بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25283
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: از وقتی سیر مطالعاتی استاد پناهیان به خصوص مباحث «تنها مسیر» و «تعیین کننده ترین عامل در مقدرات بشر» را گوش دادم، زندگیم متحول شده. از طرفی، چند وقته که مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» شما را گوش دادم. این مباحث هم تحولات تازه ای در من ایجاد کرد. الان به جایی رسیدم که نه خوشم میاد تلویزیون ببینم، نه دوس دارم مثل سابق، هندزفری به گوش بزنم و آهنگ گوش بدم، حتی آهنگ سنتی و حلال، و نه دوس دارم توی فضای مجازی بگردم و کلیپ ها و مستندها و فیلم های سینمایی جذاب و جالب را ببینم (هرچند حلال). احساس می کنم اگه وقتم را صرف فیلم و سریال و آهنگ و امثالهم بکنم، عمرم بیهوده تلف شده و بعدش عذاب وجدان می گیرم. قبلا اینطور نبودم، قبلا فیلم می دیدم خیلی مهم نبود که چندین ساعت وقتم صرف آهنگ و فیلم صرف میشه. الان دیگه از نظر روحی، به جایی رسیدم که اگه فرضا نیم ساعت فیلم سینمایی بخوام ببینم، عذاب وجدان می گیرم. البته تمام این تغییرات روحی را مثبت ارزیابی می کنم و تازه دارم می فهمم که واسه چی اومدم به این دنیا و ماموریتم در دنیا چیه. لذا پدید اومدن این روحیات در خودم را بد نمیدونم. ولی مشکل اینجاست که دیگه خیلی جاها نمیتونم برم، در روابطم دچار تعارض میشم، منظورم اینه که فرضا قبلا دوستم می گفت بیا بریم بیرون بتابیم، می رفتم. ولی الان کنکاش می کنم در درون خودم که دقیقا این تابیدن در بیرون چقدر من رو به خدا نزدیک میکنه، از طرفی چون دوستم توی ماشینش آهنگ میذاره، در مجموع پاسخ منفی به دوستم میدم و باهاش بیرون نمیرم. یا مثلا قبلا با آهنگ که مشکلی نداشتم، گوش دادن به آهنگ های شاد و مجاز تلویزیون را بلامانع میدونستم، ولی بعد از تکمیل سیرهای مطالعاتی آقای پناهیان و شما، به این نتیجه رسیدم که حتی همین آهنگهای مجاز هم باعث افزایش کثرت و دوری از وحدت نفس می شود و لذا از هرگونه آهنگی دوری می کنم (حتی دلیلی نمی بینم که چون آهنگ گوش نمیدم، پس به جاش مداحی گوش بدم). خدا رو شکر با این تحولات روحی که در من پدید اومده، هیچ گونه افسردگی هم ندارم (آخه خیلی ها خیال می کنند اگه آدم آهنگ شاد گوش نده، غمگین میشه، ولی من برعکس هستم، و معتقدم شادی باید از درون و اعماق دل بجوشه و در ظاهر و چهره نمایان بشه و برای شاد بودن نیازی به مطلب، آهنگ یا حرف شاد کننده نیست). خلاصه اش رو بخوام بگم، قبلا شادیهام سطحی بود، ولی الان با چیزهای الکی شاد نمیشم و نیاز به چیزی ندارم که شاد بشم. استاد! از چند چیز می ترسم: ۱. پس فردا اگه ازدواج کنم، همسرم قطعا شبیه به من نیست، دلش میخواد بره سیرک، بره سینما، بره کنسرت های موسیقی، انواع و اقسام فیلم های جذاب و مستند و عاشقانه را ببینه، انواع آهنگ های به روز را گوش بده. خب با این احوالات و روحیاتی که بنده حقیر پیدا کردم، همه آدمهای اطرافم (از جمله همسر آیندم) فکر می کنند من یه آدم افسرده هستم که مثل آدمهای معمولی نیستم، نه آهنگ گوش میدم، نه اهل کنسرت و سیرک هستم، نه اهل رفتن به سینما. فکر می کنم این باعث میشه آدمها ازم فراری بشند، یا اینکه روابطشون را باهام کمرنگ کنند، و اینکه همسرم از بودن با من لذت نبره (چون طبیعتا من باهاش به سیرک و سینما و اینجور جاهایی که چیزی جز افزایش کثرات به همراه نمیاره، نمیرم). چطور با این دغدغه که در آینده ممکنه رخ بده، کنار بیام؟ (فکر می کنم که خدا یه همسری روزیم میکنه که در مواردی، دقیقا مخالف عقاید من هست تا بدین وسیله امتحان بشم، به همین خاطر این سوال را ازتون می پرسم) ۲. جاده ای که توش هستم، درسته؟ با همین دست فرمون برم جلو؟ پیشنهاد خاصی ندارید؟ ۲. درک و فهم من از خودم و زندگیم اینه که ما به این دنیا نیومدیم که خودمون را به آب و آتیش بزنیم تا دنیا ازمون سواری بگیره (حب دنیا)، بلکه باید خودمون را به آب و آتیش بزنیم تا از دنیا سواری بگیریم (نگاه ابزاری به دنیا). حتی اینجا نیومدیم که به قول روانشناسان غربی با بکارگیری استعدادهامون به موفقیت برسیم. رسیدن به موفقیت موضوعیت نداره، بلکه سنخیت پیدا کردن و تناسبی نسبت به خدا پیدا کردن، موضوعیت داره. همه شئونات زندگی باید در خدمت این هدف و ماموریت (سنخیت یافتن با خدا برای لیاقت پیدا کردن جهت ملاقات با خدا) باشه. آیا برداشت بنده حقیر از زندگی، منطبق با حقیقت است؟ یا جایی دچار کج فهمی شده ام؟ در پایان از شما استاد عزیز و محترم خواهش می کنم که به همه کسانی که سیر مطالعاتی شما را تکمیل کرده اند، توصیه بفرمایید که سیر مطالعاتی استاد پناهیان (تنها مسیر و تعیین کننده ترین عامل در مقدرات بشر) را هم دنبال کنند. چون به نظر من سیر مطالعاتی استاد پناهیان و سیر مطالعاتی جنابعالی، مکمل همدیگه هستند. سیر مطالعاتی شما، عقلی است و سیر مطالعاتی استاد پناهیان، اخلاقی. هر دو در جایگاه خود، ارزشمند هستند. هر سیر مطالعاتی عقلی، فرد را وادار به تفکر و تدبر در خودش و جهان میکنه و چون تعقل و تفکر، هم به تمرکز و زمان مقتضی نیاز داره هم به حوصله، معمولا مباحث عقلی، خشک به نظر میرسه و حوصله طرف سر میره. مباحث اخلاقی، این خشکی را برطرف میکنه. از طرفی، از نظر بنده ناچیز، فقط تکیه کردن به مباحث اخلاقی هرچند ظاهرا شیرین و جذابه و نیازی به فکر کردن زیاد نداره، ولی باعث میشه که انسان در یک حدی متوقف بشه و درکش از خودش و خدا و دنیا، عمیق نباشه و صرفا در همون حد متوقف بشه و بعد از مدتی سست و کسل بشه. مباحث عقلی این مشکل را رفع میکنه. خداوند شما استاد عزیز را از یاران حضرت صاحب الزمان (عج) قرار دهد. پیشاپیش از پاسخگویی شما ممنونم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه! إن‌شاءاللّه خداوند همسر مناسب روح و روحیه‌ی خودتان را برایتان مقدّر می‌فرماید. ۲. نه! خوب است ولی مواظب باشید در افراط و تفریط نیفتید. آری! بنا نیست ما در هر چیز مباحی وارد شویم، ولی نباید طوری باشد که بقیه را از امور مباح محروم یا برایشان نفی کنیم. ۳. خیلی خوب است. رویهمرفته راهی خوب و پیشنهاد خوبی را مطرح می‌فرمایید. موفق باشید

