بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2543
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید شما فرمودید در کتاب هدف حیات زمینی آدم“ که آدمیت همه ما فریب خورد در مقابل شیطان نه شخص آدم ! اگر این طور است پس راجع به ائمه ما چه می فرمایید که آیا آدمیت آنها نیز همینطور است یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب "هدف حیات زمینی آدم"ملاحظه فرمودید که حضرت آیت‌الله‌ جوادی«حفظه‌الله» می‌فرمایند همین‌که ما در زمین هستیم از جهت آدمیت به شجره نزدیک شده‌ایم، موضوع مقام ائمه از آن جهت که دارای حقیقت نوری هستند جدا است چون آن‌ها از آن جهت فوق بهشت هستند ولی از جهت آدمیت و مقیم‌شدن در زمین فرقی با بقیه ندارند. موفق باشید.
2531
متن پرسش
سلام.شما در سخنرانی های شرح ده نکته از معرفت نفس فرموده بودین نفس موقعی از بدن انصراف میده که یا کامل شده باشه یا بدن قابل استفاده نباشه و فرمودین که یه بحث هم هست که اجل فرده یعنی ممکنه هیچ کدوم از اینا نباشه اما اجل یکی سر برسه و باید بره.میشه در این مورد توضیح بفرمایید؟چه حکمتی در رسیدن اجل به این شکل هست؟چرا فردی که هنوز مستعد کامل شدنه باید از اینجا بره؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بعضی مواقع انسان‌ها به جهت اخلاق و رفتار خود عمرشان کوتاه می‌شود – مثل قطع رحم – در چنین شرایطی نه نفس ناطقه‌ی او کامل شده و نه بدن او امکان ادامه‌ی حیات را از دست داده، روح او طوری شده که از امکان ادامه‌ی حیات و بهره‌مندی بیشتر از زندگی محروم گشته است. موفق باشید
2532
متن پرسش
سلام.معنای فعل خداوند چیست؟چرا گفته نمی شود عمل خداوند؟مگر فاعل بودن مستلزم تغییر حالت و به ساحتی دیگر منتقل شدن نیست؟یا اینکه مثلا خداوند در امری تصرف می کند مستلزم توجه خاص و تغییر حالت است،حال آنکه خداوند بری از هر گونه حالت یا تغییر حالت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فعل خدا به معنای آن است که آن عمل مثل علم و یا حیات در ذات خداوند نیست بلکه وقتی خداوند عملی مثل خلقت را انجام داد آن فعل مثل رزاق‌بودن خداوند ظهور می‌کند و چون آن صفت در فعل خداوند ظهور کرد، در این نوع تقسیم‌بندی‌ها خواسته‌اند بین آن‌چه مربوط به ذات خداوند است با آن‌چه مربوط به ذات خداوند نیست تفکیک کنند. موفق باشید
2533
متن پرسش
آقای طاهر زاده این خدا کیست؟ چیست؟ چرا دست از سر ما بر نمی دارد؟ باور کنید نه می‌تونم ازش فرار کنم، نه ولم می کنه، نه می شناسمش نه راهم میده، نه نشونم میده، باور کنید منو بیچاره کرده. بابا این خدا کیه؟ چکارس؟ چکارش کنیم؟ چرا مارو تو زمین و آسمون نگه داشته؟ خب یا بیاد پایین یا ما رو ببره بالا. بدون خدا نمیشه، نمی‌تونم. از اون ور، باهاش هم نمیشه بود. چی از جون ما میخواد؟ چرا کسی نیست جواب منو بده؟ همین که میفهمم هیچی نمیفهمم خودش یه دنیا دردسر و بدبختیه، وای به حال این‌که آدم یه چیزی هم بدونه.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم دنبال چی هستی؟ اگر به دنبال خدای واقعی هستی و نه خدای ذهنی، شاخصه‌ی آن خدا این است که با اندیشه به‌دست نمی‌آید و باید بدانی «هرچه اندیشی پذیرای فناست... وانکه در اندیشه ناید آن خدا است» و اگر برایت روشن شد که برای رسیدن به او باید با او مأنوس شوی و مأنوس‌شدنِ با او مشروط به آن است که «خود» را نبینی زیرا به قول فیض کاشانی، توجه کن که می‌گوید: گفتم: که روی خوبت، از من چرا نهان است؟ ...گفتا: تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است ! گفتم: که از که پرسم ، جانا نشان کویت ؟ ...گفتا: نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است ! گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادمانی ...گفتا: که در ره ما ، غم نیز شادمان است ! گفتم: که سوخت جانم، از آتشِ نهانم ...گفت: آنکه سوخت او را، کی ناله یا فغان است ! گفتم: فراق تا کی؟ گفتا : که تا «تو» هستی ...گفتم نفس همین است ؟ گفتا: سخن همان است ! گفتم: که حاجتی هست ، گفتا : بخواه از ما …گفتم: غمم بیفزا، گفتا که رایگان است ! گفتم: ز فیض بِپْذیر، این نیمه جان که دارد....گفتا : نگاه دارش، غم‌خانه‌ی تو جان است ! آری وقتی هنوز ما نظر به «هستِ» خود داریم جایی برای هستِ مطلق نمی‌ماند که بخواهیم با او مأنوس شویم. قصه‌ی او با ما، قصه‌ی آن پشه است که در محضر حضرت سلیمان از باد شکایت کرد که مانع زندگی اوست و حضرت خواست باد را احضار کند تا شاکی و متشاکی را در محکمه حاضر کرده باشد. بانگ زد آن شه که اى باد صبا.... پشه افغان کرد از ظلمت بیا+ هین مقابل شو تو و خصم و بگو.... پاسخ خصم و بکن دفع عدو+ باد چون بشنید آمد تیزِ تیز.... پشه بگرفت آن زمان راهِ گریز+ پس سلیمان گفت اى پشه کجا ... باش تا بر هر دو رانم من قضا+ گفت اى شه مرگ من از بود اوست.... خود سیاه این روز من از دود اوست‏+ او چو آمد من کجا یابم قرار.....کاو بر آرد از نهاد من دمار+ همچنین جویاى درگاه خدا .... چون خدا آمد شود جوینده لا+ گر چه آن وصلت بقا اندر بقاست .... لیک ز اول آن بقا اندر فناست‏+ سایه‏هایى که بود جویاى نور.... نیست گردد چون کند نورش ظهور+ هالک آید پیش وجهش هست و نیست .... هستى اندر نیستى خود طرفه‏اى است‏+ اندر این محضر خردها شد ز دست..... چون قلم اینجا رسیده شد شکست+ ملاحظه می‌کنید که مولوی می‌خواهد بگوید «همچنین جویاى درگاه خدا... چون خدا آمد شود جوینده لا» حالا از خود بپرسید به دنبال کدام خدا هستید؟ خدای واقعی را وقتی می‌یابید که خودتان را خودتان نبینید. همه‌ی دردسرها آن است که می‌خواهیم هم «ما» باشیم و هم «خدا». بگو: «ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان... تا که ما باشیم با تو در میان». موفق باشید
2534
متن پرسش
سلام.آیا خداوند در آخرت هم با اسم ستارالعیوب ظهور می کند؟ یا آبرویمان می رود...؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خداوند تا آن‌جا که ممکن است همواره با بنده‌اش مدارا می‌کند به همین جهت شما در مناجات شعبانیه عرضه می‌دارید: «إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى‏ إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ‏فَلاَ تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَاد» اى خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلق پنهان داشتى و من در آخرت به ستاریت از دنیا محتاج‌ترم و چون لطف کردى و گناهانم را بر هیچ بنده صالحى آشکار نکردى پس روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور جمیع خلایق مگردان . موفق باشید
2516
متن پرسش
