بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27343
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم دو سوال سوال اول: عنایت دارید که بعضی از آیات قرآن بر اساس یک حادثه تاریخی که زمان پیامبر اتفاق افتاده است به پیغمبر اکرم وحی شده اند (مثل آیاتی که در مورد جنگ های زمان پیامبر وحی شده است) حال سوال این است که همانطور که ما در دسته بندی آیات از آیات ناسخ و منسوخ یا محکم و متشابه نام می بریم؛ می توانیم با توجه به مقطعی بودن بعضی آیات و با این استدلال که برای تاریخی خاص و جریانی خاص وحی شده است و در زمان امروز کارایی ندارد؛ این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟ سوال دوم: زبان عربی ذاتی قرآن است یا عرضی است؟ آیا اگر پیامبر اسلام در ایران مبعوث می شد زبان قرآن فارسی بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر به آیات قرآن عنایت کنید خداوند با نظر به آن واقعه‌های تاریخی، حقایق و سنت‌هایی را که در آن صحنه‌ها مطرح است، متذکر می‌شود. و از این جهت گفته می‌شود کتاب‌های مقدس، فراتاریخی است 2- زبان عربی؛ ذاتیِ قرآن نیست ولی آن حقایق با آن زبان به ظهور آمده و امروزه در رابطه با نسبت زبان با حقیقت در فلسفه‌ی زبان، بحث‌های مفصلی شده، مثل بحث «زبان، خانه‌ی وجود» از جناب مارتین هایدگر. لذا می‌بینیم گفته‌های مطرح در مثنوی، تنها در غالب زبان فارسی به ظهور آمده است و اگر مثنوی را به زبان دیگر ترجمه کنیم با حقیقتی که از طریق زبان فارسی ظهور کرده، روبه‌رو نمی‌شوید هرچند که اطلاعاتی از مثنوی به دست خواهید آورد. در این مورد عرایضی در کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی» شده است. موفق باشید

27349
متن پرسش
با عرض سلام: در متن سوال یکی از دوستان اشاره شده بود به صوتی در مورد برکات انس با دیگران، لطفا در صورت امکان راهنمایی بفرمایید این صوت و مبحث را از کجا میتونم دریافت کنم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم منظور بنده نظر به جلسات ۵ به بعد سوره‌ی جاثیه بوده باشد. موفق باشید

27330
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: استاد عزیز در کنار مطالعه آثار گرانقدر شما، مورد سنت جاری در تاریخ عالم قرآن کریم را مطالعه می کردم، که متوجه سیری ثابت در تاریخ شدم که در طول تاریخ همواره به جهت تمتعات دنیایی، اکثر انسانها دچار فراموشی معنویت می شوند و این فراموشی همچون حجابی فراگیر پخش شده ولی به نتیجه نرسیده و اَبتر می ماند تا اینکه رسول او در تاریخ ظهور کند و این ظهور همچون فرمان تعظیم به فرشتگان در روز الست است که انسانها در این تاریخ اصل هایشان را برون ریخته و آمدن اجل و محو کفر، حال سوالم در مورد مقطع زمانی قبل از ارسال رسولان هست و شرایط موجود آن زمان اول اینکه اشخاصی مثل یاران حضرت موسی (ع) که بعد از غرق شدن قوم فرعون نجات یافتند و اشخاصی مانند حواریون و اصحاب پیامبر مکرم اسلام، از لحاظ اعتقادی و منتظر بودن و امید داشتن به تغییر اوضاع قبل از ظهور پیامبران در چه سطحی بودند؟ نقش صفات اخلاقی مانند صبر و... که مثلا بتوانند زیر شکنجه و دشنام مخالفان دوام بیاورند چقدر پررنگ بوده؟ثانیا: در مورد قاعده ی آیه ی شریفه «ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» اگر خداوند با ارسال رسولان قصد تغییر وضع قومی را دارند، در مورد پیامبران مانند حضرت نوح (ع) و موسی (ع) و... پیامبر اسلام (ص)، آیا تغییر ایجاد شده در قوم ها که حاصل آن ارسال رسولان صرفا مختص کسانی است که بعدا یاران رسولان شدند؟ چون اکثرا که ایمان نمی آوردند و هلاک می شدند. یا اگر ارسال رسولان را تنها رحمت و لطف خداوند بدانیم، جایگاه کاربرد آیه مذکور کجاست؟ثالثا: منظور از قوم در آیه ی مذکور چه سطحی از افرادی هستند؟ رابعا: در مورد ساحرانی که در داستان حضرت موسی (ع) قبل از دیدن آیت الهی با ایشان نبودند و بعد از دیدن آیت به خداوند و پیامبر بودن حضرت موسی (ع) ایمان می آورند، از نظر شخصیتی و اعتقادی چطور این تغییر را تحلیل کنیم؟ اینها قبل از دیدن آیات حضرت موسی (ع)، چه زمینه ای داشتند؟ خامسا: در حالت کلی هر چند انسانها آمادگی رفتاری و معرفتی و اعتقادی برای ظهور را نداشته باشند آیا صِرف ناامیدی از وضع موجود زمینه ساز ظهور است؟با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحضرید که بحث در مورد آنچه فرموده‌اید، مفصل است و با مطالعات آثار اندیشمندان دین به‌خوبی روشن می‌گردد. آنچه در این‌جا می‌توان بر روی آن به اجمال فکر کرد، نظر به اسمِ هادی حضرت حق است که در هیچ تاریخی متوقف نیست، ولی صورت‌های مختلفی دارد. آری!

