بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13364
متن پرسش
با عرض سلام: در روایتی که احتمالا از امام حسین (ع) است فرموده اند که معرفت الله معرفت به امام زمانی است که حق او بر گردنت واجب است. راه به ظاهر خیلی واضح است اما بنده چند سوال از محضر شما دارم: 1) معرفت چیست و چگونه اصحاب کربلا حتی حر و حتی آن سنی عثمانی در دقایق آخر و با اندکی کار توسط امام به این مقام رسیدند؟ 2) معرفت حجت چگونه بدست می آید و کی می توان این ادعا را کرد که به مقام معرفت حجت رسیدیم؟ 3) در دعای «اللهم عرفنی نفسک فانک...» این گونه می توان برداشت کرد که معرفت به الله مقدم بر معرفت نبی و نبی مقدم بر حجت است. پس چگونه می توان این دو حدیث را در کنار هم قرار داد؟ 4) برای قدم برداشتن در مسیر معرفت حجت چه اقداماتی لازم است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن اشاراتی در رابطه با فهم مقام اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و مقام امام دارد که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» می‌توانید دنبال کنید. و در مورد دعای «اللّهم عرّفنی نفسک ....» عرایضی در قسمت سوم سؤال شماره‌ی 13361 شده است. موفق باشید

13363
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: اینکه ائمه علیهم السلام مظهر اسم الله هستند می شود گفت مثل خدا و ائمه علیهم السلام همانند من انسان و بدن برزخی او است یا غلط فکر می کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون باید به موضوعات، وجودی نگاه کرد، ائمه«علیهم‌السلام» مظهر کمالات الهی یعنی اسماء حسنا هستند. حال می‌توان گفت یکی از مظاهر نفس ناطقه در موطنی از مواطن وجود، بدنِ برزخی او است. موفق باشید

13362
متن پرسش
سلام: 1. من قوه بینایی دارم که در چشم ظهور کرده خداوند بصیر است بصیر بودنش در کجا ظهور کرده؟ 2. آیا وجود هم یک نوع ظهور است یعنی بدن من ظهور وجود من است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بصیرت حضرت حق در قوه‌ی بینایی شما حاضر است به همان معنایی که چون او سمیع است، شما به نور سمیع‌بودنِ او شنوایید و این علاوه بر آن است که برای افراد خاص و اولیاء خود بصیرت اخصی قائل است 2- وجود به خودی خود یک مفهوم است. حقیقت وجود همان کمالات اسماء الهی است و همه‌چیز مظهر وجود مطلق است ولی در جلوات کمالاتی که همان اسماء حسنای الهی باشند. موفق باشید

13361
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1. می خواستم بدانم وقتی انسان به حالت مجردش نزدیک می شود چگونه مثل آیت الله بهاءالدینی رحمه الله علیه یک کاری را در جای دیگر انجام می دهد در حالی که جسم و حواس جای دیگر است. و اینکه امیر المومنین صلی الله علیه وآله چگونه هم با پیامبر صلی الله علیه وآله سر سفره بوده اند و همزمان با آن سر سفره ظاهرا شام چند تن دیگر حاضر بوده اند؟ آیا نفس قادر است چند بدن ایجاد کند یا چطور است؟ 2. ما در سلوک باید نگاهمان ملاصدرایی به وجود باشد یا محی الدینی جایگاه اینها کجاست؟ بالاخره ظاهر قضیه این است که نگاه ملاصدرا برای اثبات وجود و نحوه ارتباط با خلق است برای یک دسته ولی از نظر ابن عربی وجود یکی است و حقیقت هم این است. سوال این است که ما از کدام دریچه بنگریم؟ 3. با توجه به مبانی نظری حب اهل البیت علیم السلام شناخت خداوند متعال با واسطه ائمه (نظر به اسماء) صورت می گیرد ولی در دعای اللهم عرفنی نفسک.. ظاهرا جور دیگری است خواهشمندم توضیح بفرمایید. یا مهدی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث ده نکته در معرفت نفس در جواب این نکته إن‌شاءاللّه کمک می‌کند 2- در ابتدای امر مباحث تشکیک وجودی صدرایی، راه را می‌گشاید ولی در ادامه تشکیک در ظهور، و بحث وحدت شخصی وجود محی‌الدین کمک می‌کند. خود ملاصدرا نیز در کتاب «ایقاض الأنام» نظر به وحدت شخصی وجود دارد 3- این فراز از دعا نظر به حضرت حق به صورت بی‌واسطه دارد به همان معنایی که می‌فرماید: «انّی قریب» ولی چنان‌چه کسی بخواهد به مقام قرب حضرت حق نایل شود و سیر به سوی او  داشته باشد، نیاز است که او را در مظاهر بنگرد. و در این رابطه تقاضا می‌کنیم که پیامبر خود را و حجت خود را به ما بنمایاند تا در آینه‌ی وجود آن‌ها به حکم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(35/ مائده) سیر به سوی حضرت حق صورت گیرد. موفق باشید

13354
متن پرسش
سلام علیکم: 1. در جواب 13331 این مورد قبول است که تعامل بر طبیعت باید باشد. حال سئوال اینست که آقا در همان متن دفاع از هواپیما و ... می فرمایند اینها خوب است پس معلوم است ایشان ساختن اینها را تعامل با طبیعت و استخراج صحیح از طبیعت می دانند طبق حرف صریح حضرت آقا؟ 2. آیا بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی فرق است؟ 3. امام می فرمایند حفظ جمهوری اسلام از حفظ جان امام عصر (عج) واجب تر است، سئوال اینجاست مگر امام عصر (عج) خود قوام حکومت نیست؟ پس اگر ما مخیر بین حفظ نظام و حفظ امام عصر (عج) شدیم اگر حفظ جمهوری اسلامی را کنیم و به جان امام آسیب وارد شود خب قوام حکومت از بین می رود؟ منظور امام از این جمله چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت باید به تکنولوژی با نگاه غربی نگاه نکرد و نگاه مقام معظم رهبری را در رابطه با این موضوع، در جمع سخنانشان دنبال کرد. لذا توصیه به مطالعه‌ی کتاب «مدرنیته و توهّم» را هنوز تأکید می‌کنم 2- جمهوری اسلامی مظهری است از انقلاب اسلامی 3- امام عصر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در اراده‌ی مبارک خود، همین را می‌خواهند که به دست حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» محقق شد و مقصود حضرت امام، تذکر به این نکته است. موفق باشید

