بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18699
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: با توجه به اینکه تفاوت دو اسم «رحمان» و «رحیم» اینگونه بیان می شود که «رحمان» ناظر به رحمت عام خداوند است که شامل همه افراد می‏ گردد و «رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار دارد که ویژه بندگان مطیع و مومن است، در این آیه «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ» (حج/25)، چگونه «رحیم» شامل ناس نیز شده است؟ با تشکر.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان دستگاهی که می‌فرمایید آیه‌ی فوق این‌طور با ما سخن می‌گوید که اگر مردم دستورات الهی را به‌خوبی بپذیرند تا مرحله‌ی رحمت خاصه‌ی پروردگارشان جلو می‌روند زیرا حضرت ربّ رئوف و رحیم است و آن‌ها را در میانه‌ی راه رها نمی کند. موفق باشید

18675
متن پرسش
سلام جناب استاد: در یکی از سخنرانی ها یا کتابهاتون درباره دعای رب زدنی علما صحبت فرموده اید. من نیاز به اون مبحث دارم ولی نمیدونم در کدوم سخنرانی یا کتاب دنبالش بگردم. لطفا راهنمایی بفرمایید. متشکرم و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «خویشتن پنهان» صفحه‌ی 267 عرایضی به این شکل شده است: مولوى در نقد به خود و فرار از فانى شدن در اوامر الهى مى‏ گويد:

اى فسرده عاشق ننگين نمد

 

كاو ز بيم جان ز جانان مى ‏رمد

سوى تيغ عشقش اى ننگ زنان‏

 

صد هزاران جان نگر دستك ‏زنان‏

جوى ديدى كوزه اندر جوى ريز

 

آب را از جوى كى باشد گريز

آب كوزه چون در آب جو شود

 

محو گردد در وى و جو او شود

وصف او فانى شد و ذاتش بقا

 

زين سپس نه كم شود نه بد لقا

     

آب كوزه اگر در جوى آب، با نفى نظر به خود، خود را احساس كند جز جوى احساس نمى‏ كند.

در راستاى نفى نظر به خود ملاحظه كنيد رسول خدا (ص) تا كجا جلو رفته‏ اند كه خداوند به ايشان مى ‏فرمايد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي‏ عِلْماً»[1] بگو: «پروردگارا! علمم را زياد كن.» پيغمبر خدا (ص) به جاى اين كه بگويد: «پروردگارا! علمم را زيادكن.» عيناً همان سخن را به عنوان وحى تكرار مى‏ فرمايند و مى‏ گويند: «بگو: پروردگارا! علمم را زيادكن.» چون اگر ملاحظه كنيد در درون آن جمله يك نحوه نظر به خود هست و مى‏ گويد «من». در حالى كه اگر بگويد «من»، حضرت الله به عنوان حقيقت مطلق نفى مى ‏شود، چون او در كنار حضرت حق قرار مى‏ گيرد. ولى وقتى عيناً حرف خدا را تكرار بفرمايد ديگر «منِ» او در ميان نيست. به او فرموده: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» او هم عيناً همان را تكرار مى‏ كند. اگر مى ‏گفت: «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» خودِ حضرت در ميان مى‏ آمد و اين ديگر فناى فى الله نيست. در قرآن هرجا به نحوى رسول خدا (ص) خود را در ميان دارند آنجايى است كه قبل از آن «قل» آمده زيرا ايشان به خودى خود هيچ نظرى به خود ندارند. قرآن به او مى ‏فرمايد: «قُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»[2] بگو خداى يگانه مرا بس است. حضرت به جاى آن كه بگويند: خداى يگانه مرا بس است، عيناً جمله را با «قل» تكرار مى‏ كنند. همين‏طور درآيه‏ «قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ»[3] قضيه از همين قرار است چون در متن آيه «من» هست. گفت:

فانى ز خود و به دوست باقى‏

 

اين طرفه كه نيستند و هستند

     

موفق باشید


[1] - سوره ‏ى طه، آيه‏ ى 114.

[2] - سوره‏ ى توبه، آيه‏ ى 129.

[3] - سوره ‏ى زمر، آيه‏ ى 38.

18674
متن پرسش
چرا؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» المائده (101) پس چرا آن حضرت این کلام را بر زبان جاری کردند؟ «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» پروردگارا، اشیاء را آنچنان که هستند به من بنمایان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در آیه‌ی مذکور متذکر می‌شود طلب و درخواست چیزهایی است که نیاز نیست انسان آن‌ها را بداند و یا برایش روشن شود مثل آن‌که بخواهیم بدانیم در درون مردم چه می‌گذرد. ولی در آن دعا رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از خدا می‌خواهند آن‌چه که خداوند خلق کرده است و خواسته است که ما آن را درست بشناسیم، خودش کمک کند تا آن‌طور که آن مخلوق هست ما آن را بشناسیم و تحت تأثیر پیش‌فرض‌ها و توهّمات خود نباشیم. موفق باشید