هرکه را میل به بهبود نبود           دیدنِ روی نبی سود نبود

لذا همان‌طور که با بودن رسول خدا «صلّی‌اللّه‌علیه‌‌وآله» از آن حضرت بهره نبردند در دوران فترات هم آن‌هایی که به دنبالِ بهبود بودند از نور عدالت الهی بی‌بهره نمی‌شدند و پیامبران خدا در ایستگاه‌های مختلف تاریخ حاضر می‌شدند تا راه‌های هدایت گم نشود. موفق باشید

27329
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: ان شاءلله به آنچه مقدر شده، به بهترین حالت ممکن دست یابید و مقدرات الهی برای شما به اعلی ترین درجات تغییر یابد. خیلی کوتاه سوال عرض می کنم خدمتتان آیا شکل سلوک (منظور کیفیت و کمیت) در زمان حال و آینده در مقایسه با زمان های قبل برتر و بهتر انجام می شود؟ که اگر ان شاءلله در زمان نزدیک ظهور کامل و پس از آن باشیم، جهان برترین عارفان را به خود می بیند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز همین‌طور معتقد هستم و شواهد هم حکایت از آن دارد که مردم از علمای دین انتظار سخنانِ بالاتر از گذشته دارند. در كتاب شريفِ كافى از مرحوم كلينى وارد است كه: «سُئِلَ عَلِي بْنُ الْحُسَينِ (ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَي «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الْآياتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ «إِلَي قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك» از امام سجاد«علیه‌السلام» از توحيد پرسش شد؛ فرمودند: خداى عزّوجلّ مى‏دانست كه در آخرالزمان مردمانى مى‏آيند بسيار عميق، لذا «قل هو اللّه احد» و آياتى از سوره حديد را تا «و هو عليم بذات الصدور» فرو فرستاده و هركه ماوراء آن‏ها را خواهد هلاك گردد. (الكافى، ج ۱، ص ۹۱). موفق باشید

27321
متن پرسش
سلام علیکم: وقت شما بخیر. سپاس برای پاسخ به سوالاتی که پیدا کردن حوابشون برای من اصلا ساده نیست. بنده مشکل در زمان دارم. یعنی به اندازه‌ی نیازم زمان ندارم و به اکثر کارهایی که قبلاً براحتی انجام می دادم نمی رسم، در حالیکه تغییری در زندگیم اتفاق نیفتاده (جز رحلت مادرم) گفتند بین الطلوعین نخواب، بیدار ماندم؛ گفتند تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بخوان، انجام دادم. اما همچنان کمبود وقت دارم و می ترسم ناشی از گناه یا خلق بدی باشه. ممنون میشم اگر بفرمایید علت و چاره‌‌ی این مسأله رو. ماجور و برقرار باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید خود را به وسعت تاریخی که در آن هستیم، بیابیم و با موضوعات، در حدّ و اندازه‌ی حضور تاریخی خود برخورد کنیم. مثلاً اگر به مطالعه‌ی قرآن می‌پردازیم، برای آن باشد که مسائل امروز خود را از آن بگیریم، نه آن‌که مشغول تفسیرهای مختلف و تجزیه و تحلیل‌های کلمات شویم و از هدف اصلی خود، که گرفتنِ هدایت از قرآن است باز بمانیم و عملاً شوق ادامه‌ی کار را از دست بدهیم. موفق باشید

27308
متن پرسش
سلام علیکم استاد: من یک مشکلی دارم وقتی که با دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی بر میخورم یا حرفای بی اساسشون رو می شنوم، دستام میلرزه ضربانم بالا میره اعصابم به شدت خورد میشه. نمیدونم از ایمان ضعیفمه یا از چیه. و نمیدونم چیکار کنم؟ اصلا از ذهنم بیرون نمیره. مدام کلنجار میرم که اینا چرا اینطوری فکر میکنن اینا نباید این حرف ناعادلانه رو بزنن و امثال این حرفا میاد ذهنم. شما راهی جلوی پای ما بگذارید، البته یکم کتاب عقل و ادب ادامه انقلاب کمکمون کرده ولی من هنوز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «رهروِ پیغمبرانی، ره سپر / طعنه‌ی خلقان همه، بادی شمر». إن‌شاءاللّه به سعه‌ای می‌رسید که این حرف‌ها که ادامه‌ی پوچی خودشان است را به چیزی نمی‌گیرید و قصّه‌ی شما قصّه‌ی کسانی باید باشد که خداوند در وصف آن‌ها می‌فرماید: «وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(فرقان/۷۲) و كسانى‏‌اند كه گواهى دروغ نمى‏ دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏‌گذرند. موفق باشید

27304
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: علامه طباطبایی در تفسیر آیه «و نزلنا کتاب تبیانا لکل شی هدی و رحمه و بشری للمسلمین» می فرماید «تبیانا لکل شی» دلالت بر آنچه مربوط به هدایت است می کند؛ چرا که بعد آن هدی آمده است. اما در روایتی از صادق آل محمد داریم که می فرماید (من به کتاب خدا آگاه تر هستم و آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت خبر از آسمان و زمین؛ بهشت و جهنم؛ همه چیز؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود همه و همه در قرآن هست. حال کلام معصوم با کلام علامه چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید قابل جمع باشد. از آن جهت که ائمه «علیهم‌السلام» نیز همه‌ی آن‌چه موجب هدایت است، می‌دانند و لازمه‌ی چنین بصیرتی آن است که از جایگاه هرچیزی باخبر باشیم. موفق باشید

