بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سلوک دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11922
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: نمي دانم چرا در بين علما گويا کسي يافت نمي شود که درد ما را بشناسد پاسخ 11902 تان را بار ديگر مرور کنيد، ما که نه به مبدا معتقديم و نه معاد چگونه مي توانيم از ماه رجب استفاده کنيم؟ چرا شما علما نمي خواهيد بپذيريد بر شاک در اصول، عمل به ذره اي از فروع لازم نيست. زباني که ما متوجه مي شويم عقل است چرا ما را حواله به رجب و... مي دهيد که براي ما مفهوم نيست. باز از شما مي خواهم راهکاري ارائه کنيد تا از شکوک رهايي يابيم يا بگذاريد دراين باقي مانده سياهچال حيات به اندک لذايذ خوش باشيم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که عموم انسان‌ها از جهت فطری متوجه حضور خدا و ابدیت خود هستند، می‌ماند که با تزکیه‌ی لازم آن را احساس می‌کنند و لذا در کنار روزه‌ی ماه رجب برای آن‌که عقل هم چموشی نکند و همراهی نماید مباحث کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن پیشنهاد می‌کنم. از طرفی فراموش نکنید اگر دغدغه‌ی رسیدن به حقیقت را داشته باشید راه‌کارها کمک می‌کند، و اگر مایلید به قول خودتان در سیاهچال حیات باقی بمانید کسی کاری به شما ندارد که می‌فرمایید بگذارید درآن حیات بمانیم!! موفق باشید

11915
متن پرسش
استدراج و املاء يعني چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: املاء در لغت به معنای مهلت دادن است و منظور از آن در اصطلاح مهلت دادن به امت هایی است که قدر نعمت هدایت خود را نمی دانند تا بلکه هوشیار شوند و توبه کنند و یا این که عذاب مهین را برای خود فراهم کنند.

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لاِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِین: کافران مپندارند که در مهلتی که به آن ها می‏دهیم خیر آن ها است. به آن ها مهلت می‏دهیم تا بیشتر به گناهانشان بیفزایند و برای آن ها است عذابی خوارکننده» (آل عمران، 178) و در جای دیگر نیز می فرماید: «وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کیدِی مَتِین: و به آن ها مهلت دهم که تدبیر من استوار است.» ( اعراف،183 و قلم، 45)

در تفسیر نمونه آمده است:

 نملی از ماده املاء به معنی کمک دادن است که در بسیاری از مواقع به معنی مهلت دادن که آن خود یک نوع کمک دادن نیز محسوب می شود؛ آمده است، در آیه فوق نیز به همین معنی است. یعنی آنها را مهلت می دهیم.[

 علامه طباطبایی رحمة الله علیه، می فرماید: قضای الاهی هم همین است. قضاء مختص به خدای تعالی است و در آن کسی با او شریک نیست. به خلاف استدراج که به معنای رساندن نعمت بعد از نعمت است. و این نعمت های الاهی به وسائطی از ملائکه و امر به انسان می رسد. به همین مناسبت، استدراج را به صیغه متکلم مع الغیر آورد؛ ولی در املاء و در کیدی که نتیجه استدراج و املاء است؛ به صیغه متکلم وحده تعبیر کرد.

به طوری که اهل لغت گفته اند؛ استدراج دو معنی دارد. یکی این که چیزی را تدریجا بگیرند. زیرا اصل این ماده از درجه، گرفته شده که به معنای پله، است. همان گونه که انسان در صعود و نزول از طبقات پائین عمارت به بالا، یا به عکس، از پله ها استفاده می کند. هم چنین هر گاه چیزی را تدریجا و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند؛ به این عمل استدراج گفته می شود.

معنای دیگر استدراج، پیچیدن، است. همان گونه که یک طومار را به هم می پیچند. این دو معنی را راغب در کتاب مفردات نیز آورده است. ولی با دقت بیشتر روشن می شود که هر دو به یک مفهوم کلی و جامع یعنی انجام تدریجی، باز می گردند.

در مورد مجازات استدراجی که در آیه فوق به آن اشاره شده و از آیات دیگر قرآن و احادیث استفاده می شود؛ چنین است که خداوند گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت، فورا گرفتار مجازات نمی کند؛ بلکه درهای نعمت ها را به روی آن ها می گشاید. هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام بر می دارند؛ نعمت خود را بیشتر می کند. و این از دو حال خارج نیست: یا این نعمت ها باعث تنبه و بیداریشان می شود؛ که در این حال برنامه هدایت الهی، عملی شده و یا این که بر غرور و بی خبریشان می افزاید. در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناکتر است.، زیرا به هنگامی که غرق انواع ناز و نعمت ها می شوند؛ خداوند همه را از آن ها می گیرد و طومار زندگانی آن ها را در هم می پیچد و این گونه مجازات، بسیار سخت تر است. خوب است به سایت http://daneshdust.blogfa.com/post-41.aspx رجوع فرمائید . موفق باشید

