بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت امام خمینی(ره)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28938
متن پرسش
مثل همیشه ممنونم از پاسختان، نمی‌خواهم بهانه بیاورم، اما تا مربی نباشد روح غفلت زده ما بیدار نمی شود، مذکّر می خواهیم تا داد بزند سرمان و ما را بیدار کند. مجالست با بندگان صالح خدا باعث بیداری ما می شود، و ما نیازمند به مجالست با آن‌ها هستیم. باید نزد بندگان صالح خدا برویم، رفتارشان را ببینیم و به گفتارشان و مواعظ اون‌ها عمل کنیم، تا نشاط معنوی پیدا کنیم، آن‌ها اطبای روح هستند که بسیار کمیابند، البته جوینده یابنده هستش، و خدا طبیب روحم را به من نشان داده، و قصه تلخیست که از او دور مانده ام. سوال شما: با سلام و ادب و آرزوی قبولی عزاداریهایتان با قلبی غم زده باید بگویم: متاسفانه فعلا در هجرت به اصفهان شکست خوردم، امیدوارم از دعا و توجه خیر شما از این راه دور محروم نمانم. اگر دهان به ذکر دلایل پیش آمده و بهانه ها باز کنم، خبر از لنگی پای ارادت ماست، لذا فعلا سکوت را بر تکلم ترجیح می‌دهم. نمی‌دانم اینطور سازوکاری دارید یا نه، ولی اگر برایتان مقدور بود، برایم نسخه های خصوصی ارسال کنید، تا مرتبا تحت تعلیم و تربیت نفس شما باشم. امیدوارم هرچه زودتر زیارتتان کنم. ببخشید از اینکه وقتتان را گرفتم. خدانگهدار. پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله آن‌چنان راه‌های رجوع به حضرت حق در هر کوی و برزن گشوده شده است که کافی است در مسیر محبت به حق و ترک خودخواهی و غمِ مردم خوردن، را مدّ نظر قرار دهید و آنچه پیش می‌‌آید را بهشت خود بدانید. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وجود استاد یعنی گشوده شدن جهانی که با حضور در آن جهان، همه‌ی مناسبات شکل خاص خود را به خود می‌گیرد و این‌جا است که وقتی شخصیت‌هایی مثل حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل انسان به ظهور آید، حضرت آیت اللّه بهجت«رحمت‌اللّه‌علیه» می‌توانند بفرمایند «علم تو استاد توست». زیرا در این شرایط، معارف الهیه با نظر به جهانی که حضرت امام در مقابل ما گشوده‌اند، مناسبات خاص خود را به ظهور می‌آورند. موفق باشید

28943
متن پرسش
سلام و عرض ادب: عزاداریها و طاعات قبول استاد عزیز بنده به لطف خدا انسان فکور و اهل تأملی هستم، از لحاظ تحصیلی هم دانشگاه و حوزه رشته فلسفه غرب و اسلامی خواندم و فعالیت دارم، بعداز تحصیل دانشگاه به لطف خدا بیش از یک دهه است که با آثار شما هم کتب و هم صوتها آشنا شده و بهره بردم حتی نسبت به فرمایشات اخیر شما در مورد درک جهان دیگری و گشودگی نسبت به فکر و فهم دیگران هم بیگانه نیستم و در خودم حس حضور و درک این فرمایش را دارم ولی اخیرا با دوستان مذهبی و دغدغه مندی آشنا شدم که آنها هم کمابیش مأنوس با آثار شما هستند و همدیگر را به تفکر و اندیشه ورزی دعوت می‌کنند چند جلسه شرکت کردم و در موضوعات مختلف از زوایای مختلف صحبت شده و استفاده هم کردم ولی وقتی از جلسه خارج میشم یا چند روز بعد که بهش فکر می‌کنم لزوم آن را درک نمی‌کنم تازه احساس می‌کنم جز یک سری درگیری ذهنی یا مقداری فکر و تحلیل چیز دیگری به بنده اضافه نشده و دریچه جدیدی به رویم باز نشده درحالیکه مثلا شرح حدیث عقل و جهل را یا فرمایشات استاد میرباقری در محرم امسال را که گوش می‌کنم حقیقتا بهره می‌برم. حظ می‌برم و احساس اتصال به خدا اغلب می‌کنم و این وقت و انرژی که می‌گذارم بعد پشیمان نمی‌شوم. چه کنم آیا بحث با اون دوستان را ادامه ندم یا محدودش کنم نمی دانم حد تفکر تا کجاست؟ بر سر چه موضوعی و تا چه میزان باید فکر و تحلیل کرد؟ رغبت ندارم خیلی به این گونه جلسات تفکر گفتگو محوری که تجربه کردم آیا خودم را تغییر دهم یا به احساسم احترام بگذارم؟ ببخشید طولانی شد امیدوارم منظورم را رسانده باشم. خیلی ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از رفقا در رابطه با دغدغه‌های جنابعالی، دغدغه‌های خود را طیّ نامه‌ای با بنده در میان گذاشتند. فکر می‌کنم مطالب ایشان و جواب بنده بتواند در راستای تفکری که بناست در آینده‌ی تاریخ خود دنبال کنیم؛ مفید افتد. ذیلاً آن نامه را تقدیم می‌کنم. موفق باشید

سلام علیکم: اعظم الله اجورنا و اجورکم

یادداشت متضمن یکی دوتا سوال در باب جلسات یکشنبه خدمت‌تان می‌فرستم ان‌شاءلله که مفید باشد برای جلسات. همزبانی با هگل در زمانه ناهمزمانی

ایده اولیه جلسه با جزوه "جهانی میان دو جهان" متولد شد. یادداشتی که ناظر به مقاله "ایران مسایل و مشکلاتش" به نگارش در آمده بود. وقتی آن جزوه را مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که نگارنده گویی حرفی تازه دارد در نسبت با یادداشت دکتر داوری. چگونه باید از برزخ توسعه نیافتگی نجات بیابیم؟ از کجا باید شروع کرد؟ داوری معتقد است اگر اهل رسوخ در توحید نیستید لااقل از توسعه و خرد متناسب با آن انصراف ندهید تا لااقل اندکی از مشکلات‌تان بکاهید. رسوخ در «توحید» اما استاد طاهرزاده را به فکر واداشته و او را مجددا متذکر تراث غنی و قوی حکمی و عرفانی‌مان نموده است. البته شاید واژه "مجددا" چندان گویا و صحیح نتواند ماجرای طاهرزاده را بنمایاند. لااقلش این است که این "مجددا" به معنای تکرار نیست. اینبار "طاهرزاده‌ای" غیر از طاهرازده‌ی "مدرنیته و توهّم" به ماجرای فکر غربی رجوع نموده است. اما او همچنان همان طاهرزاده است. به نظر می‌رسد او این‌بار در صدد است تاریخ تفکر غربی را به گونه‌ای دیگر روایت و قرائت نماید. روایتی که طبیعتا و شاید هم تعجبا مذمت و ان قلت عده‌ای را برانگیزاند. شاید بتوان از این تعبیر زیبا و شاعرانه خود استاد کمک گرفت: طاهرزاده به پشتوانه تراث حکمی و البته انقلاب اسلامی خود را همچون اقیانوسی می‌بیند که توانایی مواجهه با هر رودخانه‌ی گل آلودی را دارد. طبعاً چنین موقفی که استاد فی الحال برگزیده است مواضع انتقادی و بعضا اتهاماتی همچون التقاط و ... را هم در پی دارد.اما به نظر می‌رسد باید به طاهرزاده اکنون دل داد و با او همراهی و همدلی نمود. چه اینکه وقتی او معتقد است ما اقیانوس شده‌ایم چه جای التقاط و ..

دو نکته و ابهامی که ذهن مرا درگیر کرده است خدمت استاد عرضه داشته و امیدوارم که به روند جلسات کمک کنند انشاللّه.

۱ - اینکه از دغدغه اجتماعی هگل، ما به سمت مباحث عرفانی و وحدت وجودی سوق داده شدیم و جهش معلوم نیست. استاد به درستی اشاره کردند که دغدغه داوری به تبع هگل اجتماع است و حس احساس مسئولیت اجتماعی که متاسفانه در میان ملت ما مغفول است. یکی دو جلسه ای هم به هگل پرداختیم اما ناگهان از دو جلسه پیش یعنی جلسات نهم و دهم گویی استاد در حال تنقیح مبانی خود برای این نحوه رجوع به تفکر غربی است. اینکه ما در حال و وضع اقیانوسی باشیم و بتوانیم با هگل و کانت و هیدگر و ... همدلی کنیم هر چند جای خطرناکی است، اما نشان از آن دارد که استاد در رابطه‌ی موضوع نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با تفکر غربی حرف تازه‌ای دارند. طبیعتا این حرف را باید با صبر و همدلی شنید، اما دغدغه‌ی من همچنان بحث اجتماع است. اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.

