بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5025
متن پرسش
باسلام خدمت استاد دغدغه افکریم را ذیل خدمت تان ارسال می دارم انشالله راهنمایی فرمایید فرزندم در کلاس سوم راهنمایی که بود یک سوال بین همکلاسی هایش مطرح کرد و آن این بود تصورات خود را نسبت به انسان اولیه بگویید تصورات همکلاسیهای او عبارت بود از انسانی : پشمالو -شبیه میمون - نیمه برهنه با پوست حیوان به تن - نیزه ای بدست درحال شکار - حرف زدن بلد نیست - روی دیوار غار نقاشی میکند - درحال کشف ابزاری برای شکار است - درحال کشف میوه و غذا برای زندگی است و... هیچ یک از آنان نگفت حضرت آدم (ع )انسان اولیه است ! انسان اولیه در تعالیم اسلامی اینها نیست ! شرم آور است فرزندانی که قرار است تمدن اسلامی را پی ریزی کنند با تفکرات داروینی که در جهان غرب هم پایه های آن سست شده مبانی شان ساخته شود . بانگاه فعلی تاریخی که به فرزندانمان القا می شود به قول شهید آوینی اگر بخواهند به حضرت ابراهیم نگاه کنند برای آنان مطلوب به واقعیت است که آن حضرت با چه شکار می کرده و باچه کشاورزی میکرده و... مبانی انسان شناسی غربی و تاریخ ابزاری هنوز محتوای کتوب درسی فرزندانمان است . چه کسی مسئول است ؟ انقلاب ما به چهل سالگی نزدیک می شود و شما در نهادها و شورای های فرهنگی و کمسیون مجلس نمیدانم چقدر میدانید چه بلایی به سر مبانی فکری فرزندانمان آمده خطر واقعی اینجاست که اگر در دوران طاغوت بودیم ما به فرزندانمان القا میکردیم محتوای مطالب درسی را رها کنید و فقط مدرک بگیرید اما در این نظام فرزندانمان با اطمینان به نظام اسلامی مطالب را یاد میگیرند و مطلب تاریخ انبیا بحدی سطحی در کنار مطالب درسی قرار گرفته که با توجه به همه جانبه بودن مطالب لائیک و نیز ظاهر عمیق تفکرات سکولار تاثیر عمیقی ندارد و وصله ای در توجیه کنند برای مسئولان در آمده اثرات محتوا مطالب درسی مدارس قابل ارزیابی و آزمایش است ... اصلاح و تغییر و تحول آموزش و پرورش با وجود اندیشمندان کشور چندان سخت نبود اما غفلت و روزمرگی شورای ها و نهادهای مسئول فرهنگی باعث شد به آن نپردازند استدعا دارم طرح موضوع را هم دغدغه بدانید و هم ارائه فکر تا اگر به خطا می روم مسیر را اصلاح نمایم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که می‌فرماییداست و این مشکلی است که متأسفانه هنوز به طور کامل حل نشده، امید است در این سند جدید راهبردی رعایت شده باشد. من اطلاع ندارم رعایت شده یا نه. موفق باشید
4976
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز وگرامی وفهیم حزب الله مسئله ای با خواندن یک کتاب در حوزه علم سیاسی ذهن من را به خود مشغول کرده لذا خواهشمندم با دقت وحوصله همیشگی حرفهای بنده را گوش دهید ومرا راهنمایی کنید! خواهشا هم از منظر اسلامی وهم از منظر غربی پاسخ دهید . در حوزه حکومت داری این مردم هستند که فرهنگ وخط مشی سیاسی را میسازند یا حکومت این کار را میکند یا این یک سیکل متناوب است یعنی دولت بر مردم اثر میگذارد ومردم بر دولت والی اخر؟ ایا دفع افسد به مفسد در سیاست گذاری کلی صحیح است؟مثلا به گفته خودتان تلویزیون با برنامه های هزل قصد دارد مردم سراغ ماهوراه نروند اما این خود زمینه ساز دیدن ماهواره است چون نفس انسان افزون طلب است!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- درست است که همواره باید نظرمان به سوی حقیقت باشد ولی اگر در شرایطی قرارداشتیم که باید أفْسد را با فاسد دفع کرد، باید چنین کرد و این غیر از نگاه ماکیاول است که چنین کاری را عین صحت می‌داند،‌ به ما در عین نظر به حقیقت چنین اجازه‌ای را می‌دهند تا هرگز حقیقت گم نشود. 2- در بستری که نظام تعیین کرده و مردم، آن نظام و آن بستر را پذیرفته‌اند، آن حکومت راجلو می‌برند و حکومت یا دولت بر اساس آرمان‌هایی که تعیین کرده زندگی مردم را شکل می‌دهد وبستر نزدیکی هرچه بیشتر به آرمان‌ها را فراهم می‌نماید و به همین جهت ملاحظه می‌کنید دولت و مردم تأثیر متقابل دارند و بنا هم این است که دولت مطابق تعهداتی که به مردم داده و مردم بر اساس آن تعهدات او را انتخاب کرده‌اند، عمل کند3- مثال تلویزیون غیر از موضوعات فوق است چون دست تلویزیون باز است تا از طریق جلب نظر بینندگان به حقایق متعالی مردم را از ماهواره‌ عبور دهد و از این طریق بسیار بیشتر نتیجه می‌گیریم. موفق باشید
4945
متن پرسش
سلام. استاد گرامی سوالی ذهن بنده رو به خودش مشغول کرده. از زمانی که انقلاب اسلامی و رسالتش را بهتر شناختم فکر می کردم آمریکا و سایر تمامیت خواهان جهان، با اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و اله مشکل دارند که اینقدر سنگ جلوی پای ما میگذارند. اما بعد دیدم کره شمالی ها هم که اصلا کمونیست و کافرند را هم اذیت می کنند. در نتیجه حس کردم آمریکا و غرب، از هر نوع ایدئولوژی که بخواهد نفی دیدگاه خودشان را بکند مخالفند و مخالفت خاصی و ویژه ای با اسلام ندارند. استاد می شود برایم توضیح دهید استنباط حضرتعالی از دشمنی دائمی غرب ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی ایران چیست؟ و اساسا نوع خصومت آمریکا یا ایران اسلامی، چه تفاوتی با نوع دشمنی آمریکا با کره شمالی دارد؟تشکر می کنم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر در این رابطه کتاب «تمدن‌زایی شیعه» را مطالعه بفرمایید جواب سؤال‌تان را به نحو کامل و جامع می‌گیرید. موفق باشید
4947
متن پرسش
استادبزرگوار سلام علیکم ، متأسفانه من وتعدادی از دوستان هنوز از عدم همراهی حضرتعالی در دفاع از امیر موحد وعاشق فدایی راه امام عصر عج جناب آقای دکتر احمدی نژاد این عادل وعارف بینهایت مظلوم ، در شگفتی وحیرت بسر می بریم .هرچه به گفتان وعملکرد ایشان دقت می کنیم همان برنامه امام ورهبری است که شما از آن طی سی سال گذشته رمزگشایی کرده اید وکلام وعمل آقای مشایی هم غیر از این نیست ؛ پس چرایکباره ایندو عزیز خدارا تنها گذاشتید وبه صف کسانی پیوستید که بدنبال نفی گفتمان " ربیع الانام ونضرةالایام" ، این گفتمان آشنای جان شما ،بودند وهستند؟ نکند مصداق ترقی معکوس شویم وبجای دست ولی باپای دشمن ولی بیعت کنیم !
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نفرمایید که ما در ذیل اسلام و تشیع، در عهد با انقلاب اسلامی و امام عزیز و رهبر بزرگوار هستیم و در این راستا هنوز در عهد خود با سردارانی همچون همّت و چمران و حاج احمد متوسلیان و خرازی وسایر این عزیزان پایداریم و یک لحظه چشم خود را از بزرگانی مثل شهید آوینی برنمی‌داریم. این‌ها که برشمردم کسانی‌اند که تمام تلاش خود را برای حفظ انقلاب در ذیل رهبری انقلاب تا مرز شهادت به‌کار بردند و گوش به رهبری دادند که در آخرین پیام خود پس از انتخاب آقای روحانی می‌فرمایند: «وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ی امنیت کشور و خنثی‌کننده‌ی ترفندهای دشمنان است». حالا این توصیه را با این جمله‌ی خود مقایسه کنید که می‌گویید چرا بنده به صف کسانی پیوسته‌ام که به دنبال نفی گفتمان «ربیع‌الانام و نضرة الایام» هستند. همه‌ی نگرانی بنده همین است که چه شده است که طرفداران آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی غیر از خودشان را دشمن اسلام و مسلمین به‌حساب می‌آورند؟! بنده نمی‌دانم منظور شما از کسانی که بنده به آن‌ها پیوسته‌ام به غیر از رهبری عزیز و کسانی که خود را ذیل رهبری معنا کرده‌اند کیستند؟ مسلّم می‌دانید بنده به اسرائیل و آمریکا نپیوسته‌ام. آری! خطر بزرگ همین است که همه با همدیگر دشمن شده‌ایم تا آن‌جایی که امثال جنابعالی با قداست‌بخشیدن به آقای احمدی‌نژاد هیچ ضعف و عیبی برای ایشان تصور نمی‌نمایید در حدّی که اگر امثال بنده در عین دفاع از گفتمان آقای احمدی‌نژاد به ایشان انتقادهایی داشته باشیم، به نظر شما آن دو عزیز خدا – یعنی آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی» را تنها گذاشته‌ام و به صف کسانی پیوسته‌ام که نفی‌کننده‌ی گفتمانی هستند که نظر به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» دارد. در حالی‌که عنایت داشته باشید باید سراغ حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را در حرکات و گفتار و مواضع نایب آن حضرت یعنی مقام معظم رهبری گرفت. می‌دانید که امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» با آن سعه‌ی وجودی که دارند در عین غیبت، دارای ظهور می‌باشند و در زمان غیبت ظهور نسبی ایشان در حرکات و مواضع و گفتار زعمای دین بوده و هست. این امام زمان، آن امام زمانی است که در نهایت به لطف خدا ظهور می‌کند و نه آن امام زمانی که بیرون از نظر به رهبری عزیز کسی به دنبال آن است که عملاً گرفتار یک نوع سوبژکتیویته و ذهن‌گرایی است. توصیه‌ی اکید بنده به شما آن است که به حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» با تأکید هرچه بیشتر بر سخنان و رهنمودهای هرچه بیشتر رهبری عزیز، نزدیک شوید و هر جریانی که می‌خواهد جدای از این جریان به دنبال حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باشد را گرفتار یک نوع ذهن‌گرایی بدانید.، امام زمان ذهنی آن‌ها هرگز ظهور نمی‌کند. ممکن است عده‌ای به رهبری عزیز احترام بگذارند ولی نور امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را در جایی غیر از آن‌چه از رهبری عزیز ظهور می‌کند جستجو کنند، مطمئن باشید این‌ها شما را از تاریخ نورانی انقلاب اسلامی بیرون می‌اندازند و چیزی نمی‌گذرد که با همه‌ی دوستان خدا دشمن می‌شوید تا آن‌جایی که دیدم یکی از کسانی که برای آقای احمدی‌نژاد و آقای مشائی قداست قائل است در سایت خود تأیید مواضع آقای روحانی توسط جبهه‌ی پایداری را بیعت‌کردن با پای دشمن قلمداد کرده بود! تحلیل جمله‌ی اخیر را به عهده‌ی شما می‌گذارم، ولی از خود بپرسید چرا کار به این‌جا کشیده است؟ آیا اگر بنده مواضع آقای روحانی را قبول ندارم به معنای آن است که بنده تماماً حق هستم و ایشان تماماً باطل؟ و تأیید مواضع اخیر ایشان که مطابق همان رهنمودهای رهبری است بیعت با پای دشمنان است؟ چرا نمی‌توانیم جای افراد را نسبت به اهداف مقدس نظام اسلامی تعیین کنیم تا موجب قبول یک‌جایِ افراد، و یا ردّ یک‌جایِ آن‌ها نشود؟ بنده بسیار برای جنابعالی و عزیزانی مثل شما که شور دینداری و انقلابی‌بودن را در خود شعله‌ور نگه داشته‌اید، احترام قائل هستم ولی از واژه‌ها و جملاتی که در سؤال خود به‌کار برده‌اید بر می‌آید که باید با وسعت بیشتری به موضوعات نظر کنید. موفق باشید
4922
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز آقای طاهرزاده احتراما بنده تفسیر قرآن شما را دنبال می‌کنم و به انقلابی بودن آن علاقه دارم ولی در بحث با افرادی که مذهبی هستند و در انقلاب و جبهه هم حضور داشته اند گاهی تردید میکنم که کدام راه صحیح است؟ آنها می‌گویند اگر حفظ نظام و مردم مهم نبود حضرت امام خمینی(ره) قطعنامه را نمی پذیرفت. الان هم باتوجه به رویکرد اکثریت به افرادی که دم از اعتدال میزنند با این شرایط روبرو شده‌ایم الان تحریم‌ها مردم را بامشکل مواجه کرده است. کم بودن حقوق‌ کارگران و افراد دیگر و بالارفتن سن ازدواج چند میلیون دختر و پسر، بخاطر اجاره بهای زیاد مسکن و عدم تمکن مالی، اکثر جوانان میلی به مباحث آرمانگرایی ندارند. ما باید ابتدا وضع اقتصادمان را به جایی برسانیم که تحریم ها ما را با این مشکلات بیچاره نکند و بعد به حقوق خودمان در زمینه ی هسته ای و آرمانهای انقلاب بپردازیم خواهشمند است این پارادکس را که برای بنده پیش آمده جواب بدهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً باید بر اساس ظرفیت مردم جلو رفت ولی اگر مردم و مسئولان آمادگی بیشتری داشته باشند تا با روش انقلابی جلو برویم همان نتایجی را که مردم به سختی به‌دست می‌آورند با راحتی بیشتر به‌دست می‌آوریم. این بستگی به روحیه‌ی مردم دارد بالاخره مردم بدی نیستند. موفق باشید