11925
متن پرسش
استاد عزیز سلام در جواب بعضی از دوستان که در برخی امور دچار شک شده اند متن زیر را که گفته های آقای مصباح است قرار می دهم شاید راه گشا باشد. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم آن چه پيش ‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت ‌الله مصباح ‌يزدي (دامت ‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 07/06/90 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد. شعبه هاي شک توجيه شاکله حديث وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ در جلسات اخير بحث درباره حديثي از اميرالمؤمنين سلام‌الله‌عليه بود كه در پاسخ سؤال از ايمان بيان فرموده بودند. عرض كرديم که طبعا با شناخت اضدادِ يک حقيقت، شناخت انسان به آن حقيقت هم بيشتر مي‌شود. شايد از اين جهت است که حضرت در پايان حديث، به حسب اين نقل که در نهج البلاغه آمده، سخن از كفر و شك را هم به ميان مي‌آورند. اميرالمؤمنين عليه‌السلام بعد از بيان پايه‌هاي کفر مي‌فرمايند: شك داراي چهار شعبه است. حضرت درباره ايمان فرمودند: ايمان چهار پايه دارد و براي هر پايه چهار شعبه ذکر فرمودند، و درباره کفر فقط فرمودند: کفر چهار پايه دارد و آثار هر يک از اين پايه‌ها را ذکر کردند، و اکنون درباره شک فقط مي‌فرمايند: شک چهار شعبه دارد. در توجيه اين ترتيب مي‌توان به طور كلي‌ گفت: انسان نسبت به حقايق دين، يا شناخت كافي دارد و به آنها ايمان مي‌آورد، يا با اين‌كه شناخت دارد يا شناخت براي او ميسر است حقايق دين را انكار مي‌كند، يا در حالت شك باقي مي‌ماند. آخرين فراز اين حديث شريف در مقام توضيح حالت شک است. طبيعتا اگر كسي دنبال شناخت حقايق باشد هيچ‌گاه به حالت شك اكتفا نمي‌كند. ولي گاهي انسان در اثر عروض حالاتي خاص، به دنبال حقيقت نمي‌رود و در همان حالت شك متوقف مي‌شود. ظاهرا چهار شعبه‌اي كه حضرت براي شك ذكر فرموده‌اند چهار نوع حالت است كه شخص شاك مي‌تواند داشته باشد. مراء، شعبه اول شک التَّمَارِي؛ «تماري» باب تفاعل از مراء است. گاهي انسان در مقام شناخت حقيقت است، اما چنان حالت مراء براي او ملکه مي‌شود که ديگر موفق به ادامه تحقيق خود نمي‌شود و به نتيجه نمي‌رسد. كسي كه در مقام تحقيق برمي‌آيد بايد شقوق مختلف مسأله مورد تحقيق را بررسي کند و براي هر يک از آنها به دنبال دليل باشد و اگر شبهه‌اي دارد سؤال کند. اين روش هيچ اشكالي ندارد و اين سؤال و جواب‌ها تتمه تحقيق محسوب مي‌شود. اما وقتي كسي بنا بگذارد بر اين‌كه با هر کس بحث مي‌كند سعي كند حرف او را رد كند و در سخن او تشكيك كند، اين حالت كم‌كم براي او ملكه مي‌شود و هميشه سعي او بر اين است که هر حرفي را ابطال کند. به اين کار «مراء» گويند. يکي از ويژگي‌هاي روح آدمي که در عرصه‌هاي مختلف ظهور پيدا مي‌کند اين است که وقتي روي انجام کاري تمرکز پيدا کند و آن را تکرار کند، کم‌کم روح او با آن کار انس مي‌گيرد و ترک آن کار براي او سخت مي‌شود. اين حالت در امور طبيعي و مادي محسوس‌تر است. کسي که براي بار اول سيگار مي‌کشد وقتي دود تلخ سيگار وارد حلق او مي‌شود به سرفه مي‌افتد و ناراحت مي‌شود. اما چند مرتبه که اين کار را تکرار کرد کم‌کم تلخي آن را احساس نمي‌کند و به آن عادت مي‌کند، به گونه‌اي که اگر سيگار به او نرسد گويا گمشده‌اي دارد. در امور روحي، رواني و اخلاقي هم چنين خصلتي وجود دارد. در روايات آمده است که: «إِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً كَضَرَاوَةِ الْغِذَاء؛1 کارهاي بد هم مانند عادت به غذا به صورت عادت در مي‌آيند.» حالت وسواس ابتدا از دقت‌هاي بي‌جا شروع مي‌شود. احيانا خود شخص هم مي‌داند چنين دقت‌هايي بي‌جاست، اما به آن‌ها اهميت مي‌دهد و آن‌ها را تکرار مي‌کند. سرانجام کار او به جايي مي‌رسد که پنجاه بار دست خود را مي‌شويد و باز مي‌گويد: نشد! سوفسطائيان گروهي از اهل بحث و نظر در يونان قديم بودند كه در بحث، از روش مغالطه استفاده مي‌كردند. نظرياتي هم كه اکنون به آن‌ها نسبت داده مي‌شود همه نظرياتي توأم با شك و انكار است. گفته مي‌شود که اين افراد ابتدا معلماني بودند كه راه بحث و جدل را به ديگران مي‌آموختند. كم‌كم در اين مسير تصميم گرفتند كه به شاگردان خود روش‌هايي را تعليم دهند كه بتوانند هر سخني را رد كنند. اين اشتغال دائم و ممارست در تشكيك و رد سخن ديگران، كم‌كم خود آن‌ها را هم دچار شك كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکيک کردند و شكاك شدند. اين رويه به آن‌جا رسيد که يكي از فيلسوفان غربي اين احتمال را مطرح كرد که: شايد من اصلا خواب باشم و همه چيزهايي که مي‌بينم خوابي بيشتر نباشد. تفاوت مراء با جدال مراء با جدال فرق دارد. جدال اين است که انسان در ميدان بحث براي اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او را قانع کند. خاصيت جدل اين است که مخاطب را قانع مي‌کند. با اين روش ممکن است مطلب صحيحي القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستي القاء شود. همچنين ممکن است انسان ابتدائا بحثي را با روش جدلي مطرح کند، يا براي اعتراض به ادعاي کسي از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه اين شقوق، «جدال» نام دارند. قرآن کريم برخي جدال‌ها را خوب و برخي جدال‌ها را بد شمرده است. درباره جدال مذموم مي‌فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ؛2 و درباره جدال مطلوب مي‌فرمايد: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛3 به خود پيغمبر هم مي‌فرمايد: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛4 جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، از برهان عقلي استفاده مي‌شود که به بديهيات ختم مي‌شود. اين کار گرچه ممکن است، اما احيانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتي بيان مي‌کنند که مخاطب قبول دارد و قانع مي‌شود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده است. مثلا خداوند خطاب به مشرکاني که داشتنِ دختر را عيب مي‌دانستند مي‌فرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛5 شما که داشتن دختر را عيب مي‌شماريد چرا مي‌گوييد ملائکه دختران خدا هستند؟! آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسيم ناعادلانه‌اي! اين بحث جدلي است و خصم را محکوم مي‌کند، اما برهاني نيست. گاهي اين‌گونه بحث‌ها راه را نزديک مي‌کند و کار بدي شمرده نمي‌شود. در جدال أحسن مطلب حقي به‌سادگي و با روشي قانع‌کننده بيان مي‌شود. خداي متعال مي‌فرمايد: با اهل کتاب جدال أحسن کنيد. به آن‌ها بگوييد: ما و شما خداي يگانه را مي‌پرستيم و هر دو مي‌گوييم در برابر هر چه که خدا نازل کرده تسليم هستيم. بياييد منصفانه بررسي کنيم ببينيم آيا خدا بعد از تورات و انجيل کتاب ديگري هم نازل کرده است يا نه؟ بحث را از جايي شروع کنيد که طرف احساس کند به شما نزديک است. اما مراء اين‌گونه نيست. کسي که مراء ملکه او شده هميشه مي‌خواهد دليل طرف مقابل را ابطال کند و به حق يا باطل بودن آن کاري ندارد. اين حالت موجب مي‌شود که او در حال شک باقي بماند و با اين حال، نمي‌توان اميد داشت که حق را پيدا کند و به ايمان مطلوب برسد. شعبه دوم، خودباختگي و هراس وَالْهَوْلِ؛ عامل ديگري که ممکن است موجب ‌ابتلاي انسان به شک شود و مانع رسيدن انسان به ايمان صحيح شود، عدم اعتماد به نفس در بحث و تحقيق است. وقتي با مسأله‌اي مواجه مي‌شود به جاي اين‌که درباره آن فکر کند گمان مي‌کند قابل حل نيست و خود را با آن مسأله درگير نمي‌کند. به تعبير روايت مبتلا به هول مي‌شود (هَالَهُ) و حالت خودباختگي و هراس به او دست مي‌دهد و عقب‌نشيني مي‌کند (نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ). چنين انسان تنبل و ترسويي هم به ايمان صحيح نخواهد رسيد. ترديد، سومين شعبه شک شعبه سوم شک اين است که انسان قدرت تصميم‌گيري و تشخيص قاطع را نداشته باشد به گونه‌اي که در ميان اقوال نمي‌تواند يکي را انتخاب کند. مدام يک قدم پيش و يک قدم پس مي‌گذارد. کم‌کم اين حالت براي او ملکه مي‌شود و وسواس ذهني پيدا مي‌کند و ذهنش قدرت تصميم‌گيري پيدا نمي‌کند. دليل روشن را مي‌يابد و مي‌داند که قابل قبول است، ولي دوباره سخنان مخالفان از ذهنش مي‌گذرد و ذهن او را به آن طرف مايل مي‌کند. اما با سخن آن‌ها هم قانع نمي‌شود و برمي‌گردد. به اين صورت، بين دو طرف رفت و آمد مي‌کند و نمي‌تواند خود را قانع کند و تصميم بگيرد. اين هم نوعي بيماري رواني است. اگر انسان معمولي و نرمالي بود با ديدن دليل روشن تصميم خود را مي‌گرفت و مطلب را قبول مي‌کرد. اما وقتي حالت وسواس ذهني پيدا کرد هرچه بگويند مطمئن نمي‌شود و در حالت شک باقي مي‌ماند. تسليم هلاکت شدن، چهارمين شعبه شک قسم چهارم شک در انسان‌هاي بي‌خيالي و ماجراجو وجود دارد. برخي افراد خود را به آب و آتش مي‌زنند و کارهاي عجيب انجام مي‌دهند، به اين اميد که رکوردي به نام آن‌ها ثبت شود و مورد تشويق تماشاچيان قرار گيرند. بسياري از آن‌ها هم در اين راه هلاک مي‌شوند، ولي اهميت نمي‌دهند. براي چنين افرادي زندگي خيلي اهميت ندارد. تنها همين حالت هيجان و کف و سوت زدن تماشاچيان است که براي آن‌ها خيلي مهم است. وقتي چنين افرادي را از مرگ و آتش جهنم بيم مي‌دهي با بي‌تفاوتي از کنار آن مي‌گذرند يا مي‌گويند: «اگر جهنمي وجود داشت، بالاخره يک کاري مي‌کنيم!» با مسايل ديني هم ماجراجويانه برخورد مي‌کنند. به تعبير اميرالمؤمنين عليه‌السلام حالت استسلام دارند و هر سرنوشتي پيدا کنند براي آن‌ها مساوي است. تنها چيزي که براي آن‌ها اهميت دارد لذتي خيالي است که براي خود ترسيم کرده‌اند. نتايج شعبه‌هاي شک فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ «دَيدن» به معناي عادت ثابت است. چه زيباست تعبير حضرت! مي‌فرمايند: اگر مراء کردن براي انسان عادت شد شب او به صبح نمي‌رسد و از اين تاريکي‌ها به روشني نخواهد رسيد. کسي که کار او تنها رد کردن سخن ديگران است به ايمان نمي‌رسد. وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ؛ کسي که در مواجهه با هر مسأله‌اي که نياز به تحقيق و فکر دارد هول سر تا پاي او را مي‌گيريد، روي پاشنه‌هاي پاي خود عقب عقب مي‌رود و هميشه از مقابل مسايل مهم فرار مي‌کند. روشن است که چنين کسي هم هيچ‌گاه به مقصد نمي‌رسد. وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ؛ حضرت درباره آثار دو شعبه اول شک تنها فرمودند به نتيجه نمي‌رسد. اما براي دو شعبه ديگر نتايج خطرناکي را برمي‌شمارند. مي‌فرمايند: کسي که به حالت تردد و رفت و آمد بين دو قطب عادت کرده است و نمي‌تواند تصميم بگيرد، در بين راهْ شياطين به او حمله مي‌كنند و زير سُم آن‌ها له مي‌شود. اين هشدار حضرت به اين معناست که اين حالتي بسيار خطرناك است و بايد مراقب بود که وسواس در فكر پيدا نكنيم. بايد بدانيم که شناختن دليل صحيح، راه و روش عقلي دارد و براي بررسي هر علم و هر گزاره‌اي راه تحقيق و متدي صحيح و عقلايي وجود دارد که همه عقلاي عالم کم‌وبيش آن را مي‌پذيرند و از آن استفاده مي‌کنند و اگر در بعضي جزئيات آن، اختلافي وجود داشته باشد قابل اغماض است. مثلا همه شکل اول قياس منطقي را ـ اگر مقدماتش يقيني باشد ـ مفيد يقين مي‌دانند. لذا وقتي برهاني بر اساس شكل اول با مقدمات بديهي شكيل مي‌گيرد، انسان سالم نمي‌تواند آن را رد كند. مانند حساب دو دوتا چهارتاست. اما کسي که ترديد براي او ملکه شده، ديگر راهي براي اصلاح ذهن و عقل او باقي نمانده است. لذا شياطين به او حمله مي‌كنند و او زير سم خود له مي‌كنند. وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ کسي که مانند ماجراجويان با دست خود، خود را تسليم هلاکت مي‌کند و باكي ندارد که چه بر سرش مي‌آيد روشن است که وضعيت او از همه سخت‌تر است. آيا كسي كه خود را از بالاي كوه به اعماق دره پرت مي‌كند نجات پيدا مي‌كند؟ اگر انسان چنين حالتي پيدا كند طبعا از ايمان و سعادت دنيا و آخرت باز مي‌ماند. حضرت درباره ايمان و کفر، تعبير دعائم (پايه‌ها) را به کار مي‌برند. اما درباره شک، مي‌فرمايد: شک چهار شاخه دارد. يعني گويا شك‌هايي كه مزاحم ايمان مي‌شوند چند نوع هستند و كساني كه مبتلا به شك مي‌شوند چند دسته‌اند که در سايه اين شكاكيت از ايمان محروم مي‌شوند و سعادت دنيا و آخرت را از دست مي‌دهند. أعاذنا الله و ايّاكم. من در بين دعاها يک دعا را خيلي دوست دارم و آن دعايي است كه بعد از زيارت ائمه اطهار عليهم‌السلام مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ حَظِّي مِنْ زِيَارَتِكَ تَخْلِيطِي بِخَالِصِي زُوَّارِك؛6 حظّ و بهره من را از اين زيارت، مخلوط شدن با زوّار خالصت قرار بده!» من خودم اين لياقت را ندارم كه بگويم از زوّار تو هستم تا به من اعتنا كني. اما در بين زوّار شما كساني هستند كه شما آن‌ها را دوست ‌داريد و دعاهاي آن‌ها را آمين مي‌گوييد و براي آن‌ها شفاعت مي‌كنيد. ما را هم با آن‌ها قاطي كنيد و براي همه ما شفاعت كنيد. خدايا! ما را هم جزء كساني قرار بده كه در اين ماه، گناهان آن‌ها را آمرزيدي و عاقبت آن‌ها را ختم به خير مي‌كني.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب دوستانی که دچار شک هستند از نگاه آیت اللّه مصباح. موفق باشید

