بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سلوک دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27244
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: چند روز پیش صحبت‌های استاد دینانی رو می‌شنیدم. ایشون این بیت از مولانا را خواندند (بد به نسبت باشد این را هم بدان / پس بد مطلق نباشد در جهان) و پیرامون آن صحبت‌های خوبی کردند. الان برای بنده این سوال پیش آمده که آیا واقعا هیچ بد مطلقی وجود ندارد؟ یعنی هیچ عملی به طور مطلق بد نیست؟ مثلا ربا یا زنا یا ... به طور مطلق بد نیستند آیا؟! سوال دیگری هم داشتم. زنی که در دفاع مقدس به او گفته شد همسرش شهید شده و وی یقین کرد که همسرش شهید شده و بعد از چند سال ازدواج مجدد انجام داد و بچه‌دار شد اما همسر او شهید نشده بود و اسیر بود و بعد از چند سال از اسارت برگشت تکلیف این زن با این دو همسر چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحث در مخلوقات خدا است که هیچگدام در ذات خود بد نیستند مثل سیل که آبِ زیاد است و نسبت به خانه‌های سرِ راهش، شرّ است. و البته بحث اعتباریات مثل آن‌که خداوند اعتبار کرده است که مثلاً ربا و زنا حرام باشد؛ موضوعش متفاوت است. در این مورد کتاب «عدل الهی» از شهید مطهری و یا جزوه‌ی «معارف ۱» که بر روی سایت هست، مفصل‌تر بحث را دنبال کرده است. ۲. در این مورد فقها هستند که باید نظر بدهند و نظر داده‌اند. خوب است به آن‌جا رجوع شود. موفق باشید

27238
متن پرسش
سلام علیکم: آیا می توان گفت اگر خواست مردم جوامع مطابق اراده اولیاء الله نباشد و در مسیری غیر از آن مسیر بخواهند حرکت خویش را پیش ببرند، حضرت حق با وجود اختیاری که به آن ملتها داده ولی در عین حال راه و مسیری را بر اولیاء الهی و دلهای آماده اشراق و نفحه الهی می گشاید تا نشانه ای باشند برای مردم جهت عبور از راه های غیر ناب و توحیدی و اجازه ندهند حقیقت زیر حکومت های غیر الهی گم شود مثل کربلا که اباعبدالله (ع) که با شهادت خود و با آن رویای صادقه ای که رسول خدا فرمودند خداوند می خواهد تو را کشته و خانواده ات را اسیر می بینند، راهی را می گشایند که تاریخ از آن ساخته و تغذیه خواهد شد و در عین حال مانعی برای تداوم انحرافات اموی گشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً همواره همین‌طور بوده و به همین جهت می‌توان گفت خداوند همواره حجت را بر مردم تمام می‌کند تا راه را از چاه تشخیص دهند. مشکل وقتی است که انسان‌ها با آلوده‌شدن به گناهان، حجت‌های خدا را درک نمی‌کنند. موفق باشید

27227
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: بنده از نوجووانی به عرفان و سیر و سلوک علاقه مند شدم و چون فرد راهنمایی نداشتم به طور سطحی اقدام به مطالعات پراکنده نموده و به دلیل شرایط تربیتی و مزاجی خاصی که داشتم دچار ناامیدی و سردرگمی شدم به نحوی که ۱۰سال نه تنها نماز را ترک کردم بلکه در گرداب گناهان افتادم. اکنون می خواهم تجدید قوا نموده و در راه عبودیت قدم بردارم ولی از آنجایی که هر فرد بسته به مزاجی که دارد باید غذاها و فعالیت های متناسب خودش را انتخاب کند من نیز علاقه مندم با توجه به روحیاتم و استعدادم خط فکری و عملی خاصی را دنبال کنم و از انبوه مطالب نظری که منجر به عمل نشده خسته شده ام. ولی مشکل اینجاست که من برای شناخت روحیات و استعدادم و اینکه کدام مسائل نظری و چه کارهای عملی متناسب با من بوده و در برهه ی کنونی بیشترین فایده را در راه عبودیت برای من داشته باشد، دچار سردرگمی هستم و از آنجایی که اعتقاد دارم باید به گونه ای کار کنم که این ده سال عمری که به بطالت رفت نه تنها جبران شود بلکه ره چند ساله را یک شبه بروم تا در این شرایط آخرالزمانی از قافله منتظران جا نمانم. استدعا دارم بنده را راهنمایی کرده تا وظیفه خود و خط فکری و عملی خود را پیدا کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا سری به متنی که تحت عنوان «دعا در آغوش خدا» در کانال مطالب ویژه است، بزنید به آدرس https://eitaa.com/hasannazari110  2- از سیر مطالعاتیِ سایت غافل نباشید، إن‌شاءاللّه کارساز است. موفق باشید

27226
متن پرسش
عرض سلام و خدا قوت: استاد طاهر زاده عزیز. حال و هوای این روز هایم بیشتر روضه است. راهی برای خودم نمی بینم که پاک شوم و قرب بیشتری حاصل شود مگر روضه حسین سلام الله علیه. گناهکارم اما طالبم، روسیاه هستم‌ اما مشتاقم. بدبخت هستم اما پیگیرم. خدا و اهل بیت علیهم السلام را می خواهم، دلم تنگ شده. لعنت به کرونای منحوس که هیات و روضه های هفتگی را تعطیل کرد، نماز جمعه و جماعت را تعطیل کرد، اعتکاف و منبر علمای صاحب نفسمان را تعطیل کرد. چه کنم؟ شما بگوید، خسته شدم. اولش می خواستم یک سوال کوتاه بکنم که وقتی در روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام به اوج غم می رسیم و صدای ناله مان بلند می شود کاری جز لطمه زدن و روی پا زدن و گریستن و هق هق نداریم. شما می گویید در این لحظه چه کاری کنیم و به چه چیزی فکر کنیم که اوج بگیریم؟ سوالم این بود اما نمی دانم‌ چه شد سفره دل پر از دردم را باز کردم و با شما عزیزمان گفتم. جوانم اما آرزو و امید وصل دارم. ماه رجب رفت و ۱۲ روز از ماه شعبان هم رفت و ما هنوز امیدوارم به سوالم (راجب اوج روضه) و درد و دلم پاسخی پدرانه بدهید چرا که حس می کنم دل شما هم از این وضع بدرد آمده. التماس دعای فرج استاد. تشکر یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به حضور عرشیِ مولایمان حضرت امام حسین «علیه‌السلام» باید نظر کرد. ۲. با دعا، با فرهنگی که اهل‌البیت «علیهم‌السلام» در مقابل ما قرار داده‌اند باید کار را جلو برد. متن ویرایش‌شده‌ی جلسه‌ی ۶ از «مناجات التائبین» تحت عنوان «با دعا در آغوش خدا» که در کانال «مطالب ویژه» به آدرس https://eitaa.com/hasannazari110 هست رجوع فرمایید. موفق باشید  

27216
متن پرسش
سلام علیکم: آیا عادت کردن به امور می تواند راهکاری برای تربیت باشد یا ایجاد عادت حتی در امور خوب و پسندیده، باعث تضعیف آزادی و ارادۀ اخلاقی فرد نمی شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بنا به نظر کارشناسان تعلیم و تربیت، ابتدا عادت‌های خوب است که انسان را در مسیر صحیح قرار می‌دهد و پس از مدتی که انسان با عقل خود آن عادات را ارزیابی کرد و پذیرفت، به راحتی می‌تواند انجام دهد مثل نماز که به ما دستور داده‌اند از نوجوانی افراد را به انجام آن عادت دهند. موفق باشید

27211
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله استاد گرامی: پس از مطالعه کتاب پرفیض «رمضان دریچه ای به عالم معنا» و با توجه به اینکه بنده مقداری قضا و کفاره بر گردنم است این سوال برایم پیش آمد که آیا ادای فریضه و گرفتن روزه قضا و کفاره آن تاثیر خاص روزه را دارد یا خیر!؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً تأثیر دارد. زیرا «چه خوش بُوَد که برآید به یک کرشمه دو کار». موفق باشید

27210
متن پرسش
سلام استاد: طاعات قبول. با توجه به حدیث حضرت رسول (ص) درباره ی وضو. و این برداشت که وضو برای نظافت روح هست نه نظافت بدن، پس چرا کوچکترین مانعی برای رسیدن آب به بدن، وضویی که هدفش طهارت روح هست رو باطل میکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیرا آب، صورتِ اطلاق حق است و باید به بدن برسد تا برای روح انسان زمینه‌ی اُنس با حضرت حق که مطلقِ وجود است، فراهم شود. موفق باشید

27209
متن پرسش
سلام استاد: استاد بیش از صد بار توبه کرده ام و باز توبه شکستم بهترین راه برای قوی شدن اراده چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود هرچه بیشتر در معارف الهی، مثل معرفت نفس و یا با نظر به راه‌کارهای کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» ساحت خود را ساحتِ انسان‌هایی قرار دهید که در معرض چنین گناهانی نیستند و می‌بینند که این انسان‌های گناه‌کار چگونه اسیر قفس‌های تنگِ امیال خود هستند. موفق باشید

27193
متن پرسش
سلام: در تمام امور زندگیم گره ایجاد شده. شنیدم علل مختلفی داره که یک علل ممکنه مظالم باشه. البته خودم علتش رو نمیدونم که چرا گره ایجاد شده. اما اگر احتمال مظالم در گذشته باشه. از طرفی بخواهم این احتمال رو جبران کنم، چگونه رد مظالم کنم در حالی که نمیدونم واقعا مظلمه ای اتفاق افتاده یا نه؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با دادن صدقه و تواضع و صله‌ی رحم و صداقت و کم‌کردنِ آرزوهای دنیایی، إن‌شاءاللّه مشکل حل می‌شود. موفق باشید

