بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت امام خمینی(ره)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35238
متن پرسش

بسمه و رحمته و رضوانه سلام علیکم: آوینی، مرگ نهیلیسم را در حیات شهادت می داند. مکتبی که شهادت و شهید دارد به مرگ نهیلیسم نمی میرد بلکه به حیات عند ربی اش زنده است در تاریخ و شاید این باشد راز امیدواری رهبر انقلاب از آینده ی پیش روی مکتب خمینی و جوانان آن. شهادت، گذر از پوچی و حضور در زنده ترین حیات تاریخی است که انسان می تواند در آن حاضر شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راز امیدواریِ رهبر معظم انقلاب مربوط به نور توحیدی این انقلاب است و حضرت امام که به تعبیر رهبر انقلاب، نه امکان فراموشی او در تاریخ هست و نه امکان تحریف او. موفق باشید

35217
متن پرسش

سلام: نظر شما در مورد مستند عجیب بانو قدس و این تحلیل از مستند چیست؟ تحلیل مستند: مستند بانوقدس تصویر متفاوتی از خانواده امام خمینی ارائه می‌دهد. تفاوت همسر امام در مذهب و سیاست به وضوح توسط مستندساز تبلیغ می‌شود. بانو مذهبی بود اما نه آنقدر که قم و نجف را دوست داشته باشد و بلکه به قول عروسش مدرن بود و بیشتر علاقمند به تهران و پاریس بود. بانو نسبت به انقلاب هم دیرباور و کم‌اشتیاق است. فرزند امام، سید مصطفی هم شباهت‌هایی به مادر دارد؛ آنجا که وقتی امام اعتراضات به مصطفی به خاطر تحصیل دخترش در مدارس جدید را بیان می‌کند، پاسخ می‌شنود که من مصطفی هستم و ایشان روح‌الله! همسر مصطفی هم مانند بانو از خانواده‌ای مرفه است و جلوی دوربین غیرچادری است. اما این تنها نکته مهم مستند نیست. نکته مهم دیگر تسلیم بودن بانوست. صدای او در مستند شنیده می‌شود که اصلاً دعا نمی‌کردم! این ویژگی نه از مذهبی نبودن او بلکه از تسلیم بودن اوست که سالها برخلاف میلش با تسلیم زندگی کرد. در مستند می‌شنویم که ایشان بعد از ارتحال امام و وفات سید احمد مدام تکرار می‌کرد: دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود خواست مصطفی رزاق‌کریمی بیان شفاف تفاوت‌هاست و تحمل تفاوت‌ها به دلیل حاکمیت عشق. عشق زیاد میان بانو و امام و بين مصطفی و همسرش. آنچه که راز باقی ماند این است که اصرار و اشتیاق امام برای این ازدواج چه بود؟ اما در هر حال با دیدن این مستند می‌بینیم که چگونه عشق تفاوت‌ها را نادیده می‌گیرد و سختی‌ها را آسان کرده و انسان را تسلیم می‌کند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مستند مذکور را ندیده‌ام. ولی اینطور که شما می‌فرمایید باید قابل تأمّل باشد از آن جهت که حضرت امام خمینی بنا نداشتند که به جهان جدید پشت کنند، بلکه بنا داشته‌اند با هویت قدسی در همین جهان حاضر باشند. موفق باشید

35203
متن پرسش

سلام علیکم: استاد نحوه مواجه ما نسبت به مقام معظم رهبری و حضرت امام (ره) چگونه باید باشد؟ آیا باید ایشان را یک پدر معنوی بدانیم یا در کنار یک پدر معنوی یک مرجعیت علمی و فکری و معرفتی و... هم قائل شویم. در بحث های شما احساس می‌کنم جایگاه فکری و معرفتی استاد داوری اردکانی از مقام معظم رهبری بالاتر است و مقام معظم رهبری از حیث معنوی از استاد داوری بالاتر است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» عرض شد که حضرت امام به جهت مسئولیتی که بر عهده دارند مؤیّد به تأیید الهی هستند؛ مسلّماً مقام معظم رهبری نیز ذیل تأییدات حضرت حق این‌چنین پا بر جا و محکم و با آینده‌نگریِ دقیق در میدان مدیریت انقلاب می باشند و نسبت ما با ایشان، نسبتِ معناکردن همه ابعاد زندگی است. آری! در کنار این نوع حضور و این نسبت، معلوم است که می‌توان به متفکرانی همچون دکتر رضا داوری رجوع کرد زیرا هر اندازه تفکر نسبت به انسان در جایگاه تاریخی‌اش عمیق‌تر باشد، نسبت انسان با دیانت، دقیق‌تر و عمیق‌تر خواهد بود و این‌جا است که در واقع افق‌های مدّ نظر مقام معظم رهبری بهتر و بهتر روشن می‌شود و جایگاه رهنمودهای آن مرد بزرگ روشن می‌گردد. ملاحظه کنید این نوع نگاه به مقام معظم رهبری را با سقوطی که امثال آقای مهدی نصیری نسبت به رهبر انقلاب پیدا کرده است و در مناظره بین آقای دکتر مهدی خانعلی‌زاده و آقای مهدی نصیری می‌توانید آن را ملاحظه کنید. موفق باشید
https://eitaa.com/matalebevijeh/13828

 

35170
متن پرسش

با سلام و احترام خدمت آقای طاهرزاده: استاد عزیز اول اینکه آیا به نظر شما جمهوری اسلامی مورد تایید امام مهدی علیه السلام هست؟ دوم اینکه ما با جمهوری اسلامی میتونیم عاقبت بخیر باشیم؟ سوم اینکه برای شناخت عمیق جمهوری اسلامی چه کاری انجام دهیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر متوجه جایگاه تاریخیِ جمهوری اسلامی بشویم، متوجه خواهیم شد چه اندازه این نظام از یک طرف، مقدمه حضور حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» و از طرف دیگر، بستر تغییر سرنوشت انسانها از انحطاط به سوی سعادت است. حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخرین روزهای عمر شریف خود می‌فرمایند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه‏ شروع‏ انقلاب‏ بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.» این همان امری است که آیت الله ناصری «رحمة‌الله‌علیه» نیز متذکر آن بودند. موفق باشید

35137
متن پرسش

سلام علیکم وعرض ادب خدمت استاد طاهر زاده گرامی: سوالی پیش آمده اگر قبول راهنمایی بفرمایید ممنون میشم. استاد سوال میشه از ما در مورد ولایت فقیه اگر روزی ولایت فقیه ما حضرت سید علی خامنه ای روحی فداه در قید حیات نباشند آیا ما باز هم می‌گوییم که پرچم از دست رهبرمان سید علی به دست امام زمان (عج) می‌رسد؟ و سوال دیگر که می‌پرسند: ولایت فقیه منوط به شخص خاصی است یا نه، هر کس که ممکنه بعد از ایشان در این جایگاه قرار بگیرد مورد قبول ما هست به عنوان ولی فقیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخرین روزهای عمر شریف خود می‌فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه‏ شروع‏ انقلاب‏ بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.» و این نشان می‌دهد که جایگاه تاریخی این انقلاب کجاست. و امید است که با ادامه حیات رهبر حکیم انقلاب که حقیقتاً نشان دادند نایب الامام هستند، حضور حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» محقق شود. موفق باشید

 

35096
متن پرسش

سلام استاد عزیز وقتتون بخیر: من همونی هستم که سوال ۳۵۰۵۶ رو پرسیدم استاد چطور باید این تغییرو ایجاد کنم؟ یعنی باید چیکار کنم که برای آینده آماده باشم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان نحوه حضوری که حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب مقابل ما می گشایند، موجب حضوری دیگر خواهد شد. در این مورد خوب است به عرایضی که در رابطه با سوره «الضحی» و سوره «اللیل» شده و روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

35056
متن پرسش

سلام: وقتتون بخیر. من خیلی وقته که در وجود خدا شک و تردید دارم و این خیلی حالمو بد میکنه. منی که چادر می‌پوشم منی که نماز میخونم، منی که میخوام امر به معروف و نهی از منکر کنم، خودم به وجود خدا شک دارم. لطفا خدا رو برای من اثبات کنید. ممنونم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع شک، شک به وجود خداوند نیست، شکی است که در نسبت با خودمان با خدا پیش می آید و این را باید به فال نیک گرفت و در این رابطه عرض شد:
گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم
به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همان‌طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد می‌میرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمی‌باشد. و حضرت امام خمینی

«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» می‌شوند و اظهار می‌دارند:
در میخانه گشایی به رویم شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
موفق باشید

 

35023
متن پرسش

با سلام و عرض ادب و احترام: امثال شما  که اعتبار و ارزشی دارید و صاحب تریبون هستید به این قرآنی که تفسیر می‌کنید قسم!! فردای قیامت باید جوابگوی سکوتی باشید که در مقابل ظلم به مردم صورت انجام میدین و فریاد نمی‌زنید یا بیان نمی‌کنید. امروز بدلیل سوء مدیریت حاکمان، بنیاد خانواده ها متزلزل شده و به علت تورم شدید اصلا امکان تشکیل خانواده ای وجود ندارد. جوانان هیچ امیدی به آینده ندارند شغلی برای آن ها وجود ندارد. شما که فریادتان به بیت رهبر می‌رسد خواهشا اقدامی انجام بدید. والا بنده شخصا در قیامت جلو شما را خواهم گرفت.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته بنده جایگاه خاصی و مسئولیت مشخصی در این نظام ندارم. ولی بر اساس تجربه سال‌های مسئولیت، معتقدم همه اشکال در غفلت از معارف عالیه‌ای است که پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» برای بشریت آوردند و امثال حضرت امام خمینی «رضوان‌الله تعالی‌علیه» با کتاب‌های خودشان بر آن تأکید کردند و با فعالیت‌های فرهنگی و اصلاح جامعه و حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد؛ باید امیدوار بود مشکلاتی که می‌فرمایید برطرف شود، إن‌شاءالله. موفق باشید

35013
متن پرسش

سلام و عرض ادب: از سوالات مخاطبان معلومه که وضعیت روان مردم خوب نیست وقتی اقتصاد خوب نباشد ایمان جایی ندارد شما که مدام از افق انقلاب می‌فرمایید چه انقلابی؟ انقلابی که تیشه به ریشه دین زد شما به نرخ تورم توجه کنید، که هر لحظه هم در حال افزایش است و بیش از دو دهه است که نرخ تورم دو رقمی را تجربه می‌کنیم تا چه حد توان مردم را می‌گیرد. بین ۱۵۰ کشور تنها چند کشور اندک هستند که تورم دو رقمی دارند. مشکل دیگر اینکه بیکاری دست انداخته است بر گلوی مردم و به ویژه جوانان و دارد حسِ زندگی را از آن‌ها می‌گیرد. توجه کنیم وقتی شما «شغل» دارید، یعنی شما امید دارید. یعنی صبح که از خواب بلند می‌شوید هدف دارید هدف و همین هدفمند بودن سلامت روان شما را حفظ و آبیاری می کند بنابراین وقتی کارخانه‌ها بسته است و چرخ تولید لنگان است، وقتی سرمایه گذاران پا به فرار گذاشته و رفته اند، سخن گفتن از سلامت روان خندهء تلخی بر لبان می‌آورد. مشکل دیگر ما این است که چشم باز کردیم و دیدیم جمع کثیری از کسانی که از معنویت سخن می‌گفتند، خطاکار از آب درآمدند. آن‌ها با ظاهری مطلوب برای دستگاه‌ها آمدند و دیدیم که همه چیز را برای خودشان و قوم و قبیلهء خودشان خواستند. به عبارتی، اقتصاد «رفاقتی» جای خود را به اقتصاد «رقابتی» داد. انصاف داشته باشیم در چنین شرایطی صحبت کردن از «اخلاقیات» و سلامت روان، یک طنزیه تلخ است الهی الهی به حق طفل شش ماهه امام حسین (ع) و به حق ضجه های بینوایان در دل شب ظالمین به مردم به سزای عملوشن برسند هرچه زودتر و آن روز دیر نیست استاد عزیز

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و همه عرایض بنده با توجه به تجربه‌های دیروز و امروزی که دارم در آن است که راه عبور از این معضلات، جز با اسلام و آن هم با قرائتی که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آوردند و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله‌تعالی» بر آن تأکید کردند؛ نیست و آن همان حضور تاریخی در انقلاب اسلامی است و به نظر بنده، پیشرفتی که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید دارند و نسبت به آینده امیدوارند، از آن جهت است که انقلاب اسلامی نخواست مانند جهان مدرن، انحرافات را با تعریفی که آن‌ها از انحرافات می‌کنند از حساسیت خارج کند. موفق باشید

