بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معارف دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12549
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد ارجمند: تشبیهی برخوردکردن قوم نوح برچه اساسی بوده پرستش ملائکه یا رب دانستن خودشان؟ اینکه گفته می شود اهل کرامت به جای عبودیت ربوبیت می کنند بر چه اساسی است؟ مثلا در شفای بیمار اسم شافی به چه نحو در اهل کرامت تجلی می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ظواهر آیات نشان می‌دهد که قوم حضرت نوح کمالات مخلوقات را به خود مخلوقات منتهی می‌کردند و لذا حضرت نوح بیشتر باید جنبه‌ی تنزیهی را تأکید می‌نمودند 2- اهل کرامت بیشتر نظر به قوای نفس دارند نه آن‌که بخواهند مثل اهل توحید با فنای خود و تجلی اسماء الهی کار را جلو ببرند. موفق باشید

12542
متن پرسش
با تشکر فراوان از استاد: البته جواب شبهه اصلی من در سوال 12533 داده نشد ببخشید شاید من واضح مطرح نکرده بودم. درباره استناد رهبری به ایشان که دستاویز معاندین انقلاب و رهبری شده چه جوابی هست اینکه رهبری فرمودند: نخستين جرقه‌هاي انقلابي اسلامي به وسيله «نواب» در من به‌ وجود آمد. استناد و الگوبرداری به کسی که به تعبیر شما در همه موارد مورد قبول نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روحیه‌ی انقلابی مرحوم نوّاب و عطش اسلام‌خواهیِ او در آن زمان غوغایی در روح هر جوان دوستدار اسلام به پا می‌کرد و این در حالی است که هنوز نهضت امام ظهور نکرده بود تا فدائیان تحت عنوان مؤتلفه‌ی اسلامی خود را در ذیل حضرت امام روح اللّه قرار دهند. مثل جوانان دوره‌ی ما که با بانک دفاع از اسلامِ دکتر شریعتی«ره» شور اسلام‌خواهی را از او گرفتند ولی با مطهری بزرگ، راه را ادامه دادند. موفق باشید

12545
متن پرسش
با سلام: خدایا از تو می خواهم پاسخ مرا بدهی شاید بوسیله استاد طاهرزاده استاد محترم، شما در کتب خود می گویید غرب به دنبال ناکجاآباد است و اساسا هر تفکر غیر وجودی و اومانیسمی به دنبال ناکجاآباد است شاید به دنبال توهم، شاید نفس اماره و ... حال سوال بنده این است که تفکر وجودی به دنبال کجا آباد است؟ آنچه من از کتب شما فهمیدم، با معرفت نفس و نگاه وجودی می رسیم به اینکه هست ما عین ربط مطلق به پروردگار است و وجود ما مستقل نیست و همین که بخواهیم خود را ببینیم بی درنگ خداوند را خواهیم یافت. با عرض پوزش ، خب که چه؟؟؟ زندگی در سختی، جنگ، مبارزه، تبعید، دوری از ثروت و ... که همین؟ برایم سخت است از توجه دیگران بگذرم، از شغل دومم بگذرم، از پولدار شدن بگذرم، از مشهور شدن بگذرم، از پستهای مدیریتی گرفتن بگذرم و ... و همه چیز را برای خدا بخواهم ولی ندانم آخر این راه به کجا آباد می رسد؟ البته از طعن من دلتنگ نشوید و ذکر خدا گویید تا به یقین برسید. سوال بنده این است که این یقین چیست که این همه ارزش سختی کشیدن دارد؟ خدایا ما را ببخش از آنچه از تو طلب می کنیم و نمی دانیم تو راضی به اینگونه سوالات هستی یا نه، بگذار به حساب فقر ذاتی مان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان بتواند از مفاهیم و ماهیات به «وجود» رجوع نماید و در یک احساس وجودی با حضرت حق روبه‌رو شود مسلّم بدانید که هرگز نمی‌گوید: «خب که چه!!!». گفت: «آن‌که عمری در پی او می‌دویدم کو به کو / ناگهانش یافتم با دلْ نشسته روبه‌رو». به همین جهت به محبوب متعالی «دل‌آرام» می‌گویند زیرا دلْ تنها با او آرام می‌گیرد آن‌وقت می‌شود انسان در آن حال بگوید: «خب که چه!!!»؟ بلکه برعکس، خواهد گفت: «رحم کن بر آن‌که چون روی تو دید / فرقت تلخ تو چون خواهد چشید». آدم حسابی،نمی‌دانی اُنس با نور وجود مطلق در جمال اسماء حسنایش یعنی چی! و چگونه آن‌هایی که از مفهوم عبور کرده و او را در جمال اسماء حسنایش می‌یابند و می‌بینند، در دعای عزیز ابوحمزه به نجوی با او می‌نشینند. رزقنی اللّه و ایّاکم. موفق باشید

12534
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده شهدای هفتم تیر جمله ای فرمودند که به نظر بسیار عجیب می رسد. ایشان فرمودند «بعد از ماجرای هفتم تیر، امام بزرگوار (ره) با بهره‌گیری مناسب از این حادثه، انقلاب اسلامی را که در حال منحرف‌شدن از مسیر اصلی خود بود، نجات و جریان اصیل انقلاب را در مقابل دیدگان ملت قرار داد.» این تعبیری است که معظم له بسیار به ندرت به کار می برند و تا آن جایی که حافظه بنده یاری می کند تنها درباره نفوذ سکولاریسم در دولتهای پیش از دولت نهم به کار بردند. سوال بنده اینست که در آن زمان شرایط به چه نحوی بوده که حضرت آقا از آن تعبیر به انحراف انقلاب از مسیر خود می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چنان جریان‌های سکولار در لباس دین به صحنه آمده بودند و جلوه کرده بودند و می‌رفت که جوانان ما را بربایند، که اگر شهادت شهید بهشتی و مظلومیت آن مرد بزرگ نبود همچنان آن روحیه ادامه می‌یافت و بنی‌صدر و جریان‌های چپ به عنوان چهره‌های مورد نظر در صحنه می‌ماندند. موفق باشید

12532
متن پرسش
استاد گرامی سلام عیکم: لطفا یک سیر مطالعاتی کامل از آثار علامه جوادی آملی توصیه بفرمایید. چنانچه کلیه تالیفات ایشان را در بر داشته باشد سپاسگذار هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم بتوانیم فرمایشات حضرت آیت اللّه به شکل سیر در آورد. زیرا ایشان سعی کرده‌اند در راستای تحقق تمدن اسلامی آخرین تتبعات خود را ارائه دهند. اگر مباحث معرفتی مثل معرفت نفس و برهان صدیقین را کار کرده باشید، رویهم‌رفته می‌توانید متوجه‌ی اشارات ایشان بشوید. موفق باشید

12519
متن پرسش
سلام: 1. در کتاب «روزه دریچه ای به عالم معنا» فرموده اید گرسنگی باعث ضعف و سستی نمی شود و داستان زنبور و مار را گفته اید و توصیه ای به جوانان کرده اید که عصر های ماه رمضان ورزش کنند من این حرف های شما را به شدت قبول دارم و می دانم که همه ی اینها زیر سر واهمه است. برای کنترل این واهمه با اهداف فوق چه کنیم چه تلقینی به خود کنیم؟ 2. در داستان زنبور و مار نکته ی دیگری که هست به نظر من این است که بزرگی چثه عامل قدرت بدنی نیست دوباره اینجا اگر پای وهم در میان است چگونه آن را تربیت یا کنترل کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان روشی که در دین‌داری حضور حضرت حق را در همه‌ی امور می‌یابید، باید جلو بروید تا همان‌طور که می‌گوییم آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، بقیه‌ی قدرت‌ها هم هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. موفق باشید

12516
متن پرسش
با سلام: نظر شما استاد در مورد صحبت چند روز پیش احمدی نژاد در مورد امام زمان چیست؟ به نظر شما هجمه های فراوان و ناجوان مردانه چند ماه اخیر به دکتر احمدی نژاد در چه راستای است؟ (یک تحلیل دیگر وجود دارد که نظام سلطه و شیطان در افق بلندتری مسایل را می بینند و تحلیل می کنند. بیش از آن که ما دنبال امام زمان (عج) باشیم آنها دنبال امام زمان (عج) هستند. آنقدر در دانشگاه های علوم انسانی آمریکا راجع به امام زمان (عج) تحقیق کرده اند که اگر من بگویم هزاران برابر مجموع کار حوزه های علمیه قم و نجف و مشهد، زیاد نگفته ام، بلکه کمتر گفته ام که شما باور کنید. با بسیاری از کسانی که به زعم آنان می توانسته اند با امام زمان (عج) ارتباطی داشته باشند تماس گرفته و با آنها مصاحبه و اطلاعاتشان را تخلیه کرده اند. به قول دوستی می گفت پرونده ی امام زمان (عج) را تکمیل کرده اند و برای دستگیری اش بسته اند، تنها عکسش را کم دارند. آنها می دانند که تنها خطر مبنایی و اساسی برای امپراطوری چند صد ساله آنها امام عصر (عج ) است.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره حیات تاریخی ما با نظر به وجود مقدس مولایمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» جلو می‌رود و این را دنیای استکبار خوب می‌داند. و لذا ما یک لحظه هم نباید از چنین حضوری در مورد مولایمان غفلت کنیم و نقش‌آفرینیِ آن حضرت را نادیده بگیریم! به‌خصوص که نایبی این‌چنین ارزشمند را همواره مدد می‌کنند و با نظر به رهبر معظم انقلاب قلب امام شاد و برنامه‌های استکبار پوچ و بی‌فایده می‌شود و از این جا است که متوجه‌ی نقش‌آفرینیِ حضرت مولا می‌شویم. مواظب باشید با نظر به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» از نظر به شکل عملیِ ولایت آن حضرت که در رهبر معظم انقلاب ظهور دارد، غفلت نشود زیرا «دیده آن باشد که باشد شه‌شناس / تا شناسد شاه را در هر لباس». موفق باشید

12514
متن پرسش
سلام: به شدت دچار وسواس فکری و توهمات هستم. در نماز حضور قلب ندارم. راه درمان چیه؟ لطفا راهنمایی کنید. سوال دوم اینکه اگه بخوام یه استاد اخلاق داشته باشم و با یک عارف در تماس باشم باید چی کار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راه‌کارهای مفصلی بر روی سایت‌ها در مورد رفع وسواس فکری هست. ببینید {کدام} مطابق روحیه و شخصیت خودتان برای شما کارساز است. فکر می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در این راستا به شما کمک کند. و در مورد استاد اخلاق، جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» نکاتی جهت راهنمایی‌های لازم در اختیار شما می‌گذارد. به قسمت جزوات سایت رجوع فرمایید. موفق باشید