18670
متن پرسش
سلام: چند سوال پیرامون فصل اول کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» ۱. در تعریف فکر از منظر ارسطویی و فلسفه می فرمایید «الفکر حرکه الی المبادی و ...» حرکت از کجا به سمت مبادی؟ بالاخره باید برای حرکت ابتدا و انتهایی متصور بود؟ در پاورقی فرمودید که «از مطلب به مبادی و از مبادی به مطلب» تعریف «مطلب» اولی چیست؟ ۲. آیا بدون مبادی می توان فکر کرد؟ پس چگونه حرکت اول که به سمت مبادی است را فکر می نامیم در صورتی که هنوز به مبادی نرسیده ایم؟ ۳. اگر فکر انسان را به مبادی می رساند و بعد از مبادی به مراد و مطلوب، آیا آن چیزی که غرب داشته را می توان مبادی نامید؟ اگر مبادیست پس غرب فکر را به صحنه آورده که به مبادی رسیده پس چرا به بی فکری متهم می کنیم؟ آیا نمی شود گفت اصلا غرب فکر نکرد و آن چیزی که داشت مبادی نبود بلکه وهم بود؟ ۴. اگر این درست باشد که مبادی غرب وهم است چگونه وهم می تواند عامل هماهنگی در یک تمدن و عالم شود؟ ۵. حضرتعالی که فکر را از منظر فلسفه و عرفان بررسی کردید چرا فکر را از منظر قرآن بررسی نکردید؟ و تفاوت ها و شباهت های «فکر» و «عقل» از نگاه قرآن چیست؟ ۶. مدتیست به شدت درگیر تفاوت دقیق بین واژه ها و مشتقات «فکر» و «عقل» و «علم» از منظر قرآن هستم اگر لطف کنید و جهت بررسی بیشتر منابعی رو با این رویکرد معرفی فرمایید. بسیار متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آن‌چه را در ابتدا داریم. مثل آن‌که می‌دانیم حسن مسلمان است و می‌دانیم مسلمان نماز می‌خواند، پس نتیجه می‌گیریم حسن نماز می‌خواند 2- نه! در علم حصولی هر فکری مبتنی بر مبادی است. در کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» این موضوع بیشتر شرح داده شده است. 3- مبادی غلط، ایشان را به نتیجه‌ی غلط می‌رساند. 4- هماهنگی‌اش مشکل ندارد، هدفی که دنبال می‌کنند توهمی است 5- قرآن بیشتر از منظر فهم حضوری با ما سخن می‌گوید و از این جهت نگاه عرفا به قرآن نزدیک‌تر است 6- تفسیر شریف المیزان هر وقت به هر کدام از این واژه‌ها می‌رسد آن واژه را شرح می‌دهد لذا با نظر به آیاتی که این واژه‌ها را دارد می‌توانید از المیزان استفاده کنید، در ضمن در حین مطالعه‌ی متون، خود به خود این واژه‌ها معنای خود را نشان می‌دهد. موفق باشید

18651
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار اینکه گفته می شود برای مداومت بر زیارت عاشورا حتما بعدش باید دعای علقمه بخوانی درست است؟ اینکه می گویند هر کسی نمی تواند دعای صباح را بخواند درست است؟ اما بنده مدتی است که با کلام حضرت مولا (علیه السلام) در دعای صباح انس گرفته ام و به نظرم از لحاظ الفاظ عربی (شاید به خاطر عرب زبان بودنم این حس را دارم و گفته ی دوستان به جای خود درست باش) یکی از بهترین ادعیه هایی است که می توان بوسیله ی آن با حضرت حق ارتباط گرفت، البته بقیه ادعیه جای خود دارند. اینکه می گویند قراِئت ختم سوره ی واقعه در ماه قمری آن هم ماهی که اولین روزش دوشنبه باشد، درست نیست و طبق احادیث این مورد اصلا نیامده درست است؟ اینکه گویند در قرائت نماز اگر الفاظ را بهتر از امام ادا کنی نمی توانی نمازت را به امامت امام بخوانی، درست است؟ بنده عرب زبان هستم و متوجه شدم جاهایی امام در ادا کردن الفاظ اشکال دارد ولی چون در شهر مذهبی تعداد کثیری از مردم نمازشان را به امامت ایشان می خوانند و از ثواب نماز جماعت نمی توان چشم پوشی کنم و صدالبته عرفان و حضور قلب امام بر من پوشیده نیست نمی توانم حرف بعضی از دوستان طلبه را قبول کنم. به نظر جنابعالی سخن شان درست است؟ و اینکه می گویند نماز ظهر و عصر را افضل است که با هم قرائت شود و همچنین نماز مغرب و عشاء و اینکه هر کدام از نمازها را طبق وقتی که گفته اند جدا نباید خواند درست است؟ به لطف الهی بنده مدتی است نیت کرده ام نافله های ظهر و عصر را به جا آورم و به همین جهت نماز ظهر و عصر را جدا از هم می خوانم همچنین مغرب و عشا آیا اینگونه عمل کردن اشکال دارد؟ ببخشید سوالاتی است که مدتی با آن ها مواجهه شده ام و جواب گویی بهتر از جنابعالی سراغ نداشتم. ممنون از بزرگواری تان!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بهتر است بعد از زیارت عاشورا، علقمه خوانده شود ولی لازم نیست 2- دعای صباح تذکرات توحیدیِ فوق‌العاده‌ای را ابتدا مطرح می‌کند و با عالی‌ترین تقاضاها، کار را جلو می‌برد چرا از آن کوتاهی شود؟ مگر مرحوم ملارجبعلی خیاط برای ما حجّت است؟ 3- مستحب است هرشب قبل از خواب سوره‌ی واقعه خوانده شود، چرا با این بهانه‌ها از آن کوتاهی کنیم 4- در ادای الفاظ نماز نباید چندان حساسیت به خرج داد تا از حضور در نماز جماعت محروم شویم 5- حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در «تحریرالوسیله» می‌فرمایند جداخواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء بهتر است. به‌خصوص وقتی انسان بخواهد نافله‌ی آن اوقات را نیز انجام دهد. آری! جمع‌خواندنِ نمازهای مذکور را رخصت داده‌اند. موفق باشید

