بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9629
متن پرسش
سلام حاج آقا لطفا فایل صوتی یا متنی جلسات هفتگی تان را زودتر بر روی سایت قرار دهید تا قبل از شروع جلسه بعدی افرادی که غایب بوده اند بتوانند استفاده نمایند.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت؛ این یک پیشنهاد اساسی است که واقعاً باید چند روز قبل از جلسه‌ی بعدی، فایل صوتی جلسه قبل بر روی سایت قرار گیرد. موفق باشید
9611
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام دو سوال: 1. استاد عزیز ما گروهی را تشکیل دادیم و بحث بر سر تمدن سازی در حوزه علمیه مطرح شد. در این بحث دو تفکر روبروی هم پیش آمدند که می خواستیم ببینیم نظر شما چیست؟ تفکر گروه اول: این گروه می گویند ما باید بحث را از اینجا شروع کنیم که غایت حوزه تمدن سازی است و بعد بسیار سریع عبور کنیم و بحث تولید علم را بیان کنیم؟ تفکر گروه دوم: ابتدا آینده حوزه و غایت را مشخص کنیم ولی سریع بحث را سر تولید علم نبریم در واقع این گروه معتقد به مقدمه است یعنی می گوید: اول بیاییم بحث کنیم که جایگاه تمدن سازی چیست؟ چرا آقا این را مطرح فرمودند؟ بعد بیاییم در ذیل این غایت ابتدا آسیب شناسی کنیم، ولی گروه اول به دوم می گویند که اگر ما سر آسیب شناسی بحث کنیم در واقع در آسیب شناسی می مانیم بلکه بیاییم روی هدف بحث (تولید علم) بحث کنیم، طبیعتا در بحث هدف حتما آسیب شناسی می شود، ولی جواب گروه دوم این است که خیلی زود قدم نهایی که تولید علم است را برنداریم بلکه مقدمات را بیان کنیم و آسیب شناسی کنیم بعد وقتی سخن از تولید علم بزنیم لاجرم ملموس تر و کاربردی تر می شود چون ابتدا ضعف را گفتیم در ثانی تمدن سازی که در حوزه فقط تولید علم نیست، البته گروه دوم به آسیب آسیب شناسی هم عقیده دارد یعنی می گوید آسیبها جوری بیان نشود که حالت سستی در سیستمی که فعلا باید با آن برویم شود و در ثانی در آسیب ها هم نمانیم. حال می خواستیم که شما اولا کدام نظر را قبول دارید و ثانیا ما را راهنمایی بفرمایید؟ 2. اگر بپذیریم غایت حوزه تمدن سازی و تولید علم است حال چگونه به تولید علم برسیم؟ و در آخر احساس می کنیم و به شما استاد عزیز پیشنهادی بعنوان شاگرد کوچکتان داریم که بر سر این موضاعات یک جزوه ای مانند جزوه عرفان نحله نجف نگارش کنید که ما حوزویان استفاده کنیم.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر می‌کنم هر دو نظر قابل جمع است. مسلّم باید تصور درستی از تمدن اسلامی داشته باشیم وگرنه در تولید علم رویکرد درستی نخواهیم داشت. هرچند در مورد نظر به تصور درست نسبت به تمدن اسلامی خیلی نباید مته روی خشخاش بگذاریم. ولی فراموش نکنید تمدنی که نظر به ظهور نورانی حضرت مهدی«صلوات‌اللّه‌علیه» دارد باید نظرش به «وجود» باشد تا جایگاه واسطه‌ی فیض را بفهمد و مسیر تولید علم را در این راستا مدیریت کند. در کتاب «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» عرایضی دارم. مقدمه‌ی آن کتاب را خدمتتان می‌فرستم به امید آن‌که بتوانم تصور درستی را در تمدن نوین اسلامی خدمت عزیزان عرضه کرده باشم. 2- فکر می‌کنم کتاب جدید جواب پیشنهاد شما است. در مورد تولید علم باید با نظر به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» و نگاه وجودی به فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و قرآن، معارف متعالی خود را تدوین کنیم. در این‌جا نقش آثار مکتوب حضرت امام و ملاصدرا«رحمة‌اللّه‌علیهما» مهم است. موفق باشید. باسمه تعالی مقدمه‌ی کتاب «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» 1- هدف از تدوین این کتاب تفصیل تذکری است که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»» به میان آمد و یعنی تذکر رجوع به تفکری که باید در این عصر و تاریخ بدان دست یابیم. تا نه‌تنها از سوءِ فهم‌هایی که گرفتار هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که تفکرِ حضور در ذیل اراده‌ی الهی است و خداوند در این دوران برای ما مقدر فرموده. این‌جا است که متوجه می‌شویم از طریق حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی، سنتی خاص به میان آمده است و هرکس نسبت خود را با آن سنت عمیقاً درک کند از نسبت به انحطاطی که عالم را فرا گرفته، به بصیرت لازم دست یافته و از ظلمات دوران رهایی می‌یابد. 2- در سوره‌ی یوسف ملاحظه می‌کنید وقتی بنا است در هفت سال آینده ملتی را قحطی فرا گیرد چگونه بر ‌کسی که مسئولیت سرنوشت آن ملت را بر دوش او گذارده‌اند شکل آن قحطی الهام می‌شود و عزیز مصر مکرر خواب می‌بیند هفت گاو فربه را، هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز را، هفت خوشه‌ی خشک، و از طرف دیگر بر قلب سالک واصلی مثل حضرت یوسف اشراق می‌شود که قضیه از چه قرار است. این نشان می‌دهد که خداوند همواره در هر زمانی متناسب با نوری که اشراق می‌نماید، سرنوشت آن تاریخ را مدیریت می‌نماید و انسانی را جهت این امر انتخاب می‌کند. همه‌ی شواهد خبر از آن می‌دهد که آن انسان در این زمان، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است که خداوند در جان او انواری از اسماء الهی را متجلی کرده تا جهان را که از دریای وجود به خشکیِ پوچی افتاده بود، به موطن اصلی خود برگرداند و بشر نسبتِ خود با حق را بازخوانی نماید. با توجه به این امر می‌گوییم نسبتی بین انقلاب اسلامی و اراده‌ی خاص الهی در این زمان برقرار است و فیض خاصی از این طریق به بشرِ امروز خواهد رسید تا ما جهت جستجوی وطن، قادر به تفکر بشویم و از بی‌خانمانیِ این عصر رهایی یابیم. با توجه به این امر می‌گوییم هرکاری وقتی اساسی و نتیجه‌بخش است که در این مسیر قرار گیرد و با چنین الهیاتی پیش رود. 3- همه‌ی حرف در نسبت ما با حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نهفته است و این نسبت باید بدون هر گونه تقلیدی کشف شود و از آن‌جایی که خروس خانگی تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز می‌کند، اهل فکر با ظهور انقلاب اسلامی می‌توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ی الهی در این دوران بروند. فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست ولی با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی به دَرْکِ حضوریِ مشیّت الهی نایل خواهید شد و این بالاترین تفکّری است که امروز می‌توان به آن دست یافت. مگر واقعی‌ترین تفکر، تفکر بر واقعی‌ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم‌اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند. 4- تفکّر به معنای جداشدن از واقعیت نیست، انسان متفکر همیشه باید با واقعیت زندگی کند، اما نه در سطحِ واقعیت بلکه در گوهر واقعیت که آن همان مشیّت الهی در هر زمان و هر عصر است. پس متفکر، نه در بیرون از زمان زندگی می‌کند و نه گرفتار زمان‌زدگی است تا بتواند به شرایطی ماوراء وضع موجود بیندیشد و گمان نکند خداوند ما را به خود واگذاشته و هرکس هرطور خواست