بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19595
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عباداتتون مورد قبول حق، ببخشید استاد سوالی داشتم حضورتون، آیا ما در مقابل همه توهینایی که بهمون میشه باید سکوت کنیم؟ بنده توی این زمینه با مشکل مواجه شدم، اگر بنده باعث رنجش شخصی بشم باید عذرخواهی کنم و رفع کدورت و اگر طرف مقابل باعث ناراحتی بنده بشه بازم من باید عذرخواهی کنم، پس کی طرف مقابل باید بفهمه که رفتارش اشتباهه؟ نمیدونم اصلا توی هیچ زمینه ای به خودم حق نمیدم و انگار فقط باید بقیه از من راضی باشن، چون توی حدیث عنوان بصری هم همچین دستورالعملی اومده تقریبا. واقعا عکس العمل درست چیه؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با بزرگواری از لغو گذشتن، غیر از آن است که اشتباهات طرف مقابل را به او متذکر نشدن. آری! مراء و بحث و جدل است که فرموده‌اند قلب را می‌میراند. موفق باشید

19592
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: باز هم در رابطه با سوال 19567 درست است وقت شما بسیار کم است ولی خواهشمندم لطف بیشتری بفرمایید. این درست است که بگوییم قیامت باطن این دنیاست و حیات دنیا ظاهری دارد که ما الان می بینیم و باطنی که در سیر وجودی به آن می رسیم انسان با مرگ به باطن عالم می رسد و قیامت او اتفاق می افتد و عالم دنیا انتهایی ندارد و همچنان بشر به زاد و ولد و زندگی دنیا تا بی نهایت ادامه می دهد که ممکن است این کره خاک را ترک کند و به سیارات بهتر برود و خلاصه زندگی دنیا را پایانی نیست و قیامت باطن همین زندگی بی نهایت است یا نه باید گفت چند سال دیگر که مقدارش را نمی دانیم یک مرتبه زلزله ای هولناک وجود عالم را دگرگون می کند و زندگی محدود به همین کره خاکی می شود و بساط دنیا جمع می شود. به زبان بهتر سوالم را بپرسم: به نظر شما تعداد انسانها به بی نهایت می رسد یا نه در یک عدد خاص تمام می شود؟ همین سوال خلاصه را بفرمایید من جوابم را می گیرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم تعداد انسان‌ها چه اندازه بشود، بی‌نهایت حساب می‌گردد! همان‌طور که در حرکت جوهری روشن شد، بحث بر سر آن است که هرگاه قوه‌های ذات عالمِ ماده به فعلیت رسید، عالَم، قیامت می‌شود و دیگر ما با عالَمِ دیگری روبه‌روئیم. موفق باشید

19591
متن پرسش
سلام جناب استاد: شما در پاسخ سوال 19567 می فرمایید قیامت در یک بی زمان و مکان تحقق می یابد ولی خودتان در شرح جواب فرموده اید "مسلم وقتی جهان از حالت این دنیاییش......." یعنی خودتان هم فرموده اید (وقتی) یعنی فرمودید زمانی که جهان از این حالتش خارج می شود پس یک زمانی یعنی یک زمان نقطه ای یا لحظه ای وجود دارد که جهان بسمت تغییر بنیادی یعنی تبدل الارض غیر الارض می رود، دیگران هم که سوال از کی قیامت می آید منظرشان همین لحظه است که جهان به سمت حالت غیر دنیایی خودش می رود. شما از یک طرف می فرمایید زمان نیست از طرف دیگر می فرمایید وقتی، پس این تناقض است. لطفا اگر توضیح کافی تری وجود دارد بفرمایید و بعدش هم آدرس بدهید برای مطالعه بیشتر دقیقا برای همین سوال. ممنون می شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی نسبت بین دنیا و آخرت را و تغییر هویت دنیا به قیامت را با واژه‌ی «وقتی» توصیف می‌کنیم، این غیر از آن است که هویتی از جنس زمان دنیایی در میان باشد. مثل آن‌که در قرآن می‌فرماید: «اذا وقعت الواقعه»، یا می‌فرماید: «اذا السماء انفطرت». موفق باشید

19589
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: در صورت امکان در جواب سوال ۱۹۵٨۰ بیشتر راهنمایی بفرمایید. اصل سوال من اینجاست که چون خدا همه جا حضور دارد، عالم ماده که مجرد نیست آیا در خارج واقع نیست خوب خدا که شدیدالوجود است آیا خارج معنا دارد؟ بچه گانه تر بگویم عالم ماده تو خداست یا جدا از خداست متوجه این ربط و وصل هستم ولی چون خدا شبیه هیچ چیزی نیست این ذهن بیچاره دنبال این است که وقتی خدا اراده عالم ماده کرد بعد تجلی کرد بیرون ریخت یعنی خارجی واقع شد چون عالم ماده مکانمند است نمی توانم این مطلب را جمع کنم که الان این عالم در کجاست. طبق برهان صدیقین خدا همش همه جا هست و تجلی دارد پس می شود گفت که مجردات و این عالم ماده با بعدهای زمان و مکاننش در خود ذات خداست اگر نباشد این تجلیات در خارجی واقع شده اگه شده این خارج چگونه است؟ نمی دانم باز هم توانستم سوالم را مطرح کنم یا نه ولی استاد می دانم که عیب از منه شاگرده که شاید اصلا سوال بی اساسی پرسیده ام ولی تاکیدم بخاطر درگیری ذهنم به این سواله، به قول استاد صمدی عاملی اگر شاگرد در درک مطلب عجله کند و زودتر از وقتش بخواهد بداند شاید جوابش را بگیرد ولی پخته بار نمی آید من هم جزو آن دسته، ولی مشکلم کنجکاوی بیش از اندازه در این مورد است به هر حال وقت شریف شما گرفته شد. حلال بفرمایید. ما هنوز ابتدای مقدمات راهیم. باز هم تشکر که حوصله کردید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از یک جهت که نسبتی بین خالق و مخلوق هست، خالق غیر از مخلوق است. ولی از آن جهت که نسبتی بین خدا و خود خدا هست و این‌که اوست که همه‌جا در صحنه است؛ باید متوجه بود با هر موجودی در صحنه می‌باشد منتها از طریق آن موجود، کمالاتش ظاهر می‌شود. از این جهت دیگر دوگانگی بین خالق و مخلوق در میان نیست تا گفته شود آن‌جا که مخلوق هست خدا کجاست. موفق باشید