18635
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: ما انسان ها در مقامی نیستیم که در مقابل خداوند چون و چرا کنیم و کجا می توانیم برویم که خدا نباشد؟ با این حال و با وجود ترسی که درونم از پرسیدن این سوال وجود دارد می پرسم چون با سرپوش گذاشتن بر تردیدها نمی توان آن ها را از بین برد. به شنیده هایم در خصوص بهشت و جهنم با تجربه ای که در زندگی داشته ام رسیده ام، اینکه بهشت زندگی زیر سایه شریعت الهی است و جهنم همان تجسم گناهان است، همه اینها درست، ولی واقعا هدف از خلقت چه بوده است «الا لیعبدون» و «الا لیعرفون» گفته اند ولی با عظمتی که خدا دارد چه نیاز بوده است (گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد) معلوم است این احساس پوچی در درون انسان ها بوده که در پاسخ فرموده ما آسمان ها و زمین را بازیچه نیافریدیم. در آتش شدید گناهانم در حال سوختنم و پایانی نیز برایش نمی بینم (خالدین فیها) و در این جهنم خودساخته این پرسش برایم مطرح است اگر مرا خلق نکرده بود و یا حداقل در مواقعی از زندگی دستم را گرفته بود الان بخاطر رعایت نکردن قواعد این بازی در حال سوختن نبودم. برایم قابل درک نیست که خدایی که هیج جا را از وجودش خالی نمی بینم و اگر بجای کل کائنات فقط یک مورچه خلق کرده بود برای اثبات عظمتش کافی بود با انسان ضعیف و حقیری مثل من اینطور عمل کند بقول فرد شوخی که می گفت خدایا مگه من هم قد تو هستم که سر به سرم می زاری. در پاسخ پرسشی فرموده بودید که ما خودمان خواسته ایم که باشیم مولوی می گوید ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می شنود اگر منظور بروز صفت خلاقیت خداوند بوده چرا انسان خلق شده؟ چیزهای دیگه هم که خلق شده و می توانست خلق بشه. در کل می خوام بدونم که نهایتا سرنوشت انسان هایی مثل من که جزء ضایعات این کارخانه هستند چی میشه آیا وقتی صاحب کارخانه علیم حکیم است کارخانه ضایعات میتونه داشته باشه؟ مخلص کلام اینکه آخرش چی میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً با توجه به این‌که به این خوبی به میدان آمده‌اید می‌دانید هدف از خلقت در آن آیه‌ی مشهور، هدف مخلوق است نه هدف خالق که می‌فرماید جنّ و انس را خلق کردیم برای عبادت؛ بدین معنا که هدف جنّ و انس برای یافتنِ مقامی برتر عبادت است زیرا که خود حضرت حق، هدف است نه آن‌که دنبال هدفق باشد. غنیِ مطلق چیزی کم ندارد که بخواهد به آن برسد. ثانیاً: آیا وقتی موجودی امکان خلق‌شدن دارد، حضرت حق باید بخل بورزد و خلقتِ او را به او ندهد؟ یا این‌که خلقتِ آن شیئ را به آن شیئ می‌دهد به همان معنایی که حضرت موسی و حضرت هارون«علیهماالسلام» فرمودند: «ربُنا الذّی اعطی کلّ شیئٍ خلقه ثم هدی» و بعد از خلق‌کردنِ چیزی به نام انسان و هدایت او، آیا جز این است که او را با آن‌چه او کسب کرده روبه‌رویش می‌کنند؟ پس در واقع همان‌طور که در بحث «خدا چرا ما را خلق کرد» در ابتدای کتاب «آشتی با خدا» عرض شد در این‌گونه سؤال‌ها ما ناخودآگاه با اعتراض درونی به خودمان روبه‌روئیم و راهش هم مأیوس‌شدن نیست، بلکه به خودآمدن را باید پیشه کرد، زیرا که «با کریمان کارها دشوار نیست». بد نیست سری هم به شماره‌ی سؤال 18636 بزنید. موفق باشید

18626
متن پرسش
سلام استاد عزیز: خسته نباشید. این سوال یکی از دوستان طلبه ام هست از محضر شما: استاد بنده طلبه پایه پنج هستم و ۲۴ ساله و حدود پنج ماه از زندگی متاهلی ام می گذرد کتاب های شما و شهید مطهری را کامل خوانده ام، همچنین کتاب های زیادی را به صورت پراکنده از حضرت علامه آیت الله طهرانی و آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح و آقای صفایی حایری و همچنین علمای بزرگ دیگر مطالعه کرده ام. استاد نمی دانم چرا به وحدت نمی رسم. چرا حیران و گیجم، چیزی که دائم ذهن مرا فراگرفته این است که نکند مصداق آیه «ان الانسان لفی خسر» شوم. استاد خسته ام، حیران و سرگردانم. راهنمایی ام کنید. متشکرم استاد عزیز و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود این عطش و این حساسیت هر دو خوب است. به امید آن‌که بتوانید به آن، جهتی دهید به سوی عرفانِ حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که در مقابل ما گشوده‌اند، از جمله تفسیر سوره‌ی حمد. البته به شرطی که از دروس رسمی حوزه کم نگذارید. موفق باشید   

18621
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: لطفا بفرمایید تفاوت عبادی در این دو آیه چیست؟ «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.....ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً......فَادْخُلِي فِي عِبَادِي» با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر دو آیه حضرت حق خواسته‌اند نظر رحمانیِ خود را به بندگان‌شان نشان دهند و بفرمایند شما از خودم هستید. با این تفاوت که در آیه‌ی اول حالتِ بالقوه دارد و در آیه‌ی بعدی حالت بالفعل. و به همین جهت در آیه‌ی دوم می‌فرماید وارد بهشت خودم بشو. موفق باشید

