بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21303
متن پرسش
با سلام: ببخشید سوالم اینه، روایاتی داریم مبنی بر توجه بیشتر انسان هنگام غم یا سختی به خداوند و...، برای مثال اینا رو ببینید: امام سجاد (ع) می‌فرماید: «خدا هر دل غمگینى را دوست دارد». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خداى تعالى در نزد دل‌شکستگان جاى دارد». نیز داریم: «هر گاه خداوند خیرى به بنده اراده نماید، در دلش پرده‏ اندوهى ایجاد می‌کند؛ زیرا دل‏ شکسته‏ و غمگین را دوست دارد». این امور اعتباری است یا حقيقيه؟ مثلا اگه کسی به خاطر غمی که داره، از خدا ببره و از خدا دورتر بشه يا مثلا کافر بشه، بازم خدا اون رو بیشتر دوست داره؟ مگه اعتباريه که کم شدن محبت بنده به خدا با افزایش محبت خدا به بنده اش، قابل جمع باشه؟ یا شاید بشه روایات رو حمل به موارد خاصی کرد که غم باعث نزدیکی بنده به خدا بشه؟ نه مطلق غم و اندوه؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه که روایات مذکور بدان اشاره دارند همانی است که امروز تحت عنوان «غم غربت» نام می‌برند و مربوط به کسی است که متوجه شده نسبتش با حقایق گسترده‌ی عالم آن‌طور که شایسته است، نیست. لذا از یک طرف نظر به عالمِ گشوده و روشنی‌گاهِ هستی دارد و از طرف دیگر خود را محروم احساس می‌کند. این است آن غمی که حضرت حق دوست دارد و انسان را در این حالت تنها نمی‌گذارد.

درك غم غربت‏: انسان به صورتى شگفت‏ انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى ‏بيند، ولى راه بازگشت را نمى ‏شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره ‏اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى ‏كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى‏ گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى‏ كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم‏ غربت‏ از عدم ارتباط با حق را مى‏ فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى ‏آورد و معنا پيدا مى ‏كند و به نمونه‏ هايى از انسان‏ها دل مى ‏بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى‏ كنند، از روزمرّگى‏ ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى‏ شناسد كه پروردگار انسان‏ها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى‏ كند و از آن پيام پروردگارش را مى‏ شنود و جلوه روحانى او را مى‏ بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى‏ يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى ‏يابد. عرایضی در این رابطه در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» به صورت زیر شده است:

غم غربت؛ اولين قدم‏: اين مقدمات را به اين دليل عرض كردم تا إن‏شاءالله عزيزان به اين نتيجه برسند كه به قول ابن‏ سينا عزم و تصميم ما آن شود كه براى خود شخصيت جامعى را برنامه‏ ريزى كنيم، هم بتوانيم كار فكرى بكنيم، هم كارهاى علوم تجربى‏ مان را بتوانيم خوب دنبال‏ كنيم، هم مديريت خيال خود را دنبال نماييم، هم كار عقلى كنيم و هم از تربيت قلب خود غافل نمانيم، راه پرورش و مديريت هر كدام هم مشخص است و مى ‏توانيد با برنامه‏ ريزى درست به همه ابعاد خود برسيد. تا اين‏كه آرام‏ آرام به احساسى منتقل شويد كه به آن «احساسِ غم غربت» مى‏ گويند. اين اولين قدمى است كه در فضاى آن مى ‏توانيد زندگى صحيح را شروع كنيد؛ غم غربت داشتن سيرمى‏ آورد. چطور مى‏ شود كه اويس قرنى از يمن بلند مى‏ شود و به مدينه مى‏ آيد؟ چون احساس غم غربت مى‏ كند. همان است كه به اصطلاح عرفا مى‏ گويند: «درد پيدا مى‏ شود» و به واقع مشكل روزمرّگى را با همين «درد پيداكردن» مى‏ توان از بين برد. كسى كه در اين دنيا با غم غربتِ خود آشنا شد ديگر گرفتار كارهاى ياوه نمى‏ شود.

اين داستان را از مولوى حتماً داريد كه يك نفر سيلى محكمى به پشت گردن رفيقش زد. او عصبانى شد و يقه طرف را گرفت كه فلان‏ فلان‏ شده! چرا زدى؟! مى‏ خواست تلافى كند كه رفيقش گفت: صبركن، من از تو يك سؤالى مى‏ كنم، اول آن سؤال را جواب بده، بعداً تلافى كن. از او پرسيد: دقت كردى وقتى من پشت گردن تو زدم، «طراقّى» صدا كرد؟ گفت: بله. گفت: بگو ببينيم اين صداى طراق از گردن تو بود يا از دست من؟ بيچاره طرفى كه پشت گردنى خورده بود، گفت: من آنچنان پشت گردنم مى‏ سوزد كه فكر اين چيزها را نمى‏ توانم بكنم، «تو كه بى ‏دردى همى انديش اين» تو كه بى‏ دردى اين سئوال‏ها برايت پيدا مى‏ شود. من درد دارم تو بى‏ دردى، اين دو تا خيلى فرق مى ‏كند. مولوى اين طور مى‏ گويد:

آن يكى زد سيلى‏ اى مر زيد را

 

حمله كرد او هم براى كيد را

گفت سيلى‏ زن، سؤالت مى ‏كنم‏

 

پس جوابم گوى و آنگه مى‏ زنم‏

بر قفاى تو زدم، آمد طراق‏

 

يك سؤالى دارم اينجا در وفاق‏

اين طراق ازدستِ من بوده‏ است يا

 

از قفاگاه تو اى فخر كيا

گفت: از درد اين فراغت نيستم‏

 

كه در اين فكر و تأمل بيستم‏

تو كه بى‏ دردى همى انديش اين‏

 

نيست صاحب درد را اين فكر هين‏

     

از اينجا مولوى نتيجه خوبى مى‏ گيرد كه انسانِ بى‏ درد گرفتار روزمرّگى است، چون غربت خود را در اين دنيا فراموش كرده است.

دردمندان را نباشد فكر غير

 

خواه در مسجد برو خواهى به دير

غفلت و بى‏ دردى‏ ات فكر آورد

 

در خيالت نكته‏ ى بكر آورد

     

تازه فكر مى‏ كنى خيلى مهم هستى كه اين نكات به ذهنت آمده، نمى‏ فهمى كه اين حرف‏ها، حرف‏هاى آدم‏هاى راه گم كرده است.

جز غم دين نيست صاحب درد را

 

مى‏ شناسد مرد را و گرد را

     

 

چون به غربتِ خود در اين دنيا آشنا شد و فهميد فقط راه نجات، انس با خدا است، با تمام وجود دامن دين را مى‏ گيرد و همه‏ ى دغدغه‏ اش اين است كه از مسير ناب ديندارى فاصله نگيرد.