4926
متن پرسش
سلام علیکم. ضمن تبریک ایام و اعیاد شعبانیه و به امید اینکه در این ماه های عزیز ما را هم از دعای خیر فراموش نفرمایید. چند سوال پیرامون سلوک خدمتان عرضه می گردد 1- اگر مدیریت اشراقی را معتقد باشیم ایا جای تلاش و جهاد کمرنگ نمی شود؟ اصولا مرز استفاده اشراقات با برنامه ریزیهای کلان و خرد در زندگی فردی و اجتماعی چیست؟ مثلا ما برای اینکه یک مشکلی را حل کنیم باید کلی برنامه ریزی کنیم اما اگر بخواهیم بر اساس اینکه به موقع اشراق حل آن مساله از طرف عالم ملکوت به ما خواهد رسید دیگر باید دست روی دست گذاشت و منتظر ماند؟ می دانم که به این افتضاحی که من نوشتم نباید بود ولی خواستم مرز دریافت اشراق را با تلاش و برنامه ریزی مشخص کنید خصوصا وقتی که می بینیم مقام معظم رهبری از این شیوه استفاده می کنند که برنامه 40 ساله و 20ساله و 5 ساله می ریزند و حتی برای ابعاد فرهنگی هم قدم به قدم راهبرد و برنامه کلان و خرد تعریف می کنند. اگر فضای اشراقی بخواهد حاکم باشد چگونه با این برنامه ریزیها باید هماهنگ شد؟ اگر برنامه خلاف اشراق بود چه باید کرد؟ 2- به نظر شما جهت کارهای جمعی که نیاز به کارهای تفکری و برنامه ریزی و هماهنگی افراد با هم وجود دارد چه جایگاهی برای مباحث اشراق باقی می ماند؟ آیا می توان گفت همانطور که به فرد اشراق می شود به جمع هم اشراق می شود؟ 3- فرق امام با سایر علمای بسیار بزرگ مثل علامه و ایت الله بهجت و اقای قاضی و .. چیست؟ چرا آنها تحت اشراق الهی جهت هدایت اجتماع قرار نگرفتند؟ اصولا سلوک مثل آقای قاضی سلوک کاملی بوده است در حالی که به اجتماع توجه لازم نداشته است؟ 4- آیا در سلوک فردی واخلاقی هم باید فقط به امام رجوع کرد یا در ذیل امام به سایر شخصیتهای اخلاقی می توانیم رجوع کنیم؟ اگر جواب فرض دوم باشد این سوال پیش می آید که جمع بین شخص دیگر با امام در دستورات چگونه باید باشد؟ 5- ایا رجوع اصلی به امام علاوه بر گرفتن مبانی فکری ایشان از کتب و دستگاه فکری ایشان، باید با ارتباط روحی و قلبی با امام جهت اشراق مطابق مقتضیات زمان هم باشد؟ در این صورت راه ارتباط روحی چگونه است؟ آیا باید مثل رجوع روحی به ائمه با امام خمینی هم به صورت توسل مرتبط شد یا به صورت توجه به ملکوت ایشان ارتباط برقرار می شود؟.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مدیریت اشراقی به این معنا است که اولاً: انسان جوانب موضوعی را که می‌خواهد دنبال کند به‌خوبی بشناسد و در انجام وظیفه‌ای که تشخیص می‌دهد کوتاهی نکند ولی منتظر هدایت‌های خاص الهی نیز باشد. مثل آن‌که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مورد انقلاب انجام دادند و یا مقام معظم رهبری بر اعتماد به امداد الهی تأکید دارند، پس کار از طرف ما باید ادامه یابد ولی از انوار الهی غفلت نکنیم. گله‌ای که رهبری به سخنان نامزدهای ریاست جمهوری داشتند همین بود که گویا جایی برای امدادهای الهی نمی‌شناسند و برای جهانِ بدون خدا برنامه‌ریزی کرده‌اند. 2- آری اگر جمع در سلامت روحی و قلبی باشد حتماً با انوار الهی منور می‌شود و جلو می‌رود 3- هرکدام از آن عزیزان مطابق دغدغه‌‌ای که در زمان خود باید داشته باشند منور به اشراق خاص خود می‌شدند 4- به نظرم در ذیل کلیت شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌توان در امور فردی به سایر علماء اخلاق رجوع کرد و مشکل پیش نمی‌آید 5- ارتباط روحی با حضرت امام از طریق رهنمودها و عمل به آن‌ها و تفکر در کتاب‌هایشان خود به خود روح را از شخصیت ایشان متأثر می‌کند و یک نحوه هماهنگی با ملکوت ایشان ایجاد می‌کند. موفق باشید
4930
متن پرسش
با سلام و عرض ادب حال که نتایج انتخابات روشن شده است، برخی از دوستان زبان به نیش و کنایه باز نموده اند که چرا برخی صالح مقبول را به اصلح کم رای ترجیح نداده و با بی بصیرتی موجبات تعارض در میان اصولگرایان به نفع نامزد جناح مخالف را فراهم نموده اند. بیان می دارند که در صورت ائتلاف و ایجاد هم افزایی، بطور قطع موجی پدید می آمد که انتخابات را در دور اول به نفع اصولگرایان به انجام می رسانید. لطفا بفرمایید اگر به گذشته باز گردیم، با چه احتمالی از صحت این تحلیل، می توانستیم در مواضع خود تجدید نظر نماییم. ضمنا آنچه برای اینجانب تاکنون مورد تردید باقی مانده است، تعارض بین کارآمدی است با نگاه صحیح گفتمان انقلاب اسلامی. اینکه آقای الف حائز صد درصد توان اجرایی و برنامه ی مدون است و هشتاد درصد به گفتمان انقلاب نزدیک است، بر آقای ب که صد در صد همراه با گفتمان انقلاب بوده اما از توان اجرایی و برنامه ریزی، بیش از چهل درصد بهره نبرده است، در شرایط فعلی کشور ارجحیت ندارد؟ در تاریخ اسلام نیز در انتصابات اولیاء الله این مسئله دیده می شود که گاهی کارآمدی بر سلامت فکری مسئولان ارجح بوده است. خواهشمند است در این خصوص راهنمایی های لازم را بفرمایید. با تجدید احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که معتقدم ذهن خود را از موضوع انتخابات خالی کنیم و به وظایفی که نسبت به خود داریم در کسب معارف عالیه و اخلاق فاضله و وظایفی که نسبت به انقلاب و رهبری داریم در توجه‌دادن ذهن‌ها به رهنمودهای رهبر عزیز در راستای نظام‌سازی و تحقق تمدن اسلامی؛بیندازیم . باید عرض کنم در هرحال و حتی با ائتلاف اصول‌گرایان، نظر مردم متوجه شعارهای آقای روحانی بود که از یک طرف مثل اکثر نامزدهای اصول‌گرا تمام کارهای دولت را زیر سؤال می‌بردند و از طرف دیگر در خراب‌کاری‌هایی که با تمام بی‌رحمی به دولت نسبت می‌دادند شریک نبود. و اما این‌که می‌فرمایید کارآمدی‌ها با تأکید بر گفتمان انقلاب یکی نیست و گویا آن‌که بر گفتمان انقلاب بیشتر تأکید دارد دارای کارآمدی کمتری است، این یکی از نقشه‌های دشمن است که از یک طرف با تلاش زیاد جلو نیروهای انقلاب سنگ‌اندازی می‌کند و از طرف دیگر تبلیغ می‌کند نیروهای انقلابی کارآمدی لازم را ندارند، تا ذهن‌ها را متوجه افراد غیر انقلابی کند. همین امروز یعنی دوشنبه 10/4/92 در برنامه‌ی صبح رادیو (پیک بامدادی) ذیحسابی مجلس به دولت اشکال کرده بود که مقداری از بودجه را در جای خود مصرف نکرده و صرف یارانه‌ها کرده. خوب یکی از این‌ها نباید بپرسد چرا بودجه‌ی لازم جهت این مبلغ ناچیز 45 هزار و 500 تومان که دولت تعهد کرده است به هر نفر بدهد را تصویب نکرده‌اید تا دولت مجبور شود از ردیف‌های دیگر در این قسمت مصرف کند. آیا صلاح بود دولت از وسط سال این مبلغ یارانه‌ها را کاهش دهد؟ در حالی‌که دولت از قبل گفته بود این بودجه‌ دولت را با مشکلاتی روبه‌رو می‌کند. این را به عنوان مثال عرض کردم تا معلوم شود چگونه تلاش می‌شود دولت آقای احمدی‌نژاد را ناکارکارآمد نشان دهند تا راه را برای جریان‌های غیر انقلابی باز کنند. ما باید بدانیم مسلّم هر دولتی که بیشتر بر شعارهای انقلاب تأکید کند و ساده‌زیستی و عدالت را پیشه کند بیشتر به نفع دنیا و آخرت مردم است. البته این بدین‌معنی نیست که دولت آقای احمدی‌نژاد بی‌اشکال بوده است ولی باید مواظب باشیم با این نقشه ها روحیه‌ی انقلابی مردم کاهش نیابد. موفق باشید
4933
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز از روزی که رییس جمهور جدید انتخاب شده اند تحلیلهای متفاوت وبعضا متناقضی به گوش میرسد عده ای میگویند باید منتظر چوب خدا بود چرا که روحیه رفاه طلبی و سختی نا پذیری بر مردم غلبه پیدا کرد و باعث شد گفتمانی غیر از مقاومت روی کار بیاید! عدهای دیگر میگویند ما باید امید داشته باشیم وبا تحلیل درست با مخالفان گفتمان مقاومت که الان در حداکثر میباشند صحبت کنیم و تلاش بیشتری برای گسترش این گفتمان انجام دهیم تا در اینده با چنین شکستهایی مواجه نشویم . ونیز در این فرصت به باز خوانی اشتباهات و عملکردهای طرفداران گفتمان مقاومت بپردازیم لطفا نظر خود را بفرمایید و مانند گذشته مارا اگاه کنید با تشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بپذیریم که جریان اصول‌گرا در این انتخابات به آن اهدافی که دنبال می‌کردند و در تصور داشتند دست نیافتند، بدون آن‌که بخواهیم انتخاب مردم را زیر سوال ببریم و عقل هجده میلیون نفری که رأی به رئیس جمهور منتخب دادند را نفی کنیم، باید جریان اصول‌گرا با جدیّت تمام خود را بازخوانی کند واگر می‌خواهد دولت‌های آینده با عمق بیشتری به صحنه بیاید باید بپذیریم ما ضعف‌های اساسی داریم، هر چند این ضعف‌ها در مبانی نیست ولی در روش و تحلیل نیاز به بازخوانی جدی داریم و امیدوارم در فرصتی که پیش آمده به جای آن‌که با همان تحلیل‌ها و روش‌های گذشته بخواهیم ادامه‌ی حیات دهیم به روش‌های خود نگاه کنیم و از خود بپرسیم در ذیل پذیرش ولایت رهبری، آیا با این روش‌ها که فقط و تنها برداشت خودمان را از اسلام ولایی بدانیم و هر جریان دیگری که اسلام و انقلاب و رهبری را قبول دارد، نفی کنیم می‌توانیم کار را ادامه دهیم یا به مرور کار در دست جریان‌های خاکستری کشور می‌افتد؟ آیا با این تحلیل‌های عجیب و غریبی که اصول‌گرایی گرفتار آن شده که به راحتی همدیگر را تکفیر می‌کنند امکان حضور سیاسی در آینده‌ی انقلاب برای خود می‌گذارد؟ آیا با امنیتی کردن امور فرهنگی دیگر امیدی برای اهل فکر و فرهنگ هست که اندیشه و فکر را در جامعه رشد دهند؟ آیا اصول‌گرایی گرفتار سطحی نگری در معارف دینی نشده و به تفکری که حضرت امام در آثار خود برای ادامه ‌ی انقلاب برای ما باقی گذاردند رجوع جدّی داشته؟ آیا اصول‌گرایان برای تعامل با دولت آقای روحانی در راستای رهنمود‌های رهبر عزیز در پیامی که بعد از انتخابات دادند،‌ تربیت کرده‌اند که فرمودند «رقابت، باید جای خود را به همکاری و رفاقت داده و طرفداران نامزدهای رقیب در آزمون بردباری و متانت و دانایی نیز جایگاه شایسته‌ی خود را به دست آورند. .... وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ی امنیت کشور و خنثی‌کننده‌‌ی ترفندهای دشمنان است. ». هر کدام از نکاتی که عرض کردم جوانبی دارد که بنده به صورت اجمال طرح نمودم و در ماه‌ها و سال‌های آینده بیشتر خود را نشان می‌دهد؛ کافی است باور کنیم اگر در مبانی بحمدالله در جایگاه مناسبی هستیم در روش‌ها و باورها سخت ضعف تاریخی داریم تا آن‌جایی که سال‌های گذشته نشان داده‌شد جریان اصول‌گرا آن‌چنان نسبت به همدیگر کینه توزانه عمل می‌کنند که فرصت دیگری برای کار دیگر برای خود نمی‌گذارند و فراموش کرده باید هر جریانی که در ذیل اسلام و انقلاب و شخصیت حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهنمودهای رهبری عزیز«حفظه‌الله» خود را تعریف کرده، برادر خود بدانند و نه رقیب و دشمن خود. موفق باشید.
