بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حضرت امام خمینی(ره)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34741
متن پرسش

سلام و عرض ارادت: اول و آخرش التماس دعا دارم، التماس! گاهگاهی که مخصوصا با بچه ها بداخلاقی می کنم و کم صبرم و تندخو؛ به من می گویند این کار را نکن چون در خاطره شان می ماند؛ راست می گویند، مثل اخلاقها و فریادهای تلخی که گاهی از بعضی آدمها سر می زد و لحظات شیرین کودکی خودم را تلخ می کرد و هنوز یادم مانده و اثراتش را بر من گذاشته. بخدا من واقعا دلم نمی خواهد بداخلاق باشم ولی درواقع سالهاست که همینطور هستم. از خودم متنفرم؛ نه اینکه تنها از اخلاقهایم متنفر باشم بلکه دیگر طوری شده که از خودم متنفر شده ام. کسی که دل سفید بچه ای را تلخ کند و اشکش را در بیاورد یا خاطر مومنی را آیا مستوجب لعن نمی شود؟ شاید کمتر چیزی بیشتر از بداخلاقی در عالم اینقدر زشت باشد. یک وجود خشک و خشن برای خودم درست کرده ام. نمی دانم با چه شکلی محشور خواهم شد؛ چقدر زشت و دست و پاگیر برای خودم! بخدا اگر مجاز بودیم می دادم همینهایی که اینقدر دلشان را ناراحت کردم مرا می کشتند، خاکسترم را هم به باد می دادند تا هیچ اثری از من برایشان نماند. به نظرم بداخلاقی و توحید و ایمان اصلا و هرگز نمی شود که با هم یکجا باشند و من کافر نیستم بله، ولی در جبهه ی خدا هم مسلماً نیستم. شما را به خدا قسم می دهم و خدا را به حرمت شماها که یک راه اساسی و یکباره نشانم بدهید تا از این دیو آدمخوار راحتم کند. که با این وضعم نه عاقبت بخیری دنیایی دارم و نه قیامتی دارم و نه حال خوشی دارم و نه همنشینی که شوق مرا داشته باشد. خودتان ببینید چند بار است که از شرّ خودم می گویم و دوباره همانم که نباید باشم. یعنی حالا دو تا رنج و زجر با هم به جانم حمله کرده: هم اخلاقهای زشت و بدم و هم تکرارهای زجرآور. مَردم به خدا بداخلاقی خیلی قیامتتان را سیاه می کند. من دارم از درد تاریکی می میرم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود مطالب کتاب شرح حدیث «جنود عقل و جهل» که حضرت امام تدوین فرموده‌اند و بنده نیز عرایضی در شرح آن داشته‌ام را دنبال فرمایید. موفق باشید

34730
متن پرسش

سلام وقت بخیر: ممنون از پاسخ شما به سوال قبلی بنده، بنده یک درخواست و دو سوال دیگر از شما دارم که اگر لطف کنید جواب بنده رو بدید از شما ممنون میشم، درخواست: با توجه به اینکه هویت غیبیه به مرتبه احدیت ذاتی به عنوان بالاترین مرتبه از مراتب وجودی هیچ تجلی و ظهوری ندارد اگر لطف کنید یک پاسخ کامل برای دلیل این موضوع به بنده بدهید از شما ممنون میشم. سوال اول: اگر هویت غیبیه به مرتبه احدیت ذاتی به عنوان بالاترین مرتبه از مراتب وجودی هیچ تجلی و ظهوری ندارد پس ارتباط هویت غیبیه با مرتبه احدیت ذاتی چگونه برقرار است؟ سوال دوم: با توجه به اینکه در روایات گفته شده است اسم اعظم خدا ۷۳ حرف دارد و وجود خداوند ۷۲ حرف آن را به ۱۴ معصوم (ع) داده است و یک حرف نزد خدای متعال است که آن را در علم غیبش به خود اختصاص داده است سوال اصلی بنده از شما این است که اگر وجود خداوند آن یک حرف را نیز به ۱۴ معصوم (ع) می داد برای ۱۴ معصوم (ع) چه اتفاقی می افتاد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هویت غیبیه در ذات خود ظهور ندارد ولی به اعتبار تجلیات ذاتی‌اش نسبت به مادون، بر اساس ظرفیت مرتبه مادون، تجلیات خود را دارد همان‌طور که حضرت ذات به نور اسماء متجلی می‌شوند و نه به ذاته ۲. در آن صورت، وجود متعیّنی برای معصومین «علیهم‌السلام» نمی‌ماند. در این رابطه خوب است به کتاب «مصباح الهدایه» از حضرت امام و شرح بنده رجوع فرمایید إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید

34703
متن پرسش

با سلام و خسته نباشید: درود بر شما: می‌خواستیم بدانیم که آیا واقعا، جناب مرحوم ابن عربی، مبشره ای که مشاهده نمودند حقیقت دارد؟ یعنی آیا حقیقتا خود شخص پیامبر مهربانی به ایشان کتاب شریف فصوص را داده و تصمیم بر نشر آن داشتند؟  تشکر. اجرکم عندالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از عمق معارفی که در «فصوص الحکم» نهفته است می‌توان احتمال داد آن مبشّره، صادق باشد بخصوص که علمایی همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی «رحمت‌الله‌علیه» نیز توجه خاصی به ابن عربی دارند. موفق باشید

34681
متن پرسش

سلام و عرض ادب بر استاد گرامی: ما در حال مطالعه و مباحثه ویس‌ و کتاب معاد شما هستیم. در صفحه ۷۷ کتاب با سخن امام خمینی پیرامون صورت ملکات انسان مواجه شدیم. ایشان فرموده‌اتد خلق و باطن حیوانی و شیطانی فرد ملکات حیوانی و شیطانی می‌سازد. چگونه ثمثل انسان از جنس جن و شیطان می‌شود؟ لطفا مساله را برایمان روشن کنید. امام خمینی (رحمه‌الله علیه) می‌فرمایند: «اگر خلق و باطن انسان، انسانی باشد، صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است، ولی اگر ملکاتش غیر ملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع سریره و ملکه است. مثلا اگر شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حکم مملکت باطن، حکم بهیمیه شود، انسان صورت ملکوتی‌اش صورت یکی از بهائم است و اگر وهم و شیطنت ملکه شد و باطن و سریره‌اش دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، سخن‌چینی و غیبت، صورت ملکوتی‌اش، صورت یکی از شیاطین است به مناسبت آن.»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان مباحث عرض شد که صورت قیامتی انسان را ملکات او تشکیل می‌دهند و در این رابطه کسی که اهل خدعه باشد، صورت شیطانی پیدا می‌کند، نه آن‌که جنس او، جنس جنّ و شیطان شود! موفق باشید

34652
متن پرسش

سلام استاد: وقتتون بخیر. برای پاسخگویی به شبهات فکری دینی‌ و همچنین سیاسی‌ که امروزه در بین مردم و بخصوص دانشجویان وجود دارد چه مطالعاتی باید داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل، مشکلِ بحران انسانیت است که بشر امروز، معنای خود را از دست داده است و باید سعی نمود او متوجه جایگاه خود در نزد خود و در جهان و در ابدیت باشد. اگر در فرصتی مناسب مباحث «معرفت نفس» را به زبانی نرم و مباحث «برهان صدیقین» را با آنان طوری در میان بگذاریم که آرام‌آرام متوجه حضور ابدی خود با نگاهی که جناب ملاصدرا به میان آورده‌اند، بشوند، مطمئناً با ظرفیت گسترده‌ای که دارند ره صد ساله را یک‌شبه طی می‌کنند. بی‌حساب نیست که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که به خوبی متوجه جهان جدید و انسان جدید شدند، از عظمت کار ملاصدرا آن‌چنان به حیرت آمدند که فرمودند: «و ما ادراک ماالملاصدرا؟». آری! صدرا با هم عصربودن با جناب دکارت، معنی بشر جدید را به خوبی فهمیده است. موفق باشید

34604
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم ۱. گر تو آدم زاده هستی عَلَّم اَلاَسمٰا چه شد‏ ‏‏/ «قابَ قَوْسَینت» کُجا رفته است «أَوْ أَدْنیٰ» چه شد‏ / ‏‏بر فراز دار فریاد «أَنَا الحَق» میزنی /‏ ‏مُدّعیِّ حق طلب! اِنیَّت و اِنّا چه شد‏ / ‏‏صوفی صٰافی اگر هستی بکن این خِرقه را‏ ‏/ دَم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد‏ ‏‏/ زُهد مفروش ای قلندر! آبروی خود مریز‏ / ‏زاهد اَر هستی تو پس اقبال بَر دنیا چه شد‏ / ‏‏این عبادتها که ما کردیم خوبش کاسبی است‏ / ‏دعوی اِخلاص با این خود پرستیها چه شد‏ ‏‏مُرشد! از دعوت بسوی خویشتن بردار دست‏ ‏/ «لاالهت» را شنیدستم ولی «الّا» چه شد‏ / ‏‏ماعَر بیمایه! بشکن خامِۀ آلوده ات‏ / ‏‏کم دل آزاری نما، پَس از خُدا پروا چه شد ۲. در رابطه با امیّ بودن پیامبر اسلام رجوعاتی می‌فرمایید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ذیل سایه نورانی پیامبر امّی قرارگرفتن، همان شوری خواهد شد که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آن غزل متذکر می‌شوند. حضور در ذیل پیامبر امّی، راهی می‌گشاید به غیر از این دینداری‌های عادی، راهی است و روحی است مادرانه. عرایضی در جواب سؤال شماره 34600 شد. امید است راه‌گشا باشد. موفق باشید