براى آدم‏هايى بى‏ درد بحث‏هاى بى ‏خود و پوچ پيش‏ مى‏ آيد كه آقا به نظر تو اين دكور بهتر است يا آن دكور؟ آدم‏هاى بى‏ درد مى‏ خواهند خالى‏ هاى زندگى‏ شان را با فشارهاى بیجا پركنند. آدمى كه غم غربت‏ دارد، مى‏ داند كه غم غربت‏ او در ارتباط با عالَم قدس پُر مى ‏شود، اين آدم مى‏ فهمد ركوع يعنى چه، سجده يعنى چه، سكوت يعنى چه. اين كه مى‏ گويند خواب مؤمنِ عالِم عبادت است، نه يعنى عالِم به علم رياضيات و فيزيك، منظور عالم بالله است. عالَم قُدس تنها عالَمى است كه غم غربت‏ انسان را جواب مى‏ دهد.

آنچه بايد در اين رابطه مورد توجه باشد اين كه، اولًا: فرهنگ انسان‏هاى قدسى بيش از آن‏كه نمود ظاهرى داشته باشد جنبه‏ ى باطنى‏ اش شديد است، برعكس ظاهرگرايان كه سيرى درونى ندارند، حتى جنبه‏ هاى سير درونى را هم به بيرون سرايت مى‏دهند. ثانياً: انسانى كه در اين دنيا غم غربت پيدا كرده، از دست روزمرّگى آزاد است، در نتيجه عالَم و آدم و طبيعت را پرستار خود مى‏ بيند، همه‏ ى عالم آيات و پنجره‏ هايى هستند براى از بين بردن غربت او، و همه چيز وسيله‏ ى اتصال اوست به عالم قدس. چنين انسانى با چهره‏ ى نورانى عالم ارتباط دارد نه با چهره‏ ى ظلمانى عالم، و به راحتى اميد دست يافتن به مطلوبش در او ايجاد مى ‏شود، و اين را بدانيد كه اين‏طور نيست كه شما سى سال يا چهل سال در غربت به سر ببريد و نقطه‏ ى ارتباط با عالم قدس براى شما به وجود نيايد، بلكه نااميدى از ارتباط با عالم قدس است كه شما را از بين مى‏ برد. در همين رابطه از حضرت صادق «علیه‌السلام» داريم‏: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَج»[1] بهترين عبادت‏ها: بردبارى و خموشى و چشم به‏راه فرج‏ بودن است. و بر اساس همين فرهنگ در دعا از خدا تقاضا مى‏ كنيد كه بعد از شدت و سختى، رخاء و آسانى مرحمت فرما.[2] به گفته‏ ى حافظ:

رسيد مژده كه ايامِ غم نخواهد ماند

 

چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند

     

 موفق باشید  

 


[1] ( 1)- الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص، 302

[2] - ُ« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّة» خداوندا آسانى را پس از سختى، و گشايش را پس از گرفتارى، و آسايش را پس از شدت و رنج از تو خواهانم.( مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليلة، ص: 199)

21302
متن پرسش
سلام و خدا قوت: بنده فردی هستم که همه نمازهایم را اول وقت به جامی آورم. هر روز قرآن می خوانم. مقید هم هستم. مداومت بر خواندن ادعیه و مخصوصا زیارت عاشورا هر روزه. اما به هم ریخته هستم. بی انگیزه ام. بی هدفم. روحیه و انگیزه فعالیت ندارم. متاسفانه هر چه نذر و دعا می کنم برای گشایش مشکلاتم وضع بدتر می شود و حداقل هیچ اتفاقی نمی افتد. به شدت کم آوردم. طاقتم تمام شده. کلا ناامید شدم. روشهای متفاوتی را تجربه کردم. اما فقط مسکن نهایت یک ماهه بوده! ظاهر موفق و شادی دارم. مداومت بر زیارت عاشورا دارم. معتقدم گشایش و هدایتم در دستان با کفایت حضرت اباعبدالله است. اما بعد سالها چله خواندن و مداومت بر خواندن عاشورا و رفتن به کربلا و حتی پیاده روی نتوانستم با امام ارتباط بگیرم و کسب فیض کنم. و از سردرگمی و بی انگیزگی هنوز رهایی نیافتم. اوضاعم پیچیده تر شده و بدتر اما بهتر نشده. اصلا نمی دانم چگونه بفهمم امام من را قبول کردن یا نه. کلا بهم ریخته و سردرگمم. گره هایی در زندگی دارم که گشایش ندارد. سالهاست نذر عاشورا انجام دادم و خواندم. نذری که هر کس با یک بار خواندن به گشایش می رسید اما من بعد از پنج سال خواندن، بی جواب و بلاتکلیفم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید کنار این عبادات، معارف خود را رشد دهید. زیرا در روایات، مکرر تأکید شده‌ است عبادات به اندازه‌ی عقل مردم پذیرفته و قبول می‌شود. یعنی هرآن‌چه ما در معارف الهی رشد کرده‌ باشیم، عبادات‌مان برایمان نتیجه‌بخش خواهد بود. به همین جهت به فرمایش آیت اللّه ملکی تبریزی شیطان در انجام عبادات خیلی سر به سر ما نمی‌گذارد ولی در تدبّر و تفکر نسبت به حقایق، تا می‌تواند مانع می‌شود. خوب است سری به کتاب «آشتی با خدا» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

21300
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: با توجه به سئوالی که قبلا از جنابعالی دررابطه با تطبیق بین مقام نوری اهل بیت در حدیث و بحث تعین اول و یا مقام احدیت پرسیده بودم، پاسخ اینگونه فرموده بودید که احدیت شأنی از شئون حق تعالی است ولی مقام نوری اهل بیت مقام مخلوقیت است و ربطی به هم ندارد، سئوال دیگر با توجه به پاسخ شما و مطالعه ای که در کتاب مبانی عرفان نظری آقای یزدان پناه داشتم به ذهنم رسید و آن اینکه مقام نوری ائمه با مقام احدیت یا تعین اول ربطی به هم ندارند چرا در بحث های عرفان نظری از مقام تعین اول تحت عنوان مقام محمدی یا مقام اَو ادنی یا تامه کبری نامبرده می شود و بحث شب معراج پیامبر که همان رسیدن پیامبر به مقام او ادنی است در حدیث مطرح است؟ آیا می شود گفت در بحث سیر نزولی مقام اول مخلوق در مقام مخلوقیت مطرح است و در سیر صعود همین اول مخلوق به مقام احدیت نائل می شود. توضیح بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که عرض شد باطنِ نبوت مقام واحدیت است و باطنِ مقام واحدیت، مقامِ احدیت است. و نبوتی که حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» حامل آن هستند مظهر مقام واحدیت که مقامِ جامع اسماء الهی است، می‌باشد. در این رابطه مقامِ «واحدیت» و «احدیت» از شئون الهی است، ولی وقتی بحث حاملیتِ نبوت و امامت در میان آید، بحث مخلوقیت به میان می‌آید و موضوعِ «اوّل ما خلق اللّه» مطرح می‌شود که به نظر بنده حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب شریف «مصباح الهدایه» به صورت جامع، موضوع را مطرح کرده‌اند که خوب است به آن کتاب رجوع شود و بنده هم شرح صوتی آن را داشته‌ام و می‌توانید به آن شرح نیز رجوع کنید. موفق باشید

