بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
312
متن پرسش
با سلام. بنده از یکی از روحانیان شنیدم که گرسنگی قوه شهویه را تضعیف می کند. با این حال قوه وهمیه را تقویت می کند. ازین رو گرسنگی های شدید را برای بعد از 40 سالگی توصیه می کنند. می خواستم بدانم که آیا این گفته درست است؟ و بالاخره گرسنگی واهمه را تقویت می کند و یا تضعیف می نماید؟ و اگر این طور است آیا برای ما که هم اکنون جوان هستیم روزه های ممتد و تقریبا همیشگی توصیه نمی شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام روی‌هم‌رفته حرف درستی است، ولی این در صورتی است که گرسنگی‌های شدید همراه با کم‌خوابی از یک طرف و برنامه‌ندادن به ذهن از طریق مطالعه‌ی کتب مفید، از طرف دیگر در میان باشد. در مورد جواب به سؤال‌تان فکر می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» مفید باشد. موفق باشید
55
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام خدمت استاد گرامی طاهرزاده گاه و بیگاه در رسانه ها یا بعضی مجالس سوالات و شبهاتی راجع به جایگاه زن در اسلام بیان می شود و به ایاتی از قبیل آیات 5 و 6 سوره مؤمنون ، 24 سوره نساء و 14 سوره آل عمران وبعضی از آیات دیگر که مضمونی به ظاهر مردسالار دارد استناد می کنند و می گویند در خطبه 80 نهج البلاغه حضرت زنان را افرادی کم عقل خوانده یا به علت عادت ماهیانه که امری غیر ارادی است برای آنها نقص در ایمان قائل است (هرچند بعضی از علما معتقدند این خطبه سندیت ندارد و متعلق به حضرت نیست ) و از آن مهمتر آیه 14 آل عمران است که خطابش ناس می باشد ولی چون در مقابل حب النساء قرار گرفته است معلوم می شود مورد خطاب مردان هستند و به استناد این آیه مجبوریم تمام ناس های قرآن را مترادف با مردان بگیریم و منظور این افراد این است که خداوند طایفه محترم نساء را داخل آدم حساب نکرده استمخصوصا در این ایه که آنها را در کنار طلا و نقره مانند کالا قرار داده است . خواهشمند است توضیحی مکفی راجع به خطبه حضرت و آیات نامبرده بفرمایید.
متن پاسخ
جواب: علیک السلام؛ در مورد خطبه 80 نهج‌البلاغه که جناب سید رضی صراحت دارد که پس از جنگ جمل حضرت ایراد فرموده‌اند و با توجه به این‌که روش سید رضی تقطیع‌کردن خطبه‌های حضرت بوده و آن قسمت‌هایی را می‌آورده که جنبه‌ی بلاغت آن زیاد بوده معلوم می‌شود مورد خطاب، عایشه باید باشد. و به گفته‌ی آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی»؛ این خطبه هیچ پایگاهی ندارد، چرا که برهان‌هایی که می‌آورد خودش خودش را نقص می‌کند، لذا به اهلش وامی‌گذاریم. از طرفی برای آن‌که فرهنگ قرآن را در مورد زنان بدانیم باید آیات زیادی را مدّ نظر قرار دهیم، در ضمن موضوع کنیزان که در جنگ اسیر می‌گشتند و به عنوان غنائم جنگی خرید و فروش می‌شدند، لازم است مفصلاً بحث شود، همین قدر بدانید که اسلام با ورود آن‌ها در خانواده‌ی یک مرد مسلمان نه‌تنها پناهی برای او ایجاد می‌کرد و جلوی فحشاء گرفته می‌شد، زمینه‌ی مادرشدن او پیش می‌آمد و جهت شخصیت او تغییر می‌کرد که البته احتیاج به بحث طولانی دارد. اما در مورد شخصیت زن در اسلام، عنایت داشته باشید که ابتدا باید آیات صریح را که موضوع را روشن می‌کند مورد توجه قرار داد و