۲- یکی از دغدغه‌های جدّی دکتر داوری شناختن جهان جدید و خلط نکردن آن با اقتضائات دوران قدیم است. ایشان در جای جای مباحث به مخاطب خود متذکر می‌شود که اساسا با فکر و عقل جهان قدیم نمی‌توان مسائل جهان جدید را حل کرد. از باب نمونه به موارد زیر توجه بفرمائید:

" مسلماً چیزی از اکنون و گذشته در تاریخ آینده باقی خواهد ماند اما آینده اگر آینده است تکرار گذشته نیست و تعلق به گذشته ساخته نمی شود اگر ما نیازمند رجوع به گذشته ایم از آنروز که اقتضای آینده همین رجوع است چنان که توجه به تاریخ نیز مقتضی رویکرد به آینده و نشانه این رویکرد است و غفلت از آن با بی اعتنایی به آینده ملازمت دارد ما باید بهتر از پیش کلمات اولیای دین و آثار بزرگانی چون شیخ مفید و فارابی و فردوسی و ابن سینا و غزالی و سهروردی و سعدی و مولانا و حافظ و ملاصدرا و دیگر بزرگان گذشته را بخوانیم اما بدانیم آنها به مسائل اکنون ما نیندیشیده اند و راه حلی برای آنها پیشنهاد نکرده اند ما از آنها یاد نمی گیریم که چه پاسخی به پرسش های امروز بدهیم بلکه می‌توانیم از آنها رسم و راه تفکر بیاموزیم و یاد بگیریم که چگونه مسائل را بیابیم و طرح و حل کنیم. خرد و توسعه ص ۲۰۱»

در جای دیگر داوری این‌گونه می‌نویسد:

" وضعیت توسعه یافتگی در واقع یک جهان نیست بلکه تقلیدی از جهان توسعه یافته است، این جهان بیشتر قوام‌اش بر تقلید و نیازمندی به کالاها و اشیاء مصرفی و مصرف است و تقلید و مصرف نیاز به عقل ندارد. البته عقل و نظام و عقلی هم با آن محقق نمی‌شود، این وضع تاریخی را با عقلی که از نیاکان به ارث برده‌ایم نمی‌توانیم بشناسیم زیرا این عقل شناسنده مفاهیم و معانی کلی است و به درک جهان جدید که آدمی در آن دائر مدار امور است کاری ندارد این که عقل‌ها گوناگون‌اند، شهرِ جهانی عقل خاص دارد نظری است که به آسانی فهمید و پذیرفته نمی شود حتی بسیاری از اهل فلسفه آن را سخن بیهوده می دانند و به نظرشان عقل یکی است و آن قوه‌ی ادراک است که همه‌ی آدمیان از آن بهره دارند(خرد سیاسی ص ۲۱۰) همچنین می‌نویسد:

"تاریخ تجدد از همه تاریخ های دیگر ممتاز است و فرهنگی دارد که فرهنگ سراسر روی زمین و همه مردم آن شده است اما همه مردمان و ساکنان مناطق روی زمین بهره یکسان از این فرهنگ ندارند و آنها که بهره کمتر دارند با صفات معنی‌دار عقب مانده و توسعه نیافته وصف می‌شوند. عقب افتادگی و توسعه نیافتگی در قیاس با وضع کنونی اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است. گویی غایت تاریخ وضع اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است و همه باید وقتی می‌گوییم به راهی بروند که به منزل و مقام کنونی آمریکا می‌رسد. این که با سیاست آمریکا موافق یا مخالف باشیم در این باب اهمیت ندارد، زیرا همه طالب توسعه علمی تکنیکی مشابه با وضع آمریکا هستند، مگر نمی‌بینید حتی ما که بستگان جمهوری اسلامی هستیم بیش از آن که به اخلاق و معرفت دلبسته باشیم و پیشرفت در علم و تکنولوژی علاقه داریم و نشانه های کمال را در آن می جویم وجه آن هم این است که جهان یک جهان است و آن جهان تکنیک و تکنولوژی است در تاریخ این جهان بعضی کشورها پیشرواند .....وقتی میگوییم ملاصدرا و ابن سینا همزمان اند مراد این است آنها به یک دوران تاریخی و به اصول و مبادی خاص آن دوران بستگی دارند وقتی دکارت و ملاصدرا را همزمان نمی‌دانیم و زمان و دوران‌شان را متفاوت یافتیم، دکارت در آغاز جهان تجدد قرار دارد و فیلسوف بنیانگذار دوران خویش است، اما ملاصدرا فیلسوف عالم اسلام و به اعتباری ختم فیلسوفان دوره‌ی اسلامی است. پس کارت و ملاصدرا زبان و زمان مشترک ندارند و دیدیم که حتی از وجود همدیگر با خبر نشدند آن‌ها ناهمزمان بودند و ناهمزمانی‌شان به بیگانگی میان دو زمان باز می‌گردد اکنون نمی‌دانیم آیا در کنار زمان تجدد که دوران تکنیک و زمان پیشرفت است، زمان و دوران دیگری وجود دارد و جایی هست که در آن از اصولی جز اصول تاریخ و تجدد غربی پیروی شود؟ مسلماً آداب و رسوم و آیین‌ها و ادیان در مناطق گوناگون جهان پیروان پایدار در اعتقاد خود دارند، اما دوران‌های تاریخی را با آداب و رسوم ظاهر تعیین پیدا نمی‌کنند بلکه تعیین شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود اکنون مردم جهان از دیندار و غیر دیندار، سفید و زرد و سیاه، خواهان توسعه و پیشرفتِ علم و رفاه و برخورداری از امکان‌های توسعه تکنولوژیک هستند آن‌ها مدرسه و دانشگاه و می‌خواهند تا به جهان تکنولوژیک راه پیدا کنند دین منافاتی با توسعه ندارد و حتی گاهی چنان توصیه می‌شود غاایتی جز رسیدن به مقاصد جهان متجدد نداشته باشد(خرد سیاسی ص ۳۱۴)

داوری در موارد فوق و در جای جای مباحث خود ما را متذکر به تاریخی بودن انسان و عقل و فهم او می نماید. اینکه جهان خود را بشناسیم و امکانات و محدودیت ها را بدانیم و البته بدانیم که همه چیز تحت اراده و قدرت ما نیست.

با این مقدمه طولانی از استاد طاهرزاده باید پرسید آیا با رجوع به مبانی و معارف تراث عرفانی برای حل معضلات امروز ما موجه است؟ آیا وضعیت ناهمزمانی را فراموش کرده ایم که اینگونه به صراحت از عرفان سخن به میان می‌آوریم؟ و اساساً مگر غیر از این است که عرفان و قرآن هم تاریخی‌اند و باید مجرا و مجلایی برای ظهور خود بیابند؟

احتمالا اینجا گفته شود که استاد در مباحثی همچون "ندای بی صدا" و مطالب مربوط به شهادت حاج قاسم در پی تبیین و اشاره به همین مجری و مجلا هستند و قصد دارند مخاطب خود را متذکر و متوجه این ندا نمایند. ندایی که او را در برگرفته است. با فرض پذیرش این نکته اما همچنان باید تکلیف ناهمزمانی که در بالا مورد اشاره داوری بود را روشن نماییم. ما در کدام زمان هستیم؟ در زمان تجدد یا در زمان انقلاب یا هر دو یا هیچکدام؟ هر چه هستیم دلبسته و آرزومند تجدد و تکنولوژی هستیم. و در این تردیدی نیست. البته برای ما جمع دین و مدرنیته هم ممکن شده است.

اگر بپذیریم که در زمانه‌ی نیست انگاری امکان این وجود دارد که حتی انقلاب و حتی شهادت حاج قاسم هم نیست انگارانه تفسیر شود - و مگر رویکرد فردی و شخصی به این پدیده ها خود چیزی غیر از نیست انگاری است- آن وقت آیا نباید با احتیاط بیشتر به سراغ تراث حکمی و عرفانی خود برویم؟

البته این نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت که شاید طاهرزاده در صدد است تا ما را از دوگانه جهان جدید و قدیم برهاند. همان چیزی که او خود آن را در وجود امام و شهدا به نظاره نشسته حالا در صدد تبیینش برای ماست. باید منتظر ماند و صبور بود.

باسمه تعالی

سلام بر عزیزی که به‌راحتی تسلیم دغدغه‌های خود نمی‌شود تا خود را راحت کند و آنچه در پیش رو دارد را نادیده بگیرد. آنچه می‌توانم به عنوان گفتگویی با شما در میان بگذارم عبارت است از:

1- ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

2- آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود- بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

به جمله‌ی آقای دکتر داوری که متذکر آن شده‌اید باید فکر کرد که می‌فرمایند: «اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد، بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.»

3- همه‌ی عرض بنده در دعوت رفقا به همراهی نسبت به مباحث اخیر، توجه‌دادن به عقلی است که جهان مدرن را ساخته و آن را تحت عنوان «خرد مدرن» با رفقا در میان گذاردم و بر این باورم آن عقل در فضای تاریخیِ ما می‌تواند از نظر فلسفی از آنِ ما شود، بدون آن‌که بخواهیم آن را در عقل حکمت متعالیه و یا عقل مطرح در عرفان جای دهیم  و از درک خاص آن که بسیار حساس است، خود را غافل کنیم.

در جلسات اخیر با تذکر به این نحوه تعقل، یادداشت‌های خود را عرضه کردم تا این «عقل» به ظهور آید، نه این‌که فکر کنیم با عقلی که جهانِ جدید را درک می‌کند با آن عقل بتوانیم در مواجهه با مشکلات از آن‌ مشکلات عبور کنیم مگر آن‌که در فضای تاریخیِ خود این مواجهه صورت گیرد. با نظر به مسائلی که ما در این شرایط با آن روبه‌رو هستیم که در بسیاری از موارد با مسائل امروزِ دنیای مدرن متفاوت است، ولی در هر حال مشکلات امروز ما در جهان مدرن مطرح است و متفکران جهان مدرن مثل کانت و هگل و هایدگر نسبت به آن‌ها فکر کرده‌اند و اقتضای رجوع مجدد به آن متفکران بنیاداندیش در حال حاضر برای ما پیش آمده تا به جای نگاه جزئی به غرب، به بنیانِ اندیشه‌ی آن‌ها در مواجهه با تاریخ مدرن فکر کنیم.