12521
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرانقدر اینجانب از شاگردان مجازی حضرتعالی هستم که از طریق مطالعه کتب و فایلهای صوتی حضرتعالی سیر را دنبال می نمایم. استاد بنده مشکلی دارم.اکنون در شرف ازدواج هستم، مشکلم این است که دوستی دارم که نمی دانم چرا با شدت و حدت به من وابسته است؛ از وقتی شنیده قرار است ازدواج کنم با شدت گریه و زاری می کند که تو اگر شوهر کنی من تنها می شوم و چکنم؟ و... استاد سالهاست این رفیق من خودش را اینگونه به من وابسته کرده بخدا خسته شده ام. هرچه با او منطقی صحبت می کنم، دینی صحبت می کنم، اخلاقی صحبت می کنم و.... فایده نداره و مشکل زمانی حادتر میشه که میگه من باید در جلسات خواستگاری و ... تو حضور یابم و این کار غیر عرف و غیر عقلانی است. گاهی مجبور می شوم صریحا جوابش را بدهم اما او انتظار دارد روزی چندین نوبت و ساعتها با هم تلفنی حرف بزنیم و این برایم وقت گیر است من هزار کار دارم و این توقعات غیرعقلانی است. استاد به ایشون میگم این محبت رو نثار ائمه علیهم السلام کن اما به خرجش نمیره با سی و چند سال سن اینجوری می کنه استاد اگر شدت عمل به خرج دهم گناه است؟ شما اگر همچین مشکلی داشتید چه می کردید؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما برنامه‌ی عقلانی خود را جلو ببرید و گرفتار توهماتی که او برای خودش ایجاد کرده است نشوید تا او را هم از این مشکل نجات دهید. بنا نیست که شما گرفتار احساسات غیر عقلانی دوستتان باشید! مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را به او معرفی کنید. موفق باشید

12501
متن پرسش
به نام خدا سلام: استاد محترم بنده دوران نوجوانی و اول جوانی را با غفلت تمام طی کردم و از خدا به شدت دور بودم و اصلی ترین دلیل آن مشغولیت به شهوت و مسائل جنسی بوده است اما از قبل از این ماه مبارک اراده محکم کرده ام که به همه این پوچی ها و آلودگی ها پشت کنم و به سوی محبوب واقعی سیر کنم اما برای اینکه دوباره به سمت این عهد پلید قبلی بازگشت نکنم چند سوال اساسی دارم که پاسخ آنها برای بنده به شدت حیاتی است لذا تمنا دارم با پاسخ مفصل و نه اجمالی بنده را در طی طریق حق یاری کنید جناب استاد خاضعانه تمنا دارم استدعا دارم خواهش دارم پاسخ هایتان کوتاه و مبهم نباشد. سوال اول: ملاک کبیره و صغیره بودن گناهان در شریعت چیست هر چند به گفته معصوم با اصرار صغیره نمی ماند و با استغفار کبیره نمی ماند اما به هر حال ملاک چیست که شریعت بعضی گناهان را کبیره و بعضی را صغیره می داند؟ سوال دوم: به نظر شما چرا شهید دستغیب گناه استمناء را کبیره می دانند این گناه کدام ملاک کبیره بودن را دارد؟ سوال سوم: چرا بنی بشر نسبت به گناهان جنسی حیا و عفت بیشتری نسبت به سایر گناهان دارد این امر فطری به چه علت است، مثلا اگر یک نفر از بنده بپرسد تا کنون غیبت کرده ای از جواب مثبت دادن زیاد خجالت به من دست نمی دهد اما اگر یک نفر بپرسد آیا تا کنون استمناء کرده ای، از جواب مثبت دادن به شدت حیا داریم ریشه این مسئله در عالم واقع چیست؟ سوال چهارم: بنده احساس می کنم گناهان جنسی مثل استمناء خیلی بیشتر از گناهان دیگر بنده را از خدا و معنویت دور می کند این را از عمق وجود حس کرده ام که وقتی این عمل شنیع را انجام می دهم حالاتی به بنده دست می دهد که حتی از معنویت متنفر می شوم اما سایر گناهان خیلی کمتر بنده را از راه حق دور می کند به نظر شما علت چیست؟ سوال پنجم: بنده این را به شدت حس کرده ام که وقتی شهوت بر بنده غالب می شود غضب نیز بر من غالب می شود ارتباط این دو چیست که با تسلط یکی دیگری نیز مسلط می شود. با تشکر از شما استاد عزیز به شدت التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ملاک کبیره‌بودن و صغیره‌بودن گناهان از دو جهت است: یکی این‌که آن عمل جهت‌گیریِ الهی انسان را مختل می‌کند مثل شرک و یا به قتل‌رساندن انسان مؤمن. و دیگر این‌که روحیه‌ی عصیان در مقابل فرمان حضرت حق را در انسان شکل می‌دهد. در این مورد است که گفته می‌شود که هر گناه صغیره می‌تواند کبیره باشد. در صورتی‌که آن شخص با همان دید که آن گناه حکم خدا است و باید انجام ندهد، آن گناه را انجام دهد. 2- بر مبنای فوق مرحوم شهید دستغیب آن‌چنان می‌گوید که ملاحظه می‌کنید. 3- گناهان جنسی از آن جهت که وجه پنهان هرکسی است، روح و روحیه‌ی انسان مایل نیست که برای بقیه ظهور کند در حالی‌که غیبت، برای سایرین نحوه‌ای از ظهور دارد و لذا وَجه پنهانیِ آن نسبت به گناهان جنسی کم‌تر است. 4- از آن جهت که عمل استمناء یک نوع سقوط صریح در مقابل حکم خدا است، شخصِ مرتکب احساس می‌کند به حکم خداوند پشت کرده است و نمی‌توان این حالت که برای شما پیش می‌آید را برای عموم به همین شکل دانست ممکن است که کسی رباخواری و یا غیبت از مؤمن را عصیان مستقیم در مقابل حضرت حق بیابد و همان حالت را داشته باشد که شما در مورد آن گناه دارید. 5- معلوم است که وقتی انسان اجازه داد تا شهوت حرام بر او غلبه کند، راهِ ورود شیطان را در جان خود باز کرده است و شیطان یکی از صفات دیگر خود را که غضب است بر آن فرد گناهکار تحمیل می‌کند. موفق باشید

12490
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: من خانم 30 ساله ای هستم با بار سنگینی از گناه و شکست در زندگی. هر وقت میخوام تصمیم بگیرم از اول شروع کنم تمام وجودم از ناامیدی پر میشه که من وقتم رو از دست دادم و جوونی من از دست رفته و برای من دیگه دیر شده برای شروع هر کاری. چی کار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هیچ وجه برای رجوع إلی اللّه و زندگی با عالَم بیکرانه‌ی معنویت دیر نشده است! با روش معرفت النفسی شروع کنید و إن‌شاءاللّه نتیجه‌ی کامل را خواهید گرفت. در سیر مطالعاتی سایت روش معرفت النفسی مدّ نظر بوده است. موفق باشید

12489
متن پرسش
با سلام: با توجه به اينکه در قانون اساسي مصوب 58 شرط بود که رهبري از بين مراجع انتخاب شود چرا در انتخاب آیت اللّه خامنه اي اين شرط لحاظ نشد و هر چه مي پرسيم مي گويند که به حکم حضرت امام خميني استناد کردند، در صورتيکه حکم کامل حضرت امام خميني اين بود که پس از اعمال تغييرات به راي مردم گذاشته شود و اگر مردم پذيرفتند وجهه قانوني مي يابد و چون هنوز تغييرات به آراي مردم گذاشته نشده بود قانون اساسي 58 همچنان معتبر بود و بايد خبرگان مطابق آن عمل مي نمودند و چون نکردند بنابراين انتخاب آیت اللّه خامنه اي مشروعيت نداشته و ندارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود قانون اساسی مصوبه‌ی سال 58 شرایط تجدید نظر و بازنگری را پیش‌بینی نموده است و لذا شورای بازنگری قانون اساسی پس از تصویب و همه‌پرسی در مورخ ۱۳۶۸/۰۵/۰۶، برابر اصل یکصدو بیست و سوم قانون اساسی رسمیت یافت

در رابطه‌ی مذکور نظر شما را که با بدبینی کامل موضوع را نگاه می‌کنید؛ به دو مقاله‌ی زیر جلب می‌کنم:

قانون اساسي در جوامع مختلف به عنوان سند ملي و مورد قبول عموم مردم جامعه پذيرفته مي‌شود. به علاوه، به دليل اهميت و كلي و عمومي بودن آن براي زمان‌هاي مختلف اين سند بايد از استحكام كافي و لازم برخوردار باشد تا زمامداران به آساني نتوانند آن­را تغيير داده، دستخوش دگرگوني كنند. البته از سوي ديگر، عدم امكان هرگونه تغيير در قانون اساسي نيز ممكن است از جواب‌گويي آن براي حل معظلات جامعه با توجه به نيازهاي گوناگون آن بكاهد. به همين دليل معمولا راه بازنگري، اصلاح، تغيير و نسخ قانون اساسي بايد در آن پيش­بيني شده باشد.[1]

قانون اساسي مصوب سال 1358، به خاطر دگرگوني‌هاي سريع ناشي از انقلاب اسلامي در كوتاه‌ترين زمان به تصويب رسيد. ترديدي نيست كه سرعت در تصويب چنين قانون بنيادين، كه كليه­ی امور و شئون جامعه بر پايه­ی آن استوار مي‌گردد، بدون اشكال و ايراد نمي‌توانست باشد. بازتاب نسبت تأسيسات سياسي نظام گذشته و انعكاس آن در قانون اساسي جديد و عدم تجربه‌ براي استقرار نظام بديع و جديد جمهوري اسلامي (كه تا آن زمان سابقه نداشت) مجموعا قانون اساسي را با اشكالت عملي مواجه ساخته بود.[2] كه رهبر انقلاب (امام خميني) نيز قول دادند كه در آينده اشكالات آن مرتفع گردد.[3]