27291
متن پرسش
با سلام استاد عزیز. با توجه به آیات قرآن کریم، که خداوند می فرمایند، قرآن در کتاب مکنون است،۱. منظور از کتاب چیست و مقام قرآن با توجه به مراتب عالم کجاست؟ ۲. در قسمت آیات بعد که می فرمایند: «لایمسه الا المطهرون»، در مورد مَسّ قرآن توسط مطهرون چه نوع ارتباطی وجودی است؟ چگونه باید مس رو بفهمیم که آن مقام معصومین رو بفهمیم؟ ۳-. فرق وحی با مَسّ قرآن چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مقام قرآن، مقام جامعیت اسماء الهی است که همان مقام انسان کامل است. ۲. چون حقیقت نوری است، نوعی اُنس در میان است و نه تعلیم. ۳. این دیگر، در حدّ فهم بنده نیست که نظر دهم. موفق باشید

27285
متن پرسش
استاد گرامی سلام: آیا آیه مبارکه «ادعونی استجب لکم» فقط در زمان حیات دنیوی کاربرد دارد یا پس از مرگ چه در برزخ و چه در قیامت هم می توان از خدا چیزی خواست مثلا طلب بخشش؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرموده‌اند: «الیوم، یوم العمل و غداً یوم الحساب» امروز روزِ طلب و عمل است و فردا مطابق ملکات خود زندگی می‌کنیم و نمی‌توانیم اراده‌ی جدیدی داشته باشیم. موفق باشید

27265
متن پرسش
با سلام و آرزوي سلامتي براي استاد عزيز: ظاهرا شما در ذيل تفسير يكي از سوره هاي قرآن مبحثي را تحت عنوان «مسكن هاي بيهوده» مطرح فرموده ايد، ممنون مي شوم اگر بفرماييد چه سوره اي است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در اواخر سوره‌ی شعراء که می‌فرماید: «أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ» (۱۲۸). موفق باشید

27260
متن پرسش
سلام و عرض ادب: ۱. نگاه کلان به قرآن مثل نگاه رهبری در طرح کلی ... ، با نگاه های ریز بینانه به جزئیات آیات، هرکدام چه جایگاهی دارند؟ ۲. در مورد نحوه حضور ملائک در عالم «در قرآن»، جایی فرموده بودید آیت الله جوادی املی مباحثی در سوره ای داشتند، می خواستم سوره و آیه را بی زحمت از شما بپرسم. ۳. بنظر شما اگر شخصی با رویکرد نشر معارف بخواهد زبانی بیاموزد، در شرایط امروزی دنیا، کدام زبانها در اولویت قرار دارند؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هر دو لازم است، ولی اولی تقدم دارد. بحث نگاه قرآن را برایتان نفرستادم؟ ۲. یادم نیست. ۳. برای نشر معارف، زبان انگلیسی، ولی برای فهمِ تفکر، زبانِ آلمانی. موفق باشید

27258
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به مباحث معرفت النفس و انسان شناسی مطابق شریعت حقه محمدی (ص) و اینکه جوامع هم متشکل از زندگانی مجموع آحاد انسان کنار هم در سرزمین ها و کشورها و خاکهای مختلف است، آیا می توان چنین استنباط کرد که جامعه و موطن و سرزمین مانند تن انسان می ماند که اگر به استخدام افلاک و عالم قدس و آزادی حقیقی انسانها در بیایید، آنگاه موطن و سرزمین و جامعه ارزشمند و قیّم است مانند تن که اگر به استخدام من در آمد آنگاه من انسان به شکل مناسب تدبیر کرده و انسان به مقام خلیفه اللهی و محل ظهور جامعه اسماء الله تبدیل می شود و گرنه صرفا ناسیونالیسم و وطن گرایی و تاکید روی جامعه و موطن بدون در نظر گرفتن اینکه آیا اینجا کشوری است در استخدام عالم قدس و معنا و حقایق ناب، خود یک خطای بزرگ معرفتی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ناسیونالیسم یک توهّم و به یک معنا، شرک است ولی درک اراده‌ی الهی در تاریخ در ملتی خاص، قابل تفکر است مثل آن‌که می‌فرماید در برهه‌ای از زمان، بنی‌اسرائیل را بر همه‌ی انسان‌ها برتری بخشید «وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ». موفق باشید

27256
متن پرسش
سلام علیکم: در جواب به پرسش ۲۷۲۴۰ فرمودید هر جامعه ای شخصیت و روح خاص خود را دارد. منظورتان از این روح و شخصیت خاص چیست؟ یعنی جامعه ای با اختیار و ارتباط اجتناعی خود می تواند منور به روح توحیدی شود و یا با فاصله گیری از عقل قدسی بدنبال تحکم ارضاء امیال و آرزوها برود یا اینکه منظورتان از روح و شخصیت مطلب دیگری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند بعضاً بنا دارد اراده‌ی خاص خود را به ظهور برساند و از این جهت، افراد خاصی را تربیت می‌کند و به قلب‌شان آن اراده را القاء می‌نماید به همان معنایی که در قرآن داریم: «وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا ۗ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» و (یاد آر) زمانی که خدا دشمنان را هنگامی که مقابل شدید در چشم شما کم نمودار کرد (تا از آنها نیندیشید) و شما را نیز در چشم دشمن کم نمود (تا تجهیز کامل نکنند) تا خداوند آن را که در قضای حتمی خود مقدر نموده (یعنی غلبه اسلام) اجرا فرماید، و به سوی اوست بازگشت امور. هرچند اختیار از انسان‌ها گرفته نمی‌شود ولی در بنیاد وجودشان اگر توجه داشته باشند، میلِ به آن‌چه خدا اراده کرده است را می‌یابند و انتخاب می‌کنند و هماهنگ اراده‌ی الهی می‌شوند. خوب است به این آیه نظر کنید که می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (مائده/۵۴) ای گروهی که ایمان آورده‌اید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع بی‌منتهاست و (به احوال همه) دانا است. موفق باشید 

