بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت امام خمینی(ره)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24355
متن پرسش
سلام و خدا قوت استاد چند مطلب ۱. این‌که انسانها در قیامت عریان‌ و گرسنه و... محشور می شوند برای همه انسان هاست؟ حتی شهدا؟ و این عریان بودن خب یک تحقیره و چرا خدا این تحقیر رو برای ما خواسته؟ حشر که قبل از حساب رسی و جهنمه پس چرا این عذاب رو قبل از حساب رسی برای عموم انسانها خواسته؟ ۲. درباره سوال ۲۴۳۴۰ که مسئله انتظار فرج از نیمه خرداد کشم هست، خواستم این متن از آیت الله حائری شیرازی (ره) رو خدمتتون تقدیم‌ کنم. سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم خیلی‌ها فکر می‌کنند چون رحلت امام در ۱۴ خرداد است، امام با شعر مذکور،‌ از رفتن خود خبر داده است. نه! منظور امام این نیست. منظور امام، استثناء بودن جریان نیمه خرداد است. نیمه خرداد، ثمرۀ هزار و صد سال غیبت کبری است. غیبت چطور شروع شد؟ نامه‌ای از سران شیعه برای امام یازدهم آمد که بیلان و هزینه کرد پول‌هایی که خدمت شما فرستاده‌ایم را به ما بدهید! حضرت یک کلمه جواب داد: «اگر امامت امر مستمری است، چرا چنین چیزی از اجداد و پدران من درخواست نشده است؟» و ازآن‌پس پرده سیاهی در اتاق ایشان نصب شد و مردم حق دیدن حضرت را نداشتند و فقط صدای ایشان را می‌شنیدند. امام بعدی که آمد، مردم حتی صدای ایشان را نشنیدند. فقط از طریق چهار نایب در مدت هفتاد سال با امام ارتباط داشتند. امام غایب شد تا چه بشود؟ غیبت ایشان برای آشکار شدن قدر و قیمت اوست. خداوند نعمتی را می‌گیرد که مردم قیمت این نعمت را بدانند. انسان در خوف، قیمت امنیت را می‌داند. در مرض، قیمت سلامت را می‌داند. در غیبت هم قیمت امام خود را می‌داند. هزار سال غیبت این اثر را داشت که مردم به قیمت امامت و قدر امامت آشنا شوند و برای نایب امام «جان بدهند». اولین هدایای خود را دادند و حکم اعدام امام، تبدیل به زندان شش‌ماهه شد. از آن زمان، مردم مرتباً شهید دادند. شهدای پانزده خرداد شهدای راه امام زمان هستند. شهدای «وثیقهٔ ظهور» هستند. حضرت یعقوب (ع) نپذیرفت که بنیامین را در اختیار برادران قرار دهد مگر اینکه وثیقه بدهند؛ چون به آن‌ها گفته بود «هَل آَمَنُکم عَلَیه إِلاَّ کمَا أَمِنْتُکم عَلَی أَخِیه مِنْ قَبْل» خداوند هم به ما می‌گوید: یازده امام دادم اما این دوازدهمی را بدون وثیقه نمی‌دهم. حضرت امام، پانزده خرداد را وثیقه اول می‌داند و تاکنون این وثیقه گذاری در صبر و بصیرت ادامه پیداکرده است و می‌بینید که انقلاب اسلامی در عالم، روزبه‌روز درخشان‌تر می‌شود؛ همان‌طوری که قبل از طلوع خورشید وقتی سپیده آمد، فضا مرتباً نورانی‌تر می‌شود. ما این سپیده را در نیمه خرداد می‌بینیم. منبع: کانال رسمی ایت الله حائری شیرازی خیلی ممنونم التماس دعای فرج یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. این‌طور نیست که همه در موقف حشر عریان و گرسنه باشند. این مربوط به آن‌هایی است که خود را در جایی که همه‌ی ابعاد انسان ظهور می‌کند، خود را با تقوا نپوشانده‌اند و با تغذیه‌های معنوی سیراب ننموده‌اند. ۲. سخن آیت اللّه حائری شیرازی«رحمة اللّه‌علیه» در مورد «انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشم» سخن بسیار ارزشمند و به‌جایی است. رحمت خدا بر آن مرد حکیم باشد. موفق باشید

24340
متن پرسش
سلام: این که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند انتظار فرج از نیمه خرداد کشم یعنی چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید قضیه‌ی انتظار رحلت‌شان در میانه‌ی خرداد ماه بود. موفق باشید

24260
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد عزیز: استاد گرانقدر بنده اینطور که متوجه شدم خیلی از مشکلات ما ناشی از عدم ارتباط با سلوک امام (ره) است بنده گاه مشکلات پیچیده ای برایم بوجود میاد بعد جواب را در جملات امام می بینم حتی گاه مشکلات معمولیم هم می بینم قبلا توسط امام آن مرد بزرگ حل شده حالا سوالم اینه استاد شما در مورد بحث زن مباحثی ارایه دادید بنده هم به عنوان یه خانم تو این بحث تقریبا مطالعه داشته ام و دارم ولی دلم می خواهد این مبحث را بیشتر ذیل سلوک امام پیش ببرم کتب شما راجع به امام و مباحث مربوط به ایشان را به حمدالله دنبال می کنم ولی دوست دارم زن ذیل شخصیت امام را دنبال کنم لطفا بنده را راهنمایی کنید چطور بهتر میتونم اینطوری بیام جلو اولا، دوم استاد بنده گاه حرفهای این جبهه ای ها منظورم دفاع مقدس را و مشکلات اونها را می بینم فکر می کنم یه جور وارونگی گاه بین دو تا نسل اتفاق افتاده از یه جهت شما و خودم هم نظرم این هست که شما فرمودین نسل ها متناسب زمان خودشون تربیت نشدن ولی آیا این که بنده فهمیدم هم درسته؟ که بنده حس می کنم گاه بعضی افراد دارن مسئله را برعکس می بینن انگار یه آیه قران هم داریم راجع این موضوع نه استاد؟ ممنون استاد ازتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر می‌کنم در فضایی که حضرت امام گشودند به نحو معجزه آسایی زنان معنای خاصی از زندگی را برای خود یافتند که نه معنای گذشته‌ی ما بود و نه معنای دنیای مدرن البته هنوز ما اول کار هستیم و زنان ما آن‌چه باید برای خود تعریف کنند را به اجمال دارند. به یاد آر فیلم «یتیم خانه‌ی ایران» را که آن خانم چگونه با نگهبانی خود، بالاخره به سالار کمک کرد که داروها را از قافله‌ی انگلیس مصادره کند و کودکان گرفتار وبا را نجات دهد. کار آن زن به ظاهر فقط نگهبانی بود ولی همین نگهبانی که عملاً حرکتی نرم است نقش آفرین بود. نگهبانی زنان ما در حفظ و حراست حیات دینی در این تاریخ هنوز به ظهور نیامده‌است. ۲. جوانان ما در شرایط بسیار سختی به سر می‌برند از یک طرف فضای باز دنیای بی بند و باری مدرن و از طرف دیگر علاقه‌ی قلبی آن‌ها به معنویت آن‌ها را در فشار قرار داده‌است امید است با افول دنیای غرب تکلیف آن جوانان نیز روشن شود و نه در نسبت با ازدواج این همه تنگنا در میان باشد و نه در حفظ ایمان چنین در زحمت باشند. موفق باشید

24256
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: می خواستم بدانم کدام یک از شرح های کتاب مصباح امام را تهیه کنم؟ شرح آقای ممدوحی یا شرح دو جلدی آقای یزدان پناه. البته ما مبتدی هستیم و خیلی از اصطلاحات فلسفی سر در نمی اوریم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم شرح آقای استاد یزدان پناه مطالب خوبی را به مخاطب خود متذکر می‌شود. موفق باشید

24183
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی حضور شریف استاد سلام علیکم: الف: تفاوت وحی و اشراق در چیست؟ ب: چرا محمد (صلوات الله علیه) برای عبور دادن بشر از جاهلیت متحجر نیاز به وحی دارد اما خمینی (رضوان الله علیه) برای هدایت بشر از جاهلیت مدرن نیاز به اشراق دارد؟ تفاوت ساحت تاریخی این دو در چیست؟ با تشکر (روزی خواهد رسید که ما با عقل محمدی، مکتب صدرا، لطافت مکتب لائوتسه در شرق و هندسه مکتب هایدگر در غرب را پیوند می زنیم و جهان را برای حضور تاریخی حجت آماده می سازیم و آن روز روح فرمانده خود آوینی را آرام خواهیم یافت ....)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وَحی الهی در راستای ربوبیت پروردگار عالم است و دادن برنامه‌ای همه‌جانبه جهت هدایت بشر. حال هرکس در نسبت با وحی الهی می‌تواند بهره‌هایی چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی نصیب خود کند. اشراقی که در رابطه با حضرت امام عرض شد در این رابطه‌ی اخیر است و هیچ ربطی به وحی الهی که بر پیامبران می‌شود، ندارد. ۲. آری! فکر می‌کنم جهان ظرفیت چنین حضوری را دارد و همان‌طور که شما می‌فرمایید همه‌ی انسان‌ها باید احساس کنند در جهانی زندگی می‌کنند که آن جهان، از آنِ آن‌ها است. موفق باشید