27189
متن پرسش
سلام: در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شوند» مطالبی را گفته اید که بنده برداشتم از آنها این هست که نباید به صورت علمی به سراغ فروعات دین بریم. مثلا به لحاظ علمی خصوصیات زیادی برای نماز ذکر شده که البته نمی شود از آنها چشم پوشی کرد! خب به هر حال به کلی از اینها چشم پوشی کنیم یا اینکه فقط باید طوری با اینها برخورد کنیم که ایجاد انگیزه ای برای انجام عمل نشود! و اصلا اگر تکنولوژی بتواند گوشه هایی از منفعت اعمال دینی را به ما نشان دهد و ما اعمال دینی را تحلیل علمی کنیم و منافعی را که تکنولوژی گفته بیان کنیم آیا این در آخر به حذف دین می انجامد؟! یعنی امکان دارد حتی انسانهای مسلمان و مومن هم فکر کنند علم بدون دین می تواند سعادت انسانها را تامین کند؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دین الهی برای آن است که انسان را در ساحاتی بس متعالی جای دهد و دیدگاهی بسیار گسترده‌تر از آنچه علم تجربی از واقعیات در مقابل بشر می‌گذارد، را نشان دهد. در جلسات ۵۰ به بعد شرح آن کتاب، در این مورد نکاتی عرض شده است خوب است به شرح صوتی کتاب نظری داشته باشید. موفق باشید

27186
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: جواب پاسختان را دریافت کردم. واقعا همینطور است ولی با توجه به اینکه ایشان از تموم فعالیتها کناره گرفته و به خاطر یکسری مسایل اصلا دوست ندارد افراد فکر کنند جز گروهای مذهبیه و در شهر ما هم بستر هیچ گونه فعالیت مذهبی نیست ما چگونه می توانیم به ایشان کمک کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که در مسیر رشد معارف، خود را تقویت کند تا خداوند راهِ اصلی را در مقابلش بگشاید. سیر مطالعاتی سایت، إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید

27169
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار: آیا شما برای به چاپ رساندن اصوات شرح زیارت جامعه کبیره خودتان اقدامی کرده اید؟ از شما می خواهم که کار را انجام دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد شده است، ولی کار بسیار سنگینی است. موفق باشید

27155
متن پرسش
سلام استاد عزیز: سال نو شما مبارک حدود ۲۰ ساله که از مطالب پر بار شما استفاده می کنم. همینطور از اساتید دیگه نیز توفیق بهره گیری داشتم اما فکر می کنم عبادات من در کنار این کسب معارف من رو به کمال سوق نداده چون مورد قبول واقع نشده برای این حرفم علت دارم استاد عزیز سه الی چهار روز است که افتادم در دام شهوت میدونم گناه هست اما توان مبارزه با خودم را ندارم. استاد عزیز کارهایی کردم که شرم می کنم اما چون من رو به این شکل نمی شناسید براتون تعریف می کنم. من که از فضای مجازی فقط بهره گیری معنوی داشتم. استاد عزیز اینها طی این سه الی چهار روز و کاملا اتفاقی و یهویی رخ داد. دیروز به خدا گفتم خدایا من از پس خودم بر نمیام میدونم اشتباه می کنم ولی استغفار کنم یعنی تو رو مسخره کردم چون هنوز قلبا پشیمون نیستم به خدا گفتم با همه این احوال بهت میگم ببخش هرچند قلبا پشیمون نیستم، اما کمکم کن من متاهلم اهل خیانت نیستم ولی بدجوری به این درد مبتلا شدم تمام مطالب شما و اساتید در خصوص شهوت و همه مسائل اخلاقی را خوندم مطالب میاد جلوی چشمم اما قدرت مبارزه ندارم و تنها حرفی که میتونم به خودم بزنم اینه که از دست بوس میل به پابوس کرده ای خاکت به سر ترقی معکوس کرده ای. حالا با این توجه که هنوز قلبا پشیمون نیستم اما نگران و مضطربم خواهشا به من بفرمایید چکار کنم تا بیشتر از این در این لجن مال دست و پا نزنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مرحله، از دام‌های شیطان است که شیطان در مسیر رجوع به حضرت حق پیش می‌آورد. ولی شیطان بیچاره نمی‌داند که کید او ضعیف است و شما به لطف الهی از این مرحله عبور می‌کنید و این را نیز متوجه می‌شوید که نباید مغرور شد و گمان کنیم بی‌عنایات الهی کسی به جایی می‌رسد. موفق باشید

27165
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر: سوال بنده این است که آیا آداب، دعا یا ذکری به جهت تقویت و تیزی ذهن و رفع کلیه موانع ذهنی یا روحی و روانی یادگیری یا حواس پرتی و فهم بیشتر از کلیه موارد، مورد نظر (مانند مطالعه) وجود دارد که در مدت هر چقدر کوتاه تر بتوان از آن بهره برد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معارف دینی به‌خصوص معرفت نفس، مقدمه می‌شود تا بهترین ذکر که نماز است را با بهترین بهره‌ای که در نماز هست، به‌جا آوریم. حضرت حق می‌فرماید: «اقم الصلواة لذکری» برای یاد من، نماز به پا دارید. موفق باشید

27147
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: استادی داشتیم که به ما گفته بودند شعبان باغی است که انسان را به تالار مهمانی ماه رمضان می رسانند. از طرفی با مطالعه مباحث جهان گمشده عالم خیال که فرمودید محبت به خداوند یعنی محبت به پیامبر و محبت به پیامبر یعنی سیره ایشان در عالم خیال. آیا آن باغ همان محبت به پیامبر در موطن خیال می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی آن نوع بلوغی که بتوانیم در عالم مثال و خیال حاضر شویم، سلوک عرفانیِ خاصِ خود را می‌طلبد. به همین جهت نام «جهان گمشده» بر آن نهاده شد. موفق باشید

27143
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: با توجه به اینکه عقل در امور جزئی دین مستقیما نمی‌تواند قضاوتی داشته باشد، تکلیف این آثاری که به صورت علمی برای نماز و روزه و...گفته اند چیست؟! و حکمت هایی که بعضا به صورت علمی برای احکام بیان می کنند مثل علت حرمت ماهی بدون پولک و... و اینکه به هر حال ما این آثار و حکمت های علمی را مجازیم به عنوان گوشه ای از حقانیت دین بگوییم؟! اگر نه، حداقل به عنوان آثار دنیایی اعمال معنوی و دینی میشه بیان کرد؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید علل‌الشرایع‌ها بر اساس عقل ما انسان‌ها است و نمی‌توان آن‌ها را قاطع پذیرفت هرچند بعضاً نکات خوبی دارد. ولی بعضاً هم به نظر می‌آید جایگاه احکام را تقلیل می‌دهند. مثل این‌که گفته می‌شود علت حرمت طلا برای مرد، سرطان‌زاربودنِ آن برای مردان است، واللّه اعلم! موفق باشید

27142
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون به خیر. استاد جان، راجع به اهمیت حق الناس در نشئه برزخ و قیامت خیلی تاکید میشه، استاد یکسری حق الناس بر گردنم که مربوط به سالها پیشه و نمیشه برم صاحبانش رو پیدا کنم و... استاد من صلوات می فرستم و ثوابش رو هدیه میدم به کسانی که مظلمه شون بر گردنمه و حقشون رو به هر نوعی ضایع کردم، تا خدا خودش رضایت اون افراد رو در دنیا و آخرت برام حاصل کنه، فایده ای داره؟ چه کار کنم به نظرتون؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه. البته اگر حق‌النّاس، مادی باشد و برایتان امکان دارد برایشان صدقه بدهید. موفق باشید

27124
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: در مسیر خودسازی و ارتباط دلی با خداوند، خداوند را مخاطب قرار می دهیم ناخواسته ما در دل خود تصویرسازی می کنیم راه گریزی هست؟ در شناخت خداوند کتب خداشناسی که مطالعه می کنیم به کمال مطلق می رسیم ولی چه کنیم در دل ما این مفهوم مستقر و ثابت باشد و با خطوات و مخاطرات ذهنی خللی در مسیر ایجاد نشود، چگونه آنگونه که شایسته و بایسته هست خدا را با کمال مطلق و سبحان بودنش به یقین برسیم، دعاگوی شما خواهم بود. متشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت از حضرت صادق «علیه‌السلام» هست: «وَ انْوِ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ذِكْرَ اللَّهِ وَ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ اجْعَلْ وَاحِداً مِنَ الْأَئِمَّةِ نُصْبَ عَيْنَيْك»‏ یعنی در هنگام شروع نماز یاد خدا و یاد رسول خدا باش و یکی از ائمه علیهم السلام را مد نظر قرار بده. ۲. همین‌که در منظر خود نظر به حقیقت وحدانی دارید که در مظاهر خود، خود را می‌نمایاند، به مرور که جلو می‌روید، بیشتر متوجه‌ی حضور همه‌جانبه‌ی او در مناسبات و زندگی و عالم می‌شوید. موفق باشید