25272
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر: وقت بخیر. ببخشید کتاب منازل السایرین کدوم ترجمه کامل ترین و بهترینه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌توان یکی را بر دیگری ترجیح داد، هرکدام حسن خود را دارد. ولی ترجمه‌ی جناب آقای محسن بینا و ترجمه‌ی جناب دکتر شیخ الاسلامی را می‌توان مدّ نظر داشت. موفق باشید

25278
متن پرسش
با سلام و خدا قوت و عرض ارادت: استاد نظرتون در مورد سخنرانی های آقای امینی خواه آن که تحلیل کتاب پس از مرگ است چیست؟ صحبتهاشون در مورد برزخ تا چه اندازه درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نمی‌دانم. موفق باشید

25259
متن پرسش
سلام علیکم: استاد محترم، امام صادق علیه اسلام فرمودند: خیری نیست در قرانd که در آن تدبر نباشد و نمازی که تفکر نباشد و علمی که فهم نباشد، آیا علت نبود پیشرفت در جامعه مومنین همین حدیث نیست که حافظان قرآن ما ارزش قرآن را به حفظ قوی آیات و صوت زیبایی آن می دانند و هنوز جامعه به سمت ارزش دهی به معانی و تفاسیر قرآن نرفته است و در مورد دانشگاه و حوزه های ما هم مدرک گرایی بیداد می کند. آیا این سخن پیامبر که فرمودند بعد مرگ به قاری قرآن می گویند بخوان و بالا برو شآمل بی تدبر حفظ کردن و قرائت می شود. خودم سالها تجربه کرده ام که تمرکز کردن در حفظ و تقلید صدای قاریان با الحان گوناگون اصلا مجالی برای تدبر نمی دهد به شدت به معارف قرآنی علاقه دارم ولی هنوز نتوانستم با خودم در مورد حفظ نکردن قرآن کنار بیایم. ای کاش شما با کلام نافذ خود فکر مرا از حفظ قرآن بگردانید. بارها به خودم می گویم اینکه حفظ قرآن آرزوی تو بوده به خاطر ماندن در مرتبه نازله قرآنی (الفاظ ) بوده ولی الان که خدا را شکر با قدم نهادن در معرفه النفس به دنبال حقایق عالمم و هر روز تشنه تر می شوم وقت گذاشتن برای حفظ الفاظ فقط وقت گرانمایه را می گیرد مخصوصا که وقت برای تثبیت حفظ از خود آن هم بیشتر است، آخر این چه سیستمی بود که توسط دار القرآن ها پیاده شد. این تجربه شیرین هم کرده ام که در طی مباحث معرفتی آیاتی که می خوانم در جانم می ماند و هر وقت به مفاهیم فکر می کنم آیه مورد نظر به یادم می آید بدون هیچ زحمتی ولی خوب آیات پراکنده می شوند و نمی دانم در این ترتیب آیات هم برکتی نهفته است؟ ۲. اینکه بعضا در خواب انسان با اختیار خود لذت های معنوی (مثل زیارت، گوش به صوتی زیبا، خواندن مطلبی خوردن از آب ناب) را تجربه می کند ولی از طول دادن آن عاجز می شود نتیجه کم مراقبه کردن در طول روز است یا نتیجه کم بودن علم انسان از حقایق یا اقتضای بودن در ماده؟ ببخشید استاد از طولانی شدن مطلب، حلال بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اصل را بر تدبّر در قرآن بگذارید که ما مأمور به آن هستیم آن‌جایی که می‌فرماید: «افلا یتدبّرون القرآن» ۲. شاید بیش از این شأن خواب نباشد زیرا خواب در موطن خیال است و موطن خیال، ثبات ندارد. موفق باشید