24044
متن پرسش
سلام علیکم: پدیده ای که در این زمان شاهد آن هستیم عدم فهم حرف همدیگر و جایگاه آن و به تبع آن تکفیر همدیگر می باشد. ۱. این پدیده آیا سابقه تاریخی دارد؟ یعنی در تمدن های گذشته هم اتفاق افتاده است؟ ۲. راه خروج از این وضع چیست؟ و اساساً چه می‌شود که جامعه‌ای مثل جامعه‌ی ما با آن سوابقِ درخشان الهی و انسانی، یک‌مرتبه به چنین رویه‌ای گرفتار می‌شود که دیگر از آن فداکاری‌ها و جوانمردی‌ها نسبت به همدیگر تهی می‌گردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام عرایض بنده در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» و 70 جلسه شرح آن کتاب در همین رابطه بود. بنده این خطر را در آن‌جا متذکر شده‌ام و راه حل‌های آن در حدّ فهم خود ارائه داده شد.

برای اصیل‌شدن، برای آن‌که یک‌بار دیگر جماعتی زنده باشیم باید از نو در عطیه‌ی جامعه‌ی اسلامی‌مان داخل شویم. از طریق چنین التزامی، یک جامعه به یک قومِ زنده تبدیل می‌شود و جماعت افراد به نحو اصیلی با یکدیگر پیوند می‌یابند.

محقق‌گشتن یک قوم، پیش‌شرطِ اصول روابط حقیقی آن قوم است. در این حالت است که زندگی فرد نیز معنادار می‌شود. اگر فرد، و هر فرد به طریق خاص خود در وظیفه‌ی تاریخیِ قوم سهمی به دوش بگیرد، تنها چنین چیزی می‌تواند ما را از شبِ بی‌معنایی معاصر نجات دهد.

محقق‌‌شدن یک قوم، توسط اتحاد روحانی که در جامعه و در نسبت بین افراد پیش می‌آید چیز مهمی است زیرا از طریق این امر و صرفاً از طریق این امر، هم‌گرایی و یا معنایابیِ افراد ممکن می‌گردد.

هنگامی‌که عالَم در حجاب می‌رود و خود را پنهان می‌سازد، هنگامی که درک ما از آن به ورطه‌ی ابهام و انحطاط می‌افتد، بیگانگی و نیست‌انگاری سر بر می‌آورد و این وقتی است که جامعه‌ای معنوی و قدسی نداشته باشیم. چیزی که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متوجه‌ی آن بود و انقلاب اسلامی را به مردم ما پیشنهاد نمود.

مدرنیته، زمانه‌ی هجرتِ معنویت و زمانه‌ی سقوطِ معنا است. معنویت، بنیادِ لاینفکِ اصالت جماعت است. صرفاً با سکونت در سایه‌سارِ خدا است که بشر می‌تواند تاریخی شود، یعنی به یک قوم تبدیل شود. از آن‌جا است که افراد، صرفاً در جماعت، هم‌گرایی پیدا می‌کنند و در التزام به تقدیرِ جمعی خود معنا می‌یابند. امید است که در بستر معنویت‌بخشیِ این ماه با برکت، باز سکونت در سایه‌سارِ خدا را همچون زمان دفاع مقدس که زمان ایثار و فداکاری بود؛ احساس کنیم. باز شهید بهشتی‌ها با آن سعه‌ی صدر و با آن امید به آینده‌ی انقلاب اسلامی طلوع نماید.[1] موفق باشید  

 


[1] - اخیراً بنا شد عرایضی در مورد شخصیت شهید بهشتی بشود. متن عرایض بنده چنین بود:

شهید بهشتی یک امت بود

۱. در مورد وسعت نظر شهید بهشتی، همین بس که دشمن همیشه نسبت به تنگ‌نظریِ افراد به ظاهر مذهبی امیدوار بود و شهید بهشتی برعکس، به عنوان یک شخصیت مذهبی، شدیداً بر آزادی اندیشه و وسعت نظر تأکید داشت. و بدین لحاظ دشمن، دشمنِ شهید بهشتی بود. زیرا او با وسعت نظری که داشت بسیاری از حیله‌های دشمن را خنثی می‌کرد.

۲. شهید بهشتی اسلام را به وسعت جهان مدّ نظر داشت و آن را جهانی می‌دید، لذا برای بقیه‌ی اندیشه‌ها احترام قائل بود، ولی نه آن‌طور که جریان‌های مقابل نظام اسلامی انتظار داشتند که در تصمیم‌گیری‌های کلان نظام اسلامی حاضر باشند. در حالی‌که بیش از ۹۰ درصدِ مردم به جمهوری اسلامی رأی داده بودند.

۳. تفاوت روش شهید بهشتی با شهید منتظری در نگاهی بود که شهید بهشتی به سعه‌ی نظام اسلامی در این تاریخ داشت که در هر حال، جای خود را در این جهان باز می‌کند و نباید نگران جریان‌هایی بود که سعی داشتند با روحیه‌ی غرب‌گرایی نظام اسلامی را استحاله کنند.

۴. شهید بهشتی در صحبتی که در دانشگاه داشتند وقتی نسبت به تهمت‌ها و اتهاماتی که به ایشان زده شده، سؤال کردند؛ فرمود: وقتی‌که بنده چنین تریبونی در اختیار دارم و می‌توانم از خود دفاع کنم، عملاً امکان دفاع از کسانی که چنین تریبونی ندارند، گرفته شده است، پس بهتر است از اتهام‌زنندگان، دلیل و مدرکِ سخنان‌شان پرسیده شود.

5- نکاتی از نامه‌ی شهید بهشتی به امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد بنی‌صدر: 22/12/59

دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‏ شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏ ها و برداشت‏ های بینابین، که نه به‌کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند، و گفته‏ ها و نوشته‏ ها و کرده‏ ها بر این موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام سخت ‏به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‏ها یا دل‏سوزی‏های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را می‏ خواهد و زبانش همین را می‏ گوید و قلمش همین را می‏ نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه ‏ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به‌سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‏ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش‏های آن، جامعه را به راهی می‏ کشاند که خود به خود درها را به‌روی ارزش‏های بیگانه از اسلام و بلکه ضداسلام می‏ گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه می‏ کند که جامعه را به‌سوی امامت متقین و گسترش این امامت ‏بر همه سطوح راه می‏ برد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه می‏ کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏ها یا کم‌مبالات‏ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن‏ها بر سرنوشت انقلاب هموار می سازد.

اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنج‌دیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد

امام عزیز، به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهره افسرده‏ این‏ها را ببینم و ندای یاللمسلمین آن‏ها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می‏ کنم و فی العین قذی و فی الحلق شجی.

ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آن‌قدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهم‌ها افزوده شده است و هرگز باور نمی‌کردیم که آقای بنی‌صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.

ما از همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان و آقای بنی‌صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند. در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مسئله فوری اداره کشور در خدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هرچه بیشتر نیروها و نفی هرنوع تنگ‌نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسئولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امور خارجه به آقای بنی‌صدر داده شد. اینها و نظایر اینها دلیل روشنی است بر این که شرکت فعال این آقایان در اداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آنها هیچ مسئله شخصی نداریم.

۶. شهید بهشتی با وجود اینکه تقابل ایدئولوژیک با بنی‌صدر داشت اما با ادبیاتی منصفانه، انحرافات وی و جریان متبوع وی را نقد کرد.