4- بنده معتقد هستم قرآن و حتی عرفان، اموری فراتاریخی می‌باشند و مبانی آن‌ها ملکوت است، با سعه‌ی ذاتی که عالَم ملکوت دارد و هرکس با نظر به ملکوت در هر زمانی، می‌تواند جایگاه مسائل خود را به خوبی بشناسد و در همین رابطه با فهم خردِ مدرن اگر به قرآن و عرفان رجوع شود می‌توانیم حقیقتاً در جهانی حاضر شویم که جهانِ توهّمات مدرنیته نیست، هرچند انسان، جهانی شده و از جهانی‌شدنِ انسان نمی‌توان فرار کرد و یا چشم‌پوشی نمود، همچنان‌که به هیچ‌وجه نمی‌توانیم از روایات و آیاتی که متذکر آخرالزمانیِ ما می‌باشند و نحوه‌ی خاصی از توحید را جهت آن حضور متذکر می‌شوند؛ غفلت نمود وگرنه یا غرب‌زده می‌شویم، یا همچون قدیسی خواهیم بود که به جنگل پناه برده و خدای خود را نیایش می‌کند و با او سرگرم است، غافل از آن‌که به تعبیر نیچه، آن خدا مرده است.[1] و یا به تعبیر آموزه‌های دینیِ ما، آن خدا به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ» در شأن دیگری به ظهور آمده و ما از حضور او و نسبتی که باید با او پیدا کنیم و حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن بودند، غافل خواهیم شد.

5- اگر بپذیریم «خرد مدرن» مربوط به همین تاریخی است که ما در آن به‌سر می‌بریم و متفکرانی مثل کانت و هگل و هایدگر اندیشمندانه با آن مواجه شده‌اند، پس بحث ناهمزمانی با آن‌ها را از نظر تاریخی نمی‌توان در میان آورد، هرچند مسائل‌مان یکی نباشند، ولی معاصرت را با فهم مسائل خود و رجوع به دغدغه‌های آن‌ها می‌توان درک کرد و این غیر از فرهنگ غربی است که با نوعی توهّم همراه است و هایدگر در مقاله‌ی «پرسش از تکنولوژی» به‌خوبی متذکر آن است.

با حضور در جهانی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده، نه از جهان قدیم منقطع می‌شویم و نه خرد مدرن را نادیده می‌گیریم و این بدون تراث حکمی و عرفانیِ ما که ملکوت را مقابل ما می‌گشاید ممکن نیست، در این حالت کم و زیاد به حضور تاریخیِ «حق الیقینیِ» خود راه می‌یابیم و عبور از نیهیلیسم را تجربه می‌کنیم. چیزی که شواهد موجود در انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که خداوند چنین اراده‌ای کرده و در این راستا شهدا سر از پا نشناختند. البته هنوز ابهاماتی در میان است که فکر می‌کنم با گفتگوهای بیشتر، کم و کم‌تر شود.

طاهرزاده

 


[1] - به کتاب «چنین گفت زردتشت» صفحه‌ی 21 رجوع شود.

28920
متن پرسش
با سلام: ضمن عرض خدا قوت به شما می خواستم بدانم صفت خالق بودن برای انسان هم مصداق دارد. در مباحثه ای طرف مقابل مدعی شد که «علم الادم الاسما کلها» همه اسما نیست مثل اسم خالق بودن که مخصوص خداوند است. مثل صفت کبر و ... در کل برایم پارادوکس ایجاد شد. ممنون می‌شوم اگر راهنمایی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی فرمود همه‌ی اسماء را به آدم تعلیم دادیم؛ تا می‌توانیم نباید استثنا قائل شویم. آری! ما در حدّ خود خالقِ صور ذهنی خود می‌باشیم. یا کبر به معنای کبریایی برای انسان‌های بزرگی مثل حضرت امام پیش می‌آید. موفق باشید

28922
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد محترم: ممنون می شوم اجمالا جایگاه علامه طهرانی (ره) را در شکل گیری و تداوم انقلاب بفرمایید؟ آیا طرح اولیه انقلاب اسلامی را ایشان دادند؟ در پاره ای از موارد و خاطرات بحث مشورت ایشان به امام (ره) نیست بلکه بحث حالت نشان دادن راه و هدایت امام (ره) و هدایت انقلاب است که گمان میرود هادی انقلاب ایشان بودند، ممنون می‌شون توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً  اگر از مرحوم علامه طهرانی در رابطه با حضرت امام سؤال می‌شد؛ ایشان اقرار می‌کردند که حضرت امام خمینی بالاتر از این حرف‌ها هستند که کسی را با ایشان مقایسه کنند. موفق باشید

28917
متن پرسش
سلام علیکم: آیا با توجه به اینکه مقوله تهاجم فرهنگی اساسا تغییر سبک زندگی بصورت شبکه ای است می‌توان گفت آنگاه که در دوره سازندگی و با روندهایی که توسعه گرایی و لیبرالیزم اقتصادی را شروع کرد پیوستش لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن در دوره اصلاحات بود و اینها بصورت یک پیوست و چرخه و منظومه است که اگر لیبرالیزم و توسعه اقتصادی را بپذیریم، بتدریج لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن هم به دنبالش می آید تا حدی‌که گفته شود باید از اسلام انقلابی گذار کنیم و حتی از ولایت فقیه دست بکشیم یا محدودش کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین‌طور است. ما فعلاً در حال هزینه‌دادن آن غفلت هستیم و عملاً ناخواسته در حاشیه‌ی دنیای مدرن قرار گرفتیم هرچند از نظر سیاسی بحمدللّه جهان ما جهان بیرون از دنیای مدرن است. آنچه شدیداً بنده را امیدوار می کند روحیه‌ی توحیدی و سعه‌ی صدری است که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است که می‌تواند همه‌ی عالم را از آن خود کند و استکبار را از جهان بیرون نماید که البته این بحث، عرضِ عریضی دارد و اگر نتوانیم درست موضوع را تبیین کنیم، ما را به یک خوش‌باوری متهم می‌کنند. شاید در سلسله بحث‌های «انقلاب اسلامی، طلوعی بین دو جهان» که در «خانه‌ی طلاب» بحث می‌شود بتوان موضوع را تا حدّی روشن نمود و معنای حضور در آینده به شکل حقیقی خود تبیین شود.

ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود - بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

موفق باشید

28913
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: استاد نظرتون در مورد شان خانوادگی چیست؟ اعضای خانواده من وضعیت مالی خوبی دارن و داری زندگی نسبتا تجملاتی هستند و همچنین خانواده همسرم که وضعیت مالی خوب و مرفه می‌باشند ولی استاد همسر من با وجود شغل رسمی و حقوق خوب و همچنین اینکه چند سال هست شاگرد شما هستند عقیدشون براین هست که ما باید زندگی ساده ای داشته باشیم چون ایشون نسبتا کتابهای شما رو درس میدن و خودم هم طلبه هستم.ن ظرشون اینه که نباید مورد توجه مردم قرار بگیریم و حرف و عمل یکی باشد. ولی استاد من واقعا در برابر خانواده خودم و همسرم خجالت می‌کشم. آخه داشتن وسایل جزیی خانواده چه ربطی به تجملات و مردم داره؟ چرا باید سر خرید هر وسیله ای برای زندگی اینقدر جر و بحث و دعوا باشه. من نه از ایشون میخوام برن دنبال شغل دوم و نه اینکه قرض بگیرن نه قسطی وسیله ای رو خریداری کنن و نه کاری می‌کنم که واقعا خجالت بکشن، بلکه خودم با هزینه خودم میخوام مثلا تلوزیون بگیرم که قدیمی شده و نسبتا خراب هست. چرا اینقدر سختگیری؟ چه اشکالی داره مثلا بعد از ۱۳ سال زندگی یه مقدار از وسایل که واقعا درب و داغون شدن عوض بشه. از دیدگاه آقایون هیچ وقت هیچ چیز خراب نیست ولی خوب خانمها این طرز فکر رو ندارن و بر اساس ذلتشون خرید کردن باعث خوشحالیشون میشه، من به ایشون میگم نه تجملات و نه افراط گرایی ولی تا یه حدی باید باشیم که مورد تمسخر قرار نگیریم و یا اینقدر روحمون اذیت نشه به خاطر دنیا. لطفا راهنمایی بفرماید. هرچند میدونم که سوالم کاملا سوال دنیایی هست نه برای رسیدن به حقیقت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ایشان سلام برسانید و بگویید تا جایی که حرامی صورت نگیرد، امور خانه و مدیریت آن باید به دست خانم خانه باشد. در خبر داریم که جناب رباب، آن‌چنان خانه‌ی خود را تنظیم کرده بود که بعضاً از حضرت اباعبداللّه «علیه‌السلام» سؤال کردند و حضرت فرمودند به سلیقه‌ی خودش در حدّ امکاناتی که در اختیار داشته، عمل کرده و حضرت امام خمینی نیز در همین اندازه‌ها میدان عمل را به همسر خود می‌دادند. نکاتی در کانال https://eitaa.com/ololalbaabtarbeiat هست که می‌توانید به آن رجوع کنید. موفق باشید

28912
متن پرسش
سلام و عرض ادب: در مورد مبحث فصوص الحکم: برخی که آشنایی با مباحث حضرتعالی را ندارند و فقط مباحث عرفانی فلسفی را به حد مطلوبی کار کرده اند که بتوانند وارد فصوص بشوند، آیا این افراد بهتر نیست که برای اینکه یک عرفانی گوشه گیر و به دور از اجتماع و انقلاب برای خود خدایی ناکرده بسازند، حداقل سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره) هم به ایشان پیشنهاد شود، تا با حضور در این تاریخ و نوع سلوک این تاریخ هم آشنا شوند، و سپس رجوع به فصوص داشته باشند؟ آیا چنین چیزی صلاح است برای برخی افراد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکر به جایی است. اتفاقاً وقتی بنده مباحث «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» را تدوین می‌نمودم، همواره در ذهن بنده این نکته بود که با دنبال‌کردن مطالب آن کتاب، رفقا بهتر می‌توانند با موضوعات مطرح‌شده در کتاب «فصوص» همراه شوند. همچنان‌که قبل از همه، حداقل باید مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح کتاب «معاد» را دنبال کرده باشند. موفق باشید   