25253
متن پرسش
با سلام: با عنایت به اهمیت قلب و زنده شدن آن کدام یک از جلسات سخنرانی حضرتعالی و یا کتب شما یا دیگران را برای این امر مفید می دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم شرح نامه‌ی ۳‍۱ نهج‌البلاغه که بر روی سایت هست، بتواند کمک کند. موفق باشید

25258
متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار: چند سوال پیرامون مبحث حرکت جوهری داشتم: ۱. به نظرم عبارت قرآنی «کل شی هالک الا وجهه» با عبارت قرآنی «کل یوم هو فی شان» در تضاد است. منظور از عبارت قرآنی اول یعنی کل شی هالک الا وجهه این است که تنها وجود حاضر در صحنه، حضرت حق است (بقیه هر چه می بینیم، ظهورات حضرت حق است). منظور از عبارت دوم یعنی کل یوم هو فی شان، این است که حضرت حق همواره در حال ایجاد و خلق (افاضه فیض یا همان هستی بخشی) است. به بیان دیگر، عبارت قرآنی اول ناظر بر قبول وحدت شخصی وجود و تشکیک ظهور است، در حالی که عبارت قرآنی دوم، ناظر بر قبول تشکیک وجود است. نظر شما چیه استاد؟ ۲. یکی از نتایج حرکت جوهری، ذات قیوم خداوند و فیض دهندگی دائمی او اثبات می شود (و اینکه خداوند بواسطه فیض بخشی خود، همواره عالم جدیدی را ایجاد می کند)، شبیه این مثال است که یک لامپ در اتاق باشد و من دستم را روی کلید مربوط به لامپ بگذارم و مکررا خاموش و روشن کنم. البته مثال را برای تقریب ذهن عرض کردم چون مثال بهتری سراغ نداشتم. ولی با این حال، می توان گفت که هر لحظه که نور لامپ خاموش می شود، آن پرتوهای نوری (وجودهای بالغیری) که تا قبل از خاموش شدن لامپ بودند، بواسطه خاموش شدن لامپ، از هستی ساقط می شوند، و وقتی لامپ را دوباره روشن کنم، پرتوهای نوری جدیدی در اتاق خواهیم داشت که عین پرتوهای قبلی نیستند (وجودهای جدیدی که بعد از ساقط شدن وجودهای قبلی ایجاد می شوند، دیگر وجودهای سابق نیستند). در نتیجه، ذات یا جوهر ما کاملا تغییر می کند، به عبارت دیگر، نمی توان گفت که منِ من جدید، همان منِ من جدید است. این تناقض چطور قابل رفع است؟ پیشاپیش از توجه و پاسخگویی تان متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در آیه‌ی «کلّ یوم هو فی شأن» حضرت حق نظر به قسمت قبل دارند که می‌فرماید: «یسئله‌ من فی السموات و الارض» و با تجلیات خود جواب طلب مخلوقات را می‌دهد تا آن‌ها را از قوه به فعل در آورد و در این رابطه، جای وحدت شخصیه وجود محفوظ است به اعتبار آن‌که در صقع ربوبی و در مقام عین ثابته‌ی مخلوق، حضرت حق با مخلوقات مرتبط است.۲. همچنان که در «حرکت جوهری» بحث شد آن‌چه موجب ربط مرتبه‌ی قبل حرکت به مرتبه‌ی بعد از آن است، ذات خود حرکت است که همواره در صحنه می‌باشد. موفق باشید

25245
متن پرسش
سلام استاد روزتون بخیر: در مورد شناخت جایگاه و آداب کلام و انواع آن مثل گفت‌وگو، مباحثه، مذاکره، مناظره، جر و بحث، مغالطه و... می خواستم بیشتر بدونم. لطفا اگه کتاب خوبی در این زمینه می شناسید به بنده معرفی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب در این مورد زیاد است. از «تجدید الاعتقاد» خواجه نصیر بگیر تا «جهان بینی»های شهید مطهری. شاید کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست، به کار آید. موفق باشید