13353
متن پرسش
با سلام: اعتقاد من در ضمینه وحدت وجود به این شرح هست که تمام آنچه که ما از طریق حس ظاهر می بینیم و احساس می کنیم در واقع انشاء نفس ناطقه ماست در مورد ملموسات و مبصرات و .... و حقیقت عینی و خارجی به این نحو نیست که یک آسمان جدا، یک زمین جدا و ... باشد بلکه آن حقیقت خارجی یک حقیقت واحد و لایتناهی است که نفس ما در اثر ارتباط با اعیان ثابته اشکال و صور ذهنی را انشاء می کند و اگر کسی نفس خود را قوی کند و واقع را آن طور که هست ببیند یکپارچه وحدت می بیند و خبری از کثراتی که با چشم ظاهر می بیند نیست و بلکه کثرت بینی از ناحیه حواس ماست و گرنه در خارج از ذهن هر چه هست واحد است و جلوه حق است و رابطه جلوه و ظهور با ذات حق رابطه عینیت است...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که بدان رسیده‌اید، با این فرض که اعیان ثابته و ظهورات آن را به عنوان منشأ کثرات منکر نیستیم، بلکه آن‌ها را مظهر می‌دانیم که آن حقیقت واحده را در محدوده‌ی خود نشان می‌دهند، در عین آن‌که در همان حال حضرت اللّه است که در کنار آن مظاهر و آن صفات خاص در صحنه است، به همان معنایی که مولایمان می‌دید و می‌گفت: «ما رَايْتُ شَيْئاً الّا و رَايْتُ اللَّه فيهِ وَ مَعَه». موفق باشید‏

13358
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیزمان: خدای مهربان را بر نعمت وجود استاد و راهنمای خوبم بی نهایت شکر می کنم و ان شاء الله ذات باری حالا حالا حالاها این نعمت را برای ما حفظ کند. بزرگان می گویند از خدا جز خدا را نخواهید از طرف دیگر وقتی به ادعیه امامان عزیزمان مراجعه می کنیم حتی در دعاهای عارفانه مثل دعای عرفه از خدا خواسته های دیگر همچون وسعت رزق و... را می خواهند این دو چگونه با هم جمع می شوند؟ با کمال تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی همه‌ی ذکر و فکر انسان خدا شد و او را منشأ همه‌ی کمالات یافت، دیگر هرچه می‌خواهد برای حفظ آن حضور است و در چنین فضایی اولیاء معصوم تقاضای وسعت رزق یا رفع بلا و دفع مصیبات می‌کنند تا اولاً: جز به او مشغول نشوند و ثانیاً: در وسعت رزق خود و رفع بلا و دفع مصیبات، نیز او را ببینند، آن‌طور که مولایمان حضرت سجاد«علیه‌السلام» ندا سر می‌دهند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ».

 اي خدا! بر نمونه‌هاي كامل بندگي‌ات - يعني محمّد و آل او - سلام و درود بفرست، كه اينان قطب جان هر انساني است كه مي‌خواهد تو را بندگي كند، و نیز آبرويم را با سهولت كامل حفظ كن، و منزلتم را با تنگ‌دستي مبتذل مساز، كه مجبور شوم از كساني رزق خود را طلب كنم كه خود آن‌ها روزي‌خوار تواند و يا از كساني تقاضاي عطا كنم كه بدترين انسان‌هايند، و در نتيجه مبتلا شوم به ستايش كسي كه به من عطا كرده و به ذمّ و بدگويي كسي كه به من چيزي عطا نكرده، در حالي‌كه تو ماوراء آن‌ها، در دادن و ندادن، سرپرست من هستي.

خطري كه موجب مي‌شود توحيدِ انسان ضعيف گردد، عبارت است از غفلت از مبادي امور عالم، حال اگر انسان پرده‌هاي ديده خود را كنار زد و بدون تحريكات عجولانه شيطاني، نظر به اصل و اساس همة حركات عالم نمود، جز خدا را صحنه‌گردان امور نمي‌بيند.

پرده‌هاي ديـده را داروي صبـر            هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

آينه‌ی دل چون شود صافي و پاك         نقش‌ها بيني برون از آب و خـاك

هم ببيني نقـش و هم نقـاش را           فرش دولـت را و هــم فراش را

وقتي انسان متوجّه شد خداوند براي آبرومند كردن بندگانش راه‌هايي قرار داده است كه فقط انسان‌هاي مؤمن مي توانند به آن راه‌ها دست يابند و انسان‌هاي غيرمؤمن هر چه تلاش كنند به بي‌راهه مي‌روند و در بي‌آبرويي زندگي را به انتها مي‌رسانند، از خدا مي‌خواهد كه: «صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ»؛ خدايا! آبروي مرا از طريق آسان‌ترين راه‌ها حفظ كن، زیرا در آبرومندي است كه انسان مي‌تواند سرزنده و بانشاط زندگي را ادامه دهد.

«وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ»؛ قدر و منزلتم را با تنگ‌دستي از بين مبر، به طوري كه نتوانم اهل بخشش و سخاوت و كمك‌ به فقرا باشم. من كه مي‌دانم از طريق الطاف تو مي‌توانم با شرافت و بزرگواري زندگي كنم، چرا از تو نخواهم كه مرا شامل چنين الطافي نمايي، و چگونه اميدوار نباشم در حالي‌كه دوستان خودت را به چنين منزلت‌هايي رسانده‌اي؛ و چرا بر اين تقاضاي خود اصرار نورزم؟ چون خطرات محروم‌شدن از چنين لطفي بسي بزرگ است و آن خطر اين است كه گرفتار مدح و ذمّ اهل دنيا خواهم شد. لذا در چند فراز بعدي همين خطرات را به خودت متذكر مي‌شوي تا در طلب خود از خدا با اصرار بيشتر پايداري كني.