سپس بقیه‌ی آیات را بر مبنای آن‌ها تحلیل نمود. و چون بنده در حال تدوین کتابی در این مورد هستم اجازه دهید قسمتی از آن را خدمتتان عرض کنم شاید خطوط کلی نگاه اسلام به زن در قرآن روشن شود. قرآن می‌گوید ای زنان و ای مردان! بگذارید تا قصه‌ی زندگی شما را برایتان در این راستا روشن کنم، قصه‌ی زندگی شما این است که «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى»؛ هرکسی می‌خواهی باش، زن یا مرد، اگر عمل صالح انجام بدهی و مؤمن هم باشی «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»؛ حتماً حیات چنین کسی را پاک می‌کنیم و از وسوسه‌ها و عدم خلوص‌ها نجاتش می‌دهیم «وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» و نتیجه کارش را با بهترین عملی که انجام داده به او می‌دهیم. «مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ یعنی با بهترینِ آن کارهایی که همواره می‌کرده جواب همه کارهایش را می‌دهیم. شما همواره نماز می‌خوانید و همواره نیتتان این بود که به بهترین شکل نماز را به‌جا آورید و در این امر پایمردی داشتید و همواره سعی بر بهترشدن آن می‌کردید، حالا آن بهترین را می‌گیرند و تمام نمازهای شما را بر اساس همان نمونه‌ی عالی‌اش حساب می‌کنند. می‌فرمایند: زن می‌خواهی باش، مرد هم می‌خواهی باش، اگر عمل صالح انجام دهی در حالی‌که روح ایمانیِ خود را حفظ کرده باشی و جهت‌گیری قلبت به طرف حق باشد، اولاً: حیاتت را طیّب می‌کنیم. ثانیاً: اجر بهترین عمل را به همه اعمالت سرایت می‌دهیم. چنانچه ملاحظه می‌فرمائید وقتی بحث از عالی‌ترین هدف و غایت یعنی «حیات طیّب» از یک طرف و «اجر نیکوترین عمل» از طرف دیگر مطرح است تأکید دارد که در اینجا زن و مرد فرق ندارد، چرا که اوج کمال جایی نیست که برای رسیدن به آن مرد بودن، کمال و یا زن بودن، نقص باشد. حیات طیّب مژده بزرگی است، مشکلی که عموماً ما داریم این است که به داشتن حیات طیّب، دل‌خوشیم ولی به آن نمی‌اندیشیم. متوجه نیستیم برای رسیدن به آن باید درجه شعورمان از حیات حیوانی بسیار بالاتر بیاید. در حالی که حیات حیوانی، حیات طیّب نیست . خوک و گرگ حیات دارند و زنده‌اند اما این نوع حیات برای بنده حیات طیّب نیست، خوک مظهر شهوات است و گرگ مظهر درندگی است، حیات بنده و جنابعالی باید حیات انسانی باشد که آزاد از غلبه شهوت و کبر است، شأن حیات انسانی حیات طیّب است، حیات انسانی باید از هرگونه رذیله‌ای خالص باشد، نه گرگ باشد، نه خوک، شهوتش شهوتی باشد زیر فرمان عقلِ شریعت، غضبش غضبی باشد زیر فرمان عقلِ شریعت، و جهتش، جهت نفی منیّت و توجه به حق باشد، این حیات، حیاتی است که به آن خالص و طیّب می‌گویند. شما وقتی می‌گویید هوا پاک است به این معنی نیست که نیتروژن و اکسیژن نداشته باشد، هوای پاک هوایی است که آنچه نباید داشته باشد را ندارد. عقاید و صفاتی در ما هست که مزاحم جهت‌گیری ما به سوی حقیقت است آیه مژده می‌دهد که اگر هر زن و مردی در دین‌داری صبر و پشت‌کار داشت، عوامل مزاحم را از صحنه جانش پاک می‌کنیم، تا اولاً: در شرایط خوبی ادامه حیات دهد. ثانیاً: در قیامت با بهترین اعمال خود برای همیشه روبه‌رو باشد.موفق باشید
32