21285
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیز: استاد اینکه برخی بدن ها در قبر تا قیامت نمی پوسند چه فایده ای داره؟ و از طرفی هم خدایی که قادر است آن بدن دنیایی را که پودر شده و تبدیل به خاک شده را دوباره به گونه ای بسازه که نشان دهنده اعمال فرد در دنیاست، اگه این بدن سالم باشه چه فایده ای داره چون این بدن هم قراره نشون بده که فرد در دنیا آدم خوبی بوده یا نه پس باید تبدیل شه به بدن قیامتی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب «خویشتن پنهان» شده است. اساساً بحث بر سر فایده‌داشتن یا فایده‌نداشتن نیست، بحث بر سر آن است که نفس بعضی از افراد توان مقابله با باکتری‌ها را بعد از مرگ هم دارا می‌باشند و لذا مانع تأثیر باکتری‌ها بر بدن می‌شوند. مثل کاری که نفس ما در حیات ما انجام می‌دهد. موفق باشید

21284
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید سوالاتی که در مورد شماره بعدی نشریه خط در هفته گذشته برایتان ارسال نمودیم بدستتان رسیده است. چون هنوز جوابی نه به ایمیل و نه در قسمت پرسش و پاسخ نیافتیم. بحث در مورد دشمن اصلی حوزه و چگونگی مقابله با آن بود. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی جز همان سؤالات اولیه دریافت نکردم. مجدداً جواب آن‌ها ارسال می‌شود:

باسمه تعالی: سلام علیکم:

جواب سؤال 1- دشمن اصلی حوزه، غفلت از تبیین درست دین الهی است زیرا در صورت درست‌نشان‌دادنِ دین خدا در آن حدّ که انسان‌ها بتوانند از طریق شریعت الهی راهِ اُنس با خدا را بیابند، هر جریان منحرفی که راهِ ما را به سوی خدا می‌بندد و ما را نسبت به نور حق محروم می‌کند؛ معلوم می‌شود اعم از مارکسیسم، یا وهابی‌گری، یا فرقه‌ی احمد حسن، یا غرب و آمریکا. مشکل این‌جا است که اینان کالاهایی دارند که می‌تواند در عرض کالاهای ما خودنمایی کند وگرنه هرگز کالاهای این‌ها با حقیقتِ نورانی شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آن‌گاه که درست مطرح شود، همطراز نیست.

جواب سؤال 2- آمریکا به عنوان نمود استکبار مقابل نور توحیدی است که انقلاب اسلامی در این تاریخ به ظهور آورده. توحیدی که ماوراء سکولاریته می‌خواهد بشر را متذکر این امر کند که تنها با ولایت الهی امورات دنیایی و آخرتی خود را می‌تواند سر و سامان دهد که تجسم عینی آن ولایت فقیه در مقابل ولایت شیطان است. به همان معنایی که حضرت حق می‌فرماید: «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً + يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»(119 و 120/ نساء) هر آن‌کس ولایت شیطان را پذیرفت حقیقتاً در خسرانی بس روشن و مشخص قرار می‌گیرد. شیطان در راستای ولایت خود وعده می‌دهد و آرزوسازی می‌کند و نیست وعده‌های شیطان مگر فریب. و بدین لحاظ آمریکا شیطان بزرگ است و راه عبور از دشمنی آمریکا، نجات‌دادن انسان‌ها از وعده‌ها و آرزوهای شیطانی است.

جواب سؤال 3- دشمن از طریق جهلِ ما نسبت به حقیقت می‌تواند در حوزه‌ها نفوذ کند و حقیقت چیزی جز آن‌چه وَحی الهی بدان متذکر است، نیست. آری! آن‌چه وَحی الهی بدان متذکر است و نه آن‌که تنها وَحی الهی را بدانیم. وقتی مادر بر سر فرزندش فریاد می‌زند: صبر کن تا یادت بدهم، که به چه می‌گویند حرف‌شنوی؛ مادر می‌خواهد فرزندش را به حرف‌شنوی بکشاند، نه آن‌که حرف‌شنوی را برای فرزندش تعریف کند، بلکه می‌خواهد کاری بکند که او شنوایِ آنی شود که به ذاتش تعلق دارد، گونه‌ای فراخوانش یا «ندا»ست. و ما مدت‌هاست که معنای رجوع به حقیقت را با دروس رسمی حوزوی به حاشیه برده‌ایم و نهایتاً گمان می‌کنیم با یک درس اخلاق که عموماً آن را امری اعتباری می‌پنداریم، می‌توان مشکل عدمِ رجوع به حقیقت را جبران کرد. در حالی‌که اگر آن بحث اخلاقی مبتنی بر بنیادِ جان انسان‌ها نباشد، خود نیز علمی است بر علوم گذشته.

جواب سؤال 4- حقیقتِ دوران ما انقلاب اسلامی است. طلاب عزیز باید انقلاب اسلامی را بشناسند و بشناسانند.

تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع می‌شود به معنای پناه‌جستنِ قومی است به آن‌چه به عنوان تقدیر الهی و حوالتِ قدسی به عهده‌اش نهاده‌اند تا از زهر نیهیلیسم خود را و بشریت را رهایی بخشد و این با نشان‌دادن حقیقت ممکن است، حقیقتی که امری است تاریخی، و به عنوان امر تاریخی انسان‌ها را در گذر زمان فرا می‌گیرد و دگرگون می‌کند و بدین لحاظ حقیقت با انقلاب اسلامی آغاز می‌گردد و با انقلاب اسلامی نگهداری می‌شود تا سرآغاز آن قوم تاریخی را به همراه آورد و آن قوم از عادی‌شدن زندگی رهایی یابد.

حال سؤال این است با توجه به آن‌چه گفته شد آیا ما از حیث حضور تاریخی خود در سرآغاز هستیم؟ آیا ذات انقلاب اسلامی را به عنوان سرآغاز می‌شناسیم و به آن توجه داریم؟ یا با همان فهم قبلی به آن می‌نگریم و با آن همان معامله‌ای را می‌کنیم که با سایر اتفاقات انجام می‌دهید، زیرا عزمِ نظر به دوردست‌ها در ما مرده است.

