بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25310
متن پرسش
سلام استاد: ۳۰ ساله هستم. در ابتدای جوانی تصور می کردم مشکل اعتماد به نفس، عزت نفس دارم. از طرفی به دانش علاقمندم. به دریا شدن در وادی علم. اخیراً متوجه مشکل اصلی خود شدم. اینکه به نسبت دیگران از ذهن کم هوش تری برخوردارم. خیال نمی کنم که اینطورم. به یقین رسیده ام. گیرایی ذهنی پایینی دارم. انگار خنگ هستم. مشکل عزت نفس و ترس اجتماعی هم بخاطر همین است. ذهنم هیچ مفهومی تولید نمی کند. نه که خلاقیت ذهنی نداشته باشم. بلکه بدتر. حتی به اندازه ۲ دقیقه نمی توانم حرف تولید کنم. از طرفی شنیده ام علامه طباطبایی هم مشکل فهم داشته اند. که با معجزه حل شد. گاهی به دلیل خنگ بودن به قدری احساس فشار روحی می کنم که مرگ برایم شیرین تر از زندگی است. چه کنم؟ معجزه هم که فکر نکنم رخ بدهد. راهنمایی بفرمایید استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعه‌ی متونی که انسان را به اندیشه‌های علمی و دینی می‌رساند، إن‌شاءاللّه می‌توانید نسبت به آن موضوعات که مطالعه کرده‌اید فکر کنید و سخن بگویید. موفق باشید

25302
متن پرسش
استاد سلام: در آیه ۴۸ سوره ابراهیم «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ۖ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»، منظور از تُبَدَّلُ در این آیه چیست و چگونه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمینی که چون موجودی زنده، زنده و بیدار است و حرف می‌زند. تمام زمين از اين حالت دنيايى‏اش در مى‏ آيد و تغيير مى ‏كند. پس نبايد انتظار داشت كه انسان‏ها در آن عالم، بدنى با خصوصيات بدن اين دنيايى داشته باشند، بلكه بدن اخروى هركس، چه در برزخ و چه در قيامت متناسب با عوالم اخروى -اعم از بهشت يا جهنم- خواهد بود. عوالم بهشتى و تنعم انسان‏ها در آن عوالم، زوال پذير نبوده و دائمى است، لذا قرآن مى‏ فرمايد: «هُمْ فيها خالِدون» يا مى ‏فرمايد: «جَنَّةُالْخُلْد» يعنى بهشتى پايدار. دوام و زوال ناپذيرى بهشت‏ ها و جهنم ‏ها و نبودن پيرى و شكستگى و مريضى و دردها در بهشت، همه گوياى اين حقيقت است كه قوانين حاكم در آن‏جا غير قوانين اين دنيا است. موفق باشید

25301
متن پرسش
سلام: بعد از جلسه سه شنبه سوالی کردم و گفتید امیرالمومنین (ع) و پیامبر (ص) همین الان در یوم الفصل هستند و بود خود را آنگونه که باید، می یابند و احساس می کنند حال اگر اینگونه هست پس چرا خداوند فرمود و ما ادراک یوم الفصل؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا وقتی که در ساحت سیر إلی اللّه هستند تا مقام فنا، هنوز مورد خطاب «و ما ادراک یوم الفصل» هستند و چون حضرت رب‌العالمین آن‌ها را بعد از فنا به بقای خود باقی نمود، دیگر در مقامِ درک یوم الفصل می‌باشند. و این مقام منحصر به قیامت نیست، آن ذوات مقدس، هم اکنون در قیامت‌اند. موفق باشید

