بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سلوک دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
36561
متن پرسش

من آدم خوبی نیستم ولی غمی را در خود حاملم که غم مقدسی است پس از این جهت مال من هم نیست مثلا غم جوانانی که نمی دانستند چگونه زندگی کنند و من به امیدواری از خدا به آنها نوید دادم صبر کنید در حالی که تقریبا نمی توانستند. خدایا حال که با تمام آزادی که به ما دادی بر ما روشن کردی ذات ما از جهت خودمان دارایی ندارد پس یقینا نمی توانیم زندگی کنیم پس زندگی و شور و حیات از آن غنی مطلق است، حال ای عاشق حیات و شور و زندگی اینجا جای توست تا همه بنگریم چقدر زیبایی. این روزهای خاص چقدر خوب است این گونه گفتگوها

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بحمدالله هر اندازه انسان امیدوار به رحمت الهی باشد راه نجات خود و کمک به هدایت دیگران را خداوند در مقابل او می گشاید. موفق باشید

36559
متن پرسش

سلام استاد: عرض ادب و احترام. ببخشید بنده خیلی از طرف اشخاصی اذیتها شدم و تهمتی ناروا به من بستند. بنظرم میاد دیگه در توانم نیست تحمل آن اشخاص. آیا نفرین در چنین مواقعی بکار میاد یا ما باید مانند شهدا در اوج بخشش و ایثار تا آخرین نفس بمونیم؟ بنظرم‌ میاد اگه نفرینشون نکنم در سرنوشتم میمونن. اگه نفرین کنم شاید یه سرنوشت بهتری برام رقم بخوره. وبه نحوی از سرنوشتم بروند یا اقلا شرشون کنده بشه. خیلی از آنها تحت فشارم بخصوص این تهمتی که به من بستند و به هیچ عنوان نمی‌توانم خودم رو ثابت کنم. چون مطلقا مدرکی و شاهدی ندارم جز خدا. استاد من از طرف برخی فامیلها حتی طرد شدم بخاطر آن تهمت که باور کرده اند. البته من هنوز با فامیلم مراوده دارم ولی بنظر نمی‌رسد آنها من را پذیرا باشند. چه کنم؟ نفرین برا چه مواقعیه؟ حتی حاضرم تا آخر عمرم این اوضاع رو تحمل کنم و همه چیز رو واگذار کنم به خدا. ولی ندایی در درونم میگه اونا حتی پس از مرگتم تو سرنوشتتن، نفرینشون کن و شرشون رو دفع کن. چون افراد خیلی نزدیکم اند. ندایی مدام درونم می‌گوید، نفرین و نیست و نابودشان کن و یه ندایی میگه ‌کلا نفرین کردن یا نکردنشان را بسپار به امامان و ذکر الله اعلم. اونا حتی میان دم در خونه تو ماشین همسرم رو ملاقات میکنن و میرن. بخاطر اینکه نیان تو خونه من رو ببینن! بخاطر آن تهمت که من بسته اند. چندین ساله که اوضاعم اینگونه شده. احساس می‌کنم در فامیل یک غریبه شده ام.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال اگر ظلمی به شما شده است و نفرین به آن ظالم بکنید، کار خلافی نکرده اید. می توانید هم به خدا واگذارشان کنید که خداوند سخت ترین انتقام را از ظالم می گیرد و بالاخره او مدافع مظلوم است و اثار تهمت و ظلم ظالم را خنثی می کند. موفق باشید

36558
متن پرسش

سلام بر استاد گرانقدر: سوالی خدمتتان داشتم. چرا میگن باید هر ذکری به تعداد مشخص گفته بشه وگرنه اثر ندارد یا اثری معکوس و بد دارد؟ یا احیانا اصلا اثر ندارد. چرا موضوع به این مهمی در کتابی کامل مطرح نشده که هر ذکر چند بار گفته شود؟ یا اگر کتابی هست و بنده بی اطلاعم، در مورد تعداد اذکار لطفا به بنده هم معرفی کنید. واقعا احساس وجودی ام حیران و سرگردان بودن همیشگی است. با این حرفا. احساس می‌کنم در جهان تاریکی زندانی هستم و گفته اند با ذکر گفتن مقرب و رها می‌شوی ولی تعداد ذکرها را برایم مشخص نمی‌کنند!!! در حالیکه آن ذکرها تعداد مشخصی دارد!!!!! به اینترنت و سایتها که نمیشه اعتماد کرد میشه؟ حداقل یه کتابی در این مورد یا چاپ کنید، یا معرفی کنید. میگن باید استاد بگه برا هر شخصی تعدادش فرق میکنه، آخه من به کی اعتماد کنم که کی واقعا برحقه و استاد حسابه؟اصلا من شما رو استاد میدونم خب شما بفرمایید من چه ذکری و چند تا ذکر بگم؟ اگه لازمه حضوری هم برسم خدمتتون اهل اصفهانم. چون وسواس گونه به این موضوع فکر می‌کنم و بیخیال نمیتونم بشم. من تعداد اذکار و خواصش رو میخام بدونم. استاد عمرم تموم شد وقتم رفت. اصلا به همین تسبیحات که پیامبر و امامان گفتن اکتفا کنیم چطوره؟ مثل تسبیحات حضرت زهرا یا خواندن مداوم ختم قران با حال تفکر و تذکر به خواددر فهم آیات؟ وقتی میگن استادی باید ذکرهایی با تعداد مشخص به هر فرد بدهد می‌ترسم. می‌ترسم از این کوتاهی ها در مراجعه نکردن. پناه بر خدا.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم:  این طور نیست که گفته اند. آری! بعضی از اذکار که از طریق ائمه وارد شده است و تعداد آنها را نیز مشخص کرده اند؛ بهتر است که به همان تعداد مقید باشیم تا بیشترین تأثیر را بگیریم، ولی کم و زیاد کردن تعداد آنها نیز به هر حال ما را از تأثیر آن اذکار که عموماً اذکار توحیدی است، محروم نمی کند. می ماند اذکاری که مثلاً استادی خاص مدّ نظر دارد و تأکیدی که بر تعداد آن می کند که به نظر می آید نباید خود را مشغول این امور کرد. مهم، همان اذکار عمومی مثل ذکر «لا اله الا الله» و ذکر صلوات و ذکر تسبیحات اربعه است. موفق باشید