27240
متن پرسش
سلام و عرض ادب: ۱. آیا این مطلب، متقن و صحیح است که «جامعه را مردمش تشکیل می دهند، و حوادث جامعه چیزی جز مجموعه افرادش نیست، تا بتوان از آن قانون استخراج کرد و از آن استفاده کرد؟» ۲. آیا جامعه، روح و شخصیتی جدای از مردمش دارد و می توان متصور بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه» ذیل آیه‌ی ۲۰۰ آل‌عمران بحث مفصلی دارند مبنی بر آن‌که جامعه به خودی خود شخصیت خاص خود را دارد. هایدگر هم با طرح «اعصار وجود» می‌نمایاند که «وجود» در هر عصری به صورت خاصی ظهور می‌کند و تاریخ و جامعه‌ی خاصی به ظهور می‌آید. موفق باشید

27224
متن پرسش
با سلام: من در روایات بسیاری آیه ۸۵ سوره اسراء را خواندم که منظور از روح خلقی ست بزرگتر از جبرئیل. ولی در اکثرا تفاسیر به روح انسانی یا حیوانی و حتی گاهی جبرئیل تفسیر شده. می خواستم نظر شما را در این باره بدانم. چون با وجود مطالعه به جواب قطعی نرسیده ام. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در اواخر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» مطالبی است که می‌تواند در این مورد برای شما کمک فکری باشد که عیناً خدمتتان ارسال می‌شود: موفق باشید

- قرآن در مورد روح انسان مي گويد: «فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روُحي...( ۷۲/ص) يعني چون بدنش را آمـاده كـردم و از روح خود در آن دميدم، به ملائكه گفتم به او سجده كنند.

  از اين آيه نتيجه مي‌گيريم كه:

     الف - انسـان «از روح خـداست» و نـه «روح خـدا». چـون فرمـود: « مِنْ روُحـي» و نفرمود: «روُحي»، يعني روح انسان صورت نازله اي از روح خداست.

     ب - روح، مخلوقي است از مخلوقات خداوند و نزديك ترين مخلوق به خداوند است و حتي از ملائكه هم بالاتر است. و در همين رابطه قرآن مي فرمايد: «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اَمْرِه» (۲/نحل) يعنـي خداوند ملائكه را به كمك روحي كه از «امر» خداست نازل مي‌كند. بنابراين نبايد براي خدا مثل انسان يك روح قائل شويم و تصور كنيم روح خدا يعني خود خدا، چرا كه خود خداوند در قرآن «روح» را يكي از مخلوقات معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: از روح خودم در جسم انسان دميدم. و اين‌كه مي‌فرمايد: از روح خودم؛ يعني روحي كه يكي از مخلوقات من است، ولي چون مرتبه اين روح بسيار بلند است خداوند آن را به خودش نسبت داد، همان‌طور كه خانه كعبه را به خودش نسبت داد، اين به جهت شرافت آن مكان است، نه اين‌كه خداوند واقعاً خانه داشته باشد. پس:

     اولاً: ملائكه به كمك روح نازل مي شوند، يعني روح اصل است و ملائكه تجلي آن روح هستند.

     ثانيـاً: روح از «امر» الهي است و مقامش مقام «كُنْ فَيَكُون» است چون خداوند درآيه ۸۲ سوره مباركه يس فرمود: «انّمااَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْـئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»، يعني: («امر» خدا آن است كه چون اراده كند چيزي را ايجاد كند، مي‌گويد بشو، و مي‌شود). پس روح كه از  امرالهي است، نظام  مادي و تركيبي و تدريجي ندارد.

    ثالثـاً: اصل اساسي انسان هميـن روح است كـه فوق ملائكه است و جلوه مستقيـم حـق است و حامل همة اسماء و صفات الهي و همان وجه‌الله است و خليفة او در عالم وجود است، و چون آن روح مخلوقِ بي‌واسطة حق است، جامع همة كمالات الهي است، برعكسِ ملائكه كه هركدام كمال خاصي از حق را ظاهر مي‌كنند، به طوري‌كه يك ملك مظهر اسم عليم خدا است مثل جبرائيل، و يكي مظهر اسم مميت خدا است مثل عزرائيل ولي مقام روح كه حقيقت انسان نيز هست جامع همه اسماءالهي است، منتهي به ايجاد حق موجود است و از خود وجودي ندارد.

     رابعـاً: اين سوي دنيايي انسان «اسفل سافلين» و مقام بدن و ماده است و آن سوي انسان، روح است و مقام قرب بي واسطه، و لذا انسان‌ها از جهت روح خود به خدا نزديك‌اند، ولي به واسطة جسم خود كه از گِل آفريده شده، از او دورند. حال هرطرف را انتخاب كند، آنجايي خواهد شد. 

     ۳. آخرين و پايين‌ترين مرتبه و منزل روح، جاي گرفتن در بدنِ تسويه و تصفيه[1] شده است كه در اين مرتبه كه روح در بدن جاي مي‌گيرد آنقدر روح تنزّل يافته است كه تقريباً از آن مقام اصلي اش خبري نيست. به طوري‌كه در اين حالت فراموش مي‌كند اصل و منزل اصلي‌اش كجاست. آنچه در بدن انسان دميده شده، صورت تنزّل‌يافته روح است. 