18609
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه حفظه الله: جناب استاد در رابطه با سوال 18590 انگار پارادوکسی وجود دارد. از یک طرف می فرمایید: «کسی که برای منافع خودش بیشتر جوش می زند تا دیگران، اصلا در رحمت خدا وارد نشده است» از طرف دیگر در پاسخ به سوالی در این مورد می فرمایید: «اتفاقا اگر کسی بخواهد حقیقتا به فکر خودش باشد باید بیشتر به فکر بقیه باشد» پس باز هم اصل این شد که انسان باید به فکر خودش باشد و برای خودش جوش بزند و دیگران فقط در حد انجام وظیفه است چنانچه در مورد حضرت رسول هم خداوند به او می فرماید جز بلاغ مبین وظیفه ای نداری، چنانچه حضرت علی در نامه 31 نهج البلاغه با عبارات تمام ذکر و فکرم معطوف به خودم باشد، فهمیدم پیش از آنکه مسئول مردمان باشم وظیفه دار خود هستم تصریح می فرمایند. علامه طباطبایی در تفسیر سوره حدید می فرمایند: رهبانیتی که یاران مسیح از پیش خود ساختند خدای تعالی تشریعش نکرده بود ولی مورد رضایت خدای تعالی بود. بنابراین حتی کسانی که به رهبانیت رو آوردند و فقط به فکر نجات خود بودند هم مورد رضایت خدا واقع شده اند. کوتاه سخن آنکه درست است وظایف اجتماعی نقش مهمی در تکامل آدمی دارد ولی آیا می توان پذیرفت کسی که برای مردم به اندازه خودش جوش نمی رند مطلقا از رحمت خدا دور است؟ با کمال تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در وسعت حضور انسان در عوالم وجود است که چه اندازه خود را در راستای رجوع به حق وسعت می‌دهد. یکی تنها نسبتِ خود و خدا را در اصلاح شخصیت فردی‌اش شکل می‌دهد، و یکی در نسبتِ ارتباط خود با خدا، اصلاحِ یک امت را به عهده می‌گیرد. موفق باشید

18612
متن پرسش
با سلام دو سؤال داشتم: ۱. نظر شما در مورد مسابقه دادن با دوستان در امور خیر چیست؟ (مثل خواندن نماز اول وقت) آیا خطراتی مثل عجب، حسادت، غرور یا حتی تغییر نیت وجود ندارد؟ ۲. در بحث انتخاب معلم اخلاق و تعارض ارشادات (مثلا خواندن نماز شب که یک نفر می گوید ۲ رکعت خوب است یک نفر می گوید کامل بخوانید...) یا خواندن کتب اساتید با توجه به سیر مطالعاتی شان، ملاک ما باید چه باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم اشکالی داشته باشد زیرا خود قرآن می‌فرماید: «فاستبقوا بالخیرات» یعنی در امور خیر با همدیگر مسابقه بگذارید و از هم سبقت بگیرید 2- ملاک، آموزه‌های شریعت است به اضافه‌ی ذوق خودتان که با کدام‌یک همخوانی دارید. از نامه‌ی 31 امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به فرزندشان غفلت نکنید. شرح آن نامه تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» بر روی سایت هست. موفق باشید

18575
متن پرسش
با سلام: بنده به نکته ای رسیدم مطرح می کنم امیدوارم جواب بگیرم. هر چه دروغ بیشتر، قدرت روحی و اعتبار اجتماعی بیشتر. اگه شما می گویید قرآن عین صداقت هست صداقت این گفته را ما نتوانستیم درک کنیم. علم کلام هم با استدلال جوابگو نیست، فلسفه هم که ذهن را به جای دیگه میندازه. اصلن شما صداقت رو شما چه جوری تعریف می کنید؟ هر چه شما تعریف کنید آن تعریف دچار فاهمه ای گوناگونی میشه. شاید هرمنوتیک اینجا معنا پیدا کنه. آقای طاهرزاده شما نمیتونید صداقت را تعریف کنید. زیرا تعریف شما با مبتنی بر صداقت گوینده باشد که به راحتی نمی توانید این صداقت رو قبول کرد. امیدوارم توانسته باشم مطلبم رو رسونده باشم. ممنون از توجه تان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظورتان را درست متوجه شده باشم، عرض بنده آن است که عنایت داشته باشید ما ابزارهایی داریم که احساس می‌کنیم واقع‌نما هستند. مثل حسّ لامسه که خبر از واقعیت زبری و نرمی اشیاء می‌دهد. عقل نیز استعداد آن را دارد که متوجه باشد این قرآن از طرف خالق بشر آمده است مشروط بر آن‌که مدتی در آن تدبر کنیم. موفق باشید