36555
متن پرسش

استاد گرامی سلام: استاد زمانی که می خواهیم از صرف ذهن و حفظیات و باور ذهنی و ترس از آینده و... آزاد شویم و سعی کنیم با خدا در خارج ذهن مثل درون ارتباط داشته باشیم، مثلا در مورد مشکل که در زندگی پیش میاد وقتی دعا کردیم چگونه در خارج از ذهن با او ارتباط بگیریم تا بفمهیم که چه راهی را از چند راه برایم قرار داده؟ گاهی پیش میاد که در انتخاب راههای مقابلم و اینکه واقعا کدام خواست و مرضی خداس سردرگمم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به توحید و افقِ گشوده‌ای که در ازای آن توحید پیش می‌آید؛ نظر کنید و پس از آن هر راهی که راحت‌تر می‌توانید در آن ورود نمایید را بپذیرید. به داستانی که جناب مولوی مطرح کرده‌اند خوب است در این مورد فکر شود که به آن درویش که طالب گنج بود ندا سر دادند از فراز تپه‌ای که نزدیک منزلش بود، نیزه‌ای را رها کند و هرجا فرود آمد، بکَنَد و گنجی را بیابد. و او با تمام نیرو نیزه را رها کرد ولی به گنجی نرسید. ندا آمد: ای کمان و تیرها انداخته / گنج نزدیک و تو دور انداخته. موفق باشید

36534
متن پرسش

می‌دانی؛ دلم می‌خواهد چیزهایی و هویتی را جفت و جور کنم و به آن‌ها تکیه کنم، و از این احساس معلّق‌بودن محض و پادرهوایی و سقوط مستمر و ابدی جانکاه خارج شوم. و با این کار، آدم‌های دیگر را هم از بلاتکلیفی در نسبت با خودم خارج کنم و این همه ابهام و پادرهواییِ آن‌ها در نسبت و رابطه با خودم را بزدایم، و البته از خودم نیز… خسته شدم والله… معلم ابتدایی‌مان برای تنبیه می‌گفت برویم جلوی کلاس و دو دست و یک پایمان را بالا نگه داریم؛ آری معلق‌بودن، می‌تواند تنبیه باشد. اما من چه گناهی کرده‌ام و چه پایی را از کدام گلیم درازتر کرده‌ام که محکوم شده‌ام به یک سقوط بی‌انتها… به پا در هوا بودن… به وسط اقیانوس افتادن… دلم می‌خواهد به پدر و مادرم تکیه کنم، به خانواده‌ام، به فامیل‌هایم، به دوستانم، به هویتی که برای خودم قائل شده‌ام، به شغلی که انتخابش می‌کنم، به اهدافی که برای خودم گلچین می‌کنم، به مرام و مسلک و طرز رفتاری که خوشم می‌آید، به طیف و گروه و دسته‌ای که شبیه شانم یا قبولم دارند… اما نمی‌توانم… چه گناهی کرده‌ام؟ مولوی می‌گوید: هوشیاری مال این جهان نیست و مال آن سوست. و ستون این عالم غفلت است. می‌گوید یک ذره هوشیاری از آن جهان به این سو ترشح می‌کند تا آدمیان همدیگر را نابود نکنند، اما اگر بیش از حد شود ستون این عالم را می‌شکند و زندگی ناممکن می‌شود. ما همیشه هوشیاری را می‌ستاییم و غفلت را می‌نکوهیم. اما آیا می‌شود هوشیار شد و زندگی کرد؟ می‌دانی؛ آدمی که فردا صبح یک چک میلیاردی دارد که اگر نتواند جورش کند باید برود زندان و هیچ راهی به خلاصی از این وضع نمی‌یابد، آیا می‌تواند بنشیند و پاسور یا کتان یا منچ بازی کند؟ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» کسی که می‌داند فردا اعدام خواهد شد، آیا می‌تواند بازی کند؟ دیده‌اید که آدم بزرگ‌ها نمی‌توانند در یک سری از بازی‌های بچه‌گانه شرکت کنند، چون نمی‌توانند خود را به غفلت از شدّت بازی‌گونه بودن آن بزنند و در آن بازی حاضر شوند، در عوض در بازی تفاخر و تکاثر خودشان غوطه‌ورند. یا دیده‌اید آدم‌هایی که ازدواج می‌کنند چگونه زندگی برایشان جدّی می‌شود؟ چون احساس حضور جدی‌ای در بازی جدیدی که به آن وارد شده‌اند می‌کنند. کاش راهی به غفلت باشد اما هر چه کردم راه چندانی نمی‌یابم. بیا فعلاً بپذیریم راه چندانی به غفلت نیست، چگونه می‌شود با این هوشیاری جانکاه سر کرد؟ چگونه می‌شود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟ می‌دانی فرقش چیست؟ فرقش با بقیهٔ دوام‌آوردن‌ها و صبرکردن‌ها چیست؟ این است که ما همیشه از چیزی فرار می‌کردیم به چیزی، و از چیزی گسسته می‌شدیم با تکیه‌کردن به چیزی دیگر. اما اکنون باید بایستی، بی‌هیچ تکیه‌گاهی؛ باید بیفتی وسط اقیانوس و دوام بیاوری. چگونه می‌شود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب مولوی گویا کار پیامبران همین به خودآوردنِ انسان‌ها است و روبه‌روشدن انسان با هزار ماجرا. لذا مردمی که به گمان خود مشغول زندگی بودند، در خطاب به پیامبران می‌گویند:  طوطی نقل شکر بودیم ما
مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما
جان ما فارغ بد از اندیشه‌ها
در غم افکندید ما را و عَنا
حال مائیم با دو بیکرانگی که هیچ‌کدام هیچ‌چیز نیست. بیکرانگیِ خود که در عین حال، هویتی است تعلّقی، یعنی عین تعلّق، یعنی هیچ چیز، ولی تعلّق به هستی مطلق که همه چیز است. و بیکرانگیِ توحید که افقی است بی‌انتها که از ما فقط، رفتن را طلب می‌کند. صراطی که خودش مقصد است بدون آن‌که به انتهایی و ابژه‌ای برسد. آیا این حضور همان زندگی نیست که جناب مولوی در وصف آن فرمود:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
بنابراین:
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
بگذار در قلمرو «وجود» و نظر به پنجره‌ای که در افق گشوده می‌شود؛ به وارستگی بیندیشیم. موفق باشید.