25234
متن پرسش
سلام: آیا حقیقت خداوند همان ذات یا الله است؟ آیا می‌توان مرتبه ای بالاتر از الله برای خداوند متصور شد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ذات حضرت حق فوق درک عقل و مبرا از چگونگی است. موفق باشید

25229
متن پرسش
سلام و نور: برای سیر مطالعاتی معرفت نفس کتاب ده نکته معرفت نفس و خویشتن پنهان رو مطالعه کردم، کتاب معرفت نفس و حشر رو شروع کنم یا مطالبش برای سومین کتاب سنگینه؟ شما چه کتابی رو معرفی می کنید؟ (بنده و چند نفر از دوستان سیر مطالعاتی رو شروع کردیم و الان نمیدونیم چه کتابی رو بخونیم لطفا سوالم رو جواب بدید، خیلی ممنون)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «معاد» با شرح آن خوب باشد. موفق باشید

25219
متن پرسش
سلام استاد عزیز، خدا قوت: برهان صدیقین میگه: عین وجودی داریم که وجودهای مختلف (اشد، شدید و خفیف الوجود) را صادر می کند. هر کدام از اشد، شدید و خفیف الوجودها، در مرتبه خود، ظهوراتی دارند. به طور خلاصه عرفان میگه: احدی در صحنه حاضر است به نام حضرت حق، و هر چه به چشم می بینیم، همگی ظهورات حضرت حق است. سوالم اینه که اولا آیا درست فهمیدم؟ ثانیا خواهشا برای وجودهای اشد، شدید و خفیف، چند مثال ساده بزنید. ثالثا، عارف، ظهورات را (مثلا جلوه حیات در سنگ یا برگ درخت یا آب) به چشم سر هم می تواند ببیند؟ یا فقط با چشم دلش (قلبش) می تواند ببیند؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! خوب متوجه شده‌اید. ۲. حقیقت نوری اولیاء معصوم در مقامِ اشدالوجود و جامعیت وجود است و پایین‌ترین درجه‌ی وجود، وجود عالم ماده است. ۳. مگر با چشم سر می‌توان حیات را حسّ کرد؟!!

25201
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد: در برهان صدیقین گفتید که عالم با مرتبه اشد، به عالم با مرتبه شدید جلوه می کند، و عالم با مرتبه شدید به عالم با مرتبه خفیف، جلوه می کند و لذا عوالم نازله، جلوه عوالم بالاتر خود هستند. برداشت من اینه که عوالم نازله (دنیا و برزخ و قیامت)، مخصوص موجودات مجرد هستند. و این صحبت ها در مورد موجودات غیر مجرد (مثل سنگ و کلوخ و آب و خاک و چوب و غیره) که فاقد روح هستند (موجوداتی که غیرتشکیکی هستند یا همان ماهیات)، کارایی ندارد. منظور من اینه که منِ من در عالم دنیا (عالم ماده)، باطنش در عالم برزخ است که از آنجا افاضه کرده و منِ من را در عالم دنیا ایجاد کرده (به صورت جلوه) و همین منِ من در عالم برزخ (عالم مثال)، باطنش در عالم قیامت (عالم عقل) است که از آنجا افاضه کرده و منِ من به صورت تجلی، در عالم برزخ ایجاد شده است. حال سوال من این است که پس تن من چه؟ از آنجا که تن من تشکیکی نیست، لذا نمی توان برای آن وجودی متصور بود که در عالم برزخ باشد و از آنجا جلوه کرده باشد. و چون وجودی در عالم برزخ برای تن من نیست که به عالم پایین تر خود (عالم دنیا) جلوه کند، پس در عالم قیامت هم برای تن من، باطنی وجود ندارد. از طرفی چوب و سنگ و دیوار و امثالهم مشابه تن من، غیرتشکیکی هستند. لذا اینطور نتیجه گرفته می شود که صرفا مجردات در عوالم بالاتر خود دارای باطن هستند و در نهایت به خدا (که عین وجود و کمال است) ختم می شود (از خدا صادر می شوند) ولی غیرمجرداتی که در عالم می بینیم (سنگ، خاک، کلوخ، کوه، دریا و امثالهم)، چون غیرتشکیکی هستند، به خدا ختم نمی شوند. می دانم که یک جای این تحلیلم می لنگد که کوه و دشت و صحرا و دریا و کلا غیرمجردات، به خدا ختم نشده. اشکال کارم کجاست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین ماهیت و وجود، خلط انجام نگیرد. «وجود» تشکیکی است و هرچیزی را که از زاویه‌ی وجودی‌اش مدّ نظر قرار دهید مرتبه‌ی بالاتر و باطن برایش می‌توان مدّ نظر قرار داد آن هم به اعتبار وجهِ وجودیِ آن. موفق باشید