18581
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: غرض از نوشتن این پیام طرح سوال نیست. شکوه ای است که بجا و نا بجا بودنش برعهده انصاف و قضاوت شما است. من حدود ... است که زندگی مشترک خود را با همسرم آغاز کرده ام. عمده اختلاف ها و مسائل و مشکلات ما در برگزاری جشن عروسی ایجاد شد زود به زود عصبانی می شدم و چیزهایی می گفتم که در اختیار خودم نبود و این اختلاف ها را تشدید می کرد اگرچه پس از آن تمام تلاش خود را برای دلجویی از همسرم می کردم ولی آن لحظه از ذهنش بیرون نمی رفت. ولی عمده مشکل دونگاه بسیار متفاوت ما به عالم و به مسائل آن بود. و من الله توفیق
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد این مشکلات ربطی به چنین مسائلی ندارد. یک مشکل تاریخی است که زنان و مردان در این شرایط نسبت به تعریفی که از زندگی باید داشته باشند، دچار بحران شده است. لذا نه مثل گذشته می‌توانند به روش سنتی زندگی کنند و نه افراد مذهبی می‌توانند بی‌قید از آموزش‌ها و ارزش‌های دینی باشند. نیازمند یک نوع «خودآگاهی» هستیم که موضوعات را بالاتر از این‌ها ببیند و با عشق و علاقه‌ای که خداوند در جانِ دو همسر گذاشته است به همدیگر سخت‌گیری نکنند و همدیگر را درک کنند و راز آن که حضرت امام به زوج‌های جوان توصیه می‌کردند؛ «گذشت کنید» را، بیشتر مورد توجه قرار دهیم. هرکدام در گذشت‌کردن بهتر پیش‌قدم شوند، بیشتر در هنر زندگی‌کردن موفق خواهند شد. باید نگذاشت شیطان موضوعات فرعی دین را حتی برای ما عمده نماید. در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (31) /نساء». یعنی اگر از گناهان کبیره انسان فاصله گرفته باشد، خداوند از گناهان فرعی چشم‌پوشی می‌کند و برای چنین افرادی که گناهان کبیره مثل شرک و زنا نداشته باشند جایگاه ارزشمندی در نظر گرفته است. حال چرا ما باید در امور فرعی به هم سخت‌گیری کنیم و خود را گرفتار وسوسه‌های شیطان نماییم که امور فرعی را برای ما عمده می‌کند؟!! موفق باشید     

18570
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و تبریک به مناسبت دهه ی مبارک فجر انقلاب سلامی: علامه طباطبایی (ره) در مورد رابطه ی صراط مستقیم و سبل رحمانی، صراط را مهیمن بر سبل می دانند طبق آیات و رابطه ی آن دو را با مثال نفس و بدن تشریح می کنند که صراط همان سبیل است بدون حدود و تعینات سبیل. سبل را متعدد و درای مراتب می دانند. (اينكه طرقى كه به سوى خداى تعالى منتهى مى‏ شود از نظر كمال، و نقص، و نايابى و رواجى، و دورى و نزديكي اش از منبع حقيقت، و از صراط مستقيم، مختلف است، مانند طريقه اسلام و ايمان، و عبادت، و اخلاص، و اخبات. هم چنان كه در مقابل اين نامبرده‏ ها، كفر، و شرك، و جحود، و طغيان، و معصيت، نيز از مراتب مختلفى از گمراهى را دارا هستند، هم چنان كه قرآن كريم درباره هر دو صنف فرموده: ( «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ، وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ‏، براى هر دسته‏ اى درجاتى است از آنچه مى‏ كنند، تا خدا سزاى عملشان را به كمال و تمام بدهد، و ايشان ستم نمى‏ شوند». و اين معنا نظير معارف الهيه است، كه عقول در تلقى و درك آن مختلف است، چون استعدادها مختلف، و بالوان قابليت‏ها متلون است، هم چنان كه آيه شريفه (رعد- 17) نيز باين اختلاف گواهى مي داد. ترجمه تفسير الميزان ؛ ج‏1 ؛ ص 54) یکی از اساتید در ذیل این نکته فرمودند که صراط مثل روح برای سبل رحمانیست ولی سبل شیطانی چنین روحی که مایه ی وحدتشان بشود ندارند و اگر وحدتی باشد عرضی است. از طرفی امام خمینی (ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرمایند (و در مقابل این حقیقت نورانیه، حقیقت دیگر است که آن وهم کل است در انسان کبیر، که به حسب فطرت و جبلت، مایل به شرور و فساد و داعى به اغلوطه و اختلاق است و آن بعینه، حقیقت ابلیس الابالسه و شیطان بزرگ است، که سایر شیاطین و ابالسه از بروزات و مظاهر آن است و از براى این حقیقت، تجرد است، تجرد برزخى ظلمانى، نه تجرد عقلانى نورانى، چنانچه پیش اصحاب معرفت و یقین روشن و واضح است......(صفت) اول آن که این حقیقت جهلیه، پس از حقیقت عقل، مخلوق شده است، با تراخى که از کلمه ثم استفاده شود. و این شاید اشاره به آن باشد که این حقیقت پس از عقل کلى و نفس کلى، مخلوق است و این شاهد آن است که پیش از این به آن اشاره نمودم که حضرت صادق علیه السلام بیان عقل کل و نفس کل را اولا فرمودند و پس از آن، اشاره به عقول جزئیه و جهل جزئى فرمودند که مورد نظر سائل بوده....) سوال بنده اینجاست که آیا اینکه قائل باشیم وهم کلی هم داریم که سیطره بر وهم های جزییه دارد همان است که می گویند روح تمدن غرب و ....؟ اساسا از چه بابی عالم غربی را توجیه می توان کرد؟ عالم انسان دینی قابل توجیه است که از طریق سبل وارد صراط می شوند ولی عالم انسان غربی که کثرت محض است چگونه و بر چه مبنایی قابل توجیه است؟ گویا پاسخ این سوال وجه اختلاف دو دیدگاه در غرب شناسی را مشخص کند. دیدگاهی که غرب را یک روح واحد به هم پیوسته می داند و دید گاهی که غرب را بعض بعض می کند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وَهم از آن جهت که رجوع به هر میلی دارد که جنبه‌ی حقانی ندارد، یک «کلّ» است. زیرا روح واحدی است در مقابل توحید  – هرچند در ذات خود به حقیقت واحدی رجوع ندارد -  در فضای این روحِ واحد، موضع‌گیری‌های مختلفی نسبت به امور از آن سر می‌زند. مثل آن‌که غضبیه را تبدیل به خصومت با اولیاء می‌نماید به جای تبرّی از شیطان. و یا عشق را تبدیل به شهوترانیِ صِرف می‌نماید و تعالی را به کبر تبدیل می‌نماید. این‌ها سُبُلِ رجوع به وهم است و غرب از این جهت یک روحِ واحد است و نمی‌توان آن را به صورت جزء‌جزء نگریست مگر از آن جهت که بتوانیم به سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» شیطان تاریخیِ خود را مسلمان کنیم و در راستای اهداف توحیدی و ضد استکباری از عقلِ تکنیکی استفاده نماییم، مشروط بر این‌که آن را ذیل توحید قرار دهیم. کاری که شهید شهریاری‌ها و مقدم‌ها انجام دادند. موفق باشید 