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم آقای دکتر نصر در بعضی از آثار خود از جمله در جستجوی امر قدسی بیان می کند که لازم نیست بودایی مسیحی شود یا یهودی مسلمان بلکه همه این ادیان راهی به حقیقت دارند و باید میراث خود را حفظ نمایند و اینکه ما اصرار داشته باشیم همه مسلمان شوند نه لازم است نه صحیح(البته به این مضمون). ایرادی به این حرف وارد است به این صورت که این حرف زمانی درست است که تمام این ادیان و مکاتب دارای یک انسان کاملی که جامع اسماء و صفات الهی باشد ،باشند و به وسیله آن کامل بتوانند در تمام ابعاد خود به کمال برسند طبق فرمایش شما در سوره ق . ولی اگر ما معتقد باشیم که در هر زمانی فقط یک نفر دارای چنین مقامی است و آن کامل هم به شریعت خاصی منتسب است پس لازم می آید تمام انسانها متوجه آن کامل شوند و به شریعت مورد رضای او روی آورند.به نظر جنابعالی این حرف تا چه حد درست است ؟
متن پاسخ
جواب: به نظر این‌جانب فرمایش شما درست است. بنده در شرح کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» در جلسه‌ای که پاورقی صفحه 114 را بحث کردم و بحث خرد جاودان مطرح شد، عرایضی در تأیید سخن جنابعالی داشته‌ام که چرا با عنوان خرد جاودان نمی‌توان تمام مناسبات جهان بشری را تحت حاکمیت انسان کامل یعنی حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در آورد، مگر آن‌که خرد جاودان را طوری معنی کنیم که همه‌ی حکمت‌های خالده را سیر به سوی حاکمیت انسان کامل بدانیم.
35
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم آقا بزرگانی مانند هایدگر و هگل که از معارف بهره خوبی برده اند با توجه به اینکه اهل عبودیت و عبادت به آن معنایی که ملاصدرا و امثالهم بوده اند ، نبوده اند چگونه است ؟ از طرفی ما معتقدیم که ملاصدراها از طریق بندگی و تعبد ، نماز شب خواندن ها و تزکیه ها به این معارف بلند دست پیدا کرده اند از طرفی هم میبینیم امثال هایدگر و هگل بدون آن عبادتها به خیلی از این معارف دست پیدا تموده اند . توضیحی بفرمایید که واقعا مطلب چگونه است؟
متن پاسخ
جواب: هرکس عقل خود را درست به کار گیر به کمک عقل متوجه مفهوم حقیقت می‌شود، ولی موضوع ارتباط با حقیقت، با تزکیه نفس همراه است، تا نفس انسان با نور آن حقایق متحد شود و از آن‌ها بهره‌مند گردد، در حالی که مفهوم همان حقایق هیچ نوری ندارد .که مفصل این موضوع در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» بحث شده.
31
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر و دوستان گرامی در گروه المیزان و ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز سوال من بیشتر جنبه درخواست راهنمایی و مشاوره دارد. از آنجایی که می خواهم یک سیر مطالعاتی و پژوهشی جامع و کامل در زمینه کلام و عقاید داشته باشم،(هرچند که جایگاه اینگونه مباحث را در منظر استاد نمیدانم و تا جایی که با استاد آشنا شده ام اینگونه مباحث را در سخنان ایشان ندیده ام) لذا در صورتی که استاد یا دوستان گروه در مورد منابع این سیر مطالعاتی من را راهنمایی بفرمایند بسیار سپاس گزار خواهم بود. التماس دعا یا علی
متن پاسخ
جواب: درمورد کلام و عقاید می توانید به جزوات معارف 1 و کلام 2 تحت عنوان مبانی نظری نبوت و امامت رجوع فرمایید که همراه با سی دی عقاید إن‌شاءالله می‌تواند جوابگو باشد.