25292
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده بزرگوار: روز بخیر بعد از مطالعه و گوش دادن به بحث حرکت جوهری، به طور تصادف به یاد مطلبی افتادم که سال گذشته در اینترنت خوانده بودم. این مطلب علمی جالب که موید برخی از عقاید ماست را مطالعه بفرمایید: پاولی، برنده جایزه نوبل فیزیک در سال ۱۹۴۵ بود. این جایزه را به خاطر کشف قانون جدیدش به نام اصل طرد پاولی دریافت کرد. او مورد تشویق آلبرت انیشتین هم قرار گرفت. پاولی میگه که هر چیزی در جهان، ارتعاش مخصوص به خودش را دارد. فیزیک دان ها عدد کوانتوامی هر الکترون را محاسبه می کنند و به دست می آورند. پاولی می گه: هیچ دو الکترونی در جهان هستی دارای عدد کوانتوامی یکسانی نیست. (در واقع عدد کوانتومی الکترون،حکم شماره ملی ما آدمها را داره. منحصر به فرد و یکتاست). مثال ساده برای فهم موضوع: سیبی را بر می داریم و از میان میلیاردها الکترونی که داخلشه، فقط یکی را انتخاب می کنیم. فرض کنیم نام آن الکترون را بگذاریم "کاملیا". عدد کوانتوامی کاملیا عددی بسیار بسیار طولانیه، اما برای این که کارمون را اینجا ساده کنیم، فرض کنیم آن عدد بزرگ ۲۳ باشه. پاولی ثابت کرد در هیچ کجای جهان هستی، نه تنها هیچ سیب دیگری، بلکه هیچ شیء دیگری پیدا نمی کنید که الکترونش عدد کوانتوامی آن ۲۳ باشه. شگفت انگیزه نه؟ حالا اگه دستمالی برداریم و به سیب بکشیم و آن را برق بیندازم، در اثر اصطکاک ایجاد شده، انرژی ای حاصل می شود و این انرژی عدد کوانتوامی کاملیا را ارتقا داده و به مثلا ۲۶ می رساند و درست در همان لحظه و بدون فوت وقت، تنها الکترونی که در جهان هستی با عدد کوانتوامی ۲۶ بوده، دستخوش تغییر می شود و عدد کوانتومی آن به عدد ۲۳ تغییر میکنه. جهان ما برای حفظ توازن خود، لحظه به لحظه آرایش خود را تغییر می دهد. پاولی با اثبات این موضوع جایزه نوبل فیزیک گرفت و گفت: اگر هر الکترونی دارای ارتعاش منحصر به فرد خود باشد، پس هر شیئی در جهان دارای ارتعاش مخصوص به خود است. و اما نتیجه گیری: وقتی یک سیب با یک اصطکاک کوچک، تغییر پیدا می کند، بنابراین وقتی که من فرزندم را در آغوش می گیرم و می بوسم، و یا وقتی که رفتار بد دوستم را می بخشم و صبوری می کنم، و یا وقتی که به همسایه ام ناسزا می گویم و یا وقتی که دست خودم را می خارانم، در واقع دارم دستور زنجیره ای از تغییرات را به جهان هستی می دهم. هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذره، الکترون هایی را در گستره جهان هستی به ارتعاش در میاره و دستخوش تغییر می کنه. اگه به جای محبتی که به کسی کرده ای، از او بی مهری دیدی، ناامید از محبت کردن نشو! چون برگشت آن را از فرد دیگری، در یک رابطه دیگر و در یک موضوع دیگر، خواهی ديد. تمام انرژی هایی که از شما ساطع می شود به شما باز می گردد. و در نهایت به قول مولوی: این جهان کوهست و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا و همینطور سعدی: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز استاد عزیز! فکر می کنم این مطلب و این قانون پاولی، بتواند حرکت جوهری را از نظر علمی ثابت کند. تحلیل شما درمورد مطلب بالا و ارتباطش با حرکت جوهری چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است از آن جهت که ذات و یا جوهر هر موجودی منحصر به خودش می‌باشد و عکس‌العمل مخصوص به خود را در میان می‌آورد. موفق باشید

25290
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در یکی از کتاب های شما خواندم که چشمه های نظر به خداوند در قلب است و هرکدام از صفات خوب که در قلب بالفعل شوند چشمی است که به همان صفت الهی نظر خواهد کرد. ولی فراموش کردم این مطلب در کدام یک از کتاب های شما شرح داده شده بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. اصل سخن مبتنی بر مناجات شعبانیه است در فرازی که می‌فرماید: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» پروردگارا نهايت جدايى از غير خودت را به من ببخش و چشم‏هاى دلم را با نظر به خودت، روشن فرما تا آن حدّ كه چشم‏هاى دل بتواند حجاب‏هاى نور را بشكافد، پس متصل گردم به معدن عظمت و در نتيجه روح‏هاى ما آويزان به عزّ قدس تو گردد.  ولی نکاتی در این مورد در کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» در صفحه‌ی ۱۳۹ و در کتاب  «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» صفحه‌ی ۲۱۲ عرض شده است. موفق باشید