۲۵- تسويه يعني متعادل شده و تصفيه يعني از ناخالصي‌ها پاك گشته

27223
متن پرسش
سلام استاد عزیز: صوفیان عمل به شریعت را برای سعادت کافی ندانسته و آن را مخصوص عوام الناس می دانند برای همین به آداب و افعالی روی آوردن و آن را طریقت می نامند پایه ی طریقت نیز تمرکز هست و معتقدند که برای سلوک الی الله باید ذهن را متمرکز کرد هر طائفه ای تمرکز بر شیئی را ترجیح میدن مثلا گنابادی متمرکز بر تمثال قطب و صوفی حوزوی تمرکز بر شیئی مثل شمع و عرفان هندی یوگا رو عامل تمرکز می دانند خلاصه اینکه ذهن متمرکز قدرت خارق العاده ای برای تصرف در خود و دیگران دارد. اگر دقت کنید اعمال اسلام مثل نماز و ادعیه کاملا در مقام تمرکز زدایی است و خدا در عوض تمرکز به تفکر دستور داده است در حالی که تفکر موجب جولان ذهن و پراکندگی حواس می شود برای همین صوفیان می گویند به واجبات بسنده کرده و مشغول ذکر واحد شوید تا ذهن متمرکز شود. استاد سوالم اینه که آیا طبق این گفته ها آیا واقعا تفکر موجب تمرکز زدایی می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفکری که قرآن متذکر آن است غیر از تفکر انتزاعی و فلسفی است. تفکر قرآنی یعنی نظر به حقیقت در مظاهر عالم و در درون خود. در صفحه‌ی ۹۳ کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدایِ انقلاب اسلامی» تحت عنوان «سرآغازِ تفکر» عرایضی شده است. موفق باشید

27219
متن پرسش
سلام و عرض ادب: چرا برخی افراد با وجود اینکه به مطلب و حقیقتی یقین پیدا می کنند و در تحصیل آن می کوشند ولی به آن ایمان و باور پیدا نمی کنند مثلا به پیام انبیا؟ آیا علت عدم تقوا این است که قرآن می فرماید اینها بجای تقوا بنیان فکری شان بر پرتگاهی مهلک است و لذا پایه فکرشان بسمتی است که انحراف دار است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسان‌ها باید در دو راهیِ گرایش به فطرت و نفس امّاره، خود را انتخاب کنند که در کجا قرار گیرند تا بهتر با «خود» کنار آیند. خداوند قاعده‌ی جهان را اینچنین خواسته و شکل داده، حال «إمّا شاکراً و إمّا کفورا».

قرآن در آيات ۱۷۲ و ۱۷۳ سوره اعراف خبر از تعهد فطري انسان در مقابل خدا مي‌دهد كه انسان ذاتاً حق را مي‌شناسد و ربوبيت او را پذيرفته، مي‌فرمايد: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ، أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» يعني آنگاه كه از فرزندان آدم، از پشت نسل‌هايشان، تعهد گرفتيم، خودشان را گواه خودشان گرفتيم، كه آيا من ربّ شما نيستم؟ گفتند: آري شهادت مي‌دهيم. اين كار را كردم تا روز قيامت نگويند ما نسبت به ربوبيت تو غافل بوديم، يا بگويند كه پدران ما مشرك بودند و ما هم فرزندان آنها بوديم و از خود اطلاعي نداشتيم، آيا ما را هلاك مي‌كني به جهت كاري كه آن باطلان كردند؟

 نتايج آيه:

    الف – ذات همة انسان‌ها با پروردگار خود روبرو شده‌است.

    ب – همه بدون استثناء ذاتاً به رب بودن خداوند شهادت داده‌اند.

    ج – همه با يك علم ذاتي و حضوري پروردگارشان را مي‌شناسند.

      د – در قيامت بدكاران نمي‌توانند بگويند ما از ربوبيت خداوند بي‌اطلاع بوديم، چون جانشان چنين تصديقي را همواره داشته و آنها با مشغول كردن خود به دنيا، آن صدا را در خود خاموش كرده و در نتيجه نشنيدند.

    ه – با توجه به اين ذات و فطرتِ آشنايِ به پروردگار هستي، نمي‌توانند بگويند چون پدران ما مشرك بودند ما هم مشرك شديم و محيط و تربيت خانوادگي را بهانه‌اي براي بدبودن خود بگيرند. لذا ريشه اصلي بد بودن و خوب بودن هر كس، خود فرد است و محيط و خانواده و پدر و مادر و جامعه و ژن، همه‌شان علت مُعِدِّه يا شرايط هستند و علت اصلي خود انسان است كه در مقابل نداي فطرت چه موضع و انتخابي بكند. و چه بسا از والدين غير صالح و در محيطي فاسد، انسان‌هايي متعالي سربرآورند، چرا كه اين انسان‌ها نگذاشتند صداي فطرت‌ در جانشان خاموش شود.

    و - اين نوع رويارويي با پروردگار كه از طريق علم حضوري و شهود قلبي انجام مي‌گيرد، جاي انكار و عذري باقي نمي‌گذارد.

    ز - چون انسان فطرت و ذاتي دارد كه آن ذات و فطرت، خدا را مي‌شناسد، انسان مي‌تواند با فعّال نگه‌داشتن آن فطرت، حق را از باطل تشخيص دهد.