11902
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهر زاده: در سوال قبل گفتم که یک سال است که دچار شکوک عدیده ای شدم و شما ده نکته با شرح صوتی تان را توصیه نمودید اگر خاطرتان باشد چند سال پیش شب قدر بعد از نماز صبح از مسجد تا منزلتان در خدمتتان بودم و گفتم که شما استدلالی در این کتاب بحث نمی کنید مثلا برای اثبات فرا زمان و مکان بودن نفس به رویای صادقه استناد می کنید لکن ما نه رویای صادقه را تجربه نمودم و نه به فرض داشتیم قانع کننده می بود. در این کتاب برهانی چندان بحث نکردید و ما در چند سال پیش که می خواستم بر آن کار کنم بسی اذیت شدم و به توصیه خودتان دست از ادامه کار کشیدم و هم اکنون نیز دست از سایر آثارتان کشیدم. اکنون درخواست داریم بگویید چه کنم یا شجاعانه بگویید دست از شریعت بکشم و تارک الصلاه شوم کما که بعضا شدم یا راهی پیش پای ما بنهید غزالی دو ماه در شک بود و چه دردناک بود برایش من مشابه شک او بلکه بسی بدتر از آن دچارم آن هم بیش از یکسال نه از عنایات الهی خبری شد بلکه روز بروز بدتر شدم و فساد اخلاقی امان فزون تر گردید. غزالی به تصوف پناه برد ما را اندیشه بر این است که به مواد مخدر پناه برم شرابی (موادی) تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یکدم بیاسایم ز دنیا (عقبی) و شر و شورش
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شراب تلخ همان سلوک است و ریاضت و زیر پاگذاردن هوای نفس، و ماه رجب برای چنین سلوکی در پیش است. ماهی است که شما را از دنیا و عقبی آزاد می‌کند و إن‌شاءاللّه خدایی می‌شوید برای یافتن حق باید ناز خدا را بکشید نه این‌که ناز کنید زیرا: «گر جمله‌ی کائنات کافر گردند / بر دامن کبریای‌اش ننشیند گرد». موفق باشید