36527
متن پرسش

سلام علیکم و رحمه الله: خدا قوت! محب، منتظر عنایت، دلتنگ و ملتمس دعایتان هستیم. در تحیرم که منی که اهم‌ و مهم نمی‌کنم امورم را، منی که گاهی بجای اتیان واجبات و ترک محرمات، اتیان مستحاب و ترک واجبات می‌کنم و کور کور و پر مدعی میرم جلو، آیا می‌توانم اولین سرباز آقا باشم!؟ آیا می‌توانم خودم رو در زمان مناسب و مطلوب حضرت اصلاح کنم؟ آیا بخاطر تاخیرم تابحال و علم داشتن و عمل نکردن و غفلات و غیره آقا مرا پس‌ می‌زند؟ به دردش نمی‌خورم دیگر؟ چه کنیم از خودمان و خودمان و خودمان، اخیرا دو باری نیت کردم خدمت برسم ولی باز چه کنیم از خودمان؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشت‌اش نه به کوشش دهند». به هر حال با همین افتادن‌ها و بلندشدن‌ها است که انسان به راه می‌افتد و گذشته‌اش چراغ راه آینده‌اش می‌گردد. «تو مگو ما را به آن شه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». موفق باشید

36516
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز آقای طاهرزاده (دامت البرکاته): ۱. کتابها را می خوانم و کتابهای شما و غیره یادم می رود و چگونه تمام کتاب را حفظ کنم و احادیث همین طور بعد از چند وقت یادم می رود ۲. سخنرانهای شما را هم بیشتر از آن گوش دادم ولی زود از یادم می رود چگونه به خاطر بسپارم وعمل کردن چگونه به آن عمل شود؟ ۳. خیلی علاقه به معنویت از جمله چشم بصیرت و برزخی وغیره دارم ولی هرچی به خدا و اهل بیت گفتم نشده شاید اینها برای من ترسناک باشد و ظرفیت ندارم و یا هنوز گنهکار هستم و این چیزها برای ما عوام بد است و نباید به اینها فکر کنم؟ ۳. کتاب معراج العساده را می خوانم بعضی شبها و مطالب سنگین هست و مطالبش را نمی فهم. چگونه بفهمیم اینها را و چگونه بفهمیم این صفات را داریم از جمله حسد و ریا و عجب و غضب و شهوت و حیله و غیره که زیاد هست چگونه از خود دور کنیم و چگونه بفهمیم از ما بیرون رفته و دیگر در ما نباشد؟ با تشکر از شما

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مطالعه کتابها و گوش‌دادن به صوت‌ها، مهم آن است که فهمی کلی از موضوعات و عزمی در راستای تقوا در ما پیش آید. در مورد چشم بصیرت و برزخی، چه بگویم در حالی‌که از ما خواسته‌اند تقوا پیشه کنیم. و این است عامل کرامت انسان. کتاب «معراج السعاده» اگر ان شاءالله با مقدمات معرفت نفسی خوانده شود، نتایج خوبی خواهد داشت. موفق باشید

36513
متن پرسش

عرض سلام و ادب: استاد با توجه به تاریخ جدیدی که در حال وقوع است، من که یه انسانی ام که غرق در گناه و حجاب هایی هستم که برای خودم ساخته ام یعنی همین الان با توجه به احوالاتی که دارم میدونم توی برزخ درحال سوختنم. حالا من چطوری میتونم خودم رو توی این تاریخ معنا کنم یا حتی بهش ایمان بیارم؟ عبادت یا ذکر خاصی نیاز هست؟ می‌ترسم استاد می‌ترسم آخرش خسرالدنیا و خسرالاخره بشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم افقی از حقیقت با شروع انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده شده و راهی باز شده برای صداقت و ایمان و تواضع و پشتکار، معلوم است می‌توانیم انسان دیگری شویم. در این حالت است که نه تنها به گفته قرآن: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» اعمال نیک، بدی‌ها را می‌برد، بلکه از این هم مهم‌تر: «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» در آن حدّ که حتی چنانچه انسان در مسیر توحید قرار گیرد، سیئات او نیز تبدیل به حسنات خواهد شد. در راستای حضور هرچه بیشتر در تاریخ جدید که شهادت و ایثار جزء لاینفک آن است خوب است کتاب «گلستان ۱۱» مطالعه شود. موفق باشید

36509
متن پرسش

سلام و ادب: استاد محترم پس از اینکه از طریق معرفت النفس و برهان صدیقین و فراگیری فلسفه با مسائل معرفتی آشنا شدیم از کجا و چگونه باید تزکیه را آغاز کنیم؟ چرا که امام (ره) فرمودند علم و عرفان بدون تزکیه انسان را به جهنم خواهد برد. گاه انسان از گناه متنفر است ولی به سبب آنکه عادت و اعتیاد یکی از موانع جدی در نفس انسان است چگونه باید آن را از بین برد؟ چنانکه فرمودند تغییر عادت در انسان معجزه است. چه چیزی میل و عادت به گناه را از بین خواهد برد و از آنجا که حقیقت امری زنده است و باید با آن دائما مانوس و مرتبط شد این حفظ ارتباط چگونه عملی خواهد شد؟ چه چیزی موجب می‌شود در گرداب غفلت گرفتار نشویم که تا پلک بزنیم و به خود بیاییم معلوم می‌شود چه خسارتی دیده ایم و چه چیزهایی از دست داده ایم و دیگر قادر نیستیم برخی اعمال را انجام دهیم اگرچه آن عمل خوش خلقی با همسر یا همت مطالعه و پژوهش باشد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده توجه به حقیقتی است که از طریق معارف الهی در مقابل ما گشوده می‌شود. در این‌جا است که برای پایدارنگه‌داشتنِ آن توجه و انس با آن، پایِ رعایت دستورات اخلاقی و شرعی به میان می‌آید که همان تقوا می‌باشد، و انسان در این حالت تجربه می‌کند که چه اندازه ارتکاب به گناه، انسان را از آن حضور و توجه محروم می کند. موفق باشید