27128
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات: استاد در روابط اجتماعی اینگونه باب شده که مثلا مرد و زن نامحرم بعنوان روابط کاری پیامهای مناسبتی برای تبریک اعیاد و غیره برای هم ارسال می کنند و پاسخ ندادن هم برایشان نوعی بی ادبی محسوب می شود. حال چگونه می شود بین کلام حضرت امام (ره) که به دخترشان که برای احوالپرسی داماد خانواده چادر سر می کنند بایشان می فرمایند فکر می کنی لزومی دارد؟ و شونات امروز ارتباط برقرار کرد؟ اصلا شرعااین نحوه ارتباط درست است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آن‌جا که احترام به طرف مقابل است، جا دارد. ولی اگر شائبه‌ی ارتباط بیشتر در میان آید و توهّماتی شکل بگیرد، باید نسبت به این امور جدّی بود. موفق باشید

27118
متن پرسش
سلام علیکم: می بخشید استاد وابستگی به دیگران ممدوح است یا مذموم؟ منظورم وابستگی عاطفی نیست، وابستگی که انسان با وابسته شدن به دیگران به خود باوری برسه، یعنی یکی قبولش داشته باشه، باورش داشته باشه، تا به به خود باوری برسه!؟ اگه مذموم است درمانش چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان باید در فضای اعتماد با خدا با بقیه مرتبط باشد و خود را وسعت دهد از آن جهت که انسان‌ها با انسان‌ها انسان می‌شوند. ولی آن نوع وابستگی که انسان در رابطه با آن، هویت الهی خود را فراموش کند، چیز خوبی نیست و آن مشکل با معرفتِ به حق و تدبّر در آیات الهی رفع می‌شود. موفق باشید

27105
متن پرسش
سلام و عرض ادب: از دوستان خودی، شکایتی دارم و از شما می خواهم ما را نصیحت بفرمایید، چرا که در این مباحث خودم را بسیار هم زبان می بینم با مرحوم سلمان طاهرزاده. آخر چرا مدعیان انقلابی باید عوض اینکه فکر خودسازی و رشد انقلاب خویش باشند روز و شب به دنبال حرف و حرف بازی‌ و ایراد تراشیهای بیخود برای هم هستند؟! برخی از مذهبی ها خود را خلاصه کرده اند در نقد دیگران! علم خود را در نقد بقیه می دانند! منظور بنده نقد نکردن نیست، مقصودم افراط است. آن قدر که از این دست رفتار ها آسیب دیده اند جوانان و جذب انقلاب و اسلام ندشه اند که انسان می سوزد و می سازد! یک بنده خدایی به من می گفت میدانی چرا با مذهبی ها حرف نمی زنم؟ گفتم چرا؟ گفت بخاطر نیس زبانشان. تا دهانم را باز می کنم یا نقد می کنند یا در دهانم می زنند، یا میلیونها حرف برای نفی حرف من می آورند! می گفت من می دانم حرف من درست نیست، ولی نمی دانم چرا اینها اینگونه رفتار می کنند! نمی دانم چرا برخی مذهبیون ما وقتی وارد مثلا دینداری عمیق تر می شوند ، عُجب می شود جزو لاینفک روحشان. و اصلا بقول آن روایت: گناهی که سر عبد را پایین نگه دارد بهتر از ثوابی است که عجب بیاورد. متاسفانه گرفتار عجب بسیار بزرگی هستیم در بعض مذهبی هایمان. ریشه این رفتارها کجاست ؟ برای در مان چه باید کرد؟ ولله انسان هرقدر خود را میابد از خود و حرف خود و اسم خود بیزار می شود، چطور می شود که شخص غوطه ور در معرفت النفس هم که هست، باز درگیر من است و منیت! می خواستم کمی از ریشه این موضوع از شما بپرسم. ریشه های رذیله ای آن که ازکجا شروع می شود و به چه چیزها آسیب می زند و چگونه رفعش کنیم؟ بخصوص که برخی مطالعات عمیق تر می کنند، دیگر خدا را بندگی نمی کنند!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته همین‌طور است که می‌فرمایید و به همین جهت کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» تدوین شد. عرایض نسبتاً مفصلی در شرح آیات ۱۱ سوره‌ی جاثیه برای توجه به این ضعف شده است که صوت آن را در جلسات ۴ و ۵ آن سوره می‌توانید دنبال بفرمایید. راهِ حل همان است که قرآن در آن آیه به ما متذکر شده است. در ضمن خوب است به توصیه‌ی امام سجاد «علیه‌السلام» به یکی از یاران‌شان که ذیلاً خدمتتان می‌آورم توجه بفرمایید که چگونه حضرت آن بنده‌ی مؤمن را که گویا گرفتار همین سخت‌گیری‌ها بوده است؛ متذکر راه دیگری می‌شوند که آن، گشودگی نسبت به خلق خدا است. موفق باشید  

 «دَخَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِيُ‏ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ «عليه السّلام» وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقَالَ لَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ«عليه السّلام» مَا بَالُكَ مَغْمُوماً؟ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوَالَى عَلَيَّ لِمَا امْتُحِنْتُ بِهِ مِنْ جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمِي وَ الطَّامِعِينَ فِيَّ وَ مِمَّنْ أَرْجُو وَ مِمَّنْ أَحْسَنْتُ إِلَيْهِ فَيُخْلِفُ ظَنِّي فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ قَالَ الزُّهْرِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُحْسِنُ إِلَيْهِمْ بِمَا يَبْدُرُ مِنْ كَلَامِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ وَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ اعْتِذَارُهُ فَلَيْسَ كُلُّ مَنْ تُسْمِعَهُ شَرّاً يُمْكِنُكَ أَنْ تُوَسِّعَهُ عُذْراً ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ وَ تَجْعَلَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِكَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَكَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَخِيكَ؟ فَأَيَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَيْهِ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِكَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ كَانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِي بِالْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ تِرْبَكَ فَقُلْ أَنَا عَلَى يَقِينٍ مِنْ ذَنْبِي وَ فِي شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِي أَدَعُ يَقِينِي لِشَكِّي وَ إِنْ رَأَيْتَ الْمُسْلِمِينَ يُعَظِّمُونَكَ وَ يُوَقِّرُونَكَ وَ يُبَجِّلُونَكَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَيْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ سَهَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ عَيْشَكَ وَ كَثُرَ أَصْدِقَاؤُك وَ فَرِحْتَ بِمَا يَكُونُ مِنْ بِرِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْ جَفَائِهِمْ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ النَّاسِ عَلَى النَّاسِ مَنْ كَانَ خَيْرُهُ عَلَيْهِمْ فَائِضاً- وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِياً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمَ النَّاسِ بَعْدَهُ عَلَيْهِمْ مَنْ كَانَ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَيْهِمْ مُحْتَاجاً فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْيَا يَتَعَقَّبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيمَا يَتَعَقَّبُونَهُ كَرُمَ عَلَيْهِمْ وَ مَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ‏  ( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۲، ص: ۳۲۰)

امام باقر «علیه السلام» می فرمایند: ابن شهاب زهرىّ بر امام سجّاد «عليه السّلام» وارد شد در حالى كه بسيار محزون و غمبار بود، پدرم بدو فرمود: تو را چه شده كه اين چنين محزونى؟! گفت: اى زاده رسول خدا، غمها و غصّه ‏هايى است كه پيوسته از جهت حسودان بر نعمت و طمعكاران در موقعيّتم بر من وارد مى‏ شود، تا جايى كه ديگر به هيچ كس اعتماد ندارم.

حضرت سجّاد عليه السّلام فرمودند: زبانت را حفظ كن تا دوستانت را بدست آورى.

زهرىّ گفت: اى زاده رسول خدا، من در كمال خوش زبانى با اينان رفتار مى‏ كنم.

حضرت فرمود: هيهات هيهات! مبادا مبتلا به عجب شوى، و نكند كلامى گويى كه مخالف دلشان باشد، هر چند عذر آن نزد تو باشد، چون تو قادر نخواهى بود به تمام مخالفين خود عذرت را بنمايى و حرف را روشن كنى.

سپس فرمود: اى زهرىّ، كسى كه از نظر عقل به كمال نرسيده، زودتر به وادى هلاكت مى ‏افتد.

زهرىّ! چرا أهل اسلام را همچو أهل و خانواده خود نمى ‏بينى؛ كه بزرگشان را همچون پدر، و كوچكشان را همچون فرزند، و همسانشان را همچون برادر در نظر بگيرى، در اين صورت بكداميك از ايشان حاضرى ستم كنى، يا نفرين نموده يا آبرويش را ببرى؟!!.

اگر مبتلا به وسوسه ابليس شدى كه تو از ديگران برترى، ببين اگر آن بزرگتر از تو بود بگو: او پيش از من أهل ايمان شده و كردار صالحش بيشتر از من است. و اگر كوچكتر از تو بود بگو: من بيش از او مرتكب معصيت شده‏ام پس او بهتر از من است. و اگر همسان تو بود بگو: من به گناه خود يقين دارم ولى در باره او شكّ دارم، چرا يقين خود را با شكّ عوض كنم.