11901
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز بنده با مطالعه کتاب ادب خیال و عقل و قلب به این نتیجه رسیدم که باید برای خیال و عقل و قلب برنامه داشت تا بتوان به سرمنزل مقصود رسید، لطفا به بنده کتبی را برای ادب کردن خیال و کتبی را برای ادب کردن عقل و کتبی را برای ادب کردن قلب معرفی کنید، چون به شدت نفسم احساس نیاز به ادب شدن دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از آن‌که فهمیدیم باید خیال و عقل و قلب را تربیت کرد باید متوجه باشیم این قرآن و روایت است که در این امور به ما کمک می‌کند و لذا با رجوع به قرآن جهت یافتن حقایق عالم و سنن جاری در عالم و با رجوع به روایات جهت رعایت اصول اخلاقی و رعایت حقوق خلق و نفس و حق می‌توانیم راه خود را به نتیجه برسانیم. موفق باشید

11876
متن پرسش
سلام استاد: اگر بخواهیم بطور عملی توکل خود را بالا ببریم چه باید بکنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید همه‌کاره‌ی عالم را خدا بدانیم و در راستای چنین عقیده‌ای طبق وظیفه‌ی الهی عمل کنیم. موفق باشید

11875
متن پرسش
با سلام بر مهدی موعود و پیروان ایشان: لطفا بفرمایید حقیقت وجودی حجاب چیست؟ اگر بخواهیم به حقیقت وجودی گناهانی مثل غیبت و دروغ پی ببریم از چه طریقی ممکن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما باید در زیر سایه‌ی رحمت الهی روزگار بگذرانیم تا رحمت الهی ما را بپوشاند و اگر به شجره‌ی ممنوعه نزدیک می شویم و رحمت الهی از ما فرو افتد خود را برهنه می‌بینیم و سرگردانِ جمع‌آوری برگ‌های بهشت می‌شویم تا به خود بگیریم. تمام دستورات الهی برای آن است که بتوانیم در زیر سایه‌ی رحمت الهی بمانیم. موفق باشید

11874
متن پرسش
‎سلام علیکم: خواستم نظر شما را در مورد سخن قابل تامل آیت الله فاضل لنکرانی رحمه الله بپرسم که فرمودند: «من پنجاه سال است دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم، واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات، تا می توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بینداز. اگر قیامت کسی از تو سوال کرد بگو فاضل گفته بود» چون قصد اجرای آن را داریم لذا برای ما مهم است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن گرانقدر همان سخن اولیاء معصوم«علیهم‌السلام» است که به ما فرموده‌اند در مقابل حوائج مؤمنین نباید بی‌تفاوت باشید وگرنه راه بهشت را گم کرده‌ایم. موفق باشید

11866
متن پرسش
با سلام و ضمن تشکر از شما: سوالی از حضورتان داشتم در رابطه با تکلیف و حق پدر و مادر. بنده در خانواده مذهبی نبودم و مدام از جانب فامیل و خانواده بابت اعتقادات و افکارم مورد تمسخر و سرزنش قرار می گیرم و یکی از این موارد که بارها و بارها باعث بحث و رفتار نه چندان خوبی بین من و پدرم شده است مسئله پرداخت خمس است یا شرکت در مجالس گناه و... بارها بابت پرداخت خمس صحبت کردم اما منجر به عصبانیت و ناراحتی ایشون شده است و حتی باعث توهین و بدرفتاری با من هم شده و البته ایشان اخلاق تندی هم دارند و با هر امری که مخالف میلشان باشد رفتار اینگونه دارند بارها سعی کردم تحمل کنم اما گاهی اوقات من هم رفتاری می کنم که ناراحتی را بیشتر می کند واقعا در اینگونه موارد تکلیف چیست؟؟ به هر حال هرکس عزت و شخصیتی دارد و در برابر تخریب آن واکنش نشان می دهد و این نگرانی هم مدام همراه من است که این اخلاق و تضاد فکری بسیار من با ایشان در امر ازدواج هم مشکل ساز شود چرا که اولویتها و ملاکهای من برای ایشان بی معنی و اولویتهای ایشون هم برای من اصلا اولویت نیست. بسیار لطف می فرمایید اگر به بنده کمک کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی روشن است که شما نمی‌توانید پدرتان را متذکر وظایف شرعی‌اش بکنید، تکلیفی ندارید که بخواهید دعوا راه بیندازید. درگیر نشوید و احترام‌شان را حفظ کنید. موفق باشید