می‌تواند عمل نماید، این اوج بی‌فکری است، زیرا از واقعی‌ترین واقعیات که سنت الهی در این عصر و زمانه است غفلت شده است. 5 - صورت مشیت اراده‌ی الهی جهت هدایت بشر در این زمان در راستای شریعت اسلام، بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و آن روحی گشت در کالبد انقلاب اسلامی، مثل حضور نفس در بدن، و لذا در صورت اتحادی خاص با انقلاب اسلامی از طریق سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، می‌توانیم با خداوند به صورتی حضوری مرتبط شویم و راه رجوع به خدا را در مقابل خود بگشاییم. این است آن سلوک إلی اللّه که امروز خداوند در مقابل شما گشوده است. 6- تا ما با مشیت الهی در این دوران مرتبط نگردیم نمی‌توانیم از انس با خدا به معنای واقعی آن سخن بگوییم. راه‌های رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است ولی همه‌ی این راه‌ها امروز از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. از این جهت تأکید می‌شود امروز رجوعِ به حق با انقلاب اسلامی ممکن است. وقتی انقلاب اسلامی را آینه‌ی گفتگوی خدا با بشرِ امروز دیدید - مشروط بر این‌که انقلاب را در نظام اجرایی محصور ندانید- به مشیت و اراده‌ای نظر کرده‌اید که در کالبد انقلاب اسلامی ظهور کرده و در معادلات جهانی در حال تعیّن بخشیدن خویش است، مثل نفخه‌ی روح در جسم و تعیّن آن روح در حرکات و سکنات انسان که در عین ظهوری محدود در حرکات بدن، نامحدودبودن خود را حفظ می‌کند و در عضوی محصور نمی‌شود، انقلاب اسلامی نیز در دولتی محصور نمی‌گردد بلکه زاینده‌ی همه‌ی آن‌ چیزی خواهد بود که بشر امروز به آن نیاز دارد. 7- کافی است برای شما در این کتاب مسلّم شود که انقلاب اسلامی اراده‌ی خاص الهی است که به صورتی اشراقی بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تجلی کرده، از آن به بعد در نسبت شما با این انقلاب تحولی اساسی رخ خواهد داد که از یک طرف از تمام پوچی‌های دوران رهایی می‌یابید و از طرف دیگر زندگی در زیر سایه‌ی انقلاب اسلامی و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خمینی ظهور خواهد کرد و از این طریق به همه‌ی معنایی که باید برسید دست می‌یابید. آری کسی که به دنبال امری سترگ است باید خود را برای آن امر آماده ‌سازد. اتحاد با ملکوت حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» کار ساده‌ای نیست و محتوایی خاصی را از شما طلب می‌کند و محدودیت‌هایی را در مقابل امیال شما قرار می‌دهد. 8- کسی که متوجه‌ مشیّت خداوند در عصر خود شد می‌فهمد که برای هر کاری آزاد نیست و اگر آزادی خود را به محتوای یگانه‌شدن با خدا نرساند به اسم آزادی، گرفتار سرگردانی شده ‌است. انسان همین‌که به مشیت خاص الهی در عصر خود روی آورد، محدودیتش آشکار می‌شود و با تعلّق اراده‌اش به محتوایی خاص می‌تواند زندگی خود را از روزمرّگی و خودسری نجات دهد و سلوک در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از طریق انقلاب اسلامی همان تعلّق اراده است به محتوایی خاص و نجات از میان تهی‌ماندن اراده و پدیدارشدن هویت انسان در عصر و زمان خود به صورتی بالفعل و نه صرفاً انتزاعی. 9- عمق انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام با امر الهی پیوند خورده است و سیاست در این حالت، الهی شده؛ سیاست در ذات انقلاب اسلامی ماوراء آن چیزی است که امروز ما گرفتار آن هستیم. در این جا سیاست اداء همان عهدی است که انسان ها با خدا بسته‌اند و حالا باید در نسبت به همدیگر آشکار کنند و این است مسأله‌ی اصلی ما در زندگی زمینی تا وفاداری به عهد خود را تحقق ببخشیم. در انقلاب اسلامی چنین انسانی در حال طلوع و شکوفایی است. هیچ عاملی مانند سیاست قدسی نمی‌تواند چنین انسانی را ایجاد کند آن هم در زمانه‌ای که خودخواهی‌ها به اوج خود رسیده و همه را از رسیدن به آن‌چه باید باشد، مأیوس کرده ‌است و خودخواهی و تجاوز را چون ماکیاول ذاتی بشر می‌داند. ما هیچ راهی جهت برون‌رفت از مشکلات نداریم جز تأکید هرچه بیشتر بر سیاستی که انقلاب اسلامی متذکر آن است و افق کار فرهنگی خود را در این راستا باید معنا کنیم. 10- انقلاب اسلامی با نوری که به همراه خود آورده نشان داد آن‌چه در این دوران رفتنی است با همه‌ی مقاومتی که می‌کند، کنار می‌رود و با دفاع مقدس روشن نمود دورن قدرت ابرقدرت‌ها به‌سر رسیده و روحی در حال دمیدن است که به جای دینِ تقلیل‌یافته، به دینی بس متعالی نظر دارد که در عین حماسی‌بودن، شدیداً عرفانی است. این مستلزم تجدید نظر اساسی در فهم زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و این‌که امروز جایگاه هر چیزی در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است. «لَوْ کانُوا یَعْلَمُون» ای کاش بشر سرگردان هرچه زودتر متوجه این امر می‌شد تا هرچه زودتر از سرگردانی رهایی یابد. انقلاب اسلامی نه‌تنها ملت فلسطین را از بن‌بستی که گرفتار آن شدند رهانید و راه رهایی را به آن‌ها نشان داد، بلکه متذکر راه رهایی به همه‌ی جهان سرگردان امروز شد. آری! امروز جایگاه هرچیز در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است حتی جایگاه آزادی. 11- با انقلاب اسلامی شکاف و شقاقی که بین خدا و انسان به وجود آمده بر طرف می شود و از آن طریق برکتی به همه‌ی مردم دنیا می‌رسد هرچند جهان مدرن آن را دشمن بدانند ولی بقاء انقلاب ریشه در تاریخی دارد که شروع شده و در آن تاریخ، بشر در زندگی خود با خدا آشتی کرده است و از خدا برای زندگی الهام می گیرد و پاسخ خود را در الهام‌های الهی می‌یابد. 12- انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از این به بعد، مصالح تفکر تاریخ‌های بعدیِ تفکر را تهیه می نماید و اهل فکر هر کاری را که از این به بعد شروع کنند می‌یابند که امام خمینی بُردبارانه در صدد کمک به آن‌هاست و گرنه اهل فکر در این زمانه سخنی قابل درک نخواهند داشت. با انقلاب اسلامی فضایی ایجاد شده که هر کس خواست فکر کند، باید نسبت خود را با جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی تعیین نماید وگرنه به معنای حقیقی اهل فکر نیست. 13- ممکن است گمان کنید ساختن جامعه و تمدّنی که مدّ نظر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است دشوارتر از آن است که در ابتدا به ذهن می‌آید ولی نباید فراموش کرد که این تنها راهِ به معنا رساندن زندگی در این عصر و زمانه است و لذا هر قدمی که جهت زیرساخت‌های آن هدف برداریم یک قدم به معنا داری خود افزوده‌ایم و در این رابطه باید متوجه باشید کار نظری به مراتب بیش از کار عملی کارساز است. 14- راستی چه راهی برای درک زمانه‌ای که در آن هستیم باید بپیماییم تا بهترین مواجهه با مسائل زمانه‌ی خود را داشته‌باشیم؟ و اساساً ما چه آدمی می‌خواهیم باشیم تا نظام فکری خود را در آن راستا انتخاب کنیم؟ اگر بخواهیم با این سوالات به صورت جدی برخورد کنیم ناخودآگاه با شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی روبرو خواهیم شد. 15- جز این‌ است که اگر می‌خواهیم فرزند زمانه‌ی خویش باشیم باید شهامت حقیقت جویی را در خود نگه داریم و شرافت ذاتی خود را فرو نگذاریم و خود را از مشهورات زمانه رها سازیم؟ آیا در این راستا نباید از خود بپرسیم زمانه‌ی ما چه زمانه‌ای است؟ تا راه اندیشیدن و تفکر به روی ما باز شود. مگر جز این است که هر متفکّری در زمانه‌ی خویش و در ذیل تقدیری که در آن زمانه جاری است تفکر می‌کند و راه‌های جدید را می‌گشاید؟ 16- آیا در این عصر و زمانه شایسته‌ترین انتخاب آن نیست که سرنوشت خود را به انقلاب اسلامی گره بزنیم و به تفکّری مناسبِ تقدیری که خداوند اراده ‌کرده‌است نزدیک شویم و امیدوارِ گشایش راه‌های جدیدی در مقابل خود باشیم و با شرکت در تاریخ تجدد به اهدافی موهوم دل نبندیم و به راهی پای نگذاریم که سراسر پوچ است و هیچ؟ 17- تنها با نظر به حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی است که انسان به شهامتی دست می‌یابد که می‌تواند به توانایی‌ها و اندیشه‌ی خود متّکی شود و به یک معنا انقلاب اسلامی آن‌طور که سرداران بزرگ فهمیدند، توانست شأن انسانیّت ما را اثبات کند و روشن کند انقلابی بودن جزءِ جدایی‌ناپذیر متفکّربودن است. 18- با انقلاب اسلامی معلوم شد ملکوت خدا دیگر پدیده‌ای غریب و فرادستی نیست تا انسان‌ها خویشتن را تنها در خواسته‌های ناچیز دنیایی جستجو کنند بلکه امام خمینی موجب شد تا انسان ساحت قدسی خود را دوباره به‌دست آورد ولی نه در خانقاه‌ها بلکه در تحول عظیمی که انقلاب اسلامی به وجود آورد. راستی چرا انقلاب اسلامی دیر به تاریخ ما رسید تا زودتر از این امکان شکوفایی می‌یافتیم؟ و زود تر از این ماوراءِ تفکر لیبرال دموکراسی، به مسائل خود می‌اندیشیدیم و راهی مناسب تاریخ خود می‌یافتیم؟ 19- ورود به عالَمی که شخصیّت اشراقی حضرت امام به آن اشاره دارد بزرگترین تکلیف متفکران و هنرمندان در این دوران است تا بتوانند مظهر بزرگ‌ترین مظاهر آفرینندگی در عالَم انسانی باشند و گرنه در بسط فرهنگ پوچ انگاریِ دوران قدم خواهند زد. مگر نه این است‌که پیوندزدن بین تقدیری که از طرف خدا اراده شده‌ است با واقعیت کنونی زمانه، وظیفه‌ی متفکران و هنرمندان است و در ابتدای امر تنها آن‌ها همچون حضرت یوسف می‌توانند آن اراده و تقدیر را دریابند؟ 20- حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی‌ می‌باشند، خود را واجد رسالتی سترگ برای بیان رخدادی بزرگ احساس می‌کنند؛ رخدادی که چون از طرف خداوند اراده شده و عمق ایمان انسان‌ها را مورد خطاب قرارداده، ریشه در درونی‌ترین سطوح حیات دارد و از این جهت امیدوارانه چشم به آینده دوخته، زیرا جهت گردش زمانه با اندیشه‌ی او هماهنگ است و در این راستا می‌تواند صادقانه خبر دهد «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». 21- ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آن‌جهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کس بیشتر تلاش کند حقیقت آن را درک کند و به آن نزدیک شود، بیشتر به تفکر تاریخی خود نزدیک شده است. نزدیکی به انقلاب اسلامی به عنوان حقیقتی وجودی، با نظر به مناظری که گوهر آن را نشان می‌دهد ممکن است و نه نزدیکی از طریق فهم چیستی و ماهیت آن در قالب علم حصولی. کسی که می‌پرسد انقلاب اسلامی چیست؟ بداند هرگز امکان فهمیدن انقلاب اسلامی را نخواهد داشت و انقلاب اسلامی در مقابل این سؤال در حجاب می‌رود. ولی آن کسی که سعی می‌کند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد می‌تواند انقلاب اسلامی را بیابد. 22- کمال آگاهی انسان با ارتباط با خدا به ظهور می‌رسد و از طرفی خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله‌ی آن مظاهر، انقلاب اسلامی است و در نتیجه کمال آگاهی ما در امروزِ تاریخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامی محقق می‌شود زیرا تاریخ محلّ تحقق عنایت و مشیّت ربّانی است، همان‌طور که طبیعت عرصه‌ی ظهور مشیت خداوند است. آیا می‌توان گفت تفکر چیزی جز مطالعه‌ی تاریخ است از آن‌ جهت که خدا در آن نمایان شده؟ در این رابطه قرآن می‌فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی‏ الْأَرْضِ‏ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آیا منکران حقیقتِ نبوى در زمین سیر نکرده‏اند و سرنوشت منکران نبوت را ملاحظه نکرده‏اند تا در اثر آن سیر، قلب‏هایى پیدا کنند که به کمک آن قلب، تعقل کنند و گوش‏هایى به‏دست آورند که به کمک آن‏ها سخن حق را بشنوند؟ 23- وقتی آموزه‌های دینی ما را متوجه این امر می‌کند که مشیّتی بر انسان‌ها و تاریخِ آن‌ها حاکم است که از چشم عمومِ پوشیده‌است ولی انبیاء و اولیاء متذکر آن هستند، ما بر آن می‌شویم که بدانیم در هر صورت در زیر سایه‌ی اولیاء الهی، آن مشیت و سرنوشت باید از طریق ما ظاهر شود و تحقق یابد وگرنه مطابق اراده‌ی الهی عمل نکرده‌ایم در حالی که وقتی حضرت سید‌الشهدا در رؤیایی که رسول خدا را در آن دیدند از حضرت شنیدند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلًا ..... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا»(ترجمه لهوف / 65) خداوند می‌خواهد تو را در این مسیر کشته‌شده و خانواده‌ی تو را اسیر ببیند. حضرت امام حسین همه‌ی اختیار خود را در مسیر اراده‌ی الهی که از طرف جدّشان از آن آگاه شدند، به کار بردند و به عالی‌ترین شکوفایی ممکن رسیدند. انبیاء و اولیاء امکانات و خصوصیات تاریخی را که ما در آن به سر می‌بریم به ما متذکر می‌شوند تا ما در بستر تاریخ خود به شکوفایی لازم دست یابیم. یک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرایط تحققِ مشیّت الهی در زندگی‌شان به خودآگاهی و تفکّر تاریخی لازم می‌رسند و عملاً اراده‌ی خداوند را به ظهور می‌رسانند. در این صورت این ملت در مقابل همه‌ی موانعی که اراده‌های شیطانیِ دوران ایجاد می‌کنند می‌ایستد و پیروز خواهد شد و آینده را از آنِ خود خواهد کرد. 24- کافی است به جای آن‌که گمان کنیم آن‌چه در تاریخ ما می‌گذرد اتفاقی است، متوجه شویم همه چیز حکیمانه مدیریت می‌شود و این اصلی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. اگر تاریخ با نظر به مشیّت الهی به اندیشه درآمد درخواهیم یافت که بشر نیز در جریان تحقق اراده ی الهی نقش دارد. 25- اگر متوجه غلبه‌ی مشیّت الهی بر همه‌ی قلمرو‌های حیات انسان‌ها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعه‌ی تاریخ، مطالعه‌ی نحوه‌ی ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم است و راهی است برای خداشناسیِ غیر انتزاعی. به شرطی که تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امرِ والا یعنی سنت‌های جاری در عالم، چشم پوشی نکنیم. اگر انسان در مرتبه‌ی احساس بماند به هیچ ادراک کلّی نمی‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آن‌چه اهمیت دارد تشخیص مصلحت‌های بزرگ در هر تاریخی و نسبت آن‌ها با اراده‌ی الهی است و اعمال انسان‌های بزرگ مثل حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر همین اساس مورد توجه قرار می‌گیرد. این انسان‌ها از پندارهای معمولی فراتر رفته‌اند که می‌توانند مصلحت‌های بزرگ زمانه‌ی خود را تشخیص دهند. 26- روح هر ملتی در هر زمانی با اراده‌ی الهی در آن زمان پیوند دارد و اگر آن ملّت آمادگی لازم را از خود نشان دهند هر کاری از آن‌ها سر می‌زند با اراده‌ی حضرت رب العالمین هماهنگ خواهد بود و نمودی از اراده‌ی الهی هستند. ملت‌ها به میزانی که متوجه این امر باشند، نقش آفرین خواهند بود و موفق به ساخت جهانی معنوی و دینی خواهند شد که آینده‌ی تاریخ از آن تغذیه می‌کند و بر آینده‌ی تاریخ فرمانروایی خواهند کرد. 27- یکی از علایم انحطاط یک ملت ترجیح خواست فردی افراد بر مشیت و اراده‌ی کلّی حضرت حق است، اراده‌ای که همه باید در ذیل آن قرار گیرند، و مهم‌ترین کار متفکران جامعه توجه به حضور مشیت الهی و نظر به غایتی است که خداوند برای یک ملت اراده کرده‌است. در افراد مختلف کوشش‌های بسیاری وجود دارد ولی آن کوشش‌ها وقتی اهمیّت دارند که در جهت غایت نهایی یعنی ظهور مهدی باشد و از این جهت در این عصر و این زمانه هر حرکتی که در مسیر به نتیجه رساندن انقلاب اسلامی باشد حرکتی معنی‌دار خواهد بود و انسان را از نیست‌انگاریِ زمانه رهایی می‌بخشد و او را از نظر به منافع فردی به مقاصد بالاتری فرا می‌برد. 28- هرکس در ذیل تاریخی که اراده‌ی الهی برای او رقم زده‌است می‌تواند آن‌چه را در درون دارد به ظهور رساند و در این رابطه عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک ملت، دارای سازگاریِ کاملی خواهند بود و نمی‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک قوم را با عناصر تشکیل‌دهنده‌ی قوم دیگر جابجا کرد و گمان کنیم می‌شود انقلاب اسلامی راه‌های برآوردن اهداف خود را در غرب جستجو کند. 29- رهبران واقعی ملت‌ها اصول کلی تاریخ خود را در درون خویش به الهام دریافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشیدن به آن‌ اصول کلّی بر می‌آیند. قدرت رهبرانِ تاریخیِ ملّت‌ها نتیجه‌ی پیوند آن‌ها با مشیت الهی است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می‌گشایند مسیر سایر انسان‌های آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌های بزرگ همراه باشد ولی آن رهبران بزرگ برای پیوند خود با مشیّت الهی به رنج‌ها و سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و خواهند گفت: « خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد....». 30- سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیّت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری انتزاعی و غیر واقعی تبدیل می‌شود و دیگر خواست کلی زمانه و خواست افراد نیست تا هرکس آزادی خود را در همراهی با خواست جمعی که در نظام اسلامی تحقق یافته بنگرد و با انقلاب اسلامی که می‌توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت داشته باشد، چیزی که در شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ملاحظه کردید و در اعلام مهدورالدّم‌بودنِ سلمان رشدی ظهور کرد. 31- وقتی ملتی بتواند درست به خود بیندیشد و متوجه جایگاه تاریخی خود شود، دارای تاریخ می‌شود. ما از طریق امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» توانستیم به خود بیندیشیم و متوجه جایگاه تاریخی خود بشویم. آری ما از طریق انسانی بزرگ مثل امام خمینی توانستیم به خود بیندیشیم و بفهمیم در کجای تاریخ قرار داریم و از رنجِ بی‌تاریخی رهایی یابیم. وظیفه‌ی ماست از شناخت بیشتر این موضوع غافل نباشیم. شاید کتابی که روبه‌رو دارید متذکّر این امر باشد. 32- وظیفه‌ی اهل تفکر آن است که در تاریخِ خود نقش آفرینی کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌شدن بر اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگی می‌کند و در نتیجه منزوی می‌شود، باید خود را در انزوای خود مقصر بداند زیرا نگاه نکرد که اراده‌ی الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا امروز نیز وارد ساحت آگاهی گردد. 33- از آن‌جایی که هر زمانه‌ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ی مشیت الهی در آن زمانه می‌شوند و راه حلی ارائه می‌کنند که جوابگویی به همه‌ی مسائل آن زمانه در آن راه حل می‌گنجند؛ از این لحاظ می‌گوییم هر زمانی متفکر و فکر زمانه‌ی خود را می‌طلبد بدون آن‌که از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگردانند. 34- درست است که وقتی به اراده‌ی انسان‌هایی که در مقابل مشیت الهی سربرکشیده‌اند نظر کنیم متوجه می‌شویم رسیدن به جامعه‌ی مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتدای امر گمان می‌شد ولی این بدین معنی نیست که برای شکوفایی خود و جامعه راه حلّ دیگری هست بلکه می‌فهمیم خداوند از ما پایداری و مقاومتِ بیشتری را انتظار دارد و می‌خواهد تاریخی را به ظهور برسانیم که اندیشه‌های ژرف بناست در آن ظهور کند. 35- انسان به خود شناخت دارد ولی وقتی این شناسایی در نسبت با شخصی دیگر و یا چیزی دیگر و یا زمان دیگر معنا شود، خود آگاهی پیش می‌آید و در این رابطه خودآگاهیِ تاریخی، آگاهی انسان است به خودش در نسبت به زمانه و تاریخی که در آن به سر می‌برد. 36- اگر با نگاهی وجودی به انقلاب اسلامی به عنوان مظهر اشراق سنت الهی در این دوران بنگریم و مقدمات این نوع نظر کردن را در خود فراهم کنیم دیگر نیاز نیست که قصد کنیم انقلاب اسلامی را آشکار نماییم، انقلاب اسلامی از طریق نظر به ملکوت حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر ما آشکار می‌شود. 37- در انقلاب اسلامی و در تاریخی که شروع شده، ارزش و جایگاه دولت‌ها در نسبت آن‌ها با اهداف انقلاب فهمیده می‌شود نه با تعریف و تبلیغی که خود برای خود می‌کنند. طاهرزاده
9605
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خسته نباشید. سوالی در خصوص یقین داشتم. جایی در دروس تان مثالی در باب یقین زده بودید که اگر خاطرتان باشد داستان عارفی بود که گاوی را پیدا می کند و می کشد و می خورد و هنگامی که صاحب گاو پیدا می شود کار به محکمه ی داوود نبی (ع) می رسد و .... و داستان دیگری در خصوص اینکه به رسول الله (ص) فرمودند حواریون بر آب راه می رفتند و رسول الله فرمودند اگر یقین بیشتری هم داشتند در هوا راه می رفتند. حدیثی هم آیت الله جوادی آملی نقل کردند که وقتی جناب ابوذر در حال تبعید بودند به حضرت امیر (ع) عرض کردند من عقیده ای دارم و آن این است که اگر من در جایی باشم که زمین اش از مس باشد و هیچ گیاهی نروید و از آسمان هیچ آبی نبارد خداوند روزی بنده اش را می رساند که سپس حضرت امیر (ع) او را تحسین می کنند (البته متن دقیق حدیث یادم نیست). خب این نشان از درجه ی یقین عارف می دهد. حال بنده دنبال مثالهایی اینگونه هستم اما فقط در خصوص اهل البیت (ع). مثلا تا به حال شده که امام بر اساس یقین خود کاری را انجام داده باشند و صحبتی از مأمور به ظاهر بودن و بحث