34595
متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: ۱. چگونه نور اعتکاف از بین نرود و در دل باقی باشد و بتوانیم آن نور را نگه داریم؟ ۲. این گفته که در قرآن بیان شده از جمله پل صراط یا شب اول قبر، عذاب قبر، آیا تقریب به ذهن ما هست چون آنجا پل نیست مثل دنیا نیست و یا مثالی مثل دنیا آورده اند برای فهم ما از این مفاهیم هست؟ چون آن عالم با این عالم فرق می کند برای بیشتر فهم این مفاهیم قرآن درک آنها مثل عذاب قبر، فشار قبر، تنگی لحد و عذابها باید چه کنیم؟ با خواندن آیات عذاب یک ترسی و وحشتی وجودمان را می گیرد چه کار کنیم که این ترس را داشته باشیم؟ چه کنیم بیشتر اسما الهی را در زندگی حس کنیم و از کجا بفهمیم اسما جلال و یا جمال در ما تجلی کرده و اسما و صفات در دل آمده یا نه؟ ۳. آیا درست است اگر انبیا علیه السلام ولایت حضرت علی پذیرفتند به مقام انبیا رسیدند یا از اول پذیرفته بودند حدیثی هست جعلی که می گوید چون حضرت نوح و یا حضرت یونس که در ماهی رفت وقتی پذیرفت نجات یافت در صورتی که پذیرفته بودند واین درست نیست آیا شما تأیید می کنید؟ بعضی مواقع آقایان مداح ها و واعظین نسبت ناروا می دهند به حضرت انبیا و اهل بیت مثلا می گویید حضرت زینب سرش را به محفل زد یا حضرت ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام را به میدان آورد برای آب در صورتی این گونه نیست. حضرت آیت الله فاطمی نیا این موارد را رد می کردند و صحیح آن را بیان می کردند. نظر حضرتعالی را می خواستم. یا حضرت علی علیه‌السلام سر در چاه کردند می گفتند در هیج جا سندی برایش نندیدند و یا حضرت قاسم اسبش رفت در بین دشمن زیر دست و پای دشمن قرار گرفت آن را هم رد کردند گفتند اسبش نرفته و از طرف دشمن به این طرف آمده اند و یا قضیه مرد نابینا که آمد خانه حضرت زهرا علیه السلام گفتند آن هم صحیح نیست. ما باید چه کنیم با این روضه های دروغ؟ آیا کتاب القطره و کتاب بحار الانور مجلسی چون حدیث ضیعف زیاد دارد چون دست بردند در احادیث مجلسی و کتب تعبیر خواب و کتب طب رضا را هم رد کردند، گفتند راوی آن یکی هست هیچ وقت حضرت رضا علیه السلام برای مأمون علیه لعنت طب نگفتند، مأمون کوفت بخورد لعنت خدا بر او باد. نظر حضرت عالی را می خواستم. چه کتب حدیثی و کتبی برای عاشورا و وقایع تاریخی همچون از انبیا بخوانیم؟ این درست است حضرت یوسف صدیق علیه‌السلام گفت در زندان به آن شخص گفت سفارش به حاکم مصر بکند؟ آیا حضرت یوسف علیه السلام معصوم مگه نبودند؟ مگه عصمت نداشتند که نباید به غیر خدا بگویند فقط از خداوند متعال استمداد می گرفتند و اینکه دیرتر به پدرش رسید مقام انبیا را از او گرفتند آیا اینها درست هست؟ یا حضرت آدم علیه السلام و تمام انبیا هیچ وقت خطا و اشتباه نداشتند می گویند حضرت آدم ترک اولی کردند. آیا این کلمه درست است یا نه چون آنها عصمت داشتند ولی اهل بیت مقامشان از انبیا بالاتر هست؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی،سلام علیکم: ۱. با هرچه دقیق‌تر در رعایت تقوای الهی، إن‌شاءالله آثار نوری اعتکاف می‌ماند. ۲. آری! پلی است که با صورت برزخی خود نمادِ عبور ما از دنیا به سوی بهشت است مثل عبوری که از غرب به سوی جهان انقلاب اسلامی می‌توان داشت و صورت برزخی آن حقیقتاً پلی خواهد بود از جنس قیامت. ۳. بالاخره همین‌که می‌فرمایید آری! بعضی از این گفته‌ها یا ساختگی و یا ذوقی است و بعضی از آن‌ها با استنباط‌های ما تطبیق نمی‌کند. به نظر می‌آید با مطالعه آثار عالمانی دقیق همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی و شهید مطهری می‌توانیم سره را از ناسره باز یابیم. اتفاقاً در مورد حضرت یوسف «علیه‌السلام» علامه طباطبایی می‌فرمایند وظیفه آن حضرت بود تا از ابزارهایی که خداوند برای رهایی او به‌وجود آورده است، استفاده کند و این امر، هیچ منافاتی با عصمت آن حضرت ندارد. زیرا صراحت آیه قرآن است که می‌فرماید: «قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» و به جهت آن‌که شیطان از یاد آن طرف که بنا بود به عزیز مصر، مظلومیت حضرت یوسف را متذکر شود؛ برد، حضرت یوسف همچنان در زندان ماندند. نه آن‌که شیطان از یاد حضرت یوسف ربوبیت ربّ را به فراموشی رساند!! زیرا در چند آیه قبل می‌فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (یوسف/۲۴) و معلوم است که شیطان بر مخلَصین تصرفی ندارد. و این عظمت تفسیر قیّم «المیزان» است که قرآن را با قرآن تفسیر می‌کند و این‌جا است که ایشان می‌فرمایند کلیه روایاتی که حکایت از آن دارد که شیطان یاد ربّ را از حضرت یوسف «علیه‌السلام» برد، به کلّی مردود است. زیرا با قرآن نمی‌خواند. موفق باشید      

34566
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده: در کتاب انقلاب اسلامی بازگشت به عهد قدسی در صفحه ۴۱ می فرمایید: «درک نکردن حقیقت و جایگاه انقلاب موجب می شود تا انسان از اوقاتی که ایام الله انقلاب پدید می‌آورد و اهل ایمان و مردان انقلاب در آن وارد می‌شوند، محروم باشد و «وقت» خوش نداشته باشد. کسانی که توانستند انقلاب اسلامی را بشناسند و با حقیقت آن متحد شوند، و وقتشان وقت انقلاب است، از انقلاب چیزی نمی‌خواهند بلکه هر چه دارند در راه انقلاب می‌دهند.» استاد از نظر این حقیر بزرگ ترین ظلمی که دولت های غیرانقلابی به مردم و ملت می کنند صرفاً ظلم اقتصادی و بی تحرکی و کم کاری نیست. که البته همه این ها هست ولی تنها این نیست. بلکه بزرگ ترین ظلم محروم کردن ملت از «حضور و شور تاریخی و حماسی و اوقات خوش انقلاب» است. گویا در زمان جنگ هشت ساله و تا حدودی در تاریخ دولت های نهم و دهم، این شور و نور تاریخی و حماسی بسیار برجسته شده بود و آن عهد قدسیِ ازلی به ملت بازگشته بود و همه را دربرگرفته بود. در یک چنین شرایطی به قول حضرتعالی «مردم از انقلاب چیزی نمی‌خواهند بلکه هر چه دارند در راه انقلاب می‌دهند» لذا بزرگ ترین خدمتی که دولت های انقلابی می توانند بکنند، قرار دادن ملت در ریل تاریخ نورانی انقلاب اسلامی است با همه ی حماسه ها و تجلیات و اوقات خوشی که به همراه دارد هر چند ممکن است کمبودهای اقتصادی و مادی هم وجود داشته باشد. نظر حضرتعالی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت همین‌طور است. زندگی در این زمانه، حضور در اوقات خوش انقلاب معنی خود را پیدا می‌کند که گاه و بیگاه خود را نشان می‌دهد. نمونه آن را شما در حضور دیروزِ مردمِ انقلابی در راهپیمایی ۲۲ بهمن ملاحظه کردید که بعد از اغتشاشات چند ماه گذشته پیش آمد و با این حضور، ما حقیقتاً موجودات زنده‌ای شدیم که می‌توانیم با ابتکارات خود به آینده‌مان معنا بدهیم و حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی خود را فهمیدیم و حضور در این راهپیمایی‌ها تجربه همان معنای بودنِ دیروزمان بود که با حضرت روح الله چشیدیم. آیا جز این است که انقلاب اسلامی به عنوان جبهه مقابل سیاه‌ترین و ظلمانی‌ترین جبهه استکبار و با نظر به انسانی که در دل این تاریخ در حال تولد است، انسانی مانند حاج قاسم سلیمانی، همان آخرین حلقه از زنجیر تحول تاریخی است که باید در آن حاضر شد؟ و چنانچه انقلاب اسلامی را پاس نداریم، بی‌معنایی و پوچی، آهسته‌آهسته و پیوسته به سراغ‌‌مان می‌آید، هرچند در ایران زندگی کنیم. موفق باشید.

34565
متن پرسش

سلام علیکم: اولاً: از اینکه خدای متعال از طریق شما حجاب های ظلمانی را از چهره اصلیِ انقلاب کنار زد و ما را متوجه حقیقت و ذات تاریخی و نورانی و ملکوتی انقلاب عظیم اسلامی نمود خاضعانه شاکریم و از شما هم سپاسگزاریم. راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بر بازوی تو. ثانیاً: کمی در مورد «عبادات تاریخی» توضیح دهید که چه فرقی با عبادات فردی و جمعی و حتی اجتماعی دارد؟ (چون بارها از حضرتعالی شنیده ایم که اگر وارد قطارِ تاریخِ توحیدی بشوید گویا با تمام موحدین گذشته و آینده و با تمام انبیاء و اولیاء الهی از بدو تاریخ تا قیامت همراه هستید!) این چه نحوه حضوری است؟ ثالثاً: آیا حضور در رخدادهایی نظیر تظاهرات ۲۲ بهمن امسال از جنس همین عبادات تاریخی است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد عباداتی که اولیای الهی انجام می‌دهند، بیش از جهنم‌نرفتن و بهشت‌رفتن، جهتِ هرچه بیشتر حاضرشدن در آینده‌ای است که با اسلام و در این زمانه با انقلاب اسلامی پیش آمده تا از اجمال آن به سوی تفصیل آن حقیقت سیر کند. از هزار رکعت نماز حضرت علی «علیه‌السلام» بگبرید تا نماز شب‌های مکرر و طولانی حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه». موفق باشید