در سال 1368 و با پايان رفتن جنگ عوامل متعددي باعث گرديد تا بازنگري در قانون اساسي مصوب سال 1358 در دستور كار قرار گيرد و تغييراتي در آن داده شود. اين موضوع باعث تحول در ساختار سياسي كشور و گرايش به نوعي تمركزگرايي در ساختار تصميم‌گيري و رفع برخي موانع اجرايي در ساختار سياسي گرديد.[4]

 

اشكالات عملي و عوامل بازنگري در قانون اساسي

از جمله عواملي كه موجب ضرورت اين بازنگري گرديد، مي‌توان به اشكالات عملي اشاره كرد كه اجراي قانون اساسي سال 58 در عمل طي دهه­ی اول انقلاب (از سال 58 تا 68) با آن مواجه بود كه مهم­ترين آنها در ناهماهنگي قوه­ی مجريه، شورايي بودن مديريت قوه­ی قضائيه و مسأله عدم توافق در قوه­ی مقننه مي‌توان ذكر كرد. كه اين امور به شدت كارايي سيستم سياسي را تحت تأثير قرار مي‌داد و به تنش‌هاي درون حاكميت دامن مي‌زد.[5]

طي اين سال‌ها، ساختار چهارگانه­ی رهبري، قوه­ی مقننه، قوه­ی مجريه و قوه­ی قضائيه تحولات بسياري به خود ديده بود و قانون اساسي نمي‌توانست پشتوانه حقوقي و قانوني مناسبي براي اين تحولات باشد. در مجموع اشكالات ناشي از پراكندگي امور در تجربه ده ساله­ی نظام جديد نشان داد كه با مديريت غير منسجم، امور به درستي سامان نمي‌يابد و مسئوليت‌ها لوث مي‌شود بدين خاطر بود كه فكر بازنگري قانون اساسي قوت گرفت.[6]

رهبري: در مسأله­ی رهبري، رويدادهاي مهمي اتفاق افتاده بود. از يك سو، قابليت تداوم شرط مرجعيت به عنوان يكي از شرايط رهبري مورد شكايت قرار گرفته بود. مخصوصا هنگامي كه قائم مقام رهبري، آيت­الله منتظري، از اين مقام عزل گرديد، چشم‌انداز روشني براي اين­كه مرجع ديگري بتواند رهبري سياسي جامعه را بر عهده بگيرد، مبهم بود و از سوي ديگر، شورايي ديدن رهبري نيز با توجه به عملكرد مديريت شورايي در كشور مورد انتقاد بود.[7]

قوه­ی مجريه: در قوه­ی مجريه وجود ناهماهنگي بين وظايف رئيس­جمهور و نخست­وزير منجر به آن شده بود كه اين دو نهاد هم از لحاظ تفكيك و برخورد صلاحيت‌ها و هم از نظر سلسله مراتب دچار مشكلاتي شوند[8] كه اين امر در عمل در دوران اولين رئيس­جمهور (بني صدر)[9] حتي دومين رئيس­جمهور (شهيد رجايي) با نخست­وزير آن زمان اصطكاكاتي را موجب گرديد.[10]

اعمال قوه­ی مجريه، جزء در اموري كه مستقيما بر عهده­ی رهبري گذارده شده بود از طريق رئيس­جمهور و دولت و نخست­وزير و وزراء اعمال مي‌گرديد.[11] رئيس­جمهور كه با رأي مستقيم مردم انتخاب مي‌شد. حق نظارت بر وزراء را نداشت[12] و نخست­وزير، رياست هيات وزيران را بر عهده داشت و بر كار آنان نظارت مي‌كرد.[13] اعضاي دولت در انجام وظايف و امور خود كاملا مستقل از رئيس‌جمهور عمل مي‌كردند. از سوي ديگر، چنانچه بين نخست­وزير و وزيران هماهنگي وجود نمي‌داشت، نخست­وزير در عزل وزير به تنهايي قادر به اقدام نبود، زيرا براي اين عزل، موافقت رئيس­جمهور لازم بود. حال اگر وزير با رئيس‌جمهور هماهنگ و با نخست­وزير ناهماهنگ بود، نخست­وزير نمي‌توانست در انجام وظايف رياست هيأت وزيران ايجاد هماهنگي كند، بنابراين در مديريت قوه­ی مجريه روند شايسته‌اي وجود نداشت.[14] اعضاي قوه­ی مجريه فقط در مقابل مجلس مسئول بودند[15] و مجلس بر كار آنان نظارت مي‌كرد.[16] در حالي­كه رئيس‌جمهور به عنوان مقام مافوق هيچ‌گونه قدرت مواخذه‌اي نداشت.[17]

قوه­ي قضائيه: در قوه­ی قضائيه نيز مشكلات مشابهي وجود داشت از آن جمله مي‌توان به مديريت قوه­ی قضائيه اشاره نمود. انجام مسئوليت‌هاي قوه­ی قضائيه بر عهده­ی شورايي به نام شوراي عالي قضائي گذاشته شده بود كه بالاترين مقام قوه­ی قضائيه بود و وظايف اداره­ی اين قوه را كاملا بر عهده داشت.[18] اما مديريت مذكور طي ده سال تجربه به هر دلايلي نتوانست موفق باشد.[19]

قوه­ی مقننه: در قوه­ی مقننه نيز اختلاف بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان نشان داد كه مرجع فيصله­دهنده‌اي به اختلاف اين دو نهاد مهم و ضروري است. در اين خصوص حاكميت ملي، صلاحيت عام تدوين قوانين مورد نياز و مصلحت كشور را بر عهده مجلس مي‌گذارد اما حاكميت اسلامي ايجاب مي‌كرد كه كليه قوانين براساس موازين اسلامي باشد كه تشخيص اين امر بر عهده­ی شوراي نگهبان بود.[20] بدين ترتيب هيچ راه قانوني جزء تبعيت مجلس از شوراي نگهبان وجود نداشت اما در جريان عمل مسايلي مطرح شد كه در آن مصالح نظام در مقابل موازين شرعي به نحوه­ی قابل توجهي قرار مي‌گرفت و اصرار شوراي نگهبان بر مواضع خود، مسايلي را به دنبال داشت كه نهايتا منجر به صدور فرمان 17/11/1366 امام خميني مبني بر تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل اختلاف آنها گرديد.[21] اين مجمع كه با توجه به اختيارات ولي فقيه از سوي امام جهت حل اختلاف مجلس و شوراي نگهبان طراحي شد مي‌بايست شكلي قانوني به خود گيرد و نهادمند گردد و اين امر ضرورت بازنگري در قانون اساسي را ايجاب مي‌كرد.[22]

 

مراجع درخواست­كننده بازنگري در قانون اساسي

مجموع عوامل فوق منجر به بحث در خصوص بازنگري گرديد. اما مشكل كار اين بود كه در قانون اساسي 1358 به دلايل خاص[23] هيچ‌گونه مكانيسمي براي بازنگري در آن قانون پيش‌بيني نشده بود.[24] البته در اصل 148 پيش‌نويس قانون اساسي كه به مجلس خبرگان قانون اساسي داده شده بود اين امر پيش‌بيني شده بود ولي اصل پيشنهادي به تصويب مجلس خبرگان قانون اساسي نرسيد.[25] و بدين ترتيب موضوع بازنگري قانون اساسي مسكوت ماند. برخي محققين از عواملي همچون بي‌توجهي، تازه كار بودن نيروهاي انقلابي، شرايط ناشي از عدم استقرار همه جانبه و كامل نظام و عدم تمايل آنها به تغيير را علت اين كار مي‌داند.[26] اما به نظر يكي ديگر از محققين كه خود عضو شوراي بازنگري بوده است، مي‌گويد: «مسكوت گذاشتن امر تجديدنظر ناشي از اين بود كه قانون اساسي را از دستبرد، هوا و هوس‌هاي گروه‌ها و خواسته‌هاي زود‌گذر و جريان‌هاي بحراني آن جامعه و تب و تاب‌هاي مقطعي دور نگه دارند.»[27]

به هر حال با پايان يافتن جنگ هشت ساله، فرصت زماني مناسبي پديد آمد تا فضاي كشور آماده نگرشي مجدد به قانون اساسي گردد. اما راه حل قانوني كه در متن قانون اساسي تصريح شده باشد، وجود نداشت و باز به نظر مي‌رسيد كه مقام رهبري انقلاب اسلامي و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، مي‌بايست با بهره‌وري از اختيارات ناشي از ولايت مطلقه و محبوبيت و مقبوليت مردمي خود، دست به يك اقدام فراقانوني بزند تا گره­ی ناگشوده باز و بن‌بست‌هاي قانوني، مرتفع گردد.[28]

اما ايشان في‌البداهه و از نزد خود دست به چنين كاري نزدند، بلكه هنگامي دست به اين اقدام زدند كه حكم بازنگري قانون اساسي مسبوق به دو نامه‌اي شد كه دو نهاد مهم و سرنوشت‌ساز مملكتي به ايشان نوشتند و در آن ضمن مشورت­دهي با لساني صريح خواستار بازنگري در قانون اساسي شدند.[29]

در تاريخ 27 فروردين­ماه 1368 عده­ی زيادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در جلسه­ی علني با قرائت متن نامه‌اي به مقام رهبري كشور از ايشان خواستند «برخي از فصول و اصول قانون اساسي از جمله در باب قوه­ی قضائيه، تشكيلات قوه­ی مجريه و رهبري و غيره داراي ايرادات اساسي است كه بدون اصلاح آن اداره­ی كشور با مشكلات جدي مواجه خواهد شد، چنانچه مصلحت بدانيد گروهي را براي بازنگري در قانون اساسي و تهيه پيش‌نويس اصلاحيه و متمم آن تعيين فرموده تا پس از تأييدات، مراتب توسط حضرت مستطاب عالي به رفراندوم گذاشته شود.»[30]

متعاقب اين نامه، اعضاي شوراي عالي قضايي، شامل آقايان عبدالكريم موسوي اردبيلي، محمد موسوي خوئيني‌ها، سيدمحمد موسوي بجنوردي، مرتضي مقتدايي و حسن ابراهيم حبيبي، همه نامه‌اي نوشتند و در آن از مقام رهبري انقلاب و كشور درخواست نمودند «اكنون كه تهيه متمم با اصلاحيه براي قانون اساسي در جامعه مطرح است، شوراي عالي قضايي لازم ديد نظر خود را در اين باره به حضور مبارك تقديم كند. تجربه ده ساله نشان داده است كه بعضي از اصول آن در فصول رهبري و قوه­ی مجريه و قضائيه و مقننه، نياز مبرم به متمم يا اصلاحيه دارد. شوراي عالي قضايي پيشنهاد مي‌كند اگر حضرت عالي صلاح بدانيد دستور فرماييد هيأتي تعيين شود و اصولي را در قسمت‌هاي فوق به عنوان متمم با اصلاحيه تهيه و به حضور مبارك تقديم نمايد تا در صورت تأييد براي تصويب به آراي عمومي گذاشته شود.»[31]

 

دستور امام خميني براي بازنگري

امام خميني با اتخاذ يك تصميم اساسي، روند مشورت­دهي، مشورت­گيري را تكميل نمودند و در تاريخ 14 ارديبهشت 1368، طي حكمي خطاب به رياست‌جمهوري وقت (آيت­الله خامنه‌اي) دستور تشكيل شوراي بازنگري قانون اساسي را صادر نمودند.[32] و حضرات حجج اسلام و المسلمين و آقاياني را كه براي اين مهم در نظر گرفته شده عبارت بودند از:

آقاي مشكيني، طاهري خرم­آبادي، مومن، هاشمي رفسنجاني، اميني، خامنه‌اي، مهندس موسوي (نخست­وزير)، حسن حبيبي، موسوي اردبيلي، موسوي خوئيني‌ها، محمدي گيلاني، خزعلي، يزدي، امامي كاشاني، جنتي، مهدوي كني، آذري قمي، توسلي، كروبي، عبدالله نوري.