19582
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: طاعاتتون قبول. ببخشید مزاحم وقت جنابعالی میشم. بعد از یک سال دنبال نفس رفتن راهی هست تا بشه ان شاءالله شب قدر رو درک کرد؟ من همیشه برای مناسبتها و اعمال استرس دارم. الانم نمیدونم اون تقدیراتی که درخواست می کنیم برامون رقم میخوره؟ گمان می کنم اینطور نبوده! آیا این درسته که فقط برای حضرت دعا کنیم؟ به دیگران التماس دعا داشته باشیم؟ تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیه‌اش مربوط به خداوند است و این‌که بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه می‌دارم: موفق باشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جایگاه معرفتی شب قدر

این که دوستان سؤال می‌فرمایند، با چه نوع آمادگی‌هایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض می‌شود:

1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همین‌که خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبه‌رو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب می‌رود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه می‌شویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالی‌ترین حقایق قدسی. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بینی

 گذر از پوست کن تا مغز بینی

2- قرآن می‌فرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل می‌شوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبه‌ی مجرد انسان‌ها نازل می‌شوند و قلب‌‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسان‌ها را با اسماء الهی آشنا می‌کنند و موجب توجه قلب انسان‌ها به اسماء حسنای الهی می‌شوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی می‌گردد. ثالثاً: چون می‌فرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل می‌شود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» می‌فرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل می‌کند که از امر اوست؛ این آیه می‌رساند ملائکه در عین متفاوت‌بودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر می‌شوند که عالی‌ترین مخلوق است، و لذا این‌که می‌فرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل می‌شود، مژده‌ی بزرگی است به بشریت، حاکی از آن‌که اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلب‌های مستعد نازل می‌گردند و انسان‌ها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا می‌شوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق می‌گردد.

3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمی‌گرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطه‌و ساحتی بیابد که از یک جهت عالی‌ترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بی‌رنگ است بدون واسطه‌ی منشور، که در عین این‌که هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بی‌رنگی، از شدیّت خود ضعیف می‌شود ولی کثیر نمی‌گردد.

4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیره‌ی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا می‌شود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را می‌یابد. و از آن مهم‌تر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا می‌شود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده می‌نماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل می‌شود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت می‌گردد. همان‌طور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیله‌ی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آن‌جا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.

5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحب‌الزّمان«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» محفوظ داشته‌اند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:

اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نی‌نیز به درباختن حشمت و مال

تا دیده و دل خون نکنی پنجه‌سال / از قال تو را ره ننمایند به حال

جهت دیده و دل را از عادت ‌ نگاه‌کردن به پدیده‌های محسوس از طریق حسّ، و پدیده‌های معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:

بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف

این حروف واسطه‌ای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار

باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت می‌کنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).

برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» در شب قدر را خدمتتان عرضه می‌دارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي‌تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل‌تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي ‌تواند بفهمد يک‌شبه مي‌شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق‌‌ترين برهان تا سطحي‌ترين دليل، همه را عقل مي‌تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين‌جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين‌جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي‌ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان‌ها تعبيه شده است. هيچ‌کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) در باره آن‌ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آن‌ها همين حالا که در دنيا نشسته‌اند، دارند بهشت را مي‌بينند و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نمي‌شود بهشت را ديد، با دل مي‌شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة‌‌القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک‌شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب‌ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين‌که خاک‌ها را از اين‌جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة‌‌القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي‌خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي‌کنيم، به محو و اثبات. اين‌که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي‌کند، کيمياگري است[5]

با التماس دعا


[1] - سوره نحل، آیه 2

[2] - سوره دخان، آیه 4

[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن می‌گوید:

ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی‌حرف می‌روید کلام

[4] - «نهج‌البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).

[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).

 

19572
متن پرسش
با سلام: جناب استاد در خصوص فرمایش عرفا که کل عالم را ظهور اسماء الله می دانند این سوال برایم پیش آمد که چطور عالم ماده ظهور علمی حق تعالی است؟ آیا طبق این بیان که عالم طبیعت یکپارچه علم فعلی حق می گردد. این نتیجه را دارد که علم در عالم طبیعت از سنخ وجود ماده و وجود مادی می گردد؟ آیا علم اساسا امکان دارد که به شکل طبیعت ظهور کند؟ اشکال عقلی دیگر اینکه در عبارات ملاصدرا حتی علم حضوری به ماده نیز نفی می شود پس چطور خود وجود مادی علم باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی جز حضرت حق، همه‌ی مخلوقات از نظر وجودی تجلیّات انوار الهی هستند و هرچه هست وجودات‌اند به صورت‌های مختلف، اگر از آن جهت که وجود می‌باشند به مخلوقات نظر شود و وجود را تجلیِ وجود مطلق بدانیم که در ممکن‌الوجودها ظهور دارند، در منظر ما عالَم چیزی جز اسمای الهی نخواهند بود 2- قسمت دوم سؤال که مربوط به جناب ملاصدرا است، روشن نیست. موفق باشید

19580
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد عزیز: در ده نکته از معرفت نفس فهمیدیم که حقیقت انسان من اوست و تن ابزار ، و چیستی من همان هست اوست و مجرد زمان و مکان ندارد و من نظر به تن دارد و در برهان صدیقین فهمیدیم که یک وجود در صحنه هست آن هم خداست و هر چه هست تجلی عین وجود است که تجلی کرده و این عالم هم پایین ترین مرتبه وجود است از همان تجلی. و خدا گفته شد که همه جا هست و به تمامه هست مثل من در بدن که همه جاست و گاهی در بینایی گاهی در شنوایی و غیره ظهور و تجلی می کند و باز روشن شد که خدا همه جا حضور دارد و ظهورات متفاوت دارد مثل همان من. سوال من این است که از آنجایی که تمام هستی تجلی حضرت حق است و بود ما و هستی همان ربطمان به خداست و همان طور که خدا اراده کرده و این هستی را تجلی کرده و مرتب فیض می رساند و اگر اراده کند فیض قطع شود تمام این ممکن الوجودات نیست می شوند مطلب اینجاست که آیا کل این عوالم از مجردات گرفته تا این پایین ترین مرتبه عالم ماده فعلی، همه در اراده خدا اتفاق می افتد؟ یا مطلب بطور دیگریست چون خدا تجرد شدید دارد و دانستیم که خدا شبیه هیچ چیزی نیست مثل من انسان که فقط هست حال اگر ما ارداده چیزی کنیم بدون نیاز به جا در ذهنمان محیاست آن هم به اراده خدا ولی خدا چگونه تجلی می کند در اراده خودش آخر خودش که ثابت است و حرکت ندارد این عوالم نیاز به حرکت دارند تا به ثبات برسند خلاصه این مطلب چگونه جمع می گردد این هستی در چه حالتی اتفاق می افتد آیا جز در اراده خداست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید متوجه‌ی نسبت وجود عالم با خدا شد و این‌که وجود عالم، عین ربط به حضرت حق است و بودن عالم همان ربط به حق‌بودن است. در این حالت است که این فرض مطرح می‌شود که اگر رابطه قطع شود، بودنِ عالم یعنی وجود آن دیگر محقق نیست. حال آیا عالم در وضعیتی قرار می‌گیرد که از طرف حضرت حق و بر اساس سنن ثابت او اراده‌ی دیگری محقق شود یا نه، واللّه اعلم. موفق باشید