عقل نباشد چون اگر دقت کرده باشید هر جا صحبت از یقین و مراتب آن می آید به قول عرفا پای استدلالیان چوبین بود. یا اینکه عقل گوید جز این شش جهت هیچ راه نیست / عشق گوید که راه هست و ما رفته ایم بارها. البته منظور بنده کشف و مکاشفه و کرامت نبود. چون فرق اهل کرامت و اهل توحید را متوجه هستم. فقط دنبال حدیث یا نقلی از امام می گردم که امام (ع) با توجه به یقین خود حرفی را زده باشد یا حکمی کرده باشد و یا بر اساس یقین خود کاری را انجام داده باشد. می دانید آخر برای خودم از این قضایا تا حدود کمی اتفاق افتاده. مثلا مسأله ای رخ داده است. عقل با هزار تا استدلال می گوید اینطوری کن یا اونطوری کن. اما در همین حین قلب که به لطف الهی کمی به نور یقین منّور شده است چیزی می گوید که از زمین تا آسمان با استدلالهای عقل متفاوت است و وقتی به حرف قلب گوش می کنم همیشه نتیجه داده است و حتی حس خوبی از حضور هم گاهی حاصل میشود. یا مثلا مشکلی پیش می آید که احساس می کنم حضور و توجه بنده را نسبت به حضرت احدیت رو به نزول می برد از آن طرف هم عقل مدام استدلال می کند و به این تنزّل حضور بنده کمک می کند در همان حال وقتی به ندای قلب گوش می کنم هم دوباره احساس حضور می کنم و هم گوئی گره ای بزرگ را از قلب بنده باز کرده اند. البته این ندای قلب منظور قلبی است که تا حدودی به فضل الهی به درجات پایین یقین رسیده است و با احساس و هیجان و... تفاوت دارد. از طرفی هم بنده چون چنین حالاتی را تا به حال در احادیث نخوانده بودم می خواستم ببینم شما می توانید کمکم کنید. این را هم می دانم که اهل البیت (ع) مأمور به ظاهر بودند تا بتوانند دین را بطور جامع و عمومی بیان کنند ولی گاهی اوقات با اصحاب خاص چیزهایی را در میان می گذاشتند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم چگونه شده که با مواردی روبه‌روئید که عقل و قلب در یک راستا نیستند. مثلاً قلب تصدیق می‌کند که خدا مردم غزه را - اگر با مقاومت به خدا اعتماد کنند- تنها نمی‌گذارد و عقل هم می‌فهمد این یک تصدیق درستی است یا عقل می‌گوید نظام عالَم اَحسن است و هیچ‌چیزی لغو نیست و قلب هم در این موارد با هزاران شاهد آن را تصدیق می‌کند و قرآن هم در این مورد می‌فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» آن‌ها را قلبی است که به کمک آن تعقل می‌کنند. عرض بنده آن است که باید مواظب باشید عقل و قلب در دو مسیر نروند. مقام معظم رهبری فرمودند شاخصه‌ی مکتب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عقلانیت و معنویت است. موفق باشید
9592
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام: درباره آیه «ادعونی استجب لکم» سوال داشتم. عده ای مثل اهل البیت (ع) مستجاب الدعوه هستند، ولی مسلمانان دیگر که کم و بیش گناه دارند دعایشان مستجاب می شود؟ 2. کسانی که مسلمان نیستند ولی از خدا درخواستی دارند ممکن است خدا اجابت کند؟ (البته منظورم از روی استداراج نیست بلکه واقعا خدا به آنها لطف کند و اجابت کند)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- دیگران هم به اندازه‌ای که صادقانه به خدا رجوع کنند از خداوند جواب می‌شنوند 2- آری، به همان اندازه که صادقانه به خداوند رجوع کنند و درخواست آن‌ها منطقی باشد، جواب می‌گیرند هرچند عذاب قیامتی آن‌ها پا برجا است. موفق باشید
9597
متن پرسش
با سلام: در سوره انسان آیه 8 آمده اهلبیت (ع) همه آنچه داشتند انفاق کردند و خود گرسنه ماندند، ایشان به تعداد نفرات نان داشتند و همه نانها را به یک نفر دادند می توانستند یک نان بدهند و خودشان گرسنه نمانند. من به تفاسیر مراجعه کردم چیزی متوجه نشدم. لطفا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی 8 سوره‌ی انسان می‌فرماید: اهل‌البیت‌»علیهم‌السلام» طعام خود را در عین آن‌که به آن نیاز داشتند برای خدا به مسکین و یتیم و اسیر دادند. به این صورت که ابتدا مسکینی آمد و با این که روزه بودند مقداری از طعام خود را به او دادند و سپس یتیمی آمد و باز مقداری را نیز به او دادند و چون در مرحله‌ی سوم اسیری آمد و از آن‌ها تقاضای طعام کرد باقی‌مانده طعام را به او دادند و سیری ان ها را بر گرسنگی خود ترجیح دادند. موفق باشید
9581
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد محترم: از محضر شما چند سوال دارم که تقاضا می کنم در صورت امکان راهنمایی بفرمائید. 1) آیا انسان می تواند از خداوند طلب مرگ خود را کند و اشکال ندارد و نشانه ناامیدی از کمک خداوند نیست خواستن این مسئله؟ 2) آیا انسان بعد از مرگ هم شاهد مشکلات و سختیهای نزدیکان در آن دنیا می باشد؟ 3) آیا کسی که از دنیا می رود می تواند برای حل مشکلات بستگانش در دنیا دعا کند و آیا اجابت می شود؟ 4) در صورت اطلاع از گرفتاری های نزدیکان در دنیا، غصه آنها را مانند زمانی که در دنیاست میخورد و نگران می شود؟ با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کار بدی است که انسان از خدا طلب مرگ کند، از خدا طلب کند شرایط را جهت زندگی متعالی فراهم کند. گاهی کسی می گوید خدا مرگم دهد به آن معنا است که خداوند این صفات بد را در من بمیراند 2- رویهمرفته نظر متوفی را از این دنیا برمی‌گردانند مگر آن‌که بخواهند آثار کارهایش را به او نشان دهند 3- اگر بازماندگان برای متوفی دعا کنند او برایشان دعا می‌کند 4- خیر! متوفی به معنایی که ما محجوبان غصه‌ی همدیگر را میخوریم، غصه ما را نمی‌خورد زیرا اساساً تمام این نسبت‌ها مثل پدر و فرزندی یا زن و شوهری فرو میریزد. قرآن می‌فرماید: «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» هنگامى که در«صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهاى خویشاوندى میان آنها در آن روز نخواهد بود و سراغ همدیگر را هم نمی گیرند. موفق باشید
9582
متن پرسش
سوال: شما می فرمایید که مومن «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» و مومن غصه نمی خورد و نگرانی ندارد می داند که همه در دست خداست و خیالش راحت است. سوالی که به وجود می آید این است که: یک وقت است امام معصوم است که هیچ خطایی ندارد و خیالش راحت است که آنچه خدا فرموده عمل کرده است، خب این شخص اگر مسئله ای هم رخ دهد چون از جانب خودش مشکلی نیست حادثه به وجود آمده را از طرف خدا می داند و وسیله ای برای امتحان و یا پیاده شدن سنتی در زندگی، اما یک وقت است من نوعی ام که ادعای ایمان دارم اما هر روز را با گناهی سر می کنم خب حادثه که رخ می دهد را وسیله تنبیه می بینم و چوب خدا می بینم برای همین نگرانم و غصه می خورم، پس نمی توانم در این حادثه ای که رخ داده است «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» باشم. نمی دانم توانستم منظور خود را برسانم یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید؛ آیه می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یعنی آن‌کس که سعی دارد با محبت به حضرت حق که دارای همه‌ی صفات کمالیه است زندگی کند، نه نگران گذشته است و نه نگران آینده و ما به اندازه‌ای که در مسیر محبت الهی قرار داریم منوّر به چنین حالتی خواهیم بود. باید سعی کنیم محبت حضرت حق را مدّ نظر جانمان قرار دهیم تا به آن‌چنان نتایجی نائل شویم. موفق باشید