36508
متن پرسش

سلام علیکم: وقتتون بخیر. آیه «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» کهف (۲۸)
نظر به این دارد که پیامبر متمایل به کسانی شده بودند که پولدار بودند و گفته بودند اگر از فقرا دوری کنی ما به شما متمایل می‌شویم؟ چنین چیزی با عصمت حضرت تنافی ندارد؟ روایتی که می‌فرماید حضرت زهرا گردنبند داشتند و حضرت رسول با ایشان صحبت نکردند و رفتند تا آن را انفاق کردند، این روایت با عصمت حضرت زهرا منافات ندارد؟

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه می فرماید: اي پيامبر! آنچه بر تو واجب است، به سربردن با فقرايي است که همواره پروردگار خود را مي‌خوانند و در طلب وجه او هستند يعني با خواندن اسماي حسناي او به درگاه او تقرب مي‌جويند چون او را از طريق اسماءاش مي‌توان خواند. به عبارت ديگر اين‌ها مي‌خواهند خود را در جايي قرار دهند که صفات الهي اقتضاي آن را دارند. مثلاً آن قدر خود را ذليل جلوه دهند که عزت و عظمت و کبريايي او اقتضاي آن را دارد و آنچنان خود را در موقف جاهل و عاجز و ضعيف قرار دهند که علم و قدرت و قوت خدا آن را اقتضاء مي‌کند و اين است معني «يُريدُونَ وَجْهَهُ». و ديدگانت را از اين مؤمنين برندار و به خاطر زينت دنيا اينان را رها مکن و هيچ توجهي به توانگران کافرکيش نداشته باش و دنبال کساني که عنادشان با خدا موجب تسلطِ غفلت از حق بر قلبشان شده، مباش! که خدا چنان کيفرشان داده که ياد خدا را از دلشان ببرد و نتيجه‌ي اين غفلتِ قلب پيروي هوي و زياده روي است و تو اي پيامبر از چنين کسي که دنبال هواي خود است و کارش تجاوز از حق است، پيروي مکن.
اي پيامبر! اساس کار را بر اين بگذار که کار را با نيروهاي مخلص جلو ببري آن‌هايي که جهت روح خود را به کلي به سوي حق قرار داده‌اند. آن‌چه اي پيغمبر بر تو واجب است به سربردن با آن‌هايي است که به دنبال زينت زندگي دنيا نيستند که منظور ادامه‌ي کار با آدم‌هاي ساده و بي پيرايه‌اي است که انگيزه‌ي خودنمايي و دنياداري ندارند. رمز بقای دين در اين نکته است و هرگز آدم هايي که خود را با امکانات دنيايي قدرتمند جلوه مي‌دهند نمي‌توانند عامل پيشرفت دين باشند، هرگز دين با اين نوع آدم‌ها حفظ نشده و نمي‌شود.
دين الهي آمده است تا ما بتوانيم روح مان را با خدا مرتبط کنيم و در تقرب به خدا موفق شويم و بقيه‌ي امور همه فرعِ اين هدف است، حال اگر اين موضوع فراموش شود بقيه‌ي امور چه فايده‌اي دارد؟ بدين لحاظ به رسولش دستور مي‌دهد با افرادي باش که «يُريدُونَ وَجْهَهُ» وجه الهي را اراده کرده‌اند و تلاش دارند در اين عالم - ماوراء ظاهر زندگي دنيايي- به حق نظر کنند. اين‌ها کساني هستند که متوجه مقصد و مقصود دين هستند، بقيه اگر وارد دين شوند سعي مي‌کنند جهت دين‌داري را به سوي اهداف ديگري سوق دهند.
اين که به ما فرموده‌اند: بعد از معرفت به خداوند، هيچ عملي در اين دنيا بهتر از نماز نيست، به جهت آن است که در نماز، انسان در مسيري قرار مي‌گيرد که آن مسير، هدف دين‌داري است. نماز جاده‌ ارتباط روح به مقام اسمای الهي است و اين همه‌ مقصد و مقصود انسان است. خداوند مي‌گويد اي پيامبر با کساني به سر ببر و کارها را جلو ببر که در طلب وجه الهي هستند و جهت روح خود را در راستاي ارتباط با حق شکل داده‌اند و نه در جهت ارتباط با دنيا. به همين جهت تأکيد مي‌کند چشم از اين افراد برندار به سوي کساني که زندگي دنيايي را مدّ نظر دارند و در آخر با تأکيد فراوان مي‌فرمايد: «وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» به هيچ وجه از کساني که قلبشان از ما غافل است چيزي و پيشنهادي نپذير. کساني که عنادشان با خدا موجب تسلط غفلت از ياد خدا بر قلبشان شده هيچ پيشنهاد درستي- حتي با ظاهر دلسوزانه- ندارند، بايد بفهمند ما هيچ توصيه‌اي از اين افراد را نمي‌پذيريم. چون اين افراد فقط دنيا را مي‌بينند و نظر به عالم غيب و معنويت ندارند تا ما را در راستاي آن اهدافِ بلند کمک برسانند. مضافاً اين‌که روشن مي‌کند پيروي از هوس و افراط در آن از آثار غفلت قلب است به همين جهت در آخر آيه فرمود: «وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» يعني شاخصه‌ي اهل دنيا آن است که از هوس خود پيروي مي‌کنند و به طور کلي انسان‌هاي افراط کاري هستند، به خصوص در موضوع هوس‌راني.
ملاحظه فرموديد در مطالب قبل دو نکته مدّ نظر بود يکي اين‌که در آيه‌ي ۶ به پيغمبر «صلوات الله علیه و آله» مي‌فرمايد: ناراحت مباش که بعضي‌ها يا اکثراً دين نمي‌آورند، اين قاعده‌ دنياست. ديگر اين‌که فرمود: دين را عرضه کن و نگران مباش، وظيفه‌ تو آن است که با مسلمانان متدين و ساده زيست امور را جلو ببري و آن‌ها را رها نکن و از صاحبان قدرت و ثروت که دل در گرو دنيا دارند پيروي مکن. آيا راز بقاء جامعه‌ ديني همين دو نکته نيست؟
در مورد گردنبند حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» این‌طور در روایات داریم که «روزي پيامبر (ص) در مسجد نشسته بودند. عرب باديه نشيني وارد شد و گفت: «اي رسول خدا (ص)! من گرسنه ام، لباس مناسبي ندارم، پولي هم ندارم و مقروض نيز هستم، کمکم کنيد.» پيامبر (ص) فرموند:«اکنون چيزي ندارم.» سپس به بلال فرمودند: «اين مرد را به خانه دخترم، فاطمه (س) ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.»
بلال آمد و داستان را خدمت حضرت زهرا (س) عرضه داشت. حضرت نيز در خانه چيزي نداشتند ولي، گردنبند خود را که هدية دختر حمزة بن عبدالمطّلب بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: «اين گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.» بلال بازگشت و امانتي را تحويل پيامبر (ص) داد.
رسول خدا (ص) فرمودند: «هر کس اين گردنبند را بخرد، بهشت را براي او تضمين مي کنم.» عمار ياسر آن را خريد و سائل را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر ميزان قرض به او پول داد. سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: «اين گردنبند را به خانه رسول خدا (ص) مي بري و مي گويي که هديه است. تو را نيز به آن حضرت بخشيدم.»
غلام نزد پيامبر (ص) رفت. گردنبند را به ايشان داد و جريان را برايشان شرح داد. پيامبر (ص) نيز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه (س) بخشيدند.
غلام نزد حضرت زهرا (س) رفت. گردنبند را به حضرت داد و جريان را براي ايشان بيان فرمود. حضرت فرموند: «من نيز تو را در راه رضاي خدا آزاد کردم.» غلام خنديد.
حضرت راز خنده غلام را سوال کردند. و غلام پاسخ داد: «اي دختر پيامبر (ص) برکت اين گردن بند مرا به شادي آورد، چون گرسنه‌اي را سير کرد، برهنه‌اي را پوشاند، فقيري را غني نمود، پياده‌اي را سوار نمود، بنده‌اي را آزاد کرد و عاقبت هم به سوي صاحب خود بازگشت.» موفق باشید
 