34996
متن پرسش

با سلام: در نزد ما نسبت انقلاب اسلامی با دنیای مدرن، نسبت حقیقت با واقعیت است، بسیاری از وجوه واقعیت نیز ممکن است با حقیقت مد نظر ما زاویه داشته باشد، ولی وجود این واقعیات دارای حکمتی است. تا این موانع تاریخی نباشد آن رشد مطلوب و وصول به حقیقت پیش رو میسر نیست. بنابراین توجه به واقعیات تاریخی در زمانه مدرن مانند آزادی، آگاهی و دموکراسی برای انسان ایرانی ضروری است. پریدن از این واقعیات مدرن و دور زدن آنها با ابزار دین و تفسیر فقهی، هم مخرب واقعیات مدرن مورد توجه شهروندان است و هم مخرب دینداری و موجب دین گریزی. بنابراین به نظر حقیر باید از آگاهی و آزادی دوران مدرن به سوی آگاهی و آزادی عرفان و معنویت رهسپار شویم. فلذا هر چه آزادی و آگاهی مدرن را محدود کنیم دیرتر و با هزینه بیشتر به سوی آزادی و آگاهی عرفانی رهسپار می‌شویم. ترس ما از آگاهی و آزادی مدرن بیهوده است. کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقیب ز پایت وا کند. ولایت فقیه باید بتواند شهروندان را از فقه اصغر و ظاهری به فقه اکبر و باطنی رهنمون کند و لازمه آن آزادی و آگاهی است تا رشد مناسب صورت پذیرد، ولی اکنون آدمی حس می کند شهروندان نسبت به اول انقلاب صغیر هستند چون موانع آزادی و آگاهی بسیار زیاد است. نظر استاد که دغدغه آزادی و آگاهی معنوی دارند در این باب چیست؟ تکلیف ما با آزادی و آگاهی مدرن چیست؟ اصول تعطیل شده قانون اساسی که متضمن این دو اصل مدرن است، چگونه باید احیا و فعال شود تا ما زودتر از این دو به سمت معنویت رهسپار شویم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقا مطلب همین طور است که می فرمایید و اتفاقا حضرت امام و مقام معظم رهبری نماد چنین حضوری در جهان هستند و در این رابطه حتما رمان خواندن های مقام معظم رهبری را در جریان هستید. و در همین راستا عرایض اخیر بنده در سه کتابی که با محوریت «جهان بین دو جهان» تنظیم شده، به نکته ای می پردازد که متذکر آن هستید. ما چاره ای نداریم که اگر بخواهیم از یک طرف در جهان حاضر شویم و از طرف دیگر از ظلمات سکولاریته آن به نورانیت قدسی بشر سیر کنیم باید در عین حضور در جهان، به وجوه قدسی بشر جدید توجه نماییم و رسالت انقلاب اسلامی چیزی جز این نیست. موفق باشید

34986
متن پرسش

بسمه تعالی‌.‌ واقعا به عنوان یه مخلوق از خدا گله دارم. نه که آنطور پرو باشم و پامو از گلیمم دراز کنم بلکه مستحقم و سخت نیاز دارم با تمام وجود خدا را در ذاتم و تمام درونم زنده و پاینده و همواره برتر یا در یک کلمه «خدا» تماما باشم. از کودکی مستحق بودم و اعماق پوچیو میچشم تا همواره تشنه تر باشم و واقعا از خدا انتظار دارم. نمیخوام راهنمایی بشم ولی این حرف منه که مطمئنم با نهایی ترین بشر یعنی آخرین آخر یکیست و از کجا مطمئنم هم نمیدانم :( خدایا یا اینکه بیا و تماما این بنده از آن تو و پیامبرو ولایتت یا اینکه باید جواب بدی اصلا با چه اجازه ای منو خلق کردی که حالا بخوای تازه بهم گیر بدی جهنم و بهشت و دنیا و دردسراش و برزخ مزخرفو دردسراش و قیامت جاودان و دردسراشو طی کنم که چی که بشم یه آدم موفق و بزرگ یا هرکسی؟ مسئلم این نیست تو خدای منی یا نه که بگم قالو شهدنا مسئله من اصلا اینه اگه بنده تو گردن نگیری اصلا برا چی آفریدی وقتی میتونی و میتونستی از اول محمدی صلوات الله علیم بیافرینی؟) خلاصه همه قرآن با همه عظمتش که عظمت جانی است و توحید لاحد و بی انتهاست و من بنا نیست آنرا تکذیب کنم مگر مرض دارم چنین حماقتی بکنم وقتی حرفم مرگو زندگیست و راهی نیست، چرا که بقول جناب عطار(صلای کفر در دادست شما را ای مسلمانان) دارم میبینم هیچ راهی ندارم جز تو، چرا مرا منتظر می‌گذاری؟ من در تعجبم از اینکه چرا همه چیز مهیاست برای خدا و خدا اینقدر طولش میدن. البته با همه این وجود که رهبر عزیز ما که کاملا متوجه م ایشان نسل ها را بخوبی می‌شناسند چون فردی الهی هستند و قطعا برای بشر کم نخواهند بود بلکه هزاران سال باید بزرگان بدوند تا به یک درجات ایشان و هم نسلانشان که شبیه ایشانند نزدیک شوند باز معتقدم بشر آخر الزمانی رهبر انقلاب بظهور نیامده، و اولیاءالله آخر الزمانی هنوز بظهور نیامدند تا تشنگی دیوانه کننده مرا سیر کنند زیرا یا خدا یا مرگ و این نهایی ترین حرف بود که با خودم داشتم که پروردگارا یا تو یا خود کشی و اگر از نبود تو خود کشی کنم روای رواست. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با توجه به اینکه طبیب عشق تماما رحمت و وسعت است، کافی است که در ما زمینه ای برای سرازیری فیض و رحمتش فراهم کند بنابراین این مائیم که باید ظرفیت آخرالزمانی مان را که حضور در جهان انسانیت این دوران است و فهم نیازهای آن در عین قدسی بودن، به صحنه آوریم. آیا نیاز نیست در کنار حکمت صدرایی و معارف قرآنی المیزان و عرفان حضرت روح الله بهترین نحوه حضور در این دوران را شکل دهیم؟ بخود آییم و ضعفهای خود را بازخوانی کنیم و به فکر راهی باشیم بسی باریک که خداوند در مقابل ما گشوده است تا نه تنها گذشته خود را جبران کنیم بلکه در همان راه باریک، خود را معنا و ادامه دهیم. آیا راه چاره ای جز این هست وقتی خطاب می شویم «ولکن تلوموا انفسکم»؟! هان ای انسانها! بیش از آنکه بقیه را ملامت کنید، خود را ملامت کنید و اتفاقا این، با تواضع در مقابل بقیه و دیدن دلسوزی انها پیش می آید. موفق باشید.

34972
متن پرسش

سلام و نور: طاعات و عبادات شما قبول باشه ان شاءالله. یک سوال دارم: همه می دانیم مشکلات این کشور چه هستند مشکلات اقتصادی و .... اما سوال اینجاست که: انقلابیون با دانستن این مشکلات، هنوز امیدوارند، البته نه امیدی از جنس توهم بلکه از جنس واقعیتی ملموس و البته به بیانی دیگر شاید بتوان گفت واقعیتی ناملموس، که مسلما روشن تر از روز است. چون یک معنایی از انقلاب به قلب آنها نشسته که لحظه به لحظه و تا زمانی که انقلابیون در ساحت معنا زیست می کنند، پیوندشان با انقلاب ناگسستنی است. سوالی که ذهن مرا درگیر کرده و دنبال پاسخ آن هستم اینست که این معنایی که انقلابیون آن را یافته و با آن ارتباط برقرار کرده اند و در قلبشان رسوخ کرده و سبب ثبات قدم آنها گشته، چگونه باید انتقال یابد و جان افراد دیگر را نیز در بر گیرد؟ بنظر می آید جدای از گذر زمان و دوره گذار و هم چنین جدای از ظواهری مانند علوم مادی و اقتصاد و سیاست و ... باید دنبال راهبرد یا روشی آموزشی باشیم برای انتقال این معنا از جانی به جان دیگر.... جنس این معنا را می توان شهودی دانست، اما واقعا راه انتقال و آموزش شهود چیست؟ آیا می توان یک روش تدریس و روش آموزش یا روش انتقال برای مسائل شهودی یافت؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه سخن در این است که در جهان جدید که انسان، خودش برای خودش مسئله شده و گرفتار انواع بحران‌ها گشته، راه عبور از این بحران‌ها چیست؟ این‌جا است که جایگاه انقلاب اسلامی معلوم می‌شود و بنده در این رابطه بر این اعتقاد هستم که برای عبور از مشکلات اقتصادی و بحران بی‌معناشدنِ انسان، همچنان باید بر حضور تاریخی انقلاب اسلامی تأکید کرد. تصور می‌شود کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این رابطه مقدمه خوبی باشد. موفق باشید

34971
متن پرسش

سلام خسته نباشید: مدت ها بود با اسمی به نام «عبدالله مستحسن» آشنا شده بودم و تفسیری که از مباحث قرآنی شنیده بودم از ایشان، بسیار جالب و دلنشین بود. بعدها که در سایت شما و سخنرانی بعضی از شاگردان شما اسم ایشان را شنیدم بسیار کنجکاو شدم در مورد ایشان و با توجه به اینکه اسم ایشان مستعار بود شروع به جست و جو در مورد ایشان کردم. بطور اتفاقی با گروه فضای مجازی شاگردان ایشان آشنا شدم اما در کمال تعجب دیدم آخرین پستی که در کانال فضای مجازی شاگردان ایشان گذاشته شده است مطلبی است در نقد ولایت فقیه!!! پس از تعجب فراوان با ادمین کانال ارتباط گرفته و علت ماجرا را جویا شدم. ایشان فرمودند مدت ها با آقای مستحن که در سنین پیری بسر می‌برند حشر و نشر داشتیم که در خلال یکی از موضوعات که نظر ایشان را در مورد ولایت فقیه دیدیم از ایشان جدا شدیم و ایشان الان با شاگردانی که نظر ایشان را در مورد ولایت فقیه قبول دارند ارتباط دارند!!! البته ایشون فرمودند آقای مستحن با افراد گرایشات سیاسی چپ ارتباط دارند. بنده آدرس کانال جدید شاگردان آقای مستحسن را پیدا کردم و شروع به مطالعه کردم که دیدم پست های بسیار زیادی در نقد ولایت فقیه و مقام معظم رهبری وجود دارد. بسیار تعجب کردم و به ادمین کانال پیام دادم این ها نظرات شخصی شماست یا نظر آقای مستحسن؟! شاگردان ایشان فرمودند خیر نظر ایشان همین هست و ایشان نقد های بسیار جدی به ولایت فقیه دارند. صوتی هم از آیت الله گرامی فرستادند که از آقای بهجت نقل قول کردن که آقای بهجت با تمسک به حدیث امام صادق علیه‌السلام در مقدمه صحیفه سجادیه، آقای بهجت معتقد بودند مبارزه و انقلاب برای رفع ظلم به جایی نمی‌رسد. (صوت آقای گرامی موجود هست) علی ای حال بنده باز تحقیق کردم و به جزوه ای رسیدم که آقای مستحن به بهانه نقد کتاب آقای علی یعقوبی به نام چهل شب با کاروان حسینی، منتشر کرده اند (در سال ۹۰). آقای مستحسن در فصل آخر کتاب که صراحتا انقلاب و امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری را به چالش و نقد می‌کشن و می‌گویند نظر آخوند خراسانی صحیح هست و این حکومت (انقلاب اسلامی) هم در امتداد حکومت صفوی و قاجار و پهلوی هست و در راستای حدیث معصوم علیه السلام می‌باشد که قبل از ظهور از هر قشری باید به حکومت برسند تا زمان ظهور ادعا نکنند ما اگر حکومت داشتیم بهتر عمل می‌کردیم. البته ایشان این جزوه را با نام مستعار «ابراهیم حنیف» منتشر کردند. یکی دیگر از اسم های مستعار ایشان ابراهیم حنیف می‌باشد که بعضی از جزوه ها را با این نام منتشر کرده اند. علی ای حال با شناختی که از شما و شاگردانتان و ارادتان به انقلاب اسلامی دارم لازم دیدم این مباحث را با شما در میان گذاشته تا با احتیاط بیشتری از ایشان نقل قول کنید تا ایشان به یک منبع فکری تبدیل نشود. چون رفته رفته نظرات ایشان در باب ولایت فقیه دارد بیشتر منتشر می‌شود و اگر افراد جذب تفاسیر قرآنی ایشان شوند ولی آنطرف قضیه را ندانند ممکن است بعدها با آشنا شدن با نظرات سیاسی ایشون دچار شک و شبهه شوند. لازم دیدم این نکته را خدمت تان عرض کنم. اگر اطلاعات بیشتری خواستید در خدمت هستم التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر از جنابعالی. بنده در جریان آنچه در رابطه بحث «ولایت فقیه» و نگاه آقای مستحسن است نبودم. البته رویهمرفته بنده ایشان را در معارف دینی فردی متوسط می‌دانم و با توجه به آنچه می‌فرمایید انتظار است رفقا نسبت به این نکته تحقیق نمایند و البته از همان ابتدا این شبهه برای بنده بود که معنای نام مستعار و یا نام‌های مستعار در این زمانه به چه معناست! در حالی‌که ما با استوانه‌های تفکری مانند حضرت امام و علامه طباطبایی و شاگردان محترم آن دو بزرگوار روبرو هستیم. موفق باشید