9583
متن پرسش
با سلام: شما در سوره حدید فرمودید که خداوند آینده من را می داند، این را قبول داریم و قبول که خدا اراده و اختیار را جبری من کرده است اما سوال: این حادثه ای که رخ می دهد مثلا طلاق پدر و مادر و یا اعتیاد و یا دعوای اعصاب خرد کن آنها و اذیت و آزار فرزندان یا هر مسئله ای که در زندگی رخ می دهد در دست خدا هست یا نه؟ همانطور که خودتان فرمودید خدا فقط می داند و خدا فقط اختیار داده است، خب ناخودآگاه چون در همین حد است باز دست خدا بسته است و مرا نگران می کند و نمی گذارد توکل کنم، چون می گویم که خدا اختیار داده است و هر کس هم در این دنیا می تواند هر کار که خواست بکند خب آنها اختیار می کنند که مرا بکشند و یا ضربه به من بزنند خب خدا هم که همه را آزاد گذاشته و کاری هم نمی کند چون امتحان می خواهد بکند، پس من نمی توانم باز به این خدا توکل کنم چون من باز هم دائم نگرانم که نکند که دوستم به من ضربه بزند و حق مرا بخورد خب خدا او را در ظلم کردن و نکردن آزاد گذاشته پس اگر ظلم کردن را انتخاب کرد خدا هم می گذارد که هر کاری خواست بکند خب با این وجود توکل چه معنایی می تواند داشته باشد او که ضرر خودش را آخرش به من می زند؟ و سوال دوم: 2. اینکه همه شرایط دست خداست و خدا به وجود آورده است این هم بی معنا می شود، بله از آن جهت که اختیار داده، باعث به وجود آمدن این شرایط هم می تواند غیر مستقیم باشد، اما از آن جهت که من دارم این کار را می کنم و شرایط را به وجود آوردم خب این دیگر کار خدا نیست، پس به چه معنا است که شرایط در قبضه خداست؟ آیا فقط به معنای علم داشتن به آن است که علم داشتن تنها، دست خدا را می بندد و این خیلی کم است که فقط بداند و نتواند هیچ کار دیگری بکند، خب با اعتقاد یهودیان باز خیلی فرقی نکرد؟ (البته اگر فقط بخواهیم دنیایی نگاه کنیم و قائل هم به ثواب و عقاب آخرتی نباشیم) با تشکر از جواب شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند در عین آن‌که اختیار به انسان‌ها داد، به اختیار انسان‌ها علم دارد و ربوبیت خود را در دل علم به اختیار انسان‌ها انجام می‌دهد و لذا اگر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» پس اگر انسان‌ها با اختیار خود بخواهند آبروی مؤمنی را ببرند او با ربوبیت خود مدافع آبروی آن مؤمن می‌شود. و اساساً اختیار انسان‌ها در آن حدّی است که خداوند در نظام اَحسن‌اش به آن‌ها اجازه می‌دهد و وقتی مخلوق در تمام ابعاد وجودی در قبضه‌ی خداوند است آن استقلالی که منجر به دست‌بسته‌شدن خدا باشد، پیش نمی‌آید. موفق باشید
9584
متن پرسش
سلام استاد: دلیل خلق شیطان چه بود؟ خداوند که احسن الخالقین است آیا شیطان را به بهترین نحو خلق کرد یا بهترین نحو از این نظر که به او تکبر داد تا باعث به پایین انداختن آدم شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظام اَحسن هرچیزی در جای خود قرار دارد و وجود هرچیز در جای خود ضروری است. همان‌طور که نمره‌ی صفر در نظام آموزشی ضروری است ولی صفر به خودی خود برای کسی خوب نیست. پس باید هر مخلوقی را در رابطه با نظام اَحسن نگاه کرد و اَحسن‌بودنِ نظام مورد نظر است و نه اجزاء آن، آن هم به صورت جدا جدا. موفق باشید
9570
متن پرسش
به نام خدای بزرگ با سلام خدمت استاد عزیز: آیا وقتی خسته هستیم و دراز کشیده ایم قرآن گوش کنیم بی حرمتی به قرآن است یا قبل از خواب قرآن گوش کنیم تا خوابمان ببرد؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این‌طور نیست، زیرا دلِ شما که دراز نکشیده. (در ضمن به عرض جنابعالی و سایر کاربران عزیزی که آدرس الکترونیک و یا ایمیل خود را ثبت نمی‌کنند می‌رسانیم که این سایت از آن‌جایی که بنا دارد سؤالاتی را در معرض دید کاربران قرار دهد که بیشتر در رابطه با معارف اسلامی و سلوک اخلاقی و یا مربوط به مبانی انقلاب اسلامی است، چنانچه ایمیل خود را ثبت نفرمایید از جواب‌دادن معذوریم) موفق باشید
9579
متن پرسش
در اسلام تأکید زیادی شده است که به فرزندان خود لقمه حلال بدهید تا دارای فرزندان صالحی شوید با توجه به اینکه پدر و مادر شخصی که افراد بدکاره‌ای باشند و حرام خوار و به فرزندان خود نیز پیشنهاد کارهای بدی بکنند دارای فرزندی با یک نوع شخصیت خواهند شد و از طرف دیگر پدر و مادر کسی که اهل ایمان، نماز باشند و همیشه به فرزند خود آموزش کارهای خوب دهند و این فرزند در شرایطی محیطی خوب بزرگ شود (هم خوانواده هم جامعه) مسلماً دارای شخصیتی متفاوت با نفر قبلی که گفته شد خواهد داشت حال بدون در نظر گرفتن استثناهای قدیم مثل فرزند نوح و غیره که گفته می‌شود با اختیار خود سرباز زدند اکثریت مردم اگر در چنین شرایط متفاوتی قرار بگیرند سرنوشت متفاوتی خواهد داشت حال می‌خواهم بدانم که خداوند چگونه عدالت را در بین این افراد بر قرار می کند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت‌اللّه حائری شیرازی کتاب ارزشمندی تحت عنوان «تربیت اسلامی» در همین رابطه دارند ایشان روشن می‌کنند اصل انتخاب مربوط به انسان است و ما فی‌الشرایط، علت مُعدّه هستند یعنی اگر کسی خواست خوبی‌ها را انتخاب کند، شرایطِ خوب، کمکش می‌کند تا بهتر انتخاب کند و برعکس، اگر کسی خواست بدی‌ها را انتخاب کند شرایط بد به او کمک می‌کند، ولی انسان‌ها بر مبنای فطرتی که دارند بدی‌ها و خوبی‌ها را تشخیص می‌دهند. بنده در تبیین آیه‌ی 173 سوره‌ی اعراف عرایضی در این رابطه داشته‌ام، زیرا در آیه‌ی مذکور می‌فرماید کاری در نهاد انسان‌ها کرده‌ایم که کسی نگوید چون پدر و مادر من مشرک بودند من مشرک شدم. موفق باشید
9537
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم استاد در پاسخ به پرسشی پیرامون مسأله توحید و شرک در مقابل زیارت (کسی هنگام زیارت خوف داشت شرک نباشد) فرمودید سه جلسه اعتکاف امسال را گوش بدهد از سال ۹۰ فایل های صوتی اعتکاف در سایت نیست،میشود در اختیارمان بگذارید؟ متشکرم إن شاء الله با امام عزیزمان محشور باشیم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت جهت بررسی در حدّ مقدور
9542
متن پرسش