 

36505
متن پرسش

چند وقته نمیدونم بالاخره جام تو این دنیا کجاست و کدام نوع ارتباط شغلی با مردمه که خدا تقدیرم کردند ولی در درک این مسئله که حضور در جهان یک وجه باطنی داره یعنی ممکنه ساده ترین شغل ها برای فردی راه ورود و در جهان حاضر بودنش باشه و افرادی حتی در امورات سیاسی شاغل شدنه. من احساس می کنم سی سال عمرم برای اشتغال سی سال از عمر روح من در مدت کم دنیا و تاثیر مستقیم بر آخرتمه و حتی مهم احساس آزادی و حس به فعلیت رسیدن اراده های بزرگمه در حالی که اراده هایم اصلا فردی یا صرفا دنیایی نیستند. مسئله در تاریخ جدید یقینا تفاوت های بزرگی با اول انقلاب داره ولی همه عمرم دوست دارم گفتگو کنم تا این که احساس کنم بی گفت پیشین به عملی هدایت شوم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال هرکس بر اساس خلقتش راهی هرچند کوره راه باشد در مقابلش گشوده شده است و چنانچه انسان با روحیه تواضع و توکل، قدم در راه گذارد آن راه را می‌یابد و در واقع خود را معنا می‌کند. زیرا به بطالت‌گذراندن عمر، موجب بی‌معنایی انسان نه‌تنها برای دیگران بلکه برای خود انسان می‌شود. موفق باشید

36504
متن پرسش

سلام استاد: اساتید بزرگی هستند که در فضای مجازی معرفت النفس تدریس میکنن و به مخاطبین در صورت طلب خودشون برنامه میدن یا غفور ۱۰۰ تا یا قوی ۱۱۶ تا یا میسر ۳۱۰ تا یا منعم ۲۰۰ تا مثل این نمونه که یکی از اساتید به همه در ابتدای مسیر میدن. دیشب در خدمت یکی از شاگردان شاگردان علامه حسن زاده بودم ایشان می‌فرمودند ایشون مگه انسان کامل اند که ذکر خاص به حساب ابجد میدن شرط این کار کامل بودنه طبق فرمایش همه عرفا یا با اجازه استادشون و این اجازه رو هم به شاگردشون اطلاع بدند با اجازه ی استاد میتونن این ذکر رو با این تعداد به شاگرد بدن می‌خواستم نظرتون رو بدونم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید همان‌طور که قبلاً عرض شد  اصل مسئله‌ی حروف ابجد مورد سؤال است. به چه دلیل ما باید به این نوع مسائل و مطالب اعتماد کنیم؟ بد نیست به جواب های شماره ۱۷۱۱۸ و ۵۰۹۴ و ۳۴۰۷ رجوع فرمائید.آری! تنها در موضوع تعداد اذکار تنها ما آن تعدادی را می‌توانیم بپذیریم که در روایات معصومین به ما رسیده است. موفق باشید

36489
متن پرسش

با سلام استاد عزیزک در عالم و جهانی که زندگی می کنیم و مظاهر اسما الهی، اگر در حضور باشیم، همه چیز ماییم و ما همه چیزیم، در عین بی شکلی. در حضور فقط احساس داشتن و عشق می کنیم، این جنس ملکوت و آسمان است. حال در عالم ماده و طبق حرکت جوهری و اینکه عالم ماده چیز خاصی نیست، آیا می توانیم بگوییم که حالات روحی انسان از غضب وترس و...همان نیستی و حاصل نزدیک شدن ملکوت انسان به نیستی است؟ اگر اینطور است، استاد خیلی دوست داشتم نماز و روزه و اعمال و زندگی صبح تا شبم کمک کند تا بتوانم بیشتر باشم هرچند الحمدلله در بعضی زمینه ها پیشرفت خوبی داشتم، اما با بروز مشکلی در زندگی اخیرا مشکلی را در درون خودم یافتم که به یکباره فهمیدم نیستم. استاد عزیز در سر نمازتون التماس دعا داشتم. ممنون میشم دعا کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعا می‌کنم. آری! باید به حضوری نظر داشت که در عین نظر به حضور بیکرانه حضرت حق، خود را عین ربط و فقر إلی الله بدانیم. هزینه‌کردن زندگی در مقابل ظلم، برآمده از روح‌های بزرگی است که در مکتب انبیاء الهی پرورش یافته‌اند. آنان را نیروهای نورانی و معنوی از هرگونه محافظه‌کاری باز می‌دارد. از خود گذشتگی‌ها زیر سایه باوری متعالی، یک فرصت است که خداوند برای یک ملت پیش می‌آورد. مانند یک رود که با خروش خود کرانه‌های خود را در می‌نوردد و مانند پروانه که ادامه خود را در دل شعله شمع جستجو می‌کند تا شعله شمع برافروخته‌تر گردد. موفق باشید