امام خميني محدوده­ی مسايل مورد بحث را بدين شرح اعلام نمودند:

1.      رهبري

2.      تمركز در مديريت قوه مجريه

3.      تمركز در مديريت قوه قضائيه

4.      تمركز درمديريت صدا و سيما در صورتي كه قواي سه‌گانه در آن نظارت داشته باشند.

5.      تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

6.      مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل معظلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد.

7.      راه بازنگري به قانون اساسي

8.      تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي

امام خميني همچين مدت زمان اين كار را حداكثر دو ماه اعلام داشتند.[33]

 

شوراي بازنگري قانون اساسي

بدين ترتيب، كار بازنگري قانون اساسي با تشكيل و افتتاح شوراي بازنگري قانون اساسي آغاز گرديد و موضوعات مذكور طي 41 جلسه، از 7/2/1368 تا 20/4/1368، در اين شورا بررسي و مجموعا 46 اصل اصلاح و تغيير يافت و اصول يكصد و هفتاد و ششم (فصل سيزدهم شوراي عالي امنيت ملي) و اصل يكصد و هفتاد و هفتم (فصل چهاردهم، بازنگري قانون اساسي) نيز اضافه گرديد و آن‌گاه در همه‌پرسي روز 6/5/1368 به آراء عمومي گذاشته شد و به تصويب ملت رسيد.[34]

بر اساس بازنگري، پست نخست­وزيري حذف شد و اختيارات رئيس‌­جمهور افزايش يافت، تصميم‌گيري فردي در قوه­ی قضائيه جايگزين تصميم‌گيري شورايي شد و جايگاه مجمع تشخيص مصلحت نظام در نظام سياسي كشور به عنوان حل و فصل­كننده اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان تثبيت شد. همچنين قيد مرجعيت از شرايط رهبري حذف و اختيارات رهبري مطلقه اعلام گرديد.[35]

 

نتايج مذاكرات شوراي بازنگري در خصوص رهبري

در بازنگري قانون اساسي در باب رهبري در سه مورد بازنگري صورت گرفت:

1.      تعديل توقع شرايط احراز رهبري به شكل حذف شرط مرجعيت.

2.      توسعه اختيارات رهبري به شكل ولايت فقيه.

3.      حذف شورايي بودن رهبري.[36]

با اسناد به نامه امام خميني در پاسخ به نامه شوراي بازنگري مورخ 9/2/68 كه در آن فرموده بودن شرط مرجعيت لازم نيست و مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي‌كند،[37] شرط مرجعيت از شروط رهبري حذف شد. اصولا در مذاكرات شوراي بازنگري پيرامون حذف شرط مرجعيت، نظرات و آراي مختلفي ارائه شد، اما به طور كلي نظر غالب اين بود كه نزول در شرايط رهبري حدي دارد و اگر مايليم مرجعيت را حذف كنيم بايستي براي او افقهيت و اعلميت در نظر بگيريم تا حكمش نافذ باشد.[38]

در نهايت در مجلس بازنگري، با اصلاح اصل يكصد و نهم، اين اصل به اين صورت درآمد: 1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه، 2- عدالت و تقوي لازم براي رهبري امت اسلام. 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي‌تر باشد مقدم است.[39]

با تعاملات فكري كه صورت گرفت با افزودن قيد "مطلقه" به ولايت در اصل 57، اختيارات رهبري در خصوص اصل 110 قانون اساسي، اختيارات رهبري عبارت بودند از: تعيين سياست‌‌هاي كلي نظام و نظارت بر اجراي آنها، فرماندهي كل نيروهاي مسلح، فرمان همه‌پرسي، نصب و عزل فقهاي شوراي نگهبان، رئيس قوه­ی قضائيه، رئيس سازمان صداو سيما رئيس ستاد مشترك، فرمانده كل سپاه و فرماندهاي عالي نيروهاي نظامي و انتظامي، حل اختلاف قواي سه‌گانه، حل معظلات نظام، تأييد و عزل رئيس­جمهور.[40]

از نتايج ديگر بازنگري، حذف مبحث شورايي بودن رهبري بود كه با توجه به استدلالاتي مبني بر ناكارايي مديريت شورايي و احتمال اصطكاك در رهبري و عدم تجربه موفق تاريخي در دوران گذشته، اين تصميم اتخاذ شد كه هرچند در قانون اساسي، اين روش به عنوان موقت در زمان فوت و يا بركناري رهبر پذيرفته گرديد.[41]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی مجريه

مسأله عدم تمركز در قوه­ی مجريه منجر به تنش‌هاي متعددي در سطوح بالاي مديريتي اجرايي كشور و كند شدن روند اقدامات گرديده بود. به همين دليل اين موضوع به عنوان يكي از مباحث مجلس بازنگري مطرح شد. و آراء و نظراتي چند در اين باب ارائه شد. عمدتا موافقين تمركز با تاكيد بر لزوم كارايي در سيستم بر حذف پست نخست‌وزيري تأكيد مي‌كردند و مخالفين نگران رشد ديكتاتوري و افزايش قدرت قوه­ی مجريه بودند اما در نهايت با استدلال‌هاي مختلف، ساختار قوه­ی مجريه دگرگون شد و طرح نويني كه ارائه گرديد حاكي از حذف نخست­وزير و دادن اقتدارات و اختيارات بيشتري به رئيس­جمهور بود. قوه­ی مجريه پس از بازنگري تغيير كرد. در نظام نوين قوه­ی مجريه، ميدان وسيع رياست هيات وزيران و مسايل مربوط به آن در اختيار رئيس­جمهور قرار گرفت. به موجب اصل 134 رياست هيأت وزيران با رئيس­جمهور است كه بر كار وزيران نظارت دارد و با اتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميم‌هاي وزيران و هيأت دولت مي‌پردازد و با همكاري وزيران برنامه و خط و مشي‌ دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي‌كند.[42]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی قضائيه

در مذاكرات بازنگري نظريات مختلفي در باب اصلاح اصول مربوط به قوه­ی قضائيه در قانون اساسي ارائه گرديد كه عمدتا به لزوم تمركز در اين قوه­ی تأكيد داشتند.[43] در اين جلسات همچنين در مورد لزوم و يا عدم لزوم شرط اجتهاد براي رياست اين قوه (با توجه به اين­كه بخشي از وظايف او غير قضايي مي‌باشد) و همچنين منشأ نصب و عزل رئيس اين قوه و ميزان اختيارات او و رابطه او با وزير دادگستري در دولت مباحثي مطرح شد و در نهايت طبق اصل 157 قانون اساسي بازنگري شده، به منظور انجام مسوليت‌هاي قوه­ی قضائيه در كليه امور قضايي و اداري و اجرايي، مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه­ی قضائيه تعيين مي‌نمايد كه عالي‌ترين مقام قوه­ی قضائيه است.[44]

 

نتايج بازنگري در قوه­ی مقننه

در جلسه‌هاي بيست و دوم، سي و هفتم و سي و هشتم و چهلم مذاكرات شوراي بازنگري جايگاه قانوني مجمع تشخيص نظام در قانون اساسي به تصويب نهايي رسيد. و به صورت اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي متجلي گشت. و در نهايت مقرر شد كه نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام يك بازوي مشورتي براي مقام رهبري است كه اختلافات بين مجلس و شوراي نگهبان در موضوع قانون­گذاري را حل و فصل خواهد كرد و رهبري مي‌تواند به كمك اين نهاد، نظام را از بن­بست‌هاي قانوني نجات دهد و حرف‌ آخر را بزند. براساس اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي، اعضاي ثابت و متغير مجمع تشخيص مصلحت نظام را رهبري تعيين مي‌نمايد و مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضا تهيه و تصويب و به تاييد رهبري مي‌رسد.[45]

 

درج اصل بازنگري قانون اساسي

يكي از موضوعات بازنگري قانون اساسي در سال 1368، اصل بازنگري است كه در فصل چهاردهم الحاقي (اصل يكصد و هفتاد و هفتم) قانون اساسي، تحت عنوان بازنگري در قانون اساسي، پيش‌بيني شده است.[46] بر اساس اين اصل، مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس­جمهور موارد اصلاح و... قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي پيشنهاد مي‌نمايد. اصل 177 تركيب شوراي بازنگري را در نه گروه به شرح ذيل بيان مي‌كند:

1- اعضاي شوراي نگهبان. 2- روساي قواي سه‌گانه 3- اعضاي مجمع تشخيص نظام 4- پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري 5- ده نفر به انتخاب مقام معظم رهبري 6- سه نفر از هيات وزيران 7- سه نفر از قوه­ی قضائيه 8- ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 9- سه نفر از دانشگاهيان.[47]

همچنين اصل 177 قانون اساسي مقرر مي‌دارد مصوبات شورا پس از تأييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراي عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت‌كنندگان در همه‌پرسي برسد. اما در اين مورد ذيل اصل 177 محدوديت‌هايي را بدين شرح پيش‌بيني نموده است. «محتوي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتنای كليه­ی قوانين و مقررات بر اساس موازين اسلامي و پايه‌هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر و امامت امت و نيز اداره­ی امور مذكور به اتكاي آراي عمومي و دين و مذهب رسمي ايران تغيير‌ناپذير است.».[48]

 


[1] . نظرپور، مهدي؛ تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، زمزم هدايت، 1388، چاپ چهارم، ص 162.