25
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی سوالاتی داشتم دررابطه با بحث هایی که اخیرا داشته اید. 1-اگر احد همان واحد قهار باشدودرمقام ظهورقهاریت واحد هیچ اسمیظهورندارد که جواب لمن الملک رابدهد چگونه الله که جامع اسما است اسم احد میشود صفت او(قل هوالله احد). 2-با این مقدمه که"وقتی احد ظاهر میشود هیچ اسمی ظهور ندارد"میشود این نتیجه راگرفت که اسم احد ام الاسما است. 3-اگر اسم احد که ظاهر میشود هیچ اسمی نمی ماند .رابطه این اسم واول ما خلق الله چیست؟آیا مقام نوری اهل البیت همان مقام احد است؟اگر چنین است آیا میشود گفت که وقتی واحد قهار ظهور میکند این ظهور همان ظهور مقام غیبی ائمه اطهار است؟ 4-منظوراز قطب عالم امکان وواسطه فیض برای حضرت مهدی(عج)یعنی چه؟اگر عالم امکان یعنی کل ممکن الوجود پس فرق امام حاضر بامقام پیامبر(ص)وبقیه ائمه(ع)چیست؟آیا بودن درعالم ماده شرط جامعیت است برای امام حاضر؟آیا برای توجیه "قطب عالم امکان "میشود این راگفت که همه ائمه(ع)در تمام هستی حضور دارندولی فقط امام حاضر است که در عالم ماده میباشد(مردم اورا میبینند یا مثل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اورا نمی بینند)
متن پاسخ
1- «الله» صفت اسمِ واحد قهار نمی باشد، بلکه به معنی معبود است. لذا در سوره توحید می فرماید: ای پیامبر بگو آن معبودی که من معرفی می‌کنم «احد» است. 2- در مقامی که اَحد ظهور کند دیگر هیچ مخلوقی در صحنه نیست، حتی مقام «اول ما خلق الله»، منتها در نفخه‌ی اول با ظهور اسم احد همه‌چیز از خود فانی می‌شود، و در نفخه دوم به حق باز می‌گردند. حال اگر کسانی در شخصیت خود چنین مراحلی را طی کرده باشند و از خود فانی و به حق باقی باشند و همه‌ی جنبه‌ی وجودی آن‌ها وجه‌الحقی باشد دیگر چیزی ندارند که با نفخه‌ی اول فانی شوند و ائمه معصومین«علیهم‌السلام» در این مقام می‌باشند. 3- در مورد تفاوت سایر ائمه«علیهم‌السلام» با حضرت صاحب‌الامر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نسبت به مقام واسطه‌ی فیض، باید به طور مختصر عرض کنم؛ به اعتبار مقام واسطه فیض هیچ تفاوتی بین آن ذوات مقدسه وجود ندارد، ولی به اعتبار آن‌که نفس ناطقه آن ذوات مقدسه که مثل همه نفوس «جسمانیت‌الحدوث و روحانیت‌البقاء» است، توسط حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» قبض شده ولی نفس ناطقه حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» قبض نشده، و لذا آن حضرت یک نحوه حضوری دارند که این حضور مخصوص آن حضرت است، همان حضورِ خاصی که هر امامی در زمان حیات خود داشتند.