25200
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد چرا وقتی شبهه ای را حل می کنیم و دلیل قانع کننده جهت دفع شبهه می یابیم و با همان دلیل شبهه دفع می شود، پس از مدتی دوباره همان شبهه آزارمان می دهد، و بیشتر مانند این است که کسی آن شبهه را در گوشمان نجوا می کند و فقط قصدش آزار و اذیت ماست نه گمراه کردن، و خودمان هم بیشتر از اینکه بیهوده و بی دلیل این شبهه در ذهن مان دوباره ظهور کرده و نجوای آن در اختیار ما نیست اذیت می شویم و بیشتر اینکه چرا این شبهه با اینکه با دلیل محکم دفع شده دوباره به سراغمان آمده آدم را اذیت می کند، آیا این از کلیدهای شیطان است تا با حساسیت ما به این شبهه و اذیت شدنمان به واسطه این حساسیت لذت عبادت را به کاممان تلخ کند و ما را مشغول به یک نجوای بیهوده کند؟ راهکار رهایی از این حالت و اینکه اگر شبهه ای دفع شد و دوباره نجوای آن سراغمان آمد چیست؟ آیا باید بعد از حاصل شدن یقین باید به نجوای همان شبهه بی توجهی کرد و حساس نبود و عصبانی و ناراحت نشد تا اثرش کمرنگ شود و از بین برود؟ لطفا بنده را راهنمایی نمایید تا آن راه را در زندگی برای رفع مشکل اینگونه بکار بندم، متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که انسان دائماً در معرض شبهات باشد و سپس بتواند از آن‌ها عبور کند، چیز بدی نیست و موجب قوت عقل می‌شود. پیشنهاد ما دنبال‌کردنِ مباحث معرفت نفس است. موفق باشید

25209
متن پرسش
سلام: در کتاب جایگاه جن شیطان و جادوگر در مورد فردی که خیالاتش قوت گرفته و مثلا در تنهایی دزد را تصور می‌کند که آمده و کتکش زده آیا می‌توان این مطلب را به حرفهایی که اساتید موفقیت دنیا برای بدست آوردن موفقیت دنیایی با عنوان تجسم خلاق و قانون جذب مطرح می‌کنند بسط داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً همین‌طور است که متوجه شده‌اید. ولی در هر حال، واقعیاتْ ماورای توهّمات است. موفق باشید

25208
متن پرسش
سلام و احترام: وقت بخیر. استاد من خیلی پیشرفت معنویم سریعه. نظم ندارم در معنویات و بلد نیستم از این استعدادم چطوری بهره کامل ببرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» بزنید، راه‌هایی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

25190
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: برای دنبال کردن بحث امام شناسی (عامه و خاصه) چه کتاب هایی رو معرفی می فرمایید؟ تا حدودی کتاب های شما رو مطالعه کردم. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم مجلداتِ «امام شناسی» آیت اللّه تهرانی کمک کند. موفق باشید

25199
متن پرسش
سلام: در صفحه ۴۲ کتاب از برهان تا عرفان نوشته شده که هرچه موجودات از درجه وجودی بیشتری برخوردار باشند، کمتر با چشم قابل رویت هستند. برعکس آن هم صادق است. پس باید انتظار داشته باشیم اجنه و شیاطین که درجه وجودیشان پایین تر از درجه وجودی نفس انسان هاست، برای انسان قابل رویت باشد، در حالی که این چنین نیست. چطور این تناقض قابل رفع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد که انسان چه اندازه به بدنش نظر داشته باشد و به آن مشغول باشد. اولیاء الهی که در مقام نفس ناطقه‌ی خود مستقرند، متوجه‌ی اجنّه و شیاطین هستند، ولی توجه به آن‌ها ندارند زیرا به نحوی روح‌شان نازل می‌شود همان‌طور که به بدن‌شان توجه خاص ندارند. موفق باشید

25168
متن پرسش
مختصر: از آنجایی که می دانیم، خلیفه الله شدن یعنی همان مظهر صفات و افعال خداوندی است، سوال اینجاست که آیا راه مظهریت این است که به دنبال کسب صفات برویم و آن را با اعمال، در خود بروز بدهیم (مثلا صفت شجاعت را تمرین بکنیم تا شجاع شویم) یا فقط باید دل و ظرف را پاک کنیم و بعد صفات، خود به خود در دل ظهور می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم راه دوم نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود، منتهی به شرطی که مقدماتِ معرفتی فراموش نشود. موفق باشید