19577
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: می خواستم نظر حضرت علامه طباطبایی، آیت الله خویی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله سیستانی، آیت الله نکونام و آیت الله وحید خراسانی درباره ولایت فقیه (به طور خاص ولایت مطلقه فقیه) را بدانم. اینکه آیا این بزرگان ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؟ اگر مقدور است با استناد به آثار مستقیم خود آنان (مثل المیزان) و نقل از آنها مطلب را بفرمایید. چون در پاسخ به برخی سؤالات در این باره در همین سایت دیدم بیشتر به منقولاتی از دیگران و ذکر چند داستان بسنده شده است. در سایت‌هایی دیگر (مثل ویکی پدیا) بسیاری از مراجع گذشته و حال شیعه را مخالف این نظریه می دانند و یا در صورت عدم مخالفت، انتقاداتی دارند. مثلا علامه در المیزان در تفسیر آیه 83 سوره نساء درباره معنای «اولی‌الامر» می فرمایند که منظور علمای امت نیست و اینکه: «در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟» (ترجمه آنلاین المیزان در سایت: old.aviny.com) همینطور نظر علامه حسن زاده آملی رو هم به صورت بحث کلی و اثباتی توضیح دهید. چون از ایشان در تعریف و تمجید مقام معظم رهبری مطالب مختلفی ذکر می شود و یک ویدئو در سایت آپارات هم از ایشان در تعریف از رهبری موجود است. اما بنده بیشتر به دنبال بحث کلی اثباتی در باب ولایت مطلقه فقیه از منظر علامه حسن زاده با استناد به آثار مستقیم خودشان هستم، نه تعریف و تمجید از شخصی خاص.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همان‌طور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» می‌فرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همه‌ی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همه‌ی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعه‌ی اسلامی در زمان غیبت را به عهده‌ی فقها می‌دانند 3- همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند: اولی‌الأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسان‌های معصوم است، نه آن‌طور که بعضی از مفسرین اهل سنت می‌گویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آن‌ها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحه‌ی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را می‌توانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

19574
متن پرسش
سلام: در مورد چشم دل مقداری توضیح بفرمایید. آیا فواد مطرح شده در قرآن همان چشم دل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان استعدادی دارد که به کمک آن می‌تواند حقایق عالم را که به یک معنا، روح و باطن عالم است مدّ نظر قرار دهد و این با چشمِ دل و یا به تعبیری، ابصار قلوب انجام می‌شود. بعضاً در جملاتِ دینی یا آیات قرآن «فؤاد» به این معنا به‌کار می‌رود، ولی بعضاً به معنای عقل است. موفق باشید

19567
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله بسمه تعالی، جناب استاد چه سری وجود دارد که در قرآن جواب سوال «قیامت کی میاید؟» را بصورت مبهم و مجمل همیشه پاسخ داده اند ، آیا واقعا این زندگی دنیا پایانی دارد یا نه ، آیا بصورت قطعی و مطمئن می شود گفت زندگی و حیات دنیا پایانی دارد یا نه هر کسی که می میرد با صورت واقعی دنیا یعنی فانی بودن روبرو می شود ، آیا واقعا قرار است یک روز در همین دنیا دریا ها آتش بگیرند یا نه هر کس بمیرد با این صحنه روبرو می شود یعنی وقتی می میرد فیلم آتش گرفتن دریاها و... برایش گذاشته می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمان، مربوط به دنیا است و قیامت، قیامتِ کلّ هستی است و بدین جهت در زمان خاصی واقع نمی‌شود تا در جواب آن‌هایی که سؤال می‌کنند قیامت چه زمانی واقع می‌شود، زمان آن را بفرماید. مسلّم وقتى كلّ عالم از اين حالت دنيايى در آيد و به حالت قيامتى ‏اش وارد شود، تمام عالم تغيير وجودى مى‏ كند كه قرآن در اين مورد مى‏ فرمايد:«يا ايُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ انَ‏ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظيمٌ، يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَي‏ النّاسَ سُكاري وَ ما هُمْ بِسُكاري وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ».[1] اى مردم! از پروردگارتان بترسيد كه همانا زلزله رستاخيز، امرى با عظمت و هول ‏انگيز است، روزى كه چون آن زنان شيرده آن را ببينند از شدت هول آن، شيرخوار خود را از ياد ببرند و زنان باردار، بار خويش را بيندازند، و مردم را مست ببينى، ولى مست نيستند وليكن عذاب خدا سخت است، كه ايشان را چنان بى‏خود كرده است. آياتى از اين قبيل خبر مى‏ دهد كه به ‏كلى نظام هستى دگرگون مى‏ شود اعم از اين‏كه مى ‏فرمايد: «اذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت»


[1] ( 3)- سوره حج، آيات 1 و 2.

19571
متن پرسش
با عرض سلام: می خواستم در درک «لا اله الا الله» کمکم کنید چون دو جور برداشت می کنم ۱. یکی اینکه تمام چیزها یا افرادی که به آن وابستگی هست و گرایش به آن هست اصلا وجود ندارند و وهم و خیال باعث دلگرمی به آنهاست مثل قدرت ، شهرت و لذات مادی یعنی مثل یک کودک که وقتی بزرگ شد دیگر هیچ نظری به اسباب بازیهای دوران کودکیش ندارد. ۲. یا اینکه تمامی اینهایی که مانند الهی است همانها نشانی از الله است که بایستی ما را به الله برساند و منظور اینکه همه از الله است مانند عکسی که در آینه می بینیم بدانیم آن عکس وجودی ندارد ولی دلیل بر وجودی می باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مخاطب ذکر شریف «لا إله إلاّ اللّه» که فرمود: «قولوا لا إله إلاّ اللّه تفلحوا» همه‌ی بشریت‌اند. از آن جهت که برای خود معبودهای متکثری ساخته‌اند تا از شیدا و واله‌شدنِ آن‌ها روی برگردانند و بنیادِ تعلق جان خود را حضرت احدیت قرار دهند. و این غیر از آن است که انسان نسبت به آشنایان خود با عواطف برخورد کند و به آن‌ها محبت داشته باشد. موفق باشید