4939
متن پرسش
در سؤال قبل از شما پرسیدم که: «آن شخصی که کروی‌بودن زمین را حدس زد، یک استدلال‌های خفی‌ای پشت حدسش بوده. آیا آن استدلال‌ها، آن حدس را از حدس‌بودن خارج نمی‌کند؟» و شما پذیرفتید که خارج نمی‌کند. آیا می‌توان این سه نتیجه را گرفت؟ اولاً حدس هم خارج از مقدمات مفهومی نیست. مقدمات مفهومی در این مثال، همین است که اولاً یا نور کج شده یا زمین باید منحنی باشد، ثانیاً نور کج نمی‌شود و ثالثاً همة سطح زمین باید یکسان باشد. ثانیاً حدس، در علم حصولی هم راه دارد. و ثالثاً این مطلب کلیت ندارد که: «آنچه بدون مقدمات و استدلال به دست می‌آید، پس باید معلوم به علم حضوری باشد.»؛ چرا که یک مثال نقضش همین حدس در علوم حصولی است که استدلال آشکاری ندارد، و (اگر اشکال بشود که: «بالاخره استدلال خفی دارد» در پاسخ می‌گوییم که:) یک مثال نقض دیگرش امور حسی است که مثلاً کسی از دیدن خورشید پی به وجود آن می‌برد ولی وجود خورشید نزدش حاضر نیست تا معلوم حضوری‌اش باشد. آیا این سه نکته صحیح است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حدس حالت اشراقی دارد و می‌تواند مقدمات علم حصولی باشد. موفق باشید
4940
متن پرسش
در سؤال قبلی این مثال را مطرح کردم که: «انسان در اثر علم حضوری به خداوند، از گناهانش خجالت کشیده توبه می‌کند.»، و شما در پاسخ فرمودید که: «همین‌که توانست به آن محبت فطری نظرکند و محبّت به حضرت حق در او پرتو بیفشاند، دیگر از معصیت بدش می‌آید.». اولاً آیا می‌توان نتیجه گرفت که: «پس در مورد علم حضوری به خداوند، نه تنها علم حصولی به این علم حضوری منشأ تصمیم‌گیری و عمل می‌شود، بلکه حتی خود این علم حضوری هم منشأ تصمیم‌گیری و عمل می‌شود.»؟ ثانیاً آیا می‌توان نتیجه گرفت که: «پس علم حضوری به خداوند، جزء مبادی عملی است.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف درستی است. موفق باشید
4919
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز استاد میشود این سوال را جواب دهید که چه فرقی هست بین اینکه در مسائل بین المللی رویکرد مقاومتی داشته باشیم مثلا رویکرد دکتر جلیلی با این روش که با حفظ استقلال وپا فشاری مواضع جمهوری اسلامی مذاکره کنیم ازنظر مبنایی و رویکرد غرب شناسی واهداف انقلاب اسلامی وآرمانهای انقلاب اگرمیشود توضیح تفصیلی لطف بفرمایید چون این سوال در جامعه است ومن را هم درگیر خود کرده با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جمهوری اسلامی همواره معتقد به مذاکره با دنیا بوده منتها جهان غرب با خودخواهی تمام در مذاکرات طلبکارانه وارد شده و بحمدالله شرایط جهان غرب از یک طرف و شرایط ما از طرف دیگر در سال‌های اخیر این معادله را به هم زد، به این معنا که جمهوری اسلامی در مقابل غرب عزّت‌مدارانه وارد شد و مطمئن باشید ادامه‌ی مذاکرات با همین روحیه است. این غرب است که به دنبال فرصت بود تا به بهانه‌ای مواضع خود را تغییر دهد که تصور نشود عقب‌نشینی کرده است حالا به بهانه‌ی آن‌که آقای روحانی مواضع سخت‌گیرانه ندارد بنا دارد تغییر موضع دهد ولی این ربطی به آقای روحانی ندارد، مقاومت جمهوری اسلامی بر سر مواضع‌اش کار را به این‌جا رساند و آقای روحانی هم در همین مسیر حرکت می کنند. موفق باشید
4899
متن پرسش
سلام علیکم. شبهه ای پیش آمده مبنی براینکه این اسلام که برمبنای آن اینها انقلاب اسلامی و حکومت قبل از قیام حضرت حجت ایجاد شده است درست نیست و دلایلی هم میاورندومیگویند خود حضرت باید برات روشن کند و اینکه می گویند با بررسی تاریخ جریان حق،همیشه حق رو اقلیت همراهی می کردند اون هم با تقیه والان وضعشان هم نسبت به این انقلاب این است که باید له وعلیه آن نگوییم وتقیه میکنندوقیام قبل از ظهور رامیگویند جایز نیست واز احادیث هم نمونه میاورندو(از آقای بهجت دلایلی زیاد میاوردند جلسات خصوصی و..حتی از آقای قاضی وعلامه طباطبایی وبزرگان هم مثالی میاورند.)من گفتم در رابطه با تعلق قلبی آیت‌الله بهجت به انقلاب اسلامی، زمزم عرفان، ص 182 واما باز هم با دلایلی قانع نشدند مثلا در جواب این خواب گفتند:اولا اینکه قیام گروهی علیه شخص دیگری،دلیل بر حقانیت قیام کننده نیست چنانکه خوارج در قیام خودرا برحق میدیدند.ادعای برپایی حق هم دلیل بر حقانیت قیامش نیست هر چند با شعار حق گرایی باشد،چرا که مهم،تحقق شعار حق است،که طبق روایت،فقط با حامل حقیقت یعنی امام معصوم روحی فداه امکان پذیر است.واما اینکه هرکس علیه آنها قیام کند هلاک می شودهم دلیل برحقانیت آنها نمیشود.منظور حضرت بهجت،کنایه ونهی خفی است از علیه بودن نسبت به آنها،زیرا طبق حدیث این افراد چنان اراده ی پولادینی دارند که هیچ کس نمی تواند آنها را از مسیری که در پیش گرفته اند،نقد کند.وهر کس چنین کند امنیت وجانش از ناحیه آنها به خطر می افتد(یعنی همان هلاک شدن) جانی که باید برای امام محفوظ بماند .البته منظور از اراده ی پولادین انیتی (منیتی)است که دارند. 1.اگر میشود راهنمایی فرمایید و چون نمیشود کامل جواب بدهید کتب معرفی کنید(کتب انقلاب اسلامی شما راهم3 تاش را خواندم ولی نتونستم جواب بدم)... 2.آیا این تفکرات قبلا هم بوده است در قبل مثلا مثل انجمن حجتیه و....؟؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:همین‌طور که متوجه شده‌اید این تفکر،تفکر انجمن حجتیه‌ای است و بنده در رابطه با این روایت را که مورد استناد آقایان هست عرایضی در همین قسمت سؤال و جواب‌ها از قول علمای بزرگ داشته ام بر این اساس که آن روایت می‌گوید اگر کسی قبل از قیام قائم به نام مهدی«عج‌الله‌تعالی‌فرجه» قیام کند چنین و چنان می‌شود، نه این‌که اگر کسی جهت امر‌به ‌معروف و نهی ازمنکر قیام کند تا حق را حاکم کندو زمینه برای ظهور حضرت مهدی«عج‌الله‌تعالی‌فرجه»فراهم کند چنین است.حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب ولایت فقیه نکاتی در ردّ نظریه‌ای که می‌فرمایید دارند.خوب است که به آن کتاب رجوع فرمایید.موفق باشید.
4906
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز خسته نباشید برای من که تا حدی کتاب های شما را خواندم و این که شما می گویید در کتاب هایتان انقلاب دارد پیشرفت می کند و ذات انقلاب کجی ها را نمی پذیرد با انتخاب آقای روحانی یه جوری درست در نمی آید. چرا وقتی افرادی مثل آقای جلیلی هست و گفتمان انقلاب را مطرح می کند رأی نمی آورد در حالیکه آقای روحانی خود را به افرادی که حداقل دولتشان با انقلاب زاویه هایی پیدا کرد، متصل می کند و رأی می آورد؟ آیا این بدین معنی نیست که مردم ما در حال پسرفت هستند به جای پیش رفت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انقلاب به سوی پیشرفت است ولی به این معنا نیست که انقلاب موانعی ندارد که باید پشت سر بگذارد تا با تجربه‌ی بیشتری راه خود را ادامه دهد. ولی این‌که مردم متوجه جایگاه تاریخی انقلاب خود بشوند نیاز به زمان و تلاش ما دارد. موفق باشید
4908
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام خدمت جنابعالی در مورد اقای هاشمی در نظرات اخیر فرموده اید با اینکه با نظرات ایشان مخالفم ولی ایشان را مقابل انقلاب نمیدانم. البته این حرف شما درست است که ما نباید دوستان را به دشمن تبدیل کنیم ولی حسن ظن بیش از اندازه هم چندان مناسب نیست شما بهتر از ما میدانید که این انقلاب برای اهداف قدسی ایجاد شد و به قول ان شهید سعید انقلاب ما انقلاب نور و ارزشها بود حالا اگر افرادی قیم ماب پیدا شوند و بخواهند نظر خودشان را بر انقلاب تحمیل کنند و انقلاب را از درون استحاله نمایند و کاری کنند که فقط پوستی از ان بمانند باز ما بگوییم در برابر انقلاب نیستند ؟ ایا اقای رفسنجانی در زمان ریاست جمهوریش اینکار را نکرد ؟ ایا ارزشهای انقلاب را به حاشیه نبرد؟ ایا به جای تحکیم مبانی دینی انقلاب مبانی فرهنگ غربی را تقویت نکرد؟ بعد همینکه احمدی روی کار امد ایا بیشترین مخالفتها را با او نکرد ؟ ایا در 88 به دروغ نگفتند تقلب شده و ان بساط را پهن نکردند؟ ایا در زمان خاتمی به همه چیز توهین نکردند؟ ایا در 18 تیر تاج زاده شورشیان را به سمت بیت رهبری هدایت نکرد؟ و هزاران مطلب دیگر مشکل هاشمی این است که خودش و فکرش را مساوی انقلاب میداند و با هر فکری غیر از خودش به شدت مبارزه میکند ان مطلب اقای روحانی را از یاد نبریم که گفت همین که کروبی با او در زمان ریاست مجلسش مخالفت میکرد حاضر شد با بدترین تهمتها او را خاموش کند البته این پیروزی دوباره هاشمی غصه ای است بر دل مومنین و با خون دل باید لبخند پیروزی نظام را بر لب جاری کنند هر چند در این شکست خود اصولگراها مقصرند که موقعیت خود را نشناختند و مفت از دست دادند تا توانستند احمدی را له کردند احمدی هم تا توانست با انها لجبازی کرد بنده معتقدم ضربه ای که هاشمی به انقلاب زد هیچ کس نزد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که آقای هاشمی در رابطه با انقلاب به دنبال آرمان‌شهری است که آرمان‌شهر از نظر او عین اسلام و انقلاب است و بنده در مباحث «انقلاب اسلامی» به نظر خودم روشن کرده‌ام، آرمان‌شهر آقای هاشمی به‌کلّی غیر از آرمان‌شهر تمدنی است که ما فکر می‌کنیم انقلاب به دنبال آن است. ولی اولاً: عرض بنده آن است که این تفاوت را به معنای آن ندانیم که آقای هاشمی مثل بعضی‌ها بنا دارد انقلاب را دو دستی به غرب تقدیم کند، هرچند به آرمان‌شهر غربی اصالت می‌دهد. ثانیاً: تأکید بنده آن است جایگاه فکری آقای هاشمی را بشناسیم تا نوع تعامل ما با این فکر، آگاهانه و عالمانه و کارشناسانه باشد و این به معنای تأیید آقای هاشمی نیست بلکه به معنای چشم‌نبستن به این طرز فکر است، و امیدوارم در چهارسالی که در پیش داریم بر روی این موضوع به‌خوبی از جهت فکری و فرهنگی کار شود. موفق باشید
4909
متن پرسش
با عرض سلام وادب خدمت استاد بزرگوار خودم...جناب عالی در جواب سوال 4885 فرمودید که مردم انتخاب اقای روحانی را گذر از رهبری نمیدانند و فرمودید از انتخاب اقای روحانی نگران نیستید.ولی به نظر من از چند جهت نگرانی های شدیدی وجود دارد .اینکه: امریکایی که قبل از انتخابات میگوید انتخابات ایران را قبول ندارد چون می پندارد که ملت همانند گذشته به مقاومت خود ادامه می دهداما بعد از پیروزی اقای روحانی می گویند که به انتخاب مردم ایران احترام می گذاریم!!!یعنی ازاین انتخاب خوششان امده.یابه نظر من مردمی که به احمدی ن‍‍ژ‍اد با ان شعارهای انقلابی رای دادند این دوره به این نتیجه رسیدند که مقاومت وجریان گفتمان انقلاب اسلامی قادر به تامین معیشت انان نمی باشد واشکال نه در کاراقتصادی دولت بلکه در نحوه گفتمان است وگرنه کسانی مثل اقای قالیباف و رضایی برنامه های به مراتب قوی تر وهدفمند تر از اقای روحانی در زمینه اقتصاد ارائه دادند ولی چون اقای خاتمی وهاشمی از ایشان حمایت کردند مردم نحوه مدیریت دولت اصلاحات واقای هاشمی را مناسب تر دیدند و گرنه کدامیک از ملاک هایی که رهبری بخصوص در مرقد امام(ره)به مردم توصیه کردند در اقای روحانی وجود داشت.استاد من از این مردم عزیز دلگیرم چون به نظرم مردم با اینکه به نظام ورهبری علاقه داشتند ولی متاسفانه نظر اقای هاشمی رانسبت به نظر مقام معظم رهبری درست تریافتند (که البته این صحنه را اقای هاشمی به این نحو طراحی کردند).مگر اقا در حرم رضوی نفرمودند ویژگی های مثبت این دولت منهای ضعف های ان یا در مرقد امام فرمودند عده ای گمان نکنند که با امتیاز دادن به دشمن مشکلات حل خواهد شد ویا اینقدر توصیه کردند که کسی سرکاربیاید که دربرابر دشمنان مقاوم باشد وعزت کشوررا حفظ کند در صورتی که همه می دانند که اقای روحانی سابقه خوبی در این زمینه ندارد...حال با این وضع نباید انتظار داشت که کشور (حداقل) در جا بزند...ببخشید از پرگویی من.من الله توفیق
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله متوجه اصل مسئله هستید و برایتان روشن است که حقیقت انقلاب اسلامی گفتمان آن است و استکبار جهانی با گفتمان این انقلاب که رجوع به توحید است مشکل دارد ولی عنایت داشته باشید که استکبار جهانی محذورات و تنگناهایی دارد که در رویارویی با انقلاب اسلامی مجبور به موضع گیری هایی است تا معنای خود را در جهان سیاست از دست ندهد مثل همین که مجبور می شود بگوید به انتخاب مردم احترام می گذارد.قبول دارم ما هنوز ملتی نداریم که تمام ابعاد مقاومت را بشناسد و ما در شناساندن برکات ابعاد مقاومت به مردم‌مان کوتاهی کردیم وعمارهای حضرت امام خامنه ای عزیز در این مورد تبیین لازم را نکردند،ولی از این مردم خوب بیش از این انتظار نداشته باشید.مردم معتقدند می توانند در عین حفظ انقلاب و وفاداری به رهبری فعلاً از طریق آقای روحانی از تنگناهای موجود که عمدتاً استکبار جهانی ایجاد کرده بگذرند بدون آن که امتیازی به استکبار جهانی بدهند و فکر می کنم محاسبه مردم غلط نباشد،هرچند اگر بر مقاومت بیشتر تأکید میکردند بهره ای دیگر نصیب آن ها می‌شد و برکات زمین و آسمان به صورت غیر قابل تصور به سوی ملت ما سرازیر می گشت.شرایطی فراهم شده است تا عمارهای حضرت آقا کاری که باید انجام دهند در این چهار سال انجام دهند تا اصول‌گرایی از این همه سطحی‌نگری نجات یابد.بنده کتاب «جایگاه تاریخی حادثه ها» را به این امید نوشته ام چون معتقدم تا ما جایگاه تاریخی حادثه ها را نشناسیم بصیرت لازم جهت اقدامِ به هنگام پیدا نمی کنیم تا زود عمل کنیم و یا دیر.در آخر فرموده اید پرگویی کرده ای،پرگویی نکرده ای دُرّ و گوهر افشانده ای.موفق باشید.