28908
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد عزیز جسارت بنده را ببخشید، خیلی واضح می پرسم وظیفه اهل علم و طریق است که راه را برای سالکین روشن بنمایند، این روشن بخشی گاهی به صورت رفع کامل شبهات مهم مسکوت است. برای من شبهه است که شخص اول این انقلاب کیست؟ جوانان حق دارند بدانند شهدا پای رکاب چه کسی خون دادند؟ از بعضی مطالبی که درباره مرحوم حضرت آیت الله علامه طهرانی (ره) نقل شده خصوصا خاطرات ایشان و امام (ره)، عملا ایشان به امام می فرمودند چه بکن و چه نکن، خب اگر واقعیت این است، اعلام کنید همه بدانیم، چرا امام از ایشان چند بار می پرسند الان چه کنیم؟ الان چه کنیم؟ و طبق نظر ایشان عمل می کنند خب اگر این است چرا امام رهبری را تسلیم ایشان نکردند؟ اگر تشخیص ایشان بهتر از امام بود که گاهی نظر ایشان را در اعلامیه و نماز جمعه و غیره عوض می کردند حتما ایشان لایق رهبری بودند نه امام. خواهشا استدعا دارم جواب این شبهه را مبسوط بفرمایید. در ضمن این مطالب نقل قول و این ها نیست بعضی خاطرات خود جناب علامه طهزانی است لذا جسارتا نمی توان گفت افراد دیگر درست کردند و فرقه بازی ایجاد کردند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر فرض که این اطلاعات درست باشد، مگر اگر حضرت امام در بعضی موارد نظر ایشان را خواسته باشند، دلیل بر آن است که ایشان در کلیت، جهتِ اداره‌ی نظام اسلامی کافی بوده‌اند؟ مگر حضرت امام در بعضی موارد به آیت اللّه بهاء الدینی و یا آیت اللّه بهجت رجوع نداشته‌اند؟ موفق باشید

28872
متن پرسش
سلام استاد جان: اگر بخواهیم یه مقایسه بکنیم بین واکنش بزرگانی از قوم رسول الله که در مرگ فرزند هیچ اشکی هم نریخته اند مثل حضرت امام با واکنش خود رسول اعظم که در فوت فرزندشان اشک ریختند می‌توانیم بگوییم حضرت رسول به دلیل مقام جامعیت اشک هم می ریخته اند؟ علت این تفاوت واقعا چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اشک عاطفی، اشکی که رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» برای کودک مرحوم خود ریختند. ۲. عدم اشک حضرت امام در رابطه با رحلت یا شهادت آقا مصطفی در راستای مقاومت در فرهنگی که مقاومت مدّ نظر باشد. ۳. اشک اباعبداللّه «علیه‌السلام» اشکِ عاشقانه در مقابل آینه‌ای که همه‌ی خوبی‌های هستی را به نمایش آورده است. موفق باشید

28860
متن پرسش
سلام استاد گرامی: اینجانب با اینکه تلاشم اینست که در عرصه فرهنگی خدمتگذار انقلاب باشم و تا آنجا که می توانم سعی کنم در راه رسیدن به امام قدم بگذارم، اما نمی دانم آیا راه را اشتباه می روم یا خاصیت این راه اینست که انسان در نامعلومی ها سرگردان باشد. بسیار سپاسگذار از وقت و توجه شما استاد عزیز هستم، اگر امکانش هست راهنمایی بفرمایید که چه باید کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثی که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» شده‌است، ان‌شاءالله می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

28824
متن پرسش
سلام استاد: ما داشتیم از حوزویا ناامید می‌شدیم که خدا شما رو سر راهمون گذاشت. استاد جان الان در بعضی شهرستانای کوچیک هیئتا هیچ سخنران مناسبی ندارن. تو شهر ما از جاهای دیگه هم دعوت میکنن ولی واقعا طلبه ها سواد چندانی ندارن. یکیشون یبار اومد رو منبر داد زد گفت خانم شما شعور نداری تابلوی تو شهرتون رو بخونی که گفته حجابتو رعایت کنی؟ همون لحظه من دیدم یه دختر نوجوون که کمی موهاش پیدا بود دست کل خانوادشو گرفت و از مسجد رفت و یه چیزی به حاج آقا گفت. امسال باز یکی رو آوردن که دو ساعت جلسه بیش از یک ساعت حرف میزنه. حرفاشم منطق و سیر خاصی نداره از هر دری سخنیه. از این حاج اقا سرزنشیا. مثلا میگه رای دادی به روحانی حقته حالا اینجور شد. استاد یعنی تو جلسات اینا آدم فقط زجر میکشه. جای دیگه ای هم نیست آدم بره. بنده خودم تصمیم گرفتم بذارم سخنرانی تموم شه بعد برای مداحی برم‌.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین دلیل باید در بستر حوزه‌ی علمیه حاضر شوید و اسلامی را به میان آورید که حضرت امام و رهبر معظم انقلاب مطرح می‌کنند.

از آن‌جایی که حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»  غم ملتی را می‌خوردند که در زمان جاهلیت کینه و دشمنی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و این حالت در سراسر جهان حاکم بود و از آن‌جایی که خداوند به حکم ربوبیت‌اش خواست بشریت را هدایت کند و رجوع به حقیقت را به جای دشمنی و کینه بنشاند تا انسان‌ها متوجه‌ی گوهر وجودی خود شوند و به همدیگر محبت بورزند؛ خداوند حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را به پیامبری برگزید.

با اسلام‌آوردنِ مردم جزیرة العرب صمیمیت و محبت سراسر وجود مردم را فرا گرفت[1] ولی متأسفانه با رحلت رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آرام‌آرام آن صمیمیت‌ها و ایثارها رفت و با حاکمیت بنی‌امیه کینه‌ و دشمنی در جامعه‌ی اسلامی به اوج خود رسید. این‌جا بود که اصحاب رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به‌خصوص اهل‌البیت آن حضرت به فکر چاره بودند که چگونه تاریخ اسلام را به بستر اصلی خود برگردانند. موفق باشید

 


[1] - به برخورد انصار با مهاجرین و تقسیم اموال خود با مهاجران، و یا قضیه‌ی «يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) خودشان به آن آب در آن خونریزی و تشنگی نیاز داشتند، ولی دیگری را بر خود ترجیح دادند؛ نظر شود.

28823
متن پرسش
سلام استاد عزیز: عده ای از دوستان با هم در مورد مقام اصحاب سیدالشهدا علیهم السلام بحث کرده اند و مقایسه ای هم بین مقام حضرت حر و حضرت امام خمینی کرده اند و با دلایلی از روایات و... به این نتیجه رسیده اند که مقام حضرت حر بالاتر از امام خمینی است و در کل مقام عرفا بعد از اصحاب امام حسین علیه سلام اند. بنده نتوانستم این سخن را بپذیرم. چون در آن صورت لازم می آید که بگوییم اگر امام خمینی در آن زمان بودند امام حسین علیه السلام را یاری نمی‌کردند. همینطور علامه قاضی ها و طبابایی ها. در حالی که زندگی این بزرگان و توحیدشان این را نشان نمی‌دهد. خواستم نظر مبارک شما را در این مورد جویا شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر بنده نیز همین است که فرموده‌اید. مقام حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بسیار بالاتر از این حرف‌ها است. عرایضی در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» شده است. در ضمن چرا ما خود را وارد این نوع دوگانگی ها بکنیم؟ موفق باشید

28809
متن پرسش
سلام علیکم: در مورد حدیثی که از جانب حضرت علی (ع) نقل شده است که «مارایت شیئا الا و....» شبهه می کنند که این حدیث ساخته دست صوفیان است و سند محکمی ندارد. چه پاسخ یا سندی باید ارائه داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این روایات که مثل روایات فقهی نیست تا به دنبال سند آن باشیم. به گفته‌ی حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» سند آن حقّانیت و محتوای آن‌ها است که خبر از آن می‌دهد که از معصوم صادر شده است. اگر این سخنان از اولیای معصوم صادر نشده باشد، چه کسی می تواند تا این حدّ متعالی باشد؟ آری! این روایات عموماً سینه به سینه نقل می‌شود. مگر «مناجات شعبانیه» با آن همه محتوا و یا قسمت دوم «دعای عرفه» سند متصل دارد؟ موفق باشید