11873
متن پرسش
سلام: بنده همچنان منتظر پاسخ سوالم هستم. بنده نمی توانم پای حرفهای خیلی از روحانیون و حتی مجتهدین بنشینم چون آن ها را متناسب با امروز نمی دانم. چرا جواب نمی دهید؟ درد بنده چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده برای چندمین بار عرض می‌کنم بالاخره همان عزیزانی که شما به‌راحتی سخنانشان را قبول دارید مثل جناب استاد پناهیان از همین علماء و مجتهدین بهره برده‌اند. سعی کنید با حضور در جلسات علماء به عمق روحی که آن‌ها حامل آن هستند نظر کنید. موفق باشید

11856
متن پرسش
سلام علیکم: بنده حقیر مدتیست توفیق خواندن نماز شب دارم ولی به نماز وتر که می رسم تو قنوت کم میارم احساس می کنم نمیتونم با خدا حرف بزنم. هفتاد مرتبه استفرالله 300 مرتبه العفو 7 مرتبه هذا مقام هم میگم بعضی اوقات هم برای چهل مومن دعا می کنم ولی دلم راضی نیست. (یک کلام دعا کردن بلد نیستم) استاد عزیز خواهش می کنم راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. به همین جهت هم حضرت آیت اللّه حسن‌زاده«حفظه‌اللّه» می‌فرمودند باید گدای سمجی باشیم. گفت: «بیا ای دل که امشب در بکوبیم / بیا این بار محکم‌تر بکوبیم» محکم‌ترکوبیدن با در نظرگرفتن این موضوع حاصل می‌شود که متوجه باشیم از همه جهات نیازمند خدا هستیم. موفق باشید

11850
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم استاد گرامی: در مبحث ده نکته فرموده اید راههایی وجود دارد که انسان خوابهای راست ببیند و خوابهایش را فراموش نکند. اگر ممکن هست راهکاری که در این زمینه ها وجود دارد را بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه با رعایت دستورات اخلاقی و کنترل خیال جلو ببریم، به همان اندازه رؤیاهای ما صادق می‌شود. موفق باشید

11849
متن پرسش
با عرض سلام: اگر درباره کسی که می خواهد وارد دادگستری به عنوان قاضی شود و ما از بدحجابی او و نداشتن هویت دینیش و معتقد نبودنش به ولی فقیه آگاه باشیم و این امر را به اطلاع کسانی که درباره اش تحقیق می کنند برسانیم آیا این امر افشا کردن راز دیگران نیست؟ اصلا آیا مسئولیتی گردن ما هست برای افشای واقعیت یا نه؟ در چه مواردی اجازه افشاگری داریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این امر واجب است و سکوت در این موارد موجب ضرر و زیان به نظام اسلامی می‌شود. موفق باشید

11842
متن پرسش
سلام: من در سن میان‌سالی‌ام و به ‌شدت درگیر گذشته‌ام و از این‌که تا این حد غافل و جاهل بوده و به خود و اطرافیانم ظلم کرده‌ام مخصوصا فرزندانم، نمی‌توانم که خودم را ببخشم چون من خیلی چیزها را از دست داده‌ام که دیگر باز نمی‌گردد. من سرمایه‌های وجودیم را، قلبم را، روحم را نابود کردم و پسرم را تربیت دینی درست نکردم. چون خودم شناخت درستی از انسان نداشتم و حال چطور می‌توانم در «حال» زندگی کنم درصورتی که آثار اعمال و انتخاب‌های گذشته‌ام زندگیم را و درونم را تحت تاثیر قرار داده و انگیزه هایم از دست رفته! ازاین‌که می‌بینم پسرم تا این حد دنیاطلب شده و حتی به زور نماز می‌خواند و نسبت به خدا بی‌تفاوت است؛ از خودم متنفر می‌شوم و مدام گذشته را مرور می‌کنم. الآن راه را شناخته‌ام اما کو «دل» و انگیزه‌ای که راهرو باشد؟! من در مقابل تمامی اعمال فرزندم مسئول هستم و حتی در برابر گمراهی فرزنداش. حال شما بزرگوار بفرمایید چطور می‌توانم در «حال» زندگی کنم و نه در «گذشته» یا «آینده»؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف‌ها یعنی چه؟! اگر گمراهی فرزندان ما به جهت ما باشد پس گمراهی همه‌ی فرزندان آدم به جهت حضرت آدم خواهد بود! ما در تربیت فرزند علت مُعِدِّه هستیم و اگر بخواهند خوب شوند در بستری که ما فراهم می‌کنیم انتخاب‌های آن‌ها بهتر عملی می‌شود، ولی هرکس خودش مسئول خوب‌بودن یا بدبودنِ خودش است. به تعبیر عارف سالک حضرت آیت اللّه حائری شیرازی«حفظه‌اللّه‌تعالی» ما وجه «ما فِی‌الشرایط» انسان هستیم و نه وجه «ما فی‌الضمیر» انسان. شما از همان موقعی که حق را شناختید مطابق شناخت خود عمل کنید تا همه‌ی ضعف‌های گذشته از بین برود زیرا قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» حسنات و خوبی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برد. موفق باشید