25295
متن پرسش
سلام: افرادی که ائمه علیهم السلام را در خواب می‌بینند هر کدام مطابق قوه خیال خود صورتی از امامان می‌سازند یا آنها را به یک صورت که همان صورت واقعی آنها در ۱۴۰۰ سال پیش است می‌بینند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دلیلی نداریم که بگوییم آن صورتی که در خواب دیده‌ایم همان صورت ۱۴۰۰ سالِ اولیاء الهی است. آری! بنا به گفته‌ی اساتید محترم اگر کسی آن‌ها را در خارج دیده باشد، شیطان نمی‌‌تواند در خواب به صورت آن‌ها در آید. موفق باشید

25285
متن پرسش
سلام استاد: محصل علوم اسلامی هستم و اعتقاد دارم باید به اجتهاد برسم. اما یک مشکل در مسیر راهم وجود دارد. اولا نمی دانم چگونه در مدت زمانی کوتاه به اجتهاد برسم تا بتوانم به تولید علوم انسانی اسلامی بپردازم. شما می دانید که با این وضع اجتهاد امروز شاید حدود بیست سی سال باید برای اجتهاد درس خواند. دنبال روشی هستم که این راه را کوتاه کند. سوال دیگری هم دارم از خودتان. شما روش مطالعه تان تندخوانی است یا کندخوانی و تامل بیشتر. به نظرتان کدام بهتر است؟ خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بالاخره چند سالی در درس خارج باید حاضر شوید و پس از آن به ورود تخصصی خود فکر کنید. ۲. نه! من در مطالعات، کارِ خودم را می‌کنم نمی‌دانم آن کار تندخوانی است و یا کندخوانی. موفق باشید

25284
متن پرسش
با سلام: فرق تمثل شیطان برای یک فرد و وارد شدن شیطان در خیال یک فرد چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمثّل‌یافتنِ شیطان برای هرکسی که پیش آید، در موطن خیال پیش می‌آید. ولی این غیر از آن است که شیطان، یک فکر را و یا تصورِ عملی را در خیال به انسان إلقاء می‌کند. موفق باشید