با سلام خدمت استاد و تشکر از وقتی که برای پاسخ به سوالات می‌گذارید همان طور که مطلعید سال گذشته یک مناظره مکتوب میان استاد پناهیان و آقای علی مطهری پیرامون جایگاه ولایت فقیه شکل گرفت. در این مناظره، آقای مطهری به یکی از فرازهای نهج البلاغه استناد کرده بودند و از آنها این نتیجه را گرفته بودند که نقد رهبری حتی به صورت علنی جایز است. آقای مطهری: « ... « و اما حقّى علیکم فالوفاء بالبیعه و النصیحه فى المشهد و المغیب» (نهج البلاغه، خطبه 34). امیر مؤمنان (ع) یکی «از حقوق خودشان بر مردم» (و نه بر عکس) را این می داند که مردم در علن و خفا نصیحتهای خود را – که اعم از انتقاد است – مطرح کنند ... در این کلام، امام علی (ع) حتی «نصیحت علنی» را بر «نصیحت مخفیانه» مقدم داشته اند… » از آن جا که شما سال‌ها به تدریس نهج‌البلاغه اشتغال داشته‌اید و با زوایای فرمایش امیرالمؤمنین آشنا هستید، سؤال حقیر این است که آیا نتیجه‌ای که آقای مطهری از این فرمایش امیرالمؤمنین گرفته‌اند درست هست یا نه و آیا از نظر شرعی می‌توان ولی فقیه که نائب امام زمان هست را نقد کرد؟! خواهشمندم که چون بحث کنونی موضوع مهمی است در حد امکان به صورت مبسوط پاسخ بفرمایید چون این مسأله میان برخی از دوستانم باعث ایجاد شبهه شده است. با تشکر و ضمن عذرخواهی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از آن جمله‌ی علی«علیه‌السلام» که آقای علی مطهری استناد کرده‌اند انتقاد به امام برنمی‌آید چون در لغت عرب «نصیحت» به معنای خیرخواهی است و حضرت علی«علیه‌السلام» می‌فرمایند: من حقی دارم که باید آن را اداء کنید یکی باقی‌ماندن بر بیعتی که کردید و دیگر خیرخواهی برای حکومت در هر زمانی. ولی خارج از این سخن، مقام معظم رهبری در بین دانشجویان فرمودند سخن کارشناسی که حتی مخالف رهبری باشد جای خود را دارد و قابل ارائه است ولی عنایت داشته باشید وقتی حکمی از طرف رهبری صادر شد دیگر برای همه‌ی واجب‌الإطاعه است. موفق باشید
2500
متن پرسش
سلام استاد عزیز در جهت ریاضت های شرعی در حال گرفتن روزه به صورت یک در میان هستم ولی بجای اینکه تعلقاتم به بدن کم شود خلق و خویم تند میشود و بداخلاق میشوم چه کنم سوال دوم در راستای حضوری کردن سعی میکنم در هر کاری قلبم در صحنه باشد چه در حال نماز خواندن چه در حال ذکر گفتن آیا درست فهیمدم سوال سوم من کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ میشود و خویشتن پنهان را خوانده ام به خودم نهیب میزنم که دیگر چیزی از شما را نخوانم و همینها را عملی کنم چون ساعت ده شب از سرکار میرسم منزل یک ساعت و نیم راه دارم تا خانه و دیر به خانه رسیدن و کار کردن 16 ساعت دیگر رمقی نمی ماند تا نماز شب بیدار شوم ولی برای نماز شب خواندن یک عشقی من را بیدار میکند سعی میکنم همین ها را حفظ و ادامه بدهم بجای اینکه معلومات خود را زیاد کنم نظر جنابعالی چیست منتظر جواب هستم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- وقتی نفس آماده‌ی انتقال به عالم معنا می‌شود تعلقات نهایت تلاش را می‌کنند که نگذارند او پرواز کند و تازه انسان می‌بیند که عجب این‌ها کجا بود؟ غافل از آن‌که این‌ها را تا حالا داشت و بر اساس آن‌ها عمل می‌کرد ولی نمی‌دید. راه‌کار آن است که بدانیم این‌ها در ما نهفته است و اگر حالا تکلیفش را روشن نکنیم در مسیر انتقال به عالم برزخ در قبر سراغ ما می‌آید و فشار قبر ما را تشکیل می‌دهد. صبری که در دین توصیه می‌شود ، مقاومت در مقابل این تعلقات و رذائلی است که ظهور کرده تا شما را از ادامه‌ی مسیر باز دارد 2- کار خوب و با برکتی است ادامه دهید 3- «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود... رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» باید تعادل در امور داشته باشید، اُنس با خانواده و ارحام در کنار کار لازم است، به خودتان سخت نگیرید. موفق باشید
2466
متن پرسش
سلام فرق روح و نفس و عقل چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عموماً در کتب فلسفی «روح» و «نفس» را به یک معنا می‌گیرند که یکی از مراتب آن عقل است همچنان‌که یکی از مراتب آن خیال می‌باشد. موفق باشید
2465
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی سوال : فرق بین وسوسه ی شیطان که از طرف شیطان اعمال می شود و امتحان الهی که از سمت خداوند جل جلاله اعمال می شود چیست؟آیا قدرت داشتن شیطان رجیم در اعمال وسوسه در طول امتحان و فتنه الهی است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هرجا شرایط منجر به رجوع ما به حضرت حق شود و بندگی ما را تقویت کند مبارک است و الهی است و هرجا نظر ما را به غیرحق معطوف کند و برای خود یک نحوه استقلال قائل باشیم پای شیطان در میان است. موفق باشید
2458
متن پرسش
با سلام.در تاریخ آمده که جناب اقای فردید اساسنامه ی حزب رستاخیز را نوشته اند و در اولین سخنرانی خود در ایران علیه انقلاب موضع گیری های شدیدی گرفته اند.نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آقای فردید اولین کسی بود که در دانشگاه مبانی ولایت فقیه را بر خلاف عرف روشنفکری آن زمان تبیین کرد و از آن دفاع نمود و به همین جهت شاگردان او از مدافعین ولایت فقیه هستند. البته از نظر بنده فیلسوف نیاز به دفاع ندارد، فیلسوف حرف خود را زده و بذری را افشانده. متأسفانه وقتی کار بر مدار شارلاتانیسم بچرخد شخصیت متعهدی مثل فردید که سخنانش نشان می‌دهد در افقی کاملاً حِکمی و عرفانی به‌سر می‌برد آماج تهمت‌هایی قرار می‌گیرد که انسان به یاد تبلیغات معاویه بر ضد علی«علیه‌السلام» می‌افتد که کار را به جایی رسانده بود که مردم می‌گفتند مگر علی هم نماز می‌خوانده که در محراب کشته شده؟ مسلّم هیچ‌کس بی‌‌عیب نیست ولی بسیار فرق است بین کسی که تمام عمر به دنبال حقیقت بوده و وقتی با امام خمینی و انقلاب اسلامی روبه‌رو می‌شود این‌چنین به دفاع از آن می‌پردازد با کسی که تمام عمر به دنبال مطرح‌کردن خود می‌باشد. با روزنامه‌ی رستاخیز که آن زمان یک روزنامه‌ی رسمی است مصاحبه‌کردن و حکیمانه‌ترین سخنان را گفتن، جرم است یا هنر؟ باید پرسید چرا جریان فردید توسط غرب‌زدگان تیرباران می‌شود؟ آیا به جهت آن نیست که ما در آینده آوینی‌ها نداشته باشیم؟ از فردید در مصاحبه‌ی روزنامه‌ی رستاخیز خواسته بودند چه کتابی برایش معتبر است؟ گفته بود قرآن کتابی است که من هیچ کتابی را با آن مقایسه نمی‌کنم. پرسیده بودند چه طور قرآن را مدّ نظر دارید؟ گفته بود: مواجهه‌ای که یک شیعه‌ی اصیل به قرآن دارد. و از این طریق از این روزنامه پایگاهی برای مقابله با اندیشه‌های حزب رستاخیز استفاده می‌کرد که مصاحبه‌های او با آقای میبدی در این امر مشهور است. موفق باشید
2460
متن پرسش
با سلام. لطفا در صورتی که جزوه ای در زمینه مطالعه و روش های درست آن از استاد در دسترس است معرفی و برای دانلود ارائه نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:به کتاب "ادب خیال عقل و قلب" فصل ضرورت مطالعه را مطالعه فرمایید. موفق باشید
2450
متن پرسش
سلام بنده دانشجوی رشته الهیات ترم 5 گرایش علوم قرآنی سوال:من در دوره طرح ولایت کشوری و طرح صالحینی که شرکت داشتم ، ضرورت سیر مطالعاتی شهید مطهری را برایم بیان کرده اند اما قبل از شروع سیر مطالعاتی شهید مطهری با یکی از کسانی که با خواندن سیر مطالعاتی شما متحول شده بود مواجه شدم که اطلاعات خوبی هم از سیرمطالعاتی شما به من دادند اما حالا سر در گم بین این دو سیر مطالعاتی مانده ام من میخواهم از صفر شروع کنم هدفم هم فهم کامل مطالب هست و بهره کامل از مطالعات حالا اگر با سیر مطالعاتی معروف ایشون برم کتابای شهید مطهری رو شروع کنم بهره کافی رو میبرم؟ یا اول مبانی معرفتی شما رو با توجه به سیر مطالعاتی داده شده دنبال کنم ؟ بعد برم سراغ شهید مطهری؟ لطفا سریع پاسخ مرا بدهید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آنچه بنده دارم از حضرت امام و علامه طباطبایی و شهید مطهری است. بنده به عنوان یک معلم سعی کرده‌ام مطالبی که ایشان در حوزه‌ی معارف فرموده‌اند جمع‌بندی کنم. با این فرض شاید اگر ابتدا بحث‌های ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین را کار کنید و سپس به کتاب‌های شهید مطهری بپردازید راحت‌تر با اندیشه‌ی شهید مطهری مرتبط می‌شوید. موفق باشید
2447
متن پرسش