خطر آن‌جاست که با فراموش‌کردن حضور تاریخی انقلاب اسلامی، حقیقت دوران فراموش شود و در این رابطه پوچ‌انگاری یا نیهیلیسم به سراغ طلبه می‌آید و از خود می‌پرسد مرا چه شده که با مطالعات حوزوی و عبادات شرعی احساس پوچی می‌کنم؟! موفق باشید

21274
متن پرسش
با سلام: از اینکه باز مصدع اوقات می شوم عذر می خواهم. به نظر می رسد پاسختان به سوال 21263 بسیار کلی بود تقریبا هیچ یک از مفاد سوال به طور روشن پاسخ داده نشد مسلم است که پاسخ شما ادعای هر دینی است شما در سوال 20757 فرمودید هرکس به اندازه‌ی توحیدی که دارد، رستگار می‌شود. خوب به زعم ما توحید در ادیان شرق بسی بیشتر است. در اسلام «لا اله الا الله» مطرح است و مثلا لا موجود الا الله مطرح نیست اله مربوط به توحید در عبادتست و یا مثلا توحید ذات بگیریم اما ازین شعار کلیدی وحدت وجود برنمی آید بله بعدها عرفا مطرح کردند ربطی به اسلام ندارد. هر فرد در بررسی ادیان نمی تواند برود اقوال و آرا تمام متفکران آن دین را بررسی کند. متون مقدس مشخص اند ما در بررسی اجمالی و نگاه گذرا متوجه می شویم مثلا تورات و انجیل در برابر قرآن معارف کمتری دارد و مطالبی درآن آمده که معلوم نیست دانستنش چه فائده ای دارد مثلا نسب نامه یوسف نجار آمده که مشخص نیست چه ربطی به عیسی دارد با این مقایسه اجمالی متوجه برتری قرآن در ایجاز می شویم اما وقتی همین قرآن را با متون مقدس هند مقایسه می کنیم به نظر می رسد می توان به راحتی متوجه برتری متون هند شد و این بررسی اجمالی به نظر کافی می آید و الا امکان دستیابی به دین حق میسر نیست. مثلا همان معاد جسمانی را در نظر بگیرید آیه «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى‌ قادِرِينَ عَلى‌ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ» در نگاه اول برای دین پژوه و هرکس دیگر ظهور در معاد جسمانی عنصری دارد و چون عقل پذیرای چنین معادی نیست یا باید گفت دین اسلام باطل است یا اینکه گفت معاد مورد نظر اسلام معاد صدرا است که 900 سال پس از ظهور اسلام آمده و مبتنی بر حدود 11 مقدمه است مثلا اثبات تجرد تخیل (که بعید می دانم تجرد خیال در متون اسلام آمده باشد تجرد نفسش مورد اتفاق نیست چه برسد به خیال) معادی که روزی حوزه ها نشده حتی بزرگانی که عمری در صدرا غور کردند چون مدرس زنونی و رفیعی هم به درکش نائل نیامدند خوب اگر ما اینگونه بخواهیم بحث کنیم تمام ایراداتی هم که شما به مسیحیت مثلا می گیرید را هم باید رفت تمام الهیات مسیحیت و آرا متفکرانشان را دید تا بتوان به فهم مسیحیت نائل آمد و پس از آن به بطلانش حکم نمود مطمئنا این شیوه عاقلانه نیست و عملا برای فردی که به دنبال دین حق است کارا نیست پس راه، بررسی اجمالی ادیان به ویژه در مبحث مبدا و منتها است در مبدا همانطور که گفتید بررسی توحید مهم است. ادیان هند توحید بالاتری دارند والا چرا شما به جای قرآن برای کسب توحید به محضر اپانیشدها رفتید؟ از طرفی معاد غیر عادلانه است و تناسخ بهتر مساله عدالت را تبیین می کند و جمع بین توحید و تناسخ را من در مکتبی جز دین سیک نیافتم و با توجه به اینکه فرمودید دین حق، دینی است که همه‌ی ابعاد انسان را در نسبت با حق و خلق و خود به فعلیت برساند ظاهرا آموزه های گرانت صاحب را با قرآن و ... مقایسه کردید و به این نتیجه رسیدید که اسلام برتر است اگر لطف کنید نتایجتان را عرضه کنید نیز ممنون می شوم چون می ترسم در این انتخابی که کردم دچار اشتباه شده باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی که فرمودید، مطالبی نیست که در سؤال و جواب در این فضا بتوانید نتیجه بگیرید. پیشنهاد بنده آن است که ابتدا باید در آن بستر دینی و فرهنگی که هستید، تحقیق کاملی داشته باشید تا در رجوع به فرهنگ و دین بعدی دچار بحران و بی‌پایگی نگردید. مثلاً معاد جسمانی که در دین اسلام است را درست بررسی نکرده‌اید و خیلی سطحی از آن گذشته‌اید. به عنوان نمونه در این مورد می‌توانید سری به جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» که بر روی سایت هست، بزنید.

در مورد توحید هم عمده جمع بین تنزیه و تشبیه است. یعنی نظر به احدی که صمد هم می‌باشد. از طرفی در احدیت خود جایی برای غیر نمی‌گذارد و با صمدیت خود راه را به سوی حقیقتش می‌گشاید. در روایت داریم: حضرت سجاد (ع) مى‏ فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[1] خداوند مى‏ دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقى مى ‏آيند كه براى آن‏ها سوره توحيد و شش آيه اول سوره حديد را نازل كرد. اين خبر نشان مى ‏دهد براى فهم سوره‏ ى توحيد و شش آيه‏ ى اول سوره‏ ى حديد نياز به روح آخرالزمانى است. نتيجه اين‏كه واژه‏ ها هر اندازه هم كه مقدس باشند تنها در گرو تفكرى كه به آن‏ها رجوع مى‏ شود بزرگى و قداست خود را مى‏ نمایاند.

بنده تا حدّی اُپانیشادها و مکتب یوگا را مطالعه کرده‌ام. نظر خودم آن است که توحید اسلام، جامع‌تر است به‌خصوص توحیدی که حضرت در نهج‌البلاغه از آن گزارش می‌دهند

آن نوع توحید بیشتر با جنبه‌های شخصیِ دین سر و کار دارد و نسخه‌ی عالمگیر تجویز نمی‌کند و لذا آثار و نتایجش عمومی نبوده و تحت عنوان «تجربه‌ی دینی» امروز مشهور است. هایدگر در این مورد آخرین مرحله‌ی دوره‌ی مدرن را غیاب خدایان و یا فروبستگیِ ساحت قدس می‌داند و معتقد است حاصل این غیاب، آن است که ما نسبت‌مان با خدایان در حدّ تجربه‌ی دینی فرو کاسته می‌شود و معتقد است مسیحیت با فردی‌کردنِ دین نقش مؤثری در این مورد داشته است و عملاً راه را برای تمدنِ سکولار باز گذاشته است. موفق باشید

 


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 91.

21270
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: بنده دانشجو هستم، چنانچه بخواهم در مباحث دینی و معرفتی که عمدتا جنبه ی تمدن سازی دارد مثل سبک زندگی ورود پیدا کنم و در این مقولات مختلف به تحقیق و تدبر در قرآن و روایات بپردازم، که ان شاءالله آن را به مردم ارائه بدم، اما آثار و دروس حوزوی را اصلا مطالعه نکردم! با این حال موافقید که آن را به مردم ارائه بدم یا تنها برای تعالی معنوی خود ورود پیدا کنم؟ آیا برای ارائه معارف الهی در اجتماع بایستی فرد سطوح حوزه راپشت سرگذاشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان حدّی که مطالب حقی در اختیارتان هست، می‌توانید با اهلش در میان بگذارید. ولی خوب است دروس حوزوی را در حدّ ادبیات عرب شروع کنید تا بتوانید با قرآن و روایات ارتباط برقرار نمایید. موفق باشید