19565
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: لطفا بفرمایید که تاکیدات شدیدی که مقام معظم رهبری (و هم چنین شخص شما) بر اینکه این کشور و این انقلاب تحت هیچ شرایطی به سمت فرهنگ غرب منحرف نشده و شکست ناپذیر است 1) بر اساس چه استدلالات منطقی و عقلانی است؟ 2) بر اساس چه استدلالاتی از قرآن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است که وقتی جبهه‌ی توحیدی در مقابل جبهه‌ی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آن‌ها را می‌برد و کسانی را می‌آورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند. عرایضی در این مورد در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» شده است. قسمت مربوطه را عیناً خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید

قرآن مى ‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1] اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آن‏ها را در دل خود جاى ندهيد، آن‏ها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله ‏اى كه دارند عليه شما متحد مى ‏شوند و به شما نمى ‏گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آن‏ها محبت داشته باشد از آن‏هاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آن‏ها يكى مى‏ شود - و همچنان كه آن‏ها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى ‏كند آن‏هايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى‏ روند و به مقصدى كه مى‏ خواهند نمى‏ رسند. در ادامه مى ‏فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى‏ بينى آن‏هايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند و مى ‏گويند: مى ‏ترسيم در اثر جدايى از آن‏ها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به‏ يهود و نصارى توجيه مى‏ كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغ‏شان بر مؤمنين آشكار شود. اين‏ها در دل‏شان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمان‏ها شد افسوس مى ‏خورند.

خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى ‏گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته‏ اند؛ بيمارى دل باعث مى ‏شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلب‏شان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى ‏تفكرِ ظاهربين مى‏ باشند. سپس ادامه مى‏ دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همان‏هايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاش‏هاى اين محبت‏ ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيان‏كار شدند.

در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به ‏زودى خداوند عده ‏اى را به جاى آن‏ها مى‏ آورد كه محبت‏شان متعلق به خداوند است و دشمني شان به يهود و نصارى، آن‏ها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى‏ اعتنا و گردن‏ فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوست‏داران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى‏ بَرد و چنين مؤمنانى را مى ‏آورد كه در راه خدا قيام مى ‏كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمك‏شان مى ‏نمايد و از اوصاف آن‏ها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنش‏شان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آن‏ها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى‏ دهد - مسلم به كسانى مى‏ دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.

حضرت علامه‏ طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى‏ كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به ‏دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى‏ كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم‏ هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى‏ توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آن‏ها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آن‏ها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آن‏ها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى‏ اى در هيچ ‏يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى‏ كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آن‏ها دوست است از آن‏هاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5] وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه‏ هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى ‏نشيند و پايه ‏هاى خود را محكم مى ‏كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان‏ هايى است كه از كفار گرفته ‏ايم، اين‏كه در آيه مورد بحث مى‏ فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آن‏ها خدا را دوست دارند و هم خدا آن‏ها را ... شما امروز عكس آن را مى‏ بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آن‏ها به ما شود، جا مى‏ خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى‏ فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى‏ شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى‏ كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت ‏آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آن‏ها، كه خدا آن را به منزله كفر مى‏ داند، مى‏ گويد مردمى را مى ‏آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت‏ گرى نمى‏ هراسد. و صفاتى را براى آن‏ها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».

ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى‏ توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از: 1. عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه‏ ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد. 2. عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى‏ كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى ‏آيد. 3. اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب. 4. ارزش‏گذارى به مؤمنين و بى ‏اعتنايى به ارزش‏هاى غربى و دوستداران آن‏ها. 5. زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اين‏كه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود. 6. تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا. 7. عدم نگرانى از ملامت فرهنگ‏ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.

تفاوت غرب با مسيحيت:‏ در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه‏ هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آن‏ها متأثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق ‏تر روشن مى‏ شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه‏ ى انحرافى است كه يك دين مى ‏تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى ‏آيد و با پيامبرش كشتى مى‏ گيرد و يك بار زمين مى ‏خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى‏ زند و به آسمان بر مى ‏گردد.[6] همين تفكر منجر مى ‏شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى ‏كند و مى‏ شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى‏ زده در عمل نمى ‏تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى‏ رود، طى كند.

از طرفى اگر امروزه دانشمندان منتقد غرب و سياستمداران منتقد صهيونيسم موضوع مسيحيت را از فرهنگ سكولاريته غرب جدا مى كنند و موضوع يهوديت را از صهيونيسم دو موضوع مى ‏دانند، كه البته در جاى خود كار درستى است، اما نبايد ما را از هويت كلى دشمنى مسيحيت و يهوديت نسبت به اسلام كه قرآن از آن خبر مى دهد غافل كند. آرى در نقد غربِ بعد از قرون وسطى مى ‏توان موضوع مسيحيت را از غرب جديد جدا كرد ولى بسيارى معتقدند آن نوع مسيحيت كه از يك طرف تحت تأثير يهوديت و از طرف ديگر تحت تأثير يونان است، به نهايتى جز همان فرهنگى كه منجر به رنسانس شد - يعنى غرب جديد - نمى ‏رسيد زيرا بيش از آن‏كه با آمدن مسيحيت، غرب مسيحى شود، مسيحيت غربى شد و در نتيجه آنچه ما امروز در غرب با آن روبه ‏رو هستيم تماميت چيزى است كه مى‏ توان گفت تركيب تفكر ارسطويى با كليسا و روحيه يهودى ‏گرى است. اگر به سخنان منتقدان بزرگى چون هايدگر در رابطه با ضعف‏ هاى غرب و راه برون رفت از آن، دقت كنيم آن‏ها براى عبور از غرب چيزى‏ را مدّ نظر دارند كه عملًا فقط در تفكر حضورى و وجودى مكتب تشيع پيدا مى ‏شود مكتبى كه تحت تأثير ائمه (ص) است و لذا حكمت خالده ‏اى كه در نظر بعضى از منتقدان به غرب مطرح است در عمل و به صورت كاربردى چيزى جز تفكر شيعه به عنوان مكتبى كه معتقد است به امامى معصوم و حى و حاضر، نيست. وگرنه از نظر تئورى و تفكر انتزاعى حرف‏ها و توصيه ‏هاى خوبى در همه مكتب ها مورد توجه است ولى آيا هيچ ‏كدام توانستند به نحوه ‏اى عملى مقابل روح غربى بايستند؟ آيا چين به عنوان مهد تفكر لائوتسه در عمل توانست راه و روشى جداى از فرهنگ غربى پيشه كند؟ فرهنگ غربى چيزى نيست كه با عقايد فردى و يا توصيه ‏هاى اخلاقى بتوان از آن عبور كرد، براى عبور از آن نياز به مكتبى است كه از همه جهات زنده و فعّال باشد و در يك مقايسه واقع‏ بينانه چنين مكتبى جز اسلام، آن هم اسلامى كه با امامى معصوم مديريت شود، نخواهد بود.[7]


[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.