34917
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد: طاعاتتون قبول حق ان شاءلله. بنده به تازگی و با دیدن برنامه ی «کلمه» با شما آشنا شدم، حرف هایی که زده شد عجیب بر جانم نشست. انگار قسمت خدا این بوده که با شما آشنا بشم تا بتونم این درد تازه ی دلم رو با کسی که اهل معناست در میون بذارم... استاد، دیشب که شب ۲۳ ام ماه رمضون بود از درون تُهی شدم. به هیچ رسیدم... فاقد ارزش شدم. بنده ی بی مقدار، مدتی بود که عجیب حال خوبی با خدا داشتم و طوری شده بود که اگه لحظه ای فکر خطا یا ذره ای غفلت بهم دست می‌داد حالم خیلی بد می‌شد و سراسیمه مثل یه بچه ی بی پناه خودم رو می رسوندم به آغوش خدا. با یه سبحان الله جانم انگار تازه می‌شد و با یه صلوات محبت و شوق زیادی بهم دست می‌داد. و همه ی اینا رو دیشب که شب قدر بود از دست دادم. دیشب سعی کردم به اینکه چطور باطن شب قدر رو کمی هم که شده درک کنم و چطور به خدا نزدیک تر بشم فکر کنم. حال خیلی خوبی هم داشتم… ثلت آخر شب به دلم افتاد که نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بخونم، و تا حالا هم ازینجور نماز های مستحبی مخصوص ائمه نخونده بودم. دو رکعت، حمد و توحید، هر رکعت آیه ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» صد بار. به خیال خودم گفتم نماز راحتی هست و حداقل یه عمل عبادیِ اینجوری انجام داده باشم شب قدر! آماده شدم و قبل اینکه اقامه ببندم دلم یه شور عجیبی افتاد که اینکارو نکنم.. نمیدونم چرا! انگار همه چی بهم می‌گفت نمازو شروع نکن، حس قوی ای بود. استاد، تا بنده این آیه رو شروع کردم به تکرار کردن وجودم شروع کرد به ترسیدن.. حتی فکر کنم به پنج بار گفتن هم نرسیده بودم که حس خوف بدی بهم دست داد. یهو ذهنم پر شد از اینکه «تو اصن در حدی نیستی که بخوای روی این حرف تاکید و تکرار کنی » ، « گفتن این حرف اصلا لقمه ی دهن تو نیست» ، «داری چیزی رو میگی که ظرفیتشو نداری» یعنی اگه یه شخص حقیقی اونجا باهام حرف می‌زد اونقدر برام واضح نبود که این فکرها برام صاف و واضح بود. با خودم گفتم بهتره این آیه رو بیشتر ازین نگم و نماز رو تموم کنم، انگار برام خوب نیست. باز ولی گفتم همین یه کار عبادی رو هم نصفه نیمه انجام بدم امشب؟! بذار ادامه بدم. کاش این کار رو نمی‌کردم. انقدر بهم سخت گذشت که قابل توصیف نیست. انقدر برام طول کشید این نماز، نه از نظر زمانی… انگار هر ثانیه ش روحم خالی تر می‌شد. هی از خدا توی دلم ملتمسانه کمک می‌خواستم ولی همچنان خالی می‌شدم. استاد، وقتی سلام آخر رو گفتم باورتون میشه به پوچی رسیده بودم؟ گفتن «پوچ» هم توصیف نمیکنه میزان خالی بودن وجودم رو… قبل شروع نماز حضور خدا رو انقدر عاشقانه حس می‌کردم، ولی حالا بعد از اتمام نماز با خودم بگم نعوذبالله خدا اصلا هست؟! همینقدر ناگهانی و ترسناک. وجودم پر شد از شک. کل وجودم میلرزید. از اواسط نماز بدنم شروع کرده بود به خشک شدن و لرزیدن. انگار توی یه بشکه یخ من رو گذاشتن… انقدر حالم بد بود و به خودم می پیچیدم که فکر کردم در حال احتضارم و جون داره از بدنم میره. نمیدونم چطوری توصیف کنم… گریه می‌کردم، زجه می‌زدم .. مثل بید می‌لرزیدم… بدترین عذاب عمرم رو تجربه کردم. اگه خدا بهم می‌گفت قعر جهنم بسوز برام راحت تر بود حداقلش خدا رو داشتم هرچند ازم راضی نباشه. ولی اون لحظه خدا خودشو ازم گرفته بود. دیگه هیچی نداشتم. دلم می‌خواست نباشم فقط. برای منِ بی مقداری که وقتی چند لحظه حضور خدا برام کمرنگ می‌شد انقد بی قرار و آشفته می‌شدم، حالا دیگه این عذاب واقعا غیرقابل تحمل بود. مرگ روحم بود… هر چی خدا رو صدا زدم، هر چی به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، به امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم… هیچ! انگار مثل یه لاشه ی گندیده من رو بندازن یه گوشه و دیگه کسی نگاهمم نکنه. هیشکی رو نداشتم. نماز شبم رو با همون حال خوندم، همچنان هیچی… نماز صبحم رو خوندم ، حیران و بی پناه… هیچی. دیدم دیگه هیچی حالم رو خوب نمیکنه … با همون حال خرابم خوابیدم. امروز هم همچنان به خودم می پیچم، هم جسمی هم روحی. انگار سوخته شدم.. پودر شدم. چیزی ازم نمونده. با مخ سقوط کردم به قعر تباهی. با تمام وجودم این جملات رو مزه مزه کردم: خدایا آن که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن که تو را دارد، چه ندارد؟ ببخشید استاد که مثنویِ هفتاد مَن نوشتم، به نظر شما چه کنم؟ چه شد که این شد… حالم خیلی خرابه لطفاً لطف کنید و برام دعا کنید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حالتِ پیش‌آمده را به فال نیک بگیرید و آن را از برکات سکراتیِ شب قدر بدانید، سکراتی که ایمان انسان را که در دنیا بدان مأنوس بوده است، به لرزه می‌اندازد.  همه عرض بنده آن است که «گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم»

به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همان‌طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد می‌میرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمی‌باشد. و حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌

تعالی‌علیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» می‌شوند و اظهار می‌دارند:

در میخانه گشایی به رویم شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

زمانه، زمانه حضورِ وجودی نسبت به حقایق شده است. اخیراً در این رابطه عرایضی تحت عنوان «نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13463 شده است که خوب است به آن رجوع شود. از نو شروع‌کردن را می‌توانید با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست، شروع کنید.

34910
متن پرسش

سلام علکیم با عرض ادب و احترام محضر استاد طاهرزاده: در مورد شهید آوینی اینطور به نظر می‌رسد که ایشان انقلاب اسلامی را همان اسلام ناب و حقیقی می‌دانستند و امام خمینی را نائب امام زمان و رزمندگان و شهدا را همان رزمندگان و شهدا صدر اسلام و کربلا می‌دانستند و با این نظر جامع به چنین حقایقی، این چنین صحنه دفاع مقدس را با قلمی که خداوند به آن قسم خورده است به رشته تحریر در می آوردند و با آن صدای ملکوتی که (معلوم است متصل به چنین حقایقی است) مسند روایت فتح را ایجاد کردند، و می‌شود گفت خیلی از شهدا هم چنین افقی را درک کرده بودند و خداوند چنین قدرت بیان و صدای ملکوتی به ایشان داده که به نمایندگی از سایر شهدایی دیگر راوی چنین حقایقی باشد و به نظر می‌رسد بعد از صحنه مقدس، هنوز هم تجلی سخنان شهید آوینی را می‌توان در عرصه های گیری یافت: از جمله فتنه ۸۸ و بعد از آن ۹ دی و صحنه شهادت حاج قاسم و شهید حجی و بعد از آن آن تشییع های با شکوه و اخیرا هم فتنه اخیر و بعد از آن راهپیمایی ۲۲ بهمن ( که بعضی ها گفتند بی سابقه بوده است) اکنون نیز تجلی هایی از شهید آوینی طلوع کرده اند ( نظیر آن عنوانی که اخیرا در سایت گذاشتید که: باز آوینی ها در حال تولد می‌باشد) حال خواستم نظر نظر عالی درباره این مطلب و تکمیل آن بدانم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و به قول دوستان؛ شهید آوینی «رحمت‌الله‌علیه» از جمله کسانی بود که «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبهه‌ تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشه‌ قدسیِ تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم مکتب انسان‌ساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و اَبَر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام، تاریخی در برابر مکاتب عالم مدرن که حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسان‌ساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصه‌ حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنه‌ زمین آورد. او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آن‌که به حاشیه‌های اطراف خود مشغول شود، نظر به چشم‌اندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنون‌زدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود می‌یابیم تا در عمق حضور تاریخی‌مان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر این‌همه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک می‌کنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افق‌ها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده. موفق باشید

34897
متن پرسش

عمده انحرافات انسان از برای آنست که خود را نشناخته است و هویت خود را فراموش کرده. هویتی که با عشق عجین شده و عشق می آفریند و مسیر می‌سازد. هویتی که هیچ چیز نمی تواند در برابرش قد علم کند و آنکه هویت فراموش شده اش را بیاد آورده، کوه در برابرش به زانو درآمده. هویت گمشده انسانیت در اعماق کدامین آوار به حبس کشیده شده است که رخ نمی نمایاند؟ هویت از یاد رفته ی طلبگی در کدام سیاره از کوله بار افتاده که طلبه رسالت خود را به ظهور نمی رساند؟ استاد در رابطه با هویت انسانی و طلبگی توضیحاتی بفرمایید و رجوعاتی بدهید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید میخانه‌ای را که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تقاضای گشوده‌شدنش را به رویش دارد؛ از دست داده‌ایم که همان حضور وجودی در تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده در بحث «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها»  https://eitaa.com/matalebevijeh/13440 صحبت از عشق در معنای امروزین آن به میان آمد. باشد که با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» راهی گشوده شود. موفق باشید                                                          

34888
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: دعا می کنم تمام هستی و وجودتان لبریز از سوز و محبت و معرفت به مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام باشد. شما هم برای بنده دعا بفرمایید. استاد این برداشت از «وحدت وجود» تا چه اندازه کامل و درست است و اگر نقصی دارد بنده را متذکر بفرمایید: خدای متعال بر تمام هستی تجلی فرموده. یا به تعبیری تمام هستی تجلیات خداست. پس در تمام هستی، خدا با تمام مراتب مادونش «حاضر» است. مثلاً در یک گل زیبا همه ی خدا با تمام مراتب مادونش که صادره اول و... باشد در صحنه است. منتها هر مخلوقی به اندازه ظرف و ظرفیتی که دارد نور خدا را «ظهور» می دهد. و ما هم به اندازه ای که حجاب ها را کنار زده ایم متوجه نور خدا و نور مراتب مادون خدا در هر مخلوقی می شویم. لذا ممکن است یک نفر در یک گل اسم جمیل خدا را فقط ببینید. دیگری اسم اجمل. و دیگری اسم الله را به جامعیت در یک گل مشاهده کند. هر چه روی دل مصفاتر/ زو تجلی تو را مهیاتر. پس «حضور» و «ظهور» خدا در سراسر هستی مطلق است. منتها از یک طرف مشکل از ظرف وجودی مخلوق است و از طرف دیگر مشکل از حجاب های وجودی ما. در این نگاه ظاهراً می توان بین «تشکیک در مراتب» و «تشکیک در ظهور» جمع کرد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است و به گفته حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» آن‌جا که حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَا رَأَيْتُ‏ شَيْئاً الّا وَ رَأَيْتُ‏ اللّه قَبْلَه وَ بَعْدَه وَ مَعَهُ»[1] حضرت تأکید دارند که در هر چیزی که دیده‌اند «الله» را، آری! «الله» را دیده‌اند و حضرت امام خمینی عظمت شخصیت معنوی آن حضرت را در همین می‌دانند که حتی اگر با گل روبه‌رو شوند که مظهر اسم جمیل است، به اسم «الله» که جامع جمیع اسماء می‌باشد؛ منتقل می‌گردند. موفق باشید

 

[1] ( 1)- مصباح الهداية، ص 89 88.

34882
متن پرسش

به اسم حضرت معـشوق تنها سلامی که آرزو دارم  تقدیمتان کنم سلامی ورای زمان از یار است. او که هر دم سلاممان می دهد امیدوارم هر لحظه بهتر شنونده باشید. امروز روز زنده شدن حقیقی آقا مرتضی است! باشد که با آن حقیقت قدسی واسطه ی زنده شدن ما نیز باشند در این شب پر قدر التماس دعای وصال داریم. در میان سوالات گاه نام عشق بر چشمم می‌خورد. آری عشق! زیبا مسلخی که جز نکو در آن از غیر از معشوق کشته نشود و اما دردِ عشق! عجب دردیست ناامید اگر بشوی معشوقی میابی از رگ گردن به خود نزدیک تر به قول مولایمان آنکه جانم در دست اوست آنکه شبی ما را عاشق نمود اما آنچه دل را به درد می آورد نامروتی است خارج از دایره ی دردِ عشق و آن دور شدن های منِ توهم بار است. وا مصیبتا حال دریافتم گناه را چرا عذابی سخت گویند چرا که ز تو دور می‌شویم. فکر ها و سخن هایی که بوی نیستی می‌دهند گاه اشکم را در می آورند نیستی هایی که طناب بر گردنم انداخته اند یا به قول خودتان شاید اگر شیطان بیاید بگوید تو که خودت می آیی طناب دیگر نیاز نیست. آری هرگاه معشوق به ظاهر عقب نشینی کند به معنای محرومیت نیست که در جواب یکی از سوال ها فرمودید اما این دور شدن هایی که دلیلش این من توهم انگیز است چه؟ در باب رحمت هست و ناامیدی جایز نیست توبه نیز هست جواب سوال نیز مشخص اما گاه بعضی جوانب عجیب جانکاه و جانزا می‌شوند گویا قرار است سخنی از حق بشوند تا در جایگاه پیشین خود که درست نبوده را ترک کنند در میکده ی عشق پریشان و پرسان سراغ صاحب خانه را گیرند

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است که زندگی یعنی «انس با خداوند»، و در این تاریخ، انس با خدای حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یعنی خدایی که شهید آوینی عزیز پیدایش کرد و از آرمانِ آوینی با آن سبیلِ نیچه‌ای‌اش تبدیل شد به آقا سید مرتضی آوینی. و ما نیز با همه ضعف‌های‌مان یک راه بیشتر نداریم و آن این‌که با آن شهید بزرگوار، خود را و زندگی‌مان را معنا کنیم. روز گذشته در رابطه با آن شهید عرایضی شد که خوب است به صوت آن جلسه رجوع فرمایید https://eitaa.com/sabbar_ir/1933. موفق باشید

34871
متن پرسش

 بیست‌ویکم فروردین ماه سال گرد شهادت سپهبد علی صیاد‌شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام الله علیک جناب استاد عزیز. باز هم از محضر جنابعالی بابت اطاله‌ی وقت و مزاحمت از نوشته‌ای که پیش روی شما و عزیزان هست عذرخواهی می‌کنم باشد تا شروعی شود برای شروع‌ فتوحاتی در آینده‌ی تاریخ توحیدی‌مان، و شاید ما نباشیم اما این نوشته ها گواهی شود بر آن اشراق پیش رویی که بشر در پیش دارد و آن معنایی که دوباره انسان را در بر خواهد گرفت و انسان برای آن آغوش خواهد گشود.