25283
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: از وقتی سیر مطالعاتی استاد پناهیان به خصوص مباحث «تنها مسیر» و «تعیین کننده ترین عامل در مقدرات بشر» را گوش دادم، زندگیم متحول شده. از طرفی، چند وقته که مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» شما را گوش دادم. این مباحث هم تحولات تازه ای در من ایجاد کرد. الان به جایی رسیدم که نه خوشم میاد تلویزیون ببینم، نه دوس دارم مثل سابق، هندزفری به گوش بزنم و آهنگ گوش بدم، حتی آهنگ سنتی و حلال، و نه دوس دارم توی فضای مجازی بگردم و کلیپ ها و مستندها و فیلم های سینمایی جذاب و جالب را ببینم (هرچند حلال). احساس می کنم اگه وقتم را صرف فیلم و سریال و آهنگ و امثالهم بکنم، عمرم بیهوده تلف شده و بعدش عذاب وجدان می گیرم. قبلا اینطور نبودم، قبلا فیلم می دیدم خیلی مهم نبود که چندین ساعت وقتم صرف آهنگ و فیلم صرف میشه. الان دیگه از نظر روحی، به جایی رسیدم که اگه فرضا نیم ساعت فیلم سینمایی بخوام ببینم، عذاب وجدان می گیرم. البته تمام این تغییرات روحی را مثبت ارزیابی می کنم و تازه دارم می فهمم که واسه چی اومدم به این دنیا و ماموریتم در دنیا چیه. لذا پدید اومدن این روحیات در خودم را بد نمیدونم. ولی مشکل اینجاست که دیگه خیلی جاها نمیتونم برم، در روابطم دچار تعارض میشم، منظورم اینه که فرضا قبلا دوستم می گفت بیا بریم بیرون بتابیم، می رفتم. ولی الان کنکاش می کنم در درون خودم که دقیقا این تابیدن در بیرون چقدر من رو به خدا نزدیک میکنه، از طرفی چون دوستم توی ماشینش آهنگ میذاره، در مجموع پاسخ منفی به دوستم میدم و باهاش بیرون نمیرم. یا مثلا قبلا با آهنگ که مشکلی نداشتم، گوش دادن به آهنگ های شاد و مجاز تلویزیون را بلامانع میدونستم، ولی بعد از تکمیل سیرهای مطالعاتی آقای پناهیان و شما، به این نتیجه رسیدم که حتی همین آهنگهای مجاز هم باعث افزایش کثرت و دوری از وحدت نفس می شود و لذا از هرگونه آهنگی دوری می کنم (حتی دلیلی نمی بینم که چون آهنگ گوش نمیدم، پس به جاش مداحی گوش بدم). خدا رو شکر با این تحولات روحی که در من پدید اومده، هیچ گونه افسردگی هم ندارم (آخه خیلی ها خیال می کنند اگه آدم آهنگ شاد گوش نده، غمگین میشه، ولی من برعکس هستم، و معتقدم شادی باید از درون و اعماق دل بجوشه و در ظاهر و چهره نمایان بشه و برای شاد بودن نیازی به مطلب، آهنگ یا حرف شاد کننده نیست). خلاصه اش رو بخوام بگم، قبلا شادیهام سطحی بود، ولی الان با چیزهای الکی شاد نمیشم و نیاز به چیزی ندارم که شاد بشم. استاد! از چند چیز می ترسم: ۱. پس فردا اگه ازدواج کنم، همسرم قطعا شبیه به من نیست، دلش میخواد بره سیرک، بره سینما، بره کنسرت های موسیقی، انواع و اقسام فیلم های جذاب و مستند و عاشقانه را ببینه، انواع آهنگ های به روز را گوش بده. خب با این احوالات و روحیاتی که بنده حقیر پیدا کردم، همه آدمهای اطرافم (از جمله همسر آیندم) فکر می کنند من یه آدم افسرده هستم که مثل آدمهای معمولی نیستم، نه آهنگ گوش میدم، نه اهل کنسرت و سیرک هستم، نه اهل رفتن به سینما. فکر می کنم این باعث میشه آدمها ازم فراری بشند، یا اینکه روابطشون را باهام کمرنگ کنند، و اینکه همسرم از بودن با من لذت نبره (چون طبیعتا من باهاش به سیرک و سینما و اینجور جاهایی که چیزی جز افزایش کثرات به همراه نمیاره، نمیرم). چطور با این دغدغه که در آینده ممکنه رخ بده، کنار بیام؟ (فکر می کنم که خدا یه همسری روزیم میکنه که در مواردی، دقیقا مخالف عقاید من هست تا بدین وسیله امتحان بشم، به همین خاطر این سوال را ازتون می پرسم) ۲. جاده ای که توش هستم، درسته؟ با همین دست فرمون برم جلو؟ پیشنهاد خاصی ندارید؟ ۲. درک و فهم من از خودم و زندگیم اینه که ما به این دنیا نیومدیم که خودمون را به آب و آتیش بزنیم تا دنیا ازمون سواری بگیره (حب دنیا)، بلکه باید خودمون را به آب و آتیش بزنیم تا از دنیا سواری بگیریم (نگاه ابزاری به دنیا). حتی اینجا نیومدیم که به قول روانشناسان غربی با بکارگیری استعدادهامون به موفقیت برسیم. رسیدن به موفقیت موضوعیت نداره، بلکه سنخیت پیدا کردن و تناسبی نسبت به خدا پیدا کردن، موضوعیت داره. همه شئونات زندگی باید در خدمت این هدف و ماموریت (سنخیت یافتن با خدا برای لیاقت پیدا کردن جهت ملاقات با خدا) باشه. آیا برداشت بنده حقیر از زندگی، منطبق با حقیقت است؟ یا جایی دچار کج فهمی شده ام؟ در پایان از شما استاد عزیز و محترم خواهش می کنم که به همه کسانی که سیر مطالعاتی شما را تکمیل کرده اند، توصیه بفرمایید که سیر مطالعاتی استاد پناهیان (تنها مسیر و تعیین کننده ترین عامل در مقدرات بشر) را هم دنبال کنند. چون به نظر من سیر مطالعاتی استاد پناهیان و سیر مطالعاتی جنابعالی، مکمل همدیگه هستند. سیر مطالعاتی شما، عقلی است و سیر مطالعاتی استاد پناهیان، اخلاقی. هر دو در جایگاه خود، ارزشمند هستند. هر سیر مطالعاتی عقلی، فرد را وادار به تفکر و تدبر در خودش و جهان میکنه و چون تعقل و تفکر، هم به تمرکز و زمان مقتضی نیاز داره هم به حوصله، معمولا مباحث عقلی، خشک به نظر میرسه و حوصله طرف سر میره. مباحث اخلاقی، این خشکی را برطرف میکنه. از طرفی، از نظر بنده ناچیز، فقط تکیه کردن به مباحث اخلاقی هرچند ظاهرا شیرین و جذابه و نیازی به فکر کردن زیاد نداره، ولی باعث میشه که انسان در یک حدی متوقف بشه و درکش از خودش و خدا و دنیا، عمیق نباشه و صرفا در همون حد متوقف بشه و بعد از مدتی سست و کسل بشه. مباحث عقلی این مشکل را رفع میکنه. خداوند شما استاد عزیز را از یاران حضرت صاحب الزمان (عج) قرار دهد. پیشاپیش از پاسخگویی شما ممنونم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه! إن‌شاءاللّه خداوند همسر مناسب روح و روحیه‌ی خودتان را برایتان مقدّر می‌فرماید. ۲. نه! خوب است ولی مواظب باشید در افراط و تفریط نیفتید. آری! بنا نیست ما در هر چیز مباحی وارد شویم، ولی نباید طوری باشد که بقیه را از امور مباح محروم یا برایشان نفی کنیم. ۳. خیلی خوب است. رویهمرفته راهی خوب و پیشنهاد خوبی را مطرح می‌فرمایید. موفق باشید