سلام . مگر بعد از رحلت امام خمینی (ره) ، خود امام آقای منتظری را بعنوان رهبر پیشنهاد ندادند؟ چرا ایشان رهبر نشد؟ و مگر آقای خامنه ای را امام پیشنهاد دادند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخر عمر، اعضای مجلس خبرگان را خواستند و دستور دادند وظیفه‌ی ما است که آقای منتظری را – با توجه به مشکلاتی که دارند – از قائم مقام رهبری‌بودن عزل کنیم و خبرگان به اتفاق آراء آقای منتظری را عزل کردند و بعد از رحلت حضرت امام مجلس خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب انتخاب کردند. نظر جنابعالی را به نامه‌ی حضرت امام به آقای منتظری جلب می‌کنم که می فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم: با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته اید که نظر تو را شرعا بر نظر خود مقدم می دانم ؛ خدا را در نظر می گیرم و مسائلی را گوشزد می کنم . از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام رااز دست داده اید. شما در اکثر نامه ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می گفتیددیکته شده منافقین بود که من فایده ای برای جواب به آنها نمی دیدم . مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند ومی بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید. در مسئله مهدی هاشمی قاتل ، شمااو را از همه متدینین متدینتر می دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می دادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم . شما از این پس وکیل من نمی باشید و به طلابی که پول برای شما می آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می دانید - که مسلما منافقین صلاح نمی دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می شوید که آخرتتان را خرابتر می کند - با دلی شکسته و سینه ای گداخته ازآتش بی مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می کنم دیگر خود دانید: جناب آقای منتظری: 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین وگروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. 2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی کنم . والله قسم ، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم . والله قسم ، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم . 3- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند. 4- نامه ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه های گروهی به مردم می رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحی له الفدا - و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم : من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگزچشم پوشی نکنم . من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم ؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم . روح الله الموسوی الخمینی یکشنبه 6/1/68 در ضمن آقای هاشمی رفسنجانی خاطرات خود را در این رابطه نوشته‌اند که خبرگزاری فارس آن را آورده، به این آدرس رجوع فرمایید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8801080186 موفق باشید
2449
متن پرسش
سلام و خسته نباشید اگر شیطان به انسان سجده میکرد /انوقت :1/دیگرما ازمایش نمیشدیم یا به این صورت ازمایش نمیشدیم/به نظر شما اگرما هم مثل یک ذزه گچ بودیم اصلا وجودنداشتیم بهتر نبود تا نه ازمایشم و بشیم بعدش هم حالا یا پاداش بگیریم یا تنبیه بشیم که چی بشه برای خدا که فرقی نداره/اگر ما نبودیم و یک ذره گچ بودیم بهتر نبود تا بعدا بمیریم و توی این دنیا که با پدر و مادرمان بودیم و با برادر و خواهرمان وبقیه بعدا ان دنیا از هم جدا بشیم سپس حسرت بخوریم که چی بشه اصل مگر برای عبادت به سوالم خوب توجه کنید ا اگر نبودیم بهتر نیبود یا یک ذره ارد بودیم بی احساس و اصلا راحت خواهش جواب فوق علمی بدید موفق باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پیشنهاد می‌کنم به کتاب «آشتی با خدا» قسمت «چرا خدا ما را خلق کرد» رجوع فرمایید. موفق باشید
2442
متن پرسش
سلام آقای طاهر زاده...من پسری 23 ساله هستم.دانشجوام...دو تا از کتابای شمارو به طور اتفاقی تو کتابخونه شهرمون پیدا کردم..."فرزندم اینچنین باید بود1-2"...باید بگم نویسنده هایی مثل شما باید عهده دار اداره این دولت و مملکت ایران میبودن..واقعا خوشحالم ازاینکه شما هستین...الان جلد دومش رو دارم تموم میکنم..واقعا به من جوون 23 ساله خیلی کمک میکنه...ولی ازتون یه خواهخش دارم که میخام عاجزانه بهم جواب بدین...شمارو به ولای علی قسمتون میدم.. من تو دانشگاه چی بگم شاید باورتون نشه.عاشق یکی از دوستام شدم..البته پسر..فکرش داره منو خاکستر میکنه...حتی نمیتونم به جز اون به چیز دیگه ای فکر کنم...از نبودنش گریه میکنم...همه ش به اون فکر میکنم...کمکم کنید..چیکارکنم..حوصله هیچ کاری رو ندارم...فقط میخام یه جوری بروپیشش یا بهش پیام بدو یا صداشو بشنوم...راهنمایم کنید خواهش میکنم...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: گاهی قوه‌ی واهمه روح و روان ما را اشغال می‌کند و از تعقل می‌اندازد پیشنهاد می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را مطالعه فرمایید. اگر کتاب در دسترستان نیست از روی سایت «لب المیزان» کتاب را کپی کنید. در آن‌جا گفته شده است در این موارد باید جواب واهمه را نداد تا ضعیف شود و قدرت حکومت بر واهمه در شما طلوع کند و رشد یابد. تا آن‌جا که ممکن است با امور دیگر از جمله ورزش خود را مشغول کنید تا قدرت واهمه‌ی شما که دائم می‌خواهد شما به رفیق‌تان فکر کنید، ضعیف شود. موفق باشید
2435
متن پرسش
با سلام سوالی در مورد ازدواج فرزندان آدم از شما پرسیده شده بود که شما در جواب گفته بودید برادران با خواهران ازدواج کرده بودند بنده چند سوال از شما دارم 1-ما در احادیث داریم حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه احکام شرعی اسلام سازگارترین احکام با فطرت بشرین اصولا چون ازدواج محارم با فطرت آدمی سازگار نیست اسلام آنرا حرام دانسته پس این امر مخالف فطرت نمیتوانسته جایز باشد2-جایز دانستن این امر نشانه استیصال از یافتن پاسخی در مقابل این سوال است والا همان خدائی که از گل برای حضرت آدم حوا را خلق کرد همان خدائی که عیسی را بدون پدر متولد ساخت آیا قادر نبور برای پسران آدم زنانی بیافریند 3-با در نظر گرفتن پاسخ شما جائی برای خطاب قرار دادن معصومین به اینکه اشهد انکم من اصلاب شامخه و ارحام مطهره نمیباشد واقعا متاسفم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: طبق آیه اول سوره نساء که می فرماید «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساء» خدا پرورش دهنده انسانهاست و هموست که انسانها را از نسل یک نفر به وجود آورده که منظور حضرت آدم است و همسر او حوا را هم از او آفرید و از این دو نفر مردان و زنان بسیارى پدید آورد.کیفیت خلقت نوع بشر و تکثیر ذریه آدم و پدید آمدن انسانها از پدران و مادران بهترین وضعیت و حالت در ایجاد نوع بشر است. خداوند با قرار دادن غریزه جنسى در نهاد آدمى و شدت علاقه اى که به او نسبت به جنس مخالف داده، کارى کرده است که به طور طبیعى و بدون احتیاج به امر تشریعى نسل بشر در روى زمین باقى مانده است هر چند که امر تشریعى به ازدواج نیز به صورت استحبابى وجود دارد ولى غریزه جنسى آنچنان نیرومند است که خود به خود و حتى در میان اقوام وحشى نیز تولید مثل وتکثیر نسل وجود دارد.