صیاد شیرازی‌ها و بازگشت به خود در انقلاب اسلامی با شروع نهضت امام خمینی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) بسیاری بودند که نگاه آینده دار امام را در تاریخ درک کردند و به آن تعلق خاطر پیدا نمودند توده‌ای عظیم از عموم مردمی که سال‌ها رنج ذلت حکومتی مستبد و مستکبر و حکومتی وابسته و محقر از جانب آمریکا و دردی که می‌دانستند این حکومت بر آن است تا بنیان‌های معنوی و ریشه‌های مذهبی و مکتبی اسلام را بزند و میدان حکومت را به دست جریان‌های ضد دین و سکولار و غرب اندیشانی دهد که دین را به‌کلّی از میان زندگی و جامعه‌ی ایرانی از میان ببرد، اما این تحلیل غلط در جامعه‌ی ایرانی که بنیه‌ی ایمانی در میان مردم این سرزمین ریشه در تاریخی دارد که شیعه از زمان صفویه دوباره آن رسالت خطیر تاریخی خود را در تاریخ جهان پیدا کرد و صحنه را مدیریت کرد و تا بدین‌جا رساند.

این تحلیل غلط از جامعه‌ی مسلمان وشیعی ایران نه تنها پادشاهان وابسته‌ی ایران را بلکه دشمن منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای ما را همیشه گرفتار اشتباهات بزرگ در تحلیل نسبت به ما کرده است و این است راز قدرت مردمی نظام که بارها رهبری از آن سخن گفته‌اند. علاوه بر فهم تاریخی و هوشمندانه‌ی توده‌ی مردم ایران از دوران قبل از انقلاب و شروع مبارزه با رژیم و فهم نقشه و توطئه‌ی استکبار برای تغییر تاریخ تشیع و اشاعه‌ی اباحه‌گری و فحشاء در میان ارتش و نیروهای وابسته ی به رژیم هم کم نبودند افرادی که متوجه‌ی شروعی دیگر از تاریخ شدند و به همین خاطر به فکر طرحی نو برای آن حضور بودند تا از وضعیت موجودِ وابستگی ذلیلانه‌ی استکبار به دنبال استقلالی در ذیل اندیشه‌های ناب اسلام باشند و این نگاه را و اندیشه را در امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) یافتند و با آن در شروع تاریخی جدید همراه شدند. صیاد شیرازی یکی ازآ نهاست، سپبهد قرنی و موسی نامجو و شهید عباس بابایی یکی از آن‌هاست و صدها نمونه‌ی دیگر از فرماندهان و افسران ارتشی وابسته که با شروع نهضت امام متوجه طرح و نقشی دیگر از حضور خود در تاریخ شدند و خود را در این تاریخ حاضر کردند. شاید پرسش اصلی این باشد که چگونه صیاد، صیاد شد؟ این نقطه‌ی مهمی است که امروز می‌شود در جواب آن به فهم هایی برای شروع صیاد شیرازی‌ها در نطام افسری‌مان فکر کرد. صیاد شیرازی اگر صیاد شیرازی شد قطعا در ذیل فهم از انقلاب اسلامی بود و گرنه صیاد نمی شد، او می‌توانست افسری پاک و مقدس در حکومت آریامهر باشد و درجات بالایی هم بگیرد اما هیچگاه صیاد نمی شد. آنچه صیاد یا صیادها را صیاد شیرازی کرد حضور در تاریخی بود که با مکتب خمینی (سلام الله علیه) آغاز شد، مکتبی که اندیشه‌ی اسلام را آغازی بر پایان حضور مستکبرانه‌ی جهان استکبار می‌دانست و برای تعیّن‌بخشی به این فهم و اندیشه، طرح حکمت اسلامی را بنا نهاد و این فهم در صیاد شیرازی بود که برای حضور مقدس و پاک باید به فکر طرح نهضتی باشد که در آن بتوان در تاریخ مبارزه با کفر و نفاق که ریشه در نظام استکبار دارد حاضر شود و این جز با مکتب امام شدنی نیست و برای این فهمِ مهم باید بصیرتی تاریخی داشت تا خود را همچون صیاد ذیل اندیشه‌ی توحیدی خمینی کبیر پیدا کرد و در انقلاب اسلامی ادامه داد همانگونه که صیاد خود را با مکتب امام پیدا کرد و با حضور ذیل اندیشه‌های ناب مکتب توحیدی امام خود را بسط داد و در این تحول تاریخ انفسیِ انسان حاضر شد و جایگاه خود را در این مکتب پیدا کرد.

عمده‌ی سخن در درک این فهم از سرداران ماست که باعث شد اینچنین پر شور در میدان مبارزه‌ی با استکبار آن‌هم در یک نبرد تمدنی و نه یک مبارزه‌ی ملی و منطقه‌ای صِرف که منفعت انسان ها را تامین کند. اصلا اگر چه مبارزه ملی از فروعات حضور شهدای ما در این مبارزه بود، اما عمده آن اندیشه‌ و مکتبی بود که شهدا ذیل تاریخ انقلاب اسلامی به فکر حضور انسانی جدید در برابر انسان عالم مدرن یافته بودند و خود را در نبرد جبهه‌ی حق مقابل باطل پیدا کردند که امروز نبرد آن‌ها و حضورشان حضوری از جنس اندیشه ی حضور انبیا و اولیا در تاریخ است و نبرد آن‌ها تقابل و نبرد تمدنی است که در برابر سخن جهان مدرن، سخن از انسانی دیگر و عالم دیگری است و صیاد شیرازی‌ها زودتر از بقیه این سخن را شنیدند و به پای این سخن جان دادند. سخنی از جنس انبیا و از انسانی دیگر که نمی‌خواهد خود را در جهان اندیشه‌ای غرب ادامه دهد و در گفتی جدید به سخنی نو از انسانی صالح به درکی تازه از انسان نایل شده است، همان سخنی که آوینی عزیز فرمود:

«انقلاب اسلامی رستاخیز تاریخی انسان است بعد از قرنها هبوط؛ انقلاب اسلامی یک توبه تاریخی است و بنابراین، غایات آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست؛ انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است، در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی با یک فرهنگ واحد درآمده است، فرهنگ غرب. یعنی فرهنگ غربت انسان از حقیقت.»

 صیاد شیرازی اینچنین در تاریخ حاضر شد و اگر امام نبود و مکتب انقلاب اسلامی به میان نمی آمد قطعا اینچنین انسان‌هایی به ظهور نمی‌رسیدند و استعدادهایی که امام از دل تاریخ تشیع کشف کرد، بالفعل نمی‌شدند، و به این فهم تاریخی دست نمی‌یافتند که امروز به فکر نظامی در برابر نظام سلطه‌ی جهان است برای حفظ میراث گرانبهای اندیشه‌های انبیاء و اولیاء.

 در واقع امام بر فراز پر شکوه میراثی از مبارزه‌ی تاریخی انبیا ایستاد و بانگ صلای توحیدی را ندا داد، و این صیادها بودند که لبیک گفتند و صحنه‌ی تاریخی جبهه‌ی حق و باطل صورت گرفت. آری! صیاد شیرازی‌ها لبیک‌گوی بانگ توحیدی تاریخ شدند و اینچنین خود را در مکتب امام حاضر کردند. برای حاضر شدن در مکتب توحیدی، کافی است انسان نظر به غایتی بیندازد که پیش روی انسانِ هر عصری حاضر است؛ نظر به افق آینده‌ی هر مکتبی که انسان را در امروز آن مکتب حاضر می‌کند. صیاد شیرازی غایت انسانی این تاریخ را در افق تعالی و سعادت جاودانه ای می جست که انسان را با خدای خودش روبرو می‌کند، بر خلاف آنچه در مکتب غرب با آن روبروییم که روز به روز «انسان» را از «خدا» جدا می‌کند و در توهّمات و خیالاتِ پوچ بشر سرگردان و حیران در این عصر رها می‌کند تا انسان یا از درون بمیرد و یا دست به خودکشی بزند. اما صیاد شیرازی در آرمان این مکتب انسانی را می دید که می‌تواند از توهّمات عالم مدرن در زندگی وارد شود که حیات معنوی خودش را در بستر خدمت به انسان‌های دیگر و مبارزه با جهانی که دشمن انسانیت است پیدا کند و این جهانِ خمینی است که چنین امکانی را برای صیاد شیرازی فراهم می‌کند تا زمینه‌ی تعالی بشر را بسازد و در برابر جهان غربی قد علم کند و بشود خمینی در صحنه‌ی میدان جنگ و خمینی با صیاد در جبهه‌ها حاضر شود و این تنها با حاضرشدن در این تاریخ ممکن است.

انسانِ مکتب خمینی بریده از آسمان نیست، بلکه آویخته از آسمان و متعلق به ملکوت آسمان است. انسانِ مکتب امام خمینی، انسانی است که می‌خواهد در حضور ملکوتی و قدسی، به زندگی دنیایی سامان بدهد و نه بریده از ملکوت. انسان خمینی انسان آخرالزمانی است که کمالات انسانی را در صورت کامل‌ترین وجه‌اش دنبال می‌کند و در پی رسیدن به آن، مبارزه را بر می‌گزیند تا دشمنِ انسان را از میان بردارد و آن انسان کامل را که صورت کامل‌ترین کمالات انسانی و محبوب و معشوق انسان است، به صحنه بیاورد و نگاه انسان را از نکبت لجن‌زارِ غرب به ساحت وجه غیبی انسان که صورت خداست بیندازد، صورتی که قرن‌هاست جهان استکبار از پیش روی انسان‌ها پنهان کرده است و امام آن منادی توحید تاریخ، ما را متوجه آن وجه کامل تاریخ انسان کرد و دسیسه‌ی تاریخ عالم مدرنیته را پیش روی شهدا آورد و صیاد شیرازی این صدا را تصدیق کرد و در این مکتب با جان و دل حاضر شد.

 برای صیادشدن، بایست خمینی را پیدا کرد و مکتبش را فهمید و در دل آن مکتب در هر جایی از عالم که بود حاضر شد. این حاضرشدن، قلب را برای حضور در تاریخ خودمان زنده می‌کند و از بیهودگی و کلافگیِ اندیشه‌ی نیهیلیسم نجات‌مان می‌دهد ولو کارگری باشیم در نظام اسلامی، یا یک بسیجی ساده در یک پایگاه کوچک، فقط کافی است دست‌مان به دامن معارف این مکتب برسد و آن را تصدیق کنیم، آنگاه به نور اشراقی تاریخیِ این مکتب جایگاه‌مان را پیدا خواهیم کرد، آنچنان که حسن باقری، همت، خرازی، باکری و.....پیدا کردند. به این بیندیشیم که وقتی اشراقی به تاریخی روی می‌آورد انسان ها بایست زمینه ی فهم این اشراق را در خود آماده کنند، بعد از آن اشراق، آن مکتب است که «خود بگویدت که چون باید کرد.» سخنی از مقام معظم رهبری در اولین سالگرد امام خمینی شاهد خوبی است که سخن از شروع تاریخ جدید دارد:

«وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز می‌شود، هیچ‌کس نمی‌تواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشته‌ی تاریخ بشر هم همین‌طور بوده است. هیچ‌کس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانی که با پایه‌های محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما می‌خواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملتها و دولتهای سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّی نقشه‌ی سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت کنندگانِ قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید.

این سخن به زیبایی تحلیلی است از باطن حرکت تاریخ انقلاب اسلامی که با امام شروع شد، این حیات تاریخی که به سوی بشر آمد، ندای توحیدی انبیا بود که به گوش‌مان رسید و امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» منادی این آوای الهی بود.

خلاصه آن‌که سخن در این بود که صیاد شیرازی را باید از تربیت شدگان و رشد یافتگان ارتشی بدانیم که با انقلاب اسلامی در تراز اسلام گام برداشت تا بر خلاف تمام ارتش های حاضر دنیا سخنی فراتر از منافع قومی و ملی داشته باشد و در آن سخن از حضور انسان‌هایی است که دیگر خود را نه در گذشته‌ی سنتی خود دنبال می‌کنند که زندگی در آن به اندازه‌ی آبادانی شهر و روستای‌شان بود و سلطان‌شان کدخدای محله‌شان یا زندگی‌شان بر اساس قوم و قبیله‌شان می‌چرخید؛ و نه در آینده‌ای که جهان مدرن برای انسان به میان آورده است که انسان در یک دهکده‌ی جهان، ذیل اندیشه‌ی اومانیسم بخواهد خود را ادامه دهد، ادامه‌ای که سرانجامش لجام‌گسیختگی و گرگی و دزدی انسان است و پوچی و تحیّری که امروزه گریبان بشر را گرفته است و آنچنان است که نیاز به اثبات مدعای خود هم نیست، بلکه عالم مدرن در لایه های نارضایتی انسان در این تاریخ به وجدان قابل حس است و شهود حسی انسان‌ها آن‌را تصدیق می‌کند. درست در همین جاست که نقطه‌ی شروع انقلاب اسلامی می‌شود حضور صیاد شیرازی‌ها در تاریخی میان شرق و غرب، و این همان «آغاز طلوع بشر جدید» است که می‌خواهد از مزبله‌ای که نیهیلیسم برایش رقم زده است جدا شود؛ این آن ساحل نجاتی است که نوید «حضور بشر جدیدی» شده است که می‌خواهد در تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر شود. مقام معظم رهبری «حفظه‌الله» در همان سخنرانی می‌فرمایند:

«یکی از این خصوصیت‌ها، گسترش اعتقاد و باورهای مذهبی است. بعد از آن‌که سیاست قدرت و نظام سلطه‌ی جهانی این بود که دین و معنویت را به‌کلی از زندگی مردم حذف کند و جامعه‌ی بشری را یک جامعه‌ی بی‌دین و بی‌ایمان و بی‌اعتقاد به ارزش‌های الهی تربیت نماید، این دوران جدید، درست به‌عکسِ آن سیاست‌ها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهای اسلامی، مردم به باورهای دینی برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعی که ده‌ها سال ضد مذهب زندگی کرده بودند، اعتقاد مذهبی و گرایش معنوی رشد کرده است. البته آینده‌ی این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتی عمیق‌تر و خالص‌تر و سالم‌تر و منطبق‌تر با فطرت بشر باشد، جاذبه‌ی بیشتری برای ملت‌ها خواهد داشت. آن روزی که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب می‌آمد و مورد استهزا قرار داده می‌شد، گذشت. امروز، بی‌دینی و بی‌ایمانی و تهی‌بودن از اعتقاد معنوی، یک ضد ارزش است. در بسیاری از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیاری دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکی از ویژگی‌های عصر جدیدی است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و در حالی‌که کسی باور نمی‌کرد، داعیه‌ی آن را سر داد و دل‌ها را به آن متوجه کرد.»