4911
متن پرسش
سلام علیکم به راستی چه می شد اگر اعضای کابینه دولت نهم با اقتدا به مولایشان علی اندکی خون دل می خوردند و وجود امثال مشایی را تحمل می کردند و اینگونه پشت دکتر را خالی نمی کردند اری حزب الله باید خون دل خوردن را یاد بگیرد فرض کنیم که رجوع دکتر به مشایی صد در صد اشتباه بود اما ایا راهش قهر کردن با کابینه و دیگر حاضر به کار کردن نشدن و خط بی امان تخریب را دنبال کردن و غیره است نه برادر این مرام علوی نیست!! مرام علوی ایستادن و برای حفظ ارزشها با بدترین حکمرانان همکاری کردن و خون دل خوردن است نه رها کردن و تخریب کردن در حقیقت به نظرم بعضی اقایان را وهم گرفت و به زبان بی زبانی گفتند اگر مشایی نرود ما می رویم و اگر ما برویم انقدر رسانه در اختیار داریم که دولتت را ناکارامد جلوه دهیم انگاه در دور بعد خودمان قدرت را به دست می گیریم!!بدون تو و بدون مشایی اری برادر حزب الله باید خون دل خوردن را یاد بگیرد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:مخالف نظر شما نیستم ولی کمی هم به آن ها حق دهید که می‌گفتند حضور و نفوذ آقای مشایی در دولت دهم طوری بود که هرگونه تحرکی و ابتکاری از ما گرفته می‌شد و حتی نمی‌توانستیم به ارزش هایی که بر اساس آن‌ها آمده‌ایم پای‌بند باشیم.موفق باشید.
4889
متن پرسش
استادجون سلام،من بخاطر نتیجه انتخابات خیلی غصه خوردم و دوست دارم نظر شما رو نسبت به فکرام بدونم ؛ 1-اینکه مردم چندان گناهی نداشتن که به این انتخاب متمایل شدن چون نتیجه طبیعی چنین وضع اقتصادی متمایل شدن توده ها به سمت قطب سرمایه داریه ،ولی این یه تلنگر بزرگ به اصولگراها بود که بدونن حتی اگه اونام بد کار کنن کنار گذاشته میشن و ملت فکر کردن که اصولگراها بهشون اهمیت ندادن و کمکاری کردن پس کنارشون گذاشتن،ولی فکر اینکه چه خوب برنامه ریزی شد تا تفکر مقابل رهبری روی کار بیاد خیلی دلمو میسوزونه اینکه از4سال پیش تحریماشدید بشن سرمایه دارای داخلی هم همکاری کنن تا مردم بستوه بیان و جریان اعتقادیشونو بخاطر اقتصادشون نادیده بگیرن، 2-توجریان انتخابات حجاب بودن امثال ولایتی برام خوب روشن شد ولی فکر کردن به اینکه توده مردم با رهبرین و در عین حال که به حرف ایشون گوش میکنن خیلی راحت متضادترین نظر مقابل ایشون رو انتخاب میکننن خیییییلی غصه داره و اینازنظرمن یعنی به حجاب رفتن رهبری ! و این همون فتنه بزرگتر از 88 رو برام تداعی میکنه ، 3-رهبری عزیز قبل انتخابات گفتن که ما نمیدونیم تقدیر الهی چیه ...منم به حکمت کار خدا مطمئنم ولی حس میکنم همونطور که 88 امتحان خواص بود 92 شده بود امتحان عوام و ملتمون به خاطر این انتخاب تاوان پس میده، 4-به نظرم روحانی فقط یه مهره س و هاشمی خودشو رئیس جمهور میدونه،وعرصه رو مناسب میبینن برا تاختن و دوباره روی کار آوردن تفکراتشون، 5-توی مناظره ها عمق کینه ی اصلاح طبا رو نسبت به گفتمان انقلاب درک کردم و بهمین خاطر نگران هروز حاشیه پرداختنشونم اگرچه به این نکته هم نظر دارم که به نسبت 8 -16 سال پیش نیروهای انقلاب خیلی بیشتر و پخته تر شدن و آگاهی مردم و جهتگیری مجلس خیلی آزادشون نمیذاره واسه هر خطایی ،ولی شما خییلی ناامید نیستین انگار،میخوام بدونم حالا که رای آوردن سعی میکنید امیدوار باشید یا از قبل همینطور فکر میکردید؟ 6- برای افزایش بصیرت و اخلاص چیکار کنیم تا به بهترین شکل ممکن توی تقدیر الهی نقش بازی کنیم؟ و در آخر اینکه استاد خییییییلی دوستتون دارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده با شما در این مورد موافقم که اگر اصول‌گراها هم به مردم اهمیت ندهند مردم از آن‌ها عبور می‌کنند، ولی قبول ندارم حالا کار دست سرمایه‌دارها افتاده. مگر انقلاب چنین اجازه‌ای به دولت می‌دهد ؟ بر فرض هم که دولت بخواهد چنین کاری را بکند که روی این فرض هم باید تأمل کرد 2- بسیاری از آن‌هایی که به آقای روحانی رأی دادند قبول ندارند که رأی‌دادن به آقای روحانی به معنای پشت سرگذاردن رهبری است، به‌خصوص که آقای روحانی در فیلم مستند شماره‌ی 1 خود از رهبری بسیار خرج کرد و از طرفی آقای روحانی در هیچ‌جا چیزی نگفت که افراد تصور کنند مقابل رهبری می‌خواهد عمل کند 3- بنده فکر نمی‌کنم مردم به جهت این انتخاب تاوان پس بدهند، مردم تصور می‌کنند می‌توانند با انتخاب آقای روحانی هم انقلاب را داشته باشند و هم به گمان آن‌ها تندروی نداشته باشند 4- خیلی تند قضاوت می‌کنید. هنر شما باید این باشد که جای افراد را بفهمید. بنده با تفکر آقایان هاشمی و روحانی و خاتمی موافق نیستم ولی هرگز این افراد را در مقابل انقلاب نمی‌دانم، هرچند فکر می‌کنم در عین احترام به رهبری در رابطه با آینده‌ی انقلاب و ارتباط با غرب نگاه دیگری دارند 5- واقعاً ناامید نیستم چون با نگاه دیگری به جریان آقای هاشمی نگاه می‌کنم که در عین آن‌که تقابل زشتی با دولت آقای احمدی‌نژاد کرد ولی این کار را از سر دلسوزی می‌کرد و از این جهت باید مواظب باشیم همه‌ی جوانب را در نظر بگیریم 6- برای افزایش بصیرت نظر من آن است که سعی کنیم جایگاه تاریخی انقلاب و جریان‌ها را بشناسیم. در کتاب اخیر تحت عنوان «جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن» سعی بنده همین نکته بوده است و اصل بصیرت را سعی کنید با سلوک ذیل شخصیت امام در خود نهادینه کنید. موفق باشید
4891
متن پرسش
سلام 1. با توجه به اینکه آقا گفتن حرکت انقلاب و حرکت ما باید یک حرکت صعودی و حرکتی رو به جلو باشه، انتخاب شدن دکتر روحانی رو شما چه طور ارزیابی می کنید؟ آیا با انتخاب ایشون گفتمان انقلاب به حاشیه نمی ره به نظر من فضای نسبتا خوبی که در این دولت وجود داشت، باعث شد زمینه مطرح شدن بحث بحث تمدن اسلامی و سبک زندگی اسلامی و... از طرف آقا ایجاد بشه، به نظر شما، در این دولت فرصت طرح این بحث ها وجود داره یا اینکه ما باید مواظب باشیم کشور از اصول عدول نکنه تا اینکه بخوایم به تعالی برسه؟ 2. سوال دیگه اینکه، شما رای مردم به آقای روحانی رو چه طور ارزیابی می کنید؟ این عدم اقبال عمومی به دکتر جلیلی، نشون از عدم آگاهی مردم از گفتمان انقلاب نداره؟ اینکه مردم عادی به دنبال گفتمان نیستن و اساسا شاید ندونن گفتمان چیه و قراره انقلاب اسلامی چی کار کنه؟ (تا جایی که یکی از دوستای بنده امروز به من می گفت من اگه یکی میومد که قول می داد گرونی و بیکاری رو حل کنه حتا اگه کافر هم بود، بهش رای می دادم می گفت مردم رفاه و آرامش و ارزونی رو می خوان نه آرمان های انقلاب رو) می خوام بگم مردم اصلا نمی دونن که یکی از آرمان های انقلاب، رسیدن به آرامش و رفاه اقتصادی و عدالت اقتصادیه که مبتنی بر اسلامه، یعنی نمی دونن هدفی که دارن فقط با گفتمان انقلاب اسلامی قابل دستیابی و لاغیر (احساس می کنم مردم هنوز به اون جایی نرسیدن که دولت مبتنی بر اسلام ناب بر اونا حکومت کنه یعنی به اون حد آگاهی نرسیدن، نظر شما چیه؟) 3. دیگه اینکه همه می دونن خیلی از آشوب گرای سال 88 امروز از آقای روحانی حمایت کردن تا جایی که با دستنبدای سبز تو همایش ایشون ظاهر شدن (یعنی کسایی که مخالف این نظامن اومدن رای دادن به آقای روحانی) حالا چرا آقا می گن هر یک رای، رای به نظام اسلامی و رای به اسلامه؟ اینا اساسا با نظام مخالفن!! خیلی ممنون کس دیگه ای رو پیدا نکردم بپرسم، ببخشید التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد بعضی از قسمت‌های سؤال‌تان عرایضی در جواب‌ سؤال‌های شماره‌ی 4880 و 4885 و 4889 داشتم ولی این‌که می‌فرمایید مردم نسبت به گفتمان انقلاب و جایگاه تاریخی آن آگاهی لازم را ندارند درست می‌فرمایید. به همین جهت عرض کردم ما کارهای مانده‌ای داریم که در فرصت پیش‌آمده باید به آن بپزدازیم. ابتدا باید مردم متوجه عالم غیب شوند که از طریق معرفت نفس عملی است، سپس باید مردم متوجه معنای انتظار و فرهنگ مهدویت بگردند و سپس متوجه شوند جایگاه انقلاب اسلامی رجوع به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است و نیز بفهمند فرهنگ غرب، حجاب نظر به حقیقت انقلاب و رجوع به حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» است. آیا نباید به این امور پرداخت تا در آینده مردمی را پرورانده باشیم که با تمام وجود سرباز انقلاب باشند؟ ما بیش از همه‌ی مردم دنیا انرژی مصرف می‌کنیم، کمتر از مردم دنیا کتاب می‌خوانیم، بیش از همه‌ی کشورها عمل سزارین انجام می‌دهیم و بینی‌مان را عمل می‌کنیم و بیش از همه‌ی کشورها لوازم آرایشی استفاده می‌کنیم، کم‌تر از همه ساعت کار مفید داریم، آیا این سبک زندگی با باورهای ما تناسب دارد؟ حال چه آقای احمدی‌نژاد رئیس دولت باشند و چه آقای روحانی، ما کارهای مانده داریم که باید انجام دهیم، در آن صورت سبک زندگی ما متناسب با باورهایمان خواهد شد و از بسیاری از عیوب موجود مبرا می‌شویم. ما مسیر طبیعی خود را طی نکردیم و متوجه ضعف‌های خود نیستیم و دریافت عمیقی از توانایی‌های خود نداریم، کارمان شده که با همدیگر دعوا کنیم، هنوز عزمی جهت دوست‌داشتن به میدان نیامده، با نگاه سطحی به همدیگر می‌نگریم و تفاوت‌های موجود را به تخاصم تبدیل می‌کنیم. بنده در عین آن‌که در نگاه به غرب و نگاه به تمدن اسلامی با آقای هاشمی و خاتمی و روحانی متفاوت هستم، جای هیچ‌گونه تخاصمی را در قلب خود نمی‌شناسم و انتقادهایم را هدیه می‌کنم بدون آن‌که آن را به پتکی تبدیل کنم برای نابودی رقیب. از یک طرف مثل دو تیم استقلال و پرسپولیس با همدیگر رقابت می‌کنیم و از جهت دیگر دولت را به عنوان تیم ملی در مقابل دشمنانمان پشتیبانی می‌کنیم و سعی می‌کنیم در این مرحله به جای رقایت به تعبیر رهبری رفاقت را به میان آوریم و محبت را به همدیگر هدیه کنیم. بنده مطمئن هستم مسیر غرب‌زدگی مسیر اصلی ملت ما نیست و آن‌هایی که امروز در این مرز و بوم تا حدّی شیفته‌ی وعده‌های غرب شده‌اند از جهت اصلی‌ رو به سنت دینی ما دارند، چرا راه برگشت را به روی این افراد ببندیم و رفاقت خود را از آن‌ها دریغ کنیم؟ ما ریشه‌ی تعلق به انقلاب را در بسیاری از آن‌هایی که شما تصور می‌کنید با نظام مخالف‌اند، می‌شناسیم. باید چشم‌های خود را بمالیم و دوباره نگاه کنیم، اما نه نگاهی که به همدیگر به عنوان رقیب نگاه می‌کردیم، نگاهی که به همدیگر به عنوان رفیق نگاه می‌کنیم. نمی‌گویم تفاوت‌ها را نادیده بگیرید، می‌گویم وقتی تفاوت‌ها در حدّ کفر و ایمان نیست مواظب باشید در پازل دشمن بازی نکنیم و دشمنی را به جای دوستی بنشانیم. موفق باشید بنده در ویرایش جدید جلد اول کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» در شرح قسمتی از سخن حضرت عرایضی داشته‌ام، خدمتتان ارسال می‌دارم به امید این‌که مفید افتد و معنای این‌که عرض می‌کنم باید وارد شرایط جدیدی شد، روشن شود. حضرت علی (ع) می فرمایند: فرزندم! نفس خود را در آنچه میان تو و دیگران است، میزان قرار بده، آنچه برای خودت دوست می‌داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه برای خودت بد می‌شماری، برای دیگران هم بد بشمار. یعنى از دریچه و منظر توجّه به ضعف‏ها و کاستى‏هاى خودت به بقیه بنگر و در یک کلمه خودت را جاى بقیه بگذار و بعد از این با بقیه برخورد کن و لذا خود را به جایی برسان تا اگر چیزى را که براى خودت دوست مى‏دارى همان را براى دیگران دوست بداری و آن چیزى را که براى خودت بد مى‏دانى براى دیگران هم بد بشماری. تا از این طریق از تنگنای خودخواهی و خودبینی آزاد گردی و به وسعت انسانیتِ همه‌ی انسان ها تنفس کنی و تفکر نمایی. در این فضا در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ» و همان طور که دوست نمى‏دارى به تو ظلم شود به دیگران ظلم نکن. «وَ اَحْسِنْ کَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ» و همان طور که دوست دارى به تو نیکى شود به دیگران نیکى کن. «وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ» و آن چیزى را که براى دیگران زشت مى‏دانى براى خود نیز زشت بدان. «وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ» و از مردم بگذر آنسان که دوست داری از تو بگذرند. «وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ» و آن چیزى را که نمى‏دانى نگو، حتّى اگر آنچه مى‏دانى کم باشد و مجبور باشى سکوت کنى. که این توصیه‌ی گرانقدری است برای تمرین سکوت در آن‌جایی که باید سکوت کرد و در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَکَ» و آنچه را که دوست نمى‏دارى درباره تو بگویند، درباره دیگران مگو. آفت زندگى زمینى این است که انسان مسافربودن خود را در این دنیا فراموش کند و عملاً شیفته دنیا بشود. حال مى‏فرمایند آن تعادل اجتماعى که منجر می‌شود چون مسافر عمل کنی را فراموش نکن و نسبت خود و دیگران را در همان راستا تعریف کن تا از انسان زمینی به انسان آسمانی تبدیل شوی و شایسته حضور در قیامت گردی. همگی تجربه کردیده‌اید که گاهى در زندگى اجتماعى به همدیگر گره مى‏خوریم و زندگى‏مان را طورى شکل می‌دهیم که درگیر همدیگر هستیم، اگر در این‌گونه موقعیت‌ها نتوانیم تعادل لازم را نسبت به همدیگر رعایت کنیم جامعه گرفتار بحران می‌شود و انسان‌ها به کلی فراموش می‌کنند هدف آن ها در زندگی زمینی چه بوده است. گاهى خصلت‏هاى درونى افراد طورى است که نه تنها با دیگران بلکه با خودشان نیز درگیر مى‏شوند مثل کسى که مى‏خواهد بین مؤمن بودن و خودنمایى خود جمع کند، این جاست که او از درون با خودش درگیر می‌شود و تعادل حقیقى را از دست مى‏دهد و نمی‌تواند به عنوان انسانی پویا ادامه حیات دهد چون از درون دچار تضاد شده و به اصطلاح افکارش به هم گره ‏خورده است و آن افکار تا سقوط کامل او را جلو می‌برد، چون نتوانسته است تکلیف بدی‌های خود را تعیین کند و لذا خصلت‌های بد او آنچنان میدان می‌گیرند که جایی برای خصلت‌های خوبش نمی‌گذارند و از این جهت گفته می‌شود امکان حیات انسانى برای چنین آدمی فراهم نیست. مثل فرهنگ غربی که به دنبال امنیت است بدون آن که به ابدیت خود فکر کند در راستای توجه به زندگی ابدی امیال خود را کنترل نماید، معلوم است که چنین چیزى محال است، چون امنیت وقتی برای انسان معنا می‌دهد که همیشه احساس امنیت بکند حال اگر فکر انسان این باشد که با مرگ همه چیز تمام است آیا می‌تواند احساس امنیت بکند و یا چنین انسانی مجبور است خود را به بی‌خیالی بزند؟ و از طرفی چون خود را از درون ناامن احساس می‌کند اگر بتواند به یک شخصیت معترض و عصیانگر تبدیل می‌شود. حال موضوع عدم تعادل و تعارض درونی را در اجتماع بررسى کنید، درگیرى انسان‏ها در یک اجتماع و احساس عدم امنیت نسبت به همدیگر، آن اجتماع را از تعادل حقیقى خارج مى‏کند و جامعه دچار بحران می‌شود و معلوم است که چنین جامعه‌ای هرگز نمی‌تواند به مقصد حقیقى‏اش فکر کند. چنین جامعه‌ای هرگز به مسافربودنش از ظلمات به سوی نور و رسیدن به شخصیت متعالی انسان فکر نمى‏کند. تضادهای درونی جامعه امکان فکر کردن در این موضوع مهم را از افراد می‌گیرد. همان‌طور که اگر انسان با خودش درگیر شد از موقعیت انسانی‌اش خارج مى‏شود. اگر انسان‏ها در اجتماعی که تشکیل داده‌اند با خودشان درگیر شدند از هدف اصلی خود که برای تحقق آن هدف، اجتماع خود را تشکیل داده‌اند باز می‌مانند و دیگر آن اجتماع نسبت به نتیجه‏اى که انسان‏ها مى‏خواستند از آن بگیرند ناتوان خواهد بود. با این دید نظر کنید که حقیقتاً چگونه حضرت می‌خواهند با این توصیه‌ها ما از دو چیز آزاد شویم، هم از درگیرى با خود و هم از درگیرى با افراد اجتماع. می‌فرمایند بقیه را به جاى خود حساب کن و هرچه از خودت انتظار دارى از بقیه نیز همان را انتظار داشته باش، به خودت بنگر که چگونه در تحقق بسیاری از اهداف و آرمان‏هایت سستى مى‏کنى در حالی که به آن اهداف اعتقاد داری و حاضر نیستی که تو را از جمله کسانی بدانند که آن اهداف متعالی را قبول نداری، پس سستى بقیه را نیز در همین راستا بدان و سعی نکن سستی آن‌ها را بزرگ کنی تا در این مسافرخانه، نظام مسافرخانه را از تعادل خارج کنى، و روابط خود با بقیه را از روابطى که باید مسافران در مسافرخانه داشته باشند به هم بزنی زیرا در آن صورت همه چیز بهم مى‏خورد و از همه مهمتر همگی فراموش مى‏کنید که در این دنیا مسافرید و مسافر بودن راه و رسم خاص خود را دارد. از خود باید پرسید با این توصیه‌های حضرت چگونه باید برخورد کرد؟ آیا باید به این سخنان عمل کرد برای داشتن یک زندگى عادى با این هدف که در مرداب زندگى معمولی و دنیایی‌مان تلاطمى ایجاد نشود، یا باید این توصیه‌ها را به دریچه‌های صعود به آسمان غیب تبدیل کنیم؟ اگر رویکرد ما درست نباشد می‌توان این توصیه‌ها را برای ایجاد یک نظام لیبرال به‌کار برد و زندگیِ دنیایی خود را بدون دردسر سر و سامان دهیم در حالی‌که روح این سخنان به نوع دیگری از زندگی اشاره دارد. وقتی حضرت مى‏فرمایند: «هرچه براى خود دوست مى‏دارى براى دیگران هم دوست بدار» می‌خواهند ما از خودخواهی و تنگ‌نظری آزاد شویم و خود را به وسعت همه‌ی انسانیت احساس کنیم، این سخنان ما را از توقف در زمین نجات مى‏دهد و آماده می‌کند برای سیر به سوى آسمان بی‌کران معنویت. به طوری دیگر گرفتار فرسایش‏هاى زندگى زمینى نخواهیم بود، این غیر از آن است که بخواهند زندگیِ دنیایی ما را آبادتر کنند. ممکن است دیگران هم همین نوع وصیه‌ها را کرده باشند ولی نه آن‌ها علی بوده‌اند و نه آن‌ها هدفی را که حضرت مدّ نظر داشته‌اند می‌شناختند. در جملات کنفسیوس که حدود ششصد سال پیش از میلاد زندگی می‌کرده بعضاً همین نوع توصیه‌ها دیده مى‏شود. شاید در نگاه اوّل به نظر آید که حضرت على حرف تازه‏اى نیاورده‌اند، امّا اگر دقت بفرمائید متوجه می‌شوید دید کنفسیوس و امثال او در ارائه این نوع توصیه‌ها اشاره‌ای است به سر و سامان‌دادن زندگی زمینی تا زمینیان در زمین راحت‏تر زندگى کنند ولى امام الموحدین این بیانات را مى‏فرمایند تا مسافران در مسافرتشان سرعت گیرند و این دو سخن نسبت به هم فرق اساسی دارند. به همین علت است که باید متوجه بود اگر حرفى از امامان را خارج از نگاهی که تشیّع به عالم دارد مطرح کردید و گمان فرمودید مثل سخنان بزرگان ادب دنیا امامان سخن گفته‌اند، حقیقت آن سخنان را نشناخته‌اید چون آن سخنان در دستگاه تشیّع رویکرد خاص خود را دارند و در آن حال شما در گفتار امامان با یک سخن خوب روبه‌رو نیستید بلکه با یک نسیم الهی روبه‌روئید برای آن که انسان بتواند سیری به سوى عالم غیب داشته باشد. ملاحظه کنید سخنان امامان به کجا اشاره دارد و چه جامعه و انسانی را مدّ نظر قرار داده از این جهت در عین آن‌که نمی‌خواهم به سخنان بزرگان عالم بی‌توجه بمانیم تأکید می‌کنیم تفاوت سخنان را در رویکرد آن‌ها بدانید از این جهت خیلى تفاوت دارد بین آن سخنان و بین این‌که این جملات را در نامه‌ی امیرالمؤمنین می‌یابید. اگر این دستگاه را رها کنید هرگز با امثال این سخنان به شخصیتی که نیاز دارید نمی‌رسید و باصطلاح از نظر فرهنگی یک شخصیت سرگردان خواهید شد. اگر می‌خواهید آزاد از پراکندگی در زندگی دنیایی، آسمانى شوید، با این رویکرد که مسافر کوی دوست هستید به سخنان حضرت نظر کنید، إن‌شاءالله نتیجه‌ی لازم را خواهید گرفت. حضرت فرمودند: «اَحْبِبْ لِغَیْرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ» هرچه براى خود دوست دارى براى دیگران هم دوست بدار. دوست دارى به انسانیت تو احترام بگذارند و این جنبه از شخصیت‌ات را نادیده نگیرند، تو نیز به انسانیت دیگران احترام بگذار و سعی کن با این کار چنین فرهنگی را در جامعه توسعه دهی تا جنبه‌هایی از انسان‌ها را بنگری که گسترده‌تر از جنبه‌های محدود تک تک افراد است. در راستای چنین نگاهی حضرت در نامه‌ی خود به مالک اشتر می‌فرمایند: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق‏» مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو و دسته‌ی دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند. ملاحظه کنید براى این‌که انسان بتواند آسمانى شود راه‌کار همان است که حضرت توصیه می‌فرمایند: باید آسمانى فکر کرد تا از تنگنایِ روحیه‌ی گرفتار زمین آزاد شویم. با توجه به این که می‌فرمایند: هر چه برای خود دوست داری برای دیگران دوست بدار تا چنین فرهنگ به جامعه برگردد، اگر دوست دارى وقتى صحبت مى‏کنى به سخنانت توجه کنند و بر روی آن‌ها فکر نمایند، وقتى سایر افراد صحبت مى‏کنند به سخنان آن‌ها فکر کن تا با گوهر انسانی آن ها که همان فکر است ارتباط پیدا کنی. اگر دوست دارى وقتى اشتباه کردى دوستانه و در خلوت به تو تذکر دهند، تو نیز براى این که در وسعت انسانی سایر انسان‌ها زندگی کنی اگر با اشتباه افراد روبرو شدی اولاً: احساس کن خودت آن اشتباه را مرتکب شده‌ای. ثانیاً: دوستانه و در خلوت به افراد تذکر بده تا جامعه را از اشتباه مبرا کنی نه آن که بخواهی خطاکاران را بکوبی. اگر دوست دارى سخنانت را حمل بر صحت کنند، تو نیز تا آنجا که ممکن است سخنان افراد را حمل بر صحت کن. در اجتماع انسانى اگر انسان‏ها درگیر همدیگر شدند، امکان پرواز به سوی آسمان معنویت از آنها گرفته مى‏شود و گرفتار ابعاد زمینی رقبای خود می‌شویم و عملاً کثرت و کمیّت انسان‌ها ما را از زندگی وحدانی و حضور در عالم معنویت که دریچه حضور در قیامت است در این دنیا، باز می‌دارد. این که عرض می‌کنم اگر افراد جامعه گرفتار همدیگر شدند مسافربودن‌شان را فراموش می‌کنند، ریشه در این نکته‌ی مهم دارد که مسافرت ما به سوی قیامت در راستای مسافرتِ ما از کثرت به سوی وحدت است و هر اندازه از چنین مسافرتی غفلت کنیم به همان اندازه در برزخ گرفتار کثرات زندگی زمینی خواهیم بود در حالی‌که امکان ادامه‌ی زندگی زمینی در آن شرایط نیست. این نوع زندگی در برزخ را مقایسه کنید با زندگی رسول خدا که در همین دنیا فرمودند: «الْآنَ قِیامَتِى‏ قَائِم»هم اکنون قیامت من قائم است. روح سخن امام به فرزندشان به طور مستقیم و به همه‌ی انسان‌ها به طور غیر مستقیم آن است که طورى نسبت به همدیگر موضع‏گیرى کنید که گرفتار همدیگر نشوید و به همدیگر گیر ندهید. ملاحظه کرده‌اید که چگونه یک زن و شوهر و یا دو برادر و یا دو دوست بر روى مسائل جزیى با هم درگیر مى‏شوند و بسیارى از وقت خود را بیهوده تلف مى‏کنند و از آن مهم‌تر آن روحانیت درونی خود را از بین مى‏برند؟ در واقع اگر دقت بفرمائید کسانی که به فکر حفظ روحانیت درونی خود نیستند به خود اجازه می‌دهند بر روى مسائل بیهوده ذهن خود را گرفتار کنند و جرّ و بحث کنند، وقتی از این توصیه مهم حضرت غفلت کنیم ناخودآگاه به انسانی تبدیل می‌شویم که از تولید وحشت ابا ندارد و به کلی راه غیب را بر روی خود می‌بندد چون با خودخواهیِ هر چه تماماتر همه چیز را برای خود می‌خواهد و به چیزی جز وجود محدود خود نظر نمی‌کند. این نوع افراد از ظلمات ساخته شده‌اند، در حقیقت ظلماتی هستند جاندار و مخوف، وگرنه چگونه انسان می‌تواند تا این اندازه سقوط کند که متوجه نگردد زندگی وقتی با روشنائی همراه است که هر چه را برای خود دوست می‌دارد برای دیگران هم دوست بدارد. این انسان‌ها فقط پیش پای خود را می‌نگرند و مانند شاخه هایی هستند که از تنه‌ی درخت انسانیت جدا شده‌اند و دور افتاده‌اند. این‌ها خواسته یا ناخواسته به تنهایی در تاریکی زندگی می‌کنند و هرگز شادی حقیقی برایشان مقدر نمی‌شود. هیچ عشقی را درک نمی‌کنند و هیچ خوبی و معنویتی را نمی‌توانند در آغوش بگیرند، مگر سردی گور را. اگر مى‏خواهید مسافر بودنتان را فراموش نکنید باید مواظب باشید این گونه با هم درگیر و گرفتار نشوید که دوست داشتن‌های بقیه برایتان اهمیت نداشته باشد که این بدترین زندگی است. مردن چیزی نیست، زندگی‌نکردن و بد زندگی‌کردن هولناک است و حضرت با این توصیه‌ی خود خوب زندگی کردن را به ما نشان می‌دهند. حضرت به ما نهیب می‌زنند که مواظب باشید با غفلت از این که باید برای دیگران نیز همان را دوست دارید که برای خود دوست می‌دارید، مسیر تنفس خود را که با احترام به بقیه گشوده می‌شود نبندید. ملاحظه کرده‌اید که چگونه بعضى از افراد واقعا در جهنم هستند، وقتى صحبت مى‏کنند آنچنان خودخواهی روحشان را فشار می‌دهد که گویا همین حالا در فشار جهنم در حال سوختن می‌باشند. یک عمر در افق تیره و تار اِحتضار به‌سر می‌برند و هیچ بال و پری برای صعود برای خود باقی نگذاشته است. انسان گمان می‌کند اگر این فشارهاى روحى که بر این‌ها وارد مى‏شود بر ما وارد می‌شد حتما مریض مى‏شویم. من نمى‏دانم این‌همه غضب و خشم را چگونه در قلب خود جا داده‌اند و چگونه خود را گرفتار آتشفشان خشم کرده‌اند. خداوند به لطف و کرمش به ما رحم کند تا با این نوع درگیرى‏های زمینی پروازمان به سوى خودش سدّ نگردد، ما نیاز به صعودی داریم که بال و پر آن را آتش خشم و خودخواهی نسوزانده باشد. کمی بر روی سخنان حضرت تأمل بفرمائید و عنایت کنید اگر قلب را در معرض نسیم این جملات قرار دهیم تا کجاها پرواز می‌کنیم بعد از آن‌که فرمودند: خود را در آنچه میان تو و دیگران است، میزان قرار ده و آنچه برای خود دوست داری، برای دیگران دوست بدار، مى‏فرمایند: «وَ اکْرَهْ لَهُ ما تَکْرَهُ لَها» و هر آنچه را براى خود بدی می‌شماری برای دیگر هم بد بشمار. تا یگانگی لازم بین انسان‌ها واقع شود و انسان‌ها بتوانند حقیقت خود را در آینه‌ی دیگران به تماشا بنشینند که آن زلال‌ترین آینه‌ای است که انسان می‌تواند خود را درست بنگرد. توصیه اخیر حضرت گوهری است که انسان بتواند به دوست‌نداشتن‌های دیگران احترام بگذارد، از آن جهت که می‌بیند چگونه حق دارد چیزهایی را دوست نداشته باشد و این در صورتی محترم است که همگی عزم داشته باشیم در ذیل اسلام زندگی را بگذرانیم. وقتی در ذیل اوامر و نواهی الهی به دوست‌نداشتن‌های همدیگر نیز احترام گذاشتیم، به زیباترین شکل در زیر سایه‌ی همدیگر زندگی می‌کنیم زیرا پذیرفته‌ایم که انسان ذاتی سمبلیک دارد و نمی‌توان او را وادار به زندگی در قالبی کرد که ما می‌خواهیم و او را از سیر به سوی آرمان‌های الهی‌اش باز داریم. وقتی به جایی رسیدید که آن چیزى را که نمى‌خواهید به سرتان بیاید نخواهید بر سر دیگران بیاید، اراده کرده‌اید تا دیوارهای تنگ خودبینی را خراب کنید، در آن صورت طلوع آزادی را تجربه خواهید کرد. وقتی به همان جهت که دوست ندارید شما را متهم به عملی کنند که انجام نداده‌اید، دوست نمی‌دارید بی‌باکانه بقیه را متهم به عملی کنید که نمی‌دانید انجام داده‌اند یا نه، در آن صورت از وجه خَلقی خود به وجه حقی خود نظر کرده‌اید و با خودِ دیگری به‌سر می‌برید که بریده از دیگران نیست و مثل خداوند که به همه مخلوقات نزدیک است به همه نزدیک می‌شوید. در آن حال در کمال ناباوری می‌بینید حجاب‏هاى بین شما و عالم غیب کنار رفته و با حقایق نورانى عالم وجود روبه‌رو شده‌اید. باید باور کنیم با عمل به این دستورات جذبه‏هاى عالم معنا به راحتى به سوى انسان مى‏آید و او را مى‏رباید و راه را جلوى شما باز مى‏کند. حضرت در راستای به کمال‌رساندن این روحیه‌ی مقدس مى‏فرماید: «وَ لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ» ستم نکن همان طور که دوست نمى‏دارى به تو ستم شود. در چنین فضائی حضرت حق در منظر انسان قرار می‌گیرد و وقتی حق به میدان آمد و آن را در همه جا دیدید دیگر معنا نمی‌دهد حق افراد نادیده گرفته شود زیرا در آن صورت از حق روی برگردانده‌ایم. از این جهت است که گفته می‌شود تا حق مردم را رعایت نکنید نمى‏توانید قلب خود را آسمانى نمایید و با خدا که حق محض است مأنوس شوید. آری خدا را باید در رعایت حقوق افراد جستجو کرد و این با ستم نکردن به آن‌ها حاصل می‌شود. خداوند به اندازه‏اى ما را دوست دارد که ما انسان‏ها را دوست داشته باشیم و تا صلحِ با انسان‏ها در جامعه حاکم نشود، صلحِ با خدا محقق نمى‏شود. در تمدن دینی، انسان‌ها با جان موجودات آشنا می‌شوند و می‌بینند که جهت جان‌ها به سوی تعالی و صعود الی الله است و از این طریق به گوهر انسانیِ همدیگر نظر می‌کنند، گوهری که تصاحب کردنی نیست تا اراده‌ی ظلم‌کردن به میان آید. اراده‌ی تجاوز وقتی به سراغ افراد می‌آید که نظرها به جنبه‌های تصاحب‌کردنی انسان‌ها که همان اموال آن‌ها است، فرو افتد و این شروعِ گرفتارشدن در زندان تنگ دنیا است و حضرت می‌خواهند ما گرفتار چنین زندانی نشویم. یک جامعه‌ی انقلابی در عین آن که روحیه‌ی «أشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» را در خود رشد می‌دهد و از این طریق روح خود را از آلودگی کفر و شرک پاک نگه می‌دارد، باید تلاش کند فضای «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» در نهایت طراوت و نشاط خود در جان انسان‌ها زنده بماند و این با رعایت توصیه‌ی مولی الموحدین ظهور می‌یابد و انسان را به قلب سلیم می‌رساند. قرآن مى‏فرماید در قیامت نه مال به کار انسان آید و نه فرزند، تنها «قلب سلیم» است که انسان را در آن صحنه نجات می‌دهد. یکى از معانى قلب سلیم یعنى قلبی که از کینه و خشم به انسان‏ها به خصوص خشم به مؤمنین پاک و سالم است. حضرت على در این توصیه‌ها مى‏خواهند قلب ما اصلاح گشته و سلیم شود و چون می‌دانند هر انسانی چنین استعدادی را دارد این‌طور توصیه می‌فرمایند و ما نباید از مددی که خودِ حضرت امیرالمؤمنین در این مسیر می‌کنند غافل شویم. حضرت از یک طرف توصیه می‌فرمایند و از طرف دیگر قدرت تصّرف در قلب‏ها را دارند و ما هم از حضرت تقاضامندیم حال که خودتان مزه چنین روحیه‌هایی را به ما نشان دادید خودتان در قلب ما تصرف کنید تا این سخنان در قلب ما بنشیند. گفت: «گر نخواهم، راه خود ننمایمش.....چونْشْ کردم بسته دل بگشایمش» حضرت مى‏فرمایند معلوم است که نمى‏خواهى به تو ظلم شود، همین روحیه را در سایر انسان‌ها احساس کن که نمی‌خواهند به آن‌ها نیز ظلم شود و از این جهت مواظب باش کوچک‌ترین حقی از طریق تو از آن‌ها ضایع نگردد. نقل شده که امام خمینى«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در شهر نجف براى سخنرانى دعوت بودند، جمعیت زیادی قبل از حضور امام در جلسه حاضر بودند، امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» وقتى خواستند وارد شوند ملاحظه می‌کنند هیچ جایى براى پاگذاردن نیست و هرجا پا بگذارند روى کفش افراد پا گذاشته‏اند، ایستادند و در حدى که نظم کفش‏ها به‌هم نخورد کفش‌ها را جا بجا کردند تا در بین کفش‏ها یک راه به اندازه‌ی جاى پایشان باز کنند، چون تا این حدّ مواظب بودند تجاوزی به حقوق دیگران نشود. چون امام خمینى«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» خوب مى‏فهمند تجاوز به حق دیگران - حتى در حدّ پا گذاشتن روى کفش‏ افراد - راه ارتباط با آسمان را از انسان مى‏گیرد و توصیه‌ی امیرالمؤمنین را در چنین فضایی پیروی می‌کنند. وقتی قلب انسان منور به نور صلح شد در دنیای دیگری زندگی می‌کند و دنیا را با نور عقل محمدی می‌بیند. مولوی در این رابطه که انسان می‌تواند از این زاویه نظام عالم را سراسر لطف خدا بنگرد می‌گوید: «من که صلحم دائما با این پدر......... این جهان چون جنّت است اندر نظر» راستی ریشه‌ی طوفان این قلب‏هاى طوفانى در کجا است؟ جز این است که متوجه حقی که انسان‌ها دارند نیستیم و خود را صاحب بقیه می‌دانیم؟ چه آن افراد غریبه‌ها باشند و چه همسر و فرزند خودمان. حضرت برای آن‌که همه‌ی ابعاد روحیه‌ی آزادی از درگیری با بقیه پروریده شود در ادامه می‌فرمایند: «وَ اَحْسِنْ کَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ» و نیکى کن همان طور که دوست داری با تو نیکی کنند. در این حالت است که قلب انسان مالامال از نیکى به دیگران می‌گردد. چنین قلبی گرفتار کینه‌هایی که انسان را از اسرار عالم محروم می‌کند نمی‌شود زیرا «در سینه پر کینه اسرار نمی‌گنجد» به گفته مولوی: «حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو.....و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن.........وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها.........وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی........گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل های ما...........مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو» وقتی برای همگان نیکی خواستیم و از این طریق سینه خود را با هفت آب از کینه‌ها شستیم، کلیدهایی برای جان ما ظهور می‌کند که به وسیله‌ی آن‌ها قفل‌های محرومیت از حقیقت را می‌گشائیم. نگاه کن چگونه حضرت بنا دارند همه حجاب‌های بین ما و خدا را پاره کنند وقتی در ادامه می‌فرمایند: «وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ» فرزندم! آنچه را براى دیگران زشت می‌انگاری، برای خودت هم زشت بدان. چون بنا نیست سایر انسان‌ها مرتکب کارهای زشت نگردند ولی برای تو آن کارها مجاز باشد. در آن صورت دیوار دوگانگی همچنان بین ما و سایرین پایدار خواهد ماند. آیا شما با این رذیله روبرو نشده‌اید که بعضی انسان‌ها انتظار دارند بقیه همه‌ی فضائل اخلاقی و انسانی و اسلامی را رعایت کنند ولی خودشان چندان مقید به رعایت آن امور نیستند؟ این‌ها نمی‌دانند با این روحیه همه‌ی حقیقت انسانی خود را دفن کرده‌اند و هیچ نسبتی با انسانیت سایر انسان‌ها ندارند. این‌ها کابوس‌های سیاه دوگانگی در جامعه‌اند که قلب جامعه را نشانه گرفته‌اند و با تیرهای آلوده‌ی نگاه خود هرکسی را با کوچک‌ترین لغزش تحقیر می‌کنند بدون آن‌که متوجه انبوه لغزش‌های خود باشند. وقتی با تمام وجود این توصیه‌ی مبارک حضرت در جامعه صورت کاربردی به خود گرفت جامعه از مسافر بودن خود غافل نخواهد شد چون می‌داند زشتی برای همگان بد است و هر کس بدان آلوده باشد به حضور نور وحدت الهی شرفیاب نمی‌شود لذا در ادامه می‌فرمایند: «وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ بِمَا تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ» و از مردم به راحتی راضی باش و از آن‌ها بگذر همان‌طور که دوست داری از تو بگذرند. حقیقت این است که شما همگی یک روح هستید همراه با درستی‌ها و خطاها. چرا با اندک خطائی گمان می‌کنیم باید ساز جدایی ساز کرد؟ چرا متوجه نیستیم خطای برادران‌مان خطای ما است، مگر انتظار نداریم وقتی خطایی از ما سر زد بیش از آن که بقیه به خطای ما بنگرند به محذورات ما بنگرند و ببینند عمدی در کار نبوده، پس چرا چنین برخوردی را در مقابل خطای دیگران نداریم تا در آن صورت متوجه باشیم اطراف ما را انسان‌هایی پر کرده‌اند که اکثراً به دنبال وارستگی هستند؟ مگر این‌طور نیست که شما راضى نیستید درباره شما قضاوت‏هاى منفى و بیجا بکنند و این را برای خود حق می‌دانید؟ پس مواظب باشید چنین حقی را از دیگران دریغ نکنید و به راحتی هر چه به ذهن‌تان آمد بپذیرید و هر طور خواستید سخن نگوئید. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ» آنچه نمی‌دانی نگو، هرچند آنچه مى‏دانى کم باشد و در نتیجه مجبور شوى چیزی نگویی. ممکن است بفرمائید اگر فقط بخواهم نسبت به چیزهایی سخن بگویم که اطلاع دارم باید در بسیاری از اوقات زبانم را ببندم. بسیار خوب وقتی کم می‌دانی، کم بگو، چه کسی گفته ما در هر مورد اظهار نظر کنیم و همواره گرفتار خطا شویم؟ آیا ما نمی‌دانیم ارزش انسان‌ها بیش از آن است که در گفته‌هایشان باشد در سکوت‌هایی است که به جا انجام دادند؟ مگر نه این است که هنر انسان‌ها بیش از آن که در سخن‌گفتن باشد در سخن‌نگفتن است؟ تا آن‌جایی که علی در وصف یکی از یارانشان می‌فرمایند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّه‏... َ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتا» در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود... بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند. زیرا صَمْت و کم گفتن و گزیده گویی از راه‌های ریاضت مشروع و زمینه نیل به مطلوب شمرده شده است؛ البته خاموشی که با تفکر آمیخته باشد و ترقّبْ و ارادت قلبی را همراهی کند، بازدهی آموزنده خواهد داشت؛ چنان‌که حضرت علی در وصف سکوت رسول اکرم چنین می‌فرماید: «.. کَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَان‏» گفتار او ترجمان هر مشکل و خاموشى او زبانى گویا براى اهل دل بود. بعد از آن‌که ما را متوجه چنین امر مهمی کردند که در صورتی سخن بگوئیم که اطلاع کافی از موضوع مورد بحث داشته باشیم حال می‌فرمایند: «وَ لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ اَنْ یُقالَ لَکَ» آنچه را که دوست ندارى درباره تو بگویند درباره‌ی دیگران نگو. دوست نداری دیگران ملامتت کنند، کسی را ملامت نکن. دوست نداری حرف های تحقیر آمیز به تو بزنند، دیگران را تحقیر مکن و ... این توصیه جنبه‌ی منفی صحبت‌هایی که ممکن است انسان‌ها نسبت به دیگران داشته باشند را به طور کلی حذف می‌کند. این هم خودش یک فصل وسیعی است اما حضرت اینجا تاکیدی که داشته اند روی حوزه روابط گفتاری است. البته در کنارش هم این جمله خود به خود می آید؛ آن شکلی که دوست داری دیگران با تو حرف بزنند، با آن‌ها صحبت کن. کریمانه و همراه با احترام و وقتی خواستی دیگران را نقدکنی منصفانه نقد کن. نکته‌ای که باید اشاره‌ای به آن شود، این است که ما با توصیه‌ی اصلی که حضرت می‌فرمایند: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده، در برابر یک قاعده و قانون بسیار بزرگ و وسیعی قرار گرفته‌ایم که می‌تواند میدان وسیعی را در زندگی ما پوشش دهد و این قانون می‌تواند در همه‌ی ارتباطات اجتماعی ما وارد شود و به ما کمک کند و به ما یاد بدهد که چه کار باید بکنیم. ما در حوزه‌های علوم دینی قوانینی داریم که فقهای ما با داشتن آن قوانین می‌توانند در بسیاری از مسائل استنباط کنند؛ چون آن قواعد در بسیاری از موضوعات فقهی یک نگاه اجتهادی به آن‌ها می‌دهد. بنده فکر می‌کنم در حوزه‌ی روابط اجتماعی جمله‌ای که حضرت فرمودند هرکدام از ما را مجتهد می‌کند و در روابط گوناگون اجتماعی، به ما یک نگاه اجتماعی‌ای می‌دهد. مثلاً فلان آدم به من این حرف توهین آمیز را زد من چه کار کنم، حضرت می فرماید: «اجعَل نَفسَکَ مِیزَانا» خودت را میزان قرار بده. وقتی خودمان را وسط آوردیم از خود می‌پرسیم اگر به کسی حرف نامناسب زده باشم دوست دارم آیا جز این است که طرف مقابل با سعه‌ی صدر عصبانیت من را درک کند و فعلاً یا سکوت کند؟ پس من هم باید سکوت کنم. ما الآن با جملات اخیر حضرت با چنین قوانین بزرگی رو به رو هستیم که می تواند کل فرهنگی عمومی ما را سامان بدهد. جلوی بسیاری از نابسامانی های اجتماعی را بگیرد. می تواند جلوی خیلی از رفتارهای نابهنجار را از صحنه‌ی جامعه پاک نماید. وقتی توصیه‌های حضرت به یک قاعده تبدیل شود، گستره‌ی وسیع و بزرگی از افراد جامعه را پوشش می‌دهد. چون ما هر چیزی که برایمان ضرر داشته باشد، چه ضرر مادی، چه معنوی اصلاً برای خودمان دوست نداریم. اگر همین طور که من خیلی از چیزها را برای خودم نمی‌پسندم برای دیگران هم نپسندم، دیگران از ناحیه‌ی من ایمن می‌شوند. خیالشان راحت می‌شود. می‌گویند از طرف فلانی هیچ شری نخواهد رسید. از آن طرف چون ما خودمان را دوست داریم، همه خوبی ها و زیبایی ها و منافع را برای خودمان می خواهیم، طبق توصیه‌ی حضرت دیگران نیز از ناحیه‌ی ما احساس خوبی دارند. می‌گویند فلانی همیشه برای ما خوبی می‌خواهد. یعنی از ما طمع خوبی و شایستگی را دارند. روحى که مشغول بدگفتن به دیگران نباشد مشغول کشف موقعیت خود می‌شود و آرام‌آرام به رازهای شخصیت ملکوتی خود پی می‌برد. آدم اگر در موارد ذکر شده احتیاط‏هاى لازم را کرد در نتیجه‌ی آن احتیاط‌ها یک قلب سالم و جامعه سالمى پیدا می‌شود آن‌وقت همه آماده‌ی صعود روحانى مى‏گردند. در واقع حضرت در این سلسله تذکرات آخر مى‏خواستند بفرمایند: از طریق آشتى با خلق، آشتى با حق شروع مى‏شود و ما نیز خوب است با نیّت آشتى با حق، این دستورات را به کار بندیم. إن‌شاءالله «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
4878
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .بنده از طرفداران دولت و آقای جلیلی در انتخابات هستم،منتها الان که سوال را مینویسم زمانی است که رای ها را مشاهده میکنم،بله استاد،اصلا حتی فکر نمیکردم روحانی اینقدر اقبال مردمی داشته باشد. . .آیا مردم ما در انتخاب اصلح دچار مشکل شده اند؟آیا شکمشان جلو چشمشان را گرفت که نتوانستند تحلیل درست در شناخت اصلح بکنند؟آیا این همان در حجاب رفتن جبهه انقلاب بود؟. . .آنقدر فشار رومون آمد که نمیدونید،و جز اینکه به رهبری دل خوش باشیم نمیتوانیم حرفی بزنیم؟تحلیل شما از این فضای باور نکردنی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌کنم به جواب سؤال شماره‌ی 4880 رجوع فرمایید. موفق باشید
4879
متن پرسش
مگر شما نمی گفتید که ما از اصلاح طلبی عبور کردیم پس چرا بااین وسعت دوباره به این ها رجوع شدمن فکرمی کنم هیچ کس به اندازه دکتر احمدی نزاد دست این هارا نخونده بودحالا چه باید کردمن فقط نگران حضرت سید علی هستم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند این نور را از شما نگیرد که نظرتان به قلب مبارک رهبرتان است ولی بنده هنوز هم معتقدم ما به‌حمدالله از اصلاح‌طلبی عبور کرده‌ایم، اصلاح‌طلبانی مثل محمدرضا خاتمی‌ها گمانشان آن بود که کشور باید از ولایت فقیه عبور کند و قانون اساسی را قبول نداشتند. همان‌طور که آقای غرضی گفتند آن‌ها حرفشان آن بود که قانون اساسی ما منشور سازمان ملل است. ما در این انتخابات در شرایطی هستیم که برای ادامه‌ی راه باید گذشته را بازخوانی کنیم، گذشته‌ی ما کمی آشفته بود و برای ادامه‌ی راه باید بازخوانی شود به جای آن‌که آقای خاتمی و هاشمی نقد شوند و جایگاه فکری آن‌ها معلوم شود بعضی از اصول‌گراها آن‌ها را متهم به خیانت کردند، آیا این کار درست بود؟ روزنامه کیهان در تاریخ 26 ماه جاری مقاله ای دارد به این صورت « عناصر معارض جمهوری اسلامی با ابراز تردید نسبت به حسن روحانی می‌گویند او اصلاح‌طلب نیست و مستقل از اصلاح‌طلبان به عرصه انتخابات آمده و منصوب رهبری در شورای عالی امنیت ملی است. در این زمینه «محمدرضا-ی» همکار فراری نشریات زنجیره‌ای به صدای آمریکا گفت: روحانی اصلاح‌طلب نیست و هیچ اصراری هم ندارد که خودش را اصلاح‌طلب بنامد. این در حالی است که آقای عارف خودش را اصلاح‌طلب می‌دانست. اما چون در نظرسنجی‌ها حتی نظرسنجی‌های اصلاح‌طلبانه او دارای رای بالایی نبود، اصلاح‌طلبان از روحانی حمایت کردند. مرتضی -ک از همکاران متواری گروهک ملی-مذهبی نیز که در پاریس اقامت دارد به یک رسانه اپوزیسیون (رادیو کوچه) گفت: آقای خامنه‌ای ترجیح داده بود از رقابت‌های انتخاباتی دور باشد. آقای روحانی نماینده ایشان در شورای عالی امنیت ملی است به ویژه این که روحانی از معتمدین نظام بوده و بخشی از جریان راست هم او را بر دیگر رقبا ترجیح می‌دهند. وی در مصاحبه با رادیو فردا نیز تصریح کرد: حسن روحانی به اصلاح‌طلبی شهره نیست هر چند هاشمی و کارگزاران و خاتمی از او حمایت کرده‌اند. او مورد اعتماد رهبری بوده است. از سوی دیگر علیرضا نوری‌زاده به شبکه الجزیره گفت: حسن روحانی به هیچ‌وجه اصلاح‌طلب نبوده و نیست و نماینده رهبری و نزدیک به رهبر و همواره میانه‌رو بوده است. اصلاح‌طلبان که حامی عارف بودند، در نظرسنجی‌ها دریافتند که عارف حداکثر 10 درصد آرا را کسب می‌کند. نوری‌زاده گفت: از نظر رهبری این انتخابات یک همه‌پرسی برای نظام ایران بود، زیرا می‌خواهد بگوید جمهوری اسلامی وجهه مردمی دارد. نظام زیرکی به خرج داد و انتخابات شوراهای شهر را با انتخابات ریاست‌جمهوری همزمان کرد.(!) مسئولان نظام هر رای‌دهنده را که پای صندوق‌ها رفت نماد وجهه قانونی و مردمی نظام تلقی می‌کنند. گفتنی است رجب مزروعی عضو متواری فراکسیون مشارکت در مجلس ششم در مصاحبه با رادیو فردا در شب انتخابات گفته بود: روحانی رای بالایی دارد اما اگر هم شکست بخورد، این مصیبتی برای اصلاح‌طلبان نیست چرا که آنها نیروی اجتماعی خود را دارند و آن بخشی هم که شرکت نکردند، جنبش سبز را می‌سازند. بنابراین شکست روحانی شکست و مصیبتی برای اصلاح‌طلبان نخواهد بود. موفق باشید
4880