۷. شهید محمد منتظری با من رفیق بود. به او گفتم شما در مورد آقای بهشتی اشتباه می کنی. اجازه بده با ایشان قرار ملاقاتی بگذارم و برویم با هم صحبت کنیم. ایشان هم به این ملاقات راضی شد. سه یا چهار روز مانده به واقعه هفتم تیر بود که برای جلسه ای خدمت ایشان رسیدم. ورود من درست مصادف با ختم جلسه بود و مرحوم شهید بهشتی به طرف اتاقش می رفت. من تا آقای محمد منتظری را دیدم که سر پله ها ایستاده بود او را در آغوش کشیدم. تا محمد را بغل کردم شهید بهشتی که در حین حرکت متوجه حرکت من شده بود با صدای رسایی فرمود یک بار دیگر هم از طرف من آقا محمد را ببوس و ادامه داد همانطور که به شما گفتم محمد خودمونه و مسائل ما با همدیگر حل شد. خیلی هم راحت حل شد و به نفع ایشان هم حل شد. تا شهید محمد منتظری این عبارات شهید بهشتی را شنید زد زیر گریه. آمدیم پائین توی محوطه حیاط روی نیمکت های کنار باغچه نشستیم. از او پرسیدم محمدآقا حالا نظرت چیست؟ پاسخ داد بزرگواری آقای بهشتی بلایی به سر من آورد که هیچ چیز آن را جبران نمی کند. پرسیدم چطور؟ گفت من این همه به ایشان بد گفتم و اهانت کردم ولی در دفعه اولی که مرا دید مدتها مرا در آغوش خود گرفت و فشار داد و مرا بوسید و بعد سرش را جلو آورد و گفت یک کلمه راجع به گذشته حرف نخواهی زد. از حالا به بعد را با هم صحبت می کنیم. هرچه خواستم بگویم در گذشته فلانجا چه گفتم و قضیه چه بود اصلاً اجازه نداد حرف بزنم.

۸. نقش شهید بهشتی در تصویب قانون اساسی در دو جهت یکی در تنظیم محتوا و اصول و دیگر در مدیریت مجلس را که حاکی از سعه‌ی صدر و تحمل فوق‌العاده‌ی او بود، نباید فراموش کرد.

۹. مرحوم آیت اللّه مهدوی کنی می‌فرمودند: مرحوم بهشتی نسبت به عقاید بنی صدر احساس خطر می‌کرد، ولی تحمل کرد تا سرانجام بنی‌صدر باطن خود را ظاهر کرد و امام هم راضی شدند تا او را بردارند.

۱۰. حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اولاً فرمودند: «بهشتی یك ملت بود برای این ملت ما». و ثانیاً: متذکر شدند: «بهشتی مظلوم زيست و مظلوم مُرد و ... »  حال سؤال اساسی آن است که نباید به معنایِ یک ملت‌بودنِ آن مرد الهی فکر کرد؟ راستی! چگونه می‌شود که یک انسان در تاریخ خود و درک حضور تاریخی‌اش به وسعتِ یک ملت می‌شود؟! و چگونه با عدم درکِ چنین انسانی و با انواع تنگ‌نظری‌ها، او را مظلوم‌وار از دست بدهیم؟

 

24013
متن پرسش
سلام: لطفا درباره ی این مطلب کمی توضیح دهید منظور این بوده که علامه طباطبایی از اصل با انقلاب اسلامی مخالف بوده اند؟ ✅ از علامه طباطبائی پرسیدند چرا از انقلاب اسلامی دفاع نمی کنید!؟ ایشان گفت: این انقلاب یک شهید داشت آن هم اسلام بود!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً همسر و فرزند ایشان این را تکذیب کرده‌اند. مگر می‌شود کسی که این‌چنین در تفسیر المیزان سختْ دشمنِ کفر است، با انقلاب اسلامی که تنها جبهه‌ی مقابله با کفر می‌باشد مخالفت کند؟!! در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» در صفحه‌ی ۲۹۹ عرایضی تحت عنوان «تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي «رحمة‌الله‌عليهما» شده است. موفق باشید

23832
متن پرسش
سلام علیکم: بعضی کتب شما را خوانده ام و اینجا سوالاتی پرسیده ام از محضرتان، اولا طلب حلالیت می کنم اگر چیزی بین ما هست، و مطلب دوم مطلبی از استاد حکیمی نقل شده که می خواهم نظرتان را بدانم: «ملاصدرا هم از کتاب اسفار اربعه استغفار کرد» علامه محمدرضا حکیمی در گفت‌گو با سالنامه شرق: «ارزش دین به دو چیز است؛ تربیت و معرفت که جامع آن حکمت است و حکمت از طریق غیر وحی محال است. آنها که فلسفه را به حکمت برگرداندند آگاهانه یا ناخودآگاه خیانت کردند. حکمت علم استوار است و خاص قرآن. خود ملاصدرا اواخر عمر کتاب کوچکی دارد به نام «الحکمه العرشیه» که آن را پس از اسفار نوشته است. او در آن از اسفار نام برده و از این اثر فوق‌العاده و ستودنی خویش استغفار می‌کند و می‌گوید: خدایا در کتاب مطالبی است که به دین و سنت پیامبر ضرر می‌رساند. جمله او خبریه است نه شرطیه. نمی گوید اگر در کتاب مشکلی بود من استغفار می‌کنم، می‌گوید چنین چیزی هست و استغفار می‌کنم.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً مستحضرید که آقای حکیمی متعلق به جریان تفکیک هستند و این جریان، همه تلاشش‌شان آن است که طوری در جملات فیلسوفان بگردند و ثابت کنند آن‌ها مستبصر شده‌اند. یک زمانی در جملات علامه طباطبایی نشانه‌هایی را مطرح می‌کردند و حالا بحث ملاصدرا را. حضرت امام خمینی یک‌بار فرمودند از نمازهایی که خوانده‌ام، استغفار می‌کنم. آیا این بدین معنا است که عظمتِ جلال خدا را بالاتر از نمازی که خواندند می‌دانند؟ و یا به این معنا است که مستبصر شده‌اند و از این به بعد نماز نمی‌خوانند؟ جناب ملاصدرا تا آخر بر مبنای حکمت متعالیه و اصالت وجود که عین توحید است، پای‌بند می‌باشند. مگر می‌شود کسی حقایقی را که با عقل به‌دست آورده، زیر پا بگذارد؟! تأسف بنده از آن جهت است که چطور جریان تفکیک متوجه‌ی تاریخی که در آن قرار داریم نیستند و نمی‌دانند امروز اگر پشتوانه‌ی عقلی برای آموزه‌های دینی نداشته باشیم عملاً ما را متهم به انسان‌های خرافی و احساساتی و وَهم‌زده می‌کند. موفق باشید

23822
متن پرسش
استاد عزیز سلام: مطلبی به شرح زیر در یکی از سایت ها دیدم و سوالم این است که اگر ما هم دستورالعمل ذکر شده را بکار ببریم چه نتایجی برایمان دارد؟ با تشکر « دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که: در سفری که امام خمینی (ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند: اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید رو به ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. بعد یک لااله الا الله می گویی - بعد سه بار سوره توحید را می‌خوانی و بعد سه بار صلوات می‌ فرستی و بعد سه بار آیه مبارکه: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» را می خوانی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر‌چند همه‌ی توصیه‌هایی که جناب آقای نخودکی فرموده‌اند خوب و مفید است ولی فکر می‌کنم آن دستور العمل اولا: از جهتی مربوط به آن شرایط باشد ثانیا مربوط به ذوق حضرت امام است لذا بهتر است ما بر اساس ذوق و روح خودمان تعقیباتی که جناب شیخ عباس قمی در مفاتیح مطرح کرده‌اند را انتخاب کرده و انجام دهیم. موفق باشید