    ح – كار مربي در اصلاح انسان‌ها «ذكر و تذكر» به حقايق است تا انسان براساس فطرتش به خود آيد و به خود حقيقي‌اش كه از رسيدن به آن راضي است، دست يابد، نه از خود گرفته شود. و نقش اصلي را در پذيرفتن نداي فطرت و يا پشت‌كردن به آن، خود فرد به‌عهده دارد و به همين جهت هم مي‌شود از يك پدر و مادر در شرايط مساوي دو فرزند به‌وجود آيد كه يكي كاملاً به فطرت خود پشت كرده‌باشد و لذا نبايد نقش محيط و خانواده و امثال اين‌ها را عمده كرد و بدي بدكاران را از دوش آنها برداشت، و يا والدين علت اصلي انحراف فرزندان را به خود نسبت دهند. موفق باشید  

27217
متن پرسش
سلام علیکم: جوامع سکولار غربی با چه مکانیسم هایی توانسته اند حس منفعت طلبی بشر را کنترل کرده و در نتیجه آزادی اجتماعی را فارغ از آزادی معنوی در جوامع خود محقق سازند؟ آیا این تلاشها از یک پشتوانه استوار، محکم و دائمی برخوردار است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «فألهما فجورها و تقوایها». پس بر هر نفسی وَجهِ فجور و وجه تقوایش را الهام می‌کند و نفس امّاره را فرهنگِ غربی که همان وجهِ فجور انسان‌ها است، بیشتر مخاطب قرار می‌دهد. البته بحث فرهنگ غربی غیر از انسان‌های غربی است که معلوم نیست آن فرهنگ را در عین سیطره‌ای که دارد، پذیرفته باشند. موفق باشید

27199
متن پرسش
سلام استاد: بنده طلبه پایه چهار هستم یه مدتی رو آثار شهید مطهری کار کردم. بعد از اون در باب انسان شناسی آثار شما رو مطالعه کردم و سعی در عمل دارم. به نظر شما قدم بعدیم باید چی باشه؟ خودم قصد دارم که شرح کتاب جنود عقل و جهل شما رو گوش بدم. و رو بحث تفسیر هم کار نکردم یعنی حضور قرآن در زندگیم کم رنگه ممنون میشم راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر به کتاب «شرح جنود عقل و جهل» جهت اصلاح اخلاق کار خوبی است. ولی برای ورود به قرآن خوب است بعد از مباحث «ده نکته» و «برهان صدیقین» و استماع شرح چند سوره از قرآن و مطالعه‌ی جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» ورود به تفسیر المیزان بکنید. موفق باشید

27207
متن پرسش
سلام استاد عزیز: لطفاً در پاسخ سوال ۲۷۱۷۷ بفرمایید که آیا این متن و تفسیر اشکال هم دارد یا نه اصلاً آیا از آیات مذکور این برداشت ها صحیح است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نمی‌توانیم به این راحتی‌ها چنین تطبیق‌هایی را بر قرآن تحمیل کنیم، به همین جهت عرض شد عظمت قرآن در جای دیگر است. موفق باشید

27187
متن پرسش
سلام علیکم جناب استاد: در جاهای مختلف می خوانیم و می شنویم که بعضی گرفتار طلسم، جادو یا شیاطین شده اند. طبیعی است که این موارد موجب ایجاد ترس در انسان می شود. از سوی دیگر، ترس مذموم است و زندگی و بندگی را با مشکل مواجه می کند. چگونه اطمینان یابم، که با وضعیتی که دارم و خطاهایی که گاهی می کنم و البته پس از آن توبه می کنم، گرفتار این مسائل نمی شوم تا این ترس هم در من به وجود نیاید؟ در ضمن، بنده کتاب مفید شما در خصوص جن و جادوگر را خوانده ام، ولی هنوز احساس می کنم نیازمند یافتن تضمین بالاتری برای آرامش هستم. با تشکر از شما و آرزوی سلامتی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در نگاهِ توحیدی به عالَم، ورودِ بیشتری پیدا کنید. شرح سوره‌ی «زمر» شروع خوبی است. موفق باشید