متن پرسش
سلام علیکم.استاد بزرگوار اگر در انتخابات جناب روحانی به پیروزی رسیدند وظیفه ما به عنوان بچه های مذهبی و یا طلاب علوم دینی در چهار سالی که در پیش داریم چیست؟چگونه با جهت گیریهایی که در آینده در اجتماع نسبت به نحوه نگاه به معارف اسلام و تمدن غرب به وجود خواهد آمد برخورد کنیم؟چگونه فضایی را تحمل کنیم که با روح انقلاب سازگار نیست و بعد از هشت سال تلاش شاهد باشیم که به جای پیشروی بیشتر باید درجا بزنیم و یا حتی عقبگرد داشته باشیم؟ و . . . . . خلاصه اینکه حضرتعالی مهم ترین وظیفه ای را که به خصوص برای طلاب در چهار سال پیش رو احساس می کنید چیست؟ باتشکر... یا حسین علیه السلام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم مثل همیشه رهبری عزیز در بیانیه‌ی اخیر خود به‌خوبی تکلیف ما را روشن کردند. در شماره‌ی 1 بیانیه‌ی خود فرمودند: «هیجان و التهاب روزها و هفته‌های رقابت، باید جای خود را به همکاری و رفاقت بدهد» ملاحظه کنید رهبر عزیز می‌خواهند ما از این نکته به‌راحتی نگذریم که بنای ما باید همکاری و رفاقت باشد و با توجه به معیارهایی که رهبری عزیز روشن می‌کنند رفتار دولت‌مردان را ارزیابی می‌کنیم و نه با معیارهای حزبی و گروهی که بعضی از اصول‌گرایان گرفتار آن شده‌اند. ما باید از ظرفیت هر دولت برای پیشبرد انقلاب بهره ببریم. رهبری عزیز در ادامه‌ی پیام خود در شماره‌ی 1 فرمودند: «طرفداران نامزدهایِ رقیب [باید] در آزمون بردباری و متانت و دانایی نیز جایگاه شایسته‌ی خود را به‌دست آورند» و این توصیه رهبری عزیز نقشه‌ی راه ما در 4 سالی است که در پیش داریم که در مقابل دولت آقای حسن روحانی در آزمون بردباری و متانت قرار گرفته‌ایم. در حال حاضر فرصتی برای آقایان پیش آمده که به شدت دولت آقای احمدی‌نژاد را تضعیف کردند و حالا بار مسئولیت به دوش خودشان افتاد و فرصتی هم برای ما پیش آمده که در عین رعایت وحدت ملی که رهبری عزیز«حفظه‌الله» بر آن تأکید دارند و در عین کوتاهی‌نکردن از هر کمکی که از دستمان برمی‌آید نسبت به دولت منتخب، به ترمیم ضعف‌های فکری و فرهنگی جامعه بپردازیم. جامعه‌ای که باید راه بلند رسیدن به تمدن اسلامی را طی کند و در زمینه‌ی نظام‌سازی که رهبر عزیز مدّ نظر دارند نهایت تلاش را بکنیم. 2- فراموش نکنید ما وارد تاریخ جدیدی شده‌ایم که رو به جلو دارد. دنیا قدرت نظام ما را شناخته و دوره‌ی تحمیل اراده‌های استکباری بر سایر ملت‌ها تمام شده و هرگز ملت ما سرنوشت خود را به هیچ دولتی گره نزده، بلکه از دولت‌ها استفاده کرده ولی دائماً چشم او به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب بوده و این همواره ادامه دارد. در این راستا کارهای زمین‌مانده بسیار داریم خدا کند توفیق تشخیص کارهای زمین‌مانده را از دست ندهیم. موفق باشید
4883
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر باتوجه به شرایط پیش آمده در انتخابات و نتیجه رقم خورده قلوب مومنین محزون و خوف بازگشت به مواضع غربی در امور اجرائیه کشور به چشم میخورد لذا از جناب عالی تقاضامندیم با رهنمود های خود مثل همیشه ما را راهنمایی فرمایید و بفرمایید وظیفه ما در این دوران چیست و کجا قرار داریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جواب سؤال شماره‌ی 4880 رجوع فرمایید و فکر کنید کارهای زمین‌مانده‌ی ما چیست تا تمدن اسلامی از افق آینده‌ی ما بیرون نرود. موفق باشید
4843
متن پرسش
بنانم حق...باعرض سلام خدمت استاد عزیز...در مناظره اخر نگاه غلط اقای ولایتی و اقای رضایی به بحث هسته ای که مسئله تقابل با دنیای استکبار است کاملا روشن گردید...اما جناب اقی دکتر حداد عادل یه خوبی راجع به بحث مذاکرات( واینکه طرف های مذاکره همانند کسانی هستند که خود را به خواب زده اند) موضع گیری نمودند وبه نظرم در این مناظرات ایشان به خوبی به عنوان تریبون انقلاب عمل کردند وبحث هایی چون سبک زندگی اسلامی-اقتصاد مقاومتی-اصلاح الگوی مصرف- معماری اسلامی- ومهمتر ازهمه "مقاومت دربرابر فشار های بیگانگان" را مطرح کردند تا جایی که از طرف اقای رضایی متهم به "شعار زدگی"شدند..من تا به حال دلیل اصلح بودن اقای جلیلی نسبت به اقای حداد را در این می دانستم که گفتمان مقاومت در ایشان پررنگ تر است و همچنین ایشان جوان تر وشاداب تر بوده و احتمالا تیم قوی تری دراطراف ایشان حضور خواهند داشت...ولی جنابعالی سخنی فراتر به میان اوردید وان عدم درنظر گرفتن انقلاب در وسعت جهانی از طرف ایشان است...من تا به حال متوجه چنین مطلبی نبودم وچیزی دراین باره نمیدانستم...دلیل شما بر این مدعا چیست؟اگر سند و یا صحبت و یا موضع گیری خاصی از ایشان در این مورد دارید ارائه فرمایید(درصورت امکان در مورد هر سه عضو ائتلاف)...اجرکم عندالله...یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم از قبل به آقای دکتر حداد ارادت دارم ولی راز ائتلاف 1+2 را خواستم عرض کنم. حال نگاه دکتر حداد به غرب چگونه است بحث دیگری است. همین اندازه بدانید که ایشان غرب را در کلیت رد نمی‌کنند بلکه در زمره‌ی متفکرانی هستند که معتقدند با غرب باید گزینشی عمل کرد چون قبول ندارد رابطه‌ای بین تکنیک غربی و فرهنگ غربی هست بلکه معتقدند ما می‌توانیم با هر فکر و فرهنگی از تکنیک غربی استفاده کنیم که این موضوع عرض عریضی دارد. موفق باشید
4852
متن پرسش
باسلام 1.کتاب ده نکته شمار اباشرح صوتی و از برهان تا عرفان و معاد را با شرح صوتی کارکرده ام آیا برای ورود به المیزان لازم است بدایه الحکمه را بخوانم؟ و یا چیزهای دیگر برای مقدمه المیزان لازم است؟ 2. شما قائل به این هستید که سلوک باید ذیل اندیشه امام باشد و دلیل هم استناد می دهید به سخن آیت الله بهجت که استاد تو علم توست، واقعا دچار تزلزل فکری شده ام که آیا این همه از علما و عرفا می گویند باید استاد داشته باشی هم آیت الله جوادی هم علامه حسن زاده و هم علامه طهرانی در کتاب سرالفتوح، حال آن استاد چون ولی خداست و از باطن امور آگاهی دارد به ما باید اجازه دهد که وارد سیاست شویم یا نه، نه اینکه در سلوک فردی استاد داشته باشیم ولی در سلوک اجتماعی تحت امام باشیم و ثانیا شاید آن استادی که خدا به ما می دهد اصلا نظریات امام را قبول نداشته باشد لطفا من را راهنمایی فرمایید؟ 3.تعریف اخبارگری را بیان فرمایید؟ بعضی ها می گویند چرا استاد طاهرزاده مدام از امام و آقا برای اثبات دلایلش سخن می آورد آیا این اخبارگری نیست و آیا اینگونه نیست که شاید بعضی ها نظرات علمی آقا و امام را قبول نداشته باشند فلذا بیانات شما فراگیر نمی شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» سعی کرده‌اند در تفسیر المیزان مباحث فلسفی را جدا مطرح کنند تا مطالعه‌ی المیزان منوط به مباحث فلسفی نباشد 2- شاید سخن آیت الله بهجت از آن جهت است که می‌دانند زمانه طوری است که دیگر اساتیدی مثل مرحوم قاضی پیدا نمی‌شود. بنده عرایضی در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت الله بهجت» عرض کرده‌ام. خوشا به حالتان اگر استاد قابل اعتمادی پیدا کردید ولی به نظر شما اگر استاد سلوکی نظرات حضرت امام را قبول نداشته باشد قابل اعتماد است؟ 3- اخباریون معتقدند نه می‌توان به عقل اعتماد کرد و نه می‌توانیم قرآن را بفهمیم و لذا فقط باید به ظاهر روایات بسنده کرد که لازمه‌ی آن یک نوع تحجر است. ولی اگر دلایلی عقلی یا نقلی مطرح کردیم و بعد شاهدی از سخنان امام و رهبری آوردیم این را اخباری‌گری نمی‌گویند چون اندیشه را مخاطب قرار می‌دهیم نه آن‌که اندیشه را تعطیل کنیم.مرحوم شهید مطهری اخباری گری را این طور توصیف می کند « خود اخباریّین مدعى هستند که قدماى شیعه تا زمان «صدوق» همه مسلک اخبارى داشتند. ولى حقیقت این است که اخباریگرى به صورت یک مکتب با یک سلسله اصول معین که منکر حجیت عقل باشد، و همچنین حجیت و سندیت قرآن را به بهانه اینکه فهم قرآن مخصوص اهل بیت پیغمبر است و وظیفه ما رجوع به احادیث اهل بیت است منکر شود، و همچنین بگوید اجماع بدعت اهل تسنن است، پس از ادلّه اربعه یعنى کتاب و سنت و اجماع و عقل، تنها سنت حجت است، و همچنین مدعى شود که همه اخبارى که در کتب اربعه یعنى کافى و من لایحضره الفقیه و تهذیب و استبصار آمده صحیح و معتبر بلکه قطعى الصدور است، خلاصه مکتبى با این اصول، پیش از چهار قرن پیش وجود نداشته است. شیخ طوسى در کتاب عُدّة الاصول از گروهى از قدما به عنوان «مقلّده» یاد مى‏کند و انتقاد مى‏نماید، ولى آنها مکتبى از خود نداشته‏اند. علت اینکه شیخ آنها را مقلّده مى‏خواند این است که در اصول دین هم به اخبار استدلال کرده‏اند. به هر حال مکتب اخباریگرى ضد مکتب اجتهاد و تقلید است. آن اهلیت و صلاحیت و تخصص فنى که مجتهدین قائلند او منکر است، تقلید غیرمعصوم را حرام مى‏کند. به حکم این مکتب چون حجت و سند منحصر به احادیث است و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نیست مردم موظفند مستقیماً به متون مراجعه کنند و به آنها عمل نمایند و هیچ عالمى را به عنوان مجتهد و مرجع تقلید واسطه قرار ندهند.» (مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏20، ص: 169 ) موفق باشید
4853
متن پرسش
باسلام و احترام. برخی معتقدند بکار بردن اصل مفهوم تمدن سازی با حکمت متعالیه نمیسازد و نوعی غرب زدگی است. اقای عبدالکریمی اخیرا در پاسخ به اقای دهقان بر ان صحه گذارده اند. با عنایت به نکات شما در کتاب سلوک که یک بال تمدن سازی را حکمت متعالیه میدانید این مساله را توضیح دهید. سپاسگزارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در همان کتاب سلوک از حضرت امام به‌عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی شاهد آوردم که حضرت امام در جواب «حسنین هیکل» یکی از عواملی که مبنای حرکت‌شان را تشکیل می‌دهد فلسفه‌ی ملاصدرا یا حکمت متعالیه معرفی کردند. از طرفی اگر بخواهیم تمدن اسلامی داشته باشیم آن تمدن نیاز به یک تفکر و برداشت منسجم از اسلام دارد که چون خونی در همه‌ی ابعاد آن تمدن جاری باشد که به اصطلاح آن تفکر را فلسفه‌ای می‌دانند که آن تمدن براساس آن بنا می‌شود و عالم و آدم را در آن تمدن معنا می‌کند تا آن تمدن مبتنی بر آن خود را معنا کند و جلو برود، همان‌طور که تمدن غربی بر مبنای اومانیسم خود را معنا می‌کند و به زعم خود جلو می‌رود و این چیزی نیست که مربوط به غرب باشد بلکه یک موضوع عقلی است که همیشه این‌طور بوده حتی امویان و عباسیان برای خود برداشتی از اسلام داشتند که ترکیبی از اسلام و جاهلیت و یک نحوه یونان‌زدگی بود و بر آن مبنا تمدنی ناقص برای خود شکل دادند و لذا اگر شیعه بخواهد به عنوان یک تمدن به میان آید در کنار فقه شیعی باید تفسیری فلسفی از عالم و آدم به میدان آورد که بنده فکر می‌کنم خداوند حکمت متعالیه را جهت این منظور بر ملاصدرا اشراق کرده است تا عقل‌ها در فضای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» آنچنان پرورش بیابد که بتوانند برای خود و دیگران حرف داشته باشند. موفق باشید
نمایش چاپی