مي‌گويي: «فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي» خدايا! من به ضعف خود آگاهم كه اگر منزلت مرا با تنگدستي مبتذل نمايي، به سوي مخلوقات تو - همان‌هايي كه روزي‌خوار تواند - روي مي‌آورم و از اهل دنيا - همان مال‌دوست‌ها و مال‌جمع‌كن‌ها و حاكمان ظالم - كه بدترين مخلوقات تواند، تقاضا مي‌كنم تا به من چيزي بدهند و از اين طريق وارد مهلكه‌اي مي‌شوم كه در اثر آن، هركس كه به من چيزي داد، حمد و ستايشش مي‌كنم و هركس به من چيزي نداد، بدگويي‌اش را مي‌نمايم، و واي كه چقدر چنين زندگي زشت و آزاردهنده است. خدايا! آيا راضي مي‌شوي اين بندة تو به روزي بيفتد كه صاحبان ثروت را ارزشمند و فقرا را پست بداند؟[1]  مسلّم تو چنين هلاكتي را براي بنده‌ات نمي‌پسندي، پس امورات مرا به غير خودت واگذار مكن، زیرا به گفته‌ی علي (ع): هركس در مقابل اهل دنيا فروتني و ستايش نمود، تقوايِ خود را رها كرده،[2]  و اين در حالي است كه تو به عنوان سرپرست واقعي من، ماوراء صاحبان دنيا، عهده‌دار بخشيدن‌ها به من و يا خودداري كردن بخشش‌ها به من هستي، پس چرا تو را رها كنم و غير تو را بگيرم و چرا مايحتاج خود را كه از طريق واسطه‌ها از تو مي‌گيرم، از تو نخواهم و به تو نظر نكنم؟ تويي كه به‌واقع سرپرست و برنامه‌ريز داده‌ها، و نداده‌ها به من هستي، پس خودت آبرويم را حفظ بفرما و منزلتم را محفوظ بدار و گرفتار عطاهاي اشرارم مگردان . موفق باشید

 


[1] - حضرت سجّادu در دعاي 35 صحيفه عرضه مي‌دارند: «وَاعْصِمْني مِنْ اَنْ اَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ حَسَاسَةً اَوْ اَنْ اَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا»؛ خدايا! مرا حفظ فرما از اين‌كه در مورد فقرا و ناداران گمان حقارت كنم، يا اين‌كه نسبت به ثروتمندان گمان فضيلت داشته باشم.

[2] - «مَنْ تَذْلِلِ الْاَبْناءَ الدُّنيا، تَعْرَي مِنْ لِباسِ التَّقْوي»

13342
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: جایگاه کتاب «مصباح الهدایه» و «رساله الولایه» در سیر مطالعاتی کجاست؟ کی می توان از آن ها بهره برد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مطالعه‌ی مباحث معاد و خویشتن پنهان، از شرح تفسیر حمد امام شروع بفرمایید و پس از شرح «رسالة‌الولایه» به «مصباح الهدایه» رجوع فرمایید. موفق باشید

13341
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت خدمت استاد: اشکالی مطرح شده است که قرار بر این شد با حضرتعالی مطرح گردد: 1. آیا در مجردات تکامل و تغییر وجود دارد؟ (مثال عالم برزخ : سیر و تکامل (رشدی) - من یا نفس - وجود دارد یا خیر؟ یا صرفا فقط متنعم یا معذب شدن می باشد) اگر بگوییم در برزخ پرده ها و حجاب کنار می رود تغییر به وجود می آید پس لازمه تغییر حرکت و پیدا کردن زمان و مکان می باشد. 2. بحث یادگیری قرآن توسط حضرت جبرئیل در زمان ابلاغ به پیامبر. آیا به معنای تبدیل بالقوه به بالفعل نمی باشد زیرا چیزی نمی دانسته و بعدا یاد گرفته پس تغییر وجود دارد. پس همه مجردات تجردشان غیر الله نسبی است. پس زمان و مکان متناسب با آن عالم بر آنها حکم فرماست. حضرتعالی چگونه این موضوع را تفسیر می کنید؟ 3. از حضرتعالی خواستارم با دعای ویژه خود نزد حضرت ربوبیت و امام عصر (روحی فداک) ما را در پیش برد اهداف امامان حضرت حجت (روحی فداک) کمک بفرمایید. والسلام
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در هر صورت به ما فرموده‌اند «الیوم یوم العمل و غداً یوم الحساب و سؤال»، بر این مبنا تنها برای انسان در برزخ و قیامت رفع حجاب می‌ماند. بدین معنا که در نفس انسان مرحله‌ای مقدمه‌ی مرحله‌ی بعدی می‌شود که نسبت به مرحله‌ی قبل، جامع‌تر است 2- مسلّم تغییر برای فرشتگان به معنای تبدیل قوه به فعل نیست. شاید این نوع روایات مثل مطلبی باشد که قرآن در مورد خدا می‌گوید که: «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا» (140/آل‌عمران) اگر به شما نیز ضربه‌ای وارد شد مثل آن ضربه به دشمنانتان وارد شد، و این ایّام در بین مردم می‌گردد و برای آن است که خداوند مؤمنین را بشناسد. که این علمِ فعلی است برای خداوند، در حالی‌که تغییری برای خدا از نظر علمی پیش نمی‌آید، بلکه این، ظهورِ علم خدا است در عالَم فعل. و بحث آن را باید در مباحث عرفانی دنبال کنید. به نظر بنده حتی مباحث کلامی در تبین این موضوع ناتوان است. 3- بنده دعاگوی عزیزان هستم، به امید این‌که مولایمان دستگیرتان باشد. موفق باشید

13334
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب: انسانها و اجنه به واسطه اختیاری که دارند نفس (روح) آنها در قالب جسم های مادی، برزخی و قیامتی قرار می گیرد. از آنجایی که ملائک فاقد اختیار هستند دیگر وجود این قالب های جسمی برای آنها معنا ندارد. اگر این پیش فرض بنده صحیح می باشد، اینجانب دارای سوالاتی می باشم 1. پس ملائکه و روح (روح جون خداوند) فاقد هر گونه جسمی هستند و کاملا مجردند؟ 2. مرگ برای ملائکه و روح (روح جون خداوند) چه معنایی دارد؟ علی الخصوص در نفخه دوم که همه می مرند حتی حضرت اسرافیل (ع) با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای فرشتگان نیز امکان ظهور از طریق جسم، هست همچون فرشتگانی که برای حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» نازل شدند و مأمورِ هلاکت قوم نوح بودند 2- معنای مرگ فرشتگان، برگشت از ظهور به بطون است. موفق باشید