اگر ديدى أهل اسلام تو را تعظيم مى‏ كنند و مورد احترام خود قرار مى ‏دهند بگو:

اين فضل را آنان قائلند، و اگر از اينان ستم و ناراحتى به تو رسيد بگو: اين بخاطر گناهى است كه مرتكب شده‏ ام. كه اگر تو اين گونه رفتار كنى خداوند زندگى را بر تو آسان گرفته و دوستانت را بسيار مى ‏نمايد، و از اعمال نيك اينان خوشحال شده و به هيچ وجه از ستم اينان تأسّف نخواهى خورد. و بدان كه كريم ترين فرد بر مردم كسى است كه خيرش بسيار و از اينان بى ‏نياز بوده و عفيف باشد، و پس از او كسى است كه عفيف باشد هر چند بديشان نيازمند باشد، زيرا أهل دنيا به اموال خود عشق مى‏ ورزند، پس هر كه مزاحم معشوقه اينان نشود بر ايشان كرم كرده، و هر كه علاوه بر عدم مزاحمت چيزى به اموالشان نيز اضافه كند عزيزتر و كريمتر بر ايشان مى ‏باشد.

27104
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: التماس دعا در ماه مبارک شعبان دارم، استاد می خواستم در بحث سیر و سلوک که این ماه ها هم بهترین اوقات برای آن است با شما موضوعی را در میان بگذارم گرچه مدت ها بود قصد داشتم ولی کمی خجالت می کشیدم، استاد تقریبا چند سال است که خیلی ویژه به مباحث دینی می پردازم از تفکر و مطالعه و ذکر و دعا و عبادت، گرچه قبلا هم تقریبا انسان مذهبی بودم ولی از بعد آشنایی با تفکرات شما به شدت دوستدار حضور در عالم دینی هستم، امسال ماه مبارک رجب هم سعی کردم نسبت به سال های قبل بیش تر به معنویات و عبادات بپردازم، ولی یک مانع جدی که بر سر راهم است، این است که قوه خیال و وهم خود را نمی توانم خیلی کنترل کنم، سن من حدود ۲۵ سال است و به علل گوناگونی نتوانسته ام که ازدواج کنم گرچه خیلی دوست دارم سریع تر ازدواج کنم ولی شرایط فراهم نیست، متاسفانه به شدت افکار جنسی بر من فشار وارد می کند، خیلی هم سعی می کنم بیکار نباشم، بیش از ۱۰ ساعت مطالعه و تفکر دارم ولی همین که موقع خواب یا استراحت می شود انگار أین افکار بر سر من فرو می ریزد، لذا آن لذت عبادات و تفکر و مطالعه را که دارم، بر من زهر می کند، نمی دانم مشکل از من است؟ احساس گناه می کنم البته این افکار، خدا را شکر باعث نشده به طرف گناه بروم، از طرفی مثلا برخی از خانواده ها و نزدیکان من، دچار افکار غلط هستند یا مثلا به خاطر دیدن فیلم های نمایش خانگی که بسیار مبتذل است یا گوش دادن به موسیقی های مبتذل، هر روز دارند حیایشان کم می شود و به انحراف می روند، من ناراحت می شوم، سعی می کنم از طریق مباحثی، آن ها را اصلاح کنم، مثلا می خواستم در مورد آسیب های این سریال ها تحقیق کنم در فضای مجازی، یکدفعه به صورت ناخواسته چشمم به عکس مستهجنی افتاد، از آن روز به بعد به شدت دارم اذیت می شوم، نمی دانم چه کار کنم؟ تصمیم گرفتم این کار را رها کنم، از طرفی غم نزدیکان را هم دارم که گرفتار این ها هستند. استاد به حق این روزها راهی جلوی من بگذارید. با تشکر و عذر خواهی به خاطر این که طولانی شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مطمئن باشید حفظ عصمت اولیه و نزدیک‌نشدن به گناه، برکاتی دارد که هرگز نزدیکی به گناه و لذت‌های پست آن، بویی از آن برکات و صفا ندارد. آری! صبر و مقاومت می‌خواهد و کار آسانی هم نیست، ولی اگر به خاطر خدا انجام شود نتایج آن فوق‌العاده است و انسان را وارد جهانی دیگر می‌کند. ۲. پس از مدتی اگر بر صفای خود باقی بمانید، تأثیر آن عکس از بین می‌رود. ۳. به نظر می‌آید دنبال‌کردن فیلم‌های نمایش خانگی برای آگاهی از اشکالات آن‌ها، عمر برباد دادن است. موفق باشید

27100
متن پرسش
با سلام و احترام و تبریک اعیاد شعبانیه: خیلی عذر میخوام وقت شریفتون رو می گیرم. استاد! از خودم بدم میاد. حس می کنم نفسم بر من غلبه کرده، هر کار می کنم نمیتونم نفسم و مغلوب عقلم کنم. استاد میشه برا من دعا کنید. اگه توصیه ای جیزی هم دارید لطف کنید. خدا خیرتون بده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگو هستم. راه‌کارهای مطرح‌شده در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

27086
متن پرسش
سلام خدا قوت و برکت. سالیان سال متوالی قرآن تلاوت داشتم ولی راضی نیستم دلم گواه عدم رضایت است با توجه به اینکه اهل صوت نیستم تفاسیر‌ یه جلدی المیزان و بهرام پور را دارم. دو بحث آیا تلاوت باید جدای از شرح تفسیر باشد؟ خواهشمندم با توجه به رخدادهای زمانه و نحوه برخرد با قرآن را جهت دستورالعمل عنایت بفرمایید. در خصوص نماز و نحوه برخورد با آن کتبی از علما‌، آیات عظام ملکی تبریزی، جوادی عاملی و مطهری در دستور کار قراردادم در این باره هم قبول زحمت‌ و رهنمایم باشید. و چه کنم که باطن تکوین لایقف حقیقت خود را با امور یاد شد منطبق با تشریع هماهنگ کنم. ملتمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عمده نوع رویکردی است که باید به قرآن داشت، وگرنه همان «خلاصة التفاسیر» خوب است. مقدمه‌ی بحث سوره‌ی جاثیه که در آن توجه به رویکرد قرآن شده است را با جلسه‌ی اول آن سوره، ذیلاً خدمتتان می‌فرستم. ۲. به نظر بنده هر دو کتاب و از جمله «آداب الصلواة» از امام، راه‌گشاست. ۳. باید سعی کرد با احساسِ حضور در جهان هستی، نماز خواند تا با خدایی که در همه‌ی عالم حاضر است رابطه برقرار شود. موفق باشید

زبان قرآن، اصیل‌ترین زبان

باسمه تعالی

1- اگر زبان اصیل، گزارش‌گر حقیقت است و دورانِ ما دوران تکنیک و به حجاب رفتن حقیقت می‌باشد، در این زمانه بهترین راه که ما در مقابل خود داریم، زبان قرآن است و هوشیاری و تفکر اقتضا می‌کند که مواظب باشیم زبانِ قرآن را گم نکنیم؛ زیرا گر زبانی اصیل نباشد، گزارش‌گر آن حقیقتی که راه نجات را نشان دهد، نخواهد بود.

2- وظیفه‌ی ما با آگاهی از جایگاه زبان قرآن، نسبت به روح زبان قرآن پاسبانی است تا کلام الهی نسبت به رسالتی که دارد محفوظ بماند و گرفتار زبان روزمرّه نگردد.

3- قرآن، آینه‌ی گشوده‌ای است که با هنرمندیِ تمام تلاش شده نگاه ما را به عالم تسهیل کند تا بتوانیم رابطه‌ای بین آن‌چه در روبه‌روی خود داریم، با عالم مثال برقرار کنیم و این، با نگاه درست انجام می‌گیرد و این‌که بی‌واسطه‌ی محفوظات ذهنی با عالَم زندگی کنیم و نه با آن نوع آگاهی‌ها که درآن، انسان با مفهومی از واقعیتِ عالم به‌سر می‌برد.

4- در آیات قرآن حقیقت به صورت کلماتی شاعرانه به ظهور آمده‌است تا روح انسان را در بر بگیرد و انسانیت نسبت به آن‌چه آن کلمات متذکر آن هستند، احساس دوگانگیِ سوبژه و اُبژه نکند و بی‌عالم شود.

5- آیات قرآن آن‌چنان است که عالَمی را در مقابل انسان می‌گشاید  تا انسان نسبت خود را با خدا و اسماء ‌او به صورت یگانه احساس کند و از این جهت قرآن، آینه‌ی رخداد حقیقت است، حقیقتی که در همه‌ی موجودات به خصوص در  تاریخ، قابل احساس است و انسان‌ها را در برگرفته.

6- زبان قرآن، زبانی است که انسان می‌تواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند واین، وقتی صورت می‌گیرد که با تدبّر در قرآن، به لایه‌ها‌ی زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمده‌است و از آن گزارش می‌دهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها می‌کند.

7- زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و می‌توانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آن‌چه قرآن در مقابل ما می‌گشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوه‌ای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان می‌گردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم می‌شود و در آن صورت نحوه‌ی زیست ما را شکل می‌دهد.

8- قرآن، پیام «وجود» است که در هر جایی و به‌خصوص در تاریخ با آن روبه‌رو هستیم و در عین حال نسبت به آن غفلت داریم، زیرا عموماً از گشودگیِ خود و این‌که هستی دارای ظهور است، غفلت می‌کنیم و متوجه‌ی مجاورت و قرب حقیقت با خود نیستیم آن‌طور که فرمود «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد».