36484
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیزم: استاد من از این همه تغییر احوالاتم می‌ترسم. گاه خوبم گاه بد. گاه پر از امید گاه در اوج ناامیدی و نیستی. می‌ترسم از علایم افسردگی باشد. از کجا بفهمم این تغییر احوالات خوب است یا بد؟ و البته همیشه تغییر حال بدم به خوبم از طریق خلوت صحبت با خدا و نوشتن هایم بوده و روشن شدن نوری از درونم که مرا از سرگردانی ها نجات می‌دهد و وجودم را گرم می‌کند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید این همان «نیست‌انگاری» است که تقدیر این تاریخ می باشد و درک این حالت و نظر به راه‌های عبور از آن بسیار برای امثال شما مهم است. عرایضی در این رابطه در ۴ جلسه شده است. خوب است که به آن مطالب رجوع شود. https://lobolmizan.ir/search?search=%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C&tab=sounds   موفق باشید

36481
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب امیدوارم حالتان خوب باشد و از اینکه برای پرسش های ما وقت می گذارید سپاسگزارم. مطلبی که در ادامه می آید از مرحوم آیت الله مصباح یزدی است. ایشان فرمودند به هنگام گفتن ذكرهاى لفظى، مثل «تسبیحات اربعه»، كه معنایى را تصور مى‌كنیم و این لفظ را بیانگر و حاكى از آن قرار مى‌دهیم، مقصود این نیست كه آن معنا به خداوند متعال و یا ملائكه و دیگران تفهیم شود، چون قصد مكالمه و هم‌سخن شدن نداریم بلكه مى‌خواهیم آن معنا در روحمان اثر بخشد. اما در کلام رهبری و دیگر صاحب نظران بنده شنیدم و مطالعه کردم که هنگام نماز و ذکر گفتن ابتدا باید خداوند را مخاطب قرار دهیم و بدانیم که با او سخن می گوییم و بدانیم که به او چه می گوییم اما آیت الله مصباح فرمود قصد مان هم سخن شدن نیست میشه این تناقض را برام روشن کنید. خیلی ممنونم و آرزوی توفیق روز افزون برای شما استاد گرامی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر کدام در جای خود لازم و صحیح است. بستگی به نوع ذکر و موقعیت آن دارد مثل سوره حمد، که در یک قسمت که صفات خدا را با خود در میان می‌گذاریم، به نظر آیت الله مصباح نزدیک می‌شویم. و در آن قسمت که خدا را مورد خطاب قرار می‌دهیم، به نظر مقام معظم رهبری نزدیک می‌گردیم. موفق باشید

36475
متن پرسش

استاد گرامی سلام مجدد: کتاب سلوک ذیل شخصیت حضرت امام را مطالعه می کنم. سوالی در مورد نگاه وجودی داشتم اینکه، بطور مثال در زمان جنگ، آن ایثار و ازخودگذشتگی، آن ساده زیستی و نداشتن حب دنیا، آن محبت ها و... خود امام زمان هستند که فقط تعین خارجی در بیرون و جسمی ظهور نداشتند اما امام زمان در آن فضا بسیار نزدیک ظهور بودند، اما مثلا در فضای جامعه ی سکولار و مادی زده نسبت به آن فضا، چون ما از امام زمان و انوار آن حضرت دوریم پس ایثار و محبت و... نداریم پس این نگاه که ما محبت و ایثار را با وجود آن حضرت از هم جدا بدانیم درست نیست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان اندازه که انسان به معارف عالیه و اخلاق فاضله منوّر شود و رعایت احکام شرع را بنماید، به امام زمان «علیه‌السلام» نزدیک است و در جامعه نیز همین قاعده می‌تواند جاری باشد. پس در واقع ما غائب هستیم و نه آن حضرت. موفق باشید

36474
متن پرسش

با سلام: استاد عزیز، در مورد تاثیر نماز غفیله خواستم از خدمتتان بپرسم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر بگیرید این ما هستیم که مانند حضرت یونس «علیه‌السلام» در ظلمات دنیا گرفتاریم و با یادآوریِ نیایش آن حضرت در آن ظلمات، متذکر قسمت آخر آن آیه هستیم که فرمود: «كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» که حاصل آن آیه است که حضرت اظهار داشتند: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ». موفق باشید

36472
متن پرسش

یا اله العاصین. راه پیش رو دراز و طولانی، مقصد بجز روزنه هایی باریک نور تقریبا ناپیدا؛ «شبی چون شبه روی شسته به قیر ... نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر»، هوا مسموم و آلوده، توان از پاها رفته و سلطنت خواب چشمان را به اسارت گرفته، «نموده ز هر سو به چشم اهرمن ... چو مار سیه باز کرده دهن»، تنهایی چنگ می اندازد بیخ گلو و حس غربت را می‌پیچاند در تک تک سلول ها، «نبد هیچ پیدا نشیب از فراز ... دلم تنگ شد زین شب دیریاز». و این همان جهنم موعود است اما بسیار زودتر از آنچه که می‌پنداشتم، باتلاق منیت فرومی‌کشد به تباهی... و در این واپسین لحظه های نفسگیر طلسم و جادوی قدرتمند آخرالزمانی چیزی برای گفتن نیست الا اینکه: فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَمَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِها ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَلَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَلَأُنادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمالِ الْعارِفِينَ، يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَيَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! و راهی که او ما را ترک نکند.  اگر زندگی همان حضوری است که انسان هم‌اکنون خود را در بیکرانه وجودش به سوی او احساس می‌کند، به همان معنای احساس فقر ذاتی و فقیر الی الله‌بودن، هر چیزی که می‌خواهد ما را از چنین حضوری باز دارد، دشمن ما می‌باشد، حتی اگر در قالبی مقدس عرضه شود و به نام اخلاق بخواهد ما را از آن حضور و از آن زندگی محروم کند. راستی! مایه فریب ما در کجا نهفته است وقتی عده‌ای با تحجّر دینیِ خود با زندگی دشمنی می‌ورزند؟ اینان حتی خدای را با زندگی دشمن می‌کنند. این جا است که مولایمان در دعای کمیل برای عبور از چنین تنگناهایی با خدای خود می‌گوید آنچه باید بگوید. زیرا آن حضرت به خوبی می‌دانند از چه چیزی باید عبور کنند و به چه افقی باید رجوع نمایند. موفق باشید