25170
متن پرسش
سلام: من در سال آخر دبیرستان هستم و تصمیم من این است که به دانشگاه نروم و احساس می کنم از راهی به غیر از دانشگاه موفقیت بیشتری کسب می کنم و بیشتر می توانم به مردم کمک کنم. من باور دارم که تنها چیزی که زندگی را از روزمرگی خارج می کند عشق است. دنیا و دین بر مدار عشق است. یکی از درس های نماز را هم همین میدونم که با اینکه در نماز هر بار یک ذکر تکراری و حرکات تکراری انجام می شود اما وقتی بنده عاشق پرودگارش باشد اصلا متوجه تکراری بودن نماز نمی شود مگر عاشق از ابراز عشق به معشوقش خسته می شود؟ خیر چون با تمام وجود می گوید دوستش دارد و چیزی که از وجود برخواسته باشد حتی اگر صد بار هم تکرار شود تکراری نمی شود و من دوست دارم اگر راهی را انتخاب می کنم با تمام وجود و عشق انتخاب کنم تا متوجه روزمرگی زندگی نشوم. اما مادر و پدرم نظر متفاوتی دارن من به آن ها گفتم موفقیت من در این دنیا وابسته به شغل من نیست و تنها چیزی که من را موفق می کند بنده بودن است آن ها می گویند اگر بنده هستی نباید رو حرف مادر و پدر حرف بزنی و باید راه دانشگاه را بروی بدون اینکه حتی بخوای ما را قانع کنی در صورتی که من می دانم اگر این کار را کنم حال خودم خوب نیست و وقتی حالم خوب نباشد نمی توانم بنده خوبی باشم و به مردمم خدمت کنم و سر راه کمالم قرار می گیرد من چه باید بکنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که ما در این جهان باید زندگی کنیم و در همین جهان باید عشق را تجربه  نماییم. لذا حاضرشدن در مجامع علمی به خودی خود مانع سیر به سوی عشق نمی‌شود، عشقی که همان‌طور که متوجه‌اید، همه‌ی زندگی است. موفق باشید

25147
متن پرسش
سلام: نظرتون راجع به کتاب خرد و توسعه دکتر رضا داوری چی هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابی است که نمی‌توان نسبت به فهم و تأمل در آن بی‌تفاوت بود. موفق باشید

25146
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید فراوان خدمت حضرت استاد. سوالاتی داشتم که برایم شبهه است و حل نمی شود: ۱. در احادیث زیادی داریم که پیامبر ختمی مرتبت و اهل بیت ایشان افضل ترین انسانها خلق شده اند و شیعه های ایشان و افراد دیگر نیز مرتبه وجودی پست تری دارند. آیا این قضیه جبر نیست؟ ۲. اولین مخلوق خداوند متعال جل جلاله نور حضرت ختمی مرتبت است. (و ایشان به روایاتی برگزیده اند) حال این سوال باقیست که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر و اولین مخلوق است ولی بقیه انسانها اینگونه نیستند و پست ترند. والسلام علیکم و هو الله الرحمن الرحیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد نکاتی در مقدمه‌ی کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده است که شاید کمک کند. موفق باشید

عنايت داشته باشيد که كمك‌ها و مددهايي كه به پيامبر مي‌شود تا در مأموريتش موفق شود، رحمتي است به مردم زيرا مردم از طريق همين كمك‌ها است كه متوجه حقانيت نبي مي‌شوند و از هدايت الهي بهره‌مند مي‌گردند. در همين راستا مددهايي را که به رسول خدا (ص) مي‌شود مي‌توان به مددهاي قبل از بعثت و مددهاي بعد از بعثت تقسيم کرد.

الف- مددهاي قبل از بعثت: مددهاي قبل از بعثت موجب مي‌شود تا اولاً: با حفظ رسول خدا - از هرگونه لغزشي که عرف جامعه از پيامبر خدا انتظار ندارند - در قبل از بعثت، كارنامه‌ي نبي جهت انجام مأموريتش از هرگونه ضعفي پاك باشد و در مأموريتي كه بناست به عهده‌ي آن حضرت گذاشته شود به بهترين نحو موفق شود. و چون خدا مي‌داند اين شخص با پاي خود و با انتخاب خود - در عين اين که مسير ولايت را طي مي‌كند - شايسته‌ي ابلاغ دين مي‌گردد، مواظبت‌هايي را قبل از بعثت نسبت به او اِعمال مي‌کند تا در تحقق نبوتش به كارش آيد و موانع راه از قبل برطرف شده باشد. ثانياً: از طريق آن مددها که قبل از بعثت به پيامبر خدا مي‌شود، نفس آن حضرت ظرفيت پذيرش حقايق عظيم موجود در وَحي را پيدا مي‌كند تا وَحي را كامل بگيرد و کامل برساند. در همين رابطه حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ»[1] از همان لحظه‌اي كه پيامبر (ص) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشته‌ي خود را مأمور تربيت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راه‌هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.

پس نتيجه مي‌گيريم خداوند با علم به شايستگي‌هاي پيامبر (ص) از ابتدا پيامبر خود را پرورانده تا مستعد دريافت بزرگترين پيام براي بندگانش بشود و از طريق نفس مقدس آن حضرت ما بتوانيم به دين خدا دست يابيم.

ب- مددهاي بعد از نبوت: مددهاي بعد از نبوت عبارت است از كمك‌هاي خاصي که به پيامبر مي‌شود جهت حفظ او و موفقيت او تا مردم از پيامبري پيامبر محروم نشوند. اگر این مددها نبود هدايت بشر مختل يا منقطع مي‌گشت و در همين راستا خداوند جان پيامبر (ص) را از خطرات حفظ مي‌كند و يا توطئه‌ها را خنثي و يا شايعات را به آن حضرت خبر مي‌دهد ولي در همه‌ي اين احوالات وظيفه‌اي را که به عهده‌ي مسلمانان و يا شخص پيامبر است به خود آن‌ها واگذار مي‌کند.