25272
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر: وقت بخیر. ببخشید کتاب منازل السایرین کدوم ترجمه کامل ترین و بهترینه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌توان یکی را بر دیگری ترجیح داد، هرکدام حسن خود را دارد. ولی ترجمه‌ی جناب آقای محسن بینا و ترجمه‌ی جناب دکتر شیخ الاسلامی را می‌توان مدّ نظر داشت. موفق باشید

25278
متن پرسش
با سلام و خدا قوت و عرض ارادت: استاد نظرتون در مورد سخنرانی های آقای امینی خواه آن که تحلیل کتاب پس از مرگ است چیست؟ صحبتهاشون در مورد برزخ تا چه اندازه درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نمی‌دانم. موفق باشید

25259
متن پرسش
سلام علیکم: استاد محترم، امام صادق علیه اسلام فرمودند: خیری نیست در قرانd که در آن تدبر نباشد و نمازی که تفکر نباشد و علمی که فهم نباشد، آیا علت نبود پیشرفت در جامعه مومنین همین حدیث نیست که حافظان قرآن ما ارزش قرآن را به حفظ قوی آیات و صوت زیبایی آن می دانند و هنوز جامعه به سمت ارزش دهی به معانی و تفاسیر قرآن نرفته است و در مورد دانشگاه و حوزه های ما هم مدرک گرایی بیداد می کند. آیا این سخن پیامبر که فرمودند بعد مرگ به قاری قرآن می گویند بخوان و بالا برو شآمل بی تدبر حفظ کردن و قرائت می شود. خودم سالها تجربه کرده ام که تمرکز کردن در حفظ و تقلید صدای قاریان با الحان گوناگون اصلا مجالی برای تدبر نمی دهد به شدت به معارف قرآنی علاقه دارم ولی هنوز نتوانستم با خودم در مورد حفظ نکردن قرآن کنار بیایم. ای کاش شما با کلام نافذ خود فکر مرا از حفظ قرآن بگردانید. بارها به خودم می گویم اینکه حفظ قرآن آرزوی تو بوده به خاطر ماندن در مرتبه نازله قرآنی (الفاظ ) بوده ولی الان که خدا را شکر با قدم نهادن در معرفه النفس به دنبال حقایق عالمم و هر روز تشنه تر می شوم وقت گذاشتن برای حفظ الفاظ فقط وقت گرانمایه را می گیرد مخصوصا که وقت برای تثبیت حفظ از خود آن هم بیشتر است، آخر این چه سیستمی بود که توسط دار القرآن ها پیاده شد. این تجربه شیرین هم کرده ام که در طی مباحث معرفتی آیاتی که می خوانم در جانم می ماند و هر وقت به مفاهیم فکر می کنم آیه مورد نظر به یادم می آید بدون هیچ زحمتی ولی خوب آیات پراکنده می شوند و نمی دانم در این ترتیب آیات هم برکتی نهفته است؟ ۲. اینکه بعضا در خواب انسان با اختیار خود لذت های معنوی (مثل زیارت، گوش به صوتی زیبا، خواندن مطلبی خوردن از آب ناب) را تجربه می کند ولی از طول دادن آن عاجز می شود نتیجه کم مراقبه کردن در طول روز است یا نتیجه کم بودن علم انسان از حقایق یا اقتضای بودن در ماده؟ ببخشید استاد از طولانی شدن مطلب، حلال بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اصل را بر تدبّر در قرآن بگذارید که ما مأمور به آن هستیم آن‌جایی که می‌فرماید: «افلا یتدبّرون القرآن» ۲. شاید بیش از این شأن خواب نباشد زیرا خواب در موطن خیال است و موطن خیال، ثبات ندارد. موفق باشید