34564
متن پرسش

سلام علیکم: در رابطه با این نوشتار که از یکی از گروه های روایی هست و البته وزین، در رابطه با برداشت جناب سوری نجفی از روایات قیام قبل ظهور. خواهشمندم نظرتان را در رابطه با برداشت ایشان مبسوط بفرمایید. ‍ یادداشت‌ کوتاه _‌ ۱۵ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي‏ السِّلْمِ‏ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين‏، خاستگاه‌ روایی ضد انقلاب، در دوگانه انقلابی‌ _ضد انقلاب! تذکر: در این نوشتار «قیام» در روایات را به معنای انقلاب سیاسی، و اصطلاح «ضد انقلاب» را با فرض وجود عداوت عملی و اراده براندازی در نظر گرفته ایم. 🌐 @GHMaariz ______________________ دسته‌ای از روایات با محتوای نهی از قیام، حاکی از وظایف، منش و روش متفاوت مومن در عصر غیبت می‌باشند. نوشتار پیش‌رو به دنبال بررسی سندی و دلالی این دست از روایات نیست، و علیه یا له آن موضعی نخواهد داشت. اما به نکته‌ای اشاره می‌دهد که کمتر بدان توجه شده است و آن بررسی نقطه مقابلِ قیام و انقلاب، یعنی ضدیت و دشمنی با انقلاب، و پشتوانه روایی آن است. در ابتدا نمونه ای از «روایات قیام» تقدیم می‌شود: 1⃣ الصحيفة السجادية، ص ۲۰ : ... قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- : مَا خَرَجَ‏ وَ لَا يَخْرُجُ‏ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا. 2⃣ الكافي، ج‏8، ص264، ح382 : ... عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ‏ طَار مِنْ‏ وَكْرِهِ‏ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ. 3⃣ الكافي، ج‏8، ص274، ح412 : ... عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ‏ لِكِتَابِكَ‏ جَوَابٌ‏ اخْرُجْ‏ عَنَّا فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تُسَارُّونَ يَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ ... . 4⃣ الكافي، ج‏8، ص295، ح425 : ... عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كُلُ‏ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ‏ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. 5⃣ علل الشرائع، ج‏2، ص467، ح22 : ... عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ‏ ... الْمُؤْمِنُ‏ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّيْفِ. فارغ از سند و اعتبار، از مجموع روایات چنین برداشت می‌شود که قیام کنندگانِ غیر معصومِ قبل از ظهور، مطلقا (در عصر حضور ائمه و عصر غیبت) یا محکوم به شکست‌اند _خاصه اهل حقی که برای احقاق حق و رفع ظلم اقدام کرده باشند‌ _، یا در صورت استقرار و موفقیت‌های جزیی، باز هم جمع جبری عملکرد ایشان بدتر شدن شرایط شیعیان خواهد بود. ممکن است برخی با این قرائت موافق یا مخالف باشند؛ مهم نیست! آنچه مهم است، این است که در صورت موافقت و همسویی با برداشت فوق و معتبر دانستن ادله، باید به سایر لوازم آن نیز پایبند شد. بر این اساس، دست کم بعد از استقرار انقلاب و پایگاه یافتن آن هر کس مجددا برای دفع ظلم و احقاق حق، علیه ایشان خروج کند باز هم مصداق این روایات قرار خواهد گرفت. هر ضد انقلابی که از قِبل روایاتِ ضد قیام عناد ورزد _ در ادبیات دینی و روایات مورد پذیرشش، خود نیز _ شخصی انقلابی و اهل قیام محسوب می‌شود، خاصه وقتی ضدیت او بعد از ظهور و استقرار تام انقلاب پیشین ابراز شود. البته تفاوت دیدگاه و عدم همکاری و همراهی، مورد بحث نیست بلکه مقصود، کارشکنی، عدوات عملی و براندازی است. اگر چه، ممکن است بعد از استقرار و موفقیت قیام، به جهت تحفظ بر منافع مذهب حقه، همکاری با ایشان نیز در مواردی ارجح و اولی باشد. بنابراین دوگانه انقلابی _ غیر انقلابی، تنها می‌تواند دوگانه‌ای دینی و برخاسته از نصوص تلقی گردد، نه دوگانه انقلابی _ضد انقلاب و نه چندگانه انقلابی _ غیر انقلابی _ ضد انقلاب، که بر اساس عرف و منطق، قابل فرض و تصور می‌باشند! ملخص کلام: تلقی ضد انقلابی خاستگاه روایی ندارد. پس اگر روایات قیام را بپذیریم، دوگانه انقلابی _ غیر‌ انقلابی شکل خواهد گرفت و انقلابیون و ضد انقلاب (براندازی، ضدیت عملی و احتمالا موارد خلاف تقیه)، همگی تحت عنوان انقلابی (اهل قیام) در روایات قرار گرفته و تحلیل می‌شوند. در نتیجه هر ضد انقلابی، انقلابی است و هر غیر انقلابی قطعا ضد انقلاب نیست! 🖊 محمد سوری شهر رمضان 1442 نجف اشرف 🌐 @GHMaariz‌‌

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب ارزشمند «ولایت فقیه» به طور مبسوط، جواب این موارد را داده‌اند که این روایات در این رابطه می‌باشد که کسی قبل از قیام حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» به عنوان مهدی قیام کند. در حالی‌که انقلاب اسلامی حرکتی است در راستای امر به معروف، و هرگز تعطیل‌بردار نیست. موفق باشید

34550
متن پرسش

خداوندا! نمی‌دانم چه شد که اینجا نشسته‌ام در برِ تو! می‌نویسم از دردهای رفته‌ام و از درد‌های آمده‌ام. خداوندا! با من چه کردی؟ مرا از خانه بیرون کردی و دردهایم را جامه دیدارِ حضور پوشانیدی، و من در این حین به دنبال راهی برای، برای تو بودن می‌گشتم. خدایا! چه گشتی بر روزگار افتاد که من در برِ تو نشسته‌ام و می‌نویسم؟!! مرا که نوجوانی بودم با قلبی لطیف و زود رنج که کاری به کارِ دردها نداشتم. چه در من بود که اینچنین عاشقانه مرا از خود نمودی و در برِ خویش مرا به نوشتن واداشته‌ای؟! چه بود زندگیِ روزمره‌ای که سراپایش بوی مرداب می‌داد، تو با شکست رودِ مرداب‌گونه‌ام مرا به عمق دریاها بردی و فرصتِ بودنم دادی. راستی را! دیگران را چگونه راه می‌دهی؟! خدایا! تو خوب می‌دانی که دستان تو بوی مهربانی می‌دهد با لطف و کرم به بندگان، و من همانم که در دست تو خوابیدم، آرامش یافتم و سپس به بیرون افتادم. با دردِ تو سیاه کردم، بود و نبودهایم را، تا شاید آهنگِ دردم راهی به دستان تو باز کند. دوباره خدایا! بندگان تو مجال امتحان ابتلایی نداشتند، چرا که آنچنان حجاب زمانه دست بر چشمان‌شان بسته بود که در موقف خیر و شرّ نبودند و اصلا موقف امتحانی در پیشگاهت نداشتند که میان بهشت و جهنم، بهشتی‌بودن یا جهنمی‌بودن را انتخاب کنند، ولی تو با فریاد و اشارات خمینی که می‌گفت:

«ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام.»

 همگان را به امتحان کوفی و کربلایی کشاندی و منت نهادی تا با امام، «بودن» و «نبودن» را به ما بچشانی و در بیابان‌ها و هورها و خاکریزهای آن جنگ چنان طعمِ «بودن» را به آنان چشانیدی که امام می‌گفت:

«خدا مى‌داند که راه و رسم شهادت کورشدنى نیست و این ملت‌ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود.»

و ما را بگو؛ با ما بگو از آن آینده‌ای که نیامده است، خواهد آمد و در پیش توست. آیا دوباره طعمِ «بودن» را به کام‌مان شیرین می‌کنی؟! آیا دوباره خون سرخ ما ملجأ عارفان دلسوخته می‌شود؟! یا خونی‌است برای آمدن او، برای آن‌که او بیاید دستی بر سر جان‌های خواب آلوده بزند و بگوید اَیْنَ المنتظرون؟؟ و من چگونه‌ام در این میان؟! حاضر یا غایب؟ نمی‌دانم که چه بر این نسل تقدیر کرده‌ای و خواهی کرد؟ و چه آینده‌ای را برای این نسل مقدّر کردی؟ ای ولیّ! می‌دانی که جان‌ها از «نبودن» به ستوه آمدند! و مباد که «نیست» بر «هستِ» این جان‌ها غلبه یابد، تو «هستی» و از «هستِ» تو ما هستیم، ولی راستی! اگر چنان است پس اراده‌های ما نیز از آنِ توست و تویی که در جان‌ها عزم‌ها را قرار می‌دهی و راهیِ سفرشان می‌کنی و راستی! چه کس را به این سفر می‌خوانی منتظران؟! عاشقان؟! عاقلان؟! یا هم غافلان، آنان که در دردِ «نبودن» به خود می‌پیچند؟؟!!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آیدباید به آن‌هایی فکر کرد که به گفته شما از دردِ «نبودن» به خود می‌پیچند. حرف اینان است که می‌‌گویند: «چون یافتمت جانان، بشناختمت جانا». زیرا او را دوای دردِ خود می‌یابند. مانند حضرت روح الله که به گفته شما، او معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی را فهمیدیم و اگر انقلاب اسلامی را پاس می‌داریم، از آن جهت است که در دیروزمان از خود می‌پرسیدیم «ما کیستیم؟» و برای چه زنده هستیم؟ - آیا جز این است که وقتی انسان زندگی را گم کند، این سؤال برایش پیش می‌آید؟ هر کدام از ما چون رُباطی بودیم که بدون هر معنایی باید در برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده قرار می‌گرفتیم بدون هیچ آینده‌ای که معلوم کند ما حقیقتاً موجودات زنده‌ای هستیم که می‌توانیم با ابتکارات خود به آینده‌مان معنا بدهیم. ولی این خداوند است که در دل این تاریخ، ما را در بر گرفت و این شد که شما را با نوشتنی این‌گونه به میدان آورد تا خود را در این نوشته‌ها «بسط» دهید و به گفته خود، به عمق دریایی که در پیش است، سیر کنید و از اشاراتی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به میان آورد، جهانی در مقابل ما گشوده شد که با حضور در آن جهان، ما قامت بلند خود را با زیارت شهیدان‌مان تجربه خواهیم کرد، قامت بلندی که زندگی را بیرون از آرزوهای وَهمی جهانِ مدرن به ما برمی‌گرداند. موفق باشید

34527
متن پرسش

بسمه تعالی. با عرض سلام و خدا قوت. در رابطه با شهید آوینی می شود ایشان را وامدار فیسلوفان غربی دانست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان این‌طور گفت که شهید آوینی با فهم اندیشه و اشارات متفکران غربی مانند هگل و هایدگر که به بشر جدید داشته‌اند، متوجه شخصیت تاریخی حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و به گفته همسر شهید آوینی، او همه آنچه که می‌خواست در حضرت امام یافت. موفق باشید