 باز هم به صیاد شیرازی بر می‌گردیم و این‌که صیادشیرازی از سردارانی بود که با دلسپردگی به مکتب امام سلوک توحیدی‌اش را با شهادت به اتمام رساند و نویدی بر شروع تازه‌ای از حیات ارتشی را داد که حافظ هویت انسان است و در خط مقدم جبهه‌ای است که انسان را گرگِ انسان می‌داند. صیاد شیرازی با حضور انقلاب اسلامی از آن معنویت فردی‌اش در ارتش آزاد شد و با ارتش انقلاب اسلامی در معنویت جهانِ مقابله با نظام استکبار در عالم توحیدی انسان آخرالزمانی حاضر شد. دیروز صیادِ خودش بود در فردانیت خود با خدایش، اما امروز صیاد شیرازی در جهان اجتماعی مکتب خمینی حاضر شده است و دیگر از آن پوسته‌ی معنویت فری به در آمده است. امام معنویت را در سطح اجتماع همگانی کرد، و نه فقط ارتش که امروز آن کارگری هم که در کارخانه ذیل این انقلاب به تولید خدمت می‌کند صیاد شیرازی است در عرصه‌ی تولید و خدمت.

آری! بیش از این می‌شود به تولد صیادها در دل مکتب خمینی کبیر «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اندیشید و این نوشته فقط پیشگفتاری است در باب گفتگویی از این جنس برای شروع صیادها و آوینی‌ها و حاج قاسم‌ها که باید در یک گفتگویی دیگر آن را دنبال کرد. و در آخر نیز باز هم سخنی از مقام معظم رهبری را به میان می‌آوریم تا تذکری باشد بر فهمِ تاریخ پیش روی‌مان.

 «خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنابخشیدن به ارزش انسان‌ها و حضور مؤثر توده‌های میلیونی مردم است. در دوران جدیدی که به‌وسیله‌ی امام ما آغاز شده است و دایره‌ی آن محدود به ایران هم نیست، توده‌های مردم، اصل و تعیین‌کننده و تصمیم‌گیرنده‌اند و آن‌ها هستند که جریان‌ها را هدایت می‌کنند. در گذشته، ما انقلاب‌های زیادی را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق می‌کند. امروز، در دنیایی که ده‌ها سال بعد از جنگ دوم بین‌المللی، قدرت‌های مسلط بر عالم، همه‌ی مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواسته‌های آن‌ها باشند و در مقابل اراده‌ی قدرت‌های جهانی حرفی نزنند و اراده‌یی از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما می‌بینید که در کشورهای اروپای شرقی، توده‌های میلیونی مردم، با همان سبکی حرکت می‌کنند و به میدان می‌آیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه‌ی با رژیم ستمشاهی وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصه‌ی انسانىِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزی خون بر شمشیر است؛ یعنی در این دوران جدید - همچنان‌که در ایران اتفاق افتاد- آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناخته‌شده‌یی است. قدرت حضور توده‌های مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.»

 امیدوارم که در این شروع تاریخی که با امام به صحنه آمد، ما نیز در آن حاضر شویم و خودمان را برای میدان‌های عظیم پیش رو، بیش از پیش آماده کنیم که تاریخ جدید ملازم فهمی جدید و نیازمند حضوری دیگر است، نه با تحجّر می‌توان به پایگاه آینده‌ی انقلاب اسلامی حاضر شد، و نه در مناسباتِ تجدد می‌شود به کمک آینده‌ی انقلاب اسلامی آمد، باید به فکر راهی که در عین بهره‌مندی از مواهب الهی، عقلِ تاریخیِ امروز، از عقل قدسی الهی نیز غافل نشود. نمونه‌ای از آنچه که در دوران دفاع مقدس رزمندگان در عین عقلانیت و بهره‌ای از سلاح‌های آهنی، از ایمان و بهره‌های معنوی عقلِ قدسی غافل نشدند. شهید صیاد شیرازی خاطره‌ای را از امام نقل می‌کند که شاهدی است بر این بحث، می‌فرماید:

قبل از شروعِ یکی از عملیات‌‏ها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده می‌کردیم، خدمت حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. این جلسه شاید از آن جلساتی باشد که ضبط نشده و یکی از جلساتی است که واقعاً بیشترین تأثیر روحی و روانی را بر من داشته است. البته این مطلب را که می‏‌گویم، الآن هم در زندگی و اخلاقم اثر آن را به عینه می‌‏بینم و خیلی هم از آن بهره برده و همچنان می‏‌برم. در آن جلسه حضرت آیت ‏اللّه‏ خامنه‏‌ای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه حضور داشتند. گزارش‌ها خدمت حضرت امام داده می‏‌شد. کاملاً یادم هست که ایشان روی مبل نشسته بودند و ما هم به صورت نیم‌دایره اطراف ایشان نشسته بودیم. همۀ توجه من جلب حالات و آثار رفتار بسیار مقدسی بود که امام نشان می‌دادند. آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودم که متوجه نمی‌شدم چه کسی دارد صحبت می‏‌کند. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. عین جملاتی که رد و بدل شد، بیان می‌‏شود، چون اثرش برای من خیلی نافذ و فوق ‏العاده بود. آقای هاشمی گفتند: آقا! کسالتی عارض شد؟ چون تنها چیزی که به ذهن می‏‌آمد، این بود که ممکن است آقا دچار کسالت شده باشند. امام در پاسخ فرمودند که: «خیر! وقت نماز است!» با یک قاطعیتی که اصلاً من احساس کردم، مثل این‌که ما تا حالا نماز نخوانده‌‏ایم! از حضرت امام درخواست کردیم که با ایشان نماز بخوانیم. البته هنوز یکی دو دقیقه به وقت شرعی مانده بود ولی اینکه امام چگونه بدون نگاه کردن به ساعت زمان ظهر را تشخیص داده بود، خدا می‌داند. خلاصه از محضر ایشان سؤال شد که اجازه می‏‌فرمایید ما هم در محضر شما و به جماعت نماز بخوانیم؟ امام فرمودند: «مخالفتی ندارم». سجاده حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»آنجا پهن بود و آن بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف، نماز واقعاً با حالی خواندیم که شاید در تمام عمر من سابقه نداشته است. البته این از حال خود امام بود. این صحنه تمام شد ولی آثار رفتاری و اخلاق امام و روحیۀ تعبد ایشان به نظر من یک آثار جاودانی بر جای می‌گذاشت. خلاصه جلسه تمام شد و چندی بعد هم من به جبهه رفتم. اصلاً تحولی در من ایجاد شده بود. بار سنگینی بردوشم احساس می‏‌کردم که خدایا درست است که از این اخلاق امام، حَظّ لازم را گرفتم؛ حال چطور از آن استفاده عملی کنم؟ چون مسئولیتم سنگین بود. فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم. این همه فرماندهان در جبهه با من کار می‌کنند من چه باید بکنم که این اخلاق را به آنها منتقل نمایم. این تدبیر به ذهنم آمد که جلسات فرماندهان نظامی را جوری ترتیب بدهیم که قبل از نماز شروع شود و یا به نماز ختم گردد و یا اگر وسط جلسه به وقت نماز رسید، قطعش کنیم و به نماز برویم و بعد جلسه را ادامه بدهیم و یا حتی جلسات را با نماز شروع کنیم. خداوند چقدر به ما توفیق داد که این برنامه را پیش گرفتیم. و این رسالت را انجام دادیم که عجیب برای من پربرکت بود. به وضوح احساس می‌کردم که در داخل جلسات مربوط به عملیات و اتاق‌های عملیات و جنگ از همین روحیه عبادی یک برکات عظیمی نصیب ما شده است. حتی در حین عملیات که بودیم، با اینکه معمولاً ضرورت ندارد، حتماً فرمانده در حالی که عملیات را هدایت می‏‌کند نماز بخواند، او می‌تواند نمازش را بعد هم بخواند ولی ما می‏‌دیدیم همان جا هم می‌شود با نماز یک فضای معنوی ایجاد کرد. بسته به شرایط، بعضی اوقات یک نفر بی‏سیم‏چی می‏‌ماند و بقیه می‌رفتند به اقامه نماز. این نماز اول وقت را ما از روحیۀ عبادی امام الهام گرفتیم.» (امام و دفاع مقدس، خاطراتی از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص۵۷-۶۷)

 این آن نگاهی است و آن شروعی است از انسان و مدیریت صحنه‌ی تاریخ که غرب، کاملاً از آن غافل است، نه‌تنها غافل، که مرگ معنویت را هم باید بعد از رنسانس در غرب جستجو کرد، آن تاریخ که دین از زندگی بشر جدا شد و انسان در دعوای کلیسا مغلوب صنعت شد و ایمان از ساحت اجتماعی بشر رخت بر بست و انسان در زمختی عالم صنعتی هر روز سخت‌تر از دیروز به زندگی ادامه داد و گرفتارِ خودفراموشی شد و این خودفراموشی، هویت تاریخی عالم مدرن گشت، و انسان از انسانیت در لایه‌ی حیوانی خود به زیست‌اش ادامه داد. درست در نقطه‌ی مقابل همین اندیشه انسانی با توجه به تمام ساحت‌های انسانی‌اش به تاریخ قدم گذاشت و سخن از حضور دیگر و انسانی دیگر و تاریخی جدید را پیش چشم و انتخاب و اراده‌ی بشر نهاد. تاریخی که به گفته‌ی شهید آوینی؛ شروعِ آب‌شدن و اضمحلال غرب است .

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید اگر کاربران عزیز حوصله کنند و متن جنابعالی را با دقت مدّ نظر قرار دهند؛ نسبت به تاریخی که در آن هستند، متوجه افقی خواهند شد که می‌تواند «مسجد» و «مدرسه» را برای آن‌ها به «میخانه حضور» تبدیل کند، به همان معنایی که حضرت روح الله در طلب آن بود.

 آری! حقیقتاً آن امری که شهید صیاد شیرازی را شخصیتی آن‌چنانی کرد که باید نسبت به شخصیت او مدت‌ها حیران ماند؛ شخصیت حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بود و این‌که حضرت امام روشن نمودند افقی در پیش است، که بنا به فرمایش شما تمام ساحات انسانی را در برگرفته تا انسان، تاریخِ دیگری را تجربه کند. با نظر به چنین افقی است که شهید صیاد شیرازی عملاً در هویت نظامی خود با آن‌همه نوآوری و ابتکار، متولد می‌شود. و یا شهید آوینی با آن سخنان آسمانی‌اش، سید شهیدان اهل قلم می‌گردد. به همان معنایی که وقتی به قلم نگاه می‌کنی انگار از خودش هویتی ندارد. پس آن چیست که قلم را هویت می دهد؟ قلم را ماندگار می کند؟  چه چیز جوهر مرکب را آنقدر توان می دهد که نسل به نسل انسان ساز می شود؟

  به انسانیتی که صید شیرازی ها  را می طلبد و او را و امثال او را به حرکت در می آورد و به تفکر دعوت شان می کند و اگر انسانیت آن ها نبود که در جستجوی حقیقت بودند و می خواستند راوی  حقیقتی باشند که حضرت روح الله به میان  آورد، نه صیاد شیرازی، صیاد شیرازی می شد و نه شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم.

آری انسان هایی که انسانیت خود را در حقیقت گمشده جستجو می کنند تا انسانیت خودشان را روایت کنند می یابند از آن فتح ابراهیمی تنها با ریخته شدن خون حسینی می توان روایت کرد و یا در آن حاضرشد. زیرا فهمیدند: تنها راه فتح انسانیت از کربلای حسینی می گذرد.

برای دیدن باید چشم ها را در دریای اشک و تضرع در پیشگاه حضرت حق بشویی تا خودی را ببینی که خودی نیست و همه حرف در این یک کلمه‌ است که چه افقی آن ها را به چنین حضوری وا داشت که اگر آن‌گونه عمل نمی کردند؛ در جستجوی خود کجا می‌توانستند بروند؟  و ما نیز اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. و این است آن افقی که شهید صیاد شیرازی‌ و سید شهیدان اهل قلم مدّ نظر داشتند.