سلام: پیرو جلسه دیشب که فرمودید 1 سال است بخاطر مسئله تعدد زوجات نبی (ص)جرأت نداشتید تفسیر سوره احزاب رو شروع کنید! حال حساب کنید این اثبات فایده تعدد زوجات پیامبر بود نه مومنین، در حالیکه امروز باید سطح فکری جامعه مومن ما آنقدر بالا می بود که براحتی شما و دیگران ذیل این آیات به فواید تعدد زوجات و خطرات مجرد ماندن دختران در جامعه می پرداختید و چقدر جامعه ی حتی مؤمن ما عقب است که انسان جرأت نمی کند ازین مسائل صحبتی کند. استاد اگر قرار باشد منتظر باشیم این هم مثل بدحجابی با کار فرهنگی درست شود چشم باز کنیم با بلای پیری جمعیت و پیرزنان مجرد مواجه خواهیم شد. بحث اینه که لاأقل بشه با دختران مؤمنه این مسایل رو راحت مطرح کرد ولی آنها هم همان جبهه ای را می گیرند که عوام میگیرند. البته شاید کم باشند مردان مومنی که بتوانند عدالت کاملی رو بین دو زن برقرار کنند بطوری که نگرانی همسر اول مبنی بر احتمال کم شدن عاطفه نسبت به خود رو تضمین کنند، ولی همان تعداد کم حداقل کاش میشد خدمتی به خودشان و اسلام میکردند. البته با توجه به جنجال هایی که در گذشته در سایت پیش آمد شاید شما نتوانید راحت جواب بدید!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث ما در تبیین آیات 50 تا 52 سوره‌ی احزاب از آن جهت لازم بود که نسبت تعدد زوجات رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه وآله» را با نظام‌سازی روشن می‌کرد و بنده چون این آیات را بیرون از بحث نظام‌سازی نگاه می کردم متوجه جایگاه مهم این آیات نبودم و از این جهت احساس می‌کردم نتوانم حق آیات مذکور را در آن حدّ مختصری که بدان معتقد بودم اداء کنم. موفق باشید
9524
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: آیا می شود نحوه حضور حقایق و سنت های جاری هستی را به نحوه حضور خدا در هستی تشبیه کرد؟ مثلا نحوه حضور قاعده "و من اعرض عن ذکری فان له معیشتا ضنکا"
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است، حضرت حق با نور اسماء حسنایش در عالم حاضر است و سنت‌های جاری در عالم ظرف ظهور اسماء الهی است. موفق باشید
9500
متن پرسش
با سلام: 1. آیت الله جوادی می فرمودند ما دراصول بدنبال استادی بودیم که بین اعتباریات و حقیقت جدایی قایل باشد فلذا سراغ امام رفتیم چون ایشان می فرمودند دست امور اعتباری از حقیقت بسته است، یا در سخنان علما داریم که این علوم اعتباری است، حال سوال این است که مگر این اعتباریات ریشه در تکوینیات ندارد و مگر علم فقه و اصول و ... ریشه در تکوینیات ندارد؟ 2. منظور از علم که در روایات آمده چیست آیا فقط همان توحید و اخلاق و فقه است یا فیزیک و شیمی هم هست چون آیت الله جوادی می فرمودند همه عالم فعل خداست پس همه علوم دینی است؟ 3. در کتاب معاد آیه ای آورده اید: او قادر است که مردگان را زنده کند و میفرمایید صحبت از زنده کردن خود مردگان است نه امثال آنان، و حال اینکه ما قایلیم نفس و خود انسان هیچ وقت نمی میرد پس چرا اینجا فرمودید خود آنها را زنده می کنند خود انسان که نمی میرد؟ 4. در کتاب گزینش تکنولوژی می فرمایید باید گزینش کنیم بعد می فرمایید فرهنگ خاص دارد پشت این ابزار، سوال این است پس اگر فرهنگ خاص دارد و ضرر دارد نباید استفاده کنیم بطور مطلق نه اینکه گزینش کنیم؟ 5. نظر شما درباره استاد قراملکی و آثار ایشان چیست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حقیقتاً ما باید در بحث اصول فقه بین امور اعتباری و حقیقی تفکیک کنیم و قواعدی که مربوط به امور حقیقی است را به امور اعتباری سرایت ندهیم، هرچند آن اعتبار از طریق شریعت الهی باشد و ریشه در تکوینیات داشته باشد، بالاخره فعلاً به عنوان یک اعتبار مورد توجه است و حکم اعتبار دارد 2- عموماً علومی مثل فیزیک و شیمی را با واژه‌ی فضل و دانش نام می‌برند با این‌همه باید از خود جمله متوجه شد منظور از علم در آن جمله یا روایات کدام نوع علم است. در ضمن باید دقت کرد عالَم فعل خدا است ولی علم ما به عالم عموماً با پیش‌فرض‌هایی همراه است و لذا نمی‌توان گفت علم ما به طبیعت عین علم به فعل خدا است. جناب اَیان باربر در کتاب «علم و دین» این نکته را به‌خوبی روشن کرده است 3- شاید از آن جهت که بدن ما همیشه بدن ما است هرچند تغییر کند، وقتی گفته شده خودتان را زنده می‌کنیم یعنی خودتان را با بدن خودتان زنده می‌کنیم 4- همین طور است که می‌فرمایید برای همین هم اگر با خوآگاهیِ لازم تکنولوژی را گزینش کنیم زهر آن را کم می کنیم ولی کار نهایی آن است که ما با نگاه توحیدی خودمان تکنولوژی مناسب اهداف خودمان را شکل دهیم 5- با آثار ایشان به طور جدّی آشنایی ندارم خیلی گذرا رد شده‌ام. موفق باشید
9498
متن پرسش
چرا در قرآن کریم در یک جا آمده «لا یرید الله بکم العسر» و در جای دیگر آمده «لقد خلقنا الانسان فی کبد» آیا این دو با هم تناقض ندارند؟ البته این را به حساب کم سوادی من بگذارید نه به حساب ایراد گرفتن به کلام الله مجید. العیاذ بالله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌فرماید این‌که می‌گوییم روزه بگیرید نمی‌خواهیم شما را به سختی بیندازیم، بلکه لازمه‌ی کمال شما ورود به چنین وظیفه‌ای است. حال با این فضا وقتی می‌فرماید انسان را در سختی خلق می‌کنیم معنا می‌دهد یعنی انسان همواره در دل سختی‌ها متولد می‌شود ولی نه آن سختی که برای او زحمت ایجاد کند خداوند چنین سختی‌هایی را برای انسان نخواسته. موفق باشید
9499
متن پرسش
سلام: چند ساله هر که ازم میپرسه چرا رهبرتون «سگ» و «گرگ» و «مثل سگ پشیمون میشن و مثل سگ می ترسن» در بیاناتش استفاده میکنه جواب جالبی ندارم. آیا این رفتار با آموزه های قرآنی و روایی و مشی ائمه (ع) میخونه؟ بی تعصب جواب بدین. من کاملا موافق رهبری هستم و البته معتقدم صهیونیست ها را نباید با سگ مقایسه کرد چون از ارزشهای سگ وگرگ کم میشه اونا پست تر از حیوانات هستند. این شبهه را برای من منطقی حل کنید لطفا. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نزد حکما تعبیراتی این‌چنین وقتی به‌جا مصرف شود بی‌اشکال است، نمونه‌اش جملات حضرت علی«علیه‌السلام» به اشعث‌ بن قیس کندی که حضرت تعبیر « وَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِر.... لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد اى متکبّر متکبّر زاده، «1» منافق پسر کافر » به‌کار می‌برند. یا در قرآن برای بلعم باعورا صفت سگ هار را به‌کار می‌برد و می‌فرماید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» اگر دنبالش کنی به تو حمله می‌کند و اگر رهایش هم بکنی به تو حمله می‌کند. منظور این‌که تنها باید این جملات را به‌جا مصرف کرد. آیا اصطلاح پشیمانی کامل را می‌توان در غیر «چون سگ پشیمان است» به‌کار برد؟ موفق باشید
9444
متن پرسش
با سلام مجدد. مکان سخنرانی های شما در روزهای دوشنبه و شنبه بعد از نماز مغرب و عشاء کجاست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روزهای شنبه ساعت 7 تا 8 بعد از ظهر در مسجد انبیاء واقع در سه راه سیمین، و روزهای دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد خدیجه‌ی کبری«سلام‌اللّه‌علیها» در ابتدای اتوبان ذوب آهن، در محله‌ی گلزار برگزار می‌شود. صورت مباحث هر هفته بر روی سایت قرار می‌گیرد. موفق باشید
9433
متن پرسش
سلام علیکم: آیا لغاتی مانند طوبی و زقوم که نازله حقیقتشان در مقام لفظ است، اعتباری اند یا نه؟ مثلا امکان داشت به جای لغت طوبی، لغت دیگری (مثل جحیم) در قرآن به کار برده شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر لغتی و هر لفظی اعتباری است و خداوند در قالب الفاظی که بشر اعتبار کرده حرف خود را می‌زند منتها آنچنان با قدرت خود آن الفاظ را به صورت جمله یعنی آیه و سپس به صورت سوره در می‌آورد و شکل می‌دهد که می‌فرماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»، و اگر در باره‌ی آنچه بر بنده‌ی خود[ پیامبر] نازل کرده‏ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - براى این کار، فرا خوانید اگر راست مى‏گویید! موفق باشید