24
متن پرسش
سلام علیکم سوالی داشتم راجع به رابطه مولوی و امام زمان«علیه السلام» با توجه به مطالبی که مولوی در مثنوی و دیوان شمس راجع به انسان کاملی که سلیمان زمان است و واسطه فیض می باشد بیان می کند (که اغلب آن اشعارتوسط جنابعالی در جلسات و جزوات مربوطه مطرح گردیده است) آیا مولوی فقط با مقام آن انسان کامل آشنا بوده است یا در کنار آن ،آن مقام را در مصداقش هم یافته است یعنی آن‌جائی‌که می گوید «ای غائبِ بس حاضر»، آیا به آن مقام اشاره می کند یا به شخصی که آن مقام را دارد و آیا آن شخص را مانند شیعه امام زمان«علیه‌السلام» می داند؟
متن پاسخ
علیکم السلام همین طور که مستحضرید عرفای واقعی به‌خوبی متوجه حقیقت انسان کامل هستند، زیرا غایت هر انسانی، انسانِ کامل است و غایت مفقود محال است همچنان‌که «پری‌روی تاب مستوری ندارد» پس مسلم به مصداق آن‌ حقیقت در جمال انبیاء و اولیاء توجه دارند منتها بیشتر از جنبه‌ی باطنی به آن بزرگواران می‌نگرند و چندان به مدیریت آن‌ها در مناسبات اجتماعی نظر نمی‌کنند و به همین جهت وقتی نظر به امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» دارند عملاً همه‌ی اهل‌البیت را در جمال آن حضرت می‌نگرند و شواهدی که به روایات ائمه«علیهم‌السلام» نظر خاص دارند در سخنان و کلمات آن‌ها زیاد به چشم می‌خورد. مشکل اصلی عرفای اهل سنت عدم تحقیق در روایاتی است که در رابطه با فضائل خلفا جعل شده است و بعضاً نیز مجبور به تقیه بوده‌اند و از طرفی طوری معارف خود را طرح می‌کردند که شیعه و سنی بتوانند از آن معارف استفاده‌ی لازم را بکنند.
9
متن پرسش
باسلام خدمت استاد ارجمند آقای طاهرزاده فردی را از نزدیک می شناسم که مبتلا به بیماری وسواس است. با اینکه می داند نظر دین مبین اسلام و مراجع عظام تقلید در این زمینه چیست، و همچنین خودش هم ابراز می کند که از وضع موجود خودش اصلا راضی نیست، یعنی برداشت من این است که تلقین های خانواده یعنی پدر و مادر و سایرین باعث شده که این مسأله در ذهن او رسوخ کند و زندگی خود و اطرافیانش فلج شود. به نظر شما با چنین فردی که از تذکرات اطرافیان هم خسته شده و در برابر آنان موضع گیری می کند چه باید کرد؟ وظیفه خود این فرد، و وظیفه اطرافیان در برخورد با او چیست؟ آیا بردن نزد یک روانشناس و استفاده از دارو در این زمینه می تواند کارساز باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی
پس از سلام همچنان‌که مستحضرید ریشه وسواس تحریک قوه وَهمیه است و شیطان نیز جهت انحراف انسان از طریق همین قوه عمل می‌کند.
به عنوان یک اصل، جهت تضعیف قوه واهمه، باید قوه عاقله را تقویت نمود.
مواردی که می‌توان قوه عاقله را تقویت و قوه واهمه را تضعیف نمود، عبارتند از:
1- تدبّر در امور عقلی مثل تدبّر در کتب علمای دین و از همه مهم‌تر تدبّر در قرآن از طریق مطالعه تفاسیر.
2- تقویت بدن از طریق غذاهای کم‌حجم و مقوی و خواب مناسب، چون در شرایطی که بدن ضعیف یا خسته باشد قوه واهمه فعال‌تر است.
3- ورزش جهت تقویت اراده و پیاده‌روی.
4- اجتناب از جلسات و شرایطی که موجب تحریک احساسات و قوه واهمه می‌شود، حتی برای چنین افرادی جلسات مذهبی که دارای شرایط مذکور باشد تا زمانی که بهبود نیافته‌اند قابل اجتناب است.
5- چنانچه وسواس فرد مذکور بیش از حدّ رشد کرده باشد، استفاده از داروی روان‌پزشکان در صورت رعایت امور فوق قابل استفاده است.

نمایش چاپی