25253
متن پرسش
با سلام: با عنایت به اهمیت قلب و زنده شدن آن کدام یک از جلسات سخنرانی حضرتعالی و یا کتب شما یا دیگران را برای این امر مفید می دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم شرح نامه‌ی ۳‍۱ نهج‌البلاغه که بر روی سایت هست، بتواند کمک کند. موفق باشید

25258
متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار: چند سوال پیرامون مبحث حرکت جوهری داشتم: ۱. به نظرم عبارت قرآنی «کل شی هالک الا وجهه» با عبارت قرآنی «کل یوم هو فی شان» در تضاد است. منظور از عبارت قرآنی اول یعنی کل شی هالک الا وجهه این است که تنها وجود حاضر در صحنه، حضرت حق است (بقیه هر چه می بینیم، ظهورات حضرت حق است). منظور از عبارت دوم یعنی کل یوم هو فی شان، این است که حضرت حق همواره در حال ایجاد و خلق (افاضه فیض یا همان هستی بخشی) است. به بیان دیگر، عبارت قرآنی اول ناظر بر قبول وحدت شخصی وجود و تشکیک ظهور است، در حالی که عبارت قرآنی دوم، ناظر بر قبول تشکیک وجود است. نظر شما چیه استاد؟ ۲. یکی از نتایج حرکت جوهری، ذات قیوم خداوند و فیض دهندگی دائمی او اثبات می شود (و اینکه خداوند بواسطه فیض بخشی خود، همواره عالم جدیدی را ایجاد می کند)، شبیه این مثال است که یک لامپ در اتاق باشد و من دستم را روی کلید مربوط به لامپ بگذارم و مکررا خاموش و روشن کنم. البته مثال را برای تقریب ذهن عرض کردم چون مثال بهتری سراغ نداشتم. ولی با این حال، می توان گفت که هر لحظه که نور لامپ خاموش می شود، آن پرتوهای نوری (وجودهای بالغیری) که تا قبل از خاموش شدن لامپ بودند، بواسطه خاموش شدن لامپ، از هستی ساقط می شوند، و وقتی لامپ را دوباره روشن کنم، پرتوهای نوری جدیدی در اتاق خواهیم داشت که عین پرتوهای قبلی نیستند (وجودهای جدیدی که بعد از ساقط شدن وجودهای قبلی ایجاد می شوند، دیگر وجودهای سابق نیستند). در نتیجه، ذات یا جوهر ما کاملا تغییر می کند، به عبارت دیگر، نمی توان گفت که منِ من جدید، همان منِ من جدید است. این تناقض چطور قابل رفع است؟ پیشاپیش از توجه و پاسخگویی تان متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در آیه‌ی «کلّ یوم هو فی شأن» حضرت حق نظر به قسمت قبل دارند که می‌فرماید: «یسئله‌ من فی السموات و الارض» و با تجلیات خود جواب طلب مخلوقات را می‌دهد تا آن‌ها را از قوه به فعل در آورد و در این رابطه، جای وحدت شخصیه وجود محفوظ است به اعتبار آن‌که در صقع ربوبی و در مقام عین ثابته‌ی مخلوق، حضرت حق با مخلوقات مرتبط است.۲. همچنان که در «حرکت جوهری» بحث شد آن‌چه موجب ربط مرتبه‌ی قبل حرکت به مرتبه‌ی بعد از آن است، ذات خود حرکت است که همواره در صحنه می‌باشد. موفق باشید

25245
متن پرسش
سلام استاد روزتون بخیر: در مورد شناخت جایگاه و آداب کلام و انواع آن مثل گفت‌وگو، مباحثه، مذاکره، مناظره، جر و بحث، مغالطه و... می خواستم بیشتر بدونم. لطفا اگه کتاب خوبی در این زمینه می شناسید به بنده معرفی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب در این مورد زیاد است. از «تجدید الاعتقاد» خواجه نصیر بگیر تا «جهان بینی»های شهید مطهری. شاید کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست، به کار آید. موفق باشید

25234
متن پرسش
سلام: آیا حقیقت خداوند همان ذات یا الله است؟ آیا می‌توان مرتبه ای بالاتر از الله برای خداوند متصور شد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ذات حضرت حق فوق درک عقل و مبرا از چگونگی است. موفق باشید