23734
متن پرسش
سلام: در مورد جریان حضرت ابراهیم (ع) که ستاره و ماه و خورشید را رب خود معرفی کردند، بنده اکثر تفاسیر معتبر شیعه از جمله المیزان و... را مطالعه کردم ولی هیچ کدام قانع کننده نبود. تا اینکه به این متن از یکی از علمای گمنام عراق برخورد کردم، می خواستم نظر شما را درباره آن بدانم: سوال: چگونه ابراهیم می‌گوید ستاره، ماه و خورشید پروردگار من است؟ چگونه سزاوار است که پیامبری از پیامبران اولو العزم همانند ابراهیم (ع)، ستاره، ماه یا خورشید را پروردگار خود بخواند؟! جواب: کسی‌که گمان کند این سخن در عالم شهادت یعنی در این دنیا از ابراهیم (ع) حاصل شده، دچار پندار و توهّم است، هر‌چند ممکن است ابراهیم (ع) آن را در زندگی این دنیا تکرار کرده باشد؛ به جهت نکوهش قومش که این ستارگان یا ارواح حرکت دهنده‌شان را می‌پرستیدند.(1) واقعیت آن است که انوار قدسیِ محمد و آل محمد، صاحبان عقل‌های کامل از انبیای بزرگوار و ملائکه‌ی کرام را حیرت‌زده کرده است (2) تا حدّی که گمان بردند ایشان (ع) خدای دانای سبحان می‌باشند. (3) هنگامی‌که ملکوت آسمان‌ها برای ابراهیم (ع) گشوده شد، و نور قائم (ع) را دید گفت: این پروردگار من است، و هنگامی‌که نور علی (ع) را دید گفت: این پروردگار من است، و هنگامی‌که نور محمد (ص) را دید گفت: این پروردگار من است. ابراهیم (ع) نتوانست بفهمد که این‌ها بندگان‌اند، مگر پس از آن‌که حقایق آن‌ها برایش کشف شد. (4) و اُفول آن‌ها و غیبت‌شان از ذات الهی و بازگشت‌شان به منیّت در لحظه‌هایی، نمودار گشت. فقط در آن هنگام بود که به آن‌که آسمان‌ها را پدیدار ساخته است روی آورد و آن‌گاه دانست که ایشان (ع) «مخلوقات خداوند هستند و خلق پس از خلقت ایشان می‌باشد»، همان‌طور که در حدیث از ایشان (ع) روایت شده است. (5) ابراهیم (ع) را عذری است. در دعای ایام رجب از امام مهدی (ع) در توصیف محمد و آل محمد (ع) چنین وارد شده است: «میان تو و آن‌ها جدایی نیست؛ جز این‌که آنان بنده و مخلوق تو هستند».(6) پس منزّه است پروردگارت، پروردگارِ عزت، از هر آن‌چه به وصفش می‌گویند، و سلام بر محمد و خاندان طاهر او، و ستایش خاص پروردگار جهانیان است. خداوند متعال می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الليْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ (7) * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (8) «و این‌چنین ملکوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهیم نشان داديم تا از اهل يقين گردد * چون شب او را فرو گرفت، ستاره‌ای ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو‌شوندگان را دوست ندارم. * آن‌گاه ماه را ديد که طلوع می‌کند، گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود. * و چون خورشيد را ديد که طلوع می‌کند، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگ‌تر است و چون فرو شد، گفت: ای قوم من، من از آن‌چه شريک خدايش می‌دانيد بيزارم). تفسیر سخن ابراهیم به این‌که در این زندگانی دنیا و در عالم شهادت و برای احتجاج بر پرستش‌کنندگان ستارگان یا بندگان خورشید به طور خاص بوده است، با آن‌چه پیش‌تر گفته شد منافاتی ندارد. همان‌‌طور که در روایت وارد شده در تفسیر این آیه اشاره دارد به این‌که ماجرا در همین زندگی دنیوی بوده است؛ تفسیری که از امام رضا (ع) روایت شده است برای احتجاج بر مأمون عباسی (لعنت الله علیه) بوده مبنی بر این‌که پیامبران معصوم می‌باشند. اگر امام (ع) درباره‌ی ملکوت سخن می‌گفت، مأمون عباسی کجا می‌توانست سخن امام را بفهمد و دریابد؟! علاوه بر این، مأمونِ ستیزه‌جو، جدل‌پیشه بود و می‌خواست با این پرسش بر امام احتجاج کند و قصد وی فهمیدن مطلب نبود. درضمن اگر به امام رضا (ع) می‌گفت بیش‌تر بفرماید، امام رضا (ع) بیش‌تر سخن می‌فرمود. علاوه بر این، سبْک و سیاق قرآن دلالت دارد بر این‌که دیدن ستاره، ماه و خورشید توسط ابراهیم (ع)، رؤیتی ملکوتی بوده است؛ سخن در این خصوص پس از سخن در مورد نشان دادن ملکوت آسمان‌ها به ابراهیم (ع) آمده است. در تفسیر قمی آمده است: گفت: از امام صادق (ع) درباره‌ی سخن ابراهیم که به غیر خدا گفت «هذا ربّی» پرسیدند؛ آیا او با این گفته مشرک شد؟ فرمود: «هر‌کس امروز چنین بگوید مشرک است ولی از ابراهیم شرکی سر نزده است؛ چرا که ابراهیم در جست‌وجوی پروردگارش بوده است، ولی بیان این جمله از دیگری، شرک محسوب می‌شود».(9) عیاشی نیز این حدیث را روایت کرده و به نقل از یکی از آن دو چنین افزوده است: «او فقط در طلب پروردگارش بود و به کفر نرسید و اگر هر انسانی در چنین شرایطی چنین تصوری کند در جایگاه او قرار می‌گیرد».(10) اگر این گفته‌ی «هذا ربّی» در عالم شهادت یعنی در این حیات دنیوی می‌بود و از جست‌وجوی پروردگار ناشی می‌شد، به طور قطع شرک به حساب می‌آمد، و فرقی در صادر شدن آن از ابراهیم (ع) یا شخصی دیگر وجود ‌نداشت. آری، صادر شدن آن از ابراهیم (ع) شرک محسوب نمی‌شود؛ چرا که پس از کشف شدن ملکوت آسمان‌ها و زمین برای ابراهیم (ع)، این عمل، جست‌وجویی ملکوتی و روحانی بود؛ ولی اگر از غیر ابراهیم (ع) سر بزند شرک محسوب می‌شود؛ چرا که جست‌وجو در عالم شهادت در این زندگی دنیوی و اجسام موجود در آن می‌باشد. سپس امام (ع) بیان می‌فرماید کسی‌که در ملکوت به دنبال پروردگار است مشرک نیست بلکه او در جایگاه و مقام ابراهیم (ع) می‌باشد. «به طور قطع امر ما سخت و چالش‌برانگیز است که کسی جز نبیّ مرسَل (فرستاده‌شده) یا مَلَک مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، نمی‌تواند تحمّلش کند».([11]) آری، چرا که او مؤمنی بود که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی نیز نظرشان همین است که حضرت ابراهیم علیه السلام ملکوت ستاره و ماه و خورشید را رؤیت کردند به اعتباری که قرآن می‌فرماید: (وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض) حال مراد، مصداق ستاره و ماه و خورشید را در این سخنی که می‌فرمایید،‌ اولیاء‌معصوم گرفته‌اند که به نظر می‌آید همین‌طور باشد. موفق باشید

23645
متن پرسش
سلام علیکم استاد: اظهارات اخیر آقای سروش در تجلیل از امام خمینی (ره) خیلی نظرها را جلب کرد ولی خوب اینها برای ما بدیهی بود. من معتقدم حتی آقای سروش آن موقع که به ولایت فقیه امام هم نقد می کرد همین عقاید را داشت. اما یک سخنرانی جالب تر دیگه از ایشان دیدم در نقد لیبرالیسم و انحراف اساسی تمدن جدید. https://www.aparat.com/v/oZFkg?vref=recom انگار آقای سروش هم دارند به مواضع استاد طاهرزاده می رسند! با این وصف چه قدر نسنجیده بود این که مباحث کلامی در مورد وحی و شریعت را طوری مطرح کنند که مایه این همه جنجال و شکاف شود به جای این که حداقل باعث تضارب آراء و پیشرفت اندیشه شود و در نهایت خودش را هم در انزوای سیاسی قرار دهد؟ نمی خواهم قضاوت کنم ولی ظاهرا تکبر قدرت زیادی در تبدیل فرصت های بزرگ به خسارت های بزرگ دارد!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه‌ی این احوال، عنایت داشته باشید که آقای سروش اصالت را به عقلِ مدرن می‌دهد. طبیعی است که حضرت امام در مقابل شاه، انسانِ شجاع و پاکی بودند ولی آقای سروش در همین ماه‌های اخیر در جلسات 39 و 40 «دین در دنیای مدرن» مدعی است که 70 درصد قرآن مربوط به مسائل زمان پیامبر است و تحت تأثیر آن زمانه بیان شده است و توصیه به دینِ حدّ اقلی و رجوع به عقل بشری دارد، و این، راهی نیست که ملت ما در انقلاب اسلامی در تقابل با جبهه‌ی استکبار آن را دنبال می‌کنند. به همین جهت ممکن است سخنان اخیر آقای سروش برای بعضی گمراه‌کننده شود و فکر کنند ایشان در شخصیت گذشته‌ی خود تجدید نظر کرده است. موفق باشید

23587
متن پرسش
سلام علیکم: استاد منظور حصرت آقا (حفظه الله تعالی) از این کلام در مورد عرفان نظری چیست!؟ «حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطره‌ای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطره‌ای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها می نویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. می گفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس می خورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاه‌آبادی بوده. یک خاطره‌ی دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاه‌آبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش می گردید، این است. مرحوم شاه‌آبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع می کرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه می خواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشته‌ایم؛ «مصباح الانس» می خواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»!؟ خانه‌ی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام می گفتند از مدرسه‌ی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده. ایشان خیلی هم به عرفان علاقه‌مند بودند. می دانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری می گفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم،۱۳۹۱/۱۱/۲۳»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم افسوس حضرت امام به جهت آن بود که چرا در مجلس آن عارفِ عامل که متذکر امور اخلاقی ناب می‌شده است، به طور مستمر حاضر نشده‌اند. چیزی که همه‌ی ما نیازمند آن هستیم. موفق باشید

23558
متن پرسش
در روایات داریم هرکس به آنچه عمل کند خداوند علم چیزهای دیگر را به او می دهد. برخی با استفاده از این حدیث می گویند استاد سیر و سلوک اصلا لازم نیست ولی از طرف دیگر در روایات دیگر هم داریم هرکس راهنمایی نداشته باشد هلاک می شود و بسیاری از بزرگان هم مانند مرحوم قاضی و علامه طباطبائی درباره ی استاد سلوک سفارش کرده اند آیا این دو مطلب با هم ناسازگار است یا اینکه هرکدام سر جای خودش درست است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌کس در سلوک، مستغنی از اساتیدی که افق عبادات را در مقابلش بگشایند نیست. بحث بر سر آن است که در این تاریخ با حضور سیره‌ی امثال قاضی طباطبایی و شاه‌آبادی «رحمت‌اللّه‌علیهما» که منجر به شخصیت سلوکی حضرت امام شد؛ افقِ سلوکی تا حدّی روشن است و در این رابطه آیت اللّه بهجت می‌فرمایند: علم تو استاد توست. موفق باشید.