[2] ( 2)- همان، آيه 52.

[3] ( 1)- همان، آيه 53.

[4] ( 1)- همان، آيه 54.

[5] - در سوره آل عمران، آيه 28 مى‏فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره‏ اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و بازگشت ‏[همه‏] به سوى خداست.

[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى ‏توانيد به آن رجوع كنيد.

[7] ( 1)- در رابطه با موضوع فوق و نقش روش اهل البيت در تمدن‏ سازى به كتاب« آنگاه كه فعاليت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» و به نوشتار « تمدن‏زايى شيعه» رجوع فرمائيد.

19555
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در خصوص اسم ممیت حضرت حق پرسیده بودم به کتاب اسماء حسناء ارجاع فرمودید که با جستجویی که انجام دادم در کتاب یاد شده در خصوص این اسم مطلبی یافت نگردید سوال بنده صرفا در مورد این اسم است لذا مجددا سوال را ارسال می نمایم امیدوارم منت نهاده پاسخ بفرمایید. با تشکر «با سلام و آرزوی قبولی طاعات استاد گرامی 1- در چه جاهایی اسم ممیت حضرت حق در صحنه است ؟ 2- با تکرار اسم ممیت و توجه به آن به چه خواسته هایی می توان رسید؟ با تشکر»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آن جهت پیشنهاد شد آن کتاب را مطالعه فرمایید تا جایگاه اسماء الهی برایتان روشن شود زیرا با سؤال و جواب، چنین موضوعی قابل تبیین نیست زیرا اسم ممیت به یک معنا ذیل اسم جلال است و از جهت دیگر، ذیل اسمِ قابض می‌باشد. و ذکر اسم ممیت معمول نیست که کسی حضرت حق را به عنوان یکی از اذکار خود با چنین اسمی مورد خطاب قرار دهد. موفق باشید  

19560
متن پرسش
سلام: شما در قسمتی از بحث معاد فرمودید کسانی که به توحید قائلند حتی کسانی که برای خدا فرزند قائلند در نهایت هرچند عذاب های زیادی را تحمل کنند ولی عاقبت بهشتی اند. اگر اینگونه باشد که همه انسانها که فطرتا توحید می خواهند و بالاخره باید یک زمانی از آتش خلاص شوند و به بهشت روند. مثلا شمر که ۱۶ بار به حج رفته و آنگونه با خدا مناجات می کرده قائل به توحید نبوده است؟ پس شمر هم باید در نهایت بهشتی باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم: «النّار لا تأكل محلّ‏ الايمان‏». یعنی اگر کسی حقیقتاً به خدا ایمان دارد، آتش به صورت ابدی جان او را که محل ایمان بوده است، نمی‌سوزاند. کسی مثل شمر که کوچک‌ترین اثری از ایمان در جان خود ندارد، هرگز مصداق چنین روایتی نخواهد بود. موفق باشید

19559
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: دو سئوال 1. به لطف الهی بنده عمده آثار شما را مطالعه کردم، می خواهم بدانم که بعد از مطالعه آثار شما، مباحث کدام از بزرگان را مورد مطالعه و مداقه قرار دهم؟ 2. منظور از آزاد اندیشی که جنابعالی می فرمایید، آیا ناظر یر سخنرانی های افرادی که تصریحا و تلویحا با رهبری و نظام زاویه دارند می شود یا خیر؟ چون گاها شنیده می شود این محافل توسط دوستان مذهبی با رایزنی ها و اغتشاشات لغو یا به هم ریخته می شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر بتوانید آرام‌ارام در ادامه، با تفسیر المیزان رفیق شوید، خیلی خوب است. روش کار با تفسیر المیزان را در جزوه‌ای با همین عنوان عرض شده است. جزوه بر روی سایت هست 2- اولاً: ما هرگز حق نداریم محافل رفقای خود را به‌هم بریزیم. ثانیاً: منظور از آزاداندیشی، تلاش برای فهم نظرات رقباست و ایجاد دیالوگی جهت این امر. موفق باشید

19553
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات بدرگاه حضرت حق ان شاء الله. استاد در ارتباط با بیانات رهبر انقلاب در دیدار با تشکلهای دانشجویی در تاریخ ۱۸ خرداد ۹۶ و نکاتی که ایشان اشاره فرمودند به نظر می رسد نیاز به تبیین وجود دارد. لطفا در زمینه کلید واژه ی «آتش به اختیار» که خطاب به گروههای فرهنگی و جهادی خصوصا در دانشگاهها اشاره شده و نیز در مورد اختلالی که در قرارگاه مرکزی از آن یاد شده توضیح بفرمایید. آیا این یک فرمان یا حکم جهادی است؟ و اگر چنین است در حال حاضر دقیقا وظیفه ی امثال بنده که هم در جایگاه دانشجویی و هم در جایگاه تدریس در دانشگاه فعالیت دارم و از طرفی دغدغه هایی شبیه به آنچه که انقلابیون نسل دهه ۶۰ دارند را در ذهن دارم، چیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیت‌نامه‌شان است که می‌فرمایند: «ما برای ادامه‌ی انقلاب نمی‌توانیم معطل کسی باشیم و از وظیفه‌ی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهره‌ی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه می‌نویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمی‌گذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما می‌توانیم مسئلیت نمایاندن چهره‌ی انقلاب را به عهده‌ی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوه‌های فرهنگی انقلاب اسلامی را در همه‌ی عرصه‌های لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصه‌های مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید

عرایض بنده این‌چنین بود:

نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»

باسمه تعالی

1- در طول مدتی که از انقلاب  می‌گذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه  انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را  به آن مبانی دعوت می‌نماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمره‌ی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آن‌ها تأکید دارد.

2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسان‌ها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دست‌خوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن می‌شود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی آراء مردم می‌باشد.[1]

سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آن‌ها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه می‌آید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل می‌گیرد و رئیس دولت در محدوده‌ی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامه‌ی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت می‌کند و از این لحاظ است که نه می‌توان دولت را آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب و آرمان‌های آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی می‌توان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمان‌های انقلاب اسلامی تعریف نمود.