با توجه به متن قرآن و ظواهر آیات، شکى وجود ندارد که از دیدگاه قرآن نسل کنونى بشر به یک فرد به نام آدم مى رسد که خدا او را از خاک آفرید و از روح خود بر او دمید و او نخستین انسان روى زمین است که بدون پدر و مادر آفریده شده است. مطلب دیگر اینکه طبق همین آیه، نسل بشر به یک تن مى رسد که همان آدم است و همسر آدم نیز از او به دنیا آمده. اکنون باید دید که منظور از این جمله چیست؟ و همسر آدم چگونه از خود آدم پدید آمده است؟ طبق بعضى از روایات، همسر آدم از دنده چپ آدم مخلوق شده و طبق بعضى از روایات دیگر، او پس از خلقت آدم از باقیمانده سرشت آدم آفریده شده است. البته در بعضى از آیات قرآنى هم آمده که خدا از خود شما همسرانى براى شما آفرید (خلق لکم من انفسکم ازواجا) ولى این آیات مربوط به نسلهاى بعدى است و ناظر به جریان آدم و حوا نیست.اگر در سند روایاتى که به آنها اشاره شد تردید کنیم، باید بگوییم که ما از چگونگى خلقت حوا از آدم اطلاعى نداریم و فقط طبق آیه مورد بحث مى دانیم که حوا نیز از آدم آفریده شده است. و نسل بشر به یک نفر مى رسد که نام او آدم است. موضوع دیگرى که در اینجا قابل بررسى و تأمل است این است که از این آیه فهمیده مى شود که نسل بشر از آدم و همسر او ازدیاد پیدا کرده و مردان و زنان بسیارى در روى زمین پراکنده شده اند. در اینجا این سؤال پیش مى آید که فرزندان بلافصل آدم چگونه و با چه کسانى ازدواج کردند؟ و نسلهاى بعدى چگونه به وجود آمدند؟ از این آیه فهمیده مى شود که دختران و پسران آدم و حوا با یکدیگر ازدواج کرده اند و ازدواج خواهر و برادر یک حکم تشریعى و قراردادى است و این حکم در آن زمان نیامده بود و بعدها که نسل آدم تکثیر شد و نیازى به ازدواج خواهر و برادر نبود، این حکم از سوى خدا آمد و این هیچ گونه استبعادى ندارد. زیرا طبق نص صریح قرآن بعضى از ازدواجهاى حرام، قبلا حرام نبوده و در شریعت اسلام حرام شده است مانند جمع کردن میان دو خواهر که در شریعتهاى قبلى جایز بود و یک مرد مى توانست همزمان با دو خواهر ازدواج کند ولى در شرع اسلام این امر ممنوع شد و ازدواج با خواهر همسر حرام اعلام شد.این نشان مى دهد که حرام بودن ازدواج با بعضى از زنها یک مسأله قراردادى است و ممکن است بعضى از زنها در زمانى حلال باشند و در زمانى طبق مصلحت جدیدى که پیش مى آید حرام باشند. بنابراین نباید در ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر استبعاد کرد. چون ظاهر این آیه همین موضوع را مى رساند. علامه طباطبایی می فرماید: از ظاهر سیاق آیه « الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء ..» بر مى آید که مراد از" نفس واحدة" آدم (ع) و مراد از" زوجها" حوا باشد که پدر و مادر نسل انسان است که ما نیز از آن نسل مى باشیم و بطورى که از ظاهر قرآن کریم بر مى آید همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مى شوند هم چنان که از آیات زیر همین معنا بر مى آید که:" خلقکم من نفس واحدة، ثم جعل منها زوجها" ترجمه: همه شما را از یک نفس خلق کرد، نفسى که پس از خلقتش همسرش از او خلق شد (سوره زمر آیه: 6)."و اما احتمالى که بعضى از مفسرین در معناى" نفس واحده" و" زوجها" داده اند، به هیچ وجه درست نیست، آنان گفته اند که: مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" در آیه شریفه مطلق ذکور و اناث نسل بشر است که کل بشر از مجموع پدر و مادر متولد مى شود، در نتیجه معناى آیه چنین مى شود که مثلا آیه فرموده است که هر یک نفر از شما نوع بشر، از یک پدر و مادر و یا به عبارت دیگر: از دو فرد بشر خلق شده اید، بدون اینکه در این معنا فرقى میان شما باشد، بنا به گفته این مفسران آیه شریفه همان را مى خواهد افاده کند که آیه:" یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم" " سوره حجرات آیه: 13" آن را افاده مى کند، و مى فرماید: هان اى مردم ما شما را از یک نر و یک ماده آفریدیم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودیم تا یکدیگر را بشناسید، و از میان همه شما، آنکه با تقواتر است نزد خدا، گرامى تر است، و خلاصه مفادش این است که شما افراد بشر، از این جهت که هر یک متولد از پدرى و مادرى هستید هیچ فرقى ندارید. و وجه نادرستى این احتمال روشن است، براى اینکه: این مفسران غفلت کرده از اینکه بین دو آیه، یعنى آیه سوره حجرات و آیه سوره نسا فرق واضحى است زیرا، آیه سوره حجرات در مقام بیان این جهت است که افراد انسان از نظر" حقیقت انسانیت" یکسانند، و هیچ فرقى در این جهت ندارند که هر یک آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر، متولد شده اند، پس دیگر جا ندارد یکى بر دیگرى تکبر ورزد و خود را از دیگران بهتر بشمارد، مگر به یک ملاک که آن هم تقوا است.و اما آیه سوره نسا در مقام دیگرى است، این آیه مى خواهد بیان کند که افراد انسان از حیث" حقیقت و جنس" یک واقعیتند، و با همه کثرتى که دارند همه از یک ریشه منشعب شده اند، مخصوصا از جمله:" و بث منهما رجالا کثیرا و نساء ..." این معنا به روشنى استفاده مى شود، به طورى که ملاحظه مى کنید چنین معنایى با این احتمال که مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" تمامى نر و ماده هاى بشرى باشد نمى سازد، گذشته از این دلیل، آن معنا با غرضى که سوره نسا آن را تعقیب مى کند، سازگارى ندارد. کلمه زوج در جمله:" و خلق منها زوجها" بنا به گفته راغب به معناى همسر است، یعنى این کلمه در مورد هر دو قرین که یکى نر و دیگرى ماده باشد، استعمال مى شود یعنى هم به نر زوج مى گویند و هم به ماده، و همچنین در غیر حیوانات، یعنى در هر دو چیزى که جفت داشته باشد به کار مى رود، مانند چکمه و دمپایى که به هر لنگه آن گفته مى شود: این زوج آن دیگرى است و نیز به هر چیزى که شبیه و نزدیک به دیگرى و یا ضد دیگرى است زوج گفته مى شود، آن گاه راغب در ادامه سخنانش مى گوید: زوجه واژه نامطلوبى است، (یعنى در لغت صحیح به زن نیز زوج گفته مى شود نه زوجه). ظاهر جمله " و خلق منها زوجها" این است که مى خواهد بیان کند که همسر آدم از نوع خود آدم بود، و انسانى بود مثل خود او، و این همه افراد بى شمار از انسان، که در سطح کره زمین منتشر شده اند، همه از دو فرد انسان مثل هم و شبیه به هم منشا گرفته اند، و بنا بر این حرف" من" من نشویه خواهد بود، و جمله مورد بحث همان نکته اى را مى رساند که آیات زیر در صدد افاده آن است:" و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة" ترجمه: و یکى از آیات او این است که از جنس خود شما همسرانى برایتان خلق کرد، تا مایه سکونت و آرامش شما باشد و بین شما و همسرانتان مودت و رحمت برقرار نمود." سوره روم آیه: 21"،" و الله جعل لکم من أنفسکم أزواجا و جعل لکم من أزواجکم بنین و حفدة" ترجمه: و خداى تعالى برایتان از خودتان همسرانى خلق کرد، و از آن همسران برایتان فرزندان و نواده ها پدید آورد." سوره نحل آیه: 72"." فاطر السماوات و الأرض، جعل لکم من أنفسکم أزواجا، و من الأنعام أزواجا یذرؤکم فیه" ترجمه: پدیدآورنده آسمانها و زمین براى شما از خود شما همسرانى خلق کرد و همچنین براى چهار پایان همسرانى آفرید، در خلقت همسران است که عدد شما بسیار مى شود." سوره شورا آیه: 11" و نظیر این آیات آیه زیر است:" و من کل شی ء خلقنا زوجین" ترجمه: و از هر چیزى زوجین خلق کردیم." سوره ذاریات آیه: 49"پس اینکه در بعضى از تفسیرها آمده که مراد از آیه مورد بحث این است که همسر آدم از بدن خود درست شده صحیح نیست، هر چند که در روایات آمده که از دنده آدم خلق شده، لیکن از