13325
متن پرسش
سلام علیکم: استاد شما می فرمایید با عقل ارسطویی نمیشه دین رو فهمید در عین حال وقتی میگیم چطوری فرق توهمات رو با اشراق بفهمیم می فرمایید بالاخره باید عقل در صحنه باشه. می خواستم بدونم چه طوری باید در این حوزه وارد شد که هم اشراق رو درک کرد و هم میزانی داشته باشیم که به وهم آلوده نشویم و هم عقل در صحنه باشه و از عقل استفاده کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عقل ارسطویی یک نوع عقل است و نمی‌تواند متوجه همه‌ی ابعاد حقیقت شود، همان‌طور که عقل ریاضی تنها در حوزه‌ی کمیّت‌ها می‌تواند نظر بدهد. عقلی که بتواند إشراق را بفهمد، عقلِ منوّر به قلب است یعنی عقل فطری، که قرآن تحت عنوان «قلوبٌ یعقلونِ بها» از آن یاد می‌کند. موفق باشید

13324
متن پرسش
سلام: استاد بنده مدتیست که مباحث معرفت نفس و.. را دنبال می کنم. سوالاتی برایم پیش اومده که می ترسم به بیراهه برم برای همین خواستم نظر شما را در مورد این موضوعات بدونم: 1. بنده متوجه شدم که «من» من به جسم من مربوط نیست، به فکرم هم مربوط نیست بلکه من کسی هستم که اون فکر کردن رو درک میکنه. از طرفی وقتی می تونم بگم «من» که اشاره به چیزی داشته باشم که از سایر افراد و اشیا جداست یعنی باید یه فرقی بین من و او باشه تا «من» معنی داشته باشه در صورتی که من من هیچ خصوصیتی نداره یعنی به قول مولوی «بی رنگ و بی نشان»ه پس عملا من و تویی وجود نداره بلکه کلا هستیم! هستم هستی کلا «هست» یم. حالا سوال من اینه که نسبت این «هست» با خدا چیه؟ مثال موج و دریا، سایه، آینه و... مربوط به این «هست» ه یا مربوط به شکل های مختلف من ، تو ، او و... . مولوی میگه: ای رهیده جان تو از ما و من ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن مرد و زن چون یک شود آن یک توی چونک یکها محو شد انک توی این من و ما بهر آن بر ساختی تا تو با خود نرد خدمت باختی تا من و توها همه یک جان شوند عاقبت مستغرق جانان شوند مستغرق شدن یعنی چه؟ وقتی من و تو ها همه یک جان بشند می رسیم به همین «هست» ی که گفتم حالا نسبت این «هست» با حضرت حق چیه؟ 2. وقتی به کارها و رفتار هام دقت می کنم می بینم که اینها رفتار های من نیست خیلی هاش که شرطی شدگی از طریق جامعه، رسانه و... و برخی دیگه هم ویژگی های شخصیتی منه که باز هم ربطی به من نداره. طبق روانشناسی یونگ انسانها به 16 تیپ شخصیتی تقسیم می شوند که هر کدوم ویژگی های خودشون رو دارند. مثلا تیپ شخصیتی من بیشتر گرایش به شعر داره، گرایش به عرفان و معنویت داره، در مورد عشق یه نوع خاصی رفتار از خودش نشون میده بنابراین اگر من رو وسط آمریکا هم میذاشتن تو خانواده ای که به خدا اعتقادی نداره باز هم اعتقادی به یه چیز ماورایی داشتم یا حداقل ادیان و عرفان و... نظرم رو چلب می کرد پس باز هم من کاره ای نیستم. عملا این تیپ شخصیتیمه که به سمت عرفان میره. حالا یه نفر با یه تیپ دیگه اصلا این حرف ها رو قبول نمیکنه. من اگر همزمانی حوادث رو ببینم میگم این کار یه نیروی ماورایی ولی اون میگه صرفا یه تصادف سادست. به قول حافظ : «من دلشده این ره نه به خود می پویم» استاد اوایل وقتی اشعار حافظ یا مولوی رو میخوندم این حرف ها رو قبول نداشتم ولی الان فکر می کنم که دامنه ی اختیار ما خیلی محدوده یعنی موندم که چند درصد کارهای من از خودمه؟ بحث فکری نیست تا الان فکر می کردم که اینها علاقه مندی های خودمه راه زندگی خودمه که با بررسی و به سختی انتخابش کردم اما الان متوجه شدم که چند صد میلیون آدم مثل من فکر و احساس می کنند. یعنی من اگر بخوام هم نمیتونم نسبت به سوال های مهم زندگیم بی تفاوت باشم (چون تیپ شخصیتیم اینطوره) و از طرفی فرد دیگه ای که تیپ شخصیتیش عکس منه نمیتونه در مورد مسائل زندگی جدی باشه! لطفا راهنمایی بفرمایید با تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در علم حضوری به خود، علم به علم خود نیز مطرح است و این به معنای آن نیست که یک منِ دیگری داشته باشیم که به منِ مادون علم دارد، بلکه همان منِ انسان است که به خود علم دارد. و در مورد سخنان جناب مولوی، ایشان در این اشعار اشاره به مرحله‌ی فنای سالک دارد و این غیر از نسبتی است که ما در راستای مخلوق‌بودن با خدا برقرار می‌کنیم، به این معنا که وجود ما از وجوددهندگی خداست 2- در مقام فنا آنچنان حضرت حق بر قلب سالک تجلی می‌کند که هستِ او در هستِ حق فانی می‌گردد و او به چشم حق می‌بیند و به چشمِ حق می‌شنود. یعنی حضرت حق چنین احساسی را به او ارزانی می‌دارد 3- عرفا در مورد عین ثابته نکات ظریفی دارند که موضوع انتخاب اولیه را در میان می‌کشد و این‌که حضور ما در هر جای و هر زمانی در راستای آن انتخاب است، هرچند که هرکس بر اساس آن انتخاب‌گری می‌تواند در هر موقعی در انتخاب خود تجدید نظر کند. موفق باشید  

13332
متن پرسش
سلام: امیدوارم حالتون خوب باشه. بعد از سخرانی آقا در جمع فرماندهان سپاه یه سوال برام پیش اومده. ممکمنه جامعه ما روزی با نبود ولی امتحان شود که مشخص شود مردم به آرمان های انقلاب اسلامی پایبند هستند یا نه؟ در این ایام که دهه اول ذیحجه است یاد داستان حضرت موسی علیه السلام می افتم که در نبود 10 روزه ایشان قوم بنی اسرايیل در امتحان خدا شکست خورد و اغلب مردم به سامری ایمان آوردند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت خداوند انسان را بدون حجت رها نمی‌کند حتی در زمان میقات حضرت موسی«علیه‌السلام»، جناب هارون«علیه‌السلام» در میان آن‌ها بود، مشکل آن‌ها در پشت‌کردن به نایب پیامبرشان بود. موفق باشید