23556
متن پرسش
نظر حضرتعالی درباره علامه طباطبائی چیست؟ الف: آیا ایشان را کامل می دانید؟ ب: اخیرا عده ای می گویند که ایشان بی بصیرت بوده اند و در انقلاب چندان فعال نبوده اند آیا این حرف صحیح است یا حضرت علامه وظیفه ی خود را در انقلاب کار علمی و فرهنگی می دانستند و لذا در سنگر خود فعالیت می کردند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی همانند حضرت امام از الطاف الهی برای بشر این دوران هستند. بنده عرایضی در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب در این تاریخ» تحت عنوان «تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي «رحمة‌الله‌عليهما» در صفحه‌ی ۳۹۹ داشته‌ام. موفق باشید

23555
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم از کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی رحمت الله علیه و برخی پرسش و پاسخ های استاد این طور فهمیده می شود که در شرایط فعلی به دنبال استاد سلوک نباشید و فقط همان کلیات مطالب حضرت امام خمینی و انقلاب اسلامی کافی است و دوران استاد سلوکی گذشته است سوال بنده این است که اولا به نظر استاد طاهرزاده اگر به بزرگانی مانند علامه حسن زاده یا برخی از بازماندگان حضرت علامه طهرانی یا آیت الله سعادت پرور مراجعه کنیم آیا اشتباه است؟یعنی بساط سلوک را باید جمع کرد و به هیچ ولی خدایی حتی کسانی که می دانیم بااخلاص و درستکار هستند مراجعه نکنیم؟ آیا نمی شود در مسائل کلان نظام زیرسایه ولی فقیه باشیم و ذیل شخصیت ایشان راه برویم ولی در مسائل شخصی در کنار آن از انفاس دیگران هم استفاده کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! بحث بر سر افقی است که در سلوک تاریخی باید در مقابل خود داشت و این است آن‌چه در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مورد بحث قرار می‌گیرد. در ضمن بد نیست سری هم به جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

23474
متن پرسش
سلام علیکم: بنده طلبه ای هستم که هدف و ماموریتم را رهبری جامعه به سمت تمدن اسلامی در نظر گرفتم می خواهم برای تحصیلم اعم از تحصبل علم و مهارت و هر چیزی که برای هدفم نیاز است طرحی بریزم و طبق آن حرکت کنم. از شما درخواست دارم که طرح تحصیلی جامعی برای بنده پیشنهاد بدید. 09176546897
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این دو جمله‌ی مقام معظم رهبری و حضرت امام فکر کنید که در ذیل می‌آید و لذا اگر می‌خواهید به تمدن اسلامی بیندیشید، بعد از گذراندن دروس حوزوی باید از حکمت متعالیه‌ی صدرا غافل نبود. موفق باشید

در راستای نظر به حکمت متعالیه جهت حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، مقام معظم رهبرى «حفظه‌اللّه» مى‏ فرمايند: «... به گمان ما فلسفه‏ ى اسلامى در اسلوب و محتواى حكمت صدرايى، جاى خالى خويش را در انديشه‏ ى انسان اين روزگار مى‏ جويد و سرانجام آن را خواهد يافت ...».

 حضرت امام خمینی «رضوان‏الله‌تعالی‌عليه» در جواب به سؤال آقای دکتر «حسنين هيكل‏» خبرنگار مشهور مصری و از یاران جمال عبدالناصر كه از ايشان مى‏ پرسد چه انديشه‏ ها و انديشمندانى بر شما تأثيرگذار بوده‏ اند؟ مى‏ فرمايند: «در فلسفه: ملا صدرا، از كتبِ اخبار: كافى، از فقه: جواهر.» (صحيفه‏ ى امام، ج 5، ص 271) و نيز در دعوت گورباچف به اسلام، موضوع حكمت متعاليه‏ ى صدرا و عرفان محى‏ الدين را مطرح مى‏ كنند. زيرا آموزه‏ هاى دينى ما در مكتب ملاصدرا به يك نظم منسجم در آمده و مى‏ تواند پشتوانه‏ ى فلسفى انقلاب اسلامى و تمدن اسلامى باشد در آن حدّ که حضرت امام خمینی «رضوان‏ الله‌تعالی‌عليه» متوجه‌اند اگر آقای گورباچف بخواهد از اردوگاه مارکسیسم به‌در آید و در دامن لیبرال‌دموکراسی نیفتد، حکمت صدرایی و عرفان ابن‌عربی چنین استعدادی را دارا است.

23464
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ببخشید ارتباط بین کتاب «رساله الولایه» و «مصباح الهدایه» امام خمینی چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود کنید تا مزه‌ی آن‌ها را بچشید. هرکدام، نوری هستند برای زندگی در این دنیایِ پر از ظلمات. موفق باشید

23431
متن پرسش
https://www.jamaran.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/588194-%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%DA%AF%D9%84%D8%B4%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B3%D8%AA سلام استاد: نظرتون راجع به شعر بالا چیست؟من که منقلب شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصه‌ی سوک امام، قصه‌ی جدایی بهترین انسان دوست‌داشتنی است در آن حدّ که «کز سنگ ناله خیزد وقت وداعِ یاران». شعر مرحوم احمد عزیزی ناله‌ی بزرگی بود که از جان همه‌ی انسان‌های حق‌شناسِ آن زمانه ظهور کرد و به حق، همان‌طور که او در سوک آن مرد الهی در خطاب به او می‌گوید: «ای لب آیینه حیرت گوی تو / خاک بر چشمان ما بی روی تو». خدا احمد عزیزی را رحمت کند چه خوب آن شعر را سروده است. موفق باشید

هین مگر هنگام هیجا آمده

یا مسیحا بر چلیپا آمده

هین مگر این زلزله تنزیل بود

یا طنین بال میکائیل بود

پاره شد چون فرق حیدر مه مگر

قبض شد روح رسول الله مگر

این خروش خون خیرالناس بود

یا کریوه یا اخی عباس بود

ای تو سکان سکینه مؤمنین

نوح امت، کشتی حق، قطب دین

ای ز صرع عشق تو غلیان خلق

رعشه ی ایمان تو در جان خلق

ای یل نفس پلید انداخته!

ای حسین با یزید انداخته!

ای بقا نوشیده پیر فانیان

خرقه پوش حلقه ی روحانیان

ای حسن پیموده ی راه حسین

پرچم خون بر گلوگاه حسین

معنی بیگانه با حرف آمده

یکه مرد الف در الف آمده

ای نفیر پنج تن آل عبا

چار قطب ارض را زیر قبا

ای به تو، روح خدا در گل شده

لامکان تا لامکان نازل شده!