خود آیه استفاده نمى شود، و در آیه، چیزى که بر آن دلالت کند وجود ندارد. " و بث منهما رجالا کثیرا و نساء" کلمه:" بث" به معناى جدا سازى بوسیله پاشیدن و امثال آن است، و در جاى دیگر قرآن آمده:" فکانت هباء منبثا" (سوره واقعه آیه: 6) یعنى کوه ها به صورت ذراتى متفرق در مى آیند، و از همین باب است که شکوه از اندوه را هم" بث" مى گویند، چون شکوه در حقیقت اندوه تراکم یافته در دل را مى پراکند، و به همین جهت است که گاهى کلمه" بث" را در خود اندوه استعمال مى کنند که در این صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال کرده اند، چون اندوه مبثوثى است که انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مى کند، در آیه شریفه:ال إنما أشکوا بثی و حزنی إلى الله" « سوره یوسف آیه: 86» در همین معنا استعمال شده، معنایش این است که:" من غم و اندوهم را تنها براى خدا مى پراکنم". و از آیه شریفه بر مى آید که نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مى شود و جز این دو نفر، هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است، (نه حورى بهشتى، و نه فردى از افراد جن و نه غیر آن دو)، و گرنه مى فرمود:" و بث منهما و من غیرهما". با پذیرفتن این معنا دو مطلب به عنوان نتیجه بر آن متفرع مى شود: 1- کل بشر از آدم و حوا نشات گرفته اند منظور از جمله:" رجالا کثیرا و نساء" کل بشر است، و افرادى است که یا بدون واسطه (چون هابیل و قابیل و غیره) و یا با واسطه (چون دیگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن قیامت) از این دو فرد (یعنى آدم و حوا) منشعب شده اند، پس کانه فرموده است:" و بثکم منهما ایها الناس" ترجمه: هان اى مردم همگى شما را از آن دو نفر منشعب نمود. 2- ازدواج فرزندان بلا فصل آدم بین برادران و خواهران بوده است. ازدواج در طبقه اولى، بعد از خلقت آدم و حوا یعنى در فرزندان بلا فصل آدم و همسرش بین برادران و خواهران بوده و دختران آدم با پسران او ازدواج کرده اند، چون آن روز در تمام دنیا، نسل بشر منحصر در همین فرزندان بلا فصل آدم بوده، (در آن روز غیر از آنان، نه دخترانى یافت مى شده است که تا همسر پسران آدم شوند، و نه پسرى بود که همسر دخترانش گردند)، بنا بر این هیچ اشکالى هم ندارد (اگر چه در عصر ما خبرى تعجب آور است و لیکن) از آنجایى که مساله یک مساله تشریعى است و تشریع هم تنها و تنها کار خداى تعالى است، و لذا او مى تواند یک عمل را در روزى حلال و روزى دیگر حرام کند: " و الله یحکم لا معقب لحکمه" ترجمه: خدا حکم مى کند و کسى نیست که حکم او را عقب بیندازد." سوره رعد آیه: 41"." إن الحکم إلا لله" ترجمه: حق حکم کردن تنها از آن خدا است." سوره یوسف آیه: 40"." و لا یشرک فی حکمه أحدا" ترجمه: هیچ کس در حکم او شرکت ندارد-" سوره کهف آیه: 26"" و هو الله لا إله إلا هو له الحمد فی الأولى و الآخرة و له الحکم و إلیه ترجعون" ترجمه: و او الله است که هیچ معبودى به جز او نیست، ستایش در اول و آخر مخصوص او است، و حکم راندن نیز از آن او است، و همه به سوى او باز مى گردید." سوره قصص آیه: 70" کیفیت تناسل طبقه دوم از انسان (فرزندان بلا فصل آدم- ع-) تناسل طبقه اول انسان، یعنى آدم و همسرش از راه ازدواج بوده است که نتیجه اش متولد شدن پسران و دخترانى و به عبارت دیگر خواهران و برادرانى گردیده است و در این باره بحثى نیست، بحث در این است که طبقه دوم بشر یعنى همین خواهران و برادران چگونه و با چه کسى ازدواج کرده اند؟ آیا ازدواج در بین خود آنان بوده و یا به طریقى دیگر صورت گرفته است؟ از ظاهر اطلاق آیه شریفه که مى فرماید:" و بث منهما رجالا کثیرا و نساء ..." به بیانى که گذشت بر مى آید که در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ کس دیگرى دخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشر دخالت داشته، و نه هیچ مردى، چون قرآن کریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدأ دانسته، و اگر غیر از آدم و حوا مردى یا زنى از غیر بشر نیز دخالت مى داشت، مى فرمود:" و بث منهما و من غیرهما"، و یا عبارتى دیگر نظیر این را مى آورد تا بفهماند که غیر از آدم و حوا موجودى دیگر نیز دخالت داشته و معلوم است که منحصر بودن آدم و حوا در مبدئیت انتشار نسل، اقتضا مى کند که در طبقه دوم ازدواج بین خواهر و برادر صورت گرفته باشد. پاسخ استدلال به تحریم چنین ازدواجی در اسلام دانشمندان اسلامی می گویند: ازدواج با محارم حرام است اما در آن زمان هنوز قانون تحریم ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند قرار داده نشده بود و چون راهى براى بقاى نسل بشر غیر از این راه نبود، از این جهت ازدواج آنان با یکدیگر صورت گرفته است; ناگفته پیداست که دستگاه قانونگذارى از آن خداست «ان الحکم الا لله; حکم تنها از آن خداست.»( سوره یوسف، آیه 40) چه اشکال دارد که به طور موقت براى گروهى از راه ضرورت این گونه ازدواج در آن زمان بلامانع و مباح باشد و براى دیگران عموما تحریم ابدى شود؟ طرفداران این نظریه از ظواهر قرآن با این آیه براى خود دلیل مى آورند: «وبث منهما رجالا کثیرا و نساا; و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمین) منتشر ساخت».( سوره نساء، آیه 1)ظاهر این آیه مى گوید که نسل بشر فقط به وسیله این دو تن به وجود آمده است و اگر غیر از این دو در بقاى نسل او دخالت داشتند باید بفرماید «وبث منهما و من غیر هما» یعنى به وسیله این دو و غیر آنان. علامه طباطبایی می فرماید: اینکه چنین ازدواجى در اسلام حرام است و بطورى که حکایت شده در سایر شرایع نیز حرام و ممنوع بوده ضررى به این نظریه نمى زند، براى اینکه تحریم حکمى است تشریعى، که تابع مصالح و مفاسد است، نه حکمى تکوینى (نظیر مستى آوردن شراب) و غیر قابل تغییر، و زمام تشریع هم به دست خداى سبحان است، او هر چه بخواهد مى کند و هر حکمى بخواهد مى راند، چه مانعى دارد که یک عمل را در روزى و روزگارى جایز و مباح کند، و در روزگارى دیگر حرام نماید، در روزى که جز تجویزش چاره اى نیست تجویز کند و در روزگارى دیگر که این ضرورت در کار نیست تحریم کند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى که تجویزش باعث شیوع فحشا و جریحه دار شدن عفت عمومى نمى شود تجویز کند و در روزگارى دیگر که باعث این محذور مى شود تحریم کند.قرآن کریم که به مثابه دفترچه راهنمای آفرینش در ابتدا و انتهای آن و سعادت و شقاوت آن می باشد. در باب خلقت انسان به طور کامل سخن گفته است. آنچه که از نص قرآن کریم به دست می آید این است که نسل انسان حاضر، به زن و مردی می رسد که مرد را آدم نامیده است و روایات ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ زن را حوا معرفی کرده اند. چنانچه در تورات امروزی هم این گونه است. در آیاتی می فرماید: «و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین» ترجمه: و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید(سجده/7 و 8) که معلوم می نماید که ظهور انسان ابتدا با خاک بوده و سپس بقاء نسل و ادامه آن به وسیلة نطفه انسانی بوده است، و مردان و زنان و دختران پسران آدم و زوجة او هستند. پس طبقة اول انسان، آدم و حوا بوده است که با ازدواج آنها پسران و دخترانی به وجود آمده اند. اما اینکه ادامة نسل با ازدواج اینها با هم بوده است یا به نحوة دیگر آیاتی گویای جواب آن است: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا. » ترجمه: همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی را منتشر ساخت ( نساء/1) آنچه که ظاهر آیه شریفه می رساند این است: نسل انسان به آدم و حوا می رسد بدون اینکه شخص دیگری ـ چه زن و چه مرد ـ در این موالید نقشی مشارکتی داشته باشد. چنانچه اگر کس دیگری مشارکت داشته است به این صورت که خودش یا فرزندانش با فرزندان آدم ازدواج کرده باشد، در این صورت لازم می بود که در آیه شریفه می فرمود: آن دو و کسان دیگری، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. یا جملات دیگری می فرمود که این مشارکت را معلوم می نمود. پس منحصر بودن نسل انسان در آدم و حوا، تنها با ازدواج فرزندان آنها با همدیگر قابل اثبات است. بنابر این، این که گفته اند: با این سخن چگونه با این عمل که در اسلام و بنا به آنچه که معروف است در سایر شرایع، حرام و ممنوع بوده است، سازگاری دارد. در جواب باید گفت که ازدواج یک حکم شرعی است که تابع مصالح و ضرورت های خاصی است و امری تکوینی و باطنی نیست که غیر قابل تفسیر باشد. و معلوم است که قوانین و احکام شرعی در دست خداوند متعال می باشد و او می تواند به خاطر ضرورت هایی، یک عملی را جایز اعلام کند و بعدا به خاطر رفع آن ضرورت و نیز جلوگیری از انتشار فحشاء آن را ممنوع نماید.« و الله یحکم و لا معقب لحکمه» و خداوند حکم می کند و هیچ کس را یارای جلوگیری یا رد احکام او نیست(رعد/41). با توجه به مطالب گفته شده باید گفت: که اگر با هم ازدواج کرده باشند قبل از تحریم خداوند بوده است، چرا که اگر منظور از محرم بودن این باشدکه همه انسانها(زنان و مردان) نسبت به یکدیگر حرام هستند از جهت نکاح و ازدواج، باید گفت: این سخن درست نیست چرا که بعد از ازدواج قابیل و هابیل با خواهران هم قلوی یکدیگر(که ازدواجشان قبل از تحریم بود) فرزندان آنها با یکدیگر محرم(به معنای حرمت نکاح با یکدیگر) نیستند بلکه رابطة پسر عمو و دختر عمویی دارند. و یا در نهایت رابطة پسر خاله و دختر خاله و یا پسر عمه دختر عمه، واضح است که ازدواج اینها اشکالی نداردو از نوع ازدواج خواهر و برادر نیست. و اما اگر منظور از محرم بودن این است که پس الان باید همه با هم خویشاوند باشند این سخن درستی است چرا که همة انسانها از یک پدر و مادرند و در حقیقت تمام فرزندان آدم خویشاوندان یکدیگرند و این پیوند و ارتباط ایجاب می کند که شما نسبت به همة انسانها از هر نژاد و هر قبیله ای همانند بستگان فامیلی خود محبت بورزید». پاسخ استدلال به مخالفت با فطرت انسانی و اینکه اشکال شده که این عمل (ازدواج خواهر و برادر) بر خلاف فطرت انسانی است. برای حل این اشکال می توان گفت که فطرت انسانی از این جهت این گونه ازدواج را منفور می داند که باعث شیوع فحشاء شده و غریزة عفت و پاکدامنی را از بین می برد و اجتماعات انسانی را در ورطة هلاکت می اندازد. ولی باید گفت ازدواج خواهر و برادر در دنیای امروزه که مملو از انسان های بیگانه از هم می باشد. فجور و فحشاء محسوب می گردد. اما در زمانی که اجتماع انسانی غیر از دو برادر و دو خواهر نبوده است و خواست الهی نیز به تکثیر نسل آنها تعلق گرفته بوده، در آن صورت این گونه ازدواج، فحشاء محسوب نخواهد گردید علامه طباطبایی می فرماید: این سخن که ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست نیست و فطرت چنین ازدواجى را صرفا به خاطر اینکه ازدواج خواهر و برادر است نفى نمى کند و از آن تنفر ندارد، بلکه اگر نفى مى کند و اگر از آن تنفر دارد براى این است که باعث شیوع فحشا و منکرات مى شود و باعث مى گردد غریزه عفت باطل گردد و عفت عمومى لکه دار شود.و پر واضح است که شیوع فحشا بوسیله ازدواج خواهر و برادر در زمانى است که جامعه گسترده اى از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگارى که در تمامى روى زمین غیر از چند پسر و چند دختر از یک پدر و مادر وجود ندارند و از سوى دیگر مشیت خداى تعالى تعلق گرفته که همین چند تن را زیاد کند، و افرادى بسیار از آنان منشعب سازد، دیگر عنوان فحشا بر چنین ازدواجى منطبق و صادق نیست.پس اگر انسان امروز از چنین تماس و چنین جماعى نفرت دارد به خاطر علتى است که گفتیم، نه اینکه به حسب فطرت از آن متنفر باشد، به شهادت اینکه مى بینیم مجوسیان در قرنهایى طولانى (بطورى که تاریخ ذکر مى کند) ازدواج بین خواهر و برادر را مشروع مى دانستند و از آن متنفر نبودند و هم اکنون بطور قانونى در روسیه (بطورى که نقل شده) و نیز بطور غیر قانونى یعنى به عنوان زنا در اروپا انجام مى شود.یکى از عادات که در این ایام در ملل متمدن اروپا و آمریکا معمول است این است که دوشیزگان قبل از ازدواج قانونى و قبل از رسیدن به حد بلوغ سنى ازدواج، بکارت خود را زایل مى سازند و آمارى که در این باره گرفته شده به این نتیجه رسیده که بعضى از این افضاها از ناحیه پدران و برادران دوشیزگان صورت مى گیرد.بنابر این اینکه بگوییم این نوع ازدواج خلاف فطرت بشری است، قابل اثبات نیست بلکه شواهدی خلاف آن را ثابت می کند چنانچه این قضیه بین مجوسیان در مدتهای طویل جاری بوده است و در بعضی از ممالک دنیای امروز هم رواج دارد. در روایتی از امام سجاد (ع) در کتاب الاحتجاج نقل شده است که حضرت حوا دو شکم زایید که هر بار دوقلو بود، یک بار هابیل و یک دختر و بار دیگر قابیل و یک دختر و هابیل و قابیل هر کدام با هم شکمی دیگر ازدواح کردند ( هابیل با هم شکمی قابیل و قابیل با هم شکمی هابیل) و البته مجوس به این جهت مذمت می شوند که بعد از تحریم آن توسط خداوند به آن عمل کردند. پاسخ استدلال به مخالفت با قوانین طبیعى علامه طباطبایی می فرماید: بعضى ها گفته اند: اینگونه ازدواج با قوانین طبیعى یعنى قوانینى که قبل از پیدایش مجتمع صالح در بشر به منظور سعادتش، در انسان ها جارى بوده نمى سازد، زیرا اختلاط و انسى که در بین افراد یک خانواده برقرار است غریزه شهوت و عشق ورزى و میل غریزى را در بین خواهران و برادران باطل مى کند، و به قول مونتسکیو حقوقدان معروف در کتابش روح القوانین:" علاقه خواهر برادرى غیر از علاقه شهوانى بین زن و مرد است" لیکن این سخن درست نیست. اولا: به همان دلیلى که در بحث فطرت بیان نمودیم و ثانیا: به فرض هم که قبول کنیم منحصر در موارد معمولى است، نه در جایى که ضرورت آن را ایجاب کند، یعنى قوانین وضعى طبیعى نتواند صلاح مجتمع را تامین کند که در چنین صورتى چاره اى جز این نیست که قوانین غیر طبیعى مورد عمل قرار گیرد و اگر قرار باشد بطور کلى جز قوانین طبیعى پذیرفته نشود، باید بیشتر قوانین معمول و اصول دایر در زندگى امروز هم دور ریخته شود. و در جواب مونتسکیو می توان گفت: سخن مذکور موقعی صحیح است که نیازی ضروری برای ازدواج خواهر و برادر موجود نباشد. از سوی دیگر غیر از قوانین طبیعی قوانین وضعی هم هست که حافظ مصالح موجود در زمان خاص هستند که خود گاه مسائلی را جایز می دانند که قوانین طبیعی آن را ممنوع می شمارد. نتیجه: آیات کریمه قرآن ظاهر قریب به صریح است در اینکه بشر موجود امروزى- که ما افرادى از ایشانیم-، از طریق تناسل منتهى مى شوند به یک زن و شوهر معین، که قرآن نام آن شوهر را آدم معرفى کرده، و نیز صریح است در اینکه این اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادرى متولد نشده اند، بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین، به اختلاف تعبیرات قرآن- خلق شده اند. طبق آیات قرآن ازدواج فرزندان آدم بایکدیگر صورت گرفته است به خاطر اینکه در قرآن آمده «و بث منهما رجالا"کثیرا" و نساء» (نسأ آیه 1).