9- زبان قرآن، زبان اشاره به «وجود» یا حقیقت است و با تذکرات آن می‌توان با حقیقت نسبتِ وجودی برقرار کرد و در این مسیر که ظهور حقیقت به حضور ما است، همواره با حضور مجددی روبه‌رو هستیم و اگر نوعی گشودگی در میان نباشد چگونه می‌توان پیام قران را یافت؟ آن نوع گشودگی که گشودگی متقابل انسان نسبت به آیات الهی و گشودگی آیات الهی نسبت به ما است. این یعنی به روی هم گشوده‌بودن و در آینده و در امکاناتِ روبه‌رو نیز حاضرشدن و همواره امور والا را در هر چیز مدّ نظرقراردادن.[1]

10- زبان قرآن، از آن جهت که زبان آشکار کردن حقیقت است و وجود و جایگاه عالَم را منعکس می‌کند، به ما امکان رابطه برقرارکردن با عالَم و آدم را می‌دهد، به شرطی که با همان روحیه‌ی شاعرانه‌ی قرآنی با همه‌چیز رابطه برقرار کنیم و در زبان قرآن سُکنی گزینیم.

11- زبان قرآن، زبانِ به ظهورآوردنِ عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان می‌توان در همه‌ی عالم حاضر شد، بدون احساسِ دوگانگی بین خود و عالَم. درست به همان اندازه که آن زبان، آشکار می‌کند، رازگونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار می‌‌شود، در حالی‌که حقیقت هیچ‌وقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن می‌گوید، سنت‌هایی که ظاهری دارند و باطنی و به کمک آن زبان می‌توان نحوه‌ی زندگی‌کردنِ اصیل را که زندگی‌کردن در سنن الهی است، به‌دست آورد.

12- زبان قرآن، ظهور واژه‌هایی است که حامل قداست‌اند و وجوه پنهانی آن زبان متذکر حقایق بزرگی است که ما را فرا می‌خوانند و می‌توان با آن‌ها روبه‌رو شد و با آن‌ها زندگی کرد. معرفتی است برای زندگی‌کردن و نه صِرف دانایی؛ بلکه نوعی بصیرت عملی است، زیرا انسان با عمل‌اش انسان است و تا ایمانِ خود را به عمل نکشاند،‌ حقیقت از طریق او به ظهور نمی‌آید تا او را در بر بگیرد و آن حقیقت از آنِ انسان شود و انسان سرمستِ حقیقتی گردد که عالم را فراگرفته‌است.

آن‌چه بنده سعی کرده‌ام در مباحث قرآنی دنبال نمایم، حاضرکردنِ خود و مخاطبان در عالمی است که قرآن در مقابل بشر گشوده ‌است و بشرِ امروز بیش از پیش به آن نیاز دارد تا به بودنِ گشوده و گسترده و متعالیِ خود دست یابد.

13- زبان قرآن، زبان قوام‌دهنده به «بودنی» است که هرکس برای اُنسِ با حقیقت باید در آن ورود کند تا وجودش بسط یابد و درکرانه‌ی وجودِ هستی حاضر شود و بتواند همه چیز را به هم پیوند دهد. از آن جهت که خداوند پیامبر خود را برانگیزاند تا محلّ ظهور زبان قرآن شود و تفکر، همان احساس حضور می‌باشد که انسان در وجودِ گسترده و گشوده‌ی خود می‌یابد. این همان پیداشدنِ نسبت انسان با «وجود» است. پیداشدنِ نسبت با وجودِ خود و وجود دیگر موجودات و دیگر انسان‌ها. در این راستا است که عالَمِ انسان گسترده می‌شود. آری! زبانِ قرآن عالَم‌ساز است و بدبخت انسانی که عالم ندارد تا در پیام وجود، سکنا گزیند و در تاریخ خود که آینه‌ی ظهور اراده‌ی خاص الهی است، حاضر شود.

14- با نظر به لایه‌های زیرینِ زبان قرآن که زبان حقیقت است، از طرف آن زبان چیزی به انسان داده می شود که تمامِ وجود انسان را در بر می‌گیرد و بدین لحاظ انسان سرمست می‌گردد و آن کلمات را قصه‌ی وجود خود احساس می‌کند. در واقع در این حالت زبان قرآن، دارد قصه‌ی جان انسان را تکلّم می‌کند و به انسان قوام می‌دهد تا در موجود هم به سراغ وجود برود و در همه چیز پیام وجود را بشنود.

15- وقتی انسان متوجه می‌شود که قرآن تکرار ناپذیر است که متوجه باشد در آن کلمات قرآن حقیقت است که رخ داده‌است و به عنوان رخداد، هبه‌ای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و تا این زمانه بنیاد پیدا کند.

16- رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شده‌است و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درک پوچی دوران موجب می‌شود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیت گمشده‌ی ما است و برگشت به نسبتی که از دست داده‌ایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همه‌ی همّت بنده با نظر به آن‌چه گفته ‌شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.

طاهرزاده

سوره مبارکه جاثیه – جلسه‌ی 1- سوره‌ی جاثیه و تجلی اسم عزیز حکیم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

 

]حمتَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ & إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ[

هر سوره‌ی جدید‌ی که نازل می‌شود شروع آن با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم است.

وقتی آیاتی برجان پیامبرf نازل می شد. حضرت بر اساس آن آیات و نورانیتی که بر قلب مبارک‌شان تجلی می‌کند، با آن آیات زندگی می‌کردند. پیامبرf در عالَم آیاتی که برای‌شان نازل می‌شد، زندگی وجودی و روحانی و معنوی قدسی خود را داشتند.

یک مرتبه نسیمی جدید از عالم بالا به قلب حضرت می‌وزید که ظهورش با کلمه‌ی مبارکه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود. در نظر بگیرید این بسم اللّه همین‌که به جان پیامبرf می‌وزید، چه احوالاتی برای جان و قلب حضرت ایجاد می‌کرد. این فرق می‌کند با این‌که آدم خودش بخواهد صحبت کند، رسول خداf تمام وجودشان آماده‌ی شنیدن می‌شد و در نتیجه وَحی الهی به ظهور می‌آمد، به همان معنایی که در سوره‌ی شعرا داریم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»(شعرا/۱۹۳ و ۱۹۴) قرآن از طریق روح الامین بر قلب تو نازل شد، تا بشریت را از انحراف‌ها برحذر داری. صوت قرآن را گوش رسول اللّهf می‌شنید و جانشان آن را درک ‌می‌کرد و عقل‌شان می‌فهمید. یعنی وَحی الهی با تمام ابعادش، تمام ابعاد رسول خداf را در بر می‌گرفت. به گفته‌ی حضرت علامه طباطبایی«رحمۀالله‌علیه» هم جان‌شان حس می‌کرد و هم می‌فهمیدند و هم قلبشان به نور وَحی منوّر می‌شد و هم گوش‌شان می‌شنید. یکی از معارف خوبی که در مسلمانان هست همین است که متوجه هستند همین قرآن کلام الهی است و صوتی از عالم بالا بر قلب رسول خداf جاری شده است. حتماً آن صوت چون همراه با معانی قدسی است، قلب پیامبرf را متحول می‌کرده است، این‌که جان انسان آن‌چنان سعه و وسعتی پیدا کند که صوتی قدسی محور معارف عالی بشود، چیز مهمی است.

نمی‌خواهم مقایسه کنم، ولی در شرح حال سقراط داریم که در معبد دِلفی می‌رفته، تمرکز می‌کرده و به قول خودش پیام‌هایی را دریافت می‌نموده است. شنیدن صوتِ حقایق آمادگی خاص می‌خواهد. سقراط هم متوجه بود اگر می‌خواهد سقراطی فکر کند باید گوش بسپارد. حقیقت آنقدر وسعت دارد که تا موطن قوه‌ی سامعه نازل شود و با خودش محتوا و معنا را به همراه آورد. نمی‌خواهم روی این مطلب زیاد بمانم، هر چند بحث مهمی است یکی از افتخارات ما مسلمانان آن است که متوجه‌ی این معارف هستیم که قرآن کلام الهی است. معارفی که الحمدالله ما معتقدیم از عظیم‌ترین مبانی تفکر بشر است. امروز هم فیلسوفان زبان بر روی آن بحث می‌کنند. در این رابطه عرایضی در کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی» شده است. لازم است بر روی این موضوع فکر کنیم که قلب چه اندازه باید وسیع باشد که حقیقت از موطن عقل و قلب تا موطن درک صوتی، انسان را فرا بگیرد و خطورات قلبی مانع نزول حقیقت تا این‌جاها نشود.

چه احوالاتی بر رسول خداf گذشت وقتی یک مرتبه ندایی از عالم ملکوت آمد و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» قبل از آن‌که سوره‌ای با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شود با آیات و سوره‌های قبلی که برایشان شناخته شده بود به‌سر می‌بردند. آری! همه‌ی قرآن به شکل اجمالی در شب قدر بر پیامبرf نازل شده است و این یعنی روح کلی قرآن در نزد آن حضرت هست ولی باز منتظرند تا آن روح کلّی به صورت تفصیلی ظهور کند. نمی‌دانم برای خود شما پیش آمده است که چیزهایی را می‌فهمید اما توان ارائه‌ی آن‌ها را ندارید، به‌خصوص شعراء بهتر متوجه می‌شوند. شاعر می‌داند چیزی باید بگوید اما اراده‌ی او کافی نیست، تا یک‌مرتبه برایش حالتی پیش می‌آید که صورت حقیقی آن معنا در الفاظ مناسب آن معنا به «گفت» می‌آید و احساس خوبی را تجربه می‌کند. در صحن مطهر حرم حضرت امیرالمومنینu نشسته بودم آقایی هم کنارم بود که یک‌مرتبه به من گفت، گرفتم و بلند شد تا برود. قلم و کاغذی در دست داشت به بنده گفت مدتی بود شعری می خواستم بگویم و حالا امیرالمومنینu کمک کردند.