11830
متن پرسش
سلام بر مهدی موعود و پیروان ایشان: بفرمایید چطور می شود افکارمان را زیبا کنیم؟ و تمامی افکار زشت و بد و حتی خنثی را از فکرمان بزداییم و همه کس و همه چیز را حتی بدی ها را زیبا ببینیم؟ چطور می توانیم دست از تفسیر کردن های ذهنی برداریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا کتاب «تفکر زائد» از آقای مصفا خوب است و بعد کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود». موفق باشید

11827
متن پرسش
سلام خدمت آقای طاهر زاده: لطفا بفرمایید با چه ریاضت هایی می توان تجرد روح را شدیدتر نمود و آیا سن و سال هم در انجام ریاضت ها دخیل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت حرام و حلال الهی با رویکرد آزادشدن روح از حاکمیت بدن. موفق باشید

11823
متن پرسش
سلام علیکم: آیا در سنین میانسالی یعنی 40 سال هم می توان سیر و سلوک داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:چرا که نه؟!! إن‌شاءاللّه با پختگی کا را جلو می‌برید. اگر راهی در نظر ندارید سیر مطالعاتی روی سایت خوب است. موفق باشید

11822
متن پرسش
استاد عزیز سلام: ریشه وسواس فکری از کجاست و چطور می توان بر آن غبه کرد؟ آیا افکار وسواسی در مورد مذهب گناه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکرهایی که بدون اختیار ما به سراغ ما می‌آید گناه نیست. در مورد دفع وسواس فکری إن‌شاءاللّه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند. موفق باشید

11839
متن پرسش
چرا تا حالا کسی برای وسواس فکری درمان قطعی پیدا نکرده؟ چرا با وجود دانش پیدا کردن فرد همچنان درگیره؟ اینهایی که سلوکهای عرفانی دارن در آن حال معنوی چرا به فکر بقیه نیستند تا از خدا براشون راه حلی داده بشه؟ سلوکی که فقط به فکر رهایی خودمان باشیم چه فایده ای داره؟ آیا مگر نه اینکه همه ی ما یک حقیقت واحدیم، شماهایی که طی طریق کردید تو عشق و حال خودتونید و اون بالا پیش خدا نشستید!ما بیچاره های درمانده اسیر و همنشین شیطان!نیازمند کلامی گره گشا هستیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرفا توصیه به انجام شریعت می‌کنند که تنها راه درمان وسواس فکری است. موفق باشید

11837
متن پرسش
چگونه می توانیم اراده خود را تحت فرمان خدا در آوریم طوری که هر چه به دلمان وارد می شود بفهمیم امر خداست و انجامش دهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وظیفه‌ی ما با انجام به شریعت الهی همین است ولی چون بالاخره تا آخر، نفس امّاره در صحنه است باید ملاک را عمل امام معصوم قرار داد که اگر مطابق حرکت و افکار آن‌ها است، آن اراده‌ی الهی است. موفق باشید

11793
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به جواب سوال 11772 که در جواب قسمت سوم فرمودید: (3- بنده نمی‌دانم چه اذکاری را نباید بدون استاد گفت ولی می‌دانم اذکار عام را می‌توان بدون استاد گفت. روش حضرت امام دادن ذکر به روشی که معمول است نبوده) برای بنده این سوال پیش آمد که چرا در جواب سوال 11737 به یکی از کاربران فرمودید: (باسمه تعالی: سلام علیکم: ذکر یونسیه تا «نُنْجِی الْمؤمنین» است ولی همان‌طور که متوجه شده‌اید بی‌استاد این کار را شروع نکنید. حداقل تا 35 سالگی این کار را به طور مرتب انجام ندهید تا این‌که استاد مطمئنی پیدا کنید. موفق باشید) 1- حکمت اینکه به بنده می فرمایید نمیدانم چه اذکاری را نباید بدون استاد گفت و به آن کاربر فرموده بودید ذکر یونسیه را بدون استاد نگویید چیست؟ 2- بالاخره استادی در حد شما برای پرورش نفس خود حتما از اذکار و استاد استفاده کرده، لطفا بفرمایید با توجه به اینکه بنده 32 سال سن دارم اگر ذکر یونسیه را با روزی 400 بار بعد از نماز صبح یا عشاء شروع کنم برای بنده مشکل ایجاد می شود؟ پیشنهاد شما چیست؟ لطفا بنده را راهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً می‌دانید ذکر یونسیه از اذکار عام است و حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند موجب رفع غم می‌شود. با این‌همه باید انسان از نظر معرفتی در حدّی باشد که در سیر إلی اللّه نظر وجودی به حقایق داشته باشد و توهّم خود را نیز بتواند کنترل کند، وگرنه آن ذکر کمکی به او نمی‌کند. بعد از مباحث معرفت نفس و معاد، إن‌شاءاللّه آن ذکر مفید خواهد بود. موفق باشید