13311
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام علیکم استاد عزیز: وقتی خودمان را ورق می زنیم، می بینیم حقوق زیادی به گردنمان هست. حقوقی که حتی یکی از آنها را هم نمی توانیم ادا کنیم. بیشتر تاکید بنده در حق انقلاب اسلامی و شهداست. مثلا بنده در اداره کار می کنم، گاهی وقت به بطالت می گذرد. گاهی که نه خیلی موارد. قبول دارم کوتاهی کرده ام. اما نمی دانم با این حق ها چه کنم!؟ آیا این حق ها مانع سیر خواهد شد؟ چه در محیط اداره چه در منزل که وقتی را به بطالت می گذرانیم. خود را در حقوقی غوطه ور می بینیم که به هیچ کدام بر نمی آییم. نا امیدی از همه چی مخصوصا از خودمان وجودمان را فرا گرفته، نه تنها ناتوانی در ادای حقوق، بلکه ناتوانی در کنترل نفسی سرکش و وحشتناک، پناه بر ائمه (ع) می بریم، می دانیم فیاض هستند، ولی بهره نبرده ایم مشکلش هم در ایمان خودمان می بینیم. شما بگو چه کنیم؟!!! تازه امید شهادت هم داریم!!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عزم فهم انقلاب اسلامی و درک دقیق سخنان مقام معظم رهبری در کنار رعایت دستورات شرع، راه‌هایی را در مقابل ما جهت انجام وظیفه می‌گشاید. موفق باشید

13319
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا ظهور حضرت صاحب نزدیک است؟ چگونه خودمون رو برای ظهور آماده کنیم؟ چه کنیم تا جزو یاران ایشون باشیم؟ چه کنیم تا در زمان ظهور منکر دین و آقا امام زمان نشویم؟ من الله توفیقا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به یک معنا با به‌صحنه‌آمدن انقلاب اسلامی نور حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور کرده است و با ارتباط قلبی نسبت به انقلاب و ارادت به رهبری انقلاب، عملاً وظیفه‌ی خود را نسبت به آن حضرت انجام داده‌ایم. آیا شما سخنان مقام معظم رهبری را حاصل کمک‌های حضرت صاحب‌الأمر«علیه‌السلام» به ایشان نمی‌دانید؟ موفق باشید

13316
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت 1. می خواستم یک دوره غرب شناسی برای بسیج مان بگذارم و از کتاب های شما می خواهم استفاده کنم اما نمی دانم چه جوری بیان کنم یا از کجا شروع کنم چون من موقعی که با بحث های غرب شناسی شما آشنا شدم به کل از درس دانشگاه زده شدم و مدتی اندک رفتم حوزه که با فضای آن آشنا شوم که بعد بین دانشگاه و حوزه یکی را انتخاب کنم یعنی میلم رفته بود مدتی سمت حوزه، فکر کردم تمدن اسلامی را می شود از حوزه شروع کرد که بعد که با یک روحانی که کتاب های شما را به من پیشنهاد داده بود مشورت کردم و کمی قانع شدم که از دانشگاه هم می شود تمدن سازی را شروع کرد و دوباره انگیزه ی درس خواندن در من پیدا شد ولی دوره ی سختی را گذراندم ( البته این موضوع برایم حل نشده) می خواستم ببینم چگونه با آنها بحث کنم که مثل من نشوند و به جای اینکه مثل من قهر کنند و بروند بایستند و حساب شده با غرب مبارزه کنند (رده ی سنی شان هم از دوره ی راهنمایی به بالا ست)؟ آیا اول کتاب های معرفت نفس را با آنها کار کنم بعد بروم سراغ غرب شناسی یا همان اول بروم غرب شناسی را باهاشان کار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید یعنی ابتدا مباحث معرفت نفس و برهان صدیقین مطرح شود و سپس کتاب «مدرنیته و توهّم»، با این تأکید که غرب، با علوم مربوطه به جای تعامل با طبیعت، تسلط بر طبیعت را پیشه کرد و ما با علوم خود سعی بر تعامل با طبیعت و کشف استعدادهای آن داریم. موفق باشید

13303
متن پرسش
سلام علیکم: آقای طاهرزاده من مباحث شما رو کار می کنم و اشتیاق زیادی به قرب اللهی دارم ولی چند وقتی هست ک دیگه نه حال عبادت دارم نه چیزی. نمازمم وقتی میخونم انگار از سر اجبار هست. انگار سست شدم در عبادت و ترک محرمات. خواهشا راهنماییم کنید. تشکر یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن مى‏فرمايد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» عقيده پاك به سوى صاحب عزت مى‏رود، پس آن كسى هم كه قلبش حامل آن عقيده است به صاحب عزت نزديك مى‏گردد و در نور پايدار او، پايدار مى‏ماند. پس اولين كار براى كسى كه برنامه‏ ريخته تا از پوچى نجات پيدا كند، داشتن عقيده پاك است و همچنان‏كه عرض شد، عقيده پاك «خدادارى» است به همان معناى توحيدى‏ اش، و سپس در ادامه راهكارِ نزديكى به صاحب عزت مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عمل صالح - كه همان اعمال شرعى باشد - آن عقيده را رفعت و ارتقاء مى‏بخشد و در سير صعودى به سوى صاحب عزت به انسان كمك مى‏كند تا هر چه بيشتر آن عقيده، شايسته نزديكى به خدا گردد و صاحب خود را نيز به خدا نزديك كند، پس بايد در انجام اعمال شرعى نهايت تلاش را كرد تا در نزديكى به صاحب عزت ضعفى به وجود نيايد. یعنی عمل به عقيده‌ی پاك، عامل سير به سوى عقيده حضورى‏. چنانچه ملاحظه فرموديد؛ آيه ذكر شده مى‏گويد: اى انسان‏ها! اگر مى‏خواهيد نتايج تلاش‏هايتان را براى خودتان حفظ كنيد، بايد عقيده‏اى صحيح و پاك و مبرا از باطل پيدا كنيد. عقيده صحيح همان عقيده توحيدى است، يعنى قلب به چنين بصيرتى برسد كه اوست كه اوست، بقيه هيچ‏ اند هيچ. چه كسى ساقى است؟ چه كسى محيى است؟ چه كسى سميع است؟ چه كسى بصير است؟ همه و همه اوست، «يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد» به قول‏ آيت‏ الله جوادى «حفظه‏ الله‏ تعالي» لااقل سالى يك بار دعاى جوشن كبير را بخوانيد تا بفهميد هيچ‏كس جز خدا كاره‏ اى نيست. دعاى جوشن كبير هزار اسم از اسماء الهيه را مطرح مى‏كند، هيچ نقشى براى غير خدا باقى نمى‏گذارد. چون عقيده توحيدى نقشى براى ديگرى نمى‏گذارد، انسان به اميد سايه‏ ها زندگى را از بين نمى‏برد و مى‏ فهمد جداشدن از او كه همه‏ كاره عالم است برابر است با ذلت مطلق، همان طور كه مقابل ترى مطلق، چيزى جز خشكى و غير ترى نيست. اين‏جاست كه مى‏گويد:

خس خسانه مى‏ رود بر روى آب‏

 

آب صافى مى‏ رود بى‏ اضطراب‏

     

 

يعنى بايد به صاحب عزت وصل شد و در اين اتصال هيچ چيز در ميان نباشد تا بدون اضطراب مسير رسيدن به حقيقت به خوبى طى شود.

عيسى روح تو با تو حاضر است‏

 

نصرت از وى خواه، كو خوش ناصر است‏

     

آنچنان بايد از نفس امّاره خود فاصله گرفت و خود را در شرايطى قرار داد كه هستِ انسان در تحت پوشش هستِ خداى صاحب عزت قرار گيرد و از خودْ ناكس و به حقْ كس شود. گفت:

من كسى در ناكسى دريافتم‏

 

پس كسى در ناكسى دريافتم‏

     

وقتى جان خود را در معرض نورِ وجود حضرت حق قرار دهى، ديگر هستى برايت نخواهد ماند. اگر عزت مى‏ خواهى، بايد صاحب عزتِ مطلق را در صحنه جان خود به صحنه بياورى، جاى ديگر عزت نيست. مى‏ خواهى به عزت نزديك شوى و از پوچ شدن نجات يابى، بايد عقيده صحيح پيدا كنى، بصيرتِ توحيدى داشته باشى. توحيد كه به صحنه جان آمد، ديگر چيزى براى كسى نمى‏ گذارد. در معنى تجلى نور توحيد گفت:

روى بنماى و وجود خودم از ياد ببر

 

خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر

     

مى‏ خواهى نجات پيدا كنى، نجات مگر اين نيست كه آدم پوچ و نفله نشود؟ نجات از پوچى يعنى ده سال نفس كشيدنم بى‏ثمر نباشد. مى‏ گويد مى‏ خواهى به نجات برسى، يك ربِّ با عزتى هست كه عين بقاء و پايدارى و عدم فرسايش است، و عقيده توحيدى و مبرا از باطل به او نزديك مى‏شود و صاحب عقيده را به ميهمانى ساحت الهى مى‏كشاند. بايد عقيده‏ هايتان را توحيدى كنيد، خانه منيت خود را ويران نماييد تا او به صحنه بيايد و به عزت و بقاءِ او، عزت و بقاء يابيد. گفت:

سايه‏ اى بر دل ريشم فكن اى گنج مراد

 

كه من اين خانه به سوداى تو ويران كردم‏

     

حافظ خانه نظر خود را ويران كرد تا گنج مراد سايه‏ اش را بر او انداخت و لذا حالا مى‏تواند بگويد:

هر دمش با من دلسوخته لطفى دگر است‏

 

اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد

     

 

مى‏گويد هر چه تلاش مى‏كنم نتيجه محقق نمى‏ شود. عقيده‏ ام توحيدى است اما رشد نمى‏كنم. مى‏ گويد: قبول دارم همه چيز دست خداست ولى اگر پول نداشته باشم غصه مى‏ خورم. قبول دارم همه كاره خداست ولى اگر پشت سرم حرف بزنند كه آبرويم را ببرند، دلم مى‏ لرزد، با اين كه مى‏ دانم عزت دست خداست ولى نگرانم اهل دنيا به عزت من لطمه بزنند. پس چرا نتوانسته‏ ام آن عقيده را در احوالات قلبى‏ ام محقق كنم؟ خداوند در جواب او مى‏ گويد تو عقيده صحيح دارى، ولى رشدش ندادى و رشد آن به عمل صالح است، به همين جهت در دنباله آيه مى‏ فرمايد «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»؛ آن عقيده پاك، با عمل صالح - كه همان عمل مطابق آن عقيده است - رشد مى‏كند و آن عقيده را به حقيقت آسمانى‏ اش نزديك مى‏ نمايد و عقيده هر چه بيشتر حضورى مى‏ شود. پس اگر 20 سال بر اساس عقيده توحيدى عمل كرديد و محور قلب را حكم خدا قرار داديد، و به عبارت ديگر عمل به آن عقيده را ادامه داديد، مى‏ بينيد نتايج عقايدِ توحيدى آرام‏ آرام ظاهر خواهد شد. دين توحيدى به ما دستور داده ركوع‏ تان فقط براى حق باشد، براى حق راست بگو، براى حق ببين، براى حق بشنو، براى حق بخور، بنا به فرمايش اساتيد بزرگ همه‏ جا نرو، همه چيز نخور، همه چيز نگو و همه چيز نبين، تا حق با نور عزت و بقايش بر زندگى شما تجلى كند و همان طور كه حق باقى است شما هم به بقاء حق باقى شويد. آيه مى‏گويد اگر 20 سال عمل صالح انجام دادى نتيجه‏ اش اين مى‏ شود كه تو ديگر هر روز فكرنمى‏كنى نكند كسى آبرويت را ببرد. اعتقادات تان با عمل صالح شكوفا مى‏شود و از حالت حصولى به حضورى تبديل مى‏ گردد. اساساً در راستاى چنين هدفى شما را خلق كرده‏ اند،  مى‏ فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[1] خداوند آن كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى‏ كنيد، و او شكست‏ ناپذير و بخشنده است. پس مرگ و زندگى انسان‏ها براى آن است كه خود را با احسن اعمال به نمايش بگذارند و بندگى را در جان خود نهادينه كنند تا حجاب بين انسان و خداوند از ميان برخيزد و انسان باشد و خداى عزيز غفور، و از اين طريق به توحيد برسد. آيت‏الله طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» مى‏ فرمايند كه خدمت مرحوم قاضى «رحمةالله‏ عليه» بوديم و ايشان درس توحيد افعالى مى‏ دادند - توحيد افعالى يعنى همه فعل‏ها را از حق بدانيم و معتقد شويم «لا مُؤثِّرُ فِى‏ الْوُجُود الّا الله» - در آن اتاقى كه مشغول گوش‏ دادن به سخنان مرحوم قاضى «رحمةالله‏ عليه» بوديم ناگهان گرد وخاكى به پا شد، گفتيم طاق اتاق پايين آمد، همه ما پريديم بيرون. بعد از مدتى كه گرد و خاك‏ها خوابيد، ديديم مرحوم قاضى همان گوشه اتاق با تمام آرامش نشسته‏ اند. و بعد متوجه شديم علت گرد و غبار آن بود كه لوله بخارى حجره پهلويى را كمى خراب كرده بودند تا تعمير كنند - لوله بخارى‏هاى قديمى به همديگر راه داشت - گرد و خاكش در حجره ما آمده بود.[2] بسيار خوب، در ابتداى راهِ توحيد، تمام اعمال ما تحت‏ تأثير عقيده ما نيست، ولى بدانيم هر چه بر اساس اين عقيده عمل كنيم، آن عقيده شكوفا مى‏ شود و نورش در جان ما تجلى مى‏ نمايد و هرچه بيشتر از پوچى رها مى‏ شويم. امثال مرحوم قاضى «رحمةالله‏ عليه» با پايدارى بر عقيده توحيدى و عمل به آن، خود را از پوچى‏ ها و فرسايش‏ هاى دنيا نجات دادند. مشکل را باید به این شکل حل کنید. موفق باشید    