21262
متن پرسش
سلام علیکم: اگر اشتباه نکنم، حضرت آیت الله جوادی آملی در یکی از مباحث تفسیری‌شان استدلال می‌کردند که خداوند وقتی ادعایی را از جانب ماسوی الله مطرح می‌کند (یا به عبارتی نقل قولی می‌کند) در صورتی که آن کلام ناحق باشد، بعد نقل قول بلافاصله آن را رد می‌کند و حق را بیان می‌دارد. این کار برای آن است که حکیم نقل کلام باطل نمی‌کند مگر آنکه بطلان آن و حقیقت مطلب را هم در کنارش بیان نماید تا در میان خلق ایجاد شبهه نشود. اکنون سوال بنده: در آیاتی که در مورد ماجرای خلقت آدم ابوالبشر و سرپیچی شیطان از سجده بر او وارد شده است، در جایی شیطان صراحتا اغوای خود را به خداوند نسبت می‌دهد (الحجر ۳۹ و الاعراف ۱۶). عجیب است که در هیچ یک از این موارد خداوند بعد از نقل سخنان درشت شیطان، ادعای او را رد نمی کند! اگر آن قاعده را بپذیریم که خداوند در مقابل نقل قول باطل سکوت نمی‌کند و بلافاصله آن را رد و سخن حق را بیان می‌کند، در اینجا که شیطان اغوای خود را به فعل (یا اراده) خداوند نسبت داده است آیا سکوت خداوند را نباید مهر تاییدی بر این مطلب بدانیم؟ و اگر چنین است (و حقیقتا خداوند اراده فرمود در جریان خلقت آدم ابوالبشر شیطان او را اغوا کند) پس آن بحث عدالت خداوند چه می‌شود؟ موجودی را اغوا کردن و سپس مجازات کردن با عدل الهی چطور جمع می‌شود؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی ارزشمندی در رابطه با سخنان آیت اللّه جوادی اشاره فرمودید. ولی عنایت داشته باشید وقتی موضوع مورد بحث در آیات الهی شخصِ شیطان باشد که خداوند در موردش فرموده: «و ما یعدهم الشیطان إلا غرورا» یعنی شیطان هرچه ادعا کند جز فریب و دروغ نیست؛ پس عملاً آن نکته را متذکر شده که تأیید سخن شیطان نباشد که ادعا کرد پروردگارا تو مرا اغواء نمودی. زیرا آن‌چه مربوط به خودش بود و انتخاب و اراده‌ی خودش، به حضرت ربّ العالمین نسبت داد و مثل همیشه در این‌جا نیز فریب‌کارانه سخن گفت. موفق باشید

 

21265
متن پرسش
بسم الله سلام با توجه به اینکه حضرت حق در این عالم با اسم مرید و مختار در انسان تجلی کرده است سوال پیش می آید که این تجلی پس از مرگ هم ادامه خواهد داشت در صورت تداوم، انتخابهای پس از مرگ به چه شیوه و در چه حیطه ایست و آیا ثواب و عقاب نسبت به آن انتخابها صورت می گیرد و اگر پس از مرگ اختیاری نیست یا صرفا بر اساس اختیارهایی که در دنیا داشتیم زندگی می کنیم این زندگی قهری ولو در بهشت باشیم چه لذتی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسم مرید و مختار خداوند در تمام مراتب هستی جاری است و عالَم را در بقای خودش محفوظ می‌دارد. انسان در بهشت، در مقام لقاء است به همان معنایی که فرمود: «سوار چون که به منزل رسد پیاده شود» همه‌ی تلاش‌ها برای آن بود که به این‌جا برسیم، از این به بعد نگران باید باشیم نکند این حالت تغییر کند. موفق باشید

21264
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: نظرتون در مورد کتاب شش جلدی نور هدایت آقای سعادت پرور برای فهمیدن دعاها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا ایشان را رحمت کند. به نظر بنده مطالب ارزشمندی را در آن آثار مطرح کرده‌اند. موفق باشید

21263
متن پرسش
درود بر جناب طاهرزاده: مدتها به دنبال دین حق بودم چندی پیش بنده به ادیان شرق بخصوص هند جلب شدم مدتی بودایی بودم. من معتقدم مقتضای عدالت تناسخ است اما تناسخ بدون قبول خداوند دشوار است بنابرین این نقص الهیاتی دین بودا مرا از ادامه پیروی از آن دین بازداشت. در بقیه ادیان هندی هم فرضا خدا مطرح باشد در توحید گویا مشکل دارند. دین اسلام هم اگر مشکل توحید نداشته باشد معاد را مطرح می کند (بخصوص معاد جسمانی که عقلا قابل اثبات نیست بلکه خلاف عقل است و معاد ملاصدرا هم فقط اسما مشابه است والا داستان ابراهیم صریح در معاد جسمانی عنصری است) و معاد خلاف عدل است چون باید به افراد فرصتهای متعدد داد و به یک دفعه زندگی برای ابدیت مواخذه نکرد حاشا به کرم حق. ازین بگذریم. مطالبی از عرفا چندی پیش می خواندم انصافا به قول آن ظریف اگر بافتند چه خوب بافتند بنظرم رسید مطالبشان ماخود از حکمای هند است یا از افلوطین گرفتند. آه اشتباه انتساب اثولوجیا به ارسطو چها که نکرد. انصافا ما باشیم و قرآن وحدت وجود و قوس صعود و نفس رحمانی و لابشرط مقسمی و تعین اول و ثانی و ... را کجا می توان یافت؟ بله اگر روش روش ملاصدرا باشد از «وترى الجبال تحسبها جامدة وهي تمر مر السحاب» می توان حرکت جوهری را کشید بیرون، کما اینکه بقیه فرق اسلامی مقاصد خویش را از آیات بیرون می کشند و این فرق می کند با مکاتب هند که واقعا و به صراحت وحدت وجود جزو آموزه ها است کما اینکه عالم را مایا می دانندکه خیالی بیش نیست و سخن از اتحاد برهمن و آتمن است که شرح آن در اوپانیشدها توان یافت باری این ضعف الهیاتی در مکاتب هند و ضعف توحیدی و معادی در اسلام مرا به مکتب ثالثی رهنمون کرد که هم نکات مثبت ادیان شرق و اسلام را دارد و هم از نواقص آنها بریست و آن دین حقه سیک است درود خدا بر گورو نانک و تسعه خلیفته که راه حق را به ما نشان داد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دین حق، دینی است که همه‌ی ابعاد انسان را در نسبت با حق و خلق و خود به فعلیت برساند. موفق باشید