[2] . هاشمي، محمد؛ حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، دانشكده­ی حقوق دانشگاه شهيد بهشتي، 1370، چاپ اول، جلد اول، ص 32.

[3] . فوزي، يحيي؛ تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، 1380-1357، تهران، چاپ و نشر عروج، 1387، چاپ دوم، جلد دوم، ص 220.

[4] . همان، ص 219.

[5] . هاشمي، محمد؛ پيشين، صص 35-32.

[6]  . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220 و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص35.

[7] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220.

[8] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص33.

[9] . دفتر تحقيقات و انتشارات روابط عمومي نخست وزيري، چگونگي انتخاب اولين نخست وزير در جمهوري اسلامي ايران و مكاتبات رجايي با بني‌صدر، بي‌جا، دفتر تحقيقات و انتشارات روابط عمومي نخست وزيري، 1360، چاپ اول، صص131-125.

[10] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 220.

[11] . اصل 60 قانون اساسي جمهموري اسلامي ايران، سال 1358.

[12] . اصل 11و 115 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران سال 1358.

[13] . اصل 134 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[14] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 34.

[15] . اصل 137 و 134 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران،  سال 1358.

[16] . اصل 87 و 89 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[17] . هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 34.

[18] . اصل 157 و 158 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[19] .  فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 221.

[20] . اصل 72 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، سال 1358.

[21] . نشر دبيرخانه مجمع، مجموعه قوانيني و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام،تهران، نشر دبيرخانه مجمع، 1371، چاپ دوم، صص4-3 و خميني، روح الله؛ صحيفه امام، تهران، عروج، 1379، چاپ سوم، جلد 20، ص 464.

[22] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 222-221.

[23] . عميد زنجاني، عباسعلي؛ فقه سياسي، تهران، اميركبير، 1378، چاپ اول، جلد اول، ص 448.

[24] . مدني، سيد جلال­الدين؛ حقوق اساسي در جمهوري اسلامي، تهران، بي‌نا، 1367، چاپ اول، جلدب5، ص 165.

[25] . مجلس شوراي اسلامي، راهنماي استفاده از صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي قانون اساسي، تهران، انتشارات مجلس شوراي اسلامي، بي‌تا، چاپ اول، جلد چهارم، ص 20.

[26] . مدني، سيد جلال­الدين؛ پيشين،  ص 165.

[27] . عميد زنجاني، عباسعلي؛ پيشين، ص448.

[28] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 222.

[29] . روزنامه­ی جمهوري اسلامي، 28 ارديبهشت 1368، ص 10.

[30] - هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 36.

[31] - فوزي، يحيي؛ پيشين، ص224.

[32] -  نظرپور، مهدي؛ پيشين، ص 162و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 36.

[33] . خميني، روح الله؛ پيشين، ج21، صص 264- 263 و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص 37.

[34] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص 226، و هاشمي، محمد؛ پيشين، ص37

[35] . فوزي، يحيي؛ پيشين، ص219.

[36] . همان، ص227.

[37] . خميني، روح الله؛ پيشين، جلد 21، ص371.

[38] . اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، 1369، چاپ اول، جلد اول، صص197-189.

[39] . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1368، اصل 109.

[40] . همان، اصل 110.

[41] . همان، اصل 111.

[42] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 233-231.

[43] . خميني، روح الله؛ پيشين، جلد 21. صص 266-263.

[44] . اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي،‌پيشين، ص321 و  فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 235- 234.

[45] .  فوزي، يحيي؛ پيشين، صص234-233.

[46]. نظرپور، مهدي؛ پيشين، صص163- 162.

[47] . فوزي، يحيي؛ پيشين، صص 236-235.

[48] . همان، ص236.

شیوه تعیین رهبری

 

نويسنده:مصطفي ناصحي

 

در نظام جمهوری اسلامی ایران ، مرجع خاصی برای تعیین رهبر مشخص شده است، قانون اساسی 58 یكی از طرق تعیین رهبری را پذیرش اكثریت مردم می دانست، چنان كه اصل 5 قانون اساسی 58 مقرر می دارد:«در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه اكثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند...» و همین طور طبق اصل 107 سابق كه مقرر می داشت:«هر گاه یكی از فقهای واجد شرایط مذكور در اصل پنجم این قانون از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همان گونه كه در مورد مرجع عالی قدر تقلید و رهبر انقلاب آیت الله العظمی امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ چنین شده است، این رهبر، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد، در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه كسانی كه صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می كنند.» هر گاه یك مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفی می نمایند، و گرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می كنند، در حالی كه در بازنگری قانون اساسی سال 68، اعضای بازنگری به این نتیجه رسیدند كه پذیرش مردمی رهبر، مخصوص امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ بوده و مردم هنگامی كه امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ را بدون چون و چرا به رهبری انتخاب كردند، این گونه انتخاب را در اصطلاح فقهی «شیوع» می گویند[1] و برای دوره های بعد از امام خمینی باید یك طریق روشن و مشخصی وجود داشته باشد و رهبر از طرف مرجع خاصی انتخاب شود، لذا به این نتیجه رسیدند كه رهبر باید از طرف خبرگان انتخاب شود.
بنابر این، طبق اصل 107 قانون اساسی ، خبرگان، مرجع تعیین كننده رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران شناخته شده است:«پس از مرجع عالیقدر و رهبر كبیر انقلاب جهانی اسلامی و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ كه از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذكور در اصول پنجم و یكصد و نهم بررسی و مشورت می كنند، هر گاه یكی از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهی یا مسایل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یكی از صفات مذكور در اصل یكصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می كنند و در غیر این صورت یكی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد...».
پس قانون اساسی 58، برای انتخاب رهبر، دو راه پیش بینی كرده بود، یكی از طریق پذیرش و مقبولیت عامه از طرف مردم، دیگری از طرف خبرگان كه مورد اشاره قرار گرفت، اما در بازنگری 68 یك راه برای انتخاب رهبر پیش بینی گردید كه آن مجلس خبرگان است. در مجلس خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط رهبری مذكور در اصل پنجم و یكصد و نهم بررسی و مشورت می كنند كه در صورت تعدد اشخاص واجد شرایط رهبری، یك نفر را كه نسبت به دیگر واجدین شرایط، دارای برجستگی خاص باشد، به عنوان رهبر انتخاب می كند، اگر همه واجدین شرایط در یك سطح بودند، به نظر می رسد شخصی را كه دارای مقبولیت عامه بیش تری باشد، به رهبری برگزیند.

شیوه تعیین رهبر

شیوه و طریقه تعیین رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران در قانون اساسی 58، طبق اصل 5 و 107 به سه صورت بوده است:[2]
1. یكی از فقهای واجد شرایط مذكور در اصل 5 از طرف اكثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته می شود، همان گونه كه در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب اسلامی آیه الله العظمی امام خمینی ـ مدظله العالی ـ، تحقق یافت. (اصل 107 سابق)
2. اگر چنین انتخابی به هر دلیلی صورت نگرفت، خبرگان منتخب مردم درباره همه كسانی كه صلاحیت مرجعیت و رهبری را دارند بررسی و مشورت می كنند و یكی از مراجع را كه دارای برجستگی خاص برای رهبری هستند به عنوان رهبر، به مردم معرفی می نمایند.(اصل 107 سابق)
3. در صورتی كه به دلیل عدم برجستگی یا عدم امكان ترجیح یك فقیه، انتخاب یك فقیه از طرف خبرگان نیز ممكن نگردید، خبرگان 3 یا 5 مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می كنند. (اصل 107 سابق)
بنابراین، مجلس خبرگان رهبری در انتخاب رهبر موظف به رعایت ملاك های قانونی جهت انتخاب شخص واجد شرایط می باشد.[3] و آن ملاك ها عبارت اند از:
1. اعلم به احكام و موضوعات فقهی باشد؛
2. اعلم به مسائل سیاسی و اجتماعی باشد؛
3. دارای مقبولیت عامه باشد؛
4. واجد برجستگی خاص در یكی از صفات رهبری باشد.
به نظر می رسد در انتخاب رهبر، رهبری لزوماً نباید دارای همه این صفات باشد و داشتن بعضی از آنها كافی است و همان گونه كه در اصل 107 ذكر شد كلمه «یا» به كار رفته است، اعلم به احكام و موضوعات فقهی یا مسایل سیاسی و اجتماعی یا ... آمده است و این بیان گر آن است كه بعضی از صفات یا یكی از آن ها برای انتخاب شدن به رهبری كفایت می كند.