34522
متن پرسش

سلام و عرض ادب: سوال های سایت را راجع به استخاره خواندم ولی جوابی نگرفتم. نوشته بودید که به وسیله ی عالمان دینی، عقل و قرآن هدایت ما محقق می‌شود. اولین مسئله برای عالمان دینی اینکه اولا به کدام عالم می‌شود اعتماد کرد و مطمئن شد که اشتباه نمی‌رود فقط به رهبری می‌شود اعتماد کرد که ایشان هم در دسترس ما نیستند و چقدر علما بودند که با ملاک های دین سازگاری داشتند و یکدفعه سقوط کردند. دسترسی به علمای خوب هم واقعا سخت هست. الان من با این‌همه اطلاعات به کدام طرف بروم؟ چه کنم تا به سمت خدا بروم؟ هر کس یه چیز می‌گوید. سردرگمی دارم که نمی‌دانم چطور حل بشود. خدا به من عقل داده تا درست انتخاب کنم ولی عقل من هم که نمی‌تواند راهنمای خوبی باشد. عقل و ذهن من کاملا در گرو اطلاعات ورودی من است. خدا در سوره یوسف مگر نمی‌گوید شیطان از ذهنش برد که فلان مسئله را بگوید پس به ذهن و عقل هم که نمی‌شود اعتماد کرد. یک بار فکر می‌کنم اگر کار فرهنگی کنم خوب است یک بار اگر فرزندآوری، یک بار... عقلم نمی‌تواند پاسخگوی سوالاتم باشد. نمی‌تواند مسیرم را درست مشخص کند می ماند قران. قبلا قرآن می‌خواندم، هم تفسیر، هم حفظ. اما چیز زیادی دستگیرم نمی‌شد، تا اینکه اربعین امثال پیش آمد، همه مخالف رفتن من و پسرم کوچکم بودند عقل و مشورت و اینا هم تایید می‌کرد که نباید این سفر رو بروم ولی از خدا خواستم که من بگوید نطرش چیست و او از من چه می‌خواهد، استخاره کردم و صفحه ۳۱۳ قران آمد و من با هر سختی بود رفتم و خیلی هم خوب بود بعد از آن خیلی حال خوش معنوی داشتم و خیلی با قران انس گرفتم، قبل از هر کاری قران می‌خواندم و برداشت می‌کردم انتطار خدا در این کار از من چیست و اصلا هم برایم مهم نبود سود دنیایی دارد یا ندارد. فقط می‌خواستم کاری کنم که خدا دوست داشته باشد. با همبن کار به سمت جهاد تبین سوق داده شدم و بعد به سمت تشکیل یه گروه برای اینکه کاری برای انقلاب و ظهور کنیم. دوستانم رو جمع کردم. یک سری از این چیزها را تعریف کردم برایشان، آیه ها را یکی یکی می‌خواندم و ازشان خواستم بر اساس توانایی هایشان بیایند در گروه تا در جهت ظهور رشد پیدا کنیم و ان شاءلله یار آقا شویم ولی دوستم می‌گفت ادبیاتت اصلا شکل علما نیست و مثل رهبران فرقه های عرفانی منحرف است. می‌گفت نباید استخاره کنی و فقط در موقع ضروری، می‌گفت برداشت هایت می‌تواند تاثیر شیطان باشد و شاید به جای اینکه در مسیر هدایت الهی باشی در مسیر هدایت شیطانی. من هیچ وقت برای دنیا استخاره نکردم فقط می‌خواستم کاری را انجام دهم که خدا دوست دارد خودم را و همه چیزم را ( که خدا به من داده) می‌خواستم وقف خودش کنم. این حرف ها را که زده خیلی ترسیده ام از اینکه نکند به جای رفتن به سمت خدا به سمت شیطان رفته ام. نکند روی من تسلطی دارند؟ من استخاره می‌کردم دلم آرام می‌شد که خدا همین را از من می‌خواهد. اما الان باز پر از سردرگمی شده ام. خب اگر من می‌خواستم بر اساس مشورت و عقل و... برای اربعین تصمیم می‌گرفتم نباید می‌رفتم چون استخاره حجت نیست اما به خدا و قران اعتماد کردم و رفتم و نتیجه اش را هم دیده ام حالا اینکه بخواهم فکر کنم همین هم ممکن است تحث تاثیر شیطان بوده باشد خیلی مرا ترسانده. اینطور دیگر نمی‌شود به فکر کردن به ایه های قران و تصمیم برای خدا هم اعتماد کرد. ترسیده ام، سردرگمم که کدام راه خوب برای من مناسب است تا به خدا برسم و می‌خواهم به طنابی دست بیندازم که مطمئن شوم به خدا می‌رسد نظر شما چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همین قرآن وقتی می‌فرماید: «افلا تعقلون» ما را دعوت به تعقل می‌کند و عقل، نوری است که اگر اشتباه هم بکنیم متذکر اشتباه هم می‌شود به همین جهت حضرت صادق «علیه السلام» روایت مشهور «جنود عقل و جهل» را به میان آوردند. از طرفی معلوم است که عده‌ای امثال حضرت امام و رهبر معظم انقلاب و علامه‌ طباطبایی‌ها با دقت‌های قرآنی خود، معارف ارزشمندی را در اختیار ما گذاشته‌اند. چه اندازه خوب است با مطالعه آثار چنین علمایی بیشتر و بیشتر به قرآن نزدیک شویم. موفق باشید

34520
متن پرسش

سلام و عرض ادب و تبریک میلاد مولی الموحدین امام علی علیه السلام: در خصوص اوضاع زنان و خانواده و نگرانی هایی که در پرسش ۳۴۴۹۶ مطرح شد می‌خواستم عرض کنم به نظر می‌رسد بعد از ۴۴ سال از انقلاب روشن شده که جریان انقلاب و حتی شخص رهبران انقلابی نتوانستند مسئله جایگاه زن را درست تبیین و ترویج کنند (گرچه کار را در عمل عمدتا فمینیستهای مسلمان!! دولت اصلاحات جلو بردند). بنده در مکاتبه ای که با استاد محسن قنبریان داشتم نکات خود را مفصل عرض کردم و دیدم ایشان هم پاسخی نداشتند. فی الواقع حتی از مباحث شبه فقهی و مغالطی ایشان در توجیه غیرمستقیم اوضاع فعلی هم حیرت کردم. استاد عزیز باید بپذیریم رهبران انقلابی ما و به تبع آنها بزرگوارانی چون شما و آقای قنبریان با وجود تمام ارادتی که به آنها داریم به دنبال جمع بین اسلام و فمینیسم بودند و این جمع جدلی ضرورتا یک جمع مکسر و مخرب از کار در آمده و اکنون زمان آن رسیده که از این راه توبه و تجدید نظر کنیم. امروز زنان مذهبی ما هم مگر نوادری به آسیبهای اشتغال بیرون برای ازدواج و خانواده دچار شده اند و این کاملا واضح است. می‌فرمایید زنان ما در چارچوب نگاه اسلامی احساس مظلومیت می‌کنند، باید پرسید مگر اشتغال در بیرون فی نفسه هیچ ارزشی در اسلام دارد مگر ابزاری باشد برای تامین معاش که آن هم به عهده مرد است؟ حدیث صریح از حضرت امیر (ع) هست که زنان در آخرالزمان به خاطر حب دنیا رو به اشتغال می آورند. باید پرسید که زن که سر هر بچه باید سه سال را مشغول حاملگی و شیردهی باشد چه طور می‌تواند به اشتغال بیرون منزل مشغول باشد که یا باید قید فرزند آوری و پروری را بزند یا با فشار کارفرما به عدم فرزندآوری یا حقوق کمتر مواجه شود یا تحت فشار دوجانبه اشتغال و مادری منگنه شود و تازه با ورود زنان به بازار دستمزد مردان هم کمتر شود تا با وجود اشتغال هر دو نفر هم نتوانند کفاف زندگی را دهند! آخر این از حماقتهای فمینیسم مدرن نیست که ما هم در کمال تعجب دچارش شدیم؟ در خصوص حق طلاق زنان و مردان بدون عذر هم تجربه دولت ریگان جلوی چشم ماست که چه طور با اجرای قانون حق طلاق بدون عذر برای زنان و مردان، زنان در درخواست طلاق گوی سبقت را از مردان ربودند و شاهد سونامی طلاق گیری زنان شدند، فلذا بعد از یک دهه قانون را لغو کردند با این که صدمه وارد شده بود. آیا این موید حکیم بودن شارع مقدس نیست در عدم اعطای حق طلاق به زنان؟ پس ظلمهایی که به زن ادعا شده اولا از ناحیه احکام شریعت نیست. برخی از این ظلمها توهم ظلم است. اما ظلمهای واقعی را هم اسلام با «عاشروهن بالمعروف» منع کرده است. شریعت مقدسه با برداشتن بار اشتغال از دوش زنان، سختی های حاملگی و بچه داری را برایشان جبران و با نوید سرورانگیز «الجنة تحت اقدام الأمهات» بهشت را هم برای آنها تضمین کرده، پس دیگر چه جای ناسپاسی و اعتراض به حکمت بالغه ربوبیه؟! استاد تجربه فمینیسم در غرب یک انحطاط و فاجعه کامل بوده است و امروز بنده به عنوان دانشجوی دکتری فلسفه و پژوهشگر در این زمینه دیدم حتی برخی محققین زن در غرب چه طور ندای بازگشت زن به آغوش خانه و فرزندان را می‌دهند ولی امروز ما هم با روشهای فمیمیستی شبه اسلامیِ اسلامگرا و انقلابی!! زنان این جامعه را به همان منجلاب فمینیسم غربی کشانده ایم و کار به آنجا کشیده که به شرکت زنان محجبه در لهویات و لغویات ورزش مدرن افتخار می‌کنیم که حتی برای مردانش هم به حکم «المومنون... الذین هم عن الغو معرضون» هم دست کم مکروه است! استاد این ره که می‌رویم به ترکستان است! پس باید ندای بازگشت زنان به خانه (البته مسکن تراز اسلامی یعنی غیرآپارتمانی) و فرزندان را بلند کرد. ما زن و مرد و خانواده و فرزندان را با این روشهای متناقض انقلابی!! قربانی کردیم! مکاتبات خود با استاد قنبریان را هم در ذیل می‌فرستم: سلام و ادب در خصوص مطلب زیر از استاد در خصوص طالبان و حضور زنان نکته ای داشتم • تحجر اگر حکمران جامعه ای شود چیزی از جنس طالبان می شود. کتاب نظام امارت اسلامی نوشته قاضی القضات طالبان با مقدمه هبه الله آخندزاده رهبر طالبان، مانیفست حکمرانی این گروهِ به حکومت رسیده است. • آنچه این روزها درباره منع زنان از کار و تحصیل در افغانستان می گذرد هم عمل به این کتاب است! • در جای جای کتاب زن، ضعیف و جای او در خانه معرفی شده است (ص۸۰ و ۸۱). نظام ربّانی درباره زن، بودن در خانه و تولد فرزند و سرپرستی اطفال است. (ص۱۵۱و۱۵۲). تعلیم زنان باید در خانه و توسط محارم باشد. اگر ناگزیر به خروج از خانه شد، معلم، زن باشد. اگر این هم میسر نشد، بایستی میان دانشجویان زن و معلم پرده ای باشد. (ص۲۵۴ و ص۲۶۲) نویسنده برای فتوای به حرمت اختلاط به این شعر فارسی هم تمسک می کند: "ز بیگانگان چشم زن کور باد / چو بیرون شد از خانه در گور باد"! • نزدیک به این فتاوا در کنج حجره های ما هم پیدا می‌شود؛ لکن اسلامِ خمینی و متفکران انقلاب درباره زن نظرشان چیز دیگری بود. آن نظر، غیرِ شرعیت از اجتهاد روشمند، مقبولیت با رأی مردم را هم از آن خود کرد. • تحجری که امام (ره) تا روزهای آخر از آن نالید و در منشور حوزویان هم از آن حذر داد، بعید است مشکلش، بودنِ خمینی بوده باشد و بعد از او به اصالت و زمانه شناسی برگشته باشد! ⚠️ توجه: هروقت در جامعه مظاهر غربزدگی - مثل کشف حجاب و...- بروز می کند، آن قرائت متحجر موجّه جلوه می کند! • گفتمان اصیل انقلاب اسلامی، نقطه وسط و ثبات حرکت پاندولی جامعه است؛ هرچه حرکت به جانب تحجر منحرف شود، از آنسو به سمت غربزدگی برمی گردد و بالعکس! #زن # کتاب_نظام_امارت_اسلامی محسن قنبریان ☑️ @m_ghanbarian من فکر می‌کنم چون طالبان در افکار عمومی و عملکردهای گذشته تصویر منفی دارد اگر کارهای خودش را مستند به سنت حقه و کتاب خدا هم کند احتمالا یک عده سنت و کتاب را هم انکار کنند تا منسوب به طالبانیسم نگردند گذشته از این نکته، تقسیم کار مطلوب بین زن و مرد در اسلام چنان که در توصیه حضرت رسول (ص) به حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) آمده ظاهرا شبیه همان چیزی است که در کتاب مذکور که البته من نمی‌شناسم آمده. حدیث مشهور از حضرت زهرا (س) که موید نبی (ص) هم قرار گرفت و حتی روحانیون ما از نقلش ابا دارند می‌گوید بهترین کار برای زن این است که نامحرم او را نبیند و او هم نامحرم را نبیند. بگذریم از حدیث علی (ع) که با لحن ذم گفتند در آخرالزمان زنان به خاطر حب مال رو به اشتغال می آورند یا وقتی شارع از اختلاط حتی در مسجد نهی کرده و در صورت قرارگیری زنان و مردان در کنار هم امر به نصب پرده کرده است چه طور با اشتغال زنان در فضای مختلط بین مردان نامحرم راضی است؟ عنایت کنید داریم در خصوص حکم اولیه و مذاق اصلی شارع هم صحبت می‌کنیم و سخن از شرایط استثنایی و ثانوی نیست حالا چه طور است با این احادیث واضح از اهل بیت معصومین علیهم السلام برخی روحانیون بسان فمینیستهای مسلمان! به اشتغال حضرت خدیجه قبل از بعثت در دوره جاهلی برای تشویق اشتغال زنان استناد می‌کنند؟! سخن در این نیست که زنان حق اشتغال خارج از منزل ندارند سخن در این است که آیا این عمل در اسلام به حکم اولی توصیه یا تشویق شده است؟ ظاهرا پاسخ منفی و حتی متضاد است، یعنی مذاق اولیه و اصلی شارع نهی از اشتغال زنان در بیرون است اما مشاغل ضروری مثل پزشک زنان و پرستار و معلم زن برای اناس اتفاقا خودش مورد توصیه شارع خواهد بود اما بنده دانشجوی دکتری فلسفه اسلامی این کشور در تربیت مدرس هستم و سابقه تحصیل در علوم سیاسی دارم و تحقیق و ترجمه از متون غربی هم مشغولم و به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه هم ارادت قلبی دارم لذا کسی نمی‌تواند مرا متهم یه تحجر کند اما به نظرم تقدیرها و تشویق های رهبران انقلاب از حضور اجتماعی زنان بعد از انقلاب در شرایط حفظ ساختارها و فرهنگ مدرن در عمل مصادره به مطلوب فمینیستها شد و امروز شاهد عوارض این مسئله هستیم. مثل رواج روابط خارج از عرف و انواع سوء استفاده ها از زنان در بازار، بروز سختگیری ها در ازدواج از طرف زنان شاغل و کاهش فرزند آوری. خوشحال می‌شوم پاسخ استاد قنبریان را در این خصوص بشنوم. رامین اساتید: سلام. برخی از اینها را در سخنرانی ها طرح کرده از جمله روایت حضرت زهرا (س) که غیر از ضعف سند خلاف سیره خود ایشان است (سخنرانی حبیسه یا محرره را بشنوید) مفصل تر هم در برخی دروس قم طرح شده که دروس در کانال گذاشته نمیشه حسامی (عبد الرحمن): http://mghanbarian.ir/lecture/6334/ این متن را از سایت تان پیدا کردم مطالعه شد ابهامات و اشکالات زیادی به نظر می‌رسد. به نظرم آیه «قرن فی بیوتکن» به تنهایی حکم اولی را برای زنان روشن کرده و تخصیصش به همسران نبی بلا وجه است. گرچه مخاطب زنان نبی (ص) بوده اند چون ایشان از حیث شایستگی برای الگو بودن مخاطب شدند و نه نفس زوجیت نبی (ص) چنان که نهی از تخضیع قول و تبرج جاهلی و امر به اقامه صلوة و زکات که متوالی آمده نمی‌تواند اختصاص به نساء نبی داشته باشد، فهکذا «قرن بیوتکن» پاسخ تان به فراز نامه ۳۱ هم نقضی بود تا حلی. اما وقتی آیه ۳۲-۳۳ احزاب را اصل بگیریم و به صراحت آن خطبه هم عنایت کنیم آنگاه موارد استثنا نیاز به توجیه دارد نه اصل امر به اقتران و توقیر فی البیوت. مثلا این که سلمان و ابوذر و امثالهم به خاطر قرب معنوی به اهل بیت و تقوای ممتاز، مجاز می‌شدند به ورود به خانه حضرت زهرا (س)، لذا اینها جزء مستثنیات می‌شود نه اصل احتجاب عمومی در برابر مردان. همین طور حضور زنان در جنگ جمل خصوصا که خود جنگ از شرایط اضطرار است نه شرایط عادی و عمومی. ضمنا توقیر فی بیوت مانند جمیع سایر احکام مطلق و بدون استثنا نیست چنان که زن با اذن شوهر مجاز به تردد به خانه اقوام و همسایگان و دیگر محافل ضروری هست و لذا با احتباس زانی فرق می‌کند. اما علت نظر مثبت مرحوم امام (ره) درباره مشارکت زنان در انقلاب هم به نظرم به خاطر جهات انقلابی و دینی در این حضور استثنایی بود و همین طور نوعی جدل با فمینیست ها. اما متاسفانه آن حضور معنوی و استثنایی و جدلی بعدا تبدیل شد به یک اصل رایج و عادی در جمهوری اسلامی که خلاف سیره (ع) معصومین و کل تاریخ فقاهت شیعه است و نتیجه آن هم این افتضاح اجتماعی است که امروز شاهدش هستیم!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی تحت عنوان «زنان و راز امیدواری به آینده» شده است، https://eitaa.com/matalebevijeh/11304 شاید به کار آید. موفق باشید