21253
متن پرسش
سلام علیکم: چرا رهبری انقلاب و مراجع تقلید از بی عدالتی در جامعه جلوگیری نمی کنند و فقط به تذکر دادن و بیانیه اکتفا می کنند؟ از زنجان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر نظام اسلامی به عنوان زعیم یک جامعه تلاش دارد مردم را به آن نوع آگاهی برساند که خودشان دوست‌دار عدالت باشند، به جای این‌که برای هرکس پلیسی قرار دهند. باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن قیام به قسط و عدالت را در زیر دستورات الهی به عهده‌ی مردم گذاشته است. در سوره‌ی حدید آیه‌ی 25 می‏ فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ». به راستى پيامبران خود را با بیّنات روانه كرديم و با آن‌ها كتاب و میزان را فرود آورديم تا مردم به قسط برخيزند و حدید را كه در آن سختی زیاد و سودهایی برای مردم است نازل کردیم تا خدا معلوم بدارد چه كسى او و پيامبرانش را به غیب يارى مى‏ كند، آرى خدا نيرومندِ شكست ناپذير است. می ‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا» یعنی ارسال رسول با تدبیر الهی بوده و می‏ گوید «ما» فرستادیم تا نظر را متوجه خداوند و کارگزاران الهی کند. اینان رسولان را فرستادند تا آن‌ها به جای خدای نامحدود بتوانند عمل کنند. «بِالْبَيِّنَاتِ» با چیزی رسولان را فرستادیم که هم خودش روشن است و هم روشنی‏ بخش و روشنگر است و طرف مقابل هم از این سخنان بهره می ‏برد زیرا تنها برای خودِ رسول روشن نبوده، قدرت روشنگری هم دارد و طرف مقابل که با آن بیّنات روبه‌رو شود مطالب زیادی برایش روشن می ‏شود - حتی معجزات هم نمونه‏ هایی از بیّنات‌اند- و این شیوه عمومی کسانی است که صاحب رسالت‏ اند، چه انبیاء یا جانشینان آن‏ها و شیوه‏ هایی که این بزرگان از آن استفاده می ‏کنند امور بیّن ‏اند و از همه راه‏های بیّن استفاده می‏ کردند.   

گویی پیامبران وارد فضای تاریکی شده ‏اند که انسان‏ها در آن فضا خودشان را هم نمی ‏بینند و نمی ‏شناسند و پیامبران آمده ‏اند تا با بیّناتِ خود، تعریف جدیدی از خود بیابند تا شرایط تغییر کند و از تاریخ جاهلیت که نه در آن ابدیت برای انسان مطرح بود و نه استعداد رسیدن به قرب الهی برای انسان معنا داشت، به تاریخ دیگری وارد شوند که دستور عمل‏ های خاص خود را دارد لذا می‏ فرماید: «أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ» با پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا آن‏هایی که در کنار پیامبران قرار می‏ گیرند از آن بهره ‏مند شوند. بحث «اِنزال» را به میان می ‏آورد که پایین‌آوردن است نه یاددادن به پیامبر، زیرا این دستورات، باطنی معنوی دارند و نازل شده ‏اند تا برای مردم قابل فهم باشد. «میزان»، آن قدرت تشخیصی است که چگونه از کتاب و دستورات الهی استفاده کنیم و این هم با پیامبران نازل می‏ شود و در رابطه با میزان، انسان‌ها وزن هر دستوری را تشخیص می‌دهند تا آن‌جا که اگر دو دستور معارضِ همدیگر شدند می‏ فهمند وزن و اهمیت هرکدام چه قدر است و کدام را باید بر کدام حاکم کرد. چنین تشخیصی با پیامبران نازل می‏ شود و هر آن کس که در کنار پیامبران قرار گیرد از چنین توانایی بهره ‏مند می‏ شود و گرفتار تحجر نمی ‏گردد.[1]  در ادامه می‌فرماید: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» برای آن که مردم جهت اقامه‌ی قسط به‌پا خیزند. هدف اولِ ارسال رسولان قیام به قسط است تا مردم خودشان به‌پا خیزند نه آن‌که پیامبران به هر قیمتی اقامه‌ی قسط کنند، اگر مردم خواستند خودشان قیام کنند و درگیر موضوع شوند تا اولاً: جبهه مقابل خود را بشناسند. ثانیاً: بدانند برای اقامه قسط باید خود هزینه کنند و پیامبران شرایط چنین انتخابی را فراهم نمودند و آن‏ها را از انتخاب‏های خطا آزاد کردند و موفقیت در این امر مربوط به مردم است که اقدام بکنند یا نکنند. پس وقتی در روایت داریم: «ارتَّد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه»[2] بعد از رسول خدا (ص) همه به نحوی منحرف شدند مگر سه نفر، باید بگوییم مردم کوتاهی کردند یا رسول خدا؟ در حالی‌که رساندن کتاب و میزان به عهده‌ی پیامبران بود و قیام به قسط به عهده‌ی مردم می‌باشد.

مردم باید تلاش کنند خود را در تاریخی که شروع شده شکل دهند و این جا است که مافوق عدالت، آزادی به میان می‏ آید و نباید با هر شیوه‏ای به اهداف خود رسید و آزادی انسان‏ها را زیر پا گذاشت و به همین جهت علی (ع) حاضر نیستند مثل معاویه با زیر پاگذاردن آزادی مردم، عمل کنند و به هر قیمتی به اهداف خود برسند.

در معنای «قسط» باید متوجه ضد آن یعنی «جُور» شد که به معنای دادن حقِ یکی به دیگری است هر چند خودش هم راضی باشد[3] پس قسط یعنی حق کسی را دادن و دین آمده تا حقوق در همه جا و در همه چیز رعایت شود. هدف در حرکت انبیاء آن است که مردم به شعوری برسند که حقوق هر چیزی و هر کسی رعایت شود و در این راستا به پا خیزند تا مقسِط شوند و قاسط مقابل این هدف قرار دارد و تلاش دارد این اتفاق نیفتد - مثل معاویه -. در ادامه می‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» و حدید را فرو فرستادیم که در آن سختی زیادی هست و منافعی برای مردم دارد.  در چنین شرایطی که مقسطین یک طرف ایستاده‏ اند و قاسطین در طرف دیگر، دستوراتی با شدّت و حِدّتی خاص نازل شده که منجر به قتال و مبارزه می ‏شود[4] که در آن سختی شدیدی هست. بعد از آمدن بیّنات، در مقابل آدم‏هایی که حق برای‏شان روشن شده و جلو فهم خود ایستاده، برخوردهای شدید در میان می ‏آید. نمونه نزول برخورد شدید دستوری است که می‌فرماید: «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ» که به رسول خدا (ص) دستور داده با کفار و منافقین مقابله کند، این به معنای آن نبود که حضرت با منافقین جنگ کنند، بلکه به معنای همان برخورد سختی است که حضرت با آن‏ها داشتند و این شدت و حدّت نیز نازل شده و ریشه‌ی الهی دارد.

اگر آن برخوردهای سخت انجام شود، منافعی نیز برای مردم دارد و مردم در انتخاب خود گرفتار راهی نیستند که دشمنان دین در مقابل آن‏ها شکل داده ‏اند و نمی ‏گذارند مردم به آنچه فهمیدند و اعتقاد دارند عمل کنند.

هدف از ارسال رسولان را یکی قیام مردم به قسط مطرح کرد و دیگر «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز» با توجه به واژه‌ی «عَلِمَ» که هم به معنای دانستن است و هم به معنای نشانه‏ گذاری، می‏ توان در معنای آیه گفت: رسولان را با آن لوازم فرستادیم تا خداوند نشانه بگذارد که چه کسی او و رسولان‏اش را بالغیب یاری می کند، یعنی وقتی رسول در صحنه نیست و با رحلت خود غایب شده است، اینان آن مؤمنین واقعی هستند که به شخصیت‏ها حتی به شخصیت رسول هم بند نیستند و در غیبت رسول هم او را با پیروی از سنت ‏اش یاری می‏ کنند. اینان آن‏هایی‏ اند که خداوند نشانه‏ های خاصی برایشان قائل است و تأکید بر اهمیت مؤمنین آخرالزمان نیز در این راستا می‏ تواند باشد و این که فرمود خدا را یاری کنید از جهت ضعف خداوند نیست زیرا که او قوی و عزیز است، بلکه برای آن است که بندگان زندگی را با آزادی برای خود شکل دهند.