3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف می‌شود که البته یکی از شئون حوزه‌ی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده می‌گیرد، بدون آن‌که از حفاظت دولت نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]

4- از این‌جا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس می‌تواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامه‌هایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آن‌جایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بی‌تفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بی‌مهری و تضعیف قرار نمی‌گیرد ولی از آن‌جایی که شدت حساسیت دولت‌ها نسبت به اهداف تمدن‌ساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولت‌ها متفاوت خواهد بود و اندازه‌ی ارزش دولت‌ها نزد نیروهای وِلایی، به اندازه‌ی حساسیت آن‌ها نسبت به آرمان‌های تمدن‌ساز انقلاب اسلامی می‌باشد.

5- آن‌چه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینه‌ی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده ‌‌است؛ چرا ‌که هر دولتی با هر سلیقه‌ای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدوده‌ی زمانی مشخص و در اجرا می‌نمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد می‌شود که با بازخوانی از آن‌چه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» می‌کند و چهره‌ی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش می‌گذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص می‌کنند بدون آن‌که اراده کرده‌باشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته‌ باشند.

با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدن‌ساز شیعه در همه‌ی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور  آرمان‌های انقلاب اسلامی در مجموعه‌ی قوای سه‌گانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامه‌های رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلح‌ترین فرد جهت این امر در عین محدودیت‌هایی که نظام اجرایی با خود دارد.

6- نمونه‌ی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائل‌اند را درحضور میلیونی مردم در سالگرد‌های انقلاب اسلامی می‌یابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائی‌های 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه می‌فرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبه‌رو هستند کوچک‌ترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیمایی‌های سالگرد انقلاب از خود نشان نداده‌اند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه‌ شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرم‌تر» بود در حالی‌که دشمنان انقلاب با انواع تحریم‌هایی که اعمال کرده‌ بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشم‌گیر مردم در راهپیمایی‌های 22 بهمن‌ را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بسته‌اند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بسته‌اند غفلت دارند از این‌رو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آن‌چنان نیست که دشمنان گمان می‌کنند با مشکلاتی که برای دولت‌ها به‌وجود می‌آورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.

7- در فضای نظر به نسبت‌ها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه‌تنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولت‌ها از آن‌ها پیش نمی‌آید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزش‌مدار و دولت گردد و ناظر دوقطبی‌شدن جریان‌های وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو می‌برد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آینده‌ی ما است تا نه‌تنها از سوء تفاهم‌هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعه‌ی ما برگردد.

8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ مي‌گردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بي‌تاريخي رهايي يابيم. وظيفه‌ي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم.  و این به شرطی است که نسبت‌ها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.

9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همه‌ی این راه‌ها از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد، انقلابی که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی می‌توان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدوده‌ی اجرائی دولت‌ها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي اراده‌ي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچي‌هاي دوران رهايي مي‌يابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايه‌ي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همه‌ي آن معنايي که بايد برسيد دست مي‌يابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.

10- رهبران واقعي ملت‌ها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشيدن به آن‌ اصول کلّي بر مي‌آيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّت‌ها نتيجه‌ي پيوند آن‌ها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ مي‌گشايند مسير ساير انسان‌هاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌هاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنج‌ها و سختي‌ها اهميت نمي‌دهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3]  و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آن‌جایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي مي‌طلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل مي‌شود و با انقلاب اسلامي است که مي‌توان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.

11- وظيفه‌ي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقش‌آفريني کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغول‌شدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي مي‌کند و در نتيجه منزوي مي‌شود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که اراده‌ي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بی‌فکری می‌شود. زیرا  هر زمانه‌اي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ي مشيت الهي در آن زمانه مي‌شوند و راه حلي ارائه مي‌کنند که جوابگويي به همه‌ي مسائل آن زمانه در آن راه حل مي‌گنجند؛ از اين لحاظ مي‌گوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانه‌ي خود را مي‌طلبد بدون آن‌که از افقي که متفکران گذشته گشوده‌اند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.

12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور مي‌رسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله‌ي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامي محقق مي‌شود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همان‌طور که طبيعت عرصه‌ي ظهور مشيت خداوند است. آيا مي‌توان گفت تفکر، چيزي جز مطالعه‌ي تاريخ است از آن‌ جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن مي‌فرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي‏ الْأَرْضِ‏ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده ‏اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده ‏اند تا در اثر آن سير، قلب‏هايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوش‏هايى به‏ دست آورند كه به كمك آن‏ها سخن حق را بشنوند؟

13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار مي‌شود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.

14- همه‌ي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آن‌جايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز مي‌کند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه مي‌توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ي الهي در اين دوران بروند.

15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز مي‌توان به آن دست يافت. مگر واقعي‌ترين تفکر، تفکر بر واقعي‌ترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروم‌اند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحت‌تر می‌توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بسته‌ایم دست‌خوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش می‌آید و می‌گذرد، نشود.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

 


[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان می‌دهد و کامل می‌‌کند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به این‌که انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدوده‌های مختلف صورت‌های مختلفی از خود ظاهر می‌کند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنان‌که دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدوده‌ی اجرا در کشور ایران.

[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان می‌باشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همه‌جا مطرح و جاری می‌باشد.

[3] - صحيفه‌ي امام، ج‏1، ص 269.

19541
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات. التماس دعا. استاد گرامی نظر شریف شما راجع به این عقیده که آنچه در این دنیا به ما می رسد نتیجه کارهایی است که در عالم ذر کرده ایم چیست؟ مثلا می گویند باید ببینیم چه خطا و کوتاهی ای کرده ایم که از قافله کربلا و امام حسین سلام الله جامانده ایم. استاد مگر در عالم ذر انتخاب و اختیار و عرضه دین بوده است؟ یک سخن دیگر نیز در این باب شنیده ام که برخی بزرگان اشاره کرده اند به اینکه گاهی انسان با برخی افرادی که آنها را نمی شناخته و تازه مواجه می شود ولی احساس نزدیکی و خوشایندی با آنها دارد و این حالت به عالم ذر برمی گردد یعنی مثلا من و آن شخص در آن عالم از لحاظ فکری و عقیدتی به هم نزدیک بوده ایم. احساس قرابتی که انسان ناخوداگاه با برخی افراد دارد به عالم ذر برمی گردد؟ بنده با مطالعاتی که داشتم عالم ذر را عالم فطرت می دانم لطفا راهنماییم بفرمایید. ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند طبق آیه‌ای که می‌فرماید: «ربّنا الذی اعطاء کلّ شیئ خلقه ثم هدی» خلقت ما را به ما داده و آن‌چه از او طلب کرده‌ایم را به ما داده است، ولی این غیر از آن است که شما می‌فرمایید. ما در همه‌وقت دارای اختیار هستیم و این انتخاب‌های ما است که شخصیت ما را شکل می‌دهد تا به لشکر حسین«علیه‌السلام» بپیوندیم یا نپیوندیم 2- در مورد قسمت دوم سؤال، این احساس‌ها ربطی به عالم ذر ندارد بلکه چون نفس انسان مجرد است، می‌تواند آن‌چه هنوز برایش پیش نیامده است را تا حدّی بیابد. در این مورد می‌توانید به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