34511
متن پرسش

سلام علیکم و رحمه‌الله: لطفا دعا بفرمایید خداوند به حق صدیقه شهیده، بنده را بعنوان قربانی راه دین و ولایتش قبول کند و شهید شوم. همچنین به حق رسول خدا که شهر علم هستند من نیز عالم ربانی شوم. فرق بین بقا و حیات چیست؟ اینکه «العلماء باقون ما بقي الدهر» هستند و شهدا نزد پرودگارشان روزی می‌خورند و زنده هستند چه تفاوتی دارد و کدام بالاتر است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «بقاء» نوعی حضور است حتی اگر جسم انسان و حیات دنیایی در میان نباشد و آن حضورِ فرهنگی که علمای ربّانی پس از حیات خود دارند، شهیدپرور است. نمونه آن حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌باشند که تا قیام قیامت همچنان نقش‌آفرین خواهند بود. موفق باشید

34480
متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد گرامی! من قبلاً خیلی به فلسفه و عرفان اسلامی اعتقاد داشتم تا اینکه مناظرات تفکیکی ها و فلسفه و عرفان به دستم رسید. انتقادات آنها را درباره فلسفه و عرفان شنیده و حق را به تفکیکی ها می‌دهم. الان آن شخصیت فلسفی و عرفانی من بهم ریخته. احساس می‌کنم تو خالی شده‌ام. به نظر شما آیا باید راه کلام را بروم و دست از فلسفه و عرفان بردارم؟ با تشکر منتظر راهنمایی شما هستم!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده برای حضور در ایمانی زنده که جوابگوی مسائل امروزینِ ابعاد معنوی ما باشد، نمی‌توانیم از فلسفه صدرا و عرفان ابن‌عربی فاصله بگیریم، مگر آن‌که بتوانیم خود را راضی کنیم به هر آنچه از ظاهر شریعت فهمیده‌ایم برایمان کافی باشد. به نظر می‌آید بی‌حساب نیست که حضرت امام در دعوت گورباچف به اسلام، شخصیت صدرا و ابن عربی را به میان می‌آورند، زیرا عقل بشر جدید، جهت فهم اسلام نیاز به چنین حضوری دارد که آن حکیم بزرگوار و آن عارف فرهیخته به میان آورده‌اند. آیا نگاه رهبر معظم انقلاب به فلسفه صدرایی حکایت از حضور آن فلسفه در آینده ما ندارد که می‌فرمایند: «به گمان ما فلسفه‌ اسلامي در اسلوب و محتواي حکمت صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشه‌ انسان اين روزگار مي‌جويد و سرانجام آن را خواهد يافت.» موفق باشید          

34477
متن پرسش

سلام علیکم وقتتون بخیر: آقای طیب در تفسیرشون فرمودند چه بسا با توکل مصلحت فرد همان چیزی بشود که او خواسته این درسته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً درست است. حقیقتاً انسان با توکل، کار خود را در بستر شریعت به خدا واگذار می‌کند تا او در واقع وکالت انسان را به عهده بگیرد و معلوم است که در این راستا آنچه حقیقتاً مصلحت ما می‌باشد را برای ما شکل می‌دهد. مگر در این تاریخ، حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و حضرت امام خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی» جز در بستر توکل، انقلاب اسلامی را تا چنین مراحل و مرزهایی حاضر کردند؟ موفق باشید