25229
متن پرسش
سلام و نور: برای سیر مطالعاتی معرفت نفس کتاب ده نکته معرفت نفس و خویشتن پنهان رو مطالعه کردم، کتاب معرفت نفس و حشر رو شروع کنم یا مطالبش برای سومین کتاب سنگینه؟ شما چه کتابی رو معرفی می کنید؟ (بنده و چند نفر از دوستان سیر مطالعاتی رو شروع کردیم و الان نمیدونیم چه کتابی رو بخونیم لطفا سوالم رو جواب بدید، خیلی ممنون)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «معاد» با شرح آن خوب باشد. موفق باشید

25219
متن پرسش
سلام استاد عزیز، خدا قوت: برهان صدیقین میگه: عین وجودی داریم که وجودهای مختلف (اشد، شدید و خفیف الوجود) را صادر می کند. هر کدام از اشد، شدید و خفیف الوجودها، در مرتبه خود، ظهوراتی دارند. به طور خلاصه عرفان میگه: احدی در صحنه حاضر است به نام حضرت حق، و هر چه به چشم می بینیم، همگی ظهورات حضرت حق است. سوالم اینه که اولا آیا درست فهمیدم؟ ثانیا خواهشا برای وجودهای اشد، شدید و خفیف، چند مثال ساده بزنید. ثالثا، عارف، ظهورات را (مثلا جلوه حیات در سنگ یا برگ درخت یا آب) به چشم سر هم می تواند ببیند؟ یا فقط با چشم دلش (قلبش) می تواند ببیند؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! خوب متوجه شده‌اید. ۲. حقیقت نوری اولیاء معصوم در مقامِ اشدالوجود و جامعیت وجود است و پایین‌ترین درجه‌ی وجود، وجود عالم ماده است. ۳. مگر با چشم سر می‌توان حیات را حسّ کرد؟!!

25201
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد: در برهان صدیقین گفتید که عالم با مرتبه اشد، به عالم با مرتبه شدید جلوه می کند، و عالم با مرتبه شدید به عالم با مرتبه خفیف، جلوه می کند و لذا عوالم نازله، جلوه عوالم بالاتر خود هستند. برداشت من اینه که عوالم نازله (دنیا و برزخ و قیامت)، مخصوص موجودات مجرد هستند. و این صحبت ها در مورد موجودات غیر مجرد (مثل سنگ و کلوخ و آب و خاک و چوب و غیره) که فاقد روح هستند (موجوداتی که غیرتشکیکی هستند یا همان ماهیات)، کارایی ندارد. منظور من اینه که منِ من در عالم دنیا (عالم ماده)، باطنش در عالم برزخ است که از آنجا افاضه کرده و منِ من را در عالم دنیا ایجاد کرده (به صورت جلوه) و همین منِ من در عالم برزخ (عالم مثال)، باطنش در عالم قیامت (عالم عقل) است که از آنجا افاضه کرده و منِ من به صورت تجلی، در عالم برزخ ایجاد شده است. حال سوال من این است که پس تن من چه؟ از آنجا که تن من تشکیکی نیست، لذا نمی توان برای آن وجودی متصور بود که در عالم برزخ باشد و از آنجا جلوه کرده باشد. و چون وجودی در عالم برزخ برای تن من نیست که به عالم پایین تر خود (عالم دنیا) جلوه کند، پس در عالم قیامت هم برای تن من، باطنی وجود ندارد. از طرفی چوب و سنگ و دیوار و امثالهم مشابه تن من، غیرتشکیکی هستند. لذا اینطور نتیجه گرفته می شود که صرفا مجردات در عوالم بالاتر خود دارای باطن هستند و در نهایت به خدا (که عین وجود و کمال است) ختم می شود (از خدا صادر می شوند) ولی غیرمجرداتی که در عالم می بینیم (سنگ، خاک، کلوخ، کوه، دریا و امثالهم)، چون غیرتشکیکی هستند، به خدا ختم نمی شوند. می دانم که یک جای این تحلیلم می لنگد که کوه و دشت و صحرا و دریا و کلا غیرمجردات، به خدا ختم نشده. اشکال کارم کجاست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین ماهیت و وجود، خلط انجام نگیرد. «وجود» تشکیکی است و هرچیزی را که از زاویه‌ی وجودی‌اش مدّ نظر قرار دهید مرتبه‌ی بالاتر و باطن برایش می‌توان مدّ نظر قرار داد آن هم به اعتبار وجهِ وجودیِ آن. موفق باشید