ای به اوج لافتی شهپر زده

حیدر این دوره ی خیبر زده

ای به خندق بیرق فریاد ما

تیغ تو بر ذوالفقار آباد ما

ای سیه پوش تو خیل انس و جن

بهترین تفسیر نفس مطمئن

ای به نور مصطفی آیینه دار

ای نخستین حیدر بی ذوالفقار

ای غریو نینوا در هی هی ات

زینبستان زینبستان در پی ات

ما مرید بیدل راه توییم

ما ز هر آیینه خون خواه توییم

ای خم و می را به نی انداخته

خلق را در های و هی انداخته

هین مرو خلقی سقیم خود مکن

امت ما را یتیم خود مکن

ای گل حق این چه لالا کردن است

این چه وقت کوچ بالا کردن است

ای لب آیینه حیرت گوی تو

خاک بر چشمان ما بی روی تو

ما همه آیینه یاد تو ایم

بچه های نازی آباد تو ایم

ای صدای سرخ مظلومان مرو

یا خمینی جان محرومان مرو

دیگر آن قرآن ناطق، آه نیست

نقطه ای از باء بسم الله نیست

شیعیان! نالنده و مویان روید

در پی اش یا بن الحسن گویان روید

گرچه این عصر ظهور نایب است

قائم آل محمد غایب است

یا خمینی بی تو گلشن بی صفاست

داغ تو همرنگ داغ مصطفاست

بی تو یک دانگ رسالت مانده است

قسط در برج عدالت مانده است

وای بر ما بی تو می میریم ما

قسط خود را از که می گیریم ما

یا خمینی کفه ی ایمان تویی

در ترازوی خدا میزان تویی

یا علی شیر دغل گیرت کجاست؟

یا ولی عصر شمشیرت کجاست؟

یا علی مقداد کو عمار کو

استخوان مردی ابوذروار کو

آنکه بشکافد ز هم وقت فرود

کعبه  الاحباری آل سعود

وای بر ما قافله ی فرصت گذشت

چارده قرن از پی هجرت گذشت

پی به پی پیک بهاران می رود

هشت قرن از سر بداران می رود

هادی گم کرده را هان پس کجاست

مهدی ما بی پناهان پس کجاست

ای ولی مؤمنین لب باز کن

کعبه را از نو طنین انداز کن

لاله در تمثیل این غم نارس است

مهدیا داغ خمینی مان بس است

شیعیان زنجیر باید زد به خون

تا بهشت سرخ زهرا لاله گون

از چمن سبزی گذشت از لاله جوش

چون تهی شد جام پیر زهر نوش

فتنه چرخ مقرنس را ببین

آتش بیت المقدس را ببین

ای گروه مؤمنین وقت عزاست

حضرت صاحب زمان صاحب عزاست

قلب عرفان بی تپش در سینه شد

وه چه خاکی بر سر آیینه شد

ای ز عطر پاک عرفان دامنت

باغ کنعان در گل پیراهنت

بی تو وهمی از بهاران مانده است

سایه ای از سر بداران مانده است

شب شد و من همچنان دم می زنم

دم از آن خورشید عالم می زنم

جاده جاری گشته و ما می دویم

شب شد و ما بی خمینی می رویم

دشت تفصیل سواران می دهد

باغ بوی سر به داران می دهد

ما شب خود را شبانی می کنیم

در عدم ها دشتبانی می کنیم

دختران چون اشک در آیینه اند

مثل داغی کودکان بر سینه اند

کودکان این لاله های تازه جوش

گریه می نوشند از جام خروش

روح مجروح خدا تندیس شد

قطب ما امروز مغناطیس شد

شاعری پرسید از من در صعود

بی خمینی می توان آیا سرود

من برایش حیرتی آتش زدم

تکیه بر ابری تجلی وش زدم

می توان بر تیغه ی لا لانه کرد

می توان در خنجرستان خانه کرد

می توان زنجیر غربت را جوید

می توان تا بوسعیدستان دوید

می توان بر ملک ری نخجیر زد

می توان تا جور هم زنجیر زد

می توان آری به صحرا شن گریست

لیک باید لال در باطن گریست

پیر از چنگ مریدان رفته است

رو به شاباش شهیدان رفته است

ای مریدان ما دچار هیبتیم

حق تجلی کرده و در غربتیم

یاد داری بر مصلای صلیب

ناله ی آن صد نیستان عندلیب

ما که بیرق دار بودا نیستیم

امت وهم یهودا نیستیم

این فغان آیینه دار ساز ماست

این تشنج سنت آواز ماست

ما دلی داریم از خون ریش ریش

ما عزاداریم از ده قرن پیش

شیعیان تیغ جلالی می خورند

برگ خشک خشک سالی می خورند

زخم می نوشند اینان مست مست

شیعیان شیرند حتی در شکست

رخ مپوش از داغ محمل های ما

ذوالفقار اینجاست در دل های ما

هر کجا شور حسینی می شود

یک خمینی صد خمینی می شود

رفت از خوف خمینی شب به غار

این فقط یک تیغه بود از ذوالفقار

تیغ اول رقص ربانی کند

تیغ دوم ظلم را فانی کند

تیغ اول تا دل کفار رفت

نایب آمد هول استکبار رفت

تیغ دوم کعبه را رقصان کند

آنچه حیدر کرد با بت، آن کند

وه چه خبطی آن سلاله ی بید کرد

شیر ما را در نجف تبعید کرد

بیشه هرگز هیبت شیری نکاست

از نجف جز شیر هرگز برنخاست

ای سد راه سکندر بازگرد!

ای قلاووز ای قلندر بازگرد!

ما ظهورستان نامت می شویم

کاسه ی راه کلامت می شویم

ای خدا نوشیده و فانی شده

رخت فانی افکنده ربانی شده

بی تو ما را سایه ما را سوره نیست

دامن البرز را اسطوره نیست

بی تو زخم کهنه افیون می خورد

شیعه می نالد، زمین خون می خورد

آه ای آیینه داران سنگتان!

جاده های بی خمینی ننگتان!

بوی خون در شیعیان بیدار شد

باز تاریخ زمین تکرار شد

روح ها بر شطی از تن می روند

دختران شیون به شیون می روند

آه این روح بلند آب هاست

این همان عصیانگر خیزاب هاست

از عدم می خورده پیر مست رفت

عاشقان انگار عشق از دست رفت

از خروس قریه بانگی مانده است

این ولایت را دو دانگی مانده است

بی خمینی خانقاه نور نیست

بی خمینی هیچ کوهی طور نیست

ای عدم پیمودگان خنجر کجاست

ای ز شب برگشتگان! حیدر کجاست

ابر می گرید بیابان نیز هم

کوچه می نالد خیابان نیز هم

(احمد عزیزی، شرجی آواز، صفحه 81)

23340
متن پرسش
سلام و عرض ادب و احترام: بنده کتاب معاد شما رو کامل مطالعه کردم. در کتاب معاد شما آمده فشار قبر و عذاب فقط مختص به روح است و به جسم دنیایی که لاشه ای بیش نیست مربوط نمی شود و سوال و جواب مربوط به روح است نه بدن. در کتاب معاد آیت الله دستغیب بخش سوال و جواب قبر آمده که علامه مجلسی در جلد سوم بحار و حق الیقین طبق احادیث معتبره فرموده سوال و فشار قبر در بدن اصلی است و روح به تمام یا بعض بدن برمی گردد یعنی تا سینه یا کمر که قدرت بر فهم خطاب سوال و جواب داشته باشد. عذر میخوام استاد اگر میشه توضیح بدین برای بنده چون مدرس هستم و باید این بحث رو توضیح بدم. ضمن اینکه چرا در قبر هنگام دفن قسمت صورت را از کفن باز می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در کتاب مبتنی بر دلایل عقلی و اندیشه‌ی امثال حضرت امام و علامه طباطبایی عرض شده است؛ بالاخره فشار قبر مربوط به روح و افکار و ملکات غیر الهی است. موفق باشید.

23303
متن پرسش
با سلام و درود خدمت استاد بزرگوار: استنباط اینجانب از فرمایشات جنابعالی درباره نحوه زندگی و گذراندن عمر در این دنیا به این صورت می باشد که برای خودمان به گوشه ای برویم و به عبادت و حمد و ستایش خدا بپردازیم و هیچ کاری به مسائل سیاسی و اجتماعی و... نداشته باشیم و دنیا را برای دنیا خواهان بگذاریم، دقیقا مثل کسی که به زندان افتاده است و هیچ راه گریزی تا تمام شدن محکومیت ندارد، نتیجتا بدون آزار بقیه زندانیان زمان سپری می کند و هیچ کاری به کار بقیه زندانیان و روابط سیاسی و ... آنها ندارد. در این مورد که بطور کلی چطور زتدگی کنیم مرا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خودم چنین برداشتی ندارم و الگوی ما حضرت امام و مقام معظم رهبری می‌باشند. آری! اگر زندگی عبارت است از این نوع اشرافیت‌ها و غرب‌زدگی‌ها، حتماً ما چنین ورودی نخواهیم داشت. موفق باشید