34476
متن پرسش

سلام علیکم: با عرض شرمساری در ارتباط با مطالبی که در مورد جناب دکتر داوری اردکانی در کتاب «انقلاب اسلامی طلوع جهانی بین دو جهان» مطرح شد، چند مطلب را خدمت تان عنوان می کنم امیدوارم تذکرات لازم را مرحمت فرمایید: اولاً: این اشارات جنابعالی بود که ما متوجه اندیشه های بسیار بلند جناب دکتر داوری شدیم و توانستیم با این پدیدار به نحو خوبی ارتباط برقرار کنیم. و از این جهت از شما خاضعانه سپاسگزارم. بنده شخصاً نه تنها از ارادتم به انقلاب چیزی کم نشد بلکه چندین برابر شد. و لذتی که از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» دکتر داوری یا آن مقاله ی ایشان در مورد امام خمینی «رضوان الله تعالی علیه» بردم وصف ناشدنی است. ثانیاً: آنچه که بنده با نظر به اندیشه‌ها و جایگاه جناب دکتر داوری متوجه شدم، این هست که ایشان در مواجهه با غرب و مدرنیته رسالتی را برای خودشان تعریف کرده اند تا هر چه بیشتر و بهتر ذات غرب و جهان مدرن و در نتیجه‌ درد و بلای «توسعه نیافتگی» و «بی تاریخی» که ما را دربرگرفته است را برای ما شفاف و روشن کنند تا ما عمیقاً و دقیقاً به یک خودآگاهی تاریخی نائل شویم. تا اینجا به نظرم ایشان سرآمد روزگار خودشان هستند و نظیر ندارند. کما اینکه «امام و رهبری» در مواجهه با چهره ی استکباری جهان مدرن و نظر به سنن الهی نظیر ندارند. و «حاج قاسم» هم به عنوان بازوی امام و رهبری در مواجهه با خنثی کردن نقشه های استکبار در منطقه نظیر ندارد. لذا با در نظر گرفتن این نکات ما متوجه می شویم که خدای متعال برای مواجهه با غربی که چهره ها و اضلاع گوناگونی دارد، شخصیت های تاریخیِ مختلفی را پروریده و وارد میدان کرده که هر کدام گوشه ای از کار را گرفته و با همدیگر «پازل» جبهه ی نورانی و تاریخی انقلاب اسلامی را تشکیل داده اند. از نظر این حقیر دلیری و روح حماسی و انقلابیِ عجیبی در اندیشه و شخصیت جناب دکتر داوری در مواجهه با تفکر فلسفی غرب پنهان است. کافی است به حکم «تعرف الاشیاء باضدادها» ببینیم چه شخصیت ها و جریاناتی به خون ایشان تشنه هستند! حال که جناب دکتر داوری ما را به خوبی بیدار می کنند و متذکر دردها و مسائل و مشکلات تاریخی مان می کنند، اینجاست که باید عمیقاً متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باشیم به عنوان راه خروج از باتلاق توسعه نیافتگی و حبل اللهی که از افق آینده و پس فردای تاریخ به سوی خرابه ی امروز ما تابیده تا ما راه نجات را ماوراء دوگانه های «توسعه یافته و توسعه نیافته»، «سوژه و ابژه»، «تضاد سنت و مدرنیته»، پیدا کنیم و از درد و بلای بی تاریخی و نومیدی نجات پیدا کنیم و در حلقه و قوس و خط توحیدی که بین گذشته و آینده و بین حضرت آدم تا حضرت مهدی علیهما السلام وجود دارد، قرار بگیریم. ان شاءالله طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک/ چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟ یا به قول دکتر داوری: «اگر درد را احساس کردیم درمان هم میسر می شود» حرف زیاد است. جهت جلوگیری از اطاله کلام، به همین اندازه اکتفا می کنم. عذرخواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله بسیار خوب متوجه جایگاه استاد عزیز جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی شده‌اید. حقیقتاً ایشان با نظر به تجربه‌ای که بنده نسبت به ایشان داشته و دارم، شخصیتی می‌باشند رازگونه و فوق‌العاده عمیق، و اگر بخواهیم در این زمانه و در این تاریخ، سالکی را مدّ نظر آوریم که در عین جهانی‌بودن نسبت به درک انسان نسبتی اساسی با حقیقت داشته باشد و دغدغه هدایت بشرِ امروز در او فعّال و سرزنده باشد؛ بنده آقای دکتر رضا داوری را می‌دانم. اگر گفته شده است: «گویا ولیّ شناسان رفتند از این ولایت»، به جهت آن است که ما هنوز در سلوک فردی به دنبال سالکان هستیم. در حالی‌که حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» در جای خود با آن نحوه سیاستمداری و دکتر رضا داوری با آن نحوه اندیشه‌ورزی، سالکان این روزگارند. به نسبت دکتر داوری با آوینی و سخنانی که ایشان بعد از شهادت آن شهید بزرگوار فرمودند، نظر کنید تا معنای حضور تاریخی دکتر داوری را بیابید. موفق باشید       

34414
متن پرسش

سلام علیکم: چندی ست که با گروه های منتقد برپایی حکومت قبل ظهور ارتباط گرفتم. افرادی که مطلع هستند و خلاق در قبولاندن حرف ها. خیلی ترس دارم. ترس از انحراف. نظر تان در رابطه با این گروه ها که ادله شان را با روایات نهی از برپایی حکومت قبل ظهور ارائه می‌کنند چیست؟ آیا این ادله روایی اصالتا صحیح و قابل اعتناست و یا اگر قابل اعتنا هست آیا برداشتی غیر از برداشت این افراد دارد؟ منبع و کتابی در رابطه با صحت برپایی حکومت قبل ظهور معرفی بفرمایید. یاعلی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به شرایط تاریخی آن روایات توجه کرد که عده‌ای خود را دائماً به عنوان مهدی امّت معرفی می‌کردند، از محمد نفس زکیه بگیر که پدرش او را مهدی امت معرفی می‌کرد؛ تا مهدی عباسی از سلسله عباسیان. بنابراین روایاتی که آقایان مدّ نظر دارند متذکر این امر است که قبل از ظهور حضرت نباید کسی به عنوان مهدی ادعایی داشته باشد، نه آن‌که حکومتی جهت امر به معروف و نهی از منکر و جاری‌شدن دستورات الهی تشکیل نشود. حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در کتاب «ولایت فقیه» متذکر این نکات شده‌اند. در ضمن کتاب  «تحلیل تاریخی نشانه های ظهور» از استاد مصطفی صادقی نکات خوبی در این مورد دارد. موفق باشید

34409
متن پرسش

سلام استاد گرامی. روح الله عجمیان متولد ۲۲ بهمن هم بوده!! چقدر همه چیز جوره در مورد شخصیت این شهید! اسم، چهره، انگار یه خمینی دیگری رو شد ولی پرده نشین.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم عرض شد. واقعاً آن شهید بزرگوار عزمی از جنس عزم حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در او بود. برای این‌که کاری بکند، کارستان. و واقعاً خداوند از طریق آن شهید بزرگوار رسواییِ بی‌نهایتی را بر پیشانی دشمنان انقلاب نصب کرد. مسلّماً یکی از آرزوهای آن شهید بزرگوار بود تا معلوم کند کسانی که مقابل کلیّت انقلاب اسلامی قرار دارند، تا کجاها از نظر انسانیت در سقوط هستند و راز سجده او در آمبولانس، همانند شکر حضرت اباعبدالله «علیه‌السلام» بود در قتلگاه. از آن جهت که حضرت متوجه شدند آنچه باید از طریق ایشان انجام می‌شد و آن رسواییِ جریان اُموی بود؛ به خوبی انجام شد. موفق باشید  

34382
متن پرسش

با سلام: استاد یه جایی شنیدم یکی از همسران شهدا میگفتن وقتهایی میشد شهید را هر جا توخانه می‌گشتیم نبودن، بعد یه دفعه ظاهرمیشدن، آیا این واقعیت داره؟ یعنی فردد ارای این توانایی که خود راغیب کنه؟ گمانم شهید نواب صفوی بود راجعشون این را شنیدم، واگر اینطوره این چطورامکان داره برای فرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چنین خبرهایی گفته شده. ظاهراً این بزرگان حضور خود را در جایی که مایل باشند، حاضر گردند، با بدن خود سیر می‌دهند. موفق باشید

34370
متن پرسش

با سلام استاد عزیز: در رواياتى در منابع شيعه و اهل سنت كه از لحاظ سندى صحيح است از اتخاذ قبور به عنوان مسجد نهى شده است. مثلا در كتاب صحيح بخارى، حديث ۱۳۰۱ چنين آمده است: عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَرَضِهِ الَّذِي لَمْ يَقُمْ مِنْهُ لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ لَوْلَا ذَلِكَ أُبْرِزَ قَبْرُهُ غَيْرَ أَنَّهُ خَشِيَ أَوْ خُشِيَ أَنَّ يُتَّخَذَ مَسْجِدًا ترجمه: عايشه روايت مى‌كند كه پيامبر (ص) در مريضى‌اش كه در آن از دنيا رفت گفت: خدا يهود و نصارى را لعنت كرد چون قبور انبياء خود را به عنوان مسجد اتخاذ كردند. سپس عايشه گفت اگر چنين نبود قبر پيامبر آشكار بود ولى از آنكه قبر او به عنوان مسجد اتخاذ شود ترسيده شد. و اما در كتب شيعه در كتاب الكافي ج : 3 ص : ۲۲۸ آمده است: عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ وَ بِنَاءِ الْمَسَاجِدِ فِيهَا فَقَالَ أَمَّا زِيَارَةُ الْقُبُورِ فَلَا بَأْسَ بِهَا وَ لَا تُبْنَى عِنْدَهَا الْمَسَاجِدُ ترجمه: سماعه مى‌گويد از امام صادق (ع) راجع به زيارت قبور و ساختن مسجد در قبرستان پرسيدم. ايشان فرمودند: اما زيارت قبور اشكالى ندارد ولى نزد قبرها مسجد نسازيد. اين حديث از لحاظ سندى موثق است. در نرم افزار درايه النور اين حديث موثق ذكر شده و آقاى مجلسى در مرآه العقول نیز سند اين حديث را موثق دانسته است. همچنين در كتاب وسائل‏الشيعة ج : ۵ ص : ۱۶۲ از امام باقر (ع) نقل شده است كه : فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي قِبْلَةً وَ لَا مَسْجِداً فَإِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ ترجمه: پيامبر (ص) فرمود قبر مرا قبله و مسجد نگيريد چرا كه خدا کسانی را كه قبور انبياء خود را مسجد گرفتند لعنت كرد. سند اين حديث در نرم افزار درايه النور صحيح دانسته شده است. حديث در اين باب زياد است و به هر حال اين احاديث نيز مويدى است بر اينكه نظر گروه دوم در زمان اصحاب كهف صحيح نبوده است. قرينه پنجم : اتخاذ قبور به عنوان مساجد با توجه به اينكه در ظاهر شبهۀ شرك دارد كار پسندیده‌ای نيست. قرينه ششم: علماى شيعه در رساله‌هاى خود آورده‌اند كه نماز خواندن در قبرستان و جايى كه قبر باشد مكروه است. در رسالۀ مراجع تقليد آمده است : نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است: ... مقابل قبر، روى قبر، بين دو قبر، در قبرستان. (توضيح المسائل (محشى - امام خمينى)؛ ج‏۱، ص: ۵۰۱) با توجه به اين حكم مى‌فهميم نظر آن گروه دوم در زمان اصحاب كهف چندان صحيح نبوده است و کسانی كه از آيه ۲۱ سوره كهف مى‌خواهند برخى كارهاى امروزه را توجيه كنند به نظر، دقت لازم را در تحقيقات خود نكرده‌اند. علاوه بر این در هیچ کجای قرآن توصیۀ صریحی برای ساختن قبور يا چيزي بر روي قبور نداریم. آیا خدا نمی‌توانست به پیامبرش توصیه کند که بر سر قبر ابراهیم برو و آن را بساز؟ با این تفاصیل ساختن گنبد و بارگاه برای مرحوم خمینی چه ضرورتی داشته است؟ ممنونم

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه هستید واقعاً در قبرستان‌ها به آن معنا که مسجد شوند، نباید نماز خواند ولی آیا جریان اصحاب کهف به عنوان نمادی از یک معجزه بزرگ را می‌توان به عنوان قبر و قبرستان قلمداد کرد؟ در مورد حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و مزار شریف ایشان، بحث بر سر نمادی است که امکان رجوع و زیارت اولیای الهی را فراهم باید کرد، ولی این نوع برخوردی که فعلاً ما با آن روبه‌رو هستیم، به نظر می‌آید تشریفاتش آن را از نمادبودن خارج کرده است. موفق باشید

34334
متن پرسش

به نام خداوند جان داده‌های راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخن‌های بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر می‌دهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست می‌کند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش می‌گذرد و منظره‌های پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب می‌گیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود می‌گیرد و ندای درد و رنج سر می‌دهد و انسان را به عمق قدمگاه‌های تاریخ خود می‌برد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاش‌های بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظره‌ی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکسته‌ی سپرده به موج‌های بی‌بنیاد دریای ناآرام زمانه می‌یابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آواره‌تر و نا آرام‌تر از همیشه‌ی تاریخ تکیه داده بر توقف‌گاه تاریخ امروزین خود می‌یابد. دوره‌های مختلف حیات انسان را با منظره‌های رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا می‌نشیند. گاه می‌خندد، گاه می‌گرید، گاه می‌بالد، گاه می‌نالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم می‌رساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش می‌یابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر می‌دهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرنده‌ای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز می‌نگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصه‌های سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقف‌گاه سرد زمانه بی‌فکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرنده‌ی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانه‌های معنویت و تفکر می‌سراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس می‌کند که مگر منظره‌های زیبای حیات در این تاریخ نخشکیده‌اند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ می‌آید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قله‌ها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامی‌اند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که می‌خواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سروده‌ای می‌نوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد                  عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خداداده‌اش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش می‌تازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه می‌بینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینه‌هایی نیستند که به ما مژده داده‌اند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور می‌آید و موجب می‌گردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روح‌الامین است، مأوا گزیند؟!