اگر در پدید آمدن نسل از آدم و حوا غیر هم نقش داشت باید قران مى فرمود: «و بث منهما و من غیر هما» و حال آنکه اینگونه نفرموده است افزون بر آن مرحوم طبرسى حدیثى از امام سجاد (ع) چنین نقل مى کند که آن حضرت در ضمن گفتارى که به مردى قریشى بیان داشت جریان ازدواج هابیل را با بلوزا خواهر قابیل همچنین ازدواج قابیل را با قلیما خواهر هابیل شرح مى داد به او فرمود: این مطلب را انکار مکن چه آنکه روش الهى براین جارى شده است مگر نه این است که خداوند زوجه آدم را از خود او آفرید وسپس براى او حلالش کرد. حکم ازدواج یک حکم تشریعى و تابع مصالح و مفاسد است و حکم تکوینى نیست که قابل تغییر نباشد زمام چنین حکمى به دست خداست از این رو ممکن است روزى به خاطر ضرورت از جانب خدا حلال گردد افزون بر این نمى توان گفت فطرت با این ازدواج مخالف است به لحاظ اینکه متمایل نبودن طبع نه از آن جهت است که از آن تنفر دارد بلکه به جهت آن است که این را موجب اشاعه فحشا و اعمال زشت و از بین رفتن غریزه عفت مى داند و اما در جامعه آن روز که فقط چند خواهر و برادر بوده اند با در نظر گرفتن مشیت خداوند عنوان فحشا صدق نخواهد کرد گذشته از آن ازدواج خواهر و برادر براى مدتى طولانى در بین مجوس شایع بوده است. حاصل مطلب این که چه اشکال دارد که به طور موقت براى گروهى به خاطر ضرورت این گونه ازدواج مباح باشد. اگر پذیرفتیم ریشه انسانها به حضرت آدم و حوأ تنها مى رسند بایستى قبول کنیم که انسانهاى موجود همه با هم خویشاوندى دارند گر چه یکى سفید است و دیگرى سیاه و... البته متوجه این نکته باشیم که براى خاطر تنظیم زندگى قوانین خاص میان انسانها وضع گشته خواه از سوى خدا و خواه از طرف خود انسانها. این نوع قوانین قوانین اعتبارى اند که گاهى ممکن است مسائل تکوینى در آنها ملاحظه نشده باشد. قوانین موجود در مسأله ارث و مانند آن از این نوع قوانین است. موفق باشید
2429
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم ایا می شود با قوه واهمه یا خیال اشیاء اطراف خود را حرکت داد یا در انها تغییری ایجاد کرد؟چگونه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اهلش می‌توانند ولی اگر کسی به این قصد عمر خود را در تمرکز جهت این امر صرف کرد ضرر کرده ولی اگر با نظر به توحید الهی از عالم کثرت به سوی عالم وحدت سیر نمود و در این راستا به اذن الهی به چنین توانایی رسید ضرر نکرده. موفق باشید
2416
متن پرسش
با سلام و تشکر. خواهشمند است توضیح بفرمایید با توجه به اینکه ملایکه جسم مادی ندارند: 1- منظور از سجده کردن ملایکه بر حضرت آدم چیست؟ 2- منظور از آیه قرآن که می فرماید ملایکه دارای دو سه و چهار بال هستند چیست؟ 3- منظور از اینکه بالهای فطرس ملک سوخته بود و آن را به قنداق امام حسین مالید و شفا یافت چیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- شاید سجده‌ی ملائکه به معنای تسلیم‌بودن در مقابل آدم بود و یا شاید به صورت تَمَثُل برزخی بوده 2- ملائکه حقیقتاً در مقام تجلی در عالم مثال برای کسی که مستعد باشد به صورت موجوداتی بال‌دار ظاهر می‌شود صفاى خیال پیامبر(ص) آنچنان بود که جیرئیل را به خوبى ادراک مى‏نمودند و ظهور صورت جبرئیلu با ششصد بال، ظهور آن ملک مقرب است در عالم خیال حضرترسول خدا(ص) آن ملک را با ششصد بال طوری میبینند که «قَدْ مَلْأَ مَا بَیْنَ السَّماءِ اِلیَ الْاَرْض» بین آسمان و زمین را پر کرده بود. ظاهراً بال‌های فرشتگان ظهوراسمائی است که در موطن عالم مثال به آن صورت ظهور دارند 3- در مورد فطرس ملک در سؤال‌های قبلی(2375) نظرم را عرض کردم به آن‌جا رجوع فرمایید. موفق باشید
2417
متن پرسش
با سلام . برخی از متفکرین معتقدند در آیه علم الادم الاسماء کلها، آدم مذکور در آیه اول ما خلق الله است و به تعبیر خودشان آدم عالم ملکوت است نه آدم ابو البشر یکی از دلائلشان این است که چگونه ممکن است پیامبر خاتم که افضل است علم را از جبرئیل و و با و اسطه دریافت کند ولی آدم مستقیما از خدا دریافت کند. ظاهر آیه و قبل و بعد آیات همگی بر آدم ابو البشر دلالت دارند ظاهرا نظر آقای جوادی و علامه طباطبائی نیز همین است. نظر حضرت عالی در رابطه با این آیه و دلیل آن چیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که می‌فرمایید مقام «عَلَّم آدم الأسماء کلّها» مقام خلیفة اللهی آدم است که مصداق کامل آن رسول خدا«صلواة‌الله علیه‌وآله» هستند. موفق باشید
2426
متن پرسش
قبض وبسط قلب چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی قلب سالک متوجه حقایق شد و آماده‌ی تجلی انوار اسماء الهی گشت، در بعضی مواقع به‌راحتی آن انوار را می‌پذیرد و به نشاط می‌آید که به آن «بسط» می‌گویند و بعضی مواقع آمادگی لازم جهت تجلی انوار الهی را ندارد که به آن «قبض» می‌گویند. هر دو حال برای سالک لازم است تا در بسط شکر کند و در قبض صبر نماید. موفق باشید
2412
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب مجدد خدمت استاد طاهر زاده (حفظة الله) مطالب زیر ادامه سخنان استاد صمدی در شرح معرفت نفس می باشد : هر موجودی به رب مقید خویش موجود است که در غیر اینصورت اصلاً به حد وجود نمی رسید . همه رب مقید دارند و غایت همه موجودات ، متصل شدن به حقیقت لایتناهیه رب مطلق نبی اکرم است . (و اینکه انتهای سیرشان به سوی پروردگار توست - نجم / ۴۲ ) ( مسلماً بازگشت همه به سوی پروردگار توست - علق / ۸ ) آیا با توجه به مطالبی که شما فرموده اید می شود اینطور نتیجه گرفت که : هر موجودی مظهر و جلوه ای از پروردگار عالم است که فقط با این جلوه مخصوص به خودش با پروردگار مرتبط می شود ؟ و چون حضرت ختمی مرتبت (ص) مظهر (الله) هستند لذا همه موجودات با تزکیه و طی مسیر کمال سعی می نمایند به همان (الله) که همان حقیقت لایتنایه رب مطلق نبی اکرم (ص) متصل گردند ؟ اگر راهنمائی بفرمائید ممنون می شوم . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حرف خوب و درستی است. جهت شرح آن به کتاب « اسماء حسنا، دریچه‌های نظر به حق» رجوع فرمایید. موفق باشید
2405
متن پرسش
با سلام و احترام بنده یک مهندس برق با 16 سال سابقه کار در نیروگاه برق هستم به علت علاقه ای که به مباحث دینی و فلسفی دارم تصمیم دارم کار خود را رها کنم و ادامه تحصیل در این رشته ها بدهم برای گذران زندگی هم مبلغی پس انداز کرده ام. به نظر شما آیا کنار گیری از صنعت و وارد مباحث دینی و فلسفی شدن کار صحیحی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر جمع بین فعالیت‌های فنی با مباحث دینی، فلسفی برایتان ممکن نیست، فکر خوبی است که به سرتان زده، منتها راهی را انتخاب کنید که به علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی«رحمة‌الله‌علیهما» ختم شود. موفق باشید
2398
متن پرسش
سلام بنده دانشجویی هستم که بیش از سی کتاب از اثار شهید مطهری را مطالعه کرده و متفرقه از آثار بقیه بزرگان هم استفاده کرده ام اکنون به نظر شما قدم بعدی مطالعاتم باید چونه باشد؟ به نظر شما مطالعه المیزان با روش شما که در جزوه فرموده اید برای بنده مناسب است؟ استاد لازم ندارد؟ نظرتون راجع به استفاده از کتب علامه طهرانی نظیر معادشناسی امام شناسی و الله شناسی برای بنده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم اگر همت کنید و به شکل جدّی به المیزان بپردازید خیلی خوب است و در کنار آن‌ کتاب‌های علامه طهرانی را مطالعه بفرمایید. موفق باشید
2400
متن پرسش