19546
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده مطالعه ای داشتم از کتاب مبانی عرفان نظری از استاد یزدانپناه و در این کتاب استاد می فرماید که تعیین اول یا همان مقام احدیت اولین صادره از خداست و عقل اول با اول ما خلق الله العقل، اول مخلوق و تعیین خلقی است و مقام احدیت در صعق ربوبی است در حالی که عقل اول موطنش صعق ربوبی نیست پس تعیین اول از عقل فعال ملاصدرا کامل تر است در حالی که در مباحث معرفت نفس و حشر شما فرمودید عقل اول فرقش با خدا اینست که خدا فوق تمام ولی عقل اول تمام است در حالی که مقام احدیت که مقام اهل بیت است کاملتر است و مطلب دوم این که موطن قیامت موطن عقل فعال است یا مقام احدیت؟ چون طبق بحث های جنابعالی در معاد فرمودید خدا به اسم احد جلوه می کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین تقسیم‌بندی‌های عرفانی که استاد یزدان‌پناه در آن کتاب مطرح می‌کنند و تقسیم‌بندی‌های فلسفی که جناب ملاصدرا به میان آورده‌اند؛ خلط نشود. هرکدام را باید در جای خود و جدای از همدیگر قرار داد. موفق باشید

19533
متن پرسش
به نام خدا سلام و رحمت الله. طاعات قبول و التماس دعا. ببخشید استاد من خدا رو شکر در زمینه ولایت فقیه مطالعه کرده و این مساله برایم کاملا حل شده است سوالی که اخیرا برایم پیش آمده در مورد مدل حکومتی ای است که حضرت امام (ره) ایجاد فرمودند یعنی جمهوری اسلامی آیا در حکومت امیرمؤمنان سلام الله هم اینچنین نقش مردم و انتخابات پررنگ بوده است؟ تاریخ این چنین به ما نمی گوید خود حضرت سلام الله بعد از تشکیل حکومت به نقاط مختلف والی می فرستادند آیا زمانه ایجاب کرده است که حضرت امام (ره) انتخاب را به جای انتصاب قرار دهند و سرنوشت نظام اسلامی را در گرو انتخاب مردم قرار دهند یا اصل اینچنین است که اگر اصل این است آیا در حکومت امام علی سلام الله هم همینطور بوده؟ بسیار ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمان حضرت علی«علیه‌السلام» هم شرط مشروعیت حاکمیت، بیعت بود. و به همین جهت حضرت علی«علیه‌السلام» به مردم فرمودند حکومت از آن شماست، به هرکس می‌خواهید بدهید. لذا صورت امروزینِ بیعت، همان انتخابات است. موفق باشید

19539
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: چند سئوال از محضر مبارک دارم: 1. استاد چرا آنقدر مقام معظم رهبری نسبت به مواضع و روش ها و گفتار دشمنان تأکید دارد، منظورم این است که چرا آنها را با مردم در میان می گذارد، این عملکرد و رویکرد مقام معظم رهبری چه پیامی را منعکس می کند؟ 2. آن انسانی که «طالب» بهترین معنویات و توحید هست اما هنوز به آن نائل نشده اما در این حین ملک الموت روح او را قبض کند آیا در قبر و قیامت آن خواهش ها و طلب ها را به آن فرد می دهند یا خیر همان احوالاتی که در حین مردن داشته را به او خواهند داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  1- رهبر معظم انقلاب از طریق رهنمودهایشان ما را متوجه می‌کنند در چه جهانی زندگی می‌کنیم 2- آری! انسان‌ها با نیّات‌شان محشور می‌شوند. یعنی حضرت حق به اندازه‌ی نیّات آن‌ها به آن‌ها اجر و جزا می‌دهد. موفق باشید