 


[1] - سوره ملك، آيه 2.

[2] - به كتاب مهر تابان آيت الله تهرانى رجوع شود.

13304
متن پرسش
چه جوری می شود که تحلیل سیاسی در خوب و عالی داشت، آن طور که مقام معظم رهبری از یک دانشجو انتظار دارد؟ آیا منبع خاصی دارد؟ آیا باید فقط اخبار را گوش داد و از این ور و آن ور خبر جمع کرد؟ بعضی ها می گویند امروزه یک نمونه ی بی تقوایی بی خبری است. آیا صرف خبر به دست آوردن بدون اینکه بدانیم چه جوری در مقابل آن خبر موضع بگیریم فایده ای دارد؟ متاسفانه من در خانواده ای بزرگ شدم که نسبت به مسائل سیاسی حساس نبودند و چند تا از اعضای خانواده ضد انقلاب بودند و مرا هم به ضد بودن با انقلاب تحریک می کردند که خدا را شکر خدا کاری کرد که این انقلاب را دوست داشته باشم و از وقتی وارد دانشگاه شدم دستم باز تر شد و توانستم خود را کمی به انقلاب نزدیک تر کنم (البته خیلی خیلی کم) اما از نظر تحلیل سیاسی صفر یا زیر صفرم (البته به خاطر سنم یک سری حوادث تاریخ را درک نکردم که خب این نمی تواند بهانه خوبی باشد) چه کار کنم حس می کنم امام زمان (عج) از من راضی نیست چون کاری تا حالا برای انقلاب نکردم. تازه شاید به دلیل عدم بصیرت با رای هایم یا با موضع گیری هایم به ضد انقلاب کار کرده باشم. من کتاب های انقلاب اسلامی و غرب شناسی شما را مطالعه کرده ام اما باز فکر می کنم ضعیف هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی از یک طرف، به اندیشه‌ی توحیدی و نگاه دینی آشنا باشید و از جهت نظری، توحید مدّ نظر شما باشد و از جهت عملی، تقوا؛ کلیّات تحلیل در امور سیاسی را در اختیار دارید، می‌ماند در مصداق‌ها که نسبت هرکس را با اهداف انقلاب و رهبری تعیین می‌کنید و در این حیطه إن‌شاءاللّه تحلیل‌های سالمی از جهت سیاسی به‌دست خواهید آورد به شرطی که خود را گرفتار جریان‌های سیاسی خاص و محدود نکنید. موفق باشید

13296
متن پرسش
سلام و وقت بخیر با توجه به مطالب مطرح شده در کتاب «ده نکته از معرفت النفس»، آیا صحیح است که برای دل کندن از چیزی چند سوره قرآن یا هر چیز دیگری نذر جناب عزراییل کنیم تا در دل کندن به ما کمک کند؟ می گویند اگر فاخته در خانه ی کسی تخم بگذارد، صاحب خانه نفرین می شود! نظر شما چیست؟ سپاس و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کار خوبی است که در عبادات‌ مستحبی جهت مدد از حضرت عزرائیل ایشان را در عباداتمان شریک کنیم 2- فکر نمی‌کنم ما وظیفه داریم به این حرف‌ها توجه کنیم. موفق باشید

13300
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بنده از آنجایی که دارم مباحث شما را کار می کنم و الان هم در بحث مقالات هستم. در مسجد محله آمدم چند نفر را دور هم جمع کردم تا با هم کتب شما را کار کنیم و بحث کنیم، این جوانان از خوش فکرترین جوانان مسجد هستند. بنده با توجه به شناختی که از مباحث شما دارم، قرار شده با جوان و انتخاب بزرگ شروع کنیم. بعد کتاب «آشتی با خدا» بعد «ده نکته» بعد «از برهان تا عرفان» بعد «معاد» بعد وارد بحث امامت شویم. و همینطور جلو برویم ان شاءالله . حال از شما خواهشمندم راهنمایی بفرمایید: ۱. چگونه بحث کنیم؟ مثل همان مباحثه ی حوزه خوب است؟ ۲. اگر پیشنهادی صلاح می دانید بفرمایید که ما اعمال کنیم که نتیجه بهتری بگیریم ان شاءالله تعالی. ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر خوبی را در نظر گرفته‌اید. اگر بشود دوستان، قسمتی از هر کتابی که مورد بحث است در ابتدا مطالعه کنند و به جلسه وارد شوند و پس از ارائه‌ی آن قسمت، جنابعالی مطلب را جمع‌بندی کنید؛ خوب است. منتها ممکن است در ابتدا، آمادگی این کار را نداشته باشند. موفق باشید