27177
متن پرسش
سلام. فکر می کنم منظور سوال ۲۷۱۴۰ این متن بوده است. خدا را شکر، این ویروس به نام # کرونا ، چهارده قرن است که در قرآن کریم ذکر شده است. ۱. بله ، زمان ظهور وی ذکر شده است. ۲. در كجا ظاهر شد. ۳. دلیل ظهور آن ذکر شد. ۴. راه مقابله با آن و جلوگیری از بروز آن هنگام ظاهر شدن را ذکر کرد. ۵. از حکمت ظاهر آن یاد کرده. ۶. قران حتی نام صحیح آن را ذکر کرده. همه این ها در سوره مبارکه مدثر ذکر شده: ۳. این ویروس که انسان را متعجب کرده و باعث از بین رفتن جان بسیاری از مردم شده، زنده نمانده و علائم روشنی ندارد، دانشمندان آن را نامیدند (covid19) به این دلیل که به نظر می رسید اواخر سال ۲۰۱۹ بوجود آمده است. این در آیه ۳۰ سوره مدثر ذکر شده است). (لا تبقي ولا تذر، لواحة للبشر، عليها تسعة عشر). بلایی است که نه کاملا می کشد و نه کاملا رها می کند. پوست بشر را می کند. نوزده وکیل دارد (اشاره به کوید ۱۹) ۲. این ویروس در کشوری ظاهر شد که در حال حاضر دومین قدرت اقتصادی در جهان و اولین کشور در جهان از نظر تراکم جمعیت است. و اشاره به آن در آیات ۱۲ و ۱۳ سوره مدثر آمده است: «ذرني و من خلقت وحيدا، و جعلت له مالا ممدودا، و بنين شهودا». (رهاشده در قومی که خلقتی خاص دارند. و ثروت فراوان دارند. و جمعیتی نظاره گر فراوان). بله، در چین ظاهر شده است، که تاکنون به یک و نیم میلیارد نفر نزدیک نشده است، شاهد افزایش جمعیت آن هستیم و اقتصاد آن افزایش یافته و پول های آن بخصوص در ابتدای این قرن تمدید شده است و هنوز هم آرزو می کند که افزایش یابد. ۳. در مورد نحوه مقابله با این ویروس، همه دنیا هنوز در حال فکر کردن، تحقیق و به دنبال معالجه هستند. در حالی که در ابتدای سوره مدثر ذکر شده است، در شش مرحله خلاصه می شود: آگاهی، احتیاط بسیار، پاکسازی، تردد سالم، عدم تحریک و صبر. - # آگاهی و هشدار به مردم در مورد خطر این ویروس، که در آیه ۱ و ۲ ذکر شده است:«یاایهاالمدثر»:ای کسی که خود را پوشاندهای (قرنطینه کرده ای). «قم فأنذر»: (برخیز و هشدار بده). - یاد خدا و دعا، که در آیه ۳ ذکر شده فراوان کنید: «و ربّك فكبّر». «و پروردگارت را بزرگدار». - پاکسازی، ضد عفونی کردن، شستن دست و لباس، که در آیه ۴ ذکر شده است: «و ثيابك فطهّر». «لباسهای خود را تطهیر کن». - # تردد سالم، با عدم آميزش با مردم، به منظور جلوگيري از آسيب ديدن از اين پلیدی، كه در آيه ۵ ذكر شده است: «والرجز فاهجر». «و وضو بگیر و از پلیدی دور شو». - خیلی حریص برای انبارکردن مواد غذایی در هنگام بحران، که در آیه ۶ ذکر شده است: «ولا تمنن تستكثر». «و هنگام بخشش فراوان، بر مردم منت مگذار». - # صبر برای این مصیبت، به ویژه در موارد مرگ، در آیه ۷ ذکر شده است: «و لربّك فاصبر». (و برای رضای خدا صبور باش). ۴. مردم در این زمان خاص دلیل انتشار این ویروس در جهان را می پرسند!؟ در پایان: سوره مدثر، حتما با تفسیر و ترجمه و بخوانید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه، نیاز به این حرف‌ها نیست!! عظمت قرآن در جای دیگر است. موفق باشید

27181
متن پرسش
سلام: استاد کسی که فلسفه خوانده باشد چگونه می تواند آن را امتداد بخشد؟ حتما باید فقه هم بخواند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. لازم نیست. اگر در ادامه‌ی تفکر فلسفی به سوی قرآن و روایات جلو برویم، آن تفکر بیش از پیش شکوفا می‌شود. موفق باشید

27170
متن پرسش
سلام: ببخشید منظور از علامه در مورد عرفان، قرآن، برهان چیست؟ و ربط آن به علم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در سلوک إلی اللّه، برهان، عقل را تقویت می‌کند و عرفان، دل را تا بهترین نوع برخورد با قرآن که دریایی است بیکران، صورت گیرد.

قرآن از یک حقیقت واحدی صادر شده و به همین جهت تمام آیات آن دارای پیوستگی هستند. مشکل آن هایی که در قلب هایشان زیغ است آن است که[1] کلام خدا را با کلام مردم عادی مقایسه می‌کنند.

آن «اللّه» که جامع کمالات است در قرآن با ما سخن می‌گوید و در سخنان خود، خود را به ما نشان می‌دهد. اگر او را بشناسیم می‌توانیم به سخن او گوش فرا دهیم. قرآن، قرآن خدایی است که به سخن آمده و با ما در کتابش آشکار می‌گردد. باید بتوانیم از طریق قرآن در حضور خدایی قرار بگیریم که با ما سخن می‌گوید. امام صادق «علیه‌السلام» در همین رابطه می‌فرمایند: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون‏» (بحارالأنوار، ج‏۸۹، ص۱۰۹.) بدرستى كه خداوند در كلام خود براى بندگان خود تجلّى كرده است و ليكن آن ها نمی بینند.

قرآن اسرار حضور خداوند در عالم را بر روی ما باز می‌کند از آن جهت که هماهنگ تکوین عالم است. یعنی از یک جهت حضور خدا در عالم و دیگر حضور خدا در کلام او به میان آمده است و اگر هرکس در کلامش حاضر می‌شود، خداوند در قرآن ظاهر شده آن‌هم در عین هم‌زبانی با انسان‌ها. قدرت درست‌دیدن را به انسان‌ها هدیه می‌کند.

قرآن همان بودن خدا در عالم است، به همان اندازه که برای دین خدا در مظاهر باید «وجودبین» شد و از محدوده‌ی ماهیات عبور کرد، به همان اندازه باید با تدبّر در قرآن و نگاهِ وحدت‌نگر یعنی تمامیتیِ معنادار، خدا را در قرآن دید.

برای شنیدن کلامی این‌چنین گسترده که خدا را می‌نمایاند باید گشودگیِ لازم را در خود ایجاد کنیم و از تنگناهای سوءِ فهم و سوءِ‌اخلاق خود را آزاد نماییم وگرنه سخن گسترده‌ی خدا را در شخصیت تنگ خود اسیر می‌کنیم، و این است معنای تفسیر به رأی

موفق باشید

 

[1] - اشاره است به آیه‌ی 7 سوره‌ی آل‌عمران که می‌فرماید: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه ‏انگيزى كنند و به دنبال تاویل آن هستیند.