18578
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیزم: اگر بخواهم یک دوره مفصل تفسیر کار کنم، المیزان و تسنیم بخونم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» در این مورد شده است. پیشنهاد بنده آن است که تلاش بفرمایید آن جزوه را مطالعه کنید. موفق باشید

18554
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: آشنایان و همکاران چند سوال از من پرسیدند که من نمی توانم کاملا منطقی و با دلایل و برهان های قوی جوابشان را بدهم. چنانچه برایتان مقدور است لطفا در این زمینه بنده را راهنمایی فرمایید. اگر لازم باشد حاضرم کتب گوناگون را برای تحقیق در این مورد مطالعه کنم: 1. امر به معروف و نهی از منکر چه ضروریتی دارد؟ 2. چرا ما باید آیین اعراب را قبول کنیم در صورتی که خودمان زرتشت را داریم؟ 3. چرا خدا بعضی از مسایل را در قرآن کاملا صریح و مشخص بیان نکرده و راه را برای تاویل و تفسیرهای مختلف افراد باز گذاشته؟ 4. چرا خدا در قرآن مستقیما بیان کرده که زنها را کتک بزنید و این حرف دستمایه افراد مخالف شده که بگویند اسلام مخالف زن است و او را خوار کرده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. اسلام به عنوان راهي كه خدا جهت هدايت بشريت قرار داده به عهده دارد تا آن‌چه موجب هلاكت افراد و جوامع انساني مي‌شود را به آن‌ها متذكر شود و از اين جهت جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، یک جایگاه عقلانی و انسانی است 2. بحث دین زرتشت برای ایران و دین اسلام برای اعراب در میان نیست. بحث آخرین دین خدا است که بعد از تحریف سایر ادیان، خداوند برای بشریت فرستاده است. آیا دین زرتشتی که امروز ما با آن روبه‌رو هستیم می‌تواند جوابگوی نیازهای انسان‌ها در این تاریخ باشد؟ و یا در حدّ  مطالب کلی متوقف است؟ 3. اتفاقاً قرآن به عنوان کتاب مبین همه‌ی مطالب خود را به صورت بسیار روشن بیان کرده است. منتها مانند هر سخن حکیمانه‌ای باید برای فهم آن، تدبر لازم را به‌کار گرفت 4. هرگز چنین نیست که خداوند به مردان اجازه‌ی زدن زنان را داده باشد. قرآن در آیه‌ی 34 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً» مردان به جهت استعداد خاصی که در مدیریت خانه به صورت کلی دارند و به جهت وظیفه‌ای که نسبت به اقتصاد خانواده خداوند به عهده‌شان گذاشته است، مدیریت خانواده را به عهده دارند و زنان صالح پیرو حق و حافظ اسرار انسان‌ها و خانواده به جهت رحمتی که حضرت حق در محافظت آن‌ها داشته است، در خانواده نقش‌آفرین‌اند. و برعکس اگر زنانی پیدا شدند که حریم خانواده را رعایت نمی‌کنند، ابتدا آن‌ها را با وعظ و نصیحت متوجه‌ی مسئولیت‌شان بگردانید و اگر اثر نکرد، حربه‌ی قهر را در میان آورید و چنان‌چه کار، به جاهای بدی کشید و خطر از بین‌رفتن نظام خانوادگی و نظام اجتماعی از طریق چنین زنانی پیش آمد، برای حفظ خانواده به جای آن‌که محکمه و دادگاه وارد شود خود مرد خانواده که مطلع است از آن‌چه گذشته است به حکم امر به معروف و نهی از منکر وارد شود و حدود الهی را، آن‌هم در حدّ زدن با چوب مسواک به طوری که هیچ کبودی پیش نیاید اجرا نماید. و این هیچ ربطی به حق مردم برای زدن زن را مجاز نمی‌نماید. حال اگر همین نوع خطاهایی که زن انجام می‌دهد و باید در محدوده‌ی خانواده تمام شود را، مرد انجام دهد او را به دادگاه اسلامی می‌سپارند و در این‌جا دادگاه با او روبه‌روست و دیگر بحث چوب مسواک و کبودنشدن نیست، بلکه شلاق است و حدّ و تعزیر. موفق باشید

 

18549
متن پرسش
با عرض سلام: درباره ماهیت وحی از دیدگاه ملاصدرا توضیح یا منبعی را معرفی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی هیچ‌کس نمی‌داند حقیقت وحی چیست؟ همین اندازه می‌دانیم که از جنس علوم حصولی و مفهومی نیست. موفق باشید
 