28804
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در تفسیر سوره حدید حدیثی را بیان فرمودید که بالاترین عبادت فکر کردن است و از این تفسیر شما نسبت به این حدیث یه بی میلی نسبت به اعمال دیگر بجز واجبات در انسان بوجود می آید، مثلا طرف می گوید اگر اینطور است من بجز واجبات اعمال دیگری انجام نمی دهم و فقط فکر می کنم، استاد این چطور باید حل شود برای فرد؟ آیا می شود به این موضوع اینطور نگاه کرد، یعنی اگر قرار است قرب به سوی خدا پیدا کنیم یکی از لوازمش تفکر است یکی اش نماز شب است یکی اش گریه بر مصائب اهل بیت (ع) است و ... یا اگر هدف شناخت خدا است منظور شناخت اسماء و صفات، بگوییم یکی از لوازمش تفکر است دیگری نماز شب و دیگری گریه بر مصائب اهل بیت (ع) و نوکری در خانه اهل بیت (ع) و...، می شود گفت هیچ کدام بر آن یکی پیشی نمی گیرد و این ها با هم انسان را به آن هدف منظوره می رساند؟ در جای دیگری هم فرموده بودید کسانی هستند که اعمالی به آن صورت انجام نمی دهند ولی چون حضورشان زیاد است، بدون اعمالی زیاد، سیری سریع به سوی قرب خدا می کنند، و چیزی ذهنم را درگیر کرد این بود که فرض بفرمایید مثلا وجود نورانی حضرت امیر (ع) که مقامشان از تفکر هم بالاتر است و در مرتبه شهود هستند روزی هزار رکعت نماز می خواندند چطور می شود کسی بدون این اعمال به تنهایی، اولا اینکه حضورش زیاد شود و دوما در فرض صحت با داشتن حضوری قوی در عالم هستی سیری سریع داشته باشد؟! و حضرتعالی قبول دارید کسی که نماز شب می خواند و ... مطمئنا بهتر می تواند فکر کند در اسماء و صفات خدا یا هدف های دیگری که دارد؟ آیا می توان گفت همه ی این اعمال به هم وصل هستند و جدایی ناپذیر از هم هستند؟ و لازم به ذکر است که حقیر با این عرایض نمی خواهم بگویم که شما نماز شب و ... را نفی می کنید. در این ایام ملتمس دعای خیرتان هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدللّه متوجه و متذکر نکات خوبی هستید. آری! اگر معرفت انسان به حضرت معبود زیاد شد، آن‌طور که حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در حدیث ۱۲ کتاب «چهل حدیث» می‌فرمایند که افضل عبادات، پیمودت تفکر در رابطه با خدا و آثار خداوند است؛ در آن صورت عبادات انسان روح دیگری به خود می‌گیرد و انسان با تکرار عبادات در آن معارف عالیه مستقر می‌شود و از قرب الهی تغذیه می‌کند. موفق باشید  

28749
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: «الله نور السموات و الارض» یعنی اینکه از الفاظ قرآن عبور کردن و به حقیقت قران متصل شدن؟ از همه ظواهر عبورکردن و به حقیقت «الله» متصل شدن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی در دل عالم، نظر به نوری داشته باشید که همان حضور حضرت «اللّه» است. در این مورد خوب است به تفسیر حمد حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع شود. موفق باشید

28745
متن پرسش
سلام استاد گرامی و وقت بخیر: جمله ای از حضرت امام هست که حفظ جمهوری اسلامی از حفظ جان یک نفر ولو امام زمان (عج) باشد مهم تر است. "امروز ما از روزهای قبل بیشتر احتیاج به همبستگی داریم. امروز ما مواجه با همه قدرتها هستیم و آنها در خارج و داخل دارند طرح ریزی می‌کنند؛ برای اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست بدهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهمّ تکلیف‌هایی است که خدا دارد؛ یعنی، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر - ولو امام عصر باشد - اهمیتش بیشتر است؛ ........... صحیفه نور جلد ۱۵ - صفحه ۳۶۵" -------------------------- از عالمی که انقلابی هم هست این رو پرسیدم گفت خب امام اشتباه کرده، راحت تموم ولی باز این سخنان برام قابل هضم نیست، امام اگر اشتباهی در این سطح هم داشت (در سال ۶۲) بعدا آن‌را اصلاح می کرد هرچند شده بصورت ضمنی. یک حسی بهم میگه ممکنه صحبت درست باشه ولی عمقی داره که متوجه نیستم، در حالی که نه امام خمینی را معصوم می دانم و نه به هیچ وجه اعتقادم این است که اشتباه بزرگ نداشته اند» پیام های شما رو در این خصوص دنبال کردم اول یک جوابی داده بودید که من صحبتهای امام را به گونه ای دیگر بیاد دارم در ادامه در دو پرسش دیگر برای این سوال تقریبا پاسخ نداده بودید 9259-13354 و... بنظر همون روش رو در پیش گرفتید که بنا نیست محاجّه کنید. به طور ظریف از کنار این امور عبور نمایید. ولی این موضوعی هست که خیلی زیاد دست آویز شده - هرکسی که یک جمله از امام رو نشنیده باشه هم این جمله رو به گوشش رسوندن، حضرتعالی که اخبار بی بی سی رو هم دنبال می کنید لابد دیده اید گهگاهی آن رسانه معاند همین موضوع رو تیتر هم می کنه یعنی موضوعی نیست که ندیده گرفت تا توجه عمومی چندان به اون جلب نشه، و در سطح عمومی مطرح نشه. دو مسئله جانبی هم این بحث داره که اونها رو هم همین‌جا مطرح می کنم ۱. چه کسی صلاحیت این رو داره که برای جان امام عصر تصمیم گیری کنه؟ ۲. اگر ائمه خود را فدای اسلام کردند امام بعدی بود که اسلام را حفظ کند ولی در اینجا امام عصر آخرین امام است. و البته در همان مورد هم که حضرت سیدالشهدا خود را فدا نمود داریم چه اینکه با کُشتنِ تو اسلام را کُشتند، و نماز و روزه (خدا) را رها نمودند، و سُنّتها و احکام (دین) را از بین بردند، و پایه هاىِ ایمان را منهدم نمودند، و آیاتِ قرآن را تحریف کرده، در (وادىِ) جنایت و عداوت پیش تاختند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی ائمه «علیهم‌السلام» برای حفظ اسلام حاضر بودند جان خود را بدهند و حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر اساس این قاعده آن نکته را می‌فرمایند که حضرت ولیّ عصر «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» هم حاضرند برای حفظ اسلام جان خود را بدهند. و این غیر از آن است که بحث کنیم اگر آن حضرت نیز جان خود را بدهند؛ ادامه‌ی اسلام چه می‌شود. این فرعِ سخن حضرت امام است. اصل حرف آن قاعده‌ای است که باید مدّ نظر قرار گیرد که آیا بالاخره حضرت ولی عصر مانند جدّ بزرگوارشان حاضرند برای حفظ اسلام جان خود را بدهند؟ موفق باشید

28744
متن پرسش
سلام علیکم: حضرتعالی در پاسخ ۲۸۶۸۹ فرمودید از عظمت و نقش تاریخی این انقلاب هر چه بگوییم، کم است. اخیرا سفیر اسبق ایتالیا در عراق و از فعالان موثر سازمان ملل، در یکی از نشریه ها مطالبی درباره مواجهه انقلاب اسلامی و لیبرال دموکراسی و مواجهه تمدنی تمدن اسلامی و تمدن مدرن مطالبی نوشته بود که جدا اینکه حتی یک چنین فردی که نه مسلمان و نه انقلابی و نه حتی ایرانی است ولی از انقلاب چنین می‌گوید جدا جالب و نمایانگر این است که جدا چرا باید با وجود چنین انقلاب عظیم و چنین رهبران حکیم و عظیم الشانی، درگیر مشکلات و معضلات نامناسب باشیم که البته مشخص است که این مشکلات ناشی از روحیه غیر انقلابی و عدم تلاش در جهت تحقق حکمرانی و دولت اسلامی بعنوان دغدغه دیرین رهبری عزیزست کما اینکه آنجایی که انقلابی و با بینش دقیق و الگوهای تمدنی اسلامی و با به صحنه آوردن رهنمودهای ولی فقیه پیش رفتیم، نتیجه گرفتیم و دستاوردهای ویژه ای داشتیم و توفیقات کسب کرده ایم. واقعا آنچه دل از ما تمنا می‌کرد خودش داشت ولی از بیگانه تمنا می کرد و از صراطی غیر از تمدن شیعی و انقلابی می طلبید. متن مقاله ای که سفیر اسبق ایتالیا و سازمان ملل نوشته به شرح زیر است: «اگرچه ۴۱ سال از انقلاب ایران می‌گذرد، اما تاثیرات و پیامدهای اجتماعی و جغرافیایی این تحول بر منطقه غرب آسیا همچنان ادامه دارد. تغییر حکومت در تهران در سال ۱۹۷۹، آمریکا را از یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های خود در منطقه محروم کرد. بازارهای انرژی پس از سال ۱۹۷۳ تحت تاثیر شوک دوم نفت قرار گرفتند. از همه مهم‌تر تقابل اسلام و غرب رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت. انقلاب اسلامی سرانجام باعث ایجاد سلسله‌ای از وقایع در منطقه مشابه جنگ‌های قرن سیزدهم در اروپا شد، با این تفاوت قابل توجه که نسخه خاورمیانه‌ای این جنگ، توسط اعراب به رهبری آمریکا از یک‌سو و ایران و همراهانش از سوی دیگر انجام می‌شود. محور مقاومت اکنون به چهلمین سال خود رسیده و هیچ نشانی از پایان یافتن ندارد. با این حال معنای انقلاب ایران فراتر از مسائل صرف جغرافیایی و اجتماعی است و درک عمیق تری می‌طلبد. درک یکی از اقدامات کمتر شناخته شده، اما مهم بنیانگذار انقلاب، آیت‌الله روح‌الله خمینی، چند ماه قبل از درگذشت وی، ممکن است در فهم این امر مفید باشد. در اول ژانویه ۱۹۸۹، رهبر این انقلاب به میخائیل گورباچف رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی نامه‌ای ارسال کرد و گفت که تفکر کمونیستی در مرحله پایانی است. این نامه پیچیده و همراه با منابع معرفتی و فلسفی، حاوی چندین پیام اساسی بود، اینکه بحران کمونیسم به دلیل خدشه‌دار کردن باور به خداوند و گرفتن هویت دینی و وحدانی از جامعه است. ایران انقلابی در مقابله با کمونیسم و سرمایه‌داری به عنوان قهرمانی میان این دو ایستاد. در اصل، ایران خمینی، جنگ فرهنگی سیستمی را علیه غرب آغاز و تمدن سکولار غربی را به چالش کشید. جنبه معرفتی انقلاب ایران را که کنار بگذاریم، این تحول اقدامی علیه سیطره تمدنی تمدن غربی نه تنها در ابعاد سیاسی و نظامی بلکه مهم‌تر از همه اقتصادی و فرهنگی بود. امروز چهل سال بعد از نامه آیت‌الله خمینی و به ویژه با توجه به پویایی‌های جهانی فعلی باید نسبت به آن تأمل کرد. اروپا و آمریکا در دهه گذشته از جنگ‌های فرهنگی و درگیری‌های هویتی در امان نبوده‌اند، جایی که ارزش‌های دینی و اخلاقی نقش اصلی را نداشته‌اند. استمرار مخالفت ایران با آمریکا و اسرائیل دقیقا ناشی از تفکر و ریشه های انقلاب اسلامی است. از نظر آمریکا و اسرائیل، ایران یک منطقه عادی به حساب نمی‌آید، زیرا در برابر نظم جهانی تمدن غربی و آمریکا در غرب آسیا ایستاده است. گناه ایران، در واقع مبارزه با تمامیت خواهی پرچمدارن تمدن غرب است.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بستر توبه‌ی تاریخی که بشر از طریق انقلاب اسلامی به میان آورد و به تعبیر شهید آوینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عالَم در محاصره‌ی حقیقت قرار گرفت، عهد با طاغوت بالاخره بعضاً در عده‌ای ظهور می‌کند تا در دل انقلاب اسلامی باقی‌مانده‌های روح تاریخی بیرون ریخته شود و این یک ضرورت است برای تصفیه‌ی انقلابی که بناست هرچه بیشتر حقیقت توحیدی خود را ظاهر کند زیرا معده‌ی انقلاب کاملاً در سلامت است که سموم غذاهایی که در آن وارد شده است را بیرون بریزد و این بهترین دلیل بر آن است که آینده از آنِ ما می‌باشد . و راستی! اگر این چهره‌ها که به نام انقلاب آمدند ولی به جان انقلاب افتادند، شخصیت خود را با انواع رانت‌خواری‌ها و باندبازی‌ها روشن نمی‌کردند و انقلاب را با وجود خود آلوده می‌کردند، آینده‌ی انقلاب به خطر نمی‌افتاد؟! موفق باشید 