25200
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد چرا وقتی شبهه ای را حل می کنیم و دلیل قانع کننده جهت دفع شبهه می یابیم و با همان دلیل شبهه دفع می شود، پس از مدتی دوباره همان شبهه آزارمان می دهد، و بیشتر مانند این است که کسی آن شبهه را در گوشمان نجوا می کند و فقط قصدش آزار و اذیت ماست نه گمراه کردن، و خودمان هم بیشتر از اینکه بیهوده و بی دلیل این شبهه در ذهن مان دوباره ظهور کرده و نجوای آن در اختیار ما نیست اذیت می شویم و بیشتر اینکه چرا این شبهه با اینکه با دلیل محکم دفع شده دوباره به سراغمان آمده آدم را اذیت می کند، آیا این از کلیدهای شیطان است تا با حساسیت ما به این شبهه و اذیت شدنمان به واسطه این حساسیت لذت عبادت را به کاممان تلخ کند و ما را مشغول به یک نجوای بیهوده کند؟ راهکار رهایی از این حالت و اینکه اگر شبهه ای دفع شد و دوباره نجوای آن سراغمان آمد چیست؟ آیا باید بعد از حاصل شدن یقین باید به نجوای همان شبهه بی توجهی کرد و حساس نبود و عصبانی و ناراحت نشد تا اثرش کمرنگ شود و از بین برود؟ لطفا بنده را راهنمایی نمایید تا آن راه را در زندگی برای رفع مشکل اینگونه بکار بندم، متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که انسان دائماً در معرض شبهات باشد و سپس بتواند از آن‌ها عبور کند، چیز بدی نیست و موجب قوت عقل می‌شود. پیشنهاد ما دنبال‌کردنِ مباحث معرفت نفس است. موفق باشید

25209
متن پرسش
سلام: در کتاب جایگاه جن شیطان و جادوگر در مورد فردی که خیالاتش قوت گرفته و مثلا در تنهایی دزد را تصور می‌کند که آمده و کتکش زده آیا می‌توان این مطلب را به حرفهایی که اساتید موفقیت دنیا برای بدست آوردن موفقیت دنیایی با عنوان تجسم خلاق و قانون جذب مطرح می‌کنند بسط داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً همین‌طور است که متوجه شده‌اید. ولی در هر حال، واقعیاتْ ماورای توهّمات است. موفق باشید

25208
متن پرسش
سلام و احترام: وقت بخیر. استاد من خیلی پیشرفت معنویم سریعه. نظم ندارم در معنویات و بلد نیستم از این استعدادم چطوری بهره کامل ببرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» بزنید، راه‌هایی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

25190
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: برای دنبال کردن بحث امام شناسی (عامه و خاصه) چه کتاب هایی رو معرفی می فرمایید؟ تا حدودی کتاب های شما رو مطالعه کردم. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم مجلداتِ «امام شناسی» آیت اللّه تهرانی کمک کند. موفق باشید

25199
متن پرسش
سلام: در صفحه ۴۲ کتاب از برهان تا عرفان نوشته شده که هرچه موجودات از درجه وجودی بیشتری برخوردار باشند، کمتر با چشم قابل رویت هستند. برعکس آن هم صادق است. پس باید انتظار داشته باشیم اجنه و شیاطین که درجه وجودیشان پایین تر از درجه وجودی نفس انسان هاست، برای انسان قابل رویت باشد، در حالی که این چنین نیست. چطور این تناقض قابل رفع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد که انسان چه اندازه به بدنش نظر داشته باشد و به آن مشغول باشد. اولیاء الهی که در مقام نفس ناطقه‌ی خود مستقرند، متوجه‌ی اجنّه و شیاطین هستند، ولی توجه به آن‌ها ندارند زیرا به نحوی روح‌شان نازل می‌شود همان‌طور که به بدن‌شان توجه خاص ندارند. موفق باشید

25168
متن پرسش
مختصر: از آنجایی که می دانیم، خلیفه الله شدن یعنی همان مظهر صفات و افعال خداوندی است، سوال اینجاست که آیا راه مظهریت این است که به دنبال کسب صفات برویم و آن را با اعمال، در خود بروز بدهیم (مثلا صفت شجاعت را تمرین بکنیم تا شجاع شویم) یا فقط باید دل و ظرف را پاک کنیم و بعد صفات، خود به خود در دل ظهور می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم راه دوم نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود، منتهی به شرطی که مقدماتِ معرفتی فراموش نشود. موفق باشید

نمایش چاپی