوبند؟ آیات مسخرات چه آیاتی هستند و تاثیرشان چیست؟ در شنبه چه سوره ای و در 1شنبه چه سوره ای و همینطور تا آخر هفته چگونه با قرآن مانوس باشیم؟ در نوافل چه سوری بخوانیم؟ از کجا بفهمیم توبه مان مقبول شده یا نه؟!!خوش به حالت آدم خوب و کسی که خدا دوستش دارد! چه معامله ای با خدا کرده ای که این شده ای؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «فعلیت‌یافتن باورها» در این مورد عرایضی داشته‌ام. رویهم‌رفته کار مفیدی است 2- امروز امیر ده میخانه حضرت صاحب الامر«روحی فدا» است ولی با نظر به امام حسین«علیه‌السلام» زمینه‌ی انس با حضرت صاحب الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» هم بهتر فراهم می‌شود 3 و 4- با رعایت دستورات الهی عملاً تحت ولایت الهی قرار می‌گیریم و روز به روز «آن ولایت شدت می‌گیرد. ابتدا انتخاب می‌شویم ولی در ادامه باید با رعایت دستورات الهی آن را در خود نهادینه کنیم. 5- برای انس با روحانیت عرفا از جمله مرحوم قاضی«رحمة‌اللّه‌علیه» به کتاب « فعلیت‌یافتن باورها» رجوع کنید 6- توبه یعنی گناهی که شرع معرفی کرده است را دوست نداشته باشیم و دنبال نکنیم 7- کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» جهت کنترل خطورات کمک می‌کند. آیات مسخرات آیات 54 تا 56 سوره‌ی اعراف است بحمداللّه 70 بار خواندن آن در دفع وساوس شیطان مؤثر است. در مورد ربط سوره‌ها با روزهای هفته چیزی نمی‌دانم. به کتاب «کتاب جمال الاسبوع ابن طاووس.» رجوع کنید. موفق باشید
نمایش چاپی