تنها می‌توانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمی‌دانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، می‌خواندم.

شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیت‌گرا و انجمادِ مدرنیته تکنیک‌زده باید زبانِ شاعرانه‌ای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا این‌جاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشوده‌شدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».

در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ ‌باخته بود؛ از سروده‌شدن ترانه‌ای گفتی که پیر خرابات‌نشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دوران‌مان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراه‌گی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه می‌یافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسان‌الغیب ما نسرود:

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوان‌شان ننشسته، کجا می‌توانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نه‌تنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:

آن یکی نقشش نشسته در جهان           وان دگر نقشش چو مه در آسمان

این‌جاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند می‌شود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد می‌گردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینه‌هایی هستند گشوده‌تر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید         

34332
متن پرسش

سلام علیک و ریحانه. استاد عزیز متنی را برایتان ارسال کردم که امسال این حقیر کمترین راهی برای در میان‌گذاشتن آن، جز با شما نیافتم. یعنی جایی هم نبود که این یادداشت ناچیز از شخص ناچیزی را بازگو کنم. امیدوارم که این وجیزه‌ این حقیر باعث تضییع وقت آن عزیز نباشد و اگر هست از خواندنش صرف نظر کنید تا زحمتی از ما بر شما نباشد. (وفقک الله بسبحات ایامه).

 بسم الله الرّحمن الرّحیم: حاج قاسم ها و امتداد معنابخشی به تاریخِ فردای انقلاب اسلامی سخن از تقوا و سخن از حضور در عالم دینی سخنی است بس رفیع و بزرگ و شامخ که انسان در این تاریخ آن را در جبهه‌های جنگ به خوبی چشیدند، ما در آن برهه دشمن کم نداشتیم، مشکل کم نداشتیم. زیر ساخت نداشتیم، صنعت و قدرت و تکنیک را در اندازه مقابله با دشمن آن روز نداشتیم اما یک چیز بود که ما را در همان داشته‌های اندک، قدرتمند می‌کرد، آزادی می‌بخشید و احساس تعالی در ما موج می زد و آن، ساحتی از معنا و افق ایمانی‌مان بود که در صحنه زندگی‌مان حاضر و مشهود و ملموس بود. آوینی که رضوان خدا بر او باد رشحه‌هایی و لُمعه‌هایی از آن حضور را برای‌مان به تصویر کشید، اما چه کنیم که نسلِ بعد از جنگ، زبانِ فهمی که آوینی از حضور تاریخی‌مان فهمیده بود را نداشتند تا ما را با همان حضور به ادامه حیات قدسی در تسخیر عالم تکنیک و غرب مدرن، خود را ادامه دهیم و معنا را اصالت ببخشیم و خطر نهیلیسم را در زیر پوست آتشی که به زودی خاکستر می‌شود که همان تمدن رو به افول غرب می‌باشد، نسپاریم! اما چه می‌شود گفت که این فهمِ آوینی در اندیشه افق توحیدی و آرمانی امام بود که او را به این اندازه از حضور در تاریخ آخرالزمانی حاضر کرده بود و نه آوینی.

 شهیدان بسیار که آنان را اثرگذار و حاضر و زنده در ادامه حیات انقلاب اسلامی می‌بینید، فقط دلیل عمده‌اش آن است که در افق معنایی انقلاب اسلامی و تاریخ فردای انسان معنوی گام برداشتند و فهمیدند راه انسانِ فردا، از امروزِ انقلاب اسلامی می‌گذرد و بنابراین خود را در آن حاضر کردند، و نه حاضر، بلکه علاوه بر حضور، دستگیر انسان‌هایی شدند که می‌خواهند از این دردِ به استخوان رسیده پوچی مدرن، پناهگاهی بجویند؛ و این دستِ اشارت شهداست که پناهگاه امن انسان را نشان می‌دهد، پناه در پناه انقلاب اسلامی با امید به فردای قدسی در تار و پود حیات زندگی انسان ابدی. شما حاج قاسم را اگر در این بُعد و ساحت از حضور نیابید، باید بگویم که فقط او را در حد شخصیتی قدسی برای عرض ارادتی بیش‌تر تکریم نکرده‌اید. اما حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگری است. حضوری است به ابعاد آن‌که خودتان در همان عالَمی که حاج قاسم حاضر شده است، حضور پیدا می‌کنید و این غیر از عرض اردات و تکریم است که البته این هم لازم است اما سخن بیش از این است. لازم است تا با هم در ساحت آزادیِ حضور انسان سخن بگوییم، سخنی از جسن آزادی در سایه استقلالی که شهدا انگشت اشاره‌شان را به آن سو گرفته‌اند و بعید می‌دانم که انسان مشتاق آن اشارت نباشد. اگر نشانه این اشتیاق را از من بپرسید شما را به آن تشییع پر شکوه آن سردار ارجاع می‌دهم، آنجا که برای چند روزی انقلاب اسلامی با عالَم گشوده معنایی خویش، برایمان به ظهور آمد تا وجه دیگری از آزادی و استقلال را به شهودِ همگانی انسانِ این عصر بکشاند، اگر چه این شهود همگانی رخ نشان داد، اما باز در خفا رفت؛ و این خاصیت انکشاف حقیقت است که از وجهی گشوده است و از وجهی در خفا، و اگر انسان می‌خواهد آن شهود را ادامه دهد چاره‌ای ندارد جز آن‌که در آن ساحت و آن عالم حاضر شود و اگر ما بعد از حاج قاسم در پیِ این نباشیم که آن افقِ معنایی را امتداد ببخشیم و «خود را» و «حیات تاریخ» و «سیاست خود» را در آن حاضر کنیم، این سالگرد ها بعد از چند سال چیزی جز تکریم نخواهد بود. اما سخن ما از آن حیاتی بود که با آمدن پیکرهای این شهدا، ما و جوانان و ملت را در برگرفت و نشان از ظرفیت‌هایی بس فراتر از عالم امروزینِ جهان‌های دیگر در خود داشت که این جز با امتداد معنایی آن و حضور در آن ساحت امکان پذیر نخواهد بود.

آری! می‌دانم که از افقی روشن به الفاظی مجمل اشاره می‌کنم و مگر جز این است که ساحتِ معنا را جز با اجمال و البته ظهور اشارات در قالب عبارت نتوان بیان کرد و برای حضور در آن عالم نیازمند توجه و نظر به آن اشارت است تا در آن حاضر شویم؟ شاید برخی گمان کنند حتما باید کاری کرد، یا فعالیتی یا چیزهایی از این دست! اما می‌گویم نه! کافی‌ست تا آن اشارت را تصدیق کنید و دل را به آن توجه دهید تا شما را در برگیرد، آنگاه از آن پس این حقیقت است که شما را در بر می گیرد و با شما سخن خواهد گفت.

باز اگر شاهدی بر این سخنان بخواهید، باید بگویم که حضور در افق یا ساحت یا عالم معنا از آن جنسی است که شهدا با تصدیق آنچه بر قلب امام می‌گذشت در جبهه‌ها یا در تاریخ انقلاب اسلامی حاضر شدند و این حضور، آنان را تاریخ‌ساز کرد و در برگرفت. و این‌چنین است که می‌بینی امروز، تاریخ را و بهتر بگویم انسان‌های این نسل را رهبری می‌کند آنچنان که در تشییع پیکرهای شهدای گمنام در لرستان دیدید، یا چرا فقط شهدا؟! مگر مردم هم اینگونه نبودند که امام را تصدیق کردند و امام را با قلب خود یافتند و اینچنین حکومت طاغوت را به زمین زدند و تاریخی از معنا، آن‌ها را در برگرفت؟! آنچنان که در آن سال‌ها مردم با سبک خاص توحیدی از همان جنسِ امام با یکدیگر زندگی می‌کردند، مثل پشتیبانی‌های جنگ، مثل همراهی‌ها، مثل جهاد سازندگی.

آری! وقتی از آن وجه غافل شدیم غلبه عالم مدرن، فضای خالی توجه‌مان را که آينده قدسی بود، فرا گرفت و ما با غفلت از غیبِ انقلاب، گرفتار پوچی عالم مدرن شدیم و حالا داریم از این خلأ، فریاد می‌زنیم اما نمی‌دانیم چه بر ما گذشته یا چه مان شده است؟؟؟!!! سخن این است که انقلاب باز هر بار با اشاراتی به ما رو می‌کند آن‌هم در روزگارانی که سخت از ظلمت‌ها رنج می‌بریم و ماییم و پوچی‌های فراوان و آرزوهای دست‌نیافتنی و آزادی‌هایی که در قعر اجبارهاست، اما ما آن را به اسم آزادی پذیرفته‌ایم.

سخن از این بود که باید حاضر شد تا افق معناییِ انقلاب اسلامی جای ما را در ادامه حیات قدسی و فردایی‌مان تعیین کند و امتداد ما، فردایی برای فردایِ حیات بشر باشد، کاری که شهدا کردند و ما نباید به راحتی از آن بگذریم. شهدا از حضوری که توحید محمّدی آن را به بشر هدیه کرد به راحتی نگذشتند و خود را در نسیم روح‌بخش و آزادی‌بخش آن حاضر کردند و معنا بخشیدند. این‌که ما نتوانستیم این وجه یا این عالم از عالم انقلاب اسلامی را پیشِ روی این جوان بگذاریم تا احساس عقب‌ماندگی از آرزوهایی که مدرنیته برایش ساخته است را، آرزوهای خود نداند و از رنجِ نرسیدن، احساس پوچی نکند و دست به تلاش‌های بیهوده نزند، یا در آخر خودکشی نکند؛ نشان از ضعف انقلاب اسلامی نبود، نشان از نبودِ زبانی است که این سخن را با او در میان بگذارد. ما برای امتداد ساحتِ معناییِ انقلاب در «رسانه» و در «سیاست» و در «فرهنگ» نیاز به آوینی‌ها داشتیم تا سخن او بازتاب حضور تاریخی‌ِمان باشد و در این جنگ اَبر رسانه‌ای غرب، دست خالی نمانیم و دستِ پُر بودن‌مان را با لوازم حیات عالم مدرن نسنجیم.