به‌خوبی می‌توان متوجه بود که الفاظ قرآن، صورت معانی و حقایق متعالی است که پیامبر خداf کلیات آن را به صورت اجمالی می‌دانند ولی منتظرند تا به تفصیل در آید، زیرا آن معانی برای اظهار به بشریت کافی نیست و قلب خودشان هم با تفصیل آن بیشتر در شعف می باشد.

شاعر با این‌که اجمال آن‌چه را می‌خواهد بگوید؛ احساس می‌کند، ولی وقتی آن شعر را می‌سراید خودش هم حیرت می‌کند. مثل یک نقاش که وقتی تابلو را به عالی‌ترین شکل کشید، خودش را هم در آن پیدا می‌کند. البته گفت:

خاک بر فرق من و تمثیل من                   ای برون از گفت و قال و قیل من

 این مثال‌ها کجا و وَحیِ الهی کجاست!

پیامبر خداf اجمالاً می‌دانند حقیقتی در میان است و متوجه‌اند آن حقایقی که از طریق نزول وحی به ظهور آمده است همان‌هایی است که با هر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شده است. یعنی همین‌که نسیمی غیبی بر قلب آن حضرت می‌وزد ایشان متوجه می‌شوند چهره‌ای از آن حقایقی را که به صورت اجمال می‌شناختند، با شروع «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به تفصیل در می‌آید. این نکته‌ی ارزشمندی است برای تفکر و خوب است رفقا بر روی آن فکر کنند. آیا اگر ما خودمان را وارسته و آماده کنیم، در بستر اسلام از آن نوری که اصلش برای پیامبر بوده، به‌کلّی بیگانه‌ایم؟

حضرت علامه طباطبایی در مورد سوره‌ی «جاثیه» می‌فرمایند این سوره شما را متذکر می کند به دین توحیدی و به جایگاه شریعت محمدیf و در مقابل شما ابدیتی ماورای این دنیا قرار می‌دهد و هرکس باید خود را در آن‌جا بیابد.

«حم». حروف مقطعه‌ی اول سوره‌ها هرچه هست، رمز و رازی است بین خدا و رسول خداf و معلوم است اشاراتی است که افقی را در مقابل رسول خداf می گشوده تا آماده پذیرش بقیه محتوای سوره باشند.

«تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» معنای ظاهری آیه روشن است، می فرماید آنچه بر تو می خوانیم قصه نزول کتابی است از طرف حضرت «اللّه» که عزیزِ حکیم است. فرو فرستادن کتابی از طرف خدا با مظهریت اسم عزیزِ حکیم. ای پیامبر! آن‌چه می‌شنوی، آن‌چه که صوتش را شنیدی و قلبت می‌خواهد درک کند و جانت می‌فهمد، قصّه نزول کتابی است از طرف حضرت اللّه که عزیزِ حکیم است. این از نظر فضای آیه. خود قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ای پیامبر «أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل/44) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین و روشن کنی، آن‌چه را که بر مردم نازل شده است. پس بر قلب شما انسان‌ها هم چیزهایی نازل شده که پیامبر خداf مأمورند آن‌‌ها را تبیین کنند.

با توجه به نکته‌ی بالا متوجه می‌شویم این نور حضرت محمدf است که کمک می‌کند بفهمیم بر ما چه می‌گذرد و چه خبر‌هایی در درون ما هست و ما از آن‌ها غافلیم. این نکته را از این جهت عرض می‌کنم که با آمدن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» برای پیامبر گشودگی خاصی صورت می‌گیرد و برای دریافت سوره‌ای جدید آماده می‌شوند.

عرض شد؛ حقایق برای پیامبرf به صورت اجمالی بود. حال شروع می‌شود به تفصیلِ آن کلمه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به عنوان سروش غیبی که چه روحانیتی را با خودش به همراه می‌آورد! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» چه غوغایی در جان رسول خداf به پا می‌کند که آماده‌ی پذیرش آن سوره می‌شوند.

«بسم الله» یعنی به اسم حضرت «اللّه، که جامع همه‌ی انوار کمالات و اسماء است، به جلوه‌ی خاصِ اخصِ رحمانی و به جلوه‌ی اَخصُّ الاخصّ و صورت نهایی رحیمی.

ملاحظه کنید در احساس وجودی‌تان با تجلی «بسم الله» و پیرو آن به صورت خاص «اسم رحمان» و در ادامه و در عمق بیشتر «اسم رحیم» چه احوالاتی سراغ‌تان می‌آید! یک مرتبه آن حقیقت با هویت این الفاظ چه معناهایی را به وزش در می‌آورد! اسمی از اسماء اللّه با خصوصیات رحمانی‌اش می‌خواهد بشریت را نجات دهد و وقتی با بشریت روبه‌رو می‌شود، دست آنها را می‌گیرد و اگر آماده بودند وارد نور رحیمی‌شان می‌کند.

آن لطف واسعه الهی را اسم «رحمان» می‌گویند که شامل کافر و مؤمن می‌شود و این قرآن به این اعتبار به جلوه رحمانی حضرت حق به سوی مردم آمده تا خداوند با آن‌ها صحبت کند و آن‌ها برای رحمت خاصه الهی آماده شوند. مثل آن‌که در شهر وارد می‌کنند تا به بالاخره به مهمان‌خانه ببرند‌شان. «اسم رحیم» تجلیات خاص است مثل پذیرایی در مهمان‌خانه. می‌فرماید: «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» کتابی به بشر ارائه شده تا متذکر اموری شود که از آن‌ها غفلت کرده است. روح و جایگاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از این قرار است وگرنه شما از من بهتر معنی آن را می‌دانید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» روحانیتی با خود می‌آورد که خوب است آن روحانیت را بشناسیم که وقتی به سراغ‌مان آمد بگوئیم:

چون یافتمت جانان                بشناختمت جانان

هرچند وقتی به سراغ‌تان آمد خواهید گفت که:

دیر آمدی ای نگار سرمست                زودت ندهیم دامن از دست

برگردیم به آیات اولیه‌ی این سوره. «حم»: عرض شد رازی است بین خدا و پیامبر، بیش از این هم ما نمی‌فهمیم. ولی می‌شود روی آن فکر کنید که عجب این دو حرف، چه پیامی به پیامبر داد، چه اشاراتی بین پیامبر و خدا محقق شد؟ چه چیزی را گشود که پیامبر را آماده کرده تا سوره ادامه پیدا کند. ابن عربی در اوایل «فتوحات» بحث خوبی در مورد حروف دارد که بنده چیزی از آن نفهمیدم. بحث حروف را که مطرح می‌کند نکاتی دارد برای گفتن و این‌که در علم حروف اسراری نهفته است. همین «حم» بی‌حساب در ابتدای این سوره نیامده است. حتماً خبری در آن هست. خداوند سخن لغو نمی‌گوید پس معلوم است این حروف در نسبتی که بین خدا و پیامبرش هست، گشودگی‌های خاصی را به میان می‌آورد و اشاراتی دارد که عبارت‌ها نمی‌توانند معانی آن‌ها را ارائه دهند. در دل این رمز، بقیه‌ی مطالبی که در سوره هست قابل طرح است و آن آیه، یک حرف و دو حرف نیست، یک عالَم است. ملاحظه کنید خداوند چگونه با پیامبر خود صحبت می‌کند. می‌فرماید آن‌چه با نزول این سوره در حال شنیدن هستی، «تَنْزِيلُ الْكِتَاب...» فرودآمدن کتاب است از حضرت اللّه، مگر منتظر نبودی که آن‌چه شب قدر یافتی، باز و گشوده شود؟  

«تنزیل»، نزول تدریجی را می‌گویند که نوعی شکوفا شدن حقیقت را به همراه دارد. در «انزال»، نزولِ دفعی نهفته است به همان معنایی که در مورد نزول قرآن در شب قدر فرمود: «إِنَّا اَنزَلْناهُ...» آن‌چه در شب قدر به صورت اجمال نازل شد، هم اکنون آرام آرام در حال نزول است. چه حال خوشی به پیامبر خداf دست می‌دهد، وقتی با نور حقایق عالَم به صورت مشخص و به حالت تفصیلی روبه‌رو می‌شوند.

]تنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ«2»[

این «تنرِیلُ الکِتاب...» از بنیاد هستی یعنی «مِنَ اللّه...» است، از حضرت اللّه هست. اما حضرت اللّه به اعتبارِ «عزیزِ حکیم». حوصله کنید و مواظب باشید مطلب گم نشود. نفرمود کتابی است که از طرف خدا آمد و دیگر هیچ. بلکه حضرت اللّه به نور اسم «عزیزِ حکیم» در این سوره به ظهور و به صحنه آمده است. چه فهم و دریافتی باید با روبه‌روشدن با اسماء «عزیزِ حکیم» در این سوره از خود داشته باشیم؟ این کافی نیست که بفرمایید «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّه» زیرا حضرت اللّه، هزاران جلوه و نور و اسم دارد. ای پیامبر! در سوره‌ی جاثیه حضرت اللّه با جلوه‌ی عزیزبودن و حکیم‌بودن به سراغ تو آمده است. «عزیز» را ترجمه می‌کنند: شکست ناپذیر. در زبان عرب زمینی را که بالا باشد و آب به آن نرسد «اَرضُ العَزیز» می‌گویند حضرت حق عزیز است یعنی کنارش کس دیگری امکان حضور ندارد که همسنگ خدا باشد.