تعیین رهبر به انتخاب است یا به انتصاب؟

یكی از مباحث مهم در نظام ولایت فقیه و رهبری، بحث انتخابی یا انتصابی بودن رهبری است و آن این كه آیا رهبر باید از طرف مردم انتخاب شود یا این كه رهبر باید انتصاب شود اگر قایل به انتخابی بودن رهبر شدیم، باید بگوییم مرجع انتخاب چه كسی است؟ مردم یا مرجع دیگری و هم چنین اگر قایل به انتصابی بودن فقیه هستیم، این انتصاب از ناحیه چه كسی باید باشد؟ امام معصوم ـ علیه السلام ـ حضور ندارد كه شخصاً ولی فقیه را انتخاب كند، پس از طرف چه كسی باید منصوب شود. ماوردی می نویسد:
«امامت دو نوع منعقد می شود: یكی به وسیله انتخاب اهل حل و عقد (كه همان خبرگان باشد) و دیگری به وسیله امام قبلی، اما عده ای كه معتقدند امامت به وسیله اهل حل و عقد منعقد می شود در تعداد افراد اهل حل و عقد اختلاف نظر وجود دارد كه این تعداد باید چند نفر باشند؟ گروهی از آن ها بر این عقیده اند كه امامت منعقد نمی= گردد مگر این كه همه افراد اهل حلّ و عقد از بلاد مختلف بر امامت شخصی اجماع كنند و این بدان خاطر است كه امامت او فراگیر شود و همه مردم تسلیم اوامر او باشند.
اما عده ای دیگر می گویند امامت با حداقل رأی 5 نفر منعقد می شود و...»[4].
قاضی ابویعلی هم چنین می نویسد:
«.. امامت از دو طریق منعقد می شود، یكی با اختیار و انتخاب اهل حلّ و عقد (خبرگان) و دیگری با تعیین امام قبلی...»[5].
در كتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» چنین آمده است:
«همه پیشوایان مذاهب چهارگانه (حنبلی، مالكی، شافعی و حنفی) متفق اند كه امامت به وسیله بیعت اهل حل و عقد از علما، رؤسا و چهره های سرشناس مردم كه می توانند در یك امر اجتماع كنند، محقق می شود و عدد خاصی در تعداد آن شرط نیست...»[6].
هم چنین موارد دیگر كه ذكر آن به درازا می كشد. باید خاطر نشان كرد كه از این چند موردی كه ذكر شد، می توان استنباط كرد كه دو طریقه برای انتخاب رهبری در نظام اسلامی وجود دارد، یكی انتخاب و دیگری انتصاب.
حال بحث ما این است كه در نظام جمهوری اسلامی ایران ، گزینش رهبر بر اساس انتخاب است یا انتصاب؟ آیا تعیین رهبر مثل مقام نبوت است كه در اختیار خداوند باشد؟ یا این كه با اختیار مردم است؟
نظریه انتصاب[7]: در این دیدگاه خداوند پیامبر را به حاكمیت رسانده است و ولایت از طرف خداوند به پیامبر تفویض شده است و پیامبر منصوب برای اعمال ولایت است، «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»، هم چنین پیامبر هم امامان معصوم را بر اعمال ولایت بر مردم نصب كرده است،«من كنت مولاه فهذا علی مولاه»، ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ هم فقیه جامع الشرایط را برای اعمال ولایت نصب كردند. به تعبیر دیگر، فقیه جامع الشرایط برای اعمال ولایت منصوب شده است و مستند اعمال ولایت برای فقیه اختیاری است كه ائمه ـ علیهم السلام ـ به فقیه جامع الشرایط تفویض كرده اند. بنابراین نظریه، مردم شأن و منزلتی برای انتخاب ندارند، چون انتخاب صورت گرفته است.
نظریه انتخاب: بر اساس این نظریه، ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ كسی را به ولایت منصوب نكرده اند و هیچ كسی از جانب شرع به ولایت منصوب نشده است، آن چه وجود دارد این است كه مردم موظف اند كه تشكیل حكومت دهند، این فریضه دینی واجب است، اما در موقع تشكیل حكومت، حاكمیت را باید به دست فقیه جامع الشرایط بدهند، پس ولایت را مردم به فقیه تفویض می كنند.
بنابراین، در نظریه نصب، فقیه منتخب، ولایت را از شرع می گیرد، ولی در نظریه انتخاب، ولی منتخب، ولایت را از مردم می گیرد. منتها هر دو نظریه در این اصل مشترك هستند كه كسی كه انتخاب می شود، باید فقیه عادل باشد.
سئوالی كه مطرح می شود این است كه آیا شرع مقدس اصلاً حق اعمال ولایتی به فقها نداده اند؟ اگر مردم بر اساس نظریه انتخاب، به عنوان مثال اختیار حاكمیت در فرماندهی نیروهای مسلح را به فقیه ندهند و بگویندحاكمیت از آن مردم است و تمام بخش های حاكمیت را به فقیه داده ایم غیر از نیروهای مسلح، آیا در شرع چنین اختیاری به ولی فقیه داده شده است یا نه؟ اگر در شرع نیست پس نظریه انتخاب به دو نظریه منشعب می شود:
1- این كه شرع هیچ نوع حاكمیتی به ولی فقیه نداده است و هر چه مردم بدهند همان است.
2. این كه اگر مردم اختیاراتی را به فقیه بدهند یا ندهند، شرع بعضی اختیارات را به فقیه داده است.
این انشعاب از این جا پیدا شده است كه بعد از این كه نظریه انتخاب مطرح شد، بعضی از فقها در درس های خود این نظریه را مطرح كردند. این سئوال به عنوان اشكال مطرح شد كه آیا شرع هیچ اختیاری ندارد؟
برخی اختیاراتی وجود دارد كه شرع به فقیه تفویض كرده است، چه مردم تفویض بكنند و یا نكنند، متعاقب این پاسخ، سئوال دیگری مطرح شده و آن این بود كه حدود این اختیارات (كه شرع داده) چقدر است؟ در جواب گفته شده است كه حدود این اختبارات و این نوع حاكمیت كه شرع به فقیه جامع الشرایط داده است، عبارت از آن اختیاراتی است كه معمولاً حكومت ها دارند. این اختیارات را چه مردم تفویض بكنند یا نكنند، شرع به %

12488
متن پرسش
با سلام: حقیر طلبه هستم. با وجود شرایط عالی ماه مبارک رمضان باز هم مثل گذشته دچار خیالات باطل و موهومات و افکار بی سر و ته هستم. در شرایط غیر ماه رمضان از این حال حقیقتا رنج می برم و الان هم با وجود شرایط خوب ماه رمضان که با روزه گرفتن انسان از موهومات و خیالات فاصله می گیرد ولی باز هم متاسفانه درگیر این خوره هستم. در هنگام مطالعه در هنگام حضور در کلاس درس و کلا در اکثر مواقع دچار خیالات باطل هستم. باور کنید استاد عزیز عمرم و جوانیم سر همین خیالات باطل هدر شده است و وقتی فکر می کنم می بینم ماه ها هست که به موضوعی به غایت بی خود فکر می کرده ام و خیال پردازی می کرده ام. درد دل بسیار است ولی قطعا خود آخر کلام را دریافتید. خدا خیرتان دهد راه کارهایی چه عملی و چه از طریق اذکار مثل آیات سخره که مد نظر هست به حقیر ارائه دهید تا ان شاءالله هر چه زودتر نجات پیدا کنم. در ضمن کتاب ادب خیال عقل و قلب را مطالعه کرده ام. دوست دارم برنامه ای منظم داشته باشم تا در طی زمان نتیجه بگیرم. اذکاری که مفید هست را هم متذکر شوید. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا نیست که ما در امتحان مقابله با خطورات یک روز هم که شده‌است از این امتحان خارج باشیم، عمده آن است که توصیه آیت‌الله بهجت را در تمام طول عمر در رابطه با خطورات مد نظر قرار دهیم که می‌فرمایند: «آمدن خطورات در اختیار شما نیست ولی دنبال کردن آن به عهده‌ی شماست» که در این قسمت باید به قول خودتان وقتی می‌فهمید با موضوعی روبرویید که به غایت بی‌خود است آن را دنبال نکنید تا همچون قهرمانی آرام آرام از جبهه‌های مقابل با خطورات پیروز خارج شوید؛ گفت «من چه غم دارم که ویرانی بود / زیر ویران گنج سلطانی بود». موفق باشید

12482
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزگوار و ارجمندم: بنده معلم معارف در دانشگاه هستم و در باب تدریس درس معاد بر سر دوراهی هستم با توجه به اینکه علامه طباطبایی (ره) فرموده اند هنوز جامعه بشری به آن درجه از رشد نرسیده که بتوان حقیقت معاد را رسما تدریس کرد (ص ۲۴۷ معاد در قرآن حضرت استاد جوادی آملی) آیا بحث معاد را به صورت کلام سنتی تدریس کنم یا اینکه حقیقت معاد را که در کتاب شریف جناب عالی نیز مرقوم است تدریس کنم؟ در بحث امامت نیز دقیقا همین مشکل وجود دارد آیا حقیقت امامت به معنای واسطه فیض بحث شود یا امات کلامی به معنی جانشینی پیامبر؟ از اینکه وقت شریفتان را می گذارید بی نهایت متشکرم التماس دعای ویژه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت ما امروز که کفر به شدید‌ترین چهره‌ی خود به صحنه آمده‌است چاره‌ای نداریم که شریعت الهی را در عمیق‌ترین شکل که جنبه‌ی عرفانی آن است به صحنه آوریم و در این راستا نگاه حِکمی و اقناعی صدرالمتألهین در امر معاد بسیار کارساز است و در امر امامت روش عرفانی حضرت امام در «مصباح الهدایه» به خوبی جواب‌گوست به خصوص که با نسلی روبرو هستیم که با عمق بیشتری دین را طلب می‌کند. موفق باشید

12487
متن پرسش
با سلام: جایگاه کتاب سلوک ذیل اندیشه امام بعد از کتب غرب شناسی است یا اینگونه که اول غرب شناسی بعد کتب انقلاب اسلامی بعد سلوک ذیل اندیشه امام؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جلسه‌ی 16 کتاب سلوک، جایگاه مباحث معرفت النفس و مهدویت و انقلاب اسلامی و غرب شناسی مشخص شده‌است؛ به نظر بنده ابتدا باید یک دور کتاب سلوک را مطالعه کرد تا جایگاه مباحث مذکور مشخص شود و به مباحث مذکور بپردازید و سپس بعد از آمادگی لازم با عمق بیشتری کتاب سلوک را بازخوانی کنید. موفق باشید

12472
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: همانطور که می دانیم سرچشمه همه خوبیها خداست، حال اگر ما خوبی افراد را از طرفی خوبی خودشان و جز ذاتشان بدانیم و از طرفی سرچشمه این خوبیها را خدا بدانیم دیدگاه توحیدی صحیحی داشته ایم؟ با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که می‌فرمایید و در جواب 12471 عرض شد.