بر اساس همان مبنايي که خداوند براي انسان‌ها پيامبر مي‌فرستد، جهت تبيين و ادامه‌ي دين، امامان را مأمور مي‌کند، در اين حالت هم فقط کسي را که به مقام قرب الهي رسيده است براي امامت تجهيز مي‌نمايد.


[1]- نهج البلاغه، خطبه‌ي ۱۹۳ (خطبه قاصعه - ۲۳۴)

25144
متن پرسش
سلام: پرسش کننده ۲۵۱۳۷ هستم. فکر می‌کنم اشتباه متوجه شدید. معلوم است که ما نباید دنبال کارهای مسخره مرتاض ها یا مسائلی مثل جادو و احضار روح برویم. کار ما خدایابی ست بحث این است که چطور تا بحال حتی یک نفر در جهان نتوانسته کاری ماورایی به ثبت برساند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نظام پوزیتیویستیِ دنیای مدرن می‌تواند ماوراء آن‌چه در دستگاه‌های حسّی قابل ثبت است را ثبت کند؟!! موفق باشید

25132
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام: خدا قوت. کتاب ده نکته از معرفت نفس و فایل های صوتی مربوطه را به تازگی تموم کردم. سوالاتی برام پیش اومده که مختصرا از محضرتون می پرسم: ۱. به عقیده شما، مجردات (از جمله فرشتگان) همه جا حضور دارند و فرای مکان و زمان هستند. از طرفی در برخی روایات اومده که فرشتگاه در مجالس امام حسین حضور دارند و آنها هم عزادار هستند. یا اینکه گفته میشه فرشتگاه در مجالس لهو و لعب حضور ندارند. خب جمله دوم با این واقعیت که مجردات همه جا حضور دارند و منحصر و محدود به مکان و زمان نیستند، تناقض داره. اگه فرشته مجرده، پس همه جا حضور داره، چه مجلس گناه چه مجلس غیرگناه. چطور این تناقض قابل رفعه؟ ۲. در احوالات علامه طباطبایی اومده که روزی همسرشون، ایشون را در اتاق مشغول خواندن نماز می بینه، همون موقع از اتاق میاد بیرون و میره توی حیاط، می بینه علامه مشغول قدم زدن در حیاط هستش. با توجه به نکات ده گانه کتاب معرفت نفس، این اتفاق چطور قابل هضمه؟ منِ انسان میتونه در یک لحظه، در هزاران مکان، بلکه تمام عالم ماده حضور داشته باشه، چرا که مجرد از مکان و زمانه، ولی مگه میشه تن انسان در یک زمان، در دو مکان متفاوت باشه؟ پیشاپیش متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. حضور فرشتگان به معنای وجود مکانی آن‌ها غیر از توجه خاصی است که به جایی و یا به شخصی دارند. ۲. انسان‌های بزرگ می‌توانند برای خود بدن‌های متعدد خلق کنند. البته بنده نمی‌دانم چنین توانایی در مورد علامه طباطبایی واقعیت دارد یا نه! ولی در مورد امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» داریم که در یک زمان در ۴۰ مکان حاضر بودند. موفق باشید

25109
متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار وقتتون بخیر: ۱. جنیان از جنس آتش اند چطور آتش جهنم آنها را می سوزاند؟ ۲. یک سخنران در یک برنامه تلویزیونی گفت جنیان در قیامت به صورت انسان محشور می شوند. البته در دنیا ممکنه جن به صورت انسان در بیاید ولی در قیامت که نفس و بدن یکی هستند و صورت انسانی صورت همه اسماء است چطور می شود جنیان که همه اسما را ندارند به شکل انسان محشور شود؟ چنین چیزی ممکن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آتش جهنم از جنس خشم الهی است و روح را می‌سوزاند و آثار آن بر آن بدنی که مظهرِ روح است، ظاهر می‌شود. ۲. نباید به این نوع صحبت‌ها توجه داشت که مبنایِ درستی ندارد. موفق باشید

25116
متن پرسش
سلام: ببخشید من شما را هِی درگیر حالات درونیم کردم تا اینجا. اما الان یک سوال پیش اومده برام. بالاخره این عرفان جایگاهش چیه و چه تاثیری در بندگی داره؟ البته در جریان باشین که صبر ندارم برای معشوق. افرادی مثل امام خمینی و علامه حسن زاده املی و شیخ بهایی و امثالهم چگونه کنترل و زندگی مناسب و متعادل داشتند راهش چیه من الان در مرز ورودم به عرفان و لحظه ای بیشتر نمانده و اما بندگی ذیل انقلاب اسلامی برام اون اولویته حالا وظیفه و تعادل چیست و چگونه هست؟ یک بنده معقول و درست در این انقلاب اسلامی چگونه هست؟ البته لطفا در رابطه با ادب حُب معقول هم راهنمایی بفرمایید. قبلا بابت راهنمایی شما سپاسگذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم سیر مطالعاتی موجود بر روی سایت بتواند در این زمانه جوابگو باشد. موفق باشید

25111
متن پرسش
سلام علیکم: پاسخ سوال ۲۵۰۹۴ را ارسال نکردید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور به صورت شخصی جواب داده شد: - باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظرم این لطف خداوند است که روح‌تان بنا دارد خود را بازخوانی کند تا از برزخی بگذرد. ۲. نکته‌ای در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» هست که عیناً خدمت‌تان ارسال می‌شود، إن‌شاءاللّه مفید می‌افتد. موفق باشید

امام و هدايت

مهم‌ترين وظيفه‌ي امام هدايت است که به چند صورت انجام مي‌گيرد:

الف- تبيين وحي الهي و بيان حکم خدا، به اين صورت که حقايق آسماني را به مردم ابلاغ مي‌کند تا انسان‌ها با در نظرگرفتن تعليم امام، سعادت خود را بشناسند و مطابق آن عمل کنند.