36470
متن پرسش

سلام: ببخشید بنده متاسفانه اسیر استمنا هستم. تقریبا ۱۰ ۱۵ روز روزه گرفتم و گناهی صورت نگرفت. اما بعد از آن انگار طغیان کردم. بسیار بیشتر شد. سوالم اینه آیا این خاصیت نفس است؟ چه کنم رها شوم؟ دعا کنید لطفا برای بنده

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه انسان ذهن خود را مشغول امور متعالی و فطری نماید؛ می‌تواند از امور غریزی که به هر حال، اصالت ندارند؛ عبور کند، این‌جا است که جایگاه توبه معلوم می‌شود، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «والله یُحبّ التّوابین» است.در این مورد خوب است به سؤال و جواب شماره 1986 رجوع شود. موفق باشید

36456
متن پرسش

سلام و درود بر استاد ارجمند که همواره برکت وجودتان را شکر می‌گویم. استاد بنده از منظر جوانی که همواره شوق دینداری را در وجود خود حس می‌کرده ام ولی چیزهایی مانع این می‌شده که وارد دینداری شوم خواستم نکته ای را در مورد دینداری با جنابعالی در میان بگذارم و نظرتان را جویا شوم. گاهی در ذهن جوان امروز ما، دینداری به عنوان یک پگیج یا بسته تصور می‌شود که اگر دینداری را انتخاب کرد مجبور است کل این بسته و پگیج را قبول کند که البته در این بسته اینقدر مسائل فقهی از جمله حلال و حرام و مستحب و ثواب و غیره در هر امر کوچکی وجود دارد که وقتی دینداری را انتخاب کرد بیشتر از آنکه اصل دینداری را زندگی کند و تجربه کند خود را مواجه می‌بیند با این مسائل و توصیه های شرعی گسترده و انجام اعمال متناسب با آنها و در عین حال با کمبود وقت و تمرکز و حوصله. آیا به نظر شما این فقه و مسائل فقهی ما که اینگونه فربه شده است که برای کوچکترین چیزی حکم فقهی دارد خود مانعی نیست برای روی آوردن جوانان به دینداری؟ مگر جز این است که اصل دینداری ما را از مقام سرکشی به مقام بندگی و عبودیت برساند و ما حضور خدا را حس کنیم و همواره و در همه لحظات با خدا به سر ببریم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! دینداری امری نیست جز رجوع به خدایی که در عین بیکرانگی بسی متعالی است و برای رجوع به خودش، راهی از طریق انبیای الهی در مقابل ما گشوده است که همان معارف عالیه و اخلاق فاضله و احکام شرعیه است و جایگاه احکام شرعی را فقه و فقیه تعیین می‌کند برای رجوع به خدا. و این‌جا است که بعضاً همه دین تبدیل به احکام می‌شود در حالی‌که رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌واله» فرمودند: «بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیةِ السمْحَةِ السهْلَةِ؛» من به آیین استوار و بدون انحراف و راحت و آسان مبعوث شده‌ام». آری! بالاخره ادب عبودیت، رعایت احکام الهی است همان‌طور که در جواب سؤال شماره 36455 عرض شد، ولی نه آن طور که موجب تحجّر و توقف گردد. موفق باشید

36451
متن پرسش

با سلام استاد عزیز: اواخر حسی دارم نمی‌توانم بفهمم و شرحش دهم و نمی دانم چقدر بهش اصالت بدم، نمی دانم دقیقا کی شروع شد. شاید این جمله را به خودم نزدیک می بینم، که «جز این نمی توانم باشم». نمی‌دانم چیست چه حالی است. کم خوردن و کم حرف زدن برایم سخت بود ولی الان زیادیش برایم ملال آور است و نمی توانم پرخور و حرف باشم. شاغلم، منزلی دارم، خانواده دارم. احساس می کنم که تعریف کلی من شده تاریخ و مذهب و فرهنگ و سیاست و جز این نمی‌توان باشم و در فضای غیر این دست خودم نیست در فشار روحی هستم. بعد از چندین سال که به مسافرت رفتم فقط جایی که تاریخی و مذهبی است را می توانم در آن نفس بکشم. به اصفهان برای دیدار شما آمدم در آن چند روز انتخابم تخت فولاد بود و... اتفاقی به گلستان شهدا رسیدم سرمزار حاج حسین خرازی و چه وابستگی عجیبی پیدا کردم. استاد من از شهید شاید فقط نوشتن اسمش رو بلد بودم اما الان احساس می کنم که جز در فضای زندگی آنها روحم در فشار سختی است. دست خودم نیست جز این نمی توانم باشم. فقط در سر مزارها و قبرستان احساس آرامش می کنم. و داستان های دیگری که شاید فقط شما بفهمید. از شغل روزمره ام و سبک زندگی ام ناراحتم احساس می کنم در درونم عربده ای دارم که باید بر سر خودم و اطرافیانم که گرفتار مکر لیل و نهاریم بکشم. ببخشید مزاحم شدم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید جهان خود را جهانی قرار داد بسی گسترده‌تر از جهانی که انسان‌های دنیازده گرفتار آن هستند و حال با حضور در آن جهان به حکم «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» می‌توان در این جهان هم حاضر شد و با مردم حشر و نشر داشت ولی در نسبت با آن جهان، به همان معنایی که جناب مولوی در وصف پیامبر خدا دارد: «این یکی نقشش نشسته در جهان / وآن دگر نقشش چو مه در آسمان» موفق باشید