19532
متن پرسش
سلام: همانطور که می دانید رهبر انقلاب در نطق اخیر خود فرمودند: 1. حضور گسترده مردم در انتخابات نشانه «اعتماد عمومی به نظام» و موجب افزایش اعتبار کشور است. 2. اکثریت هفتاد و چند درصدی مردم با حضور در انتخابات به نظام جمهوری اسلامی آری گفتند و آن را تأیید کردند و این رأی، در واقع رأی به نظام اسلامی بود. 3. افرادی که ممکن است در دل از نظام گله داشته باشند، با رأی دادن در چارچوب نظام، نشان می‌دهند که این چارچوب را قبول، و به آن اعتماد دارند و آن را کارآمد می‌دانند. و اما بنده به تفکیک در مورد هر شماره مطالبی را عرض می کنم: 1. از آنجا که مردم ترسانده شده اند (اول توسط رهبری) که اگر رأی ندهید امنیت کشور (امنیت خودتان) به خطر می افتد و مثلا دشمن حمله می کند پس رأی 73 درصدی آنان ممکن است نه به خاطر اینکه خود نظام نزد آن ها ارزشی داشته باشد بلکه به دلیل ترس از به خطر افتادن امنیت خودشان باشد. 2. بله درست است که رأی مردم به منزله تأیید کردن نظام است، ولی قلبا شاید نخواهند نظام را تأیید کنند ولی به خاطر یه سری از عوامل پای آن را امضاء کردند مثل اینکه شما قرار دادی را قبول ندارید چون سود قابل توجهی برای شما ندارد ولی برای حفظ خودتان و دفع ضرر احتمالی آن را امضاء می کنید: دسته ای از آن عوامل احتمالی برای دفع ضرر این است: الف) اگه رأی ندیم دشمن حمله میکنه. ب) شناسنامه ات مهر بخوره که پس فردا برات مشکل ساز نشه! ج) از ترس اومدن یکی بریم به یکی دیگه رأی بدیم. مثلا بریم رأی بدیم که رئیسی نشه و روحانی رأی بشه! (مثل اون سال که از ترس سعید جلیلی رفتند به یکی دیگه رأی دادند. که جنگ نشه) سوال ضمنی: این همه ترس در وجود مردم ریشه در کجا دارد؟ آیا منشاء عقلائی دارد یا وهمی است؟ و چرا مردم از نظام می ترسند؟ و چرا باید از حکومت اسلامی! بترسند؟ 3- رأی دادن از سر ناچاری با کارآمد دانستن نظام فرق می کند. تنها کسانی نظام را واقعا قبول دارند که آگاهانه و با رغبت رأی دهند. از این 41 میلیون نفر چند نفر اینگونه اند و چند درصد به دلایل دیگر مثل ترس و غیره رأی می دهند؟ 4. مردم (به دلیل عوامل بالا) که جرأت ندارند رأی ندهند و فکر می کنند با رأی دادن کارشان درست می شود ولی اگر نظام جرأت دارد، یک رفراندوم آزاد برگزار کند و به مردم اطمینان خاطر دهد که اگر ما را واقعا نمی خواید شرکت نکنید تا ما برویم. آن وقت می بینید چند میلیون از 40 میلیون ریزش می کند. 5. رهبری فرمودند ما انتخابات آزاد داریم. فکر کنم منظورشان این است که مثلا مجبور نیستی به روحانی یا رئیسی رأی دهی یا می توانی رأی ندهی اما: فکر کنم آزاد یعنی شش نفر را از بین خودتان انتخاب نکنید تا مردم به هرکدامشان رأی دادند فرقی نکند و انتصابات باشد. بلکه بگذارید از دل مردم و از بطن جامعه افرادی کاردان و متخصص و البته متعهد رئیس شوند تا کشور آنقدر در مشکلات دست و پا نزند. با تشکر به همه موارد بالا جواب دهید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده ممکن است موارد قلیلی باشد که فکر کنند اگر شناسنامه‌شان مهر نخورد برایشان مشکل به‌وجود می‌اید؛ ولی اکثراً مثل من و شما هستند که می‌دانیم در رأی‌دادن و رأی‌ندادن آزادیم و نیز می‌دانیم بالاخره باید مشکلات را با همین نظام حل کرد و مقام معظم رهبری از این جهت می‌فرمایند رأی‌دادن نحوه‌ای از تأیید نظام را در بر دارد. موفق باشید

19537
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به پاسخ شما به سوال شماره 19520 آنچه با توسل به انوار مقدسه از جمله حضرت عباس علیه السلام مستجاب می شود چیزی خارج از حکمت الهی نیست. حالا سوال این است که چرا آن حاجت در طلب مستقیم از خداوند متعال برآورده نمی شد؟ فرض کنید شخصی حاجتی دارد که هرچه از خدا می خواهد برآورده نمی شود اما وقتی به حضرت عباس علیه السلام متوسل می شود حاجتش برآورده می شود. خوب چه تفاوتی قبل از توسل به حضرت عباس و بعد از توسل وجود دارد که حکمت الهی به یکباره دچار تغییر شده و اجابت آن حاجت را مقدر می سازد؟ (در ظاهر که شرایط تغییری نکرده فقط آن مبدا مورد رجوع در آن حاجت تغییر کرده است) ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم همه‌چیز از طریق خداوند برآورده می‌شود. منتها بهترین رجوعِ به حق از طریق مظاهر الهی است که تعینات انوار الهی می‌باشند که البته بحث آن مفصل است. بهتر است ما مثل بچه‌ی آدم از آن وسایل استفاده کنیم و بهره ببریم و مثل کسی نباشیم که بگوید خدا باید تشنگی مرا رفع کند و خدا هم خواهد گفت: تو از آبی که من خلق کرده‌ام استفاده نمی‌کنی، بهتر است از تشنگی بمیری. موفق باشید  

19535
متن پرسش
با سلام: استاد برای من خواندن کتاب غیر درسی خیلی سخت است. مخصوصا کتاب های مذهبی، به نظر شما باید از کجا شروع کنم و چطور؟ با این حال از کم بودن اطلاعاتم در مورد مسائل مذهبی نگرانم تو این دوره و زمونه که دین نگه داشتن سخت است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعه‌ی کتاب‌های ساده و جذابی مثل «داستان راستان» شروع کنید تا پس از عادت به مطالعه، بتوانید کتاب‌های مشکل‌تر را نیز مطالعه نمایید. موفق باشید    

19527
متن پرسش
سلام: بنده نیاز دارم دقیقا همان طور که به وجود خودم یقین دارم، به وجود خدا یقین پیدا کنم. استدلال های متداول فلسفی و ... دیگر قلب مرا آرام نمی کند. آیا راهی هست؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان از خود بگذرد، حضرت حق را که فطرت الهی انسان را بر اساس توحید شکل داده است، بهتر می‌یابد. به همان معنایی که جناب حافظ فرمود: «تو خودْ حجاب خودی حافظ از میان برخیز / که در میان تو و او، به‌جز تو حائل نیست». به قول وحدت کرمانشاهی:  

هرکه از خود بگذرد جانش دهند
هرکه جان در باخت جانانش دهند
هرکه در سجن ریاضت سرکند
یوسف آسا مصر عرفانش دهند
هرکه گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هرکه نفس بت صفت را بشکند
در دل آتش، گلستانش دهند
هرکه برسنگ آمدش مینای صبر
کی نجات از بند هجرانش دهند؟
هرکه گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
هرکه از ظلمات تن، خود بگذرد
خضر آسا آب حیوانش دهند
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند

موفق باشید   

19526
متن پرسش
با سلام: استاد ببخشید مزاحمتان می شوم. استاد چگونه می توانیم رابطه خودمان را با معصومین (علیهم السلام) بهتر کنیم و چگونه توسل های خودمان را بهتر کنیم و چگونه می توان نتیجه بهتری از توسل به معصومین گرفت؟ ممنون می شوم اگر پاسخ بنده را بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امامان در مقام عصمت‌اند یعنی به هیچ گناهی نزدیک نمی‌شوند. در نتیجه اگر ما به همان اندازه که تکلیف‌مان را با گناهان روشن کنیم و با عمقِ جان واجبات را انجام دهیم و از محرمات دوری کنیم، از جهتی با آن‌ها هم‌سنخ می‌شویم و جان خود را حقیقت آن‌ها می‌یابیم. و در همین رابطه در روایت از ائمه داریم که شیعیان ما در قیامت در کنار ما هستند و دو انگشت سبابه‌ی خود را به هم نزدیک کردند و فرمودند: «کهاتین»، مانند این دو انگشت. فکر می‌کنم در این رابطه کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت» همراه با شرح 70 ساعاتی آن در این امر راه‌گشا باشد. موفق باشید  

نمایش چاپی