28689
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار، حضرتعالی در پاسخ به یکی از پرسشهای قبلی سخنی را گفتید که بشخصه نتوانستم جدا با آن ارتباطی برقرار کنم و به نظرم از لسان شخصیتی مثل شما بعید بود و البته می‌خواستید روح امید هم در آن باشد ولی جدا فضای غالب آن، آن چیزی نبود که حتی مد نظر حضرت آقا باشد البته به نظرم. فرمودید ما ابدا کارنامه خوبی نداریم؛ البته منظورتان از این «ما» را متوجه نشدم اگر منظورتان آموزش و پرورش است که بله در عین محاسنی که بعضا در سطح نهادهای رسمی متولی پرورش و تعلیم است، ضعف های جدا عمیق و ضعیف دیده می‌شود و خب وقتی بخواهیم انسانی در قامت دولت شهروندهای مدرن تربیت کنیم که در عین حال از معارف اسلامی هم بهره مند باشند، چنین اتفاقی میفتد و ثمره این نظام تعلیم و پرورش، انسان تراز دینی تمدن ساز نخواهد بود. قبول دارم ماهایی هم که اسم خود را نیروهای گفتمام ساز انقلاب و جبهه فرهنگی انقلاب گذاشته ایم، بخشی از فعالیتهای فرهنگی مان بی ثمر یا پوچ شده یا آن خروجی مطلوب را نداشته یا بعضا صبر و مدارای لازم را جهت جذب و تبیین و همراهی با افراد نداشتیم و یا عالم و زندگی متعالی این نهضت را نشان آنها ندادیم و با تعمق آنها را متذکر این ندای تاریخی ننمودیم. هر چند نمی‌شود کلی حکم صادر کرد و بسیاری نیروهای گفتمان ساز هم جدا عالی پیش رفته اند و در تراز انقلاب کار فرهنگی کرده اند و بمراتب در این زمینه رشد کرده ایم و به نظرم عیوب هم در حال اصلاح هستند و عزم اصلاح دیده می‌شود. اما اگر رویکرد مردم دین گریزی شده که من عذر می‌خواهم می‌گویم، اما این را جدا قبول ندارم و رویکرد غالب را دین گریزی نمی‌دانم و به نظرم لفظ دین گریزی هم جدا مناسب نیست و شاید سستی در دین از جهاتی بهتر باشد، پس چرا نظامی توحیدی ۴۱ سال دوام آورد و استحاله های عظیمی نظیر سال ۸۸ خنثی شد و جبهه استکبار هم اصل مشکل را در این ظرفیت مردمی می‌داند و دینی به صحنه آمد که امثال هانتینگتون و فوکویاما مجبور شدند بگویند این یک دین و حالت معنوی صرف نیست بلکه روح تمدن مدرن را هدف گرفته و بنا دارد مقیاس کار عالم را تعویض کند و یک تقابل جدی بین اسلام و مدرنیته آن هم در این آخرالزمان و در عصری که سعی بر سکولاریزاسیون عالم و تثبیت نظم نوین جهانی بود و حتی موج های لائیک یا انقلابهای مصطلح به انقلاب جنسی دیده می‌شد یا حتی به تعبیر شهید سلیمانی در وصیتنامه شان سعی بر سکولار ساختن و دوری از دیانت به تمام معنای کلمه بود و البته فضای رسانه ای آن هم بی وقفه در حال تلاش بود و صدها اتاق فکری تشکیل دادند تا حدی‌که احسان نراقی آن هم پانزده سال پیش می‌گفت این میزان از هجمه بیش از کل هجمه ای است که علیه شوروی در طی جنگ سرد شد و این میزان هجمه اگر علیه هر ملتی می‌شد نه تنها دوام نمی‌آورد و حتی دیندار نمی ماند بلکه تمام هویتش سکولاریته و لیبرال دموکراسی می‌شد. اگر شاخص اصلی دینداری تولی به اولیاء الله باشد این مردم شریف و حتی پر گلایه ما هستند که این علم را چهار دهه بر دوش گرفتند با میلیونها شهید و آزاده که جدا در طول تاریخ اصحاب حق فوق العاده است و از تعابیری بود که امام در کوچه و خیابان و بازار و مدرسه توانست عمومی اش کند و الان هم جمع کثیری از انسانها نه تنها در ایران بلکه از کشمیر گرفته تا نیجریه آماده شهادتند حتی تا آنجا که حتی اسقف های مسیحی هم می‌گویند جدا این رویکرد دینداری و احیای دین پس از انقلاب اسلامی توانست جان بگیرد. این حرکت عظیم اربعین و تازه در شهرهای خودمان راهپیمایی جاماندگان، این حرکت راهیان نور که شروعش در اوج دوره تهاجم فرهنگی بود و یکی از ثمراتش شخصیتی مثل شهید حججی شد آن هم در بحبوحه تهاجم فرهنگی و روندهایی که خود ما در سطح بعضی مسئولان می‌دیدیم، جمعیت برنامه هایی نظیر محرم و احیاهای گسترده شب نیمه شعبان و شب قدر و دعای عرفه که خودتان هم واقفید پیش از انقلاب جز اندکی دعای عرفه را نمی شناختند ولی شور عرفه را حداقل در خود ایران برای برگزاری این برنامه ها قابل مشاهده است، این جمعیت کثیر زوار و زیارتها که تنها بعنوان یک مثال کوچک هر شب سه شنبه در مسجد جمکران آن میزان جمعیت جمع می‌شود تا جایی‌که یکی از تئوریسین های توسعه غربی در چند سال پیش گفت چگونه توقع توسعه داریم وقتی این آمار زیارتهاست، رشد جلسات قرآن و معارف اهل بیت و و ایجاد این بستر قرآنی، این موج از خود گذشتگی ها و خیریه ها و رزمایش مواسات آن هم در بحبوحه ماسک دزدی ها و اینکه سناتور غربی می‌گوید غرب وحشی زنده شده و عمل جهادی که در برهه های مختلف به صحنه و حضور می آید، این تشییع خیره کننده حاج قاسم که حتی نشان داد افرادی را ممکن است علی الظاهر نتوانیم نسبتی بین آنها و انقلاب پیدا کنیم یا لااقل آنچنان ظاهرا مرتبط نیستند یا ظاهر و تحلیل هایشان رنگ و بوی مدرنیته دارد ولی اثبات کرد فطرت تاریخی شان همین انقلاب و انسان ترازی مثل سردار عزیز بود و در اثر عدم دیتا داشتن از عالم انقلاب یا شبهات و جوسازی ها و جنگ نرم کمرنگی تعلق پیدا کرده اند، خیل افرادی‌که که سکولار و غیر انقلابی بوده اند و امروز خود افسران جنگ نرم اند و انقلابی و متحول شده و اینکه سبک زندگی دیگری پیدا کرده اند، اینکه در نقشه جهانی خانواده که توسط موسسات مطالعاتی غربی منتشر می‌شود ایران آن آمارهای متناسب و مقبول و برای خود غربی ها تعجل انگیز را دارد، این حرکتهای عظیم جهاد علمی و یا در عرصه علوم انسانی ایجاد بحث تولید علوم انسانی اسلامی و الگوی اسلامی پیشرفت، آیا اینها و این مباحث و این سری مصادیق که پاره ای مصادیق اند، نشانه های دینداری و رشد تشرع در بین مردم ما آن هم در عصر ایستادگی در برابر عقل قدسی در سطح جهان نیست و چرا این میزان امیدوارانه در عین آسیب شناسی خاص خودشان، می‌فرمایند حرکت رو به رشد است و جدا معنویت رشد کرده به برکت صفای امام و عطای این انقلاب و البته اشاره دارند از ترویج سبک زندگی غربی ضربه خوردیم ولی در کلان صحنه را امیدوارانه و شاخصه ها را امید بخش می‌دانند. من غافل از کم کاری ها و ریزش ها نیستم که البته بعضی از این ریزشها طبیعی است چون ماندن در مسیر و عالم و تمدن انقلاب و به ظهور آمدن حقیقتی متعالی مثل توحید که لطیف و ذوالقدر است، صبر و بصیرتی خاص می طلبد و در طول تاریخ هم بسیاری از این مسیر برگشته و رویگردان و ریزش داشته اند. بعضی ریزشها هم در اثر نظام التقاطی آموزش و پروش ما یا کم کاری خود ماست که با طرح معارف و عالمی می‌شد با حضرت امام و توحید انقلاب که باکری ها و خرازی ها را به صحنه می‌آورد کمک کنیم ولی غفلت و کاهلی یا روش درست و فاخری را تا حدودی پیش نگرفتیم باز هم عرض می‌کنم این مورد را بعنوان حکم کلی نمی‌دانم و معتقدم برنامه ریزی های خوب زیادی هم شده و مجموعه های فرهنگی توانسته اند رشد و رفع عیوب را باز دنبال کنند هر چند هنوز جای کار زیادست. البته بعضی در اثر بعضی تعمیم های نادرست خطاها و دنیاطلبی ها و بی بصیرتی ها به اصل انقلاب و نظام و یا شبهات و یکسری بدرفتاری ها و عدم مدارای برخی انقلابی ها، به انقلاب بدبینی پیدا و شاید در ظاهر و عقل بطرف مدرنیزه رفته باشند ولی جدا آنها هنوز فطرتشان فطرت سلیمانی است و با کار فرهنگی فاخر می‌شود آنها را حکیمانه متذکر و بسمت عالم انقلابی رهنموم کرد. البته من معتقدم دین گریزی جدا در جامعه کمرنگ است ولی بعضا سستی های در دین را می بینیم که البته باید در نظر گرفت شاید ظاهرا بعضی ها نسبتی با انقلاب نداشته باشند ولی روح آنها و قلبشان انقلابی است و می‌توان با گفتگو و استحکام حکیمانه آنها را متذکر ساخت. ان شاء الله سلامت باشید؛ قصد جسارت نداشتم بلکه مخالفت و نقدی بود که البته حضرتعالی هم جدا دل در گرو انقلاب دارید و در مسیر پرورش انسان تراز انقلاب.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که متوجه و متذکر شده اید در عظمت و نقش تاریخی این انقلاب هرچه بگوییم کم است و بنده یقین دارم که حتی در درون همان هایی که به ظاهر از دینداری جدا شده اند نور توحید انقلاب اسلامی حاضر است و آنها را هم نباید از دست رفته دید و در آینده ای که چندان دور نیست، خواهیم دید دلهای بسیاری از افراد بیرون از ارادت به انقلاب، به انقلاب رجوع خواهند کرد. پس در این مورد کاملا با شما همراه هستم. می ماند وجود استعدادهای فوق العاده ای که در تشیع و مکتب حضرت روح اللّه نهفته است و ما می‌توانیم و می توانستیم از آن طریق کارهایی بکنیم که بسیار نتیجه های بهتری نصیبمان می‌شد. همه ی عرض بنده در این قسمت است و اگر با اموری روبه رو می‌شویم که دلخواهمان نیست، به جهت این نوع کم کاریهاست که موجب به تأخیرافتادن نتایجی می‌شود که خیلی زود می توانستیم به آن برسیم. سالهای پیش عرض شد اگر دستورات حضرت روح اللّه را حقیقتا پذیرفته بودیم و پذیرفته بودند و جام زهر به او نمی نوشاندیم، حتی در امور اقتصادی به جای آن که دلار ارزش ارز جهان را تعیین کند، ریال این کار را می کرد. در بقیه ی موارد نیز انقلاب اسلامی چنین استعدادی دارد. سطحی نگری و کم کاری و نفهمیدن حضور تاریخی انقلاب، چیزی است که نباید از آن غفلت کرد. موفق باشید