27134
متن پرسش
با سلام و احترام: در یکی از سوالات ۲۷۱۱۱ در خصوص اجل صحبت فرموده اید، به نظر می رسد اینجور تصور در خصوص اجل هر چند در کتاب های مختلف ذکر شده است نگاه کاملی به اجل انسان نباشد. ما اگر یک اجل قطعی داریم که زمان آن را خداوند متعال دقیق اطلاع دارد اینکه بگوییم این زمان عقب و جلو می شود این یعنی اینکه خداوند که عالم و قادر متعال است نمی دانسته است که مثلا بنده یک کار خوب یا صدقه می دهم و عمرم طولانی می شود. به نظر می رسد باید پذیرفت که ما یک زمان قطعی برای مرگمان داریم که اون زمان قطعی همان است که برای همگان به وقوع می پیوندد. به این معنی که خداوند قادر متعال خود علم دارد که بنده اش با تمام اختیارات و اعمالش در تاریخ مشخص شده از این دنیا می رود و زمان از آنچه که خداوند متعال تعیین کرده است عقب و جلوتر نخواهد شد. با این نگاه باید گفت اینکه فرموده اند مثلا صدقه عمر را طولانی می کند نیز چنین تعبیر می شود که بله صدقه عمر را طولانی می کند و خداوند هم آن را می دانست که مثلا بنده صدقه می دهم و این مدت طولانی شدن را هم در تعیین اجل در نظر گرفته است. بنابراین ما یک اجل بیشتر نمی توانیم تصور کنیم که بر بنده زمانش مشخص نیست اما نزد خداوند متعال این کاملا مشخص است و در همان زمان عمر انسان به پایان می رسد. خداوند متعال می داند مثلا بنده در رانندگی بی احتیاطی می کنم و خلاف عقل همزمان با موبایل صحبت می کنم و همین منجر به مرگ بنده می شود و اینجور نیست که خداوند تعیین کرده باشد عمر مرا ده سال دیگر بعد یکدفعه بنده بی احتیاطی کنم و تصادف کنم و امروز از دنیا بروم. خداوند علم داشت که بنده با اختیار و بر خلاف عقل این بی احتیاطی را می کنم و عمرم همین لحظه به پایان می رسد. در مجموع آنچه که به نظر می رسد هر فرد یک زمان قطعی مرگ دارند که به وقوع می پیوندد و خداوند این تاریخ را با توجه به همه اشرافی که به بنده اش دارد و می داند این بنده با اختیار چه کارهایی می کند و چه کارهای نمی کند تعیین نموده است. در غیر این صورت باید پذیرفت که خداوند از یک چیزهای بنده بی اطلاع بوده است و اجازه داده است که کارهایی بکند و یا نکند و عمرش کم و زیاد شود. مگر می شود خداوند اطلاع نداشته باشد از تمام اعمال اختیاری خوب و بد انسان و نتوانسته باشد زمان قطعی مرگ را تعیین کند. در چنین نگاهی بله اعمال خوب کمک به ایتام، صدقه، انفاق، قرض و ... همگی منجر به طولانی تر شدن عمر انسان می شود و این از منظر خداوند متعال هم دیده شده است منتهی زمانش نزد ما مشخص نیست. نکته دیگر اینکه با این نگاه دو اجل مسمی و معلق باید پذیرفت که وقتی انسان از دنیا می رود این زمان مرگش بر اساس آنچه خداوند متعال تقدیر کرده است نبوده است و می توانست بیشتر از این زندگی کند. در حالی که زمان مرگ همان است که اتفاق می افتد و این از دید خداوند قادر متعال پوشیده و پنهان نبوده و نیست. به نظر می رسد این نگاه دو اجلی وقتی بوجود آمده است که روایات متعدد بر طولانی یا کوتاه شدن عمر انسان در اثر یکسری اعمال تاکید داشته اند و چون جمع بین این دو ممکن نبوده است این نگاه شکل گرفته است و اگر بپذیریم که بله این روایات کاملا دقیق هستند و خداوند هم با علم به اینکه بنده چه اعمال اختیاری خیر و شری انجام می دهد دقیقاً همان زمان را برای مرگش تعیین کرده است هم قطعی بودن زمان مرگ زیر سوال نمی رود (اینکه پرسیده شود مگر خدا نمی دانست که بنده این کار خوب را می کند و عمر را تعیین کرد؟) هم اینکه تاثیر اعمال انسان در زمان مرگ مورد توجه و دقت قرار گرفته است و واقعیت خواهد داشت. اگر این استدلال اشتباه می باشد لطفا نکته مشکل در نگاه به اجل را از منظر این نوشته راهنمایی فرمایید تا اصلاح شود. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا می‌رسد. ولی وقتی به آیه‌ی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه می‌شود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر می‌کنیم که می‌فرمایند: ««مَوْتُ‏ الْإِنْسَانِ‏ بِالذُّنُوبِ‏ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطه‌ی اَجَل است، و ادامه‌ی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطه‌ی عمر طبیعی است.

علامه‌ی طباطبایی این‌طور می‌فرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.

و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.

مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى  زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.

پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.

همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.

با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10

به‌گفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را می‌داند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و به‌معنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر می‌پذیرد. به‌باور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنی‌اش، مثلاً می‌تواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید   

نمایش چاپی