12471
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در سوال 12442 درباره دیگاه توحیدی پاسخ زیبای حضرتعالی را دریافت نمودیم حال چون روشن تر شدن این مورد به صورت جزیی کمک زیادی به ما می کند چند سوال را مطرح می کنم: 1. اگر ما کار خیر را که فردی انجاد داده از یک طرف ببینیم و از طرف بالاتر این را لطف خدا ببینیم ما هم به آن بنده نظر داشتیم و هم به خدا آیا این منافاتی با دیدگاه توحیدی ندارد؟ 2. برخی اوقات از طرف افراد ظلمی به ما می شود، آیا می شود گفت این هم خواست خدا بوده است؟ البته حمله صدام به ایران از جهتی ممکن است چنین باشد ولی سوال من در مورد مواردی نظیر این است که شخصی ما را مسخره کند آیا این هم خواست خدا بوده است؟ اگر اینگونه است خدا که خوبی مطلق است چرا میخواد از طریق به ثمر رسیدن خبث طرف مثلا ما آزمایش شویم؟ 3. آیا هر خیر و شری که به ما می رسد همه اش از جانب خداست، حتی در امورات کم اهمیت و غیر ضروری انسان. مثلا برنده شدن در بازی ورزشی یا موارد بسیار جزیی تر؟ با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ واسطه‌های فیض در هر صورتی که باشند مسیر ظهور توحید حضرت حق‌اند نه آن‌که در عرض حضرت حقّ باشند و لذا به همان معنی است که فرمود «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست». 2ـ هیچ وقت بدی‌هایی که موجب حجاب ظهور نور حق‌اند مورد تأیید نیست هر چند در چنین صحنه‌هایی باز هم ما می‌توانیم متذکر حکمتی از طریق پروردگار باشیم. 3ـ خداوند می‌فرماید «آن‌چه بدی است از طرف نفس شماست و آن‌چه خیر است از طرف خداوند است» هر چند در هر صورت نظامی که چنین اقتضایی را دارد را خداوند شکل داده و مدیریت می‌کند. فرمود: ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً (نساء/ 79) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم؛ و گواهى خدا در اين باره، كافى است‏. موفق باشید

12470
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزيزمان: سوال بنده اين بود که عالمى به اسم عالم «ذر» وجود دارد؟ و ابعاد آن چگونه است؟ بنده به ياد دارم در يکى از سخنرانى هايتان به روايتى با اين کليات اشاره کرديد که زمانى که مردم با حضرت على عليه السلام بيعت مى کردند حضرت از يکى از آنها خواست که چند بار با ايشان دوباره بيعت کند و بعد حضرت گفت آن زمانى که يارانم با من بيعت کردند چهره تو در بين آنها نبود که گفته ميشه اون شخص ابن ملجم بود و در اينجا هم منظور حضرت همان عالم ذر است. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن شرایطی که انسان در حقیقت و فطرت خود با حضرت حق روبرو شده‌ است را به تعبیری عالم «ذر» گویند ولی شرایطی که بدان در رابطه با حدیث مذکور اشاره کردید را عالَم «ارواح» گویند و ربطی به عالم «ذر» ندارد. موفق باشید

12460
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: ببخشید در این ماه مبارک که فاصله بین نماز مغرب و نماز صبح خیلی کوتاه حدود 7 ساعت است و اگر بخواهیم بخوابیم ساعات زیادی را نمی توانیم بخوابیم بهتر نیست تمام شب را بیدار مانده و بعد از نماز صبح بخوابیم. کدام یک بهتر است؟ چون از یک نظر نخوابیدن زحمت بیدار شدن را ندارد و برعکس اگر بخوابیم همین زحمت برای بیدار شدن و نماز شب و سحری خوردن نوعی سلوک محسوب می شود. سبک شما چگونه است؟ همچنین در مورد چگونگی افطاری و سحری خوردن با توجه به فاصله کوتاه بگویید اگر بخواهیم بر طبق دستور برخی بزرگان که مثلا یک وعده را خوب بخوریم و یک وعده را سبک باز این مشکل هست که در هر صورت سنگینی افطار عبادات شب را و سنگینی سحر طول روز را تحت الشعاع قرار می دهد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ماه رمضان بنابراین است که ما به این تجربه برسیم که اگر قوه‌ی واهمه‌ی خود را دنبال نکنیم با غذای کم در افطار و سحر به‌خوبی زمینه‌ی صیقلِ قلب خود را فراهم کرده‌ایم و از این جهت فکر می‌کنم به‌راحتی بتوانید چند ساعت بعد از افطار به رختخواب بروید و به‌راحتی در سحر بیدار شوید و جبران خوابتان را در روز بنمایید، روزه به شما چنین توانایی را می‌دهد که نخوابیدن‌های کامل شب مشکلی برای شما در هنگام سحر و عبادات سحرگاهی ایجاد نکند. موفق باشید

12459
متن پرسش
استاد محترم سلام علیکم: با توجه به تجربه سالهای گذشته در فعالیت فرهنگی و تربیتی با نوجوانان متوجه شدم عموما دو عامل فیلم‌ها و بازی‌های هالیوودی و مشکلات خانوادگی و غالبا توامان شدن این دو با هم مشکلات بسیاری را برای این عزیزان ایجاد کرده به گونه‌ای که ملتمسانه به دنبال راه نجات می‌گردند. بلوغ زود رس، آلوده شدن به خود ارضایی، پرخاشگری، روابط نامناسب با خانواده و در نتیجه گرفتار شدن در دام دوستان نامناسب، انزوا طلبی، افت تحصیلی، یاس و نا امیدی و گرایش به دخانیات برخی از مشکلاتی است که به شدت ایشان را درگیر می‌کند. گویا این فیلم‌ها سلول انفرادی بهترین سالهای زندگی آن‌ها می‌شود. حتی ایشان پس از شرکت در دوره‌های جوان، 10 نکته و آشتی با خدا دچار آزردگی بیشتری می‌شوند. چراکه از یک سو دیگر نمی‌توانند با فضای خیالی خود مانوس شوند و از سوی دیگر نمی‌توانند از آن هم جدا شوند. اینجا به نظرم رسید شاید مناسب باشد جزوه‌ای در مورد این فیلم ها و آثار آن از طریق تاثیر در خیال و همچنین نحوه آزاد شدن از بند این خیالات تهیه کنم و از مطالب ادب عقل و خیال و مدرنیته و توهم در این زمینه استفاده کنم تا شاید بتوانم کمکی به این نسل کرده باشم. لطفا در این زمینه راهنمایی فرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد بحث «جوان و انتخاب بزرگ» و «آشتی با خدا» رویکرد خوبی را دنبال کرده‌اید و این‌که می‌خواهید در مورد خیال و جایگاه آن مخاطب را متذکر این نکته نمایید که اگر مشغول خیالات خود شد از حقایق عالیه باز می‌ماند و همواره دست او خالی و خالی‌تر خواهد بود، بسیار کار ارزشمندی است و به لطف الهی نتیجه خواهید گرفت. موفق باشید

12458
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: مقاله ای که شما تحت عنوان «احمدی نژاد اولین خاکریز» قبلا در سایت خودتان منتشر کردید٬ چند روز پیش توسط پایگاه خبری تحلیلی فتن در لینک زیر منتشر شد: http://www.fetan.ir/home/8539 پس از انتشار دوباره این مقاله توسط سایت فتن٬ جمعی از مخاطبین ادعا کردند که این دیدگاه استاد طاهرزاده مربوط به سال های گذشته است و ایشان الان چنین دیدگاهی نسبت به دکتر محمود احمدی نژاد ندارد! لذا خواهش مندیم نظر خود را دراین مورد بیان بفرمایید آیا دیدگاه شما نسبت به آقای احمدی نژاد تغییر کرده است؟ آیا شما هنوز هم قائل به این عبارت هستید؟: «یقین بدانید شخص آقای احمدی‌نژاد و تفکری که بر او می‌گذرد به اندازه‌ی یک بند انگشت از آقای احمدی‌نژاد سال 84 تغییر نکرده است. سعی شود موضوع را ماوراء جوّی که ساخته شده است بنگرید و دیدبان را در میانه آورید.» با تشکر. info@fetan.ir
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که عزیزان متوجه شده‌اند در موضوع نظریات اجتماعی و سیاسی همواره باید جایگاه تاریخی آن مدّ نظر باشد؛ در آن مقاله با توجه به نظر مبارک مقام معظّم رهبری که بعد از خانه نشینی آقای احمدی نژاد که دولت ایشان را خوب و مطلوب مطرح کردند، تأکید بنده آن بود که از صحبت رهبری به راحتی عبور نکنیم و بگذاریم در همان فضا دولت کار خود را بکند ولی در رابطه با یکشنبه‌ی سیاه که حضرت آقا کار آقای احمدی نژاد را خلاف شرع اعلام کردند موضوع کمی تغییر کرد و در عین پاسداشت خدمات ایشان از غفلت بزرگ ایشان نیز نباید گذشت زیرا که بنده و امثال بنده هیچ ارتباط شخصی با آقای احمدی نژاد نداریم بلکه به عنوان یکی از خدمت‌گزاران نظام اسلامی که منشأ خدماتی شده‌اند همواره مورد احترام می‌باشند و این بدان معنی نیست که بنده معتقد باشم برای آینده‌ی انقلاب ما لازم باشد به گذشته برگردیم و از این جهت ممکن است با کسانی که معتقد‌اند آقای احمدی نژاد را به عنوان ریاست جمهوری آینده مطرح کنند هم نظر نباشم. موفق باشید

12455
متن پرسش
سلام استاد: من جوان 18 ساله ای هستم که می خواهم مطالعات بیشتری در زمینه ی مهدویت داشته باشم. کسی شما را به من معرفی کرد که کتاب های شما را مطالعه کنم. اما من نمی دانم از کدام یک از کتاب های شما باید شروع کنم. لطف بفرمایید راهنمایی ام کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست و سپس با مطالعه‌ی بحث برهان صدیقین در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن، کار را شروع کنید و سپس به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» بپردازید به لطف الهی معارف بلندی را در ذیل نور مهدویت به‌دست خواهید آورد. موفق باشید