موفق باشید

34870
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رضوانه: با عرض پوزش از جناب استاد و کاربران عزیز که وقت می‌گذارند و این وجیزه‌ی ناچیز را مطالعه می‌کنند. پیش از مطالعه از جناب استاد با اطاله‌ی وقت شریف‌شان در وسط ضیافت توحیدیِ ماه خدا عذرخواهم و محتاج دعاهای توحیدی‌تان هستم. به مناسبت شهادت افق گشای جناب حضرت آوینی نوشته‌ای را به خدمتتان ارسال می‌کنم تا شاید ما را هم جزو خادمان و نوکران این شهیدان به حساب آورند.

آوینی و هنر اشراقی انقلاب اسلامی در طلیعه‌ی طلوع انقلاب اسلامی در میان اندیشه‌های عصر خویش از بلوک شرق و کمونیست و جامعه‌های کارگری و احزاب کمونیستی چین و شوروی و بلوک غرب و تفکر لیبرال و اندیشه‌های اومانیستی و سکولار غربی، «انقلاب اسلامی» در تاریخی حاضر شد که جهان در سیطره‌ی این اندیشه‌ها در جریان بود. امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) با نور فهم الهی خود متوجه‌ی شروعی دیگر در تاریخ بود که دیگر نه شرق برای بشر سخنی نو دارد و نه غرب می‌تواند مأمن و مونس انسان این زمانه شود، بنابراین امام سخنی تازه را در انداخت از انسان و جهان و از تاریخی که با انسان میان شرق و غرب در حال طلوع است، و مطلع الفجر این انسان شروق توحیدی، عالم جدیدی است به نام «انقلاب اسلامی» که بنیاد آن توحید است، درست نقطه‌ی مقابل اندیشه‌ی اومانیسم و خودبنیادیِ انسان. در این شروع و آغاز، فهمی جدید و مناسباتی جدید در تاریخ شکل گرفت و تقابلی نو را با اندیشه‌های زنده‌ی تاریخ غرب درانداخت و بنای تازه‌ای را برای نظام اجتماعیِ بشر پی‌ریخت تا انسان در تعالیِ اراده و اختیار در چنگال هوس تمدن غرب، انسانیت‌اش لگدمالِ خیالات و توهّمات مناسبات عالم مدرن نباشد و نظمی را تأسیس کند تا در آن انسان در قامت خلیفه‌ی الهی خود را برانداز کند. این شروعی بود از یک آغاز که در اندیشه‌ی مکتبی امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) جا گرفته بود و برای آن طرح نهضتی را در انداخت که ساختمان وجودی انسان را از مراتب ملک تا ملکوت در نظر دارد و جنبه‌ی قدسی انسان را فدای جنبه‌ی مادی و ملکی او نمی‌کند. انسان در اندیشه‌ی امام به تعبیر آیت الله جوادی آملی:

«انسان حقیقی کسی است که در محدوده حیات حیوانی و طبیعی نایستد.» همچنین می‌فرمایند: «انسان حقیقی در سایه تعلیم قرآن کریم به انسانیت دست یافته، از وضعیت روشنی بهره‌مند است و در همه امور حیات خود می‌تواند با شفافیت سخن بگوید. او می‌داند از کجا آمده است و به کجا می‌رود و نیز رابطه‌ی خودش را با جهان اطراف و روابطی که بین اجزای عالم برقرار است را می‌داند.»

این سخنان به خوبی می فهماند که سخن از انسان دیگری در میان است و حرفی نو از عالمی دیگر از تاریخ به میان آمده است. شهید آوینی(رحمت الله علیه) از جمله کسانی بود که این «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبهه‌ی تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشه‌ی قدسی تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم این مکتب انسان‌ساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام (سلم الله علیه) شد و دست به ابر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام شد. تاریخی با حضورش در برابر مکاتب عالم مدرن حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسان‌ساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصه‌ی حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنه‌ی زمین آورد و امام فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» یا در سخنانی دیگر امام در مقاومت این بسیجیان فرمود:

«این جانب از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست خداوند بالاى آن است مى‌ بوسم و بر این بوسه افتخار مى‌ کنم. شما دِیْن خود را به اسلام عزیز و میهن شریف ادا کردید و طمع ابرقدرتها و مزدوران آنان را از کشور خود بریدید و سخاوتمندانه در راه شرف و عزت اسلام جهاد کردید یا لَیْتَنى‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیما.»

 تماماً سخن از اندیشه‌ای دیگر در تاریخِ دیگر است و آوینی این اشراق قدسی را در طلوع انقلاب اسلامی در مکتب امام (رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه) به خوبی درک کرد و از همه مهم‌تر آن است که آوینی در این اشراقِ تاریخی و در این تاریخِ توحیدی حاضر شد و «هنر» را که اساساً مقوله‌ای است خنثی که ذاتاً نه حُسْن می‌پذیرد و نه قُبح، بلکه ماهیتی است برآمده از اندیشه‌ها و مکاتب و فرم و محتوای آن را اندیشه‌ها هستند که تأمین می‌کنند. و آوینی به «هنر» ارزش داد و «تقدس» بخشید در روزگاری که هنر در خدمت هرزه‌انکاری‌ها و در ذیل اندیشه‌هایِ نیست‌انگار و ابتذال به‌سر می‌برد، آوینی آن را تقدس بخشید و «هنرِ انقلابی» را بنا نهاد. البته منظور سخن این نیست که او آغازگر هنر انقلاب اسلامی بود، نه! او جزو اولین‌های آغاز هنر انقلاب اسلامی بود. آنچه کار آوینی را ارزش بخشید این بود؛ «هنر» را خوب می‌شناخت و تأثیر هنر بر انسان ر ا خوب درک کرده بود و اثرپذیری انسان از هنر را آگاه بود. فلذا «هنرِ مقدس» را برای حضور در عالمی جدید در مواجهه با انسان انتخاب کرد. به همین جهت ما کار آوینی را به نام «هنر اشراقی انقلاب اسلامی» گذاشتیم.

 بزرگترین سرمایه‌ای که آوینی با آن به ساحت هنر باریافت آن بود که بنیادهای معرفتی و اندیشه‌ای غرب را خوب می‌شناخت و از مکتب انسان توحید امام هم کاملاً آگاه بود، فلذا تقابل ذاتیِ هنر انقلاب اسلامی را با هنر غرب مدرن در بنیادهای معرفتی آنها می‌دید، فلذاست که کارِ آوینی مشحون و مملو از مفاهیم قدسی و معارف اشراقی است. آوینی «هنر» را غایت نمی‌دید بلکه فاعلیت هنر را در غایت قدسی انسان جستجو می‌کرد و روایت فتح، تجلی این‌چنین نگاهی است که آوینی در آن زیست می‌کند. آوینی در عالم خمینی خود را پیدا کرده است و با تاریخ خمینی زندگی می‌کند و حیاتِ انسان این تاریخ را هم در مکتب امام جستجو می‌کرد و این تاریخ را عصر بیداری انسان نامید، چرا که او خوب کارد به استخوان نشسته‌ی نهیلیسم را به جان آدمی در جهان مدرن هم به خوبی چشیده است، و هم درک کرده، و هم انسانِ خودبنیاد عالم مدرن را می‌شناسد که در آن‌جا سخن از ایثار و بذل جان و فداکاری و ساحتِ معنا جایی ندارد، آنجا تمام مناسبات انسان در طبیعت و ماده است که تعیین می‌شود و انسانِ بُریده از معنا با خود زیست می‌کند و انسان در رابطه با خدا معنایی ندارد و خدا در مناسبات آن‌ها مرده است و جایی برای حضور خدا نمی‌ماند و این جاست که آوینی به دنبال خدایی می‌گردد که خمینی به تاریخ آورد، خدایی که در سنگر رزمنده‌ی سیزده سال حاضر است و در ایثارِ آن مادرِ پیری که تمام دارایی‌اش یک مرغ است که آن را هم برای رزمندگان هدیه می‌دهد؛ حاضر است. خدایی که در تمام صحنه‌های جبهه، خودش را نشان می‌دهد و رزمندگانی که وقتی از آنان می‌پرسی این‌جا چه می‌کنید؟ می‌گویند البته که ما کاری نمی‌کنیم، اینجا هر کاری که شده، کار خدا بود.

آری! آوینی قهرمانِ فهم تاریخی است که با «انقلاب اسلامی» طلوع کرد و کوشید تا این طلوع را با هنر مقدس و متعالی به انسان نشان دهد و انصافا آوینی موفق بود در ارائه‌ی «هنر انقلاب اسلامی»، و باید گفت استادِ تمام هنر انقلاب اسلامی، چرا که او از یک سو بایست فهم و ادراک این حقیقت قدسی را که در ساحت ملکوتی است و از جنس معناست به ساحت خیال بیاورد تا بتواند از محسوس پلی بزند برای فهم آن حقیقت معقول و معنا، و این کارِ انسانی است که خود نیز از عالم معنا بهر‌ه‌ای داشته باشد و در افق خیال دستی بر آتش؛ و آوینی این هر دو را داشت. هم خوب «معنا» را می‌یافت و هم برای نمایش آن در صورت محسوس از خیالِ ناب بهره برده بود. آوینی شاگرد اشراقی مکتب امام است که در این اشراق، خود را حاضر کرده است و با حضور در آن به سر منزلِ مقصودِ انسانیِ خویش هم نایل شد. حضور در دل یک حقیقت اشارت به آن است که ابتدا انسان آن طلوع قدسی را بیابد و بفهمد و تصدیق کند و بعد از آن در دل آن شروع و طلوع شروق نور آن مکتب قرار بگیرد، در هر جایگاهی که باشد، بعد از آن این مکتب است که او را در دل این اشراق راهنمایی می‌کند البته که اراده‌ی قرارگرفتن در این مسیر به دست انسان است که خود را وارد به این عالم بکند آنچنان که شهید باقری‌ها و باکری‌ها در آن قرار گرفتند و جبهه ی دفاع مقدس را به بهترین نحو و با استمداد از شروق این نور تابیده در مکتب خمینی به بهترین وجه اداره کردند و مگر راهی به غیر از این برای ادامه‌ی انقلاب اسلامی هست پیش روی جوانان بسیجی‌مان که داعیه‌دارِ ادامه انقلاب اسلامی هستند؟؟!!

البته سخن در باره‌ی آوینی بس بیش از این و مفصل‌تر است و می‌شود در باب گفتگو‌های او در موضوعات مختلف سخن‌ها گفت و از بنیاد‌های اندیشه‌ای او در مسایل گوناگون سخن گفت و نظام اندیشه‌ای شهید آوینی را بررسی کرد که جای کارهای زیادی هم هست برای امتداد معنا بخشی به کار های آوینی و بررسی های تاریخی کارهای او در انقلاب اسلامی و هنر انقلاب اسلامی. هنر در اندیشه ی کلان رهبران انقلاب اسلامی هم بسیار مهم و مورد توجه بوده است. امام خمینی (رضوان الله علیه) فرمودند:

تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل‌دهنده اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرم‏ آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری و کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بی‏درد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.» (صحیفه نور، ج ‏۲۱، ص: ۱۴۵ و ۱۴۶).

 در سخنان امام هم دقیقاً هنر ابزاری است برای غایت و تعالی انسان و تقابلی است در برابر هنر مبتذل و تقابل با ساحت ماده و طبیعت و هوس. هنری که فاعلیت و برانگیزاننده‌ی انسان باشد برای پیشبرد عالم انسان حقیقی و بریده از معنویت و باطن عالم ماده نباشد. سخن از هنری است که منشا و مبدا آن عالم معناست و صورت این هنر، تصویر معنایی است که رهاورد سفر به حقیقت و یافت معنا باشد. و آوینی شاگرد همین مکتب معرفتی است. و در آخر این نوشته لازم یدانم سخنانی از رهبر معظم انقلاب را شاهدی بیاوریم بر اندیشه های هنر توحید حضرت امام (رضوان الله علیه) تا با بازخوانی این اندیشه‌ها و گفتگو پیرامون آن بتوانیم هنر انقلابی را اعتلا ببخشیم و ساحت هنر ر ا از چنگال خشونت و توهم و خیالات ناپاک اندیشه ی غرب در آوریم و از اسارت عالم ماده و طبیعت و هوی و هوس نجات دهیم و این نیازمند گفتگو پیرامون بنیان‌های معرفتی هنر مقدس و هنر انقلاب اسلامی است، از این جهت که ۱. هنر چیست؟ ۲. هنرمند کیست؟ ۳. هنر، خیر یا شر است؟ ۴.... و سؤالات بسیاری که اساساً در علم برتر یا به قولی در زبان برتر علم از آن سخن گفته می شود که در قالب فلسفه‌ی هنر به این سوالات جواب داده می‌شود.... به امید آن‌که بتوانیم در امتداد اندیشه‌های قدسی امامین انقلاب، راهی برای ادامه‌ی هنر انقلاب اسلامی قدمی بر داریم.