18522
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم: همانطور که می فرمایید به جز حق در صحنه نیست چه در وجود و یا صفت و یا در فعل و حق هم همین است و چقدر سخت است تصور اینکه موثر دیگری غیر از خدا در عالم وجود داشته باشد و دیگری وجود ندارد. اما اعمال ناحق را چگونه ببینیم؟ آیا نیزه ای که شمر می اندازد هم مصداق «ما رمیت اذ رمیت» است؟ لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه غیر از حق است، حجاب‌های ظهور حق‌اند. شمر«لعنة‌اللّه‌علیه» و حرکاتش از نظر تشریع، حجاب‌های ظهور حق‌اند هرچند «و ما تسقط من ورقة الاّ یعلمها». موفق باشید

18518
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند: در آیه ی «ان مع العسر یسرا» مگر معنای مع (با) نیست پس چرا عموما معنی می شود بعد از هر سختی آسانی ست و سوال بعدی اینکه اجنه می توانند جسم داشته باشند یا نه؟ (ممنون)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اتفاقاً زیبایی بحث در آن است که می‌فرماید در دل سختی آسانی نهفته است و انسان با استقبال از سختی‌ها، با آسانی‌ها روبه‌رو می‌شود و اَنسان می‌گردد 2- اجنّه می‌توانند پدیده‌های مادی به‌خصوص هوا را متراکم کنند و برای خود جسم بسازند. مطالعه‌ی کتاب «سفینة الصادقین» در این مورد خوب است. موفق باشید

18492
متن پرسش
با سلام: احتراما پیرو سوال قبلی در مورد تفاوت لن و لم در زبان عربی و غفران الهی که فرموده بودید نمونه بیاورم: 1- سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ 2- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا 3- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ 4- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا 5- قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ آیا کفر - ظلم و فسق از شمول اسراف بر نفس خارج است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که غفران همه‌ی گناهان در رابطه با آن است که می‌فرماید انسان‌ها از توبه‌کردن مأیوس نشوند، زیرا خداوند در إزای توبه، همه‌ی گناهان را می‌بخشد. ولی این هرگز مربوط به کسانی نیست که منافقانه عمل کرده‌اند و یا صدّ عن سبیل‌اللّه شده‌اند و یا بعد از ایمان دوباره به اردوگاه کفر برگشته‌اند. موفق باشید

18469
متن پرسش
با سلام و تقدیم احترام محضر استاد عزیز و بزرگوارم: کجاست مأوایی که در این زمانه ی بی پناهی و گریز و ترس، "بتوان" در آن پناه گرفت؟ کجاست تفکّری که سرگرمی نیست؟ کجاست تفکّری که تنها مسکِّنِ وهم، نیست؟ کجاست حقیقت و ذاتش چیست؟ کجاست "آرام - گاه"ِ حقیقی؟ غرر آیاتی را که از من روی می گردانند، بفرستید؛ شاید... با سپاسگزاری پیشین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌گاه که انسان خود را در اوجِ معلّق‌بودن هیچ هویتی را نتوانست برای خود بیابد إلاّ تعلقِ محض به بیکرانه‌ای که هم هست و هم نیست، هم همه‌ی تکیه‌گاه انسان است و هم هیچ‌گاه به تملک انسان در نمی‌آید؛ از سرگرمی‌های وَهمی خواهی نخواهی آزاد خواهد بود و با خدایِ پیامبرانِ ابراهیمی آشنا خواهد گشت به همان معنایی که امام الموحدین«علیه‌السلام» در مناجات شعبانیه از حضرت حق می‌خواهد که همه‌چیز را برای او ویران کند تا معلّق به عزّ قدس او باشد. که این معنایِ «فنایِ در فنا»ست. بنگر چگونه با خدای خود این بنیادین‌ترین نحوه‌ی حضور و وجود، رابطه برقرار می‌کند! آن‌گاه که می‌گوید: « «إِلَهِي هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»؛ خدايا! نهايت بريدن از غير خودت را به من مرحمت كن، و چشم‏هاى قلب‏هاى ما را به سوى نظر به خودت بگشا، تا آن حدى كه چشم‏هاى دل، حجاب‏هاى ظلمانى دل و حجاب‏هاى نورى را نيز پاره كند و هيچ واسطه اى بين ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهى بى‏ واسطه بر قلب ما تجلى كند و روح‏هاى ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اگر راه عقل براى لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رويت بسته نيست، مشكل انسان‏ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»:

اين‏ ما و منى جمله ز عقل ‏است‏ و عقال است‏

 

در خلوت مستان نه منى هست و نه مايى‏

     

توجه قلبى به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبوديت در قلب انسان مى‏ شود و انسان براى پايدارى در اين توجه، سعى فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذايل دارد، و همين امر باعث مى ‏شود كه قرآن به عنوان ذكر الهى غذاى جان او گردد، ولى بر عكسِ توجه قلبى، اگر انسان نسبت به حق و حقايقْ در محدوده مفاهيم عقلى متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبوديت در قلب خود محروم مى‏ شود و ما و منى او ظاهر مى‏ گردد و لذاست كه مى ‏فرمايد: «اين ما و منى جمله ز عقل است و عقال است» عقل در اين مسير همچون عقال و پايبند است، چون انسان را متوقف مى‏ كند، ولى وقتى قلب به ميان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه منى مى‏ ماند و نه مايى و در اين حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمين مى ‏يابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها مى‏ گردد.