13299
متن پرسش
سلام: من سوالی دارم. آیا شما دینداری ملت براتون مهم تره یا انقلابی بودن و طرفداری از رهبری عزیر چه رسد به رئیس جمهور و.... رسول الله مهمتره یا خامنه ای؟ جواب من ندین والله تمام اسلام سیاست است که جوابتون میدم ظرفیت ملت را مراتبی ست قلب ها برای پذیرش رسول خدا آماده اما برای خمینی کبیر نه خیلی گاهی. این پر واضحه بعد که طرف محب دین اسلام شد جایگاه انقلاب را میفهمه حداقل از شدت دشمنیش کم میشه. چندبار دیگه من بهتون گفتم کاربران دیگر هم تذکر میدن زشته مای جوجه به عارف و حکیمی چون شما تذکر بدیم. خودتون را خرج هیچ جناحی نکنید ترا قرآن قدرخودتون را بدونید. کاری که ایت ا.. مصباح کرد نکنید که بنده ای که قبل از سال 85 و... می گفتم من حاضرم با دین مصباح یزدی بمیرم الان دیگه اصلا ایشون را نمی پسندم خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند. جوابی دارید بهم بدین منتها شخصی با ایمیل، منتشر نشود ابدا این مطلب. استاد سفارشی برای من دعا کنید. یا علی
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سید محسن عزیز! بنده توصیه‌ی دلسوزانه‌ی شما را با تمام جان درک می‌کنم و همین‌طور که  همه‌مان معتقدیم حتماً اسلام مهم‌تر از انقلاب است و امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» خاک پای رسول‌اللّه«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» حساب نمی‌کند و همین طور که می‌فرمایید دینداری فردی به مزاق مردم بیشتر نزدیک است تا دینداریِ اجتماعی. ولی دینداری واقعی وقتی به صحنه می‌آید که خدا ملاقات شود و خداوند طبق آیه‌ی «کلّ یومٍ هو فی شأن» در هر روز و تاریخی مطابق نور خاص و اسماء خاصی ظهور می‌کند که ظرف امروزین این ظهور، انقلاب اسلامی است در جمال حضرت امام و مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» است. از این جهت اگر بخواهیم مردم را به جای اُنس با خدایِ ذهنی، با خدای واقعی مأنوس کنیم چاره‌ای جز این نداریم همان‌طور که خودتان متوجه‌اید در نهایت ذهن‌ها و قلب‌ها را به سوی رهبری و امام معطوف داریم. موفق باشید

در ضمن قسمت‌های اولیه‌ی سؤال‌تان را از روی سایت حذف کردم و تنها از آن‌جایی که می‌فرمایید «من سؤالی دارم» را در اختیار کاربران قرار دادیم.

13298
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز چه کتابی را برای آشنایی با زندگی پیامبر عزیزمان و ائمه معصومین علیه السلام معرفی می کنید؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  کتاب در این مورد زیاد است. از یک جهت «فروغ ابدیت» را و از جهت دیگر «سنن النبی» شروع خوبی است. بنده نیز در نیمه‌ی دوم کتاب «صلوات بر پیامبر(ص)؛ عامل قدسی‌شدنِ روح» عرایضی داشته‌ام. در مورد زندگی پیشوایان، کتاب‌های آقایان پیشوایی و اشتهاردی، کمک می‌کند. کتاب «منتهی‌الآمال» هم از شیخ عباس قمی خوب است. کتاب «انسان 250 ساله» از جهت تحلیل زندگی ائمه، بسیار خوب است. موفق باشید

13294
متن پرسش
در کشف حدسی نیز اتحاد پیدا می کند با معنا از طریق عقل بنابراین مثل سایر کشف ها بعد از کشف، رتبه وجودی ما تغییر می کند بر خلاف حرکت های فکری معمولی. درست است استاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است، زیرا در کشف حدسی نیز قلب سالم متوجه حقایق می‌شود، منتها به صورت اجمالی انوار حقایق را درک می‌کند. موفق باشید

13293
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شما بخیر تفاوت تدبر در قرآن با تدبر در کتب اخلاق و عرفان چیست؟ چرا با وجود اینکه در مورد قرآن عقل با تفکر سیر می کند خروج از ظلمات داریم اما چه بسا کسی اخلاق را عالی درس بدهد اما قلبش در ظلمت باشد؟ همان فرمایش آیه الله جوادی در کتاب فعلیت یافتن باورهای دینی. با توجه به سفارش قرآن و روایات و فرمایشات مقام معظم رهبری در مورد تدبر می توان گفت تدبر در قرآن موضوعیت دارد اما در مورد کتب عرفانی و اخلاقی تدبر مقدمه است و موضوعیت ندارد که اگر قلب آماده باشد حقایقی را که عقل یافته قلب حضورا درک می کند. (سیر عقل باعث سیر قلب لزوما نمی شود) اما در مورد قرآن همراه با سیر عقل در آیات، قلب هم حتما سیر می کند چون جنس این علوم فرق دارد با قرآن. درست است استاد؟ تصور می کنم مطلب بسیار عمیق است اما مایه ی علمی بنده برای فهم بیشتر اندک است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قرآن همین‌طور است که می‌فرمایید که سیر عقلی به سیر قلبی منتهی می‌شود. در کتب عرفانی هم که عموماً نظر به توحیدِ حق می‌باشد، قلب نورانی می‌گردد مگر آن‌که کسی با قصد دیگری به آن کتاب‌ها رجوع داشته باشد. موفق باشید

13284
متن پرسش
سلام استاد: با مطالعه کتاب «آشتی با خدا» و همچنین کتب دیگر، سوالی برایم پیش آمده که فرق بین فکر کردن به خدا و حضور قلب و دل دادن چیست؟ به نظرم حضور قلب یک مقدار مبهم است. ما از کجا بفهمیم که به حضور قلب رسیدیم یا مشغول فکر کردن به خدا هستیم؟ ایا صرف توجه به هست مطلق یعنی حضور؟
متن پاسخ

بباسمه تعالی: سلام علیکم: حضور قلب در محضر حق مثل حرف‌زدن با دوستان است و فکر کردن مثل مطالعه‌کردنِ کتاب است. إن‌شاءاللّه با رعایت دستورات دینی به جایی می‌رسید که حجاب‌های بین شما و خدا رقیق و رقیق‌تر می‌شود و با خدا سخن می‌گویید. موفق باشید

نمایش چاپی