می‌خواهد بفرماید وقتی خدا در صحنه است کس دیگری در صحنه نیست. در حقیقت مژده می‌دهد که با این سوره خدایی وارد تاریخ شده و دوران جهان‌های متکثر انسانی به پایان رسیده است. این‌که انسان‌ها هرکدام در جهانی جدایِ جهان دیگران در تنهایی به‌سر ببرند، و هرکس مشغول خودش باشد و همه پراکنده، بدون هویت یگانه زندگی خود را با پوچیِ تمام بگذرانند، با نور اسم «عزیز»، کثرتِ همه در وحدت محو می‌شود.

می‌فرماید با این سوره هدیه‌ای را برای بشریت می‌آورم که در این هدیه، بشریت با همدیگر هم‌خانه می‌شوند، با رفع منیّت‌ها، یگانگی خدا در تمام رابطه‌های بشر پیدا می‌گردد. این سوره چنین عطایی برای بشریت آورده، می‌ماند که حال آیابشریت می‌خواهد وارد چنین جهانی بشود که خدا به او عطا فرموده؟ یا نه.

بنده معتقدم رفقا هنوز عادت ندارند در آیات تعمق شود، انتظار دارند به آیات بعدی بپردازیم ولی گمان می‌کنم زمانه، زمانه‌ای نیست که از متون مقدسی مثل قرآن به سادگی بگذریم. اگر تصور می‌کردم با این اندازه گفتن، مطلب تا اندازه‌ای ظهور می‌کند؛ مطمئن باشید سراغ آیه‌ی بعدی می‌رفتم.

عادت نکرده‌ایم با «اسماء الهی» که حضرت حق در جلوی ما می‌گذارند، فهم تاریخی پیدا کنیم. به پیامبرش فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و بعد گفت: «حم، تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» اگر آن دو اسم «عزیز و حکیم» را نفرموده بود پیامبر خداf تکلیف خود را نمی‌دانستند که باید به چه صورتی کار را ادامه دهند. خداوند می‌فرماید: کتاب با این هویت آمد که ای انسان‌ها! نور حضرت حق به جلوه‌ی «عزیز» در این تاریخ به صحنه آمده است. از آن جهت که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29) هر روز و روزگاری با شأنی می‌آید.

وقتی حضرت حق به شأن عزیز بودن تجلی کند، اسم وحدانی خداوند به ظهور می‌آید، وجه وَحدانی خداوند همه را در بر می‌گیرد، به همان معنایی که او «یکی می‌باشد که دو ندارد» یعنی عالَم را فرا گرفته و جایی برای غیر نگذاشته است. حال اگر حضرت حق به نور وحدانیتش به ظهور آید معلوم می‌شود هیچ‌کس در امور، استقلالی ندارد. دیگر این احساس که من این کار را کردم یا شما کردید در میان نیست. عملاً آن می‌شود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن وقت که نورِ عزّت حضرت حق به قلب یک ملت متجلّی شد، همه متوجه می‌شوند که این خداست که خدایی می‌کند.

سوره‌ی جاثیه نازل شد تا با تجلی اسم عزیزِ حضرت اللّه، کثرت‌گرایی و خودخواهی‌ها برود، خودخواهانی که برای ثروتمندشدن خودشان حاضرند بقیه به نان شب محتاج شوند و از آن بدتر کاری بکنند که گمان شود نظام اسلامی کارایی اداره‌ی جامعه را ندارد و عملا ًبا این کار خون شهداء را زیر پا بگذارند.

وقتی من غیر شما شدم یک نوع زندگی شکل می‌گیرد و وقتی من و شما همه در مأوای نور حضرت حق خود را یافتیم نوع دیگری زندگی شکل می‌گیرد و سوره‌ی جاثیه برای زندگی دوم به بشر عطا شد. در آن صورت رزق من آن اندازه است که خدا مقدر کرده نه آن اندازه که از جیب شما خالی کنم تا جیب خود را پُر کنم. با تجلی نور اسم «عزیز» منیّتی نمی‌ماند. در نتیجه همان شکوه در صدر اسلام به ظهور آمد.

در صدر اسلام کار به جایی کشید که مردم مدینه یعنی انصار، تمام زندگیشان را با مهاجرین نصف کردند. بعداً هم که به خاطر فتوحات، وضع مهاجرین خوب شد و خواستند آن‌چه را انصار داده بودند، پس بدهند؛ انصار نپذیرفتند. آن‌چنان در صفای آن ایثار، مأوا گزیده بودند که هرگز نمی‌خواستند از آن خارج شوند.

وقتی نور اسم «عزیز» تجلّی کرد و جامعه را فرا گرفت و هرکس را از خودخواهی‌اش آزاد کرد، دیگر این‌که هرکس جهانی داشته باشد و در جهانش تنها شود، از میان می‌رود. همه یک جهان پیدا می‌کنند و آن، جهانِ اسلام و اهل بیتh است. منتها این هم کافی نیست بلکه حضرت حق در کنار نور اسمِ عزیزش، حکیم‌بودنش را هم می‌آورد.

نورِ اسم «حکیم» نور عجیبی است. فرموده‌اند: با جلوه‌ی عزتش قهر خودش را بر کفر و بر منیّت ظاهر کرد و با جلوه‌ی نورِ حکیم‌بودنش، حقیقت را به تفصیل آورد؛ حرف خوبی از جناب عبدالرزاق کاشانی است. می‌فرماید: وقتی اسم حکیم به ظهور آید، حقیقت را از اجمال به تفصیل می‌آورد تا انسان متوجه‌ی جایگاه حقیقی هر چیزی باشد. اگر به نور اسم «عزیز» منیّت را از ما گرفت، با نور اسم «حکیم»، خودش را در همه‌ی مظاهر به ما داد تا معلوم شود تمام عالم پر از انوار الهی است، و هرچیز با حکمت خاصی در صحنه است. با توجه به آن‌چه گفته شد می‌فرماید: در سماوات و ارض به من نگاه کن و در آیه‌ی بعد می‌فرماید: در خلقت خودتان و جنبندگان زمین به من نگاه کن و در آیه بعد می‌فرماید: در این انضباطی که در عالم هست به من نگاه کن.

در این آیات سه گانه بحث و گفتگوی خدا با ما در میان است، زیرا در آیه‌ی 6 می‌فرماید ما آن‌ها را به نور حق بر تو خواندیم، یعنی آن‌چه در آسمان‌ها و زمین و در جنبندگان است گفتگوی خدا است با ما.

ابتدا فهمیدیم در این سوره بناست با خدای عزیزِ حکیم رابطه برقرار کنیم. در ادامه می فرماید بنا است در آسمان‌ها و زمین و در آینه جنبندگان و در انضباط عالَم، با من رابطه برقرار کنید. می فرماید:

]إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ«3»[

برای مؤمنین که باور به حضور حضرت حق و خالقیت او دارند، در آسمان‌ها و زمین آیاتی هست که چشم اندازند در نظر به خدا. از این زاویه مواظب باشید که تنها و روی این آیات فکر نکنید. نگاه کنید ببینید خداوند از طریق نظرانداختنِ ما به عالَم از این زاویه دارد با ما گفتگو می‌کند. مثل همین حالا که بنده دارم با شما سخن می‌گویم که ناخودآگاه با احوالات بنده ارتباط برقرار می‌کنید، صِرف  فهمیدن معنای کلماتِ بنده مسئله تمام نمی‌شود.

 «آیت»، یعنی چیزی که نشانه است. مثل گنبدِ مسجد که نشانه‌ی مسجد است. گنبد نمی‌گوید من مسجدم، بلکه با نشانه‌ای که به ظهور آورده، حرف خود را زده است. خداوند می‌فرماید در سماوات و ارض، برای مؤمنین اشاراتی است. اولاً: چرا فرمود مومنین؟ و چرا در آیه بعدی فرمود «لِقَوْمٍ يُوقِنُون» و در آیه بعد فرمود: «لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». این معلوم است که باید با رویکردهای متفاوت با چهره‌های مختلفِ مخلوقات روبه‌رو شد و با آن‌ها گفتگو کرد. مؤمن کسی است که باور دارد این دنیا خداوند دارد. مؤمن کسی است که قبول دارد این عالم بدون هدف خلق نشده است. برای همین قرآن با کسی حرف می‌زند که در این حد از شعور برخوردار است که این عالم به خودی خود نمی‌شود موجود باشد و فهم این نکته چندان مشکل نیست. بنده همیشه عرض کرده‌ام شیطان هم این اندازه قبول دارد که به خدا می‌گوید: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَار» این‌که بعضی‌ها می‌گویند خدا را قبول نداریم، خودشان هم می‌دانند دروغ می‌گویند. عموماً دنبال بهانه‌ای برای کارهای خلافی هستند که می‌خواهند انجام دهند. یا می‌گویند ما خدا را قبول نداریم چون از موضوعی ناراحت‌اند. علماء می‌فرمایند این‌ها عصبانی‌اند نه این‌که مرتد شده‌اند.

می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی این عالَم، «بودنی» دارد که نمی‌تواند از خودش باشد و از این زاویه دارد خود را به تو نشان می‌دهد و با تو سخن می‌گوید. علامه طباطبایی دقت خوبی به شما می‌دهند می‌فرمایند در آسمان و زمین آیاتی هست برای مؤمنین، خودِ آسمان و زمین هم آیات است. یک وقت می‌گوییم کف مسجد را به خوبی مهندسی کرده‌اند، ولی یک وقت منظورمان کلّ مسجد است. به گفته‌ی علامه خود آسمان‌ها و زمین و جهات مختلف آن‌ها طوری است که اشاراتی به حضور یگانه‌ی حق دارند و برای مؤمنین تغذیه‌ی خوبی است که با خدا مأنوس باشند.