2- در مورد آیات در ابتدای امر نظر جنابعالی را به این مطلب معطوف می‌دارم که حضرت حق جایگاه تمام عالم را با تمام مراتب‌اش در آینه‌ی این آیه این‌طور توصیف می‌کند: « «وَ إِن مِّنْ شَىْ‏ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ‏ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[1] هيچ‏ چيز نيست مگر آن‏كه خزينه‏ هاى آن چيز نزد ماست، و نازل نكرديم مگر به ‏اندازه ‏اى محدود و معلومى از آن را. پس خزينه‏ ى همه چيز حتّى خزينه وجود شما پيش خداست چون مى‏ فرمايد: «عِنْدَنَا»! يعنى مقام انسان در ابتدا مقام وصل به حق بوده است. بعد به اين دنيا آمده است و گم شده است! و حالا راه نجاتش «الَيْهِ رَاجِعُون» است. يعنى انسان بايد به خدا برگردد و در غير اين صورت در اين دنيا در به‏ در و سردرگم است و احساس پوچى و بيهودگى مى‏ كند، چون اتّصالش را از مقام خزينه ‏اى ‏اش كه نزد خدا بوده بريده ‏است.

بنگر که چگونه به هرچه بنگری تو را به باطنی که از آن نازل شده است راهنمایی می‌کند و باز آن باطن، باطنی را در مقابل ما می‌گشاید تا آن‌جایی که هرچیز را در نزد خدا و در آینه‌ی وجود خدا بیابیم. حال نمی‌دانم در این حالت، خدا را به مخلوق می‌یابیم، یا مخلوق را به خدا؟! یعنی هر مخلوقی خودش را در حضوری برتر به ما می‌نمایاند، مگر آن‌که ما از حضورِ برتر او غافل باشیم. شگفت‌آیه‌ای است برای تحلیلِ همه‌ی عالم و آدم. این‌جا است که انسان راه خود را در نسبت با هر مخلوقی می‌یابد. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره حجر، آيه 21.

18468
متن پرسش
سلام علیکم: می شود گفت عالم الست همان برزخ نزولی است که نفس کلیه به خدا بلی گفته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عهد الست مربوط به حقیقت و ذات انسان است و در هر حالی آن ذات و آن هویت با انسان هست هرچند به جهت حجاب‌های نفسانی از آن غافل است. موفق باشید

18449
متن پرسش
با سلام: با آرزوی غفران برای حادثه دیدگان ساختمان پلاسکو تهران و صبر برای بازماندگان. استاد گرامی از بعد معنوی چطور می توان از اینگونه حوادث در زندگی شخصی جلوگیری کرد؟ آیا اینگونه حوادث مصداق آیات 32 تا 44 سوره مبارکه کهف می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نظام الهی نظامی است حکیمانه، هر اندازه انسان به حادثه نزدیک باشد بهتر می‌تواند بفهمد حکمت کارها چیست؟ و لذا به راحتی نمی‌توان مصداقِ این حادثه را جریانی دانست که در آیات فوق مطرح است. موفق باشید

18433
متن پرسش
با سلام خدمت مبارک استاد عزیز: دو سوال از محضر منور دارم. این که حضرتعالی در پاسخ این حقیر فرمودید که زیرساخت های معرفتی برای انسان تراز انقلاب اسلامی در راستای دولت اسلامی فراهم نیست. آیا مقصود حضرتعالی انسان های که برخوردار از یک مبانی علمی (معرفتی) و عملی عمیق باشند و در راستای تحقق دولت اسلامی تلاش کنند را نداریم یا این که مردم آمادگی پذیرش دولت اسلامی را ندارند؟ سوال دوم این که بنده پرسیدم که آیا دولت اسلامی باید ملهم و منطبق بر سیره حکومتداری نبوی و علوی باشد که جنابتان فرمودید: حتما باید این گونه باشد اما کارهای زمین مانده زیادی داریم. سوال این حقیر این است که مقصود از این کارهای زمین مانده چیست؟ مصادیق آن را نام ببرید؟ با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به صورت نظام مند هنوز معارف به روز تنظیم نشده‌است و استادان و طلابی هم که بتوانند آن معارف را ارائه دهند به انداز‌ه‌ی کافی نیستند. هنوز ما در حدّ معارفی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و عملا بسیار از نظر محتوا و موضوع ضعیف است، متوقف هستیم. 2ـ کارهای زمین مانده ارائه‌ی معارف قرآنی است با همان منطق وجودی و حضوری قرآن. موفق باشید

18422
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: منظور حافظ از دیوانه در اشعارش مثلا این بیت شعر زیر چیست؟ آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند در این بیت شعر حافظ به کجا اشاره دارد و در کجا سیر دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آخرین آیه‌ی سوره احزاب اشاره دارد که می‌فرماید «انه کان ظلوما جهولا» یعنی انسان هم ظالم است به نفس خود از آن جهت که باید آن را تذکیه کند و هم جاهل است به غیر حق و جاهل این‌جا به معنای جاهل به غیر حق است و عالم به حق. موفق باشید

18393
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: بنده با مطالعه‌ی مطالب استاد در مورد تفسیر المیزان، قصد دارم شروع به خواندن این کتاب شریف کنم. استاد نیز توصیه به نوشتن نظر علامه را داشتند. درخواستی که از استاد دارم این است که برای نمونه در آیه ۱۸۳ سوره بقره نظر علامه چیست؟ با این درخواست می خواهم روش نوشتن علامه را یاد گرفته و شروع کنم. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که با موضوع درگیر شوید خودتان متوجه می‌شوید پیام اصلی آیه‌ی مذکور چه باید باشد. از آن جهت که نظر به سبکیِ بارِ روزه‌داری دارد و این‌که اگر برای کسی آن حکم، طاقت‌فرساست چه باید بکند. جنابعالی ذیل آن آیه جمع‌بندیِ آن سخن را یادداشت می‌کنید و ردّ می‌شوید. موفق باشید

نمایش چاپی