سلام.فکر می کنم شما به سوال من(2334) جواب نداده اید.بنده عرض کردم ویژگی ذاتی ماده،محدود و متناهی بودن آن است و نمی تواند غیر این باشد.جمع ماده ها نیز باز متناهی است و بی نهایت نمی شود.با توجه به این مقدمه ها این جهان مادی باید حتما حد داشته باشد چون حد، ذاتی آن است.پس این عالم باید محدود و تمام شدنی باشد و جایی دیگر ادامه نداشته باشد.در حالی که نمیشود این را فهمید و یا تصور کرد که دنیا یک جایی تمام بشود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که روح شما در کنار بدن شما نیست که از یک جایی بدن تمام شود و روح شروع شود، عالم ماده در نظام مادی یک جایی تمام نمی‌شود و مجرد شروع شود. پیشنهاد می‌کنم کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح آن مطالعه فرمایید تا معنای دو ساحتی‌بودن ماده و مجرد برایتان روشن شود. موفق باشید
2382
متن پرسش
سلام علیکم موضوع: اقرار (با توجه به اینکه عمل اقرار یک فعل قلبی می باشد در دسته بندی موضوعی این مطلب را در قهرست قلب انتخاب نمودم و البته اگر حضرتعالی انتخاب شایسته تری دارید جایگاه بحث رادر آن موضوع قرار دهید) عنایتی به مطالب زیر داشته باشید: • (3) آل‏عمران : 81 وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ (81) • (2) البقرة : 84 وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84) • عیون اخبار الرضا روایت کرده که‏ «انما سمى اولوا العزم اولوا العزم لانهم کانوا اصحاب العزائم و الشرائع» • «عن جابر عن ابى جعفر علیه السّلام: انما سمى اولوا العزم اولوا العزم لانه عهد الیهم فى محمد و الاوصیاء من بعده و المهدى و سیرته فاجمع عزمهم ان ذلک کذلک و اقروا به. • ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى النَّبِیِّینَ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ أَنَّ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قالُوا بَلى‏ فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَنَّنِی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی ع وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِی وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ کَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا یَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ یُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ وَ لَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما • و فی عیون الأخبار عن الرضا ع قال إنما سمی أولو العزم لأنهم کانوا أصحاب العزائم و الشرائع و ذلک أن کل نبی کان بعد نوح ع کان على شریعته و منهاجه و تابعا لکتابه إلى زمن إبراهیم الخلیل ع‏ • ِّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَنِّی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ از روایات فوق می توان نتیجه گرفت که 1- پیامبران اولوالعزم بواسطه عهد و میثاقی که از آنان راجع به توحید و ولایت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت ایشان بالاخص از حضرت مهدی علیه السلام والرحمه و سیره ایشان گرفته شد و آنها تصمیم خود را استوار کردند که مطلب چنین است و به آن اعتراف و اقرار نمودند متمایز از سایر انبیا شدند. 1 2 2- همه انبیاء از مقررین بوده اند و چه بسا درجاتی از عزم را داشته اند اما به جهت فراموشی عهد و یا به میزان معرفت حق و مراتب انبیاء(17 الإسراء : َ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْض‏) تعداد کمی از آنها رسول و فقط 5 تن از آنها که نسبت به عهد بر ربوبیت و ولایت استقامت کردند اولوالعزم شدند. در واقع سر عزم آنها به اقرار آنها بر می گردد. فصل مشترک در اغلب روایات این موضوع اقرار است.و اما معنی اقرار: َ [قرّ]: جاى استقرار، مکان. المَقَر: قرارگاه، محل اقامت؛ «مَقَرُّ القِیَادة»: جایگاه رهبرى و فرماندهى‏ قرر: قَرَّ فی مکانه یَقِرُّ قَرَاراً- وقتى است که کسى یا چیزى در جایش ثابت بماند و همچون جماد بى‏حرکت شود و اصلش از- قُرّ- است یعنى سرماى شدیدى که اقتضاى سکون و بى‏حرکتى دارد و- حرّ- یعنى گرما و حرارت که اقتضاى حرکت دارد. جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً (64/ غافر). زمین را جاى استقرار و آرامش شما قرار داد. در صفت بهشت، گفت: ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ‏ (50/ مؤمنون) (1) و در صفت دوزخ گفت: فَبِئْسَ الْقَرارُ (60/ ص) (2) اسْتَقَرَ فلانٌ: وقتى است که کسى قصد سکونت کند که استقرار در- معنى- قر است مثل- استجاب و اجاب [پاسخ داد.] (1) در جایگاهى آرامش بخش که آبى گوارا و روان دارد در باره خلقت انسانهاست که مى‏گوید: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ- 98/ انعام) یعنى: او خدائى است که شما را از نفسى واحد آفرید پس قرارگاهى و امانتگاهى دارید تحقیقا این آیات را براى گروهى که مى‏فهمند و تفقه مى‏کنند شرح و تفصیل دادیم. ابن فارس مى‏نویسد: (ق- ر) دو ریشه صحیح دارد: 1- قرّ- دلالت بر سردى دارد. 2- قرّ- دلالت بر تمکن و استقرار. : و معنى اقرار که نقطه مقابل جحود و انکار است از معنى دوم ناشى میشود. قَرَّتْ عَیْنُهُ تَقَرُّ: شادمان و مسرور شد. در آیه: کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها (40/ طه) (1). به کسى هم که به وسیله او سرور و شادمانى حاصل شود، مى‏گویند: قرّة عی نیز گفته شده از این جهت واژه- قَرّ- براى خنک شدن چشم و یا براى شادمانى بکار میرود اشک ذوق و سرور و شادمانى، اشکى خنک است و اشک حزن و اندوه گرم‏ أَقَرَّ بالحقّ: به حق اعتراف کرد و آنرا در جایش ثابت و استوار ساخت. با توجه به مطالب فوق می توان گفت که اقرار به موضوعی که به آن معرفت پیدا کردیم همان عزم است. به بیان دیگربه قبول موضوع معلوم که بخاطر استقرار در قلب سبب آرامش و سکون و خنکی قلب می شود عزم گویند. و این عملی قلبی و اختیاری است. -------------------------------------------------------------------------------------- استاد محترم با علم حضوری نور اجمالی اهل بیت علیهم السلام اجمعین یا آن حقیقت بسیط و یا به اعتباری خودمانرا می یابیم با توجه به سیر آموزشی حضرتعالی این حقیقت مشهود است می توانید بحثی را ارائه فرمایید که با عمل قلبی که در واقع پذیرش این حقیقت(روایت=الاقرار هو القبول)تصدیق و اقراری حاصل شود که حق در قلب قرار گیرد و شما می دانید حق که قرار گرفت نقطه مقابل آن(غیر حق)برای همیشه از قلب خارج می شود و هیچ ابلیسی نمی تواند به آن آسیبی برساند(دقیقا مثل همین میزان ولایتی که از اهل بیت پذیرفته ایم ) بنده در این فعل قلبی(قبول آنی برگشت ناپذیر)مشکل دارم البته در آموزه های حضرات معصومین علیهم السلام به شاگردان خاصشان این سیره بسیار دیده شده و حتی آنجایی که شاگردان قدرت پرواز این مسیر را نداشتند با ولایت اهل بیت علیهم السلام نقص آنها برطرف شده و مسیر را طی کرده اند(مثل داستان کمیل با امیر المومنین علیه السلام روی شتر که کمیل را حضرت سیرشان داد و در آخر فرمودند فقد طلع الصبح) متشکرم و عذرخواه از اینکه وقت شریفتان را گرفته ام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فعلاً که در دوران غیبت حضرت ولی‌عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» هستیم و از رؤیت مستقیم آن حضرت محروم می‌باشیم. شاید روشی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌عایه» در کتاب «شرح دعای سحر» در رجوع به اسماء الهی مدّ نظر ما قرار می‌دهند کارساز باشد تا قلب در معرض انوارالهی قرار گیرد و عزم و اقرار او به فعلیت لازم برسد. إن‌شاءالله. موفق باشید
نمایش چاپی