 اما «هنر» در کلام مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» این‌چنین است:

«شک نباید کرد که انقلاب به هنر نیازمند است و هنر انقلاب از آنجا که باید حامل مفاهیمی نو و قهراً ناآشنا باشد و از آنجا که باید با همه معارضه‌ها وخصومت‌هایی که هیچ انقلابی از آن مصون نیست، درگیر شود و از آنجا که باید معارف نوین را در ذهن‌ها راسخ و ماندگار سازد، ناگزیر باید هنری ممتاز و فاخر و پیشرو باشد. ***** ابزارهای هنری بی شک، رساترین، بلیغ ترین و کاری ترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است. ***** هنر یک شیوه بیان است، یک شیوه ادا کردن است. منتها این شیوه بیان، از هر تبیین دیگر رساتر، دقیق تر، نافذتر و ماندگارتر است. دقت در هر یک از این چند تعبیری که عرض کردم: رساتر بودن، دقیق تر بودن، نافذتر و ماندگارتر بودن، در فهم معنای هنر کمک می کند. ای بسا که یک گزارش غیر هنری، گر چه علمی و تحقیقی و دقیق، خاصیت ارائه هنری را نداشته باشد. بارها گفته ام که هر پیامی، هر دعوتی، هر انقلابی، هر تمدنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود، شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقی هم بین پیام های حق و باطل نیست .******  کار هنر با محتوی پایان نمی یابد، قالب نیز ارزش بسیار دارد. ظرف نازیبا، مظروف زیبا را زشت جلوه می دهد و برای ساختن ظرف زیبا در عرصه هنر، تنها استعداد کافی نیست، آموزش هم ضرورت دارد. هنرمندانی که قدرت آموزش اصول هنری را در خود می بینند، باید به یاری جوانان بشتابند. ****** شعر و هنر، زیباترین قالب برای همه پیام های نوین و مایه گسترش و نفوذ این پیام ها تا همه جای خطه وسیع دل ها و جان های انسانی ست و شاعران و سخن سرایان آگاه، همیشه توانسته اند والاترین معارف انسانی را در کتیبه روزگار با نقشی جاودانه، به نسل های بعد از خود بنمایانند. ***** هنر دقیق ترین و رساترین وسیله انعکاس اندیشه ها و آرمان های شریف می باشد. ***** هنری که در خدمت حق، انسانیت و راستی و درستی قرار داشته باشد، ارزشمند محسوب می شود. ***** اگر در جامعه، درخشش هنر وجود داشته باشد، فضای جامعه درخشان می شود. ***** هنر در جمهوری اسلامی یک وسیله و ابزار و از شمار بهترین هاست. اگر جمهوری اسلامی حرفی برای گفتن و یا ایده ای برای عرضه کردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوه ها که همان هنر است انجام گیرد. **** هنر امروز ایران، هنر مقاومت است، نه هنر تسلیم و سازش. این گونه هنر، شرط اصلی آگاهی و زمان شناسی و نیز شجاعت و گستاخی در برابر تهاجم وحشیانه ای است که در آن از همه ابزارها برای سرکوبی و به ذلت کشانیدن ملت ما استفاده می شود. بنده از ته دل و از بن دندان، ایمان راسخ و قطعی دارم که هنر آینده این کشور، هنری جوشنده و هنری برتر خواهد بود. همان طور که در میدان های دیگر مشاهده کردیم.»

 این‌ها مجموعه‌ای بود از سخنان رهبر معظم انقلاب پیرامون «هنر» که در جلسات مختلف ایراد فرمودند که هر کدام از آن جای بحث و تفصیل دارد که در این وجیزه نمی‌گنجد، اما راهی است و اشارتی است برای بازخوانی اندیشه‌های امامینِ انقلاب پیرامون «هنر انقلاب اسلامی» .

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در مورد شخصیت شهید آوینی بزرگ در همین یک جمله جنابعالی نهفته است که او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آن‌که به حاشیه‌های اطراف خود مشغول شود، نظر به چشم‌اندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنون‌زدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود می‌یابیم تا در عمق حضور تاریخی‌مان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر این‌همه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک می‌کنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افق‌ها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده.

بگذار بیش از آن‌که بنده از شهید آوینی سخن بگویم، کاربران محترم به آنچه شما به‌خوبی در این مورد سخن گفته‌اید؛ نظر کنند. تلاشی برای در میان‌گذاردن شخصیتی که می‌تواند متذکر جامعیت جوانان امروزین ما باشد. موفق باشید     

34855
متن پرسش

سلام استاد: برخی ها اصرار دارند که دین گریزی ها و ضعف های مربوط به دینداری که در جامعه ما بعضاً مشاهده می شود را به پای نظام و مسئولین بنویسند و معتقدند عملکرد مسئولین جمهوری اسلامی مخصوصاً در زمینه های اقتصادی منجر به دین گریزی ها شده. دلایلی هم که معمولا مطرح می کنند اشاره به جمله ای است که می‌گوید اگر از دری فقر وارد شود از در دیگر ایمان خارج می شود. نظر جنابعالی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند در این‌که کوتاهی‌هایی شده است؛ بحثی نیست. بحث در آن است که آیا ما و حتی جهان اسلام برای عبور از مشکلاتی که به هر دلیلی داریم، راهی جز رجوع به اسلام ناب محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن بودند، داریم؟ آیا باید از دین عبور کرد و یا از یک طرف از متحجّرین نادان و از طرف دیگر از روشنفکرانِ غرب‌زده؟ این‌جا است که حکمت و زمان‌شناسی اقتضاء می‌کند تا زمانه خود را بشناسیم و از مشکلات موجود در دل دینداریِ نابی که حضرت امام متذکر آن بودند؛ عبور نماییم، و این است هنرِ ما در زمان‌شناسی. موفق باشید    

34842
متن پرسش

سلام بر اهل جمهوری اسلامی و آنان که خواهند آمد! زیرا نه جای دیگری اینقدر عمیق است که تا قیامت جوابگوی آدمی است، و نه اصلاً جای دیگری وجود بنیادین دارد. قطعِ به یقین، بشر منتظر تحول است تا تاریخی که در او مرده و تاریخ دیگری که در آن ورود کرده و یا آن را جستجو می‌کند، به عمل برساند، تا آسمان و زمین یکی شود، و آنچه در اول اسلام توسط رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه» شروع شد امروز به منزل بشر آخر یعنی جمیع ابعاد انسانی محقق شود. تا به این‌جا صحبت‌ها شعرگونه و خبر از افقِ روبرو بوده اما «تمدن»! تمدن یعنی زندگی آغاز شده... و سلوک همان زندگی عامیانه خواهد بود که این بهترین هدیه انقلاب اسلامی به ما است. این جملات اگر نوعی جستجو برای ما آفریند هر کدام از ما یابنده و گوینده خواهیم شد تا بدانند ما در نسبتِ با حقیقت، خود را اندازه گیری خواهیم کرد و در نه نسبت با غیر، تا جهان سوم خطابمان کنند و هیچ وقت هم به آن‌ها نرسیم. باور دارم «تحول» که خواسته بشر است را غرب دیگر نمی‌تواند بسرقت ببرد! زیرا مدرنیته با سرقت اساس های انسانیت توانست سحر مدرن را با دروغ های زیبا و گوساله سامری بنا کند برای پرستش. تازه سامری مدرن را خیر خواهانشان می دانم و اِلا مستکبرین غرب فروعون و معاویه و داعش و تمام جهنم‌های تواریخ را در خود جمع کرده اند و تقویت تا به نفوس بشر تجاوز کنند و شراب جهنم های پیچیده را به زور به خورد کودکان معصوم دهند، تا شیطان بزرگ باشند. ای امام خمینی‌ای کسی که می‌توان با او زندگی کرد و خسته نشد! ای کسی که همه عاشقانِ بیدارِ زندگی توحیدی تو را جستجو می کنند و تو را نهایت و میزان و ملاک سعادت و مسلمانی و رضایت یافته‌اند، سلام خدا و درجات متعالی خدا بر تو باد. عید «رأی‌دادن به نظام جمهوری اسلامی» مبارک باد

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر شما هم این عید، که آغازی است برای مواجهه‌شدن با جهانی که جهان دیروز نیست؛ مبارک باشد. مواجهه‌شدن با جهانی که فتنه‌های اخیر مقابل ما گشود تا از خود بپرسیم چه چیزی و یا چه اموری جوانان ما را به نوعی از نیست‌انگاری کشانده. تبریک به جهت آن‌که بدانیم با انگشت‌گذاردن روی خلأهای خود، خود را بهتر و درست درک کنیم و به تحولی بیندیشیم که از آن سخن گفتیم. خدا می‌داند هر اندازه عمیق‌تر به نیست‌انگاریِ پیش‌آمده بر روان جوانان‌مان بیشتر فکر کنیم، بیشتر متوجه عظمت راهی می‌شویم که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مقابل ما گشودند ولی ما آن‌طور که شایسته است، نه آن را فهمیدیم و نه توانستیم آن را تبیین کنیم. آری ما نسبت به حضور تاریخیِ آن مرد بزرگ آن‌طور که باید نیندیشیدیم. موفق باشید

 

34815
متن پرسش

با سلام خدمت استاد: با توجه به متن یکی از دوستان که برای شما فرستاده بودند که از استاد ملکیان بود پس چرا مسلمانی را اختیار کنیم و یا چرا اصلا بر اعمال یک دین باقی بمانیم نه از روی شهوت مثلا آیا نمی‌شود بر فقه دیگر ادیان بود و یا اصلا فقه اهل سنت؟ واقعا با این طرح که شما داشتید چرا نباید دست را بست یا باز گذاشت؟ اصلا چرا باید در این امور غور کرد و فقه را کشف کرد آیا این مقدار همه چیز را به باطن بردند درست است با توجه به اینکه ظاهر در دین اسلام بر خلاف مسیحیت قدرت مند است و پیامبر ما توجه جدی داشتند و از این جهت دین ما دارای فقه شد دینی که اگر دو تا سجده بیشتر انجام بدهیم حکم به اعاده می‌کند!!! به نظرتان به این راحتی می شود این مقدار ظاهر را کم شمرد؟ از متن شما احساس کردم با توجه به تمرکز شما روی فلسفه یا عرفان و... کمی از ظاهر شرع روی گردان می شوید، برخی اوقات بوی مسیحی بودن اسلامتان را حس می‌کنم. اینقدر تلاش برای اینکه ظاهر را به باطن حوالت دادن آیا از اثرات فهم مسیحی از دین نیست؟ من از اسلام فهمیدم آنچه آقای بهجت فرمود نماز اول وقت شما رو به اوج می رساند، این چه دینی است که خم و راست شدن در زمانی مشخص ما را به حقیقت دین نزدیک می کند در اسلام راه باطن از راه ظاهر نیست؟ البته که شما موافق هستید و درست است که اصل و اساس باطن است اما آیا در اسلام خود ظاهر ذاتا محل توجه نیست ؟؟!! و کلی دقت های ریز فقهی در کلام ائمه که با نظر عرفی اصلا اهمیت ندارد آیا در منطق دین اسلام اگر مسیحی به اسلام برسد می تواند باز بر توحید دین خود بماند و اعمال آنرا انجام دهد و مثلا نماز اسلام را نخواند و...؟؟!!!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ظاهر دین و شریعت الهی دریچه‌های حضور در باطن دین است و لذا نباید از ظاهر دین عدول کرد. ولی از آن طرف نباید در ظاهر دین نیز متوقف شد. در این مورد پیشنهاد می‌شود حدیث ۱۲ از کتاب «چهل حدیث» حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مربوط به جایگاه تفکر مطالعه شود. موفق باشید

34800
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک و ریحانه: پیشاپیش از زبان درازی و بی‌ادبی خویش خدمت جناب استاد و عزیزانی که در این سایت شریف خدمتگذاراند عذرخواهم و طلب حلالیت دارم و از همه‌ی عزیران زحمتکش آستان معارف اهل بیت صمیمانه تشکر می‌کنم. باز هم می‌بایست ببخشید از این‌که باعث اتلاف وقت عزیزان می‌شوم، یا خدای ناکرده خواندن این نوشته‌ی ناچیز حقیر فرصت مطالعه‌های ناب را از شما استاد عزیز و دیگر عزیزان سلب می‌کند. راهیان نور، بشارت افق توحیدی انقلاب اسلامی بود به آن معنا که:

در مسلخ عشق جز نکو را نکُشند/ روبه صفتانِ زشت‌خو را نکُشند

 گر عاشق صادقی ز مردن مَهراس/ مردار بُود هر آن‌که او را نکُشند

 پدیده‌ی شهادت، حقیتی بود که با اسلام به صحنه‌ی حضور بشر در تاریخ قدسی‌اش نمودار شد. انسانی که خواست در صحنه‌ای بس متعالی‌تر از زندگی طبیعی و مادی فراتر از نگاه عرضی انسان‌ها به یکدیگر در افقی گشوده‌تر در معنای زندگی انسان‌ها حاضر شود، لذا خداوند برای چنین انسانی، شهادت را باب ورود به این صحنه قرار داد. شهادت، انتحار ماده است به معنای گشودن ساحت غیب در معنای زندگی انسان، به معنای بودنی فراتر از بودن زندگی حیوانی و گرایشات و تمایلات عالم دنیا. شهید، افق معنایی از زندگی را پیش روی تاریخ می‌بیند و برای گشودنِ نظرگاهی که عالم مدرن برای به غفلت‌بردن این ساحت، انسان‌ها را با طعمه‌ی وَهم و خیال در دامن نیهیلیسم می‌پروراند به صحنه می‌آید. شهدا از بدو تاریخ ظهور اسلام، رافعِ حجاب ظلم و کفر و استکبار بودند. شهدا، دست گشوده‌ی باطنی عالمند که از آستین حق به صحنه‌ی تاریخ ظهور می‌کند تا تاریخ را از لوث بی‌معنایی و تنگنای ظلم و کفر و نجاست استکبار آزاد کند. شهید به فرموده‌ی امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) قلب تاریخ است و قلب، علاوه بر آن‌که محل اِشراق مناسبات توحیدی است، مظهر دگرگونی و تحولات نیز می‌باشد. شهید، علاوه بر آن‌که در تجلی توحیدی زمانه‌ی خود حاضر می‌شود و محل اشراق نور می‌گردد، صرفاً قابل و محل پذیرش اشراق حقیقت نیست، بلکه فاعلِ اشراق توحید تاریخی نیز می‌باشد. اساساً شهید، منزل سلوکِ توحیدی تاریخ است که در زمانه‌ی ظلمت برای به ظهورآوردن نور قدسی الهی در برابر توهم عالم مدرن که معنای انسان را ربوده است، به میان می‌آید تا دست انسان‌ها را بگیرد و از تاریخ پوچی‌های بی‌معنا و سرگردان و تحیّر در میان «مکر و لیلِ» زمانه نجات دهد.