12464
متن پرسش
سلام: یک هفته است که جمله ای از کتاب (مجموعه مقالات شمس تبریزی) مرا به خود مشغول کرده است. در این کتاب صحبت های شمس الدین تبریزی جمع آوری شده است. جمله این است: «مقصود از وجود عالم، ملاقات دو دوست بود که روی در هم نهند جهت خدا، دور از هوا.» بنده عمق این جمله را، عمق زیبایی اش، ضرورتش و روحانیتش را با گوشت و پوست و استخوان درک می کنم و می فهمم. البته نمی دانم محیط این دوستی و هوای آن و فضای آن چه گونه است ولی یقین دارم شیرین ترین شیرینی دنیاست و دلم شدید گرفته است. دلم می خواهد دوستی این چنین باشم و دوستی این چنین داشته باشم. ولی نه من آنم که باید باشم و نه کسی را دارم آن چنان که آن گونه باشد. من دوست دارم طعم لذت های معنوی بهشت را در همین دنیا حس کنم. دلم می خواهد کسی را در دنیا داشته باشم که روی در هم نهیم جهت خدا، دور از هوا. کجا به دنبالش بگردم؟ شما چنین همدمی دارید؟ هم نشینی با اهل خدا، برای خدا، بدون هوای نفس چه لذتی دارد؟ استاد من کتاب «جایگاه حب اهل بیت (ع)» شما را سه سال پیش خوانده ام. (شرمنده اسم کتابتان به طور کامل در ذهنم نیست). همان زمان احساس کردم یک حلقه ی مفقوده دارد و حالا احساس می کنم این حلقه ی مفقوده را شمس می شناخته است. یک دوست از جنس خدا. (جسارت بنده را ببخشید.). استاد! چه کنم که دوستی باشم از جنس خدا و دوستی داشته باشم از جنس خدا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین این‌که پیشنهاد می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را نیز به عنوان مقدمه‌ی این راه دنبال کنید تا از موانع پیشِ رو به‌راحتی عبور نمایید، عرض می‌کنم به محبوبی فکر کنید که شهداء به امید خوشحال‌کردن او حاضر بودند تا مرز شهادت جلو روند و در بی‌سیم به فرمانده‌ی خود خبر دادند به امام خمینی بگویید ما تا آخر ایستادیم. امروز باید به دنبال دوستی بود که تاریخ انبیاء را زنده کرده است و به سلوکی فکر کرد که در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌توان ولیّ‌شناسیِ فراموش‌شده‌ی بشر را دوباره احیاء کرد. موفق باشید

12462
متن پرسش
سلام علیکم: در ماه ضیافت الهی وصول به گوهر و قلب میزبان این ماه را برای شما و همگان آرزومندم. ما را هم از دعاهای خیرتان فراموش نفرمایید. خیلی خوشحالم که مطالب جدید شما استاد بزرگوار نظریه و بلکه حقیقت سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره) و بلکه بالاتر سلوک ذیل گوهر و قلب امام خمینی (ره) را بر ما ملموس تر می فرماید. در یادداشت «غروبی جانگذاز و طلوعی امید بخش» به خوبی نمایش داده شده بود که تنها راه عبور از بحران امروز ایران و جهان توجه تام در فکر و عمل به روح زمانه و اراده الهی در عصر کنونی یعنی امام خمینی رحمه الله علیه و انقلاب اوست که این دو از هم تفکیک ناپذیرند. اگر امام را بخواهیم خوب بشناسیم باید خوب انقلاب و هدف آن را بشناسیم و اگر انقلاب را بخواهیم خوب درک کنیم بجز از دروازه دید روح الله نمی توانیم چیزی فهم کنیم. این کلید واژه توبه تاریخی بشریت خیلی امید زاست شاید راز این همه امید آقا به مردم و جوانان و برتر پنداشتن جوانان امروز نسبت به اول انقلاب زیر سر همین نکته باشد یعنی باید به زودی منتظر توبه ای فراگیر باشیم که انقلابی در درون انقلابمان ایجاد می کند. و نکات دیگری که خیلی مشعوف شدم. اما یک سوال از قسمت اخر بحث یعنی این نکته که برای تحلیل وقایع باید به واقعیت توجه کرد اما به گوهر واقعیت که اراده و مشیت الهی در هر عصر و زمانی است. این واقعیت در وجه کلانش که دارای پشتوانه مشیت الهی است در زمان ها و اعصار مختلف در جنبه ظاهریش بسیار متغیر است که این ظاهر حتی گاهی به نفع جبه باطل و شیطان است مثل زمان دوران شاه و قبل از آن که به نوعی روح زمانه را هر چند کوتاه به سمت خود معطوف می کنند حال در این مواقع چگونه باید مشیت الهی را دریافت کنیم و بر طبق آن عمل و سلوک کنیم؟ آیا صرف توجه به کلیات مساله که خداوند دارد تاریخ را رشد می دهد و مردم به صورت تاریخی در حال رشدی بیشتر از قبل هستند کفایت می کند یا باید دقت بیشتری کرد. مثال دیگر عرض کنم شاید سوال واضح تر شود. با اینکه روح انقلاب در حال گسترش است اما در دولتهای مختلف این گوهر انقلاب گاهی به حجاب می رود (مثل دوران اصلاحات و شاید هم الان) حال در این گونه مواقع مشیت الهی را چگونه باید پیدا کرد، مشیتی که به فرموده درست شما در دل مردم نهفته شده و رهبران بزرگ مثل امام و آقا آن را می یابند و بر طبق آن عمل می کنند. یعنی در جنبه ظاهری که جامعه دارد به سمت فساد و بی دینی میل می کند دست اراده الهی که دارد هدایت می کند را از کجا باید پیدا کنیم و دنباله رو آن باشیم. و اصلا اگر دست الهی در هدایت است (که قطعا اینگونه هست) چرا وجه ظاهری حتی تا سالها به سمت سقوط و هبوط پیش می رود؟ با تشکر از وقتی که می گذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز همین حالتی که در حق این بنده از حضرت حق تقاضا کردید را از خداوند برای جنابعالی تقاضا دارم. در مورد اراده‌ی کلیه‌ی الهی همیشه قرار آن است که حضرت حق آن اراده را در راستای هدایت مردم اعمال می‌دارد و مظاهر و حجاب‌های آن اراده را در دوران‌های مختلف می‌توان یافت و در این دورانی که ما به‌سر می‌بریم، وقتی می‌یابیم که استکبار جهانی هر قدمی که در مقابل انقلاب اسلامی برمی‌دارد به اهداف خود نمی‌رسد و در متن چالش‌هایی که ایجاد می‌نماید، انقلاب اسلامی صورت‌هایی از خود را ظهور می‌دهد، می‌فهمیم صورتِ هدایتِ امروزین الهی، انقلاب اسلامی است و البته در هر زمانی این قاعده برقرار است. عمده آن است که هرکس در زمان و تاریخ خود با این حساسیت به جریان امورات نظر کند. سعی شده است تا آن‌جا که ممکن است در کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» این مسئله تبیین گردد، و البته در حالِ تدوین مطالب دیگری برای هرچه بیشتر کاربردی‌شدن این موضوع هستم. موفق باشید

12453
متن پرسش
سلام استاد عزیز: سوالی داشتم و اون اینکه: وقتی برخی از دوستان انسان دچار انحرافات بسیار عمیق در افکارشان می شوند (طوریکه مثلا ابتدا سالیانی مدافع و مبلغ آرمانهای ولی فقیه و انقلاب بودند و آن را ادامه ی غدیر می دانستند و اکنون شدیدا مخالف آنند و در جهت ضربه زدن به آن هستند) وظیفه ی ما در قبال آنها چیست؟ چگونه می توانیم باعث هدایت این افراد شویم؟ بنده بارها و بارها با این قبیل انسانها بحث و گفتگو کرده ام ولی متاسفانه به هیچ نتیجه ی مثبتی نرسیده ایم و در پایان بحث هم دچار تکدرخاطر و ... نیز شده ایم. اینها در ابتدا که کتب شما را مطالعه می کردند حامی انقلاب و شهدا بودند ولی از وقتی که کتب نویسنده ی خاص و افکار جوان منحرفی که از دوستانشان بود را نیز مطالعه نمودند، دچار این انحراف شدید شدند. خواهشمندم جواب این حقیر را بدهید. خداوند عمر با عزت نصیبتان کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا عنایت داشته باشید که هرکس باید خودش نسبت به ارتباطی که باید با حقیقت داشته باشد، حساس باشد و قبول دارم که دوران، دورانِ سختی است و شناختن اولیاء الهی در این دوران که انقلاب اسلامی دیانت جمعی و اجتماعی را وارد تاریخ کرده است ادبیات و فرهنگ خود را دارد. تا دیروز که حاکمیت در اختیار طاغوت بود، دینداری محدود به اعمال فردی بود و هرکس که خود را در عبادات فردی زنده نگه می‌داشت به وظیفه‌ی خود عمل کرده بود ولی امروز در نظام جمهوری اسلامی قضیه بسیار فرق کرده است. حال اگر عده‌ای هنوز در فضای تاریخِ گذشته به‌سر ببرند متوجه‌ی عمق فاصله‌ای که امروز نسبت به حضرت حق برایشان پیدا می‌شود، نیستند. این مثل آن است که با آمدن پیامبر جدید خود را در حیات دینی پیامبر قبلی قرار داده باشند غافل از آن‌که امروز دیگر حضرت حق با نوری از اسماء جلوه کرده است که تنها در مظهریت این پیامبر با بندگانش مرتبط می‌شود و آن‌هایی که با دین قبلی به‌سر می‌برند عملاً با خدای ذهنی و انتزاعی خود، سرگرمند و نه با خدایی که در این تاریخ ظهور کرده است. لذا شما باید بدانید که اینان دانسته یا ندانسته و با بهانه‌های واهی از تاریخ وجودی امروز بیرون خواهند افتاد. و قرآن در آیه‌ی 91 سوره‌ی انعام به پیامبر خود در رابطه با برخورد با چنین افرادی می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في‏ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» اینان جایگاه حضرت حق را در رابطه با نبوت تو تشخیص نداده‌اند که می‌گویند خداوند بر بشر چیزی نازل نکرده است. در حالی‌که قبول دارید به موسی«علیه‌السلام» کتابی نازل شده و شما آن کتاب نورانی و هدایتگر را به صورت نوشته‌های پراكنده قرار مى‏دهيد؛ قسمتى را آشكار، و قسمت زيادى را پنهان مى‏داريد؛ و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبوديد!» بگو: «خدا!» و سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت‏آميزشان رها كن، تا بازى كنند! آری شما هم نیز خیلی وقتتان را صرف این افراد روشنفکرنما ولی سختْ ارتجاعی ننمایید، قیافه‌ی طرفداری از نگاه هایدگر دارند و با برداشت غلط از نگاه هایدگر، ناآگاهانه جمهوری اسلامی را بسط مدرنیته می‌دانند، در حالی‌که گرفتار پازلِ مدرنیته‌اند و شما را متهم می‌کنند که ایدئولوژیک فکر می‌کنید، در حالی‌که در بند افکار سختْ ایدئولوژیک‌زده‌ی خود امکان تفکر آزاد را از خود گرفته‌اند و حضرت حق در آیه‌ی فوق چون آن‌ها را غیر قابل هدایت می‌داند به پیامبر خود می‌فرماید: بگو «خدا»، و سپس آن‌ها را در افکار بازی‌خورده‌ی خود رها کن. موفق باشید

نمایش چاپی