خلفا و جانشینان واقعی رسولان همان شأنی را دارا می ‏باشند که رسولان دارا هستند و در این رابطه وقتی به حضرت صادق (ع) بنگریم می ‏بینیم که چگونه وظیفه خود می ‏دانسته ‏اند به هر شیوه ممکن و در زوایای مختلف ارائه بیّنات کنند و شما با امامی روبروئید که می‏ خواهد مردم را از تاریکی‏ ها نجات دهد و با کودتا در مقابل حاکمان این مشکل حل نمی‏ شود بلکه با تربیت شاگردان و گسیل آن‏ها به اقصا نقاط جهان اسلام این ممکن محقق می‌گردد. موفق باشید  


[1] - در این مورد به کتاب «درس‏هایی از انقلاب» از مرحوم صفایی حائری رجوع شود.

[2] - رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏3، ص: 121

[3] - بعضی از یاران علی (ع) در ابتدای حاکمیت آن حضرت از حضرت خواستند حقوق آن‏ها را به امثال مروان حکم بدهند تا از فتنه دست بردارند و حضرت فرمود آیا نصرت و پیروزی را با جور به دست آورم؟

[4] - هر چیزی که دارای شدت و حِّدت است، حدید می‏ گویند.

 

21256
متن پرسش
سلام علیکم: سوالی داشتم خدمتتون. منظور اصلی از وحدت وجود چیست؟ آیا این معنی با چیزی که در اسفار آمده مطابقت دارد: به معنی نفی غیریت لله من غیره من الموجودات و نفی الاثنینیـۀ و وحدت شخصـی فی دارالتحقق. لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده «اسفار» جناب صدرا به‌خوبی توان تبیین «وحدت وجود» را داراست. وقتی روشن می‌کند که غیر حق، عین ربط به حق است که بودش همان ربط است؛ دیگر جایی برای غیر حق نمی‌ماند. موفق باشید

21255
متن پرسش
سلام: استاد سوالم از خدمتتان این است که من این تفاوت شدت توحید انبیا الهی و تفاوت در عصمتشان را با مطالعه کتب متوجه نمی شوم. اگر لطف بفرمایید و کمی توضیح بفرمایید ممنون می شوم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض» به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی این شدت و ضعف، در توحید است. زیرا توحید، تشکیکی است. ولی از نظر عصمت به معنای دستورات خدا، همه‌ی آن‌ها معصوم‌اند. موفق باشید

21242
متن پرسش
سلام استاد: چطور میشه جوان هایی رو که معمولا می بینیم که دچار عشق های زمینی شدن و صدمات زیادی رو بخاطر نافرجام بودن این مسائل متحمل میشن دوباره نشاط و معنویت رو به زندگیشون برگردوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان عشق را باید با معشوق حقیقی دنبال کرد و در این رابطه پیشنهاد بنده آن است که غزلیات جناب حافظ مؤثر خواهد بود. خوب است که سری به قسمت «ما و حافظ» سایت بزنید و غزل شماره‌ی 49 را مدّ نظر قرار دهید.جناب حافظ واقعاً نقش تاریخیِ حفظ انسان‌ها را برای آن‌که از عشقِ وَهمی به عشق حقیقی سیر کنند به عهده گرفته است. موفق باشید

21239
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید. در کتاب «مکیال المکارم» ذکر شده است که؛ ثواب خونخواهى امام حسين عليه السلام از جمله امورى كه با دعا كردن براى تعجيل فرج مولايمان صاحب الزمان عليه السلام حاصل مى شود: ثواب خونخواهى مولاى مظلوم غريب شهيدمان حضرت سيدالشهداء حسين بن على عليه السلام است، و اين امرى است كه احدى جز خدا ثواب آن را نمى تواند شماره كند. زيرا كه عظمت شأن خون به مقدار عظمت صاحب آن است، پس همانطور كه كسى جز خدا نمى تواند بر شئون حسينى احاطه يابد، همچنين كسى غير او نمى تواند ثواب خونخواهيش را احصا نمايد. زيرا كه حسين عليه السلام همان است كه در زيارتش آمده: السَّلامُ عَليكَ يا ثارَ اللَّهِ و ابن ثاره؛ سلام بر تو اى آنكه خونخواه او خداوند است، و فرزند كسى كه خونخواهش خدا است. بنده خیلی فکر کردم که از این دو یک نتیجه ای گرفته و برمبناى آن عمل کنم اما نشد. ما باید از امام حسین به امام زمان برسیم و یا ثواب خون خواهی امام حسین از برکات و آثار معرفت امام زمان است؟ از شما خواهشمندم که بنده حقیر را از پاسخ مطلق و مفصل خود بهره مند سازید. تا شاید که این وادی را به سلامت بگذرانیم. و اگر امکانش هست آیا عمل بر مبنای روایات کتاب «مکیال المکارم» می تواند ما را از تیه نجات دهد؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو فرض ممکن است. در هر حال اگر بخواهید توفیق خون‌خواهیِ مولایمان امام حسین«علیه‌السلام» را داشته باشید باید تلاش کنید آن امام غایب «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» به ظهور آیند و او با معرفت ما به مقامش امیدوار ظهور می‌شوند. که در این مورد عرایضی در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» شده است. کتاب در قسمت نوشتارها بر روی سایت هست. موفق باشید

21248
متن پرسش
سلام استاد: آیا نبی هم قبل از دمیدن روح در بدن شخصیتی که به خودش به عنوان نبی شناخت داشته باشه و به عبارتی شخصیت داشته باشد نبوده؟ یعنی مثل ما؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام نبوت به عنوان إنباء اول مربوط به مقامِ احدیت است که از مقام ذات إنباء می‌کند که آن، باطن باطن نبوت است. در این مورد خوب است به کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام رجوع فرمایید. موفق باشید

21246
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: سئوالی ذهنم را مشغول کرده است می خواستم پاسخ آن را عنایت فرمائید. آیا اول ما خلق الله نوری که در متون دینی ما آمده و همان مقام اهل البیت است با مقام احدیت بحث های عرفان یا همان تعیین اول تطبیق دارد یا دو مقام متفاوتند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون حضرت می‌فرمایند اولین مخلوق، نور من بود، پس اولاً: بحث مخلوقیت در میان است، ثانیاً: آن خلقت نوری را به خود نسبت می‌دهند. لذا به اعتبار روایتی که می‌فرمایند: « «وَ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ (ص) وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ (ص) وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ (ص)»[1]  اول ما و اوسط ما و آخر ما محمد (ص) است. لذا روایت مورد بحث، مربوط به مقام اهل‌البیت «علیهم‌السلام» می‌باشد و ربطی به احدیت که شئونی از شئون الهی است، ندارد. در این مورد خوب است کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام مطالعه شود. موفق باشید

 


[1] ( 1)- بحارالأنوار، ج 25، ص 363.