آری! باید گفت که کسی برای آزادی خودکشی نمی‌کند، این جبرِ عالم پوچی است که افراد را وادار به خودکشی می‌کند. انسان‌های آزاده یا آزادی خواه، شهید می‌شوند، نمی‌میرند. آزادی، پشتوانه معرفتی و عشق می‌خواهد نه هوس. اگر در این دوران کسی به دنبال آزادی برای بشر می‌گردد باید آن را در افق آرزوی متعالیه شهدا پیدا کند، زیرا انسان، موجودی تک‌ساحتی نیست تا آن را در امتداد یا ادامه تاریخِ غرب جستجو کند و اقناع شود، بلکه انسان هویتِ کشیده‌ای از زمین تا آسمان دارد که باید او را در اتصال و آزادی ملکوتی‌اش معنا کند. اگر امروز انسان، از این پوچی رنج می‌برد به خاطر آن است که این زمانه او را افناع نمی‌کند، آنچه او می‌خواهد و طلب اوست به او نداده است، در اصل طلبکاری انسان امروز از خودش است، از این سردرگمی‌ها، از این بن بست‌های زندگی مدرن، از این وابستگی‌ها و دلبستگی‌های زندگی دنیایی است که راه به او نمی‌دهد تا آن‌گونه که می خواهد در زمین حاضر باشد و این را اگر می‌خواهید مستنداً ببینید در تشییع پیکرهای شهدا و خصوصا حاج قاسم ببینید؛ این نشان از چیست؟

 بنده کاری به تحلیل‌های سیاسیِ این تشییع ندارم، به دنبال هویت این تشییع می‌گردم، آنچنان که اشارت‌هایش را در سخنان رهبر عزیزمان می‌توان پیدا کرد، اشارت‌ها و تحلیل‌های قدسی و معناییِ پشت صحنه انقلاب اسلامی. بنابراین انسان زندگی خود را در زمین و در زندگی زمینی، مطلوب نمی‌یابد و آنچه می‌خواهد را پیدا نمی‌کند، این‌جاست که آن افق‌های معنایی و اشارت‌های قدسی جا پیدا می‌کنند و محور و محل تأمّلی می‌باشند برای سخن با انسان. اما باید زبان آن سخن را پیدا کنیم و گوشی که تشنه این سخنان است و قلبی که در انتظار این وجه از آزادیِ گمشده انسان می‌گردد، چرا که آنچنان که گفتیم انسان آماده حضور در لایه‌های برتر از افق زمین است، به آن دلیل که زمین، او را در طلبش یاری نکرد و به آنچه که می‌خواست نرساند و او را در بسیاری از بن‌بست‌های نرسیدن و آرزوهای تحقق نیافته‌اش، به پوچی رساند و حال، احساس جبر می‌کند. اما به خدا قسم! که این جبر، جبر دینی نیست و این دعوای چادر و حجاب و شریعت نیست، این بهانه پوچی انسانِ تاریخ است که هر روز در این عصر و زمان، سردرگمی‌اش را با یک چیز بهانه می‌کند وگرنه انسان در لایه‌های پنهان خودش و در آن بنیاد فطری‌اش، راه آزادی را به رهن این عالم گذاشته است و نمی‌خواهد که آن را از گرو این رهن آزاد کند، تا چشم‌اندازِ دیگری از زندگی را پیش روی خود حاضر ببیند وگرنه به نظر این حقیر، هیچ‌گاه انسان به اندازه امروز آماده ارتباط با عالم معنا نبوده است، چون هیچ‌گاه مثل امروز، کاردِ ناکامیِ آرزوهای بربادرفته غرب را نچشیده است. بنابراین امروز آوینی‌هایی می‌خواهیم تا زبان اشارتِ این، ساحتی که انسان گم کرده است باشیم و حاج قاسم‌هایی که با حضورشان مشعل امتداد این افق باشند و انتظار را اگر انتظاری در به حضورآمدن ظهور حقیقت پشت حقیقت بدانیم، انتظار را درست فهمیده‌ایم. انتظار یعنی آوینی بعد از آوینی و حاج قاسم بعد از حاج قاسم و گشودگی در دل تاریک تاریخِ آخر الزمان و حضور بعد از حضور و شهدا آیت و نماد حاضرشدن در فرهنگ انتظار می‌باشند که ما می‌توانیم نسل امروز را با زبان و سخن شهدا به آزادی دعوت کنیم، زبانی که جهان‌های دیگر از ارائه آن ناتوانند.

 اگر چه سخن، بیش از آنی است که در این جا به میان آمد ولی باید یکی دیگر از راه‌های امتداد اشارت‌های قدسی را در گفتگو و در میان‌گذاشتن این سخن‌ها با یکدیگر بررسی کرد. حسابش را بکنید این افق ها و اشارت ها و حضور ها به اشارت ها در کلام و سخن نخبگان و در عینیت رفتار سیاسی جامعه به میان آید، آن‌گاه به وضوح خواهیم دید که آزادی دیگری به میان می‌آید که وجه متعالی انسان در پی آن حاضر بود و طلب داشت..... والسلام علیک و رحمت الله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که نمی‌دانم جنابعالی چه کسی هستید و از کدام دیار سخن می‌گویید؟!! ولی هرچه بیشتر به سطر سطرِ نوشته‌هایتان نظر می‌کنم، بیش از پیش خود را به جنابعالی نزدیک می‌بینم و فکر می‌کنم این از اسرار این تاریخ است که افراد، اگر یکی در شرق عالم است و دیگری در غرب عالم، تا این اندازه در نزد همدیگر حاضرند. جنابعالی نمونه بسیار روشنی از این قصه و از این نسل هستید و بازگوکننده سخن بسیاری از خواهران و برادرانی هستید که حتی با سکوت‌شان، همه این گفته‌های گفتنی که فرموده‌اید را می‌گویند و ما می‌شنویم. به گفته جناب آیت الحقّ محمد بلخی:

با لب دمساز خود گر جفتمی                همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

 از ساحتِ معنابخشی در افق ایمانی سخن گفتی و از سید اهل قلم که نه به دیروز و امروز، که به فردای ما و فردایِ فرداهای ما نظر داشت؛ یاد کردید. این است آن سرّی که در اسرار نهفته است و نسل ما به کمتر از این اسرار قانع نمی‌شود. از بنده پرسیدند در این سفر اربعینیِ سلیمانی چه یافتید؟ و بنده تنها توانستم این‌طور جواب بدهم:

            «با سلام: مگر نه آن است که «هرکه را اسرار حق آموختند/ مُهر کردند و دهانش دوختند»؟ یا باید بگوییم این جمعیتی را که ما در این دو روز دیدیم، را ندیدیم! و یا اگر دیدیم، به من بگو در این حضور، آری! در این حضور چیزی بود که بتوان با کلمات آن را وصف کرد. اصلاً مگر آن‌جا کلمات طاقت خودنمایی داشتند که به کمک آن‌ها بتوان آنچه بود را وصف کرد؟!! یقیناً اسراری در کار است و هیچ فکری امکان درک این اسرار را نخواهد داشت و اگر وصفی صورت گیرد، یقیناً آن وصف‌ها، گزارش آن اسرار نیست. و باز باید در حیرانیِ سخنی ماند که گفت: «من گنگِ خوابیده و عالم همه کر/ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش». ناتوان از گفتنی که گنگ خواب‌دیده باید بگوید، اوج وصف‌ناپذیریِ چیزی است که او دیده است، هر چه می‌خواهیم از آنچه در این دو روز در وصف جمعیتی که با آن روبه‌رو شدیم، بگوییم؛ بیش از آن نیست که اظهار شود که «صاحب‌دل بداند آن چه حال است». و عجیب آن‌جا است که اسرار، نه‌تنها گفتنی نیست، دیدنی هم نیست، فکر کردنی هم نیست.»

اگر فرمودید حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگر حضور است؛ باز باید تنها منتظر ماند بدون آن‌که در انتظاری که هستیم، تصور چیزی را داشته باشم، نه! فقط باید منتظر ماند، انتظارِ امری فراتر از آنچه امروز در تصور داریم، ولی در شب قدرِ این تاریخ می‌دانیم چیزی در پیش است که نه‌تنها فرشتگان، بلکه «روح» آن فرشته فرشتگان نیز باید به صحنه آید، چیزی که در گفته‌های جنابعالی به مشام می‌رسد. گفته‌هایی که اصرار بر «اشارات» دارد، اشاراتی که به گفته جنابعالی تنها «دل» می‌تواند تصدیق کند و «جان» را در بر بگیرد تا حاج‌قاسم‌گونه، تاریخ‌ساز شویم. آری! تاریخ‌سازشدن یعنی بگذاریم همچون حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بازگوکننده إشراقی باشیم که پیش آمده است و نگران هیچ چیز نباشیم. همچنان‌که حضرت امام فرمودند:

«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه‌های‌دار می‌روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می‌شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»

همه سخن و سخنِ همه دل‌ها آن‌گاه که دل‌ها زنده و بیدار باشند، یک کلمه بیشتر نیست و آن این‌که «این مائیم و خودمان» نه فردا، که همین امروز. حال باید در جستجوی خودمان به سراغ چه کسی برویم که بیشتر از خودمان، خودمان باشد. به سراغ حضرت امام رفتیم، آری! در آن دوردست‌ها در «جلالِ» او بود که فهمیدیم راه ما به سوی او است ولی همچنان زمانه پیش آمد و پیش آمد تا بالاخره با حاج قاسم سلیمانی روبه‌رو شدیم به همان معنایی که در صدر اسلام، زمانه پیش آمد و پیش آمد تا با مولایمان علی «علیه‌السلام» روبه‌رو گشتیم و دیدیم چه اندازه درذیل ولایت حضرت امام خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی»، ما حاج قاسم هستیم، یا نه! بگو: چه اندازه به این مرد در عین دوربودن و غیر قابلِ دسترس‌بودن، نزدیکیم. گویا راهی است که هرچه برویم، می‌رسیم و باز باید برویم و فهمیدیم چرا در توصیف اولیای الهی فرموده‌اند: «هُمُ السبیل».

بس است. آری! راه پیدا شد و خورشید طلوع کرد و افقی که در پیش است ما را می‌خواند، افقی که نه از آن بیگانه‌ایم، و نه به راحتی می‌توان بدان دست یافت. این قصه همه زندگی است که

 «پس عدم گردم عدم چون ارغنون ** گویدم که انا الیه راجعون» نه فردا و نه امروز، فقط در هستیِ خود که عین ربط به هستیِ هستی‌هاست. موفق باشید

34324
متن پرسش

سلام و خدا قوت: با وجود فرقه‌ها و الهامات شیطانی و جنی، افرادی هم هستند که نور حق رو به دیگران نشون می‌دهند. آقای سید محمد عرشیانفر رو میشه از این دسته از افراد قرار داد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را نمی‌شناسم. به هر حال نباید از بزرگانی همچون حضرت امام و علامه طباطبایی و مطهری‌ها و آیت الله مصباح‌ها غفلت کرد. اینان مسلّماً مؤیّد به تأییدات الهی هستند جهت هدایت بشریت. موفق باشید

نمایش چاپی