36446
متن پرسش

با سلام جناب استاد: در خصوص آیه اربعه من طیر قرآن و تفسیر مثنوی معنوی اگر ممکن است نظری بفرمایید. آیا می‌شود این چهار طیر را با چهار کیفیت ساختاری ذهن تطبیق کرد منظور همان ذهنِ دانایی که از دارایی _طبق تئوری حضرتعالی _دورمان نگه می‌دارد؟ و طیر و مرغ در این آیه استعاره است؟ و آن چه می‌تواند باشد؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال، آن واقعه که قرآن بدان اشاره دارد در همین عالم برای حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» واقع شده، تا شور ایمانیِ خاصی که ماورای باور به احیای مردگان است در شخصیت آن حضرت بوجود آید و آن حضرت، اراده احیای مردگان را در خود احساس کنند. و این‌جا است که می‌توان گفت عملاً حضرت خواسته‌اند «دانایی» را به «دارایی» سیر دهند؛ امری که بشرِ امروز، ابراهیم‌گونه نیاز دارد آن حضور را در خود بیابد. آگاهی به خوبی‌ها برای او کافی نیست باید راهی در مقابلش گشوده شود تا حضور در خوبی‌ها را بچشد دیروز اگر به او گفته می‌شد شایسته است که دروغ نگوید کافی بود تا دروغ نگوید ولی امروز باید در عالمی حاضر شود و افقی را در مقابل خود گشوده بیابد که با دروغ گفتن، آن عالم از دست برود و آن افق تیره و تار گردد. موفق باشید
 

 

36444
متن پرسش

می بینی‌ام که غم‌زده از دست خویشم و؛ / تنها مرا چرا به تماشا نشسته‌ای؟!!
می بینی‌ام که گمشده در هست خویشم و؛ / تنها مرا چرا به تماشا نشسته ای ...؟!!
می‌بینی‌ام که نای نفس نیست دیگر و؛ / اما هنوز هم به تماشا نشسته‌ای...
 صبرت نه ظلم و جور، که می دانمت / چرا تنها هنوز هم به تماشا نشسته ای ...
 باشد، خدای من، همه هستم برای تو/ اصلا هرآنچه رفت ز دستم فدای تو
 یا هرچه داده اند به دستم فدای تو باشد
 خدای من! همه هستم فدای تو، اما اگر بماند از آن هستِ من کسی ...
وای از تویی، که، حال دلم را خبر تویی /  وای از منی که منتظرم در هوای تو
ای کاش، هستِ من همه گردد فدای تو /  اما اگر گذارم از آن هستِ خود کسی
 دردا اگر که گم نشوم در هوای تو .... و خواجه هم دردها به دلش کردی که گفت:
 مرا می بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم...
اما کاش درد ما یکی بود، کاش درد او به جانم می افتاد ... حال دلم درد زلیخایی دارد که سال هاست در غمخانه دلم خانه کرده، خیلی در خودم به حال خودم باید اشک ها بریزم، من تو را ندارم که چنین بر خود و در خود می پیچم، گفتم که دعایی بکنیدم و بگویید چه کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله منوّر به دردی باشیم که بیابیم چه اندازه چاره آن درد، توجه به حضور خداوند است در جمال و سیره پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به همان معنایی که گفته شده: «ای لقای تو جواب هر سؤال / مشکل از تو حل شود بی قیل و قال». آری! بشر امروز نیاز به چنین حضوری دارد. موفق باشید

36442
متن پرسش

با سلام و احترام خدمت استاد گرامی، وقت بخیر. در مورد این که می فرمایند «خود را از همه پایین تر و گنه کار تر ببین و این که بایستی مومن عزت نفس داشته باشد» لطفا توضیح دهید که این دو مورد چگونه قابل جمع است؟ با تشکر و تقدیر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انسان در نسبت با دیگر مؤمنین در درون خود می‌یابد که چه اندازه راه نرفته در پیش دارد. ولی نه آن‌که در ظاهر و در مواجهه با دیگران، خود را خوار و ذلیل نشان دهد. موفق باشید

36437
متن پرسش

سلام استاد گرامی وقت بخیر: امیدوارم حالتان خوب باشد. می‌خواستم از شما یک راهنمایی بخواهم. من پارسال معلم شدم. و منطقه ای که درس می‌دهم چند تایی نیروی آزاد جذب کرده بودند که متاسفانه از لحاظ اعتقادی و پوشش و بقیه موارد که شاخصه معلمی نداشتند. من و همسرم احساس وظیفه کردیم و با ارتباط گرفتن گزینش گزارش این افراد را دادیم. این گزارشات باعث اخراج این افراد شد. حالا من نمی‌دانم وسوسه ی شیطان است در وجودم که چرا این کار را کردم. (یکی از کسانی که از دانشگاه فرهنگیان دو هفته بعد قبولی اخراج شد خودم تیپ ظاهری و کشف حجابش دیدم.) یا عذاب وجدان که چرا باعث اخراج این آدم ها شدم. البته هنوز چندتایی از آنها اخراج نشده اند. حکمشان آمده برای سال آینده. این میان یکی از آنها فهمید و حرف من افتاد دهن مردم. و به همه گفت من برایش زدم و نمیدانم اسم این کار آبرو ریزی هست یا نه. اما جو بسیار بدی بر علیه من درست کرده نمی‌دانم استاد کارم درست بوده یا نه. اطرافیان می‌گویند به تو ارتباطی ندارد چه کسی وارد سیستم می‌شود. اما من احساس وظیفه کردم و قدم در این راه گذاشتم خواهش می‌کنم من را از این وضعیتی که هستم با جملات و نصیحت های پدرانه تان نجات دهید. سپاسگذارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته اگر آن افراد، شایستگیِ معلمی را نداشته باشند واجب بوده و هست که به گزینش خبر دهیم. به هر حال اینان ممکن است در جای دیگر مفید باشند ولی مسئله تربیت یک نسل بسیار حساس است و ما تا حال کوتاهی‌هایی داشته‌ایم. موفق باشید

نمایش چاپی