28680
متن پرسش
سلام علیکم: یک سوالی از خدمتتون خواستم بپرسم که به تاثیر عملکرد حکومت و زمامداری به دیانت و هویت دینی در جامعه برمیگرده. آیا وضعیت کنونی اجتماعی ایران ویژه در قشر جوان، وضعیت دین گریزی و دین زدگی است و انقلاب اسلامی که داعیه دار احیای هویت دینی بوده و هست، با ایراداتی که بوجود آورده مردم را دین زده و دین گریز ساخته است؟ یعنی حکومت دینی با ساختارهای غلطی که دارد یا مدعی اش بوده و به آن نرسیده، مردم را از تفکر دینی دور نگهداشته و رویگردان کرده است یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات را باید با نظر به سنتی که بیش از آن که ظاهر باشد، در غیاب است؛ بررسی کرد. به هیچ وجه کارنامه ی خوبی نداشته ایم ولی همچنانکه در بیانیه ی گام دوم مطرح شده، در کلیت حضور تاریخی مان به لطف الهی کارنامه ی درخشانی در جمهوری اسلامی به میان آمده. آری! جوانان ما امروز با زبان دین گریزی یک اعتراض بزرگ دارند که چرا وقتی دل به ما سپردند ملکوت را به آنها عرضه نکردیم که جایگزین فضای مجازی باشد؟! به آینده ی این جوانان از این جهت امیدوارم که انقلاب اسلامی در ذات خود رو به سوی ظهور هرچه بیشتر ملکوت دارد و آنجا است که یک شبه بسیاری از آنچه باید تغییر کند، تغییر می کند. عمده اصرار ما در به ظهورآوردن ملکوت انقلاب اسلامی است که بر قلب مبارک حضرت روح الله اشراق شد و بر قلب نایب او منعکس گشت و از زبان مقام معظم رهبری، ما ناظر به ظهورآوردن ملکوت انقلاب اسلامی هستیم. موفق باشید

28667
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده و عرض تبریک به مناسبت عید سعید غدیر جناب استاد، حضرت امام (ره) در نامه ی به گورباجوف مطرح می کنند که صدای شکسته شدن استخوان های کومونیسم را می شنود و از طرف دیگر غرب را به عبارتی می خواهد رجوع دهد به دستگاه ابن سینا و ملاصدرا و ابن عربی. سوالی که بنده دارم این است که این سه بزرگوار در نهایت در تاریخ قبل مدرنیته حاضرند به عبارتی در این دستگاه بنای به تصرف و رجوع ساحت زمین نیست. درست است که عقل تکنیکی تصرف افسار گسیخته و وحشی از زمین بود اما در جنس فلسفه ی سنت بنای رجوع به زمین نیست به همین خاطر طبیعیات و فیزیک سنت چه در ابن سینا و در چه در صدرا و چه در سایرین ظهور زمینی ندارد و در نتیجه اکتشافی از آن رخ نمی دهد و همین محدودیت سنت بود که منجر به ظرف ظهور مدرنیته شد اگرچه مدرنیته ظرف مناسبی نبود اما عقل تکنیکی در عین افسار گسیختگی نشان از حقیقتی بود که سنت در محدودیت خودش نمی توانست با آن مواجه شود. اینکه حضرت امام جریان فلسفه ی غرب را مثلا در مصداق مارکس محکوم به شکسته شدن می داند و از طرف دیگر انسان مدرن را رجوع به صدرا و ابن عربی می دهد، آیا یک مواجهه ایدئولوژیک نیست؟ چه اینکه جنس مسئله ی فلاسفه ی غرب با جنس مسئله ی امثال صدرا متفاوت است و در هر صورت از فیزیک (طبیعیات) صدرا و ابن سینا عقل استفاده و کشف از زمین حاصل نمی شود یعنی بنا نیست نفی و انکار فهم جریان غرب شود بلکه باید صدرا و ابن عربی در تاریخی که مدرنیته فهمید اما ظرف مناسب نداشت به امتداد کشیده شود و نه اینکه رجوع به گذشته کرد. ظاهر کلام حضرت امام به این صورت است که گویا جریان فلسفی غرب فهمی از حقیقت نبرده است و در این راستاست که می‌خواهد فهم انحصاری ادعا شده ی در صدرا و ابن عربی را جایگزین آنها کند در صورتی که با صرف صدرا و ابن عربی نمی توان در تاریخ مدرنیته حاضر شد چون آسمانی دارند منقطع از زمین و حاصل همین دستگاه است که مدرنیته و عقل تکنیکی و فیزیک نیوتنی عرصه ی حضور پیدا می کنند. به عبارتی حضرت امام به جای مفاهمه ی با مدرنیته و متذکر شدن غفلت آن ها از ساحت آسمان صدرا و ابن عربی در عین اینکه تحسین کند غربی که توانسته است بُعدی از انسان را در ظرف ضعیف عقل تکنیک بفهمد، دست به انکار تاریخ مدرنیته می زند و گویا یک نحوه مواجهه ایدئولوژیک با غرب پیدا کرده است که از این جهت که ظرف خود را ظرف تام و از امکان عبور کرده و به ضرورت رسیده پنداشته است و ظرف غرب را توهمی عاری از هیچ فهم حقیقت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده نگاهی است که انسان در مواجهه با غرب باید داشته باشد. اگر در سنت قدسی و عقلانی با غرب مواجه شویم، نه غرب‌زده می‌شویم و نه از خرد مدرن بیرون می‌مانیم و در این مواجهه ابن عربی و صدرا افق‌های خوبی را در مقابل انسان‌ها می‌گشایند زیرا ذات این دو فکر بیش از آن‌که ایدئولوژیک باشد به «وجود» نظر دارد. رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» در توصیف حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: «یک نمونه‌ی دیگر از این تحوّل در نگاه به دین و مسائل دینی، پافشاری بر تعبّد بود، در عین نگاه نوگرایانه به مسائل؛ یعنی امام، یک فقیه نوگرا، یک روحانی نوگرا بود؛ به مسائل با چشم نوگرایانه نگاه می‌کرد؛ در عین حال به شدّت پابند به تعبّد.» موفق باشید