21244
متن پرسش
سلام علیکم: جوانی بر اثر کثرت معاصی، نفسش کاملا أمّاره شده. خیلی معنویات و .... را دوست دارد ولی نفس او نمی گذارد و هر از چند مدتی زمین می خورد و نمی تواند جلوی نفس خود را بگیرد. فکر می کنم که نماز و توسل هایم کیفیتی ندارند که مرا حفظ کنند. چرا که قبلا تاثیر نماز را می دیدم اما اکنون هیچ تاثیری برایم ندارد. حال چطور باید این نفس را مهار کنم و از باتلاق گناهانم پس از سالها بیرون بیایم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فقط با صبر بر طاعت و معرفت به توحید. در این مورد مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت است را پیشنهاد می‌کنم. موفق باشید

21243
متن پرسش
سلام استاد: چند تا اصطلاح رو عرض می کنم که جایگاه اونا رو نسبت به هم و در یک نظام ترسیم بفرمائید و البته با کمی شرح: «سرنوشت» و «قضا و قدر» و «اختیار و مشیت» و اگه منابعی جهت مطالعه تفصیلی بفرمائید قدردان هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده در این موارد ابتدا مطالعه‌ی جزوه‌ی «جبر و اختیار» و سپس جزوه‌ی «عدل الهی» است. موفق باشید

21228
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده می خواهم وارد سیر و سلوک ناب اسلامی شوم ولی چون آلوده به گناهان زیادی هستم و باید توبه خالصی انجام دهم و بعد وارد این عرصه شوم اما توبه کردن که به این راحتی نیست، برای کسی که عمری غرق در کثافات بوده و هست و از طرفی می دانم توبه کردن هم قسمتی از سلوک الی الله است و راه و روش دارد و استاد راه بلد نیاز است و حالا بنده چنین استادی که مورد اعتماد باشد سراغ ندارم. لذا از جنابعالی تقاضا دارم راهنمایی ام کنید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر با نظر به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، شروع کنید «خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». هرگز از رحمت خدا مایوس نباشید. موفق باشید

 

21237
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: حضرتعالی فرموده اید که مسئولان ارشد نظام خود را باید در ذیل زعیم جامعه قرار دهند و سلوک نمایند. سئوالم اینجاست که شما فرض بفرمایید، در آینده رئیس جمهوری در تراز انقلاب اسلامی پرورش بیابد، که سیر و سلوک اش عین سلوک حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه باشد. حال این رئیس جمهور باید از زعیم جامعه تبعیت محض کند؟ یا خیر می تواند خود تفکر کند و تصمیم بگیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم زعیم جامعه‌ی اسلامی مورد الطاف خاص الهی قرار می‌گیرد، دیگر آن فرض معنا ندارد، زیرا توفیقات حضرت امام مربوط به زعامت ایشان بود. موفق باشید

21230
متن پرسش
سلام: دو سوال داشتم ممنون میشم راهنمایی کنید: 1. با توجه به وجود چشم‌زخم، وجود خواست و اراده خدا چه می شود؟ مثلا خدا در نظر گرفته که فلان اتفاق برای فردی بیفتد ولی شخصی با حیله و جادو و .... جلوی آن را می گیرد. در این ماجرا پس اراده خدا چه می شود؟ آیا با وجود اراده خداوند عالم ما باید نگران کید خناسان باشیم؟ 2. چرا شما در سخنرانیهایتان از کسانی که از احساسات معنوی مردم استفاده می کنند و در مسجد به گدایی می پردازند صحبت نمی کنید؟ یا علی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر کسی خودش زمینه‌های تأثیر دیگران را در خود نداشته باشد، کسی نمی‌تواند بر او تأثیر بگذارد و بدین لحاظ تاثیر آن فرد از اذن الهی بیرون نیست که مفصل این موضوع را می‌توانید در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» که بر روی سایت هست، دنبال کنید 2- هر اندازه مردم به معارف اصیل الهی آشناتر شوند، راحت‌تر از احساسات بیجا می‌توانند عبور کنند. موفق باشید

21211
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: استاد پر از درد و نامیدی هستم، مراقبه دارم و حواسم به اینه که کاری خلاف رضای خداوند انجام ندم، تنها آرزوم اینه که بشم اون بنده ای که خداوند میخواد، اما انگار من لایق این قرب نیستم نه پیشرفتی نه امیدی، من خطا کردم خطا کردم لغزش پیدا کردم حالا پر از غمم پر از یاس، چه فایده که همه اش مراقبه داشته باشی و یک دفعه گناهی مرتکب بشی و کل اندوخته ات به باد بره، هی بری و برگردی روی نقطه اول؟ که چی اینم شد بندگی؟ از دست خودم عصبانی هستم و همچنین به این فکر می کنم شاید من بنده خوبی نیستم که خدا بخواد توی مسیر قربش کمکم کنه وگرنه دل گرمم می کرد نه اینجوری نامید که احساس کنم خیلی بنده بی خودی هستم، تنها هدفم اینه بندگی کنم اما اگر موفق نشم دیگه این دنیارو میخوام چیکار، مرگ که بهتر از اینکه نفس بکشی دور از خدا و رضایت خدا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر کتاب «ادب خیال و عقل و قلب»، جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» در این مورد خوب است. سعی کنید با تمرکز بر روی متون معرفتی و دینی کار را جلو ببرید. اساساً وقتی که انسان حرکت سلوکی خود را شروع کند با انواع خیالات روبه‌رو می‌شود و به گفته‌ی مولوی: «آب گل خواهد که در دریا رود / گل گرفته پای او را می‌کشد» اگر کسی قصد عبور از کثرت به دریای وحدت نداشته باشد که متوجه‌ی این‌همه خیالات که در درون او بود نمی‌شود! به گفته‌ی مولوی باید رنج‌ها و بلاها کشید و خون دل‌ها خورد تا روح، از این کثرات آزاد شود. گفت: «بس بلا و رنج بایست و وقوف / تا رهد این روحِ صافی زین حروف. این حروف واسطه ای یارِ غار / پیش سالک خار باشد خارِ خار» . عمده آن است که متوجه باشید هر وقت که انسان اتفاقاً پای در راه گذارد، مشکلاتش که پنهان بود، آشکار می‌شود و این خود، نشانه‌ی در راه‌بودن است. باید با صبر و پشتکار از این مشکلات عبور کرد. موفق باشید

21195
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: بنده در حال تحقیق و پژوهش در موضوع اگزیستانسیالیسم هستم. لذا نیازمند منابع دست اول در این موضوع هستم.لطف می فرمائید اگر راهنمایی بفرمائید. (معرفی منابع مکتوب و همچنین اساتید مرتبط جهت انجام مصاحبه) پیشاپیش تشکر و سپاس.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد باید آثار اصلی هایدگر مثل «هستی و زمان» را دنبال کرد و یا لااقل کتاب «حقیقت انسان» از آقای دکتر اصغر مصلح را به میان آورد. موفق باشید

نمایش چاپی