23264
متن پرسش
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد طاهرزاده: توفیق شده است، صوت جلسات شما را پیگیری نمایم. در مطالبی که در تفسیر سوره حمد فرمودید به نظرم رسید می شود با کمی بیشتر پر وبال دادن و تنظیم و تبویب آنها در قالب مقاله علمی. اگر رخصت می دهید، برای این کار اقدام نمایم. سید مهدی کاظمی. از طلاب مشهد در صورت نیاز به توضیح و شرح بیشتر گفتگوی تلفنی داشته باشیم. من شماره را بالا قرار دادم. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده حضرت امام روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بستری را در تفسیر سوره‌ی «حمد» به طور اجمال فراهم کردند که به مرور باید آن را تفصیل داد. و پیشنهاد شما کار خوبی است، اگر بتوانید با تبویب مطالب و حذف نکات تکراری، بحث را قابل استفاده‌تر نمایید. موفق باشید

23234
متن پرسش
بسم رب المهدی با سلام خدمت استاد عزیز: شما در مقاله ی پاسداشت آزادی بیان کردید، بشر کنونی خواستار آزادای است حتی اگر بروز های آن در جامعه در سطح آزادی قدسی نباشد و به همین جهت، دشمن از این خواستگاه آزادی سوءاستفاده کرد و ضد آزادی را به عنوان آزادی نمایش داد. از طرفی جامعه روز به روز دین گریز تر شده و به عبارتی زبان دین متناسب با جامعه ی کنونی نیست؛ هنوز هم همان تعبیر ها و همان روش های 30-40 سال پیش برای بیان دین از سوی تعریف کنندگان دین به گوش می رسد. حال چگونه می شود که دین را با آزادی بیان کرد؟ چگونه یا حداقل تحت چه موضوعی می توان طلب آزادی همراه با دین را در مردم زنده کرد؟ چه موضوعی حول مفهوم درست آزادی و زبان دین(زبانی که بیانگر حال امروز جامعه باشد، زبانی که جامعه پذیرای آن باشد که از نظر بنده چیزی جز آزادی نیست اما چگونه در جامعه ای که آزادی واقعی برایش تعریف نشده، دین و آزادی را با هم بیان کنیم؟) اشتراک زبان دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد در این تاریخ مصداق آزادی همان آزاداندیشی است که حضرت امام و رهبری بر آن تأکید دارند تا جایگاه سایر اندیشه‌ها و سلائق دیده شود. در همین جلسه‌ی اخیر روز چهارشنبه عرایضی در معنای درک آزادی در تاریخ پیش آمد. عنوان جلسه «باتلاق آرمان‌های کوتاه و غفلت از جریان تاریخی انقلاب اسلامی» هست. موفق باشید

23232
متن پرسش
با سلام: استاد حقیر بعد از اینکه دوران بدی رو بخاطر شرایط محیطی و ضعف درونی خودم در مواجهه با غرایزم و شهواتم گذرانم، کتاباتون خیلی بهم کمک کردند. تو این مسیر مسأله ازدواج برام قابل حل نبوده تا الان. استاد ابتدا بخاطر شهواتم یا شور عاطفی که داشتم میل زیادی به جنس مخالف (در واقع برای ازدواج_جوری که هر دو را بتوانم ارضا کنم، هم میل جنسی هم کسی باشد که بتوانم حداقل بهش محبت کنم) داشتم. اما الان که برخی کتاباتون مثل «آشتی با خدا»، «ده نکته در معرفت النفس»، «ادب خیال و عقل و قلب»، «عالم انسان دینی» رو مطالعه‌ کردم. اون احساس از بین رفته. تا جایی که اگه خانواده پیشنهاد بدن با فلانی ازدواج کن، شاید مدتی (بخاطر انس نازله گذشته) فکرم مشغول شود، اما مثلاً یه کلیپ از کربلا و اربعین کافیه که بیخیالش بشم (واقعا) و فراموشش کنم. من طلبه ام و فکر اینکه با درس نخواندنم و عدم خدمت به انقلاب بعد ازدواج هویت خودمو نتونم خوب پیدا کنم هم در فراموشی‌اش بی تاثیر نبوده. اما حاج آقا پناهیان یک وقتی در دانشگاه امام صادق (ع) رو به دانشجویان فرمودند: «الان میشه فهمید چرا برخی ائمه یار نداشتند. الان آقا می فرمایند ازدواج کنید، یکی از شما اقدام نمیکنه» حال سوالم اینه که: اگه من راهم رو اینطور ادامه بدم همون فکر مشغولی هم بخاطر پیشنهاد دیگران رخ نمی‌دهد و بخاطر حضور شدیدتر در عالم دینی نیاز به همون کلیپ هم نخواهم داشت؟با این اوصاف چرا ازدواج کنم وقتی اینطور دارم خوب پیش میرم؟ اصلا اینطور پیش برم و بخوام ازدواج کنم شور و حالی خواهد بود یا صرفا یه تکلیف خشک خواهد بود؟ حلاوت ازدواج بعد از تفکر در مسائلی دینی و شدیت وجودیشون برای طلاب رو در چه چیزی می‌بینید وقتی از خود گذشتگی خاصی در ازدواجش (بخاطر رشد قبل ازدواج) رخ ندهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای طلبه اگر خطرِ مرتکب‌شدن به گناه نیست، همان‌طور که جناب شهید ثانی در کتاب «منیة المرید» می‌فرماید خوب است که زود ازدواج نکند. و حضرت امام در 27 سالگی ازدواج کردند. آری! فرزندآوری امر لازمی است، ولی به وقتش و در شرایطی مناسب. موفق باشید

23161
متن پرسش
سلام: بنده شرح خطبه ۸۳ نهج البلاغه از شما رو گوش دادم و بعد از آن اصلا متوجه نمی شوم چرا امام خمینی به آبگوشت علاقه داشتند! بعد از شنیدن این خطبه اصلا علاقه عرفایی مانند امام خمینی به غذای خاصی برایم مفهوم ندارد و نمی دانم چرا باید اینگونه باشد. لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک نوع طبیعت ثانیه است که عرفا برای خود ایجاد می‌کنند و با آن کنار می‌آیند. یک نوع بستر است برای آن‌که نه به نفس خود سخت‌گیری کنند و همواره مشغول سخت‌گیری‌های اصلاح نفس باشد، و نه نفس را به‌کلی رها کنند. برای کارهای بزرگ چنین شرایطی، سخت نیست. جریان سیگارکشیدن علامه طباطبایی و آیت اللّه بهاءالدینی را در همین رابطه فکر کنید. موفق باشید

23135
متن پرسش
با سلام: اگر ممکن است متنی را که در رابطه با آیات مربوط به جناب هابیل و قابیل در جلسه خواندید را برای بنده ارسال فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

بسمه تعالی سلام علیکم  متن درخواستی تقدیم می شود . موفق باشید

چه کنیم تا قابیل نباشیم؟

باسمه تعالی

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ. لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ. إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي‏ وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمينَ».(مائده/ آیات 27 تا 29)

و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آن‌ها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از يكى پذيرفته شد، و از ديگرى پذيرفته نشد؛ (برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت!» (برادر ديگر) گفت: «(من چه گناهى دارم؟ زيرا) خدا، تنها از پرهيزگاران مى‏ پذيرد! (27) اگر تو براى كشتن من، دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى‏ گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ‏ترسم! (28) من مى‏ خواهم تو با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردى (و بار هر دو گناه را به دوش كشى)؛ و از دوزخيان گردى. و همين است سزاى ستمكاران! (29)

۱. قهرمانیِ هابیل، قهرمانیِ مرد جنگجو نیست، بلکه حماسه‌ی یک شهید است تا در راهِ مقصود هرگز ایمان را ویران نکند.

۲. بالاترین نیرو در عین تواضع و فروتنی و نه فرومایگی، ظهور می‌کند. در این حالت آن‌چه خدایی است پیش می‌آید.

۳. هابیل قهرمانی است که از خون و حرصِ فرومایه که به قدرت حرص دارد، پاک است. قهرمانی است خالی از خشونت، برای آن‌که شعله‌ی مقدس ایمان همواره روشن بماند.

۴. در کربلا عطشِ شهیدشدن در میان بود. هابیل می‌داند با این نحوه شهادت چه جبهه‌ای را می‌گشاید. دفاع در عین انتخاب شهادت. زیرا اگرپیش‌دستی نکنی و او را نکشی، شهیدت می‌کنند و لذا امام پیشنهاد زُهیربن‌قین را برای پیش‌دستی و شکست سپاه حرّ نپذیرفتند تا شروع‌کننده‌ی جنگ نباشند. این یعنی باید فراسوی مرگ فکر کرد.

۵. با قدرت‌نمایی قابیل آن‌چه می‌ماند نیست‌انگاری است، ولی با برخورد جناب هابیل آن‌چه می‌ماند کرامت است و بزرگواری، بدون آن‌که ذلت و خواری در میان آید و این‌کار از جابه‌جاکردنِ کوه‌های بلند سخت‌تر است که چگونه اخلاق را در هویتی کریمانه پایدار نگه داشت و نه اخلاقِ ترسوها و ذلیل‌ها. تاریخ کریمانه‌ای که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این دنیای قابیلی به میان آورد تا ریشه‌ی هرگونه نیست‌انگاری کنده شود.