28633
متن پرسش
سلام استاد عرض ادب: برای فهم کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری، چه کار کنیم؟ چه کتاب هایی و شرحی مطالعه کنیم؟ خصوصاً فهم این بخش : تفکر رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق حکیمان کاندر این کردند تصنیف چنین گفتند در هنگام تعریف که چون حاصل شود در دل تصور نخستین نام وی باشد تذکر وز او چون بگذری هنگام فکرت بود نام وی اندر عرف عبرت تصور کان بود بهر تدبر به نزد اهل عقل آمد تفکر ز ترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند، ای برادر ولی ترتیب مذکور از چه و چون بود محتاج استعمال قانون دگرباره در آن گر نیست تایید هر آیینه که باشد محض تقلید ره دور و دراز است آن رها کن چو موسی یک زمان ترک عصا کن درآ در وادی ایمن زمانی شنو «انی انا الله» بی‌گمانی محقق را که وحدت در شهود است نخستین نظره بر نور وجود است دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقدماتی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح تفسیر حمد حضرت امام، آمادگیِ ارتباط با فرهنگ عرفانی شیخ محمود را به شما می‌دهد تا إن‌شاءاللّه با شرح لاهیجی بتوانید به سوی فهم کتاب «گلشن راز» شیخ محمود بروید. موفق باشید

28623
متن پرسش
سلام: استاد ببخشید با وجود مباحث فلسفی و عرفانی امام خمینی و علامه آیا لازمه مثلا ما تو رشته فلسفه کتابای شواهدالربوبیه و اشارات رو هم بخونیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابهایی مثل «شواهد الربوبیه» مبانی تفکری است که حضرت امام و یا علامه متذکر آن هستند. اگر بتوانید به آن مبانی رجوع کنید، راحت‌تر به مباحث امام و علامه وارد می‌شوید. موفق باشید

28604
متن پرسش
سلام استاد عزیز: فرمودید که آیا آقای احمدی نژاد در نامه قاتل و مقتول را مساوی ندانسته اند؟! و اینکه فرمودید نقش عنصر مقاومت نادیده گرفته شده. استاد مگر در طرح صلح به دنبال مقصر می گردند؟! آیا بهتر نیست تو این جریان نگاه پدیدار شناسانه داشته باشیم؟! اعتقاد به ظلم عربستان یک مسأله و طرح صلح را جریانی دیگر؟! هر چند که معتقدم احمدی نژاد نگاهش به عنصر مقاومت و جایگاه تاریخی گروه مقاومت بسیار ضعیف است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نظرتان باشد حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در رابطه با پیشنهادهای صلح بین ما و صدام که سازمان ملل مطرح می‌کرد فرمودند اولین قدم آن است که متجاوز مشخص شود. و بر این نظر خود تأکید کردند در آن حدّ که دبیر کل وقتِ سازمان ملل تسلیم نظر حضرت روح اللّه که روحِ این تاریخ است، شد. موفق باشید

28600
متن پرسش
سلام علیکم: وقتی پیام حضرت آقا بمناسبت حج امسال و تعابیر بلند و این بینش کلان و تمدنی و جامعه ساز ایشان ویژه ناظر به شرایط عالم_که حضرتعالی هم در مقاله حضور انقلاب در صحنه های اخیر جهان، اشاراتی راجع به آن داشتید_ و اینکه با صراحتی بسیار امیدوار کننده و رشد دهنده و شجاعانه فرمودند امروز بحمدالله عزم و ظرفیت عبور از تمدن مدرنیته در بین امت اسلام ویژه ایران انقلابی هست و چه بسیار افراد و اندیشمندان مسلمانی که نظریات و زیرنظام های تمدن غرب را به چالش و نظریات و مبانی و جایگزین های اسلامی داده اند، یک شور و شعف عجیب و البته تکلیف سنگینی در عین حال بر دوش خودم حس کردم. این میزان امیدواری صادقانه و که حقیقتا مصداق تحدیث نعمت است و این بینش بسیار ظریف که اشاره دارند ریشه مشکلات امت اسلام برمی‌گردد به عدم تمدن سازی و ادامه حیات و حضور تاریخی در بستر ساحت مدرن در عین اهتمام ها و مناسک و عبادات شرعی که انجام می‌شود و به دقت شما هم در صوت تفسیر اخیرتان درباره سوره ممتحنه فرمودید. در عین این شور و شعف و حس اینکه در آینده ای خود را ببینم که ان شاء الله آرزوی دیرین امام مبنی بر تحقق پرچم لا اله الا الله بر قلل عزت و کرامت انسانها و حرکت بسوی تمدنی قدسی که محورش انسان خدامحور و عبد است، محقق گردد. البته در عین این شعف و شادمانی، احساس سنگین تکلیفی برای همه مان هست که در این جهاد کبیر حاضر شویم و خود را وقف ساخت و پردازش جایگزین ها و بدیل های اسلامی در راستای تمدن سازی کنیم و قطعا این امر هم خود به صبر و تحمل و حضور ملت صبار و شکوری دارد که زمینه ساز این امر باشد و ان شاء الله ما در این زمره وارد شویم و بفهمیم آنچه که در این تاریخ ما را بسوی خود می‌کشد و زمینه تفکر حقیقی ماست، انقلاب عزیزمان و تمدن نوین اسلامی است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمان‌شناسی و زمان‌شناسی زیرا که وقتی میدانی این‌چنین گسترده در این تاریخ به ظهور آمده، امر فوق‌العاده مهمی است. با شناخت شرایط است که می‌توانیم بفهمیم چه کاری باید کرد و چگونه و با چه چهره‌ای باید اسلام را نشان دهیم که معلوم شود توان جایگزینی در مقابل فرهنگ مدرنیته را دارا می‌باشد. از یک طرف باید بدانیم با پدیده‌ی جدیدی به نام شهر، روبه‌روئیم که روحِ حاکم بر آن، تعارضِ منافع است و ابداً نمی‌توان با زیست‌جهانِ دوران‌های گذشته که شهر به عنوان یک جامعه‌ی انسانی، امکانِ زندگانی هرکس را جدای ارتباط با بقیه به انسان داده بود. حال در این شهرِ جدید و یا به اصطلاح جامعه‌ی مدنی، چه باید کرد وقتی نمی‌توان در زیست‌جهانِ گذشته زندگی کرد؟ اگر اسلام با همان هویتی که حضرت امام و مقام معظم رهبری نشان دادند، به ظهور نیاید، با چیزی روبه‌رو خواهیم بود که امروز در جامعه‌ی خود با آن روبه‌روئیم و فکر می‌کنیم با این کنترل‌های اداری و بخشنامه‌ای و یا توصیه‌های ساده‌ی اخلاقی، می‌توان جامعه‌ی مدرن را به مدینة النّبی تبدیل کرد. آری! مسلّم امکان مدینة النّبی فراهم است ولی نه با جریان اصلاح‌طلبی که دل در گرو جامعه‌ی مدرن دارد، و نه با جریان اصول‌گرایی که هنوز در زیست‌جهانِ گذشته می‌خواهد شهر را اداره کند. همّتی به همّت حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و مقاومتی به پشتکار رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه»، و آرامشی به آرامش حاج قاسم و دغدغه‌ای برای مؤثربودن در این تاریخ به دغدغه‌ی شهید حججی، و کلامی فاخر به کلام شهید آوینی در میان می‌آید. ما باید مواظب باشیم از این تاریخ بیرون نیفتیم وگرنه یا اصلاح‌طلبِ اصطلاحی و یا اصول‌گرایِ اصطلاحی هستیم که در آن صورت، خودمان نخواهیم بود. موفق باشید

28590
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدمت استاد گرامی: آیت الله ملکی تبریزی در کتاب اسرار الصلوه خود در بخش (هراس از بد فرجامی) می‌فرمایند، بحث کلام برای بیشتر مردم خوب نیست زیرا مباحث آن سطحی است که واقعیت ندارد، پس نادان آن مطالب را درست می‌پندارد و آنگاه که جهان برزخ و عوالم پیش از مرگ را به چشم دید خلاف آن سخنان را می‌بیند و انکارش می کند و کارش به بد فرجامی پایان می‌گیرد، پس در دست یابی به معرفت و شناخت راه، سخت‌کوش در تزکیه نفس و دوام ذکر و فکر و دعا بهتر و اولی است. استاد می‌شود منظور ایشان را واضح تر توضیح دهید؟ چرا راه کلام باعث انکار انسان می‌شود دم مرگ؟ اگر مباحث کلام واقعیت ندارد، پس چرا مطرح می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علم کلام در حدّ جدال با رقیب است. راه حکمت و عرفان برای رسیدن به حقیقت است. و حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با توجه به همین نکات متوجه شدند باید معارفی از جنس نظر به حقیقت را به میان آورند و لذا نوشتند آنچه را که نوشتند. موفق باشید

نمایش چاپی