آری! می‌توان گفت شهید، تابش نور الهی است به جامعه‌ای که می‌خواهد در نظام تمدنی خویش حاضر شود و نظامات اجتمای برساخته از اندیشه‌ی توحیدی را در نظام برسازد. ما به شهدا در نگاه کلان تمدن توحیدی خویش هم «محتاجیم» و هم «مدیون»؛ نه می‌توانیم او را نادیده بگیریم و نه می‌توانیم به راحتی این اشراق را بفهمیم. و دقیقاً جنس حضور در «راهیان نور» از این قبیل است: (درک جایگاه شهادت در تاریخ توحیدی عالم). قرار است با حضور در آن دیار بر وجه الهی شهدا نظر کنیم و افق‌های آینده‌ی قدسی خود را بیابیم، نه آن‌که در دامن توهّمات و تخیلات موجود، سفری مذهبی را تجربه کنیم. باید بستر «راهیان نور» را در وجه اصیل شهادت و نظرگاه توحیدی شهید به تاریخ آِنده ی بشر دنبال کرد تا نتایج آن را در دل صنعت و اقتصاد و تجارت و سبک زندگی و....(نظامات اجتماعی) بیابیم.

«راهیان نور» مقدس است، چون محل شروق نور الهی است بر تاریخی که با انقلاب اسلامی در مقیاس تمدنی نوین به روی بشر گشوده شد تا معنایی جدید و انسانی جدید را به صحنه‌ی امروزین عالم بیاورد، انسانی رهیده از شرق و غرب و بشری فوق تحیّر زمانه‌ی بی‌معنایی. انسانِ امروز معنای خود را گم کرده است و این در دل این سرزمین‌های خاکی قابل یافتن است. نگفتم قابل فهم است. سخن از «یافت» و «جستن» و «پیدایی» گفتم تا بدانیم در دل این سرزمین‌های مقدس باید سرا پا گوش شد تا ندای سخن حق در عالم را از آن مأمن بیابیم و گشودگی انسان را فرای ساحت مادی و زمینی‌اش درک کنیم. انسانی که امروز غرق در تمتع عیش و نوش زمینی شده است باید لذت انسی را بچشد که ضریب هوشیاری‌اش صدها برابر ساحت زمین است. بنابراین آن جا باید گوش‌ها را تیز کرد و نگاه‌ها را تیزتر، تا آنچه رخداد توحیدی است را در دل بیابان‌های فکه و شلمچه و طلاییه بیابیم و در دل آن معنای جدیدی از انسان حاضر شویم.

آری! می‌دانم که سخن در اجمال و یا ابهام است اما چه می‌توان بیش از این گفت وقتی سخن از اشراق و ابصار توحید و عالم قدس است؟؟؟!! ما در عالم مادی دنیا با هزاران حجاب می‌خواهیم سخن از ساحت معنا بزنیم!! خوب معلوم است که در حجابِ الفاظ نمی‌توانیم خوب از آن عالم سخن بگوییم لذا در زبان، دچار لکنت هستیم آن‌هم لکنتِ تاریخی و این به خاطر دردی است که از عالم مدرن به جان‌مان افتاد، هم گوش‌ها را دچار بدفهمی کرد و هم زبان ما را به لکنت انداخت، و گرنه بشر بیش از پیش آماده نیوشای سخن حق است و نمونه‌های این شنیدن و تصدیق را کم نداریم. نمونه‌ی بارزش همین تشییع‌ شهدا و همین انقلاب توحیدی اسلامی و همین حاج قاسم‌ها و حججی‌ها و آوینی‌ها و خرازی‌ها و چمران‌ها است .

بنابراین «راهیان نور» بستر قرارگرفتن در افق معنای انسان آخرالزمانی است که از پوچی و بیهودگی رنج می‌برد. اما چه باید کرد؟؟؟ گفت: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/ خودْ راه بگویدت که چون باید کرد»، تو فقط برو و هیچ مپرس، که شهدا خودشان آداب میزبانی می‌دانند. فقط می‌شود اینگونه اشاره کرد که بایست در این مکان‌های مقدس با نظر به انسانی جدید و آینده‌ای قدسی و راه‌های عبور از بی‌معنایی و اومانیسم و خودبنیادیِ بشر حاضر شد تا «حقیقت» به سخن آید.

یک وقت دوستی در شرهانی در آن محل نزول و اجلال ملائکه و در آن سرزمین که محل سجده‌ی ملائکه است پرسید: این‌جا باید چه کنیم؟ یا به دنبال چه باشیم؟ دیگری به رندی پاسخ داد: آمدیم جستجو کنیم «خود» را با خدا روبه‌رو کنیم، به نظر می رسد «خود» را باید در ترجمان «خود» در «راهیان نور» در دل انقلاب اسلامی تجدید نظر کنیم و از وجه‌ی دیگر که به حاشیه رفته است سخن‌ها بگوییم تا انسان‌ها را در این سرزمین‌های مقدس با خودشان، با آن «بودن اصیل» که می‌توانند با انقلاب اسلامی در صحنه‌های اجتماعی حاضر شوند حاضر کنیم و باید «راهیان نور» را اشارت و بشارت این حضور در آینده‌ی انقلاب اسلامی بدانیم و از این بستر مقدس، انسان را از رنج بی‌عالَمی دوران برهانیم، فقط می‌ماند که زیرکی می‌خواهد و فراستی مؤمنانه که اشارت، نه دستوری است و نه اداری، بلکه اشارت است و بشارت که انسان در افق فطرت درونی خودش آن را دارد. فقط باید بدان رجوع کند تا آن را بیابد، مانند آن هزاران دختر و پسری که در این سرزمین‌ها با ارتباط با شهدا برایشان اتفاق افتاد. جای آن را دارد که پدیدارشناسی کنیم که دقیقاً چه اتقاقی می‌افتد که با هزاران سخن و نصیحت و کتاب و ... نمی افتد ؟؟؟ این‌جا چه ساحتی است؟! و انسان چگونه خود را در برابر حقیقت می‌تواند از پوچی و بیهودگیِ خیالات و توهّماتِ این سویی برهند؟ هرکدام از این‌ها نیاز به سخن‌ها، حرف‌ها، مطالعات و گفتگوها دارد که می‌شود تحت عنوان «انسان و امکان‌های عبور از عالم بی‌معنایی» سخن‌ها گفت. به نظر می‌رسد «راهیان نور»، همان بسطِ «وجود» است که انسان از درون می‌یابد، حقیقت وقتی ظهور می‌کند انسان را در بر می‌گیرد نه آن‌که انسان بخواهد به تمام حقیقت دست پیدا کند. آری! می‌تواند از حقیقت سخن بگوید و گزارش دهد، اما این حقیقت است که حاضر می‌شود و او می‌تواند در این حضورِ حقیقت با آن مرتبط شود و انس بگیرد و از آن بهره ببرد. خود شهدا هم در صحنه‌ی دفاع مقدس در دل حقیقتِ قدسی که با انقلاب اسلامی به میان آمد حاضر شدند و حقیقت بود که آنان را در برگرفت و شدند «مظهر معنابخشی آینده‌ی پیش رویِ تاریخ انسان‌ها»، و خدا می‌داند که اگر می‌توانستیم شهدایمان را به عنوان مظهر تجلی عشق و ایثار و معنا در برابر انسان ها به میان آوردیم، جهانی را در دل انقلاب اسلامیِ خود حاضر می‌کردیم و انسان‌هایی را از مرگ خاموش نیهیلیسم نجات می‌دادیم. آری! نه آسان است و نه ساده، و نیاز به سخن‌ها دارد و اشارت‌ها و عبارت‌های مسأله‌ساز و معنابخش، که باید با انسان امروز در میان گذاشت. اما ببیند انسان‌ها از بی‌عالمی و بی‌معنایی و پوچی به سراغ انسان‌های بی‌معنا در این دوران رفته‌اند که نه انسان را می‌فهمند و نه دوران را و نه تاریخ را، غرق‌اند در پوچی فزاینده‌ی عالمی که نتیجه‌اش یا خودکشی است و یا رسوایی و یا هرزگی بی‌انتهای از هر ارزش اجتماعی و اخلاقی.

سخن زیاد است و مجال در این نوشتار کم، و نیازمند وسعتی برای گفتگوهای تاریخی در برابر انسداد معنایی انسان در زندگی و سردرگمی‌اش در زمانه‌ای که پشت به حقیقت در جاده‌ی نیهیلیسم در حال تفرج است و سُکرِ عالم مدرن او را دچار خودفراموشی یا آلزایمرِ تاریخی کرده است. به خدا می‌دانم که گاهی سطرسطر برخی از این جملات نیازمند شرحی جداگانه و بسط و تفصیلی مجزا دارد، اما چه می‌شود که همین مقدار را هم با شرمساری در برابر حقیقت و اظهار شرمندگی از انقلاب و شهدا می‌نویسیم تا اشارتی باشد برای تفصیل‌های بعد.....

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه فرمودید و چه خوب هم فرمودید؛ حقیقتاً اشاراتی بود که با حضور در مقتل شهدا در کاروان «راهیان نور» پیش می‌آید. مواجهه‌ای که تا این اندازه انسان را از رنجِ بی‌معنایی و نیهیلیسم آزاد می‌کند تا انسان به معنای واقعی خود با انقلاب اسلامی که پیش آمده است، نظر کند. از خود باید پرسید در تاریخی که چنین شهدایی به میان آمدند: شجاعت همراه با خِرد را که در این تاریخ در حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و در کلیّت انقلاب دیدیم، کجا و خشونتِ کور همراه با بی‌خردی که در دشمنان انقلاب مانند صدام و حاکمان آمریکا دیدیم، کجا! ما بالاخره در چنین تاریخی حاضریم و در مقابله با این دوگانگی‌ها باید صرف نظر از ضعف‌های جزئیِ یک جبهه و خوبی‌های ظاهری جبهه دیگر، کلیّت یکی از آن‌‌ها را انتخاب کنیم و اگر در جبهه حقی که پیش آمده حاضر نشویم، عملاً در جبهه باطل قرار داریم.

آنانی که به خاطر دنیای آفریده ذهن خود، همه اصول انسانی، مگر هوس و قدرت را ردّ کرده‌اند، عموماً گرفتار پوچی شده‌اند، هرچند بالاترین بها را برای زیستن بر طبق امیال خود پرداخته‌اند ولی به هر حال به انسان‌هایی تبدیل می‌شوند که یا می‌خواهند بمیرند و یا می‌خواهند سبب مرگ دیگران شوند؛ هر دوی آن‌ها محروم‌شدگانِ زندگی حقیقی و از پا درآمده‌های هوسِ خویش‌اند.

نمی‌خواهم اطاله کلام دهم، مایلم کاربران عزیز به مطالعه متن خود شما مشغول شوند و در آن متن به گفته خودتان: «در ترجمان خود، در دل انقلاب اسلامی تجدید نظر کنند». تا آغازی باشد برای آغازی دیگر. به همان معنایی که جناب مولوی با نظر به چنین آغازهایی می‌فرماید:

پس عدم گردم عدم چون ارغنون ** گویدم که انا الیه راجعون

موفق باشید     

34798
متن پرسش

با سلام و احترام: داشتم پاسخ پرسش زیر را با یکی از دوستان در میان می‌گذاشتم.

«متن پرسش: ببخشید ما حدس می‌زنیم که بی‌حالی‌مان و خواب زیادمان مربوط به این باشد که به درستی نمی‌توانیم بدن را تدبیر کنیم، یعنی تسلط چندانی روی جسم نداریم. و این مسئله باعث شده که از مطالعه و برکات ماه رمضان محروم شویم. راهکار حضرتعالی برای این موضوع چیست؟ التماس دعا با تشکر

 متن پاسخ؛ باسمه تعالی: سلام علیکم: برنامه‌دادن به خود از یک طرف و سخت‌گیری نکردن در برنامه‌دادن از طرف دیگر، در این مورد مفید خواهد بود. باید در حدّ توانِ خود از خود انتظار داشته باشید زیرا انسان‌ها با همدیگر متفاوتند. موفق باشید». در گفتگویی که داشتیم طلب بیشتری نسبت به پاسخ داده شده احساس کردیم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال دو نکته را نباید فراموش کرد. یکی آن‌که انسان در مراحل مختلف زندگی، احوالات متفاوتی برایش پیش می‌آید به آن شکل که در بعضی موارد در «قبض» و «ادبارِ قلب» است و در بعضی موارد در «بسط» و «اِقبال قلب» است. این‌جا است که بنا به فرمایش مولای‌مان حضرت علی «علیه‌السلام» در «ادبار قلب» باید به خود سخت‌گیری نکرد و در حدّ واجبات، بندگیِ خود را نشان داد و در حالت «اقبالِ قلب»، آری! مستحبات و دعا و نیایش، میهمانان ارزشمندی هستند که خودشان تشریف آورده‌اند، نه آن‌که ما آن‌ها را با اصرار بخواهیم به میدان روح و روان خود آوریم. نکته دوم: «خراباتی» و «مناجاتی»‌‌ بودنِ روح‌ها است. آن‌که روحش «خراباتی» است، باید همان روح و روحیه را دنبال کند، مانند جناب مولوی، یا به یک معنا حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه». و آن‌که روحش «مناجاتی» است مانند آیت الله ملکی تبریزی و یا آیت الله بهجت، که اینان نیز باید در همان روحیه، خود را دنبال نمایند. این‌جا بود که عرض شد نباید به خود سخت‌گیری کرد هم نسبت به «اقبال» و یا «ادبارِ» روح و یا نسبت به «مناجاتی»‌ بودن ویا «خراباتی»‌ بودنِ روح. موفق باشید

نمایش چاپی