۶. هم ریشه‌ی نیست‌انگاریِ اراده‌ی معطوف به قدرت و هم ریشه‌ی نیست‌انگاریِ انفعالیِ ظلم‌پذیر که جریان غرب‌گرای ما بدان مبتلا است، خواستارِ نیستی ما می‌باشد و ریشه در فرهنگ قابیلی دارد.

۷. جریان نیست‌انگاریِ انفعالی به‌زعمِ خود می‌خواهد نه قابیل باشد و نه هابیل، و این یعنی فرار از هر مخاطره‌ای که قابیلیان منشاء آن هستند، و این یعنی فروافتادن در برهوتِ بی‌ارزش‌شدن برترین ارزش‌های فراحسّی و ماندن در حوزه‌ی نفی و انکارِ هر امر مقدس. این یعنی ندیدنِ جایگاه هابیل که محل ظهور تقواست و ندیدن امام حسین «علیه‌السلام» که محل تقابل با یزید است و ندیدنِ نظام اسلامی که نظام استکباری آن را نادیده می‌گیرد. این یعنی هنوز هابیل و هنوز قابیل، و هنوز این قابیل است که در اوج بی‌خردی، کارِ زشت خود یعنی تجاوز به یمن را با هزار رسانه و ثروت نمی‌تواند پنهان کند و هر روز خوار و خوارتر می‌شود؛ «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ».

۸. تواناییِ بشری تنها در حوزه‌ی إعمالِ قدرت قابیلی نیست که امروز عَمالقه به میدان آورده‌اند و شما بنی‌اسرائیلیان از ترس آن‌ها به زعیم خود یعنی حضرت موسی«علیه‌السلام» می‌گویید: ما هرگز وارد آن شهر نمی‌شویم تا زمانی که آن‌ها در آن شهر قرار دارند «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها»(مائده/24).

۹) استمرار إعمال قدرت قابیلی ناپایدارترین نحوه‌ی بودن است و همواره نحوه‌ای از ندامت را به دنبال دارد از آن جهت که به آن‌چه می‌خواستند هرگز نمی‌رسند، چه آن قابیل، یزید باشد و چه شاه و چه صدام و چه آل سعود و چه آمریکا؛ و به همین جهت به فریب‌کاری دست می‌زنند زیرا کار خود را باید پنهان کنند و در این کار، فریب‌کاری برایشان ضرورت می‌یابد و سقوط‌شان نیز از همین‌جا شروع می‌شود.  

۱۰) چه کنیم که با نظر به سیره‌ی خاصّ حضرت هابیل، قابیل نباشیم؟

۱۱) همه می‌خواهند هابیل باشند، ولی هابیل‌شدن راه و رسم خاصّی دارد که در آیات 28 و 29 سوره‌ی مبارکه‌ی مائده متذکر آن است.

۱۲) قابیل پشیمان شد ولی نه از آن کاری که کرده بود، بلکه از آن‌که نتوانست به جای آن کلاغ، خودش جسد برادر را پنهان کند، «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ (31) زیرا کار زشت او نسبت به برادرش روی دستانش مانده بود. و خداوند بالاخره ورود می‌کند و در این موارد هم نیز جهان را در اختیار زشت‌کاریِ زشت‌کاران قرار نمی‌دهد.

۱۳) قابیل به نهایتی می‌اندیشید که نهایت نبود و پشیمانی او از آن جهت برایش پیش آمد که متوجه شد حساب همه‌جا را نکرده بود، نه آن‌که چرا به چنین کاری دست زد.

۱۴. وای اگر هابیل که معنیِ زندگی است در همه‌ی ابعادِ آن، به معلمی تبدیل شود که تنها به ما توصیه‌های اخلاقی می‌نماید. معلمی که آینده‌نگری در او کاسته شده است. فضیلت‌های هابیل برای ساختنِ یک آینده‌ی متعالی است و لذا متوجه است بنا نیست به اسم توصیه های ساده‌ی اخلاقی، صمیمیت بمیرد. او می‌خواهد بنیان‌گذارِ صمیمیت برای همه‌ی بشریت باشد و لذا علی «علیه‌السلام» دوسال در جبهه‌ی صفین کار را به درازا می‌کشند که شاید جنگی صورت نگیرد.

۱۵. سخنان هابیل این آغازین انسان، صدای انسانی است که می‌خواهد زندگی را به درستی شروع کند و به همین جهت می‌گوید: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ» (28). و قابیل چیزی جز یک انسانِ ضد زندگی نیست. از سخنان جناب هابیل، نوری از زندگی به درخشش آمده است و این، احتیاط‌کاری نیست، این، استحکامِ شخصیتی است که زندگی را می‌شناسد و می‌تواند از زهر، پادزهر بسازد و در مقابل خصومتی آن‌چنان سهمگین و بی‌دلیل، راهی ماورای آن خصومت به میان آورد. دفاع در مقابل تجاوز، حاشیه‌ی این هماوردی است. حسین «علیه‌السلام» خواست کربلایی بسازد تا معنای زندگی گم نشود. آری! مسلّم آن‌جایی که باید از خود دفاع می‌کرد، فروگذار نکرد.

۱۶. قابیل به «قدرت» می‌آویزد و آل سعود به قابیل، و هابیل به «حقیقت» نظر دارد و حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به حسین«علیه‌السلام».  

۱۷. مگر می‌توانند به خودیِ خود این شهدای ما را با حیله‌ها و رسانه‌های خود پنهان کنند؟ مگر آن خدا که سنگر دیگری برای حضور شهدای ما در فکه و شلمچه و طلائیه گشوده است، به قابیلیان فرصت می‌دهد که از سرِ خود هرکاری بخواهند انجام دهند؟ آن غراب مأمور خدا است تا به قابیلیان بفهماند از شما هیچ کاری ساخته نیست، حتی در پنهان‌کردنِ جنایتی که انجام داده‌اید.

۱۸. آری! قابیل پشیمان است اما نه از کاری که کرده؛ پشیمان است از آن‌که نتوانست به نتیجه‌ای که می‌خواهد برسد. تا سر حدّ مرگ، زخم خورد زیرا خواست تنها با خشم و تحقیر کارِ خود را جلو ببرد و حال در حالِ شکستن است، «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ». زیرا می‌داند بالاخره دور، دورِ هابیل خواهد شد و کسی سراغ قابیل را نمی‌گیرد. و این است که گفت: «يا وَيْلَتىَ‏ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي‏» وای بر من! آیا من از این‌که همچون این کلاغ باشم و بتوانم این سند رسوایی را پنهان کنم عاجزم؟

۱۹. این ناله‌های فروخورده از رنجی درونی، قصّه‌ی هرکسی است که قابیلی عمل کند و چون خشایارشاه، دریا را تازیانه زند تا از غمی که احاطه‌اش کرده است، رهایی یابد ولی هیچ پاسخی درنیابد. پوچی گلویش را می‌فشارد، زیرا خواست به خدا اعتراض کند چرا قربانی‌اش قبول نشد. با قتلِ هابیل، خواست همه‌ی محراب‌ها را خراب کند تا دیگر قربانگاهی در میان نباشد. چقدر زود سرود پیروزیِ او، مارشِ شکست را به صدا در آورد! «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ».

 ۲۰. رقصی بر فرازِ زوال، قصّه‌ی قابیلی است که امروز ترامپ نام گرفته است تا هابیلیان، استحکام خود را بر فراز رقصِ شمشیر ترامپ با آل سعود را نشان دهند و نماینده‌ی صلح و دوستی برای انسانیتِ از دست‌رفته باشد.

۲۱. باز می‌پرسم چه کنیم که قابیل نباشیم؟ نه با «لنین‌» شدن در شوروی و نه با «جمال‌عبدالناصر» شدن در مصر و نه با «احمدبن ‌بِلا» شدن در الجزایر و نه با «چگوارا» و «فیدل‌کاسترو» شدن در کوبا، هابیل نخواهیم شد زیرا باز در گردونه‌ی اراده‌ی معطوف به قدرت قدم گذاشته‌ایم و این غیر منطق هابیل است که گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ». باید به راهی قدم گذاشت که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این زمانه در مقابل بشر امروز گشود و به جناب هابیل اقتدا کرد، وگرنه باز از طریق FITF و برجام، رقصی در فراز پرتگاه به میان می‌آید و باز فریاد در خلأ و قرنی در حالِ زوال و در حال کوری معنوی و تکرارِ سرگردانی بنی‌اسرائیل در سرزمینِ تیه.   

نمایش چاپی