11804
متن پرسش
با سلام: به نظر شما در این زمان سفر به عربستان به قصد زیارت خانه خدا (عمره مفرده)صحیح است که اینها پول ما را می گیرند و علیه خودمان خرج می کنند؟ حج واجب، واجب است و طرف باید برود اما چه لزومی دارد که افراد عمره مفرده انجام می دهند؟ 2. من نمی توانم این قضیه را هضم کنم که ما چرا باید برای انجام کارها در کشورمان از آمریکا و دیگران اجازه بگیریم، مگر خداوند در قرآن نفرموده که کفار را بر شما ولایتی نیست و آنها هیچ کار نمی توانند بکنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نظر مقام معظم رهبری آن است که ما تریبون حج را خالی نکنیم، ولی در رابطه با موضوع اخیری که پیش آمده باید ببینیم نظر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» چیست؟ حضرت آیت اللّه مکارم در درس خارج خود به نحوی تذکر داده‌اند که گویا باید خیلی هم در این شرایط مشتاق انجام عمره نباشیم 2- ما در رابطه با جریان هسته‌ای از آمریکا هرگز نباید اجازه بگیریم، در مذاکرات سعی می‌کنیم رقیب را خلع سلاح کنیم و حضور فرهنگی خود را در جهان اثبات کنیم که در جواب سؤال شماره‌ی 11791 در این مورد نکاتی عرض شد. موفق باشید

11772
متن پرسش
سلام علیکم: جناب استاد 1- چرا بعضی مواقع که ذکر می گوییم به جای اینکه بسط روحی و قلبی به دست آوریم برعکس دچار قبض روحی و قلبی می شویم؟ 2- برای رفع این مشکل چه راهکاری بکار بگیریم؟ 3- چه اذکاری را نباید بدون استاد گفت؟ 4- در این شرایط زمانه چگونه استاد پیدا کنیم و آیا عمل به احادیث ائمه (ع) و انجام واجبات و ترک محرمات برای رسیدن به قرب الهی کافی نیست، یا خطر انحراف هست و باید حتما استاد داشت و تحت نظر استاد راه را پیمود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2- اذکار عام مثل ذکر «لا إله إلاّ اللّه» و یا «یا حیّ و یا قیّوم» و صلوات بر محمد و آل محمد روح را متوجه انوار گشوده‌ی حضرت حق می‌کند، لذا باید متوجه باشیم در ذکر چه رویکردی داشته باشم 3- بنده نمی‌دانم چه اذکاری را نباید بدون استاد گفت ولی می‌دانم اذکار عالم را می‌توان بدون استاد گفت. روش حضرت امام دادن ذکر به روشی که معمول است نبوده 4- در این زمانه سخن آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» حجت است که فرموده‌اند: «علم تو، استاد تو است» و بنده عرایضی در این مورد در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» داشته‌ام. موفق باشید

11775
متن پرسش
سلام علیکم: امیدوارم سال خوبی داشته باشید به علت عدم دسترسی به آثار شما قبلا تقاضا کردیم که شرح معاد و آداب الصلاه را در سایت قرار دهید اما جوابی دریافت نکردیم. استاد خواهشا این لطف را در حق ما کنید و این دو بحث را در سایت قرار دهید یا جوابی دهید که دیگر تقاضا نکنیم. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی

سلام علیکم: فایل های صوتی بمرور زمان وباتوجه به اهمیت مطالب ودرخواست کاربران روی سایت قرار خواهد گرفت.ولی درصورتی که بخواهید دسترسی سریعتر به مطالب داشته باشید یا صوت جلسات دارای کیفیت صوت بالا(فایل اصلی) باشد بهتر است باآقای حسن نظری (09136032342)تماس بگیرید تا برایتان ارسال گردد.مدیریت سایت

11764
متن پرسش
عرض سلام و تبریک به مناسبت آغاز سال جدید و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها خدمت استاد محترم: استاد عزیز شما در کتاب خویشتن پنهان در جلسه 6 فرمودید که قوای انسان بوسیله تن کامل می‌شود. حال این کمالات یا انسانی است و یا حیوانی. در اینجا برای من 3 سوال پیش آمده: 1- ما به چیزی می‌گوییم کمال که موجب رشد و تقرب نفس شود. با این تعریف آیا کمالات حیوانی هم منجر به تقرب می‌شود؟ هرچند تقرب به اسم قهر و غضب الهی باشد؟! 2- وقتی کاری انجام می‌دهیم قوایی در ما به فعلیت می‌رسد. حال اگر پس از یک کار نیک و ثواب، گناهی مرتکب شویم چه بر سر آن کمال می‌آید؟ آیا از بین می‌رود؟ آیا کمالات انسانی و حیوانی یکدیگر را نفی می‌کنند و از میان می‌برند؟ چون می‌دانیم چیزی که به فعلیت رسیده مجددا تبدیل به قوه نمی‌شود. 3- انجام اعمال نیک مانند زیارت کربلا در انسان ایجاد سرور و نشاط می‌کند و به انسان حال و هوایی می‌دهد. حال با اولین گناه این حال از دست می‌رود. آیا اثر زیارت و کمال حاصل از آن هم از دست می‌رود؟ چرا پس از ارتکاب گناه آن نشاط و انرژی دیگر احساس نمی‌شود و حتی نوری که در چهره فرد بود از بین می‌رود؟ با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تعریف کمال در اصطلاح آقایان نسبت به موضوع است. لذا کمال حیوانی برای حیوان کمال است 2- چیزی که به فعلیت رسید دیگر به قوه‌ی خود برگشت نمی‌کند ولی ما در مقابل قوه‌های دیگری قرار داریم که گناهان موجب می‌شود مسیر به فعلیت‌رساندن آن‌ها را از دست بدهیم 3- هرگز گناهانی که پیش می‌آید به راحتی اعمال ما را حبط نمی‌کنند بلکه صورت گناه جدید بر نظر به حال معنوی قبلی غلبه می‌کند و با انجام عملی نیک اثر آن گناه از بین می‌رود زیرا فرمود: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‏» حسنات، سیئات را از میان برمی‌دارند. موفق باشید

نمایش چاپی