اگر کسی در این حدّ باور دارد که عالَم، خدا دارد؛ می‌توانیم با او این نکته را در میان بگذاریم که خداوند چه نوع «بودنی» را به عالَم داده است؟

با نظر به یگانگی که در عالم هست و هرچیز در جای خودش قرار دارد و انضباطی که دارد و بهتر از آن ممکن نیست؛ حضور خدا را در کلیّت عالَم به یگانگی می‌یابیم. یعنی:

یا سبو، یا خُم میّ، یا قدح باده کنند                یک کف خاک درین میکده ضایع نشود

ممکن است بفرمایید ما از این‌ها گذشته‌ایم. بنده هم قبول دارم که نسل موجود از این نحوه نگاه به عالم، گذشته است و روی‌هم‌رفته پذیرفته است که عالم را خدای یگانه خلق کرده است، ولی اگر می‌خواهید با این نسل در این رابطه گفت و گو کنید باید وجوه عمیق‌تری از حضور خدا در عالم را با او در میان بگذارید. بنده هم به همین جهت تأکید دارم فضایی که آیه می‌خواهد با شما در میان بگذارد بیش از این حرف‌ها است.

گفتگوی آیه با مؤمنین است و نه با کافران. می‌فرماید به این عالم نگاه کن، در این عالم اشاراتی برای وجه ایمانی‌ات می‌یابی. در واقع می‌خواهد تو را با وجه ایمانی‌ات آشنا کند، می‌گوید مگر مؤمن نیستید؟ پس نحوه‌ی نگاه‌تان را در خلقت آسمان‌ها و زمین و در راستای روبه‌روشدن با وَجه ایمانی‌تان شکل بدهید. در همین رابطه به آیه نگاه کنید. می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ».

ممکن است بفرمایید وقتی از این زاویه به آیه نگاه کنیم از ابعاد دیگر مسئله غفلت می‌کنیم، بنده با شما موافقم، به همین جهت آیات بعدی را به میان می‌آورد. در این آیه ما را دعوت می‌کند که با فطرت‌مان که بر توحید نگاشته شده به صحنه بنگریم که خداوند در این آیه با تو در میان می‌گذارد که در کلّ آسمان و زمین می‌یابی، خداست که با یگانگی خود دارد خدایی می‌کند.

]وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«4»[

اگر اهل یقین باشید و اگر وجه یقینی خود را بشناسید، در خلقت خودتان و خلقت جنبندگان نشانه‌هایی را می‌یابید که جوابگوی وجه یقینی شما و هر آن‌چه مربوط به اهل یقین است می‌باشد. وجه یقینی، همان وجه قلبی انسان است که متوجه‌ی ملکوت عالَم است. یعنی اگر قلبت را حفظ کرده باشی و در حسیّات منجمد نشده باشید، متوجه مقام تجرد خود و جنبندگان می‌شوید. در خلقت خودتان «فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ» و در آن‌چه از موجودات جنبنده که در عالم پراکنده هستند، برای اهل یقین چیزهایی هست. یعنی اگر اهل یقین باشیم عالَم از زاویه بودن موجودات زنده اعم از خود ما و دیگر جنبندگان، با ما حرف دارد. این روزمرّگی‌ها است که نمی‌گذارد وَجه ملکوتی عالم را بنگریم و با آن وَجه رابطه برقرار کنیم. اگر بتوانیم در هویت اهل یقین قرار بگیریم می‌بینیم عالم پر است از اشاراتی که نشان می‌دهد چگونه عالم به خدا وصل است. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(یس/۸۳) منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز به‌دست اوست و همه چیز به او ختم می‌شود. اهل یقین متوجه این نحوه «بودن»‌ برای عالم هستند و ابراهیم‌وار، ملکوتِ عالم را می‌نگرند و خود را در وَجه یقینیِ خود حفظ می‌کنند و مواظب‌اند روزمرّگی‌ها آن‌ها را از حضور در آن ساحت محروم نکند. خدا رحمت کند شهید حججی را که یک‌مرتبه در تاریخ ما ظهور کرد تا معلوم شود راه ملکوت بسته نشده است. بعضی‌ها فکر می‌کردند قصّه‌ی شهادت تمام شده است. یک‌مرتبه آن مرد الهی، ملت ایران را با ملکوت انقلاب اسلامی آشنا کرد. تشییع پیکر بی سر ایشان را دیدید چه غوغایی به پا کرد؟ عرایضی در این مورد در جزوه «شهید حججی وجدان تاریخی ما و انقلاب اسلامی» شد، إن‌شااللّه آن بحث متذکر امر ملکوتی ما باشد. شهید محسن حججی، وجدانِ تاریخی ما و انقلاب اسلامی شد تا ما ملکوت خود را که منجر به بازگشت به یقین می‌شود، فراموش نکنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» صبح زود به زیارت بدن مبارک او بروند که با هیچ سرداری این کار را نکردند. شهید حججی با ملکوت ما به گفتگو نشست و آیه‌ای شد تا انقلاب اسلامی را متذکر شود. خداوند می‌فرماید: «وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» در خلقت شما، در ابعاد ملکوتی‌تان اشاراتی هست و در مواجهه با مقام یقین‌تان.

اگر به ابعاد ملکوتی یعنی وجه مجرد و حیات خود و سایر موجودات زنده نظر کنید و قلب خود را به صحنه بیاورید، می‌یابید که چگونه «بودنی» هستید. به همین جهت وقتی به «گلستان شهداء» مشرّف می‌شوید، متوجه «بودنی» خاص از خود می‌شوید. این همان احساسِ بودن با وجه قلبی است که می‌فرماید اگر بُعد قلبی خود را به میان آورید، می‌یابید که در عالم چه خبرهایی هست. باور بفرمایید در آن زندگی که نتوانیم به ملکوت آیات الهی نظر کنیم آن زندگی، مرگ است. آن زندگی که نتوانیم جان‌مان را زنده نگه داریم و شهید حججی‌ها به عنوان اشاره‌ای به ملکوت انقلاب اسلامی به ظهور آیند، ولی ما نتوانیم رابطه برقرار کنیم و آن‌ها را نفهمیم و نسبت به شهادت آن‌ها بی‌تفاوت باشیم؛ این سیاه‌ترین مرگِ ممکن برای ما است، مرگی سیاه، می‌خواهی فیلسوف باش و می‌خواهی عارف. زندگی یعنی با جلوات الهی و مظاهر عالیه‌ی او زندگی‌کردن.

خدا علامه طباطبایی را رحمت کند می‌فرمایند چرا در آن آیه فرمود: «المؤمنون»، ولی این‌جا می‌فرماید: «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»؟ چون «یوقنون» یعنی آن‌هایی که همواره در یقین ادامه می‌یابند. مؤمن در حدّی است که معتقد است این دنیا خالق دارد، اما «یوقنون» یعنی کسانی که در یقین سیر می‌کنند. به تعبیر ایشان در «یوقنون» استمرار هست.

این‌ موضوع را که اهل یقین با ملکوتِ عالم مرتبط‌اند، می‌توانید در آیه‌ی 75 سوره‌ی انعام دنبال کنید که می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» اهل یقین، ملکوت را می‌بینند.

جسم من، ناسوتِ من است. روح من، احوالات و احساسات و ملکوت من است. می‌فرماید اهل یقین با ملکوت عالم روبه‌رو می‌شوند. إن‌شاءاللّه شما در این دنیا با نظر به آیات الهی از وجه ملکوتی‌تان بهره‌مند شوید.

                                                                                    والسلام

 


[1] - وقتی انسان کلِّ «بودنِ» خود را تا آن‌جا که برایش ممکن است احساس کند، آنچه آینده است را که در اصل، «امکانِ» بودنِ اوست که به سوی او می‌آید. وقتی نسبت به آن گشوده باشد، احساس می‌کند و آنچه پیش روی اوست را نیز در خود احساس می‌‌نماید و در عین آن‌که در «حال» قرار دارد، «گذشته» و «آینده» نیز در نزد اوست.

27077
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: من ٢٠ سالمه و از وقتی که یادم میاد همیشه حس می کردم گم شده ای دارم با هیچی هم آروم نمی‌شدم. همش دنبال این گمشده ام بودم ولی چون با مسائل معرفت نفس آشنا نبودم همش علت های مختلف براش پیدا می کردم. جالب اینکه در سن ١۵ سالگیم که با مطالب دینی آشنایی نداشتم از دوستام می‌پرسیدم من کیم؟ تو کی هستی؟ برای اینکه کمبود روحیم رو پر کنم چند بار دل بسته رفیقام و... شدم ولی کمبود هام رو پر نکرد و از این فضا خسته شدم. تا رسیدم با آثار شما آشنا شدم و سعی می کنم با من واقعیم در ارتباط باشم. ولی به یکی از رفیقام هنوز دل بستگی دارم ولی من رو خیلی از فضای توجه به خودم دور میکنه و تصمیم گرفتم یه مدتی از کثرات و از اجتماع دور بشم تا کمبود های معنوی رو جبران کنم آیا دور شدن از اجتماع و دوستانم برای یه مدت کوتاه کار درستیه؟ ممنون استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار بد نیست. ولی به این فکر کنید که وسعت روح موجب می‌شود که کاری انسان را از کارِ اصلی‌اش باز ندارد. باید دریا شد.

بود مرد تمامي آن‌كه از تن‌ها نشد تنها        ولكن به تنهايي بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها

موفق باشید

نمایش چاپی