9430
متن پرسش
جایگاه عقل و ایمان در شکل گیری عقاید بشری چیست؟ عده ای معتقدند عقل توان اثبات خدا و خیلی از اعتقادات دیگر من جمله جبر و اختیار را ندارد و بایستی به اینها ایمان آورد، آنها می گویند به عنوان مثال بر علیه تمام براهین اثبات خدا تاکنون نقضیات فراوان وارد شده است و عقل بشری کوچک تر از آن است که بتواند به چنین پیچیدگی هایی دست یابد، اسلام، دین تسلیم است و باید تسلیم شد و به آن فقط ایمان آورد. سوال بنده این است که اولا اصول عقاید را چگونه بایستی تحقیق کرد و بدان ذست یافت؟ با عقل یا ایمان؟ و اگر پاسخ ایمان است، این ایمان چیست؟ و به چه معناست؟ و یعنی آن مسلمان تازه به تکلیف رسیده، چه باید بکند برای تثبیت اصول عقایدش؟ و اینکه آیا مواردی در اسلام هستند که نتوان با عقل بدانها دست یافت و آنها را باید جز ایمانیات پنداشت؟ (همانطور که ابن سینا معاد جسمانی را اثبات نتوانست بکند و چون در شرع آمده تسلیم آن شد و آن را جزو ایمانیات دانست.) برای دریافت پاسخ تفصیلی اگر منابعی هم معرفی بفرمایید، ممنون می شوم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع نگاه ریشه در کلام مسیحی دارد که معتقد به موضوعاتی هستند که عقلانی نیست. ولی در مورد اسلام درست عکس آن مطرح است، حتی رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» به حضرت علی«علیه‌السلام» تذکر می‌دهند: «یَا عَلِیُ‏ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ‏ تَسْبِقْهُم» اى على! وقتى مردم به انواع نیکى‏ها مى‏خواهند به خدا نزدیک شوند تو با عقل، به خدا نزدیک شو، که از آن‏ها سبقت خواهى گرفت‏. عقل، متوجه حقایقی که دین می‌گوید می‌شود و با تبعیت از دین در حالی که عقل قانع شده باشد، قلب به صحنه می‌اید و انسان به آنچه عقل پذیرفته، ایمان خواهد آورد. در مورد معاد جسمانی که فلسفه‌ی مشاء در آن زمان نتوانست آن را اثبات کند، فلسفه‌ی حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا در زمان خودش آن را به صورتی عقلی و استدلالی ثابت کرد. قرآن در آیه‌ی 46 سوره‌ی حج موضوع عقل و قلب را کنار هم می‌آورد و می فرماید، «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ» به این معنا که انسان نباید باوری داشته باشد که عقل آن را نپذیرد وگرنه آن باور الهی نیست، بلکه خرافی است. آری بعد از آن‌که انسان از طریق عقل متوجه حقانیت شریعت شد و مبانی آن را عاقلانه دانست، در احکام می‌توان از دستورات شرع تبعیت کرد مثل آن‌که می‌پذیریم نماز صبح دو رکعت است. موفق باشید
9418
متن پرسش
سلام استاد. در ادامه سوال 9387 ؛ ازتون سوالی داشتم. در دعاهایی که از ائمه رسیده و در قرآن «ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و ...»، دیده ام که سعادت و عافیت دنیا و آخرت را می خواهند. البته واضح است که سعادت آخرت اصل است. این که گفتم رذایل زندگی ام را تلخ می کنند، منطور من اضطراب ناشی از حسد و ضعف نفس و امثال اینهاست. آیا تفکر به این که در جهت سعادت آخرت، سعادت دنیا (نه آن چیزی که مورد نظر اهل دنیاست) نیز فراهم شود، از نفس اماره نشات می گیرد؟ ضمنا در حال حاضر رجوع به حق هنوز برای من مبهم است. آیا می شود که شروع تهذیب برای نجات از آتش باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اشکال ندارد که انسان از خدا بخواهد که دنیایی به او بدهد تا زمینه‌ی سعادت آخرتش را فراهم کند 2- آری شروع خوبی است. موفق باشید
9396
متن پرسش
سلام استاد: در سوال 9373 فرمودید که در جامعه اسلامی باید تا حد امکان گذشت کرد. آیا وقتی عذر خواهی در کار نیست و شخص بر کار خود اصرار دارد و یا جهلی در کار نیست و از روی عمد باشد، آیا گذشت معنا دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرمود: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما» مومنان هنگامى که با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مى‏گذرند. موفق باشید
9392
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز. با آرزوی قبولی طاعات شما در ماه مبارک رمضان از بچه های خمین شهر امام (ره) هستم با یکی از رفقا شرح تفسیر سوره حمد امام را دو ،سه مرتبه مباحثه کردیم و منتظر ادامه مباحث بودیم که متاسفانه در سایت وجود ندارد.در ضمن مباحث پایه ای که شما فرموده اید را چندبار مباحثه کرده ایم و مشتاقانه منتظر ادامه مباحث هستیم.آیا مباحث ادامه پیدا خواهد کرد؟ در ضمن سلام بچه های خمین را خدمت شما عزیز بزرگوار میرسانم.(التماس دعا)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت جهت ارائه‌ی ادامه‌ی مباحث به عزیزانمان
9393
متن پرسش
سلام علیکم: فرموده اید: «نزول دفعی قرآن به قلب مبارک پیامبر علی‌القاعده باید قبل از بعثت آن حضرت نه یک بار که چندین بار تجلی کرده باشد، حال چه در شب‌های قدر و چه در غیر شب‌های قدر.» چرا باید چندین بار تجلی کرده باشد؟ و چرا در شب غیر قدر؟ مگر زمان نزول دفعی قرآن کریم در شب قدر نبوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت قرآن غیر از آن نور از قرآنی است که با الفاظ همراه است. رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در حجةالوداع فرمودند: این سال، سال آخر عمر من است زیرا دو بار قرآن در این سال بر من نازل شد. این نشان می‌دهد حقیقت قرآن در زمان‌های مختلف بر قلب مبارک حضرت نازل شده ‌است. چه قلبی بوده قلب مبارک رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله»! موفق باشید.
9373
متن پرسش
سلام استاد: من فایل صوتی مربوط به بحث کرامت و طلب حضرت برای برقراری احترام بین مومنین را گوش کردم و حالا سوال دارم. اینکه ما باید «اشدا علی الکفار رحما بینهم» باشیم رو استنباط کردم. اما آیا فقط باید دعا کنیم که احترام ما حفظ شود و ما باید در مقابل یکدیگر منفعل باشیم. یعنی اگر تجاوزی به احترام، حق، اراده و... ما شد، باید واکنشی نشان ندهیم؟ آیا قاعده ی «لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» اینجا و در مقابل مومنین معنا ندارد؟ اگر باید واکنش نشان دهیم باید چکار کنیم؟ خواهش می کنم دقیق بگید که باید چکار کرد؟ متاسفانه هر چه از اسلام می شنویم اینه که نباید عصبانی شد، ولی نشنیدم که کسی بگه که حالا عصبانی نشیم، چکار کنیم؟یا زهرا...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 9368 عرض شد در فضای جامعه‌ی اسلامی تا آن‌جا که ممکن است باید نسبت به خطاهای همدیگر گذشت کنیم و قاعده‌ی «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون‏» در مقابل کفار است که با آن‌ها تقابل تمدنی داریم. موفق باشید
نمایش چاپی