ب- رهبري باطني، به اين صورت که امام از راه تأثير در دل‌ها و جذب و كشش آن‌ها به سمت كمال، باطن آن‌ها را رهبري مي‌کند تا استعدادها شكفته و نيروهاي خفته‌ي انسان‌ها بيدار شود و هركس به كمال مطلوب خود نايل آيد كه اين كار را «هدايت به امر» مي‌گويند.

هدايت به امر، هدايت ويژه‌اي است که قرآن از آن خبر مي‌دهد و هر وقت از امامت سخن به ميان آورده، از آن هدايت ويژه‌ كه به امر الهي تحقق مي‌يابد ياد كرده است. مي‌فرمايد: «وَ جعلناهُمْ ائِمَّةً يَهْدوُنَ بِاَمْرِنا»[1] آنان را - يعني ابراهيم و اسحاق و يعقوب - را اماماني قرار داديم كه مردم را به «امر» ما هدايت كنند. از طرفي قرآن در آيه‌ي ۸۳ سوره‌ي يس در مورد امر خدا مي‌فرمايد: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون، فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِه ملَكُوتُ كُلِّ شَيْئٍ» اَمر خدا اين است كه به شيي‌اي بگويد «باش»، پس مي‌شود و بلندمرتبه است خدايي که ملکوت هرچيزي به‌دست اوست. در آخر آيه روشن مي‌کند که اشياء داراي جنبه‌اي ملكوتي هستند که نزد خداوند است و در رابطه با همان جنبه است که اگر اراده كرد آن شيئ بشود، با يك اراده محقق مي‌شود، بدون هيچ مانعي. از طرفي مي‌فرمايد: «وَ ما اَمْرُنا الاّ واحدةٌ كَلَمْحِ الْبَصَر»[2] امر ما واحد است مثل چشم برهم زدن. يعني امر خدا تعدّدبردار نيست، پس مادي و تدريجي نيست.

در جمع‌بندي آيات فوق روشن مي‌شودکه هدايت‌كنندگي امام به «امر» با توجه به جنبه‌ي ملكوتي اشياء انجام مي‌گيرد و بر آن مبنا امام در جان انسان‌ها و در ملکوت آن‌ها تصرف مي‌کند تا آن‌ها را به كمال مطلوب‌شان برساند و اين نشان مي‌دهد که هدايت امام به ارائه‌ي طريق خلاصه نمي‌شود بلکه نحوه‌اي از تصرف در باطن انسان‌ها نيز در هدايت امام هست.

در آيه‌ي ۷۳ سوره‌ي انبياء که بحث هدايت به امر امامان را طرح کرد، مي‌فرمايد: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاء الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» و به آن امامان، فعل به كارهاي خير را وحي كرديم، و وحي كرديم اقامه‌ي نماز و دادن زكات را و آن‌ها از عبادت‌كنندگان ما بودند. دقت بفرماييد که وَحيِ فعل خير، يك نحوه تصرف تكويني است در امامان توسط خداوند. چون مي‌فرمايد: فعلِ خير را به آن‌ها وحي کرديم و نگفت به آن‌ها وحي مي‌كنيم، كه فعل خير انجام بدهند، در نتيجه فعل آن‌ها همان وَحي الهي است.

امام به واسطه‌ي سيطره بر ملكوت به هر موجودي به قدر استعدادي که دارد هدايت الهي را افاضه مي‌كند و طبق آيه‌ي «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً يَهْدونَ بِاَمْرِنا» اين هدايت، رهبري افراد بشر است از راه ملكوت و نفوس آن‌ها. و به همين جهت مي‌توان گفت: همیشه بايد امام در عالم باشد تا چنين القاء روحاني بر مستعدين جريان يابد، چه آن امام در حاکميت سياسي و مديريت جامعه حضور داشته باشد و چه نداشته باشد.

در اثر اتصال قلوبِ پيروان امام به قلب امام، معارف و علوم الهي در قلب پيروان امام جاري مي‌شود و علت آن‌كه مؤمنين در بهشت داراي نهرهاي آب زلال هستند در اثر همين اتصال قلب و بهره‌مند شدن‌شان از چشمه‌ي فضايل امام‌شان است. چون با توحيد و اقرار به حقانيت امام و پيامبر، قلب خود را آبياري كرده‌اند.

 


[1] - سوره‌ي انبياء، آيه‌ي ۷۳.

[2] - سوره‌ي قمر، آيه‌ي ۵۰.

نمایش چاپی